سیره اخلاقی امام خمینی رض /

تخمین زمان مطالعه: 172 دقیقه

کلیات ۱ ـ تبیین واژه ها الف ـ سیره


کلیات 1 ـ تبیین واژه ها الف ـ سیره (سـیـره ) بر وزن (فِعْلَه ) از مادّه (سَیْر) گرفته شده و سیر به معناى حرکت و راه رفتن است و سیره به نوع راه رفتن و سبک آن گفته مى شود. همچنین به معناى طریقه ، سنّت ، حالت ،هیئت و روش هم آمده است .1 چـنـان که از مفهوم لغوى سیره بر مى آید، این واژه ، نوع رفتار و سبک و متد و معیار (سیر) را بیان مى کند، خواه صحیح باشد یا غلط، زشت باشد یا زیبا ،سودمند باشد یازیان آور. پـسـونـد سـیـره نـیـز بـیـشـتـر مقوله هاى رفتارى مى تواند باشد مانند: سیره سیاسى ، سیره اقـتـصادى ، سیره علمى ، سیره تربیتى ، سیره اخلاقى و... همین طور، به شخصیت هاى حقیقى و حقوقى نیز اضافه مى شود مانند سیره نبوى ، سیره علوى ، سیره بوعلى ، سیره اسلامى و.... ب ـ اخلاق (خـَلق ) و (خـُلق ) در اصـل بـه یـک مـعـنـاسـت گـرچـه خـَلق بـه شـکـل ظـاهـرىِ انـسـان ـ کـه بـا چـشم قابل مشاهده است ـ گفته مى شود و خُلق به توانایى ها و فضیلت هاى ناپیدایى که با بینش و بصیرت قابل درک است ، اختصاص دارد. خُلق مرادف خُلُق نـیـز هـسـت و بـر عادت ، سجیت و سرشت نیز اطلاق مى شود و جمع آن (اخلاق ) است و علم اخلاق یکى از شاخه هاى (حکمت عملى ) است که به آن (حکمت خُلقیه ) نیز مى گویند.2 ج ـ تربیت تربیت که هم معنى واژه (پرورش ) در زبان فارسى است ، به معناى تغذیه ، رشد، تهذیب ، تـاءدیـب و سیاست و ترقى و برترى هم آمده و در اصطلاح علماى تعلیم وتربیت نیز تعاریف گوناگونى دارد که به دو نمونه آن بسنده مى کنیم ؛ ـ تـربـیـت عـبـارت اسـت از پـرورش دادن ، یعنى استعدادهاى درونى اى که بالقوه در یک شى ء موجود است ، به فعلیت درآوردن و پروردن .)3 ـ تـربـیـت عـبـارت از فراهم کردن زمینه ها و عوامل ، براى به فعلیت رساندن و شکوفا نمودن استعدادهاى انسان در جهت مطلوب .4 واژه (تـزکـیه ) نیز مشابه واژه تربیت است و هر دو درقرآن مجید به کار رفته است جز اینکه تـزکـیـه در مـورد پـرورش روح و تـهـذیـب و تـنـزیـه آن از آلودگـى هـا اسـتـعـمـال شـده ، مـانند هشتمین آیه سوره شمس و چهاردهمین آیه سوره اعلى ؛ و تربیت بیشتر در مـورد پرورش جسم کاربرد یافته است . در داستان حضرت موسى (ع ) مى خوانیم که فرعون ـ چون حضرت موسى را در کودکى ، نگهدارى و تغذیه کرده بود ـ به او گفت : (اءَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیداً وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ)5 آیـا مـا تـو را در کـودکـى در مـیـان خـود پـرورش نـدادیـم و سال هایى از زندگى ات را در میان ما نبودى ؟ روشـن اسـت کـه چـنین کاربردى در زبان عربى نیز رایج است و باید گفت واژه (تزکیه ) در عـربـى و واژه (تـربـیـت ) در کـاربـرد فـارسـى آن ، مـعـادل یـکدیگر قرار گرفته اند و در مورد پرورش روح و روان و تهذیب اخلاق و تزکیه نفس به کار مى روند. 2 ـ اهمیت تربیت هـمـه مـکـاتـب فکرى بشر ـ با اختلافات گوناگونى که دارند ـ بدون استثنا به اهمیت تربیت انسان ها قائلند. افلاطون مى گوید: در اثـر تـربـیـت ، جـسـم و روح انـسـان ، بـه بـلنـدتـریـن پـایـه جمال و کمال مى رسد. بنابراین ، عالى تر و مقدس تر از تربیت ، فنّى نیست .6 بـزرگـانـى چـون ابـوحـامـد غـزّالى و خواجه نصیر الدین طوسى ، تعلیم و تربیت را اشرف صناعات دانسته اند.7 در دنیاى جدید نیز (راسل ) از تربیت به عنوان (کلید جهان نو) یاد مى کند.8 حضرت امام خمینى (ره ) نیز اعتقاد داشت که : اگـر هـمـه مـلّت تـزکـیـه بـشـونـد، هـمین دنیا بهشت آنهاست و تمام گرفتارى ها از بین مى رود. 9 مـى تـوان گـفـت ، اهـمیت و جایگاه والاى تربیت از بدیهیات زندگى انسان است چرا که آدمیان در مـیـدان عـمـل و کـنـش ، هـمـواره از انـدیـشـه و بینش خویش مدد مى جویند که آن هم در سایه تربیت اصلاح و احیانا فاسد مى گردد و زندگى بشر همیشه تحت تاءثیر تربیتى است که فرا مى گیرد. 3 ـ ضرورت تربیت بـاتـوجه به بخش پیشین ، ضرورت تربیت نیز رخ مى نماید و خرد ناب بر چنین ضرورتى فرمان مى دهد. خداوند نیز همه پیامبران خویش را به چنین امر خطیرى ماءمور کرده است و رسالت خاتم آنان را چنین ترسیم مى کند: (هـُوَ الَّذِی بـَعـَثَ فـِی الاُْمِّیِّیـنَ رَسـُولاً مـِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ اَّیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ)10 او کـسـى اسـت کـه در مـیـان درس نخواندگان ، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنـان بخواند و آنان را تربیت کند و کتاب و حکمت بیاموزد گرچه پیش از آن در گمراهى آشکار بودند. براى تداوم راه تربیت و سازندگى و شکوفایى دانش و بینش آیندگان نیز به مسلمانان چنین رهنمود مى دهد: (... فـَلَوْلاَ نـَفـَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ)11 چـرا از هـر گـروهـى از مـؤ مـنـان ، طایفه اى کوچ نمى کنند تا در [معارف عمیق ] دین آگاهى عمیق یابند و پس از بازگشت ، ملت خود را بر حذر دارند شاید آنان [ازبدى ها] پرهیز کنند. رهـبـران عـظـیـم الشـاءن اسـلام ، عـلاوه بـر آنـکـه خـود در انـدیـشـه و عـمـل ، بـهـترین مربى انسان ها بودند، نظام تربیتى اسلام را نیز با دقت و درایت خاصى پى ریـخـتـنـد و ضرورت ارزشى و اجرایى آن را تبیین نمودند و با پرورش ‍ شاگردان برجسته ، تداوم آن را تضمین کردند. ارج گذارى آیات و روایات اسلامى به فرهیختگان ، عالمان ، متفکران ، خردورزان و فرزانگان علم و عمل و ادب ، بر اهمیت و ضرورت تعلیم و تربیت جامعه انسانى تاءکید مى کند. امام صادق (ع ) مى فرماید: (مـَنْ تـَعـَلَّمَ لِلّ هِ عـَزَّوَجـَلَّ وَ عـَمـِلَ لِلّ هِ وَ عـَلَّمَ لِلّ هِ دُعـِىَ فـى مـَلَکـُوتِ السَّم و اتِ عـَظـی ماً)12 هـر کـس بـه خـاطـر خـداى والامـرتـبـه ، دانـش بـیـامـوزد و بـه خـاطـر خـدا بـه آن عمل کند و به خاطر خدا به دیگران نیز بیاموزد، در فراز آسمان ها بزرگش خوانند. هـمـیـن طـور دانشمندى را که کمر به گسترش دانش و تعلیم و تربیت انسان ها مى بندد از هزار عابد سجّاده نشین برتر دانسته ، مى فرماید: (اَلرّ اوِیَةُ لِحَدی ثِن ا یَشُدُّ بِهِ قُلُوبُ شی عَتِن ا اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ ع ابِدٍ)13 روایتگر حدیث ما ـ که به وسیله کوشش او دل هاى شیعیان ما استحکام مى یابد ـ از هزار پرستش گر بهتر است . 4 ـ موضوع تربیت مـوضـوع تـربـیـت ، در زبـان عـربـى و فـارسـى ، عـامّ و فـراگـیـر اسـت و شامل همه موجودات زنده ، اعم از انسان ، حیوان و گیاهان مى شود. حتى از دیدگاه قرآن ، جمادات را نیز در بر مى گیرد. (قُلْ اَغَیْرَ اللّ هِ اَبْغى رَبّاً وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَىْءٍ...)14 بگو: آیا جز الله پروردگارى بطلبم در حالى که او پروردگار همه چیز است ؟! واژه (ربّ) بـه مـعـنـاى پـرورش دهـنـده دربـاره همه موجودات صادق است .اما در حیطه تعلیم و تـربـیـت مـصـطـلح ، تـربـیـت انسان مدّ نظر است وهر گاه تربیت به طور مطلق مطرح مى شود. منظور تربیت انسان است . همین طور در این نوشتار. 5 ـ هدف تربیت چـنـان که یاد شد، همه مکاتب بشرى بر اهمیت و ضرورت تربیت انسان ، اتفاق نظر دارند ولى هـدف تـربـیـت در همه آنها یکسان نیست ، بلکه به تعداد جهان بینى هاى موجود، اهداف نیز متعدد مـى گـردد؛ زیـرا اصـول و مـبـانى حاکم بر مکاتب ، گوناگون است و هر یک از آنها بر اساس جـهـان بـیـنـى خـود، نـظـام تـربـیـتـى دلخـواه را بـنـا مـى نـهـنـد و اهـداف خـاصـى را نـیـز دنبال مى کنند. در نظام تربیتى اسلام ، اهداف کوتاه مدت ، میانى و عالى وجود دارد که جملگى زمـیـنـه سـاز تـحقق هدف نهایى یا غایى تربیت اند که حرکت انسان در صراط مستقیم الهى و در نـهـایـت رسیدن به جایگاه رفیع (قرب الى الله ) است . معلم بزرگ اخلاق اسلامى ، حضرت امام خمینى (ره ) در این باره مى فرماید: غـایـت تـربـیـت ، حـرکـت در صـراط مـسـتـقـیـم اسـت و مـنـتـهـى الیـه ایـن صـراط مـسـتـقـیـم ، کـمـال مـطـلق اسـت ، الله اسـت . دعـوت شـده اسـت کـه ما تحت تربیت انبیا برویم و تحت تربیت بزرگان از اولیا واقع بشویم تا آنها ما را هدایت کنند به راه مستقیم ....)15 آن امام عظیم الشاءن نیز از بزرگان و اولیاى الهى و نعمت عظیمى بود که در قرن حاضر به امـّت اسـلامـى از جـانـب خـداونـد هـدیـه شـد و در صـحـنـه عـلم و عمل بر اقران خویش فائق آمد و ملیون ها انسان مستعد را تعلیم داد و تربیت کرد. به گونه اى که بزرگ ترین انقلاب دینى را پس از صدر اسلام ، آفرید. از این رو جا دارد به گوشه اى از هـمـّت والاى او و مـعـجـزه اى کـه در دنیاى بى معنویت امروز آفریده ، نظر بیفکنیم تا بیش از پـیـش از پـرتـو پـرفـروغ آن مـشـعـل هـدایـت و مـصـبـاح تـهـذیـب و مـعـنـویـت ، چـراغـى در دل و روح خـویش برافروزیم تا در همه عمر در صراط مستقیمى که نشانمان داد ـ و آن چیزى جز اسلام ناب محمدى (ص ) نبود ـ حرکت کنیم . مبانى و دیدگاه هاى اخلاقى ،تربیتى امام خمینى (ره ) امـام خـمـیـنـى (ره ) فقیهى اصولى ، فیلسوفى عارف ، مفسّرى نکته سنج ، سیاستمدارى مؤ من و آگـاه ، مـرجـعـى شـجـاع و بـا تـقـوا، عـالمـى عـامـل و... در یـک کـلام ، مـظـهـر کـامـل اسـلام نـاب مـحـمـدى (ص ) بـود کـه بـا تـمـام وجـود خـویـش آن را دریـافـت و بـدان عـمـل کـرد و مـنـادى و مـبـلّغ و مـجـرى آن شـد. بـنـابـرایـن مـى تـوان گـفـت ؛ عـقـیـده ، انـدیـشـه و عمل امام ، در هر زمینه اى ـ از جمله تعلیم و تربیت ـ همان نظر اسلام واقعى بود و آنچه از افکار و گفتار و کردار آن مربى بزرگ مى تراوید، همان تعالیم روح بخش و انسان ساز اسلام بود کـه تـوسـط یـکـى از تـربـیـت یافتگان آن دین جاوید، بیان مى شد. به عبارت دیگر، مبانى و منابع دیدگاه هاى امام راحل ، در هر زمینه اى ، قرآن و روایات معصومین علیهم السلام ، خرد ناب و عـلوم و انـدیـشـه هـاى خـالص بشرى بود و آن عالم فرزانه ، با خمیر مایه دینى و دستمایه علمى و ذهنى نقاد و اندیشه اى آزاد وارد دنیاى علم و سیاست و اخلاق و تربیت شد و در ربع قرن تـوانـسـت مـلّتـى مـتـدیـن ،شـجـاع ، آزاده ، مـسـتـقـل و بـا اراده تـربـیـت کـنـد کـه خـود بـهـتـریـن دلیـل بـر موفقیت دیدگاه آن راد مرد الهى در صحنه تعلیم وتربیت است . اینک دورنمایى از آن حقایق ناب با قلمى هر چند ناتوان در این سطور بیان مى شود. 1 ـ جایگاه انسان در دیدگاه امام خمینى ، انسان ـ به عنوان موضوع تربیت ـ از جایگاهى بس والا برخوردار است و با تعابیرى زیبا و استوار مورد تمجید قرار گرفته است . مانند: انـسـان خـلیفه خداست بر خلق او و بر صورت الهى آفریده شده است ، متصرف در بلاد خداست وخـلعـت هـاى اسـمـاء و صـفات خداوندى را در بر کرده است ودر گنجینه هاى ملک و ملکوت او نفوذ کـرده اسـت . روحـش از حـضـرت الهـیـه بر او دمیده شده ؛ ظاهرش نسخه اى است از ملک و ملکوت و باطنش گنجینه هاى خداى لایموت .)16 کـوشـش انـبـیـا و ایـده بـعـثت در تمام قرن ها تربیت این موجود است . این موجودى که عصاره همه مـخـلوقـات اسـت و بـا اصـلاح او اصـلاح مـى شـود عـالم ، و بـا فـسـاد او بـه فـسـاد کشیده مى شود.17 در سـخـنـى دیـگـر، بـه جایگاه ممتاز انسان تصریح مى کند که در بستر تکاملى خویش در پى کسب کمال مطلق و راهیابى به آستان حق مطلق و قدرت بى نهایت است : ایـن بـشـر یـک خاصیت هایى دارد که در هیچ موجودى نیست . مِن جمله این است که در فطرت بشر، طـلب قـدرتِ مـطـلق اسـت ، نـه قـدرت مـحـدود. طـلب کـمـالِ مـطـلق اسـت نـه کمال محدود ؛ علم مطلق را مى خواهد، قدرت مطلق را مى خواهد و چون قدرت مطلق در غیر حق تعالى تـحـقـق نـدارد، بـشـر به فطرت ، حق را مى خواهد و خودش نمى فهمد. یکى از ادلّه محکم اثبات کـمـال مـطـلق ، هـمـیـن عـشـق بـشـر بـه کـمـال مـطـلق اسـت ؛ عـشـق فـعـلى دارد بـه یـک کمال مطلق . عاشق فعلى بدون معشوق فعلى محال است .)18 2 ـ گستره و اهمیت تربیت از دیـدگـاه عـارف کـامـل ، هـمـه عالم ، نشانه هاى خداوند است که هر یک به نحوى انسان را به سـوى کـمـال و تـهـذیـب و تربیت ، فرا مى خواند و از اتم تا کهکشان مى تواند براى او درس آموز و عبرت آمیز باشد؛ چنان که آفریننده جهان خود معلّم واقعى همگان است : ( الرَّحْم نَُ عَلَّمَ الْقُرْاَّنََ خَلَقَ الْإِنسَانََ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ)19 خداوند رحمان ، قرآن را تعلیم داد، انسان را آفرید، به او بیان آموخت . با توجه به حقایق یاد شده ، امام امّت مى فرماید: عـالم ، مـدرسـه اسـت و مـعـلمـیـن ایـن مدرسه انبیاء و اولیا هستند و مربى این معلمین ، خداى تبارک وتـعـالى اسـت . خـداى تـبـارک و تـعـالى تـربـیـت کـرده انـبـیـا را و ارسـال کـرده آنـها را براى تربیت و تعلیم کافّه ناس ؛ انبیاى بزرگ اولوالعزم مبعوثند بر تـمـام بشر و سمت معلّمى و مربى دارند نسبت به تمام بشر و معلم آنها و مربى آنها حق تعالى است . آنها هم بعد از اینکه به تعلیمات الهى تعلیم شدند و تربیت پیدا کردند، ماءمورند که بشر را تربیت کنند.)20 بـهـتـریـن بـرنـامـه هـاى تـربـیـتـى انـسـان نـیـز در آیـیـن مـقـدس اسـلام طـرّاحـى شـده کـه کامل ترین دین الهى است : شـریـعـت اسـلام در سـه مـقام ، که اساس شرایع و مدار تشریع بر آن است ـ که یکى راجع به عـقـایـد حـقـّه و معارف الهیه وتوصیف و تنزیه حق و معاد و کیفیت آن و علم به ملائکه و توصیف و تـنـزیـه انـبـیـا عـلیـهـم السـلام کـه عـمـده و اصـل شـرایـع اسـت و دیـگـر راجـع بـه خـصـال حـمـیـده و اصـلاح نـفـس و اخـلاق فـاضـله و سـوم راجـع بـه اعـمـال قـالبـیـه فـردیـه و اجـتـمـاعـیـه ، سـیـاسـیـه و مـدنـیـه و غـیـر آن ـ کـامـل تـر از دیگران است ... و در تمام دوره زندگى بشر، قانون و شریعتى که به این اتقان بـاشـد و در تـمـام مراحل دنیایى و آخرتى کامل و تام باشد وجود نداشته واین خود بزرگترین دلیل بر حقانیت آن است .21 همچنین امام راحل (ره ) تربیت را اکسیر گرانبهایى مى داند که همه نابسامانى هاى جهان را سامان مى بخشد و بشر را از دوزخ جنگ و غارت و فساد و فحشا آزاد مى کند؛ تمام این ضررهایى که بشر مى بیند، تمام این خسران هایى که بشر در این سیّاره مى بیند از دست همین عالم هایى هستند که تخصصى را دارند لکن تربیت را ندارند؛ ما اگر چنانچه تزکیه داشـتیم و تربیت اسلامى شده بودیم وخداى تبارک و تعالى ولىّ ما بود، ولىّ ما طاغوت نبود، بـه ایـن نـقص هایى که در اطراف کشورمان وهمینطور در اطراف جهان هست ، این نقص ها نبود، این اخـتـلافـات نـبـود... تـمام اختلافاتى که پیدا مى شود براى این است که ما تربیت نشدیم و ما تـزکـیـه نشدیم ... ما اگر چنانچه خودمان را تربیت بکنیم ، مشکلاتمان همه رفع مى شود. همه مـشـکـلات از ایـن است که ما [انسان ها] تربیت نشده ایم ، یک تربیت الهى و تحت بیرق اسلام در اسلام نیامدیم !...22 هـمـیـن طـور شـکوفایى ، سرافرازى و استقلال مملکت را در سایه تربیت صحیح شهروندان مى داند و مى فرماید: مـهار کنید نفس خودتان را؛ اگر یک همچو تعلیم و تربیتى در یک کشورى باشد، این کشور مى تواند مستقل باشد، مى تواند آزاد باشد، اقتصادش را مى تواند تاءمین کند، مى تواند فرهنگش را درسـت کـنـد و مى تواند همه چیزش را اصلاح کند، یک همچو کشورى دیگر حکومتش نمى تواند مـعـوج بـاشـد، ارتـشـش نـمـى تـوانـد زورگـو بـاشد، ژاندارمرى اش نمى تواند تعدّى بکند، شهربانى اش نمى تواند خلاف بکند. 23 2 ـ هماهنگى تربیت با فطرت بـر اسـاس دیـدگـاه تـوحیدى ، هر انسانى با فطرتى پاک و خداخواه آفریده مى شود و اگر عوامل انحراف زاى برونى همچون محیط، تغذیه ، تربیت و... بر او اثر منفى نگذارند، فطرت ، وجدان ، عقل و دل ، او را به سوى خوبى ها و منبع خیر و برکت ـ خدا ـ رهنمایى مى کنند. قرآن مجید در این باره مى فرماید: (فَاءَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ...)24 روى خـود را خـالصـانه به سوى آیین خدا کن ،این فطرتى است که خدا مردم را بر آن سرشته است . علامه طباطبایى در تفسیر این آیه مى نویسد: دیـن چـیـزى جـز سـنـت حـیات نیست . همان راه و روشى که بر انسان لازم است آن را پیشه کند، تا سعادتمند شود. بنابراین انسان ، هیچ هدف و آرمانى جز رسیدن به سعادت ندارد و همان گونه که همه مخلوقات به سعادت و هدف ایده آل خود فطرتاً هدایت شده اند و به جهازى مجهز گشته انـد کـه بـا آن هـدف مـنـاسـب اسـت ، انـسـان نیز باید پایبند به دین حنیف باشد که آفرینش ‍ و فطرت او را بدان سو مى خواند و هدایت مى کند.25 رسول گرامى اسلام (ص ) طى سخن صریحى مى فرماید: (کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ حَتّ ى یَکُونَ اَبَو اهُ یُهَوِّد انِهِ وَ یُنَصِّر انِهِ)26 هـر نـوزادى بـر فـطـرت [الهـى ] مـتـولد مـى شـود تا اینکه پدر و مادرش او را (منحرف کرده ) یهودى و نصرانى بار مى آورند. امام خمینى در این باره مى فرماید: انـسـان از اول ایـن طـور نـیـسـت کـه فـاسـد بـه دنـیـا آمـده بـاشـد. از اول بـا فـطـرت خـوب بـه دنـیـا آمـده ، بـا فـطـرت الهـى بـه دنیا آمده (کُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ) که همان فطرت انسانیت ، فطرت صراط مستقیم ، فطرت اسلام ، فطرت توحید است . ایـن تـربیت ها است که یا همین فطرت را شکوفا مى کنند و یا جلوى شکوفایى فطرت را مى گـیـرنـد. ایـن تـربـیـت هـاسـت کـه یـک کـشـور را مـمـکـن اسـت بـه کـمـال مـطلوبى که از هر جامعه انسانى است برسانند و یک کشور، کشور انسانى باشد، کشور مطلوب اسلام باشد و همین تربیت ها یا تعلیمهاى بدون تربیت ممکن است که اینها (متربیان ) را در آن وقـتى که مقدرات یک کشورى دست آنهاست و همه چیز کشور به دست آنهاست ، کشور را به تباهى بکشند.27 4 ـ مقامات انسان از نـظـر امـام راحـل (ره ) انـسـان بـا تـوجـه بـه سـه حـوزه انـدیـشـه ، اخـلاق و عمل ، داراى سه مقام است و در هر یک از این مقامات ، باید تربیت مخصوص به آن را فرا گیرد و عـمـل مـخـتـص بـه آن را بـه جـا آورد. هـمـیـن طـور عـلومـى متکفل شناخت و تعلیم و تربیت ویژه هر یک از مقامات سه گانه هستند؛ انسان به طور اجمال و کلى داراى سه نشاءه و صاحب سه مقام و عالم است : اول ـ نشاءه آخرت و عالم غیب و مقام روحانیت و عقل . دوم ـ نـشـاءه بـرزخ و عـالم مـتـوسـط بـیـن العـالمـیـن و مـقـام خیال . سوم ـ نشاءه دنیا و مقام ملک و عالم شهادت . و از بـراى هر یک از این ها کمال خاصى و تربیت مخصوصى است و عملى است مناسب با نشاءه و مـقـام خـود و انـبـیـاء ـ عـلیـهـم السـلام ـ مـتـکـفـّل دسـتـور آن اعمال هستند.28 سـپـس به معرفى علومى که متکفل پرورش مقامات سه گانه است مى پردازد و ضمن آن به منبع هر علم و معلمان حقیقى آن نیز اشاره مى کند: امـا عـلومـى کـه تـقـویـت و تـربـیت عالم روحانیت و عقل مجرد را کند، علم به ذات مقدس حق و معرف اوصـاف جـمـال و جـلال و عـلم بـه عـوالم غـیـبـیـه تـجـرّدیـّه از قبیل : ملائکه و اصناف آن ... و علم به انبیا و اولیاء و مقامات و مدارج آنها و علم به کتب منزله و کـیـفـیـت نزول وحى و تنزل ملائکه و روح و علم به نشاءه آخرت و کیفیت رجوع موجودات به عالم غیب و حقیقت عالم برزخ و قیامت و تفاصیل آنها و بالجمله علم به مبداء وجود و حقیقت و مراتب آن ... و متکفل این علم پس از انبیاء و اولیاء ـ علیهم السلام ـ فلاسفه و اعاظم از حکما و اصحاب معرفت و عرفان هستند. و عـلومـى کـه راجـع بـه تـربـیـت قـلب و ارتـیـاض آن و اعـمـال قـلبـیـه اسـت ، عـلم بـه مـنـجـیـات و مـُهـلکـات خـُلقـیـه اسـت ؛ یـعنى علم به محاسن اخلاق مـثـل ، صـبـر و شـکر و حیا و تواضع و رضا و شجاعت و سخاوت و زهد و ورع و تقوا و دیگر از مـحـاسـن اخـلاق و عـلم بـه کـیـفـیـت تـحـصـیـل آنـهـا و اسـبـاب حـصـول آنـهـا و مـبـادى و شـرایـط آنـهـا و عـلم بـه قـبـایـح اخـلاق از قـبـیـل : حـسـد و کـبـر و ریا و حقد و غش و حب ریاست وجاه و حب دنیا و نفس و غیر آن و علم به مبادى وجود آنها و علم به کیفیت تنزّه از آنها و متکفل این (علم ) نیز پس از انبیاء و اوصیاء علیهم السلام علماء اخلاق و اصحاب ریاضات و معارفند. و علومى که راجع به تربیت ظاهر و ارتیاض آن است ، علم فقه و مبادى آن و علم آداب معاشرت و تـدبـیـر مـنـزل و سـیـاسـت مُدُن است که متکفّل آن علماء ظاهر و فقها ومحدّثین هستند پس از انبیاء و اوصیاء علیهم السلام .29 ارتباط مقامات با یکدیگر از جـمـله نـظریه هاى انحرافى که در میان برخى از افراد و گروه هاى اسلامى از قرن ها پیش مـطـرح شـده ، ایـن اسـت کـه در سـیـر و سـلوک و طـى مـراحـل خـودسـازى ، بـایـد مراحل (شریعت )،(طریقت ) و (حقیقت ) را طى نمود، اما پس از گذر از هر مرحله ، دیگر نیازى بـه مـرحـله قـبـل نـیـست ، یعنى هر کس از ظاهر شریعت به عمق طریقت راه یابد، دیگر نیازى به انـجـام اعمال ظاهرى ندارد، همین طور اگر از طریقت به باطن حقیقت پى ببرد از قیودات آن مرحله رها مى شود و.... امـام امـّت بـا تبحّر و شناخت عمیقى که از اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله ، داشت در مقام یـک عـالم دیـنـى و نـیـز در مـقـام مرجعیت ،چون مرزبانى تیزبین به نگهبانى از مرزهاى اسلامى ایستاد و هیچ گونه خدشه ، شبهه و انحرافى را به ساحت مقدس آن راه نداد و هر گونه شائبه اى را از رخ زیباى اسلام زدود. امـام ، پس از طرح مقامات سه گانه انسان ، به طور تلویحى بر نظریه جداسازى شریعت از طریقت و طریقت از حقیقت خط بطلان کشیده ، مى نویسد: بـایـد دانـسـت که هر یک از این مراتب ثلاثه انسانیه که ذکر شد به طورى به هم مرتبط است کـه آثـار هـر یـک بـه دیـگـرى سـرایـت مـى کـنـد ،چـه در جـانـب کمال یا طرف نقص . مثلا اگر کسى قیام به وظایف عبادیه و مناسک ظاهریه ـ چنانچه باید و طبق دستورات انبیاء است ـ از این قیام به وظایف عبودیت ، تاءثیراتى در قلب و روحش واقع شود که خـُلقش رو به نیکویى و عقایدش رو به کمال گذارد و همین طور اگر کسى مواظب تهذیب خلق و تـحـسـیـن بـاطـن شـد، در دو نـشـاءه دیـگـر نـیـز مـؤ ثـر شـود چـنـانـچـه کمال ایمان و اِحکام عقاید، تاءثیر در دو مقام دیگر مى نماید و این از شدت ارتباطى است که بین مقامات است ... کسى گمان نکند که بدون اعمال ظاهریه و عبادات قالبیه مى تواند داراى ایمان کـامـل یـا خـُلق مـهـذّب شود یا اگر خلقش ناقص و غیر مهذب شد، اعمالش ممکن است تامّ و تمام و ایـمـانـش ‍ کـامـل شـود یـا مـمـکـن اسـت بـدون ایـمـان قـلبـى ، اعـمـال ظـاهـریـه اش تـامّ و مـحـاسـن اخـلاقـیـه اش کـامـل گـردد؛ وقـتـى اعـمـال قالبیه ناقص شد و مطابق دستورات انبیاء نگردید، احتجاباتى در قلب و کدوراتى در روح حـاصـل مى شود که مانع از نور ایمان و یقین مى شود و همین طور اگر اخلاق رذیله در قلب باشد، مانع از ورود ایمان است در آن .30 در سخنى دیگر ضمن تاءکید و تصریح بر مطلب یاد شده ، مى فرماید: آنـهـا کـه فکر مى کردند یا فکر مى کنند که بدون (شریعت ) مى توانند، به مقصد برسند، هـیـچ شـاهـد و دلیـلى نـدارنـد، زیـرا ذات اقـدس اله ـ کـه راهـنـمـاسـت ـ تـنـهـا راه را عـمـل بـه شـریـعـت مـى دانـد و آنـهـا کـه مـى پـنـدارنـد بـا عـمـل به (شریعت ) نمى توان به (طریقت ) رسید،آنها هم شریعت را درست نشناخته و به آن عمل نکرده اند و آنها که با سیر و سلوک و شریعت و طریقت هماهنگ شدند ولى به (حقیقت ) بار نیافتند، براى آن است که به درستى طى طریق نکردند.31 5 ـ تقدم تزکیه بر تعلیم واژه هـاى (تـعـلیـم و تربیت ) در شکل هاى گوناگون در آیات شریف قرآن به طورجداگانه فـراوان بـه کـار رفـتـه اسـت . ولى در چـهـار آیـه در کـنـار هـم آمـده کـه در سـه آیـه تـزکـیه قـبـل از تـعـلیـم و در یـک آیـه ، تعلیم قبل از تزکیه است و همین نکته سبب شده که بزرگان ما جـایـگـاه تربیت را بالاتر از تعلیم بدانند و قائل شوند که (تعلیم مقدّمه تربیت و تربیت مقدّم بر تعلیم است .) علاّمه طباطبایى در تفسیر دومین آیه سوره جمعه مى نویسد: در ایـنـجـا تـزکـیـه بـر تـعلیم کتاب و حکمت مقدم شده ولى در دعاى ابراهیم (بقره ، آیه 129) تـعـلیـم بر تزکیه مقدم شده است ... تزکیه در مقام تربیت [و انسان سازى ] بر تعلیم علوم و بـه مـعـارف حـقـیـقـى ، مـقـدم اسـت و در مـرحـله تـحقّق و پیدایش ، علوم و معارف بر تزکیه تقدّم دارد.32 گـرچـه از نظر زمانى ، تعلیم بر تربیت مقدّم است و تا وقتى که مربّى ، آگاهى هاى لازم را به متربّى ندهد، تربیت امکان پذیر نخواهد شد، اما از جهت رتبه و اهمیت ، تعلیم پس از تربیت قرار دارد و بسان وسیله و ابزار در خدمت تربیت قرار مى گیرد. در لابـه لاى بـیـانـات و بـیـانیه هاى امام راحل (ره ) نیز به طور فراوان بر تقدّم تزکیه بر تـعـلیـم تـاءکـیـد شده و به شکل هاى گوناگون مورد بحث و بررسى قرار گرفته است به طور مثال امام در تفسیر آیه 164 سوره آل عمران مى فرماید: خـداى تـبارک و تعالى در یک سطح ، آموزش و پرورش را ذکر مى فرماید و در هیچ چیز از امور دنـیـایـى خـدا نفرموده است که من منّت بر مردم گذاشتم ، لکن ... در مورد تعلیم و تربیت ... با تـعـبـیـر مـنـت گـذاشـتـن بـر مردم مى فرماید: منت گذاشته و پیغمبر را براى آموزش و پرورش فرستاده و پرورش را قبل از آموزش ذکر مى فرماید.33 در جاى دیگر در توضیح آیه مزبور، چنین مى گوید: [از ایـنـکه ] تزکیه را مقدم فرموده است ، معلوم مى شود تزکیه نفس از علم و حکمت بالاتر است . هـمـیـن طـور هـم هـسـت ؛ اگـر افـراد یـک مـلّت ، تـزکیه و تربیت شده باشند، آن ملّت پیشرو است .34 نـکـته مهم دیگرى که امام بر آن اصرار مى ورزد، تواءم بودن تعلیم با تربیت است و تعلیم بدون تربیت را زیان آور مى داند که خود دلیل دیگرى بر تقدم تربیت بر تعلیم مى باشد. امـام مـعـتـقـد بـود کـه انـسـان هـا نـخـسـت بـایـد تـربـیـت بـشـونـد و زنـگـارهـاى دل و روح خـویـش را بـزدایـند از پستى و رذالت پاک شوند، سپس به تخصّص و تعلیم روى آورند؛ مـهـم تـربـیـت است ، علم تنها فایده ندارد، علم تنها مضرّ است ، گاهى این باران که رحمت الهى است ، وقتى که به گُل ها مى خورد بوى عطر بلند مى شود. وقتى که به جاهاى کثیف مى خورد بـوى کـثافت بلند مى شود. علم هم همین طور است ؛ اگر در یک قلب تربیت شده علم وارد بشود، عـطرش عالم را مى گیرد و اگر در یک قلب تربیت نشده یا فاسد بریزد... این فاسد مى کند عالم را.)35 در جاى دیگر مى فرماید: عـالمـى کـه تـزکـیـه نـشـده اسـت خـطـرش از جـاهـل بـسـیـار زیـادتـر اسـت . جـاهـل اگر فاسد هم باشد خودش فاسد است اما اگر عالِم فاسد باشد، عالَم را فاسد مى کند، کـشـور را بـه فـسـاد مـى کـشـد، [بـه هـمـیـن دلیـل ]تـزکـیـه قبل از تعلیم و تعلّم است .36 6 ـ نقطه آغازین تربیت پـرسـش (از کـجـا آغـاز کـنـیـم ؟) هـمـواره ذهـن و فـکـر اصـلاحـگـران را در هـر مـیـدانى به خود مـشـغـول مى کند وهر یک از آنان با جهان بینى ، پیش فرض و روش خاص خود به آن پاسخ مى دهد. در اسلام ، مرکز و محور تزکیه و تهذیب ، نفس آدمى است . در قرآن مجید مى خوانیم . وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَاَ فَاءَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَاَ قَدْ اءَفْلَحَ مَن زَکَّاهَاَ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا37 سـوگـنـد بـه جـان آدمـى و آن کـس کـه او را (آفـریـد و) منظّم ساخت ، سپس فجور و تقوا (خیر و شرش ) را به او الهام کرد که هر کس نفس خود را تزکیه کرد، رستگار شد و هر کس نفس خود را آلوده ساخت ، زیانکار و محروم گشت . از نـظـر اسـلام ، (خـودسـازى ) مقدمه (دیگرسازى ) و لازمه آن است ؛ تا انسان ، نفس ‍ خود را تربیت نکرده باشد، نمى تواند مربّى دیگران شود. امیر مؤ منان (ع ) مى فرماید: (مَنْ لَمْ یُصْلِحْ نَفْسَهُ لَمْ یُصْلِحْ غَیْرَهُ)38 کسى که خود را اصلاح نکرده ، دیگرى را اصلاح نخواهد کرد. امام امّت (ره ) در سیره علمى و عملى خویش بر این نظر استوار، پایبند بود و مى فرمود: هـر اصـلاحـى ، نـقطه اوّلش خود انسان است . اگر چنانچه خود انسان تربیت نشود، نمى تواند دیـگـران را تـربـیـت کـنـد... آن چـیزى که بر همه ما لازم است ابتدا کردن به نفس خودمان است و قـانـع نـشـدن بـه ایـنـکه همان ظاهر درست بشود و [ما باید] از قلبمان شروع کنیم .