ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

کتاب اشعيا که 700 سال پيش از مسيح نوشته شده، مطالبي راجع به حضرت عیسی است که مسيحيان معتقدند، در کتاب اشعيا باب 53 همه اين باب را عقايد مسيحيت در مورد مرگ مسيح بالاي صليب و آلوده شدن یاران وی به گناه، پيش بيني شده است. مثلاً در باب 53 آمده به جهت گناهان ما مضروب شد و جميع گناهان بر وي قرار گرفت و مطالبي از اين دست، در صورتي که با آيات قرآن هم خواني ندارد در اين مورد توضيح دهيد؟


مطالعه و تحقيق در متون و منابع اديان مختلف به منظور برگزيدن دين حق، آنگاه مفيد و ثمربخش خواهد بود که با معيارهاي عقلائي و عوامل ترجيحي ملموس و خردپسند، جهت تشخيص درست از نادرست و صحيح از سقيم. همراه باشد. مهمترين اين عوامل ترجيحي، که ميتواند ما را در رسيدن به نتيجه مطلوب ياري رساند و صحت تشخيص ما را تضمين نمايد، دو عامل ذيل است: الف) صحت صدور يک متن و منبع ديني يا همان قوت و صحت استناد تاريخي آن به نحوي که بتواند موجب اطمينان و اعتماد خاطر محقق و جوينده باشد. ب) عقلاني بودن اصول و آموزههاي بنيادي مطرح در آن. يا در تعارض نبودن آموزههاي آن با احکام اوليه عقل. به عبارت جامعتر يک متن ديني معتبر و قابل استناد هم بايد از حيث سند و جنبه تاريخي وضعيت روشني داشته باشد و هم از حيث دلالت و محتواي دروني بايد از اصول و آموزههاي عقلاني و خرد پسندي برخوردار باشد. حال بر مبناي همين دو اصل (سند و محتوي) نخست به يک مقايسه اجمالي ميان کتاب مقدس يهود يا همان عهد عتيق و قرآن کريم ميپردازيم تا جايگاه و اعتبار ديني هر کدام روشن شود و سپس به اصل پاسخ سؤال خواهيم پرداخت. صحت صدور: کتاب مقدس يهوديان يعني همان عهد عتيق که به عقيده آنها تماما، کلام وحي تلقي ميشود به شهادت تاريخ، استناد روشن و قابل اعتمادي ندارد. زيرا طبق اسناد تاريخي در حدود شش صد و ده سال پيش از ميلاد مسيح ـ عليه السلام ـ در اثر تهاجم بخت النصر، پادشاه بابل به فلسطين و مرکز يهوديان، صندوق، يا تابوت شهادت که نسخههاي تورات و کتب مقدس يهوديان در آن نگهداري ميشد، نابود گرديد، و تحرير جديد آن در حدود 457 قبل از ميلاد توسط عزير انجام شد و روشن است که با چنين فاصلهاي نميتوان به صحت اين کتاب اطمينان کرد. چنان که بعضي از دانشمندان همچون اسپينوزا فيلسوف هلندي، پس از بررسي علمي اسفار پنجگانه، اثبات نموده که نويسنده آنها نميتواند حضرت موسي ـ عليه السلام ـ باشد بلکه نويسنده آنها کسي است که سالها پس از وي ميزيسته اند. اما در صحت سندي و استناد تاريخي قرآن کريم به شخص پيامبر اسلام و کلام وحي بودن آن جاي هيچ ترديدي وجود ندارد. زيرا نزول قرآن کريم با تمام جزئيات خود از قبيل: شأن نزول، تاريخ آن، کاتبان و حافظان وحي و چگونگي جمع آوري آن در يک مصحف و... همه در تاريخ ثبت و ضبط شده است و جاي هيچ گونه ترديدي در صحت صدور آن باقي نميماند. عقلانيت در محتوي: تورات موجود و ملحقات آن از نظر محتوي و دلالت نيز دچار چالشهاي فراوان است و مملو از مطالب و آموزههايي است که با احکام اول عقل