تغییر سرنوشت /

تخمین زمان مطالعه: 18 دقیقه

طبق براهین عقلی و شواهد نقلی در اینکه انسان موجودی است مختار و دنیا محلّ تکلیف و تعیین سرنوشت می باشد شکّی نیست ؛ لذا احادیث طینت باید به گونه ای تبیین و تفسیر شوند که با این حقیقت محکم در تضادّ قرار نگیرند. حقیقت این است که روایات طینت اگر چه فراوان ولی همگی در هاله ای رازآلود پیچیده شده اند که فهم و تفسیرشان را بسی دشوار می سازد و سرمایه ای گران از معلومات فلسفی و عرفانی را طلب می کند. وقتی انسان با ظاهر اینگونه روایات مواجه می شود چنین می پندارد که گویی فرد فرد انسانها قبل از پای نهادن به دنیا اوّلاً وجود فردی داشته و ثانیاً سعادتمند یا شقاوتمند خلق می شوند. در حالی که چنین نیست.


طبق براهین عقلی و شواهد نقلی در اینکه انسان موجودی است مختار و دنیا محلّ تکلیف و تعیین سرنوشت می باشد شکّی نیست ؛ لذا احادیث طینت باید به گونه ای تبیین و تفسیر شوند که با این حقیقت محکم در تضادّ قرار نگیرند. حقیقت این است که روایات طینت اگر چه فراوان ولی همگی در هاله ای رازآلود پیچیده شده اند که فهم و تفسیرشان را بسی دشوار می سازد و سرمایه ای گران از معلومات فلسفی و عرفانی را طلب می کند. وقتی انسان با ظاهر اینگونه روایات مواجه می شود چنین می پندارد که گویی فرد فرد انسانها قبل از پای نهادن به دنیا اوّلاً وجود فردی داشته و ثانیاً سعادتمند یا شقاوتمند خلق می شوند. در حالی که چنین نیست. لذا حکما قبلیّت مطرح در این گونه روایات را نه قبل زمانی بلکه قبل رتبی و وجودی معنی می کنند ؛ یعنی روح با اینکه از بدن و بعد از بدن حادث می شود ولی به محض اینکه موجود می شود مقدّم بر بدن است ؛ چون روح موجودی لازمانی و از عالم امر است و موجود مجرّد تقدّم وجودی بر موجود مادّی دارد. ــ از آنجا که شرح این حقیقت محتاج مقدّمات فلسفی متعدّدی است از پرداختن به آن اجتناب می شود. ــ به هر حال از دید حکما انسان اوّلاً موجودی است جسمانیّة الحدوث و روحانیّة البقاء که نحوه ی وجود و سعادت و شقاوت خود را به دست اختیار خود می سازد و ثانیاً موجودی است دو ساحتی و دو بعدی که هر کدام از آن دو بعد پست یا متعالی را بخواهد می تواند بر دیگری مسلّط سازد. بر همین اساس نخست روایتی از امام صادق (ع) ذکر و بر اساس آن و با مبنایی که گفته شده به شرح اجمالی آن می پردازیم. امام صادق علیه السّلام فرمودند: « همانا خداى عز و جل چون خواست آدم علیه السّلام را بیافریند، در ساعت اول روز جمعه جبرئیل را فرستاد تا با دست راستش ، که از آسمان هفتم به آسمان دنیا می رسید ، مشت کرد، و از هر آسمان خاکى برداشت ، و مشت دیگرى از زمین هفتم بالا تا زمین هفتم دور برگرفت. سپس خداى عزّ و جلّ کلمه ی خود (جبرئیل) را دستور داد تا مشت اوّل را به دست راست و مشت دوم را به دست چپ خود نگه داشت، سپس آن گل را به دو قسمت شکافت . پس از زمین خلقی(ذرّیه ای) را نمودار ساخت و از آسمانها نیز خلقی(ذرّیه ای) را نمودار ساخت . آنگاه خداى تعالى نسبت به آنچه در دست راستش بود فرمود:رسولان و پیغمبران و اوصیاء و صدیقان و مؤمنان و سعادتمندان و هر که ارجمندیش را خواستم، از تو است. پس آنچه در باره ی آنها فرمود، چنان که فرمود ثابت و لازم شد ؛ و نسبت به آنچه در دست چپش بود، فرمود: ستمگران و مشرکین و