زیبایی های اخلاق - حسین انصاریان /

تخمین زمان مطالعه: 86 دقیقه

فهرست بعد سخن ناشر آنچه نیاز واقعى بشر غیر از تأمین مسائل مادى و یا به عبارتى مسائل ظاهرى است ، رسیدن به حیات معنوى و انسانى و تأمین نیازهاى روحى و اخلاقى او است .


فهرست بعد سخن ناشر آنچه نیاز واقعى بشر غیر از تأمین مسائل مادى و یا به عبارتى مسائل ظاهرى است ، رسیدن به حیات معنوى و انسانى و تأمین نیازهاى روحى و اخلاقى او است . ژرف نگران بر این باورند که انسان بدون ملکات اخلاقى موجودى است کاملاً حیوانى و پست . مصلحان بشرى اخلاق را سرمایه ى پر سود دنیا و آخرتى انسان مى دانند . حقایقى اخلاقى ، عناصر ساختمانى معنوى و روحى بشر است . اخلاق ، اساس فضیلت و ریشه ى حقایق است . اخلاق ، خط بطلانى بر ظلمت حیوانیت و تاریکى ، و پایانى براى راه شقاوت است . اخلاق ، نتیجه ى بعثت خاتم انبیا ، حضرت ختمى مرتب است . آنجا که علت بعثت خود را این چنین بیان مى فرماید : إنّى بُعِثْتُ لأتَمِّمُ مَکارِم الأخْلاق . عصر امروز عصرى است که انسان از نظر باطنى به حضیض حیوانیت و شرارت کشیده شده است و نیازمند بازنگرى در مسائل روحى و اخلاقى خود است ، و اگر گفته شود مسأله ى اخلاق از ضرورى ترین مسائل حیاتى و از اساسى ترین برنامه هاى زندگى است ، سخنى به گزاف گفته نشده است . دانشمند محقق و عالم متتبع استاد حسین انصاریان دام عزّه که خود ضمن استفاده از محضر بزرگان اساتید اخلاق در جنبه ى اخلاق نظرى صاحب نظر مى باشد ، به اذعان اطرافیان و نزدیکان ، اخلاق نظرى را در طول زندگى پر بار خود تجلى داده ، و اخلاق عملى اسلام را به کار بسته اند . بر اساس درخواست عده اى از طلاب و دانشجویان در ماه مبارک رمضان سال 1378 در طول 25 جلسه ، ظرائف و لطائف مبحث اخلاق نظرى را به شکلى نو و جدید با تحقیقى جامع بر اساس مبانى علمى به بحث گذاشتند . آن مجموعه توسط این مؤسسه از نوار پیاده و در اختیار معظم له قرار گرفت ، و ایشان مجموعه ى مباحث را به صورت کتابى جامع و مستند ، همراه با تحقیقى کامل ، تنظیم و براى چاپ در اختیار این مؤسسه قرار دادند . این اثر با توجه به اینکه برگرفته شده از قلم عالمانه ى ایشان مى باشد ، در نوع خود اثرى جامع و علمى در این زمینه مى باشد . امید است براى اهل تحقیق درى براى ورود به مباحث اخلاقى ، و براى اهل حال و عمل دستور العملى براى آراسته شدن به زیبائیهاى اخلاق باشد . واحد تحقیقات دار العرفان ________________________________________ صفحه 17 ________________________________________ هو المحسن این نوشتار که بخشى از زیبایى هاى اخلاق را از منظر قرآن و روایات بازگو مى کند ، محصول بیست و پنج سخنرانى ماه مبارک رمضان سال 1381 شمسى است ، که به درخواست مؤسسه ى دار العرفان ـ پس از پیاده شدن از نوار ـ به صورت کتاب حاضر در آمد . بدون شک تبدیل متن گفتار به نوشتار ، زحمتى سنگین و مشقتى فراوان مى طلبد ; ولى توفیق و عنایت حق ، تحمل زحمت و مشقت را بر خادم اهل بیت (علیهم السلام) ، آسان مى کند . وظیفه ى من پرداختن به این خدمت ناچیز بود ، باشد که مردان و زنان مسلمان آن را مطالعه کنند و به کار بندند . تا نزد حضرت دوست که قبول افتد و چه در نظر آید . قبل فهرست بعد أَفَمَن کَانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کَانَ فَاسِقاً لاَ یَسْتَوُونَ سجده (32): 18 بخش یکم تفاوت مؤمن و فاسق صفحه 21 ________________________________________ فضایل و رذایل فضایل ، ارزش هاى خدادادى است که از آنها به عنوان ارزش هاى فطرى و طبیعى یاد شده است ; ارزش هایى که انسان از راه معرفت و دانش و تمرین هاى عملى و ریاضت هاى شرعى آنها را به دست مى آورد . و هر آنچه ضد آن است ، و قرار داشتنش بر صفحه ى وجود انسان از قدر و قیمت او مى کاهد و وى را به شرارت و گناه و مزاحمت براى دیگران و پایمال کردن حقوق انسان ها مى کشاند ، رذایل نامیده شده است . انصاف و عدل ، جود و کرم ، تواضع و فروتنى ، صدق و صداقت ، امانت دارى و وفاى به عهد ، شجاعت و عفت ، مهرورزى و ادب از جنس فضایل ; و ظلم و ستم ، بخل و حرص ، تکبر و خودبینى ، نفاق و دورویى ، ترس و شهوت رانى ، و کینه و بى تربیتى از جنس رذایل است . از آنجا که بر اساس آیات قرآن و روایت اهل بیت (علیهم السلام) فضایل ، پرتو و شعاع ایمان و رذایل ، نشانه ى کوردلى و تاریکى درون و حالت بسیار زشت فسق است ، بایست دیدگاه قرآن و روایات را در مورد این دو صفت دانست و ما در قدم اول تلاش کرده ایم مؤمن و فاسق را ـ که یکى برخودار از فضایل و دیگرى آلوده به رذایل است ـ از نگاه قرآن و روایات بشناسیم و بررسى نماییم . ________________________________________ صفحه 22 ________________________________________ پرسش و پاسخى از حضرت حق وجود مبارک حضرت حق در یکى از آیات سوره ى مبارکه ى سجده پرسش زیر را مطرح کرده و به آن پاسخ مى دهد . أَفَمَن کَانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کَانَ فَاسِقاً لاَ یَسْتَوُونَ )(1) . آیا کسى که مؤمن است همچون کسى است که از فرمانِ ] خداى [ بیرون رفته ؟! هرگز برابر نیستند . سبب این که خود به آن پاسخ مى دهد این است که : غیر او به حقایقى که در این پرسش نهفته است آگاهى ندارد . و پس از آن در آیات دیگر ، تفسیر و توضیحى نسبت به آیه اى که حاوى پرسش و پاسخ است مى آورد . حضرت حق در این آیه ى شریفه مى پرسد : آیا کسى که مؤمن است ، یعنى اعتقاد به خدا و قیامت دارد و داراى فضایل اخلاقى است و کارهاى پسندیده انجام مى دهد ، با کسى که از مدار طاعت حق بیرون افتاده ، و از فضاى پاک انسانیت خارج شده ، و از حوزه ى امن خدا گریخته و به ناچار اسیر شیطان ها و دیوان و غولان و هوا و هوس شده ، و از اعتقاد به خدا و قیامت تهى گشته ، و به رذایل اخلاقى دچار آمده و به کارهاى ناپسند روى آورده مساوى ویکسان است؟ پاسخ مى دهد : هرگز این دو نفر برابر و مساوى نیستند ; زیرا : مؤمن در اوج ارزش و فاسق در نهایت پستى است . مؤمن مقرب حضرت حق و فاسق در دورى از درگاه دوست است . مؤمن سزاوار پاداش و فاسق مستحق کیفر و عذاب است . مؤمن اهل نجات و فاسق محروم از نجات است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ سجده ( 32 ) : 18 . ________________________________________ صفحه 23 ________________________________________ حوزه ى ایمان و حوزه ى فسق از تفاوت هاى بسیار مهمى که در آیات و روایات درباره ى مؤمن و فاسق مطرح است این است که : مؤمن هنگامى که به عبادت و طاعت و انجام کار نیک و عمل صالح برمى خیزد ، براى او ـ به تناسب معرفت و عمل و ایمان و خلوصش ـ اجر و پاداشى مقرر است ، و اگر به علّتى دچار لغزش و خطا شود ، قابل آمرزش و مغفرت است . از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایتى به این مضمون نقل شده است : هرگاه مؤمن قصد گناه کند ولى آن را انجام ندهد ، در پرونده اش ثبت نمى شود ; ولى اگر آن را انجام دهد هفت ساعت به او مهلت مى دهند تا در آن هفت ساعت توبه کند یا عمل خیرى چون نماز به جا آورد ، که در صورت توبه یا انجام عمل خیر گناهش آمرزیده مى شود ، و خطایش مورد مغفرت و آمرزش قرار مى گیرد(1) . امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى فرماید : از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) شنیدم که مى فرمود : یا على ! سوگند به خدایى که مرا به درستى و راستى بشیر و نذیر فرستاد ، یقیناً هر یک از شما براى وضو برخیزد ، گناهان از اعضایش مى ریزد و هنگامى که براى نماز به ظاهر و باطنش و به روى و به قلبش به سوى خدا مى رود ، از ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عن حفص قال : سمعت اباعبد الله (علیه السلام) یقول : ما من مومن یذنب ذنبا الاّ اجله الله عز وجل سبع ساعات من النهار فان هو تاب لم یکتب علیه شی وان هو لم یفعل کتب الله علیه سیئة . فاتاه عباد البصرى فقال له : بلغنا انک قلت : ما من عبد یذنب ذنبا الاّ اجله الله عز وجل سبع ساعات من النهار فقال لیس هکذا قلت ولکنى قلت ما من مؤمن وکذلک کان قولی . روایاتى با این مضمون در کافى : 2 / 439 ، باب الاستغفار من الذنب ، حدیث 9 ; وسائل الشیعه : 16 / 64 ، باب 85 ; مستدرک الوسائل : 12 / 119 ، باب 85 ; بحار الانوار : 68 / 245 ، باب 71 و . . . موجود مى باشد . ________________________________________ صفحه 24 ________________________________________ نماز فارغ نمى شود مگر مانند روزى که مادر او را زاییده از همه ى گناهان پاک مى شود . و اگر میان دو نماز واجب خطایى به او برسد ، پس از اداى نماز دیگر به همان صورت گناهش بر او آمرزیده مى شود . . . جایگاه پنج نماز واجب براى امت من همانند نهرى است که بر در خانه ى یکى از شما جارى است ، اگر بر بدن یکى از شما چرکى باشد آن گاه در روز پنج بار در آن نهر غسل کند ، آیا در بدنش چرکى مى ماند ؟ به خدا سوگند نمازهاى پنج گانه براى امت من در پاک نمودن آنان مانند همان نهر است(1) . ولى فاسق که از دایره ى ایمان و انسانیت بیرون است ، اگر کار نیک و عمل صالحى انجام دهد مورد قبول و پذیرش حق قرار نمى گیرد و اگر گناهى مرتکب شود به مغفرت و آمرزش نمى رسد ; زیرا او با خدا معامله نکرده است . او خدا را باور ندارد و طلب آمرزش و مغفرت از خدا نکرده است ، پس مؤمن و فاسق در هیچ زمینه اى با هم برابر و یکسان نیستند . اینان اگرچه در دنیا بر سر یک سفره اند ـ سفره ى طبیعت و نعمت ها ـ ولى در آخرت میان آنان جدایى ابدى خواهد بود . اهل ایمان همیشه در نعمت هاى جاوید بهشت و اهل فسق تا ابد در دوزخ جاى دارند . سرنوشت مؤمنان در قیامت قرآن مجید در بسیارى از آیات و روایات به بیان سرنوشت مؤمنان در قیامت ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ قال : یا على ! والذى بعثنى بالحق بشیرا ونذیرا إن أحدکم لیقوم إلى وضوئه فتساقط عن جوارحه الذنوب فإذا استقبل الله بوجهه وقلبه لم ینفتل عن صلاته وعلیه من ذنوبه شیء کما ولدته أمه فإن أصاب شیئا بین الصلاتین کان له مثل ذلک حتى عد الصلوات الخمس ثم قال : یا على ! إنما منزلة الصلوات الخمس لأمتى کنهر جار على باب أحدکم فما ظن أحدکم لو کان فى جسده درن ثم اغتسل فى ذلک النهر خمس مرات فى الیوم أکان یبقى فى جسده درن فکذلک والله الصلوات الخمس لأمتى . تفسیر عیاشى : 2/161 ، حدیث 74 ; عوالى اللآلى : 2/24 ، المسلک الرابع . . . ، حدیث 54 ; بحار الانوار : 79/220 ، باب 1 ، حدیث 41 . ________________________________________ صفحه 25 ________________________________________ پرداخته است و اگرچه لازم است انسان از همه ى آنها آگاه شود ، ولى این نوشتار چون گنجایش همه ى آن حقایق را ندارد به ذکر نمونه اى از آن آیات و روایات اکتفا مى شود . قرآن مجید پس از پرسش و پاسخ درباره ى مؤمنان و فاسقان و این که در هیچ موردى با هم یکسان و برابر نیستند در آیه ى بعد به سرنوشت مؤمنان در قیامت اشاره مى کند : ( أَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلا بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ )(1). اما کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند ; به سبب این که همواره در کار مثبت بودند جایگاهشان براى پذیرایى به وسیله ى هر نوع خوراکى و آشامیدنى ، بهشت هاست . آیه ى شریفه به سه حقیقت بسیار باارزش اشاره دارد : 1 ـ ایمان و باور داشتن حقایق به تنهایى سبب نجات نیست . آنان که به نجات خود در سایه ى ایمانِ تنها امید بسته اند ، امیدشان بى پایه است . عاشق نجات و مشتاق پاداش نباید به ایمان بدون عمل قناعت کند ، بلکه لازم است ایمان خود را به کارهاى شایسته چون واجبات و ترک محرمّات و خدمت به بندگان حق بیاراید تا زمینه ى جلب رحمت و ـ اگر خداى ناخواسته به گناهى آلوده باشد ـ زمینه ى جلب مغفرت براى او فراهم آید . 2 ـ جنات مأوى با تمام نعمت هایش در سیطره ى مالکیت آنان قرار مى گیرد . ( فلهم ) مالکیتى که قابل سلب شدن و از دست رفتن نیست ، مالکیتى است ابدى و همیشگى و جاوید و دایمى و در حقیقت ظهور مالکیت حق نسبت به آن ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ سجده ( 32 ) : 19 . ________________________________________ صفحه 26 ________________________________________ بزرگواران است ; این مالکیت به خاطر آن است که از ابتداى بلوغ تا هنگام مرگ به طور پیوسته اهل ایمان و عمل صالح بودند . 3 ـ مهماندار و پذیرایى کننده از آنان خداست . چنان که در سوره ى انسان به این حقیقت والا اشاره شده است : ( عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُس خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّة وَسَقَاهُم رَبُّهُم شَرَاباً طَهُوراً )(1) . بالا پوششان دیباى سبز نازک و ضخیم ، و آرایششان دستبندهایى از نقره است ، و پروردگارشان به آنان شراب پاک که نه مستى و بیخودى و نه سر درد و رنج ایجاد مى کند به آنان مى نوشاند . راستى چه بزم خوشى است ، بزمى دایمى و ابدى ، همراه با انواع لباس هاى زیبا وخوش منظره ، و آرایشى از دستبندهاى پر جلوه در جایگاهى چون بهشت و در کنار مهماندارى چون حضرت دوست ، که خود با رحمت ویژه و محبت و عشق بى نهایتش ، از میهمانانِ باکرامتش ، پذیرایى مى کند . این پذیرایى که با نعمت هاى ملموس انجام مى گیرد تا حدودى قابل درک است . نوعى دیگر از پذیرایى جنبه ى معنوى دارد ، که تا انسان به آن نرسد به هیچ صورت براى او قابل درک نیست . پیامبر بزرگ اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) ـ که در دنیا هم از این نوع پذیرایى معنوى به طور کامل بهره مند بوده ـ در روایتى به این حقیقت اشاره فرموده است . إنَّ النَّبِىَّ لَمَّا وَاصَلَ فِى صَوْمِهِ ، وَاصَلَ أصحَابُهُ اقْتِدَاءً بِهِ ، فَنَهَاهُم عَن صَومِ الوِصَالِ . فَقَالُوا : « فَمَا بَالُکَ أَنتَ یَا رَسوُل الله ؟ » فَقَالَ : « إنّى لَسْتُ کَأحَدِکُم ، إنّى اظَل ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ انسان ( 76 ) : 21 . ________________________________________ صفحه 27 ________________________________________ عِندَ رَبّى یُطعِمُنى وَیسقِینِى »(1) . هنگامى که پیامبر روزه اش را بدون انقطاع و پى در پى قرار داد ، اصحاب هم به او اقتدا کردند ، پیامبر آنان را از روزه ى وصال نهى کرد . گفتند : « موقعیت و شأن تو چگونه است که به چنین روزه اى متوسل شده اى ؟! » فرمود : « من مانند شما نیستم ، من پیوسته نزد پروردگارم به سر مى برم در حالى که مرا اطعام مى کند و از آشامیدنى ویژه اى مى نوشاند » . آرى ! کسى که اعلام کرده است : أَدَّبَنِى رَبّى فَأحسَنَ تَأدِیبِى(2) . پروردگارم مرا به ادب آراست و نیکو مرا به ادب آراست . باید به پاداش این که همه ى موارد ادب را عاشقانه پذیرفت و به مرحله ى اجرا گذاشت ، و در این زمینه براى همه ى انسان ها اسوه و سرمشق شد ، از سوى محبوبش خوراکى و آشامیدنى ویژه ، که جز خود او از کیفیتش خبر نداشت دریافت کند . او انسان والا و عاشق و عارفى بود که با همه ى وجودش به زبان حال به محبوبش مى گفت : من نه آنم که روم از پى یارى دیگر *** یا به غیر از تو دهم دل به نگارى دیگر رهسپار غم عشق توام اى راحت جان *** زان نیارم که روم از پى کارى دیگر آتش روى تو بر دل زده یک باره شرار *** عشق تو سوخته جانم به شرارى دیگر به خیال گل روى تو بهارى دل راست *** در وصال تو خود او را ست بهارى دیگر ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عوالى اللآلى : 4 / 118 ، الجملة الثانیة ، حدیث 189 ; مستدرک الوسائل : 7 / 552 ، باب 3 ، حدیث 8866 . 2 ـ نور الثقلین : 5 / 392 ; بحار الانوار : 68 / 382 ، باب 92 . ________________________________________ صفحه 28 ________________________________________ امشب از دست روم گر که تویى باده گسار *** لب میگون توام باده گسارى دیگر حسن عهدت نگذارد که گذارم پس از این *** سر تسلیم و رضا بر خط یارى دیگر * * * ارزش مؤمن همه ى عنایات و الطاف خدا به مؤمن در دنیا و آخرت به خاطر ایمان و عمل و اخلاق اوست . ایمان و عمل و اخلاق که از ارزش هاى ذاتى است به او ارزش بخشیده ، تا جایى که وجود مؤمن فوق همه ى ارزش هاست ، و به خاطر این ارزش والاست که مورد رحمت و مغفرت است ، و در قیامت جایگاهش بهشت و پذیرایى اش نعمت هاى ابدى است . ارزش مؤمن در روایات اهل بیت (علیهم السلام) به صورتى اعجاب انگیز بیان شده است: روایت شده پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) به کعبه نظر کرد و گفت : مرحبا به بیت ، چه بزرگ و عظیمى ، و چه بزرگ است حرمتت نزد خدا ، سوگند به خدا حرمت مؤمن از تو عظیم تر است ; زیرا براى تو یک حرمت است و براى مؤمن سه حرمت : حرمت در مال ، حرمت در خون ، و حرمت در شأن و اعتبار ، چون کسى حق ندارد به مؤمن گمان بد بورزد(1) . و نیز آن حضرت فرمود : إنَ اللهَ جَلَّ ثَناؤُهُ یَقولُ : « وَعِزَّتِى وَجَلاَلِى مَا خَلَقْتُ مِن خَلْقِى خَلْقاً أحَبُّ اِلَىَّ مِن عَبْدِىَ المُؤمِنِ »(2). ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مشکاة الانوار : 78 ، فصل الرابع فى منزلة الشیعه ; روضة الواعظین : 2 / 293 ، مجلس فى ذکر مناقب اصحاب ; بحار الانوار : 64 / 71 ، الاخبار ، حدیث 39 ; میزان الحکمه : 1 / 390 ، الایمان ، حدیث 1396 . 2 ـ مشکاة الانوار : 33 ، فصل السابع فى الرضا ; بحار الانوار : 68 / 158 ، باب 63 ; میزان الحکمه : 1 / 390 ، الایمان ، حدیث 1399 . ________________________________________ صفحه 29 ________________________________________ خدا که ثنایش بزرگ است مى فرماید : « سوگند به عزت و جلالم آفریده اى را در میان همه ى آفریدگانم محبوب تر از مؤمن نزد خود نیافریده ام » . و نیز فرمود : اَلمُؤمِنُ أکْرَمُ عَلَى اللهِ مِن مَلاَئِکَتِهِ المُقَرَّبِینَ(1) . مؤمن نزد خدا از فرشتگان مقرب گرامى تر است . امام صادق (علیه السلام) فرمود : مخلوقات ، توان رسیدن به حقیقت صفات خداى عزّ و جل را ندارند ، و چنان که توان رسیدن به حقیقت صفات خدا را ندارند توان رسیدن به حقیقت صفات پیامبر خدا را ندارند ، و چنان که توان رسیدن به حقیقت صفات پیامبر خدا را ندارند توان رسیدن به صفات امام را ندارند ، و چنان که توان رسیدن به صفات امام را ندارند توان رسیدن به حقیقت صفات مؤمن را ندارند !! (2) حضرت رضا (علیه السلام) از پدرانش از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت مى کند که رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود : مَثَلُ المُؤمِنِ عِنْدَ اللهِ تَعَالَى کَمَثَلِ مَلَک مُقَرَّب ، وَاِنَّ المُؤمِنَ عِنْدَ اللهِ لاََعْظَمُ مِن ذَلِکَ . . .(3) . مؤمن نزد خداى عز و جل مانند فرشته ى مقرب است ، و در حقیقت مؤمن نزد خدا از فرشته ى مقرب هم بالاتر است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کنز العمال : 821 ; میزان الحکمه : 1 / 390 ، الایمان ، حدیث 1402 . 2 ـ المؤمن : 31 ، باب 2 ، حدیث 59 ; بحار الانوار : 64 / 65 ، الأخبار ، حدیث 13 . 3 ـ عیون اخبار الرضا : 2 / 29 ، باب 31 ، حدیث 33 ; بحار الانوار : 6 / 21 ، باب 20 ، حدیث 15 . ________________________________________ صفحه 30 ________________________________________ سرنوشت فاسقان در قیامت قرآن کریم در بسیارى از آیات و نیز روایات فراوان ، به بیان سرنوشت فاسقان در قیامت پرداخته است ، که نمونه هایى از آن را مى آوریم . ( وَأَمَّا الَّذِینَ فَسَقُواْ فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ کُلَّمَآ أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُواْ فِیهَا وَقِیلَ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِى کُنْتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ * وَلَنُذِیقَنَّهُم مِنَ العَذَابِ الاَْدْنَى دُونَ العَذَابِ الاَْکْبَرِ لَعَلَّهُم یَرْجِعُونَ )(1) . و اما کسانى که فاسق بودند جایگاهشان آتش است ، هرگاه بخواهند از آن درآیند ، آنان را در آن برمى گردانند و به آنان گویند : عذاب آتشى که همواره آن را انکار مى کردید بچشید . و هر آینه عذاب نزدیک تر را ( که عذاب دنیاست ) ، و غیر از عذاب بزرگتر است به آنان مى چشانیم ، باشد که از فسق خود باز گردند . نکات مورد توجه در آیه ى شریفه این دو آیه ى شریفه داراى نکات بسیار مهمى است که به آنها اشاره مى شود . 1 ـ أمّا الذین فسقوا عرب ، خروج خرما را از پوستش فسق مى گوید ، و قرآن به همین مناسبت انسانى را که از مدار طاعت و عبادت و حدود انسانیت و آدمیت خارج شده فاسق مى نامد . فاسق در همه ى امور باطنى ، و اعمال و حرکات ظاهرى ضد مؤمن است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ سجده ( 32 ) : 20 ـ 21 . ________________________________________ صفحه 31 ________________________________________ مؤمن در دایره ى اطاعت و عبادت ، اخلاص و ایمان ، درستى و راستى و کرامت و فضیلت قرار دارد ، و بر این عقاید استقامت مىورزد . او در این دایره بدون این که تحت تأثیر حوادث شیرین و تلخ قرار گیرد ثبات قدم دارد ، و دست در دست کسانى که بیرون از این دایره هستند نمى گذارد . مؤمن با حقّ و حقّ با مؤمن است ، و مؤمن همیشه در آن جهتى است که حق است . مصداق اتم و اکمل این معیت و گردش ، وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . چنان که پیامبر اسلام درباره ى او فرمود : عَلىٌ مَعَ الحَق وَالحَقُّ مَعَ عَلى یَدُورُ حَیثَما دَار عَلى(1) . پیروان امیرالمؤمنین (علیه السلام) که مؤمن حقیقى هستند مانند امام بزرگوارشان همه جا و در همه ى شرایط با حق هستند ، و حق هم با آنان است و در آن جهتى حرکت مى کنند که حق حرکت مى کند . ولى فاسق بیرون از حوزه ى ایمان و خارج از دایره ى طاعت و عبادت و درستى و راستى به سر مى برد ، و دست در دست هر ابلیس و شیطان و مفسد و اغواگرى مى گذارد ، و بدون توجه و آگاهى ، دنیا و آخرتش را بر باد مى دهد ، و سرمایه ى وجودش را ضایع و تباه مى کند . از انجام واجبات و ترک محرمات روى مى گرداند و گامى به سوى انبیا و امامان و قرآن برنمى دارد . از آشنایى با حقایق مى گریزد و جز شکم و لذت خواهى هم چون شکم پرستى و لذت خواهى چارپایان نمى شناسد و با این روش و منش فاسقانه ـ که تا لحظه ى مرگش ادامه مى دهد ـ زمینه ى ورود به آتش دوزخ را براى خود به دست خود فراهم مى آورد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مناقب : 3/62 ، فصل فى أنّه مع الحق والحق معه ; بحار الانوار : 38 / 29 ، باب 57 . این روایت با عبارات مختلف و به یک معنا حدود 100 مورد در کتب شیعه و اهل سنت آمده است . ________________________________________ صفحه 32 ________________________________________ چون به قیامت وارد شود جایگاهى جز آتش نخواهد یافت ، به ناچار به آتش کشیده مى شود . و چنان که در دنیا هرگاه از گناهى فارغ مى شد دوباره با فراهم شدن شرایط به آن گناه باز مى گشت ، در قیامت هم هربار که بخواهد از دوزخ درآید به آن بازش مى گردانند و به او مى گویند : ( ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ )(1) . عذاب آتشى را که همواره انکار مى کردى بچش !! 2 ـ کُلّما أرادوا أن یخرجوا منها . . . جاذبه ى درون و کشش باطن نسبت به حق که گاهى از آن به عنوان فطرت یاد مى شود ، وقتى تقویت شود عشق به کمال در سراسر وجود انسان جلوه مى کند ، و زمینه ى رسیدن به کمال را به کمک عبادت و طاعت و ایمان و اخلاص فراهم مى آورد . جلوه ى کامل این کشش در قیامت ظهور مى کند و آنجاست که میل مؤمن به لقاى حق و بهشت عنبر سرشت او را به دیدار وجه ربّ و رسیدن به بهشت یارى مى دهد . ولى شخص فاسق چون فطرت و جاذبه ى باطنى خود را در دنیا با لبه ى تیز شمشیر گناه نابود کرده ، در قیامت نمى تواند او را براى رسیدن به لقاى معنوى و بهشت ابدى کمک دهد . مى خواهد که از دوزخ درآید ، ولى قدرت و توانى در باطن و ظاهر او نیست که به او کمک دهد تا از عذاب رهایى یابد . 3 ـ فمأواهم النار اینان سزاوار آتش دوزخند ; زیرا سخن حق و وعده ى الهى را نسبت به قیامت ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ سجده ( 32 ) : 20 . ________________________________________ صفحه 33 ________________________________________ و عذاب بدکاران با آن که همراه با دلیل و برهان بود از روى تکبر و خودپسندى انکار کردند ، و در برابر حقایق از عقل خدادادى استفاده نکردند ، بلکه همواره هوا و هوس خود را میدان دار زندگى قرار دادند و بلا و مصیبتى غیر قابل درمان به سر خود آوردند . اینان از ماه مبارک رمضان و محرم و صفر و ایام فاطمیه که بهترین کلاس پرورش و آموزش بود بهره نگرفتند ، سخن پیامبر و امام و حکیم و عارف و مؤمنى را نسبت به هیچ امرى نپذیرفتند تا مرگ گریبانشان را گرفت و به جایى بدون داشتن راه نجات ، رهسپارشان کرد . فاصله اى زیاد بین مؤمن و فاسق با توجه به این آیات شریفه و نکات دقیق آن به این نکته دست مى یابیم که : چه فرقى عمیقى و تفاوتى سنگین میان فاسقان و مؤمنان وجود دارد ؟ وقتى با تأمّل نظر مى شود و با دقت بررسى مى گردد این نتیجه را نشان مى دهد که میان مؤمن و فاسق در هیچ زمینه اى برابرى وجود ندارد ! فاسقان چنان خود را پاى بند امور مادى مى کنند و به شؤون ظاهرى و بى پایه روى مى آورند که گویى جز آنچه آنان مى بینند چیزى وجود ندارد . بر اساس این دید غلط و اندیشه ى نادرست است که با هر حقیقتى به جنگ برمى خیزند ، و در برابر دعوت پیامبران مى ایستند و از پذیرفتن حق تکبّر مى کنند و علاوه بر این به مسخره کردن حقایق مى پردازند . ( أَفَمَن کَانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کَانَ فَاسِقاً لاَ یَسْتَوُونَ )(1) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ سجده ( 32 ) : 18 . ________________________________________ صفحه 34 ________________________________________ مؤمن تسلیم خواسته ى خداست مؤمن بر خلاف فاسق بر اساس باور و معرفت ، و ایمان و یقین و درک این حقیقت که کسب ارزش و به دست آوردن خوشبختى فقط از راه تسلیم بودن به خواسته هاى حق ، و انجام دادن اوامر دوست ، و ترک محرّمات ، و آراسته شدن به فضایل اخلاقى میسّر است ، با عشقى توأم با معرفت ، و همّتى هماهنگ با اخلاص ، و اراده اى همراه با نشاط به دعوت حضرت حق گردن مى نهد ، و روز و شبش را در خدمت به پروردگارش سپرى مى کند ، و دقت دارد که در هیچ زمینه اى قدمى بر خلاف مولا برندارد . مؤمن در وقت معیّن نماز به نماز مى ایستد ، هنگام استطاعت به زیارت بیت الله مى رود ، خمس و زکات را مى پردازد ، و براى اقامه ى دین حق در فضاى زندگى مردم به امر به معروف و نهى از منکر اقدام مى کند ، و چشم و گوش و زبان و شکم و شهوت و دست و پا را از گناهان و معاصى حفظ مى نماید ، و با دمیدن هلال ماه مبارک رمضان با شوقى وافر و نشاطى کامل و مهرى جامع و عشقى سرشار به فضاى ماه مبارک درمى آید ، و از ابتداى فجر صادق تا پدید آمدن مغرب از لذت هاى مادى و آنچه از حلال به خاطر ماه صیام بر او حرام شده دست مى شوید ، و با تواضع و فروتنى و انکسار و خشوع و خاکسارى و خضوع فرمان مولا را به اجرا مى گذارد ، و به ضیافت الله و میهمانى ویژه ى حق وارد مى شود ، و از فیوضات سرشار این میهمانى و ضیافت برخوردار مى گردد ، و زمینه ى دعاى مستجاب را در دنیا ، و جلب خشنودى محبوب را در این ضیافت ، و لقاى دوست و رسیدن به بهشت جاودان را در قیامت براى خود فراهم مى کند . ________________________________________ صفحه 35 ________________________________________ دعاى مستجاب سالى بر اثر خشکسالى و قطع باران ، باغات اصفهان و زراعتش در معرض نابودى قرار گرفت . مردم در مضیقه و سختى افتادند ، به حاکم اصفهان روى آوردند و از او درخواست یارى کردند . حاکم که قدرت بر کارى نداشت و مى دانست اگر هم دستى به دعا بردارد ، به خاطر آلوده بودن به فسق دعایش مستجاب نمى شود ، چاره ى کار را در این دید که خاضعانه به محضر عالم ربّانى ، و حکیم صمدانى و فقیه کامل و عارف واصل آیت حق حاج میرزا ابراهیم کلباسى مشرّف شود و علاج این مشکل را از او بخواهد . (( او مى دانست که کلید حل بعضى از امور مشکل به دست عالم ربّانى است . و آگاه بود که عالم ربّانى برکت و رحمت خدا در میان مردم است . عالم ربّانى انسان والایى است که بنا بر روایات نظر کردن به چهره ى او عبادت و بلکه نگاه کردن به در خانه ى او نیز عبادت است . عالم ربّانى از چنان ارزشى برخوردار است که اگر از قبرستانى که تعدادى از ارواح مردگانش در عذابند عبور کند ، خدا به احترام قدم هاى او عذاب را از ارواح برمى دارد ! ( . . . یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات . . . )(1) . خدا درجات مؤمنانى از شما و دانشمندان را بالا مى برد . )) معتمد الدوله حاکم متکبّر و قلدر اصفهان ، که از جانب فتحعلیشاه قاجار بر آن حومه حکومت مى کرد با همه ى تکبّر و فرعونیتش به محضر آن عالم ربّانى و چهره ى نورانى شتافت و عرضه داشت : اصفهان و نواحى اطرافش در معرض ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مجادله ( 58 ) : 11 . ________________________________________ صفحه 36 ________________________________________ نابودى است ، شما چاره اى کنید . فرمود : من چه کارى انجام دهم ؟ گفت : در قوانین دینى و فقه اسلامى آمده براى رفع خشکسالى و کمبود باران نماز باران بخوانید . فرمود : من ضعیف و ناتوانم ، از کار افتاده و رنجورم ، توان راه رفتن و به کار گرفتن شرایط نماز باران را ندارم ، من باید براى نماز باران ، پیاده از اصفهان تا تخت فولاد بروم ، و شرایطى را رعایت کنم ولى از همه ى این امور معذورم ، جسم رنجورم حتى طاقت سوار شدن بر مرکب هم ندارد ، مرا از این داستان معاف کن . حاکم گفت : تخت روانى که در اختیار حکومت است و مرا به هر جایى که لازم است مى برد ، فرمان مى دهم براى شما حاضر کنند تا به مصلاّى منطقه حاضر شوید و نماز بگزارید و مردم را از این پریشانى نجات دهید . آن عالم ربّانى و مطیع حضرت مولا ، و تسلیم خواسته هاى خدا بدون ترس و وحشت پاسخ داد : از من مى خواهى بر تخت غصبى سوار شوم ، و روى فرش حرام بنشینم ، و بر متّکا و بالشى که از راه نامشروع به دست آمده تکیه زنم ، آن گاه به پیشگاه حق روم و از او در حالى که پیچیده به حرامم درخواست باران کنم !! (( آرى ، کسى که شایستگى مقامى را ندارد تخت و صندلى آن مقام و درآمدى که از آن راه به دست مى آورد بر او حرام است ، و آنان که کارگزار او هستند نیز غرق در حرامند ! چگونه کسى که تسلیم خداست ، و جز با خدا بیعت نکرده و نمى کند ، و از همه ى قیود مادى و مقامى آزاد است با حاکم ستمکار همکارى کند ، و از خواسته ى او پیروى نماید . آن چهره ى ملکوتى با کمال شجاعت در برابر حاکم ستمکار ایستاد ، و حاضر به پذیرفتن خواسته ى او نشد ! حاکمى مورد پذیرش اسلام است که مؤمن ، آگاه ، مدیر ، مدبّر ، عادل ، دلسوز ، مهرورز ، و مخالف با هوا و هوس باشد . ________________________________________ صفحه 37 ________________________________________ کلباسى حاکم متکبّر را از خود راند ، و دلش به این که حاکم به خانه اش آمده خوش نشد ، او به دست آوردن خشنودى خدا را در طرد ستم و ستمکاران مى دانست و بر این اساس حاکم اصفهان را از خود راند و وى را از خانه اش بیرون کرد ، و زبان حالش این بود که اگر با این روح آلوده و بدن نجس شده به غذاهاى حرام نزد من نمى آمدى براى من بهتر بود ! به قول امیرالمؤمنین (علیه السلام) : عَظُمَ الخَالِقُ فِى أَنْفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى أَعْیُنِهِم(1) . فقط آفریننده در باطنشان بزرگ است ، پس غیر او در دیدگانشان کوچک است . موحد چو در پاى ریزى زرش *** و گر تیغ هندى نهى بر سرش نباشد امید و هراسش ز کس *** بر این است آیین توحید و بس همه ى وجود مؤمن با زبان حال مترنّم به این حقایق است : « لا إله إلاّ الله » ، « لا حول ولا قوة إلاّ بالله » ، « لا مؤثر فى الوجود إلاّ الله » .)) هنگامى که حاکم رفت فرزند آن عالم آگاه گفت : پدر جان آیا اجازه مى دهید چند تخته ى کهنه را که خودمان مالک آن هستیم به هم ببندیم تا به صورت تختى روان درآید آن گاه شما را با آن به سوى مصلاّ حرکت دهیم شاید از برکت نماز شما باران بر این قوم ببارد ؟ پاسخ داد : آرى . تخته ها را به هم بستند و او را بر آن قرار دادند و به سوى مصلاّ حرکت کردند . آرى ، روى تختى حلال و در لباسى پاک ، و با جسمى پاکیزه و روحى آراسته و دلى پر از امید و اخلاص به سوى محبوب حرکت کرد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى صدوق : 570 ، المجلس الرابع والثمانون ، حدیث 2 ; نهج البلاغه : 425 ، خطبه ى 184 ( خطبه ى همام ) . ________________________________________ صفحه 38 ________________________________________ (( او مى دانست که : هر نمازى نماز نیست ، هر تکبیرى تکبیر نیست ، هر آهى آه نیست ، هر اشکى اشک نیست . او مى دانست که : فاطمه ى زهرا (علیها السلام) پس از وفات پیامبر هر روز و هر شب از بام مسجد صداى اذان مى شنید ولى در برابر آن هیچ عکس العملى نداشت ، تا زمانى که به درخواست خودش بلال شروع به اذان کرد ، وقتى بلال گفت : الله اکبر . پاسخ داد : خدا از هر چیزى بزرگ تر است . چون بلال گفت : اشهد ان لا إله إلاّ الله . جواب داد : گوشت و پوست و رگ و همه ى وجودم به وحدانیت حق شهادت مى دهد . او مى دانست که : حضرت زهرا (علیها السلام) از همه ى آن اذان ها که مُهر تأییدى بر حکومتى است که حاکمش از سوى پیامبر نصب نشده خشمگین بود ، ولى نسبت به اذان بلال که از گلویى پاک و زبانى پاکیزه و قلبى مخلص برمى خاست شاد و خوشحال مى گشت . آن عالم ربّانى مى دانست که : دعوت هر کسى را نباید پاسخ گفت ، به هر مجلسى نباید قدم گذاشت ، از هر غذایى نباید خورد ، هر چهره اى را نباید دید ، به هر دستى نباید دست داد ، در هر نمازى نباید شرکت کرد ، به هر اذانى نباید گوش سپرد . )) آن عالم ربانى به سوى تخت فولاد حرکت کرد . هنگام عبور از منطقه ى جلفا ـ محل زندگى ارمنى ها و یهودى ها که آنان نیز مانند دیگران دچار قحطى و خشکسالى بودند ـ دید که مسیحیان ، تورات و یهودیان ، انجیل روى دست دارند و در دو طرف جاده صف کشیده اند ، پرسید : اینان براى چه با در دست داشتن تورات و انجیل صف بسته اند ؟ گفتند : این دو گروه هم در این شهر زندگى مى کنند و داراى شغل کشاورزى و باغدارى هستند و دچار زیان خشکسالى شده اند . ________________________________________ صفحه 39 ________________________________________ آن مؤمن پاک دل و عالم خاضع و خاشع با دیدن این منظره اشکش بر چهره ى نورانى اش جارى شد ، عمامه از سر برداشت و روى تخت در حالى که به مصلاّ نرسیده بود و نمازى اقامه نکرده بود توجهى به حضرت محبوب نمود ، عرض کرد : مولاى من ! محاسنم را درب خانه ى تو سپید کرده ام ، آبروى مرا نزد این یهودیان و مسیحیان مبر . هنوز کلامش تمام نشده بود که آسمان شهر و حومه را ابر گرفت و باران رحمت الهى به سبب همان چند کلمه به مردم رسید و آنان را از بلاى قحطى و خشکسالى نجات داد !! قناعت عالم ربّانى چهره ى والایى که پدرش در زمان مرجع بزرگ ، مؤسّس حوزه ى قم آیت حق حاج شیخ عبدالکریم حائرى به شغل نجّارى اشتغال داشت ، براى من این حکایت کم نظیر را از پدرش نقل کرد که : هر زمان مرحوم حائرى نیاز به نجّارى و اصلاح درب و پنجره و تخت چوبى داشت ، پدرم را براى نجارى دعوت مى کرد ; زیرا پدرم از محترمین و مقدّسین و متدیّنین بود ، و سحرهاى هر شب به تهجّد و عبادت برمى خاست ، و آن مرجع بزرگ علاقه داشت کارهاى نجّارى خانه اش با آن دست پاک صورت بگیرد . (( آرى ، هر دستى نباید براى انسان کار انجام دهد ، هر دستى نباید براى مؤمن نان بپزد ، خانه بسازد ، خیاطى کند ، زراعت نماید ، دست موسوى و دم عیسوى لازم است که از هر دو براى زندگى انسان نور ببارد ! قصاب محل از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درخواست کرد براى خانه گوشت ببرد ، حضرت نپذیرفت . یعنى سراغ هر گوشتى ، هر مرغى ، هر نانى ، هر عسلى ، هر ________________________________________ صفحه 40 ________________________________________ مقامى ، هر شخصى ، هر مردى ، هر زنى ، هر صندلى و تختى و هر دسته و گروهى نروید . )) او گفت : مرحوم حائرى دنبال پدرم فرستاد که چون شبهاى بسیار گرم تابستان قم ، در حیاط منزل روى تخت چوبى استراحت مى کنم و اکنون تخت نیاز به اصلاح دارد ، بیا و تخت را اصلاح کن . پدرم آمد و پس از بررسى تخت به آن عالم ربانى گفت : من با شاگردم بارها این تخت را اصلاح کرده ایم و اکنون قابل اصلاح نیست . آن مرحوم گفت : در هر صورت تدبیرى براى اصلاح آن به کار بگیر . پدرم گفت : تنها راه اصلاحش به این است که آن را به نانواى محل جهت سوختن در تنور ببخشید ! سپس گفت : اى مرجع بزرگ ! شما مى دانید که من همه ساله خمس مالم را مى پردازم ، و آنچه دارم از هر جهت شرعى و حلال است ; اگر خود نمى خواهید از مال خود تختى بسازید به من اجازه دهید با پول خودم دو تخت سالم و نو براى شما بیاورم . آن عالم ربّانى ، محاسنش را نشان داد و گفت : جناب نجار ! موى صورتم نشان مى دهد که مرگم نزدیک است ، دو تختى که مى خواهى براى من بیاورى و به من هدیه کنى عمر هر دو تخت از عمر من بیشتر است ، ممکن است سالیان درازى در خانه ى من بماند ، من توان و طاقت پاسخ گویى به حق را در قیامت در مورد آن دو تخت سالم و نو ندارم ، براى اصلاح تخت کهنه ى خودم چه پیشنهادى دارى ؟ پدرم گفت : راهى ندارد مگر آن که چهار پایه اش را با آجر و گِل به هم ببندم . آن بزرگ مرد قانع گفت : همین کار را انجام بده ، تا به اندازه ى کمى که از عمرم باقى است از آن استفاده کنم و نیاز به نو کردن تخت نداشته باشم . بعد فهرست قبل ________________________________________ صفحه 41 ________________________________________ الإمام الرضا(علیه السلام): الإیمانُ عَقْدٌ بالقلبِولَفظٌ باللسانِ وعَمَلٌ بالجوارِح معانى الأخبار : 186 ، باب معنى الإسلام ، حدیث 2 بخش دوم ایمان و اهل ایمان ________________________________________ صفحه 43 ________________________________________ حقیقت ایمان آنان که گمان مى کنند ایمان حقیقتى بسیط ، و یک واقعیت خالص قلبى است گمانشان بى پایه ، و اساس تصورشان از ایمان تصورى باطل ، و گفتارشان در این زمینه گفتارى بى دلیل و برهان است . ایمان ـ چنان که از صریح آیات قرآن و روایات استفاده مى شود ـ حقیقتى مرکّب از سه بخش است : 1 ـ اعتقاد و باور که جنبه ى ریشه و پایه دارد . 2 ـ حقایق عملى . 3 ـ حسنات اخلاقى . مؤمن حقیقى کسى است که قلبش بر باور و یقین و اعتقاد صحیح مى تپد ، و اعضایش سرسبز به عمل صالح ، و باطنش آراسته به زیبایى هاى اخلاق است . آیات و روایات گاهى ایمان و مؤمن را یک جا توضیح داده اند ، و به جلوه هاى باطنى و ظاهرى ایمان در وجود مؤمن اشاره کرده اند . ` ایمان در قرآن و روایات قرآن مجید ایمان را مرکّب از : « باور داشتن خدا و قیامت و فرشتگان و قرآن و پیامبران ، و پرداخت مال ـ در عین عشق ورزى به آن ـ به خویشاوندان و یتیمان و از کار افتادگان و در راه ماندگان و سائلان و در راه آزادى بردگان ، و برپا داشتن نماز ، و هزینه کردن زکات ، و وفاى به پیمان ، و استقامت و صبر در کارزار ، ________________________________________ صفحه 44 ________________________________________ و هنگام مصیبت و رنج و بلا و درد و تهیدستى و فقر »(1) مى داند . قرآن مجید مؤمنان را چه در حال قیام ، چه در حال نشستن ، چه در حال خفتن ، غرق یاد خدا ، و در مقام اندیشه ى صحیح در مورد آفرینش آسمان ها و زمین و درک این حقیقت که مجموعه ى آفرینش بر اساس حق و درستى است معرفى مى کند ، و مى گوید : « مؤمنان درخواستشان از مولایشان این است که آنان را از آتش دوزخ حفظ کند . به پروردگارشان مى گویند : هرکس را تو در آتش اندازى او را به خفت و خوارى دچار کرده اى و براى ستمکاران به آیات تو هیچ یار و یاورى نخواهد بود . و نیز به پروردگارشان مى گویند : « صداى نداکننده اى که انسان ها را به ایمان آوردنشان به پروردگارشان دعوت مى کرد شنیدیم ، پس ما ایمان آوردیم ، در نتیجه گناهانمان را بیامرز و بدى هایمان را بپوشان و ما را در زمره ى نیکان قبض روح کن »(2) . قرآن مجید مؤمنان را « خاشع در نماز ، روى گردان از کارها و سخنان بیهوده ، و پرداخت کننده ى زکات ، و حافظ عفت و پاکدامنى ، و امین و وفادار به پیمان ، و محافظت کننده ى بر نمازهاى واجب »(3) معرفى مى کند . امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ( وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ الْسَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقابِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ )بقره ( 2 ) : 177 . 2 ـ ( رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِی لِلاِْیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّآتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الاَْبْرَارِ )آل عمران ( 3 ) : 193 . 3 ـ ( قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْعَادُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ) مؤمنون ( 23 ) : 1 ـ 9 . ________________________________________ صفحه 45 ________________________________________ المُؤمِنُ وَقورٌ عِنْدَ الهَزَاهِزِ ، ثَبوتٌ عِنْدَ المَکَارِهِ ، صَبُورٌ عِنْدَ البَلاءِ ، شَکُورٌ عِنْدَ الرَّخَاءِ ، قَانِعٌ بِمَا رَزَقَهُ اللهُ ، لاَ یَظْلِمُ الأعداءَ وَلاَ یَتَحامَلُ لِلأصدِقاءَ ، النَّاسُ مِنْهُ فِى راحة ، وَنَفْسُهُ فِى تَعَب(1) . مؤمن در برابر حوادث و مصایب و فتنه ها و آشوب ها بردبار و باوقار است ، و در برابر امور ناخوشایند پابرجا و شجاع است ، شکیبایى در بلا ، و سپاسگزار در فراخى و گشایش و قانع به روزى خداست ، به دشمنان ستم نمىورزد ، و بار سنگینى بر دوستان نیست ، مردم از او در راحتند ، و خود او براى راحت مردم در سختى و مشقت است . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : المُؤمِنُ مَنْفَعةٌ ، اِنْ ماشَیْتَهُ نَفَعَکَ ، وَاِنْ شَاوَرْتَهُ نَفَعَکَ ، وَاِنْ شَارَکْتَهُ نَفَعَکَ ، وَکُلُّ شَىء مِن أمْرِهِ مَنْفَعَةٌ(2) . مؤمن سود محض است ، اگر به سوى او قدم بردارى تو را سود رساند ، و اگر با او مشورت کنى تو را سود دهد ، و اگر با او مشارکت نمایى تو را سود بخشد ، و هر چیزى از کار مؤمن سود محض است . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) در توصیف مؤمن فرموده است : حرکاتش لطیف و نرم و محضرش شیرین است ، از میان امور ، برترینش را مى طلبد ، و از اخلاق رفیع ترینش را مى جوید ، بر کسى که با او دشمن است ستم نمىورزد ، و به خاطر کسى که به او عشق دارد گناه نمى کند ، هزینه ى زندگیش اندک ، و یاریش به مردم بسیار است ، عملش را نیکو انجام مى دهد چنان که گویى ناظرى بر او نظارت دارد ، از حرام چشم فرو مى پوشد ، داراى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بحار الانوار : 75 / 27 ، تتمه باب 15 ، حدیث 94 ; میزان الحکمه : 1 / 392 ، الایمان ، حدیث 1408 . 2 ـ کنز العمال : 692 ; میزان الحکمه : 1 / 396 ، الایمان ، حدیث 1434 . ________________________________________ صفحه 46 ________________________________________ جود و سخاوت است ، سائلى را محروم نمى کند ، کلامش را سنجیده مى گوید ، زبانش از باطل گویى لال است ، باطل را از دوستش نمى پذیرد ، و حق را بر ضد دشمنش برنمى گرداند ، جز براى دانا شدن نمى آموزد ، وجز براى عمل کردن دانا نمى شود ، اگر با اهل دنیا قرار گیرد ، زیرک ترین آنان است و اگر با اهل آخرت سلوک کند پرهیزکارترین آنان است(1) . امام صادق (علیه السلام) در وصف مؤمن فرمود : المُؤمِنُ حَلیمٌ لاَ یَجْهَلُ ، وَاِن جُهِلَ عَلَیْهِ یَحْلُمُ وَلاَ یَظْلِمُ ، وَاِنْ ظُلِمَ غَفَرَ وَلاَ یَبْخَلُ ، وَاِنْ بُخِلَ عَلَیْهِ صَبَرَ(2) . مؤمن بردبارى است که جهل نمىورزد ، و اگر بر او جهل ورزند بردبارى نشان مى دهد و ستم نمى کند ، و اگر بر او ستم شود گذشت مى کند و بخل نمىورزد ، و اگر بر او بخل ورزند شکیبایى پیشه مى کند . با توجه به این گونه آیات و روایاتى که گفته شد تردیدى نمى ماند که ایمان حقیقتى مرکّب از عقیده ، عمل و اخلاق است ; و مؤمن کسى است که از این سه حقیقت به اندازه ى طاقت و وسعش برخوردار باشد . این سه حقیقت به طور واضح در آیات و روایات تفسیر شده است و مردم را به دقایق و لطایفش آگاهى داده اند ، تا جایى که براى تحصیل سعادت و خوشبختى چیزى را فروگذار نکرده اند ، و اسلامى کامل و دینى جامع و مکتبى انسان ساز و قوانینى فراگیر نسبت به تمام شؤون زندگى ارائه نموده اند . انسان با آراسته شدن به حقایق دینى ، موجودى برتر از همه ى موجودات(3) ، ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ التمحیص : 74 ، باب فى اخلاق المؤمنین ، حدیث 171 ; بحار الانوار : 64 / 310 ، باب 14 ، حدیث 45 ; میزان الحکمه : 1 / 398 ، الایمان ، حدیث 1458 . 2 ـ کافى : 2 / 235 ، باب المؤمن و علاماته ، حدیث 17 ; میزان الحکمه : 1 / 394 ، الایمان ، حدیث 1422 . 3 ـ ( فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ) مؤمنون ( 23 ) : 14 . ________________________________________ صفحه 47 ________________________________________ وخلیفة الله(1) ، و مظهر اسما و صفات حق(2) ، و امین الله(3) مى شود ، و لایق بزم ملکوت و همنشینى با فرشتگان و رفاقت و دوستى با پیامبران و صدیقان و شهیدان و شایستگان است(4) . تفسیر دین در کلام پیامبر اسلام پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) در کلامى حکیمانه دین را چنین معرفى نموده است : عَنِ النَّبِىّ (صلى الله علیه وآله وسلم) أنَّهُ قَالَ : أَلاَ اِنَّ مَثَلَ هَذَا الدّینِ کَمَثَلِ شَجَرَة نَابِتَة ثابِتَة ، الاِیمَانُ اَصْلُهَا ، وَالزَّکَاةُ فَرْعُهَا ، وَالصَّلاَةُ مَاءُهَا ، وَالصِّیَامُ عُرُوقُهَا ، وَحُسْنُ الخُلْقِ وَرَقُهَا ، وَالاِخَاءُ فِى الدِّینِ لِقَاحُهَا ، وَالحَیاءُ لِحَاؤُهَا ، وَالکَفُّ عَن مَحَارِمِ اللهِ ثَمَرَتُهَا ; فَکَما لاَ تَکمُلُ الشَّجَرَةُ اِلاّ بِثَمَرَة طَیِّبَة، کَذَلِکَ لاَ یَکمُلُ الاِیمَانُ إِلاَّ بِالکَفِّ عَن مَحَارِمِ اللهِ(5). آگاه باشید وصف این دین مانند وصف درخت روییده ثابت و پابرجاست ، ریشه اش ایمان ، شاخه اش زکات ، آبش نماز ، رگ هایش روزه ، برگ هایش حسن خلق ، عامل ثمردهى اش برادر بودن مسلمانان بر پایه ى دین ، جلد و پوستش حیا ، و میوه اش خوددارى از حرام هاى خداست ; پس همانگونه که درخت جز با میوه ى پاکیزه کامل نمى شود ، هم چنین ایمان جز با خوددارى از حرام هاى خدا کامل نمى گردد . شاخه ى وجود انسان هنگامى که از راه تفکّر و معرفت و مطالعه و بصیرت ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ( وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً )بقره ( 2 ) : 30 . 2 ـ ( وَعَلَّمَ آدَمَ الاَْسْماءَ کُلَّهَا ) بقره ( 2 ) : 31 . 3 ـ ( إِنَّا عَرَضْنَا الاَْمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الاِْنسَانُ ) احزاب ( 33 ) : 72 . 4 ـ ( وَمَن یُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً ) نساء ( 4 ) : 69 . 5 ـ جامع الاخبار : 37 ، الفصل التاسع عشر فى الاسلام ; مستدرک الوسائل : 11 / 279 ، باب 23 ، حدیث 13013 . ________________________________________ صفحه 48 ________________________________________ و نشست و برخاست با علماى ربّانى و اراده و اختیار و عشق و علاقه با دین خدا ـ که همان اسلام قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) است ـ پیوند بخورد ، این هشت حقیقتى که در کلام پیامبر آمده است از انسان ظهور مى کند . به عبارت دیگر وقتى افق وجود انسان در برابر خورشید دین قرار گیرد این هشت نور از این افق طلوع مى کند ، و انسان منبعى از خیرات و برکات براى خود و دیگران مى شود . ایمان در کلام نورانى رسول خدا از ایمان تعبیر به ریشه و پایه و اصل شده است ; زیرا اگر ایمان نباشد بناى دین استوار و مستحکم نخواهد بود ، و یقیناً فتنه ها و فتنه گران میان انسان و دین جدایى خواهند انداخت . قرآن ، انسان را در دین دارى هم چون اولیاى خدا مى خواهد که دین و عمل و اخلاقشان بر ریشه و بنیانى چون ایمان و باور و یقین قرار داشت ، و به این سبب در برابر فتنه ها و آشوب ها و اغواگرى ها و وسوسه ها سالم ماندند ، و استوارى و ثابت قدمى نشان دادند . و اگر به جایى مى رسیدند که حفظ دینشان در گرو نثار جانشان بود هم چون آسیه ، حبیب نجار ، یاسر ، سمیّه ، میثم تمار ، رشید هجرى ، عمر بن حمق خزاعى ، حجر بن عدى ، و از همه برتر و والاتر اصحاب و اهل بیت حضرت حسین (علیهم السلام) ، جانشان را نثار رضاى دوست مى کردند ; و این نثار جان که عاشقانه انجام مى گرفت نبود مگر به سبب ایمانى که به حقایق داشتند . دیدن روى تو و دادن جان مطلب ماست *** پرده بردار ز رخساره که جان بر لب ماست ________________________________________ صفحه 49 ________________________________________ بت روى تو پرستیم و ملامت شنویم *** بت پرستى اگر این است که این مذهب ماست گرچه در مکتب عشقیم همه ابجد خوان *** شیخ را پیر خرد طفل ره مکتب ماست نیست جز وصف رخ و زلف تو ما را سخنى *** در همه سال و مه این قصه ى روز و شب ماست چرخ عشقیم و تو ما را چو مهى زیب کنار *** خون دل چون شفق و اشک روان کوکب ماست این که نامش به فلک مهر جهان افروز است *** روشن است این که یکى ذرّه ز تاب و تب ماست خواستم تا که شوم بسته ى فتراکش گفت *** فرصت این بس که سرت خاک سم مرکب ماست(1) ایمان یعنى : باور داشتن خدا و صفات جلال و جمال او . کسى که خدا را باور دارد ، به فرامین و قوانین و خواسته هایش گردن مى نهد . کسى که خدا را باور دارد ، در خلوت و آشکار از زشتى و بدکارى مى پرهیزد . کسى که خدا را باور دارد، وجود خود را مطلع الفجر اسما وصفات او قرار مى دهد. کسى که خدا را باور دارد ، از کسب نامشروع و لقمه ى حرام و ظلم و ستم ، و دغل و خیانت مى پرهیزد . کسى که باور دارد خدا رزاق است ، به رزق پاک او قناعت مى کند و سهم دیگران را به غارت نمى برد . کسى که خدا را باور دارد ، در مدار عبادت و طاعت به سر مى برد ، و از این که سر به خاک درگاه محبوب مى ساید لذّت مى برد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نشاط اصفهانى . ________________________________________ صفحه 50 ________________________________________ کسى که خدا را باور دارد ، به مراقبت و نظارت او نسبت به خویش در همه ى حالات توجه دارد . کسى که قیامت را باور دارد ، از گناهان مربوط به چشم و زبان و گوش و دست و شکم و پا و شهوت مى پرهیزد . کسى که قیامت را باور دارد ، از ترازوهایى که براى سنجش اعمال ـ گرچه به وزن ذره باشد ـ مى نهند هراس دارد . کسى که قیامت را باور دارد ، خود را در این دنیا مسافر مى بیند و هم چون مسافر از مسیر دنیا به آخرت سبک بار ادامه ى سفر مى دهد . کسى که قیامت را باور دارد ، در پر کردن پرونده اش از عبادات و طاعات و خیرات مى کوشد و سعى مى کند شرّى در پرونده اش ثبت نشود . کسى که قیامت را باور دارد ، وزین و مواظب و مراقب و سالم زندگى مى کند و از این که از جانب او به دیگران حتى به حیوانات زیانى وارد شود به شدت مى پرهیزد . کسى که قیامت را باور دارد ، از شهوات حرام و لذت هاى نابه جا و نگاه هاى آلوده و اعمال ناهنجار و رفتار ناپسند ـ گرچه به قیمت از دست دادن جانش تمام شود ـ خوددارى مى کند . نثار جان براى حفظ عفت هنگامى که در شهر بصره ستمکارى به نام برقعى خروج کرد ، گروه زنگیان و اوباش گرد او جمع آمدند . روزى دخترى علوى تبار را گرفتند و آوردند تا با وى درآمیزند و دامن عفتش را لکه دار کنند . دختر چون خطر تباهى دید به برقعى گفت : مرا نجات ده تا دعایى به تو بیاموزم که شمشیر بر تو کارگر نیفتد ! برقعى گفت : بیاموز . دختر گفت : تو چه دانى که دعا مستجاب مى شود یا نه ، پس ________________________________________ صفحه 51 ________________________________________ نخست بر من امتحان کن . آن گاه دعایى خواند و بر خود دمید ، سپس برقعى با ضربتى سخت شمشیرى بر دختر نواخت که در جا کشته شد !! برقعى دانست که هدف دختر حفظ عفت و پاکدامنى خود بوده است(1) . کسى که فرشتگان را باور دارد و مى داند که گروهى از آنان به نام کرام کاتبین و رقیب و عتید مأمور حفظ و ثبت اعمال او چه در خلوت و چه در آشکار هستند ، از هر گناه و ستمى و از هر معصیت و ظلمى و از هر کژى و انحرافى که با قلم آنان در پرونده ى انسان ثبت مى شود مى پرهیزد ، و در همه ى شؤون زندگى قدم به پاکى برمى دارد ، و سخن به حق مى گوید ، و گوش وقف شنیدن علم مى کند ، و چشم از نامحرمان مى پوشد ، و دست جز در عبادت و خدمت به خلق به کار نمى گیرد ، و شکم جز از حلال سیر نمى نماید ، و قدم جز به حق برنمى دارد ، و شهوت جز در مسیر پاکى مصرف نمى کند . کسى که قرآن را به عنوان وحى باور دارد ، همه ى امور خود را با آن هماهنگ مى کند ، حلال و حرامش را رعایت مى نماید ، با آیاتش بیمارى هاى فکرى و روانى خود را معالجه مى کند ، و از آن چشمه ى فیض شفا مى جوید ، و آن را دستورالعمل زندگى خود قرار مى دهد ، و از آن منبع نور و رحمت و هدایت به عنوان میزان تشخیص حق و باطل استفاده مى کند . کسى که پیامبران را باور دارد که از سوى خدا براى هدایت انسان مبعوث شده اند ، در مکتب آنان زانو مى زند و از هدایت آنان پیروى مى کند و همه ى روش و منش آنان را اسوه و سرمشق خود قرار مى دهد و در امور دنیا و آخرتش به آنان اقتدا مى نماید . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ گزیده ى جوامع الحکایات : 62 . ________________________________________ صفحه 52 ________________________________________ قلب سلیم محصول ایمان باور داشتن این حقایق و ایمان به این اصول سبب سعادت و نجات و خوشبختى و کرامت و محصول پاکش ـ به فرموده ى قرآن ـ قلب سلیم است ، قلبى که با سلامت متحد شده و ارزش ارایه شدنش را به پیشگاه حق در قیامت پیدا کرده است . یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْب سَلِیم )(1) . قیامت روزى است که مال و فرزندان سودى به انسان نبخشند ، سود فقط براى کسى است که قلب سلیم به سوى خدا آورده باشد . قلب سلیم قلبى است که خدا را با همه ى صفاتش و قیامت را با همه ى شؤونش و فرشتگان و قرآن و پیامبران را تصدیق نموده و به مرحله ى باور و یقین رسیده است . به عبارت دیگر خورشید ایمان از افق آن طلوع کرده ، ایمانى که به منزله ى مرکز منظومه است و ستارگانى چون زکات ، نماز ، روزه ، حسن خلق ، برادرى در دین ، حیا ، خوددارى از محرمات علاوه بر این که از آن نشأت گرفته اند پیوسته از آن کسب نور و قدرت و انرژى مى کنند . زکات ایمان به معنایى که در سطور گذشته توضیح داده شد عامل نقش بستن جود و سخا در وجود انسان است . انسان هنگامى که در پرتو ایمان و باور ، خود و همه چیز را مال خدا بداند ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ شعراء ( 26 ) : 88 ـ 89 . ________________________________________ صفحه 53 ________________________________________ و براى خویش ذره اى مالکیت قائل نباشد و فقط خدا را مالک بداند و بس ، از پرداخت زکاتى که به منزله ى شاخه ى درخت دین است و فرمان اکید خداست امتناع نخواهد کرد ، بلکه با طیب خاطر و رضامندى کامل و عشق و علاقه موارد زکات را از مالش جدا مى کند و به محلهایى که خدا به آن دستور داده است مى رساند(1) و از این که با این عمل به عبادت و اطاعت برخاسته خوشحال مى گردد . مؤمن نه فقط از ثروت مادى ، بلکه از هر نوع ثروتى که در اختیار دارد ـ چه مادى و چه معنوى ـ زکات مى پردازد : زکات گندم و جو ، گاو و گوسفند و شتر ، طلا و نقره ، خرما و مویز ; زکات علم ، زکات قدرت ، زکات آبرو ، زکات قلم ، زکات قدم و . . . . ( وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ )(2) . و از آنچه روزى آنان کرده ایم انفاق مى کنند . زکات امور مادى ، پرداختنش در محل هاى تعیین شده است و زکات علم تعلیم آن به امت است ، زکات قدرت عدالت ورزى و انصاف است ، زکات آبرو حلّ مشکلات مردم با کمک گرفتن از دیگران است ، زکات قلم نوشتن کتاب و مقالات بیدار کننده است ، زکات قدم دنبال کار خیر رفتن و عیادت بیمار و تشییع جنازه ى مؤمن و رفتن نزد دانشمندان و اندیشمندان پاک نهاد است . اقرار قلبى و زبانى نسبت به حقایق ایمانى وفاى عملى مى طلبد . کسى که با قلب و زبان مى گوید : لا إله إلاّ الله که تفصیلش این است که من اقرار دارم الله که مستجمع جمیع صفات کمال است آفریننده ى جهان هستى و ربّ و مالک آن ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ( إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللهِ وَاللهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ) توبه (9) : 60 . 2 ـ بقره ( 2 ) : 3 . ________________________________________ صفحه 54 ________________________________________ است ، و رحیم و غفور و ودود و قدیر و عظیم و کریم و رزاق و . . . است ، باید این اقرار با وفاى کامل عملى توأم شود و وفاى به آن در مرحله ى قلبى این است که : لاَ یَبْقَى لِلمُوَحِّدِ مَحبُوبٌ سِوَى الفَرد الوَاحِد(1) . براى اقرار کننده به توحید محبوبى جز خداى یگانه نماند . و همه ى محبت ها ـ محبت به پدر و مادر و زن و فرزند و مال و ثروت ـ شعاع آن محبت باشد . یعنى همه را به خاطر خدا بخواهد و همه را براى خدا دوست داشته باشد ، و محبت آنان در قلب به گونه اى نباشد که میان انسان و محبوب حقیقى اش ـ حضرت حق ـ حائل شود . و وفاى آن در مرحله ى عملى این است که مال و ثروت و وجود خود را براى حضرت حق هزینه کند ، و به تعبیر قرآن مجید خود را فروشنده ، و مال و وجودِ خویش را جنس ، و خدا را خریدار ، و بها و قیمت را بهشت بداند : ( إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ . . . )(2) . یقیناً خدا جان و اموال مؤمنین را در برابر این که بهشت براى آنان باشد از آنان مى خرد . کسى که در این داد و ستد وارد نشود ، و از پرداخت مال و جانش به خدا دریغ ورزد ، ملتزم به شؤون ایمان نشده و قدم در حوزه ى وفاى عملى نگذاشته و از نظر ایمان و دین فردى ناقص است . اگر بگوید : به پروردگار محبت دارم و به آن ذات یگانه عشق مىورزم ، در گفتارش صادق نیست ; زیرا چون محبت به جان و مالش از محبت به خدا زیادتر است ، میان او و اجراى فرامین خدا مانع و حجاب شده ; پس به معناى واقعى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ التحفة السنیة ( مخطوط ) : 159 ; السید عبدالله الجزایرى . 2 ـ توبه ( 9 ) : 111 . ________________________________________ صفحه 55 ________________________________________ محبّ خدا نیست و وفاى عملى ندارد ، و علاوه بر این آلوده به بخل است و از نعمت سخا در محرومیت است . سخاوت در روایات قرآن و روایات در برابر مذمّتى که از بخل و بخیل دارند ، از سخاوت و سخى ستایش و مدح مى کنند . از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت شده است : السَّخَا خُلُقُ اللهِ الاَْعظَمُ(1) . سخاوت عظیم ترین منش خداست . و نیز آن حضرت فرموده : اِنَّ السَّخاءَ شَجَرَةٌ مِنْ اَشْجارِ الجَنَّة لَها اَغصَانٌ مُتَدَلِّیَةٌ فِى الدُّنیَا ، فَمَن کَانَ سَخِیّاً تَعَلَّقَ بِغُصْن مِن اَغْصَانِهَا فَسَاقَةُ ذَلِکَ الغُصنَ اِلَى الجَنَّةِ(2) . همانا سخاوت درختى از درختان بهشت است ، شاخه هایى آویخته در دنیا دارد ، کسى که سخى است به شاخه اى از شاخه هایش بسته است ، پس آن شاخه او را به بهشت مى کشاند . و از آن حضرت روایت شده است : السَّخِىُّ قَریبٌ مِنَ اللهِ ، قَریبٌ مِنَ النَّاسِ ، قَریبٌ مِنَ الجَنَّةِ(3) . انسان سخى به خدا و به مردم و بهشت نزدیک است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کنز العمال : 15926 ; میزان الحکمه : 5 / 2426 ، السّخاء ، حدیث 8349 . 2 ـ امالى طوسى : 474 ، مجلس 17 ، حدیث 1036 ; بحار الانوار : 8 / 171 ، باب 23 ، حدیث 114 ; میزان الحکمه : 5 / 2426 السخاء ، حدیث 8350 . 3 ـ مصباح الشریعه : 82 ، باب السابع و الثلاثون ، فى السخاء ; بحار الانوار : 68 / 355 ، باب 87 ، حدیث 17 ; میزان الحکمه : 5 / 2428 ، السخاء ، حدیث 8377 . ________________________________________ صفحه 56 ________________________________________ و در روایتى عجیب آمده است : اَوحَى اللهُ عَزَّ وَجَلَّ اِلى مُوسى (علیه السلام) : اَن لاَ تَقْتُلِ السّامِرِىَّ ; فَاِنَّهُ سَخِىٌّ(1) . خدا به موسى وحى کرد : سامرى را به قتل نرسان ; زیرا او انسانى باسخاوت است . امام صادق (علیه السلام) فرموده است : السَّخاءُ مِن اَخلاَقِ الاَنبِیاءِ وَهُوَ عِمادُ الإِیمَانِ . وَلاَ یَکونُ مُؤمِنٌ إلاَّ سَخِیّاً ، وَلاَ یَکونُ سَخِیّاً إلاَّ ذُو یَقِینٌ وَهِمَّة عَالِیَة ; لاِنَّ السَّخاءَ شُعاعُ نورِ الیَقِینِ وَمَن عَرَفَ مَا قَصَدَ هَانَ عَلَیهِ مَا بَذَلَ(2) . سخاوت از منش و اخلاق پیامبران است ، و ستون ایمان است . و مؤمنى نیست مگر این که سخى است ، و سخاوتمندى نیست مگر این که داراى یقین و همت بلند است ; زیرا سخاوت شعاع نور یقین است و کسى که نسبت به آنچه قصد دارد انجام دهد آگاهى و شناخت داشته باشد ، آنچه را که به دیگران مى بخشد بر او آسان است . پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) درباره ى سخى ترین مردم فرموده است : اَسْخَى النَّاسِ مَن اَدَّى زَکاةَ مَالِهِ(3) . سخى ترین مردم کسى است که زکات مالش را مى پردازد . و در روایتى فرموده است : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 4 / 41 ، باب المعرفة الجود و السخاء ، حدیث 13 ; میزان الحکمه : 5 / 2428 ، السخاء ، حدیث 8377 . 