معاد / فرجام شناسی / تناسخ /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

در کتابى خواندم که برخى دانشمندان توانسته اند ثابت کنند روح یک انسان (قبل از تولدش)، متعلّق به یک انسان دیگر بوده است و حتّى روانشناسان توانسته اند با روش هیپنوتیسم، این فرضیه را آزمایش و تجربه کنند . آیا میتوان به این امور و عقاید اطمینان کرد؟ آیا در روایات اسلامى نیز به این موضوع (تسلسل روح) اشاره شده است؟


یکى از مباحث دشوار علمى، مسئله «تناسخ» است. تناسخ دو قسم است:1 . تناسخ مُلکى؛ به این معنا که نفس آدمى با رها کردن بدن مادى خود، به بدن مادى دیگرى وارد شود.2 . تناسخ ملکوتى؛ به این معنا که نفس با عقاید، اندیشه ها، نیت ها، گفتارها و کردارهاى خود بدنى مثالى (متناسب با عالم برزخ) و بدنى قیامتى (متناسب با عالم قیامت) ساخته، به صورت آن مجسّم می شود. به بیان دیگر، انسان با عقاید و افعالى که در دنیا دارد، براى خویش بدنى در برزخ و بدنى در قیامت میسازد که نفس او به آن تعلّق می گیرد و پس از رهایى و مفارقت از بدن مادى، با آن بدن ها ترکیب مییابد. بنا به اعتقاد ما، تناسخ ملکوتى امرى صحیح بوده؛ ولى تناسخ ملکى باطل است.براى بطلان تناسخ ملکى، دلایل متعددى ارائه شده که به مهم ترین آنها اشاره می شود. این دلیل بر چند اصل تکیه دارد:یکم . تعلّق نفس به بدن، یک تعلّق ذاتى است و در متن و ذات روح انسانى، تعلّق به بدن نهفته است. از این رو، ممکن نیست که روح باشد و بدن نباشد، به همین جهت ما معتقدیم روح در هر عالمى، متناسب با همان عالم و احکام و قوانینش، بدون بدن نخواهد بود. البته روح انسان در هر نشأه و عالمى، بدنى مناسب با آن خواهد داشت.دوم . ترکیب روح و بدن یک ترکیب اتحادى است، نه انضمامى؛ یعنى، روح و بدن یک وجود را تشکیل می دهند و بر اثر این ترکیب است که حقیقتى به نام انسان شکل می گیرد. روح بیبدن نمیتواند به هستى خود ادامه دهد البته گاهى با بدن مادى و گاهى با بدن برزخى و در نهایت با بدن قیامتى به هستى خود ادامه دهد. از این رو میگوییم ترکیب روح و بدن، ترکیبى است که وجودى یگانه مییابند.سوم . در ترکیب اتحادى، باید دو موجودى که به یک وجود، موجود می شوند، داراى مرتبه یکسانى باشند؛ یعنى، اگر یکى در مرتبه قوه و استعداد محض بود و دیگرى در مرتبه فعلیت، نمیتوان این دو را با یکدیگر متحد ساخت؛ از این رو، ترکیب اتحادى یک موجود بالقوه، با یک موجود بالفعل محال است.چهارم . همه عالم هستى در حرکت است؛ یعنى، هر موجودى در مسیر خاص خود و براساس قوانین حساب شده، پیوسته در حرکت است و رو به کمال متناسب با خود پیش می رود؛ براى مثال دانه گندمى که روى زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدى شکافته شده و به تدریج میروید، بیشک متوجه آخرین مرحله رشد خود است که سنبل داده و دانه هاى زیادى به بار آورد. هسته میوه اى که در درون خاک پنهان شده و سپس پوست خود را شکافته و نوک سبزى بیرون می دهد، از همان مرحله آغازین آهنگ رسیدن به درجه کمال و برومندى دارد که درختى پر از میوه خواهد شد.به هر حال، دستگاه آفرینش، هرگز از پیشه خود (حرکت رو به کمال مقصود)، دست نمیکشد و به کار خود ادامه می دهد و کاروان هستى، پیوسته به سوى مقاصد ویژه خودشان هدایت می شوند. روح و بدن نیز از این حقیقت و قانون هستى مستثنا نیستند. این دو نیز، مانند سایر موجودات دیگر، پیوسته در حال حرکت اند و در این حرکت خود نیز رو به کمال متناسب با خود دارند.