سقوط تمدن غرب-فروپاشی آمریکا /

تخمین زمان مطالعه: 19 دقیقه

با توجه به سخن مقام معظم رهبری در مورد اینکه نسل حاضر سقوط تمدن غرب را خواهد دید و با توجه به شرایط امروز جهان، آیا وقوع این امر در سالهای نزدیک آینده خواهد بود؟


از نظر لغوى واژه تمدن از ریشه « مدن » گرفته شده و معناى آن پذیرش مدنیت , شهر نشینى , خو گرفتن به آداب و اخلاق شهریان , پذیرش شهر و قانون و سایر شئون اجتماعى و همکارى افراد اجتماع با یکدیگر در امور مختلف اجتماعى و سیاسى , اقتصادى است . 1 براى تمدن تعاریف گوناگونى ارائه شده است و براى آن ارکان متعددى برشمرده اند که در شکل گیرى و پایدارى آن مؤثر بوده است ویل دورانت , تمدن را چنین تعریف مى کن , تمدن به شکل کلى آن عبارت از نظمى اجتماعى است که در نتیجه وجود آن , خلاقیت فرهنگى امکان پذیر مى شود و جریان پیدا مى کند در تمدن چهار رکن و عنصر اساسى وجود دارد که عبارتند از : پیش بینى و احتیاط در امور اقتصادى , سازمان سیاسى سنن اخلاقى و کوشش در راه معرفت و بسط هنر , ظهور تمدن هنگامى امکان پذیر است که هرج و مرج و ناامنى پایان پذیرفته باشد . چه فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوى و احتیاط به ابداع و اختراع به کار مى افتد و انسان خود را تسلیم غریزه اى مى کند که او را به شکل طبیعى به راه کسب علم و معرفت و تهیه وسایل بهبود زندگى سوق مى دهد . 2 تمدن غرب اگر چه در دیدگاه برخى محققان داراى ریشه هاى سه هزار ساله بوده و به دوران یونان و روم باستان بر مى گردد اما واقعیت اینست که تمدن غرب امروز محصول فرایندى است که تقریبا از اواخر قرن 14 میلادى آغاز شده و به دنبال برخى تحولات به حاکمیت قرون وسطایى کلیسا پایان داد و بشر را وارد مرحله جدیدى از زندگى نمود که در آن جایگاه خدا با بشر تعویض شد وبسیارى از ارزشها جاى خود را با ارزشهایى که پیش از آن عمدتا ضد ارزش بودند عوض نمود . این تحولات با موضوع مهم دیگرى به نام مدرنیزاسیون همراه بود که برخى از ویژگى هاى آن عبارت بودند از : . 1 بشر انگارى و اومانیسم . 2 تاکیدو تکیه بر عقل جزوى نفسانیت مدار استیلا جو ( عقل مدرن ) . 3 اصالت علم جدید . 4 جداکردن اخلاق از تاروپود عالم . 5 سکولاریزم و سکولاریزه کردن امور . 6 بروکراسى پیچیده مدرن . 7 نهیلیسم و پوچ گرایى . 8 اعتقاد به قانون گذارى توسط عقل جزوى بشرى و حق حاکمیت بشرى . 9 سرمایه سالارى ( رک : شهریار زرشناس ، مبانى نظرى غرب مدرن ) تمدن غرب با استفاده از ابزار علم جدید و تکنولوژى هایى که هر روز به مدد انگیزه هاى جدید دنیاطلبانه در حال رشد بود به سطحى از پیشرفت مادى رسید که دیگر توان محدود شدن در مرزهاى جغرافیایى خود را نداشته و احساس نیاز به بازارهاى بین المللى و نیز زمین و منابع مورد نیاز باعث شد تا با پدیده موسوم به سرریز شدن مواجه شده و با تهاجم به مناطق دیگر کره زمین پدیده استعمار و استعمارگرى را به وجود آورد که به