تخمین زمان مطالعه: 29 دقیقه
فصل پنجم
نقد و بررسی سکولاریسم
ظهور مدرنیته در غرب موجب پیدایش نگرشی متمایز از دیدگاههای رایج در ادوار گذشته گردید که مهمترین ویژگی آن آموزة عرفیگرایی بود. در بسیاری از کشورها، با تغییر در ساحت بینش، به تدریج نظامات سیاسی و اجتماعی ویژهای بر مبنای عرفیگرایی مهندسی و شکل گرفت بهگونهای که با انقلاب فرانسه و استقلال امریکا قوانین اساسی با درون مایه عرفیگرایی که مولود مدرنیته بود عینیت یافت. استیلاجویی و سیطره نظامی غرب بر سایر جوامع، موجب شد هنجارهای غربی که سکولاریسم از مهمترین مؤلفههای آن به شمار میرفت بر دیگر کشورها نیز تحمیل شود. اما وقوع انقلاب اسلامی در ایران و شکلگیری نظام جمهوری اسلامی در ایران الگویی بر اساس ارزشهای اسلامی و در چالش با مدرنیته و ارزشهای بر آمده از آن را به دنبال داشت. اینک پس از گذشت بیش از سهدهه از انقلاب، زندگی مبتنی بر مبنای مرجعیت دینی و یا عرفیگرایانه دو نظام و الگوی فکری متفاوتاند و بررسی و تأثیر هریک از آن دو حاکی از دو نوع سیاستگذاری است، لذا شناخت آنها در جهت پرهیز از آثار سوء رهیافت سکولاریستی و در مقابل تعمیق ارزشهای متناسب با سیاستگذاری اسلامی امری ضروری است.
با توجه به آن چه گفته شد، فهم عرفی شدن مستلزم روشنگری درباره معنا و مفهوم، تبیین مؤلفهها و ابعاد آن است.
1. مفهوم سکولاریسم
واژة سکولار «Secular» از «Seculum» ـ بهمعناى قرن و سده ـ گرفته شده است و در لغت بهمعنای دنیوی، عرفی، زمینی و یا آنچه متعلق به دنیا است، اطلاق می شود. از «سکولاریسم» به معنای عرفیگرایی تعاریف گوناگونی ارائه شده است که از سویی، ناشى از تنوع ادیان و به تبع آن، موقعیت جوامع سکولار است و از سوی دیگر، معطوف به بُعدى است که از نگاه یک نظریه پرداز، مهم تلقى میگردد. تأکید بر عوامل پدیدآورنده یا توصیف و تشریح «فرآیند» و یا توجه به پیامدها، نیز هر یک از متغیرهای مؤثر بر تعریف به شمار میروند. از دیگر علل پیدایش تعدد در تعریف عرفىگرایی، توجه به سه عرصة «دین »، «فرد» و «جامعه » است.
در اندیشة عرفیگرایی، مقولة دولت از دین جدا است و سکولاریسم، الگویی از زندگی و تنظیم مناسبات اجتماعی است که در آن تمشیت امور بر مبنای علم و عقلانیت ابزاری و بدون توجه به آموزههای وحیانی صورت می گیرد. بر مبنای تفکر سکولاریستی، محتوای قوانین و روشهای مدیریت دولتها براساس مؤلفهها و مشخصههای عرفی، زمینی و اینجهانی گزینش میشود و هیچ معیار و ارزش ماوراییای پذیرفته نیست. سکولارها این ادعای واهی را طرح می کنند که دین منطقاً نبایستی در ادارة حکومت، نقش مثبتی ایفا کند و تمامی شکلهای ایمان مذهبی و نیز شخصیتهای مذهبی را رد می نماید.
سکولاریسم این داعیه را طرح می کند که می توان جهان را بهطور کامل و تنها با استفاده از خود جهان شناخت و برای این هدف، رجوع به امری غیر از خود جهان ضروری نیست. این در حالی است که معتقدین به ایمان دینی بر این باورند که معنا و ارزش حقیقی زندگی در این جهان و بهطور کلی، ارزش و معنای کل هستی، تنها با رجوع به حقیقتی قابل فهم و دریافت است که برتر از کل جهان می باشد و همین عامل متعالی و فوق مادی است که تمام گونه های ایمان دینی (اعم از خداباوری و خدا ناباوری) را در مقابل سکولاریسم به هم پیوند می دهد.
برخی سکولاریسم را به مثابة یک ایدئولوژی برمیشمرند که آگاهانه، همة اشکال اعتقاد به امور و مفاهیم ماورای طبیعت و کارکردهای مختص به آن را تخطئه می کند و در مقابل، از اصول غیردینی و ضددینی بهعنوان مبنای اخلاق شخصی و سازمان اجتماعی حمایت می کند. در این نظام، منشأ قانونگذارى، خود جامعه است که بر اساس نیازها و مشکلات، قانونی وضع می کند و در آن، حاکمیت و مشروعیت حکومت از ملت نشأت می گیرد، فرهنگ علمى و عقلانى دارای منزلت است، و دین از سیطرة دولت و دولت از سیطرة دین رها و آزاد است.
در زبان عربى، از سکولاریسم به «العلمانیه» تعبیر شده است. و گفته شده که از کلمة عالَم مشتق شده است. ضروری است به این نکته نیز اشاره شود که پارهای از نظریهپردازان، سکولاریسم را با «لائیسم» مترادف میدانند؛ هرچند، عدهای دیگر از جامعهشناسان میان آن دو تفاوت قائلند و معتقدند که لائیسم، نشانگر الحاد و بیدینی و سکولاریسم، بیانگر جدایی دو ساحت دین و سیاست است. اما می توان گفت سکولاریسم در بردارندة یک طیف معنایی است که یک سوی آن الحاد و سوی دیگر آن تفکیک دین از سیاست است.