کفّار و طغیانگران و هر که خوارى و شقاوتش را خواستم از تو است، پس آنچه در باره ی آنها فرمود، چنان که فرمود ثابت و لازم شد. سپس تمام آن دو طینت بیکدیگر آمیخته شد. اینست آنچه خداى عز و جل فرماید: «إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى : همانا خدا شکافنده ی دانه و هسته است » (الأنعام:95) مقصود از حَبّ ، طینت مؤمنین است که خدا محبت خود را بر آنها القاء فرموده و مقصود از هسته ، طینت کافران است که از هر خیرى دور گشتند ؛ و از این جهت هسته «نوى» نامیده شد، که از هر خیرى برکنار گشت و دور شد و نیز خداى عز و جل فرماید: «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَی : خدا زنده را از مرده بیرون آورد و بیرون آورنده مرده از زنده است.»(الأنعام:95) مقصود از زنده همان مؤمن است که طینت او از طینت کافر بیرون آید و مقصود از مرده اى که از زنده بیرون شود، کافری است که از طینت مؤمن بیرون شود، پس زنده مؤمن است و مرده کافر.این است که خداى عز و جل فرماید: « أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ... آیا کسى که مرده است و سپس ما او را زنده کنیم...»(الأنعام:122) پس مقصود از مردن مؤمن، آمیختگى طینت او با طینت کافر است و زندگى او زمانى است که خداى عزّ و جلّ به وسیله کلمه خود (جبرئیل) آنها را از یک دیگر جدا ساخت. خداى عز و جل این گونه مؤمن را در زمان ولادتش پس از آنکه در تاریکى بود، خارج می کند و به سوى نور می برد.»(الکافی ،ج 2 ،ص5)نکات موجود در روایت شریفه:1ـ طبق این حدیث شریف خود حضرت آدم که از انبیاء(ع) است ، هم دارای طینت علّیینی است هم دارای طینت سجّینی. پس چنین نیست که برخی از طینت علّیینی خلق شده باشند و برخی دیگر از طینت سجّینی. 2ـ طینت سجّین از جنس هفت زمین و طینت علّیین از جنس هفت آسمان است ؛ و طبق روایات دیگری هر آسمانی زمین مختصّ به خود نیز دارد. لذا طینت سجیّنی هر عالمی پست ترین موجود آن عالم و طینت علّیینی هر عالمی برترین موجود آن عالم است. چرا که زمین نماد پستی و آسمان نماد علوّ است. بر این اساس ، شاید بتوان گفت که طینت سجّینی عالم دوم (عالم بالاتر از دنیا) برتر یا برابر با طینت علّیینی عالم اوّل(دنیا) است. به همین ترتیب طینت سجّینی هر عالمی از طینت علّیینی عالم پایین تر از خود برتر است. در این مطلب لطیفه ی عرفانی عمیقی است که چنین مقالی مقام چنان بحثی نیست. 3ـ ملائک منزّه از راست و چپند ، لذا مراد از دست راست و چپ حضرت جبرئیل(ع) احتمالا دو حیث رو به حقّ و رو به خلق اوست. مجرّدات عقلیّه ، که حضرت جبرئیل (ع) نیز از زمره ی آنها و بلکه سیّد آنهاست ، وجود ساری دارند ؛ یعنی در عین اینکه در مرتبه ی وجودی خود مستقرّند در تمام مراتب پایین تر وجود نیز حضور دارند. بلکه مراتب پایین وجود از شئون وجودی خود آنهاست ؛ از اینروست که واژه ی «حضرت» در مورد آنها استعمال می شود. و شاید از این جهت بود که در کلام امام (ع) آمد که دست آن حضرت از آسمان هفتم تا به آسمان دنیا و از زمین هفتم تا به زمین دنیا را به یک بار قبض(مشت نمودن) طی نمود و از همه ی آنها طینتی برداشت. معراج نبوی نیز گواه است که آن بزرگوار در تمام مراتب آسمانها حضور دارد ؛ چرا که این خلق عظیم در تمام این سیر ، تا فوق آسمان هفتم و سدرةالمنتهی با آن حضرت