تسلط چندین قرنه بر منابع مادى ومعنوى ملتهاى دنیا منجر شد که این تسلط اگر چه امروزه به شکل مستقیم خود دیگر نمود و بروزى ندارد اما همچنان ملتهاى فراوانى در دنیا طعم تلخ سلطه غرب را در قالب استعمار نو و استعمار فرانو احساس مى کنند . اما تمدن غرب با تمام قدرت نمایى هاى که در برابر ملتهاى دنیا انجام داده است به دلیل برخى ویژگى هایى که از خود بروز مى داد و به فراموشى سپردن برخى امورى که در پایدارى تمدنها نقش دارند از جمله فرهنگ ومعنویت به مرور دچار مشکلاتى شده است که به انواع بحرانها در درون این تمدن منجر شده است که باعث ضعف آن شده است که به برخى از آنها در ادامه اشاره خواهیم نمود . اما در باره سوال شما ، بر طبق تحقیقاتى که انجام شد مقام معظم رهبرى هر گز به طور صریح زمانى براى سقوط غرب تعیین نکرده اند و اساسا شان مقام معظم رهبرى پیش گویى و پیش بینى نمى باشد بلکه ایشان در سخنان متعددى ضمن اشاره به مشکلاتى که غرب با آنهامواجه است به تحلیل از منظرهاى مختلف در باره آینده غرب پرداخته و بروز این اشکالات در سیستم تمدن غرب را نشانه فروپاشى و سقوط آن دانسته اند که البته تحلیل قضایا با پیش بینى به اصطلاحى که معروف است تفاوت دارد به عنوان مثال مقام معظم رهبرى در سخنانى در باره آمریکا و نقشه هاى آن و آینده توطئه هاى آن فرموده اند : اگر در نیم قرن قبلى ، آمریکا خود را صاحب اختیار کشورهاى آمریکاى لاتین میخواست ، در نیم قرن کنونى خود را سلطان و دیکتاتور بى‌قید و شرط همه کشورهاى منطقه اسلامى مى خواهد . هدف‌گیریها و برنامه ریزى‌هاى بین المللى و پرضایعه آمریکا ، همه ناظر به این مدّعاى متکبرانه و در عین حال احمقانه است . شک نیست که آمریکا و متحدانش ناکام خواهند شد و دنیا یکبار دیگر شاهد سقوط یک امپراتورى قدرتمند ولى مَست ، خواهد بود ، همچنانکه هم در افغانستان و هم در فلسطین ، محاسبات مستانه آنان غلط از آب درآمد . ولى اگر امت اسلامى چه دولت ها و چه ملت ها بموقع و خردمندانه و شجاعانه تصمیم نگیرند ، بار دیگر خسارت هاى سنگین و دیرجبرانى خواهند داشت . ( پیام مقام معظم رهبرى به کنگره حج در سال 1381 ( 21 / 11 / 1381 همانگونه که مشاهده مى شود مقام معظم رهبرى در بیان تحلیل مسائل جهان اسلام شکست و سقوط امپراتورى غرب به سردمدارى آمریکا را در گرو بیدارى اسلامى و اتحاد ملتها مى داند که این مسئله به معناى تحلیل قضایا و بیان احتمالات مى باشد و نه پیشگویى و تعیین زمان دقیق آن . مقام معظم رهبرى در سخنان دیگرى نیز فرموده اند : مقام معظم رهبرى فرمودند : « غرب دچار بحران شدید هویت فرهنگى و شخصیتى بوده و به علت از بین رفتن پایه‌هاى اخلاق از درون در حال متلاشى شدن مى‌باشد . » ( بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار نمایندگان فرهنگى جمهورى اسلامى ایران در خارج از کشور ، 76 / 6 / 11 ) در این سخنان نیز باز مسئله پیش گویى نیست بلکه تحلیل اوضاع داخلى