تأثیرات فرهنگی انقلاب اسلامی بر روابط بین الملل /

تخمین زمان مطالعه: 22 دقیقه

تأثیرات فرهنگی انقلاب اسلامی بر روابط بین الملل چکیده


تأثیرات فرهنگی انقلاب اسلامی بر روابط بین الملل چکیده این مقاله به بررسى تأثیرات فرهنگى انقلاب اسلامى بر روابط بین الملل از دو جنبه ساختارى و کارکردى مى پردازد. با توجه به اینکه تلاش براى فرهنگ سازى و هنجارسازى و تأثیرگذارى بر قواعد رفتارى و ساختار سیاسى بازیگران منطقه اى و بین المللى در زمره اهداف انقلاب اسلامى بشمار مى آید. در این مقاله تلاش شده است ابعاد و جنبه هاى اثربخشى انقلاب اسلامى بر فرهنگ روابط بین الملل در زمینه هاى ترویج فرهنگ مردم سالارى دینى، فرهنگ استقلال خواهى و استکبار ستیزى، تقویت فرهنگ اصلاح طلبى در جنبش هاى جدید اجتماعى، فعالیت گرى فکرى، فرهنگى و اندیشه اى، افزایش تعامل و تبادل فرهنگى، بازخیزى اسلام در عرصه هاى حیات اجتماعى، فرهنگ سازى درباره وحدت تمدنى جهان اسلام، احیاى نقش جنبش هاى آزادیبخش و گفتمان سازى سیاسى ـ فرهنگى تجزیه و تحلیل گردد تا به بازشناسى محتواى اندیشه ورزى و قدرت نرم افزارى انقلاب اسلامى در عرصه سیاست بین الملل پرداخته شود. مقدمه: انقلاب اسلامى ایران به عنوان نهضتى الهى، فراگیر و مبتنى بر مدار فطرت پاک بشرى، توانست اهمیت قدرت نرم افزارى را به منصه ظهور رساند و به عنوان انقلابى در ارزش ها و هنجارها به فرهنگ سازى در عرصه داخلى، منطقه اى و بین المللى مبادرت نماید. این نهضت فرهنگى توانست موجد یک فضاى گفتمانى باشد که خرده گفتمان ها را در درون خود مستحیل سازد و ضمن مفهوم سازى و باز سازى فکرى و اندیشه اى، فرهنگ نوینى را در روابط بین الملل رقم زند که بر مردم سالارى دینى، احیاى تفکر اسلامى، جهان گرایى تمدن اسلامى، محوریت فعالیت فرهنگى، تقویت جنبش هاى جدید اجتماعى و فرهنگ استکبارستیزى و استقلال خواهى استوار بود. انقلاب اسلامى توانست با تکیه بر توسعه فرهنگى در داخل و تبادل و تعامل فرهنگى و تمدنى با خارج فضاى گفتگو با جهان پیرامون را براساس اصلاح طلبى در ساختار و کارکرد نظام بین الملل و زیر سیستم منطقه اى ایجاد نماید تا از این رهگذر به فرهنگ سازى و هنجارسازى در قواعد رفتارى و ساختار سیاسى بپردازد و بدین ترتیب رویکرد جدیدى را بر روابط بین الملل حاکم گرداند که بر تحول ماهیت قدرت، گشتار در قواعد بازى و تغییر در نوع بازیگران استوار باشد. آنچه در پى مى آید بر بازتاب فرهنگى انقلاب اسلامى در روابط بین الملل متمرکز است که سعى دارد ابعاد و جنبه هاى تأثیرات فرهنگى مزبور را بازشناسد. الف) ترویج فرهنگ مردم سالارى دینى: انقلاب اسلامى توانست ضمن تبیین سازگارى اسلام و دمکراسى، کنش متقابل میان دو حوزه دین و سیاست را آشکار سازد و با پاسخگویى همزمان به دو پرسش افلاطونى یعنى «چه کسى باید حکومت کند؟» و ماکیاولى یعنى «چگونه باید حکومت کرد؟» نوعى نظام سیاسى را رقم زند که هم بر ویژگیهاى معنوى و سیاسى حاکم و هم بر پیوند ارزش هاى اسلامى با ساختار یا روش مردم سالار استوار باشد. چنین سازه حکومتى که بر تطابق اسلام با مقتضیات زمان و نوزایى دینى با احیاى نظریات اسلام درباره حکومت و دولت مدارى استوار بود هم بر شیوه حکومتى جمهوریت و نقش مردم در تصمیم گیریهاى حکومتى تأکید مى کرد و هم الگوى اسلامگرایى و ارزش هاى پایدار اسلامى یعنى عدالت گرایى، خدامحورى و معنویت گرایى را اساس نظام سیاسى مى دانست. نظام جمهورى