واژه «سکولاریزاسیون» نیز به معنای عرفیشدن، به فرایند دنیویشدن اطلاق می گردد.
ایان باربور در زمینة عرفیشدن ساحت علم می گوید: «دنیوی کردن معرفت علمی و معارف دیگر، به این معنا بود که مفاهیم کلامی با هر نقشی که در سایر حوزه ها دارند، باید از حوزة شناخت جهان، کنار گذاشته شوند».
بدینترتیب میتوان نتیجه گرفت که سکولاریزاسیون به مثابة فرآیندى تدریجى است که طى آن، دین از ساحت اجتماعى تهى و به امری شخصى و بلکه خصوصى تنزل مییابد. دین در این مسیر، نوعى تقلیل و کاهش را تجربه میکند و به اعتقاد دینشناسان، دین مستقر به یک ایمان فردى فروکاسته مى شود.
2. قلمرو ابعاد سکولاریسم پژوهی
سکولاریسم، کاربرد وسیعی در حوزههای مختلف دانش دارد. این امر موجب وسعت دامنة مباحث سکولاریسمپژوهی شده است. بر این اساس میتوان آن را مقولهای میانرشتهای به شمار آورد. هدف از شناسایی قلمروهای عرفیگرایی آن است که مقولة سکولاریسم در ایران را میتوان در سه رهیافت جامعهشناختی، فلسفی ـکلامی و فقهیـ حقوقی صورتبندی و مطالعه کرد.
2.1. فلسفه سیاسی و سکولاریسم پژوهی
در جهان اسلام و در جمهوری اسلامی ایران این رویکرد همواره کوشیده است بنیاد اندیشه اسلامی که ناظر به حوزه اعتقادات و ارتباط آن با مسأله مشروعیت است را مورد خدشه قرار داده و از نظر ایجابی آموزههای لیبرالیستی را با ظاهری دینی که همراه و بعضاً مستند به برخی آیات و روایات است را به عنوان جایگزین عرضه کند.
2.2. جامعهشناسی و سکولاریسم پژوهی
بسیاری از مباحث عمده دربارة سکولاریسم را میتوان در فلسفة علوم اجتماعی و دانش جامعهشناسی یافت. پایهگذاران جامعهشناسی معاصر از جمله مارکس، دورکیم، ماکس وبر و زیمل، نظریات روشنی دربارة زوال دین و حاکمیت عرفیگرایی، مطرح کردهاند. در ادامه، اکنون نیز آثار فراوانی در این زمینه ارائه شده است. از جمله میتوان به مجموعه مقالاتی دربارة افول سکولاریسم اشاره کرد که از سوی هفت صاحبنظر برجستة علوم اجتماعی در گزارشی از مناطق ژئوپولتیک جهان تهیه شده است. آنان، موج تازة خیزشهای دینی مختلف را بررسی و متقابلاً افول سکولاریسم را مورد کاوش و پیشبینی قرار دادهاند. رهیافت جامعهشناختی، بنا به اقتضای روششناسی حاکم بر آن در پی مشاهدة واقعیتهای علمی، فارغ از دخالت ارزشها است. در واقع مدعی تحلیل غیرارزشی هستند.
سکولاریسمپژوهی در حوزة جامعهشناسی را می توان در دو زمینه مورد توجه قرار داد: نخست، گرایش جامعهشناسی دینی است که به موازات رشد و گسترش جامعهشناسی عمومی، توسعه یافته است. و طی آن تأثیر دین را از جهت کارکرد بر جامعه و نیز تأثر آن از جامعه، مورد بررسی قرار میدهند. «یعنی اینکه چرا دین، نقش تعیینکنندهای در فرهنگ و جامعه دارد و چرا ادیان، صورتهای گوناگونی به خود گرفتهاند.»
جامعهشناسی به تناسب پیوندش با تجدد، در توجیه ریشههای تجدد و تقویت مبانی آن کوشیده است افزون بر آن، جامعهشناسی، خود را بهعنوان نامزد و جایگزین خلأ دین در جامعة نوین معرفی کرده است.
دوم، رصد کامیابیها یا ناکامیهای سکولاریسم در کشورها و مناطق جهان بر عهده این دانش است؛ نظیر اینکه با توجه به رشد علم و موفقیت کشورها، بسیاری از نویسندگان سدة نوزدهم، زوال دین را در جوامع، پیشبینی کرده بودند.
متفکران تأثیرگذار قرن نوزده... همگی پیشبینی کرده بودند که دین بهتدریج اهمیت خود را از دست خواهد داد و با ظهور جامعه صنعتی افت آن چشمگیر می شود در بیشتر سالهای قرن بیستم مرگ دین عقیده عمومی در علوم اجتماعی بود و لیکن در دهه گذشته نظریه غیردینی شدن با بیشترین چالش مستمر مواجه شده است.
گولدنر نیز متذکر میشود که یکی از خصایص نوین جامعهشناسی آکادمیک در عصر کلاسیک، دنیوی شدن دین است و در واقع، کاربرد جامعهشناسی پوزیتیویستی، همان دین بشری محسوب میشود. اما اینک در سدة بیست و یکم، برگر از افول سکولاریسم سخن به میان میآورد و یا مارتین با مقایسة اروپا و آمریکای شمالی و خاورمیانه، نتیجه میگیرد که دنیاگرایی، پدیدهای اروپایی است و در مناطق دیگر رخ نداده است.
