سیاست /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

اصول مديريت در اسلام در زمينه «سياست» چيست؟


به اختصار مي توان گفت که معناي مديريت سياسي دراسلام عبارت است از شيوه اداره جامعه و چگونگي حکومت داري از ديدگاه اسلام. دراين زمينه مطالب فراواني در متون اسلامي وجود دارد که در اين ميان به حق مي توان نامه 53 نهج البلاغه، معروف به عهد (نامه) مالک اشتر، را متن جامع مديريت سياسي و منشور حکومت داري اسلامي دانست. براي آشنايي با اصول مديريت سياسي در اسلام، مطالعه دقيق اين نامه گهربار ضروري است. در اينجا با تاکيد بر مطالب اين نامه به اختصار،مواردي به عنوان برخي از اصول مديريت سياسي در اسلام در پاسخ به سئوال مطروحه بيان مي گردد: 1. برخورداري از تقوي و خضوع در برابر خداوند: مديريت اسلامي در تمام زمينه ها همراه با تقوي و رعايت اخلاق است و کارگزاران و مديران جامعه اسلامي بايد از تقواي بيشتري برخوردار باشند. مديران سياسي هم به طريق اولي بايد ويژگي تقوي و خضوع در برابر خداوند را داشته باشند، زيرا صاحبان قدرت و سلطه هستند و احتمال لغزش و غرور براي آنها بيشتر است. امام علي ـ عليه السلام ـ در ابتداي نامه خود به مالک اشتر در قالبي کلي و همگاني او را به رعايت تقوي فرا مي خواند و مي فرمايد: «او را فرمان مي دهم به ترس ازخدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر ديگر کارها»، اما پس از چند عبارت، بخصوص وقتي که مصر و تيزبيني مردم آن ديار را در نگرش به زمامدارنشان به علت داشتن تجربه هاي فراوان در اين زمينه توضيح مي دهد، مجددا او را به تقوي و مخالفت با نفس فرا مي خواند آنجا که مي فرمايد: «هواي خويش را در اختيار گير و بر نفس خود در آنچه که برايت روا نيست بخيل باش». از ديدگاه اسلام کارگزار و مدير بايد به اين باور برسد که قدرتش تنها يک صورت مجازي از قدرت واقعي که از آن خداوند است، مي باشد و او نسبت به آن مالکيتي ندارد. 2. کيفيت استخدام وسيله: ميان هدف و وسيله سنخيت وجود دارد و نمي توان با وسايل نادرست و ناپاک به مقاصد درست و پاک رسيد. نمي توان با کاشتن بدي، نيکي درو کرد و ممکن نيست با ستم، عدالت بر پا کرد. امير مومنان علي ـ عليه السلام ـ در مديريت سياسي خود جز به حق عمل ننمود و هدف براي او به هيچ وجه وسيله را توجيه نمي کرد و هرگز در سياست به دروغ، خيانت، پيمان شکني و گناهکاري دست نيازيد. در نزد آن امام همام پيش بردن امور از راه نادرست، عين شکست و نابودي است، هر چند انسان تصور کند که به نتيجه رسيده است. آن حضرت در همين زمينه مي فرمايد: «ما ظفر من ظفر الإثم به و الغالب بالشّرّ مغلوب» ( کسي که با توسل به گناه پيروز شود، پيروز نيست و کسي که با ستم غلبه کند، در واقع مغلوب است.) 3. صراحت و صداقت: مديريت سياسي اسلام مبتني بر صراحت و صداقت است زيرا اصلاح امور و سامان يافتن درست کارها جز در پرتو راستي و صداقت ورزي، شفافيت و صراحت ورزي ميسر نمي شود. آنجا که دروغگويي، پنهان کاري و تيره سازي رخ مي نمايد، انواع فساد ها و تباهي هاي سياسي هم شکل مي گيرد و دوام مي يابد. چنان چه در حديث آمده است: «الصّدق صلاح کلّ شي (و) الکذب فساد کل شيء». (صداقت سبب صلاح هر چيز و دروغ سبب تباهي هر کاري است.) امام علي ـ عليه السلام ـ درعهد (نامه) مالک اشتر بر همين مسئله تاکيد مي نمايد و چنان بر صراحت و شفافيت در سياست و مديريت تاکيد داشت که به کارگزارانش مي آموخت در جلساتي عمومي، ساده و بي پيرايه با مردمان به پرسش و پاسخ بپردازند و مسائل را صريح و شفاف براي آنان بيان کنند و عرصه اي را فراهم سازند که مردمان به راحتي و با صراحت و شفافيت سخن گويند و انتقاد کنند، دغدغه اي نيز نداشته باشند که اين امر برايشان پيامدهاي خطرناکي دارد. در عرصه صراحت و صداقت است که سياست و حکومت به درستي نقد مي شود، اصلاحات معنا مي يابد و رشد و هدايت حقيقي ميسر مي شود. اتخاذ شيوه هاي پنهاني، قدرت تصميم گيري عقلاني و منطقي را از شهروندان سلب مي کند و آنها را دچار حيرت ساخته و حق مشارکت سياسي صحيح و بر اساس تفکر و تعقل را از آنها سلب مي نمايد. البته در ديدگاه امام علي ـ عليه السلام ـ تنها استثنائي که موجب مخفي و سري نگه داشتن يک تصميم مي شود، مسائل مرتبط به رويارويي با اجانب و دشمنان و مانند آن است آنجا که مي فرمايد: «بدانيد حق شما بر من آن است که رازي را از شما پوشيده ندارم به جز در مورد جنگ». 