تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه
با تشکر از شما دوست عزیز در ابتدا به توضیح مختصری در مورد این دو شخصیت پرداخته و سپس به پرسش اصلی شما در مورد دیدگاه امامان شیعه نسبت به آنان میپردازیم.
جُنید بغدادی کیست؟
ابن محمّد بن جنید خزاز زجاج، ملقّب به ابوالقاسم، از مشایخ تصوف بنام و از عالمان و فقهای طراز اول اهل سنت محسوب میشده است. محل تولّد و وفاتش بغداد بود. اصل او از نهاوند است و به «قواریری» مشهور گردید. او را پیشوای مذهب صوفیه می دانند، زیرا تصوّف او با قواعد کتاب و سنّت سازگار و از عقاید سخیف، مصون و از شبهه های غلات برکنار و از آنچه موجب ناسازگاری با شرع باشد، به دور است. از سخنان اوست که:«روش ما با کتاب و سنّت مضبوط و منطقی است. هر کس قرآن به حفظ نداشته باشد و حدیث ننویسد، قابل اقتدا نیست.»
عرفا و متصوفه او را ( سیدالطائفه ) می خوانند. همچنانکه فقهاء شیعه، شیخ طوسی را ( شیخ الطائفه ) می خوانند. جنید یک عارف معتدل به شمار رفته و در اصطلاح صحوی خواند میشود، که به معنای عرفای مقید به مذهب و شریعت بود و از هر چیزی که حتی به ظاهر معارض با شریعت بوده است پرهیز میکردند. برخی شطحیات که از دیگران شنیده شده از او شنیده نشده است. او حتی لباس اهل تصوف به تن نمی کرد و در زی علما و فقها بود.
به او گفتند: «به خاطر یاران هم که هست، خرقه (لباس اهل تصوف) بپوش.» گفت: «اگر می دانستم که از لباس کاری ساخته است از آهن گداخته جامه می ساختم اماندای حقیقت این است که:« لیس الاعتبار بالخرقة، انما الاعتبار بالحرقة» (از خرقه کاری ساخته نیست، حرقه(آتش دل) لازم است)».
جنید خواهرزاده، مرید و شاگرد سری سقطی و هم شاگرد حارث محاسبی در سیر و سلوک و شاگرد ابو ثور ابراهیم بن خالد یا سفیان ثوری در فقه بوده است. وی به سال 297یا 298ق. در 91 سالگی در بغداد درگذشت و در مقبره شونیزیه دفن شد.
از موارد مهم در مورد جنید این است که وی در سلسله بسیار از سلاسل صوفیه قرار دارد و در معروف ترین سلسله تصوف که سلسلة الذهب نام دارد نیز دیده میشود. تصوف به وسیله بیان سلسله معرفت خود را به امامان شیعی متصل مینمایند.
بایزید بسطامی کیست؟
ابویزید طیفور پسر عیسی پسر سروشان بسطامی ملقب به سلطانالعارفین به ظاهر در نیمه اول قرن دوم هجری یعنی در سال آخر دورهی حکومت امویان در شهر بسطام از ایالت کومش(قومس)، در محله مؤبدان(زرتشتیان) در خاندانی زاهد و متقی و مسلمان چشم به جهان صورت گشود. (برخی از محققان پدران بایزید از جمله سروشان را پیرو آئین مهر دانستهاند.) فصیح احمد خوافی تولد او را در سال 131 هجری ثبت کرده و نوشته است که جد او سروشان والی ولایت قومس (کومش) بوده است.
به ظاهر بایزید در تصوف استاد نداشته و خرقهی ارادت از دست هیچیک از مشایخ تصوف نپوشیده است، گروهی او را امّی دانسته و نقل کردهاند که بسیاری از حقایق بر او کشف میشد و خود نمیدانست، گروهی دیگر نقل کردهاند که یکصد و سیزده یا سیصد و سه استاد دیده است. قدر مسلم اینکه استاد او در تصوف معلوم نیست که کیست و خود چنین گفته است که: «مردمان علم از مردگان گرفتند و ما از زندهای علم گرفتیم که هرگز نمیرد. و باز پرسیدند که پیر تو در تصوف که بود؟ گفت: پیرزنی»
به هر جهت زندگانی این صوفی بزرگ ایرانی مبهم است؛ اما آنچه مسلم است او به خلاف جنید بغدادی سکری بوده و سخنانی که ظاهر آنها با شریعت همخوانی ندارد در آثار او فراوان به چشم میخورد و همین گفتار و روش او در تصوف که شباهت تام و تمام به روش ملامتیه دارد و موجب شد که مردم بسطام با وی مخالف باشند.
