یقین به معاد و عالم آخرت و روز قیامت و جزا / عقاید / معاد / قیامت /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

می دانم جهان آخرتی هست و حساب و کتابی هست. اما کمی یقینم به این موضوع ضعیف است؛ می خواهم مثال هایی بزنید تا یقینم به آخرت و حساب و کتابی که در پیش داریم صد در صد شود. چون یه احساسی به من  میگوید نکند چیزی نباشد


 عقل، قلب، فطرت، احساسات، عواطف، وهم، خیال، تصور، حس و. ..، همه ابزارهای "شناخت" آدمی می باشند و البته که آدمی برای هر کاری و رسیدن به هر نتیجه ای، باید ابتدا خودش و ابزارهایش و کاربرد آنها را بشناسد. به عنوان مثال: در یک مقوله یا عرصه ی "عقلی"، احساسات یا گمان ها، جایگاهی برای تبعیت ندارند و اگر کسی در این عرصه، به آنها توجه نماید، از محیط و فضای "عقل" خارج شده و وارد محیط و فضای احساسات یا گمان ها، ظنّ ها، شایدها و تخیلات میگردد! این مهم، فقط منحصر به توحید و معاد نمی باشد؛ فرض کنید که کسی مقابل آیینه بایستد و در حالی که خودش را می بیند، بگوید: «شاید این من نیستم" و سپس این "شاید" را بیشتر بپذیرد؟! این دیگر نه کار عقل است، نه علم، نه مُدرکات حسی. ..، بلکه کار "وهم" است و رویکرد و تبعیت از ظنّ و گمان (یونس علیه السلام، ۳۶) عقلانیت: آدمی، اجسام و اجرام و ویژگی های آنها را با حواس پنچگانه درک میکند، اما "حق و حقایق" را [اگر چه درباره محسوسات و علوم تجربی باشد]، با عقل درک نموده و با قلب می فهمد. ابزار عقل، دلیل و برهان میباشد، نه حدس، گمان، خوشایندها، ناخوشایندها و. .. "عقل"، روی نشانه هایی (= اسما و آیاتی) که توسط چشم و گوش ظاهر و یا باطن (سمع و بصیر) دریافت نموده "فکر" می کند و کارش با مفاهیم و براهین است. به عنوان مثال: در عالَم ماده، آب را می بیند، جوش آمدن در مجاورت حرارت و یا منجمد شدنش را در مجاورت برودت می بیند و سپس با برهان، "علت و معلول" در پدیده ی جوش آمدن یا یخ زدن را می شناسد، و هرگز دچار وهم نمیشود و نمیگوید: «شاید آب در برودت به جوش می آید»! چنان که فرمود: مؤمنان همین زمین و آسمان (عالم ماده) را می بینند و با عقل و قلب گواهی می دهند که خدایا تو اینها را بیهوده نیافریدی [پس لابد سرانجام در کار هست]. علل تردید: اما، در عین حال باید دقت کنیم که تنها علت انکار، تکذیب، شک و تردید، عدم برخورداری از براهین عقلی در شناخت نمیباشد؛ بلکه تردیدها، علل گوناگونی دارند. گاه انسان، گمان می کند که خودش یا دیگران، بسیار عاقل و عالِم هستند! بنابراین اگر منکر حقیقتی می شوند و یا در آن تردید می کنند، لابد از دلایل عقلی و علمی کافی، برای شناخت برخوردار نگردیده اند و احیاناً اگر کسی به آنها دلیل عقلی ارائه کنند، می شناسند و باور خواهند نمود. اما، اصلاً چنین نیست؛ چرا که "عقل" به هزاران علت دیگر، تعطیل، محجوب و مدفون میگردد. کافیست که "نفس حیوانی" غرش کند و صاحبش سریع تسلیم گردد. در چنین شرایطی، او دیگر نه تنها با "عقل و دلایل عقلی" کاری ندارد و حتی "علم" را نیز کنار میگذارد، بلکه به خودش افسار می زند و رکاب آن را به دست حیوان نفسش می دهد. در چنین شرایطی، برای او، نه تنها برهان عقلی، بلکه شهود عینی (دیداری) و مثال ها نیز هیچ فایده ای نخواهند داشت، چنان که بعد از شنیدن دلایل و براهین عقلی انبیا علیهم السلام، گفتند: «مجنون» است، و پس از دیدن معجزات با چشم سر نیز گفتند: «ساحر = جادوگر» است! و خداوند متعال فرمود که مشکل آنها از قلب های بیمارشان است [نه شناخت عقلی]. بنابراین، انسان عاقل، پس از آن که "شناخت"، دیگر دچار ظنّ و گمان نمی گردد؛ و به جای پیروی از شناخت عقلی، از ظنّ و گمان پیروی [تبعیت] نمینماید. اگر به این نتیجه رسید که گفت: «می دانم و تصدیق میکنم که معادی هست»، هیچ گاه نخواهد گفت: «حالا شاید هم نباشد»! ایمان کار قلب است: شناخت عقلی و علمی، مقدمه ایمان و یقین هستند، اما ایمان و یقین، کار قلب است که پس از "فهم" حاصل میگردد. عقل آدمی، یا می شناسد و یا نمی شناسد؛ اما نه ایمان می آورد و نه تکفیر و تکذیب می نماید. کسی که میگوید: «خدایی هست»، او و خلقت را شناخته است، و کسی که می گوید: «خدایی نیست»، او و خلقت را نشناخته است؛ اما دلیل نمیشود که این شناخت را فهم نیز بنماید و به آن ایمان بیاورد. مگر ابلیس لعین خداوند متعال را نمی شناخت؟! در قرآن کریم فرمود: آن عده از یهودیان که نبوت پیامبر اکرم (ص) را انکار و تکذیب می کردند، او را کامل می شناختند، حتی بیشتر از فرزندانشان! بنابراین، ممکن است صدها دلیل، برهان، بینه، مثال و حتی معجزه برای اثبات توحید و معاد آورده شود، ولی شخص در عین درک همه ی آنها، ایمان نیاورد. چون قلبش محجوب و بیمار شده است. می فرماید: وقتی سخن از وحدانیت خداوند سبحان به میان می آید، "قلب" آنان که به آخرت ایمان ندارند مشمئز می شود، نه این که دلایل عقلی و مثال های روشنشان به چالش کشیده میشود (الزّمر، ۴۵)؛ حال علت چیست؟ علت این است که "قلب" ابتدا محجوب و محبوس گردیده و سپس بیمار و فشل شده و در نهایت دچار تنگی شده و ورودی اش بسته شده است «خَتَمَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ». معاد: معاد، از ریشه عود، به معنای بازگشت می باشد. بنابراین، حرکت به سوی معاد، رفتن نیست، بلکه بازگشتن است، و هنگامی "بازگشتن" مصداق دارد که حرکت از نقطه ای آغاز شده باشد و در ادامه به همان نقطه برگردد (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ). مثال : اگر نقطه ی آغاز حرکت خورشید را طلوعش از شرق در نظر بگیریم، در مداری حرکت می کند و حتی به غرب می رود، اما دوباره همان نقطه ی طلوع در شرق باز میگردد – اگر به بدن (جسم) انسان دقت کنیم، از خاک پدید می آید و دوباره به خاک بر می گردد و خاک می شود – اگر به حرکت بذر یک گیاه دقت کنیم، پس از قرار گرفتن در درون خاک، تغذیه از خاک، آب و نور، رشد می کند، گیاه کاملی می گردد، گل و میوه می دهد و اوج بازگشت آن زمانی است که دوباره بذر (یا تخم) دهد. پس تمام عالم ماده نیز خود دلیل بر چرخه ی بازگشت می باشد. 1- به حرکت های معنوی انسان دقت کنیم: کسی که جویای علم است و برای حصول آن تلاش می نماید، اگر موفق شود به چه می رسد؟ به همان "علم". یعنی حرکت از "علم بود و به علم بازگشت"؛ همین طور است، حرکت برای رسیدن به قدرت، زیبایی، سلامت و. .. آخرش به اولش بر می گردد. 2- بنابراین، "معاد" یک مقوله ی ثانوی می باشد، یعنی در امتداد اصل اول که "توحید" است، تعریف میگردد. بی تردید برای کسی که خداوند متعال را نشناخته است، سخن گفتن از معاد و دلیل آوردن برای آن بیهوده است؛ چنان که از نبوت و ولایت، یا احکام نیز نباید سخن گفت. 3- پس، اصل اول در شناخت معاد و سپس ایمان و یقین به آن، شناخت خداوند سبحان و ایمان به اوست. هر چقدر این شناخت و ایمان کامل تر و قوی تر باشد، شناخت و ایمان به معاد نیز کامل تر و یقینی تر می گردد. 4- موحد با عقل، قلب و زبان خود می گوید: خدا هست، سبحان است، علیم و حکیم است؛ پس کار بیهوده نمیکند. اگر معادی نباشد، عالم خلقت، بازیچه و بیهوده می گردد، اما تمامی اجزای عالم، از کوچکترین عنصر گرفته، تا کهکشان ها، تا عوالم مجرد و غیر مادی (عقل، محبت) نشان می دهند که بیهوده آفریده نشده اند؛ پس حتماً هدف و مقصدی هست که همگان به سوی آن روان هستند. 5- اما "عقل" انسان موحد و مؤمن نیز نمی تواند بشناسد که حالا این مقصد کجاست ـ چگونه است ـ در آنجا چه خبر است ـ چه میشود و. ..؛ اما همین عقل، حکم میکند: او که خلق نموده و هدایت می کند، باید "خبر، علم و آگاهی" دهد. پس باید فرستادگانی داشته باشد که به آنان وحی ابلاغ گردد و آنها نیز به ما تعلیم دهند. بنابراین، به رغم تمامی این براهین عقلی و مثال هایش، اولین و محکم ترین دلیل معاد برای کسی که خداوند متعال را شناخته و به او ایمان آورده است، همان قول اوست که فرمود معاد هست، واقعه ای قطعی و بسیار عظیم است و هیچ تردیدی نیز در برپایی آن وجود ندارد؛ و البته از چگونگی هایش نیز خبر داد - و برای کسی هنوز او را نشناخته و به او ایمان نیاورده است، سخن از "بازگشت به سوی او"، منطقی ندارد و معقول نمی باشد، مقبول هم نمی افتد. پس هر چقدر ایمان و یقین در توحید، بیشتر و کامل تر باشد، ایمان و یقین به معاد، بازگشت به سوی او، رسیدن هر کسی به نتیجه و حاصل تلاشش، کامل تر و یقینی تر می گردد.🖌کسی که به خداوند متعال ایمان آورد، به وحی او (کتاب) نیز ایمان می آورد (البقره، ۲) و کسی که به توحید، نبوت و کتاب ایمان آورد، به خبر و وعده ای که حق تعالی داده است (چون معاد و احوالش) نیز ایمان می آورد. (البقره، ۴)   .

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

مرجع:

ایجاد شده در 1401/04/17



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image