2.3. دین شناسی و سکولاریسم پژوهی
برخی دینپژوهان معاصر، کوشیده است تا مقولة سکولاریسم را در حوزة دینشناسی مورد کاوش قرار دهد. با تأمل در نگرش و دیدگاه نویسندگانی که با رویکرد سکولار در حوزة فلسفه و کلام در تحلیل فرایند نظام جمهوری اسلامی در ایران پرداختهاند، درمییابیم که ارائة این دیدگاهها در حقیقت ارائة مبحثی تطبیقی از تحلیلهای این دین پژوه معاصر در ایران است.
3. اصول و مبانی سیاست سکولار
الف) مادیگرایی
علم سیاست و به طور کلی علوم انسانی غربی در بستر سکولاریسم نشو و نما یافته است. سکولاریسم در واقع واکنشی در برابر مسیحیت تحریف شده و تحولات قرون وسطا بود که پس از رنسانس به تدریج شکل گرفت. سه زمینه اصلی گرایش به سکولاریسم را می توان در انجیل و مبانی سست آن، عملکرد کلیسا و تحولات سیاسی و اجتماعی جستجو کرد. سستی مبانی اندیشه مسیحیت، وقوع تحریف در انجیل، عدم تبیین رابطه ای روشن میان دنیا و آخرت، و دین و سیاست همه از جمله مسایلی است که به آیین تحریف شده مسیحیت باز می گردد. عملکرد ناصواب کلیسا، فقدان توان پاسخ گویی به شبهات تعارض علم و عقل با دین، و تباهی سازمان کلیسا از عواملی بهشمار می روند که به رشد سکولاریسم کمک کرده است. تحولات سیاسی و اجتماعی نظیر جنگ های صلیبی، اکتشافات جغرافیایی، و مانند آنها را نیز می توان از دیگر زمینه های رشد سکولاریسم و گرایش به مادی گرایی برشمرد. غربی ها به جای آن که به اصلاح کاستی ها پرداخته و در پی تحقیق در دین راستین و واقعی بر آیند، دین را به کناری نهادند و با توسل به علم و عقل خود بنیاد بشری، تمدنی بر مبنای مادیت بنیان نهادند. چنین به نظر می رسد که پیشگامان این تحول فکری را صاحبان زر و زور، یعنی پادشاهان و صاحبان سرمایه تشکیل می دادند؛ لذا سعی کردند جامعه را در مسیری پیش برند که ادیان آسمانی در آن بهره ای نداشته باشند.
با توجه به آنچه گفته شد می توان دریافت که دو انگیزه مهم در گرایش به سکولاریسم نقشی اساسی داشته اند: یکی انگیزه سودپرستی که از سوی حکام و صاحبان ثروت تعقیب می شد. آنان کلیسا و دین را مانع قدرت طلبی و تجاوزهای خود می دانستند و به همین جهت در حذف دین از هیچ کوششی فروگذار نکردند. دومی، انگیزه خیرخواهانه از سوی ارباب کلیسا بود که برای حفظ قداست دین و ارزش های معنوی تلاش در برکناری دین از عرصه اجتماعی داشتند.
در ارزیابی اندیشه سکولار یادآوری چند نکته ضروری است:
1. در اندیشه سکولار، اصولاً یا اعتقاد به خداوند وجود ندارد و عملاً الحاد و بی دینی حاکم است و یا اگر اعتقاد به خدا وجود دارد در حوزه صرفاً فردی قرار دارد و تفسیری بشری و بر مدار عقل طبیعی در آن حاکمیت دارد. ازاین رو در اندیشه سکولار، بشر بدون نیاز به وحی مدعی قانون گذاری است؛ امری که در اندیشه اسلامی بطلان آن بر هر مسلمانی واضح است: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ ؛ و کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده داوری نکرده اند، آنان خود کافرانند. در اندیشه توحیدی، اعتقاد به ربوبیت تشریعی مستلزم قانون گذاری الهی است: اِنِ الْحُکْمُ اِلاّ لِلّهِ ؛ حکم مخصوص خداست.
بدینسان در اندیشه بشری تمنیّات نفسانی و آرزوهای بشری مدار ارزش شمرده می شوند: اَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ ؛ [ای رسول ما] پس آیا دیدی آن را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده است.
2. آیین مسیحیت به علت وقوع تحریف و اشتمال بر گزاره هایی حاکی از تقسیم کار میان قیصر و ارباب کلیسا، بستر مساعدی برای رشد سکولاریسم به شمار می رود. در حالی که اندیشه اسلامی به علت جامعیت و مصونیت از تحریف و ایجاد ارتباطی منطقی میان دنیا و آخرت، اسلام سرزمین مساعدی برای رشد بذر سکولاریسم نیست. انطباق اسلام با نیازهای فطری بشر موجب شده که اسلام با غنای فکری، پاسخ گوی مشکلات بشر در همه ادوار زندگی باشد. همین ویژگی باعث شده که متفکران اسلامی به بسیاری از شبهاتی که رهبران کلیسا از پاسخ آن اظهار عجز می کنند، پاسخ گو باشند.
3. سکولاریسم در مقام عمل سیاسی ره آوردی جز استبداد به همراه نداشته است؛ اگرچه بانیان اندیشه سکولار، مدعی آزادی فکر و اندیشه اند و سکولاریسم را ترجمان جامعه ای می دانند که در آن یک فکر و ایده خاص حاکم نیست. اما جوامعی که اینک پذیرای سکولاریسم شده اند، شاهد استبداد اندیشه ای خاص هستند. در این جوامع، دین به عنوان یک اندیشه جایگاهی ندارد و غرب آن را در عرصه جامعه و محیط های آموزشی و فرهنگی تحمل نمی کند .
ب) اومانیسم
یکی از مبانی اساسی سکولاریسم در اندیشه غربی اومانیسم است. به هرگونه تفکر و اندیشه ای که انسان را مدار و معیار ارزش شمارد می توان اومانیسم اطلاق کرد. در اندیشه اومانیسم؛ بشر، قوا، استعدادها، آرزوها و خواسته هایش تعیین کننده قانون و رفتار بشر در زندگی است.