آوردهاند که: (چون کار او بلند شد سخن او در حوصلهی اهل ظاهر نمیگنجید، حاصل هفت بارش از بسطام بیرون کردند. وقتی که وی را از شهر بیرون میکردند پرسید جرم من چیست؟ پاسخ دادند: تو کافری. گفت: خوشا به حال مردم شهری که کافرش من باشم.)
در میان عارفان ایرانی بایزید از نخستین کسانی است که به نویسندگی و به قولی به شاعری پرداخت. امام محمد غزالی در قرن پنجم هجری از آثار او استفاده کرده است ولی در حال حاضر چیزی از آثار قلمی وی در دست نیست.
عمدهی احوال بایزید بسطامی در کتاب «النور من کلمات ابیالطیفور» تألیف ابوالفضل محمد پسر علی سهلکی صوفی است که از خلفاء بایزید بوده و بیشتر روایتها را به چند واسطه از خویشان و نزدیکان بایزید نقل میکند. شطحیات بایزید بسطامی که به «پیر بسطام» شهرت دارد در این کتاب جمع آمده است، بعلاوه پارهیی از این شطحیات را نیز جنید شرح کرده است که در کتاب «اللمع» سراج نقل شده است و از نورالعلوم هم که در شرح مقامات ابوالحسن خرقانی است؛ اطلاعات مفید در باب بایزید بسطامی بدست میآید و در ظاهر آنچه در طبقات سلمی، انصاری، کشفالمحجوب هجویری. تذکرهالاولیاء عطار، نفحاتالانس جامی و سایر مآخذ درباره بایزید آمده است غالبا از همین منابع اخذ شده است بایزید در اوایل عمرخود به اقصی نقاط ایران، عراق، عربستان و شام سفر کرده است.
برخی نوشتهاند که وی شاگرد امامجعفرصادق(ع) امام ششم شیعیان بوده است به روایت سهلکی دو سال برای امام سقایی کرد و در دستگاه امام او را طیفورالسقاء میخواندند. تا آنکه امام جعفر صادق وی را رخصت داد که به خانهی خویش بازگردد و خلق را به خدای دعوت کند. این روایت را غالب مآخذ صوفیه ذکر کردهاند از جمله اینکه: (وی مدت هفت سال از محضر امام جعفر صادق کسب دانش نموده است. گویند بعد از هفت سال روزی حضرت به بایزید فرمودند کتابی را از طاقچهی اطاق بیاور. بایزید گفت طاقچه در کجاست؟ حضرت فرمود در این مدت شما در این خانه طاقچهای ندیدهای؟ جواب داد من برای دیدن خانه و طاقچه نیامدهام، بلکه جهت دیدن طاق ابروی آن قبلهی اولیاء آمدهام (یعنی برای کسب فیض و درک معانی والای انسانیت آمدهام) حضرت فرمود: بایزید کار تحصیل تو تمام است باید به ولایت خود رفته و خلق را راهنمائی نموده و آنان را براه حق دعوت نمائی)
مطلبی که در اینجا قابل توجه و تذکر میباشد اینست که چنانکه تولد بایزید را مطابق نظر برخی از نویسندگان در سال 188 هجری قمری بدانیم واقعهی ملاقات او با امام جعفر صادق(ع) که در سال 148 هجری که وفات یافته ممکن نیست، سهلکی وفات وی را در سال 234 هجری به سن هفتاد و سه ثبت کرده است. میرزا محمدتقی ملقب به مظفرعلیشاه کرمانی درباره سلسلههای تصوف سروده است:
همچنین آن جعفرصادق لقب آن امام پاک پاکیزه نسب
چشم و دل بگشود چو طیفور را بایزید آن پای تا سر نور را
پیر بسطام از دمش شد زندهدل صاحب دل آمد و فرخنده دل
گشته مأذون اجازت زان جناب سلسله جاری شده زان مستطاب
جـمله درویشان شطـاری لقب خرقه بگـرفته از آن کامل ادب
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در تذکرهالاولیاء مینویسد «نقل است که یک بار قصد سفر حجاز کرد چون بیرون شدی بازگشت. گفتند: هرگز هیچ عزم، نقص نکردهای، این چرا بود؟ گفت: روی به راه نهادم زنگی دیدم تیغی کشیده که اگر بازگشتی نیکو، و الا سرت از تن جدا کنم، پس مرا گفت: «ترکت الله ببسطام و قصدالبیت الحرام» خدای را به بسطام بگذاشتی و قصد کعبه کردی . . . »
جنید نهاوندی(بغدادی) دربارهی بایزید بسطامی گفته است: بایزید چون در میان ما چون جبرئیل است، درمیان ملائکه.