اسلامى بیانگر پیوند دین و سیاست، تلفیق ساختار و کارکرد و نمایانگر آن بود که امکان دیندارى همگام با مدرن شدن وجود دارد. چنین نظام سیاسى همزمان به نفى اسلام متحجر و قشرى گرا و نیز نفى سکولاریسم و لائیسیته پرداخت و توانست نظامى را به ارمغان آورد که مشروعیت آن بر پایه حاکمیت خدا و حقانیت ارزشهاى دینى و مقبولیت آن براساس اراده مردمى و حق تعیین سرنوشت ملت ها استوار است. عرضه دکترین مردم سالارى دینى به جهانیان از سوى انقلاب اسلامى موجب توسعه فرهنگ تعامل مدار مبتنى بر اهتمام دولتها به خواستهاى مردم مسلمان براى ایجاد جامعه بشرى متناسب با فطرت انسانى گردید و توانست با احیاى نقش ملتها بر ضرورت پیوند و ارتباط وثیق میان مردم و دولت ها تأکید نماید و گرایش به اسلام به مثابه مبناى حکومت مردمى را در میان ملتها تقویت کند و بنیادگذارى حکومتهایى را تشویق نماید که براجراى اصول شریعت و تحقق عدالت اجتماعى تأکید مى ورزیدند. چنین نظامى توانست ضمن به چالش کشیدن ایدئولوژیهاى ناسیونالیستى افراطى از جمله پان عربیسم، رژیمهاى وابسته به شرق و غرب را به چالش کشاند و به مبارزه همزمان با امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم بپردازد. ب) ترویج فرهنگ استقلال خواهى و استکبار ستیزى ماهیت مستقل و ضد امپریالیستى انقلاب اسلامى و تلاش آن براى ایجاد نظام بین الملل فارغ از سلطه قدرتهاى استکبارى، موجب به هم زدن تعادل بلوکهاى قدرت جهانى و به چالش کشیدن نظم بین المللى ساخته دنیاى شرق و غرب گردید. انقلاب اسلامى با بیان نظریه «نه شرقى نه غربى» توانست ابَر نظمى جمعى مبتنى بر برابرى دولتها و حاکمیتها و تحقق حقوق الهى و انسانى ملتها در نظام بین الملل را رقم زند و با احیاى ظرفیت ها و امکانات فراموش شده ملت هاى غیر متعهد و نفى انفعال و مرعوبیت در برابر استکبار، درصدد قطع ریشه هاى وابستگى ملتها به قدرتهاى بزرگ بین الملل برآید. انقلاب اسلامى با افشاى ماهیت سلطه گرانه و سیاستهاى یکجانبه گرایانه قدرتهاى بزرگ توانست خط بطلانى براسطوره شکست ناپذیرى آنان بکشد و بارقه هاى امید را در دل تمام آزادیخواهان و مستضعفان جهان پدیدار سازد. انقلاب اسلامى با ایجاد مرز بین مستضعفین و مستکبرین و آگاهى بخشى به ملتهاى مستضعف توانست بسترى مناسب را براى حرکت هاى مستقل و آزادى بخش براساس خودآگاهى محرومان و مستضعفان فراهم سازد. انقلاب اسلامى همزمان به مبارزه در دو جبهه استبداد ستیزى و استعمار ستیزى و نفى وابستگى پرداخت و همین امر موجب شد که فرهنگ استقلال خواهى و آزادیخواهى در سطوح مختلف مردم، دولت ها و جنبش هاى آزادى بخش رسوخ یابد چرا که الگوى نظام سیاسى جمهورى اسلامى با دو الگوى رایج لیبرالیستى و سوسیالیستى مقابله مى کرد و مبانى سکولاریستى، اومانیستى و ماتریالیستى را به چالش مى کشید و همین امر موجب شد که از جذابیت ایدئولوژیهاى مارکسیستى و ناسیونالیستى به عنوان ایدئولوژى مبارزاتى ملتهاى آزادیخواه کاسته شود. از اینرو، انقلاب اسلامى با گشودن جبهه اى ثالث در نظام بین الملل یا راه حلى سوم در جهان آزادیخواه توانست با نظم بین الملل مادى گرایانه به مقابله برخیزد و به فرهنگ سازى در زمینه هاى استقلال طلبى و استعمار ستیزى در میان ملتهاى جهان سوم مبادرت نماید. ج) تقویت فرهنگ اصلاح طلبى در جنبش هاى جدید اجتماعى: انقلاب اسلامى توانست با احیاى طبقات متوسط جدید اجتماعى که درصدد بازسازى اندیشه هاى امام خمینى، علامه