تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه
اصلاحطلبان در ایران تجلی عینی نوگرایی دینی بوده و با عرفیگرایی و ایدئولوژیزدایی و همچنین نقد حکومت دینی زاویهی زیادی را با گفتمان امام خمینی(ره) به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی ایجاد نموده و غرب را الگو و الهام بخش خود میپنداشتند...
در بخش قبلی از این مقاله به بررسی مبانی معرفتشناختی تجدیدنظرطلبان و مبانی انسانشناختی جدیدی که توسط این جریان جهت تغییر باورها و الگوهای رفتاری مردم ایران دنبال میشد، پرداخته شد. ادامهی بحث را دنبال میکنیم؛
سکولاریسم و اهداف آن
1- سکولاریسم:
سکولاریزاسیون یا سکولار کردن به معنای پروسه و فرآیندی میباشد که طی آن به عرفیسازی، قداستزدایی، بشری و ابزاری شدن دین پرداخته میشود. در فارسی سکولاریسم را به عرفیگرایی ترجمه کردهاند که منظور از عرفیگرایی، دنیایی کردن و این جهانی ساختن در مقابل آخرتگرایی است؛ سکولاریسم بر مبنای انکار تأثیرگذاری امور مقدس در زندگی انسانی، همهی ارزشها و حقایق را بر محور انسان، عقل انحصاری، ابزاری و حسابگر قرار میدهد. مذهب و دین در این نگاه، متعلق به دوران ابتدایی حیات بشر هستند و حضور در دوران جدید شبیه زایدههای ارگانیسم بشری هستند که کارکرد آنها یادآوری مراحل خاصی در حیات بشر میباشد. انسان سکولار بر اساس آموزهی اصلی سکولاریسم، به گونهای زندگی میکند که گویی خدایی نیست و اگر هست او را به خودش وانهاده است. بر این اساس انسانها آگاهانه از دین و دعوت به آن، به تجربیات و باورهای انسانی میگریزند.
نوگرایان دینی در گرایش به سکولاریسم و مطرح کردن آن به عنوان آرمان خود از این زاویه وارد شدهاند که سکولاریسم به معنای بیدینی و مخالفت با دین نیست. براساس نگاه آنها، باز تعریفهای دینی و نشان دادن انگیزههای دنیوی در دین باعث میشود تا انگیزهها از آسمان به زمین آمده و دین با دنیا جمع شود. در چنین حالتی، هم دین بر جا میماند و هم مزایای سکولاریسم مثل نفع فردی و عمومی که عامل پیشرفت و ترقی در دنیای مدرن هستند به دست میآید. مدعای اصلی در این مورد آن است که بخشهای حقوقی متعلق به انسانها به خود آنها واگذار میشود و آنها امور سیاسی و اجتماعی خود را بر مبنای علم و عقل اداره کنند. این نگاه به سکولاریسم جدا از سایر ویژگیهای تفکر لیبرالی غرب همچون انسان مداری، علمگرایی و عقلگرایی نیست و نمیتوان آن را در امور خاصی محدود کرد.
2- ایدئولوژی زدایی:
نوگرایان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در اولین کشاکش فکری خود به ایدئولوژی زدایی و عبور از ایدئولوژی پرداختند. نوگرایان در ایدئولوژی زدایی به بهانهی دفاع از علم و عقل به صورت مشخص در کنار عرفیگرایان سکولار و لاییک قرار میگیرند و ایدئولوژی را اسطوره و دگم فکری که خارج از چارچوب علم است، معرفی میکنند. ایدئولوژی زدایی در اصل، نقد دینمداری و ادعاهای جدید دین در حوزهی اجتماع و سیاست بود. گاهی صریح اعلام میشد که در دین هیچ ایدئولوژی وجود ندارد و کسی که مدعی وجود ایدئولوژی در دین شود، در واقع حرف بیربط زده است.[1]
این ایدئولوژی زدایی در جهت حذف دین از صحنهی اجتماع و عمل است. براساس این نگرش، اگر فقه در جامعه برجسته شود، دین ایدئولوژیک میشود. البته این را باید گفت که ایدئولوژی زدایی آنها خود نوعی ایدئولوژی است که میخواهد جامعه را با جدا کردن از دین مدعی دخالت در امور سیاسی و اجتماعی، به سوی دموکراسی و آزادی لیبرالی پیش ببرند. این ایدئولوژی نگاهی خاص از جهان و انسان ارایه میکند، روش سیاسی و اجتماعی ویژهای دارد و مدعی است که تمامی حوزهها باید با دموکراسی و حقوق بشر تطبیق داده شوند.