[از] مغزمان شـروع کـنیم و هر روز دنبال این باشیم که روز دوممان از روز اوّلمان بهتر باشد و امیدوارم این مجاهده نفسانى براى همه ما حاصل بشود و دنبال آن ، مجاهده براى ساختن یک کشور.39 و در سخنى دیگر مى گوید: سازندگى هاى روحى ، مقدم بر همه سازندگى ها است ... انسان تا خودش را نسازد نمى تواند دیـگـران را بـسـازد و تـا دیگران ساخته نشوند، نمى شود که کشور ساخته بشود... جهاد نفس جـهـاد اکـبـر اسـت ، بـراى ایـنکه همه جهادها اگر بخواهد نتیجه داشته باشد و بخواهد انسان در جهادها پیروز بشود، موکول به این است که در جهاد نفس پیروز باشد.40 تفاوت دو دیدگاه تفکّر مادیگراى غرب ، به سبب شناخت کافى نداشتن نسبت به انسان ، آنچنان که باید و شاید، براى انسان ، ارزش در خور قائل نشده بلکه مى توان گفت ؛ انسان و انسانیت را قربانى مادیت و حیوانیت کرده است . شهید مطهرى ، راز این انحراف را چنین بیان مى کند: آگاهان جهان ، عیب اساسى که بر فرهنگ و تمدن غربى گرفته اند، این است که این فرهنگ ، فـرهـنـگ جـهان آگاهى و خود فراموشى است ؛ انسان در این فرهنگ به جهان آگاه مى گردد و هر چه بیشتر به جهان آگاه مى گردد، بیشتر خویشتن را از یاد مى برد. راز اصلى سقوط انسانیت در غرب همین جا است انسان آگاه که خود را به تعبیر قرآن ، ببازد (خسران نفس ) به دست آوردن جهان به چه کارش مى آید؟!41 حـضـرت امـام خـمـیـنـى نیز با شناخت فرهنگ غرب به این نتیجه مى رسد که اخلاق و انسانیت در مغرب زمین قربانى تکنولوژى مدرن و زندگى ماشینى شده است : شـمـا خـیـال نـکـنـیـد کـه [در] غـرب خـبـرى هـسـت ، در آنـجـا خـبـرى نیست ، ما نمى گوییم که آنها کارخانجات ندارند، آنها درست کردند همه اینها را، اما اساس انسانیت در آن جا نیست ... بسیارى از چـیـزهایى که درست کردند، بر ضد انسانیت درست کرده اند. این غرب است که دارد اساس اخلاق انسانى را از بین مى برد. این غرب است که دارد شخصیت انسانیت را از بین مى برد.42 این در حالى است که اسلام ، انسان را گل سر سبد جهان آفرینش مى داند و مى فرماید: (وَسـَخَّرَ لَکـُم مـَا فـِی السَّمـاوَاتِ وَمـَا فـِی الْأَرْضِ جـَمـِیـعـاً مـِنـْهُ إِنَّ فـِی ذ لِکَ لاََّیـَاتٍ لِقـَوْمـٍ یَتَفَکَّرُونَ)43 امـام امـت بـا فراگیرى علوم اسلامى و فهم دقیق معارف الهى ، به لبّ اسلام وافکار ناب آن راه پـیـدا کـرد و عـقـایـد خـود را بـر آن پـایـه ، مـحـکـم و اسـتـوار نـمـود و آنـگـاه هـمـه اعـمـال و کردار خود را بر آن عقاید منطبق نمود. در انجام واجبات و مستحبات ، جدّیت به خرج داد و تـلاش کـرد گـرد هـیچ گناهى ـ صغیره یا کبیره ـ نگردد و حتى الامکان از مکروهات نیز خوددارى ورزد. هـمـچـنـیـن کـوشـیـد تـا هـمـه رذایـل اخـلاقـى را از دل و اعضاى خویش بزداید و خود را به فـضـایل اخلاقى و آداب انسانى بیاراید و در یک کلمه ؛ مسلمانى واقعى گردد. تقوا را رهتوشه خـود سـازد و در یـک کـلام عـبـد خـدا گـردد. سـپـس با چنین دستمایه عظیمى به تعلیم و تربیت دیـگـران همت گمارد. او به درجه اى از ایمان و تقوا و خودسازى رسیده بود که شخصیتى چون شهید والامقام ، استاد مطهرى درباره اش گفته است : و اما آن سفر کرده که صدها قافله دل همراه اوست ، نام او، یاد او، شنیدن سخنان او، روح گرم و پـرخـروش او، اراده و عـزم آهـنـیـن او، اسـتـقامت او، شجاعت او، روشن بینى او، ایمان جوشان او که زبـانـزد خـاص و عـام اسـت ، یـعـنـى جـان جانان ، قهرمان قهرمانان ، نور چشم و عزیز روح ملت ایـران ، اسـتـاد عـالیـقدر و بزرگوار ما، حضرت آیة الله خمینى ، حسنه اى است که خداوند به قرن ما و روزگار ما عنایت فرموده ...)75 و آیة الله جوادى آملى نیز مى فرماید: حـضـرت امـام راحـل (ره ) هـم در بـخـش اعـتـقـاد، هـم در بـخـش تخلق به اخلاق الهى و هم در مرحله عـمل ، جامع بین دو فضیلت (تعلیم و تزکیه ) بود. او بعد از اینکه در این سه مرحله بین این دو فـضـیـلت جـمـع کـرد، در مـقـام (رهـبـرى ) وگـفـتـار و نـوشـتار و قیام واقدام نیز بین این دو اصل جمع کرد.76 ایـن روش امـام ، آن قـدر جـذاب ، جـالب و فـراگـیـر بـود کـه هـمـه کـسـانـى کـه در طـول عـمـر پـربـرکت آن رهبر فرزانه با او نشست و برخاست داشتند، تحت تاءثیر اخلاق نیکو وصفات برجسته انسانى او قرار گرفتند و جملگى چیزى جز خوبى از آن عزیز فقید ندیدند و همین امر ما را از آوردن نمونه ها بى نیاز مى کند. 2 ـ الگو دهى حـس قـهرمان دوستى ، عامل بسیار جذّابى در امر تعلیم و تربیت است که مورد تاءیید قریب به اتـفـاق مـکـاتـب تـربـیـتـى و اخـلاقـى ، از جـمـله اسـلام قـرار گـرفـتـه اسـت . امـام راحـل نـیـز آن را یـکـى از روش هـاى تـربیتى خود قرار داد و در زمینه هاى گوناگون اجتماعى ، سـیـاسـى ، اقـتصادى ، نظامى و... الگوهاى مناسبى را ارائه کرد ومخاطبان خود را به تاءسّى آنها ترغیب نموده که در یک تقسیم بندى کلى ، مى توان آنان را در سه گروه جاى داد: گـروه اول ـ پـیـامـبـران و اولیـاء مـعـصـوم : امام (ره )، اولیاى الهى ، معصومین علیهم السلام را بـهـتـریـن الگـوهـاى انسانى در همه زمینه ها مى دانست و همان طور که خود به آنها تاءسّى مى کـرد، از مـردم نیز مى خواست که از آن نخبگان الهى سرمشق بگیرند. چنین کارى بیشتر به طور غـیـر مـسـتـقیم انجام مى گرفت و امام با طرح گوشه اى از زندگى معصومین به مخاطبان خویش القـا مـى کـرد کـه بـهـتـرین راه زندگى را از آنها باید آموخت . گاهى نیز به طور مستقیم چنین طرحى را ارائه مى کرد و مى فرمود : سـیـره انـبـیاى عظام صلّى الله على نبینا و علیهم اجمعین و ائمه اطهار علیهم السلام ـ که سرآمد عـارفـان بالله و رستگان از هر قید و بند و وابستگان به ساحت الهى در قیام به همه قوا بر عـلیـه حـکـومت هاى طاغوتى و فرعونهاى زمان بوده و در اجراى عدالت در جهان ، رنج ها برده و کـوشـش هـا کـرده انـد ـ بـه مـا درس هـا مـى دهـد و اگـر چـشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم ، راهگشایمان خواهد بود.77 گـروه دوم ـ عـلمـاى ربـّانـى : عـالمـان دیـن شـنـاس و درد آشـنا، وارثان علم و اندیشه معصومین و جـانشینان آنان در اخلاق و عملند و پس از اولیاء الله ، بهترین الگوهاى بشریتند. امام امت ـ که خـود نـیـز جـزو ایـن گـروه بـود ـ بـه کـرّات از صـفـات برجسته و حالات روحانى و نورانى و اعـمـال صـالح عـلمـاى بـزرگـى چون ؛ شیخ انصارى ، شیخ عبدالکریم حائرى ، صاحب جواهر، میرزاى شیرازى ، شیخ فضل الله نورى ، خواجه نصیر الدین طوسى ، مدرّس و... یاد مى کرد و از مـردم مـى خـواسـت کـه در انـدیـشـه و عـمـل بـه آنـان اقـتـدا کـنـنـد. بـه طـور مـثـال ؛ امـام درباره شخصیت خودساخته ، شجاع و انقلابى شهید آیة الله مدرس رضوان الله مى فرماید: ... آنـهـا از مـدرس مـى تـرسـیـدنـد، مدرس یک انسان بود، یکنفرى نگذاشت پیش برود کارهاى او (رضـاخـان ) را تـا وقـتـى کـشتندش . یکنفرى غلبه مى کرد بر همه مجلس ... اینها مى بینند یک انسان وقتى در یک ملت پیدا بشود، مى تواند که مجراى امور را از آن طریقى که آنها مى خواهند برگرداند، آنچه را که آنها مى خواهند نگذارند پیدا بشود، کوشش کردند نگذارند انسان پیدا بشود.78 و در یـک سـخـنـرانى از زهد وساده زیستى مرحوم آیة الله حائرى یزدى یاد مى کند که وقتى از دنیا رفت فرزندانش در آن شب ، شام نداشتند!79 گـروه سـوم ـ شـهـیـدان : گلگون کفنان راه خدا، دیگر قهرمانان واقعى بشریت اند و به تعبیر رسول خدا(ص ) به نهایت خیر و کمال نایل آمده اند: (فـَوْقَ کـُلِّ ذى بِرٍّ بِرُّ حَتّ ى یُقْتَلَ الرَّجُلُ فى سَبی لِ اللّ هِ فَاِذ ا قُتِلَ فى سَب یلِ اللّ هِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرُّ)80 برتر از هر نیکى ، نیکى دیگرى است تا مرد در راه خدا کشته شود؛ وقتى در راه خدا کشته شد، دیگر بالاتر از آن ، نیکى نیست . امـام خـمـیـنـى ، هـمـواره بـه گـونـه اى حـماسى و عاطفى از آنان تمجید مى کرد و مقامات عالى و عـارفـانـه آنان را باز مى گفت و روحیه شهادت طلبى آنان را مى ستود و مخاطبان خویش را به گونه اى شگفت تحت تاءثیر فرهنگ شهادت قرار مى داد: مـن وقتى شما جوان ها را مى بینم که با صداقت ، با سلامت روح ، فعالیت براى اسلام مى کنید و خـودتـان را در مـعـرض خـطـر مـرگ قـرار مـى دهید، مباهات مى کنم ، افتخار مى کنم که در بین مـسـلمـان هـا یـک هـمـچـو جـوان هـاى رشـیـد مـتـعـهـد هـسـت ! از ایـن جهت ما نباید از قدرتمندهایى که اتـکـال بـه خـدا نـدارنـد، اتـکـال بـه مـسـلسـل دارنـد، مـا نـبـایـد بـتـرسـیـم ، تـرس مال آن است که براى شهادت حاضر نباشد.81 تـجـلیـل بـى وقـفـه امـام از شـهداى صدر اسلام ، شهیدان کربلا بویژه سالار شهیدان ، همچنین شـهـداى والامـقامى چون ؛ مطهرى ، بهشتى ، باهنر، رجایى ، چمران ، مفتح ، هاشمى نژاد، شهداى مـحراب ، غفارى ، سعیدى و... نشان دهنده عشق و علاقه وافر امام به شهید و شهادت و بیان کننده دیدگاه او نسبت به مقام رفیع شهداست و اینکه روحیه (شهادت طلبى ) رمز پیروزى است : شـمـا پـیـروزیـد بـراى ایـنکه ایمان دارید، شما پیروزید براى اینکه شهادت را در آغوش ‍ مى گـیـریـد و آنـهـایـى کـه از شهادت و از مردن مى ترسند، آنها شکست خورده اند اگر چنانچه هم لشـکـر عظیم داشته باشند. شما بر نفس خودتان پیروز شدید، شما جوانان در پشت جبهه و در بین کشور و برادران شما در جبهه ، بر نفس خودتان غلبه کردید و زندگى را زندگى ابدى دانـسـتـیـد و این زندگى حیوانى را ناچیز شمردید، شما الان پیروز هستید و پیروزى شما مادامى کـه ایـن قـدرت نـفـسـانى در شماست ، مادامى که این ایده الهى در شماست ، پیروزید، چه شکست بـخـورید به حسب صورت و به حسب عوامل مادى و چه پیشرفت بکنید. پیروزى بزرگ این است کـه انـسـان بـر نـفس خودش پیروز باشد و بر شیطان خودش غلبه کند و شماها بحمدالله این طور که جانفشانى در راه خدا مى کنید، غلبه کردید بر شیطان خودتان .82 امام امت ، با همه عظمتى که داشت ، خود را در برابر جایگاه با عظمت شهدا مات و متحیر مى دید و مى فرمود: دربـاره شـهـیـد، آن قـدر از اسـلام و اولیـاء اسـلام ، روایـات وارد شـده بـر فضل شهید که انسان متحیّر مى شود.83 و در کمال تواضع و فروتنى در برابر شهیدان عظیم الشاءن مى فرماید: رهـبـر مـا آن طـفـل دوازده سـاله اى است که با قلب کوچک خود، که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بـزرگـتـر است ، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.84 گفتنى است که امام عزیز به کارآیى و نتیجه بخشى این روش کاملا آگاه بود و به خوبى مى دانـسـت کـه طـرح الگـوهـاى صـادق و مـوفـقى چون شهدا، در سازندگى روحى مردم بخصوص جوانان بسیار مؤ ثر و نشاط آور است و مى فرمود: مـا هـر روز مى بینیم اشخاصى را که مى آیند با من صحبت مى کنند، مصافحه مى کنند، مى بینیم کـه اشـخاصى مى آیند و گریه مى کنند، مى گویند که براى ما دعا بکن شهید بشویم ، من دعا مى کنم که پیروز باشند وثواب شهید به آنها داده بشود.85 همچنین امام بزرگوار به طور صریح از مردم و مخاطبان خود مى خواهد که : ایـن وصـیـت نـامـه هـایـى کـه ایـن عـزیـزان مـى نـویـسـنـد، مـطـالعـه کـنـیـد، پـنـجـاه سـال عـبـادت کـردیـد و خـدا قبول کند، یک روز هم یکى از این وصیت نامه ها را بگیرید ومطالعه کـنـیـد و تـفـکر کنید. این جوان هاى ما... الان هم وقتى مى آیند از من مى خواهند که دعا کنم که اینها شهید بشوند، پایش را از دست داده ، عصا زیر بغلش هست ، لکن گریه مى کند و میخواهد که دعا کـنـیـم کـه شهید بشود! از اینها یک قدرى تعلیم و تعلم پیدا کنید... همه ما تعلیم پیدا کنیم از این سربازهایى که در جبهه ها دارند جان خودشان را فدا مى کنند.86 3 ـ تشویق و تکریم بزرگداشت و ارجگذارى انسان هاى دانشمند، خیّر، هنرمند، فداکار، ایثارگر و... در واقع تکریم و تـشـویـق خـصـایـل انـسـانـى و روش بـسیار مؤ ثرى در تربیت و تعلیم است که مورد استفاده حـضـرت امـام خـمـیـنى قرار گرفته است و آن مصلح جهانى به تبعیت از قرآن و اولیاى گرامى اسـلام ، پـیـوسـته صاحبان فضایل را تشویق و متربیان خویش را تکریم و احترام مى کرد و از ایـن رهـگـذر سـبب سازندگى روحى و روى آوردن آنان به سوى نیکى ها مى گشت و به دیگران نیز چنین سفارش مى کرد: آنـچـه خـوب اسـت در رادیـو تلویزیون و مطبوعات باشد، آن است که براى کشور اثرى داشته باشد ؛ مثلا اگر زارعى خوب زراعت کرد و زراعتش خوب بود، شما این شخص را به جاى مقامات کشور، در صفحه کشور، در صفحه اول بگذارید و زیرش بنویسید این زارع چگونه بوده است . ایـن مـنـتـشـر بـشـود، ویـا کـارمـنـدى خـوب کـارکـرد و یـا اگـر طـبـیـبـى عمل خوبى انجام داد، عکس او را در صفحه اول چاپ کنید و بنویسید که این عملش چطور بوده است . این باعث تشویق اطبّا مى شود و بیشتر دنبال کار مى روند. یا مثلا اگر کسى کشفى کرد، باید مفصل با عکس و مطلب باشد، یا اگر کسى سارقى را دستگیر نمود و یا یک کشاورز یا هنرمند یا جـراح ـ که متاءسفانه نه اسمشان است و نه عکسشان ـ در حالى که اینها لایقند تا در روزنامه ها مطرح شوند، خلاصه باید اساس ، تشویق اشخاصى باشد که در این کشور فعالیت مى کنند؛ اینها به این کشور حق دارند، به این روزنامه ها حق دارند، به رادیو تلویزیون حق دارند، ولى ماها نسبت به آنها حقّمان کم است .87 4 ـ تلقین و تکرار این روش نیز در مکاتب تربیتى ، از جمله قرآن مجید، به کار رفته و حضرت امام نیز از آن سود جـسـتـه اسـت و مـفـاهـیم بلند اعتقادى و توصیه هاى اخلاقى به طور مکرر در بیان و بیانیه هاى ایشان تکرار مى شد. همچنین بر کارایى و به کارگیرى روش فوق تصریح کرده ، مى فرماید: کـتابهایى که براى انسان سازى آمده است مثل قرآن کریم وکتاب هایى که در اخلاق نوشته مى شـود و مقصود ساختن یک انسان است و ساختن یک جامعه است ، به حسب اهمیت ، هر موضوعى در آنها تـکـرار شـده اسـت . تـکـرار در قـرآن مـجـیـد زیـاد اسـت و بـعـضـى هـا خیال مى کنند که این تکرار چرا؟ و حال اینکه لازم است . یکى از چیزهایى که براى ساختن انسان مـفید است ، تلقین است ، انسان خودش هم اگر بخواهد ساخته بشود، باید آن مسائلى که مربوط به ساختن خودش است ، تلقین کند به خودش ، تکرار کند. یک مطلبى که باید در نفس تاءثیر بکند، با تلقینات و تکرارها بیشتر در نفس انسان نقش پیدا مى کند. نکته تکرار ادعیه و تکرار نماز در هر روز چندین دفعه و همیشه این است که انسان با گفتن و شنیدن ، خود انسان قرائت مى کند و مى شنود و این آیاتى که سازنده است مثل سوره مبارکه (حمد) که یک درسى سازنده است ، انـسـان بـاید اینها را تکرار کند و تلقین کند و نفس را حاضر کند براى شنیدن . انسان خودش کـه یـک مـطلبى مى گوید، سامع یک دفعه مى شنود و در قلبش هم وارد مى شود لکن گوینده ، اول در قـلبـش نـقـش مى بندد، بعد او را مى گوید و بعد مى شنود و بعد باز در قلبش وارد مى شـود. تـلقـیـن از امـورى اسـت کـه لازم اسـت . ایـنـکـه مـن در بـعـضـى از مسائل ، براى دوستان دائما یک مطلب را تلقین مى کنم و اظهار مى کنم ، براى این است که مطلب مـهـم اسـت ساختن یک جامعه است ، ساختن یک ملت است و تا ساخته نشود یک ملت و یک جامعه ، نمى تـوانـد بـه آن مـقـاصـد عـالیـه اى کـه دارد بـرسـد و لهـذا مـسـائل مـهـم را بـایـد تـکـرار بـکـنـنـد، گویندگان تکرار بکنند و شنوندگان هم خودشان به خودشان تلقین بکنند تا ان شاء الله تاءثیر بکند در نفس .88 5 ـ دعا و مناجات چـنـانـکـه پـیـشـتر گذشت ، هدف غایى تربیت ، سازندگى و پرورش روحى انسان و سرانجام تقرب الى الله است و روش ‍ خلوت با خدا و راز و نیاز با خالق بى نیاز، تاءثیرى شگرف و فـورى در رسـیـدن به این هدف دارد، به همین دلیل از سوى اولیاى اسلام بسیار بدان سفارش شده است و امام راحل نیز از آن به عنوان مطمئن ترین روش تربیتى استفاده کرده ، مى فرماید: اى عـزیـز! فـکـرى کـن و چاره جویى نما و راه نجاتى و وسیله خلاصى از براى خود پیدا کن و بـه خـداى ارحـم الراحمین پناه ببر و در شب هاى تاریک با تضرع و زارى از آن ذات مقدس تمنّا کـن کـه تـو را اعانت کند در این جهاد نفس تا ان شاء الله غالب شوى و مملکت وجودت را رحمانى گـردانـى و جـنـود شـیـطان را از آن بیرون کنى و خانه را به دست صاحبش دهى تا سعادت ها و بهجت ها و رحمت هایى خداوند به تو عطا فرماید که تمام چیزهایى که شنیدى از وصف بهشت و حور و قصور، پیش آنها چیزى نباشد!89 و در سخنى دیگر مى فرماید: ایـن ادعـیه ، انسان را از این ظلمت بیرون مى برد، وقتى که از این ظلمت بیرون رفت ، انسانى مى شـود کـه کـار مـى کند اما براى خدا؛ شمشیر مى زند براى خدا؛ مقاتله مى کند براى خدا ؛ قیامش بـراى خداست ... همین ادعیه و همین خطبه هاى نهج البلاغه و همین مفاتیح الجنان و همین کتاب هایى کـه ادعـیـه هـسـتـنـد، هـمـه کـمـک انسانند براى اینکه او را آدم کنند، وقتى که آدم شد، به همه این مسائل عمل مى کند.90 امـام امـت ، ضـمـن ایـنـکـه خود از راه دعا به مقامات و معارف بلندى دست یافته بود و حتى آخرین ساعات عمر شریفش را نیز با عبادت و دعا و ذکر خدا سپرى کرد، چنین روشى را براى همه و در همه حال مفید و مؤ ثر مى دانست و مى فرمود: در هـر حـال ، از خـداى مـهـربـان ، در هر وقت خصوصا در خلوات ، با تضرع و استکانت و عجز و مـذلّت بـخـواه کـه تـو را هـدایـت کند به نور توحید، قلب تو را منور کند به بارقه غیبى یک بـیـنـى و یـک پـرسـتى ، تا از همه عالم وارهى و همه چیز را ناچیز دانى و با تضرع از آن ذات مقدس خواهش کن که اعمال تو را خالص گرداند و تو را هدایت فرماید به طریق خلوص و ارادت .91 امام ، احیاگر ارزش هاى اخلاقى اگـر مـجـمـوعـه انـدیـشـه ، عـمل و اوصاف آدمى را به درختى تشبیه کنیم ، ریشه و ساقه آن را افـکـار (عـقـایـد)، شـاخ و بـرگـش را اعـمـال و ثـمـره اش را اخـلاق تـشـکـیـل مـى دهـد و پـیـداسـت که میوه سالم همواره بر درختى پیدا مى شود که ریشه و ساقه و شـاخـه سـالم داشـتـه بـاشـد، بـه هـمـیـن دلیـل اولیـاى الهـى نخست به تصحیح عقاید مردم مى پـردازنـد و در پـرتـو آن ، اعـمـال و اخـلاق آنـان را نـیـز تـنـزیـه و تـهـذیب مى نمایند تا به (تـزکیه ) که هدف نهایى بعثت انبیا است ، نایل گردند. جامعه آرمانى اسلام بر علم و حکمت و اخـلاق بـنـیـاد مـى شـود. چـنـان کـه حـضـرت ابـراهـیـم و اسماعیل (ع ) هنگام تجدید بناى کعبه شریف از خداوند چنین خواستند: (رَبَّنـَا وَابـْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ اَّیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ ...)92 پـروردگـارا در مـیـان ایشان ، پیامبرى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنها بخواند و آنان را کتاب و حکمت بیاموزد و تربیت کند. دعـاى مـعـمـاران کـعـبـه ، مـسـتـجـاب و بـزرگ تـریـن پیامبر الهى ، حضرت محمد(ص ) به همراه کـامـل تـریـن بـرنـامـه هـاى تـربیتى مبعوث گشت و در زمان خود بهترین نمونه ها از انسانهاى تـربـیـت شـده در تـاریخ را به جامعه بشرى ارائه داد. پس از آن حضرت نیز چنین وظیفه اى در درجه نخست بر عهده جانشینان بر حق آن بزرگوار و سپس بر دوش ‍ علماى ربانى گزارده شد، چنانکه خود فرمود: (اَلْعُلَم اءُ وَرَثَةُ الاَْنْبِی اءِ)93 دانشمندان ، وارثان پیامبرانند. حـضـرت امـام خـمـینى (ره ) ، از زمره آن عالمان والامقام و وارثان پیامبر بود که در قرن بیستم ، پرچم اسلام راستین را دوباره در جهان به اهتزاز درآورد و در دنیاى کفر زده سخن از خدا و پیامبر و مـعـاد و مـعـنـویـت گـفـت و در تـاریـکـى هـاى مـاده پـرسـتـى ، چـراغ تـهـذیـب و فضایل را برافروخت و پیامبر وار به تربیت و تهذیب انسان ها پرداخت ؛ این کار چشم عالمیان را بـه خـود مـتـوجـه و خـیـره کـرد! امـام راحل پیش از آنکه رهبرى سیاسى جهان اسلام را به دست گـیـرد ؛ رهـبـر اخـلاقـى و تـربـیـتـى بود و بیش از آنچه در صحنه سیاست به مردم آموخت ، در صـحـنـه تـعـلیـم و تربیت آموزش داد و در واقع امام مجدد عظیم الشاءنى بود که عقائد و اخلاق صـحـیـح انـسـانـى را در جـهان معاصر احیا کرد و معنویت و خودسازى و رابطه با خدا را حیاتى دوباره بخشید. مـحـاسبه همه جانبه و کافى پیرامون احیاگرى فکرى و اخلاقى آن عارف سفر کرده ، از عهده ما خـارج اسـت . آنچه در این فصل مى آوریم ، بخشى بس اندک از آن کار بس سترگ است که در حد گـنـجـایـش جـزوه حـاضـر در مـحورهاى خودسازى ، معمار اسلام ، نفس مسیحایى ، همت عالى ، نقش محورى و طراحى بنیادین بیان مى شود. 1 ـ خودسازى چـنـانکه پیشتر یاد کردیم ، (دیگر سازى ) منهاى (خودسازى ) بسان (آب در هاون کوفتن ) یـا (خـشت بر دریا زدن ) است ! و انسان فاقد اخلاقى که بر کرسى تدریس اخلاق نشیند، در واقع به انهدام آن همت گمارده و به طور قطع دیگران را به سقوط اخلاقى سوق خواهد داد. امام خمینى خود در این باره مى فرماید: اگـر نـفـوس تـزکـیـه نـشـده و تـربـیـت نشده وارد بشوند در هر صحنه ؛ در صحنه توحید، در صـحـنـه مـعـارف الهى ، در صحنه فلسفه ، در صحنه فقه و فقاهت ، در صحنه سیاست ، در هر صـحـنـه اى کـه وارد بشود اشخاصى که تزکیه نشدند و تصفیه نشدند و از این شیطان باطن رها نشدند، خطر اینها بر بشر، خطرهاى بزرگ است . 94 مـن گـمـان مـى کـنـم کـه آن چـیزى که به اسلام ، بیشتر از همه چیز ضرر زده است ، عدم تربیت صـحـیـح اسـت و تـحـقـق پـیـدا نـکـردن تـهـذیـب و اخـلاق اسـلامـى اسـت . اگـر شـمـا در طـول تـاریخ اسلام ، بلکه همه انبیا توجه کنید ـ و البته توجه دارید ـ آن قدرى که اسلام از ایـن اشـخـاص مـنـحـرف و غـیر مهذب ،صدمه خورده است و تمام ادیان صدمه دیده اند، از هیچ چیز دیگر ندیده اند. 95 امـام عـزیز با چنین دیدگاهى ، نخست به تهذیب و تربیت خویش همّت گماشت تا توانست معلم و میداندار تهذیب و تربیت گردد. ایشان خود به سالکان راه چنین رهنمود مى دهد : هان اى نفس خسیس و اى دل غـافـل ! از خواب برخیز و در مقابل این دشمنى که سالهاست تو را افسار کرده و در قید اسیرى درآورده و بـه هـر طـرف مـى خـواهـد مـى کـشـانـد و بـه هـر عـمـل زشـتـى و خـلق نـاهـنـجـارى دعـوت مـى کـنـد و وادار مى نماید، قیام کن و این قیود را بشکن و زنـجـیـرهـا را پـاره کـن و آزادى خـواه بـاش و ذلت و خـوارى را بر کنار گذار و طوق عبودیت حق جـل جـلاله را بـه گردن نه که از هر بندگى و عبودیتى وارهى و به سلطنت مطلقه الهیه در دو عالم نایل شوى . 