غرب و مشکلاتى که با آن گریبانگیر است مى باشد که این مشکلات از نظر مقام معظم رهبرى مى تواند به سقوط غرب بیانجامد . بنابر این به منظوربررسى میزان پایدارى و یا عدم پایدارى تمدن غرب بهتر است با همان نگاهى که مقام معظم رهبرى به مسائل پیرامون تمدن غرب مى نگریستند یعنى بررسى تحلیل از اوضاع وشرایط تمدن غرب به موضوع نگاه کنیم . با نگاهى به شرایط و اوضاع غرب مشاهده مى کنیم که متاسفانه تمدن غرب به دلیل برخى ویژگى هاى ذاتى خویش که مهمترین آنها بحث نفى خدا و جایگزینى انسان محورى و نیز سکولاریزم و جداکردن اخلاق و دین از حوزه هاى اجتماعى مى باشد در حال فروپاشى از درون مى باشد . این فروپاشى به گونه اى است که حتى برخى تحلیلگران غربى نیز خود بدان واقف شده و در کتابها و مقالات خویش سخن از فروپاشى غرب به میان آورده اند . به عنوان مثال دکتر آلکسیس کارل این گونه به آن اعتراف مى کند : « انسان ( غربى بى دین ) در جهان ، در جهانى که خود ساخته ، غریب و بیگانه است . این موجود هنوز نمى تواند دنیاى خود را تنظیم کند . . . ماقوم بدى هستیم ، ما ملت محکوم به زوالیم ، و در طوفان ورشکستگى عقل ، گرفتار شده ایم . ملت ها و جماعت هایى که در این اجتماع ، در این تمدن صنعتى به عالى ترین مرتبه نمو و پیشرفت رسیده اند چون خوب نگاه کنى ملت هایى هستند که ضعف گرفته و به ناتوانى گراییده ، ملت هایى هستند که به زودى به شکست و تباهى خواهند رسید آن هم با سرعتى به مراتب بیش تر از سرعت دیگران . » ( ) . انسان موجود ناشناخته / 43 - . 44 به نقل از امیر رجبى ، چرا نماز بخوانیم برگرفته از سایت تبیان ) « اشپینگلر » در کتاب « سقوط غرب » و « توین بى » در « بررسى تاریخ » به زوال و نابودى این تمدن ، اشاره کرده اند . « ناتائیل وست » نویسنده آمریکایى که کافاکاى آمریکا ، لقب گرفته است میگوید : « این تمدن ، بوى مردار میدهد وقت آن است که مؤدبانه ولى زود به خاکش بسپاریم . ما اعضاى بشاش اداره متوفیات دوران جدیدیم . » ( رسالت هنر ، دکتر مصطفى رحیمى به نقل از امیر رجبى ، همان ) و یا در سال 1993 مقاله‌اى به قلم « اون هریس » با نام « سقوط غرب » منتشر شد که در آن نویسنده بقاى موقعیت ژئوپولتیک غرب را مدیون مقابله با کمونیسم دانسته و مدعى شده بود ، با از بین رفتن کمونیسم ، غرب هم قطعاً [ به عنوان یک بازیگر ژئوپولتیک ] سقوط خواهد کرد . اگر به تضادهایى که میان کشورهاى غربى در زمان جنگ عراق وجود داشت و هنوز هم وجود دارد ، توجه کنید ، به سختى مى‌توان نتیجه گرفت که اتحادى عملى میان این کشورها وجود دارد . ( پروفسور « تیموتى گارتن‌اش » ، استاد دانشگاه آکسفورد به نقل از مجید مرادى ، سقوط غرب ) نگاهى به برخى مولفه ها که در تداوم و یا افول تمدنها نقش اساسى ایفا مى کنند ار جمله مسئله اخلاق و معنویت ، خانواده ، سیاست ، اقتصاد و . . . در غرب نشان از ناهنجارى هایى دارد که در صورت تداوم به زوال تمدن غرب خواهد