همراه بود. لکن به حضرت لاهوت راه نداشت ؛ لذا از ورود به این وادی باز ماند.4ـ مراد از حَبّ (دانه) ، دانه هایی مثل دانه لوبیا و امثال آن هستند که حبوبات خوانده می شوند و تمام آنها غذا بوده و دور ریز ندارد ؛ لذا حَبّ نماد بالفعل بودن است. امّا نوی (هسته) به چیزهایی چون هسته ی خرما و پرتقال و امثال آنها گفته می شود که تنها حالت بالقوّه داشته و قابلیّت رشد دارند ولی خودشان غذا نیستند. بر این اساس مومن کسی است که استعدادهای نهفته در وجود خود را بالفعل نموده است و کافر کسی است که بالقوّه بوده فاقد روح انسانی است از اینرو در قرآن کریم کفّار در ردیف حیوانات شمرده شده اند. در روایات اهل بیت(ع) آمده است که انبیاء پنج مرتبه روح دارند و مومنین چهار مرتبه و غیر مومنین سه مرتبه. غیر مومنین دارای روح شهوت و روح قوّت و روح حیات و فاقد روح ایمان و روح القُدُس هستند ولی مومنین افزون بر سه روح گفته شده دارای روح ایمان ولی فاقد روح القدس هستند و انبیاء و ائمه(ع) هر پنج مرتبه را دارا هستند. همه ی انسانها هنگام تولّد سه مرتبه ی روح را دارند و روح الایمان را باید اکتساب نمایند تا انسان بالفعل محسوب شوند. لذا احتمالاً مراد از اینکه انسانها مرکّب از طینت سجّینی و علّیینی هستند ، این است که همه ی انسانها از دو حیث حیوانی( زمینی و سجّینی) و انسانی(آسمانی و علّیینی) تشکیل شده اند ، که جنبه ی انسانی آنها از سنخ طینت علّیین و جنبه ی حیوانی آنها از سنخ سجّین است. لکن در ابتدای تولّد جنبه ی انسانی بالقوّه است و باید شکوفا شود. روح ایمانی و انسانی همچون حَبّ است که تماماً انسان بالفعل است ولی سه روح اوّل همچون نوی هستند که تماماً بالقوّه بوده نیاز به شکوفا شدن دارد تا به مرحله ی روح انسانی برسند. روح ایمان از سنخ آسمان است که لطیف و بی شکل و وسیع و محیط است و سه روح حیوانی همچون زمین ، تیره و ضیق و محاط. حال اگر کسی جنبه ی حیوانی خود را در خدمت روح ایمان قرار داد و استعدادهای بدنی خود را به نفع روح خود شکوفا و بالفعل نمود در تمامی عوالم همواره روح او حاکم بر بدن و جنبه ی حیوانی او خواهد بود. لذا او همواره با روح ایمانی و انسانی شناخته خواهد شد ؛ و بدن و جنبه ی حیوانی که جهت سجّینی اوست تابع جنبه ی علّیینی او می شود. امّا اگر کسی دنبال شکوفا نمودن استعدادهای انسانی خود نرفت ، بدن و جنبه ی حیوانی او که جنبه ی سجّینی وجود انسان است حاکم بر وجود او می شود و شخص در تمام عوالم به بدن و جنبه ی حیوانی خود شناخته می شود. 5ـ خداوند متعال از مومنین با لفظ «حیّ» (زنده) و از غیر مومنین با لفظ « میّت» (مرده) یاد نمود ؛ با این که غیر مومنین نیز ظاهراً زنده اند ؛ امّا از آنجا که فاقد روح ایمان هستند ، زنده به حیوانیّت و مرده در انسانیّت می باشند. مرگ و حیات دارای مراتبند ؛ و هر که مرتبه وجودی او قویتر است زنده تر است ؛ لذا خداوند متعال حیات محض و انبیاء و اولیاء زنده به روح القدس و مومنین ، زنده به روح ایمان و غیر مومنین فقط زنده به روح حیوانی هستند. بر این اساس ، غیر مومنین تنها حیات سجّینی دارند ولی مومنیین حیات علّیینی دارند و انبیاء و ائمه(ع) حیات الهی داشته مفتخر به دریافت مدال « نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی » هستند. اینکه خداوند متعال فرمود مومنان را بعد از مرگ ، حیات داده و از ظلمت به سوی نور خارج نموده است ، نشان از این دارد که مومنان نیز قبل از یافتن روح ایمان در مرحله ی حیوانی و سجّینی بوده اند که با تبعیّت از انبیاء(ع) خود را بالا کشیده اند.« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ : اى کسانى که ایمان آورده اید، چون خدا و پیامبر، شما را به چیزى فرا خواندند که شما را زنده می کند ، آنان را اجابت کنید.»(انفال:24) آیات دیگری نیز درقرآن کریم وجود دارند که ناظر به مطالب فوق می باشند. به برخی از این آیات اشاره می شود. « وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ (175)وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون : و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم براى آنان بخوان که از آن عارى گشت آن گاه شیطان، او را دنبال کرد و از گمراهان شد. و اگر مى خواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات ] بالا مى بردیم، امّا او به زمین گرایید و از هواى نَفْس خود پیروى کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که ] اگر بر آن حمله ور شوى زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنى [باز هم ] زبان از کام برآوَرَد. این، مَثَل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را [براى آنان ] حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند. »(اعراف: 175 و 176)در این آیه ی شریفه ، پیروی از هوای نفس و جنبه حیوانی را با تعبیر « أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ »( در زمین ماندگار شد ، به زمین چسبید و به سوی زمین گرایید ) بیان نموده ؛ از طرفی در روایت مورد بحث جنبه ی سجّینی انسان نیز منسوب به طینت زمینی شد. « أَ فَمَنْ یَمْشی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ یَمْشی سَوِیًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقیم . پس آیا آن که نگونسار بر روی صورت خویش راه می پیماید هدایت یافته تر است یا آن کسى که راست قامت بر راه راست مى رود؟ » (الملک:22)در این آیه ی شریفه وصف حال تابعین هوای نفس و جنبه ی حیوانی وجود آدمی به این نحو بیان شده که گویی وارونه شده اند ؛ سر و رویشان به سمت زمین و پاهایشان به سمت آسمان است ؛ یعنی اینها به سمت جنبه ی مادّی و سجّینی خودشان که از سنخ طینت زمینی است توجّه دارند و از جنبه روحانی و آسمانی خویش غافلند.« فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُونَ . پس آنها و گمراهان نگونسار در آنجا افکنده شوند.»(شعراء:94)یعنی گمراهان همانگونه که در دنیا نگونسار بودند و به جنبه ی مادّی و سجّینی خود توجّه داشتند در آخرت نیز به همین صورت وارد جهنّم می شوند که ظهور سجّین و پایین ترین مرتبه ی عالم آخرت است.« یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ . او زنده را از مرده بیرون مى آورد، و مرده را از زنده، و زمین را پس از مردنش حیات مى بخشد، و به همین گونه بیرون آورده مى شوید.»(الروم:19)اکثر مترجمین ، آخر این آیه ی شریفه را ناظر به قیامت گرفته و گفته اند: « و به همین گونه از قبرها بیرون آورده مى شوید.» لکن با توجّه به اینکه قسمت اوّل این آیه را امام صادق(ع) معنای خاصّی نمود ؛ ادامه ی آیه نیز در همان راستا قابل معنا شدن است. به قرینه روایت مورد بحث ، در این آیه ی شریفه مراد از زمین را می توان جنبه ی سجّینی و زمینی انسان دانست. « وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا . ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمینَ فیها جِثِیًّا و همه شما(بدون استثنا) وارد جهنم مى شوید؛ این امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت. آن گاه کسانى را که پرهیزگار بوده اند مى رهانیم، و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ ] رها مى کنیم »(مریم:71)برخی عرفا در تفسیر انفسی این آیه ی شریفه گفته اند مراد از جهنّم در این آیه همان اسفل السّافلین دنیا و سجّین بدن است که بی استثناء همه انسانها وارد آن می شوند ؛ و شرط خلاصی از آن تقوا و توجّه به علّیین است.حاصل مطلب این که:اوّلاً طینت بر دو گونه است ؛ طینت سجّینی و پست که در عالمی به زمین آن عالم نسبت داده می شود و طینت علّیینی و متعالی که در عالمی به آسمان آن عالم نسبت داده می شود. ثانیاً طبق روایت پیش گفته و روایات دیگر که ذیلاً به برخی از آنها اشاره خواهد شد ، همه ی انسانها از ترکیب این دو طینت آفریده شده و هر دو حیث علّیینی و سجّینی را دارا هستند و چنین نیست که برخی افراد از طینت علّیینی خالص و برخی دیگر از طینت سجّینی محض آفریده شده باشند.ثالثاً اصل وجود انسانها همان روح الهی است که موجودی علّیینی است. این روح در سیر نزولی به دنیا که نازلترین سجّین است تنزّل می یابد و با بدن که نماد سجّین و جنبه ی حیوانی است متّحد می شود و این همان اختلاط علّیین و سجّین است. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ (4)ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ . ــــ ... که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم (4) سپس او را به پایین ترین مرحله بازگرداندیم »(سوره تین). در سیر صعودی نیز انسان در هر عالمی دارای روح و بدنی متناسب با آن عالم است ؛ و مؤظّف است که با تبعیّت از شریعت در تمام عوالم بدن سجِنی را تابع روح علّیینی کند ؛ اگر چنین نمود او از مومنان خواهد بود ، در غیر این صورت از اهل سجّین شده در زمین آخرت ، که جهنّم باشد ، سکنی خواهد گزید. بنا بر این ، سجّینی و علّیینی شدن انسان بعد از گذر از دنیا معلوم می شود ؛ اگر چه خدا به علم پیشین خود می داند که چه کسی به اختیار خود سجّینی خواهد شد و چه کسی علّیینی می شود ؛ و شاهد روشن اینکه گرایش به یکی از طینتها اختیاری است آن است که گاه دشمن اهل بیت که طبق احادیث صاحب طینت سجّینی است توبه نموده از شیعیان خالص گشته طبق احادیث دارای طینت علّیین می شود ؛ کما اینکه گاه عکس این امر نیز رخ می دهد. ـ ذکر برخی روایات طینتیکی از اصحاب امام صادق (ع) گوید: « من با یکى از اصحاب وارد بر امام صادق علیه السّلام شدیم، محضرش عرض کردم: اى فرزند رسول خدا فدایت شوم: گاهى بدون این که سببى برایش سراغ داشته باشم مغموم و محزون می شوم جهت آن چیست؟