طباطبایى، دکتر شریعتى و شهید مطهرى برآمده بودند بر لایه ها و ساختارهاى اجتماعى و فرهنگى کشورهاى جهان سوم تأثیر گذارد. با توجه به ماهیت صلح طلبانه و آرام انقلاب اسلامى که با تظاهراتى مسالمت آمیز و غیر مسلحانه به پیروزى رسیده بود و با عنایت به آمادگى نخبگان فکرى جهان اسلام براى پذیرش افکار و ایده هاى اسلامگرایانه، نوعى روشنفکرى دینى شکل گرفت که به شیوه هاى تبلیغى و روشنگرى فکرى به جاى مبارزات مسلحانه و چریکى توسل مى جست. این مهم موجب ورود به عصر مبارزات مستمر و مسالمت آمیز مردمى و روى آوردن نخبگان مسلمان به راهها و حرکت هاى اصلاح طلبانه براساس نوسازى و بازسازى تفکر دینى گردید. روشنفکران دینى با الهام از افکار شریعتى درصدد احیاگرى اسلامى از طریق فعالیت هاى فکرى و فرهنگى برآمدند و در راستاى دکترین سازى و ارائه گفتمانى منسجم از نواندیشى دینى، به فعالیت فرهنگى براى تحقق الگوى نظام مردم سالار دینى مبادرت ورزیدند. چنین جنبش هاى اصلاح طلب دینى در کشورهایى مانند پاکستان، ترکیه، بحرین، الجزایر و مراکش تجلى یافت. نهادهاى جامعه مدنى اسلامى در کشورهاى مسلمان ضمن تأکید برضرورت بازاندیشى مداوم، روش جدیدى از اندیشگى و تأمل را براساس تلفیق جمهوریت و اسلامیت پایه گذارى کردند که بر الگوهاى بومى و هنجارهاى اجتماعى جوامع آنان مبتنى بود. این مهم موجب افزایش آگاهى تدریجى و قرار گرفتن نیروهاى پنهان، زنده و فعال در مسیر تجددطلبى اسلامى گردید. ظهور متفکران و روشنفکران جدید مسلمان در کشورهاى اسلامى طبقه متوسط جدیدى را به ارمغان آورد که با افتخار به هویت مستقل اسلامى و بومى درصدد بیدارى اسلامى در جوامع مسلمان برآمد و ضمن تأکید بر مشى مسالمت آمیز براى تحقق حاکمیت اسلامى براساس معیارهاى دینى به بازسازى نقش خود در فعالیت هاى سیاسى پرداخت که به عنوان نمونه مى توان به نقش آفرینى روشنفکران دینى عربستان پس از 11 سپتامبر 2001 در پاسخگویى آنان به نامه هفتاد روشنفکر امریکایى که جنگ طلبى کاخ سفید را در سیاست بین الملل تجویز مى کردند و نیز نامه مخالفت آمیز آنان علیه تغییر نظام آموزشى عربستان در سال جارى اشاره نمود. د) تقویت فعالیت گرى فکرى، فرهنگى و اندیشه اى انقلاب اسلامى با تأکید بر قدرت نرم افزارى فرهنگ و تفکر و نیز تفوق اندیشه ورزى بر ابزار انگارى، نوعى فعالیت گرى فکرى و فرهنگى را رقم زد که بر استقلال فکرى و فرهنگى ملتهاى مسلمان استوار بود. چنین انقلابى که خودکفایى و خوداتکایى علمى بدون وابستگى به قدرتهاى خارجى را ترویج مى کرد موجد نوعى جنبش نرم افزارى و تولید علم در جهان اسلام شد که بر حفظ فرهنگ بومى در عین بهره گیرى از دستاوردهاى تکنولوژى بویژه فناوریهاى ارتباطى روز تأکید مى ورزید. از اینرو بود که علومى مانند بیمه اسلامى، بورس اسلامى، اقتصاد اسلامى و سیاست اسلامى مورد توجه محافل علمى قرار گرفت و همزمان دو مرکز علمى حوزه و دانشگاه را به تعامل و همفکرى بایکدیگر واداشت. بدینسان، همزمان با افزایش گرایش اندیشمندان به درک و فهم واقعیت و ماهیت انقلاب اسلامى، حوزه هاى علمیه در تحولات فکرى جهان اسلام اهمیتى مجدد یافتند و خیل مشتاقان فراگیرى علوم دینى بویژه از کشورهاى افریقایى براى تحصیل در حوزه هاى علمیه به ایران گسیل یافت. همچنین دانشگاهها میدان مهمى براى فعالیت هاى علمى و حرکت هاى سیاسى گروههاى اسلامى گردیدند که برضرورت بهره گیرى از عنصر زمان و سرعت عمل و ارتقاى قدرت