خاستگاه اومانیسم مغرب زمین است. این اندیشه در قرن چهاردهم نخست در حوزه ادبیات و هنر رواج یافت و سپس به عرصه علوم طبیعی و انسانی نیز سرایت کرد. اومانیست ها در صددند دین را محدود نمایند و یا تفسیری از دین عرضه کنند که صبغه انسانی داشته و جنبه قدسی و ماورایی نداشته باشد. لذا تحولاتی که پس از رنسانس رخ داد (نظیر پروتستانتیسم و ظهور مکاتب مختلف فلسفی) همه در پی ارایه دینی اومانیستی بودند؛ امری که در نهایت، حذف کامل دین و یا محدودکردن آن در حوزه ای خاص را به همراه داشت.
در اندیشه اومانیسم، انسان مدار ارزش است: فَقَالَ اَنَا رَبُّکُمُ الاَْعْلی ؛ و گفت: «پروردگار بزرگ تر شما منم!» قانون ریشه در خواسته های بشر دارد و برگرفته از نظام تکوین و جعل و انشای خداوند نیست. اومانیسم مدعی است بشر با دو بال علم و عقل توانایی حل معضلات فکری و اجتماعی را دارد و نیازی به وحی و دین ندارد.
در ارزیابی اندیشه اومانیسم توجه به چند نکته ضروری است:
1. شعاع دریافت عقل و علم بشری محدود است. بشر به مدد عقل تنها قادر به درک کلیات است و ناتوان از درک مصادیق و جزئیاتی است که راه گشای زندگی بشر می باشد؛ به عنوان مثال: عقل بشری خوبی عدالت و بدی ظلم را در می یابد، اما از دریافت هزاران مصداق عدالت و ظلم ناتوان است. به همین دلیل ما در اندیشه اسلامی معتقد به نیاز بشر به وحی هستیم. عقل به مثابه پیامبر درونی، تنها فضای محدودی را درک می کند و بیش از آن بر عهده پیامبر بیرونی، یعنی نبوت است.
2. روح اندیشه اومانیسم استیلاجویی است؛ چنان که در قرن بیستم که دوران حاکمیت اومانیسم در غرب بود، شاهد ظهور استالینیزم و اندیشه مارکسیستی، فاشیسم، استعمار و استثمار بوده و هستیم. بنابراین اندیشه اومانیسم اگرچه در مقام شعار و نظریه مدعی شکوفایی استعداد قوای انسانی است اما در عمل، از آن فاصله دارد. می توان گفت اکثر نظریه هایی که در علوم انسانی غرب ارایه می گردد در راستای حفظ سیاست نظام سلطه است. دیدگاه هایی چون نظم نوین جهانی، اروپا محوری، برخورد تمدنها و غیر آن، همه ریشه در روحیه برتریطلبی غربی دارد و شعارهایی چون حقوق بشر، دمکراسی و آزادی، شعارهای واقعی نیستند و برای آنها تعاریف خاصی وجود دارد .
3. اومانیسم و اصالت انسان، حرکتی احساسی در قبال مواضع کلیسا درباره انسان در قرون وسطا است و فاقد استدلال و قدرت تبیین مدعای خود می باشد؛ برخلاف اندیشه خدامحوری که از دیرزمان استدلال های فلسفی، کلامی و عرفانی بر آن اقامه شده است.
ج) لیبرالیسم
لیبرال در لغت به معنای «آزادی خواه» است و در اندیشه غربی به دوصورت قابل طرح است. گاه به عنوان یکی از ویژگیهای اندیشه سکولار که گویای اباحیگری و طرد قید و بندهای دینی از رفتار انسانی و حاکمیت نفس اماره است و گاه به مثابه یک ایدئواوژی. لیبرالیسم به عنوان یک ایدئولوژی در قرن نوزدهم مطرح شد و احزاب با درون مایه لیبرالیسم بهتدریج شکل گرفتند. لیبرالیسم در فرایند تحولات تاریخی تنوع محتوایی یافته است. مهم ترین ویژگی های لیبرالیسم در قرن بیستم را می توان در آمیختگی آن با سرمایه داری و اقتصاد بازار آزاد جستجو کرد.
از این رو یکی از شاخصه های لیبرالیسم در حوزه اقتصاد را عدم دخالت دولت در تنظیم بازار ذکر می کنند که نتیجه آن پیدایش نظام سرمایه داری است. دومین ویژگی لیبرالیسم فردگرایی است؛ یعنی فرد و حقوق وی مقدم بر هر امری است و فلسفه وجودی حکومت ایجاد امنیت در راستای برخورداری فرد از حقوق خویش است. دولت لیبرالیستی به جز ایجاد امنیت کار ویژه دیگری ندارد و افراد جامعه خود در راستای ارضای بیشتر خواسته های خود عمل می کنند. سومین ویژگی لیبرالیسم آن است که به لحاظ فلسفه اخلاق پیرو مکتب سودانگاری است؛ یعنی انسان در پی نفع فردی خویش است و هر فردی داور تشخیص خود است. طرفداران مکتب سودانگاری بر این گمانند که تلاش هر فرد برای تأمین منافع شخصی، در نهایت خیر و نفع جامعه را نیز در پی خواهد داشت. چهارمین ویژگی لیبرالیسم اصالت آزادی است؛ یعنی آزادی دارای ارزش مطلق است و هیچ ارزشی نمی تواند با آن برابری کند. به دیگر سخن، همگان بر این امر اتفاق نظر دارند که آزادی یک ارزش انسانی است، اما لیبرالیسم آن را ارزش مطلق می انگارد، نه نسبی؛ بدینمعنا که هیچ ارزشی نظیر عدالت خواهی، حمایت از محرومان، اخلاق اجتماعی و... نباید آزادی را محدود کند. در این جا همه ارزش ها به پای آزادی قربانی می شوند.