2 ـ مصباح الشریعه : 82 ، باب السابع والثلاثون ، فى السخاء ; بحار الانوار : 68 / 355 ، باب 87 ، حدیث 17 ; میزان الحکمه : 5 / 2426 ، السخاء ، حدیث 8351 . 3 ـ مشکاة الانوار : 231 ، الفصل الرابع فى السخاوة والبخل ; بحار الانوار : 93 / 11 ، باب 1 ، حدیث 11 ; میزان الحکمه : 5 / 2432 ، السخاء ، حدیث 8396 . ________________________________________ صفحه 57 ________________________________________ اِنَّمَا البَخِیلُ حَقَّ البَخِیلِ الَّذِى یَمْنَعُ الزَّکَاةَ المَفْرُوضَةَ فِى مَالِهِ . . .(1) . بخیل واقعى کسى است که از پرداخت زکات واجبى که در مالش قرار دارد خوددارى مى کند . نماز یا آب دین یکى از شگفت انگیزترین تعبیراتى که در گفته هاى پیامبر اسلام است همین تعبیر است : نماز آب دین است و دین به منزله ى یک درخت است . آب ، زیر بناى حیات موجودات زنده است ; و این حقیقتى است که قرآن مجید به آن اشاره دارد : ( . . . وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْء حَیٍّ . . . )(2) . و هر چیز زنده اى را از آب آفریدیم . آب طراوت بخش زندگى ، پاک کننده ، شست و شوگر ، سبب خرمى و زیبایى دشت و دمن و کوه و صحرا ، عامل رفع تشنگى ، رشد دهنده ى نباتات ، برطرف کننده ى آلودگى ها ، وسیله ى پدید شدن ابر و باران ، و آباد کننده ى سرزمین هاى خشک است . کسى که مزرعه یا باغ یا زمین قابل زراعت را مى خواهد بخرد ، یکى از اصولى ترین سخنانش با فروشنده درباره ى آبى است که مزرعه یا باغ یا زمین قابل زراعت را مشروب مى کند ، اگر آب فراوانى داشته باشد آن را با اشتیاق مى خرد وگرنه با ناخشنودى از این که کم آب است از خریدن آن خوددارى مى کند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ معانى الاخبار : 245 ، باب معنى البخل والشح ، حدیث 4 ; بحار الانوار : 93 / 16 ، باب 1 ، حدیث 34 . 2 ـ انبیاء ( 21 ) : 30 . ________________________________________ صفحه 58 ________________________________________ نماز ، در عرصه گاه دین انسان به تعبیر پیامبر آب دین است ، اگر در فضاى حیات معنوى انسان نماز وجود نداشته باشد باید به انتظار خشک شدن شاخه ى دین یعنى زکات ، و رگ هاى دین یعنى روزه ، و برگ دین یعنى حسن خلق ، و عامل ثمر دهى اش یعنى برادرى در دین ، و جلد و پوستش یعنى حیا ، و میوه اش یعنى خوددارى از محارم ، بود ! آرى ، باغى که از آب محروم مى شود همه ى درختانش خشک مى شود ، گلستانى که بى آب بماند همه ى گلهایش پژمرده مى گردد ، چمن زارى که از آب محروم شود تبدیل به علف خشک مى شود ، مزرعه اى که بى آب باشد رو به خرابى مى رود ، شهر و دیارى که دچار قحطى آب شود ساکنانش فرارى مى شوند ، انسانى که بى نماز باشد یا بى نماز شود سرسبزى فضایل و ارزش هایش تهدید به نابودى مى شود . این دو رکعت نماز واقعى است که اگر مکلّفى بخواهد آن را تحقّق دهد چاره اى ندارد جز این که از زمین غصبى ، فرش حرام ، لباس حرام ، آب غصبى ، و نجاسات ظاهرى ، و براى قبولى نمازش از نجاسات باطنى ، بپرهیزد . و این نماز واقعى است که به فرموده ى قرآن مجید انسان را از فحشا و منکرات باز مى دارد . نمازگزارى که از فحشا و منکرات اجتناب ندارد باید بداند که نمازش نماز نیست . علامه ى خبیر ، محدث بى نظیر ، علامه ى مجلسى مى فرماید : نماز کامل و حقیقى این خاصیت و ویژگى را دارد که نمازگزار را از فحشا و منکرات باز مى دارد ، و اگر نمازِ نمازگزار او را از فحشا و منکرات باز ________________________________________ صفحه 59 ________________________________________ ندارد گویى نماز نیست(1) . بنابراین اگر نماز ، نمازِ واقعى باشد هم چون آب حیات بخش ، سرسبزى ارزش هایى را که انسان کسب کرده حفظ مى کند ، و نمى گذارد آتش فحشا و منکرات به گلستان و باغ دین برسد و نباتات و گل هاى معنوى این گلستان و باغ را بسوزاند . نماز گامى براى توبه گاهى یک نماز حقیقى و واجد شرایط مسیر زندگى را تغییر مى دهد و انسان را از کژ راهه به صراط مستقیم مى کشاند ، و طغیان هاى درون را کنترل مى کند ، چنان که در روایتى آمده : مردى از زنى درخواست کام جویى کرد . آن زن شوهرش را از خواسته ى نامشروع آن مرد آگاه کرد . شوهر به همسر عفیفه اش گفت : به او بگو : چهل روز پشت سر شوهرم نماز بخوان تا خواسته ى تو را اجابت کنم . آن مرد چند روزى نماز واجب خود را به شوهر آن زن اقتدا کرد و از برکت آن نماز به توبه ى واقعى موفق شد ، سپس کسى را نزد آن زن فرستاد که من توبه کرده ام . زن توبه ى آن مرد را به شوهرش خبر داد . شوهر این آیه را خواند(2) : ( إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ )(3) . نماز آدمى را از فحشا و منکر باز مى دارد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بحار الانوار : 16 / 203 ، باب 9 . 2 ـ مستدرک الوسائل : 3 / 91 ، باب 29 ، حدیث 3095 . 3 ـ عنکبوت ( 29 ) : 45 . ________________________________________ صفحه 60 ________________________________________ نماز شرط قبولى اعمال امام صادق (علیه السلام) در روایتى فرموده : مَن أَحَبَّ أنْ یَعْلَم أقُبِلَتْ صَلاَتُهُ أمْ لَمْ تُقبَل ، فَلْینظُر هَلْ منَعَتْهُ صَلاَتُهُ عَنِ الفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ ؟ فَبِقَدْرِ مَا مَنَعَتْه قُبِلَت مِنه(1) . کسى که دوست دارد بداند آیا نمازش پذیرفته شده است یا آن را نپذیرفته اند ، با تأمّل بنگرد که آیا نمازش او را از فحشا و منکر باز داشته ؟ پس به اندازه اى که او را باز داشته از او پذیرفته مى شود . یک نماز گزار واقعى به سبب شرایط نماز و وجوب رعایتش از نظر مادى و اخلاقى و روابط با دیگران و دیگر امور زندگى پیوسته در حال شست و شوى معنوى است ، از این جهت تا پایان عمرش پاک و پاکیزه مى ماند ، و از باب عنایت و لطف و رحمت خدا سزاوار ورود به بهشت است ; بهشتى که جز پاکان راهى به آن ندارند ، چنان که امام باقر (علیه السلام) فرموده است : وَالجَنَّةُ لاَ یَدخُلُهَا إلاَّ طیّبُ(2) . فقط انسان پاک وارد بهشت مى شود . نماز آب دین است ، کسى که اهل نماز نیست درخت وجودش با همه ى شؤونش خشک مى شود و از هویتش جز هیزمى براى دوزخ باقى نمى ماند . ( وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً )(3) . و اما تجاوز کارانِ از حدود حق ، آنان براى دوزخ هیزم هستند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بحار الانوار : 79 / 198 ، باب 1 . 2 ـ کافى : 2 / 269 ، باب الذنوب ، حدیث 7 ; بحار الانوار : 70 / 317 ، باب 137 ، حدیث 5 . 3 ـ جن ( 72 ) : 15 . ________________________________________ صفحه 61 ________________________________________ کارهاى خیر بى نماز مانند نباتات سرزمینى هستند که آب به آنها نرسد و در نتیجه از سرسبزى و طراوت و رشد و نمو باز مانند ، به همین صورت کارهاى خیر بى نماز که نباتات معنوى هستند به سبب نبود نماز زمینه اى براى رشد ندارند ، به این خاطر به خدا نمى رسند و از ثمر دهى که قبولى حضرت حق است باز مى مانند . نماز ستون دین از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت شده است : أوَّلُ مَا یُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ عَلَى الصَّلاَةِ ، فَإذَا قُبِلَتْ قُبِلَ مِنْهُ سَائِرُ عَمَلِهِ ، وَإذَا رُدَّتْ عَلَیْهِ رُدَّ عَلَیْهِ سَائِرُ عَمَلِهِ (1) . اولین چیزى که عبد بر آن محاسبه مى شود نماز است ، پس اگر نمازش قبول شود سایر اعمالش نیز قبول مى شود ، و اگر نمازش رد شود سایر اعمالش نیز رد مى شود . این روایت اشاره به انسانى دارد که اهل نماز بوده ولى اگر نمازش شرایط قبولى را نداشته باشد پذیرفته نمى شود و به خاطر پذیرفته نشدن نمازش ، اعمال دیگرش را نیز نمى پذیرند ، چه رسد به این که انسان از زمره ى بى نمازان باشد ، در این صورت هیچ راهى به حریم دوست ندارد ، که تا چیزى از اعمال او را بسنجد و ببینند آیا قابل پذیرفتن هست یا نیست ؟ ( فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلاَ نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً )(2) . پس اعمالشان تباه و نابود است ، در نتیجه روز قیامت براى آنان میزانى ( به ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ الفقیه : 1 / 208 ، باب فضل الصلاة ، حدیث 626 . 2 ـ کهف ( 18 ) : 105 . ________________________________________ صفحه 62 ________________________________________ خاطر این که عملى در اختیار ندارند ) برپا نمى کنیم . قرآن مى فرماید : ( کُلُّ نَفْس بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ * إِلاَّ أَصْحَابَ الْیَـمِینِ * فِی جَنَّات یَتَسَاءَلُونَ * عَنِ الْمُـجْرِمِینَ * مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ )(1) . هر انسانى در گرو اعمالى است که مرتکب شده است ، مگر سعادتمندان که در بهشت هایى که به سر مى برند با اِشراف و اطلاع بر دوزخ از مجرمان مى پرسند : چه چیزى شما را در دوزخ وارد کرد ؟ گویند : از نمازگزاران نبودیم . این گونه نیست که بى نمازان کار خیر و عمل مثبت و سخن حقى نداشته باشند ، بلکه بسیارى از بى نمازان کارهاى خیرى را انجام مى دهند ، و کمک هایى را به محتاجان و نیازمندان مى رسانند ، ولى از آنجا که به تعبیر پیامبر « نماز آب دین است » ; چون باغ اعمالشان به چنین آب معنوى اتصال ندارد ، اعمالشان تباه و ضایع مى شود و چیزى در پرونده ى آنان که مورد پذیرش قرار گیرد نمى ماند ، از این جهت تهیدست و ندار وارد قیامت مى شوند و تهیدست و ندار هم جایى جز دوزخ نخواهد داشت . لطیفه ى روایى از آنجا که عرب در مسابقه ى اسب دوانى برنده ى اوّل را سابق و پس از آن را مصلّى مى نامد ، روایتى جالب در تأویل این آیات به مناسبت کلمه ى مصلّى از حضرت صادق (علیه السلام) در کتاب هاى حدیث نقل شده است : ادریس بن عبدالله مى گوید : از تفسیر ( لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ) از حضرت صادق ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مدثر ( 74 ) : 38 ـ 43 . ________________________________________ صفحه 63 ________________________________________ پرسیدم ، حضرت فرمود : منظور مجرمان از این که در زمره ى مصلین نبودیم این است که پیروان امامانى که خدا در قرآن از آنان به عنوان سابقین یاد کرده نبودیم ، اى ادریس بن عبدالله ! آیا نمى بینى که مردم در مسابقه ى اسب دوانى از اسبى که به دنبال سابق درآید تعبیر به مصلّى مى کنند ؟(1) ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عن ادریس بن عبدالله عن ابى عبدالله (علیه السلام) قال سالته عن تفسیر هذه الآیة ( مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَر قَالُوا لُمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ) ، قال عنى بها لم نک من أتباع الأئمة الذین قال الله تبارک وتعالى فیهم ( وَالسَّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ) اما ترى الناس یسمون الذى یلى السابق فى الحلبة مصلى فذلک الذى عنى حیث قال لم نک من المصلین لم نک من اتباع السابقین . کافى : 1 / 419 ، باب فیه نکت ونتف من التنزیل فى الولایة ، حدیث 38 ; بحار الانوار : 24 / 7 ، باب 23 ، حدیث 19 . بعد فهرست قبل بخش سوم راه ظهور سلامت جسم و جان ________________________________________ صفحه 67 ________________________________________ عروق بدن گردش خون در بدن یعنى رفتن خون از قلب به دورترین بخش هاى بدن و بازگشت آن به قلب که در کم تر از یک دقیقه انجام مى گیرد . خون در گردش خود در سراسر بدن دو معبر اصلى دارد ، وقتى بطن راست منقبض مى شود خون با فشار به دو سرخ رگ ششى مى ریزد ، در شُش ها گلبول هاى سرخ خون اکسیژن هوا را مى گیرند و انیدرید کربنیک را که در خود دارند پس مى دهند . از شُش ها ، خون از راه دو سیاه رگ به قلب باز مى گردد ، خون وارد دهلیز چپ مى شود و از دریچه اى به بطن چپ مى ریزد ، وقتى بطن چپ منقبض مى شود خون وارد سرخ رگ بزرگ دیگرى مى شود ، این سرخ رگ به دو سرخ رگ کوچک تر و پس از آن به سرخ رگ هاى کوچک دیگرى تقسیم مى شود و این تقسیم ادامه مى یابد و سرخ رگ هاى بسیار کوچک که موى رگ نام دارند وارد بافت ها مى شوند . از طریق این موى رگ ها ، خون اکسیژن و مواد غذایى را به یاخته هاى بدن مى رساند و انیدریک کربنیک و مواد زاید دیگر را مى گیرد . در اینجا سرخ رگ هاى مویین با سیاه رگ هاى مویین مى پیوندند و این سیاه رگ ها هرچه به قلب نزدیک تر مى شوند بزرگ تر مى گردند و به این ترتیب خونى که در سیاه رگ ها جریان دارد سرانجام به سیاه رگ بزرگى مى ریزد که وارد ________________________________________ صفحه 68 ________________________________________ دهلیز راست مى شود ، از دهلیز راست و از راه دریچه ى قلب وارد بطن راست مى شود و به این ترتیب گردش کامل خون در بدن انجام مى گیرد(1) . عروق معنوى پیامبر بزرگ اسلام روزه را به منزله ى رگ هاى دین قلمداد کرده است که با انجام صحیح آن و رعایت شرایط معنوى اش سلامت به همه ى بدن ، و تقوا که نتیجه و میوه ى روزه است به همه ى اعضا و جوارح و قلب و نفس و روح و روان مى رسد . همان طور که رگ ها براى رسیدن خون به همه ى بدن باید باز باشند تا بدن بتواند به حیات خود ادامه دهد ، و اگر انسان از ورزش و رعایت غذا و آشامیدنى غفلت ورزد رگ ها مى گیرد و نهایتاً انسان با سکته ى شدید مغزى یا قلبى مى میرد ، به همان صورت باید روزه ى ماه رمضان و بلکه پاره اى از روزه هاى مستحبى تا پایان عمر طبیعى در زندگى معنوى انسان جریان داشته باشد تا سلامت بدن و سلامت قلب و نفس حفظ شود . انسانى که به خاطر تکبّر و غرورش از روزه فرارى است و به این تکلیف پرفایده ى معنوى عمل نمى کند ، در حقیقت در حالِ بستن رگ هایى است که فیوضات الهى را به سراسر وجودش مى رسانند و با دست خود زمینه ى هلاکت و سقوط خود را فراهم مى آورد . سى روز روزه ى ماه مبارک رمضان رگ هایى است که یک سرش به منبع فیوضات و سر دیگرش به انسان وصل است ، و انسان از این طریق مى تواند کمالات معنوى و تقواى الهى و سلامت بدن خود را تأمین نماید . اگر مکلّف از روزه روى بگرداند و این تکلیف باارزش را انجام ندهد ، خون ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بدن انسان : 46 . ________________________________________ صفحه 69 ________________________________________ حیات بخش رحمت و کرامت و رضایت و شرافت و تقوا و سلامت به انسان نخواهد رسید ، و در نتیجه آدمى به مرگ معنوى دچار مى شود و از دایره ى انسانیت خارج و به مدار حیوانیت و بلکه بدتر از حیوانیت وارد مى گردد . فایده ى روزه بیان همه ى فواید روزه که ناشى از تواضع انسان نسبت به حضرت حق است کتابى مستقل مى طلبد ، به ناچار در این نوشتار مختصر به پاره اى از فواید آن اشاره مى شود : سلامت بدن پرخورى ، از جمله عللى است که سلامت خون و سلامت قلب و سلامت معده و نهایتاً سلامت همه ى بدن را به خطر مى اندازد . به همین خاطر در فرمان هاى دینى و در دانش پزشکى به شدت از آن نهى شده است . پرخورى ، مى تواند عامل بیمارى قند ، چاقى ، کلسترول ، ترى گلیسرید ، و ضعف مزاج و . . . شود . پرخورى ، باعث مى شود که به دستگاه گوارش فشار مضاعف وارد گردد و در نتیجه از عمر مفید کار آن بکاهد . پرخورى ، رسوبات بسیارى را در معده و روده و بویژه در رگ ها به جاى مى گذارد که آن رسوبات زمینه ساز بسیارى از امراض و بیمارى هاست . کم خورى ، عمر را افزایش مى دهد و سلامت بدن را تأمین مى نماید و نشاط اعضا و جوارح را حفظ مى نماید . کم خورى ، کارى حکیمانه ، و عملى بسیار مفید و عامل سلامت معده و روده و قلب و مغز است . ________________________________________ صفحه 70 ________________________________________ پرخورى در روایات در رابطه با پرخورى و کم خورى روایات بسیار مهمى از اهل بیت (علیهم السلام) در کتاب هاى حدیث ثبت شده که به برخى از آنها اشاره مى شود : رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : اِیَّاکُم وَالبِطْنَةَ ; فَإنَّهَا مَفْسَدَةٌ لِلبَدَنِ ، وَمَوْرثَةٌ لِلسَّقَمِ ، وَمَکسَلَةٌ عَنِ العِبَادَةِ(1) . از پرخورى و شکم خوارگى بپرهیزید ; زیرا پرخورى فاسد کننده ى بدن ، و عامل بیمارى ، و کسل کننده از عبادت است . و نیز آن حضرت فرمود : لَیْسَ شَىْءٌ أَبْغَضَ إلَى اللهِ مِن بَطْن مَلاَنٌ(2) . چیزى نزد خدا از شکم پر و انباشته مبغوض تر نیست . و نیز فرمود : اِیَّاکُم وَفُضُولَ المَطْعَمِ ; فَاِنَّهُ یَسُمُّ القَلْبَ بِالفَضْلَةِ ، وَیُبطِى الجوارِحَ عَن الطَّاعَةِ ، وَیصُمّ الهِمَمَ عَن سَماعِ المَوعِظَةِ(3) . از زیادى طعام بپرهیزید ; زیرا قلب با زیادى طعام مسموم مى شود ، و طعام اضافه جوارح را از طاعت کند مى کند ، و اندیشه ها را از شنیدن موعظه کر مى نماید . امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ الدعوات : 74 ، حدیث 172 ; مستدرک الوسائل : 16 / 210 ، باب 1 ، حدیث 19621 . 2 ـ عیون اخبار الرضا : 2 / 36 ، باب 31 ، حدیث 89 ; میزان الحکمه : 1 / 158 ، الأکل ، حدیث 598 . 3 ـ بحار الانوار : 69 / 199 ، باب 105 ، حدیث 29 . ________________________________________ صفحه 71 ________________________________________ کَثْرَةُ الاَْکْلِ وَالنَّوْمِ یُفْسِدَانِ النَّفْسَ وَیَجْلِبانِ المَضَرَّةَ(1) . پرخورى و پرخوابى وجود آدمى را فاسد و عامل جلب آسیب و خسارت است . کم خورى در روایات از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت شده است که : مَن قَلَّ طَعامُهُ قَلَّت آلاَمُهُ(2) . کسى که غذایش اندک است ، بیمارى هایش کم است . مَن کَثُرَ تَسبِیحُهُ وَتَمجِیدُهُ وَقَلَّ طَعامُهُ وَشَرابُهُ وَمَنامُهُ ، اشْتَاقَتْهُ المَلاَئِکةُ(3) . کسى که تسبیح و تمجیدش به حق زیاد است و خوراکى و آشامیدنى و خوابش کم است ، فرشتگان مشتاق اویند . اِذَا اَرادَ اللهُ سُبحانَهُ صَلاحَ عَبدِهِ ، ألهَمَه قِلَّةَ الکَلامِ وَقِلَّةَ الطَّعامِ وَقِلَّةَ المَنامِ(4) . هرگاه خداى سبحان صلاح و مصلحت بنده اش را بخواهد ، کم گویى و کم خورى و کم خوابى را به او الهام مى کند . حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) فرمود : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ غرر الحکم : 360 ، الفصل الرابع ، حدیث 8164 ; مستدرک الوسائل : 5 / 119 ، باب 34 ، حدیث 5478 ; میزان الحکمه : 1 / 156 ، الأکل ، حدیث 584 . 2 ـ غرر الحکم : 320 ، الفصل السابع فى الجوع ، حدیث 7401 ; میزان الحکمه : 1 / 156 ، الأکل ، حدیث 576 . 3 ـ مجموعه ى ورّام : 2 / 115 ، الجزء الثانى ; میزان الحکمه : 1 / 156 ، الأکل ، حدیث 581 . 4 ـ غرر الحکم : 211 ، قلة الکلام وآثارها ، حدیث 4084 ; مستدرک الوسائل : 16 / 213 ، باب 1 ، حدیث 19634 ; میزان الحکمه : 1 / 156 ، الأکل ، حدیث 582 . ________________________________________ صفحه 72 ________________________________________ لَوْ أنَّ النَّاسَ قَصَدُوا فِى الطُّعْمِ ، لاَعْتَدَلَتْ اَبدانُهُم(1) . اگر مردم در خوردن میانه روى کنند ، بدن هایشان به اعتدال مى گراید . انسان اگر روزه ى ماه رمضان را با رعایت شرایطش انجام دهد ، اگر پرخور باشد پس از یک ماه از پرخورى باز مى ماند و به کم خورى عادت مى کند و همان یک ماه باعث مى شود که وضع خون اگر نامناسب باشد به تناسب آید و قند خون به میزان بهترى تنظیم گردد و چربى خون از میان برود و رسوبات میان رگ ها و معده تا اندازه اى کاهش یابد و در نتیجه سلامت لازم به بدن باز گردد و صحت و امنیت جسم تأمین شود ، به این خاطر پیامبر اسلام در روایت بسیار مهمى فرمود : صوُمُوا تَصِحُّوا(2) . روزه بگیرید تا سلامت و صحت خود را باز یابید . امروزه بسیارى از طبیبان براى علاج بیماران خود فرمان امساک از پرخورى و پیشه کردن کم خورى و پرهیز از غذاهاى چرب و متنوع و امتناع از خوردن چند نوع غذا را در یک وعده مى دهند . روزه ى تن و روح از آنجا که قرآن مجید نتیجه و محصول روزه را تقوا ، یعنى : مصونیت سازى براى سلامت عمل از محرمات ، و سلامت اخلاق از رذایل مى داند و در آیه ى حکم روزه مى فرماید : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ وسائل الشیعه : 24 / 241 ، باب 1 ، حدیث 30437 ; میزان الحکمه : 1 / 158 ، الأکل ، حدیث 602 . 2 ـ دعوات راوندى : 76 ، حدیث 179 ; بحار الانوار : 93 / 255 ، باب 30 ، حدیث 33 . ________________________________________ صفحه 73 ________________________________________ ( کُتِبَ عَلیْکُمُ الصِّیامَ کمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُم تَتَّقُون )(1) . روزه بر شما واجب شد چنان که بر گذشتگان از شما واجب شده بود تا به تقوا آراسته شوید . باید این روزه فقط امساک از خوردن و آشامیدن و سر به زیر آب فرو بردن و باقى بر جنابت ماندن و سفر کردن نباشد ، بلکه چنان که در معارف الهیه آمده است عبادتى است همراه با شرایط دیگر ، که آن شرایط ، شرایطى معنوى و سازنده و تربیت کننده ى انسان است . پیامبر اسلام درباره ى روزه ى عادى و غیر سازنده و روزه اى که قدرت تربیت انسان را ندارد مى فرماید : رُبَّ صَائم حَظُّهُ مِن صِیامِهِ الجُوعُ وَالعَطَشُ ، وَرُبَّ قائم حَظُّهُ مِن قِیامِهِ السَّهَرُ(2) . چه بسا روزه دارى که بهره اش از روزه فقط گرسنگى و تشنگى است ، و چه بسا قیام کننده براى عبادت شبانه که بهره اش از آن فقط بیدارى است !! ولى درباره ى روزه ى حقیقى و روزه ى سازنده و تربیت کننده از اهل بیت (علیهم السلام)روایت شده که پیامبر به جابر بن عبدالله فرمود : اى جابر ! این ماه رمضان است ، کسى که روزش را روزه بدارد و بخشى از شبش را به عبادت برخیزد و شکم و شهوت و زبانش را از حرام حفظ کند ، از گناهانش مانند بیرون رفتن از ماه رمضان بیرون مى رود . جابر گفت : اى پیامبر خدا ! چه نیکوست آنچه گفتى . فرمود : اى جابر ! چه سخت است این ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 183 . 2 ـ امالى طوسى : 166 ، المجلس السادس ، حدیث 277 ; وسائل الشیعه : 1 / 72 ، باب 12 ، حدیث 162 . ________________________________________ صفحه 74 ________________________________________ شرایط ؟!(1) از حضرت صدیقه ى کبرى فاطمه ى زهرا (علیها السلام) روایت شده است : مَا یَصنَعُ الصائمُ بِصِیامِهِ إذَا لَم یَصُنْ لِسانُهُ وَسَمْعُهُ وَبَصَرَهُ وَجَوَارِحَهُ ؟ (2) روزه دار با روزه اش هنگامى که زبان و گوش و چشم و اعضاى دیگرش را از گناه حفظ ننموده چه مى کند ؟ پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) از حضرت حق روایت کرده است که خدا مى فرماید : مَن لَم تَصُمْ جَوارِحُهُ عَنْ مَحَارِمِى فَلاَ حَاجَةَ لِى فِى أن یَدَعَ طَعامَهُ وَشَرابَهُ مِن أجلِى(3) . کسى که اعضا و جوارحش از محرماتِ من روزه نیست ، مرا چه نیازى است که خوردن و آشامیدن را براى خاطر من ترک کند ؟ حضرت على (علیه السلام) در روایاتى مى فرماید : صِیامُ القَلبِ عَنِ الفِکرِ فِى الآثامِ ، أفضلُ مِن صِیامِ البَطنِ عَن الطَّعامِ(4) . روزه ى دل از اندیشه در گناهان ، برتر از روزه ى شکم از خوراکى هاست . صَوْمُ النَّفْسِ عَن لَذَّاتِ الدّنیَا أَنْفَعُ الصِّیامِ(5) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عن جابر ، عن أبى جعفر (علیه السلام) قال : قال رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) لجابر بن عبد الله : یا جابر ! هذا شهر رمضان من صام نهاره وقام وردا من لیله وعف بطنه وفرجه وکف لسانه خرج من ذنوبه کخروجه من الشهر ، فقال جابر : یا رسول الله ! ما أحسن هذا الحدیث ، فقال رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) یا جابر وما أشد هذه الشروط . کافى : 4 / 87 ، باب ادب الصائم ، حدیث 2 ; مصباح المتهجد : 627 . 2 ـ دعائم الاسلام : 1 / 268 ، ذکر وجوب صوم شهر رمضان ; بحار الانوار : 93 / 295 ، باب 36 ، حدیث 25 ; میزان الحکمه : 7 / 3214 ، الصوم ، حدیث 10953 . 3 ـ میزان الحکمه : 7 / 3214 ، الصوم ، حدیث 10957 . 4 ـ غرر الحکم : 176 ، الفصل الثانى فى الصوم ، حدیث 3365 ; میزان الحکمه : 7 / 3212 ، الصوم ، حدیث 10948 . 5 ـ غرر الحکم: 176، الفصل الثانى فى الصوم، حدیث 3364; میزان الحکمه : 7 / 3212، الصوم، حدیث 10950. ________________________________________ صفحه 75 ________________________________________ روزه ى نفس از لذت هاى دنیا ، سودمندترین روزه است . صَومُ الجَسَدِ ، الإمساکُ عَنِ الأغذِیَةِ بِإرادَة وَاختیار خَوفاً مِن العِقابِ وَرَغْبَةً فِى الثَّوابِ وَالأجرِ . روزه ى بدن خوددارى از غذاها به اراده و اختیار است ، براى ترس از عذاب و میل به پاداش . صَومُ النَّفسِ ، إمساکُ الحَواسِّ الخَمسِ عَن سَائِرِ المَآثِمِ وَخُلُوُّ القَلْبِ عَن جَمیعِ اسبابِ الشَّرِّ(1) . روزه ى نفس خوددارى حواس پنج گانه از دیگر گناهان و خالى بودن دل از همه ى سبب هاى شرور است . روزه سپر آتش در حدیث معراج است که : پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) از حضرت حق پرسید : میراث روزه چیست ؟ فرمود : میراث روزه حکمت و میراث حکمت معرفت ، و میراث معرفت یقین است . زمانى که عبد یقین کند باکى ندارد که چگونه صبح کند ، به سختى و مشقت یا به آسانى و راحت ؟(2) چنین روزه اى به گفته ى پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) سپرى در برابر آتش دوزخ است : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ غرر الحکم : 176 ، الفصل الثانى فى الصوم ، حدیث 3359 و 3362 ; میزان الحکمه : 7 / 3212 ، الصوم ، حدیث 10951 . 2 ـ قال : یا رب ! وما میراث الصوم ؟ قال الصوم یورث الحکمة ، والحکمة تورث المعرفة ، والمعرفة تورث الیقین ، فإذا استیقن العبد لا یبالی کیف أصبح بعسر أم بیسر . ارشاد القلوب : 1 / 203 ، الباب الرابع و الخمسون ; بحار الانوار : 74 / 27 ، باب 2 ، حدیث 6 . ________________________________________ صفحه 76 ________________________________________ الصوم جنّة من النار(1) . روزه سپر آتش جهنم است . چنین روزه دارى بویژه هنگام افطار دعایش به پیشگاه حق مورد پذیرش و قابل اجابت است . استجابت دعاى چهار گروه چنان که حضرت صادق (علیه السلام) از پدرانش از امیرالمؤمنین(علیه السلام) از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت مى کند : اَربَعةٌ لاَ تُرَدُّ لَهُم دَعوةٌ وَتُفَتَّحُ لَهَا أَبوابُ السَّماءِ وَتَصِیرُ إلى العَرشِ : دُعاءُ الوَالِدِ لِوَلَدِهِ ، وَالمَظلومِ عَلى مَن ظَلَمَهُ ، وَالمُعتَمرِ حَتّى یَرجِعَ ، وَالصّائِمِ حَتّى یُفْطِرَ(2) . چهار نفر دعایشان رد نمى شود ، و درهاى آسمان به روى دعایشان باز است و دعایشان تا عرش انتقال مى یابد : دعاى پدر براى فرزندش ، دعاى ستمدیده بر ضد ستمکارش ، دعاى عمره دار تا به وطنش باز گردد ، دعاى روزه دار تا افطار کند . 1 ـ دعاى پدر به فرزند داستانى عجیب از دعاى پدر به فرزند امیرالمؤمنین با حضرت مجتبى (علیهما السلام) در مسجد الحرام نشسته بودند که ناگاه زمزمه اى سوزنده و مناجاتى جگرسوز شنیدند که مى گفت : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 4 / 62 ، باب ما جاء فى فضل الصوم ، حدیث 1 . 2 ـ امالى صدوق : 265 ، المجلس الخامس والاربعون ، حدیث 4 ; مستدرک الوسائل : 5 / 248 ، باب 42 ، حدیث 5798 . ________________________________________ صفحه 77 ________________________________________ اى خدایى که کلید حل همه ى مشکلات به دست قدرت تو است ! اى خدایى که رنج ها را برطرف مى کنى ! اى خدایى که بیچاره و درمانده جز تو یارى ندارد ! اى خدایى که مالکیت دنیا و آخرت در سیطره ى تو است ! آیا هنوز نمى خواهى به دعاى من که همه ى راه ها به رویم بسته شده است توجه کنى ؟ اینجا مسجد الحرام است ، اینجا اگر دعا به اجابت نرسد کجا به اجابت خواهد رسید ؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حضرت مجتبى فرمود : صاحب این ناله و مناجات را نزد من آور ! حضرت نزد صاحب ناله رفتند ، دیدند جوانى است صورت بر خاک نهاده و به پیشگاه حق تضرّع و زارى مى کند در حالى که یک طرف بدنش خشک و بى حرکت و لمس است . فرمود : جوان نزد امیرالمؤمنین بیا ! جوان به محضر مولاى عارفان و امیر مناجاتیان آمد . امام فرمود : چرا این گونه ناله مى کنى ؟ عرض کرد : بدنم را ببینید که نیمى از آن از کار افتاده ، زندگى براى من بسیار سخت شده است . حضرت فرمود : چه شده که به این بلا دچار شده اى ؟ گفت : در اوج جوانى آلوده به هر گناهى بودم ، پدرم از من بسیار رنجیده بود . بارها مرا نصیحت کرد و من توجهى به نصایح او نکردم . یک بار در این شهر به من گفت : یا دست از گناهان بشوى یا به مسجد الحرام مى روم و تو را نفرین مى کنم . گفتم : آنچه از دستت برآید کوتاهى مکن . و چوبى هم بر سرش کوبیدم که نقش بر زمین شد ! به مسجد الحرام رفت و با اشک چشم به من نفرین کرد ، ناگهان بدنم از کار افتاد و به این صورت که مى بینید درآمدم . روزى به محضر پدر شتافتم ، سر به زانویش نهادم و گفتم : اشتباه کردم ، بد ________________________________________ صفحه 78 ________________________________________ کردم ، نفهمیدم ، کلید حل مشکلم به دست تو است ; زیرا پیامبر فرموده : دعاى پدر درباره ى فرزند مستجاب است . پدرم نگاهى به من کرد و گفت : پسرم بیا به مسجد الحرام برویم ، آنجا که تو را نفرین کردم همانجا به تو دعا کنم . پدرم را بر شترى سوار کردم و به سوى مسجد الحرام راندم ، در راه پرنده اى از پشت سنگى پر کشید ، شتر رم کرد و پدرم از پشت شتر افتاد و مرد و من او را در همان ناحیه دفن کردم ! حضرت فرمود : از این که پدرت حاضر شد به مسجد الحرام آید و براى تو دعا کند معلوم مى شود از تو راضى شده بود ، من به خاطر رضایت پدرت برایت دعا مى کنم ، آن گاه سر به سوى حق برداشت و با اشاره به جوان گفت : یَا أکرَمَ الأکْرَمِینَ ، یَا مَنْ یُجیبُ دَعوَةَ المُضْطَرّین . . . هنوز دعاى حضرت به پایان نرسیده بود که جوان سلامتش را بازیافت ! 