96 بـه حـق بـایـد گـفـت : آن امـام عـظـیـم الشـاءن خـود بـه چـنـیـن مـقـامـى نـایـل شـده و در صـحـنـه هاى جهاد اکبر همه رذایل اخلاقى را از خود دور ساخته و خویشتن را به فضایل اخلاقى آراسته بود. آیت الله خاتم یزدى در این باره مى گوید: حضرت امام به قدرى ابعاد مختلف و جهات گوناگون دارد که انسان نمى داند چه جهتى را مورد بحث قرار دهد. انسان هنگامى که مى خواهد درباره امام صحبت کند به یاد حضرت امیر المؤ منین (ع ) مـى افـتـد کـه مـى گـویـنـد او (مـجمع اضداد) است ، یعنى داراى صفات متضاد. اگر با دقت ، نـظـرى بـه زنـدگـانـى پـربار امام خمینى بیفکنیم ابعاد گوناگون انسانى را در وجود او مى یـابـیـم ؛ در عـبـادت و راز و نـیـاز بـه درگـاه خـداونـد ذوالجـلال اولیـن عـابـد اسـت و درمـقـام زهـد، پـارسـاترین مردم ، و در مقام علم ، سرآمد دیگران ، پرعاطفه ترین مردم نسبت به بندگان خدا و خشن ترین آنان در برابر ستمگران و ظالمان . با یـتـیـمـان و فـقـیـران و بـى نوایان ، پدرى رئوف و مهربان و در برابر زورگویان و جباران روزگار، آشتى ناپذیر.97 2 ـ معمار اسلام امام صادق (ع ) درباره چهار تن از اصحاب خود، به نام هاى محمد بن مسلم ،ابوبصیر، برید و زراره فرمود: (لَوْ لا ه ؤُلا ءِ انْقَطَعَتْ اث ارُ النُّبُوَّةِ وَ انْدَرَسَتْ)98 اگر اینان نبودند، آثار نبوت قطع و کهنه مى گشت . سـخـن گـهـربـار پـیـشـواى شـشـم تـا حـدّ زیـادى بـر خـدمـات دیـنـى و فـرهـنـگـى امـام راحل (ره ) نیز منطبق مى شود. ایشان پس از طى مراحل علمى و اخلاقى و رسیدن به قله هاى تقوا و کـمـالات انـسـانـى بـه شـنـاسـایـى و ریـشـه یـابـى عـوامـل سـقـوط و انحطاط جامعه اسلامى پرداخت و براى احیا و رونق دوباره اسلام ، طرحى نو در انداخت و به تعبیر آیة الله جوادى آملى : امـام خـمـیـنـى (ره )نـه تـنـهـا مهندس اسلام بود بلکه (معمار اسلام ) نیز بود ؛ ایشان نه تنها فـهـمید که دین چه مى گوید، بلکه کوشید تا دین را از صفحه کتاب به در آورده و در صحنه جامعه پیاده کند. امام امت (ره )معمارى بود که بر اسلوب هندسه اسلام شناسى ، ساختمان عظیمى را پـى افـکنى کرده و به پایان رساند و همه دیوارها و سقف هاى آن را چون (بنیان مرصوص ) ساخت .99 امـام بـا خـشـکـانـدن ریـشه رذایل اخلاقى و مفاسد وجنایت در ایران ـ یعنى حکومت منحوس پهلوى ـ زمـیـنه بارور کردن اخلاق و انسانیت و کرامت و عزت و شرف مردم را براى همیشه فراهم ساخت و بـه مـسـلمـانـان جـهـان و حـتـى غـیـر مـسـلمـانـان نـیـز آمـوخـت کـه بـایـد بـه اصول اخلاقى پایبند بود و از زشتى ها گریخت . امام عزیز در واقع یک موج پرشتاب اخلاقى ایـجـاد کـرد کـه گـرچـه مـرکـز آن در ایـران اسـلامـى بـود ولى شـعاع آن ، سراسر دنیا را در نوردید، به فرموده رهبر ژرف اندیش انقلاب ، حضرت آیة الله العظمى خامنه اى : ... اعـتـقـاد مـن ایـن اسـت کـه اخلاص و صفاى باطن و رابطه معنوى و پیوند مستحکم بین قلب او و خـداى مـقـلب القـلوب مـوجـب شـد کـه ایـن مـرد بـتـوانـد از انـزواى ظـاهـرى خـود [در قبل از انقلاب ] خارج شود و دست نیرومندى براى دگرگون کردن بنیاد ارزشهاى مادى در سطح جـهـان شـود. بـه راسـتـى بـنیان ارزشهاى مادى در دنیا لرزیده است !...مسئله این نیست که ما چند شـرابـخـانـه را در مـمـلکـتـمـان بـسـتیم و نگذاشتیم فلان منکر انجام بگیرد ؛ اینها ظواهر کار و پدیدارهاى قضیه است ؛ عمق کار خیلى ازاینها بیشتر است . به برکت این مرد، دنیا و ایران تکان خـورد. هـر چـنـد مـا نـقـش مـلت ایـران را در انـقـلاب ، نـقـش اول و درجـه یـک مـى دانـیـم ، امـا چـه کـسـى ایـن مـلت را ایـن گـونه هدایت کرد؟ چه کسى این همه سرچشمه را در آنها به جوشش درآورد و این همه استعداد را زنده کرد؟ آیا غیر از آن روح بزرگ و آن انسان عظیم ، کس دیگرى بود؟ عـظمت کار او، به ارتباطش با خدا و تهذیب نفس او بر مى گردد. امام (ره ) یک انسان مهذب بود. دشـمنان داخلى و خارجى او نیز این ویژگى را قبول داشتند و اعتراف مى کردند که او آدم مؤ منى است .100 3 ـ نَفَس مسیحایى چـنـان کـه در سـخنان رهبر معظم انقلاب آمد، دوستان و دشمنان امام بر این نکته اتفاق نظر دارند کـه رهـبـرى فـکرى ، سیاسى امام ، در نوع خود بى نظیر است و آن پیر عارف ، در قرن بیستم مـعـجـزه آفـریده است و پس از ایجاد یک تحول فکرى و فرهنگى در مردم ، نظم سیاسى ایران ، مـنـطـقـه و دنـیـا را نـیـز در هـم ریـخـت و ایـن قـدرت و نـفـوذ کـلام امام از روح پاک و قلب مصفا و دل صیقل یافته آن یگانه روزگار نشاءت مى گرفت ، پاره تن امام و فیلسوف و اسلام شناس کم نظیر، شهید مطرى ، در این باره مى گوید: پـس از مـهـاجـرت بـه قـم ، گـمـشده خود را در شخصیتى دیگر یافتم ... فکر مى کردم که روح تـشـنـه ام از سـرچـشـمـه زلال ایـن شـخصیت سیراب خواهد شد... درس اخلاقى که وسیله شخصیت مـحـبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته مى شد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود ـ نه اخلاق به مفهوم خشک علمى ـ مرا سرمست مى کرد. بدون هیچ اغراق و مبالغه اى این درس مرا آنچنان به وجد مى آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد، خودم را شدیداً تحت تاءثیر آن مى یافتم ، بـخش مهمى از شخصیت فکرى و روحى من در آن درس و سپس در درس هاى دیگرى که طى دوازده سـال از آن اسـتـاد الهـى فرا گرفتم ، انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و مى دانم . به راستى که او (روح قدسى الهى )بود !101 امام راحل با دم مسیحایى و روح قدسى الهى ، انقلابى اخلاقى در حوزه ومیان مردم به وجود آورد و تداعى کننده تحول عمیقى بود که توسط انبیا و اولیاى الهى انجام مى گیرد. در واقع باید گفت : امام نیز همانند اسلاف صالح خویش از تاءییدات روح القدس برخوردار شد که : فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا مى کرد و از ایـن رهـگـذر دل هـاى پـاک و مـسـتـعـد شـاگـردان و یـارانـش را بـه سـوى خـدا متمایل ساخت و بیشتر آنان در زمره علماى ربانى قرار گرفتند و افکار و اندیشه و اخلاق امام را ـ که همان معارف اسلام ناب محمدى (ص ) بود ـ در میان مردم منتشر ساختند. مرکز و منشاء همه این تـحـولات عـمـیـق هـمـان روح قدسى و نفس گرم و دم مسیحایى آن عارف خداجو بود که به گفته شهید بزرگوار آیة الله صدوقى (ره ): زمـانـى هـم ایـشـان (امـام ) در مـدرسـه فیضیه ، عصرهاى پنج شنبه و جمعه یک درس ‍ اخلاقى را شـروع کـرد و مـعـلوم شـد کـه اخـلاق گـفـتنش هم تقریبا نمونه اى از اخلاق انبیا و اولیا و ائمه طاهرین بود. 102 شاگرد دیگر امام ، مرحوم آیة الله ربانى املشى نیز مى گوید: امام تاءثیر نفس عجیبى داشت ؛ وقتى مباحث اخلاقى را به میان مى کشیدند اغلب شاگردان ایشان مـنـقـلب مـى شـدنـد و اشـک هـایـشـان جـارى مـى شـد. گـاه بـعـضـى بـا صـداى بلند گریه مى کردند.103 4 ـ همّت عالى امـام راحـل (ره ) از دیـدى وسـیع ، عزمى آهنین و همّتى عالى برخوردار بود و هرگز در تعلیم و تعلّم ، نشر اسلام ، تهذیب نفوس ، مبارزه با فساد و ترویج خوبى ها به کم قناعت نکرد و تا آخـر عـمـر به هجوم و پیشروى خود در جبهه کفر و نفاق ادامه داد و سنگرهاى آنان را یکى پس از دیـگرى فتح کرد و قصد داشت ریشه ظلم و فساد را بخشکاند و در این راستا همه توش و توان خـویـش را به کار بست و چون همتى والا داشت ، از هر فرصتى براى انهدام زشتى ها و استحکام خوبى ها سود مى جست و به تعبیر امام على (ع ): (مَنْ کَبُرَتْ هِمَّتُهُ کَبُرَ اهْتِ مامُهُ)104 هر کس همّتش عالى گردد، اهتمامش نیز رشد مى یابد. امـام خـمـیـنـى ریشه همه مفاسد را ـ که بخشى از آن ، مفاسد اخلاقى بود ـ رژیم غاصب و ستمگر پـهـلوى مـى دانـسـت و عـقـیـده داشـت تا حکومتى فاسد بر جامعه حکمفرما است ، برخورد با مفاسد اخـلاقى مبارزه با معلول و کارى روبنایى است که چندان ثمرى ندارد و آثارش ناپایدار است . از این رو تصمیم گرفت نخست (ام الفساد) را نابود کند، سپس بر ویرانه هاى رژیم فاسد، کـاخ آرمـانـى خـویـش را بـنـا کـنـد تـا در آن انـدیـشـه و اعمال و اخلاق صحیح شکوفا شود و رشد یابد. از این رو در ابتداى مبارزه مقدس خود اعلام داشت : من مصمم هستم که از پا ننشینم تا دستگاه فاسد را به جاى خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تـعالى با عذر وُفود105 کنم . شما هم اى علماى اسلام مصمم شوید و بدانید پیروزى با شماست .106 هـمـیـن طـور آن امـام عـظیم الشاءن ، در فکر و عمل ، سیاست را عین دیانت و دیانت را عین سیاست مى دانـسـت . اخـلاق را وارد سیاست کرد و سیاست را به اخلاق گره زد و اخلاق را در همه صحنه هاى زندگى مردم وارد ساخت و کشور را به صورت یک کلاس اخلاق درآورد. چنانکه مى فرمود: اسـلام احـکـام اخـلاقـى اش هـم سـیـاسـى اسـت ؛ هـمـیـن حـکـمـى کـه در قـرآن هست که مؤ منین برادر هـسـتـنـد،107 ایـن حـکـم اخـلاقى است ، یک حکم اجتماعى ، یک حکم سیاسى ، اگر مؤ منین ، طوایف مختلفه اى که در اسلام هستند و همه مؤ من به خدا و پیغمبر اسلام هستند، اینها با هم برادر بـاشـنـد، هـمـان طـورى کـه بـرادر بـا بـرادر نظر محبت دارد، همه قشرها با هم نظر محبت داشته بـاشـنـد، عـلاوه بـر ایـنـکه یک اخلاق بزرگ اسلامى است و نتایج بزرگ اخلاقى دارد، یک حکم بزرگ اجتماعى است و نتایج بزرگ اجتماعى دارد.108 5 ـ تهذیب انسان ها نـفـوذ کلام ، تلاش و کوشش علمى و تربیتى امام و سعه وجودى آن ابرمرد تاریخ در همه زمینه هـا بـى نـظیر بود. ولى آن بزرگوار به خوبى مى دانست که روح بزرگ و حماسى او روزى قفس تن را رها و به سوى ملکوت پرواز خواهد کرد. از این رو مى بایست همه دلسوختگان اسلام و انـسـان را فـرا مـى خـوانـد تـا در تجدید بناى فضایل اخلاقى و آراستن و حفاظت از آن شرکت جـویـنـد و ایـن بـنـیـان مـرصـوص را بـراى هـمـیـشـه در مـیـان جـامـعـه ، فعال و پررونق نگه دارند. بـه هـمین دلیل امام عزیز به طور مرتب و پیگیر، همه اقشار ملت را به مراعات اخلاق اسلامى و فـراگـیـرى عـلوم الهـى فـرا مـى خـوانـد و از آنـان مـى خـواسـت تـا در عـمـل ، مـجـرى احـکـام اسـلامى باشند و بدین گونه انسان هایى را تربیت کرد که بتوانند مسؤ ولیـت هـاى مـهـم حـوزوى و نـیـز حـکـومـتـى را در کـشـور اسـلامـى بـر عـهـده گـیـرنـد و پـس از ارتحال آن رهبر فرزانه بر ارکان حوزه علمیه و حکومت خللى وارد نگردد. در بین توصیه هاى امام (ره )، سفارش به (تهذیب و خودسازى )، توصیه اى محورى بود.امام امت پیش از انقلاب با چنین اندیشه و آرمانى به کانون معارف دین و اخلاق چنین رهنمود مى داد: حـوزه هـاى عـلمـیـه ، هـمـزمـان بـا فـراگـرفـتـن مـسـائل عـلمـى ، بـه تـعـلیـم و تـعـلم مـسـائل اخلاقى و علوم معنوى نیازمند است ، راهنماى اخلاق و مربى قواى روحانى و مجالس پند و موعظه لازم دارد. برنامه هاى اخلاقى و اصلاحى ، کلاس ‍ تربیت و تهذیب ، آموختن معارف الهیه که مقصد اصلى بعثت انبیا علیهم السلام مى باشد، باید در حوزه ها رایج و رسمى باشد... خـوب اسـت فـقـهـاى عـظـام و مـدرسـیـن عـالى مـقـام ، کـه مـورد تـوجـه جامعه علمیه مى باشند، در خـلال درس و بـحـث بـه تـربـیـت و تـهـذیـب افـراد هـمـت گـمـارنـد و بـه مـسـائل اخـلاقـى بـیشتر بپردازند. محصلین حوزه ها نیز لازم است در کسب ملکات فاضله و تهذیب نـفـس کـوشـش کـرده ، بـه وظـایـف مـهـم و مـسـؤ ولیـتـهـاى خـطـیرى که بر دوش آنان است ، اهمیت دهند.109 آن رهـبـر فـرزانـه و دورانـدیـش ، نـیـک مـى دانـسـت کـه رونـق بـازار فـضـایل اخلاقى در ابعاد گوناگون زندگى فردى و اجتماعى نیاز به پشتکار جدى و پیگیر دارد و بـایـد دلسـوخـتـگـان در امـتداد زمان به این مهم قیام کنند و حتى از خون و جان خویش مایه گذارند. از این رو مى فرماید: آنـهـایى که با مرکب خون ، طومار حمایت از ما را امضا مى کنند و با سر و جان ، دعوت انقلاب را لبـیـک مـى گـویـنـد و به یارى خداوند، کنترل همه جهان را به دست خواهند گرفت ... من دست و بازوى همه عزیزانى را که در سراسر جهان ، کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمین را نموده اند، مى بوسم و درودهاى خالصانه خود را به همه غنچه هاى آزادى و کمال نثار مى کنم .110 6 ـ مبارزه با رذایل از سـیـره و سـخـن امـام راحـل (ره )چـنـیـن بـر مـى آیـد کـه بـه انـهـدام و نـابـودى رذایـل اخـلاقـى نـیـز عنایتى خاص مبذول مى داشت و با همه مفاسد و زشتى ها به طور پى گیر مبارزه مى کرد و اعتقاد داشت که : اعـــمـــال ســـیـــّئه تـــاءثــیـرش در قلب بسیار زودتر و شدیدتر است ؛ زیرا که انسان چون ولیـدهعـالم طـبـیـعـت اسـت و قواى شهوت و غضب و شیطنت با او قرین و متصرف در او هستند چـنـانـچـه در حـدیـثوارد اســـت ؛(اِنَّ الشَّیـْط انَ یـَجـْرى مـَجـْرَى الدَّمِ مـِنْ بـَنـى آدَمَ)111لهـذا وجـهـه [ توجه ]قلببـه مـُفـسـدات و امـور مـوافـقه با طبیعت است و بـه مـخـتـصـر مـددى از خـارج ، چـه از جـوارح انـسـانـىبـــاشـــد یـــا خـــارج از آن ، مـــثـــل مـــصـــاحـــب و رفـــیـــق زشـــت و بـــدخـــلق ، در قـــلب ، اثـــر شـــدیـــد واقـعشود.)112 انـگـیـزه اصلى مبارزه با طاغوت و استکبار جهانى ، پیش از انقلاب و پس از پیروزى نیز مبارزه پـى گـیـر و اساسى با مفاسد بوده و هست و حضرت امام به طور مرتب آن را گوشزد مى کرد. به طور مثال ، امام در اوج مبارزه و حدود دو ماه قبل از پیروزى ، در این باره مى فرماید: تـمـام بـرنامه هایى که اینها (رژیم شاه ) درست کرده اند، برنامه هاى فرهنگى ، برنامه هاى هـنرى ، هر چه درست کرده اند استعمارى است ؛ مى خواهند اینها جوان هاى ما را یک جوان هایى بار بـیاورند که به درد آنها بخورند نه بدرد مملکت خودشان بخورند یا فاسد بشوند... آنقدرى کـه مـراکز فساد در تهران هست الان بیشتر از کتابخانه است ، بیشتر از مراکزى است که براى تعلیم و تربیت است براى این است که مى خواهند این جوان ها به طرق مختلفه یا بیکاره و بى عـار بـار بـیـایـنـد کـه دیـگر در مقابل این استفاده جوهاى خارجى نتوانند کارى بکنند یعنى بى تـفاوت باشند نسبت به آنها و این جوان هایى که تریاکى بار آمده اند، هروئینى بار آمده اند، شارب الخمر هستند، قمار باز شده اند، در مراکز فساد و فحشا رفتند، اینها دیگر همان عیاشى ها را تمام مقاصد خودشان مى دانند و عالم هر چه بشود، آنها بى تفاوتند...113 امـام بـا مـقـایـسـه میان مفاسد اخلاقى زمان پهلوى با دیگر مفاسدى که آنان در مملکت ایجاد کرده بودند مى فرماید: خرابى هاى اخلاقى که در طول سلطنت این پدر و پسر(رضاخان و محمدرضا پهلوى ) در ایران تـحـقـق پیدا کرد و آن فسادهایى که در این مملکت پیدا شد و به آن دامن زدند به عنوان ترقّى ، به عنوان تعالى ، به عنوان تمدن بزرگ ، اینها طولانى است تا اینکه ترمیم بشود، آن که از هـمـه چـیـز به کشور ما صدمه اش بیشتر بود، این بود که نیروى انسانى ما را خراب کردند. و نـگـذاشـتـند رشد بکند، مراکز فساد در شهرها و به خصوص در تهران آنقدر زیاد بود و آنقدر تـبـلیغ در کشاندن جوان هاى ما به این مراکز فساد شد و آنقدر راه هاى فساد براى جوان هاى ما بـاز کـردنـد و دامـن زدنـد بـه ایـنـهـا و کـشـاندند اینها را در مراکز فساد که این خرابى از همه خـرابـى هـا بـدتـر بـود. خـرابـى هـاى مـادى جـبـرانـش آسـان تـر از خـرابـى هـاى مـعـنوى است .114 7 ـ تعیین وظایف حوزه هاى علمیه ، دانشگاه ها و مدارس ، پدران و مادران ، هنرمندان ، نویسندگان و شاعران ، صدا و سـیـما، برخى سازمان هاى دولتى و خصوصى و... هر یک ، بخشى از نیاز فرهنگى ، علمى و اخلاقى جامعه را برآورده مى سازند. امـام راحـل بـا شـنـاخـت عـمـیـقـى کـه از مـتـولیـان فـرهنگى جامعه داشت ، در سخنان و بیانیه ها و رهـنـمـودهاى خویش ، وظایف و مسؤ ولیت هاى خطیر هر یک از گروههاى یاد شده را بیان مى کرد و راهـنـمـایـى هـاى لازم را ارائه مـى داد کـه در نـهـایـت بـه انـسـجـام و یـکـپـارچـگـى و هـمسو شدن محافل فرهنگى مملکت مى انجامید که ثمره آن آفرینش فضاى مناسب فرهنگ سالم ، زدودن مفاسد، تـعـالى مـکـارم و رشـد و بـالنـدگـى جـامـعـه بـود. در ایـنـجـا بـه بـرخـى از رهـنـمـودهاى امام راحل به اقشار یاد شده اشاره مى کنیم . روحانیان مـتـولیـان اصـلى تـهـذیـب و تـربـیـت دیـنـى و اخلاقى جامعه اسلامى ، حوزه هاى علمیه و عالمان خـودسـاخـته اى هستند که خود از دنیا و رذایل آن بریده ، در وادى نور و معنویت گام نهاده و مسیر (قـرب الى اللّه ) را طـى مـى کـنـنـد و در گـفـتـار و عـمـل ، راه سـیر و سلوک به سوى خدا را به امت اسلام مى آموزند. امام عزیز ـ که خود جلودار این قشر عظیم و مقدّس بود ـ از یاران همراه چنین مى خواهد: شما که امروز در این حوزه ها تحصیل مى کنید و مى خواهید فردا رهبرى و هدایت جامعه را به عهده بگیرید، خیال نکنید تنها وظیفه شما یاد گرفتن مشتى اصطلاحات مى باشد، وظیفه هاى دیگرى نـیـز دارید. شما باید در این حوزه ها خود را چنان بسازید و تربیت کنید که وقتى به یک شهر یـا ده رفـتـیـد، بـتوانید اهالى آنجا را هدایت کنید و مهذب نمایید. از شما توقع است که وقتى از مـرکـز فـقـه رفـتـیـد، خـود مهذب و ساخته شده باشید تا بتوانید مردم را بسازید و طبق آداب و دسـتـورات اخـلاقـى اسـلامـى آنـان را تربیت کنید. اما اگر خداى نخواسته در مرکز علم ، خود را اصـلاح نـکـردیـد، مـعـنـویات کسب ننمودید، به هر جا که بروید، العیاذبالله ، مردم را منحرف ساخته ، به اسلام و روحانیت بدبین خواهید کرد.115 امام بزرگوار، تهذیب و خودسازى و تقواپیشگى را اساس کار حوزه هاى علمیه مى دانست و اعتقاد داشـت کـه آنـان بـا تـهـذیـب و تـقـوا مـى تـوانـنـد بـه وظـیـفـه خـویـش عـمـل کـنـنـد و پـیـش از پـذیـرش هـر مـسـؤ ولیـتـى نـخـسـت بـایـد بـه تـهذیب خویش بپردازند؛ رذایـل اخـلاقـى را از خـود دور سـازنـد و فـضـایل را کسب نمایند سپس با زاد و توشه تقوا به راهنمایى و هدایت مردم همت گمارند. از این رو در نخستین روزهاى پیروزى انقلاب ـ که به رهبرى روحانیت به سامان رسیده بود ـ به آنان فرمود: حـوزه هـاى عـلمـیـه هـمـه بـیـدار شـونـد، هـر جـا هـسـتـنـد! امـروز روزى نـیـسـت کـه حوزه هاى علمیه مثل سابق عمل کنند. سابق وضع دیگرى داشت ، حالا وضعى دیگر. حوزه هاى علمیه بیدار باشند، تـقـوا را تـقـوا را تـقـوا را نـصب العین خود قرار بدهید. فضلا، طلاّب علوم دینیه ! تقوا، تقوا، تـنـزیـه نـفـس ، مـجاهده با نفس . یک مجاهد با نفس مى تواند بر یک امّت حکومت کند، مجاهده کنید، تهذیب کنید حوزه هاى خودتان را.116 هـمـچـنـیـن امام در طول ده سال زعامت و رهبرى همواره روحانیون را به تقوا و خودسازى و دورى از آلوده شـدن بـه مـظـاهـر مـادى و دنـیا پرستى سفارش مى کرد و ضمن تمجید و تکریم از علماى ربانى به نکوهش روحانى نمایان و دین فروشان و درباریان مى پرداخت . فرهنگیان دسـت انـدرکـاران امـر آمـوزش و پـرورش کـشـور، از مـربیان کودکستان ها تا اساتید دانشگاه ها، نقشى مستقیم در اصلاح یا انحطاط اخلاق و تربیت جامعه دارند. امام راحل ، نسبت به جامعه فرهنگى عنایتى خاص داشت و تلاش مى کرد این قشر ارزشمند و زحمت کش را به وظیفه خطیر خود و اصول و اسلوب صحیح تعلیم و تربیت بیش از پیش آشنا سازد. تقرب به خدا، روى آوردن به معنویات ، اعتماد به نفس ، تهذیب و خودسازى ، تقوا و اخلاص ، مبارزه با غربزدگى و... از جمله سفارش هاى امام عزیز به فرهنگیان و دانشگاهیان بود تا با چنین دستمایه هایى به تربیت ملت بپردازند و نقش اصلى خویش را در سعادت جامعه ایفا کنند. دانـشـجـویـان مـا بـایـد خـودشـان اول توجه بکنند که رفتار خودشان ، کردار خودشان ، گفتار خودشان ، همه اینها منطبق با موازین اسلامى و اخلاقى باشد تا اینکه اگر مردم را دعوت کردید بـه اسـلام ، و بـایـد هـم دعـوت بـکـنـیـد، حـرف شـمـا مـخـالف بـا عمل شما نباشد خودتان یک وضعى نداشته باشید که وقتى بگویید، مسخره کنند که آقا خودش فلان است و ما را دعوت به چه مى کند !117 اگر بخواهید خدمتگزار اسلام باشید، خدمتگزار ملت اسلامى باشید و اسیر در دست ابرقدرت ها و آنها که پیوند با ابرقدرت ها دارند، نباشید، باید دانشگاه و فیضیه و همه آنها که مربوط بـه دانـشـگاه هستند وهمه آنها که مربوط به فیضیه هستند در راءس برنامه هاى تحصیلى شان بـرنـامـه اخـلاقـى و بـرنـامـه هـاى تـهـذیـبـى بـاشـد تـا فـرآورده هـاى آنـهـا امـثـال مـرحـوم مـطهرى رحمة الله علیه را به جامعه تسلیم کند و اگر خداى نخواسته بر خلاف بـاشـد آن وقـت ، افـراد مـقـابل این افراد را به جامعه مى فرستد و اینها جامعه را به فساد مى کشند و مردم را به اسارت ! 118 امـام راحـل بـراى مـراکـز تـعـلیـم و تـربـیـت نـیـز اهـمـیـتـى بـسـزا قائل بود و تاءکید مى کرد که این گونه مراکز از پلیدى هاى اخلاقى و سیاسى پاک شود تا فـارغ التـحـصـیـلان آنـها انسان هایى مهذب ، مستقل و کارآمد بار بیایند، چنانکه در وصیت نامه سیاسى ـ الهى خود نوشت : از تـوطـئه هـاى بزرگ آنان ، چنانچه اشاره شد و کرارا تذکر داده ام ، به دست گرفتن مراکز تـعـلیـم و تـربـیت ، خصوصا دانشگاهها است که مقدرات کشورها در دست محصولات آنهاست ... در دانـشـگـاه نـقشه آن است که جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهاى خودى منحرف کنند و به سوى شرق یا غرب بکشانند و دولتمردان را از بین اینان انتخاب و بر سرنوشت کشورها حکومت دهند تا به دست آنها هر چه مى خواهند، آنجام دهند. ...بـر هـمـه مـا لازم اسـت بـا مـتـصدیان کمک کنیم و براى همیشه نگذاریم دانشگاه ها به انحراف کـشـیـده شـود و هـر جـا انـحـرافـى به چشم خورد با اقدام سریع به رفع آن کوشیم و این امر حـیـاتى باید در مرحله اول با دست پرتوان خود جوانان دانشگاه ها و دانشسراها انجام گیرد که نجات دانشگاه از انحراف ، نجات کشور و ملت است .119 از امـور بـسـیـار بـا اهـمـیـت و سـرنـوشت ساز مسئله مراکز تعلیم و تربیت ، از کودکستان ها تا دانـشگاه ها است که به واسطه اهمیت فوق العاده اش ‍ تکرار نموده و با اشاره مى گذرم ، باید مـلت غـارت شـده بـدانند که در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ، ضربه مهلک زده است ، قـسـمـت عـمـده اش ‍ از دانـشـگـاه ها بوده است ؛ اگر دانشگاه ها و مراکز تعلیم و تربیت دیگر با برنامه هاى اسلامى و ملى در راه منافع کشور به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان ونوجوانان و جـوانـان جـریـان داشـتـند، هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن آمریکا و شوروى فرو نـمـى رفـت و هـرگـز قـراردادهـاى خـانـه خـراب کـن ، بـر مـلت مـحـروم غـارت زده تحمیل نمى شد و هرگز پاى مستشاران خارجى به ایران باز نمى شد و هرگز ذخایر ایران و طـلاى سـیـاه ایـن مـلت رنج دیده در جیب قدرتهاى شیطانى ریخته نمى شد.... اگر شخصیت هاى پـاکـدامـن بـا گـرایـش اسـلامـى و مـلى بـه مـعـنـاى صـحـیـحـش ـ نـه آنـچـه امـروز در مقابل اسلامى عرض اندام مى کند ـ از دانشگاه ها به مراکز قواى سه گانه راه مى یافت ، امروز ما غیر امروز و میهن ما غیر این میهن (بود)....120 خانواده کانون خانواده ، نخستین و مؤ ثرترین مرکز تربیتى است و آن اندازه که کودک از محیط خانه و اعـضـاى خـانـواده تـاءثیر مى پذیرد به ندرت از جاهاى دیگر اثر مى پذیرد و مى توان گفت شـخـصـیـت آیـنـده فـرد و بـه تـعـبـیـر قـرآن (شـاکـله ) افـراد، در خـانـواده شکل مى گیرد و بخصوص پدر ومادر نقش اول را در تکوین شخصیت و تربیت فرد ایفا مى کنند. با توجه به چنین اهمیتى ، امام امت در بسیارى از موارد، خانواده ها را به نقش ارزنده و منحصربه فردشان آگاه مى ساخت و مسؤ ولیت خطیرشان را در تهذیب و تربیت فرزندان گوشزد مى کرد و اعتقاد داشت : نـقـش خـانـواده و خـصـوص مـادر در نـونـهـالان و پـدر در نـوجـوانـان ، بسیار حساس است و اگر فرزندان در دامن مادران و حمایت پدران متعهد به طور شایسته و با آموزش صحیح ، تربیت شده و بـه مدارس فرستاده شوند، کار معلمان نیز آسان تر خواهد بود. اساسا تربیت از دامان پاک مـادر و جـوار پـدر شـروع مـى شـود و بـا تـربـیـت اسـلامـى و صـحـیـح آنـان ، استقلال و آزادى و تعهد به مصالح کشور پایه ریزى مى شود.121 امـام راحل نقش بسیار مؤ ثر و ارزنده مادر را در تربیت فرزند در ردیف پیامبران الهى مى داند و در تبیین آن مى فرماید: انبیا آمده اند که انسان بسازند، انبیا ماءمورند که افرادى را که بشر هستند و با حیوانات فرق نـدارنـد، ایـنـهـا را انـسـان کـنـنـد، تـزکـیـه کـنـنـد، شـغـل انـبـیـا هـمـیـن اسـت بـایـد شـغل مادرها هم همین باشد نسبت به بچه هایى که در دامنشان است و با اعمالشان آنها را تزکیه کنند. در دامـن مـادر، بـچـه ها بهتر تربیت مى شوند تا در پیش استادان ، علاقه اى که بچه به مادر دارد به هیچ کس ندارد و آن چیزى که از بچگى از مادر مى شنود در قلبش نقش مى بندد و تا آخر همراهش است . مادرها باید توجه به این معنى کنند که بچه ها را خوب تربیت کنند، پاک تربیت کـنـنـد، دامـن هـایشان یک مدرسه علمى و ایمانى باشد و این یک مطلب بسیار بزرگى است که از مـادرهـا سـاخته است و از کسى دیگر ساخته نیست . آنقدرى که بچه ازمادر چیز مى شنود، از پدر نـمـى شـنـود؛ آنـقـدرى کـه اخـلاق مـادر در بـچـه کـوچـک نـورس تـاءثـیـر دارد و بـه او منتقل مى شود از دیگران عملى نیست . مـادرهـا مـبـداء خـیرات هستند و اگر خداى نخواسته مادرانى باشند که بچه ها را بد تربیت کنند مبداء شرّند. یک مادر ممکن است یک بچه را خوب تربیت کند و آن بچه یک امت را نجات بدهد و ممکن است بد تربیت کند و آن بچه موجب هلاکت یک امت بشود.122 در سخنان شیواى دیگرى به فلسفه این تاءثیر پذیرى اشاره کرده مى فرماید: اول مـدرسـه اى کـه بـچـه دارد دامـن مـادر اسـت . مـادرِ خـوب ، بـچـه خـوب تربیت مى کند و خداى نخواسته اگر مادر منحرف باشد، بچه از همان دامن مادر منحرف بیرون مى آید و چون بچه ها آن علاقه اى که به مادر دارند به هیچ کس ‍ ندارند و در دامن مادر که هستند تمام چیزهایى که دارند، آرزوهـایـى کـه دارنـد خـلاصـه مـى شود در مادر و همه چیز را در مادر مى بینند. حرف مادر، خُلق مادر، عمل مادر در بچه ها اثر دارد... این دامن اگر یک دامن طاهر پاکیزه مهذب باشد، بچه از همین اول کـه دارد رشـد مـى کـنـد، بـا آن اخـلاق صـحـیـح و بـا آن تـهـذیـب نـفـس و بـا آن عـمـل خـوب رشـد مـى کـنـد. بـچـه وقـتـى در دامـن مـادرش هـسـت مـى بـیـنـد مـادر اخـلاق خـوش دارد، اعمال صحیح دارد، گفتار خوش دارد، آن بچه از همانجا اعمالش و گفتارش به تقلید از مادر که از هـمه تقلیدها بالاتر است و به تزریق مادر، که از همه تزریقها مؤ ثرتر است ، تربیت مى شود.123 سایر مراکز رادیـو و تـلویـزیـون ، مـطـبـوعـات ، سـیـنـمـا و تـآتـر، اهـل قـلم و سـایـر جـوامـع فـرهـنگى نیز سهمى به سزا در تربیت و تهذیب اخلاقى مى توانند داشـتـه بـاشند و امام راحل به مناسبت هاى مختلف و در موقعیت هاى گوناگون ، آنان را به انجام وظیفه خطیر خویش آشنا ساخته و به راه صلاح و صواب رهنمون مى کرد. آن حضرت اعتقاد داشت که : اهـمـیـت انتشارات مثل اهمیت خون هایى است که در جبهه ها ریخته مى شود و (مِد ادُ الْعُلَم اءِ اَفْضَلُ مـِنْ دِم اءِ الشُّهـَد اءِ) دمـاء شـهـدا اگـر چه بسیار ارزشمند و سازنده است ، لکن قلم ها بیشتر مى تـوانـنـد سـازنـده بـاشـنـد و اصولا شهدا را قلم ها مى سازند و قلم ها هستند که شهید پرورند. 