تعریف فلسفه و ضرورت آن /

تخمین زمان مطالعه: 20 دقیقه

فلسفه چیه؟!؟ آیا امر و نهی ای از امامان(ع) در مورد فلسفه داشته ایم!؟ به چه دردی می خوره!؟ و فرق فلاسفه دینی و غربی چیست و کلا در مورد فلسفه توضیح دهید!؟


در حقیقت، هیچ گاه نمی توان گفت فلسفه چیست؛ یعنی هیچ گاه نمی توان گفت: فلسفه این است و جز این نیست؛ زیرا فلسفه، آزاد ترین نوع فعالیت آدمی است و نمی توان آن را محدود به امری خاص کرد. عمر فلسفه به اندازه عمر انسان بر روی زمین است و در طول تاریخ تغییرات فراوانی کرده و هر زمان به گونه ای متفاوت با دیگر دوره ها بوده است، با این حال می کوشیم تا جایی که بتوانیم، فلسفه را معرفی کنیم. واژه فلسفه واژه فلسفه philosophy یا فیلوسوفیا که کلمه ای یونانی است، از دو بخش تشکیل شده است: فیلو به معنی دوستداری و سوفیا به معنی دانایی. وقتی از سقراط سئوال می کردند که: آیا تو فرد دانایی هستی؟ جواب می داد: نه، اما دوستدار دانایی ؛یعنی" فیلوسوفر" هستم. بنابراین فلسفه از اولین روز پیدایش به معنی عشق ورزیدن به دانایی، تفکر و فرزانگی بوده است. تعریف فلسفه ، تفکر است. تفکر درباره کلی ترین و اساسی ترین موضوعاتی که در جهان و در زندگی با آن ها روبه رو هستیم. فلسفه وقتی پدیدار می شود که سوالهایی بنیادین درباره خود و جهان می پرسیم. سوالاتی در مورد علت داشتن یا نداشتن جهان ، واقعی یا غیر واقعی بودن آن ، سرنوشت انسان ، معنای عدالت و چیستی آن ، در مورد زیبایی ، حقیقت زمان و ...چنانچه در این موضوعات می بینیم، پرسش ها و مسائل فلسفی از سنخ امور خاصی هستند و در هیچ علمی به این چنین موضوعات، پرداخته نمی شود.مثلا هیچ علمی نمی تواند به این سئوال که واقعیت یا حقیقت چیست؟ و یا این که عدالت چیست؟ پاسخ گوید. این امر به دلیل ویژگی خاص این مسائل است. یک ویژگی عمده موضوعات فلسفی، ابدی و همیشگی بودنشان است. همیشه وجود داشته و همیشه وجود خواهند داشت و در هر دوره ای، بر حسب شرایط آن عصر و پیشرفت علوم مختلف، پاسخ های جدیدی به این مسائل ارائه می گردد. فلسفه مطالعه واقعیت و وجود است، اما نه آن جنبه ای از واقعیت که علوم گوناگون بدان پرداخته اند. به عنوان نمونه، علم فیزیک درباره اجسام مادی از آن جنبه که حرکت و سکون دارند و علم زیست شناسی درباره موجودات از آن حیث که حیات دارند، به پژوهش و بررسی می پردازد. ولی در فلسفه کلی ترین امری که بتوان با آن سر و کار داشت، یعنی وجود موضوع تفکر قرار می گیرد. مشاییان موجود از آن جهت که موجود است را موضوع فلسفه می دانند و پیروان مکتب صدر المتالهین شیرازی ، وجود از آن جهت که موجود است را موضوع این علم می دانند. فلسفه همواره از روزهای آغازین حیات خود، علمی مقدس و فرا بشری تلقی می شد و آن را علمی الهی می دانستند. این طرز نظر، حتی در میان فلاسفه مسیحی و اسلامی رواج داشت؛ چنانکه جرجانی می گوید:فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی. همان طور که گفته شد، اساسا فلسفه از اولین روز پیدایش، به معنی عشق به دانایی و خرد و فرزانگی بوده و به علمی اطلاق می شد که در جستجوی دستیابی به حقایق جهان و عمل کردن به آنچه بهتر است،یعنی زندگانی درست بود. فلسفه در آغاز حیات خود شامل تمام علوم بود و این ویژگی را قرن ها حفظ کرد؛ چنانکه یک فیلسوف را جامع همه دانش ها می دانستند. اما به تدریج دانشها و علوم مختلف از آن جدا گشتند.