ایدئولوژی زدایی در اصل، نقد دینمداری و ادعاهای جدید دین در حوزهی اجتماع و سیاست است. گاهی صریح اعلام میشود که در دین هیچ ایدئولوژی وجود ندارد و کسی که مدعی وجود ایدئولوژی در دین شود، در واقع حرف بیربط زده است. این ایدئولوژی زدایی در جهت حذف دین از صحنهی اجتماع و عمل است. براساس این نگرش، اگر فقه در جامعه برجسته شود، دین ایدئولوژیک میشود.
دموکراسی را خواه روشی موفق بدانیم برای تحدید قدرت و تحصیل عدالت و تأمین حقوق بشر، خواه ارزشی متضمن آنها، در هر صورت فهم دینی باید خود را با او تطبیق دهد نه او خود را با دین، چرا که عدل نمیتواند دینی باشد، هم چنان که روشها هم مستفاد از دین نیستند.[2]
این ایدئولوژی، نسبی گرایی و پلورالیسم را برای دین و عقاید دینی افراد و جامعه تبلیغ میکند و خود را تنها راه مسیر پیشرفت و کامیابی معرفی مینماید.
3- سکولاریسم دینی:
1-3: نقد و حذف روحانیت:
استقرار جمهوری اسلامی ایران علاوه بر تغییر جهت فکری و معرفت شناختی نوگرایی دینی، صف نوگرایان را از علمای دین، روحانیت روشنفکر و حکومت دینی جدا کرد. روشنفکران دینی به نقد حکومت در قالب جمهوری اسلامی، دین حوزوی و روحانیون در جهت دموکراسی و حقوق بشر غربی پرداختند. از نظر روشنفکران دینی، روحانیت و فقها با گرفتن قدرت و ثروت بر دیگر طبقات اهل فکر و روشنفکران غالب شدهاند، در حالی که از نظر آنها قرار نبوده در انقلاب اسلامی غلبه با فقه و فقیهان باشد. نوگرایان یک هدف اساسی در نقد روحانیت دارند و آن این است که میخواهند اختصاص دین شناسی به روحانیت را از بین برده و برای آنها رقیب ایجاد کنند و نوگرایان و دین داران را در باز فهمی دین مسؤول معرفی کنند.
«سروش» میگفت: «جدایی دین از معرفت دینی و قرار دادن آن درون معرفت بشری، به معنای آن است که هر تحول در معرفت بشری به تحول در معرفت دینی منتهی میشود و این در عمل به معنای از بین رفتن اقتدار مرکزی برای کسانی بود که خود را متولی دین میدانستند.»[3]
2-3: حداقلی کردن فقه و احکام دینی :
سکولاریسم که محور آن شخصی و فردی شدن دینی میباشد، ایجاب میکند که انسانها میتوانند هم به اصول دینی و خداوند معتقد باشند و هم در احکام عملی و روابط اجتماعی تابع شرایط، حقوق و ارزشهای جدید باشند. نوگرایان دینی این اصل را به گونهای دیگر توجیه میکنند و آن این که فقه و احکام دینی با برنامهریزی و پیشبرد امور متفاوت است. برنامهریزیهای اجتماعی و قوانین جامع، کار علم و ارزشهای علمی است، در حالی که وظیفه و کاربرد فقه پیش بردن افراد به سوی خداوند و سلوک توحیدی است.