124 و پیرامون نقش تربیتى صدا و سیما مى فرمود: اهمیت رادیو تلویزیون بیشتر از همه است ؛ این دستگاه ها دستگاه هاى تربیتى است ، باید تمام اقـشـار مـلت بـا ایـن دسـتگاه ها تربیت بشوند. یک دانشگاه عمومى است . دانشگاه ها، دانشگاه هاى مـوضـعـى اسـت . ایـن یـک دانـشـگـاه عـمومى است ، یعنى دانشگاهى است که در تمام سطوح کشور گـسـتـرده اسـت ... بـایـد ایـن دسـتـگـاه ، دسـتـگـاهـى بـاشـد کـه بـعـد از چـنـد سـال تـمـام اقشار ملت را روشن کند، تمام را مبارز بار بیاورد. تمام را متفکر بار بیاورد. تمام ایـنـهـا را مـسـتـقـل بـار بـیـاورد. آزادمـنـش بـار بـیـاورد. از غـربـزدگـى بـیـرون کـنـد، استقلال به مردم بدهد.125 امام راحل گاه با یادکرد فساد و بى بندوبارى رژیم گذشته و کشورهاى غربى و غیر اسلامى ، آرمـان والاى انـقـلاب اسـلامى را ریشه کن کردن مفاسد و انحرافات و تعالى و رشد اخلاقى و فـرهـنـگـى بـیـان مـى کـرد. و از هـمه دست اندرکاران فرهنگ و هنر دعوت مى کرد که در این جهاد پـیـگیر و مقدس ، صادقانه شرکت جویند و در تطهیر فکر و قلب و زندگى مردم سهمى را بر عهده گیرند. به عنوان مثال در پیامى که به مناسبت سالگرد پیروزى شکوهمند انقلاب اسلامى صادر کرد، مى فرماید: رسانه هاى گروهى به ویژه صدا و سیما، این مراکز آموزش و پرورش عمومى مى توانند خدمت هـاى گرانمایه اى را به فرهنگ اسلامى و ایران نمایند. بنگاه هایى که شب و روز در سراسر کشور با آنها تماس سمعى و بصرى دارند، چه مطبوعات در مقالات و نوشتارهاى خود و چه صدا و سـیـما در برنامه ها و نمایشنامه ها و انعکاس هنرها و انتخاب فیلمها و هنرهاى آموزنده باید همت گمارند و بیشتر کار کنند و از گردانندگان و هنرمندان متعهد بخواهند تا در راه تربیت صحیح و تـهـذیب جامعه ، وضعیت تمام قشرها را در نظر گرفته و راه و روش زندگى شرافتمندانه و آزاد مـنـشـانـه را بـا هـنـرهـا و نـمـایـشـنـامـه هـا بـه مـلت بـیـامـوزنـد و از هـنـرهـاى بـدآمـوز و مـبـتـذل جـلوگـیـرى کنند. ملت عزیز در طول 50 سال سیاه اخیر، گرفتار مجلات و روزنامه هاى تـخـریـب کننده و فاسد کننده نسل جوان و از آنها بدتر سینماها و رادیو تلویزیون بود که با بـرنامه هاى خود، ملت را به حد وافر در آغوش غرب و غرب زده ها غلتانید و ضررهاى رسانه هـاى گـروهـى از خـرابـى هـاى تـوپ و تـانـک هـا و سـلاح هـاى مـخـرب بـالاتـر و بـدتـر است .126 عـلاوه بر این ، امام بزرگوار، به طور مرتب و پیگیر و فراگیر، همه اقشار جامعه ، مسؤ ولان و مـلت ودولت را بـه رعـایـت اخـلاق اسـلامـى و دورى از رذایـل فـرا مـى خـوانـد واز هـمـه دسـت انـدرکـاران امـور اجـرایى ، فرهنگى ، قضایى ، نظامى ، اقـتصادى و غیره مى خواست که دست به دست یکدیگر بدهند و با برنامه هاى کوتاه مدت ودراز مدت ، به رشد و تعالى اخلاقى همت گمارند و جملگى در میدان جهاد اکبر به پیکار با شیطان و نـفس اماره و در سنگر تهذیب ، از زیباییهاى اخلاقى و ارزش هاى متعالى حفاظت کنند و مرزداران عـفـت و پـاکـى و طـلایـه داران نـزاهـت و مـعـنـویـت بـاشـنـد و خـود را چنان بسازند که از مصادیق صالحانى باشند که از سوى خدا وارثان زمین مى گردند و قرآن درباره آنان مى فرماید: (وَنـُرِیـدُ اءَن نَّمـُنَّ عـَلَى الَّذِیـنَ اسـْتـُضـْعـِفـُوا فـِی الْأَرْضِ وَنـَجـْعـَلَهـُمْ اءَئِمَّةً وَنـَجـْعـَلَهـُمـُ الْوَارِثِینَ)127 مى خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم . الاُْمِّیِّینَ موجود، اهداف نیز نقطه عطف ، ص 43 . تنقیح المقال ، مامقانى ، ج 1، ص 439. برجستگى هاى اخلاقى امام (ره ) امـام خـمـیـنـى عـزیـز، بـه حـق ، آیـیـنـه تمام نماى محاسن و مکارم اخلاقى بود و در سراسر عمر گـرانـمایه خود کوشید تا به طور مستمر از هر گونه زشتى و پلیدى خود را دور نگه دارد و بـه فـضـایـل اخـلاقـى آراسـتـه بـاشـد و هـمـه کـسـانى که با امام در ارتباط بوده اند ـ اعم از شاگردان ، همسر و فرزندان ، همکاران ، ملت و دوست و دشمن ـ معترفند که امام فردى متخلق ، مؤ دب ، مـخـلص ، با تقوا و آراسته به صفات نیک و پیراسته از کژى هاى اخلاقى بود و دشمنان امـام و انـقـلاب ـ با آنکه در تبلیغات خود از کاه کوه مى ساختند ـ هرگز نتوانستند حتى یک نقطه مـنـفـى در زنـدگى و اعمال و گفتار آن بزرگوار بیابند در توصیف آن عارف خود ساخته باید گفت : یک دهان خواهم به پهناى فلک تا بگویم وصف آن رشک ملک ور دهان یابم چنین و صد چنین تنگ آید در فغان این چنین این قدر هم گر نگویم اى سند شیشه دل از ضعیفى بشکند128 آنـچه در این فصل بیان مى کنیم اندکى از انبوه خوبى هاى اخلاقى آن عزیز سفر کرده است که در ده عنوان بسنده شده است . 1 ـ اخــلاص اخـلاص یـکـى از عـالیـترین مراحل تکامل و سیر و سلوک و مایه سعادت و رستگارى انسان است . امـیـر مـؤ مـنـان صـلوات اللّ ه عـلیه در یکى از سخنان گهربار خویش به آن سفارش کرده ، مى فرماید: (وَ اَخـْلِصْ لِلّ هِ عـَمـَلَکَ وَ عـِلْمـَکَ وَ حـُبَّکَ وَ بـُغـْضـَکَ وَ اَخـْذَکَ وَ تـَرْکـَکَ وَ کـَلا مـَکَ وَ صَمْتَکَ)129 عـمـل ، عـلم ، دوستى ، دشمنى ، گرفتن ، واگذاشتن ، گفتار و خاموشى خود را براى خدا خالص گردان . درگـفـتـارى دیـگـر اخـلاص را از خـصـلتهاى انسان هاى بافضیلت و بزرگ معرّفى کرده ، مى فرماید: (اَلاِْخْلا صُ شی مَةُ اَف اضِلِ النّ اسِ)130 اخلاص خصلت مردم برتر و با فضیلت است . امـام راحـل رحـمـة الله عـلیـه ، خـویـشـتـن را از شـائبـه هـاى غـیـرالهـى از قـبـیـل ریـا، عـجـب ، کـبـر و آنـچـه مـانـع رسـیـدن بـه حـقـیـقـت و مـایـه فـسـاد عـمـل اسـت ، پـیـراسـته بود. اخلاص در تمام وجود و سرتاسر زندگى او عجین شده بود. تمام حرکتهاى کوچک و بزرگ او با نام و یاد خدا شکل مى گرفت و جز رضاى محبوب به چیزى نمى اندیشید. جلوه هایى از اخلاص امام (ره ) 1 ـ اخلاص در هدف معیار سنجش و ارزیابى همه اعمال و رفتار آدمى ، انگیزه و هدف اوست . به دیگر سخن ، خوبى و بدى کارها بستگى به خاستگاه آنها دارد. على علیه السلام مى فرماید: (اَلاَْعْم الُ ثِم ارُ النِّیّ اتِ، اَلنِّیَّةُ اَس اسُ الْعَمَلِ)131 عمل ها نتایج نیّتهاست و نیّت پایه عمل مى باشد. اخـلاص در انـگـیـزه و هـدف بـه مـثـابـه روح در پـیـکـر اعمال است که به اعمال شادابى و جهت مى بخشد. انگیزه الهى سرچشمه حیات بخشى بود که درخت پربار و بابرکت وجود امام (ره ) را زنده نگاه داشت . رهبر معظّم انقلاب آیة اللّ ه العظمى خامنه اى درمورد شخصیت ایشان مى فرماید: بـزرگ تـریـن سـتایش براى رهبر عزیز ما همین است که او را عبداللّ ه یعنى بنده خدا و تسلیم اراده پروردگار ... یاد کنیم .132 اخـلاص امـام بـه مـرتـبه والایى رسیده بود، او در باره ابراز علاقه شاگردان خود و فعالیت آنها براى مرجعیت ایشان ، مى فرمود: مـن راضـى نیستم کسانى را که به من علاقه مند هستند، علاقه شان از قلب تجاوز نماید و آن را ابراز نمایند. هر کسى به من علاقه دارد بگذارد در همان محدوده قلب بماند. کسى براى ریاست من ، حتى یک وجب هم قدم بر ندارد.133 حجة الاسلام مرتضى تهرانى مى گوید: هـر کـارى ایـشـان مـى کـردنـد، انـگـیـزه اى جـز طـلب رضـاى خـداى مـتـعـال یا اطاعت او نداشتند، این نوع از انگیزه که از عالیترین انگیزه هاى یک مؤ من است در مسیر زندگى و حیات طبیعى خودش آنقدر در ایشان صفا و نورانیّت به وجود آورده بود که فکرشان ، دیدشان و تشخیصشان الهى شده بود.134 2 ـ اخلاص در گفتار امام (ره ) از مصادیق این آیه از قرآن کریم است که مى فرماید: ( ... وَ جَعَلْن ا لَهُمْ لِس انَ صِدْقٍ عَلِیّاً)135 و سخن نیکو و آوازه بلند به آنها ارزانى داشتیم . گـفـتـار او سرشار از معارف و اخلاص نسبت به حق بوده و در جویندگان حقیقت تاءثیرى بسزا داشت . یکى از شاگردان او مى گوید: کـلمـات ایـشـان آنـقـدر دلنـشـین بود که گمان ندارم کسى از مستمعین موعظه ایشان ، لحظه اى از لحـظـات مـواعـظ ایشان را فراموش کرده باشد. در بعضى افراد مواعظ ایشان آنقدر جایگیر مى شـد و در روحشان قرار مى گرفت ؛ مثل اینکه همیشه نصب العین آنهاست ... اثرش در روح مستمعین آنـقـدر زیـاد بـود کـه چـهـره هـاى آقـایـان طـلاّب پـس از اسـتـمـاع مـواعـظ ایـشـان متغیّر مى گشت .136 حضرت امام مقید بودند اخلاص را به مراتب مختلفه اش در خودشان به وجود بیاورند که آورده بـودنـد. اخلاص در عمل ، در گفتار و ... که آنهم مولود اخلاص در تفکر است . ایشان فکرشان و تشخیصشان الهى شده بود.137 3 ـ اخلاص در عمل اخـلاص در واقـع تـصـفـیـه خـانـه اى اسـت کـه تـمـام اعـمـال انـسان باید از آن بگذرد، تا مورد قبول و رضایت حق قرار گیرد. در حدیثى قدسى آمده است : (مَنْ اَشْرَکَ مَعِىَ غَیْر ى ف ى عَمَلِهِ، لَمْاَقْبَلْهُ اِلاّ م ا ک انَ خ الِصاً)138 هـر کـس دیـگـرى را در عـمـل خـود بـا مـن شـریـک قـرار دهـد، مـن آن عمل را قبول نمى کنم ، مگر آنچه که خالص باشد. امـام (ره ) وجـود مـبـارک خـود را بـه یـاد خـدا آراسـتـه بـود. خـدا هـمـه چـیـز او و قـلبـش مـالا مال از محبت او بود. ایـنـک بـه نـمـونـه هـایـى از اخـلاص آن امـام راحـل (ره ) در مـقـام عمل توجه کنید. الف ـ در زمـیـنـه تـحصیل علم و دانش از همان ابتدا نشان داد که براى انجام تکلیف و وظیفه الهى درس مى خواند و هدف او مقام و منصب مرجعیت نیست . حضرت امام عمل به تکلیف را وظیفه خود مى دانست و بشدّت از اقدام اطرافیان براى مطرح نمودن خود جلوگیرى مى کرد و بارها مى فرمود: بـه خـدا سـوگـند که من براى مرجعیّت و رهبرى یک قدم برنداشته ام ولى اگر به سراغم آمد براساس مسؤ ولیت آن را رد نمى کنم .139 یکى از شاگردانش مى گوید: امـام بـر یک دوره کتاب (وسیله ) سید ابوالحسن اصفهانى و همچنین بر کتاب (عروة الوثقى ) حـاشیه داشت . با اینکه ما به منزل ایشان رفت و آمد داشتیم نفهمیده بودیم که ایشان بر این دو کـتـاب حـاشـیـه دارنـد کـه ایـنـهـا در خـصـوصـیـات یـک کـسـى کـه بـخـواهـد مـرجـع شـود، دخـیـل اسـت . کـسى که خواستار مرجعیت باشد، حداقل به دوستان نزدیکش مى فهماند که این چنین کتابهاى فقهى را نوشته است .140 ب ـ در امـور اجـتـمـاعـى هـمـیـشـه سـعـى داشت کار را براى خدا انجام بدهد و از ریا، خودنمایى و شهرت طلبى نفرت داشت . آیة الله صانعى مى گوید: صـاحـب یـکـى از کارخانجات تهران براى مسجدى که خودش ساخته بود، از امام تقاضاى مبلغى پـول کـرد. امـام با اکراه پذیرفت ، ولى پس از تعیین یک روحانى در هنگام اعزام به او فرمود: وظـیـفـه شـمـا علاوه بر تبلیغ و ارشاد این است که دو موضوع را از یاد نبرید: 1 ـ در این مسجد نـامـى از مـن بـرده نـشـود. 2 ـ بـرخـورد شـمـا بـا بـانـى مـسجد طورى باشد که فکر نکند به مال و ثروت او چشم دوخته ایم .141 یکى از یارانش مى گوید: خـدمـت امـام رسـیـدیـم ، حـاج آقـا مـهـدى [ شـاه آبـادى ] بـه امـام عرض کرد فلانى از همدان آمده ، اهل مبارزه است ، ارادت به شما دارد، الان در قم منزل برادرش است ، از این شخص دیدن کنید. امام فرمود: حالم مساعد نیست آقاى شاه آبادى اصرار کردند. امام فرمود: اینکه گفتم حالم مساعد نیست ، چـون تـب دارم البـتـه آنـقـدر تـب نـدارم کـه نـتـوانـم بـه منزل آن آقا بروم ... ولى چون نمى توانم قصد قربت کنم بعد از اینکه شما گفتید این آقا چنین کرده و به شما ارادتمند است ، به این جهت نمى آیم .142 ج ـ در مـبـارزه و انـقـلاب اسـلامـى تـنـهـا آرمـان ایـشـان پـیـاده شـدن حـکـومـت اللّه و اجـراى کـامـل بـرنـامـه هـاى اسـلام و قـرآن بـود و تا آخر در این راه ایستاد. امام در نخستین گام مبارزه و اولین اعلامیه اى که صادر کرد آیه شریفه ذیل را مبناى راه و روش خود قرار داد:143 (قُلْ اِنَّم ا اَعِظُکُمْ بِو احِدَةٍ اَنْ تَقُومُوا لِلّ هِ ...)144 بگو: تنها پند من این است که براى خدا قیام کنید. در اوایل مبارزات که اعلامیه هاى متعدد، یکى پس از دیگرى از ایشان صادر مى شد، یکى از علماى تهران پیامى براى ایشان به قم فرستاد که چون حضرتعالى در عداد مراجع هستید زیبنده شما نیست که زیاد اعلامیه بدهید. امام فرمودند: سـلام مـرا بـه ایـشـان بـرسـانـیـد و بـگـویید من نمى خواهم مرجع بشوم مى خواهم به وظیفه ام عمل کنم .145 در هـنـگـامـى که فردى کتابى علیه اسلام و معتقدات مسلمانان به نام اسرار هزار ساله نوشت ، هـیـچ کـس جـوابـى بـراى ایـن کـتـاب نـنـوشـت . امـام درس را تـعـطـیـل کـردنـد و مشغول به تهیه جوابى براى این کتاب شدند و بر اثر کار زیاد روى این جـواب چـشـم شریف ایشان ناراحتى پیدا کرد، حاصل زحمت ایشان ، کشف الاسرار است . در چاپهاى اولیه امام حاضر نشدند نام مؤ لف بیاید و مى فرمودند: من این کتاب را فقط براى رضاى خدا نوشته ام ... .146 4 ـ اخلاص در عبادت و دیندارى بنیانگذار جمهورى اسلامى ، در این میدان گوى سبقت را از دیگران ربوده بود. او خدا را شناخته و بـا تـمـام وجـود در مـقـابـل او تـسـلیـم بـود. در بـنـدگـى چـیـزى را شـریـک خـدا قرار نداد و اعمال و خدمات پرارزش ‍ خود را در طبق اخلاص نهاده ، به آستان دوست تقدیم کرد. او یک عمر در سیر و سلوک بود و هیچ گاه آن را به نمایش ‍ نگذاشت . در ابـعـاد مـختلف عبادى از هر جهت نمونه بود و گواه این مطلب گریه هاى عارفانه و خضوع و شـب زنـده دارى او در بـرابـر خـداى بـزرگ و انـس او بـا قـرآن و دعـاهـا و نـوافل است . ولى هیچ گاه حتّى براى یک بار هم دیده و شنیده نشد که امام خویشتن را بستاید و به صراحت و یا به کنایه به گوشه اى از آنچه بر او از سختیها و مرارتها در سیر و سلوک مـعـنوى گذشته سخنى به میان آورد. حتى در برخى از اوقات افرادى که با امام برخورد کرده انـد و مـى خـواسـتـنـد بـگـویـنـد کـه : بـلى مـا هـم اهـل مـعـرفـت و دل هستیم ، امام خیلى جالب با یک کلمه موفق باشید به مساءله خاتمه مى داد.147 امـام پـاسـدار واقـعـى اسـلام بـود و هـمه خطرات و صدمات را به جان خرید، تا به آیین اسلام آسیبى نرسد. آیة الله العظمى اراکى (ره ) در این زمینه مى فرماید: ایـن مرد دینى است که سر تا پا حاضر است حتى براى کشته شدن هم حاضر است ... همین کتاب کـشـف الاسـرار را که نوشت از عِرق دیانتى اش بود ... مى شود به واللّه قسم خورد که این مرد نیک نفس ... هیچ غرضى در او جز ترویج دین نیست .148 کار براى خدا و عبودیت الهى راز پیروزى و موفقیت امام بود. رهبر معظّم انقلاب آیة اللّه العظمى خامنه اى مى فرماید: ... نـقـطـه اساسى کار او هم ، محو در اراده الهى و تکلیف شرعى بود. هیچ چیز غیر از این مطرح نـبـود ... عـبـودیـت الهـى و عـبـودیـت در مـقـابـل پـروردگـار و تـسـلیـم در مـقـابـل او، کـار را بـراى رضـاى خـدا کـردن ، راز اصـلى مـوفـقیت هاى ملت ما بود و امام ما مظهر کامل این روحیه بود ... توفیقات امام در درجه اوّل از اخلاص ایشان ناشى مى شد. یعنى در واقع مخلص خدا بود و کار را صرفاً براى خدا انجام مى داد و لاغیر.149... هنگام عبادت [ همانند ] یک عابد تمام عیار در محراب عبادت ایستاده بود. با خدایش آن چنان راز و نیاز مى کرد که گویا زندگى را ترک کرده و فقط به عبادت پرداخته است .150 2 ـ پرستش و نیایش روح عـبـادت و بـنـدگـى آن اسـت کـه انسان به تمام معنا بنده خدا شود و در همه افکار و کردار خـویـش ، تـابع دستور او باشد و در هر کارى خواست و رضاى او را جستجو کند. چنین عبادتى ، هـدف خـلقـت انـسـان اسـت کـه هـمه زوایاى زندگى و تمام صحنه هاى هستى را در برمى گیرد و انـسان (عابد) با تلاش و کوشش ، سکوت و گویش ، خوراک و پوشش ، در خواب و بیدارى ، کـار و بـیـکـارى و سـرانـجـام در تـنـهـایى و در جمع ، همواره به فکر (معبود) حقیقى است و در اصـل کـسـى جـز خـدا را در دل نـدارد تـا در نـظـر آورد یا برایش عملى انجام دهد. به تعبیر امام صادق علیه السلام : (اَلْقَلْبُ حَرَمُ اللّ هِ ، فَلا تُسْکِنْ حَرَمَ اللّ هِ غَیْرَ اللّ هِ)151 دل ، حرم خداست ، در حرم خدا جز او را جاى مده . هـر چـنـد هـمـه افکار و کردار انسان مى تواند رنگ خدایى و وجهه عبادى به خود بگیرد ولى در عرف شرع ، عبادت اقسامى دارد که در فقه بیان شده است و شرایطى نیز براى آن مقرر گشته از قـبـیـل : خـلوص ، شـنـاخـت مـعـبـود و اوامـر و نـواهـى او، یـقـیـن ، تـقـوا، درآمـد حـلال ، ذکـر و یـاد خـدا در هـمـه حال و ... .152 بندگى نیز مراتبى دارد که کمترین آن انـجـام واجـبـات و ترک محرّمات و درجه بالاتر، رعایت مستحبّات و ترک مکروهات و پایبندى به عـمـل صـالح و مـرحـله آخـر، بـجـز از خـدا نـدیـدن و گـامـى بـدون رضـایـت او بـرنـداشـتن است .153 امام خمینى (ره ) عابدى فرزانه عبادت از دیدگاه امام سکّوى پروازى بود که به وسیله آن مى توانست به خدایش ‍ نزدیک گردد و جـان خـود را از آلودگى ها پاک سازد و در فضایى سالم و الهى تنفس نموده ، روح خود را از بـنـدهـاى غـیـرخـدایـى آزاد نـمـایـد. امـام بـا بـنـدگـى خـود بـه یـقـیـن نـاب نـایـل گـشـتـه و از شـک و خیال هاى واهى و گمان هاى ناروا دور ماند و براى خود قلبى سلیم ، جانى آرام و درونى نورانى ساخت و در خدا فانى شد و تمام لحظات در محضر خدا زیست . خدا را با زبانى بى ریا و نیّتى خالص خواند. ذکر و زیارت و تلاوت و زمزمه هاى عاشقانه رفیق او بـود. روزه هـاى طـاقـت فـرسـا در گـرمـاى نـجـف و نـوافـل شـبـانـه روزى صـیـقـل جـانـش بـود، تـا نـمـاز را بـا نـوافـل نـمـى خواند افطار نمى کرد، هیچ گاه طلوع فجر چشم او را خفته نیافت و در حقیقت اگر لحـظـات عمر گرانبهاى او را عبادت بدانیم سخنى به گزاف نگفته ایم . زیرا خدا را شناخت و در جهت بندگى او حرکت نمود. که این به فرموده امام صادق (ع ) برترین عبادت است ؛ (اَفْضَلُ الْعِب ادَةِ، الْعِلْمُ بِاللّ هِ وَ التَّو اضُعُ لَهُ)154 برترین پرستش ، شناخت خدا و فروتنى براى اوست . حجة الاسلام فردوسى پور مى گوید: حضرت امام آنچنان تقیّدى به عبادت داشتند که شاید براى بعضى ها این فکر پیش ‍ مى آمد که یـک نـفـر مـسـؤ ول کـه مـى خـواهـد نـظام موجود (رژیم شاه ) را به کلّى از بین ببرد، با این همه مشکلات چطور مى تواند مقدار زیادى از وقت خود را به عبادت بپردازد؟155 مرحوم حجة الاسلام سید احمد خمینى مى گفت : تـا آنـجـا کـه بـا دوسـتـان پـدرم تـمـاس گـرفـتـه ام و از مـادرم سـؤ ال کـرده ام ، همه بر این قولند که امام با خداى خود رابطه اى خاص داشت . امام چنان در خداوند فـانـى اسـت و چـنـان از مـعـشـوق خـود سـخـن مـى گـویـد کـه مـوى بـر انـدام انـسـان راسـت مـى شود!156 یکى از یاران امام مى گوید: بنا به اعتراف بسیارى از صاحب نظران متعهدى که با ایشان سالیان درازى از نزدیک ارتباط داشـتـه انـد، [ امام ] دائم الذکر مى باشند و پیوسته قلبشان به یاد خدا مى تپد و مطمئن است ، لیکن هیچ گاه دیده نشد که امام تسبیح بگرداند و لب بجنباند!157 توصیف پرستش و نیایش آن عارف فرزانه ، از توان ما خارج است . امّا در اینجا به گوشه اى از زلال عبادت آن مرد خدا مى پردازیم تا ما نیز همگام آن امام محبوب راهى به سوى خدا بیابیم و ره چنان رویم که آن راهبر رفت : 1 ـ در محراب نماز نماز از نظر امام اهمیّت ویژه اى داشت ، روح متلاطم او با نماز به معراج مى رفت 158 و جان خسته اش از نماز نیرو مى گرفت 159 و روشنى چشمش در نماز بود160. رازهـاى نـهـفـتـه نـمـاز را بـا دیدگاه ملکوتى خویش دریافت و آنها را در کتاب (سرّالصلوة ) آشـکـار ساخت و آداب و سنن نماز واقعى را با دید غیبى شناخت و آنها را نیز در (آداب الصلوة ) بـا نـثـرى بـدیـع بـه یـادگـار گـذاشت و در واقع ، آداب و اسرار نماز واقعى را، که خود مى گزارد، براى ما تشریح کرد و راز نماز او را در این دو اثر ارزنده باید جستجو کرد؛ پـسـرم ، آنـچـه در ایـن مـعـراج اسـت ، غـایـة القـصـواى آمـال اهـل مـعـرفـت اسـت کـه دسـت ما از آن کوتاه است (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر) لکن از عنایات خداوند رحمان نباید ماءیوس شویم که او جل و علا دستگیر ضعفا و معین فقراست .161 و معتقد بود که : بـُراق سـیـر و رفـرف عـروج اهـل مـعـرفـت و اصـحـاب قـلوب نـمـاز اسـت و هـر کـس از اهـل سـیـر و سلوک الى اللّه را نمازى مختص به خود او و حظ و نصیبى است از آن ، حسب مقام خود، چنانچه سایر مناسک از قبیل روزه و حج نیز همین است ... .162 حجة الاسلام آشتیانى مى گوید: امـام اوّل وقـت بـه نـمـاز مـى ایـستاد و با خشوع و خضوع و حضورقلب نمازشان را برگزار مى کردند.163 یکى از شاگردانش بیان مى دارد: ... در خـدمت امام به تهران رفتیم ، به منزل آقاى لواسانى وارد شدیم ، وقت نماز ظهر شد. امام در عـیـن ایـنـکـه خـسـتـه بـودنـد و تـازه از راه رسـیـده ، امـا یـکـبـاره هـمـه آن مسائل به کنار رفت و تنها مساءله اى که ماند، خواندن نماز ظهر بود.164 حجة الاسلام فرقانى مى گوید: روز شـهـادت حـاج آقـا مـصـطـفـى ، کـه تـمـام عـلمـا بـراى عـرض تـسـلیـت بـه مـنـزل امـام مـى آمـدنـد و گـریـه مـى کـردنـد، هـنـگـام اذان ظـهر امام برخاستند، وضو گرفتند و فرمودند: من مى روم مسجد! هیچ کس فکر نمى کرد امام آن روز به مسجد برود.165 2 ـ در میهمانى خدا ماه رمضان ، ماه ضیافت الهى براى امام ارزش خاصّى داشت . امام در این باره مى فرماید: ضیافت اللّه ، همان معدن عظمت است . خداوند تبارک و تعالى براى ورود به معدن نور و عظمت از بـنـدگانش دعوت فرموده است ، ولى اگر بنده لایق نباشد نمى تواند به چنین مقام با شکوه و مـجلّلى وارد گردد. خداوند تعالى بندگان را به همه خیرات و مبرّات و بسیارى از لذّات معنوى و روحانى دعوت فرموده است ... .166 همچنین مى فرماید: مـعـنـاى روزه تـنـهـا خـوددارى و امـساک از خوردن و آشامیدن نمى باشد بلکه از معاصى هم باید خـوددارى کـرد. ایـن از آداب اولیـّه روزه بـراى مـبـتدیهاست و آداب روزه براى مردان الهى که مى خواهند به معدن عظمت برسند غیر از این مى باشد.167 امام خود از مردان الهى بود که با برنامه اى حساب شده به معدن عظمت الهى دست یافته بود، او در بـسـیـارى از لذتـهاى دنیا به دیده تحقیر نگریست و جان خویش را از آلوده شدن به آنها بازداشت و در واقع سودمندترین روزه را او گرفت . على علیه السلام فرمود: (صَوْمُ النَّفْسِ عَنْ لَذّ اتِ الدُّنْی ا اَنْفَعُ الصِّی امِ)168 روزه دارى نفس از نوشهاى دنیا سودمندترین روزه است . حجة الاسلام آشتیانى مى گوید: امام براى ماههاى ویژه اى چون رمضان ، برنامه اى خاص داشتند، به طورى که در این ماه عزیز شـعـر نـمى سرودند و نمى خواندند و گوش به شعر نمى دادند و دگرگونى خاصى متناسب با این ماه مبارک در زندگى خود ایجاد مى کردند، بگونه اى که این ماه را سراسر ... به انجام مستحبات مربوط به ماه رمضان سپرى مى کردند.169 در ماه رمضان از شب تا صبح ، عبادت ، نماز و دعا به جا مى آوردند، بعد از نماز صبح ، مقدارى استراحت مى کردند و صبح زود براى کارهایشان آماده بودند.170 حجة الاسلام روحانى مى گوید: حـضـرت امـام در مـاه رمـضـان در هـواى پـنـجـاه درجـه گـرمـاى نـجـف بـا آن سـن و سـال و ضـعـف مـفـرط، روزى هـجـده سـاعـت روزه مـى گـرفـت و تـا نـمـاز مـغـرب و عـشـا را هـمراه نوافل به جا نمى آورد، افطار نمى کرد.171 3 ـ در محضر قرآن امام رابطه مستمرى با قرآن داشت و از محضر آن بهره هاى فراوان برد. او از مفسران قرآن بود، حـقـایـق ژرف و عـمـیق قرآن را به جان نوشید و در اجراى آن نیز، سخت کوشید. امام در سه محور قرائت ، تدبّر و عمل ، با قرآن ماءنوس بود. الف ـ تـلاوت : روح پـرجـوش و خـروش امـام هـمـواره بـا زمـزمـه آیـات خـدا اوج مى گرفت و در سـاحـل وحى الهى آرام مى یافت . تلاوت آیات آسمانى براى او لذت بخش و الهام آور بود و از معارف ناب آنها کسب نور مى کرد. یکى از شاگردان او مى گوید: حـضـرت امـام در ماه رمضان هر روز ده جزء قرآن مى خواندند، یعنى هر سه روز یک ختم قرآن مى کردند.172 امام فرزند قرآن بود و از آن آموخته بود که هر قدر میسور است باید قرآن خواند.173 حجة الاسلام انصارى مى گوید: امـام روزانـه چـنـدیـن نوبت قرآن مى خواند با همان صداى ملکوتى و معمولاً بعد از نماز صبح ، قبل از نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا و یا در هر فرصت دیگر ... .174 ب ـ تدبّر: امام قرآن را همراه تدبّر و اندیشه مى خواند و با تفکر در آن به عمق آیه ها و پیام آنـهـا پـى مـى برد، و مانند غوّاصى ماهر از دریاى بى کران حکمتهاى گهربارش ، در هر زمینه اشـیـاى نـفیس و ارزشمند را استخراج مى کرد. رهبر کبیر انقلاب اسلامى در مورد تفکر و اندیشه در قـرآن مـى فـرمـایـد: (در قـرآن کریم ، این سرچشمه فیض ‍ الهى تدبر کن ، هر چند صرف خـوانـدن آن که نامه محبوب است براى شنونده محجوب آثارى دلپذیر دارد؛ لکن تدبّر در آن ، انـسـان را بـه مـقـامـات بـالاتـر و والاتـر هـدایـت مـى کـنـد: (اَفـَلا یـَتـَدَبَّرُونَ الْقـُرْآنَ، اَمـْ عـَل ى قـُلُوبٍ اَقـْف الُه ا)175 و تـا ایـن قـفـل و بـنـدها باز نگردد و به هم نریزد، از تـدبـّر هـم آنـچـه نـتـیـجـه اسـت حـاصـل نـگـردد ... تـو نـیـز مـاءیـوس نـبـاش کـه یـاءس از اقـفـال بـزرگ اسـت . بـه قـدر مـیـسـور در رفـع حـُجـب و شـکـسـتـن اقفال براى رسیدن به آب زلال و سرچشمه نور کوشش کن .)176 ج ـ عـمل به قرآن : آن عارف کم نظیر، خود در این میدان پیشگام بود؛ با اندیشه اى قرآنى به تجدید، بناى اسلام ایستاد و امت اسلامى را با آب حیات قرآن ، زندگى دوباره بخشید. اقتصاد، سـیاست ، فرهنگ ، قانون و ... را با تفکر قرآنى پى ریخت و براى ادامه آن ، جمهورى اسلامى را بنیان نهاد. در حقیقت امام تجسّم عملى آیات قرآن بود، لحظه لحظه عمر او با قرآن سپرى شد و روحیات و عملکرد خود را با قرآن هماهنگ ساخت . رهبر معظّم انقلاب ، آیة اللّه العظمى خامنه اى مى فرماید: براى تبیین شخصیت اماممان ، آن انسان والا به قرآن پناه مى بریم و او را در لابه لاى آیه هاى هدایتگر آن که به توصیف بندگان صالح خدا پرداخته است باز مى جوییم ... .177 گفتنى است که آن فرزند رشید قرآن از اینکه قرآن در میان مسلمانان مهجور بود و احکام نورانى آن کتاب عزیز پیاده نمى شد در دل خون مى گریست : ... مـسـائل اسـف انـگـیـزى کـه بـایـد براى آن خون گریه کرد پس از شهادت حضرت على (ع ) شـروع شد. خودخواهان و طاغوتیان ، قرآن را وسیله اى کردند براى حکومت هاى ضدّقرآنى ... و کار به جایى رسید که نقش قرآن به دست حکومتهاى جائر و آخوندهاى خبیث بدتر از طاغوتیان ، وسـیله اى براى اقامه جور و فساد و توجیه ستمگران و معاندان حق تعالى شد و مع الاسف به دسـت دشـمـنـان تـوطـئه گـر و دوسـتـان جـاهـل ، قـرآن ـ ایـن کـتاب سرنوشت ساز ـ نقشى جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد ... .178 4 ـ در خلوت راز امـام خـمـیـنـى (ره ) از دعـاهـاى رسـیـده از جانب اهل بیت (ع ) باعنوان قرآن صاعد یاد مى کرد و مى فرمود: مـا مـفـتـخـریـم کـه ادعـیـه حـیـات بـخـش کـه او را قـرآن صاعد مى خوانند از ائمه معصومین ما است .179 همچنین فرموده است : ائمـه طـاهـریـن (ع ) بـسـیـارى از مـسـائل را بـا لسـان ادعـیـه بـیـان فـرمـوده انـد ... اکـثـراً مـسائل روحانى ، مسائل ماوراء طبیعت ، مسائل دقیق الهى و آنچه را مربوط به معرفة اللّه است با لسـان ادعـیـه بـیـان فـرمـوده اند. ولى ما ادعیه را تا آخر مى خوانیم و متاءسفانه به این معانى توجه نداریم و اصولاً نمى فهمیم چه مى خواهند بفرمایند.180 از ایـن رو انـسـى خـاص بـا دعا داشت و یکى از کتابهایى که همواره کنار دست امام بود کتاب دعا بـود. آن بـزرگـوار وقـت و بـى وقـت ، دسـت نـیاز به درگاه بى نیاز دراز مى کرد و با قرآن صاعد، الطاف الهى را بر ملت و مملکت نازل مى نمود. زیرا قرآن مى فرماید: (قُلْ م ا یَعْبَؤُابِکُمْ رَبّ ى لَوْلا دُع اؤُکُمْ)181 بگو: اگر دعاى شما نبود، پروردگارم به شما اعتنایى نمى کرد. امـام امـت ، در مـاه رمـضـان از شـب تا صبح عبادت و نماز و دعا به جا مى آوردند.182 امام بـعـضـى مـواقـع شبها دعاى کمیل مى خواندند ... در منزل خیابان دربند شمیران ، ما بارها امام را بـاهـمـان صـداى مـلکـوتـى کـه آهـنـگ تـسـبـیـح فـرشـتـگـان را تـداعـى مـى کـرد مشغول دعایافتیم .183 ایـشـان بـا خـدایـش آنـچنان راز و نیاز مى کرد که گویا زندگى را ترک کرده است و فقط به عبادت پرداخته است .184 ولى دعـا و عـبـادت هـرگـز او را از فـعـالیـتـهـاى سنگین و طاقت فرساى رهبرى نهضت و انقلاب بازنداشت بلکه بر توانش افزود. 