انجامید که با وجود اینکه هر یک از این عوامل به تنهایى مى توانند باعث زوال تمدن غرب شوند اما به منظور آشنایى هر چه بیشتر با غرب امروز به چند نمونه از این موارد اشاره مى نماییم . سقوط اخلاقى غرب : رابرت جى . رینگراز جمله دانشمندانى است که با درک انحطاط فرهنگى غرب ، ریشه هاى انحطاط را در فساد اخلاقى مى داند و مى نویسد : افول و زوال غرب را مى توان به وسیله یک نمودار پرنوسان نشان داد . آثار انحطاط در ایالات متحده امریکا در پنجاه سال اخیر ( سال هاى بین 1912 تا 1963 ) بیش تر از 137 سال پیش به چشم مى خورد و نیز این آثار در بیست سال گذشته بیش تر از پنجاه سال پیش بوده است . با توجه به آمار و اطلاعات ، مى توان شواهدى ارائه نمود که در حیات غرب از یک سو ، گرایش به دین کاهش یافته و از سوى دیگر ، به نسبت کاهش گرایش دینى ، آمار جرم و جنایت و ناامنى افزایش یافته است . بر طبق آمار سال 1851 ، در حدود 40 درصد از بزرگسالان در انگلستان و ویلز شنبه به کلیسا مى رفتند . در سال 1900 ، این نسبت به 35 درصد و در سال 1950 ، به 20 درصد کاهش یافته است . این تعداد امروز در مجموع ، تقریباً به 11 درصد رسیده است . مذاهب اصلى بریتانیا به طور متوسط ، 5 درصد کلیسا روندگان را در طى نیمه دوم دهه 1970 از دست داده اند . نفوذ مذهب بر حکومت نیز در دوره پس از جنگ جهانى دوم کاهش یافته است . بر طبق آزمون دیگرى ( در کشورهاى امریکا ، آلمان ، بریتانیا و مانند آنها ) به هر میزان که از بزرگسالان به جوانان نزدیکتر مى شویم بر درصدِ کاهش اهمیت خدا در زندگى گروه هاى جوان تر افزوده مى شود . جوان ترین گروه دو برابر و نیم بیشتر از بزرگ ترین گروه پاسخ مادى مى دهد . به موازات آن ، مجموعه مشاهدات در کشورهاى امریکا و آلمان غربى مشخص مى کند که نگرش نسبت به همجنس بازى به تدریج ، مثبت تر مى شود . از سوى دیگر ، با کاهش گرایش به مذهب و اخلاق و فاصله گرفتن از ارزش هاى سنّتى ، شاهد افزایش روز افزون جرم و جنایت در این کشورها هستیم . ازدیاد جرایم در جامعه امریکا به حدّى است که در شهرهاى بزرگ صنعتى و تجارى کسى جرأت پیاده روى در خیابان ها و پارک ها را به هنگام شب ندارد و تجاوز به حقوق فردى و اجتماعى به حدّى رسیده است که مردم در حالت هراس اجتماعى به سر مى برند . در ایالات متحده امریکا درصد کودکان متولد شده نامشروع سفیدپوست و غیر سفیدپوست در یک دوره سى ساله بالا رفته است . از سال 1940 تا سال 1969 از 100 کودک غیر سفیدپوست به دنیا آمده 17 کودک نامشروع بوده و در سال 1969 این تعداد به 31 درصد رسیده و براى سفیدپوستان در دوره مذکور از 2 درصد به 5 / 3 درصد رسیده است . همچنین بین سال هاى 1900 تا 1960 درصد طلاق در آلمان از 17 / 6 به 88 / 7 ، در انگلستان از 2 / 2 به 69 / 5 و در فرانسه ، از 26 / 1 به 82 / 4 افزایش یافته است . در ایالات متحده ( سال 1946 ) از هر دو ازدواج یکى به طلاق منتهى مى شود و بسیارى از