براساس این پیشنهاد و نظریهی اوامر و نواهی مربوط به عبادت مثل نماز، روزه، زکات و... در عصر رسول اموری رازگونه نبودهاند، بلکه این عبادتها و اعمال نوعی اعتراف و شهادت به خداوندی خدا و پرستش است و برای انسان معتقد به خداوند اعتراف و شهادت به خداوند و گذراندن لحظات و ساعتها در محضر قرب او مسألهای عقلایی بوده و تصرفات نبوی در آنها، همگی به منظور الزام به اصول اخلاقی و عدالت آن عصر صورت میگرفته است. از نگاه نوگرایان، احکام دینی فقه باید با توجه به شرایط مختلف براساس خواست انسانها، پیش فرضها و اوضاع زمانه دچار قبض و بسطهای لازم شود و شکلها و صورتهای متعددی به خود بگیرد و الا نمیتواند با شرایط جدید هماهنگ شود.
اصلاحات تجلی عینی جریان روشنفکری همچنان که گفته شد، شاه کلید تئوری جنگ نرم به تحقق فروپاشی مکتب شیعه در ایران و کودتا علیه گفتمان انقلاب اسلامی است که کسانی چون محمد مجتهد شبستری، هاشم آغاجری و سروش به دنبال تحقق آن بوده و هستند.[4]
چنان که از سال 71 غربیها گفتند، سروش و خاتمی پرچمدار رفرم دینی در ایران هستند و روزنامهی «واشنگتن پست» از سروش به عنوان مارتین لوتر نام میبرد. آنها دم از مدرن شدن دینی میزنند و برای این مدرنیزاسیون طرح اجتهاد در اصول دینی را ریختهاند. آری، اصلاحطلبان سکولار که پدر معنویشان سروش و رهبر سیاسیشان سید محمد خاتمی است، مشغول تدارک یک کودتای ایدئولوژیک در فلسفهی انقلاباند. آنها از مخزن معرفتی استفاده میکنند که هیچ ارتباطی با اسلام ندارد و نمیتوان اشتراکی بین اصول انقلاب و حقیقت آن با شعارهای جامعهی مدنی، گفتوگوی تمدنها، همزیستی مسالمتآمیز ادیان و دیگر رفتارهای اصلاحطلبانه یافت.
اصلاحات از روشنفکری دینی تغذیه کرد، تغذیهی میمونی هم کرد. اما آن یکی از میوههای آن بوده است. اصلاحات نمیتواند روشنفکری دینی را نادیده بگیرد و نسبت به آن بیمهر باشد و آن را پشت سر بگذارد، اصلاحات هیچ پایهی دیگری ندارد، حتماً به مادر خود (روشنفکری دینی) باز میگردد.[5]
اصلاحات در جامعهی ما چنان که در تلقی اول از اصلاحطلبی آمد، از راه احساسات دینی میگذرد؛ یعنی فکر مردم دیندار باید تحولاتی پیدا کند. سروش با گرفتن این مثال از پوپر یعنی «لنین کارگزار مارکس» است،[6] نظرش بر این است که اتاق فکر اصلاحطلبی، روشنفکری دینی است. جریان اصلاحطلبی زاییدهی طرح براندازانهی نظام است که میخواهند دین را به محک عقلانیت مدرن برسانند و در تزاحم بین اسلام و عقلانیت مدرن، اولویت با عقلانیت مدرن است؛ یعنی اگر به هیچ نحو اسلام، لیبرال نشد، ملاک، عقلانیت مدرن است[7] (یعنی در نظر اصلاحطلبی، دین در منطقه الفراغ مدرنیته است.) در اینجا چند نمونه به عنوان شاهد مثال از افکار و عملکرد دولت اصطلاحات برای اثبات مدعای خود میآوریم:
«حقوق بشر از جمله اکتشافات جدید و فوقالعاده مهم برای بشر است که اهمیت کشف آن از اهمیت کشف الکتریسیته، اتم، جاذبه و... کمتر نبوده است. آدمی به صرف آدم بودن، یک رشتهی حقوق جداییناپذیر دارد. مقولهی شهروندی در آغوش این حقوق متولد میشود. تقسیم آدمیان به دیندار و بیدین یا به صاحب عقاید باطله و صاحب عقاید حقه و تعیین حقوق سیاسی، فردی و اجتماعیشان براساس این تقسیم، اندیشهای کهن است. شهروندان همه از حقوق برابر برخوردارند و لذا باید قصهی عقاید را کنار نهاد.»[8]