2 ـ دعاى ستمدیده بر ضد ستمکار گاهى ستمدیده در برابر ستمکار قدرت دفاع از خود را دارد و مى تواند از ستمکار انتقام بگیرد ، که دفاع از خود در برابر ستمکار ، و انتقام گرفتن از او ، علاوه بر این که حقیقتى فطرى و وجدانى است ، کار شایسته و مناسبى است که آیین مقدس اسلام از پیروانش خواسته است . و از این که انسان در برابر ستمکار ضعف و زبونى نشان دهد به شدت نهى کرده است . گاهى ستمدیده در برابر ستمکار توانایى دفاع از خود را ندارد و براى دفع ستم یا انتقام از ستمکار ، پشتوانه و پشتیبانى جز خدا براى او نیست ، و سلاحى جز دعا و تضرّع و زارى به درگاه خدا در اختیار ندارد ، و بر این اساس اگر دعا کند به فرموده ى پیامبر دعایش از دعاهایى است که یقیناً به اجابت مى رسد . ________________________________________ صفحه 79 ________________________________________ روایات اهل بیت (علیهم السلام) مردم را از ستم کردن به دیگران نهى مى کند و از این که بر کسى که جز خدا یار و یاورى ندارد ستم ورزند برحذر مى دارد . پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید : اشتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلى مَن ظَلَمَ مَن لاَ یَجِدُ نَاصِراً غَیرَ اللهِ(1) . خشم خدا بر ستمکار ، بر کسى که یاورى جز خدا ندارد ، بسیار شدید است . امام باقر (علیه السلام) مى فرماید : هنگامى که لحظه ى وفات حضرت على بن الحسین (علیهما السلام) رسید مرا به سینه گرفت ، سپس فرمود : فرزندم ! تو را به آنچه که پدرم لحظه ى وفاتش به من وصیت کرد وصیت مى کنم ، به من گفت : فرزندم ! از ستم کردن بر کسى که بر ضد تو یاورى جز خدا ندارد بپرهیز(2) . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : اِنَّ العَبدَ اِذَا ظُلِمَ فَلَمْ یَنْتَصِرْ وَلَمْ یَکُن لَهُ مَن یَنْصُرُهُ وَرَفَعَ طَرْفَهُ إلى السَّماءِ فَدَعَا اللهَ قالَ اللهُ : لَبَّیکَ أنَا أنْصُرُکَ عَاجِلا وَآجِلا(3) . هنگامى که به کسى ستم شود و یارى نگردد و به سود او کسى هم نباشد که یارى اش دهد ، و چشم به عالم بالا بدوزد و دعا کند خدا مى فرماید : دعایت را مستجاب کردم ، من تو را در دنیا و آخرت یارى مى دهم . این که ستمدیده ى ناتوان و بى یاورى به درگاه خدا براى دفع ستم و انتقام از ستمکار بنالد و ناله اش براى او مفید افتد و دعا کند و دعایش مستجاب شود ، حقیقتى است که تاریخ بشر آن را ثابت کرده و واقعیتى است که بارها به وقوع پیوسته است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کنز العمال : 7605 ; میزان الحکمه : 7 / 3372 ، الظلم ، حدیث 11428 . 2 ـ کافى : 2 / 331 ، باب الظلم ، حدیث 5 ; میزان الحکمه : 7 / 3372 ، الظلم ، حدیث 11431 . 3 ـ کنز العمال : 7648 ; میزان الحکمه : 7 / 3372 ، الظلم ، حدیث 11432 . ________________________________________ صفحه 80 ________________________________________ با سلاح دعا ستمکار را مغلوب کرد چند سالى در ایام ماه شعبان براى تبلیغ به شهر همدان مى رفتم . در آنجا با تعدادى از علماى بزرگ و اولیاى خدا به لطف خدا محشور و مأنوس شدم و از انفاس قدسیه و برکات وجودى آنان بهره ى بسیار بردم . یکى از چهره هاى برجسته ى علمى ، که عمرى با قرآن مجید و روایات سر و کار داشت و بسیار اهل حال بود و از نفسى پاک و سازنده بهره داشت ، مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد حسن بهارى فرزند مرجع مجاهد آیت الله العظمى حاج شیخ محمد باقر بهارى بود . من در اوّلین دیدار مشتاق و عاشق او شدم و در همه ى سفرهاى تبلیغى ام به همدان خدمت آن مرد بزرگ که در آن شهر در میان مردم چهره اى ناشناخته بود براى بهره بردن معنوى زانوى شاگردى به زمین زدم . و هنگامى که خبر فوتش را شنیدم ، چون سرمایه دارى که همه ى سرمایه اش را از دست داده باشد ، متأثر و ناراحت شدم . در یکى از روزهایى که خدمت آن عارف عاشق بودم داستانى را از زندگى خود به این شرح براى من بیان کرد : به اشاره و خواست پیر استعمار و گرگ خونخوار یعنى حکومت انگلیس بى سوادى قلدر ، ستمگرى نابکار ، کافرى لجوج به نام رضا خان میر پنج که پس از مدتى به رضا شاه پهلوى معروف شد زمام حکومت ایران را به دست گرفت . او از هیچ ستم و ظلمى به مردم امتناع نداشت . بسیارى از اموال و املاک مردم را به زور از دست آنان گرفت ، با مجالس مذهبى مخالفت ورزید ، با عالمان دینى هم چون بنى امیه برخورد کرد ، و پرده ى حجاب را ـ که از ضروریات دین است به اشاره ى ارباب کافرش انگلیس ـ درید ، و جوانان مردم را براى حفظ حکومت ________________________________________ صفحه 81 ________________________________________ ظالمانه اش به اجبار به سربازخانه گسیل داشت . من که از یک خانواده ى برجسته ى روحانى بودم و سنین جوانى را مى گذراندم ، از این که به سربازخانه بروم و دستیار حکومت ظلم باشم بسیار در ترس و وحشت بودم . روزى عمویم به خانه ى ما آمد و به من گفت : براى گرفتن شناسنامه اقدام مکن ; زیرا من براى تو شناسنامه گرفتم . گفتم در چه حدود سنى برایم شناسنامه گرفتى ؟ پاسخ داد : سن هیجده سالگى . گفتم : عمو جان بى توجه باعث گرفتارى من شدى . گفت : چرا ؟ گفتم : در این موقعیت سنى افراد را به دستور قلدرى چون رضا خان به سربازخانه مى برند . چون آدرس منزلم را اداره ى ثبت احوال به ارتش داده بود و من مى دانستم دیر یا زود دنبالم خواهند آمد ، نسبت به سنّ خود که در شناسنامه قید شده بود اعتراض دادم ولى اعتراضم پذیرفته نشد . روزى به سربازخانه نزد رئیس سربازگیرى که هم چون اربابش رضا خان به شدت با روحانیان مخالف بود رفتم ، گفتم : مرا از خدمت معاف دارید . گفت : امکان ندارد ، باید لباس سربازى بپوشى و دو سال کامل در خدمت دولت باشى . هرچه اصرار کردم که مرا از خدمت ـ آن هم خدمت به دولتى ظالم و ستمکار و مخالف با اسلام ـ معاف بدارد نپذیرفت . از اداره ى سربازگیرى بیرون آمدم و به منطقه ى بهار در چند فرسخى همدان براى استمداد از روح عارف بزرگ مرحوم حاج شیخ محمد بهارى که در آن ناحیه دفن است رفتم . کنار قبر به پیشگاه خدا نالیدم و گفتم : خدایا ! به خاطر نفس صاحب این قبر از هشتاد حاجتم هفتاد و نه حاجت را براى قیامت مى گذارم و یک حاجت را براى دنیا ، آن حاجت هم این که وسیله ى خلاص شدنم را از بلایى چون سربازى براى حکومت رضا خان فراهم آور . ________________________________________ صفحه 82 ________________________________________ از بهار به همدان برگشتم در حالى که گسیل داشتن جوانان به سربازخانه بسیار شدت یافته بود و کسى هم جرأت فرار یا نرفتن به سربازى را نداشت ، من که مى دانستم رئیس مربوطه به دنبالم خواهد فرستاد و ممکن است خانواده ام دچار مشقت شوند ، آماده ى رفتن به سربازخانه شدم . به مرد بزرگوارى از آشنایان برخورد کردم ، گفت : قصد کجا را دارى ؟ گفتم : سربازخانه . گفت : برگرد خانه زیرا از سربازى معافى . گفتم : مشکل به نظر مى رسد که از چنگ این ستمکاران آزاد شوم . گفت : شب گذشته خواب دیدم به سامرا رفتم ، جلسه ى مهم و باارزشى بود ، پدرت در آن جلسه حضور داشت ، به من گفت : به پسرم بگو ناراحت نباش ، با امام عصر (علیه السلام) درباره ى او صحبت کردم ، مشکل وى حلّ شد ، نه این که او را به سربازى نمى برند بلکه ورقه ى معافیت او را نیز خواهند داد . من با اطمینان به این واقعه به سربازخانه رفتم . مأمور اطاق رئیس گفت : شما معافى ، پیش فلان عطار برو ، رئیس براى ملاقات با شما به آنجا مى آید . از سربازخانه بیرون آمدم و به مغازه ى آن عطار رفتم . رئیس به آنجا آمد و ضمن احترام فوق العاده نسبت به من ، معافى مرا به دست من داد ، و من از آن رنج روحى سخت به خاطر دعا و درخواست یارى از خدا رها شدم . 3 ـ دعاى معتمر عمره در کلام ائمه ى اطهار (علیهم السلام) حج و عمره از اعمالى است که قرآن مجید و اهل بیت عصمت (علیهم السلام) به انجام دادنش سفارشات مهم و تأکیدهاى فراوان و وصیت هاى باارزشى دارند . حضرت على (علیه السلام) در روایاتى فرموده است : ________________________________________ صفحه 83 ________________________________________ نَفَقةُ دِرهَم فِى الحَجِّ تَعْدِلُ ألفَ دِرهَم(1) . هزینه کردن یک درهم در زیارت خانه ى خدا برابر با هزار درهم است . الحاجُّ وَالمُعْتَمِرُ وفدُ اللهِ ، وَیَحبُوهُ بِالمَغْفِرَةِ<(2) . حاجى و کسى که به عمره رفته وارد بر خدایند و با آمرزش و مغفرت از آنان پشتیبانى مى شود . اَلله اَلله ! فِى بَیتِ رَبِّکُم لاَ تُخَلُّوهُ مَا بَقِیتُم(3) . خدا را خدا را نسبت به خانه ى پروردگارتان ، تا زنده هستید آنجا را خالى مگذارید . امام چهارم (علیه السلام) فرموده است : حِجُّوا وَاعْتَمِرُوا تَصِحَّ اَجْسَامُکُم ، وَتَتّسِعْ أرزَاقُکُم وَیَصْلُحُ اِیمانُکُم وَتُکْفَوا مؤنَةَ النّاسِ وَمَؤنَةَ عِیالاَتِکُم(4) . حج و عمره به جا آورید ( که با به جا آوردن این دو عمل ) بدنهایتان سالم مى شود ، و رزق و روزى هایتان فراوان مى گردد ، و ایمانتان اصلاح مى شود ، و از مؤنه ى مردم و مؤنه ى زن و فرزندانتان کفایت مى شوید . حضرت على (علیه السلام) مى فرماید : وَحجّ البَیتِ والعُمرةِ ، فَإنّهما یَنفِیانِ الفَقرَ ، وَیُکفّرانِ الذَّنبَ ، وَیُوجِبانِ الجَنَّة(5) . و حج خانه ى خدا و عمره ، که این دو عمل تهیدستى را از بین مى برند ، ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ خصال : 2 / 628 ، علم امیرالمؤمنین (علیه السلام) ; میزان الحکمه : 3 / 1000 ، الحجّ ، حدیث 3259 . 2 ـ خصال : 2 / 634 ، علم امیرالمؤمنین (علیه السلام) ; میزان الحکمه : 3 / 1000 ، الحجّ ، حدیث 3260 . 3 ـ نهج البلاغه : 668 ، نامه ى 47 ، من وصیة له ( ع ) للحسن و ال حسین ( ع ) . 4 ـ ثواب الاعمال : 47 ، ثواب الحج و العمرة ; میزان الحکمه : 3 / 1004 ، الحج ، حدیث 3271 . 5 ـ تحف العقول : 149 ، خطبته ( ع ) المعروفة بالدیباج ; بحار الانوار : 74 / 291 ، باب 14 ، حدیث 2 . ________________________________________ صفحه 84 ________________________________________ و گناهان را مى پوشانند ، و بهشت را بر انسان واجب مى کنند . حضرت صادق (علیه السلام) فرمود : مَن مَاتَ فِى طَرِیقِ مَکَّةَ ذَاهِباً أو جَائِیاً ، أمِنَ مِنَ الفَزَعِ الأکبَرِ یَومَ القِیامةِ(1) . کسى که در راه مکه چه در حال رفتن ، چه در حال بازگشت بمیرد از فزع و ترس اکبر در روز قیامت ایمن مى شود . از آنجا که در روایات آمده : حاجى و عمره گزار وارد بر خدایند و مهمان حضرت حقند ، آن هم مهمان میزبانى کریم و رحیم و غفور و شکور و رزّاق و ودود ، پس دعایشان به طور یقین مستجاب است . دعایى عجیب کنار خانه ى حق امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حال طواف بیت ، مردى را دید که پرده ى خانه ى کعبه را گرفته و از خداى مهربان چهار هزار درهم درخواست مى کند . حضرت نزد او رفت و فرمود : این چهار هزار درهم را براى چه مى خواهى ؟ گفت : کیستى ؟ فرمود : على بن ابیطالبم . گفت : یا على ! دعایم مستجاب شد . اگر مستجاب نشده بود مرا به تو راهنمایى نمى کردند ، اکنون چهار هزار درهم را به من عطا کن ; زیرا هزار درهمش را مى خواهم به قرضى که به مردم دارم بپردازم ، و هزار درهمش را مى خواهم مغازه اى جهت کسب و کار تهیه کنم ، و هزار درهمش را مى خواهم سرمایه ى داد و ستد قرار دهم ، و با هزار درهمش ازدواج کنم . حضرت فرمود : سفرى به مدینه بیا تا آن را به تو بپردازم ; زیرا در اینجا به اندازه اى که به تو بپردازم درهم و دینار ندارم . آن مرد پس از مدتى به مدینه آمد . در میان کوچه کودکانى را دید که با یکدیگر ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 4 / 263 ، باب فضل الحج و العمرة ، حدیث 45 . ________________________________________ صفحه 85 ________________________________________ بازى مى کردند ، به یکى از آنان گفت : خانه ى على کجاست ؟ آن کودک به او گفت : خانه ى على را براى چه مى خواهى ؟ گفت : على بر عهده گرفته که چهار هزار درهم به من بپردازد . کودک گفت : دنبال من بیا تا تو را به خانه ى على برم . در راه به کودک گفت : نامت چیست ؟ گفت : حسین . گفت : با على چه نسبتى دارى ؟ گفت : فرزند اویم . چون به خانه رسیدند حضرت حسین وارد خانه شد و به پدر گفت : مردى عرب جهت گرفتن چهار هزار درهم خدمت شما آمده . حضرت که در آن زمان جز باغى در اختیار نداشتند ، آن را به دوازده هزار درهم فروختند ، چهار هزار درهمش را به آن مرد نیازمند دادند و باقى مانده ى آن را کنار مسجد به تهیدستان واگذار نمودند(1) . 4 ـ دعاى روزه دار رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) درباره ى ماه رمضان فرموده است : شَهرٌ دُعِیتُم فِیه إلَى ضِیَافَةِ الله(2) . ماه رمضان ماهى است که شما در آن به ضیافت و مهمانى خدا دعوت شده اید . در این مهمانى معنوى که مهماندارش خدا است ، آنچه را که مهمان به صلاح دنیا و آخرتش باشد از مهماندار بخواهد یقیناً به او عنایت خواهد کرد . امام صادق (علیه السلام) در روایتى پرارزش فرموده است : نَومُ الصَّائِمِ عِبادَةٌ ، وَصَمْتُهُ تَسبیحٌ ، وَعَمَلُهُ مُتَقَبَّلٌ ، وَدُعاؤُهُ مُسْتَجابٌ(3) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى صدوق : 467 ، المجلس الحادى والسبعون ، حدیث 10 ; بحار الانوار : 41 / 44 ، باب 103 ، حدیث 1 . 2 ـ امالى صدوق : 93 ، المجلس العشرون ، حدیث 4 . 3 ـ من لا یحضره الفقیه : 2 / 76 ، باب فضل الصیام ، حدیث 1783 . ________________________________________ صفحه 86 ________________________________________ خواب روزه دار عبادت ، و سکوتش تسبیح ، و عملش مورد قبول ، و دعایش مستجاب است . راستى ، شگفت آور است که خواب انسان که در آن حالت هیچ تکلیفى بر عهده ى او نیست عبادت به حساب آید ، و سکوتش به عنوان تسبیح خدا در پرونده اش ثبت گردد ، و عمل اندک و ناقابلش که بخشى از آن گرسنه ماندن از فجر تا مغرب است مورد قبول قرار گیرد ، و دعایش به اجابت برسد !! آرى ، ضیافت خدا جز این ، معنایى ندارد ، ضیافتى که مهمانش روزه دار و مهماندارش خداى کریم است باید غذاى سفره اش تجلى رحمت و لطف و کرامت و مغفرت باشد . اى کرمت در دو جهان یار من *** لطف تو اى دوست نگهدار من اى تو مرا چشمه ى ماء معین *** عشق تو با آب و گلم شد عجین اى تو انیس دل دلدادگان *** نور وجود همه آزادگان از گنه اى یار نجاتم بده *** لطف کن و برگ براتم بده کن نظرى بر من زار و فقیر *** بنده ى عصیان گر و خوار و حقیر زنگ کدورت ز دلم پاک کن *** آه مرا تا برِ افلاک کن خلوت شب بخش مرا اى حبیب *** درد مرا ده تو شفا اى طبیب(1) * * * ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مناجات عارفان ، حسین انصاریان . ________________________________________ صفحه 87 ________________________________________ بعد فهرست قبل وَاللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ آل عمران ( 3 ) : 134 بخش چهارم حسنات اخلاقى ________________________________________ صفحه 89 ________________________________________ هدف آفرینش انسان قرآن مجید و روایات اهل بیت (علیهم السلام) در زمینه ى هدف آفرینش انسان نکات و لطایف و اشارات و حکمت هایى دارند که انسان از درک و فهم آن ها لذت مى برد و علاقه مند مى شود که خود را با آن حقایق ملکوتى و واقعیات معنوى که همه ى ارزش انسان به آنهاست هماهنگ کند . قرآن مجید تبدیل شدن خاک مرده را به اراده و قدرت خدا به صورت انسان که کارگاهى عظیم و کارخانه اى کم نظیر و منبع انواع استعدادها و مستعد اشرف موجودات شدن و گل سرسبد آفرینش گردیدن است براى چهار هدف مقدس و والا مى داند : 1 ـ کسب معرفت و دانشى گسترده به گستردگى آسمان ها و زمین و ایام و اوقات(1) . 2 ـ تحصیل عبادت و بندگى ، براى رسیدن به رضایت حق و رضوان الهى و حیات جاوید و پرنعمت آخرت(2) . 3 ـ آراسته شدن به نیکوترین و زیباترین عمل در همه ى زمینه هاى زندگى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ( اللهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَات وَمِنَ الاَْرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الاَْمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ عَلَى کُلِّ شَیء قَدِیرٌ وَأَنَّ اللهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیء عِلْمَاً ) طلاق ( 65 ) : 12 . 2 ـ ( وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ ) ذاریات ( 51 ) : 56 . ________________________________________ صفحه 90 ________________________________________ فردى و خانوادگى و اجتماعى(1) . 4 ـ رسیدن به رحمت الهیه و غرق شدن در الطاف و عنایات حضرت حق و آرمیدن در سایه ى توجه پروردگار مهربان(2) . روایات هم بعد از قرآن به زیباترین صورت به این معنا اشاره کرده اند ; از جمله روایتى است که صدوق از امام به حق ناطق حضرت جعفر صادق (علیه السلام) در کتاب باارزش علل الشرایع نقل مى کند : جعفر بن محمد بن عمارة عن أبیه قال : « سألتُ الصادقَ جعفرَ بن محمد (علیه السلام)فَقُلتُ له : لِمَ خلقَ اللهُ الخَلق » ؟ فقال : « إنّ اللهَ تبارَکَ وتَعالى لَم یَخلُقْ خَلقَه عَبَثاًوَلم یَترُکهُم سُدىً ، بَل خَلَقَهُم لاِظهار قُدرَتِهِ وَلَیکَلّفَهُم طاعَتَه ، فَیَستَوْجِبوا بِذلک رِضوانَه ; وَما خَلَقَهُم لِیَجلِبَ مِنهم مَنفَعةً ، وَلا لِیَدفَع بِهِم مَضرّةً ، بل خَلَقَهُم لِینفَعَهُم وَیوصِلَهم إلى نعیمِ الأبد »(3) . جعفر بن عماره از پدرش روایت مى کند که گفت : « از حضرت صادق (علیه السلام)پرسیدم خدا انسان ها را براى چه هدفى آفرید » ؟ امام فرمود : « خداى بزرگ انسان را بیهوده نیافرید و باطل و بى جهت وا نگذاشت ، بلکه براى اظهار قدرتش آفرید و براى این که طاعتش را به آنان تکلیف کند ، در نتیجه به خاطر طاعتش مستوجب رضایتش شوند ; و آنان را نیافرید تا از جانب آنان منفعتى جلب کند و زیان و خسارتى دفع نماید ، بلکه آنان را آفرید تا سودى به آنان رساند و ایشان را به نعمت هاى ابد برساند » . آرى ، وجود مقدسى که جامع همه ى کمالات است ، بیهوده کارى و عمل باطل و عبث در پیشگاهش راه ندارد . ما هر موجودى را که به دقت و تأمّل مورد ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ( تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیء قَدِیرٌ ) ملک ( 67 ) : 1 . 2 ـ ( إِلاَّ مَن رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لاََمْلاََنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ) هود ( 11 ) : 119 . 3 ـ علل الشرایع : 1 / 9 ، باب 9 ، حدیث 2 ; بحار الانوار : 8 / 313 ، باب 15 ، حدیث 2 . ________________________________________ صفحه 91 ________________________________________ مطالعه قرار دهیم او را جلوه اى از صفات حضرت حق مى بینیم . شما به دقت خود را بنگرید ، مى یابید که همه ى وجود شما ظهور قدرت وحکمت وعدالت و رحمت و بارئیت و مصوریت و خالقیت و بصیرت و علم خداست. آرى ، در تمام زوایاى وجود ما اسما و صفات خدا دیده مى شود ، و اگر غیر از این بود ، یا نبودیم و یا به صورتى ناقص و عیب دار قدم به عرصه ى هستى مى گذاشتیم . بر ما واجب است که پرده ى غفلت از چشم دل به یکسو زنیم و هر حجاب شیطانى را از جان و قلب خود کنار نهیم و با کمک عقل و آیات حق و راهنمایى پیامبران و امامان به خود نظر کنیم تا بیابیم که ما خلیفه ى حق و نایب مناب خدا و افق طلوع صفات و اسماییم . انسان مطلع الفجر اسماى حق اگر پوشش گناه هم چون خیمه اى سیاه ما را فرا نگرفته بود ، اگر هواى نفس در وجود ما جا خوش نکرده بود ، اگر ما دچار خواب غفلت و بى خبرى نبودیم ، اگر فطرت و وجدان ما از اسارت شهوات آزاد بود ، اگر همه ى استعدادهاى خود را در طاعت ربّ و خدمت به خلق به کار گرفته بودیم ، هر صاحب بصیرت و صاحب نفسى ما را مطلع الفجر صفات و اسماى محبوب مى دید ، چنان که پیامبر بزرگ فرمود : مَن رَآنى فَقَد رَأَى الحقّ(1) . هرکس مرا دید به تحقیق حق را دیده است . آرى ، کسى که وجودش از هر عیب و نقصى مبرّاست و از هر گناهى پاک ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بحار الانوار : 58 / 234 ، باب 45 . ________________________________________ صفحه 92 ________________________________________ و پاکیزه است و کمترین نشانه اى از نشانه هاى شیطان و هواى نفس در او نیست ، خلیفه ى واقعى حق است و چون به او بنگرند گویا به حق نگریسته اند . ( وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ )(1) . ( همه ى آیات و نشانه هاى حق ) در خود شماست ، آیا با چشم بصیرت نمى نگرید ؟ او از هرکسى به انسان نزدیک تر است . او به انسان از همه ى آشنایان آشناتر است . او لحظه اى از انسان غایب و غافل نیست . او در همه ى زمینه ها به انسان توجه دارد و مواظب و مراقب انسان است ، چنان که به همه ى این حقایق در قرآن اشاره فرموده است : ( وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ )(2) . و ما از رگ گردن به او نزدیک تریم . اى قوم به حج رفته کجایید کجایید *** معشوق همین جاست بیایید بیایید معشوق تو همسایه ى دیوار به دیوار *** در بادیه سرگشته شما در چه هوایید گر صورت بى صورت معشوق ببینید *** هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید ده بار از آن راه بدان خانه برفتید *** یک بار از این خانه بر این بام برآیید آن خانه لطیف است نشان هاش بگفتید *** از خواجه ى آن خانه نشانى بنمایید(3) جان جانان با شماست ، معشوق عاشقان با شماست ، محبوب محبان ، انیس شاکران ، جلیس ذاکران ، آشناترین آشنایان با شماست ، شما کجا مى گردید و دنبال که هستید و مى خواهید دل ناآرام با چه کسى ، و با چه چیزى آرام گیرد ؟! ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ذاریات ( 51 ) : 21 . 2 ـ ق ( 50 ) : 16 . 3 ـ مولوى ، دیوان شمس ، شماره ى 648 . ________________________________________ صفحه 93 ________________________________________ سالها دل طلب جام جم از ما مى کرد *** آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا مى کرد بى دلى در همه احوال خدا با او بود *** او نمى دیدش و از دور خدایا مى کرد(1) حیات ما و قیام ما و روزى ما و تداوم زندگى ما و دنیا و آخرت ما همه و همه از اوست . ( اللهُ لاَ إلَهَ إلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیّوم . . . )(2) . الله خدایى است که هیچ خدایى جز او نیست ، زنده و پاینده است . . . در هر صورت ما مجموعه اى از صفات حق و جلوه ى اسماى اوییم ، و عبث کارى و بازى گرى در آفرینش ما وجود ندارد . سراسر وجود ما و همه ى ذرات هستى ما حق است و هر جزئى از اجزاى ما جلوه اى از قدرت و دانش و بصیرت و عدالت و حکمت است . و به همین خاطر در قرآن مجید از وجود ما تعبیر به احسن تقویم(3) شده و پس از خلقت ما حضرت حق به خودش گفت : ( فَتَبَارَکَ اللهُ اَحْسَنَ الخَالِقِینَ )(4) . در این بخش لازم است یک بار دیگر به کلام ملکوتى و سخن عرشى حضرت صادق (علیه السلام) دقت کنیم : خداى متعال انسان ها را به بازى گرى نیافریده و باطل و بى جهت وانگذاشته ; بلکه آنان را براى نمایان کردن قدرتش آفرید ، و براى این که طاعتش را به آنان تکلیف کند ، و به این خاطر مستوجب رضاى او شوند . آنان را نیافرید تا از سویشان سودى نصیب خود کند و زیانى را دفع نماید ، بلکه آفریدشان تا به ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ حافظ شیرازى ، دیوان اشعار . 2 ـ بقره ( 2 ) : 255 . 3 ـ ( وَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیم ) تین ( 95 ) : 4 . 4 ـ مؤمنون ( 23 ) : 14 . ________________________________________ صفحه 94 ________________________________________ آنان سود رساند و به نعیم ابد برساند(1) . تکلیف نمودن طاعت و ارائه کردن عبادت به انسان براى این بوده که انسان علاوه بر جمال ظاهر به جمال باطن آرایش یابد ، و همه ى زیبایى هاى معنوى در او پدیدار گردد ، و در باطن خود چهره اى چون چهره ى فرشتگان پیدا کند ، و بلکه از هر زیبایى زیباتر گردد ، تا دیده ى هر صاحب دیده اى را از تماشاى زیبایى اش خیره نماید . قلم طاعت و عبادت که از جانب زیباى مطلق به انسان داده شده براى این است که انسان با اراده و اختیار خودش به وسیله ى آن قلم خود را مشاطه گرى نماید ، و چهره ى باطن را بیاراید و آن چنان به آراسته نمودن خود بپردازد که ملکوتیان را نه با یک دل ، بلکه با صد دل عاشق و شیفته و شیواى خود کند . از برکت این آراستگى و زیبایى لایق مقام قرب زیباى مطلق شود . به پیشگاه رضاى محبوب راه یابد و در سایه ى رحمت و لطف او سر سفره ى نعیم ابد بنشیند و از لذت هاى مادى و معنوى آخرت بهره مند گردد . آرى ، خاک مرده را به اراده ى خود تبدیل به انسانى زنده کرد تا این گونه به او سود بخشد و وى را به نعمت هاى ابد خود برساند . کسى که آفرینش خود را عبث و بیهوده بداند ، خدا را از بچه اى که در کوچه ها با دیگر بچه ها خاک بازى مى کند و با بازى با خاک ، آن را به شکل هاى گوناگون در مى آورد نپخته تر و بى دانش تر به حساب آورده ، و از این طریق مُهر کفر و ناسپاسى بر قلب خود زده و درونش را به اغواگرى و وسوسه هاى شیطانى آلوده و نجس کرده است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ محمد بن زکریا الجوهرى ، قال : حدثنا جعفر بن محمد بن عمارة عن أبیه ، قال : سألت الصادق جعفر بن محمد (علیهما السلام) ، فقلت له : لم خلق الله الخلق ، فقال : إن الله تبارک وتعالى لم یخلق خلقه عبثا ولم یترکهم سدى بل خلقهم لإظهار قدرته ولیکلفهم طاعته فیستوجبوا بذلک رضوانه وما خلقهم لیجلب منهم منفعة ولا لیدفع بهم مضرة بل خلقهم لینفعهم ویوصلهم إلى نعیم الأبد . علل الشرایع : 1 / 9 ، باب 9 ، حدیث 2 ; بحار الانوار : 8 / 313 ، باب 15 ، حدیث 2 . ________________________________________ صفحه 95 ________________________________________ حسن خلق از علل بسیار مهم و پرارزشى که در زیبایى باطن نقش بسزایى دارد و در سالم سازى حالات و حرکات سهم قابل توجهى را داراست ، حسن خلق است ، که پیامبر بزرگ اسلام از آن تعبیر به برگ درخت دین کرده است . درخت ظاهرى در صحرا و باغ در پایان فصل خزان و در دل زمستان به خاطر این که عریان از لباس سبز رنگ خود است ، نه این که زیبایى ندارد بلکه به هر نظرى و به هر چشمى زشت مى نماید . بخش عمده اى از زیبایى درختان در ارتباط با برگ هاى سبز رنگ آنهاست. برگ هایى که با شکل هاى گوناگونش نظرها را جلب مى کند و در دل هر بیننده اى شادى مى آفریند و به باغ و صحرا نشاط مى دهد و چهره ى طبیعت را در فصل بهار و تابستان به زیباترین مرحله مى آراید . انسان اگر از حسنات اخلاقى عریان باشد باطنش در نظر ملکوتیان و در چشم صاحبان بصیرت بسیار زشت مى نماید . بویژه اگر شکل هاى مهیب و زشتى مانند حسد ، بخل ، کینه ، حرص ، کبر ، غرور ، ریا و . . . چهره ى باطن را پوشانده باشد که در این صورت قیافه ى باطن از قیافه ى هر جن و دیوى و از چهره ى هر حیوانى زشت تر و بدنماتر خواهد بود ! این که در قرآن آمده گروهى را به صورت بوزینه و خوک درآوردیم(1) ، و در روایات آمده که بعضى از مردم در قیامت به صورت حیوانات محشور مى شوند ، و در گفتارى از حضرت سجّاد (علیه السلام) آمده که مردم در زمان ما شش طایفه اند : شیر ، گرگ ، روباه ، سگ ، خوک ، گوسفند(2) . بیان همین واقعیت و توضیحى از زشتى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ( قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللهِ مَن لَعَنَهُ اللهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکَاناً وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ ) مائده ( 5 ) : 60 . 2 ـ زرارة بن أوفى قال : دخلت على على بن الحسین (علیهما السلام) فقال : یا زرارة ! الناس فى زماننا على ست طبقات : أسد وذئب وثعلب وکلب وخنزیر وشاة ، فأما الأسد فملوک الدنیا یحب کل واحد منهم أن یغلب ، ولا یغلب ، وأما الذئب فتجارکم یذمون إذا اشتروا ویمدحون إذا باعوا ، وأما الثعلب فهؤلاء الذین یأکلون بأدیانهم ، ولا یکون فى قلوبهم ما یصفون بألسنتهم ، وأما الکلب یهر على الناس بلسانه ، ویکرمه الناس من شر لسانه ، وأما الخنزیر فهؤلاء المخنثون وأشباههم لا یدعون إلى فاحشة إلا أجابوا ، وأما الشاة فالمؤمنون الذین تجز شعورهم ، ویؤکل لحومهم ، ویکسر عظمهم ، فکیف تصنع الشاة بین أسد وذئب وثعلب وکلب وخنزیر . خصال : 1 / 338 ، الناس على ست طبقات ، حدیث 43 ; بحار الانوار : 67 / 10 ، باب 42 ، حدیث 9 . ________________________________________ صفحه 96 ________________________________________ باطن آنهاست . تواضع ، خشوع ، خضوع ، مهرورزى ، قناعت ، کرامت ، صدق ، فرو خوردن خشم ، انفاق ، جود ، سخاوت و . . . حقایقى هستند که چون در باطن جلوه کنند و از افق قلب طلوع نمایند ، آنچنان باطن را مى آرایند که بهشت با همه ى زیبایى اش مشتاق دیدار انسان مى شود ; چنان که پیامبر در روایتى فرموده است : اشتاقَتِ الجَنَّةُ إلى أربَع مِن النِساءِ : مریمُ بِنتَ عِمران ، وآسِیةَ بِنت مُزاحم زوجةُ فِرعَون وَهِى زوجةُ النَّبىّ فى الجَنّةِ ، وَخدیجةَ بنتَ خُویلدِ زوجةُ النَّبىِّ فِى الدُّنیا وَالآخِرةِ وَفاطِمةَ بنت محمّد(1) . بهشت مشتاق چهار زن است : مریم دختر عمران ، آسیه دختر مزاحم همسر فرعون و او همسر پیامبر در بهشت است ، خدیجه دختر خویلد همسر پیامبر در دنیا و آخرت و فاطمه دختر محمد . دارندگان محاسن اخلاقى و حسنات باطنى که در قرآن مجید از آنان تعبیر به محسنین(2) شده است به خاطر این که حرکات و اعمالشان از باطن زیبایشان کسب زیبایى مى کند ، محبوب خدا و خلق خدایند . ( واللهُ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ )(3) . و خدا نیکوکاران را دوست دارد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کشف الغمه : 1 / 466 ; بحار الانوار : 43 / 53 ، باب 3 . 2 ـ ( الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللهُ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ) آل عمران (3): 134. 