5 ـ شب زنده دارى تـهـجّد و نیایش در دل شب براى رهبر کبیر انقلاب اسلامى ، شیرینى و جاذبه خاصى داشت . او در هنگامى که همه چشمها به خواب رفته ، چشم و قلبش بیدار و در ذکر یار بود. شب را به هدر نداده و پاسى از آن را به عبادت اختصاص مى داد. قرآن در وصف او و امثالش مى فرماید: (ک انُوا قَلی لاً مِنَ الَّیْلِ م ا یَهْجَعُونَ وَ بِالاَْسْح ارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ)185 کمى از شب را مى خوابیدند و در سحرها استغفار مى کردند. امام هر شب در هر حالى که بودند، نماز شب مى خواندند186 و حتى در هواپیمایى که از پاریس به سوى تهران به پرواز درآمد ... پس از سه ساعت پرواز، امام از جاى برخاستند تا براى خواندن نماز شب به قسمت بالا بروند.187 نـمـازهاى شب و راز و نیاز امام و گریه و ناله در نیمه هاى شب چنان شدید بود، که هر انسانى متوجه آن مى شد، بى اختیار به گریه مى افتاد.188 6 ـ اهتمام به مستحبّات از دیـد اسـلام اعـمـال مـسـتـحـب تـتـمـه واجبات و تکمیل کننده آنها محسوب مى گردند، موجب آمرزش گـنـاهـان شـده و داراى پـاداشـهـاى فـراوانـى هـسـتـنـد و در ازدیـاد درجـات آخـرت نقش بسزایى دارند.189 امام صادق (ع ) در این باره مى فرماید: (مَنْ سَمِعَ شَیْئاً مِنَ الثَّو ابِ عَل ى شَىْءٍ فَصَنَعَهُ ک انَ لَهُ)190 کسى که ثواب بر چیزى را بشنود و آن را انجام دهد، پاداش آن براى اوست . بـنـیـانـگـذار جـمـهـورى اسـلامـى در اهـتـمـام بـه مـسـتـحـبـات نـیـز پیشگام بود. او سعى مى کرد عـمـل داراى ثـواب را در وقـت خـود انجام داده و از اجر آن بى نصیب نماند. توجه اکیدى به انجام مـسـتـحـبات داشت به عنوان مثال نماز شب ایشان در بیمارى ، صحت ، زندان ، تبعید، هواپیما و ... تـرک نـشـد191 و هـمـیـشـه قـبـل از اذان ظـهـر جـمـعـه ، غـسـل جـمـعـه مـى کـرد و مـوقـع نـمـاز، عـطر و بوى خوش مصرف مى نمود و ... هر وقت وضو مى گرفتند تمام جزئیات وضو را، رو به قبله انجام مى داد.192 تـرسـیـم مـسـتـحـبـاتـى چـون رسیدگى به مستمندان ، سرکشى به خانواده هاى شهدا، احسانها، انفاقها و صدقات امام و ... از گنجایش این بخش خارج است . 3 ـ توسّل به اهل بیت (ع ) در فـرهـنـگ شـیـعـه تـوسـل از جـایـگـاه بـسـیـار بـاارزشـى بـرخـوردار اسـت و ریـشـه در اصل اعتقادى امامت دارد و برگرفته از آیات قرآن است . در دیـدگاه شیعه مسلمان باید در همه برنامه هاى فردى و اجتماعى از معصوم رهنمودبگیرد و از این راه با خدا و مردم رابطه برقرار سازد وگرنه گمراهى او قطعى است . قـرآن مـجـیـد دربـاره تـوسـل در کـارهـاى اجـتـمـاعى ـ که همان پیروى و اطاعت از معصوم است ـ مى فرماید: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّ هِ جَمی عاً وَ لا تَفَرَّقُوا)193 همگى به ریسمان الهى چنگ زنید و پراکنده نشوید. حبل الله که کنایه از وسیله ارتباط با خداست به قرآن و عترت معنا شده و حدیث معروف ثقلین ـ کـه از روایـات مـتـواتـر و قـطـعـى شـیـعـه و سـنـى اسـت ـ ذیـل هـمـیـن آیـه شـریـفـه آمـده اسـت کـه آن را 35 نـفـر از صـحـابـه پـیـامـبر(ص )از آن حضرت نقل کرده اند194 و امام باقر علیه السلام نیز با صراحت مى فرماید: ( الُ مـُحَمَّدٍ هُمْ حَبْلُ اللّ هِ الَّذى اَمَرَ بِالاِْعْتِص امِ بِهِ فَق الَ: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّ هِ جَمی عاً وَ لا تَفَرَّقُوا)195 آل محمّد(ص ) همان حبل اللّه اند که خدا به چنگ زدن بدان فرمان داده و فرموده وَاعْتَصِمُوا ... . هـمـچـنـیـن قـرآن ، بـراى راهـیـابـى بـه درگـاه ایـزدى دسـتـور توسل داده است : (ی ا اَیُّهَا الَّذی نَ امَنُوا اتَّقُوا اللّ هَ وَابْتَغُوا اِلَیْهِ الْوَسی لَةَ)196 اى مؤ منان ! تقواى الهى پیش گیرید و براى نزدیکى به او وسیله بیابید. در یـک حـدیـث قـدسى ، وسیله به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام تفسیر شده است 197و حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه اى مى فرماید: (نَحْنُ وَسی لَتُهُ ف ى خَلْقِهِ)198 ما وسیله خدا در میان آفریدگانش هستیم . از آنچه گذشت به دست مى آید که توسّل غیر معصوم به معصوم به طور قطع ضرورت دارد، حـتـى گـاهـى مـعـصـوم نـیز به معصوم دیگر توسل مى جوید، چنانکه حضرت سیدالشهدا علیه السلام هنگام ترک مدینه به سوى مکه و کربلا، سر قبر شریف پیامبر صلى الله علیه و آله رفته بدان حضرت توسل جست 199 و با خدا این گونه مناجات کرد: (اِنّ ى اَسـْئَلُکَ ی ا ذَاالْجـَلا لِ وَ الاِْکـْر امِ بـِحـَقِّ ه ذَاالْقـَبـْرِ وَ مـَنْ فـیـِهِ اِلا اخـْتـَرْتـَ ل ى مِنْ اَمْر ى م ا هُوَ لَکَ رِضىً)200 اى صـاحـب جـلال و کـرامـت از تـو خـواسـتـارم بـه حـق ایـن قبر و صاحب آن که آنچه مورد پسند و رضایت تواست براى من برگزینى . امام و توسل به اهل بیت (ع ) امـام خـمـیـنـى (ره ) ، بـا تـمـام وجـود، شـیـفـتـه و دلبـاخـتـه اهل بیت و مکتب بى نظیر وحى بود و با دیدگاه ژرف خویش ، آنان را در جایگاهى بس رفیع مى دید و اعتقاد داشت که : ... بـراى اهـل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم الصلوة و السلام ـ مقامات شامخه روحانیه اى است . در سـیـر مـعـنـوى الى اللّه کـه ادراک آن ، عـلمـاً نـیـز از طـاقـت بـشـر خـارج ، و فـوق عـقول ارباب عقول و شهود اصحاب عرفان است ؛ چنانچه از احادیث شریفه ظاهر مى شود که در مـقـام روحـانـیـت بـا رسـول اکـرم ـ(ص ) شـرکـت دارنـد و انـوار مـطـهـّره آنـهـا قبل از خلقت عوالم مخلوق ، اشتغال به تسبیح و تحمید ذات مقدس داشتند.201 و پیرامون شخصیت ممتاز امیرمؤ منان صلوات اللّه علیه مى فرماید: حضرت امیر سلام الله علیه از جهت معنویت ، یک نفر نبود، همه عالم بود.202 و از حضرت زهرا سلام الله علیها این گونه تمجید مى کند: فـاطـمـه (ع ) انـسـانـى اسـت بـه تـمـام مـعـنـى انـسـان کـه اگـر مـرد بـود، بـه جـاى رسول اللّه (ص ) بود.203 و امام زمان (ع ) را عصاره خلقت مى داند.204 با چنین دیدگاهى که امام خمینى (ره ) نسبت به اهل بیت (ع ) دارد، طبیعى است که واله و شیداى آن بـزرگان معصوم باشد، در راه مکتبشان جانفشانى کند، دنیا را به سوى آنان بخواند، هر پگاه و شـامـگـاه بدانان توسّل جوید، در مصیبت آنان سخت بگرید و از شادى آنها شادمان گردد، که در ایـنـجـا تـنـهـا بـه سـه بـخـش ؛ زیـارت ، بـزرگـداشـت و عـشـق بـه اهل بیت (ع ) اشاره مى کنیم : 1 ـ زیـارت :زیـارت تـربـت مـطـهر پیشوایان معصوم ، شهیدان و صالحان ، در فرهنگ انقلابى شـیـعـه ، جـایـگاهى خاص دارد و آن جایگاههاى رفیع ، همواره الهام بخش مردان خدا و نیک سرشت بـوده اسـت . امـام خـمـیـنـى رضـوان الله عـلیـه حـدود دوازده سال در جوار مرقد مولى الموحدین على علیه السلام به صورت تبعید به سر مى برده : امـام خمینى از روزى که وارد نجف اشرف شدند تا روزى که از نجف مهاجرت کردند هر شب ، سه ساعت پس از غروب آفتاب ـ در تابستان و زمستان ـ به حرم حضرت على (ع ) مشرّف مى شد. این بـرنـامـه هـرگـز تـرک نـمـى شـد؛ حتى یک سال در عراق کودتایى به وقوع پیوست و حکومت نـظـامـى اعلام شد، در آن شب هم زیارت امام ترک نشد. شهید حاج آقا مصطفى مى گفت : در آن شب مـتـوجـّه شـدیـم کـه امـام داخل اتاق نیست ، جاهاى دیگر ساختمان را گشتیم ولى امام را نیافتیم تا ایـنـکـه رفـتـیـم پـشـت بـام ، مـلاحظه کردیم که امام رو به حرم مطهر ایستاده و زیارت نامه مى خواند.205 تـشـرّف امـام خمینى به حرم مطهر امیرمؤ منان علیه السلام ، با آداب خاصى صورت مى گرفت کـه شـایـان تـوجـه اسـت ؛ امـام بـا کـمـال ادب و مـتـانـت ، اذن دخـول مـى خـوانـد. از طـرف پایین پا وارد حرم مى شد، مقیّد بود که از بالاى سر مطهر حضرت امـیـر(ع ) عـبـور نـکـند، هنگامى که مقابل ضریح مطهر مى رسید، (زیارت امین اللّه ) یا زیارت دیـگـرى را با نهایت اخلاص مى خواند، دوباره به طرف پایین پابرمى گشت و در گوشه اى نشسته ، زیارت و دعا مى خواند. سپس دو رکعت نماز مى خواند، آنگاه با ادب خاصى حرم را ترک مى گفت .206 همچنین نقل کرده اند: حـضـرت امـام در اغلب ایام زیارتى ، در کنار قبر امام حسین علیه السلام بود و در دهه عاشورا، هر روز، زیارت عاشورا را با صد مرتبه سلام و صد مرتبه لعن مى خواندند.207 همچنین : حـضـرت امـام تـا وقـتى در قم بودند، به طور مرتب هر روز پس از درس صبح و گاهى پس از درس عـصـر، بـه حـرم مطهّر حضرت معصومه سلام الله علیها مشرف مى شدند و حضور در نماز جماعت ایشان هرگز ترک نمى شد و در حرم ، معمولاً زیارت جامعه مى خواندند.208 2 ـ بـزرگـداشـت :مـقـام والا، شـخـصـیت بى نظیر و جایگاه ولایت الهى معصوم ایجاب مى کند که همواره مورد تقدیس ، تکریم و احترام فوق العاده قرارگیرد، نامش با عزّت و احترام برده شود، سـخـنـش ارج نـهاده شود، افکار و عقایدش پیروى گردد، روز تولد و ارتحالش گرامى داشته شود و ... . حـضـرت امـام خمینى (ره ) در بزرگداشت شخصیت معصومین (ع ) اهتمامى وافر داشت ؛ عمرى را در ترویج عقاید و افکار آنان سپرى کرد، هیچ گاه نام آنان را بدون احترام و درود بر زبان جارى نـمـى کـرد، تـا آنـجـا که امکان داشت ، مجالس جشن و عزایشان را برپا مى کرد و خود نیز در هر فرصت مناسب ، خالصانه ترین اشک خویش را نثار آن فرزانگان والا مى کرد. امـام در مـدّتـى که در نجف اشرف بودند، در تمام شبهاى شهادت معصومین (ع ) در منزلشان ذکر مـصیبت داشتند و به مناسبت رحلت حضرت زهرا سلام الله علیها این برنامه ، سه شب ادامه داشت و گـریـه کـردن و اشـک ریـخـتـن امـام ، بـدون اسـتـثـنـا، در هـمـه ایـن روضـه خـوانـیـهـا مـشـهـود بود.209 یـک روز ـ کـه روز شـهـادت حـضـرت فـاطـمه (ع ) بود ـ از امام تقاضا شد که در جمع برادران دفـتـر [ در جـمـاران ] کـه مـجـلسى به همین مناسبت تشکیل داده بودند ـ حاضر شوند، امام آمدند و نـشـستند، به مجرد اینکه یکى از برادران شروع به خواندن مصیبت کرد، امام ، با صداى بلند، شـروع بـه گـریه کرد ... قطرات اشک ، همچون دانه هاى مروارید بر گونه هایشان فرو مى غلتید.210 تـکـریـم شـخـصـیـتـهـاى مـعـصـوم و افـشـاى مـظـلومـیـت اهـل بـیـت (ع ) آنـچـنـان مـورد تـوجـّه امـام راحـل (ره ) بـود کـه هیچ حادثه و بحرانى او را از چنین عملى بازنمى داشت ، به گونه اى که روز تـاسـوعـا در پـاریـس در جمع خبرنگاران ، امام دستور مى دهند که یک ساعت به ظهر، مجلس روضه خوانى برپا شود و یکى از آقایان روضه بخواند.211 3 ـ عـشـق بـه اهـل بـیـت (ع ):آنـچـه در دو بخش گذشته به یاد سپردیم مى تواند انگیزه عشق و علاقه امام به خاندان عصمت و طهارت باشد ـ همانگونه که محبت مى تواند انگیزه آن دو گردد ـ از این رو: عـلاقه حضرت امام به اهل بیت رسول الله (ص )در حدّ وصف ناشدنى است . امام ، عاشق آنهاست ؛ عاشقى که تا صداى یا حسین بلند مى شود، بى اختیار اشک مى ریزد، امام با اینکه در برابر مصیبتها صابر است ، و حتى در برابر مصیبتى چون شهادت حاج آقا مصطفى اشک نمى ریزد، اما بـه مـجرّد اینکه یک روضه خوان بگوید السلام علیک یا ابا عبداللّه قطرات اشک از دیدگانش فرو مى چکد.212 عشق و محبّت به اهل بیت (ع ) سراسر وجود امام (ره ) را گرفته بود در حدّى که خویش را همواره به آنان نزدیک مى دید: امـام در بـرخـورد بـا مشاهد مشرّفه و در تشرّف به زیارت قبور مطهّر معصومین (ع ) [ چنین بود که گویا ] امام را ناظر و حاضر در جلو چشم خود مى دید.213 چـنـیـن روحـیـه اى سـبب مى شد که رهبر کبیر انقلاب اسلامى در فعالیتهاى خرد و کلان خویش از وجـود شـریـف مـعـصـومـیـن (ع ) اسـتـمـداد جـویـد. مـوفـقـیـت عـالى امـام در طول زندگى پربرکت خویش ، نیز نشاندهنده این است که آن بزرگان معصوم نیز به شاگرد بـى نـظـیـر مـکـتـب خـویـش ، عـنایتى خاص داشته اند و بدون شک ، نظر مساعد ائمه اطهار علیهم السلام پس از الطاف الهى پشتیبان معنوى امام ، بویژه در کوران مبارزات و پس از انقلاب بوده است ؛ حجة الاسلام علم الهدى در این باره مى گوید: در جـریـان مـسـاءله انـجمنهاى ایالتى و ولایتى ، امام نامه هایى به علماى شهرها نوشتند و مرا ماءمور کردند که به استان هاى خراسان و سیستان و بلوچستان بروم و نامه ها و پیام ایشان را بـه عـلمـا بـرسـانـم . هـنـگـام خـداحـافـظـى خـدمـت امـام رسـیـدم ، پـس از تـحـویـل نـامـه هـا فـرمـودنـد: شـمـا قـبـل از ایـنـکـه بـا کـسـى مـلاقـات کـنـیـد، اوّل ، بـه حـرم مـطـهّر ثامن الحجج على بن موسى الرضا(ع ) مشرف شوید و از زبان من به آن حضرت بگویید: آقا! کار بسیار عظیم و مساءله خطیرى پیش آمده و ما وظیفه دانستیم که قیام کنیم و حرکت کنیم ، چنانچه مرضىّ شماست ، ما را تاءیید کنید.214 4 ـ زهد و بى رغبتى به دنیا مـهـم ترین مانع کمال آدمى ، وابستگى و دلبستگى به دنیاست . این حالت اگر بر روح انسان حاکم گردد، تمام ارزشها را تحت الشعاع قرار مى دهد و از فروغ آنها مى کاهد. براى رهایى از جلوه هاى فریبنده دنیا و مظاهر مادّى راهى بهتر از زهد و ساده زیستى نیست . زاهد با بى رغبتى به دنیا، آزاده اى است که بى تکلّف زیسته ، بدون تعلّق راه زندگى را مى پوید. زاهد، پاک سیرتى است که بر بلنداى معرفت دست مى یازد و با اندیشه پرفروغش حیات چند روزه زنـدگى را از زاویه اصلى آن مى نگرد. زاویه اى که از دید خاکیان و دلدادگان به دنیا پنهان است . از ویـژگیهاى دوستان خدا آن است که به درون دنیا مى نگرند. آن گاه که مردم برون آن را مى بـیـنند و به فرداى خویش ‍ مى پردازند و یا خود را سرگرم امروز ساخته اند. دون همّتان به زرق و برقهاى دنیا دل بسته اند و در انبوه ظلمتهاى غفلت و تشریفات زندگى و آزمندى هاى آن غـرق و سـرگـردانـند، امّا وارستگان زاهد از قید مطامع موهوم گریخته و با صفاى قناعت و ساده زیستى ، روحى سرشار از معنویت را به دست آورده اند.215 امام خمینى (ره ) زاهدى وارسته امام خمینى (ره ) از برجسته ترین چهره هاى زاهد و وارسته زمان بود. آن چنان در جاذبه معنویات قـرار گـرفـتـه و به ملکوت عالم نزدیک شده و حقیقت وباطن دنیا را یافته بود که ذرّه اى به تعلّقات و مادیات آلوده نگشت و از هر چه رنگ تعلّق مى گرفت آزاد بود. امام ، نه تنها چنین مى انـدیـشـیـد و از دنـیـا و مـظـاهـرش گـریـز داشـت بـلکـه در عـمـل و زنـدگـى نـیـز در همین راستا حرکت کرد؛ چه آن زمان که در نجف و در حالت غربت و تبعید بـود و چـه آن روز کـه جـلودار و رهبر انقلاب ، هیچ گونه تغییرى در خوراک ، پوشاک ، مسکن و رفـت و آمد ساده وى پدید نیامد. زندگى ساده او در تمام عمرش گواه صادقى بر روح بزرگ و زاهدانه اوست .216 امـام ، وارسـتـه از دنـیـا و عـاشـق دلبـاخـتـه خـدا بـود و بـه آخـرت و فضل الهى رغبت زیاد نشان مى داد و آنچنان زهدى داشت که امام على (ع ) در مورد آن مى فرماید: (اَصْلُ الزُّهْدِ حُسْنُ الرَّغْبَةِ فی ما عِنْدَاللّ هِ)217 ریشه زهد، داشتن رغبتى نیکو در آنچه نزد خداست . امـام نـه تـنها خود زندگى ساده و بى آلایشى داشت ، بلکه به علما و مدیران کشور نیز همیشه سفارش مى کرد که خود را گرفتار تجملات و تشریفات ننمایند: من اکثر موفقیتهاى روحانیّت و نفوذ آنان را در جوامع اسلامى ، در ارزش عملى و زهد آنان مى دانم و امروز هم این ارزش نه تنها نباید به فراموشى سپرده شود، که باید بیشتر از گذشته به آن پرداخت ، هیچ چیز به زشتى دنیاگرایى روحانیّت نیست و هیچ وسیله اى هم نمى تواند بدتر از دنیاگرایى ، روحانیّت را آلوده کند.218 جلوه هایى از وارستگى امام 1 ـ کـفـاف :عـلمـاى عـلم لغـت در مـعـنـاى (کـفـاف ) نـوشته اند: کفاف آن است که چیزى را فزون نخواهى و به اندازه نیاز اکتفا کنى .219 انـسـان اگـر درمـصـارف خـود، نـیـاز حـقیقى خویش را تشخیص دهد و به اندازه کفاف بسنده کند، فرصت آن را مى یابد که به امور معنوى و تکمیل نفس بپردازد. پیامبر اسلام (ص ) مى فرماید: (اَلا اَفْضَلُ النّ اسِ عَبْدٌ اَخَذَ فِى الدُّنْیَا الْکِف افَ ...)220 آگاه باشید، بهترین مردم بنده اى است که در دنیا به اندازه کفاف اکتفا کند. این سخن پیامبر اسلام حاکى از آن است که براى ساختن جامعه نمونه و تحکیم فرهنگ انسان ساز اسلام ، راهى جز توقّف در مرز نیازهاى واقعى نیست . روح مـتـعالى امام از قیود مادى پیراسته و فراتر از دنیا و ارزشهاى دنیایى اوج گرفته بود. از دید امام نیازهاى مادى وسیله اى بیش نبود، لذا به قدر نیاز بهره مى برد و از فزون طلبى و تکاثر نفرت داشت ، و بدینسان به عالى ترین جایگاه زهد دست یافت . حجة الاسلام رحیمیان مى گوید: حـضـرت امـام در طول مدتى که در نجف اشرف اقامت داشتند، در خانه اى محقّر و فرسوده ، در خم یکى از کوچه هاى شارع الرسول همچون صدها طلبه معمولى اجاره نشین بودند، و در جماران هم ساختمان قدیمى که حدود هفتاد متر زیربنا داشت اجاره کرده بودند.221 یکى از همراهان امام مى گوید: یـک روز در نـوفـل لوشـاتـو، کـمـتـر از 2 کـیـلو پـرتـقال خریدم ، امام که پرتقالها را دیدند فرمودند: این همه پرتقال براى چیست ؟ عرض کردم : به خاطر اینکه ارزان بود براى چند روز پـرتـقـال خـریـدم ، امـام فـرمـودنـد: دو گـنـاه کردى ، یک گناه براى اینکه ما نیاز به این همه پرتقال نداشتیم و یکى دیگر اینکه شاید در نوفل لوشاتو کسانى هستند که تا حالا به علت گران بودن پرتقال نتوانسته اند، آن را تهیه کنند ... .222 2 ـ اقـتـصـاد و اعـتـدال :اقـتـصـاد و اعـتدال ، معیار زندگى است . تمام امور زندگى باید بر آن اسـاس سـنـجـیـده و بـرآورده شـود. رعـایـت مـیـانـه روى اخـتـصـاص بـه مسائل مالى نداشته ، بلکه در امور دیگر زندگى نیز کاربرد دارد. خداوند مى فرماید: (َ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً اِل ى عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْه ا کُلَّ الْبَسْطِ ...)223 دست خود را از روى خسّت بر گردن مبند و آن را به سخاوت تمام مگشاى . بـنـیانگذار جمهورى اسلامى از استعدادها و امکانات ، در حد مطلوب استفاده مى کرد و از اسراف و تبذیر و افراط و تفریط، سخت جلوگیرى مى نمود. او در این زمینه ملاک روشنى بود که همگان باید خود را با او سنجیده و از خط میانه او منحرف نشوند. زندگى امام در همه ابعاد بر اساس اعتدال تنظیم شده بود. یکى از همراهان امام مى گوید: امام در نوفل لوشاتو از نظر جا در مضیقه بود، صحبت شد منزلى بزرگتر تهیه شود. منزلى در یـکـى از مـحـله هـاى خـلوت پـاریـس انـتـخـاب کـردیـم . بسیار جالب بود جاى وسیعى داشت ، مـنـزل آمـاده شد، امام سؤ ال کردند: وضع این منزل چطور است ؟ عرض کردیم در سطح بالاست . امام فرمودند: نه من داخل چنین منزلى که سطحش بالا باشد نمى روم .224 آیة اللّه امامى کاشانى مى گوید: مـن مى دیدم که زندگى [ امام ] خیلى ساده است و زهد را که ما چنین معنا مى کنیم یعنى : کم مصرف کـردن و زیـاده بـهـره بـردن ، مـثـل عـالى اش ‍ را بـایـد [ بـه ] امـام مثال بزنیم ... .225 همچنین مى گوید: آنـچـه کـه در ذهـنـم مـى آیـد، مـثـلاً یـک عـبـایـى داشـتـنـد کـه هـر سـال زمـسـتان ما مى دیدیم همان عباست ، قبا همان قباست ، عباى تابستانى همان عباى تابستانى است که در عین حالى که همان لباس بود ولى تمیز بود ... .226 3 ـ آسـایـش :تـوجـه بـه دنیا و آزمندى به تنوع طلبیها و لذت جویى هاى آن ، تلاش و کوشش فزونترى را مى طلبد و هر چه حرص و تلاش بیشتر شود، رنج و تشویش بیشتر مى گردد. زنـدگـى پـرهـزیـنـه ، خـاطر انسان را مشغول مى دارد و تهیه ابزار و مخارج آن گرفتارى مى آفـریـنـد، ولى اگـر هـزیـنـه هـاى زنـدگـى بـه انـدازه نـیـاز بـاشـد، جـسـم و روح آسایش مى یابد.227 به فرموده پیامبر اسلام (ص ) : (اَلزُّهْدُ فِى الدُّنْی ا یُری حُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَنَ ...)228 وارستگى در دنیا، قلب و تن را راحت مى سازد. امـام بـزرگوار با زندگى ساده ، نیازى به تحمّل رنجها و دغدغه ها نداشت و با آزادى روح ، از تـشـویـش ها و نگرانیها سالم ماند و بیشتر به نیازهاى روحى و معنوى پرداخت ، زیرا سلامت نفس و قلب را در گرو زهد مى دانست . یکى از یاران او مى گوید: حـضـرت امـام زمـانـى کـه در بـیـمـارستان قلب بسترى بود ... منزلى برایش تهیّه شد، منزلى بسیار معمولى . مدتى گذشت . امام فرمود: این منزل مناسب نیست ، من باید از اینجا بروم ، و به آقاى رسولى فرمودند بروید منزلى مثل خانه پدرت (خشت و گلى ) برایم پیدا کنید و گر نه بـه قـم مـى روم لازم بـه ذکـر اسـت تـنـهـا اشـکـال منزل ، این بود که ظاهرش سنگ شده بود ... !229 حجة الاسلام ناصرى مى گوید: حـضـرت امـام اهـمـیّت به نوع غذا نمى داد، ایشان خیلى علاقه به نان و پنیر و چاى داشتند، که اغـلب خـود امـام سـمـاور را روشـن مـى کـردنـد و سـحـرى مـى خـوردند. آن شبى که ما را از کویت بـرگـردانـدنـد بـه هـتـلى رفـتیم در آنجا به امام اصرار کردیم که اجازه بدهند، برایشان غذا بیاوریم امّا ایشان قبول نکردند.230 4 ـ دورى از تجمّل :برخى از انسانها خوشبختى را در تجمّلات و زرق و برق فراوان مى بینند. ایـنـان در واقع اسیر اداره این گونه زندگیهاى سنگین مى شوند. به جاى آنکه زندگى وسیله سـعـادت و گذران چند روز عمرشان باشد، خود در دشوارى و پیچیدگى آن گرفتارند. پیامبر اکرم (ص ) نیک بختى خانواده را در سبکى معیشت آنان مى داند و مى فرماید: (اِذ ا اَر ادَ اللّ هُ بِاَهْلِ بَیْتٍ خَیْراً، رَزَقَهُمُ الرِّفْقَ فِى الْمَعی شَةِ ...)231 آنگاه که خداوند خیر خانواده اى را بخواهد، زندگى آسان را نصیب آنان نماید. رهـبـر کبیر انقلاب اسلامى همواره از تجملات پرهیز مى کرد و آنچنان خود را تربیت کرده بود، کـه تـجـملات بر روى او تاءثیر نداشت ، او زیبایى اى را دوست مى داشت که نشانگر زیبایى حق باشد و تجمل و پرستش ظواهر مادى که موجب غفلت از خدا باشد نزد او منفور بود. یکى از مسؤ ولان دفتر امام مى گوید: از کـمـیـته استقبال امام زنگ زدند که براى ورود امام برنامه هایى تنظیم شده ، براى اینکه امام در جریان باشند، بعرضشان برسانید: فرودگاه را فرش مى کنیم ، چراغانى مى کنیم ... امام بـا قـاطـعـیت فرمودند: برو به آقایان بگو مگر مى خواهید کورش را وارد ایران کنید! ابداً این کـارهـا لازم نـیـسـت . یـک طـلبـه از ایـران خـارج شـده و هـمـان طـلبه به ایران بازمى گردد ... .232 حجة الاسلام دعایى مى گوید: امـام در زنـدگـى هـمـواره سـاده زیست کرد، ساده پوشید، ساده خورد، از غداى چرب و نرم همواره پـرهـیـز کـرد، از خـوراکـیـهـاى مـقـوى دورى