در قدیم، این فلسفه که جامع تمام دانشها بود، بر دو قسم بود: فلسفه نظری و فلسفه عملی. فلسفه نظری به علم الهیات، ریاضیات و طیبعیات تقسیم می گشت که به ترتیب، علم اعلی، علم وسط و علم سفلی یا پایین تر نامیده می شد. فلسفه عملی نیز از سه قسمت تشکیل می شد: اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مد ن. اولی در رابطه با تدبیر امور شخصی انسان بود، دومی در رابطه با تدبیر امور خانواده و سومی تدبیر امور مملکت بود. مسائل فلسفه مسائل فلسفه، اساسی ترین سوالاتی است که بشر می تواند بپرسد. ویژگی این سوالات، این است که همیشه وجود داشته و خواهند داشت و هیچ علمی نمی تواند به آنها پاسخ دهد. هر انسانی با این سؤالات بنیادین که به زندگی معنا می بخشند، روبروست. سؤالاتی مانند:زیبایی چیست؟ آیا عالم هدفی دارد؟ علم ما واقعی است یا اینکه همه چیز یک نمایش است؟ و سئوالاتی مانند آن. هر علمی موجودات را از جنبه ای خاص بررسی می کند. مثلا هندسه هر چیز را از حیث اندازه و بعد و شیمی از جنبه خواص شیمیایی بررسی می کند. اما فلسفه در وجود موجودات، شناخت ما به آنها و چیستی حقیقی آنها سئوال می پرسد. به طور کلی اگر نتوان پرسشی را به طور تجربی و با استفاده از حواس یا با انجام آزمایش، پاسخ گفت، آن پرسش، یک پرسش فلسفی است.دانش فلسفه، مانند هر دانش دیگری، غریزه کنجکاوی انسان را در زمینه سوالات و پرسشهای مختلف ارضاء می کند؛ با این تفاوت که سوالات و مسائلی که فلسفه در پی حل آن ها است اساسی ترین و بنیادی ترین نوع مسائلی است که بشر با آن ها سر و کار داشته و دارد. اساسا در فلسفه لذتی وجود دارد که از نیاز ما به خود فلسفه؛ یعنی نیاز به دانستن و فهم جریانات عالم هستی بر می خیزد و گواه این مطلب، معنای خود واژه فلسفه یعنی عشق به دانایی و خرد است. لئوناردو داوینچی می گوید: عالی ترین لذت، لذت درک و معرفت است. فلسفه ما را بسوی این لذت متعالی راهنمایی می کند. اغلب ما انسان ها، جدا از لذات جسمانی، همواره به دنبال حقیقتی هستیم. در جستجوی فهم معنا و مقصود جهان و حوادث آنیم؛ گر چه همیشه به این نیاز درونی و فطری خود آگاه نباشیم. فلسفه به دلیل طبیعتی که دارد، به این نیاز ما پاسخ می دهد. و برای همین نیز از اولین روز حیات آدمی بر روی کره زمین، وجود داشته است. اگر کمی تامل کنیم، می بینیم بدون گزاره های فلسفی نمی توان زیست. به عنوان مثال، یک رویداد ساده و روزمره را در نظر می گیریم: فرض کنید در منزل هستید و تلفن در اتاق بغلی زنگ می زند. شما به سمت تلفن رفته و آنرا بر می دارید. تحلیل همین رویداد ساده نشان می دهد که کار شما بدون فرض و قبول تعدادی گزاره فلسفی امکان پذیر نیست و توجیهی هم ندارد. مثلا برای این که حرکت شما و رفتن به سمت تلفن معنا داشته باشد، باید مفاهیم علت و معلول، هستی و نیستی، زمان و مکان، ذات یا جوهرکه در این جا مقصود از آن همان تلفن است و