فصل [۲۴]: [مراتب ذکر] /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

فصل [۲۴]: [مراتب ذکر]


فصل [24]: [مراتب ذکر] اى عزیز! چون ذکر و اقسام آن و فواید آن را دانستى ، و دانستى که بهترین اقسام آن ذکر قلبى است با شرایط مذکوره ، بدان که مقصود از اذکرکم (554) توفیق حق است براى مراتبى که ذکر راست ، یعنى ذکر لسانى و ذکر قلبى و ذکر روح و ذکر سر و ذکر خفى . و روح واسطه میان عالم قلب و سر است . و مرتبه ((سر)) نزد بعضى بالاتر از مرتبه ((روح)) است ، و نزد بعضى واسطه میان قلب و روح است . و به حقیقت ((سر))، عین روح دل است ، چون قلب و روح متجلى گردند به وصف غریب که نهایت مقام آن ها است آن صفت غریب ((سر)) باشد. و ((خفى)) روحى است خاص که خاصان حضرت را عطا فرمایند که : و ایدهم بروح منه ،(555) و به واسطه آن راه یابند به عالم صفات الوهیت . ((که رستم را کشد هم رخش رستم)). لا تحمل عطایا الملک الا مطایا الملک .(556) و ذکر در مرتبه خفِى تا وجود روحانیت باقى است و به مرتبه فنا نرسیده است آن ذکر به حقیقت خفِى نیست چنان چه بزرگان این طایفه فرموده اند که : لا یطلع علیه ملک فیکتبه ، و لا نفس فتعجب به ،(557) اشاره به این است . و چون به حقیقت فنا برسد اینجا بود که باطن او از نفِى بایستد و جز اثبات نتواند و ذکر او ((الله الله)) شود، و این جا به حقیقت کلمه و سر او برسد، و سر این حدیث قدسى که : اءنّ فِى جوف ابن آدم لمضغة ، و فِى المغضة قلبا، و فِى القلب فؤ ادا، و فِى الفؤ اد سرا، و فِى السر خفیا، و فِى الخفِى اخفى ، و انا اخفى ،(558) ظاهر گردد. و از این جا ظهور یابد حقیقت آن چه گفته اند که : حقیقة الذکر الخروج عن میدان الغفلة الى فضاء المشاهدة .(559) و مشاهده در تجلى ذات بود، و مکاشفه در تجلى صفات ، و محاضره در تجلى افعال . و مقصود از ذکر لسانى توجه کلى است به جمیع قواى روحانى و جسمانى تا نفِى خواطر شود به این توجه کلى و از ملازمت و مداومت به این ذکر به دل برسد و از زبان به دل منتقل شود، و در دوام ذکر قلبى نورى از انوار الهى متجلى گردد و باطن بنده را مستعد تجلیات اسمایى و صفاتى و قابل تجلیات ذاتى گرداند. کمال مراتب ذکر و درجات آن آن است که مذکور به دل مستولى شود و مذکور ماند و بس همگى دل را دوست گیرد. و فرق است میان آن که همگى دل را دوست گیرد و میان آن که همگى دل را ذکر دوست گیرد. و آن که همگى دل را دوست گیرد نتیجه محبت مفرط بود که آن را ((عشق)) خوانند. عاشق گرم رو همگى او را معشوق دارد و باشد که از غایت اشتغال به معشوق نام معشوق را نیز فراموش کند، و چون چنین مستغرق گردد، وجود خود را و هر چه هست جز حق تعالى را فراموش ‍ کند و به حقیقت این معنى که واذکر ربک اءِذَا نسیت نفسک [رسد] لان تحقق المذکور و شهوده یوجب نفِى الغیریة ، فاءِذَا فنیت نسبة الغیریة .(560) و چون به حقیقت این معنى برسد که خود را و هر چه هست جز حق تعالى فراموش کند این حالت را ((فنا و نیستى)) گویند و نهایت سیر الى الله [است] بود. اکنون به اول راه تصوف و اول عالم توحید و وحدانیت و به مبداء درجات ولایت خاصه رسیده باشد. چیست معراج فلک ؟ این نیستى عاشقان را مذهب و دین ، نیستى هیچ کس را تا نگردد او فنا نیست ره در بارگاه کبریا و اینجا بود که صورت ملکوت بر وى روشن گردد و ارواح انبیا و ملائکه را به صورت هاى نیکو بیند، و آن چه خواص حضرت الوهیت است پیدا گردد، و هر کس را چیز دیگر پیش آید. و فایده این گفتگوها راه رفتن است نه راه گفتن . اما مقصود اهل الله از شرح این سخنان جز تنبیهى و تشویقى نباشد. [تفسیر فنا] و باید از وجود روحانى نیز فانى گردد تا در رؤ یت جلال و کشف عظمت الهى بر دل و غلبات این حال ، دنیا و عقبى فراموش گردد و احوال و مقامات در نظر همت حقیر نماید. از عقل و نفس فانى گردد و از فنا نیز فانى گردد و در عین فانى زبانش ناطق گردد و تن ، خاضع و خاشع شود. و در این این فنا حیرت و بى نشانى بود. کس مى ندهد ز تو نشانى این است نشانى بى نشان اى عزیز! اگر کسى در ذکر کردن به این درجه نرسد و این احوال و مکاشفات وى را نبود لکن ذکر بر وى مستولى گردد و در دل متکم شود، و معنى کلمه توحید - آن معنى [بود] که در آن حرف نبود، عربى و فارسى نباشد - بر دل غالب آید و دل به ذکر و معنى او قرار گیرد چنان که دل را به تکلف به جاى دیگر نتواند برد، [و] این مرتبه نیز عظیم بود که چون دل به نور ذکر آراسته گشت کمال سعادت را مهیا باشد که هر چه در این جهان پدید نیاید در آن جهان پدید آید که : یوم تبلى السرائر(561) است . چون زمین دل را از خار وساوس دنیا خالى کرد تخم ذکر را در او ودیعه گذارد. اکنون هیچ چیز نمانده است که به اختیار به او تعلق داشته باشد و اختیار تا آن جا بود، پس از این منتظر باشد تا چه پیدا شود، و غالب این بود که این [تخم] ضایع نگردد. من کان یرید حرث الْاخِرَة نزد له فِى حرثه .(562) اى عزیز! ذکر بر دوام کلید عجائب ملکوت است و قرب حضرت الهى است . و ذکر بر دوام آن است که بر زبان یا دل بود بلکه آن است که همیشه ملازم و مراقب دل بود، و دل را اول صاف گرداند از عداوت خلق و ذکر ایشان و از ذکر ماضى و مستقبل و از مشغله محسوسات و غضب و اخلاق بد و شهوات دنیا و طلب آن ، و بعد از این ها با حق دارد. و هیچ غافل نباشد که حقیقت ذکر، طرد غفلت است که گفتن ، همه حدیث نفس است و غلاف و پوست حقیقت ذکر باشد. و دوام مراقبه دولت بزرگى است . و علامت صحت مراقبه موافقت احکام الهى است . و خوب دشوار بود. و همیشه دل خویش بر یک صفت و بر یک حال داشتن و مداومت بر مراقبت طریقى است موصل به حقائق ، و دوام مراقبت بى مقدمه قطع علائق و عوایق و صبر بر مخالفت نفس و احتراز از صحبت اغیار، میسر نگردد.(563) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image