پویایى و انطباق با تحولات جهان تأکید مى ورزیدند. همچنین به منظور استقلال فکرى و اندیشه اى ملتهاى مسلمان و تقویت هویت اسلامى و احساس دینى در میان نخبگان علمى و فرهنگى و مقابله با تهاجم فرهنگى غرب، اهتمام به اسلامى شدن مدارس و دانشگاه ها افزایش یافت به گونه اى که دانشگاه ها و مراکز علمى و دینى ضمن تأکید بر آگاهى فکرى و سیاسى براهمیت حق تحصیل و فراگیرى علمى حتى براى زنان مسلمان اهتمام مى نمودند. مراکز علمى و فرهنگى کشورهاى مسلمان علاوه بر توجه به مبانى متافیزیکى دانش و هنجارسازى در مورد نوع نگرش به انسان و زندگى، درصدد تقویت دیدگاههاى علمى ومنطقى براى تبدیل جهان اسلام به قطب فکرى و تمدنى برآمدند. در این رهگذر، استفاده از فناوریهاى غرب در عین اهتمام به ارزشهاى دینى و یافته هاى بومى موجب گردید، ارتباط وثیق علم و دین بر مبناى رویکرد غرب پژوهى به جاى رهیافت غرب ستیزى یا غرب پذیرى بر دانشگاهها و حوزه هاى علمیه کشورهاى اسلامى حاکم شود و بدین ترتیب بازسازى فکرى reconcepthalization براساس تلفیق سنت و مدرنیته با تأکید بر بومى گرایى و تقویت هویت فرهنگى تمدنى و اقتباس آگاهانه از فناوریهاى نوین در جوامع مسلمان و مراکز علمى آنان رقم خورد. ه) افزایش تعامل و تبادل فرهنگى: انقلاب اسلامى توانست با نشان دادن ظرفیت تمدن اسلامى به عنوان تمدنى جامع و چند بعدى در عرصه هاى دینى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى و علمى و بازسازى تمدنى براساس غرب پژوهى و بومى گرایى طلایه دار گفتمان جدید تعاملى و تبادلى در عرصه هاى علم، دانش، تکنولوژى و اندیشه باشد. در این رهگذر، تلاش براى بازسازى درونى و ارتقاى ظرفیت هاى تحول در اندیشه دینى به منظور گسترش تعاملات، تبادلات و همکاریهاى علمى و فرهنگى براساس احیاى توان بازیگرى مؤسسات فرهنگى و آموزشى و قدرت ارتباطات و تبادل اطلاعات افزایش یافت. توجه به افزایش تعامل و تبادل فرهنگى براساس ارتقاى فناوریهاى نوین ارتباطى و همگرایى آن با شیوه هاى ارتباطى سنتى موجب تعامل دیدگاهى در عین تأکید بر تمایز هویتى جهان اسلام با جهان غرب گردید. در واقع، وقوع انقلاب اسلامى در عصر انقلاب ارتباطات و همزمان با رشد شبکه هاى فراملى موجب بازسازى فکرى تمدن اسلامى گردید که بر ویژگى هایى از قبیل فراگیرندگى، چند مرکزیتى و مداومت و پویایى استوار بود. همچنین تأکید انقلاب اسلامى برافزایش اهمیت و نقش مردم و نیز تعامل میان ملتها موجب ارتقاى خودآگاهى ملتها و افزایش فرهنگ گفتگو و پرسشگرى و پاسخگویى با توجه به رواج روحیه نقد ایده ها و نهادهاى موجود گردید. احترام به آزادى فکر و اندیشه همزمان با افزایش اهمیت سیاسى دین در روابط بین الملل موجب افزایش تعامل و مراودات علمى میان حوزه هاى علمیه از یکسو و نیز میان استادان و روحانیون با یکدیگر از سوى دیگر گردید. بعلاوه، افزایش روحیه انقلابى گرى در دانشگاه هاى کشورهاى اسلامى و ارتقاى اهمیت و نقش دانشجویان و کانون هاى دانشجویى موجبات افزایش تعاملات فکرى و فرهنگى دانش پژوهان مسلمان را فراهم آورد. پخش و توزیع گسترده نوارهاى مذهبى و سخنرانى رهبران دینى و خطباى مشهور اسلامى در دانشگاه هاى کشورهاى مسلمان و نیز افزایش روز افزون تعداد و نقش تبلیغاتى مساجد به عنوان پایگاههاى ارتباطى سنتى دانشجویان و روشنفکران موجب تعامل مساجد و دانشگاهها گردید به گونه اى که در جنبش هاى اسلامى کشورهاى اسلامى جهان بینى توحیدى و ایدئولوژى