نقد و ارزیابی
1. در اندیشه سیاسی اسلام، آزادی ارزش مطلق نیست. در اسلام اصالت کمال انسان در سایه قرب الهی مطرح است. در نتیجه، برای کسی که اسلام را پذیرفته و مسلمان است، بایدها و نبایدهای دینی اصالت داشته و آزادی بشر را در جهت نیل به هدف غایی محدود می کند. تأمل در آیات و روایات نیز حاکی از عدم آزادی مطلق افراد می باشد. ابراز عقیده در جامعه اسلامی حد و مرز مشخصی دارد. هرگونه معاشرتی در جامعه اسلامی پذیرفته نیست. قلمرو آزادی را قوانین دینی تبیین می کند.
2. لیبرالیسم بر انسان شناسی ماده گرایانه استوار است. و در نتیجه روح و نیازهای معنوی وی را نادیده می گیرد. روان انسان مجموعه ای از امیال و غرایز است و عقل نیز در خدمت امیال و خواست های نفسانی است. می توان گفت معنای آزادی نیز رهایی از قیود دینی است؛ یعنی دین و اخلاق نباید امیال و غرایز آدمی را محدود کند. لیبرالیسم دین و اخلاق را موجب از خودبیگانی انسان می داند و مدعی است آدمی نباید خود را با دین و اخلاق سازگار کند، بلکه دین باید خود را با انسان هماهنگ نماید. ازاین رو است که در فرهنگ لیبرالیستی بر حق مداری، در مقابل تکلیف مداری انسان تأکید می گردد و حق براساس خواسته ها و هوس های افراد تعریف می شود و در نهایت، دین در جامعه لیبرالیستی امری فردی قلمداد می شود و دخالتی در حیات سیاسی و اجتماعی ندارد.
3. دولت در اندیشه لیبرالی به دنبال ایجاد نظم و امنیت است و به اصطلاح، دولتی حداقلی است. در اندیشه اسلامی، دولت فضیلت مدار است؛ یعنی علاوه بر ایجاد نظم و امنیت درصدد رشد و تعالی اخلاق و معنویت افراد جامعه است و حافظ حدود الهی است: تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلاَ تَعْتَدوهَا ؛ این است حدود [احکام] الهی، پس، از آن تجاوز مکنید. هویت جامعه اسلامی در تحقق آرمان های الهی و حاکمیت قوانین الهی است؛ لذا دولت اسلامی نظم سرمایه داری را نمی پذیرد.
4. یکی از آثار لیبرالیسم «تساهل و تسامح» است، که در اندیشه اسلامی حد و مرز خاصی دارد. اگرچه یکی از ویژگی های نظام قانونگذاری اسلام سهولت و سماحت آن است، اما این بدان معنی نیست که قوانین اسلامی در جامعه اجرا نگردد و بازیچه دست افراد واقع شود. در اسلام برخی ادیان در چارچوب خاصی اجازه فعالیت دارند، اما غیر از اقلیت های دینی، ملحدان و بی دینان مجاز به ترویج مرام خود نیستند.
4. سیر تحول عرفیگرایی
الف. عرفیگرایی در غرب
تأمل در منحنی روند تحولاتی که در غرب و هم زمان با آغاز رنسانس به وقوع پیوست، نشان داد که از سال 1500 تا 1800 و طی سه سده بهتدریج از قلمرو دین مسیحیت کاسته و علم و عقلانیت ابزاری جایگزین آن گردید. بهگونهای که در قرن هجدهم عرفیگرایی با شاخصهایی چون اومانیسم، علممداری، عقلانیت ابزاری و اباحیگری شکل گرفت. این دگرگونی که نخست در ذهن و فکر غربی به وقوع پیوست اقتضا میکرد که مناسبات سیاسی و اجتماعی نیز به تبع آن تغییر یابد بر این اساس در این برهه زمانی حوادث و رخدادهایی به وقوع پیوست که تبیین جامعه شناختی آن، حاکی از سه الگوی تغییر میباشد. الگوی نخست انقلاب بود؛ تحولی که در فرانسه به وقوع پیوست. زیرا در این کشور ساختارهای موجود در قبال عرفیگرایی مقاومت مینمود و این مهم با انقلاب حل شد. دوم اصلاح بود که در کشوری چون انگلیس واقع شد؛ که روندی تدریجی را طی کرد و اصلاح یا رفرم خوانده شد. و سوم جنگ داخلی بود که در کشورهایی نظیر ایتالیا و آلمان به وقوع پیوست بر این اساس بود که پس از حاکمیت عرفیگرایی در عرصه فکر، ساختار و سپس الگوهای رفتاری نیز متناست با آن تغییر یافت.
این تحولات موجب حاکمیت یافتن عرفیگرایی در غرب و سپس گسترش آن به سایر مناطق جهان گردید. حاکیت غرب که از سوی جامعه شناسانی چون وبر، مارکس و دورکهایم پیشبینی شده بود تا دهههای پایانی قرن بیستم و بهطور مشخص سال1980 ادامه یافت از آن پس این اندیشه روند نزولی در نظریه و عمل را تجربه کرده و می کند چنانکه اشاره شد جامعه شناسانی هم اینک افول آن را در عینیت خارجی بررسی و اعلام می کنند. بر این اساس عرفیگرایی در غرب با چالشی اساسی مواجه و از آغاز رنسانس فراز و نشیبی درس آموز را پشت سر گذاشته که منحنی آن را بهطور نسبی می توان ذیلاً نشان داد.