جست ... در رفت و آمدها پیاده حرکت مى کرد و علیرغم اصـرار و فـشـار هـمـه جـانـبـه دوسـتـان و ارادتـمـنـدان در نـجـف از گـرفـتـن اتـومـبـیـل و رفـت و آمد با ماشین خوددارى مى ورزید. با آنکه بسیارى از فداییان راه ایشان آماده بـودنـد کـه بـا دل و جـان ، مـاشـیـنـى از غـیـر وجـوهـات شـرعـیـه بـه ایـشـان هـدیـه نـمایند ... .233 دیگرى مى گوید: امـام و فـرزنـدشـان ، شـهید حاج آقا مصطفى خودشان را به حد یک طلبه رسانده بودند. یعنى خـانه شان خیلى قدیمى بود و هیچ تشریفات و تشکیلاتى نداشت . در یک زمستانى دیوار اتاق طبقه دوم منزل امام فروریخت و ایشان راضى نشدند که خانه شان را عوض کنند و باز آن دیوار را ساختند و در همانجا باقى ماندند.234 5‍ـ پرهیز از رفاه :زندگى پرهزینه و آکنده از تبذیر و اسراف که در جهت رفاه طلبى باشد؛ آفـتـى بـزرگ براى فرد و جامعه است . رفاه گرایى موجب فراموش کردن خدا و آخرت بوده و سـنـگ دلى و لذت جویى و عیاشى را به دنبال خواهد داشت و بهترین راه مبارزه با آن ، زندگى با قناعت و بدور از آزمندى و رفاه زدگى و تنوع طلبى است . على علیه السلام مى فرماید: (اِقْنَعُوا بِالْقَلی لِ مِنْ دُنْی اکُمْ لِسَلا مَةِ دی نِکُمْ ...)235 براى سلامت دینتان به اندک دنیا بسنده کنید. امـام خـمـینى (ره ) در این راستا نیز الگویى کم نظیر بود، که در همه شرایط با رفاه زدگى سر ستیز داشت و خود را برده دنیا و مظاهر آن ننمود. در بـیـان سـاده زیـسـتـى امـام خـمـیـنـى و اعـتـقـاد او بـه لزوم احـتـیـاط کـامـل در صـرف بیت المال ، [و نیزپرهیز از رفاه ] همین بس که بنا به نظر و تاءیید امام ، در اصل 142 قانون اساسى جمهورى اسلامى ، دیوان عالى کشور موظف شده است تا دارایى رهبر و مـسـؤ ولیـن رده بـالاى نـظـام اسـلامـى ، قـبـل و بعد از تصدى مسؤ ولیت ها را رسیدگى کند تا برخلاف حق چیزى افزایش ‍ نیافته باشد. امام خمینى نخستین کسى بود که صورت و مشخصات دارایـى نـاچـیـز خـویـش را در تـاریـخ 24 دیـمـاه 1359 بـراى دیـوانـعـالى ارسـال نـمـود. بـلافـاصله پس از رحلت امام ، فرزند ایشان طى نامه اى که در روزنامه ها نیز مـنـتـشـر شـد236 از قـوه قـضائیه خواست تا دارایى هاى امام را بر طبق قانون اساسى مجدداً رسیدگى کند. نـتـیـجه بررسى در تاریخ 11 تیرماه 1368 طى بیانیه اى از سوى رییس دیوان عالى کشور مـنـتـشـر شـد. در ایـن بـیـانـیـه تـصـریـح شـده بـود نـه تـنـهـا بـر دارایـى غـیـر قابل ذکر امام چیزى افزون نشده بلکه قطعه زمین موروثى از پدر در خمین ، در زمان حیات امام و به دستور ایشان به مستمندان محل واگذار گردیده و از ملک ایشان خارج شده است .237 5 ـ عزّت و کرامت عـزّت یـعـنـى حـالتـى که مانع شکست انسان مى شود، ارض عزاز از همین ریشه است ؛ یعنى زمین سـخـت ونـفوذناپذیر که نوک کلنگ در آن کارگر نمى افتد.238 عزّت در آیات قرآنى بـه مـعـنـاى ، صـلابت ، پیروزى بدون شکست ، دست نایافتنى ، سختى و حمیّت و مردانگى به کـار رفـتـه اسـت .239 مـنبع عزّت ، نزد خدا و عزیز واقعى اوست و آن که بخواهد عزّت یابد باید از او بخواهد: (مَنْ ک انَ یُری دُ الْعِزَّةَ فَلِلّ هِ الْعِزَّةُ جَمی عاً ...)240 هر کس عزت مى خواهد [ باید از خدا بگیرد زیرا ] همه عزّت از آن خداست . و رسول خدا(ص )و مؤ منان واقعى ـ از راه ایمان به خدا ـ بدان دست یافته اند: (وَ لِلّ هِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنی نَ)241 عزّت ، از آن خدا و پیامبرش و مؤ منان است . و به همین دلیل ، عزّت و کرامت نفس ، از اصول اخلاق اسلامى است که به هیچ عنوان نباید خدشه دار گـردد. ابـو بـصـیـر از امـام صـادق عـلیـه السـلام ، چـنـیـن نقل مى کند: (اِنَّ اللّ هَ تَب ارَکَ وَ تَع ال ى فَوَّضَ اِلَى الْمُؤْمِنِ کُلَّ شَىْءٍ اِلاّ اِذْلا لَ نَفْسِهِ)242 خداوند متعال همه چیز را به مؤ من واگذارده جز خوارساختن خودش را. سیره خاندان وحى نیز چنین بود که هرگز زیر بار ذلت نمى رفتند و در هیچ شرایطى ، عزت نـفس را از دست نمى دادند، گرچه به قیمت جانشان تمام شود. چنانکه حضرت سیدالشهدا علیه السلام سربه شمشیر سپرد، ولى آن را در برابر یزید خم نکرد وعقیده اش این بود که : (مَوْتٌ ف ى عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَی اةٍ ف ى ذُلٍّ)243 مرگ با عزت ، بهتر از زندگى با ذلّت است . و بـایـد اعـتـراف کـرد کـه شـوکـت دیـن و سـربـلنـدى اسـلام ، هـمـواره در گرو عزت و صلابت عـزّتـمـداران مـعصوم و مؤ منان عزّتمند بوده است و حضرت امام خمینى (ره ) از زمره آنان است . آن عـزیز سرفراز، با آشنایى کامل از این اصل اسلامى ، هم خویشتن را از هر چیزى که بوى ذلّت مـى داد، دور داشـت و عـزّت و کرامت نفس را در حدّ اعلا حفظ کرد و هم امّت اسلامى را به قلّه عزت ، رهنمون گشت و مجد و عظمت اسلام را احیا کرد. آن فرزانه ، با بصیرت ویژه اى که نسبت به کلّ اسـلام ، از جـمـله اخـلاق و عـرفان آن داشت ، به خوبى از اسباب و انگیزه هاى عزت نفس با خبر بود و با کسب و تقویت آنها عزیز روزگاران شد و عزت را براى دیگران نیز به ارمغان آورد. در ایـنـجـا بـه بـرخـى از راهـهـاى کـسـب عـزّت و تـطـبـیـق آن بـا زنـدگـى آن امـام راحل مى پردازیم : راههاى کسب عزّت 1 ـ اطاعت خدا:امیر مؤ منان صلوات الله علیه فرمود: (اِذ ا طَلَبْتَ الْعِزَّ فَاطْلُبْهُ بِالطّ اعَةِ)244 هر گاه عزت خواستى ، آن را با اطاعت خدا بجوى . امام راحل ، این راه را به خوبى طى کرد و تمام همّ و غمّش این بود که جز از خدا اطاعت نکند و هیچ کارى را بر امر او مقدم ندارد. فرزند امام مى گوید: روزى کـه شـاه رفـت ، حـدود 300 ـ 400 خـبـرنـگـار در نـوفـل لوشاتو اطراف بیت امام جمع شدند تا با او مصاحبه کنند. تمام دوربینها کار مى کرد و قـرار شـد از هـر چـنـد خـبرنگار، یک نفر سؤ الش را مطرح کند و امام پاسخ دهد. دو سه تا سؤ ال از وى شـد کـه صـداى اذان ظـهـر شـنیده شد. امام بلافاصله آنجا را ترک کرد و فرمود: وقت فـضیلت نماز مى گذرد! همه شگفت زده شدند و حتى کسى از امام خواهش کرد که به چند پرسش دیـگـر پـاسـخ دهـد. ولى او نـپـذیـرفـت و بـا عـصـبـانـیت فرمود: به هیچ وجه نمى شود و رفت .245 2 ـ تقوا:رسول اکرم (ص ) فرمود: (مَنْ اَر ادَ اَنْ یَکُونَ اَعَزَّ النّ اسِ فَلْیَتَّقِ اللّ هَ)246 هر کس مى خواهد عزیزترین مردم باشد، باید تقواى الهى پیشه کند. بـه جـراءت مـى توان گفت : امام خمینى باتقواترین فرد زمانه بود و هیچ کس ـ جز مولایش امام زمـان (عـج ) ـ در میدان تقوا، گوى سبقت را از او نربود. بنیانگذار جمهورى اسلامى ، در این راه پـیـشـتاز بود و همه کسانى که با آن حضرت محشور بودند، بدان گواهى داده اند: حضرت آیة الله العظمى اراکى مى فرماید: مـا در مـدت پنجاه سال که با این شخص بزرگ (امام ) آشنایى پیدا کردیم ، جز تقوا و دیانت و سـخـاوت و شـجـاعـت و شـهـامت و بزرگى نفس و بزرگى قلب و ... در او نیافتیم و ندیدیم ... .247 3 ـ بـریـدن از غـیـرخدا:امام صادق علیه السلام فرمود: یکى از وصیتهاى لقمان به فرزندش چنین بود: (اِنْ اَرَدْتَ اَنْ تَجْمَعَ عِزَّالدُّنْی ا فَاقْطَعْ طَمَعَکَ مِمّ ا ف ى اَیْدِى النّ اسِ)248 اگر مى خواهى عزّت دنیا را [ در خود ] گردآورى ، چشم طمع از آنچه در دست مردم است ، ببند. امـام امـت بـا قـطـع امـید از غیر خدا به قلّه عزّت ، صعود کرد؛ او از همه قدرتها و اهرمهاى قدرت داخلى و خارجى چشم پوشید و تنها به درگاه خدا امید بست و آن عزیز مقتدر هم ، او را از همه کس بى نیاز ساخت ؛ او تربیت شده مناجات شعبانیه بود که در آن آمده است : (اِل هى هَبْ ل ى کَم الَ الاِْنْقِط اعِ اِلَیْکَ ...)249 خدایا نهایت بریدن [ از دیگران و پیوستن ] به خودت را به من عطا کن . و در توضیح آن مى فرمود: ... هـمـه هـیـچ انـد و اوسـت فـقـط، هـمـه دنـبـال او هـسـتـنـد، هـمـه فـطـرتـهـا دنـبـال او هـسـتـد ... آنهایى که مى فهمند، آنها وارسته مى شوند و مى روند سراغ همان معنا. این کـمـال انـقطاعى که خواستند، این کمال انقطاع همین است که از همه آن چیزهایى که هستش ، اصلش به کنارباشد ... .250 آرى او از هـمـه مـاسـوى اللّه بـه کـلّى ، بـرکـنـار و بـریـده بود و هر چه بود و مى گفت و مى اندیشید و انجام مى داد خدا بود و خدا و به همین سبب هم خدا آوازه خمینى را در هر کوى و برزن و در دهان هر مرد و زن انداخت . 4 ـ اقامه حق :امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: (م ا تَرَکَ الْحَقَّ عَزی زٌ اِلاّ ذَلَّ وَ لا اَخَذَ بِهِ ذَلی لٌ اِلاّ عَزَّ)251 عزیزى حق را ترک نکرد جز آنکه خوار شد و ذلیلى حق را اقامه نکرد جز آنکه عزیز گشت . به بیان دیگر: هر کس حق را اقامه کند، اگر عزیز باشد، عزیزتر و اگر خوار باشد، عزیز مـى گـردد و هـر کـس بـا حـق درافـتـد، اگـر عـزیـز بـاشـد خـوار و اگـر ذلیل باشد، خوارتر مى گردد. امـام راحـل در طـول زنـدگـى خـویـش در انـدیـشـه اقـامـه حـق و ابـطـال بـاطـل بـود. عـشـق بـه حـق ، تمام وجودش را پر کرده بود، از این رو، قلبش جز به حق گرایش نداشت ، چشمانش جز حق را نمى دید، پاهایش جز راه حق را نمى پیمود، گوشش جز سخن حق را نمى شنید، قلمش جز حق نمى نوشت ، زبانش جز حق نمى گفت و تمام توان خویش را براى نـابـودى بـاطـل و احـقـاق حـق خـدا، اسـلام و مـردم بـه کـار گـرفـتـه بـود و بـا باطل ـ هر که بود و هر چه بود ـ سرستیز داشت و یکى از علتهاى عزت او نیز همین بود. 5 ـ فضایل اخلاقى :علت پنجم عزّت نفس امام را در سجایاى اخلاقى او باید جستجو کرد، بدین معنا که برخى از زیباییهاى اخلاقى ، عزت بخش اند و هر کس آنها را در درون خویش تقویت کند، عزّت مى یابد، رهبر باشد یا رعیّت ، مرد باشد یا زن ، غنى باشد یا فقیر و ... این مطلب نیز در سـخـنـان گـهـربـار مـعـصـومـیـن (ع ) مـورد اشـاره قـرار گـرفـتـه و اوصافى چون : شجاعت 252، قـنـاعـت 253، صـبـر254، انـصـاف 255، گـذشـت 256، فـروخوردن خشم 257، دورى از شرّ258 و ... مایه عزّت شمرده شـده اسـت و حـضرت امام خمینى ، همه این اخلاق نیکو را در خویش داشت و هر یک از آنها بسان پله هـاى نـردبـان ، او را بـه اوج عـزّت رسـانـده بـود. در ایـنـجـا بـه نقل یک نمونه اکتفا مى کنیم : امـام ، رضـوان الله عـلیـه ، در مـصـرف و مـخـارج زنـدگـى و خـوراک و لبـاس خـود و اهـل خـانه ، کمال احتیاط و قناعت را داشت ، اگر چراغى بى جهت روشن بود، دستور مى داد خاموش کـنـنـد، لبـاسـهـاى او از یـکـى دو دسـت تـجـاوز نـمـى کـرد، در خـوراک نـیـز اهل قناعت بودند.259 عزیزِ عزّت بخش امام خمینى ، در همه خصایص و فضایل ، بسان خورشید بود؛ هم نورانى و پر حرارت بود و هم ، نـور و گرما مى بخشید؛ اگر شجاع و دلاور بود، امت اسلامى را نیز شجاعت بخشید، اگر خود ساخته و مهذّب بود، دیگران را نیز به خودسازى فراخواند و ... چون عزیز و بزرگوار بود، دوسـت داشـت دیـگـران نـیـز عـزّتمند گردند. او عزّت و سربلندى امّت اسلام را، عزّت خویش مى دانـسـت و خـداى نـاکـرده خـوارى و زبـونـى آن را، سـرافـکـنـدگـى خـود تـلقّى مى کرد و در راه سـرافـرازى مـردم ، سر از پا نمى شناخت . او طعم خوش عزّت را چشیده بود و دوست داشت ملّت ، شاگردان و حتّى مراجع دینى ، بیش از پیش عزیز و سرافراز باشند؛ او در نطق تاریخى خود در بهشت زهرا خطاب به اقشار مختلف مردم فرمود: ... مـن بـایـد یـک نـصـیـحـتـى بـه ارتـش بـکـنـم ... مـا مـى خـواهـیـم کـه شـمـا مستقل باشید، ماها داریم زحمت مى کشیم ، ماها خون دادیم ، ماها جوان دادیم ، ماها حیثیت و آبرو دادیم ، مـشـایـخ مـا حـبـس رفـتـنـد، زجـر کـشـیـدنـد، مـى خـواهـیـم کـه ارتـش مـا مـسـتـقـل بـاشـد ... مـا بـایـد مـسـتـقـل بـاشـیـم ، مـلت مـى گـویـد: ارتـش بـایـد مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهاى آمریکا و اجنبى باشد ... ما براى خاطر شما این حرف را مى زنیم ... .260 آیة الله بهاءالدینى مى گوید: از خـصـوصـیـات امام این بود که با شاگردانش جلسه مى گرفت و مساءله شاگرد و استاد در برنامه امام ، نبود. با شاگردان مى نشست . جلسه مى گذاشت ، گاهى ریاست جلسه ، با یکى از شاگردانش بود. مى خواهم بگویم : بزرگى روح امام تا این حد بود.261 چـنـیـن کـارى براى بال و پر دادن به شاگردان و عزت بخشى بدانان ، صورت مى گرفت . چـنـانـکـه از هـر گـونـه حـرکـتـى کـه بـه شـکـلى عـزّت آنـان را زیـر سـؤ ال مى برد، جلوگیرى مى کرد. حجة الاسلام عمید زنجانى در این باره مى گوید: امـام دوسـت داشـت ، طـلاب ، عـفـیـف و بـا عزت نفس باشند؛ گاه اتفاق مى افتاد بعضى از آقایان طلاب مى آمدند و اظهار احتیاج مى کردند. امام برخورد ملاطفت آمیزى نداشت ؛ یعنى خوشش نمى آمد طلبه اى اظهار نیاز کند ... دوست داشت همه [هیچ یک از] طلاب و علما، نیازشان را به کسى اظهار نکنند و آن حالت توکّل و عزّت نفس خودشان را حفظ کنند.262 روح عزتمند و عزت بخش امام ، حتى کوچکترین ، بى حرمتى نسبت به مراجع را برنمى تابید و با تدبیر و درایت ، کوشش مى کرد، عزت و جایگاه والاى مرجعیت ، همچنان محفوظ بماند: در زمان مرحوم آیة الله حکیم ، عارف ـ رئیس جمهور وقت عراق ـ قصد داشت به نجف بیاید و براى تحقیر آیة الله حکیم ، با دو تن از مراجع دیگر، در حرم امام على علیه السلام ، ملاقات کند. آیة اللّه خـویـى پـذیـرفـتـه بـود کـه با عارف ملاقات کند به شرط اینکه امام هم بپذیرد. من این موضوع را با امام در میان نهادم ، لبخندى زد و فرمود: من با اینها ملاقات نکرده و نمى کنم . در ایران هم ، سرهنگ مولوى ـ رئیس ساواک ـ آمد نزد من و اصرار کرد که من فقط پنج دقیقه با شاه ملاقات کنم ، نپذیرفتم ، علاوه بر این ، آقاى حکیم رئیس حوزه است (من چرا با عارف ملاقات کنم ) سوم اینکه براى آقاى خویى هم این کار صلاح نیست !263 6 ـ قاطعیت و سازش ناپذیرى از ویـژگى هاى مؤ منان واقعى ، بى پروایى در اجراى اوامر الهى و برخورد قاطع با دشمنان راه حقیقت است . قرآن کریم از این روحیه ، چنین یاد مى کند: (... یُج اهِدُونَ فى سَبی لِ اللّ هِ وَ لا یَخ افُونَ لَوْمَةَ لا ئِمٍ...)264 در راه خدا جهاد مى کنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمى هراسند. چـنـین کسانى ـ که در هر زمانى اندکند ـ با بصیرتى ژرف ، راه حق را تشخیص داده با توکّلى عمیق بر خداى خویش در تحکیم آن مى کوشند و با یارى خدا به سوى اهداف مقدس خود پیش ‍ مى روند. امـیـر مـؤ مـنـان صـلوات اللّه عـلیـه ایـن مـردان سـتـرگ را به صخره اى ستبر تشبیه کرده ، مى فرماید: (اَلْمُؤْمِنُ... نَفْسُهُ اَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ...)265 شخصیت مؤ من از صخره سخت تر است . امام خمینى به استوارى کوه رهـبـر عـظـیـم الشاءن انقلاب اسلامى از معدود مردان پرصلابتى است که همواره در برابر همه انحرافات و کژى ها چون قلّه سارى شامخ ایستاد و در برابر همه سازش خواهى ها پاسخ (نه ) گـفـت و سر سوزنى از مسیر مستقیمى که خدا به او الهام کرده بود، فاصله نگرفت ، خشونت دشـمـن ، دو چـهـرگـى مـنـافـقـان و تـبـسـّم دوسـتـان ، هـرگز در چشمان نافذ او تاءثیر نکرد و دل او را از توجه به خدا بازنداشت . گوشه اى از قاطعیت و سرسختى آن عزیز راحل را در زیر مى خوانیم : 1 ـ در برابر دشمنان دشـمـنـان زبـون اسلام همواره تلاش مى کنند که مؤ منان ، دست از ایمان خود بشویند و در بستر ضـلالت ره بـپـویـنـد، ولى خـداونـد، بـنـدگـان صـالح خویش را از فرجام این تفکّر شیطانى برحذر داشته مى فرماید: (ی ا اَیُّهـَا الَّذی نَ ا مـَنـُوا اِنْ تـُطـی عـُوا الَّذی نَ کـَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى اَعْق ابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خ اسِری نَ)266 اى مـؤ مـنـان ! اگـر کـافـران را فـرمـان بـریـد، شـما را به قهقرا برمى گردانند و در نتیجه زیانکار خواهید شد. حـضـرت امـام خـمینى (ره ) با فراست زایدالوصفى که داشت ، همیشه از نقشه هاى دشمنان اسلام آگـاه بـود و پیش از آنکه آنان به اهداف شوم خویش دست یابند، از امام ، ضربه مى خوردند و هـرگـز نتوانستند در روحیه سازش ناپذیر او خللى وارد کنند. این نابخردان ضد اسلام را به چـهـار طـیـف مـى تـوان تـقـسـیـم کرد که امام در برابر هر یک از آنها با روشى خاص به مقابله پرداخت : 1 / 1 ـ رژیم پهلوى : شاه و نوکران دست نشانده او، درنخستین روزهاى ورود امام به میدان مبارزه تـلاش کـردنـد او را بـه سـازش ‍ بـکـشـانـنـد و از بـاب (عـلاج واقـعـه قبل از وقوع باید کرد.) از شروع انقلاب جلوگیرى کنند. امّا هر چه در این راه بیشتر کوشیدند، نـتـیـجـه مـعـکـوس گـرفـتـنـد و رهـبـر کـبـیـر انـقـلاب اسـلامـى را قـاطـع تـر یـافـتـنـد؛ بـطور مثال : شـاه در شـب پـانـزدهـم خـرداد 42 امـام را دسـتـگـیـر و تـا دوازدهـم مـرداد هـمـان سال زندانى کرد و پس از جنایت وحشتناک پانزدهم خرداد و ضرب شست نشان دادن به امام و امّت ، ابـلهـانـه گـمـان کـرد کـه رهـبـر و ملّت را به سازش و عقب نشینى کشانده است ، و در پى این خـیـال خـام در تـاریـخ دوازدهـم مرداد امام را به ظاهر آزاد کرد و طى اعلامیه اى اعلام داشت : (طبق اطـلاع رسـمـى کـه از سـازمـان اطـلاعـات و امـنـیـت کـشـور واصـل گـردیـده اسـت چـون بـیـن مـقـامـات انـتـظـامـى و حـضـرات آقـایـان خـمـیـنـى و... تـفـاهـمـى حـاصـل شـد کـه در امـور سـیـاسـى دخـالت نـخـواهـنـد کـرد و از ایـن تـفـاهـم ، اطـمـیـنـان کـامـل حـاصـل شـده اسـت کـه آقایان بر خلاف مصالح و انتظامات کشور، عملى انجام نخواهند داد، عَلى هذا آقایان به منازل خصوصى منتقل شدند.)267 پـس از آن ، امـام خـمـیـنـى را تـا تاریخ هیجدهم فروردین 43 در قیطریه تهران تحت نظر نگاه داشـت و شـب آن روز آزاد و به قم منتقل کرد و در همان روز در روزنامه اطلاعات ، نوشتند که میان دولت و روحـانـیـت تـفـاهـم حـاصـل شـده و روحـانـیـون ـ کـه منظور امام است ـ با انقلاب سفید شاه مـوافـقـنـد. ولى حـضرت امام طى سخنرانى اى که در روز جمعه 21 فروردین 43 ایراد فرمود، به این یاوه سرایى رژیم پاسخ داد و فرمود: ... روزنـامـه اطـلاعـات مورخ سه شنبه هیجده فروردین 43 را به من دادند، من از آقایان گله دارم کـه چـرا زودتـر به من ندادند، در این روزنامه کثیف اطلاعات تحت عنوان (اتحاد مقدّس ) در سر مـقـاله نـوشـتـه بودند که با روحانیت تفاهم حاصل شده و روحانیون با انقلاب سفید شاه و ملّت مـوافـق هـستند! کدام انقلاب ؟ کدام ملت ؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم نیست !... خمینى را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد کرد.268 رژیـم شـاه از روحـیـه سـلحـشـورى و اسـتـوارى امـام دریـافـت کـه مـحـال اسـت بتواند با او کنار بیاید یا او را قدمى از سیاست هاى خویش عقب براند. این بود که وجـود آن رهـبـر فـرزانـه را بـیـش از هـفـت مـاه تـحـمـل نـکرد و در سحرگاه سیزدهم آبان 43، با کـمـال وقـاحـت و سـتـمـگـرى او را بـه خـارج از ایران تبعید کرد و صبح آن روز ساواک شاه طى اطلاعیه اى گفت : (طـبـق اطـلاع موثّق و شواهد و دلایل کافى ، چون رویه آقاى خمینى و تحریکات مشار الیه بر عـلیـه مـنـافـع ملّت و امنیّت و استقلال و تمامیت ارضى کشور تشخیص داده شد لذا در تاریخ 13 آبان 1343 از ایران تبعید گردید.)269 از سـوى دیـگـر امـام بـیـش از چـهـارده سـال تـبعید و دورى از ملّت و مملکت را در ترکیه و عراق ، تـحـمـّل کـرد، ولى هرگز در برابر شاه خائن کوتاه نیامد تا سرانجام در بهمن 57 ـ درحالى کـه شـاه بـا خـوارى و گـریـان از ایـران گـریـخـته بود ـ با سرافرازى و پیروزى به وطن بازگشت و پس از گذشت ده روز حکومت اسلامى را بنیان نهاد و پرچم پیروزى را با استوارى و قاطعیت ، به اهتزاز درآورد. 2 / 1 ـ استکبار جهانى : بنیانگذار جمهورى اسلامى بخوبى مى دانست که علاوه بر رژیم شاه ، اسـتـکـبـار جـهـانـى نیز با انقلاب اسلامى در تضادّ است و تا آنجا که بتواند سیاست خود را از طـریـق نـوکـران دست نشانده خود ـ از قبیل شاه ـ اعمال مى کند و اگر آنان کوتاهى کنند خود به طـور مـسـتـقـیـم عـمـل خواهد کرد. از این رو تصمیم قاطع گرفته بود که در برابر همه حرکات استکبارى نیز بایستد و هیچ گاه با آنان سازش نکند. یادگار امام (ره )، در این باره مى گوید: امـام بـه طـور کـلى راجـع به غرب و شرق یک حساسیتى دارند، بارها مى گویند: چیزهاى خوبِ ایـنـهـا هم بد است و باید سعى کنیم در تمام زمینه ها خودمان باشیم ، براى اینکه اینها چیزهاى خـوبـشـان را که بیاورند به همان میزان ، ترویج از آنها مى شود. امام اینقدر اصرار دارند که مـگـر مـا چـه چـیـزمـان از آنـهـا کـمـتـر است ؟ ما باید متکى به خودمان باشیم و روى پاى خودمان بایستیم .270 یکى از یاران امام مى گوید: حـضـرت امام در فرانسه که بودند، یکى از مقامات امریکایى همراه یکى از مقامات وزارت خارجه فـرانـسـه ، پـس از روى کـار آمـدن شـاهـپـور بختیار، خدمت حضرت امام آمد و با لحنى تند گفت : تـاکـنون در برابر اقدامات شما علیه شاه سکوت کردیم ، ولى اگر بر ضد شاهپور بختیار نـیز بخواهید مبارزه کنید، مطمئناً عکس العمل نشان خواهیم داد! امام با بى اعتنایى از جا برخاستند و بـا لحـنـى قـاطـع فـرمـودند: (من تا کنون راجع به آمریکایى هایى که در ایران هستند، عکس العـمـل نـشـان نـداده ام ، کـارى نـکـنـیـد کـه مـن حـرفـى بـزنـم ، جـان آمـریـکـایـى هـا در خـطـر بیفتد!271 امـام در پـى هـمـیـن سیاست عدم سازش ، عمل انقلابى دانشجویان پیرو خط امام را در تسخیر لانه جـاسـوسـى امـریـکا تاءیید کرد و آن را انقلاب دوم نامید و با این کار خود، به دنیا فهماند که انـقلاب اسلامى از مخالفان سرسخت استکبار جهانى و در راءس آن آمریکاى جهانخوار است . حتى امـام قـاطـعیت در برابر امریکا را تا آنجا ادامه داد که اعلام کرد هیچ کس حق ندارد با نمایندگان امریکا ـ که براى مذاکره درباره جاسوسان راهى ایران شده بودند ـ مذاکره کند. و بدین وسیله ـ تا آنجا که امکان داشت ـ امریکاى مغرور را تحقیر کرد و از صولت و اعتبار جهانى اش کاست . غـربِ مـلحـد در داسـتـان رسـوایـى سـلمـان رشدى مرتد نیز تلاش کرد که با اهانت به مقدّسات اسـلام ، مـسـلمـانـان را تحقیر کند و زهرچشمى نیز به انقلاب اسلامى نشان دهد، ولى امام آگاه و ژرف انـدیـش ، از مـوضـع رهـبرى جهان اسلام ، با فتواى تاریخى خویش ـ مبنى بر واجب بودن قتل رشدى مرتد ـ آنها را براى همیشه از دست یازیدن به چنین طرفندهاى رسوا پشیمان ساخت و ثابت کرد که خمینى ، یعنى قهرمان شکست ناپذیر اسلام ! بت شکن زمان پس از آگاهى از محتواى شرک آلود کتاب رشدى مرتد، نظر خود را چنین اعلام داشت : بـه اطـلاع مـسـلمـانـان غـیـور سراسر جهان مى رسانم که مؤ لّف کتاب آیات شیطانى که علیه اسلام و پیامبر و قرآن ، تنظیم و نشر شده است ، همچنین ناشرین مطلع از محتواى آن ، محکوم به اعـدام مـى بـاشـند. از مسلمانان غیور مى خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعـدام نـمـایـند تا دیگر کسى جراءت نکند به مقدّسات مسلمین ، توهین نماید و هر کس در این راه ، کشته شود، شهید است ، ان شاءاللّه .272 و در آخرین پیام برائت چنین مرقوم داشت : مـن بـه تـمـام دنـیـا بـا قـاطـعـیـت اعـلام مـى کـنـم کـه اگـر جـهـانـخـواران بـخـواهـنـد در مـقـابـل دیـن مـا بـایستند، ما در مقابل همه دنیا آنان خواهیم ایستاد و تا نابودى تمام آنان از پاى نـخـواهیم نشست ؛ یا همه آزاد مى شویم و یا به آزادى بزرگ ترى ـ که شهادت است ـ مى رسیم .)273 3 / 1 ـ لیبرال ها: ملّى گرایان نیز از ابتداى نهضت تاکنون سعى کرده اند که افکار انقلابى امـام عـزیـز را ـ بـه قـول خـود ـ تـعـدیـل کـنـنـد و افـکـار لیـبـرالیـسـتـى خـویـش را تـحـمـیـل نـمـایـند و یا خط سازش با قدرت هاى جهانى را هموار کنند. ولى امام هرگز زیر بار سـخـن آنـان نـرفـت و از اسـلام نـاب مـحمّدى صلى الله علیه و آله فاصله نگرفت و در برابر جوسازى ها و فشارهاى سیاسى اى که نغمه سازش ساز مى کردند، فرمود: من به صراحت مى گویم : ملى گراها اگر بودند براحتى در مشکلات و سختى ها و تنگناها دستِ ذلت و سـازش بـه طـرف دشـمـن ، دراز مـى کـردنـد و بـراى ایـنـکه خود را از فشارهاى روزمرّه سـیاسى برهانند، همه کاسه هاى صبر و مقاومت را یکجا مى شکستند و به همه میثاق ها و تعهدات ملّى و میهنىِ ادّعایىِ خود، پشت پا مى زدند! کسى تصوّر نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نـمـى دانـیـم ! ولى هیهات که خادمان اسلام ، به ملّت خود خیانت کنند... آن چیزى که در سرنوشت روحـانـیـت واقـعـى نـیست ، سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرک است ، که اگر بند بندِ اسـتـخـوان هـایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاى دار برند، اگر زنده زنده در شعله هاى آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستى مان را در جلوى دیدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمى کنیم !274 و زمـانـى کـه لیبرالها به سرکردگى بنى صدر بناى شیطنت و تضعیف انقلاب را نهادند با قاطعیت فرمود: ... ایـن را بـایـد هـمه بدانند: آن روزى که من احساس خطر براى جمهورى اسلامى بکنم ، آن روز کـه مـن احـسـاس خطر براى اسلام بکنم ، آن روز این طور نیست که باز من بنشینم ، نصیحت کنم ، دست همه را قطع خواهم کرد!275 و در روز بعد از آن ، بنى صدر را از فرماندهى نیروهاى مسلّح برکنار کرد.276 و در نهایت فرمود: ... صریحاً اعلام مى کنم : تا من هستم ، نخواهم گذاشت حکومت دست لیبرالها بیفتد.277 4 / 1 ـ منافقین : جریان نفاق نیزتا آنجا که توان داشت ، کوشید تانزد امام جاى پایى بیابد و به اصطلاح در شخصیت امام نفوذ کند؛ ولى هر چه در این راه کوشید، نتیجه معکوس گرفت و در نـهایت در خرداد سال 60 وارد فاز