تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

ديدگاه شيعه در مورد مسأله خلافت چيست؟


خلافت از ديدگاه شيعه، ولايتى الهى مانند نبوّت است و خليفه پيامبر(صلى الله عليه وآله) عهده دار مناصب گوناگونى است از جمله : تبليغ و تبيين مجملات و تفسير معضلات، و ردّ فروع بر اصول و جنگ بر اساس تأويل(1) ـ همان گونه كه پيامبر بر اساس تنزيل قرآن مى جنگيد ـ و اظهار آنچه پيامبر نتوانسته است به مردم بشناساند، حال يا به خاطر اينكه هنوز وقت عمل به آن نرسيده بود، يا مردم ظرفيت آن را نداشتند، و يا علّتهاى ديگر: پس نصب پيامبر(صلى الله عليه وآله) و خليفه، لطفى از جانب خداست و اين لطف كه به معناى نزديك كردن بندگان به طاعت و دور ساختن آنها از معصيت است بر خداوند متعال واجب مى باشد ؛ و چون هر پيامبرى زندگىِ تا ابد برايش مقدّر نشده، پس هر گاه وفات كند بر خداوند ـ جلّت عظمته ـ واجب است كسى را به عنوان جانشين آن پيامبر(صلى الله عليه وآله)بر مردم بگمارد تا دين را با بيانش تكميل، و شبهه هاى كافران را با برهانش زايل نمايد، و با دست و زبانش كج روى ها و ضعف ها را اصلاح نمايد .و چون خداوند بر خود لازم دانسته كه به بندگانش نيكى كند، و خير و سعادت آنها را تأمين نمايد، پس بايد كسى را براى پيشوايى آنها انتخاب كند كه بتواند عهده دار اين مسؤليت سنگين باشد، و در همه وظايف مانند پيامبرى كه وى خليفه او شده ، عمل كند.و سپردن اين امر [تعيين خليفه] به افراد امّت ، يا به اهل حلّ و عقد [ افراد خُبره] جايز نيست؛ زيرا عقل سليم در امام ، شرايطى را واجب مى داند كه برخى از آنها از نفسيّات و ملكات مخفى هستند و فقط عالِم به سرائر (خداوند متعال) از آن آگاه است؛ مانند علم، عصمت، قداست و پاكى نفس؛ و شناخت اين صفات به عهده خداوند است نه افراد بشر زيرا خداوند متعال مى فرمايد: (وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ)(2) [و پروردگار تو مى داند آنچه را كه سينه هايشان پنهان مى دارد و آنچه را آشكار مى سازند] و (اللهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ)(3) [خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد] .پس اُمّتى كه علم به غيب ندارد نمى تواند تشخيص دهد چه كسى به اين اوصاف آراسته است، و خوبان در غالب موارد اشتباه مى كنند: در جايى كه پيامبرى مانند موسى ـ على نبيّنا و آله و عليه السلام ـ نتيجه انتخابش از ميان هزاران نفر ، افرادى بودند كه در آخر گفتند: «خدا را آشكارا به ما نشان ده»، پس چه انتظارى مى توان از افراد عادى و انتخاب آنها داشت؟! و نمى توان مطمئن بود كه فرد مفسدى را انتخاب نكنند، يا به فردى منحرف و شرور روى نياورند، يا پشت سر كسى جمع نشوند كه در واقع و باطن، خير و خوبى امّت را نمى خواهد بلكه به دنبال منافع شخصى است، چنانكه امثال آن در بيعت با معاويه و يزيد و خلفاى اموى اتّفاق افتاد . بنابراين بر خداوند واجب است كه در اين امر ، اختيار را به عهده خلايقى كه ظلوم و جهول(4) آفريده شده اند نگذارد؛ (وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ)(5). [پروردگار تو هر چه بخواهد مى آفريند، و هر چه بخواهد برمى گزيند؛ آنان (در برابر او) اختيارى (در اين امر) ندارند] . (وَمَا كَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ ا لْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُّبِيناً)(6) [هيچ مرد و زن با ايمانى حقّ ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند ، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد ؛ و هر كس خدا و رسولش را نافرمانى كند ، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است] .چگونه ممكن است مردم در اين امر [ انتخاب خليفه] اختيارى داشته باشند با وجود كثرت هدف ها و خواسته هايى كه دارند ، و با وجود تفرقه هاى قومى و طايفه اى و قبيله اى كه در فرزند آدم از روز اوّل بوده است .و پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) از روز نخست ، از اين مطلب (لزوم تعيين خليفه از طرف خدا) خبر داد ؛ آنگاه كه دعوت خود را بر قبايل عرضه كرد ، و قبيله بنى عامر بن صعصعه را به سوى خدا دعوت كرد ، و يكى از آنها گفت : اگر ما از تو پيروى كرديم ، و سپس خداوند تو را بر مخالفان پيروز كرد آيا بعد از تو ولايت ، از آنِ ما مى شود؟ و حضرت فرمود : «إنّ الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء»(7) [ اين امر برعهده خداست و او هر كجا كه بخواهد قرار مى دهد] .نتيجه اينكه شيعه معتقد است كه خليفه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بايد در تمام صفات كماليه كامل، و بر همه امت برترى داشته باشد؛ و شناخت مصداق آن نيز از عهده بشر خارج است.(8)پی نوشت ها:1 ـ و پيامبر(صلى الله عليه وآله) مولا اميرالمؤمنين را با همين مطلب شناساند و فرمود : «إنّ فيكم من يقاتل على تأويل القرآن كما قاتلتُ على تنزيله» [در ميان شما كسى است كه به خاطر تأويل قرآن مى جنگد همان طور كه من به خاطر تنزيل آن جنگيدم] . ابوبكر گفت : اى رسول خدا! آن شخص من هستم؟ فرمود : نه . عمر گفت: اى رسول خدا! آن شخص منم ؟ فرمود: «لا ، ولكن خاصف النعل» [نه ، بلكه آن شخص ، كسى است كه كفش هاى مرا پينه مى كند] ، و كفش هاى خود را به على مى داد و او آنها را پينه مى كرد .گروهى از حفّاظ اين روايت را نقل كرده اند ، و حاكم و ذهبى [در المستدرك على الصحيحين 3/132 ، ح 4621 ، و همين طور در تلخيص آن] و نيز هيثمى [در مجمع الزوائد 9/133] آن را صحيح دانسته اند .2 ـ قصص : 169 .3 ـ أنعام : 124 .4 ـ مراجعه شود: أحزاب : 72 .5 ـ قصص : 68 .6 ـ أحزاب : 36 .7 ـ سيرة ابن هشام 2 : 32 [2/66] ؛ الروض الاُنُف 1 : 264 [4/38 ـ 39] ؛ بهجة المحافل ، عماد الدين عامرى 1 : 138 ؛ السيرة الحلبيّة 2 : 3 ؛ سيرة زينى دحلان 1 : 302 [1/147] حاشيه كتاب سيره حلبى ؛ حياة محمّد ، هيكل : 152 [ص 201 ـ 202] .8 ـ شفيعى شاهرودى، گزيده اى جامع از الغدير، ص 628.منبع:پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی مکارم شیرازی .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image