غیره... را که هیچ یک توسط حواس به ما داده نمی شوند؛ بلکه همه عقلی اند، مفروض بگیریم. برای توضیح بیشتر مطلب می گوییم که باید گزاره های فلسفی زیر را صادق فرض کرده و آن ها را قبول کرده باشید تا پس از زنگ زدن تلفن به سمت آن رفته و گوشی را بردارید: -1چیزی که آثاری دارد، حتما هست. صدای زنگ تلفن می آید، پس حتما تلفنی هست که دارد زنگ می زند. -2هر معلولی، علتی می خواهد. اگر تلفن زنگ می زند معلول، پس حتما علتی دارد.کسی که زنگ زده است. -3 هر جسمی مکانی دارد. اگر تلفن زنگ می زند، پس حتما جایی دارد. بنابراین باید به آن جا بروم. در حقیقت رفتن شما به اتاق بغلی مبتنی بر این گزاره عقلی است. -4چیزهایی را که حس می کنیم، موهوم و خیالی نیستند. بدون فرض این گزاره، شما به تلفن جواب نمی دهید، زیرا آن را موهوم و در خواب و رویا می دانید. -5اجتماع و ارتفاع نقیصین محال است.که معنای آن در این رابطه این است که تلفن نمی تواند هم باشد و هم نباشد. اگر دارد زنگ می زند، حتما هست و نمی شود که نباشد. با تامل بیشتر، به گزاره ها و پیش فرض های فلسفی بیشتری نیز خواهیم رسید و این گزاره ها فقط چند نمونه بودند. اگر در سایر امور نیز دقت کنیم، متوجه می شویم که از گزاره های فلسفی بسیار زیاد دیگری نیز بهره می بریم. مانند: قانون ضرورت علی معلولی، قانون علیت، امتناع تضاد، امتناع تناقص، امتناع دور، امتناع تسلسل و غیره ... . این گزاره های فلسفی در ذهن همه ما انسان ها موجودند؛ به آنها باور داریم و دائما آن ها را به کار می گیریم، بی آنکه توجهی به آن ها داشته باشیم. نقش بنیادین گزاره های فلسفی در امور در زندگی روزمره هنگامی بخوبی درک می شود که فرض کنیم همه آن ها از ذهن همه انسان ها پاک شود. در این صورت همه می دانیم که زندگی به کلی مختل خواهد شد. البته چنان که اشاره شد، تمامی انسان ها بی آنکه نیاز به آموختن دانش فلسفه داشته باشند، چنین گزاره هایی را به طور نا خود آگاه به کار می گیرند. در حالی که فلاسفه آن ها را به طور دقیق استخراج کرده؛ مفاهیم درونی و حدودشان را روشن ساخته و به اشکالات وارده بر آن ها پاسخ می گویند. برای درک این مطلب، به مثال قبلی توجه کنید. پیش از تحلیل این اتفاق، همگی فکر می کردیم که رویدادی کاملا حسی است و همه چیز توسط حواس ساز و کار یافته است. اما پس از تحلیل مذکور، پی به اشتباه خود بردیم. این تحلیل، نوعی تحلیل فلسفی است. یکی از فواید فلسفه این است که به انسان می آموزد که در زندگی بشر، نقش حس بسی کمتر و نقش عقل بسیار بیشتر از آن است که گمان می رود. به عبارت دیگر، آموختن فلسفه انسان را از حس گرایی و توجه تنها به حس و جسم خود که به اقتضای زندگی طبیعی همه بدان دچارند، می رهاند. فلسفه با تحلیل و اثبات و توضیح پیش فرضهای فلسفی علوم به تعمق بیشتری در جریان ها و حوادث جهان پرداخته و پدیده ها و اشیا را تا بنیادین ترین پایه های آن ریشه یابی می کند. بنابراین، در سیر از سطح پدیده ها به عمق آن ها فلسفه از همان نقطه ای آغاز می کند که سایر دانش ها در آن متوقف می شوند. به طور کلی مباحث فلسفی ماهیتا عمیق و دیدگاه ها و آرای فلسفی ذاتا ژرف اند و