مبارزاتى مبتنى بر اسلامگرایى و خردورزى شکل گرفت و تلاش نخبگان فکرى و فرهنگى و دانشگاهى و حوزوى براى هم اندیشى به منظور مقابله با گفتمان مادى غرب و شرق (لیبرالیسم و سوسیالیسم) و تطابق دادن اندیشه دینى با پویش هاى سیاسى و نیز سرعت واکنش براى اطلاع رسانى، تصویر سازى و مدیریت تصویر به منظور باز تعریف هویت تمدن اسلامى موجب افزایش تعامل و تبادل فکرى و فرهنگى اندیشمندان و نخبگان جهان اسلام با یکدیگر و نیز با جهان غرب گردید، به گونه اى که پلورالیسم فرهنگى را در جهان مبتنى بر تنوع و تکثر فرهنگها رقم زد. و) بازخیزى اسلام در عرصه هاى حیات اجتماعى: انقلاب اسلامى به عنوان انقلابى براساس ارزشهاى معنوى و اخلاقى و مظهر پیروزى اسلام بر نمادهاى غیر اخلاقى موجب تجلى اخلاقیات و هنجارهاى دینى در رفتار اجتماعى گردید که در عرصه هایى مانند حجاب به عنوان الگوى پوشش اسلامى و بومى، اعتراض مسلمانان به ورود فیلم هاى مستهجن غربى، اجراى اصول و حدود شریعت و احکام شرعى و احیاى مراسم عزادارى و سینه زنى تجلى یافت و شکل گیرى روح جمعى با حضور گسترده و مشارکت فعال مردم در صحنه هاى سیاسى و اجتماعى را موجب گردید. این مهم سبب گردید مراکز و پایگاههاى سنتى اسلامى مانند مساجد به عنوان مراکز قدرت در جوامع اسلامى در سرعت بخشیدن به روند تغییرات اجتماعى و سیاسى نقش مؤثرى ایفا نمایند؛ چرا که فراگیرسازى ایدئولوژى اسلامى همزمان وظیفه اى دینى و سیاسى قلمداد مى گردید. این موضوع موجب مردمى شدن جنبش ها با محوریت اسلام شد. در این رهگذر، مساجد، منابر و نمازهاى جمعه و جماعت به عنوان پایگاه هاى ارتباطى یا ابزارهاى سنتى براى انتقال پیام ها و تبادل دیدگاههاى مدرن براساس باورهاى دینى و سنتهاى اجتماعى قلمداد مى شدند. مسجد به عنوان مظهر انسجام اجتماعى و افزایش حرکتهاى جمعى موجب احیاى قدرت رهبران مذهبى و بویژه ارتقاى نقش روحانیت شیعه گردید. در این میان، با توجه به افزایش اهمیت خانواده در شکل دهى به رفتارهاى اجتماعى، نوعى تعامل میان دو حوزه خصوصى و عمومى در جوامع اسلامى تحقق یافت که موجب بازگشت به آموزه هاى اسلامى و تقویت فرهنگ بازگشت به خویشتن براساس حاکمیت اسلام در کلیه سطوح خانوادگى و اجتماعى و سیاسى در کل جهان اسلام از مغرب تا اندونزى گردید. تبدیل شدن اسلام گرایى به نیرویى پرجنب و جوش و منتقد علیه استبداد و استعمار موجب رستاخیز جدید جهانى و ارتقاى خودباورى مسلمانان تحقیر شده و تحت ستم براساس تجلى دین در کلیه شئون اجتماعى گردید. رشد معنویت گرایى، افزایش گرایش و دلبستگى مردم به معنویات و توسعه فرهنگ دینى در کشورهاى اسلامى همزمان با گسترش موج اسلامخواهى و اسلام گرایى و احیاء و نهادینه سازى ارزشهاى معنوى و اسلامى موجب اعطاى هویت اخلاقى، معنوى و معرفتى به جوامع مسلمان گردید، به گونه اى که روشنفکران دینى با تکیه بر جنبش «بازگشت به خویشتن» درصدد انسان سازى دینى برآمدند و با انتشار نشریات و ایجاد شبکه هاى رادیو ـ تلویزیونى به گسترش پیام انقلاب اسلامى مبادرت نمودند. بدین ترتیب، حرکت هاى اسلامى در عرصه هاى اجتماعى براساس تلفیق یکتاپرستى، اخلاق گرایى، معنویت باورى، انسان شناسى، عدالت گرایى و حق طلبى به بازخیزى و نقش آفرینى مجدد پرداختند. ز) اعتلاى فرهنگ سازى درباره وحدت تمدنى جهان اسلام انقلاب اسلامى با تأکید بر وحدت شیعه و سنى، تقریب مذاهب اسلامى و نفى فرقه گرایى مذهبى درصدد وحدت ملتهاى مسلمان و تحقق