کودکان در خانواده هایى بزرگ مى شوند که یا پدر در آن غایب است یا مادر . علاوه بر این ، کسانى هستند که مى کوشند معناى سنّتى ازدواج را که میان دو جنس مخالف صورت مى پذیرفته است ، بشکنند و معناى جدیدى به آن بدهند که عبارت باشد از « هرگونه پیوند و التزامى میان دو آدم ، هرچند از جنس موافق باشند ، مادام که بخواهند با هم زندگى کنند . » بنابراین ، در آخرین مرحله تجدّد یا مدرنیسم ، که برخى به آن « پست مدرنیسم » اطلاق کرده اند ، حتى معناى خانواده ، که در طول قرون و اعصار هیچ گاه مورد معارضه و چند و چون نبوده نیز شدیداً مورد حمله قرار گرفته است . نتایج تحقیقات موریزون در مورد نام نویسى 92 دختر خردسال در مراکز فساد ، مؤیّد فروپاشى خانواده در غرب و ناسازگارى بناى آن با فطرت است . بنا به گزارش یکى از مجلات در فرانسه ، روزانه 2 کودک در اثر بد رفتارى پدر یا مادر جان مى سپارند . در سال 1991 روزانه دست کم ، یک نوزاد در کوچه ها و در کلیساها رها شده اند . ( پایگاه اطلاع رسانى آفتاب به نقل از خبرگزارى فارس ) این آمارهاى تکان دهنده تنها بخشى از واقعیت هایى هستند که امروزه غرب با آن مواجه است و طى آن انحطاط اخلاقى جامعه غربى آن را به سوى سراشیبى سقوط مى کشاند چرا که یکى از مهمترین عوامل قوام و دوام هر تمدنى اخلاق آن مى باشد که در صورت غیبت آن بى اخلاقى به نا امنى و ناامنى به سقوط تمدن خواهد انجامید . دین در جوامع غربى : دین به عنوان مهمترین مظهر هر فرهنگ محسوب شده و فرهنگ یکى از ارکان هر تمدنى مى باشد اما در جامعه غربى به دنبال رنسانس که در واقع پدیده اى واکنشى در قبال هزار سال سلطه دین تحریف شده مسیحى بر آنها بود دین و به طو کلى خدا از عرصه زندگى انسان مدرن غربى کنار گذاشته شد و به جاى آن اومانیسم یعنى انسان محورى جایگزین شد که بر طبق آن همه چیز جهان توسط انسان و براى انسان در همین دنیا مورد برنامه ریزى قرار مى گرفت لذا با حذف دین از عرصه زندگى بشرى تمدن غربى به مرور به پوچى رسید چرا که بر اساس ایدئولوژى تمدن غربى انسان مدرن محور قرار مى گرفت و اصالت ماده ( ماتریالیسم ) و اصالت لذت ( اپیکوریسم ) به عنوان امور به ظاهر زیبا او را از توجه به امور پایدار از جمله امور اخروى باز داشته و باتوجه به سیراب نشدن روح معنویت خواه بشر نهایتا از سویى دچار بحران معنویت شده و از سویى دچار پوچى و بى هدفى مى شد که براى درمان اولى به دینهاى جایگزین روى مى آورد که امروزه این کار با پدیده عرفانهاى نو ظهور و دینهاى ساختگى تعقیب مى شود که البته معمولا به دلیل عدم اشباع خاطر معنویت خواه بشر به راههاى فاسد دیگرى منجر مى شود و یا باز هم سر از پوچى در مى آورد که در نهایت معمولا به افسردگى و خودکشى مى انجامد بنابر این ماده گرایى که در ابتداى ظهور تمدن مدرن غربى مهمترین انگیزه انسان غربى براى توسعه و پیشرفت بود امروزه به مهمترین مانع توسعه تبدیل شده و بشریت را به سمت فنا