پنجم . حرکت، خروج حرکت کننده از قوه به فعلیت، از نقص به کمال و از فقدان به سمت وجدان است؛ یعنى، متحرک در طى حرکت در مسیر خود، از قوه به فعلیت و از ندارى به دارایى میرسد. بر این اساس، روح و بدن در حرکت خود، یک سلسله نقصان ها، نداریها و قوه ها را پشت سر گذاشته، واجد کمالات، داراییها و فعلیت ها می شوند.ششم . در هر حرکتى، اگر موجودى از قوه به فعلیت برسد، محال است که موجود به فعلیت رسیده، دوباره به قوه برگردد؛ زیرا حرکت همیشه از نقص به کمال، از فقدان به سمت وجدان و از ندارى به سوى دارایى است. براى مثال بدن یک حیوان پس از کامل شدنش، دیگر به حالت نطفه بودن باز نمیگردد؛ چرا که این خلاف قانون حرکت است.با توجّه به اصول شش گانه یاد شده، میگوییم: اگر روح پس از مفارقت از بدن مادى، به بدن مادى دیگر تعلّق بگیرد، محال پیش میآید؛ چرا که اگر نفس و روح پس از مفارقت از بدن، بخواهد به بدن دیگرى در مرتبه جنینى و مثل آن تعلّق بگیرد ـ از آنجا که روح در بدن مادى اول، مسیر تکاملى خود را در حدّ عالم مادى طى نموده و برخى از مراتب نقصان و فقدان را پشت سر گذاشته و به فعلیت هایى رسیده است ـ باید با بدن مادیاى متحد گردد که هنوز در مراحل اولیه حرکت است و نسبت به روح تکامل یافته، در حدّ قوه و نقصان اولیه خود میباشد! این امر محال است؛ زیرا از آنجا که روح و بدن، ترکیبى اتحادى دارند و به یک وجود موجودند؛ نمیتوان میان این دو موجود ـ که یکى بالقوه و دیگرى بالفعل، یکى ناقص و دیگرى کامل است ـ ترکیب اتحادى ایجاد کرد. از این رو روح تکامل یافته، نمیتواند با بدن غیرکامل متحد گردد.اگر بگویید روح پس از مفارقت از بدن اول، تنزّل کرده تا بتواند با بدن دیگرى اتحاد یابد، میگوییم: بر طبق اصل ششم، محال است که موجود به فعلیت رسیده، دوباره به قوه برگردد و این برخلاف حقیقت حرکت است.آرى روح، پس از مفارقت از بدن مادى، حیات خود را با «بدن برزخى»، در عالم برزخ ادامه می دهد. بدن برزخى، متناسب با حیات عالم برزخ است و براساس اعتقادت، نیت ها، گفتارها و رفتارهاى اختیارى که انسان در دنیا کسب می کند، دوران برزخش شکل می گیرد.همچنین روح در قیامت کبرى، پس از مفارقت از آن بدن برزخى، حیات خود را با «بدن قیامتى» ادامه می دهد. بدن قیامتى، بدنى متناسب با حیات اخروى است که براساس همه کمالات و تحولاتى است که روح تا آن لحظه، به دست آورده است؛ شکل می گیرد.تحوّل روح از بدن مادى به بدن برزخى و از بدن برزخى به بدن قیامتى را «تناسخ ملکوتى» می گویند و از دیدگاه اسلام پذیرفته و مقبول است.مخالفت اسلام با تناسخ مُلکىقرآن کریم تصریح می کند که انسان پس از مرگ، دیگر به این دنیا باز نمیگردد:«حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّى أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ »1؛«تا زمانى که مرگ هر یک فرا رسد، در آن حال آگاه و نادم شده گوید: بارالها! مرا به دنیا بازگردان تا شاید به تدارک گذشته عملى صالح به جاى آورم . به او گفته می شود که هرگز نخواهد شد و این کلمه اى است که او از روى حسرت می گوید و از عقب آنها عالم برزخ است تا روزى که برانگیخته شوند» .از آیه فوق استفاده می شود که انسان پس از مرگ، دیگر به این دنیا باز نمیگردد و در موارد خاص مانند «رجعت» آدمى با تمامى هویّت و ویژگیهاى شخصى خود بازگشت خواهد داشت و تناسبى با تناسخ و حلول در افراد زنده دیگر ندارد.پی نوشت:1. مؤمنون 23، آیات 99 و 100.منبع: www.porseman.org .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image