پروژه امت سازى برآمد. این مهم از یکسو براساس مبارزه اى مثبت یعنى تکیه بر باورهاى اصیل اسلامى و نیز آیین ها و مراسم سنتى دینى استوار بود که شالوده سازمان سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى امت اسلامى را بر باورهاى اصیل اسلام ناب محمدى و نیز فرهنگ ها و آیین هاى مشترک اسلامى از جمله حج ابراهیمى پایه گذارى مى کرد و از سوى دیگر بر مبارزه اى منفى علیه دشمن مشترک از جمله در مراسم برائت از مشرکین و براساس استکبار ستیزى و کوتاه کردن دست قدرتهاى جهانى از ثروت هاى ملى کشورهاى اسلامى استوار بود که نمایانگر حساسیت مسلمانان نسبت به تحولات جهان اسلام و ضرورت ارتقاى روح جمعى آنان براساس مخالفت با سلطه قدرتهاى بیگانه، مبارزه با صهیونیسم و افساد ستیزى بود. در این راستا، احیاى امت و تمدن اسلامى بر پایه قرآن و حدیث و سنت و فرهنگ و کلام اسلامى یا براساس جهان بینى اسلامى و تشکیل جامعه متحد اسلامى براساس آیین جهانشمول اسلامى و نیز براساس پیوند دولتها و ملتها و وحدت نخبگان فکرى، فرهنگى و سیاسى از یکسو و تشکیل جبهه متحد اسلامى در مقابل اردوگاه شرق و غرب و با تقویت اندیشه مبارزه با صهیونیسم و رژیم صهیونیستى و بازسازى آرمان فلسطین و حساسیت افزایى مسلمانان نسبت به تحولات جهان اسلام از سوى دیگر موجب توجه به همگرایى جهان اسلام براساس اتحادیه هاى منطقه اى اقتصادى و سیاسى و فرهنگى براى تأثیر گذارى برنظام تصمیم گیرى بین المللى گردید و علاوه براحیاى ژئوپولیتیک جهان اسلام موجب افزایش نقش دین به عنوان اصلى اساسى در مدیریت تحولات جهانى شد. بدین ترتیب تمدن اسلام توانست درصد دستیابى به جایگاهى نوین در نظم جهانى برآید و با ارتقاى سطح تحلیل سیاست بین الملل از بازیگران دولتى به بازیگران تمدنى فرصتى براى انتشار پیام ادیان ابراهیمى را فراهم آورد که با توجه به استوارى بر فطرت پاک بشرى محدود به فضا و زمان خاصى نیستند و از اینرو مى توانند با تأکید بر گره خوردن سرنوشت انسانها به یکدیگر در کره خاکى و با توجه به ذات گرایى به معناى این که بشریت نمود عامى از وجود هستى بخش است بر نقش عنصر ایمان در گسترش ارزشهاى بشرى و توسعه آدمى شدن تأکید ورزند. در واقع، عالمگیرى دین به عنوان نظامى جامع براى انسانها و پیوند فرهنگ جهان گرایى با تمدن گرایى دینى موجب رویکرد کلان به موضوعات جهانى بشرى مى گردد که به عنوان نمونه مى توان به ضرورت امنیت، صلح، عدالت و توسعه آموزش و پرورش ابناء بشر به عنوان موضوعاتى مرتبط با یکدیگر اشاره کرد. بدین ترتیب، انقلاب اسلامى با نوعى کلان نگرى و با مطرح کردن دین به عنوان تنها راه سعادت بشر و با تکیه بر کلیت گرایى و عام گرایى اسلام به عنوان گفتمان اصیل و عقلانى و سیاسى و الهى و با تأکید بر عدم گسست بین عرصه هاى مختلف حیات بشرى توانست اهمیت سیاسى دین در روابط بین الملل را بازنمایاند و بدین ترتیب به جهان اسلام نوعى خودآگاهى و خود باورى براى وحدت تمدنى به منظور نقش آفرینى مجدد در عرصه فرهنگ و سیاست بین الملل اعطاء نماید. ح) احیاى نقش جنبش هاى آزادیبخش انقلاب اسلامى ایران توانست با ارتقاى خودآگاهى مستضعفان و محرومان و احیاى خودباورى، اعتماد به نفس و بیدارى اسلامى در میان ملتهاى مسلمان، بر اهمیت جنبش هاى آزادیبخش اعم از اسلامگرا و استعمار ستیز به عنوان بازیگران نوین در نظام بین الملل تأکید ورزد و بدین ترتیب موازنه قدرت را به نفع جبهه اى ثالث در نظام بین الملل