ب. عرفیگرایی در ایران
با حاکمیت عرفیگرایی در غرب رویکرد سلطهجویانه که مقتضای اومانیسم و فرهنگ برآمده از رنسانس بود؛ دیگر مناطق و از جمله جهان اسلام را تحت تأثیر خود قرار داد. در ایران روند تحولات عرفیگرایی به آغاز حمله روسها به ایران در عصر فتحعلیشاه باز می گردد. در این زمان به تدریج فکر و اندیشه عرفیگرایی در میان رجال ذینفوذ دربار رسوخ یافت و تا نهضت مشروطه روندی تدریجی در عرصه نشر کتاب، و ترجمه آثار غربی را در پی داشت.
هم زمان با مشروطه این جریان لایههایی از حاکمیت سیاسی را بهدست گرفت و با کودتای رضاخان حاکمیت مطلق یافت. تحول عرفیگرایی با فراز و نشیبی تدریجی تا انقلاب اسلامی استمرار یافت و با وقوع این تحول شگرف در بهمن 1357 بود که عرفیگرایی از عرصه حاکمیت روندی رو به زوال را طی کرد.
نظام جمهورى اسلامى ایران به مثابه رژیمى حقوقى ـ سیاسى بر پایه نظریه «ولایت فقیه»، با طرح نگاهى جدید، اندیشه و رفتار حاکم بر غرب را با چالش مواجه کرد پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال آن استقرار نظام جمهوری اسلامی نمایانگر ساختاری از حاکمیت سیاسی بود که داعیه مرجعیت دین در حوزه عمومی را داشت. از دیرباز جامعه ایرانی از کانونهای مهم حوزه تمدنی و برخوردار از تجربه مملکت داری و دستاوردهای علمی در عرصه دانش سیاسی به شمار می رفته است. از سوی دیگر تدین و پایبندی مردم این دیار به تعالیم ادیان الهی نیز از سابقه طولانی برخوردار بوده است. درهم تنیدگی این دو شاخص، موجب تعامل دو سویه دین و دولت در سپهر نظر و عرصه عمل گردیده است که فراز و نشیب آن به عنوان یک مسأله همواره توجه اندیشمندان را به خود جلب کرده است.
همزمان با تشکیل جمهوری اسلامی ایران، این کشور همواره از سوی قدرتهای بزرگ مورد تهدید بوده است و جمهوری اسلامی ایران با تبدیل این تهدیدها به فرصت کوشیده است، قابلیت و غنای اندیشه اسلامی را عیان سازد. چالش عرفیگرایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ابعاد گوناگون نظری و عملی قابل بررسی است
پس از استقرار و تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران در تقابل با آن، به تدریج آثار زیادی در حوزه اندیشه عرفیگرایی که بر پایه مدرنیته استوار بود، نشر یافت. و بر اساس آنها، جمهوری اسلامی ایران از ساحات مختلف مورد نقد قرار گرفت، که از جمله آنها، نقد عرفیگرایانه از نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر زیرساختها، ساختها و رفتار و عملکرد جمهوری اسلامی ایران بود. در حالی که نظام باور در جمهوری اسلامی ایران بر ماوراء طبیعت، ارزشهای اخلاقی و معنوی تأکید داشت؛ گفتمان عرفیگرا بر مادیت و تفسیر خاصی از فلسفه سیاسی اسلام تأکید می کرد. در ابعاد فرا ملی نیز غرب به عنوان پرچم دار اندیشه عرفیگرایی، چنین وانمود می کرد که در جنگ سرد و در تقابل با شرق کامیاب بوده و اینک دنیای اسلام بهویژه پس از فروپاشی شوروی سابق مهمترین کانون چالش برای غرب به ویژه در ساحت مرجعیت عرفیگرایی به شمار می رود. این تلقی غرب را به حملات نظامی و تبلیغی بر علیه اسلام تشجیع و ترغیب کرد. از نگاه غرب چالش با جمهوری اسلامی ایران در قالب نظم نوین جهانی موجب شد، ارزشهای اسلامی بیش از گذشته در چالش با ارزشهای امریکایی قرار گیرد.
جنگ سرد افکار (ایدهها) در اصل کشمکش غیرخشونتانگیر و نیز خشونتآمیز بین ذهنیتهای اخلاقی و سیاسی خاص جمعی است که به عنوان ترتیبات تهاجمی فرسایشی، جهت اثر گذاشتن روی اراده، تحلیل، هوش و زیرکی عملی و ارزش و منافعی که طرفهای درگیر خودشان را با آنها معرفی می کنند طرحریزی شده است این نوع جنگها را امروزه در امریکا کشمکشهای ملایم می خوانند.
شواهد چالش دینمدارانه در مقابل گفتمان سکولار را میتوان در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و غرب مشاهده کرد. مواضع ایران در قبال بحران خاورمیانه، حقوق بشر، تبیین آزادیهای اساسی، تعریف تروریسم موجب شده دولتهای غربی در جهت تغییر رفتار ایران سیاست همسانی را پی گیرند. که نمود آن را میتوان در ماجرای گروگانگیری، جنگ تحمیلی، صلح خاورمیانه و مسأله سلمان رشدی مشاهده کرد.