در تعارض آشکار است که به هيچ روي نميتوان ميان آنها و مباني عقل آشتي داد. که به چند نمونه آن اشاره ميشود؛ در باب خدا شناسي، خدايي که تورات معرفي ميکند فقط خداي قوم بني اسرائيل است و به اقوام و ملل ديگر کاري ندارد. خداوند ديدني و قابل رؤيت است و بر تخت بلند و باشکوه نشسته (کتاب اشعياء، باب 6، آيه 1ـ2) خداوند موجود وحشتناکي تصوير ميشود که هنگام خشم دود غليظي او را احاطه کرده و کلماتش مثل آتش مي سوزاند و نفس او مثل سيل خروشان همه چيز را با خود مي برد!! و... (کتاب اشعياء، باب 30، آيه 28 و 29). در باب پيامبران، پيامبراني که تورات معرفي ميکند بعضي اهل گناه، معصيت و زنا و... هستند از قبيل: بدمستي حضرت نوح در حدي که مکشوف العوره مي شود و خود متوجه نميگردد (سفر پيدايش باب 9 آيات 19 تا 25) بدمستي شديد حضرت لوط و نزديکي دو دخترش با او و حامله شدن از پدر (سفر پيدايش باب 19، آيات 31 تا 38) گوساله پرستي هارون (سفر خروج، باب 32) نسبت شرک و گمراهي به حضرت سليمان و داود «کتاب اول پادشاهان باب (1)» کشتي گرفتن يعقوب با خدا و پيروزي بر خدا (سفر پيدايش باب 32، آيات 25 تا 42) و... اينها نمونه هايي از خرافه و افسانههايي است که در محتواي کتاب تورات و ملحقات آن وجود دارد که با مسلمات و بديهيات عقل در تنافر و تضاد است. مطالعه و ديدن اين مطالب در تورات نه تنها انسان را نسبت به حقانيت اسلام به شک نمي اندازد بلکه او را به اين يقين ميرساند، که بسياري از مطالب تورات دروغ و خرافه مي باشد. امّا خدايي که قرآن معرفي ميکند، خدايي هست يکتا و بي همتا که جز او معبودي نيست حاکم و مالک اصل اوست از هر عيب و نقصي منزه است به کسي ظلم نمي کند، امنيت بخش است مراقب همه چيز است، قدرتمندي شکست ناپذير که با اراده نافذ خود هر امري را اصلاح مي کند و شايسته عظمت است خداوند منزه است از آنچه شريک براي او قرار مي دهند. آنچه در آسمان ها و زمين است تسبيح گوي اوست و او عزيز و حکيم است. مالکيت و حاکميت آسمان ها و زمين از آن اوست و مي ميراند و زنده مي کند و او بر همه چيز توانا است. اول و آخر و پيدا و پنهان اوست و او بر همه چيز دانا است. و در باره پيامبران چنين دستور ميدهد که: بگوييد: ما به خدا ايمان آوردهايم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم، اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران از فرزندان او نازل گرديد و آنچه به موسي و عيسي و پيامبران ديگر از طرف پروردگار داده شده است و در ميان هيچ يک از آنها جدائي قائل نميشويم و در برابر فرمان خدا تسليم هستيم. قرآن تمام پيامبران را بدون استثناء به مقام عصمت ميرساند و از هر گونه گناه و آلودگي آنان را پاک و منزه ميداند. نتيجه: با توجه به اين مقايسه اجمالي بين قرآن و تورات به اين نتيجه قطعي و روشني ميرسيم که کتاب تورات و ملحقات آن نه از حيث صحت صدور و استناد تاريخي آن و نه از جنبه عقلانيت محتواي و آموزههاي دروني آن، در جايگاهي نيست که بتواند با قرآن کريم معارضه نموده و آموزههاي وحياني او را زير سوال ببرد. بنابراين