رقم زند که برآرمانهاى آزادى، عدالت اجتماعى و نفى دخالت قدرتهاى خارجى و ضرورت مدیریت پویا و منعطف تحولات سیاسى ـ اجتماعى تأکید مى کرد. این مهم بویژه در جنبش هاى آزادیبخش اسلامى اهمیت بیشترى یافت چرا که آنان با سامان دادن نهضت بیدارى اسلامى از پایین و با تأکید بر نقش ملتها و قبول مسئولیت پذیرى براساس مردم محورى، مرزهاى صورى و ظاهرى را در هم شکستند. آنان ضمن ابراز سازش ناپذیرى روح جمعى ملتهاى خود با غرب درصدد وارد کردن اسلام به صحنه مبارزاتى برآمدند و با استوارى حرکتهاى آزادیخواهانه برآرمانهاى دینى و اسلامى و معنوى و نیز تلفیق بین اخلاق، دیانت و سیاست، در فرهنگ سیاسى ملتهاى خود تحولى شگرف ایجاد کردند که مشخصه هاى آن را مى توان استقلال خواهى، عدالت محورى، حق گرایى، معنویت طلبى، اخلاق گرایى و تعامل دین و دولت ذکر کرد. جنبش هاى اسلامى مزبور در دو عرصه تجلى بیشترى یافتند یکى در عرصه فکرى و اندیشه اى که به جنبش هاى اسلامى میانه رو، مسالمت گرا و فرهنگ محور شهرت یافتند و دیگرى در عرصه عملیات شهادت طلبانه و حرکتهاى جهادى که نمونه آن را مى توان انتفاضه مردم مسلمان فلسطین ذکر کرد که با الگوپذیرى از انقلاب اسلامى به عنوان انقلابى آرام با دستهاى خالى و با بهره گیرى از مساجد به عنوان پایگاه هاى ارتباطى، قیامى فراگیر را در سراسر فلسطین اشغالى رقم زد. با این وجود، نهضت هاى اسلامى میانه رو و رادیکال از آن لحاظ با یکدیگر اشتراک داشتند که بر اصول گرایى اسلامى، هویت مکتبى و آرمانخواهانه جهان اسلام، احیاى تفکر و اندیشه دینى، رهایى از ایدئولوژى هاى مادى گرا، معنویت محورى بدون بهره گیرى از ایدئولوژیهاى وارداتى، پویش سیاسى اسلام و حضور دین در عرصه هاى عمومى و حکومتى، نفى سکولاریسم و ماتریالیسم، غایت گرایى و ارزش محورى براساس خدامدارى و خالق گرایى تأکید مى ورزیدند. ط) گفتمان سازى سیاسى ـ فرهنگى: انقلاب اسلامى موجد یک فضاى گفتمانى مبتنى بر عنصر معنویت گرایى و بازگشت به خویشتن بود که مخاطبان و طرفداران خود را گرد گفتمان واحد و فراگیر سامان بخشید و براساس نظریه «وحدت در عین کثرت» یعنى وحدت در باورها و ساختارهاى ارزشى و کثرت در روشها و کارکردهاى بشرى توانست گفتمانى چتر گونه را به ارمغان آورد که قادر به مستحیل ساختن خرده گفتمان ها در درون خود باشد. چنین گفتمان سیاسى ـ فرهنگى توانست بین امور بظاهر متناقض پیوند و همگونى و انسجام درونى برقرار سازد که به برخى از آنها بشرح زیر اشاره مى شود: نخست: تبیین خردورزى به عنوان ملاک مقبولیت و دیندارى به عنوان معیار مشروعیت. بدین معنا که ارزش اسلام محور با روش جمهور محور به گونه اى تلفیق گردید که عقلانیت اخلاقى و خردگرایى غایى را به عقلانیت ابزارى مدرنیته پیوند مى داد و از اینرو بود که انقلاب اسلامى با تفسیرى موسع از عقلانیت، آنرا به عنوان حافظ آرمانها و ایده آل هاى خویش قرار داد و بدینسان توانست وحدت بین نظر و عمل برقرار سازد چرا که آرمانها در طول واقعیت ها قرار گرفتند و آرمانگرایى واقع بینانه توانست پلى بین آرمان ها و واقعیت ها برقرار سازد. دوم: حل تعارض بین حق حاکمیت الهى با آراى عمومى و رضایت عامه یا حل تعارض بین جمهوریت و اسلامیت یا بین انتصاب و انتخاب. سوم: حل رابطه دین و ملیّت با طرح مفهوم امت دینى یعنى نفى ناسیونالیسم و ملى گرایى افراطى و محدود به حصارهاى تنگ قومى. چهارم: حل جمع بین اصول گرایى و تکثر گرایى به معناى قائل