نظامى شد و رو در روى نظام ایستاد و علیه جمهورى اسلامى دست به اقدامات مسلحانه زد. امـام امـت در سـال هـاى قـبـل از پیروزى افکار انحرافى آنها را به روشنى دریافته بود و ـ با اینکه شخصیتى مثل مرحوم آیت اللّه طالقانى از آنها حمایت مى کرد و اصرار داشت که امام نیز از آنـها پشتیبانى کند278 ـ دست رد به سینه آنها زد و پس از پیروزى نیز اجازه نداد که آنـهـا انـدیـشـه هـاى التـقـاطـى خـود را بـر جـمـهـورى اسـلامـى تحمیل کنند و این افتخار را نصیب خود کرد که شهید مطهرى بفرماید: همه ما لغزیدیم بجز امام !279 و اعلام کرد: تـا مـن هـسـتـم نـخـواهـم گذاشت منافقین ، اسلامِ این مردم بى پناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصـول نه شرقى و نه غربى عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ایادى امریکا و شوروى را در تمام زمینه ها کوتاه مى کنم .280 2 ـ ساده لوحان در میان نیروهاى مسلمان نیز افرادى یافت مى شدند که ساده لوحانه با افکار انقلابى امام سر سـتـیـز داشتند و مى کوشیدند تا او را از اوج اندیشه هاى خویش به زیر بکشند و با خود همراه سازند. ولى آن عارف ربّانى با قدرت و قاطعیت و گاه تنها و بى یاور به راه خود ادامه داد و هر مانعى را از پیش پا برداشت تا انقلاب اسلامى را به پیروزى برساند. بنیانگذار جمهورى اسلامى از مقدس مآبان متحجّر و کارشکنى آنها چنین یاد مى کند: ... تـنـهـا راه حـل ، مـبارزه و ایثار و خون بود ـ که خداوند وسیله اش را آماده نمود ـ علما و روحانیت مـتـعـهـد، سـیـنـه را بـراى مـقـابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مى شد، آماده نـمـودنـد و بـه مـسـلخ عـشـق آمـدنـد. اوّلیـن و مـهـم تـریـن فـصـل خونین مبارزه در عاشوراى پانزده خرداد رقم خورد. در پانزده خرداد 42 مقابله با گلوله تـفـنگ و مسلسل شاه نبود ـ که اگر تنها این بود، مقابله را آسان مى نمود ـ بلکه علاوه بر آن ، از داخل جبهه خودى ، گلوله حیله و مقدّس مآبى و تحجّر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورویى بود که هزار بار بیشتر از باروت سرب ، جگر و جان را مى سوخت و مى درید... واقعاً روحانیت اصـیل در تنهایى و اسارت خون مى گریست ، که چگونه آمریکا و نوکرش ـ پهلوى ـ مى خواهند ریـشـه دیـانـت و اسـلام را برکنند و عدّه اى روحانى مقدّس نماى ناآگاه یا بازى خورده و عده اى وابـسـتـه ـ کـه چـهـره شـان بـعـد از پـیـروزى روشـن گشت ـ مسیر این خیانت بزرگ را هموار مى نمودند.281 امـام سـر سـازش بـا هـیـچ کـس جـز خـدا را نداشت و به مصداق (فَاِذ ا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّ هِ)282 تصمیم خویش را به فرجام مى رساند و مى فرمود: مـن از آنـهـا نـیـسـتـم که اگر حکمى کردم ، بنشینم و چرت بزنم ! من دنبالش راه مى افتم ، اگر خـداى نخواسته یک وقتى دیدم مصلحت اسلام اقتضا مى کند که حرفى بزنم ، مى زنم و دنبالش راه مـى افـتـم و بـحـمـداللّه تـعـالى از هـیـچ چـیـز نـمـى تـرسـم . واللّه تـا حال نترسیده ام !)283 امـام راحـل ، قـاطـعیت خویش را آخرین بار در موضوع قائم مقام رهبرى به کاربرد و على رغم جوّ اجـتـمـاعـى ـ سـیـاسـى آن روز، بـا جـراءت و صـلابـت ، او را بـرکـنـار کـرد و مـشـکل بزرگ انقلاب را از پیش پا برداشت . این درس را با دو جمله از آن امام عزیز در این باره به پایان مى بریم : ... سـفـارش ایـن موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام ، شوخى بردار نیست و در صورت تخطّى ، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفى خواهد شد.284 من بارها اعلام کرده ام که با هیچ کس ـ در هر مرتبه اى که باشد ـ عقد اخوّت نبسته ام . چهارچوب دوستى من در درستى راه هر فرد نهفته است ...285 بـه امـیدآنکه ما نیز در پیشبرد اهداف آن امام عزیز به رهبرى حضرت آیة الله العظمى خامنه اى قاطع و سازش ناپذیر باشیم . 7 ـ شجاعت عالم بزرگ اخلاق ـ مرحوم نراقى ـ درباره شجاعت مى نویسد: شجاعت ، اطاعتِ قوّه غضب انسان است از عقل او در اقدام بر کارهاى خطرناک و عدم نگرانى آن قوّه ، در ارتـکـاب آنـچـه مـقـتـضـاى خـواسـت عـقـل اسـت . بـدون تـردید شجاعت از ملکه هاى گرانقدر و عـالیـترین صفت کمال است و کسى که فاقد شجاعت است ، در واقع از مردانگى بویى نبرده است ... روایات اسلامى تصریح دارد که شجاعت از صفات مؤ من است .286 بر این اساس ، در آیات متعدّدى به افراد با ایمان سفارش شده که از هیچ کس جز خدا نترسند و در بـرابـر هـمه دشمنان خدا و خلق ، مقاوم و استوار بایستند، از میان آن آیات به این آیه بسنده مـى کـنـیـم کـه یـاران پـیـامـبـر(ص )را بـه شـجـاعـت و شـدّت عمل در برابر کفار ستوده است : (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّ هِ وَ الَّذی نَ مَعَهُ اَشِدّ اءُ عَلَى الْکُفّ ارِ رُحَم اءُ بَیْنَهُمْ ...)287 مـحـمـد(ص ) فـرستاده خداست ؛ و کسانى که با او هستند در برابر کفار سر سخت و شدید و در میان خود مهربانند. بر این اساس زیبنده است که دل هر مؤ منى از صفت پسندیده شجاعت آکنده باشد و در صحنه هاى گوناگون زندگى ، از موانع و دشمنان نهراسد. امام خمینى ، اسوه شجاعت امام کاظم صلوات اللّه علیه مى فرماید: (نَحْنُ فِى الْعِلْمِ وَالشَّج اعَةِ سَو اءٌ)288 دانش و دلیرى ما یکسان است . طـبـق ایـن سـخـن گـهـربـار، علم و شجاعت ، رابطه اى تنگاتنگ دارند و آن کس که معرفت و دانش دینى اش بیشتر باشد، از صفت زیباى شجاعت بیشتر برخوردار است . امـام راحـل ـ رحـمـة اللّه عـلیـه ـ در جـایـگـاه رفیع مرجعیت کبرى قرار داشت و به عنوان مجتهد اعلم بـسـان خـورشـیـدى عـالمـتـاب در آسـمـان دیـن درخـشـیـد و بـه هـمـیـن دلیل از شجاعتِ وصف ناپذیرى بهره مند بود، به تعبیر شیخ ‌الفقها حضرت آیة الله العظمى اراکى (ره ): او (امـام ) مـانند جدّش على بن ابیطالب علیه السلام است ؛ این همه عمرو بن عبدودها در دنیا نعره مـى زنـنـد و فریاد مى کنند ولى ابداً ترسى ندارد، این چه شجاعتى است که خداوند به او داده است ؟!289 امام ، همّتى بس والا داشت و آرمانِ رهایى مستضعفان را در سرمى پروراند و چنین همّتى از شجاعت بالاى آن بزرگوار حکایت مى کرد؛ چرا که به فرموده امام على (ع ): (شَج اعَةُ الرَّجُلِ عَل ى قَدْرِ هِمَّتِهِ)290 شجاعت مرد به اندازه همت اوست . و بـه خـاطـر هـمین شجاعتِ عالى ، بس غیور و با حمیّت بود و در برابر همه کجیها و نامردمى ها با قامتى به استوارى کوه ایستاد و خم به ابرو نیاورد چرا که ؛ فـتـوت و مـردانگى عالمان دین و فقیهان راستین ، غیر از صداقت و درستى را بر آنان ، برنمى تـابـد، آنـان بـنـد تـعـلّق گـسـسـتـه انـد؛ نه طمع در جانشان لانه کرده است که در پى به دام افـکـنـدن خـلق اللّه ، رداى ریا بپوشند و قباى تزویر بر تن کنند و نه ترس در وجودشان جا خـوش کـرده اسـت کـه بـراى حیات چند روزه ، بیرق نادرستى برافراشند و طریق فریب پیشه کنند.291 در ایـنـجـا، گـوشـه اى از شـجـاعـت بـیـکـران آن عـزیـز راحل را با بضاعتى اندک ترسیم مى کنیم : 1 ـ در برابر طاغوت : مهم ترین عاملى که سالیان دراز، ملتها را زیر یوغ بردگى و اسارت ستمگران نگه مى دارد، ترس و وحشت آنها از قدرت طاغوتهاست ، اگر ملّتى ترس و بزدلى را از دل بـزدایـد و شـیـرمـردانـى سـلحـشـور در بـرابر طاغوت قد علم کنند، شوکت کاذب و قدرت پـوشـالى او را زود درهـم مـى شـکـنـنـد و آزادى را بـه ارمغان مى آورند. امام خمینى (ره ) از معدود کـسـانـى بـود که در برابر طاغوت قد علم کرد و با دست خالى ، طاغوتهاى زمانه را به خاک مذلّت نشاند، به تعبیر رهبر عزیز انقلاب ، حضرت آیة الله العظمى خامنه اى : او بـتـهـا را شـکـسـت و بـاورهـاى شـرک آلود را زدود، او بـه هـمـه فـهـمـانـد کـه انـسـان کـامـل شـدن ، عـلى وار زیـسـتـن ، افـسـانـه نیست ، او به ملتها نیز فهماند که قوى شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجه سلطه گران انداختن ممکن است .292 مـوضـعـگـیـرى هـاى اصـولى امام در برابر خلافکارى هاى رژیم شاه سند گویاى شجاعتِ على گـونـه آن بـزرگـوار بـود کـه ریـشـه در تدیّن و تقوا و ایمانى قوى داشت ، امام در برابر وظـیـفـه انـقلابى خویش و احساس ‍ تکلیف در برابر خدا، همه قدرتها و دسیسه ها را به هیچ مى انگاشت و به مرگ پوزخند مى زد، آیت الله امامى کاشانى مى گوید: شـهـامت و قاطعیت امام ، همان قاطعیتى که ایشان انقلاب را به وجود آورده اند و رهبرى کردند، این نشاءت گرفته از تقوا و ایمان ایشان است ، کسى که از مرگ باک ندارد، او از هیچ کس ... باک ندارد.293 آیت الله العظمى فاضل لنکرانى نیز مى گوید: امـام از هـیـچ تـهـدیـد و مـسـاءله اى خوف و ترس نداشتند ... ایشان گویا در سن 63 سالگى ، فـرمـودنـد: مـن تـابـه حـال از کـسـى و چـیـزى بـه هـیـچ وجـه نـتـرسـیـدم و در مـن خـوف راه پیدانکرد.294 حجة الاسلام قرهى نیز در این باره مى گوید: در سال 43 امام بعد از آزادى از زندان ـ که در مسجد اعظم قم سخنرانى کردند ـ فرمودند: واللّه بـه عـمرم نترسیدم ! آن شبى هم که آنها (ساواکى ها) مرا مى بردند، آنها مى ترسیدند، من آنها را دلدارى مى دادم !295 بـت شـکـن زمان ، روحیه سلحشورى و دریادلى را از جدّ بت شکنش ، حضرت ابراهیم علیه السلام بـه ارث بـرده بـود ـ کـه در بـرابـر قـدرت نـمـرود زمـان ، بـا تـوکـّل بـه خـداى قـادر و مـتـعـال و بـراى کـسـب رضـاى او، کـمـتـریـن هـراسـى بـه دل راه نداد و در برابر هر آتشى که نمرودیان برمى افروختند، حَسبِىَ اللّ هُ296 مى سرود و در دامان گلستان ایمان مى غنود. ـ یکى دیگر از یاران امام مى گوید: امام در عدم سازش با رژیم شاه خطاب به مولوى ـ رئیس سازمان امنیت تهران ـ فرمودند: من به اعـمـال شاه و عمّالش نگاه مى کنم ، اگر اعمال اینها به همین رویه اى باشد که دارند مى روند، بـر خلاف اسلام و قرآن و شرع باشد، من هم راهم همین است ... دیگر اینکه این آقا (شاه ) که مى گـوید: مى کشم ، مى بندم ؛ کُشتى ، بَستى ، چکار کردى ؟! سرهنگ مولوى گفت : اجازه مى دهید یـادداشـت کـنـم ؟ امـام فرمود: یادداشت کنید ... دیگر چه کارى از دستش برمى آید که انجام نداده باشد؟!297 2 ـ امـام و درس شـجاعت : به راستى آن امام بزرگوار ـ قدّس اللّه سرّه ـ در همه صفات و کردار اسلامى و اخلاق نیکوى انسانى ، اسوه و پیشواى امّت بود. از جمله خود شجاع بود و مردم را نیز بـا گـفتار و کردار تشجیع مى کرد و روحیه شجاعت به آنان مى داد. به گفته حضرت آیة الله جوادى آملى : امـام بـه میدان مى آمد و مردم را به میدان رفتن دعوت مى کرد، نمى ترسید و نمى ترساند و مى گـفـت : نـترسید! مى گفت ؛ انسان زنده است براى اینکه به لقاء اللّه برسد؛ چه بهتر که با شهادت به لقاء الله برسد.298 در سـال 1342 ـ کـه مـدرسـه فیضیه به دست دژخیمان شاه به آتش و خون کشیده شد ـ بیت امام نـیـز در خطر جدّى قرار گرفت و هر لحظه انتطار مى رفت که ماءموران ، به آنجا حمله کنند؛ از این رو: یـکـى از آقـایـان دسـتور داد درب منزل امام را بستند. در این هنگام امام متوجه شد، از جابرخاست و فـرمـود: طـلاب و فرزندان مرا در مدرسه کتک مى زنند و مدرسه را ویران مى کنند [ آنگاه ] درب مـنـزل مـن بـسته شود؟! آنگاه دستور داد درب منزل را باز کردند و فرمودند بگذارید هر کس مى خواهد بیاید!299 جـالب ایـن اسـت کـه آن سلحشور بى باک در تمام صحنه ها و میدان هاى مبارزه ، فرمانده خود را امام زمان عجّل الله تعالى فرجه مى دانست و فرمان هاى او را اجرا مى کرد و به دیگران نیز مى آموخت که چنین باشند. حجة الاسلام توسلى نقل مى کند: امـام پـس از آزادى از زنـدان ، سـخـنـرانـى مـهـیـّجى در تکذیب ادعاى رژیم شاه ایراد کرد. سرهنگ مـولوى ـ رئیـس سـاواک تـهـران ـ بـه مـلاقـات امام آمد و ضمن عذرخواهى ، جمله اى گفت که بوى تـهـدیـد مـى داد؛ گـفـت : آقـا نـگـذاریـد کـه مـا بـه وظـیـفـه سـربـازى عمل کنیم ! امام نیز بدون درنگ ، انگشت به سینه خود نهاد و با عصبانیت فرمود: بنده هم سرباز اسـلام هـسـتـم ، نـگـذاریـد کـه مـا نـیـز بـه وظـیـفـه سـربـازى مـان عمل کنیم !300 پـیـامـهـا و سـخـنان گهربار آن عزیز فقید نیز مالامال از نکته هاى ناب و شجاع پرور است که گـوش جـان مـلت را نـوازش مـى دهد و آنان را از ترس و بزدلى ـ در همه صحنه ها ـ برحذر مى دارد و فراوانى آن سخنان ، ما را از آوردن نمونه نیز بى نیاز مى کند. جـاى هـیـچ گـونـه تـردیـدى نـیـسـت کـه بـیـدارى و سلحشورى مسلمانان جهان ـ از ایران اسلامى گـرفـتـه تـا الجـزایـر، فـلسـطـین ، لبنان ، افغانستان ، بوسنى و ... ـ مرهونِ صلاى بیدار بـاشـى بـود کـه از حلقوم آن مرد خدا برمى آمد و همه آزاد مردان و شیرزنان عالم با رهنمودهاى پـیـامـبـرگونه آن سردار شجاع اسلام در برابر حکومتهاى ستمگر و ضدخدا ایستادند و صحنه هـاى حـماسه و ایثار را آفریدند؛ چنانکه مبارزات بى امان امّت دلاور ایران در دوران ستمشاهى و پـیـکـارنـابـرابر هشت سال دفاع مقدّس و به دست آوردن پیروزى نهایى ، ثمره روحیه شهادت طـلبـانـه مـردم بـود که از انفاس قدسى آن عزیز نصیبش گشت ، همانگونه که در مجموع دوران مـبـارزه و انقلاب ، بى باکانه در برابر غول قدرتى چون امریکاى جهانخوار مقاومت کرد و هیچ گونه هراسى به خویشتن راه نداد. 8 ـ تواضع تواضع ، آن شکسته نفسى است که مانع از بهتر دانستن خود از دیگرى مى شود.301 در قرآن کریم تواضع از اوصاف قومى شمرده شده که دوستدار خدایند و او نیز آنان را دوست مى دارد؛ در سوره مائده آیه 54 چنین آمده است : (... اَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنی نَ اَعِزَّةٍ عَلَى الْک افِری نَ) (آنان ) نسبت به مؤ منان سرافکنده و فروتن و نسبت به کافران ، سرافراز و مقتدرند. خداى بزرگ ، تواضع را در ردیف اولین دستورهاى خویش به پیامبراکرم (ص ) قرار داده ، مى فرماید: (وَ اَنْذِرْ عَشی رَتَکَ الاَْقْرَبی نَ وَاخْفِضْ جَن احَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنی نَ)302 نـخـسـت خـویـشـان نـزدیـک را (از خـدا) بـتـرسـان ، آنـگـاه پـر و بال رحمت بر پیروان با ایمانت بگستران . دو آیـه فـوق تواضع را وظیفه مهم براى دوستداران واقعى خداوند مى دانند، به خصوص اگر رهبر و بزرگ دیگران نیز باشند. یـکـى از ایـن انـسـان هـاى وارسته امام خمینى است . او با اینکه رهبرى بزرگ بود ولى هیچ گاه دست از خصلت نیکوى تواضع نشست . آشـنـایـان و هـمـراهـان ، از ایـن اسـوه و الگو، شمعهاى هدایتگر روشن نموده و خاطره ها در سینه اندوخته اند که در اینجا، به بررسى جلوه هایى از تواضع آن شخصیت بزرگ ، در پنج محور مى پردازیم . 1 ـ تواضع در برابر خدا و ... نـه تـنـهـا مناجاتها و عبادتهاى خاضعانه در دل شبها نشان از تواضع او بود، بلکه در اجتماع نـیـز هـر جـا کـه احـسـاس مى نمود، عملى مورد رضاى خداست رداى تواضع را پهن مى کرد؛ گاه مـدیـریـت حـوزه را بـه دلیـل اینکه دیگران هستند نمى پذیرفت ، اما وقتى احتیاج یک روستا به مـسـجـد و تـوقـف کـمک مالکین به کلنگ زدن امام را با آقاى اشراقى داماد امام در میان مى گذارند، ایشان مى گوید: آنـچـه را امـام در مـقـابـل آن خاضع است وظیفه الهى است ، اگر مساءله براى ایشان توضیح داده شود و احساس بفرمایند که وظیفه شان است که باید بیایند حتماً مى آیند.303 حضرت امام نیز با شنیدن این جریان به آنجا تشریف برده و کلنگ آن مسجد را زدند. 2 ـ در برابر مردم در نـام و نـشـان ، رفـت و آمـد اطـرافـیـان ، شـعارها و اظهار ارادتها همواره بیم آن این مى رود که انـسـان خـود را گـم کـرده در مـنـجـلاب هـواهـاى نـفـسـانـى فـرو رود و بـراى خـویـش امـتـیـازى قائل شود؛ اما این خوى ناپسند در صحیفه زندگى روح الله نقشى ندارد. در یـک بـررسى اجمالى از نحوه گفتار و کردار امام در برخورد با اقشار مختلف ، این نکته به خوبى روشن مى گردد. 1 / 2 ـ پیشى گرفتن در سلام یکى از شاگردان حضرت امام مى گوید: یک روز ... در حالى که سرم پایین بود عبور مى کردم . ناگهان احساس کردم کسى به من سلام کـرد وقـتى سرم را بالا کردم ، چشمم به سیماى مبارک امام افتاد، در یک لحظه سنگینى و فشار عجیبى در خود احساس کردم . انگار زبانم بند آمده بود آخر او امام ، مرجع تقلید، محبوب ، مراد و ... مَنِ ناچیز، بچه طلبه هفده ساله !304 2 / 2 ـ پذیرش ملاقاتها او نـه تـنـهـا بـا زیـادى دفعات دیدارها زبان اعتراض نمى گشود، بلکه گاه وضعیت سخت ، و دشـوارى مـحـیـط را نـیـز تـحـمـّل نـمـوده و آزرده خـاطـر نـمـى گـردیـد، چـنـان کـه نقل شده : بـسـیـارى از روزهـا در یـک اتـاق کـوچـک و مـحـقـر متجاوز از صد و پنجاه نفر در هواى گرم و با روشـنـائى نـورافـکـنـهـاى تـلویـزیـون و در حـالى کـه بـوى عـرق و نـفـس مـردم آنـجـا را مثل یک بخارى گرم کرده بود، مى نشستند ... .305 در همان ساعتى که پس از ملاقاتها، بسیار خسته بودند، وقتى مى شنود که پیرمردى از راه دور آمـده و سـراغ مـرادش را مـى گـیرد، مى فرماید: بگویید بیاید، پیرمرد که وارد مى شود او تا کمر خم شده و احوالپرسى گرمى مى نماید.306 3 / 2 ـ یکسان دانستن خود با دیگران حـضـرت امـام خـود را جـداى از دیـگـران نـمـى دانـسـت ، هـمـواره مـى کـوشـیـد تـا مثل سایرین روى زمین بنشیند و اگر آنها در زحمت هستند، او نیز شریکشان باشد. امام وقتى وارد مجلس مى شد هر کجا که جاى خالى بود، مى نشست و غالباً دم درب و در جمع مردمِ کوچه و بازار مى نشست .307 در پـاریـس ، یـک شـب بـارانـى ، بـه خـاطـر رفـت و آمـد مـردم سـطـح راهـرو و مـنـزل امـام کـمـى مـرطـوب و گـل آلود شـده بـود. هـنـگـام ورود امـام بـه مـنـزل از او خـواسـتند که ، با کفش وارد راهرو شود؛ اما ایشان تبسم کرده ، فرمودند: (هر کارى کـه هـمـه بـایـد بـکـنـنـد مـن هـم هـمـان کـار را مـى کـنـم .) و کـفـشـهـایـشـان را هـمـانـجـا بـیـرون آوردند.308 4 / 2 ـ برخورد با کودکان او که مصداق بارز اشدّاء على الکفّار بود و با لحنى آتشین گفت : آمریکا هیچ غلطى نمى تواند بکند در برابر کودکان متواضع بود و خود را خادم آنها مى دانست و مى فرمود: من خدمتگزار شما بچه ها هستم ، شما بچه هاى خود من هستید، من به شما ارادت دارم ، اخلاص دارم ، محبت دارم ، ... .309 با همان قلمى که حکم اعدام سلمان رشدیها را صادر مى کند در جواب نامه کودکان مى نویسد: فـرزنـدان عزیزم ! نامه محبت آمیز شما را قرائت کردم ، کاش شما عزیزان مرا نصیحت مى کردید که محتاج آنم .310 امـام در بـرابـر وزیـر امـور خـارجـه شوروى سابق روى تخت نشسته ، پایش را کشیده و پاسخ نـامـه گـورباچف را گوش داد، امّا وقتى فرزند شهیدى به نزدش مى آمد او را در آغوش کشیده ، نـوازش مـى کرد. یکى از فرزندان شاهد، صفاى دیدار با آن پدر مهربانش را چنین توصیف مى کند: رفتم پیش آقا و بعد نشستم توى بغلش بعداً برایش شعر خواندم : انار دونه دونه خمینى مهربونه مى خواهیم برویم به پیشش گل بریزیم به ریشش امام مرا بوسید و گفت : من همه بچه ها را دوست دارم ، من هم به آقا گفتم : من هم شما را دوست دارم .311 3 ـ در محیط خانواده بـزرگـى شـخصیت ، مشغولیتها و حتى کهولت سن امام بهانه اى براى مرد سالارى او در خانه نـبـود. در کـارهـا بـه اهـل خـانـه کـمـک مـى کـرد. فـاطـمـه طـبـاطـبـایـى از هـمـسـر امـام نقل مى کند که : ... چـون بـچـه هـا، شـبـها خیلى گریه مى کردند و تا صبح بیدار مى ماندند، امام شب را تقسیم کـرده بـودند؛ یعنى مثلاً دو ساعت خودشان از بچه نگهدارى مى کردند و (خانم ) مى خوابیدند و دو ساعت بعد بالعکس عمل مى کردند.312 او از دسـت بـه سـینه بودن دیگران و تحمیل کارهاى شخصى اش به آنان ابا داشت ، به عنوان نمونه : گاهى امام متوجه مى شد که چراغ آشپزخانه یا دستشویى روشن مانده ، خودشان راه مى افتادند و سـه طـبـقـه را در تـاریکى پایین مى آمدند و چراغ را خاموش مى کردند. گاهى قلم یا کاغذ مى خـواسـت به هیچ کس حتى به مرحوم حاج آقا مصطفى دستور نمى داد که براى او بیاورد، خودش مى رفت و این کار را انجام مى داد.313 او در مـنزل ، همبازى بچه ها بود، على نوه امام ، گاهى سراغ ایشان رفته مى گوید: تو بچه شو و من آقا مى شوم ، امام مى فرمود: خیلى خوب ، باشد ... .314 مادر على مى گوید: گـاهـى عـلى بـه آقـا مى گفت : شما بنشینید من شما را حمام کنم ، آنوقت ایشان مى نشستند و على سـر و صـورت ایـشـان را مى شست ، دستش را به دیوار مى کشید که مثلاً صابون است بعد به سـر و صـورت آقـا مـى مـالیـد. مـن بـه على مى گفتم با این کارت آقا را اذیت مى کنى و آقا مى فرمود: نه اذیت نمى کند، بگذارید کارش را بکند.315 4 ـ در سنگر علم و دانش تواضع امام در سنگر علم و دانش را در سه قسمت بررسى مى نماییم : 1 / 4 ـ پرهیز از شخصیت سازى از عـوامـلى کـه جـامه عزت و بزرگى به امام بزرگوار پوشاند، تواضع او بود وگرنه او خـود بـا ایـنـکـه از اسـتـوانـه هـاى حـوزه عـلمـیـه بـه شـمـار مـى رفـت هـیـچ گـاه بـه دنبال اسم و رسم و پُست و مقام نبود. او خود در این باره مى گوید: خـدا گواه است من براى رسیدن به مرجعیت حتى یک قدم برنداشته ام ، ولى اگر به سراغم آمد از پذیرفتن آن باکى ندارم .316 2 / 4 ـ تواضع در برابر بزرگان و اساتید: آیة الله جعفرسبحانى از شاگردان امام مى گوید: در دوران زعـامـت مـرحوم آیة الله بروجردى ... حضرت امام دست او را مى بوسید و براى دیگران ایـن عـمـل ، اسـوه و الگـو بـود، و هـرگـز کـوچـکـترین بى حرمتى نسبت به استاد روانمى داشت .317 3 / 4 ـ تواضع نسبت به شاگردان امـام بـه خاطر دارابودن روحیه طلبگى از سؤ ال و جواب و حتى انتقادها خسته نمى شد و با این عمل متواضعانه شاگردپرورى مى نمود؛ روزى یکى از شاگردان نوشته اى خدمت ایشان داد و از اینکه امام با توجه به اشتغال زیاد آن نوشتار را پذیرفت ، در شگفت مانده ، مى گوید: امـام مـبـاحـث را گـرفـت ، مـطـالعـه کـرد و هـم دو صـفـحـه اشـکـالاتـش را نـوشـت و از ایـنـکـه اشـکـال کـرده بـودم مـرا تـشـویـق کـرد و فـرمـود: از ایـنـکـه اشکال نمودید تقدیر مى شود.318 به هنگام گرفتارى یا بیمارى ، همانند یک پدر آنان را به آغوش مهر خود کشیده و دلجویى مى کرد، یکى از شاگردان وى آرامش قلبش را از دلجوییهاى امام چنین بیان مى دارد: ... آن مـقدار که حضرت امام رضوان الله تعالى علیه در مدت بیمارى به من مهربانى کردند و از مـن مـراقـبـت نـمـودنـد بـه جدّ اطهرم سوگند، اگر پدرم در قم بود این مقدار از من مراقبت نمى کرد.319 5 ـ ترغیب به تواضع ممدوح و پرهیز از تواضع مذموم حـضـرت امـام سـعـى داشـت ایـن خـصـلت نـیک را بین شاگردان خود و کسانى که به مَسند قدرت نشسته اند اشاعه دهد. یـکـى از مـسؤ ولان مملکتى همراه پدرش به دیدار حضرت امام رفتند؛ امام وقتى مشاهده کرد که او جلوتر از پدرش وارد شده ناراحت شده فرمود: این آقا پدر شما هستند؟ پس چرا جلو وى راه افتادى و وارد شدى ؟!320 تـواضـع در بـرابـر اغـنـیا یکى از موارد تواضع مذموم است که در روایات ، بشدّت از آن نهى شده است . ازاین رو، امام بزرگوار خود ازآن بیزاربوده و دیگران را نیز ازآن بازمى داشت . آیة الله جوادى آملى مى گوید: در درسها عموماً و در موعظه هاى پایان درسها خصوصاً این روش (انس و ارتباط با دیگران جهت تـحـصـیـل درآمـد) را مـى کـوبـیـد؛ چـه ایـنکه خود هرگز به این فکر نبود که با ثروتمندان و زرانـدوزان دنـیـا نـزدیـک بـاشـد و آنـهـا را از نـزدیـک بـپـذیـرد و از ایـن راه درآمـدى تـهـیـه کند.321 9 ـ اعتماد به نفس اعـتـماد به نفس یا استقلال شخصیت ، حالت روانى زیبایى است که نصیب نفس مطمئنه مى گردد. بـه ایـن بـیـان کـه : بـعـد روحـى انـسـان ، کـه برگرفته از روح خدایى است به مرحله اى از خودسازى و وارستگى مى رسد که خالص و الهى مى گردد و خود را از هر گونه وابستگى به مـادیات درونى و برونى مى رهاند. آنگاه خویشتن را از داده هاى الهى پرمى کند، مى پروراند و تقویت مى کند و به مرحله اى مى رسد که جز با یاد خدا آرام و اطمینان نمى یابد؛ زیرا: (... اَلا بِذِکْرِ اللّ هِ تَط مَئِنُّ الْقُلُوبُ)322 هان ! با یاد خدا دلها آرام مى گیرد. چـنـین دلى ـ که جایگاه و تجلّى گاه نام و نور خدا گشته ـ بر یافته هاى خویش ، که جز فیض الهـى نـیـسـت ، اعـتـمـاد کـرده ، موسى وار، با فرعونیان درمى افتد و با (ید بیضا و عصاى ) اطـمـیـنـان هـر طلسمى را مى شکند و همواره خود را در محضر و منظر خدا مى بیند که به موسى و هارون فرمود: (لا تَخ اف ا اِنَّنى مَعَکُم ا اَسْمَعُ وَ اَر ى )323 نترسید. من ، حتماً با شما هستم ، مى شنوم و مى بینم . انـسـانـهـایـى کـه از اعـتـمـاد بـه نـفـس و شـخـصـیـت مـسـتـقـل بـرخـوردارنـد، مـى تـوانـنـد اسـتـقـلال مـمـلکـت خـویـش را نیز از نظر سیاسى ، اقتصادى ، فرهنگى ، نظامى و ... حفظ کنند و روحیه خودکفایى و خودگردانى و حفظ شرافت ملّى را در ملّت خود تقویت کنند و برعکس ، افراد سفله ، دنیاگرا و وابسته به هواهاى نفسانى ، هرگز نمى توانند روى پاى خود بایستند. به عـبـارت دیـگـر هـر کـس بـتـوانـد بـر مـمـلکـت نـفـس خـویـش تـسـلط یـابـد و اسـتقلال آن را حفظ کند، قادر است وطن خویش را نیز از سلطه دیگران مصون دارد. چنانکه عکس آن نیز درست است . شخصیت مستقل امام بـدون تـردیـد شـخـصـیـت عـظـیـم امـام راحـل ، در ابـعـاد گـونـاگـون ، از جـمـله اعتماد به نفس و استقلال در جایگاهى والا قرار داشت و بدون اغراق باید گفت ؛ جهان چنین شخصیت مستقلى را تنها در مـیـان انـبـیا و اولیا سراغ دارد و راز این وارستگى هم آزادى از قید و بندها و زرق و برقهاى دنیاست . چنانکه خود فرمود: تـمام وابستگیها، وابستگى اى است که انسان به خودش دارد، تمام وابستگیها از خود آدم پیدامى شـود. وقـتـى انـسـان ، وابـسـتـه اسـت ، نـفـسـش وابـسـتـه اسـت بـه جـهـانـى کـه مـال خـودش اسـت ؛ به نفسیت خودش ... اگر انسان از این وابستگى وارسته شد، آزاد شد از این ، ایـن [ انـسـان ] دیگر آزاد است ، این دیگر از کسى نمى ترسد؛ همه قدرتهاى عالم جمع بشوند، این نمى ترسد، براى اینکه آخرش این است که من از بین مى روم . دیگر بالاتر از این که نیست !324 بـا نـگـاهـى بـه زنـدگـى آن بـزرگـوار درمـى یـابـیـم کـه او در تـمـام مـراحـل مـبـارزه و انـقـلاب و در هـمـه فـراز و نـشـیـبـهـاى جـنـگ و پـیـروزى ، در مـسـائل سیاسى و اجتماعى ، در حوزه و مقام ارجمند مرجعیت و رهبرى و ... اعتماد به نفس داشت و پس از شـنـاخـت حـق و تـصـمیم گیرى ، تحت تاءثیر هیچ کس و هیچ چیز قرار نمى گرفت . در اینجا شمّه اى از این بعد شخصیت امام را با هم مى خوانیم : الف ـ قبل از پیروزى شـرایـط سـخـت و خـفـقـان زاى دوران سـتـمـشـاهى ، بارقه امید را در دلها کُشته و گردِ یاءس ‍ و نـومـیـدى را بـر آنـهـا پـاشـیـده بـود، هـیچ کس به امید پیروزى چشم ندوخته بود و همه مرعوب تـبـلیـغـات یـا شـکـنـجـه وکـشـتـار شـاه شـده بـودنـد. امـام راحل ـ رحمة الله علیه ـ از آن دوران ، چنین یاد مى کند: ... اوضـاع مـثـل امـروز نـبود، هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشارها و تهدیدهاى مـقـدس نـمـاهـا از میدان به در مى رفت . ترویج تفکّر (شاه سایه خداست ) و یا (با گوشت و پوست نمى توان در مقابل توپ و تانک ایستاد) و اینکه ما (مکلّف به جهاد و مبارزه نیستیم ) و یـا (جـواب خـون مـقتولین را چه کسى مى دهد؟) و از همه شکننده تر، شعار گمراه کننده (حکومت قـبـل از ظـهـور امامِ زمان علیه السلام باطل است ) و هزاران (ان قلت ) دیگر، مشکلات بزرگ و جـانـفـرسـایـى بـودنـد کـه نمى شد با نصیحت و مبارزه منفى و تبلیغات ، جلوى آنها را گرفت .325 در چـنـیـن دورانـى ، امـام ، با توکل بر خدا و اعتماد بنفس ، دامن همّت به کمر زد و مردانه پا به مـیـدان نـهـاد و بـا روشـن دیـدن چـشـم انـداز مـبـارزه ، بـه راه خویش ادامه داد و از هیچ کس جز خدا نهراسید، به تعبیر آیة الله امینى : امـام بـه مـرحـله یـقـیـن رسـیده بود، وظیفه اش را به خوبى تشخیص مى داد و با قاطعیت هدف را تـعـقـیـب مـى کـرد و از هـیـچ نـیـرویـى نـمـى هـراسـیـد و بـه وعده هاى الهى اطمینان و آرامش داشت .326 و بـا هـمـیـن اطـمـینان خاطر و آرامش روحى به جنگ بحرانهامى رفت . آیة الله بهاءالدینى در این باره چنین نقل مى کند: حـدود 57 سال پیش (1317) از طرف حکومت پهلوى ، جشن کشف حجاب برگزار شده بود و ما در مـدرسه فیضیه بودیم . همه ناراحت بودند، رجال ، دعوت شده بودند که با بانوانشان بدون حجاب بروند فرماندارى . امام به ما گفت : اگر فرماندارى از ما دعوت کرد، چه باید کرد؟ تا مـا خـواسـتـیـم فـکـر کـنـیـم و جـوابـى بـدهـیـم ، فـرصـت نـداد و فـرمـود: مـا قبول نخواهیم کرد!327 آیة الله بنى فضل مى گوید: حـضرت امام ، آنچه را وظیفه و تکلیف شرعى تشخیص مى داد، اقدام جدّى مى کرد و اگر همه دنیا هـم بـا او مخالفت مى کرد، از تصمیم خود منصرف نمى شد، به ملامت دیگران ، ذرّه اى اعتنا نمى کـرد. حـتـى در دوران نـهـضـت مـقـدّسـش ـ از سـال 41 تـا 57 ـ مـدّتـى تـک و تـنـهـا اعـلامـیـه مـى داد.328 امـام ، بـه هـدف خـویـش ایـمـان داشـت ، راه صـحـیـح مـبـارزه را انـتـخـاب کـرد و بـا اطـمـیـنـان کـامـل آن را شـروع کرد، دیگر معنا نداشت که از کمى امکانات یا نبودن نفرات ، هراسى به خود راه دهـد. بـلکـه از کسى همانند او، انتظار مى رفت که با شجاعت هر چه تمامتر، مبارزه را شروع کند و چنین نیز کرد. آیة الله شهید سعیدى نقل کرده است : خـدمـت امام ، عرض کردم : شما را [ در مبارزه و در مقابل شاه ] تنها مى گذارند. فرمود: اگر جن و انس یک طرف باشند و من یک طرف ، حرف همین است که مى گویم .329 دهه فجر انقلاب نیز ـ که براى همه روزهاى اضطراب و دلهره بود ـ هیچ گونه خللى در اراده پـولادیـن امام ایجاد نکرد و او با آرامشى وصف ناپذیر، پیروزى را در چند قدمى خویش مى دید. آیة الله حسین نورى در این باره مى گوید: امـام بـه کـار خـود، صـد در صـد مـطـمـئن بـود و بـه پـیـروزى و پـیشرفت کار خود یقین داشت ، قـبـل از آنـکـه رژیـم [ شـاه ] سقوط کند، در مدرسه رفاه خدمت او رسیدم و عرض کردم : آقا، شما کـارى بـکـنـیـد؛ بـه مـردم اعـلان کـنـیـد کـه نـمـایـنـدگـان مـجـلس را عـزل کـنند تا مجلس سقوطکند. امام فرمود: خیر، کار به آنجا نمى رسد، این دو سه روزه ، اینها از بین مى روند و رژیم سقوط مى کند!330 ب ـ پس از پیروزى بـدون تـردیـد، مـشـکـلات پـس از پـیروزى ، به مراتب از مشکلات دوران نهضت ، گسترده تر و شکننده تر بود. به قول حافظ (... که عشق آسان نمود اولّ، ولى افتاد مشکلها) مشکلاتى چون : جـنـگ در کـردسـتـان ، قـضـیـه گـنـبـد، جـنـگ تـحـمـیـلى ، ائتـلاف شـوم لیبرال ها و منافقین ، فاجعه هفتم تیر و هشتم شهریور، کودتاى نوژه ، جریان طبس و ... که هر یـک از آنها موجى از اضطراب و ناامنى را در مملکت ایجاد مى کرد و اگر تدبیر و اعتماد به نفس امام نبود، کشور دچار بحران شدید مى شد. ولى آن حضرت چون کوهى استوار، همه این بحرانها را پـشـت سـر نـهاد و همانند ناخدایى زبردست ، کشتى انقلاب را از آن امواج طوفانزا عبور داد و بـه سـاحـل نـجـات و امـنـیـت رسـانـد. او هرگز دچار تزلزل روحى و تذبذب سیاسى نشد و در بـرابـر هـیـچ مـشـکـلى زانـو نـزد و در مـقابل هیچ قدرتى سرتعظیم فرود نیاورد. بلکه هر چه فـشـارهـاى داخـلى و خـارجى بر انقلاب و نظام بیشتر مى شد، مقاومت و ایستادگى امام و امّت نیز افـزون مـى گـشـت و امـام جـدّى تـر از گـذشـتـه بـه راه خـویـش ادامـه مـى داد، بـه طـور مثال پس از شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر گرانقدر رجایى و باهنر فرمود: ... چـنـانـچـه بـیـنـنـدگان خارج و داخل توجه کنند ایران یک کارى انجام داد که در تاریخ نظیر نـدارد. تـمـام انـقـلابـاتى که واقع شده است یک وابستگى به شرق و غرب داشته است و تمام انـقـلابـاتى که واقع شده است در بین راه مشکلات بسیار بزرگ داشته اند و دارند لکن انقلاب ایـران ، انـقـلاب غـیـر وابسته است ... یک انقلاب ملّى است لکن بر اساس اسلام ، انقلاب اسلامى است ... این مسیر اسلامى محفوظ است و این مسیر به جلو مى رود و قدرتمندتر به جلو مى رود ... ایـنـهـا که در این زمان اخیر شهید شدند، اینها هر کدام براى ملت ما بسیار ارزنده بودند ... لکن در عـیـن حـال هـر یـک از آنـهـا کـه از بـیـن رفت ، چه فردى و چه اجتماعى ، ملت ما قوى تر شد و انسجام ملت بیشتر شد و بیدارى آنها زیادتر شد.331 امـام ، عـالم ربـّانـى و مـؤ مـن واقـعى بود و مسائل را با بصیرتى الهى ارزیابى مى کرد. به تعبیر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله : (اَلْمُؤْمِنُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللّ هِ)332 مؤ من با نور خدا [ به مسائل ] مى نگرد. از این رو، هیچ گاه در تصمیم گیریها دچار حیرانى و سرگردانى نشد و با قاطعیت و اطمینان ، در مسائل اظهار نظر کرد. آیة اللّه موسوى اردبیلى در این باره چنین مى گوید: قدرت تصمیم گیرى امام ، یکى از بزرگ ترین امتیازات اوست و به حق مى توان ادعا کرد یکى از مـهـم ترین عواملى که در همه مراحل انقلاب ، راهگشا بوده و ما بارها آن را تجربه کردیم این بـود کـه هـیچ مساءله اى براى امام مبهم نبود؛ امام ، همیشه راه را به روشنى مى دید وتصمیم مى گرفت .333 هم او مى گوید: دولت موقت تصمیم گرفت بدون اینکه امام را در جریان بگذارد، استعفا بدهد. من ، شهید بهشتى و شهید باهنر به قم عزیمت کردیم تا امام را در جریان بگذاریم و نظرش را جویا شویم . پس از طـرح مـسـاءله ، امام به طور ساده و عادى فرمودند: من عقیده ام این است که استعفا را بپذیرم ! مـسـاءله اى کـه ما از تهران تا قم روى آن بحث مى کردیم و نگران فرجام آن بودیم ، امام ، با صـراحـت و سـادگـى آن را حـل کردند به او گفتیم : بعد چه مى شود؟ فرمود: هیچى ! بروید و مملکت را اداره کنید، خود مردم کارشان را انجام مى دهند.334 این اراده پولادین و اتّکاى به نفس در همه دوران انقلاب و تصمیم گیرى هاى امام جارى بود. ج ـ تقویت روحیه ملّت امام راحل ـ رحمة الله علیه ـ که خود ، طعم لذیذ اتکاى به نفس را چشیده بود، دوست داشت که ملّت نیز از عقده حقارت و خود کم بینى تهى گردد و روحیه اعتماد به خویش را تقویت کند. از این رو در گـفـتـار و کـردار، مـردم را بـدان سـو، سـوق مـى داد تـا جـمهورى اسلامى و ملت سرافراز و انـقـلابى در همه زمینه هاى فرهنگى ، اجتماعى ، اقتصادى ، سیاسى ، نظامى ، صنعتى و ... خود کفا و خودگردان شود. یادگار امام مى گوید: امـام مـى فـرمـود: مـا بـایـد مستقل باشیم ، وابسته نباشیم ، ما باید متکى به خودمان باشیم ، ما بـایـد بـه صـورتـى زنـدگـى کـنـیم که خودمان بتوانیم خودمان را اداره کنیم ، خودکفا باشیم .335 آن عزیز راحل در بیشتر سخنرانیها و بیانیه هاى گرانقدر خود بر این نکته تاءکید داشت و به حق باید گفت ملّت نکته سنج ایران ، چنین رهنمودى را به گوش جان شنید و با جدیت در راه قطع رشـتـه هاى وابستگى کوشید. با این وصف ، امام از دشوار و طولانى بودن این مسیر به خوبى آگـاه بـود و با درایت مى دانست که چنین کارى باید در دراز مدت به هدف نهایى برسد. از این رو در وصیت نامه خویش نیز بر آن تاءکید کرد و به مردم سفارش نمود که : بـایـد هـوشـیـار و بـیـدار و مـراقـب بـاشـیـد کـه سیاست بازان پیوسته به غرب و شرق ، با وسـوسـه هاى شیطانى ، شما را به سوى این چپاولگران بین المللى نکشند و با اراده مصمّم و فـعـالیـت و پـشـتکار خود، به رفع وابستگیهاقیام کنید و بدانید که نژاد آریا و عرب ، از نژاد اروپـا و امـریـکـا و شـوروى کـم نـدارد و اگـر خـودى خود را بیاید و یاءس را از خود دور کند و چـشـمـداشـت بـه غیر خود نداشته باشد، در درازمدت ، قدرت همه کار و ساختن همه چیز را دارد و آنـچـه انـسـان هـاى شـبـیـه بـه ایـنـان بـه آن رسـیـده انـد، شـمـا هـم خـواهـیـد رسـیـد بـه شرط اتـکـال بـه خـداونـد تـعـالى و اتـکـاى بـه نـفـس و قـطـع وابـسـتـگـى بـه دیـگـران و تـحـمـل سـخـتـیـهـا بـراى رسـیـدن بـه زندگى شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطه اجانب .336 10 ـ عطوفت از ویـژگـیـهـاى مـهـم رهـبـرى ـ کـه قـرآن آن را از صـفـات بـارز رسول اکرم (ص )برمى شمرد ـ ملاطفت ، مهربانى و دلسوزى رهبر نسبت به امّت است که در این آیه شریفه ، اوج این صفت این گونه ترسیم شده است : (لَقـَدْ ج ائَکـُمْ رَسـُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزی زٌ عَلَیْهِ م ا عَنِتُّمْ حَری صٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنی نَ رَئُوفٌ رَحی مٌ)337 هـمـانـا پـیـامـبرى از خودتان بر شما مبعوث شد که آنچه شما را رنج مى دهد بر او گران است سخت به شما دل بسته و با مؤ منان ، رئوف و مهربان است . و در آیـه اى دیـگـر هـمـین خصلت را سبب گرایش و پایبندى مردم به اسلام و وفادارى نسبت به رهبرى دانسته مى فرماید: (فـَبِ مـا رَحـْمـَةٍ مِنَ اللّ هِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلی ظَ الْقَلْبِ لاَ نْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْلَهُمْ ...)338 بـه سـبـب رحـمـت خـداسـت کـه بـا آنـان ایـنـچـنین خوشخوى و مهربان هستى . اگر تندخو و سخت دل مى بودى از گردت پراکنده مى شدند؛ پس آنها را ببخش و برایشان طلب مغفرت کن . بـا نـگـاهـى دیـگـر به این دو آیه ، ارتباط متقابل امام و امت و یا رهبرى بر دلها را بخوبى مى تـوان مـشـاهـده کـرد کـه به شکل بى نظیرى تنها در رهبرى دینى تحقق یافته و بس ، و نظیر رابـطـه بـیـن پـیغمبر(ص ) و امت اسلام را تاریخ به یاد ندارد و به خود نخواهد دید. عروة بن مـسـعود ـ نماینده مشرکان قریش در صلح حدیبیه ـ پس از ملاقات و مذاکره با رهبر اسلام ، مشاهده کرد که اصحاب آن حضرت اجازه نمى دهند که زیادى آب وضویش بر زمین بریزد، بلکه آن را برمى گیرند و بدان تبرک مى جویند! از این رو در مراجعت ، به قریش گفت : من کبکبه و شوکت کـسـرى ، قیصر و نجاشى را دیده ام ، ولى به خدا سوگند! هیچ پادشاهى را ندیده ام که مانند محمد(ص ) در میان اصحابش چنان عزیز و خواستنى باشد که مردم او را با هیچ چیز دیگر عوض نکنند!339 امام خمینى ، رهبرى مهربان امـام امـّت (ره ) راءفـت و مـهـربـانـى را هـمـراه رهـبـرى از جـدّش ـ رسول اللّه (ص ) به ارث برده بود و ارتباط و علاقه ایشان با مردم ، بسیار عاطفى بود و امت و امـام از صـمـیـم دل هـمـدیـگـر را دوسـت مـى داشتند؛ بلکه عاشق یکدیگر بودند. آیت الله امامى کاشانى در این باره مى گوید: نکته اى که باید عرض کنم عواطف عام امام است ؛ این را شاید خیلى چون دور هستند توجه نداشته بـاشند، ولى آنهایى که با ایشان نزدیک بودند، این حقیقت را یافته بودند ... درمورد حضرت امام واقعاً این طور است ، ایشان در عین قاطعیت ، در حدّ بالا مهربان و دلسوز هستند.340 حجة الاسلام رحیمیان نیز چنین مى گوید: در مـعـاشـرت و همدمى ، امام را در چهره اى مى یافتى که محبّت و لطافت و انعطاف در آن موج مى زد و انـسـان را در خـود مـحـو مـى کـرد، خـورشـیـدى بـود کـه دریاى منجمد دلها را ذوب مى کرد و دریایى بود که افواج دلها را در امواج خود غرق مى کرد ... .341 اینک بخشى از مهربانى امام و شعاعى از آن خورشید گرمابخش را ترسیم مى کنیم : 1 ـ نسبت به شهید و شاهد بـدون اغـراق ، آن رهـبـر فـرزانـه بـه انـدازه هـمه خانواده هاى شاهد در سوگ شهیدان جاوید از دل و دیده خون گریست ، چرا که شهیدان را فرزندان خود مى دانست ـ و چنین نیز بود ـ از این رو، هر تیر و ترکشى که به پیکر رزمنده اى مى نشست ، تن امام را مجروح مى ساخت و هر شهیدى که به خون مى غلتید، بار مسؤ ولیت امام را سنگینتر مى کرد. او خود در این باره مى فرماید: من وقتى چشمم به بعضى از اینها ـ که اولاد خودشان را از دست داده اند ـ مى افتد، سنگینى اى در دوشـم پـیـدا مـى شود که نمى توانم تاب بیاورم ، من نمى توانم از عهده این خسارت ـ که بر ملت ما وارد شده ـ برآیم ، من نمى توانم تشکر از این ملّت بکنم که همه چیزش را در راه خدا داد. خداى تبارک و تعالى باید به آنها اجر عنایت فرماید.342 و فرزند راحل آن حضرت مى گوید: امـام را گـاهـى بـچـه و یـا پـدر شـهـیـدى و یا منظره اى آنچنان به گریه مى اندازد که انسان فراموش مى کند این همان کسى است که فرمان جنگ مى دهد و با رشادت بانگ مى زند که بجنگید که اگر کشته شوید و یا بکشید در بهشتید!343 عـمـق عـلاقـه و عـشـق امـام به شهداى گرانقدر، هنگام مشاهده عکس شهدا یا فرزندان آنان ، نمودى دوچندان داشت بگونه اى که دگرگونى چهره ملکوتى اش بخوبى نمایان بود: در بـسـیـارى از مـوارد هـنـگـام امـضـاى عـکـس شـهـدا آثـار غـم و انـدوهـى سنگین ، در چهره مبارک و مـهـربـانـشـان ظـاهـر مـى شد از جمله یک روز عکس شهیدى را که هنگام شهادت هنوز به سن بلوغ نـرسـیـده بود براى امضا به دست مبارکشان دادم ، حضرت امام لحظاتى به عکس خیره شدند ... با آهنگى غم آلود ذکر لااله الاّ اللّه را بر زبان آوردند و عکس را امضا کردند.344 ... دخـتـر بـچـه سـه سـاله اى را آوردنـد که پدرش مفقود الاثر شده بود. به امام اطلاع دادیم ، فرمودند: همین الان بیاوریدش ، سپس او را روى زانوى خودشان نشاندند و صورت مبارکشان را بـه صـورت بـچـه چـسـبـانید و دست بر سرش نهاد و مدتى آهسته با او سخن گفت تا آن کودک افـسـرده در آغـوش امـام خـنـدیـد. امـام ـ کـه احـساس سبکى و انبساط مى کرد ـ گردن بندى را به گـردن او آویـخـت . بـچـه در حـالى از خـدمـت امـام بـیـرون رفـت کـه در پـوسـت خـود نـمـى گنجید!345 2 ـ نسبت به یاران ره یـافتگانى که پروانه وار گرد شمع وجود رهبر پرمى سوختند، به گونه اى محسوس ‍ از عـواطـف و احساسات پاک و بى شائبه آن عارف یگانه بیشتر برخوردار بودند و بیش از همه ، حـرارت عـشـق آن امـام را احـسـاس مـى کـردنـد و هـمـیـن دم مسیحایى بود که آنان را ورزیده و مبارز بارآورد. به گفته آیت الله سبحانى : امام خمینى (ره ) فرزند خلف و صالح امیرمؤ منان علیه السلام ... در روحیه عمیق و گسترده خود، عـنـاصـر دور از هـم را جـاى داده بـود؛ او مـظـهـر عـاطـفـه و در عـیـن حـال قـهـرمـان خـرد بـود ... او در حـالى کـه یک انسان متفکر و باوقار بود و هیبت او حضّار را در سکوت فرو مى برد، ولى از مجالس انس با دوستان غفلت نمى کرد و جلسه انس را مایه نوعى کمک به ورزیدگى ذهنى و آمادگى آن مى دانست .346 حجة الاسلام ناصرى نیز مى گوید: یکى از خصوصیاتى که امام داشتند، این بود که خیلى عاطفى بود، آنقدر داراى عطوفت بود که اگـر یـکـى از مـا بـه زنـدان مـى رفـت و یا مسائلى در عراق پیش مى آمد، همیشه از وضع او سؤ ال مى کرد و تا موقعى که مساءله حل نمى شد، ایشان راحت نبود.347 3 ـ نسبت به مردم سینه امام به پهناى محدوده اسلام بود بدین معنا که محبّت هر مسلمان واقعى طرفدار قرآن را از اقـصـا نـقاط عالم در خود جاى داده بود. نسبت به همه مهربان بود و غم و شادى آنان را سوگ و سـرور خـود مـى دانـسـت و بـه راسـتـى او پـدر هـمـه مسلمانان آزاده بود. امام خود در این باره مى فرماید: مـا زجـرمـان ، زجـر این ملّت است ؛ من وقتى صورت این مردهایى که بچه هایشان را کشته اند، در ذهـنـم مـى آیـد، زجـر مـى بـرم . مـن وقـتـى ایـن مـادرى کـه یـقـه اش را پـاره مـى کـنـد در مـقـابـل ایـن چـیـزهـا کـه بـیـایـیـد مـن را بـکـشـیـد، شـمـا کـه جـوان من را کشتید، این زجر مى دهد ما را.348 شهید محلاتى ، علاقه امام به مستضعفان را چنین توصیف مى کند: در مدرسه رفاه یک روز فیلم کاخ و کوخ را نمایش دادند که حلبى آباد و وضع بد زندگیها را نـشـان مـى داد. امـام بـشدّت حالشان منقلب شد، همه را جمع کردند؛ شهید بهشتى ، آقاى هاشمى ، بـنـده و سـایـرین را [ و در حالى که ] بسیار عصبانى بودند، فرمودند: شما باید ثروت این شاه و ایادى رژیم را تبدیل به خانه براى مستضعفین کنید.349 آن بـزرگـوار بـه مجموعه ملّت به عنوان امّت اسلامى عشق مى ورزید و هرگز کینه آنان را به دل نـمـى گـرفت و بجز مستکبران و مجرمان ، همه را مورد عفو و اغماض قرار مى داد، حجة الاسلام رحیمیان مى گوید: در مـوارد مـتعددى ، افرادى که نسبت به امام توهین و بدگویى کرده و سپس پشیمان مى شدند و به وسیله نامه از امام درخواست عفو و بخشش مى کردند حضرت امام بدون استثنا و در تمام موارد مى فرمود: ایشان را بخشیدم .350 در حـقیقت همین اخلاق کریمانه و برخوردهاى آکنده از محبت و بزرگوارى و تواضع در عین قدرت سـیـاسى و اجتماعى امام بود که تمام روحانیون بزرگ معمّر را به خضوع ... ـ در برابر عظمت آن حضرت ـ واداشته بود.351 گـریـه بـه خـاطر مردم : امام امت در جریان فاجعه 15 خرداد 42 در زندان به سر مى برد و از ریـز وقـایـع اطـلاع دقـیـقـى نـداشـت ، تـا ایـنـکـه در یـازدهـم مـرداد هـمـان سـال از زنـدان آزاد و در تـهـران تحت نظر قرار گرفت . مردم ، علما و یاران امام از این فرصت اسـتـفـاده کـرده بـراى دیـدار بـا رهبر اجتماع کردند و ضمن آن ، امام را از وقایع 15 خرداد آگاه ساختند، امام پس از پاسخ دادن به ابراز احساسات مردم ... بـه جـایـگـاه خـود بـازگـشـت ، ولى دیـگـر نـتـوانـسـت خـود را کـنـترل کند و طوفانى را که در درون ایشان به وجود آمده بود مهار نماید. یکباره فریاد کشید: آخـر مـن بـا این احساسات مردم چه کنم ؟ و چهره خود را در میان دستمالى فرو برده به گریستن پـرداخـت . تا آن روز کسى امام خمینى را گریان و اشکریزان ندیده بود ... ولى این کشتار بى رحمانه شاه در 15 خرداد ضربه سنگین و کوبنده اى بر امام ... فرود آورد.352 4 ـ نسبت به خانواده گر چه امواج عطوفت و مهربانى امام تا دورترین نقاط مسلمان نشین دنیا را در مى نوردید؛ ولى نـقـطـه شـروع آن مـحـیـط خانه و خانواده بود و اهل بیت امام نخستین کسانى بودند که از مرکزیت حرارت محبت امام بهره مند مى شدند و براستى بایدگفت : امام مصداق بارز این سخن پیامبر(ص ) بود که فرمود: (خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمُ لاَِهْلِهِ وَ اَنَا خَیْرُکُمْ لاَِهْل ى )353 بهترین شما، بهترینتان براى خانواده خویش است و من بهترین شما براى خانواده ام هستم . حجة الاسلام انصارى از مهربانى و صمیمیت امام با خانواده اش چنین یاد مى کند: امام ، علاقه عجیبى به همسر و فرزندان و نوه ها و حتى وابستگان خود دارند، حتى اگر یکى از اعـضـاى دفـتـر ایـشـان بـیـمـارى پیدا کند، امام مرتب احوال پرسى مى کند و به مداوا و پزشک سفارش مى کند ... یک روز حاج احمد آقا براى خواندن پیام به جایى رفته بود و امام صحبت او را از رادیـو مـى شـنـیـد، او قـبـل از پـیـام گـفـت کـه امـروز حـال مـن مـسـاعـد نـبـود ... امـام فـوراً سـراغ گـرفـتـنـد کـه حـال ایـشان چطور است و چرا بیمارند و ... امام ، محیط زندگى و احترام به همسر و فرزندان را بـخـشـى از سـلامـت و سـعـادت جـامـعـه مـى دانـنـد ... امـام خـانه را زیربناى مسؤ ولیتها و ساختن فـرزنـدان سـالم مـى دانـد. گـاهـى نوه هاى امام دور امام مى آیند و سر و صدا و داد و فریاد مى کـنند، به این طرف و آن طرف مى روند، ولى برخورد امام خیلى صمیمانه و مهربان است . امّا از آن طـرف ، در سـاعـت کـار و انـجـام مـسـؤ ولیـت آنـهـا نسبت به امام بیگانه اند و نزدیک امام نمى شوند.354 فهرست منابع و مآخذ الف ـ کتابها قرآن کریم . نهج البلاغه . آیین انقلاب اسلامى ، مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى . اخلاق اسلامى ، محمد على سادات ، سازمان سمت ، چاپ چهارم . بحارالانوار، مجلسى ، اسلامیه . بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى ، روحانى ، دفتر انتشارات اسلامى . البرهان فى تفسیر القرآن ، بحرانى ، دارالکتب العلمیه ، قم . بلاغ ،(مجموعه سخنان موضوعى امام خمینى ره )، سازمان تبلیغات اسلامى . بنیان مرصوص ، آیة الله جوادى آملى ، اسراء. تفسیر سوره حمد، امام خمینى ، مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى . تعلیم و تربیت ، شهید مطهرى ، صدرا، چاپ یازدهم ، 1367. تعلیم و تربیت اسلامى ، محسن شکوهى یکتا، وزارت آموزش و پرورش . تنقیح المقال ، مامقانى ، مرتضویه . جامع السعادات ، عراقى ، اسماعیلیان ، چاپ سوم . جهاد اکبر یامبارزه با نفس ، امام خمینى ، مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى . حدیث ولایت ، (مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى )، دفتر مقام معظم رهبرى ، 1375. چهل حدیث ، امام خمینى ، مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى ، چاپ سوم . الحیاة ، محمدرضا، محمد وعلى حکیمى ، دفتر انتشارات اسلامى ، چاپ سوم . خط امام ، کلام امام ، مسعود نورى ، نور. خـورشـیـد بـى غـروب ، سـپـهـرى ، سـازمـان تـبـلیـغـات اسـلامـى ، چـاپ اول . ره عـشـق ، امـام خـمـیـنـى ، مـؤ سـسـه تـنـظـیـم و نـشـر آثـار امـام خـمـیـنـى چـاپ اوّل . سخن آفتاب ، سازمان تبلیغات اسلامى ، چاپ اول . سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى ، مصطفى وجدانى ، پیام آزادى ، 1362. سرالصلوة ، امام خمینى ، پیام آزادى ، 1360. سنن ، دارمى ، بیروت . سیره ابن هشام ، بیروت . سیرى در سیره نبوى ، شهید مطهرى ، صدرا، چاپ سوم ، 1366. سیماى فرزانگان ، رضا مختارى ، دفتر تبلیغات اسلامى . شرح دعاى سحر، امام خمینى ، مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى . شرح غرر الحکم و دررالکلم ،آمدى ، تصحیح ارموى ، دانشگاه تهران . شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحدید، بیروت . صحیفه نور، وزارت ارشاد اسلامى . علل گرایش به مادیگرى ، شهید مطهرى ، صدرا، چاپ هشتم ، بى تا. فرازهایى از ابعاد روحى امام خمینى ، تهیه ع ـ ز ـ گ ، نشر هادى ، 1361. فرهنگ عمید، حسن عمید، امیر کبیر. مثنوى معنوى ، تصحیح رمضانى ، کلاله خاور . محرم راز، امام خمینى ،مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى ، چاپ دوم . معالم الدین و ملاذ المجتهدین ، شهید ثانى ، خط عبدالرحیم . مفردات ، راغب اصفهانى ، مرتضویه . مقتل الحسین ، خوارزمى ، مفید، قم . مقدمه اى بر جهان بینى ، شهید مطهرى ، صدرا، بى تا. مکارم الاخلاق ، طبرسى ، اعلمى ، بیروت ، چاپ ششم . المیزان ، علامه طباطبایى ، دفتر انتشارات اسلامى . مـیـزان الحـکـمـه ، رى شـهـرى ، دفـتـر تـبـلیـغـات اسـلامـى ، چـاپ اول . نقطه عطف ، امام خمینى ، مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى . نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، شهید مطهرى ، صدرا، 1368. وسائل الشیعه ، شیخ حر عاملى ، بیروت . وصیت نامه سیاسى ، الهى امام خمینى ، وزارت ارشاد اسلامى . ب ـ مطبوعات و مقالات آینده سازان ، شماره 13، خرداد 1372. پاسدار اسلام ، شماره هاى 13، 17، 98، 102، 105 و 107. پیام انقلاب . حوزه ، شماره هاى 31، 32، 37،38،49. روزنامه اطلاعات . روزنامه جمهورى اسلامى . روزنامه رسالت . زن روز، شماره 1267. کیهان اندیشه ، شماره 29. مجموعه مقالات کنگره بررسى اندیشه و آثار تربیتى امام خمینى ، مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى . الاُْمِّیِّینَ موجود، اهداف نیز نقطه عطف ، ص 43 . تنقیح المقال ، مامقانى ، ج 1، ص 439. است که در ده عنوان بسنده شده است . گنجایش این بخش خارج است . (کفاف ) تا برخلاف حق چیزى افزایش نیافته باشد. امام خمینى نخستین کسى بود که صورت بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى ، حمید روحانى ، ج 1 ، ص 582 . مـى نـوردیـد؛ ولى نـقـطـه شـروع آن مـحـیـط خـانـه و خـانـواده بـود و اهل بیت امام نخستین کسانى .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image