«و ... اگر وی (مقام ولایت) در بحث با نمایندگان عالی منتخب مردم، متقاعد نشد و خواهشهای آنان را برای تمکین در برابر منافع ملی نپذیرفت، اصلاحات در چارچوب قانون اساسی پایان یافته است و امکان پیشرفت ندارد. به ویژه آن که قانون اساسی سال 68 در آخرین اصل خود بازنگری و اصلاح قانون اساسی را نیز عملاً از اختیارات ویژهی رهبری دانسته است و این یعنی انسداد اصلاحات قانونی.»[9]
سکولاریسم که محور آن شخصی و فردی شدن دینی میباشد، ایجاب میکند که انسانها میتوانند هم به اصول دینی و خداوند معتقد باشند و هم در احکام عملی و روابط اجتماعی تابع شرایط، حقوق و ارزشهای جدید باشند. نوگرایان دینی این اصل را به گونهای دیگر توجیه میکنند و آن این که فقه و احکام دینی با برنامهریزی و پیشبرد امور متفاوت است. برنامهریزیهای اجتماعی و قوانین جامع، کار علم و ارزشهای علمی است، در حالی که وظیفه و کاربرد فقه پیش بردن افراد به سوی خداوند و سلوک توحیدی است.
«مبانی و اصول آیتالله خمینی که متکی به فقه و سنت شیعه است، دیگر کارآمد نیست.»[10]
«فتاوی فقیهان برای خودشان حجیت دارد.»[11]
«اگر این حجاب و پوشش مانع حضور زن و بروز شخصیت زن شود، قطعاً مضر است ... مشکل این نیست که زنان چگونه لباس بپوشند، مشکل این است که زنان بتوانند در عرصههای مختلف حضور داشته باشند.»[12]
«.... و برخورد با توهینکنندگان به مقدسات چون منجر به اشاعهی توهین میشود، خود اشاعهی فحشاست.»[13]
«از این به بعد دیگر نمیتوان بقای نظام و ثبات و اقتدار آن را بر مبنای نگهبانان دینی سنتی تضمین کرد.»[14]
جمعبندی:
اگر بخواهیم نسبت تئوری اصلاحطلبی رایج را با مکتب فکری امام(ره) بررسی کنیم، باید گفت؛ تعارضی بنیادین بین تئوری اصلاحطلبی با گفتمان امام(ره) وجود دارد. در واقع باید اصلاحطلبان سکولار را یک تهدید نرم برضد فلسفهی انقلاب اسلامی تلقی کرد. خاتمی فقه مصطلح را نظامی ناقص میداند که پاسخگوی نیازهای بشر نیست و باید تحول یابد و متناسب با نیازهای بشر گردد. فرهنگ اسلام غنی نمیگردد مگر آن که در دهکدهیجهانی در تعامل با تمدن امروز غرب قرار گیرد. سال 70، (که خاتمی وزیر ارشاد بود) روزنامهی سلام (30/02/75) در صفحههای 1 و 2 از قول خاتمی نوشت:
«به جرأت میتوان گفت که در زندگی قومی که عزم تعالی و پویایی کرده است، هیچ تودهی تحول کارسازی پدید نخواهد آمد، مگر این که از متن غرب بگذرد و شرط دگرگونی اساسی، آشنایی با تمدن غرب و لمس روح آن یعنی تجدد آوردن دگرگونی سودمند در زندگی خود، توانا نیستند. سوگمندانه اقوامی نظیر ما، هنوز از آن آشنایی محروم هستیم.»
در حالی که امام(ره) در جلد 8 از صحیفه میفرمایند:
«شما خیال نکنید که در غرب خبری هست، در آنجا خبری نیست ما نمیگوییم که آنها کارخانجات ندارند. آنها درست کردند همه اینها را، اساس انسانیت آنجا نیست... این غرب است که دارد اساس اخلاقی انسان را از بین میبرد. این غرب است که دارد شخصیت انسان را رو به تباهی میبرد. انسان را وحشی بار میآورد، یعنی آدمکش.»[15]
خاتمی از هنگامی که داعیهدار رهبری روشنفکران دینی شد، از خرد امام(ره) گذر کرد و برای لمس رواج تجدد، نه تنها به فرد خرابی پناه برد، بلکه شرط توسعه و دگرگونی را پذیرفتن به منش غرب دانست، بیشک میدانند که در نگاه امام(ره) نتیجه این خرد و منش که تمدن غرب را میسازد چه بوده است؟!