به همین جهت، فلسفه ژرف نگرتر از سایر دانش هاست و در این زمینه با هیچ یک، قابل مقایسه نیست. همان طور که می دانید، همه دانش ها دارای پیش فرض های فلسفی هستند که بدون این پیش فرضها، بی معنا و غیر ممکن می شوند. پیش فرضهایی مانند اصل امتناع تناقض، اصل امکان شناخت، اصل علیت، اصل ضرورت علی معلولی، اصل معیت علی معلولی، امتناع دور، امتناع تسلسل و... . پس فلسفه، تنها علمی است که پیش فرض های سایر دانش ها را تدارک می کند. به همین دلیل است که فلسفه را نقطه اتکای سایر دانش ها و مادر همه علوم می نامند. همان طور که هر دانشی بر پیش فرضی فلسفی استوار است، هر جنبش اجتماعی و هر مکتب انسانی نیز بر فلسفه ای استوار می باشد. یعنی زیر ساخت هر جنبش و سیستم در همه زمینه ها مکتبی فلسفی است. برای مثال جنبش های بزرگی همچون نازیسم بر فلسفه نازیسم استوار بوده اند. جنبشهای کوچک مانند جنبش هیپی ها، پانک ها و رپ ها نیز از این قاعده مستثنی نیستند و بر مبانی جهان شناختی و فلسفی دیگری استوارند. به طور کلی تمام نظام های سیاسی و اجتماعی که در طول تاریخ در جهان به وجود آمده اند یا می آیند، از فلسفه متاثر هستند. همچنین هر نظام انسانی مانند نظام اخلاقی، سیاسی، حقوقی، اقتصادی، آموزشی و غیره... بر مبانی و پیش فرضهایی استوار است که بسیاری از آنها ماهیتا فلسفی بوده و رد و اثبات آن ها بر عهده فلسفه است. در یک کلام هر جنبش و مکتب اجتماعی و هر نظام انسانی، درست یا نا درست، بر فلسفه ای درست یا نادرست استوار است. فیلسوفان یک جامعه به طور مستقیم با این فلسفه ها سر و کار دارند؛ اما سایر اقشار جامعه هم از این فلسفه ها بی بهره نیستند و به طور غیر مستقیم، از طریق انتشار افکار فلاسفه و بازنمود این افکار در مظاهر زندگی اجتماعی از آن ها متاثرند. به سبب همین تاثیر و تاثرات، غالبا فلسفه ای خاص در یک جامعه مقبولیت عام پیدا می کند. آشکار است که در این صورت، این جامعه تنها آن نوع جنبش ها و نظام هایی را پذیرا است که با فلسفه مورد قبولش نا سازگار نباشد. بنابراین هر جنبشی و هر نظامی در هر جامعه ای با هر فلسفه ای قابل پدید آمدن یا دوام یافتن نیست. از این جا می توان نقش پنهان فلسفه را در زندگی فردی و اجتماعی انسان ها درک کرد. بنابراین، به مقتضای این ویژگی، فلسفه نقشی پنهان در زندگی فردی و اجتماعی بشر دارد؛ به طوری که فقدان یک فلسفه درست به اختلال زندگی فردی یا اجتماعی و چه بسا نابودی اجتماع منجر شود. گواه این مطلب خسارتهای فردی و اجتماعی جبران ناپذیری است که نازیسم و فاشیسم به جامعه بشری وارد آورده اند. چنانکه جنبش نازیسم که بر اساس فلسفه ای نادرست بنا شده بود، باعث بروز جنگ جهانی دوم و کشته شدن میلیون ها انسان گردید. پس به موجب این معیار، تردیدی نیست که برای پیشگیری یا دفع این نوع خسارت ها که جامعه بشری هیچ گاه از آن ها مصون نیست، وجود فلسفه ای صحیح ضروری است و برای داشتن فلسفه صحیح باید فلسفه آموخت. همه ما کسانی را دیده ایم یا شنیده ایم که هیچ گونه کامیابی و نعمت دنیوی نداشته اند و انواع مصیبت ها و بلاهای مادی و معنوی را تجربه کرده اند و در عین حال افرادی شاد و قوی و محکم بوده اند؛ و در مقابل، افرادی را سراغ داریم که مصائبی کوچک آن ها را از پای در آورده است. این فرق ناشی از چیست؟ باید گفت: نوع زندگی انسان ناشی از نوع نگرش وی به هستی، به خودش، به آینده، به دنیا و ماجراهای آن و به طور خلاصه، ناشی از نگرش او به جهان و موقعیت انسان در جهان است که مجموع این ها را جهان بینی می نامند. اغراق نیست اگر بگوییم که هیچ جنبه ای از انسان مهم تر از جهان بینی او نیست؛ زیرا جهان بینی فرد در تمام حرکات و سکنات او و در تمام زندگی وی، نقش اصلی را دارد. بنابراین داشتن جهان بینی درست برای هر انسانی ضروری است. اما این جهان بینی چگونه به وجود می آید؟ در جواب می گوییم که: مسائل اساسی جهان بینی، مسائلی فلسفی اند؛ یعنی باورهای فلسفی هستند که به انسان نوع نگرش یا همان جهان بینی را می بخشند و چون داشتن جهان بینی درست برای هر کسی ضروری است، داشتن باورهای فلسفی درست هم برای هر کسی ضروری است. فلسفه با پایه ریزی مبناهای زندگی انسان، او را در نحوه زندگی و طریقه سلوک در اجتماع راهنایی می کند. اساسا از زمان قدیم، فلسفه به دو بخش نظری و عملی تقسیم می شد. بخش عملی آن مربوط به اخلاق: امور شخصی انسان، تدبیر منزل : امور خانوادگی انسان و سیاست مدن :امور مملکت داری و حکومت بود. به عبارت دیگر، این بخش از فلسفه، مستقیما انسان را در زندگی و امور عملی خود راهنمایی می کرد و به او می گفت که در شرایط خاص، چه چیزی بد و چه چیزی خوب است. چنانکه ذکر شد، فلسفه همیشه به طور مستقیم و غیر مستقیم، تاثیر بسیار مهمی بر زندگی کسانی که حتی چیزی درباره آن نمی دانسته اند، داشته و از طریق ارتباطات رسانه ها فکر اجتماع را تحت تاثیر خود قرار داده است. علت مخالفت با فلسفه اگر صفحه های تاریخ را ورق بزنیم و شرایط و قضای موجود در هر عصر و زمان را مورد ارزیابی قرار دهیم چه بسا با آنانی هم که علم مخالفت با فلسفه را برداشتند تا حدودی همدلی کنیم، البته گفتیم تا حدودی چرا که بیشتر این مخالفتهای جاهلانه و احقمانه بوده است نه از روی آگاهی و دلیل.شاید بتوان مخالفان فلسفه را به سه گروه تقسیم کرد: 1. گروهی که با فلسفه مخالفت می کردند چون آن را نمی شناختند، اینها عالمانی بودند که فقط به ظاهر مسائل و امور عالم اکتفاء می کردند و در آنها با تامل نمی پرداختند 2. گروه دوم کسانی که طرح پرسش های فلسفی را موجب آگاهی مردم و به خطر افتادن موقعیت و جایگاه اجتماعی و سیاسی خود می دانستند. 3.گروه سوم عالمانی که فلسفه را می شناختند اما جامعه را جامعه ای نمی دیدند که بتوان مسائل فلسفی را در آن مطرح کرد.ویا آنکه آن فلسفه ، فلسفه¬ای غیر صحیحی بود مانند فلسفه ای که بر اساس آن جنبش ویرانگر نازیسم پدید آمد.