3 ـ آل عمران ( 3 ) : 148 . ________________________________________ صفحه 97 ________________________________________ پیامبر و امامان معصوم نسبت به دارندگان حسنات اخلاقى اعلام محبت کرده اند. درخت بهشتى مجموعه ى حسنات اخلاقى درخت پربارى در بهشت است که شاخه هایش در دنیا به صورت زیبایى هاى اخلاق نمودار است . هرکس داراى یکى از حسنات اخلاقى باشد ، در حقیقت به شاخه اى از آن درخت متصل است که آن درخت پس از برچیده شدن بساط دنیا شاخه هایش را و هرکس را به آن متصل است به بهشت برمى گرداند . پیامبر اسلام که بصیر به حقایق مُلکى و ملکوتى و آگاه به واقعیات غیبى و شهودى است در این زمینه مى فرماید : الَّسخاءُ شَجرةٌ فِى الجَنَّةِ أصلُها ، وَهِى مِطَلّةٌ عَلَى الدُّنیا ، مَن تَعلَّقَ بِغُصْن مِنها إِجْتَرَّهُ إلى الجَنَّةِ(1) . سخا درختى است که ریشه اش در بهشت است ، و آن درخت بر دنیا گسترده شده ، کسى که به شاخه اى از آن آویخته او را به بهشت مى کشاند . هدف بعثت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) پیامبر اسلام هدف بعثت خود را کامل کردن ارزش هاى اخلاقى اعلام کردند : إنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاَقِ(2) . من فقط براى کامل کردن مکرمت ها و ارزش هاى اخلاقى به پیامبرى برانگیخته شده ام . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ معانى الأخبار : 256 ، باب معنى السخاء ، حدیث 4 ; وسائل الشیعه : 9 / 19 ، باب 2 ، حدیث 11414 . 2 ـ مکارم الاخلاق : 5 ; مستدرک الوسائل : 11 / 187 ، باب 6 ، حدیث 12701 ; بحار الانوار : 67 / 372 ، باب 59 . ________________________________________ صفحه 98 ________________________________________ آرى ، او اصلى ترین وظیفه اش درمان مردم از بیمارى هاى اخلاقى و آراسته نمودن آنان به مکارم اخلاق بود ; زیرا اگر مردم از بیمارى هاى اخلاقى درمان نمى شدند و به حسنات اخلاقى آراسته نمى گشتند دعوت پیامبر را براى اجراى فرمان هاى حق و رعایت حقوق مردم در زمینه هاى مختلف نمى پذیرفتند . دعوت کردن متکبّران به نماز ، و بخیلان به خمس و زکات و انفاق ، و حسودان به رعایت حال مردم ، و ریاکاران به اخلاص ، و طمع کاران به قناعت ، و هواپرستان به تقوا ، دعوتى بیهوده و بى نتیجه است . اخلاق عامل اجراى احکام هنگامى که زمینه هاى مکارم اخلاقى فراهم شود به راحتى مى توان مردم را به اجراى احکام حق ـ چه در مرحله ى عبادت و چه در مرحله ى خدمت به خلق ـ وادار کرد . زمانى که متکبّر را از بیمارى کبر علاج کنند و باطنش را به تواضع بیارایند چون دعوت به نماز و روزه و حج و دیگر عبادات شود ، به خاطر تواضع و خاکسارى و فروتنى اش در مدار نماز و روزه و حج و دیگر عبادات قرار مى گیرد . نیز اگر دعوت شود که حقوق پدر و مادر و زن و فرزند و اقوام و خویشان و دیگر مردم را رعایت کند ، قطعاً رعایت خواهد کرد . دیگر جهات مثبت و منفى اخلاق هم به این صورت است . بر مربیان جامعه و معلمان نیک سیرت و اندیشمندان و دانشمندان و علماى ربانى باید معلوم و روشن باشد که بدون تزکیه ى نفس مردم ، نمى توان آنان را به اجراى حقایق و عمل به فرایض و رعایت حقوق واجب وادار کرد . آنان که آراسته به مکارم اخلاقى نیستند نمى توانند با حق و با قیامت و با ________________________________________ صفحه 99 ________________________________________ پیامبران و با امامان و نهایتاً با بهشت پروردگار و خشنودى و رضاى حق پیوند داشته باشند . پیوند با همه ى این حقایق در سایه ى تواضع و خشوع و انصاف میسّر است . پیامبر بزرگ اسلام و اهل بیت گرامیش رذایل اخلاقى را ریشه ى کفر مى دانند . چگونه مى توان کسى را که آلوده به ریشه هاى کفر است در مدار عبادت حق و خدمت به خلق قرار داد ؟! قَال أبوعَبدالله (علیه السلام) أصولُ الکُفرِ ثَلاثَةٌ : الحِرصُ وَالإستکبارُ وَالحَسَدُ . فَأمَّا الحِرصُ فَإنّ آدَمَ حینَ نُهِىَ عَن الشَّجَرةِ حَمَلَهُ الحِرصُ عَلى أنْ أکَلَ مِنهَا ; وَأمّا الاِستِکبارُ فَإبلِیسُ حَیثُ أُمِرَ بِالسُّجودِ لآدَمَ فَأبَى ; وَأمَّا الحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَیثُ قتلَ أحدُهُما صَاحِبَهُ(1) . امام صادق (علیه السلام) فرمود : ریشه هاى کفر سه چیز است : حرص و کبر و حسد ; و اما حرص ، آدم با این که از خوردن میوه ى درخت ممنوعه نهى شده بود ولى حرص او را به خوردن آن وادار کرد ; و اما کبر ، ابلیس با این که به سجده بر آدم دعوت شده بود ولى کبر باعث خوددارى او از سجده شد ; و اما حسد ، قابیل به خاطر حسد خون برادرش هابیل را ریخت . اگر آدم دچار حرص نبود یقیناً به آن درخت نزدیک نمى شد ; واگر ابلیس برخوردار از فروتنى بود بى تردید همراه فرشتگان به آدم سجده مى کرد ; و اگر قابیل آلوده به حسد نبود قطعاً برادرش را نمى کشت . من گمان نمى کنم بتوان اسلام و حقایق نورانى اش را در فرد و خانواده و جامعه اى که دچار رذایل اخلاقى است پیاده کرد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 289 ، باب فى اصول الکفر و ارکانه ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 69 / 104 ، باب 99 ، حدیث 1 . ________________________________________ صفحه 100 ________________________________________ دلسوزان ابتدا باید نفوس مردم را به مکارم و ارزش هاى اخلاقى بیارایند تا گوهر احکام الهى و حقایق اسلامى بر صفحه ى نفوسشان جاى گیرد و از برکت مکارم اخلاقى ثبات و دوام یابد . سعدى در این زمینه چه زیبا مى گوید : زمین شوره سنبل برنیارد *** در آن تخم عمل ضایع مگردان آرى ، در شوره زار رذایل اخلاقى دانه هاى پرقیمت و پرمحصول عبادات و حالات ملکوتى فاسد مى شود و از قابلیت رشد ساقط مى گردد . چه بسیار اتفاق افتاده که کسانى در ابتداى کار ، نفسى سالم و باطنى درست و قلبى پاک داشتند ، و به خاطر سلامت نفس و باطن درست و قلب پاکشان به همه ى احکام الهى و حقوق انسانى توجه عملى نمودند ، و ساختمانى از حقایق اسلامى را در سرزمین وجود خود ساختند ; ولى در پایان کار به برخى از رذایل اخلاقى دچار شدند و آن رذایل سبب شد که همه ى محصولات عبادتى و خدمتى خود را از دست بدهند و ساختمان حقایق را به دست تخریب بسپارند و به زیان دنیا و آخرت دچار شوند که از بارزترین نمونه هاى این گونه مردم طلحه و زبیرند !! برترین حقیقت در میزان عمل از مطالب بسیار مهمى که در قرآن مجید و روایات مطرح است ترازوى سنجش اعمال در قیامت است . کیفیت این ترازو چنان که باید بر ما معلوم نیست ، ولى آنچه که مسلّم و یقینى است ، این است که همه ى اعمال انسان را ـ گرچه به وزن یک ذرّه باشد ـ در ترازوى قیامت مى سنجند و در برابر آن اگر عمل نیک باشد به انسان پاداش ________________________________________ صفحه 101 ________________________________________ مى دهند ، و اگر عمل زشتى باشد کیفر آن را به انسان مى چشانند . ( وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ )(1) . و ترازوى عدالت را براى قیامت مى نهیم و به هیچ کس ذره اى ستم نمى شود ، و اگر عمل هم وزن دانه ى خردل باشد آن را براى سنجیدن مى آوریم و کافى است که ما حسابگر باشیم . ( یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل فَتَکُن فِی صَخْرَة أَوْ فِی السَّماوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ )(2) . اى پسر من اگر عمل هم وزن دانه ى خردلى باشد ، پس در دل سنگى یا در آسمان ها یا در زمین باشد خدا آن را براى سنجیدن مى آورد ، که خدا لطیف و داناست . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) که آگاه به همه ى حقایق است برترین حقیقت را در ترازوى عمل در روز قیامت حسن خلق اعلام کرده اند : مَا یُوضَعُ فِى مِیزانِ امْرِئ یَومَ القِیامَةِ أفضلُ مِن حُسْنِ الخُلْقِ(3) . چیزى در روز قیامت در ترازوى سنجش اعمال انسان برتر از حسن خلق نمى نهند . راستى شگفت آور است که پیامبر عزیز اسلام نماز و روزه و حج و سایر اعمال را در ترازوى سنجش به عنوان برتر قلمداد نکرده اند ، بلکه حسن خلق را برترین حقیقتى که در ترازوى عمل مى نهند به حساب آورده است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ انبیاء ( 21 ) : 47 . 2 ـ لقمان ( 31 ) : 16 . 3 ـ کافى : 2 / 99 ، باب حسن الخلق ، حدیث 2 ; بحار الانوار : 68 / 374 ، باب 92 ، حدیث 2 . ________________________________________ صفحه 102 ________________________________________ اخلاق نیکو از حقایق عظیم است از هیچ حکمى از احکام فقهى در قرآن مجید با وصف عظیم یاد نشده است . در قرآن صوم عظیم ، صلاة عظیم ، جهاد عظیم و حج عظیم نیامده است ، ولى صفت عظیم همراه اخلاق ذکر شده است : ( وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُق عَظِیم )(1) . و راستى که تو را خویى والاست . خداى متعال اخلاق پیامبر را عظیم خوانده ; زیرا آن حضرت همه ى حسنات اخلاقى را در عالى ترین درجه و مرتبه اش دارا بود و در برخورد و دیدار و ملاقات با مردم همه ى آن ها را به کار مى گرفت ; و حتى در مورد دشمنانش تمام زوایاى حسنات اخلاقى را رعایت مى کرد ; و همین روش و منش سبب شد که مردم سنگدل و بى رحم و بداخلاق و زنده به گور کنندگان دختران ، و پایمال کنندگان حقوق حق و خلق ، پروانهوار به گرد شمع وجودش گرد آیند و خود را به ایمان و اعمال شایسته آراسته نمایند و مطلع الفجر حسنات اخلاقى شوند . قرآن در زمینه ى اخلاق پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و نیروى جاذبه اى که در منش آن حضرت وجود داشت مى فرماید : ( وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ )(2) . و اگر بداخلاق و سنگدل و خالى از رأفت و رحمت و رفق و مدارا بودى ، هر آینه از پیرامونت پراکنده مى شدند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ قلم ( 68 ) : 4 . 2 ـ آل عمران ( 3 ) : 159 . ________________________________________ صفحه 103 ________________________________________ حسن خلق در کلام صاحب خلق عظیم پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) که خود داراى حسن خلق بود و به شدت از بداخلاقى و مفاسد نفسى و زشتى حالات نفرت داشت ، در روایاتى در رابطه با اخلاق نیک و اخلاق زشت مى فرماید : أوّلُ مَا یُوضَعُ فى میزانِ العَبدِ یَومَ القِیامَةِ حُسنُ خُلقِهِ(1) . اول چیزى که روز قیامت در ترازوى عبد مى نهند حسن خلق اوست . إنَّ العبدَ لَیَبلُغَ بِحُسنِ خُلْقِه عظیمَ درجاتِ الآخِرَةِ وشرَفَ المَنازِلَ ، وأنّه لَضعیفُ العِبادَةِ(2) . عبد به سبب حسن خلقش به درجات بزرگ آخرت و مرتبه هاى شریف مى رسد و حال آن که از نظر عبادت و بندگى ضعیف بوده است . سُوءُ الخُلقِ ذَنبٌ لاَ یُغْفَر(3) . بداخلاقى گناهى غیر قابل آمرزش است . الخُلقُ وِعاءُ الدّین(4) . اخلاق ظرف دین است . راستى چه روایت مهمى است و چه واقعیت عظیم و حقیقت بسیار باارزشى است ، اخلاق ظرف دین است ; یعنى : کسى که آراسته به حسنات اخلاقى نباشد نمى تواند دیندار باشد ; زیرا خورشید دین از وجود کسى که فاقد حسنات ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ قرب الاسناد : 22 ، الجزء الاول ; بحار الانوار : 68 / 385 ، باب 92 . 2 ـ محجة البیضاء : 5 / 93 ، کتاب ریاضة النفس . 3 ـ محجة البیضاء : 5 / 93 ، کتاب ریاضة النفس . 4 ـ کنز العمال : 3 / 3 . ________________________________________ صفحه 104 ________________________________________ اخلاقى است طلوع نمى کند . دین آنجا قرار مى گیرد که حسنات اخلاقى وجود داشته باشد . به عبارت دیگر حسنات اخلاقى و دین ، لازم و ملزوم یکدیگرند . مَکارِمُ الأخلاقِ مِن أعمالِ الجَنّة(1) . ارزش هاى اخلاقى از روش هاى بهشتى است . حُسنُ الخُلْقِ نِصفُ الدّینِ(2) . حسن خلق نیمى از دین است . أحبّ عبادِ اللهِ إلى اللهِ أحسَنُهُم خُلْقاً(3) . محبوب ترین بندگان خدا نزد خدا خوش اخلاق ترین آنهاست . إنّ حُسنَ الخُلقِ یُذیبُ الخَطِیئةَ کَما تُذِیبُ الشمسَ الجَلید(4) . به راستى حسن خلق گناه را آب مى کند همان گونه که خورشید یخ را آب مى کند . الخُلقُ السَیّىءُ یُفسِدُ العَملَ کَما یُفسِدُ الخَلُّ العَسلَ(5) . بداخلاقى عمل را فاسد مى کند ، همان گونه که سرکه عسل را فاسد مى نماید . از روایات بسیار مهم و زیبایى که درباره ى حسن خلق در کتاب شریف خصال شیخ صدوق و بحار الانوار علامه ى مجلسى نقل شده این روایت است : عَن أحمد بن عِمرانَ البغدادى قَال : حَدَّثنا ابوالحسن قال : حَدَّثنا ابوالحسن قال : حَدَّثنا ابوالحسن قال : حَدَّثنا الحسن عن الحسن عن الحسن : « إنَّ أحْسنَ الحَسَنِ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کنز العمال : 3 / 2 . 2 ـ خصال : 1 / 30 ، حدیث 106 ; وسائل الشیعه : 12 / 154 ، باب 104 ، حدیث 15930 . 3 ـ کنز العمال : 3 / 3 . 4 ـ الزهد : 29 ، باب حسن الخلق ، حدیث 73 ; بحار الانوار : 68 / 395 ، باب 92 ، حدیث 74 . 5 ـ کافى : 2 / 322 ، باب سوء الخلق ، حدیث 5 ; عیون اخبار الرضا : 2 / 37 ، باب 31 ، حدیث 96 . ________________________________________ صفحه 105 ________________________________________ الخُلقُ الحَسَنُ(1) . احمد بن عمران بغدادى مى گوید : ابوالحسن ما را روایت کرد و ابوالحسن مى گوید : ابوالحسن ما را روایت کرد و ابوالحسن مى گوید : ابوالحسن ما را روایت کرد و ابوالحسن مى گوید : حسن ما را از حسن از حسن روایت کرد : به راستى بهترین بهترها خُلق حَسن است . ابوالحسن اوّل محمد بن عبدالرحیم شوشترى است ، ابوالحسن دوم على بن احمد بصرى است ، ابوالحسن سوم على بن محمد واقدى است و حسن اوّل حسن بن عرفه عبدى و حسن دوم حسن بن ابى الحسن بصرى و حسن سوم حضرت مجتبى حسن بن على بن ابى طالب (علیهما السلام) است . پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : مَا مِن شَىء فِى المِیزانِ أَثْقَلُ مِن حُسنِ الخُلقِ(2) . چیزى در ترازوى سنجش سنگین تر از حسن خلق نیست . و نیز آن حضرت فرمود : عَلَیکُم بِحُسْنِ الخُلْقِ ; فَإنَّ حُسنَ الخُلْقِ فِى الجَنَّةِ لاَ محالَةَ . وإیّاکُم وَسُوءَ الخُلْقِ ; فَإنّ سوءَ الخُلْقِ فِى النّارِ لاَ مَحالَةَ(3) . بر شما باد به حسن خلق ; زیرا حسن خلق ناگزیر در بهشت است . و از سوء خلق حذر کنید ; زیرا سوء خلق بناچار در دوزخ است . حضرت صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه ى شریفه ى ( رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ خصال : 1 / 29 ، احسن الحسن خصلة ، حدیث 102 ; بحار الانوار : 68 / 386 ، باب 92 ، حدیث 30 . 2 ـ عیون اخبار الرضا : 2 / 37 ، باب 31 ، حدیث 98 ; وسائل الشیعه : 12 / 152 ، باب 104 ، حدیث 15923 . 3 ـ عیون اخبار الرضا : 2 / 31 ، باب 31 ، حدیث 41 ; بحار الانوار : 68 / 386 ، باب 92 ، حدیث 31 . ________________________________________ صفحه 106 ________________________________________ الاْخِرَةِ حَسَنَةً ) (1) مى فرماید : مراد از حسنه ى آخرت رضا و خشنودى خدا و بهشت است . و مراد از حسنه ى دنیا فراخى رزق و معاش و حسن خلق است . حضرت على (علیه السلام) به یکى از یارانش به نام نوف فرمود : صِل رَحِمَک یزیدُ اللهُ فِى عُمرِکَ ، وحَسِّن خُلقِک یُخفِّفُ اللهَ حِسابَک(2) . صله ى رحم کن تا خدا به عمرت بیفزاید و اخلاقت را نیکو گردان تا خدا حسابت را بر تو آسان گیرد . مصادیق حسن خلق آیات قرآن و روایات این حقایق را از مکارم اخلاق و ارزش هاى رفتارى و از مصادیق حسن خلق دانسته اند : راستى در گفتار ، بذل و بخشش به تهیدست ، تلافى کردن خوبى دیگران ، حفظ امانت ، صله ى رحم ، حفظ عهد و امان و ضمان و حرمت و حق همسایه و رفیق ، حیا ، شجاعت ، صبر ، مهماندارى ، وفاى به عهد ، نرمى ، مدارا ، ملاطفت ، حفظ آبروى مردم ، گذشت از کسانى که به انسان ستم روا داشته اند ، انس و الفت با مردم ، آسان گرفتن به دیگران ، انصاف ، عدالت ، قناعت ، احترام به بزرگ تر ، ترحّم به کوچک تر ، رعایت ایتام ، خیرخواهى ، دور بودن از حسد و تجاوز و حرص و تکبر و ریا و خشم و سخت دلى و . . . . پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : مِن سَعادةِ المَرءِ حُسْنُ الخُلُقِ وَمِن شَقاوَتِهِ سُوءُ الخُلُقِ(3) . از خوشبختى مرد حسن خلق و از بدبختى اش بدخلقى است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 201 . 2 ـ امالى صدوق: 209، المجلس السابع والثلاثون، حدیث 9; بحار الانوار : 68 / 383 ، باب 92 ، حدیث 20. 3 ـ کنز العمال : 3 / 12 ; مجموعه ى ورام : 2 / 250 ، الجزء الثانى . ________________________________________ صفحه 107 ________________________________________ و نیز فرمود : أفضلُ عَمل یُؤتِى بِه یَومَ القِیامَةِ خُلقٌ حَسَن(1) . برترین عملى که روز قیامت آورده مى شود اخلاق نیکوست . و نیز فرمود : أفضَلُ مَا اُعطِىَ المُسلِمَ خُلقٌ حَسَن(2) . برترین چیزى که به مسلمان عطا شده اخلاق نیکوست . و نیز فرمود : إنَّ هذِهِ الأخلاق منائِح من اللهِ ، فَإذا أحبّ الله عَبداً مَنَحَه خُلقاً حَسناً ، وَإذا أبغضَ اللهُ عَبداً مَنَحَه خُلقاً سیئاً(3) . اخلاق عطایاى خداست ، هنگامى که خدا بنده اى را دوست بدارد خلق حسن به او عطا مى کند و هنگامى که بنده اى را دشمن بدارد خلق زشت به او مى دهد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کنز العمال 3 / 13 . 2 ـ کنز العمال : 3 / 14 . 3 ـ کنز العمال : 3 / 15 . بعد فهرست قبل حُسنُ الخُلْقِ خُلْقُ اللهِ الأَعظَم کنز العمال : 3 / 3 بخش پنجم حسن خلق نیرومندترین وسیله ى نجات ________________________________________ صفحه 111 ________________________________________ خلق نیکو حسن خلق چنان که پیامبر بزرگ اسلام فرموده اند : اخلاق اعظم خداست . این اخلاق یا رشته هایى از آن ، در هرکس باشد مایه ى نجات دنیا و آخرت او و سبب رهایى اش از مشکلات و رنج ها و عامل آزادى اش از دوزخ است . تحمل حسنات اخلاقى و بویژه در برخورد با مردم و به کارگرفتن آن حقایق عالى نسبت به دوست و دشمن ، روحى گسترده و حوصله اى وسیع و شرح صدرى عظیم مى طلبد ، که همه ى این امور جزء به جزء و قدم به قدمش ، حرکت به سوى حق و هماهنگى با اخلاق خدا و عبادتى باارزش و روزنه اى است براى ورود به رحمت واسعه ى الهى و جلب رضایت و خشنودى پروردگار ; و در نتیجه سبب رهایى از خزى دنیا و عذاب آخرت و زمینه ى به دست آوردن سعادت امروز و فرداست . آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام) نشان مى دهد که چه بسیار مردمى که محروم از عباداتى چون نماز و روزه و حج و زکات بودند ولى به خاطر دارا بودن برخى از حسنات اخلاقى توفیق خدا رفیقشان شد ، و آنان را از گمراهى و انحراف و سردرگمى و خلاف نجات داد ، و به گردونه ى عبادت و بندگى حق وارد کرد ، و سبب نجات آنان از زندان هواى نفس و اسارت شیطان شد ، تا جایى که به جبران گذشته برخاستند ، و توبه ى نصوح به جاى آوردند ، و عبادات از دست رفته را قضا کردند ، و خود را به آمرزش و مغفرت حق رساندند ، و در ________________________________________ صفحه 112 ________________________________________ دریاى رحمت واسعه ى الهى غرق شدند . و چه بسیار مردمى که اهل نماز و روزه بودند و گاهى بر سجاده ى تهجّد شبانه مى نشستند و جمعه و جماعات را ترک نمى کردند ، ولى به خاطر آلوده بودن به رذایل اخلاقى از سعادت ابدى و خوشبختى دایمى محروم شدند ، و عباداتشان به قول قرآن تباه و بى اثر و ضایع شد ، و چون غبارى در برابر باد به هوا پراکنده گشت ، و مورد خشم حق قرار گرفتند ، و رضا و خشنودى دوست را از دست نهادند ، و قدم به قدم از خدا دور شدند ، و نهایتاً عذاب الهى را براى خود خریدند ، و به کنج ذلت و خوارى و بیچارگى و بدبختى خزیدند ! نجات از اعدام به سبب حسنات اخلاقى وجود مبارک حضرت صادق (علیه السلام) مى فرماید : اسیرانى را که به محضر پیامبر اسلام آوردند حضرت به کشتن همه ى آنان جز یکى فرمان داد . اسیر به حضرت گفت : پدر و مادرم فدایت ، از میان اینان چه شد مرا آزاد کردى ؟ حضرت فرمود : جبرئیل از جانب خداى ( عزّ و جلّ ) به من خبر داد که تو داراى پنج خصلتى که خدا و رسولش آنها را دوست دارد : 1 ـ نسبت به ناموست داراى غیرت شدیدى هستى . 2 ـ اهل جود و سخایى . 3 ـ آراسته به حسن خلقى . 4 ـ زبانى راستگو دارى . 5 ـ و اهل شجاعتى . هنگامى که اسیر محکوم ، این حقایق را شنید مسلمان شد ، و اسلامش نیکو گشت و در جهادى در رکاب پیامبر به جهادى شدید و سخت برخاست و به ________________________________________ صفحه 113 ________________________________________ شرف شهادت نایل آمد(1) . راستى شگفت آور است کافرى بر ضد پیامبر به جنگ برمى خیزد ، در میدان جنگ به دست سپاه اسلام با دیگر یارانش اسیر مى شود ، همه به اعدام محکوم مى گردند ، ولى خداى مهربان به وسیله ى امین وحى به خاطر حسنات اخلاقى اش که محبوب خدا و پیامبر است فرمان آزادى اش را صادر مى کند ، و از گناه او که جنگ بر ضد پیامبر بود درمى گذرد ، سپس به سبب آن حسنات مسلمان مى شود و به اوج کمال که کمالى فوق آن نیست یعنى شهادت پر مى کشد . هرکه را عشق تو در سر مى شود *** از زمین بر آسمان بر مى شود تن مثال هیمه و عشق آذر است *** هیمه در آذر نه آذر مى شود نى که چون در کوره افتد مسّ دون *** در گداز از کیمیا زر مى شود مس چو نگذارد در آتش هم چو شمع *** کى چو شمع آن مس منور مى شود نفس را قربان کن و سرباز خوش *** زان که بى سر مرد سرور مى شود نیست شو زین هست تا وصلت رسد *** چون که وصل این سان میسّر مى شود وان که ماند اندر خودى او از خدا *** گر مسلمان بود کافر مى شود حلقه ى در گرچه اوّل مى زند او *** اندر آخر دور از آن در مى شود شاید از وصیت و سفارش اکیدى که حضرت سجاد (علیه السلام) به همه ى مردم دارند که : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عن أبى عبد الله (علیه السلام) قال : أتى النبى (صلى الله علیه وآله وسلم) بأسارى فأمر بقتلهم خلا رجلا من بینهم ، فقال الرجل : بأبى أنت و أمى یا محمد ! کیف أطلقت عنى من بینهم ، فقال : أخبرنى جبرئیل عن الله عز و جل أن فیک خمس خصال یحبها الله عزّ وجل ورسوله : الغیرة الشدیدة على حرمک ، والسخاء ، وحسن الخلق ، وصدق اللسان ، والشجاعة ، فلما سمعها الرجل أسلم وحسن إسلامه وقاتل مع رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم)قتالا شدیدا حتى استشهد . امالى صدوق : 271 ، المجلس السادس والاربعون ، حدیث 7 ; بحار الانوار : 68 / 384 ، باب 92 ، 25 . ________________________________________ صفحه 114 ________________________________________ تَأدَّبُوا بِآدابِ الصَّالحینَ(1) . به آداب شایستگان مؤدب شوید . همین باشد که آراسته شدن به آداب شایستگان موجب فلاح و رستگارى و نجات و سعادت و نیک بختى و خوشبختى ، و سبب به دست آوردن توفیق براى حرکت در راه رشد و کمال است . بیایید خزانه ى وجود خود را از گوهرهاى حسنات اخلاقى که ارزشش را جز خدا کسى نمى داند انباشته کنیم ، که به فرموده ى رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) ـ چنان که در سطور قبل گذشت ـ اخلاق حسنه ظرف دین و حسن خلق خلق اعظم خداست ، پایدارى و ثبات دین در وجود انسان در گرو حسنات اخلاقى است ، و اگر انسان بخواهد بوى خدا از وجودش استشمام شود باید متخلّق به اخلاق خدا شود ; زیرا یقیناً تخلق به اخلاق خدا و تأدّب به آداب صالحان سبب نجات و خوشبختى است . ادب حر بن یزید ریاحى از چهره هاى برجسته و مشهورى که مکارم اخلاقى و حسنات نفسانى و دارا بودن برخى از آداب شایستگان وى را از چنگال هوا و هوس و بندهاى خطرناک ابلیس و گمراهى و ضلالت رهانید ، و مُهر سعادت و نیک بختى دنیا و آخرت را بر پیشانى حیات او زد ، و وجودش را به عرصه ى ملکوتیان و عرشیان کشانید ، و مقام اولیاء اللهى و احبّاء اللهى را در اختیارش قرار داد ، و سرِ کرامت و معنویت وشرافت وشخصیت او را از اوج گنبد هستى گذراند، وبه درجه ى رفیعه ى شهادت و لقاى حق و مقام قرب و حقیقت وصال رسانید ، حر بن یزید ریاحى است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى: 8 / 16 ، صحیفة على بن الحسین وکلامه فى الزهد ، حدیث 2 ; تحف العقول : 252 ، موعظه وزهد. ________________________________________ صفحه 115 ________________________________________ او تا پیش از رسیدن به این مقامات ، به خاطر پیروى از بنى امیه و گردن نهادن به دستورات آنان به فرموده ى قرآن و روایات آلوده به شرک بود . شرکى که از نظر وحى ستم و ظلم بزرگى است . ( لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ )(1) . به خدا شرک نورز ، زیرا شرک بدون تردید ستمى عظیم است . (( آرى ، پیروى از طاغوت و خدمت به ستمگران و متابعت از فرهنگ هاى ضد خدا و فرود آمدن سر تواضع در برابر فرعون ها و نمرودها و شدّادها و احزابى چون حزب اموى و عباسى و امثال آنان در هر عصر و زمانى شرک است . شرک که از مصادیق باارزش اطاعت از بت هاى جاندار و سردمداران کفر و متولیان بت خانه و بت هاست گناهى خطرناک و مهلک است که آلوده به آن در صورتى که موفق به توبه نشود براى ابد محروم از رحمت و مغفرت حق خواهد بود . قرآن در این زمینه مى فرماید : ( وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیداً )(2) . و کسى که به خدا شرک ورزد بى تردید به گمراهى دور و درازى دچار شده است . ( إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ )(3) . بى تردید کسى که به خدا شرک ورزد خدا بهشت را بر او حرام مى کند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ لقمان ( 31 ) : 13 . 2 ـ نساء ( 4 ) : 116 . 3 ـ مائده ( 5 ) : 72 . ________________________________________ صفحه 116 ________________________________________ ( إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ )(1) . یقیناً خدا شرک را مورد آمرزش قرار نمى دهد و غیر آن را براى هر که بخواهد مى آمرزد . پیامبر به عبدالله بن مسعود فرمود : إیّاکَ أن تُشرِکَ بِاللهِ طَرفَةَ عَین ، وإن نُشِّرت بِالمِنشار ، أو قُطِّعتَ ، أو صُلِّبْتَ ، أو احتَرَقْتَ بِالنّار(2) . از شرک آوردن به خدا حتى به اندازه ى چشم بر هم زدنى بپرهیز ، اگرچه با ارّه پاره پاره گردى ، یا قطعه قطعه شوى ، یا به دارت آویزند ، یا به آتشت بسوزانند ! )) حر بن یزید که دچار چنین گناه عظیمى بود ، به خاطر حسن خلق و ادبش از این گناه نجات یافت و با همه ى وجود در آغوش توحید قرار گرفت و به بهشت لقاء رسید . حر بن یزید داراى خشوع ، یعنى تواضع و فروتنى باطنى در برابر حق و حقیقت بود ، و این تواضع باطنى و صفت عالى نفسانى در برخوردى با حضرت حسین (علیه السلام) تبدیل به عملى صالح و شایسته شد و روزنه اى را براى نجات وى فراهم کرد . (( آراستگان به صفات عالى باطنى ، صفات عالى و باارزششان در برخوردها تحقق عملى مى یابد ، و این گونه اعمال هم در عالم ملکوت مقبول مى افتد و تبدیل به نور هدایت در دنیا و نور نجات بخش در آخرت مى شود . امام صادق (علیه السلام) قلب را منبع حالات و صفات مثبت و منفى مى داند و اعضا ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نساء ( 4 ) : 48 . 2 ـ مکارم الأخلاق : 456 ، الفصل الرابع ; بحار الانوار : 74 / 109 ، باب 5 ، حدیث 1 . ________________________________________ صفحه 117 ________________________________________ و جوارح را مصرف کنندگان آن حالات و صفات قلمداد مى کند . قلبى که منبع ریاست است ، صاحبش هر عبادتى را که با اعضا و جوارحش انجام مى دهد به ریا و تظاهر و خودنمایى انجام مى دهد ; امّا قلبى که جاى خشوع و تواضع است ، صاحبش در برابر دیگران ادب و فروتنى و انکسار به خرج مى دهد . )) حر بن یزید از چنین قلبى برخوردار بود که در برابر حضرت حسین (علیه السلام)تواضع به خرج داد ، و کارى کرد که از یک فرمانده ى نیرومند دشمن به هیچ صورت انتظار نمى رفت ! حر بن یزید در راه مکه به کوفه در گرما گرم ظهر با لشکرش به حضرت حسین (علیه السلام) رسید . امام به جوانانش فرمان داد مردم را آب دهید و آب را کنار دهان اسبان نگه دارید که اندک اندک آب نوشند تا سیراب شوند . هنگامى که اسبان را سیراب کردند و از این عمل خیر فراغت جستند وقت نماز ظهر رسید . امام به حجاج بن مسروق فرمان داد اذان بگوید . حجاج اذان گفت . امام پیش از اقامه به نطق ایستاد و پس از نطق به مؤذن فرمود اقامه بگو . آن گاه به حر بن یزید فرمود : آیا نمازت را به همراه اصحاب و لشکریانت خواهى خواند ؟ حر گفت : نه بلکه نماز را با تو مى خوانم ! (( این ادب از یک تن فرمانده نشان مى دهد که قُوّه ى اراده ى او حیثیت افراد را در حیطه ى خود داشته است . به هر حال با هزار گونه ملاحظات و حیثیات مبارزه مى باید تا خود و هزار نفر را به این گونه تواضع توان وا داشت . این ادب که تحقق تواضع باطنى در برابر حق است ، بارقه اى است از توفیق که منشأ توفیق نیز خواهد شد . چیرگى بر نفس توانایى هایى تازه به او خواهد داد ، و به اندازه اى او را نیرومند مى دارد که هنگامى که در بحران انقلاب است و سى هزار برابر قُوّه ى خود را برتر از خود و در مافوق خود مى بیند ، توانا باشد ، ________________________________________ صفحه 118 ________________________________________ حیثیت خود را نبازد و به توانایى اراده چیره بر قواى خارج و ثقل و فشار آنها گردد . گویى در وجود حر دو حوزه ، یکى از قدرت ادب و دیگرى از توانایى قُوّه فراهم است ، که هر یک جامع جهان خود ، و هر یک به تنهایى صاحب خود را مجتمع و خداوندگار آن جهان مى کند و از اجتماع مجموع محیطى قهار و زورمند به نظر مى آید . )) پس امام نماز را به هر دو لشکر امامت کرد و سپس داخل سراپرده اش شد و اصحاب نزدش جمع آمدند . حر نیز داخل خیمه اى شد که برایش برپا شده بود . اصحاب ویژه اش بر او گرد آمدند و باقى لشکر به محل صف خود برگشته در سایه ى مرکب هاى خود نشستند تا هنگام عصر شد . امام براى آن که تا از نماز عصر فراغت مى یابند آماده ى حرکت باشند فرمان داد براى کوچ آماده و مهیا باشند ، سپس منادى به نماز عصر صدا بلند کرد ، نماز عصر را نیز امام بر دو لشکر امامت کرد و پس از نماز کنار کشیده رو به جانب مردم کرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود : اى مردم ! شما اگر خدا ترس باشید و حق را براى خدا حق بشناسید خدا از شما بهتر خشنود خواهد بود . ما که اهل بیت محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم) هستیم به ولایت این امر از مردم دیگر که آنچه را حق ندارند ادعا مى کنند و در میان شما به گناه و جور و تعدى رفتار مى نمایند اولى مى باشیم ، ولى اگر جز به کراهت و بى میلى از ما و به جهالت حق ما حاضر نیستید و رأیتان اکنون غیر از آن است که فرستادگان شما به من رساندند و نامه ها و مراسلات شما براى من آمد ، من منصرف مى شوم و از نزد شما برمى گردم . حر بن یزید گفت : به خدا ما نمى دانیم این مراسلات که ذکر مى کنى چیست ؟ حسین فرمود : اى عقبة بن سمعان ! آن خورجین را که نامه ها و مراسلاتشان میان ________________________________________ صفحه 119 ________________________________________ آن است بیرون آر . او رفت و خورجین را بیرون آورد ، خورجینى که انباشته از نامه ها بود ، پس آن نامه ها را جلوى رویشان ریخت . حر گفت : ما از آنان نیستیم که نامه به تو نوشته اند ، ما فرمان داریم که تا تو را ملاقات کنیم و از تو مفارقت ننماییم تا تو را به کوفه برده نزد عبیدالله بن زیادوارد کنیم . امام فرمود : مرگ از این آرزو به تو نزدیک تر است . سپس رو به اصحاب کرد و فرمود : سوار شوید . آنان سوار شدند و منتظر ماندند تا اهل حرم هم سوار شدند . فرمود : مرکب ها را از مسیر کوفه برگردانید . رفتند که برگردند سپاه حر جلو آمد و مانع از برگشتن آنان شد . حضرت حسین (علیه السلام) به حرّ گفت : مادرت به عزایت بنشیند چه مى خواهى ؟ حرّ گفت : هان به خدا اگر دیگرى از عرب این کلمه را به من مى گفت و او در چنین گرفتارى بود که تو هستى من واگذار نمى کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگى نام مى بردم و حتماً به او پاسخ مى دادم هرچه باداباد ، ولى به خدا من حق ندارم که مادر تو را ذکر کنم مگر به نیکوترین صورتى که مقدور باشد !(1) در یک مرحله تواضع قلبى حرّ او را وادار کرد که با بودن امام حسین (علیه السلام) به امامت نماز نایستد ، بلکه على رغم خواسته ى کوفه و شام به حضرت حسین (علیه السلام)اقتدا کند و روزنه اى از توفیق با این صفت اخلاقى به روى خود باز نماید ، و در مرحله ى دیگر ادب او ، او را وادار کرد که نسبت به شخصیت حضرت زهرا (علیها السلام)با همه ى وجود اداى احترام نماید ، و با این عمل که برخاسته از ادب درونى او بود تمام درهاى توفیق را به روى خود بگشاید ، و در نتیجه قدم به قدم با سرعتى بیش از سرعت نور از دوزخ دور و به بهشت نزدیک گردد ، و از طاغوت و بتى چون یزید دور و به امام هدایت نزدیک شود ، و از شرک رهایى یافته به اعماق ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عنصر شجاعت : 3 / 54 ـ 58 . ________________________________________ صفحه 120 ________________________________________ توحید اعتقادى و عملى برسد ! در روایتى بسیار باارزش که از روایات قدسى است مى خوانیم : مَن تَقَرَّبَ إلىَّ شِبْراً تَقرَّبْتُ إلیهِ ذِراعاً ، ومَن تقرَّبَ إلىَّ ذِراعاً تَقَرَّبْتُ إلیهِ بَاعاً ، وَمَن أتانِى مَشْیاً أتَیْتُهُ هَروَلَةً . . .(1) . کسى که با عمل صالح و اخلاق حسنه یک وجب به من نزدیک شود من یک ذراع به او نزیک مى شوم و کسى که یک ذراع به من تقرب جوید من یک باع به او نزدیک مى گردم و کسى که یک قدم به سوى من آید من هروله کنان به سویش مى آیم . حسن خلق ، قوى ترین جاذبه از آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام) چنین مى فهمیم که حسن خلق براى جذب فیوضات الهى و رحمت واسعه ، قوى ترین جاذبه است . آیا عبادت انسان پاک دامن و باتقوا و داراى خلوص و حضور قلب ، با عبادت انسانى که آلوده دامن و خالى از تقوا و اخلاص و حضور قلب است برابر است ؟ یقیناً برابر نیست . آیا انسانى که با سینه اى پر از صفا و مهر و محبت و نیت خیر عبادت مى کند ، با انسانى که سینه اش جنگل زندگى درندگانى چون حسد و حرص و کبر و کینه است مساوى است ؟ بى تردید مساوى نیست . عبادتى که زلفش به حسن خلق گره خورده ، جذب کننده ى رحمت و کرامت و فیض و قبولى است ; و عبادتى که آمیخته با آلودگى هاى نفسانى است توان و قدرتى براى جذب فیوضات الهى ندارد . آیه ى شریفه ى « واى بر نمازگزاران »(2) درباره ى همین آلودگان به رذایل ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مستدرک الوسائل : 5 / 298 ، باب 7 ، حدیث 5910 . 2 ـ ( فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ) ماعون ( 107 ) : 4 . ________________________________________ صفحه 121 ________________________________________ اخلاقى که بویژه آلوده به ریا و بخلند نازل شده است ، و نشان مى دهد که نمازِ آلودگان به رذایل نمى تواند قبولى حق و رحمت پروردگار را جذب کند ، بلکه چنین نمازى با نمازگزارش مورد خشم و نفرت خداست . تواضع اصحاب کهف نسبت به حق سبب اضافه شدن هدایت خاص به آنان شد ; هدایتى که آنان را از دقیانوس و قومش جدا کرد و در غارى دوردست به پناه خدا برد و در رحمت واسعه ى حق درآورد و وجودشان را اسوه و سرمشق آیندگان قرار داد . ( إِنَّهمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدىً )(1) . اینان جوانمردانى بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم . ارزش حسنات اخلاقى در حدّى است که پیامبر و امامان معصوم (علیهم السلام) در هر فرصتى مردم را به آراسته شدن به آنها سفارش مى کردند و به آراستگان به حسنات اخلاقى احترام ویژه اى مى گذاشتند . عبادات و اخلاق قیمت و اهمیت مکارم اخلاق و حسنات نفسانى به اندازه اى است که رسول خدا و اهل بیت در کنار هر عبادتى به رعایت آنها وصیت کرده اند ، و عبادت را بدون مکارم اخلاقى و حسنات نفسانى بى ارزش دانسته و فقط موجب سقوط تکلیف قلمداد کرده اند . حضرت رضا (علیه السلام) از پدران بزرگوارش از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت مى کند که پیامبر اسلام درباره ى ماه رمضان براى ما سخنرانى کرد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کهف ( 18 ) : 13 . ________________________________________ صفحه 122 ________________________________________ در ضمن آن سخنرانى سفارشات مهمى به مسائل اخلاقى شده ، از جمله : به تهیدستان و از کار افتادگان صدقه دهید ، بزرگانتان را احترام کنید ، به خردسالانتان رحم نمایید ، به خویشاوندانتان رسیدگى کنید ، زبانتان را حفظ نمایید و چشم از آنچه بر شما حلال نیست بپوشید و گوش از آنچه شنیدنش بر شما حلال نیست ببندید و به ایتام عطا کنید تا به یتیمانتان عطا کنند ، از گناهانتان به درگاه خدا توبه کنید . اى مردم ! هرکس در این ماه اخلاقش را نیکو کند براى او مجوز عبور از صراط خواهد بود ، روزى که قدم ها در آن بلغزد ; و هرکس در این ماه بر خدم و حشم خود و بر کلفت و کارگر خویش آسان بگیرد ، خدا حسابش را بر او آسان خواهد گرفت ; و هرکس در این ماه شرّش را نگهدارد خدا خشمش را روز قیامت از او نگه خواهد داشت ; و هرکس در این ماه یتیمى را اکرام کند خدا روز قیامت او را اکرام خواهد کرد و هرکس در این ماه صله ى رحم کند خدا در قیامت او را به رحمتش متصل خواهد کرد و هرکس در این ماه قطع رحم کند خدا در قیامت رحمتش را از او قطع خواهد کرد(1) . پیامبر اسلام هرگاه ماه رمضان مى رسید هر اسیرى را آزاد مى کرد و به هر سائل و تهیدستى انفاق مى نمود(2) . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید : به مرد یا زنى که نماز شب را روزى داده اند ، و او با رعایت خلوص نیت براى خدا برخیزد و وضویى کامل بسازد و با نیتى صادقانه و قلبى پاک از هر آلودگى و بدنى فروتن و اشکى ریزان براى خدا نماز بخواند ، خدا نه صف از ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عیون اخبار الرضا : 1 / 259 ، حدیث 53 ; وسائل الشیعه : 10 / 313 ، باب 18 ، حدیث 13494 . 2 ـ ثواب الاعمال : 72 ، باب فضل شهر رمضان ; وسائل الشیعه : 10 / 315 ، باب 18 ، حدیث 13497 . ________________________________________ صفحه 123 ________________________________________ فرشتگان را پشت سر او قرار مى دهد که در هر صفى عدد آنان را جز خدا نمى داند ، یک سر صف وصل به مشرق و دیگر صف وصل به مغرب است ، هنگامى که از نماز فارغ شود به عدد آن فرشتگان براى او درجه و مقام نوشته خواهد شد(1) . امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ایام حکومتش هر روز به بازار کوفه مى رفت و فریاد مى زد : اى گروه تاجران ! تقواى الهى پیشه کنید ; درخواست خیر را پیش اندازید و به سهولت و آسان گرفتن ، برکت جویید . به خریداران نزدیک شوید ، و به بردبارى و حلم آراسته گردید ، و از سوگند خوردن بپرهیزید ، و از دروغ دورى کنید ، و از ستم ورزیدن کناره گیرى نمایید ، و به ستمدیدگان انصاف دهید ، و به ربا نزدیک نشوید ، و ترازو و کیل را کامل و تمام بدهید ، و از اجناس مردم مکاهید ، و تبهکارانه در زمین فساد مکنید(2) . پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : مَن بَاعَ وَاشْتَرَى فَلْیَحْفَظْ خَمسَ خصال وَإلاَّ فَلا یَشْتَرِیَنَّ وَلاَ یَبِیعَنَّ : الرِّبا ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ روضة الواعظین : 2 / 315 ، مجلس فى ذکر فضائل الصلاة ; وسائل الشیعه : 8 / 155 ، باب 39 ، حدیث 10290 . 2 ـ عن جابر ، عن أبى جعفر (علیه السلام) قال : کان أمیرالمؤمنین (علیه السلام) بالکوفة عندکم یغتدى کل یوم بکرة من القصر فیطوف فى أسواق الکوفة سوقا سوقا ومعه الدرة على عاتقه وکان لها طرفان وکانت تسمى السبیبة فیقف على أهل کل سوق فینادى : یا معشر التجار : اتقوا الله عز وجل ، فاذا سمعوا صوته (علیه السلام) القوا ما بأیدیهم وأرعوا الیه بقلوبهم وسمعوا باذانهم ، فیقول (علیه السلام) : قدموا الاستخارة ، وتبرکوا بالسهولة ، واقتربوا من المبتاعین ، وتزینوا بالحلم ، وتناهوا عن الیمین ، وجانبوا الکذب ، وتجافوا عن الظلم ، وأنصفوا المظلومین ، ولا تقربوا الربا ، وأوفوا الکیل والمیزان ، ولا تبخسوا الناس أشیاءهم ، ولا تعثوا فى الأرض مفسدین ، فیطوف (علیه السلام) فى جمیع أسواق الکوفة ثم یرجع فیقعد للناس . کافى : 5 / 151 ، باب آداب التجارة ، حدیث 3 ; وسائل الشیعه : 17 / 382 ، باب 2 ، حدیث 22798 . ________________________________________ صفحه 124 ________________________________________ وَالحَلْفَ وَکِتمانَ العَیبِ وَالحَمدَ إذا بَاعَ وَالذَّمَّ إذَا اشتَرى(1) . کسى که مى فروشد و مى خرد باید پنج خصلت را حفظ کند و اگر جز این باشد نخرد و نفروشد : پرهیز از ربا ، خوددارى از سوگند ، دورى از پنهان کردن عیب جنس ، اجتناب از تعریف و مدح جنس هنگامى که مى فروشد و دورى گزیدن از مذمت جنس هنگامى که مى خرد . پیامبر اسلام به حکیم بن حزام اجازه ى تجارت نداد مگر این که با او عهد کرد سه برنامه را در تجارت رعایت کند : پس گرفتن جنس از خریدارى که از خریدش پشیمان شده است ; مهلت دادن به کسى که در پرداخت پول دچار مشکل شده است ; و گرفتن حق از دیگران چه این که کامل باشد یا نباشد(2) . ریشه ى خوبى ها و زشتى ها اگر بگوییم اعمال شایسته و حرکات ناپسند انسان ریشه در حالات مثبت و منفى باطنى و نفسانى دارد سخنى به گزاف نگفته ایم . مثلا کسانى که باطنشان به نور تواضع و فروتنى و خشوع و انکسار منور است ، به آسانى از فرمان هاى حق پیروى مى کنند و به سهولت حقوق مردم را رعایت مى نمایند ; اما کسانى که باطنشان آلوده به کبر و خود بزرگ بینى و غرور و خودبینى است از اجراى فرمان هاى حق سرپیچى مى کنند ، و نه این که حقوق مردم را رعایت نمى کنند بلکه به پایمال کردن و غارت حقوق بندگان خدا دست مى یازند . قرآن و روایات نسبت به دارندگان حالات مثبت و آلودگان به حالات منفى به طور مفصل نظر داده اند که به بخشى از آن آیات و روایات اشاره مى شود . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 5 / 150 ، باب آداب التجارة ، حدیث 2 ; خصال : 1 / 285 ، حدیث 38 . 2 ـ اصول کافى : 5 / 151 ، باب آداب التجارة ، حدیث 4 . ________________________________________ صفحه 125 ________________________________________ انسان در طول زندگى به ناچار با مصایب و مشکلات و سختى ها و بلاهایى برخورد خواهد کرد . قرآن مجید براى شکستن هیبت و عظمت مصایب و حل مشکلات ، و برطرف کردن سختى ها و بلاها ، مردم را به یارى گرفتن از صبر و نماز فرمان مى دهد و مى گوید : این یارى خواستن و کمک گرفتن از صبر و نماز دشوار و سنگین است مگر بر کسانى که باطنشان آراسته به خشوع و فروتنى است : ( وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ )(1) . از شکیبایى و نماز یارى جویید و این دو ، کارى دشوارند ، جز براى اهل خشوع . آرى ، کسى که باطنش آلوده به کبر و خود بزرگ بینى است از این گونه نسخه ها که درمان دردهاى زندگى است سر برمى تابد و از انجامش امتناع ورزد و بلکه این حقایق عالى را باور نمى کند و گاهى هم آنها را به مسخره مى گیرد . ولى کسى که باطنش آراسته به تواضع و فروتنى است این حقایق را باور مى کند و به عنوان نسخه ى الهى براى درمان دردها مى پذیرد و با دل و جان به انجام آن برمى خیزد و نتیجه هم مى گیرد . مفسران نقل کرده اند : هرگاه پیامبر اسلام با مشکلى روبرو مى شد که او را ناراحت مى کرد از صبر و نماز مدد مى گرفت(2) . از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود : هرگاه با غمى از غم هاى دنیا روبرو مى شوید وضو بگیرید و به مسجد بروید و نماز بخوانید و دعا کنید ; زیرا خدا فرمان داده : ( وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 45 . 2 ـ مجمع البیان : 1 / 99 . ________________________________________ صفحه 126 ________________________________________ وَالصَّلاَةِ )(1) . در کتاب شریف کافى آمده است : هرگاه مشکل مهم و سختى براى امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیش مى آمد به نماز برمى خواست ، سپس این آیه را تلاوت مى کرد : ( وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ )(2) . ملاحظه کنید سرور کائنات ، رحمت خدا بر عالمیان ، خاتم پیامبران ، و شخصیت بزرگوار و باکرامتى چون امیر مؤمنان ، و امام به حق ناطق حضرت صادق (علیه السلام) براى حل مشکلات و شکستن صولت سختى ها از صبر و نماز مدد مى جستند ; زیرا باطن ملکوتى و عرشى آنان به صفت تواضع و فروتنى و به تعبیر قرآن به حالت خشوع آراسته بود . ولى مغروران و متکبران و آلوده باطنان حاضر نیستند براى درهم شکستن سختى ها و برطرف کردن مشکلات به صبر و نماز روى کنند ; زیرا به خاطر کبر و غرورشان توسل به صبر و استقامت و نماز و عبادت براى آنان بسیار سنگین و دشوار است . اولیاى الهى و سالکان مسلک ملکوتى نه این که از عبادت و روى آوردن به پیشگاه خسته نمى شدند و به کسالت دچار نمى گشتند ، بلکه به خاطر معرفتشان و صفاى باطنشان ، و فروتنى و خشوع درونشان ، با کمال شوق و نشاط به عبادت روى مى کردند ، و در برخورد با مردم با اشتیاق و رغبت حسنات اخلاقى را به کار مى گرفتند ; چنان که این معنى را از روایت بسیار پرقیمت و باارزشى که در سطور بعد مى آید استفاده مى کنیم . پنج ویژگى و خصلت از نیکان عَن أبى جعفر (علیه السلام) قَال : سُئِلَ النَّبىُّ عَن خِیارِ العِبادِ ، فَقَال : الَّذِینَ إذَا أحْسَنُوا ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 45 ; مجمع البیان : 1 / 99 . 2 ـ کافى : 2 / 480 ، باب صلاة من خاف مکروها ، حدیث 1 . ________________________________________ صفحه 127 ________________________________________ اسْتَبشَرُوا ، وَإذَا أساؤُوا اسْتَغفَرُوا ، وَإذَا أُعْطُوا شَکَرُوا ، وَإذَا ابْتُلُوا صَبَرُوا ، وَإذَا غَضِبُوا غَفَرُوا(1) . امام باقر (علیه السلام) فرمود : از پیامبر درباره ى بهترین بندگان سؤال شد ، حضرت فرمود : کسانى اند که چون کار نیکى انجام دهند خوشحال و شاد مى شوند ، و هنگامى که کار زشتى از آنان سر زند از خدا طلب مغفرت مى کنند ، و زمانى که نعمتى به آنان عطا شود سپاس مى گزارند ، و چون به بلا و آزمایشى مبتلا شوند صبر و شکیبایى مىورزند ، و هنگامى که از کسى به خشم آیند گذشت مى کنند . آرى ، یکى از نشانه هاى بندگان حق این است که چون کار نیکى مانند عبادت و خدمت به خلق و به کارگیرى حسنات از آنان صادر مى شود خوشحال مى گردند ; و خوشحالى آنان به خاطر این است که خداى مهربان توفیق انجام نیکى ها را رفیق راهشان کرد و شادمان از اینند که جسم و جان و وقت را براى خدا هزینه کرده اند . ولى آلودگان به رذایل اخلاقى به اختیار خود و براى خدا به عبادت قیام نمى کنند ; عبادات آنان به خاطر اهدافى پلید و براى خودنمایى است و چون خود را در میان اهل ایمان مى بینند به اجبار و زور باطنى به گردونه ى عبادت درمى آیند و در حال عبادت هم از این که ناچار به عبادت شده اند ناراحتند و عبادت را از روى بى میلى و کسالت انجام مى دهند ; چنان که قرآن درباره ى منافقان فرموده : ( إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلاَةِ قَامُوا کُسَالى یُرَاءُونَ النَّاسَ وَلاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِیلاً )(2) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ اصول کافى: 2 / 240، باب المؤمن وعلاماته، حدیث 31; امالى صدوق: 10، المجلس الثالث، حدیث 4. 2 ـ نساء ( 4 ) : 142 . ________________________________________ صفحه 128 ________________________________________ یقیناً منافقان با خدا خدعه مى کنند و خدا کیفر خدعه ى آنان را خواهد داد و هنگامى که به نماز برمى خیزند با کسالت و بى میلى برمى خیزند ، در عبادت خود ریاکارند و خدا را جز بسیار اندک یاد نمى کنند . ( وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ کُسَالَى وَلاَ یُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ )(1) . و چیزى آنان را از پذیرفته شدن انفاق هایشان باز نداشت جز این که به خدا و به رسولش کفر ورزیدند و جز با کسالت به سوى نماز نمى آیند و جز با بى میلى انفاق نمى کنند . قرآن مجید و روایات ، از طرفى به انسان نسبت به حقایق آگاهى و معرفت مى دهند ، و از سوى دیگر با بیان واقعیات اخلاقى درونش را تلطیف مى کنند تا آماده ى پذیرفتن احکام حق و اجراى فرامین خدا گردد . انسان اگر از قرآن و روایات کسب آگاهى و معرفت نکند و موارد اخلاقى را از آن دو منبع گرانبها نشناسد ، به کفر و شرک و نفاق باقى مى ماند و هیچ کار پسندیده اى را از روى شوق و ذوق انجام نمى دهد ، و در هیچ امرى تقواى الهى را رعایت نمى کند و خود را ملزم به بندگى حق و اداى حقوق مردم نخواهد دانست . جایگاه اخلاق در معارف الهى ما اگر در آیات قرآن به مسائل فقهى دقت کنیم خواهیم یافت که آیات مربوط به احکام فقهى نزدیک به پانصد آیه مى شود ; ولى در رابطه با حقایق اخلاقى و حسنات نفسانى از ابتدا تا انتهاى قرآن مجید سوره به سوره و صفحه به صفحه به مکارم اخلاقى اشاره شده و کثرت روایات هم در این زمینه به اندازه اى است که از مجموع آنها کتاب ها به وجود آمده است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ توبه ( 9 ) : 54 . ________________________________________ صفحه 129 ________________________________________ شما در کتابهاى کافى ، وافى ، وسائل الشیعه ، محجة البیضاء و بحار الانوار و همه ى تفاسیر قرآن و کتب معتبر روایى ، صفحه اى را نمى بینید مگر این که حدیثى یا احادیثى در رابطه با مکارم اخلاق در آن هست . این همه آیه و روایت درباره ى ارزش هاى اخلاقى نشانگر جایگاه ویژه ى اخلاق در معارف الهى است ، و بر ماست که به حسنات اخلاقى با دیدى دیگر بنگریم و براى این حقایق پرارزش حسابى دیگر باز کنیم و بکوشیم که وجود ما از هیچ یک از آن حسنات خالى نباشد ; زیرا حسنات و مکارم اخلاقى بهترین بستر براى پذیرفتن حقایق و اجراى آنها در همه ى شؤون زندگى است . برگشت به اخلاق راه نجات از مفاسد خلأ زندگى از حسنات اخلاقى بسیار خطرناک و وحشت زا و عاملى براى آماده کردن سقوط انسان از انسانیت و وسیله اى براى نابودى و هلاکت جامعه است . هرگاه افراد جامعه ولااقل اکثریت آن به فضایل اخلاق متصف نباشند ، و غرایز نفسانى لگامى از عقل و ایمان و تقوا نداشته باشند ، سیر زندگى بس صعب و دشوار و جامعه که براى تعاون و در نتیجه سعادت افرادش شکل گرفته تبدیل به جهنمى سوزان خواهد شد ، مانند جامعه ى امروزى بشر که سرا پا شراره ى سوزان و شکنجه است ! قباحت از قبایح برداشته شده و در همه ى شؤون زندگى بیمارى مهلک فساد رخنه کرده است . هرکس دستش برسد از خون دیگران تغذیه مى کند و اگر ضعیف و ناتوان یا ـ به ندرت به خاطر تقوا ـ گرگ و زالو نبود باید بمیرد . ملت هایى که مرگ و انقراض آنان را در نیستى فرو بُرد و اکنون نامى از ایشان نمانده ، و قرن ها داراى عظمت و آبرو بودند ، به حکم همان تواریخى که نامشان را در آنجا مى خوانیم عیناً در چنگال مفاسدى افتاده بودند که جامعه ى بشرى ________________________________________ صفحه 130 ________________________________________ امروز غرق در آن مفاسد است ! با کمال تأسف پرتگاه نیستى ، غرقاب فنا براى سقوط ، و فرو بردن جامعه ى فعلى در همه ى مناطق جهان، دهان گشاده وتمام موجبات سقوط وانقراض مهیاست. ملت ها به مفاسد خو گرفته اند و فساد در نظرشان عادى شده است . هر روز کم و بیش فقر عمومى ـ چه در جهت مادى و چه در جهت معنوى و نتایج شوم آن ـ و شیوع فحشا و علنى بودن آن ، بدون پرده در جراید و مجلات دنیا منعکس است و نیاز به تفصیل ندارد . بشر براى نجات از این همه مفاسد و مهالک هیچ راهى جز برگشت به گردونه ى ایمان به خدا و قیامت و آراسته شدن به حسنات اخلاقى ندارد . بشر آن گاه از همه ى جانداران برتر مى شود که از خود شخصیت اخلاقى بسازد ، علم فقه و حقوق و هندسه و ریاضى و پزشکى گرچه براى رفاه جامعه لازم است ـ اما نه به صورت واجب عینى بر همه کس ـ ولى دارا بودن راستى و امانت و معاونت با غیر و سایر فضایل اخلاقى بر فرد فرد بشر واجب عینى است و اگر چند تنى در جامعه و ملتى یا در جهان به این فضایل ممتاز بودند این تکلیف حیاتى از دیگران ساقط نیست . همه کس و هر فرد باید راستگو و صریح و شجاع و امین و داراى اخلاق و ملکات فاضله باشد ، تا به حق انسانیت خود که عبارت از تربیت جهت ممتازه است قیام کند وگرنه انسان نیست ; یعنى آنچه را که در پرتو آن از جانوران برترى یافته ضایع و باطل کرده است و نشاید که نامش نهند آدمى ، به همین خاطر خطاب هاى قرآن « یا أیها النّاس » است و دیدیم که از پرتو تابش انوار هدایت چه آلودگانى که خواستند از آلودگى برهند به راه راست آمده و پاک شدند و به مقاماتى رسیدند(1) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ علم اخلاق یا حکمت عملى : 6 ـ 8 ، با اندکى تصرف در عبارات . بعد فهرست قبل ارْحَمُوا تُرْحَموا وَاغفِروا یُغْفَرْ لَکُم کنز العمال : 3 / 164 بخش ششم کشتزار دنیا و دروگاه آخرت دنیا مزرعه ى آخرت از آیات قرآن و روایات استفاده مى شود که خداى مهربان دنیا را براى بندگانش به منزله ى مزرعه و کشتزار براى آخرت قرار داده است . انسان باید در سایه ى تعالیم وحى و هدایت انبیا و امامان چند روزى که در دنیاست مانند زارعى عاقل و دهقانى بصیر بذر ایمان و عمل صالح و حسن خلق را در این کشتزار بپاشد ، و پس از ورود به آخرت بهترین محصول و میوه را که رضاى حق و بهشت جاوید است تحصیل کند . انسان با همه ى وجود باید مواظب باشد زرق و برق امور مادى ، و ظاهر دل فریب اجناس و عناصر ، او را از زراعت براى آخرت غافل نکند ، و به هوا و هوس و شهوات نامناسب دچار ننماید ، و از شاهراه هدایت به درکات انحراف و ضلالت نیندازد ، که اگر چنین شود از وجود او موجودى چون فرعون و قارون و نمرود و شداد و معاویه و یزید ساخته مى شود که به چیزى در دنیا جز آدم کشى و غارتگرى و پایمال کردن حقوق انسان ها و مخالفت با حقایق و ضدّیت با پیامبران و امامان رضایت نخواهد داد . آنان که با بى خبرى از حقایق و جهل به معارف و جداى از هدایت حق زندگى مى کنند ، منتهاى آرزو و آخرین هدف و تنها مقصدشان دنیاست ، و ماوراى آن چیزى را نمى بینند . آنان با چنین اندیشه اى یقیناً گرد حقایق نمى گردند ، و به شجره ى طیبه ى ایمان وصل نمى شوند ، و عمل صالحى را انجام نمى دهند ، و به ________________________________________ صفحه 134 ________________________________________ مکارم اخلاقى آراسته نمى گردند ; وجودشان از نظر سیرت و حرکات از هر حیوانى حیوان تر و از هر درنده اى درنده تر و از هر شیطانى خبیث تر است . اینان به خاطر گرایش غلط و اشتباه و باطلشان به دنیا ، قلبشان هم چون سنگى سخت و بلکه سخت تر از سنگ است که هیچ بذرى از بذرهاى معنوى و الهى و ملکوتى در قلبشان رشد و نمو نمى کند ، بلکه بذرهاى معنوى در قلب آنان تباه و ضایع مى گردد . اینان به خاطر این که از این حقیقت ناب که در کلام معصوم آمده که : الدُّنیا مَزْرَعَةُ الآخِرَة(1) . دنیا مزرعه ى آخرت است . غافلند . در شوره زار وجودشان جز بذر گناه و معصیت نمى کارند ; بذرى که محصولش خشم و نفرت خدا و عذاب دردناک دوزخ است . دنیایى که در قرآن و روایات مذمت شده در حقیقت نگاه این گونه بى خبران و برداشت اشتباه آنان و اندیشه ى باطل و غلط ایشان است که به سبب انحراف در نگاه و برداشت و اندیشه عناصر و اجناس و مواد و ابزار را جز در مسیر شهوات حیوانى و غرایز نفسانى و هرگونه گناه و معصیت و زشتى و آلودگى به کار نمى گیرند ، و خود را به خسارت ابدى و زیان همیشگى دچار مى کنند . اتصال به چنین دنیایى با چنین نگاه و برداشت و اندیشه اى عامل تخریب انسانیت و از دست دادن آخرت آباد و محروم ماندن از فیوضات حضرت رب الارباب و دور شدن از رحمت حق و دچار شدن به پوچى و پوکى و بر باد رفتن استعدادهاى معنوى و سقوط در منجلاب معاصى و ورود به هلاکت ابدى و باز ماندن از سعادت و خوشبختى همیشگى و سرمدى است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عوالى اللآلى : 1 / 267 ، الفصل العاشر ، حدیث 66 ; بحار الانوار : 70 / 148 ، باب 124 . ________________________________________ صفحه 135 ________________________________________ از دیدگاه قرآن و روایات ، دنیا مدرسه اى است که باید در آن معرفت آموخت ; خزینه اى است که باید در آن گنج سعادت اندوخت ; خیاط خانه اى است که باید در آن براى جسم و جان لباس طاعت و عبادت دوخت ; و گذرگاهى است که باید از آن به سوى آخرت کوچید ; و مزرعه اى است که باید در آن بذر ایمان و عمل و اخلاق کاشت . بدان اى دل اگر هستى تو عاقل *** که یک دم مى نشاید بود غافل به روز و شب عبادت کرد باید *** دل و جانت قرین درد باید از آن بخشیدت اى جان زندگى را *** که تا بندى کمر مر بندگى را به راه بندگى چون اندر آیى *** به قدر وسع خود جهدى نمایى عبادت را اساس راه دین دان *** عبادت بود مقصودش یقین دان به کارت هرچه آمد ظاهر شرع *** بیاموز از فقیهى اصل تا فرع وضو و غسل و ارکان طهارت *** تمامت فهم کن اندر عبادت همان حکم نماز و روزه ى خویش *** بخوان و فهم کن آن گه بیندیش همان حکم زکات و حج یک سر *** اگر مالت بود بر خوان ز دفتر همان حکم حلال و هر حرامى *** همى خوان تا که یابى نیک نامى ز شخص عالم این یکسر بیاموز *** که تا روزت شود پیوسته فیروز ز غیر حق تبرى کن تو جانا *** که تا بینا شوى در راه و دانا قیامت و دروگران در صحنه ى باعظمت قیامت بیش از دو دسته ى دروگر وجود ندارد : 1 ـ دسته اى که نگاهشان به دنیا ـ زمانى که در دنیا بودند ـ نگاهى صحیح و درست بود ، و بر پایه ى آن نگاه ، دنیا را مزرعه ى آخرت به حساب آوردند ، و به همین سبب همه ى توان و همت خود را براى کاشتن بذر ایمان و عمل ________________________________________ صفحه 136 ________________________________________ و اخلاق به کار گرفتند ، و در قیامت کِشته ى خود را که به صورت خشنودى حق و بهشت جلوه مى کند درو مى کنند ، و تا ابد از این محصول شیرین بهره مى گیرند . 2 ـ دسته اى که نگاهشان به دنیا ـ زمانى که در دنیا بودند ـ نگاهى باطل و نادرست بود و بر پایه ى آن نگاه ، دنیا را جز خانه اى براى خوش گذرانى و شکم چرانى و شهوت رانى ندیدند ; و به همین خاطر همه ى توان و همت خود را براى پاشیدن بذر گناه و معصیت و تجاوز و ستم به کار گرفتند ، و در قیامت کِشته ى خود را که به صورت خشم و نفرت حق و هفت دوزخ آشکار مى شود درو مى کنند ، و تا ابد از این محصول تلخ و ناگوار را با ذلت و خوارى مى چشند ، و کسى هم آنان را براى نجات از این وضع ناهنجار یارى نمى دهد ، و دست شفاعت به سویشان دراز نمى کند ، و بردارنده ى بارى بار آنان را به دوش خود برنمى دارد . چنان که در قرآن مجید آمده : ( وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى )(1) . و هیچ کس بار گناه دیگرى را به دوش نمى کشد . آرى ، قیامت روز عدل و انصاف و حساب و میزان است ، و جز نور اسما و صفات حق و حسنات اخلاقى نورى در آن پرتوافشانى نمى کند . تمام قدرت و همه ى شوکت در آن روز در اختیار خداست ; و خدا در آن روز با همه ى بندگانش به عدل و داد و انصاف و لطف و کرم و محبت رفتار مى کند ، و کسى را مجبور نمى کند که براى نجات کسى بارى از گناه آن کس را به دوش خود بردارد ، بلکه هر خلاف کارى در گرو اعمال خود است ، به جز اهل ایمان که حرّ و آزادند و بارى بر دوش ندارند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ اسراء ( 17 ) : 15 ; فاطر ( 35 ) : 18 ; زمر ( 39 ) : 7 . ________________________________________ صفحه 137 ________________________________________ در آن روز تمام وسایل نجات از بدکاران قطع مى شود ، و آنان براى رهایى خود از عذاب هیچ وسیله اى را نمى یابند . ولى اهل ایمان براى نجات سریع خود وسایلى چون ایمان و عمل و به ویژه حسنات اخلاقى و شفاعت شفیعان را در اختیار دارند . قرآن درباره ى بدکاران که راهى به هیچ وسیله اى ندارند مى فرماید : ( إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوْا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الاَْسْبَابُ )(1) . آنگاه که سردمداران ( کفر و شرک و سرکشان و طاغوتیان و شاهان و قلدران ) از پیروانشان بیزارى مى جویند ; و عذاب را مشاهده کنند ، و میانشان پیوندها ( و همه ى وسایل نجات ) بریده شود . فرار بدکاران از بدکاران در قیامت کتاب هاى شیعه و اهل سنت از پیامبر روایت کرده اند که : مادرى با فرزندش که هر دو بار گناه سنگین دارند وارد عرصه ى قیامت مى شوند . مادرى که کانون مهر و محبت و عشق ورزى به فرزند است ; مادرى که براى پرورش فرزندش حاضر است از شیره ى جانش به فرزند شیر دهد ; مادرى که براى نجات فرزندش از آسیب و بلا حاضر است خود را به هر آب و آتشى بزند ; مادرى که ضرب المثل مهر و محبت است ; این مادر در قیامت به فرزندش مى گوید : به یاد دارى نه ماه تو را در شکم ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 166 . ________________________________________ صفحه 138 ________________________________________ خود حمل کردم و دو سال در آغوشم به تو شیر دادم و چگونه در هر موقعیتى از تو نگه دارى و حفاظت کردم و براى به ثمر رسیدنت چه رنج هایى را تحمل نمودم ، اکنون بیا مقدارى از بار گناه من را به پرونده ى خود منتقل کن تا مرا به دوزخ نبرند . ولى فرزند با شنیدن این پیشنهاد از مادر مى گریزد و فرار را بر قرار ترجیح مى دهد تا دیگر بار این پیشنهاد را نشنود !! آرى ، قیامت براى بدکاران روزى است که : ( یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ )(1) . روزى که ] در قیامت [ انسان از برادر و پدر و مادر و همسر و فرزندش مى گریزد . ولى شایستگان در قیامت به سوى یکدیگر مى روند و از دیدن و شناخت یکدیگر مسرور و شاد مى شوند و با هم در سایه ى رحمت حق اجتماع مى کنند . و آنان که از سرمایه ى معنوى بیشترى برخوردارند از برادران و خواهران دینى خود در پیشگاه حق شفاعت مى کنند و خداى مهربان شفاعتشان را مى پذیرد . حسنات اخلاقى در کلام حضرت حق شایستگان ، به خاطر ایمان و عمل صالح به ویژه حسنات اخلاقى در بهشت عنبر سرشت کنار هم به سر مى برند و حتى پدران و همسران و ذریه ى پاکشان با آنان همنشین هستند . قرآن مجید در این زمینه مى فرماید : ( الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلاَ یَنقُضُونَ الْمِیثَاقَ * وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ * وَالَّذِینَ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عبس ( 80 ) : 34 ـ 36 . ________________________________________ صفحه 139 ________________________________________ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ * جَنَّاتُ عَدْن یَدْخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَاب * سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ )(1) . کسانى که همواره به عهد خدا وفا مى کنند و پیمان را نمى شکنند * و آنان که پیوندهایى را که خدا به اتصال آن فرمان داده متصل مى دارند و از پروردگارشان مى ترسند و از بدى حساب بیم دارند * و کسانى که براى تحصیل خوشنودى پروردگارشان صبر مى کنند ، و نماز را برپا مى دارند ، و از آنچه به آنان روزى داده ایم در پنهان و آشکار انفاق مى کنند ، و با خوبى بدى را دفع مى نمایند ، عاقبت خوش سراى دیگر براى آنان است * بهشت هاى جاویدانى که وارد آن مى شوند و نیز پدران و همسران و فرزندان شایسته ى آنان و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى شوند ] و مى گویند : [ * سلام و سلامتى بر شما به خاطر صبر و استقامتى که از خود نشان دادید ، چه عاقبت نیک این سرا نصیب شما شد » . در این آیات شریفه به هشت مورد از حسنات اخلاقى و به یک مورد از موارد عبادت و بندگى که هر یک به جاى خود از بذرهاى پرثمر معنوى است اشاره شده است . بذرهایى که وقتى در کشتزارى چون دنیا به دست مؤمن کاشته مى شود محصولش بهشت هاى پایدار و استقبال فرشتگان و همنشین شدن او با پدران و همسران و فرزندان شایسته در جوار حق است . حسنات و مکارم اخلاقى که در هشت مورد در این آیات آمده عبارت است از : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ رعد ( 13 ) : 20 ـ 24 . ________________________________________ صفحه 140 ________________________________________ 1 ـ وفاى به عهد . 