بر این اساس به نظر مى رسد در تاریخ معاصر و در مقابل موج عرفیگرایی، عالمان بزرگ شیعه از عصر مشروطه تا امروز از نظر تئورى در پی حاکمیت اسلام بوده و هستند. آنان با تئورى پردازى در حوزه فقه سیاسى زمینههای تحقق حاکمیت دینی را عملی وآن را با مقتضیات زمان تطبیق دادهاند. این تلاش در عصر مشروطه دستاورد مهمى براى فقه شیعه داشت. نائینی و شیخ فضلالله نوری دو عالم عصر مشروطه در این بحث اشتراک نظر داشتند که چگونه ولایتفقیه را سنگ بناى حقوق اساسى و قانون اساسى آن زمان قرار دهند. البته این که تا چه حدى توانستند در عمل به این هدف برسند، مجال دیگرى را می طلبد. مسأله مهم آن زمان همچون عصر حاضر چالش دین و توسعه بود. و عالمان شیعه ـ اعم از علماى نجف و ایرانـ مى کوشیدند به آن پاسخ دهند سؤال عمده آن زمان این بود که راز پیشرفت غرب و عقب ماندگى شرق کدام است؟ عدّه اى در قالب نوسازى، تجدد، تمدن، پیشرفت، توسعه راز عقب ماندگى شرق، را دین دارى و مسلمانى دانسته و در مقابل راز پیشرفت غرب را در دین زدایى تفسیر می کردند؛ و راه حل را در دست شستن از دین و دیانت می دانستند. این گروه روشن فکران غربزدهای بودند که به سکولاریسم گرایش پیدا کردند
ذهنیت و دغدغه عالمان دینی دفاع از اصول اسلام بود. آنان به دنبال الگویى بودند که نشان دهند بر اساس اسلام و فقه اهلبیت(علیهم السلام) مى توان پیشرفت را پیریزی کرد. از این نظر، «تنبیه الامه و تنزیه المله» پاسخی به مسأله مهم دین و توسعه بودکه طی آن نائینی، علل عقب ماندگى شرق و راز پیشرفت غرب را مورد توجه قرار داد. نائینى علل پیشرفت غرب را درگیری آنان با استبداد و ظلم می دانست که موفق به از بین بردن آن و حاکمیت قانون شد و پیشنهاد کرد که اگر مسلمانان هم بخواهند پیشرفت کنند، باید بر اساس آموزه هاى دینى؛ با ظلم و استبداد درآویزند. نائینى با عبارت «تنزیه المله» خواهان آن بود که حقوق اسلامى را از این شبهه که ناتوان از اداره انسان و جامعه است؛ «منزه» کند. و توانایى شریعت اسلامى در اداره جامعه را به منصه ظهور برساند.
از تلاش هاى بسیار مهم مرحوم شیخ فضل اللّه در جریان مشروطیت، پیشنهاد اصل دوم متمم قانون اساسى بود که به امضاى علما رسید. به نظر مى رسد دستاوردهاى علماى عصر مشروطیت در عرصه حقوق اساسى، امروزه در اصل دوم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران متجلى شده که مى گوید: نظام جمهورى اسلامى ایران، نظامى است بر پایه ایمان به خداى یکتا و در ادامه اصول اعتقادی را نام مى برد. در بند شش این اصل، از کرامت و ارزش والاى انسان و آزادى تؤام با مسؤولیت او در برابر خدا یاد مى شود که از سه راه تأمین مى گردد:
1. اجتهاد مستمر فقهاى امت بر اساس کتاب و سنت معصومان(علیهم السلام)
2. استفاده از علوم و فنون و فن آورى و تجارب پیشرفته بشرى
3. نفى سلطه و دفاع از استقلال توسعه و استفاده از علوم و فنون و اجتهاد مستمر
این مهم، محصول کار فقهاى مشروطیت است که مى خواستند بین مقوله دین و توسعه هماهنگى و یگانگى ایجاد کنند و ثابت نمایند که اسلام دینى است که مى تواند بهترین نوع تمدن را ایجاد کند.
تحولات ناشی از سالهای نخست انقلاب و شور و التهاب ناشی از احساسات اصیل اسلامی موجب حاشیهنشینی عرفیگرایی در دهه نخست گردید، اما پس از پایان جنگ تحمیلی به تدریج عرفیگرایی در عرصه رسانههای جمعی و آثار نوشتاری رواجی دوباره یافت و با روی کار آمدن اصلاحطلبان در سال 1376 بخشهایی از حاکمیت سیاسی رویکردی عرفی یافت. اما در واکنش به این امر، جریان ناب اندیشه اسلامی که همواره خط مستمر انقلاب اسلامی بوده و هست، موجب شد با حضور و مشارکت فعال خویش شعارهای نخستین انقلاب اسلامی را احیا کند. اینک این جریان اصیل که قاطبه ملت ایران هویت خویش را در چارچوب آن تعریف میکند میرود تا با تشکیل دولت اسلامی و به تبع آن جامعه اسلامی نویدبخش احیای تمدن اسلامی گردد.
عرفى گرایان از سه منظر فلسفى ـ کلامى، فقهى ـ حقوقى و جامعه شناختى آن را مورد نقد قرار دادند. در چالش فلسفی ـ کلامی، اصل «حکومت» و اسلام مورد خدشه و انتقاد قرار گرفته است. تفسیرخاص از وحی، مفهوم شریعت، واجب و حرام، رابطه دین و دنیا، رابطه دین و سیاست، رابطه دنیا با آخرت، نسبت میان حق و تکلیف، رابطه دانش و ارزش، گستره عقل و شرع، مدیریت علمی و فقهی و... همه در این حوزه مطرح است.
در چالش فقهی ـ حقوقی مسائلی همچون میزان اختیارات ولی فقیه، رابطه ولی فقیه با قوای سه گانه، رابطه ولی فقیه با آرای عمومی، حق نظارت بر حکومت، حق استیضاح، حق نقد، مفهوم بیعت، رابطه ولی فقیه با قانون، شیوه انتقال قدرت در حکومت اسلامی و... طرح شده است. در رویکرد جامعه شناختی، گروهی با مبنا قرار دادن نظریههای جامعهشناسی سیاسی غربی سعی در تحلیلی عرفی از سه دهه حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ایران داشتهاند. این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران با طرح دیدگاهی جدید، اندیشه و رفتار غرب را در سپهر نظر و مقام عمل با چالش جدی مواجه کرده است.