تئوری توسعهی اصلاحات آیا جز تسلیم محض در برابر غرب است؟ که یادآور سخنان «تقیزاده» که میگفت باید سراپا غربی شویم. خاتمی هم میگوید هم خرد غرب را باید پذیرفت، هم بینش غربی را و هم منش غربی را. ... چه نسبتی میان این تئوری توسعه با نظریهی تمدنشناسانهی حضرت امام در باب غرب میتوان یافت؟
در پایان توجه خواننده را به این پیشبینی حضرت امام خمینی(ره) جلب میکنم که با اندکی تیزبینی میتوان ظهور و بروز آن را اکنون مشاهده کرد:
«نکتهی مهمی که همه باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل میکنند و تا چه حد مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند، به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویتها و ارزشهای معنوی و الهیمان نمیشناسند. به گفتهی قرآن کریم، هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما برنمیدارند، مگر این که شما مرا از دینتان برگردانید. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیستها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دین و شرافت مکتبیمان را لکهدار نمایند. بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و کینهتوزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار میدهند و با دلسوزیهای بیمورد و اعتراضهای کودکانه میگویند جمهوری اسلامی سبب دشمنیها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادیشان افتاده است! که چه خوب است [به] این سؤال پاسخ داده شود که ملتهای جهان سوم و مسلمانان و خصوصاً ملت ایران، در چه زمانی نزد غربیها و شرقیها احترام و اعتبار داشتهاند که امروز بیاعتبار شدهاند!»[16](*)
پینوشتها:
[1]. اکبر گنجی، «اولین فاشیست شیطان است»، مجلهی کیان، شمارهی49، سال7، آذر و دی 1376، ص18: به نقل از جهاندار امیری، پیشین
[2]. عبدالکریم سروش، «مدارا و مدیریت»، ص 301، به نقل از جهاندار امیری، پیشین، ص65
[3]. مرکز مطالعات و پژوهشهای سازمان بسیج، «جاهلیت مدرن بر زندگی، اندیشهها و دگردیسی عبدالکریم سروش»، تهران، 1378، ص21
[4]. پیام فضلی نژاد، «شاه کلید تئوری براندازی نرم»، www.elaw.ir
[5]. برای توضیح بیشتر ر.ک. به : «نسبت روشنفکری دینی و اصلاحات و گفتوگو با عبدالکریم سروش»، www.emruz.net
[6] . همان
[7]. مصاحبه
[8] . عبدالکریم سروش، «دیانت، مدارا و مدنیت» (گفتوگو)، مجلهی کیان، شمارهی45، سال8، بهمن و اسفند77، ص27. به نقل از جهاندار امیری، پیشین، ص161
[9]. محسن کدیور، «اصلاحات، نقد مرحلهی اول، دورنمای مرحلهی دوم، تجوید سخنرانی در دانشگاه ام.آی.تی شهریور 1381، به نقل از جهاندار امیری، پیشین، ص175
[10]. یوسفی اشکوری، جهان اسلام، 11/03/1378، سایت www.snn.ir
[11]. محمد مجتهد شبستری، بعثت، 03/06/1377، همان
[12]. سید محمد خاتمی، همبستگی، 16/08/1378، همان
[13]. مهاجرانی، اخبار اقتصاد، 05/07/1378، همان
[14]. هاشم آغاجری، پیام هامون، 23/12/1378، همان
[15]. صحیفهی امام، ج8، ص80
[16]. صحیفهی امام، ج21، ص900
* زهرا علی بخشی زاده؛ کارشناس ارشد اندیشه سیاسی /برهان/۱۳۹۰/۱۲/۴
http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=2860
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.