و نیستى مى کشاند . توجه به آزادى و دمکراسى در غرب : امروزه با بیدار شدن ملتها موضوع آزادى و توجه به خواستهاى آنها به یکى از موضوعات اساسى تمدن هاى امروزین تبدیل شده است که علیرغم اینکه در غرب بیش از هر جاى دیگرى از این مساله سخن به میان آورده مى شود اما واقعیتها نشان از دروغ بودن این ادعاها داشته و اوضاع آزادى به ویژه آزادى بیان و آزادى حق انتخاب در غرب چنان روز به روز وخیم تر مى شود که حتى خود غربى ها نیز بدان اعتراف مى کنندو این نشان دهنده اینست که این قبیبل شعارها صرفا مصرف خارجى دارند وگر نه در داخل واقعیتها خلاف این مطلب را نشان مى دهد از سویى در خارج از این مرزها نیز این شعارها تا جایى محترم هستند که تامین کننده منافعقدرتهاى غربى باشند وگر نه هیچ ارزش و اعتبارى نخواهند داشت به عنوان مثال غربى ها با انتخاباتهایى که در فلسطین و زیر نظر ناظران خودشان برگزار شد به دلیل اینکه نتیجه انتخابات بر خلاف خواست آنها بود مخالفت کردند و یا بیش از سى سال است که با جمهورى اسلامى ایران که مردمسالار ترین نظام دنیا را داشته و کم حضورترین انتخابات آن از پرحضورترین انتخابات بسیارى از کشورهاى غربى باشکوه تر است مخالفت مى کنند لذا این قبیل بى توجهى ها به آزادى ها به مرور باعث ظهور اعتراضات ملتها و نیزبروز تنش هایى در میان ملتهاى غربى شده و به تدریج باعث زوال تمدن دیکتاتورى غربى خواهد شد . در زمینه وضعیت آزادى و دمکراسى در خود غرب دسته اى از صاحب نظران غربى با تاکید بر اینکه « دموکراسى و مردمسالارى در غرب یک دروغ بزرگ است » ( احمد هوبر نویسنده و روزنامه نگار معروف سوئیسى در مصاحبه با کیهان 77 / 7 / 22 به نقل از کتاب عصر امام خمینى ) جریان انتخابات رایج در کشورهاى بزرگ غربى همچون ایالات متحده را نمادى از یک مردم سالارى واقعى ندانسته و اظهار مى دارند : « نامزدهاى انتخاباتى با اتکا بر مشاوران اجیرشده یا به بازى گرفتن مردم ساده لوح و بى تفاوت افکار انها را با مهارت تحت کنترل خود در آورده و افکار بسیارى از مردم را از مشکلات واقعى به سمت مسائل پرسرو صدا و بى مفهوم سوق مى دهند » ( بنجامین اسپاک ، دنیاى بهتر براى کودکانمان ، ص 164 به نقل از همان ) پروفسور روژه گارودى فیلسوف معروف فرانسوى در جواب سوال خانم استروم خبرنگار و مفسر رادیو سوئد که از وى پرسید : آیا در اسلام جایى براى دموکراسى غربى وجود دارد ؟ با تصور واهى خواندن وجود دموکراسى در غرب اظهار داشت : « دموکراسى ! کدام دموکراسى ؟ ! در کدام یک از کشورهاى غربى دموکراسى وجود دارد ؟ جز اینکه در اجتماعات آنها - قانون جنگل حکم فرماست - گروههاى قدرت طلب براى چذب آرا مردم در رقابت هستند » گارودى تصریح کرد : « این فقط یک تصور است که ما مردم و زن و بچه هاى آزادى هستیم ! » ( منوچهر دبیر ساقى ، در غرب چه مى گذرد ، ص 237 به نقل از همان ) همچنین در جریان بزرگترین گردهماى و نشست مشترک اساتید دانشگاهها و اعضا و گردانندگان اتحادیه هاى کارگرى آمریکا ، تحت عنوان پیکار براى آینده آمریکا که در دانشگاه کلمبیا در نیویورک برگزار شد ، جول راجز استاد جامعه شناس دانشگاه ویسکونسین امریکا طى سخنانى با حمله شدید به مدعیان وجود دمکراسى در آمریکا اظهار داشت : این چه نوع ازادى و دموکراسى است که دارایى یک درصد بالاى جامعه بیش از 90 درصد پایین آن است ؟ ! این چه نوع دموکراسى است که در یک اقلیت کوچک با تسلط کامل بر تمام وسایل ارتباط جمعى ، دانشگاهها ، مدارس ، روزنامه ها ، مجلات ، چاپخانه ها و خلاصه بر تمام وسایل و ابزار فکر سازى توان فکر کردن مستقل و قائم بذات را از مردم این کشور گرفته است ؟ ! این چه نوع آزادى و دموکراسى است که کاندیداهاى ریاست جمهوریش خدمتگزار منافع چندصد شرکت غول آساى فراملیتى اند ؟ ! این چه نوع آزادى و دموکراسى است که در آن همین شرکتها در همین دستگاههاى ارتباط جمعى آدم هاى خود را به مردم مى قبولانند و اکثریت قریب به اتفاق مردم توان هیچ گونه مقابله اى با چنین قدرت غول آسایى را ندرندأ ؟ ! ( نشریه جامعه سالم ، ش 23 ، گزارش یک گردهمایى تاریخى به نقل از همان ) نتیجه اینکه تنها با درنظر گرفتن همین مقدار از آمار و اطلاعات به ویژه در زمینه سقوط اخلاقى غرب مى توان به نتیجه رسید که اگر نگوییم غرب در آینده نزدیک سقوط خواهد کرد اما به یقین مى توانیم بگوییم در مسیر سقوط قرار گرفته است و دو عامل سقوط آن راتسریع خواهد نمود : یکى مشکلات خود تمدن غرب که به بخشى از آن در بالا اشاره شد و دیگرى ظهور پدیده اى به نام تمدن اسلامى که اتفاقا نواقص تمدن غربى را نه تنهاندارد بلکه نقطه روشن این تمدن همان نقاط تاریک تمدن غربى مى باشد یعنى اخلاق و معنویت که گوهر گمشده تمدن غربى بود در تمدن اسلامى کاملا یافت شده و توسعه اى که در تمدن اسلامى وجوددارد برخلاف توسعه تمدن غربى که انسان تک بعدى را ارتقا داده و آنگاه آن را ساقط مى نمود توسعه همه جانبه بشریت خواهد بود این مساله از دید تحلیلگران غربى چنان جدى مى باشد که حتى شخصى همچون ساموئل هانتنگتون طراح نظریه برخورد تمدنها که همواره به فکر سلطه تمدن غربى بر جهان بوده است صریحا در کتاب خویش مى نویسد که قرن آینده قرن محمد ( ص ) خواهد بود ( درنگى دوباره بر نظریات ساموئل هانتینگتون به نقل از سایت رستگاران ) ( . ک : درآمدى بر چالشهاى لیبرال دموکراسى ، علیرضا محمدى ، فصلنامه معرفت . ) دوست عزیز در پایان ضمن آرزوى موفقیت شما در تمام مراحل زندگانى در صورتى که این پاسخ ذهن حقیقت جوى شما را قانع نکرده باشد مى توانید با طرح سوال خویش و بیان نقاط ابهام ما را در پاسخگویى دقیقتر یارى نمایید . ( 1 ) على اکبر دهخدا , سنت نامه , تهران : انتشارات دانشگاه تهران , 1378 ج 4 ص . 6108 ( 2 ) ویل دورانت , تاریخ تمدن , ترجمه احمد آرام , انتشارات انقلاب اسلامى , 1372 ج 1 ص . 3 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image