4. مردم گرايي: مديريت ديني يک مديريت مردم گرا است، زيرا مديريت مطلوب بويژه در عرصه سياسي جز با راستي و پايداري مردم و حضور و مشارکت همه جانبه آنان به سامان نمي آيد، چنان چه حضرت امير ـ عليه السلام ـ ضمن خطبه اي مي فرمايد: «و لا تصلح الولاة الاّ باستقامة الرّعيّه؛ و واليان به صلاح و سامان نيايند، مگر به راستي و درستي و استقامت مردمان». در اسلام نه تنها شکل گيري حکومت و نظام سياسي منوط به درستي و حضور مردم است بلکه استمرار و حرکت صحيح آن هم مشروط به حضور آنها مي باشد لذا امام علي ـ عليه السلام ـ در زمان حکومت خود مي کوشيد که مردم حکومت و مديريت سياسي اسلامي را اين گونه بفهمند و از مناسبات سلطه گرانه و سلطه پذيرانه بيرون شوند و در همه عرصه ها، حضوري واقعي داشته باشند. و با فراهم آوردن مناسباتي سالم و به دور از خودکامگي، مردم را به صحنه حکومت بکشانند. آن حضرت به طور مکرر در عهدنامه هاي حکومتي و دستورالعمل هاي دولتي و رهنمودهاي مديريتي خود، به تبيين رابطه صحيح زمامداران و مردم مي پرداخت و بر دوسويه و متقابل بودن اين رابطه تاکيد داشت. چنان چه مي فرمايد: «اما بعد، همانا خدا بر شما براي من حقي قرار داد، چون زمامداري شما را به عهده ام نهاد و براي شما نيز حقي است بر من، همانند حق من که بر گردن شماست». آن امام بزرگوار در توصيه هايشان به مالک اشتر در نامه 53 در همين زمينه مي فرمايد: «مهرباني با مردم را پوشش دل خويشتن قرار ده و با همه دوست و مهربان باش...، دوست داشتني ترين چيزها در نزد تو (مالک اشتر)، در حق، ميانه ترين و در عدل، فراگير ترين و در جلب خشنودي مردم، گسترده ترين باشد، که همانا خشم عمومي مردم، خشنودي خواص (نزديکان) را از بين مي برد، اما خشم خواص را، خشنودي همگان بي اثر مي کند». 5. مشورت ورايزني: مشورت در امور و پرهيز از خود رأيي از موکد ترين مسائل در راه و رسم سياسي و مديريتي اسلام است. پيامبر گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امام علي ـ عليه السلام ـ اهل مشورت در امور بودند و به کارگزاران خود مي آموختند که چنين کنند. در تاريخ صدر اسلام نمونه هاي فراواني براي اين موضوع در سيره عملي ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ يافت مي شود علي ـ عليه السلام ـ درامور مختلف با نزديکان، ياران و صاحبان رأي مشورت مي کرد، آنگاه تصميم مي گرفت و مي فرمود: «لا مظاهرة أوثق من المشاورة؛ هيچ پشتيباني استوارتر از مشورت کردن نيست». در سيره سياسي آن حضرت مشورت از جايگاه والايي برخوردار بود، چنان که در جنگ صفين به عنوان يک رويداد بزرگ نظامي سياسي، ضمن خطبه اي که در آن حقوق متقابل مردمان و زمامداران را بيان کرده است مي فرمايد: «فلا تکفّوا عن مقالة بحق أو مشورة بعدل؛ پس، از گفتن حق يا رأي زدن و مشورت از روي عدالت باز نايستيد». لازم به ذکر است که در هر امري بايد از مشاوران شايسته بهره گرفت. و مشورت تابع صفات و ويژگي ها است نه تابع جنسيت، طبقه و گروه خاص لذا امام ـ عليه السلام ـ در عهد نامه مالک اشتر ضمن توصيه به مشورت از مشورت با بخيل، ترسو و حريص نهي مي کند و دلايل آن را بيان مي فرمايد. 6. عدالت خواهي و عدالت ورزي: برترين معيار در عرصه مديريت سياسي عدالت ورزي و عدالت خواهي است. اين بدين معناست که شايستگي در همه امور رعايت شود و تبعيض ها زدوده گردد و در آن جا که بايد مساوات پاس داشته شود، به جد پاسداري گردد و آنجا که صلاحيت و استحقاق موجب تفاوت و امتياز مي شود، حقوق متناسب هر فرد به طور شايسته رعايت شود و براي همگان امکان رشد و شکوفايي استعدادها فراهم گردد و هر چيز و هر کس در جاي خودش قرار گيرد و حقوق همه رعايت شود. از ديدگاه اسلام عدالت ميزان سياست است نه سياست ميزان عدالت، همان طور که امير المومنين مي فرمايد: «ملاک السّياسة العدل». و بهترين سياست براي همگان، سياستي است که بر عدالت همه جانبه استوار باشد و به بهانه هاي گوناگون، عدالت زير پا گذاشته نشود به بيان اميرمومنان علي ـ عليه السلام ـ «خير السّياسات العدل؛ بهترين سياست ها عدالت است». آن حضرت در امور خرد و کلان، عدالت را رعايت مي کرد. در نامه 25 نهج البلاغه در ضمن فرامينش به مأموران گرفتن زکات، به مديران و کارگزارانش مي آموزد که پاسدار عدالت باشند و در اجراي وظايف و شيوه مديريتي خود چنان پايبند امور لطيف انساني باشندکه هيچ ترسي در مردم ايجاد نشود و هيچ گونه تعدّي ننمايند، حتي در راه رفتن خود به گونه اي سوي مردم حرکت کنند که آنان احساس بيم و ناامني نکنند و عدالت ورزي امام تا به آنجاست که اجازه ترساندن و بدرفتاري با حيوانات را هم نمي دهد. بهر حال مديريت اسلام در عرصه سياست، مديريتي است از روي معيارهاي عدالت و رعايت موازين عدل. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image