از جمله سخنانی که از بایزید نقل شده و از آن کفر وی نتیجه گرفته شده است میتوان به ندای بایزید:«سبحانی، سبحانی، ما اعظم شأنی سبحان» (سبحان مراست، سبحان مراست وه چه بزرگ جایگاهی است مرا) اشاره کرد که همان فنای مصطلح عرفانی را میرساند و ظاهری مخالف با شریعت دارد. به همین دلیل چنین استنباط شده بود که بایزید ادعای الوهیت کرده و در نتیجه همپایهی فرعون شده است. که بنا به نوشتهی کتاب آسمانی در ازای چنین ادعا و خیرهسری به عذابی صعب دچار گردید. جنید هنگام تفسیر این سخنان، در آنها موردی که مغایر دین باشد نمییابد و در تفسیر او از این سخنان تنها یک مطلب استنباط میشود که بایزید غرق در ستایش توحید، وجود خود را از یاد برده و ندای سبحانی او را نباید به شخص وی، بلکه به خدا منسوب داشت، که کلماتش را بایزید بدون اختیار بیان کرده است. میگویند وقتی یک تن از علماء بر کلام بایزید اعتراض کرد که این سخن با علم موافق نیست، بایزید پرسید: آیا تو بر کل علم دست یافتهیی؟ گفت: نه، بایزید گفت: این سخن ما تعلق به آن پاره از علم دارد که به تو نرسیده است.
نظر امامان شیعی در مورد این اشخاص:
در تاریخ نقلی که از امامان شیعی در خصوص این دو مشیخه تصوف رسیده باشد وجود ندارد اما مطلبی که باید به آن توجه داشت این است که جنید فقیهی از فقهای اهل سنت در بغداد به شمار میرفته است و دیدار امام صادق با بایزید هم مورد تردید میباشد. در کل اگر بخواهیم ضابطه و قاعدهای را در مورد دیدگاه امامان شیعی نسبت به این اشخاص مشخص کنیم این است که هر آنچه مطابق دین و شریعت نبوی نباشد و حتی در برخی موارد معارض با آن به شمار آید مورد رضایت امامان شیعی قرار ندارد. به طور مثال شطحیاتی که بر زبان بایزید بسطامی جاری میشده است و یا کلمات قصار او و باید توجه داشت گرچه این اشخاص خود را به وسیله سلاسل صوفیه به امامان شیعی متصل میسازند اما سیر و سلوکی ویژه خود داشته و با وجود ائمه برای خود خلافت در طریقت را ادعا داشته اند که جای شگفتی بسیاری دارد به طور مثال با وجود امام موسی کاظم علیه السلام، تمسک به بایزید بسطامی کمی جای شگفتی دارد.
در مجموع برداشت خوبی از امامان شیعه نسبت به اینگونه افراد به چشم نمیخورد اما این به آن معنا نیست که هیچیک از آموزههای آنان قابل اعتنا نباشد بلکه برخی از آموزههای تصوف مورد قبول شریعت میباشد.
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.