2 ـ نشکستن پیمان . 3 ـ حفظ پیوند با آنان که خدا به پیوند با آنان فرمان داده است . 4 ـ ترس از عظمت حق . 5 ـ بیم از بدى حساب . 6 ـ صبر و استقامت . 7 ـ انفاق در پنهان و آشکار . 8 ـ دفع بدى با خوبى . و یک موردى که در این آیات از موارد عبادت به آن اشاره شده است ، نماز است . راستى عجیب است ، اکثر چیزى که انسان را به خشنودى حق و استقبال فرشتگان و بهشت هاى جاوید و همنشینى با نیکان از اقوام در جوار حق مى رساند حسنات اخلاقى است . به قول شاعر نیک گفتار ، صابر همدانى : عشق بازان حقیقى همگى جان همند *** زان که در راه وفا پیرو جانان همند آن یکى را نتوان زان دیگرى خواند جدا *** چون سراپا همه گوشند و به فرمان همند گرچه هریک به گلى مایل و دلباخته اند *** خیل نخل اند و در این باغ نگهبان همند همه روشن دل و شیرین سخن و رازینوش *** طوطى و آینه دار و شکرستان همند زان به صورت ننشینند سر خوان کسى *** که به معنا همگى ریزه خور خوان همند چند روزى که در این دیر سپنج اند مقیم *** میزبان هم و یار هم و مهمان همند آگهانند ز حال دل هم در همه حال *** گویى از راه درون مرغ سلیمان همند صاحب طینت تکوین و تلوّن نپذیر *** باغبان هم گل هاى گلستان همند زان بود قسمتشان زندگى جاویدان *** تا نگویند که مستوجب هجران همند در اینجا لازم است براى هریک از موارد هشت گانه ى حسنات اخلاقى که در آیات سوره ى مبارکه ى رعد مطرح است یک یا چند روایت از پیامبر اسلام و اهل بیت گرامش ذکر کنیم تا بیش از پیش ارزش حسنات اخلاقى روشن شود . ________________________________________ صفحه 141 ________________________________________ وفاى به عهد ابى مالک مى گوید به حضرت زین العابدین (علیه السلام) گفتم : از تمام قوانین دین مرا آگاه کن . حضرت فرمود : قَولُ الحَقِّ والحُکمُ بِالعَدلِ وَالوَفاءُ بالعَهدِ(1) . گفتار حق و داورى به عدالت و وفاى به عهد . حضرت رضا (علیه السلام) از پدرانش از پیامبر خدا روایت مى کنند که آن حضرت فرمود : مَن عَامَل النّاسَ فَلَم یَظْلِمهُم ، وَحدَّثَهُم فَلم یَکْذِبهُم ، وَوعَدَهُم فَلَمْ یُخْلِفْهُم ، فَهُو مِمَّن کَمُلَت مُرُوءَتُهُ ، وَظَهَرتْ عِدالَتُه ، ووَجَبتْ اُخوَّتُهُ ، وَحَرُمَتْ غِیبَتُهُ(2) . کسى که با مردم معامله کند و به آنان ستم نورزد ، و سخن بگوید و به آنان دروغ نگوید ، و به آنان وعده دهد و خلف وعده نکند ، از کسانى است که مروّتش کامل شده ، و عدالتش آشکار گشته ، و برادرى اش واجب شده ، و غیبتش حرام است . نشکستن پیمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) هنگام وقوع حادثه ى جنگ جمل و شکایت بسیار سخت از طلحه و زبیر ـ که در مورد آن حضرت پیمان شکنى کردند ـ در نامه اى به شیعیانشان نوشتند : سه خصلت است که در قرآن آمده و بازگشت آثار شومش به خود مردم است : تجاوز ، حیله ، شکستن پیمان . خدا فرموده : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ خصال : 1 / 113 ، حدیث 90 ; بحار الانوار : 72 / 92 ، باب 47 ، حدیث 1 . 2 ـ خصال : 1 / 208 ، حدیث 28 ; عیون اخبار الرضا : 2 / 30 ، باب 31 ، حدیث 34 . ________________________________________ صفحه 142 ________________________________________ ( . . . یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنفُسِکُم . . . )(1) . اى مردم ! تجاوزتان فقط به زیان خود شماست . ( . . . فَمَن نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَى نَفْسِهِ . . . )(2) . و کسى که پیمان بشکند فقط به زیان خود مى شکند . ( . . . وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ . . . )(3) . و مکر زشت و حیله ى بد جز اهلش را محاصره نمى کند . سپس نوشته ى خود را به این جمله خاتمه دادند که : طلحه و زبیر بر ما ستم و تجاوز کردند ، و بیعت مرا شکستند و با من مکر و حیله نمودند(4) . حفظ پیوند با آنان که خدا فرمان داده است از این واقعیت در معارف الهى تعبیر به صله ى رحم شده است . صله ى رحم واقعى عبارت است از رسیدگى مادى و معنوى به خویشاوندان و حداقل زیارت آنان . پیامبر فرمود : کسى که خوشحال مى شود در رزقش فراخى و وسعت آید و اجل و مرگش به تأخیر افتد صله ى رحم کند(5) . و نیز آن حضرت فرمود : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ یونس ( 10 ) : 23 . 2 ـ فتح ( 48 ) : 10 . 3 ـ فاطر ( 35 ) : 43 . 4 ـ بحار الانوار : 32 / 107 ، باب 1 ، حدیث 78 ; تفسیر برهان : 3 / 366 . 5 ـ عن أنس عن النبى (صلى الله علیه وآله وسلم) قال : من سره أن یبسط له فى رزقه وینسأ له فى أجله فلیصل رحمه . خصال : 1 / 32 ، حدیث 112 ; بحار الانوار : 71 / 89 ، باب 3 ، حدیث 5 . ________________________________________ صفحه 143 ________________________________________ کسى که با جان و مالش به سوى خویشاوند رود تا صله ى رحم کند خداوند پاداش صد شهید به او عطا مى کند ، و براى او به هر قدمى چهل هزار حسنه خواهد بود ، و چهل هزار بدى از او محو مى شود ، و به همین اندازه درجاتش را بالا مى برند ، و گویى خدا را صد سال در حال صبر و طلب رضاى او عبادت کرده است(1) . ابوبصیر مى گوید : از حضرت صادق (علیه السلام) شنیدم مى فرمود : رحم آویخته به عرش است ، مى گوید : خدایا ! پاداش ده کسى که با من صله داشته ; و از رحمت قطع کن کسى که با من قطع رحم کرده . و آن رحم آل محمد است(2) . خوف از خدا بر انسان واجب است تا زمانى که در دار تکلیف و سراى مسؤولیت به سر مى برد از عظمت حضرت حق و حکم و داورى اش در قیامت و عذاب سوزان جاویدى که براى منکرین و مخالفین آماده کرده است بترسد . محصول و میوه ى پرمنفعت این گونه ترس بدون تردید خوددارى از معاصى و گناهان است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ قال النبى : من مشى إلى ذى قرابة بنفسه وماله لیصل رحمه أعطاه الله عزّ وجل أجر مائة شهید وله بکل خطوة أربعون ألف حسنة ویمحى عنه أربعون ألف سیئة ویرفع له من الدرجات مثل ذلک وکأنما عبد الله مائة سنة صابرا محتسبا . امالى صدوق : 431 ، المجلس السادس والستون ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 71 / 89 ، باب 3 ، حدیث 6 . 2 ـ عن أبى بصیر ، عن أبى عبد الله (علیه السلام) ، قال : سمعته یقول : إن الرحم معلقة بالعرش یقول اللهم صِل من وصلنى واقطع من قطعنى وهى رحم آل محمد وهو قول الله عز و جل ( الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ ) ورحم کل ذى رحم . کافى : 2 / 151 ، باب صلة الرحم ، حدیث 7 ; وسائل الشیعه : 21 / 534 ، باب 17 ، حدیث 27790 : 2 / 493 . ________________________________________ صفحه 144 ________________________________________ انسان وقتى بترسد که وجودى عظیم چون حضرت حق مراقب و مواظب اوست ، و در هیچ لحظه اى و در هیچ مکانى و در خلوت و آشکارى از او غایب نیست ، و بداند که محصول تلخ گناه ، گرفتارى شدید در حسابرسى و سپس دچار شدن به دوزخ است ، یقیناً از گناه خوددارى مى کند . بنابراین حالت خوف در این جهت از عالى ترین حالات انسان و از برترین مکارم و محاسن اخلاقى است . امام صادق (علیه السلام) به یکى از یارانش به نام اسحاق بن عمار فرمود : اى اسحاق ! از خدا بترس چنان که گویى او را با دو چشم سر در برابر خود مى بینى ، و اگر تو او را نمى بینى بى تردید او تو را مى بیند ; و اگر اعتقادت بر این باشد که او تو را نمى بیند یقیناً کافر شده اى ; و اگر معتقدى که تو را مى بیند آن گاه در برابر دید او دست به گناه بزنى مسلماً او را از پست ترین بینندگان قرار داده اى !!(1) و نیز آن حضرت فرمود : مَن عَرَفَ اللهَ خَافَ اللهَ ، وَمَن خَافَ اللهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنیَا(2) . کسى که خدا را بشناسد خداترس مى شود و کسى که خداترس شود لذت ها و شهواتى را که موجب خشم خداست ترک مى کند . رسول خدا فرمود : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عن إسحاق بن عمار ، قال : قال أبو عبد الله (علیه السلام) : یا إسحاق ! خف الله کأنک تراه ، وإن کنت لا تراه فإنه یراک ، وإن کنت ترى أنه لا یراک ، فقد کفرت ، وإن کنت تعلم أنه یراک ثم برزت له بالمعصیة فقد جعلته من أهون الناظرین . اصول کافى : 2 / 67 ، باب الخوف و الرجاء ، حدیث 2 ; بحار الانوار : 67 / 355 ، باب 59 ، حدیث 2 . 2 ـ اصول کافى : 2 / 68 ، باب الخوف و الرجاء ، حدیث 4 ; مشکاة الانوار : 117 ، الفصل الرابع فى الخوف و الرجاء . ________________________________________ صفحه 145 ________________________________________ کسى که گناه کبیره یا شهوتى به او عرضه شود و او به خاطر ترس از خدا از آن اجتناب ورزد ، خدا آتش را بر او حرام مى کند و از فزع و ترس اکبر او را امان مى دهد و آنچه را در قرآن به او وعده داده : که : براى هرکس که از مقام پروردگارش بترسد در بهشت است ،(1) وفا مى کند(2) . کفن دزد بنى اسرائیلى حضرت زین العابدین (علیه السلام) حکایت مى کند : مردى در بنى اسرائیل قبور را مى شکافت و کفن مردگان را مى دزدید ! همسایه اى داشت بیمار شد و بر مرگ خویش و از این که نبش قبر شود و کفنش را بدزدند ترسید . کفن دزد را خواست و گفت : من چگونه همسایه اى براى تو بودم ؟ گفت : بهترین همسایه . گفت : به تو حاجتى دارم . کفن دزد گفت : حاجتت را برآورده مى کنم . همسایه دو کفن نزد او گذاشت و گفت : دوست دارم بهترینش را بردارى و هنگامى که من دفن شدم گورم را براى بردن کفنم نشکافى . کفن دزد از برداشتن کفن خوددارى مى کرد ولى همسایه بر اصرارش مى افزود تا پذیرفت . همسایه از دنیا رفت . هنگامى که دفن شد نبّاش گفت : این میت دفن شد ، چه علم و بصیرتى براى اوست که بفهمد من کفن او را مى دزدم یا نمى دزدم ، هر آینه مى روم و قبرش را مى شکافم و کفنش را مى برم !! چون قبرش را شکافت شنید ندا دهنده اى ندا مى دهد : این کار زشت را انجام مده . نبّاش خاک روى قبر ریخت و به خانه بازگشت و از گذشته اش توبه ى حقیقى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ الرحمن ( 55 ) : 46 . 2 ـ من لا یحضره الفقیه : 4 / 13 ، باب ذکر جمل من مناهى النبى ( ص ) ; بحار الانوار : 67 / 365 ، باب 59 ، حدیث 13 . ________________________________________ صفحه 146 ________________________________________ کرد ، سپس به فرزندانش گفت : من چگونه پدرى براى شما بودم ؟ گفتند : پدر خوبى بودى . گفت : مرا به شما حاجتى است . گفتند : هر حاجتى دارى بگو ان شاء الله به انجامش اقدام مى کنیم . گفت : هنگامى که من از دنیا رفتم مرا به آتش بسوزانید ، چون خاکستر شدم در برابر تندبادى نصف خاکسترم را به سوى دریا و نصف دیگر را به جانب خشکى بر باد دهید . فرزندان به پدر تعهد دادند که این کار را انجام دهند . پس از مرگش و انجام وصیتش خداى توانا خاکسترش را جمع کرد و به او حیات بخشید و گفت : چه چیز تو را واداشت که چنان وصیتى به فرزندانت بنمایى ؟ گفت : به عزتت سوگند بیم از تو . خداى بزرگ فرمود : من طلبکارانت را راضى مى کنم ، و تو را از خوفم ایمنى مى بخشم ، و گناهانت را مى آمرزم(1) . جوان خائف یکى از یاران پیامبر مى گوید : روز بسیار گرمى پیامبر خدا در میان ما در سایه ى درختى خود را از حرارت آفتاب دور نگاه داشت . ناگهان مردى آمد و پیراهنش را از بدنش در آورد و شروع کرد به غلط زدن روى ریگ هاى داغ ، گاهى پشتش را و گاهى رویش را به حرارت آن ریگ ها داغ مى کرد و مى گفت : بچش ! آنچه از عذاب نزد خداست ، سخت تر از کارى است که تو انجام مى دهى ! پیامبر کار او را مى نگریست تا آن مرد از عملش فارغ شد و لباسش را پوشید و روى به رفتن کرد . پیامبر با دستش به او اشاره فرمود و او را نزد خود خواست و گفت : اى بنده ى خدا ! کارى را از تو دیدم که از دیگر مردم ندیده بودم ، چه عاملى تو را به این کار واداشت ؟ گفت : خوف از خدا . پیامبر فرمود : بى تردید ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى صدوق : 327 ، المجلس الثالث والخمسون ، حدیث 3 ; بحار الانوار : 67 / 377 ، باب 59 ، حدیث 22 . ________________________________________ صفحه 147 ________________________________________ حق خوف از خدا را ادا کردى ، پروردگارت به اهل آسمانها به خاطر تو مباهات مى کند ; سپس رو به اصحابش کرد و فرمود : اى حاضرین ! نزد او بروید تا براى شما دعا کند . پس نزد او رفتند و او هم براى آنان دعا کرد و در دعایش گفت : پروردگارا کار ما را بر هدایت قرار ده ، و تقوا را توشه ى ما مقرّر فرما ، و بهشت را جایگاه ما کن(1) . بیم از بدى حساب امام صادق (علیه السلام) به مردى فرمود : فلانى ، تو را با برادرت چه مى شد ؟ گفت : فدایت شوم حقى بر او داشتم خواستم حقم را از او وصول کنم ، کار به نزاع کشید . حضرت فرمود : به من بگو معناى آیه ى ( ویخافون سوء الحساب ) چیست ؟ آیا معنایش این است که مى ترسند خدا بر آنان ستم و ظلم روا دارد ؟ نه به خدا سوگند ، بلکه مى ترسند حسابشان را به دقت برسد و مو را از ماست بکشد(2) . امام صادق (علیه السلام) فرمود : سوء حساب همان دقت سخت و خرده گیرى است . و نیز فرمود : معنایش این است که گناهان را به حساب آورد و حسنات را حساب نکند(3) . صبر و استقامت خواجه نصیر الدین طوسى (رحمه الله) در معناى صبر مى فرماید : صبر ، بازداشتن نفس از بى تابى در برابر ناملایمات و مصایب است . صبر باطن را از اضطراب ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى صدوق : 340 ، المجلس الرابع و الخمسون ، حدیث 26 ; بحار الانوار : 67 / 378 ، باب 59 ، حدیث 23 . 2 ـ تفسیر عیاشى : 2 / 210 ، حدیث 40 ; بحار الانوار : 7 / 266 ، باب 11 ، حدیث 28 . 3 ـ تفسیر عیاشى : 2 / 210 حدیث 39 ; بحار الانوار : 7 / 266 ، باب 11 ، حدیث 27 . ________________________________________ صفحه 148 ________________________________________ و زبان را از شکایت و اعضا و جوارح را از حرکات غیرعادى بازمى دارد . صبر بر عبادات و طاعات و بلاها و مصایب و گناهان و معاصى ، انسان را از افتادن در جاده ى انحراف و سرنگون شدن در چاه هلاکت و تسلیم شدن در برابر طاغوت ها و شیطان ها و از این که دینش را از دست بگذارد در مصونیت و حفاظت مى برد . امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : آزاد ، در همه ى حالات آزاد است ; اگر حادثه اى به او برسد استقامت و شکیبایى مىورزد ، و اگر مصایب شکننده بر او هجوم کنند او را نمى شکنند ، و اگر اسیر شود یا شکست بخورد یا آسانى اش به سختى تغییر یابد زیانى نمى بیند ; چنان که یوسف صدیق امین به بردگى رفتن و شکست و اسارتش به آزادى اش زیان نرساند و تاریکى چاه و وحشت و آنچه به او رسید به او ضرر نزد ; و خدا جبارى را که بر او ستم ورزید ـ پس از آن که ارباب بود ـ برده ى یوسف نمود ، پس او را به رسالت و پیامبرى فرستاد و به وسیله ى او بر امتى رحم کرد . آرى ، صبر این چنین است ، خیر و خوشى و خوبى به دنبال آن است ; پس صبر کنید و وجودتان را به صبر وادارید تا به پاداش و اجر و ثمرات صبر برسید(1) . حضرت باقر (علیه السلام) فرمود : الجَنّةُ مَحفُوفةٌ بِالمَکارِهِ وَالصَّبرِ ; فَمَن صَبَرَ عَلىَ المَکارِهِ فِى الدُّنیَا دَخلَ الجَنّةَ . وجهنَّم محفُوفَةٌ بِاللَّذاتِ وَالشَّهواتِ ; فَمَن أعطَى نَفسَهُ لَذَّتَهَا وَشَهْوَتَها دَخَلَ النَّارَ(2) . بهشت پیچیده به ناگوارى ها و صبر است ; پس کسى که در دنیا بر ناگوارى ها صبر کند وارد بهشت مى شود . و دوزخ پیچیده به لذت ها و خواسته هاى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 89 ، باب الصبر ، حدیث 6 ; مشکاة الانوار : 21 ، الفصل الخامس ، فى الصبر . 2 ـ کافى : 2 / 89 ، باب الصبر ، حدیث 7 ; بحار الانوار : 68 / 72 ، باب 62 ، حدیث 4 . ________________________________________ صفحه 149 ________________________________________ نامعقول است ; پس کسى که لذت ها و خواسته هاى نامعقول را به نفس خود دهد وارد آتش مى شود . انفاق در پنهان و آشکار انفاق و هزینه کردن مال در راه خدا هنگامى صورت مى گیرد که انسان آلوده به بخل نباشد . انفاق میوه ى شیرین مکرمت اخلاق است . امام صادق (علیه السلام) فرمود : إنّ صَدَقَةَ النَّهارِ تَمِیثُ الخطیئَةَ کَما یَمِیثُ الماءُ المِلحَ ، ; وَإنَّ صَدَقَةَ اللَّیلِ تُطْفِىءُ غَضَبَ الربِّ جَلّ جَلالُه(1) . صدقه و انفاق روز گناه را حلّ مى کند چنان که آب ، نمک را حل مى کند ; و صدقه ى شب خشم پروردگار بزرگ را خاموش مى نماید . امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود : . . . وَصَدقةُ السرّ فإنّها تَذهبُ الخَطیئةَ وَتُطفِئُ غَضَبَ الربِّ . . .(2) . و صدقه و انفاق پنهان گناه را از بین مى برد و خشم پروردگار را خاموش مى کند . حضرت صادق (علیه السلام) فرمود : صَدقَةُ العَلانِیَةِ تَدفَعُ سبعینَ نوعاً مِن البَلاءِ وَصدَقةُ السِّرِّ تُطْفِئُ غَضَبَ الربِّ(3) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى صدوق : 367 ، المجلس الثامن و الخمسون ، حدیث 15 ; بحار الانوار : 93 / 176 ، باب 21 ، حدیث 1 . 2 ـ امالى طوسى : 216 ، المجلس الثامن ، حدیث 380 ; بحار الانوار : 93 / 177 ، باب 21 ، حدیث 9 . 3 ـ ثواب الاعمال : 143 ، ثواب الصدقة العلانیة ; بحار الانوار : 93 / 179 ، باب 21 ، حدیث 20 . ________________________________________ صفحه 150 ________________________________________ صدقه ى آشکار هفتاد نوع از بلا را دفع مى کند و صدقه ى پنهان خشم پروردگار را خاموش مى کند . دفع بدى با خوبى در رابطه با دفع بدى با خوبى در معارف اسلامى چند معنا ذکر شده است . 1 ـ پیامبر به معاذ بن جبل فرمود : إذا عَمِلَتْ سَیّئةً فَاعْمَلْ بِجَنبِهَا حَسنةً تَمحَها(1) . هنگامى که مرتکب کار بدى شدى ، کار خوبى در کنار آن انجام ده تا آن را محو و نابود کند . 2 ـ بدى دیگران را با خوبى کردن به آنان دفع مى کنند(2) . 3 ـ بدى گناه را با توبه دفع مى کنند(3) . در رابطه با نماز که در آیات سوره ى رعد ـ آیاتى که توضیح آن را خواندید ـ آمده در بخش دوم همین نوشتار آیات و روایاتى ذکر شد که در اینجا نیازى به تکرار آنها نمى بینم . آنچه توضیح داده شد و باید از آنها به عنوان زیبایى هاى اخلاق و حسنات نفسى یاد کرد وسایل و علل و سبب هایى هستند که در دنیا زندگى انسان را آراسته به امنیت و نورانیت و پاکى مى کنند ، و در آخرت انسان را از ناگوارى ها نجات و به بهشت جاویدان مى رسانند . البته وسایل نجات منحصر به همین امور نیست ، بلکه روزه و زکات و حج و خمس و امر به معروف و نهى از منکر و توبه از گناه و . . . نیز از وسایل نجات در ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مجمع البیان : 6 / 289 . 2 ـ مجمع البیان : 6 / 289 . 3 ـ مجمع البیان : 6 / 289 . ________________________________________ صفحه 151 ________________________________________ دنیا و آخرتند . اگر انسان به امور واجب و حسنات اخلاقى ، مستحبات ـ به خصوص مستحبات مالى و بویژه زیارت هاى مستحب ـ را هم بیفزاید پاداش و اجرش افزایش مى یابد . ثواب زیارت امام رضا (علیه السلام) در این قسمت براى شما عزیزان که در کشور اسلامى ایران و مهد تشیع و خانه ى اهل بیت (علیهم السلام) به سر مى برید و مى توانید به آسانى به زیارت حضرت رضا (علیه السلام) مشرف شوید ، روایتى را درباره ى فضیلت زیارت آن حضرت از کامل الزیارات که یکى از معتبرترین کتاب هاى شیعه است نقل مى کنم تا ببینید و بیابید که این عمل مستحب در قیامت چه بهره ى عظیمى به انسان مى رساند . حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) مى فرماید : کسى که قبر فرزندم را زیارت کند براى او نزد خدا هفتاد حج مقبول است . راوى مى گوید : گفتم : هفتاد حج ؟ ! فرمود : آرى ، هفتصد حج . گفتم : هفتصد حج ؟ فرمود : آرى ، هفتاد هزار حج . گفتم : هفتاد هزار حج ؟ فرمود : چه بسا حجى که پذیرفته نشود ; کسى که او را زیارت کند و یک شب در آن منطقه بخوابد مانند این است که خدا را در عرشش زیارت کرده است . گفتم : مانند کسى است که خدا را در عرشش زیارت کرده است ؟ فرمود : آرى ، هنگامى که قیامت برپا مى شود چهار نفر از اوّلین و چهار نفر از آخرین بر عرش قرار دارند ، اما چهار نفر اوّلین : نوح و ابراهیم و موسى و عیسى است ; اما چهار نفر آخرین : محمد و على و حسن و حسین است ; سپس نخ ترازى کشیده مى شود ـ که خوبان را از بدان جدا مى کند ـ پس زائران قبور ما با ما قرار مى گیرند ، از نظر برترین درجه ، و نزدیک ترینشان به عطا و بخشش ، زائران قبر فرزندم على ] بن موسى الرضا [ هستند(1) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کامل الزیارات : 307 ، باب الحادى والمائة ، حدیث 13 . ________________________________________ صفحه 152 ________________________________________ بعد فهرست قبل مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَر أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً نحل ( 16 ) : 97 بخش هفتم آثار پرفایده ى حسن خلق آثار حسن خلق به راستى آثار حسن خلق که بخشى از آن در دنیا و همه ى آن در آخرت ظهور عینى پیدا مى کند قابل شماره کردن نیست . چنان که در روایات آمده است : هیچ حقیقتى در میزان عمل انسان در قیامت سنگین تر از حسن خلق نیست(1) . انسان اگر ایمان و عملش قوى و فراوان باشد ولى از زیبایى هاى اخلاق برخوردار نباشد ، در دنیا و بویژه در برزخ و آخرت دچار مشکل مى شود . داستان شگفت انگیز سعد بن معاذ امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : گروهى نزد پیامبر خدا آمدند و او را به مرگ سعد بن معاذ خبر دادند ، پیامبر با اصحاب براى تجهیز سعد حرکت کردند ، و در حالى که بر چهارچوب در غسّال خانه قرار داشتند به غسل دادن بدن سعد فرمان دادند . هنگامى که او را حنوط و کفن کردند و بر تخته اى براى حمل به سوى بقیع قرار دادند ، حضرت با پاى برهنه و بدون عبا دنبال جنازه حرکت کردند ، سپس گاهى طرف راست جنازه را بر دوش مى گرفتند و گاهى طرف چپ را تا به قبر رسیدند . پیامبر وارد قبر شد و با دست مبارکش لحد چید و از اصحاب مى خواست که سنگ و خاک به حضرت دهند تا روزنه هاى بین لحد را بگیرد ; چون فارغ شدند و خاک روى لحد ریخته شد و قبر به طور کامل بسته شد ، ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عیون أخبار الرضا : 2 / 37 ، باب 31 ، حدیث 98 ; وسائل الشیعه : 12 / 152 ، باب 104 ، حدیث 15923 . ________________________________________ صفحه 156 ________________________________________ فرمود : من مى دانم به زودى جنازه مى پوسد ولى خدا بنده اى را دوست دارد که هرگاه کارى مى کند محکم و استوار انجام مى دهد ، به این خاطر در چینش لحد و بستن روزنه هاى آن با سنگ و خاک دقت کردم . در آن لحظه مادر داغدیده ى سعد از گوشه اى فریاد برداشت : اى سعد ! بهشت بر تو گوارا باد ، ولى پیامبر فرمودند : اى مادر سعدا مطلبى را بر پروردگارت در مورد فرزندت این گونه قاطع و یقینى نسبت مده ; زیرا فشار سختى به سعد وارد شد !! چون پیامبر و مردم از دفن سعد برگشتند ، گفتند : اى پیامبر خدا ! کارى را از شما در مورد سعد دیدیم که بر کسى ندیدیم ، با پاى برهنه و بدون عبا تشییع جنازه آمدید . فرمودند : در این حالت به فرشتگانى که به تشییع آمده بودند اقتدا کردم . گفتند : گاهى جانب راست و گاهى جانب چپ جنازه را بر دوش گرفتید . فرمود : در تشییع جنازه دستم در دست جبرئیل بود ، آنچه او انجام داد من انجام دادم . گفتند : شما براى غسلش اجازه دادى و بر او نماز گزاردى و لحدش را چیدى آن گاه گفتى : فشارى سخت بر او وارد شد ! فرمود : آرى ، زیرا با خانواده اش بداخلاق بود !!(1) ولى اگر انسان از ایمانى متوسط یا حداقل ، و عملى اندک برخوردار باشد ولى با سرمایه اى سرشار از مکارم اخلاقى زندگى کند ، و با خانواده و اقوام و مردم در همه ى زمینه هاى اخلاقى خوش رفتار باشد در دنیا کمتر دچار مشکل مى شود و در آخرت مکارم اخلاقش رحمت و فیوضات بى نهایت حق را جذب مى کند . مراتب حیات براى این که بتوان به بخشى از آثار مکارم اخلاق و جایگاهى که در زندگى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى صدوق: 384، المجلس الحادى و الستون، حدیث 2; بحار الانوار: 22 / 107، باب 37، حدیث 67. ________________________________________ صفحه 157 ________________________________________ دارد و این که در خیمه ى حیات چه نور پرفایده اى را مى افشاند باز گفت ، ناچار باید مقدمه اى را در رابطه با حیات ذکر کرد ; مقدمه اى که از مضامین آیات قرآن و روایات اهل بیت استفاده شده است . حیات و زندگى از نظر آیات و روایات داراى چهار مرتبه است : 1 ـ حیات طبیعى . 2 ـ حیات معنوى و انسانى . 3 ـ حیات طیّبه . 4 ـ حیات برتر و ملکوتى ; که هر یک از آنها آثارى از خود در دنیا و آخرت آشکار مى کنند . حیات طبیعى یا مادّى حیات مادّى از نظر ماهیّت ، مساوى با حیات حیوانات است ، ولى از نظر آثار به خاطر این که صاحبش داراى آزادى و اختیار است و حیاتش عارى از قیود عقلى و فطرى و دینى است با آثار حیات حیوانى متفاوت است . انسان در چهارچوب حیات طبیعى و مادّى دنیا را آخرین منزل مى داند و تمام اهدافش خلاصه ى در به چنگ آوردن جاه و مقام و مال و ثروت مى شود . در حصار این حیات از دیدن حقایق کور ، و از شنیدن مواعظ کر ، و از گفتن حق و پرسیدن از معارف لال ، و از فهم واقعیات عاجز و ناتوان است . در خیمه ى این حیات تمام همّت انسان ، لذّت برى و پیروى از شهوات و بندگى نسبت به هوا و هوس است ; و اگر نتواند مقاصد شومش را تأمین کند تا جایى که قدرتش اقتضا کند به درندگى و ستم و تجاوز و غارت حقوق مردم دست مى زند ، و از نظر رفتار و منش از هر جنبنده اى شرورتر مى گردد . در این زمینه فقط به دو آیه از آیات بسیارى که از انسان چنین چهره اى را نشان مى دهد بسنده مى شود : ( لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَیُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَیَسْمَعُونَ ________________________________________ صفحه 158 ________________________________________ بِهَا أُولئِکَ کَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ )(1) . براى آنان دل هایى است که با آن به فهم و درک حقایق برنمى خیزند ، و دیدگانى است که با آن واقعیات را نمى نگرند و گوش هایى است که با آن صداى حق را نمى شنوند ، اینان چون چهارپایان بلکه گمراه ترند و اینان بى خبرانند . ( وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ )(2) . و کسانى که به انکار حقایق برخاستند همواره دنبال لذت جویى و چون چهارپایان دنبال شکم پر کردن هستند و آتش جایگاه آنان است . حیات معنوى حیات معنوى ، حیاتى است که از آراسته شدن به ایمان و عمل صالح و حسنات اخلاقى به دست مى آید . مقدمه ى ظهور این حیات گوش دادن به نداى حق و پیام پیامبران و صداى عرشى و ملکوتى امامان و باور کردن حقایق و به کار گرفتن واقعیات است . خدا در قرآن انسان را پیش از ورود به این حیات پرارزش ـ گرچه از حیات طبیعى و مادى برخوردار باشد ـ مرده مى داند : ( إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ . . . )(3) . یقیناً تو نمى توانى به این مردگان ] زنده نما و لجوجان متعصّب [ چیزى را بشنوانى ، و نمى توانى به کران صدایت را برسانى . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ اعراف ( 7 ) : 179 . 2 ـ محمد ( 47 ) : 12 . 