جمع بندی
1. «سکولاریسم» به معنای عرفی، الگویی از زندگی که تمشیت امور در آن بر مبنای علم و عقلانیت ابزاری و بدون توجه به آموزههای وحیانی است. و «سکولاریزاسیون» به معنای عرفیشدن، به فرایند دنیوی شدن اطلاق می گردد.
2. سکولاریسم، کاربرد وسیعی در حوزههای مختلف دانش دارد و می توان آن را در سه رهیافت جامعهشناختی، فلسفی ـ کلامی و فقهی ـ حقوقی صورتبندی شود.
3. عرفیگرایی در سه ساحت باورهای دینی، ساختار و رفتار ممکن است با عرفى شدن دین، توجه انسانها از ماوراءالطبیعه به سوى این جهان سوق مییابد و مسأله علت غایی حذف و امور بر اساس علل فاعلی، مادّی و طبیعی مورد بررسی قرار می گیرد.، «دنیامدارى» در مقابل «آخرتمدارى» و اومانیسم جای ارزشها که منبع ماورایى دارند را می گیرد. عقلمحوری مستقل از وحى و آموزههاى الهى، مدعی است که انسان، مقهور قوانینی طبیعی است که عقل، آنها را کشف کرده، خود نیز مشمول آنهاست. عرفی شدن در عرصه ساختار بدان معنی است که دین نفوذ اجتماعی خود را بر نهادها از دست می دهد. عرفی شدن در عرصه رفتار با دور شدن افراد از آداب و عقاید دینی و کاهش تعلقات دینی و افزایش و گرایشات دنیوی در بین متدینان همراه است بشر جدید در دنیاى عرفى شده، بینشها، گرایشها و تمایلات جدیدى پیدا کرده است؛ بینشهایی متناسب با تفکر فردگرایانه و گرایشهایی که بیش از گذشته به دنیا وابسته ساخته است. سود انگاری، شالودة ارزشها بر مبنای اجتماع و نه دین از آشکارترین تجلیات عرفى شدن در رفتار افراد، است.
4. دو اندیشه سکولار و اسلام دارای دو نظام معنایی متفاوتاند.
اندیشه اسلامی با کلیت جریان سکولار در موارد ذیل دارای افتراق است: خدامحوری، نگاه جامع و سیستمی به دین اسلام، حجیت انحصاری و ابزاری خرد یا عدم کفایت عقل و خرد بشری در تعیین اهداف و نیل به سعادت، انسان شناسی سکولار و غریزه محور یا انسان شناسی دینی و فطرت محور، تفکر تجربه گرای سکولار یا تفکر اصولی مبتنی بر اجتهاد، تجربه حسی و عقلانیت، ثبات ارزش های اخلاقی و حسن و قبح ذاتی و عقلی آنها یا نسبیت ارزش های اخلاقی که آن را نسبت به افراد و موقعیت های متفاوت سیال و تغییرپذیر می داند و تساهل مطلق اخلاقی را تجویز و ملاک درستی و نادرستی امور اخلاقی را عرف و عقل جمعی می داند.
پرسش
1. مفهوم واژه سکولاریسیم، سکولاریزاسیون و لائیسیته را توضیح دهید.
2. ساحتهای سکولاریسم پژوهی در ساحت سیاست را برشمارید و ویژگی و تمایز هریک بر دیگری را به اختصار شرح دهید.
3. محورهای عرفیگرایی در ساحت باور را ذکر و هر یک را شرح دهید
4. ویژگیهای عرفیگرایی در ساحت رفتار را بیان و توضیح دهید.
برای پژوهش
1. شرح و ترسیم منحنی سیر تحول عرفیگرایی در غرب را از رنسانس تا امروز.
2. شرح و ترسیم منحنی سیر تحول عرفیگرایی در ایران قبل و بعد از انقلاب.
3. رابطه احزاب و جریانهای سیاسی در ایران با دو مؤلفه اسلام و سکولاریسم
4. میزان ارتباط تحولات جاری در خاورمیانه و غرب با سکولاریسم.
منابع برای مطالعه بیشتر
ربانی گلپایگانی، علی ریشهها و نشانههای سکولاریسم دانش و اندیشه معاصر 1379.
1. سربخشی محمد، اخلاق سکولار (مفاهیم، مبانی، ادله، نقدها) موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) 1388.
2. گلشنی مهدی، از علم سکولار تا علم دینی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی چاپ چهارم 1388.
3. رهنمایی احمد، حکومت جهانی واحد: رویارویی جهانبینی سکولار با جهانبینی توحیدی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) 1387.
4. رحیمپور ازغدی، حسن گفتگوی انتقادی در علوم اجتماعی (خوانش منتقدانه متون کلاسیک «جامعهشناسی»)، طرح فردا، 1389.
5. برگر پترل، افول سکولاریزم: دین خیزشگر و سیاست، ترجمه افشار امیری، تهران: جهانی پنگان ۱۳۸۰.
6. نجفی، موسی اندیشه دینی و سکولاریسم در حوزه معرفت سیاسی و غربشناسی (دهههای نخستین یکصد سال اخیر ایران) پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1375.
7. مشکی، مهدی درآمدی بر مبانی و فرآیند شکلگیری مدرنیته مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) 1388.
8. کمالی اردکانی علیاکبر به اهتمام، بررسی و نقد مبانی سکولاریسم، تهران: دانشگاه امام صادق(علیهالسلام)، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1386.
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.