حضرت فرمودند: حزن و سرورى که به شما مى رسد از ناحیه ی ماست زیرا هر وقت ما محزون یا مسرور شویم به واسطه آن شما نیز محزون و مسرور مى گردید و جهتش آن است که ما و شما از یک نور یعنى نور حقّ عزّ و جلّ مى باشیم، حقّ جلّ و على طینت ما و شما را یکى قرار داده و اگر طینت شما به حال خود واگذارده مى شد به همان نحو که اخذ و برداشته شده محققا ما و شما یکسان مى بودیم ولى طینت شما با طینت دشمنانتان ممزوج شده و بدین ترتیب از مرحله و مرتبه تساوى با ما خارج شدید و اگر این معنا اتّفاق نمى افتاد هرگز گناهى از شما سر نمى زند.» ( علل الشرائع، ج 1، ص: 93)« عبد اللَّه بن سنان، گوید راجع به اوّلین مخلوق حقّ عزّ و جلّ از امام صادق علیه السّلام پرسیدم؟ حضرت فرمودند:اوّل مخلوق خداوند موجودى است که هر موجود دیگرى از آن آفریده شده. عرضه داشتم: فدایت شوم آن چیست؟ فرمودند: آب و شرح این ماجرا آن است که: خداوند تبارک و تعالى دو دریاى آب آفرید، یکى از آن دو شیرین و دیگرى شور بود پس از ایجاد آنها نظر به آب شیرین نمود و فرمود: اى دریا. آب جواب داد: لبیک و سعدیک. حقّ عزّ و جلّ فرمود: برکت و رحمت من در تو است و اهل طاعت و بهشتم را از تو مى آفرینم سپس به آب شور نظر کرده و فرمود: اى دریا. آب جواب نداد.حقّ دوباره بلکه تا سه مرتبه آن را مورد خطاب قرار داد ولى آن دریا جواب نداد. حقّ تبارک و تعالى فرمود: لعنت من بر تو باد و از تو اهل معصیت و ساکنین در دوزخ را ایجاد مى کنم.سپس به هر دو امر فرمود تا با هم آمیخته شوند.سپس امام علیه السّلام فرمودند: و به خاطر همین آمیختن و امتزاج بود که مؤمن از کافر و کافر از مؤمن متولّد مى گردد.» (علل الشرائع، ج 1، ص: 84)على بن الحسین علیهما السلام فرمود: « خداى عز و جل دلها و پیکرهاى پیغمبران را از طینت علیین آفرید، و دلهاى مؤمنین را هم از آن طینت آفرید و پیکرهاى مؤمنین را از پائین تر از آن قرار داد و کافران را از طینت سجّین آفرید، هم دلها و هم پیکرهایشان را، آنگاه این دو طینت را ممزوج ساخت، به همین جهت از مؤمن کافر متولد شود و کافر مؤمن زاید و نیز به همین سبب به مؤمن گناه و بدى رسد و به کافر ثواب و نیکى ، پس دلهاى مؤمنان بدان چه از آن آفریده شده گرایند و دلهاى کافران بدان چه از آن آفریده شده تمایل کنند.» (الکافی، ج 2، ص: 2)« عبد اللَّه بن کیسان گوید: به امام جعفر صادق علیه السّلام عرض کردم: قربانت گردم، من عبد اللَّه بن کیسان چاکر شما هستم. فرمود: نژادت را می شناسم، اما تو را نمی شناسم. عرض کردم من در کوهستان متولد شده و در سرزمین فارس (شیراز) بزرگ شده ام، و در امر تجارت و کارهاى دیگر با مردم سر و کار دارم، گاهى با مردى معاشرت می کنم و از او خوش رفتارى و حسن خلق و امانت دارى می بینم، سپس از مذهبش جستجو می کنم، معلوم مى شود با شما دشمن است ؛ و با مرد دیگرى معاشرت می کنم و از او بد خلقى و کمى امانت و ناپاکى می بینم، سپس جستجو می کنم، معلوم مى شود ولایت شما را دارد، این چگونه است؟ فرمود: ای ابن کیسان! مگر نمی دانى که خداى عز و جل گِلى از بهشت گرفت و گِلى از دوزخ ، سپس آن دو را به هم آمیخت، آنگاه این را از آن، و آن را از این جدا ساخت ؛ پس آنچه از امانت دارى و حسن خلق و خوش رفتارى در دشمنان ما بینى از جهت تماس آنهاست با طینت بهشتى و ایشان عاقبت به اصل خلقت خود برگردند و آنچه از بى امانتى و بدخلقى و آلودگى در دوستان ما می بینى، در اثر تماس آنهاست با طینت دوزخى و بالاخره به اصل خلقت خود برگردند. » (الکافی، ج 2، ص:4) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image