در توضیح این سه دسته می توان گفت: کسانی که (مثلا) باعث شدند ملاصدرا، فیلسوف بزرگ ایرانی تبعید شود و یا شیخ اشراق کشته گردد از گروه اول اند. و کسانی هم که سقراط را وادار کردند تا جام شوکران را بنوشد نیز از قسم دوم اند، و قسم سوم کسانی اند که خود فیلسوف اند اما در میان کسانی قرار گرفته اند که ظرفیت درک ، طرح و به پرسش کشیدن مسائل فلسفی را ندارند، آنان در بین کسانی اند که دوست دارند زندگی کنند بدون آنکه بدانند برای چه و چرا زندگی می کنند، و کسانی اند که قادر به درک فلسفه صحیح از غیر صحیح نیستند. از این رو چه بسا طرح مسائل فلسفی باعث آشوب و زوال زندگی فکری و اجتماعی آنها شود، برای مثال آیا طرح مسائل و مطالبی که در مقطع دبیرستان خوانده می شود برای فردی که تازه وارد کلاس پنجم شده است کاری عاقلانه است. چه بسا ما هم بتوانیم با این گروه همدلی کنیم و از گرفتاری آنان در میان جاهلان افسوس بخوریم.اما باید گفت که اکنون دیگر هیچ یک از این دلایل وجود ندارد و همانطور که می توان مسائل فلسفی را طرح کرد به راحتی می توان به منابع و تلاشهای دیگران نیز دست رسی یافت ، علاوه بر اینکه اینک سطح تفکر و تامل جوانان و جامعه آنقدر رشد کرده است که خود حتی می توانند نظریه پردازی و طرح مسئله کنند. بنابراین اینک کسی را نمی توان یافت که با فلسفه و طرح آن مخالف باشد.فلسفه اسلامى به معناى تفکّر ژرف از همان عصر زایش دین اسلام پدیدار شد و قرآن نیز بر این تفکّر هستى شناسانه آفاقى و انفسى تاکید ورزید تا این که در دوره هاى آغازین حکومت عباسیان در سده دوم، فلسفه خردگراى یونان قدم در دنیاى اسلام گذاشت که به دست مترجمان بزرگى چون عبدالمسیح حمصى صورت گرفت. در این دوره فیلسوفان ژرف اندیشى چون ابویوسف بن اسحاق کندى فلسفه عقل گراى ارسطو را به همراه فلسفه نوافلاطونیان در کنار فلسفه نبوى و تفکر اسلامى قرار داد و اندک اندک ریشه هاى فلسفه کلاسیک اسلامى همراه با دو گرایش عقل و ذوق در زمین جهان اسلام شکل گرفت. در آغاز بزرگانى چون فارابى و ابن سینا خردگرایى فلسفى را با فضاى تفکر اسلامى به جهانیان ارائه داند و مشاء اسلامى را پدیدار ساختند. پس از آنان، شیخ اشراق فلسفه ذوق گرا را در کنار تحلیل عقلانى قرار داد و ذوق و شهود را نیز در فلسفه اسلامى جدا نمود و فلسفه اشراق را پایه ریزى کرد. در کنار پدیده فلسفه عرفان نظرى اسلامى با دستان پرتوان و با برکت محیى ابن عربى شکل گرفت و به دست خود وى و شاگردان بزرگش چون صدرالدین قونوى به اوج خود رسید. آهسته آهسته ستبر جامعه فلسفى اسلامى براى همگامى عرفان و برهان (فلسفه) آماده شد تا این که قهرمان تفکر و شهود قدم در عرصه فلسفه گذاشت و عرفان را به زیور برهان مزین ساخت و مکتب حکمت متعالیه را تشکیل داد. این قهرمان ژرف اندیش کسى جز ملاصدراى شیرازى نبود. پس از آخوند صدرا فلسفه اشراق و مشاء و عرفان یگانه شدند و راه تفکر واحدى را برگزیدند و بزرگانى چون ملاعلى نورى، حاجى سبزوارى، مدرّس زنوزى، آقا محمد رضا قمشه اى، میرزا هاشم اشکورى و علامه طباطبایى در عصر ما، راه و ایده ى صدرالمتألهین را نه از روى تقلید، بلکه با تفکرى هم دلانه ادامه دادند و امروزه فلسفه اسلامى از جهت نگرش هستى شناسانه در اوج خود به سر مى برد. گر چه نگرش معرفت شناسانه به دلیل نوپا بودن آن، در فلسفه اسلامى کم رنگ است و باید متفکّران عصر جدید با مواد خام فلسفه معرفت شناسى اسلام، این جهت را نیز به اوج خود برسانند، این چند سطر در بیان روند فلسفه در اسلام بوده است(ر.ک تاریخ فلسفه اسلامى، هانرى کرین، تاریخ فلسفه اسلامى، م.