شدن به تکثر گرایى محدود، ضابطه مند و مشروط در چارچوب اصول گرایى دینى در عین نفى تعصب گرایى، قشرى گرایى و بنیادگرایى متحجر و جزم گونه و فناتیک یا به عبارتى اصول گرایى در محکمات و تکثر گرایى در متشابهات که این مهم موجب حفظ باورها در عین گشودن باب تکثر قرائت ها در ذیل گفتمان اسلامى گردید. پنجم: ارائه الگوى آرمانى ـ عملى به معناى اهتمام به عقلانیت در عین حفظ آرمانها به منظور ارتقاى کارآمدى در عین حفظ ارزشها که این مهم مرهون اتکاء به اصولى از قبیل اجتهاد، تقیه، فرهنگ عاشورایى حمایت از مظلوم و فلسفه مهدویت و انتظار بوده است. نتیجه گیرى با عنایت به آنچه گذشت مشخص گردید که انقلاب اسلامى توانست از جنبه هاى ساختارى و کارکردى تأثیراتى فرهنگى بر روابط بین الملل گذارد و «وحدت ارزش در عین کثرت روش» را به منصه ظهور رساند. از جنبه ساختارى، انقلاب اسلامى موجب ارتقاى توان بازیگرانى نوین از جمله تمدن اسلامى، جهان اسلام، امت اسلامى، نهضتهاى آزادیبخش و ملتها گردید و نقش دین را به عنوان قدرتى تأثیرگذار بر پویش هاى بین المللى آشکار ساخت. بعلاوه بر نقش جنبش عدم تعهد و بازیگران جهان سومى نیز با کشیدن مرزى دقیق بین مستضعفان و مستکبران تأکید کرد تا از این رهگذر الگوى جمهورى اسلامى را براى کلیه مستضعفان به صورت تصریحى یا تلویحى جهانى نماید. همچنین روشنفکران دینى به عنوان طبقه متوسط جدید وحاملان اندیشه انقلاب اسلامى توانستند نقشى اساسى در بازخیزى اسلام در فرایندهاى سیاسى ـ اجتماعى ایفا کنند و به ترویج فرهنگ مردم سالارى دینى مبادرت نمایند تا از این رهگذر علاوه بر تحول در ساختار سیاسى ـ اجتماعى داخلى کشورها به تغییر و گشتار در ساختار نظم منطقه اى و نیز ماهیت تحولات بین المللى اهتمام ورزند. از جنبه کارکردى، انقلاب اسلامى ضمن اهتمام به ایفاى نقش انقلابى در عرصه روابط بین الملل از رهگذر زیر سؤال بردن مشروعیت هنجارها و قواعد حاکم بر نظام بین الملل، رویکردى تعاملى را برگزید و با تأکید بر برونگرایى توسعه محور (نه انزواطلبى ایدئولوژیک و نه عملگرایى محض) رهیافتى گشاینده در عین اهتمام به فرهنگ استقلالى را انتخاب کرد. این رویکرد که بر عالمگیر شدن دین در عرصه گیتى و تلاش براى جهانى شدن اسلام یا ادیان توحیدى و ابراهیمى استوار بود حامل پیام صلح طلبى نیز بود چرا که ادیان با یکدیگر نمى جنگند بلکه با یکدیگر گفتگو و هم اندیشى مى کنند و اگر دین بتواند در عرصه بین المللى و بر نظام تصمیم گیرى جهانى تأثیرى شگرف گذارد نه تنها در قواعد رفتارى که در ساختارهاى تعاملى نیز مؤثر خواهد بود. همچنین انقلاب اسلامى توانست به گفتمان سازى سیاسى ـ فرهنگى براساس ترویج فرهنگ استقلال خواهى و استکبار ستیزى و فرهنگ اصلاح طلبى در جنبش هاى جدید اجتماعى، تقویت فعالیت گرى فکرى، فرهنگى و اندیشه اى، افزایش تعامل و تبادل فرهنگى و اعتلاى فرهنگ وحدت تمدنى جهان اسلام مبادرت نماید که حاملان اندیشه اى آن همچنان نخبگان فکرى و فرهنگى مى باشند. از اینروست که پیام انقلاب اسلامى توانسته است در لایه هاى مختلف اجتماعى و بین ملتى رسوخ نماید تا در عصر جهانى شدن بسترى براى عالمگیر شدن فرهنگ دینى در روابط بین الملل فراهم آید. (منبع : تأثیرات فرهنگی انقلاب اسلامی بر روابط بین الملل ، محمد رضا دهشیری، مجله اندیشه انقلاب اسلامی ، پاییز و زمستان 1382 ، ش 7 و 8 ، صص 6 - 18) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image