ما با توجه به مطالب ارائه شده در تورات هيچگاه نبايد نسبت به آموزه هاي قرآني دچار شک و ترديد بشويم. زيرا ارزش و اعتبار ديني اين دو کتاب اصلا قابل مقايسه نيست تا موجب شک و ترديد شود. و هيچگاه معقول نخواهد بود که با گزارههاي مشکوک، مبهم و آميخته با خرافه تورات، گزارههاي قطعي و روشن قرآن کريم را زير سؤال ببريم. از آنچه گفته شد پاسخ اصل سؤال نيز روشن ميگردد زيرا هر چند مسيحيان آيات باب 53 کتاب اشعيا را بر عقائد خودشان در مورد عيسي ـ عليه السلام ـ تطبيق نمودهاند امّا اين تطبيق از چند جهت نمي تواند صحيح باشد. اوّل: بخاطر آنچه تا حالا گفته شد که اگر آيات باب 53 کتاب اشعيا در مورد مسيح هم باشد که نيست چنان که بعدا گفته خواهد شد اين آيات با آيه 157 سوره نساء قرآن در تعارض است و در تعارض بين تورات و قرآن ما با همان دو ملاک عقلي يعني صحت صدور و معقوليت محتوائي قرآن را مقدم ميکنيم و آن را درست ميدانيم و مفاد آيات باب 53 را بر فرض که مربوط به مسيح هم باشد تخطئه ميکنيم. و اگر کسي بر خلاف اين رأي داشته باشد بايد دليل بياورد بر تقدم تورات بر قرآن کريم. که هيچ دليلي وجود ندارد. دوّم: ما اصلا قبول نداريم که آيات باب 53 کتاب اشعياء در باره عيسي مسيح باشد به دو دليل، الف: در هيچ يک از اين آيات اسم، نشان و قرينه اي وجود ندارد که مربوط به حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ باشد. ب) تمام فعلهايي که در آيات به کار رفته است، به صورت فعل ماضي است که حکايت از گذشته ميکند. در حالي که حضرت مسيح 700 سال بعد از تحرير اين کتاب مبعوث به رسالت شده است. پس چگونه ميتوان اين فعلها را بر حضرت مسيح تطبيق نمود. مثلا از باب نمونه ميگويد: ما او را خوار شمرديم و رد کرديم، همه ما از او رو برگردانيم او خوار شد ما هيچ اهميت نداديم... براي گناهان ما بود که او مجروح شد، براي شرارت ما بود که او را زدند، ما همچون گوسفنداني که آواره شده باشند گمراه شده بوديم: ... به ناحق او را به مرگ محکوم کرده کشتند و مردم نفهميدند، و... که تمام اين افعال به هيئت فعل ماضي و حکايت از جرياني در گذشته دارند، با توجه به اين که هيچ قرينهاي در اين جملات و قبل و بعد از آن وجود ندارد که اين مطالب بر حضرت مسيح ـ عيله السلام ـ منطبق کند، نميتوان آنها را پيشگويي براي داستان حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ تلقي نمود. پس اين کلمات نه به دلالت مطابقي و نه تضمني و نه التزامي بر عقيده مسيحيان دلالت نداشته و توانايي معارضه با آيات روشن قرآن کريم را ندارد. بعيد به نظر ميرسد کسي که اندک مطالعه و اطلاعاتي هم داشته باشد دچار چنين ترديدي بشود. لذا ما به خواننده محترم و ارجمند توصيه ميکنيم قبل از مطالعه و تحقيق در اين متون ديني به تقويت مباني فکري و اعتقادي خود بپردازد و با مطالعه کتب کلامي و اعتقادي اسلامي به اطلاعات و بينش خود عمق ببخشد تا در مسير تحقيق و پژوهش با گام هاي استوار و مستحکمي قدم بردارد ان شاء الله. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image