م شریف و داستان تفکر فلسفى، دکتر دینانى). امّا روند فلسفه در جهان غرب: ما روند فلسفه غرب را از فلسفه یونانیان آغاز مى کنیم. فلسفه یونانى پس از آن که در آسیاى صغیر طلوع کرد، مشى تکاملى خود را ادامه داد تا این که در دو فیلسوف بزرگ یعنى افلاطون و ارسطو شکوفا شد و پس از آن دو حوزه هاى گوناگون فلسفه همچون حوزه رواقى، حوزه ایپگورى، حوزه نوفیثاغورى، نوافلاطونى و... پدید آمدند و تفکر ویژه اى از خود به نمایش گذاشتند. این فلسفه در قرون وسطى با دین مسیحیت درآمیخت. ابتدا فلسفه افلاطونى و نوافلاطونى در تفکر فلسفى آگوستین و سپس با یارى فلسفه مشائى اسلامى، فلسفه ارسطویى از اندیشه فلسفى توماس آکوئیناس اما اندک اندک فلسفه قرون وسطى و فلسفه با گرایش هستى شناسى کنار گذاشته شد و فلسفه معرفت شناسى و شکاکیت معرفتى با تولد فکرى دکارت نمایان شد و با روش عقلى تفکرات فلسفى خود را بنیان نهاد. تا این که فلاسفه تجربه گرایى چون جان لاک و هیوم قدم در عرصه فلسفه گذاشتند و ملاک و حجیت شناخت را به تجربه حسى دانستند و در پى این دیدگاه تجربه گرایانه به ویژه هیوم و انکار مابعدالطبیعه و دین از طرف وى و با توجه به تعارض دین و علم، فلسفه دین شکل گرفت و بزرگانى چون شلایر ماخر بحث تجربه دینى را راه انداختند. پس از هیوم، کانت شهیرترین فیلسوف معرفت شناسى با نقد خرد ناب و عقل نظرى، عقل نظرى را از گردونه فلسفه خارج کرد و تنها به اخلاق و عقل علمى اهمیّت داد. پس از کانت، هگل، شوپنهاور و نیچه با اندیشه هاى فلسفى خاصى جلوه کردند. تا این که هوسرل پدیدارشناسى را بنیان نهاد و هایدگر نیز فلسفه وجودى را پایه ریزى کرد و با نداى اى فلاسفه! آن قدر در جهان درونى غوطه ور نشوید و از آن بیرون بیایید و کمى به جهان خارج و هستى برونى توجه کنید. به همراه این فلسفه وجودى، علم هرمنوتیک و فهم متن را راه انداخت و شاگردان برجسته وى مانند دلتا و پس از او گادامر هرمنوتیک را به اوج خود رساند و در این بین بحث فهم متون دین داغ شد. امّا در آمریکا نیز اصالت عمل و پراگماتیسم راه افتاد و بزرگانى چون ویلیام جیمز و دیویى ظاهر شدند و با ظهور فرگه و راسل منطق جدید پدیدار شد و شاگرد راسل یعنى ویتگنشتاین با تفکرى ژرف فلسفه زبان را به وجود آورد و قرن بیستم نیز بزرگانى چون برگسن اصالت روح و شهود عقلى را قائل شدند و در کنار وى فلسفه عرفان و تجربه هاى عرفانى، نمایان شدند و امروزه یکى از پرطرفدارترین تفکّر و دیدگاه فلسفه عرفان و بلکه خود عرفان است که سخت متکى به شهود عارفان پیشین و حال جهان است و این خود خبر از هویت فرهنگى و انقلاب فرهنگى جهان مى دهد(ر.ک فلاسفه بزرگ (براین مگى) و تاریخ فلسفه (کاپلستون) و...).برای آگاهی بیشتر نگا:- محمد شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ج 2، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول 1365- مقاله صدرالدین شیرازی (ملا صدرا)، دکتر سید حسین نصر، ترجمه کامران خانی، ص 505 - 475- استاد سید جلال الدین آشتیانی، شرح حال و آراء فلسفی ملا صدرا و کتاب های پیش گفته. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image