3 ـ نمل ( 27 ) : 80 . ________________________________________ صفحه 159 ________________________________________ انسان پس از این که قلبش با وحى الهى بیعت کرد و گوشش وقف شنیدن صداى حق شد ، و آماده ى انجام فرمان هاى پروردگار گشت ، به عرصه ى حیات معنوى وارد مى شود و از آثار آن که تجلى فیوضات حق و رفتار نیک با مردم و توشه بردارى براى آخرت است بهره مند مى شود(1) . ( وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لاَنُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ )(2) . و آنان که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند اهل بهشتند و در آن جاودانه اند ، ما کسى را جز به اندازه ى وسع و گنجایشش به دیندارى و اجراى وظایف تکلیف نمى کنیم . تا همه بدانند که ورود به حیات معنوى انحصارى و مربوط به ارواح قدسیه نیست بلکه همگان تا قیامت مى توانند از این نوع حیات بهره مند شوند . برکت یافتن در زندگى ، چشیدن طعم ایمان ، امین بودن ، بصیرت ، توبه ، جهاد با مال و جان ، احسان ، انفاق ، مهر ورزى ، حلم و بردبارى و . . . از آثار پرقیمت و باارزش حیات معنوى است . حیات طیّبه حیات طیّبه مرتبه ى کامل و جامع حیات معنوى است که در فضاى این حیات ، انسان فقط به داده ها و عنایات و فیوضات حق قناعت مى کند ، و آزاد از هفت دولت به زیست و زندگى خود ادامه مى دهد ، و قدم عزت و شرف و کرامت ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ اینجاست که مرگ براى او معنایى نخواهد داشت و به حیات واقعى ابدى نائل خواهد شد ، مانند شهدا که در باره ى آنان مى فرماید : ( وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِن لاَ تَشْعُرُونَ ) بقره (2) : 154 . 2 ـ اعراف ( 7 ) : 42 . ________________________________________ صفحه 160 ________________________________________ و شخصیت بر فرق افلاک مى نهد ، و جز به خدا و الطاف او نمى اندیشد ، و در عرصه گاه قیامت بر اساس بهترین اعمال دوران عمرش پاداش مى یابد ! ( مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَر أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ )(1) . کسانى که عمل شایسته انجام دهند در حالى که با ایمان باشند خواه مرد یا زن به آنان حیات طیبه مى بخشیم و پاداششان را بر پایه ى بهترین اعمالى که همواره انجام مى دادند خواهیم داد . اساس و پایه ى این حیات ، ایمان به خدا و روز قیامت ، و یقین به نبوت پیامبران و وحى و فرشتگان است . و نتیجه ى این حیات ، آرامش و امنیت ، رفاه و صلح ، محبت و دوستى ، تعاون و تقوا ، کرامت و صدق ، و باز شدن روزنه هاى قلب براى دریافت الهام و حکمت ، و پدید شدن نیروى ولایت در باطن ، و قناعت به حلال خدا ، و کوشش براى رفع مشکلات مردم ، و تبلیغ حقایق و پاکسازى محیط از فحشا و منکرات است ; و در حقیقت زندگى انسان در این عرصه ى باارزش فرشته گونه خواهد بود ، یعنى زندگى و حیاتى که از انواع آلودگى هاى ظاهرى و باطنى پاک و پاکیزه است . در رابطه با حیات معنوى و مرتبه ى کامل و جامعش ـ حیات طیبه ـ روایت بسیار باارزشى در کتاب پرقیمت کافى به این مضمون نقل شده است : امام صادق (علیه السلام) از پیامبر روایت مى کند : مَن عَرَفَ اللهَ وعَظَّمَه مَنعَ فَاهُ مِن الکلامِ ، وبَطنَهُ مِن الطَّعامِ ، وعَفَى نَفسَهُ بالصِّیامِ وَالقیامِ . قالُوا : بآبائِنَا وأُمهاتِنا یا رَسولَ اللهِ ! هؤلاءِ أولیاءُ اللهِ ؟ قالَ : إنَّ أولیاءَ اللهِ سَکَتوا فَکان سُکوتُهُم ذِکراً ، ونَظرُوا فَکان نَظرُهُم عِبرَةً ، ونَطقُوا فکان ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نحل ( 16 ) : 97 . ________________________________________ صفحه 161 ________________________________________ نُطقُهُم حِکمةً ، وَمَشَوْا فکانَ مَشْیُهُم بَینَ النّاسِ برکةً ، لَولاَ الآجالُ التى قد کُتِبَتْ عَلَیهم لم تَقِرَّ أرواحُهُم فى أجسادِهِم خَوفاً مِن العَذابِ وشَوقاً إلَى الثَّوَابِ(1) . کسى که خدا را بشناسد و او را بزرگ بشمارد زبانش را از سخن بیهوده باز مى دارد ، و شکمش را از طعام حرام و اضافى منع مى کند ، و باطنش را با روزه و عبادت شبانه تصفیه مى نماید . گفتند : پدر و مادرمان به فدایت اى پیامبر خدا ! اینان اولیاى الهى هستند ؟ فرمود : به راستى اولیاى الهى ساکتند و سکوتشان ذکر است ، و با دقت و تأمّل مى نگرند و نگریستنشان عبرت است ، و سخن مى گویند و گفتارشان حکمت است ، و راه مى روند و راه رفتنشان میان مردم برکت است ، اگر اجلهایى که به آنان مقرّر شده نبود ، روحشان در جسدشان به خاطر ترس از عذاب و شوق به ثواب برقرار و پابرجا نمى ماند . حیات برتر و ملکوتى این حیات حقیقتى است که از برکت ایمان و عمل صالح و بویژه حسنات و مکارم اخلاقى و فضایل درونى در قیامت ظهور مى کند ، و در کنارش علاوه بر رضایت و خشنودى حق انواع نعمت هاى کامل بهشتى چه در جهت مادى ، مانند : خوراکى ها ، آشامیدنى ها ، پوشاکى ها ، زینت ها و زیورها ، ظرف ها و جام ها ، تخت ها و قصرها ، و چه در جهت معنوى ، مانند : همنشینى با پیامبران و امامان و صالحان و صدیقان و شهیدان و اولیاى الهى و بودن در کنار پدران و مادران و همسران و فرزندان شایسته وجود دارد ، که همه ى آنها براى ابد و همیشه و جاوید و بدون کم شدن و قطع شدن در اختیار انسان است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 237 ، باب المؤمن و علاماته و صفاته ، حدیث 25 ; بحار الانوار : 66 / 288 ، باب 37 ، حدیث 23 . ________________________________________ صفحه 162 ________________________________________ سوره هایى مانند واقعه ، الرحمن ، انسان ، غاشیه ، و امثال و نظایر این سوره ها در قرآن مجید به گوشه اى از این نعمت ها و نیز نعمت هایى که کسى از آن خبر ندارد(1) اشاره کرده است . به راستى که پیامبران و امامان به خاطر زمینه سازى براى رسیدن انسان به حیات معنوى و حیات طیّبه و حیات برتر و ملکوتى از دو جهت به انسان حق دارند و بر انسان واجب است حق آنان را سپاسگزارى نماید . جهت اول این که : وجود آن بزرگواران علت نهایى به وجود آمدن تمام مخلوقات و بویژه انسان است ، و به وسیله ى نورانیت و شخصیت آنان است که انسان به حیاتش ادامه مى دهد ، و روزى مى خورد ، و از باران بهره مند مى شود ، و خدا به خاطر آنان عذاب را دفع مى کند ، و به برکت آنان قدرت مسبب الاسبابى اش را جلوه مى دهد . جهت دوم این که : انسان به هدایت آنان هدایت مى شود و از نورشان براى راه یافتن به زندگى صحیح اقتباس مى کند و خدا به وسیله ى چشمه هاى دانش اینان حیات طیّبه به انسان مى بخشد(2) . در هر صورت بخشى از مکارم و زیبایى هاى اخلاق مانند تواضع باطنى و انکسار درونى و فروتنى نفسى پایه و اساس ظهور این سه حیات پرقیمت و بخش عمده و مهم آن حقایق ، آثار و نتایج این سه حیات پرقیمت است . کامل ترین مؤمنان اهل ایمان از نظر ایمان با یکدیگر مساوى و یکسان نیستند ، گروهى ایمانشان ضعیف ، و گروهى ایمانشان متوسط ، و گروهى ایمانشان کامل ، و از همه ى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ( فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّة أَعْیُن جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ) سجده ( 32 ) : 17 . 2 ـ بحار الانوار : 36 / 13 ، باب 26 ، ذیل حدیث 19 . ________________________________________ صفحه 163 ________________________________________ گروهها برتر ، کسانى هستند که ایمانشان اکمل است . اینان جمعیتى هستند که از نظر اخلاق و منش ، اخلاق و منشى نیکوتر و زیباتر دارند آنچه خوبان همه دارند به تنهایى دارند . اینان با آگاهى و معرفت نسبت به حسنات اخلاقى در مقام ظهور دادن نیکوترین و بهترین مراتب حسنات در وجود خود برآمدند و در این زمینه در صفى بعد از صف پیامبران و امامان قرار گرفتند و در حقیقت ایمانشان را به سبب احسن اخلاق به کامل ترین مرحله ى ایمان رساندند . امام باقر (علیه السلام) که شکافنده ى علوم و حقایق و بیناى به اسرار است در این زمینه مى فرماید : إنَّ أکمَلَ المُؤمنینَ إیماناً أحْسَنَهُم خُلْقاً(1) . کامل ترین مؤمنین از جهت ایمان نیکوترین آنان از نظر اخلاق است . معلوم مى شود بدون مکارم اخلاقى و حسنات نفسى ، ایمان در وجود انسان ناقص و در مرتبه اى ضعیف است ، و این نقص و ضعف را ارزش هاى اخلاقى درمان مى کند و ایمان را به برترین و کامل ترین درجه ى خود مى رساند . مقرب ترین انسان در قیامت به پیامبر آرزوى هر مؤمن روشن ضمیرى است که در قیامت از نظر جایگاه نزدیک ترین فرد به پیامبر اسلام باشد ، پیامبرى که داراى مقام محمود و مقام شفاعت و داراى لواى توحید و حمد و از طرف پروردگار مهربان در میان تمام اوّلین و آخرین منزلت و مرتبه اى ویژه دارد . پیامبرى که از روى درستى و راستى براى نجات بشریت تا قیامت به عنوان ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 99 ، باب حسن الخلق ، حدیث 1 . ________________________________________ صفحه 164 ________________________________________ بشیر و نذیر فرستاده شد . پیامبرى که دعوت کننده به خدا و چراغ پرفروغ الهى در جامعه ى انسانى است . پیامبرى که جوامع کلم و کوثر و قرآن و دلایل و بیّنات و معجزات خاص به او داده شد . پیامبرى که از سابقین و بلکه بهترین سابقین و پیروان واقعى اش اصحاب یمین هستند . پیامبرى که آیین کامل حق به دست او آشکار شد و انتشار یافت و کعبه به دست او باز شد و بت هاى آویخته در آن به دستور او به دست امیرالمؤمنین (علیه السلام)شکست و سرنگون گشت ، پیامبرى که در دنیا آقاى فرزندان آدم و در آخرت زینت قیامت است . پیامبرى که روزى چند بار در اذان و در تشهد نماز نامش همراه با نام خدا برده مى شود و هیچ کافرى جز با شهادت به وحدانیت حق و رسالت او از عرصه ى کفر به فضاى ایمان درنمى آید . پیامبرى که در قرآن به رأفت و رحمت ستوده شده است . پیامبرى که افضل و اشرف و اعزّ و اکرم و احکم و اعبد و اطهر و اقوم و اشجع و احلم و اکمل و خلاصه برترین آفریده ى خداى مهربان در همه ى شؤون است . چنین شخصیت والا و باعظمتى مؤمن را راهنمایى مى کند که اگر علاقه دارد در قیامت از نظر جایگاه از نزدیک ترین افراد به من باشد باید اخلاقش نیکوترین اخلاق باشد : أقربُکُم مِنّى مَجلِساً یَومَ القِیامَةِ أحسنُکُم خُلْقاً وَخیرُکُم لاِهلِهِ(1) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عیون اخبار الرضا : 2 / 38 ، باب 31 ، حدیث 108 ; وسائل الشیعه : 12 / 153 ، باب 104 ، حدیث 15927 . ________________________________________ صفحه 165 ________________________________________ نزدیک ترین شما به من از نظر جایگاه در قیامت نیکوترینتان از جهت اخلاق و بهترینتان نسبت به خانواده اش مى باشد . در روایتى دیگر فرموده است : أقربُکم مِنّى غَداً فِى المَوقِفِ أصدَقُکُم لِلحَدِیثِ وَأدّاکُم لِلأمانَةِ وَأحسَنُکُم خُلُقاً(1) . نزدیک ترین شما به من در قیامت راستگوترینتان در گفتار و اداکننده ترینتان نسبت به امانت و نیکوترینتان از نظر اخلاق است . چهار خصلت اخلاقى فضایل اخلاقى چنان که از روایات استفاده مى شود ، علاوه بر این که زینت و آراستگى انسان است ، سبب شست و شوى گناه از پرونده و عامل جلب رحمت و مغفرت حضرت حق و موجب حفظ ارزش و قیمت انسان است . کتاب شریف کافى که از معتبرترین کتاب هاى شیعه و بازگو کننده ى مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است روایت بسیار مهمى را از حضرت صادق (علیه السلام) در این زمینه نقل کرده است : أربعُ مَن کُنَّ فیه کَمُلَ إیمانُهُ وَإن کانَ مِن قَرْنِهِ إلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً لَم یَنْقُصْهُ ذَلِک ، قالَ : وَهُو الصّدقُ وأداءُ الأمانةِ وَالحَیاءُ وَحُسنُ الخُلُقِ(2) . چهار خصلت است اگر در کسى باشد ایمانش کامل مى شود ، اگرچه از سر تا پایش گناهانى باشد ، این گناهان چیزى از او نمى کاهد ; فرمود : و آن چهار چیز : صدق و اداى امانت و حیا و حسن خلق است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مجموعه ى ورام : 2 / 31 ; بحار الانوار : 74 / 152 ، باب 7 ، حدیث 83 . 2 ـ کافى : 2 / 99 ، باب حسن الخلق ، حدیث 3 ; بحار الانوار : 68 / 374 ، باب 92 ، حدیث 3 . ________________________________________ صفحه 166 ________________________________________ راستى کسى که ظاهر و باطنش به صدق و درستى آراسته است ، یعنى زبان و دلش راستگو و صادق است و به جان و آبرو و مال و اسرار مردم امین است و در خلوت و آشکار از پروردگارش شرم مى کند و با همه ى انسان هایى که ارتباط دارد خوش اخلاق است چرا ایمانش کامل نشود ؟ در حالى که این خصلت هاى عالى اخلاقى موجب جلب توفیق از جانب حق براى ازدیاد ایمان است ، و چرا گناهان گرچه سر تا پایش را فرا گرفته باشد چیزى از او بکاهد ؟ در حالى که با بودن این چهار خصلت رحمت و مغفرت حق به جوش مى آید و همه ى گناهان را از پرونده اش مى شوید و چیزى از آنها باقى نمى ماند تا از ارزش وى بکاهد ! در این زمینه از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) روایت بسیار مهمى نقل شده است : أربعٌ مَن کُنَّ فِیهِ کَمُلَ إیمانُهُ وَمُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنوبه ولَقِىَ ربَّهُ وَهُو عَنهُ راض ، مَنْ وَفَى للهِ بِما جَعل عَلى نَفسِهِ لِلنّاسِ ، وَصَدقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ ، وَاسْتَحْیَا مِن کُلِّ قَبیح عِند اللهِ وَعِند النّاسِ ، وَیَحسُنُ خُلُقُه مَعَ أهلِهِ(1) . چهار چیز است که اگر در کسى باشد ایمانش کامل مى شود و گناهانش از پرونده اش پاک مى گردد و پروردگارش را ملاقات مى کند در حالى که از او راضى و خشنود است : کسى که آنچه از امور مثبت به نفع مردم بر عهده ى خود قرار داده براى خدا وفا کند ، و زبانش با مردم راست بگوید ، و از هر قبیح و زشتى در پیشگاه خدا و مردم شرم کند ، و اخلاقش با خانواده اش نیکو باشد . ملاحظه کنید ! این روایت خصلت هاى باارزش اخلاقى را سبب کامل شدن ایمان و پاک شدن گناهان و موجب خشنودى خدا مى داند . این که در این نوشتار ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى مفید: 299، المجلس الخامس و الثلاثون، حدیث 9; بحار الانوار: 64 / 296، باب 14، حدیث 20 . ________________________________________ صفحه 167 ________________________________________ بر این معنى اصرار مى شود که خصلت هاى پاک و مکارم اخلاق و حسنات نفسى نخواهد گذاشت سیاهى گناه در اوراق پرونده باقى بماند بى دلیل نیست ; یکى از دلایلش همین روایتى است که امام باقر (علیه السلام) از پدر بزرگوارش حضرت سجّاد (علیه السلام)نقل کرده است و گفتار حضرت سجّاد (علیه السلام) هم بر اساس یکى از آیات سوره ى مبارکه ى نور است که در آن آیه خداى مهربان پاره اى از خصلت هاى زیباى اخلاقى را سبب آمرزش گناهان مى داند : ( ... وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)(1) . و ] مردم [ باید ] در برابر خلاف کاریهاى دیگران عفو و گذشت [ داشته باشند و ] از افراط در عکس العمل و خشونت و تجاوز از حدود الهى [صرف نظر کنند ، ] اى مردم ! [ آیا دوست ندارید خدا از شما بگذرد ؟ ] ـ قطعاً دوست دارید پس براى بدست آوردن آمرزش و گذشت خدا گذشت کنید و صرف نظر نمایید ـ [ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) در روایات بسیارى خصلت هاى اخلاقى را سبب ورود در بهشت مى داند و زشتى هاى اخلاقى را موجب دچار شدن به آتش دوزخ قلمداد مى کند : . . . وَأکثَرُ مَا یَلِجُ بِهِ أُمَّتى الجنّةَ ، تَقوَى اللهِ وَحُسْنُ الخُلُق(2) . اکثر چیزى که به وسیله ى آن امت من وارد بهشت مى شوند ، رعایت تقوا و پرهیزکارى و حسن خلق است . امام صادق (علیه السلام) در روایتى حسن خلق را از دین و سبب زیاد شدن روزى مى داند : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نور ( 24 ) : 22 . 2 ـ مستدرک الوسائل : 11 / 276 ، باب 22 ، حدیث 12997 ; اختصاص : 228 ، حدیث فى زیارة المؤمن لله . ________________________________________ صفحه 168 ________________________________________ حُسْنُ الخُلُقِ مِن الدّینِ وَهُو یَزِیدُ فِى الرِّزقِ(1) . حسن خلق ریشه در دین دارد و سبب زیاد کردن روزى است . تأخیر مرگ به سبب حسن خلق پدر و مادر متدّین و باصفا و پاکى به یکى از پیامبران خدا به نام یهودا مراجعه کردند و گفتند : ما از زمان ازدواج اشتیاق به داشتن اولاد در قلبمان موج مى زد ولى تاکنون که سال هاست از ازدواج ما گذشته از نعمت اولاد بى بهره مانده ایم ، از شما درخواست دعا و شفاعت نزد حق داریم تا اگر مصلحت باشد فرزندى به ما عطا شود . خطاب رسید : به هر دو بگو من حاضرم پسرى به آنان عنایت کنم ولى شب عروسى او شب مرگ اوست ، اگر مى خواهند به آنان عطا نمایم ! وقتى پدر و مادر چنین خبرى را شنیدند با یکدیگر مشورت کردند و نهایتاً گفتند : قبول کنیم شاید ما پیش از او بمیریم و حادثه ى تلخ مرگ او را نبینیم . فرزند به آنان عنایت شد . بیست و چند سال زحمت تربیت او را به دوش جان و دل کشیدند ، روزى به پدر و مادر گفت : جهت مصون ماندن از گناه نیازمند به ازدواجم . دخترى آراسته را از خانواده اى معتبر نامزد او کردند . شوهر به همسرش گفت : داستان عجیبى است از یک طرف باید براى داماد لباس دامادى آماده کرد و از طرف دیگر کفن ، از جهتى باید شربت و شیرینى مهیا نمود و از جهتى دیگر سدر و کافور . در هر صورت مجلس عروسى آماده شد . داماد و عروس را دست به دست دادند ، مهمانان و پدر و مادر نیمه شب به خانه هاى خود بازگشتند . پدر و مادر در انتظار حادثه نشستند ولى از خانه ى داماد خبرى نیامد . هر دو به سوى خانه ى داماد رفتند تا جنازه ى او را از عروس تحویل بگیرند . هنگامى که در زدند ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ تحف العقول : 373 ; بحار الانوار : 75 / 257 ، باب 23 . ________________________________________ صفحه 169 ________________________________________ فرزندشان با کمال سلامت در را باز کرد ، چیزى نگفتند و به خانه ى خود باز گشتند . مدتى گذشت ، خبرى از مرگ جوان نشد . نزد یهوداى پیامبر آمدند و سبب پرسیدند ، یهودا گفت : من از راز مطلب آگاهى ندارم ، باید از حضرت حق بپرسم اگر راز مطلب گفته شود به شما خبر دهم . یهودا از حضرت حق سبب پرسید ، خطاب رسید شب عروسى هنگامى که خلوت شد و داماد و عروس براى غذا خوردن کنار هم نشستند ، صداى ناله اى از بیرون شنیدند که صاحب ناله مى گفت تهیدستم ، دستم دچار بیمارى فلج شده ، امشب گرسنه مانده ام و چیزى براى خوردن نصیبم نشده است . اى یهودا ! داماد با شوق فراوان ظرف غذاى خود را نزد آن تهیدست آورد و گفت : هرچه مى خواهى بخور . تهیدست وقتى سیر شد سر به دیوار خانه گذاشت و گفت : خدایا ! من که عوضى ندارم به این جوان سخى مسلک و کریم دهم ، تو به عوض این محبتى که در حق من کرد به عمرش بیفزا . من که صاحب دفتر محو و اثباتم ، مرگ جوان را در آن شب از دفتر محو و حوادث تعلیقى محو کردم و هشتاد سال دیگر براى او ثبت نمودم . تبلیغ اخلاق با آراسته بودن به اخلاق هیچ راهى براى تبلیغ حسنات اخلاقى بهتر و نافذتر از این نیست که خود انسان آراسته به حسنات باشد . مردم از آنجا که عاشق زیبایى هاى ظاهر و زیبایى هاى معنوى هستند هنگامى که مکارم اخلاقى را در انسان ببینند و خود را عارى و خالى از آن مشاهده کنند نسبت به خود دچار نهیب وجدان و شرم و حیا مى شوند و خلأ حسنات اخلاقى در وجودشان به آنان سخت و دشوار مى آید و سبب مى شود که به سوى زیبایى هاى اخلاقى که در غیر خود مى بینند ________________________________________ صفحه 170 ________________________________________ و منافعش را در برخوردها و روابط ملاحظه مى کنند روى آورند و آراسته به آن را الگو و اسوه ى خود قرار دهند . اگر کسى آراسته به ارزش هاى اخلاقى نباشد ، و به تبلیغ آن در میان مردم بکوشد ، براى دعوتش ارجى نخواهند نهاد و سخن و کلامش در کسى نفوذ نخواهد کرد . ولى وقتى دعوت کننده اى را به زیورهاى معنوى مزیّن ببینند سخنش را دلپذیر مى یابند و کلامش را نافذ و مؤثّر حس مى کنند و دعوتش را مى پذیرند . حضرت صادق (علیه السلام) در این زمینه روایت بسیار مهمى به این مضمون دارند : کُونُوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیْرِ ألْسِنَتِکُم ، لِیَرَوْا مِنکُم الوَرَعَ وَالإجتِهادَ وَالصَّلاةَ وَالخَیرَ فَإنَّ ذَلِک داعِیةٌ(1) . دعوت کنندگان مردم ( به حسنات و مکارم به ) غیر زبانتان باشید ، ( با اعمال و اخلاق نیک خود مردم را به حقایق جذب کنید ، ) مردم باید ( از شما شیعیان ما ) پاک دامنى و کوشش در راه خدا و نماز و هر کار خیرى را مشاهده کنند ; زیرا این واقعیات کشاننده ى آنان ( به عرصه ى پاکى و اخلاق و کردار نیک است ) . بزرگترین معلم اخلاق پیامبر اسلام که مبلغ دین در میان مردم بود ، علاوه بر این که عشق شدیدى به حسنات و مکارم داشت و از زشتى هاى اخلاق بسیار بسیار متنفّر بود ، عملا به همه ى حسنات و مکارم اخلاقى آراسته بود ، و آراستگى اش به ارزش هاى اخلاقى سبب دین دار شدن مردم و تا اندازه اى آراسته شدنشان به حسنات ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 78 ، باب الورع ، حدیث 14 ; بحار الانوار : 67 / 303 ، باب 57 ، حدیث 13 . ________________________________________ صفحه 171 ________________________________________ اخلاقى و ارزش هاى عملى بود . او چنان شیفته ى مکارم و ارزش هاى اخلاقى بود که پیوسته از خداى مهربان مى خواست او را به آداب نیک و محاسن اخلاق آراسته کند ، و همیشه این دعا به زبان مبارکش با حال تضرّع و زارى جارى بود : اللهمّ حَسِّن خُلْقِى وَاللّهمّ جَنّبنى مُنکرات أخلاق(1) . خدایا ! اخلاقم را نیکو گردان ، خدایا ! مرا از زشتى هاى اخلاق برکنار بدار . حسنات اخلاقى او و پاکى اش از زشتى هاى اخلاق در حدى بود که از اخلاق او تعبیر شد به این که خلق و خویش قرآن است . کانَ خُلقُ رَسولُ اللهِ القُرآن(2) . اخلاق پیامبر خدا قرآن بود . خداى بزرگ در قرآن مجید اجراى عدالت را در همه ى امور و احسان به همگان و پرداخت مال به خویشان و صبر در برابر حوادث و استقامتورزى در وظایف و عفو و گذشت و چشم پوشى و مهرورزى و دفع بدى را به نیکى و فرو خوردن خشم و روى گردانى از جاهلان و صله ى رحم و رفق و مدارا و رأفت و رحمت به دیگران را از او خواست ; و او هم با همه ى وجود خواسته هاى پروردگارش را عملى کرد تا جایى که خدا از اخلاقش به عنوان اخلاق عظیم یاد کرد(3) . او با قلب مهربان و زبان نرم و ملکوتى و رفق و نرمى و مدارایش ـ در حالى که خود آراسته به همه ى مکارم اخلاقى و فضایل معنوى و حسنات نفسى بود ـ در ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ محجة البیضاء : 4 / 119 . 2 ـ الدر المنثور : 6 / 250 . 3 ـ ( وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُق عَظِیم ) قلم ( 68 ) : 4 . ________________________________________ صفحه 172 ________________________________________ طول بیست و سه سالى که در میان مردم بود بىوقفه و بدون خستگى بلکه در کمال نشاط و رغبت افراد و خانواده ها و جامعه را به آراسته شدن به مکارم اخلاقى سفارش کرد ، و حتى زمینه ى آراسته شدنشان را نیز در آن محیط فراهم آورد ; زیرا براى حضرتش روشن و یقینى بود که امنیّت فرد و خانواده و جامعه و ظهور فضاى اعتماد و صفا و سلامت و کرامت با مزیّن بودن مردم به حسنات اخلاقى میسّر است ، و خلأ حسنات سبب ناامنى و اضطراب و دعوا و نزاع و فساد و تیره بختى و از هم گسستن روابط انسان ها و زن و شوهرها و نهادهاى اجتماعى و موجب نابودى وحدت و یکپارچگى امت اسلامى است . او با این که به عموم مردم در مسجد و در کوچه و بازار و در اجتماعات و حتى در میدان هاى جنگ و در مسیر سفرها آراسته شدن به حسنات اخلاقى را سفارش مى کرد ، از این که سفارش خود را در هر مکانى یا حتى در جاى خلوتى متوجه یک فرد نماید امتناع نداشت . رسیدن به عرفان عملى در پرتو حسنات اخلاقى انتخاب روش پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) چه در عمل و چه در گفتار و چه در اخلاق ، در حقیقت انتخاب صراط مستقیم ، و اجراى این حقایق با نیت پاک بندگى خدا و آراسته شدن به عرفان عملى است . عارف واقعى در اسلام جز انسانى که پس از روشن بودن قلبش به نور ایمان آراسته به این حقایق است کسى نیست . عارفى که شیخ الرئیس ابن سینا در اشارات مى گوید : عارف خواستار حق اوّل است و فقط شیفته ى اوست نه چیز دیگر ، و او را بر همه چیز ترجیح مى دهد و از این جهت او را مى پرستد ; زیرا فقط او را شایسته ى ________________________________________ صفحه 173 ________________________________________ پرستش مى داند(1) . چنین انسانى است که قلبش تسلیم خدا و باور دارنده ى قیامت و مطیع فرامین خدا و رسول و آراسته به مکارم اخلاقى و فضایل معنوى است . صدر المتألّهین فیلسوف بزرگ اسلامى و عارف نامدار مى فرماید : مراتب قوّه ى عملیّه چهار قسم است : 1 ـ تهذیب و پیرایش منش ظاهر ، با به کار گرفتن قوانین آسمانى قرآن ، مانند قیام به عبادات و کفّ نفس از مشتهیات ممنوعه که زمینه ى سازش روزه دارى است . 2 ـ پاک کردن درون از عادت هاى زشت و بد و خلق و خوى ناپسند و پست . 3 ـ آرایش نفس و روان با صورت هاى قدسى . 4 ـ فنا و نیستى در ذات خود با ملاحظه ى جمال و جلال حضرت ربّ العالمین . این که در روایتى از رسول خدا نقل شده : مَا أخلصَ عَبد للهِ أربعینَ صَباحاً إلاَّ جَرَت یَنابِیعُ الحِکْمةِ مِن قَلبِه عَلى لِسانهِ(2) . عبد خود را به مدت چهل روز براى خدا خالص نمى کند ، مگر این که چشمه هاى حکمت از دلش بر زبانش جارى مى شود . منظور از این خلوص ، یقیناً خلوص نیّت و پاک کردن باطن از همه ى رذایل و پاکیزه کردن ظاهر از خبائث اعمال است . عطار عارف نامدار در این زمینه مى فرماید : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ اشارات : 3 / 375 . 2 ـ عیون اخبار الرضا : 2 / 69 ، باب 31 ، حدیث 321 ; بحار الانوار : 67 / 242 ، باب 54 ، حدیث 10 . ________________________________________ صفحه 174 ________________________________________ هر که باشد اهل ایمان اى عزیز *** پاک دارد چار چیز از چار چیز از ریا اوّل زبان را پاک دار *** خویشتن را بعد از این مؤمن شمار پاک دار از کذب و از غیبت زبان *** تا که ایمانت نیفتد در زبان پاک اگر دارى عمل را از ریا *** شمع ایمان تو را باشد ضیا چون شکم را پاک دارى دارى از حرام *** مرد ایمان دار باشى والسلام هر که دارد این صفت باشد شریف *** ور ندارد دارد ایمان ضعیف هر که باطن از حرامش پاک نیست *** روح او را ره سوى افلاک نیست هر که را اندر عمل اخلاص نیست *** در جهان از بندگان خاص نیست هر که را کارش براى حق بود *** کار او پیوسته با رونق بود(1) ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ پندنامه و بى سرنامه : 6 . بعد فهرست قبل وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا حشر ( 59 ) : 7 بخش هشتم تعالیم اخلاقى حیات بخش پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) وصایاى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به ابوذر پیامبر عظیم الشأن اسلام جلوه ى اعلاى اسما و صفات حق و مصداق اتم و اکمل عملى آیات قرآن و اسوه و سرمشق حسنات و مکارم اخلاقى براى جهانیان و آموزگارى بى نظیر و شخصیتى بى بدیل براى تعلیم و تربیت انسان ها تا روز قیامت است . سفارشاتى که در زمینه هاى اخلاقى به ابوذر غفارى دارند ، گوشه اى از دریاى بصیرت و علم و عقل و دانایى او به حقیقت و حاکى از دلسوزى براى بشریت و نشانه اى از دعوت انسان براى آراسته شدنش به کرامت و فضیلت است . بزرگان دین و عالمان وارسته هم چون صدوق ، دیلمى ، علامه ى مجلسى با اسناد حدیثى خود از ابوذر غفارى روایت کرده اند که گفت : أوصَانِى رَسولُ اللهِ بِسبع : أوصانِى أن أنظُرَ إلى مَن هُوَ دونِى وَلاَ أنظر إلى مَن هُو فَوقِى ، وَأوصَانِى بِحُبِّ المَساکِینِ والدُنُوِّ مِنهُم ، وأوصانِى أن أقولَ الحقَّ وَإن کَانَ مُرّاً ، وَأوصَانِى أن أصِل رَحِمى وَإن أدبرت ، وأوصانى أن لاَ أخافُ فِى الله لَومَةَ لائِم ، وَأوصَانِى أن أستَکثِرُ مِن قَولِ لاَ حَولَ وَلاَ قُوّةَ إلاَّ بِاللهِ العَلِىِّ العظیمِ ; فَإنّها مِن کَنوز الجَنّة(1) . پیامبر خدا مرا به هفت خصلت سفارش کرد : مرا سفارش کرد که ( در امور ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ خصال : 2 / 345 ، حدیث 12 ; بحار الانوار : 74 / 75 ، باب 4 ، حدیث 2 . ________________________________________ صفحه 178 ________________________________________ مادى و مال و منال ) به پست تر و پایین تر از خودم نگاه کنم و از نظر به بالاتر از خود بپرهیزم ; و مرا سفارش کرد به بینوایان و تهیدستان عشق ورزم و به آنان نزدیک باشم ; و مرا سفارش کرد که حق را گویم گرچه تلخ باشد ; و مرا سفارش کرد که صله ى رحم کنم گرچه رحم من به من پشت کرده باشد ; و مرا سفارش کرد که در راه خدا و براى دین از ملامت ملامت کننده نترسم و مرا سفارش کرد که زیاد « لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظیم » گویم ; زیرا این ذکر از گنج هاى بهشت است . 1 ـ نظر به مادون و چشم پوشى از نظر به مافوق چنین حالتى که از سفارشات بسیار مهم پیامبر است و در هر فرصتى مردم را به آن توجه داده اند ، اگر با تمرین در باطن انسان تحقق یابد ، انسان را به عرصه گاه قناعت و شکرگزارى مى کشاند و از هجوم حرص و طمع که محصول تلخ چشم هم چشمى است در مصونیت مى برد . انسان ها بنا به فرموده ى قرآن مجید به خاطر مصالحى از نظر رزق و روزى و مال و منال یا در وسعت و گشایشند یا در مضیقه و تنگى . پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید : در هر مرتبه اى از امور مادى هستى براى این که سپاسگزار خدا باشى و قدر نعمت هاى او را بدانى و به داده ى حق که بر اساس مصلحت و حکمت است قانع باشى ، به مادون خود بنگر و از چشم دوختن به مافوق خویش چشم بپوش ; زیرا هنگامى که در امور مادّى به مافوق خود چشم بدوزى ، دیو حرص و آز و شیطان، طمع و زیاده خواهى تو را وادار مى کند که همه ى همّ و غمّ و فکر و اندیشه ى خود را در به دست آوردن متاع دنیا و مال و ثروت به کار گیرى تا با مافوق خود مساوى و برابر شوى ، یا از او پیشى گیرى ; و اگر در این زمینه نتوانى از راه ________________________________________ صفحه 179 ________________________________________ مشروع این راه را بپیمایى بى تردید تو را در راه نامشروع مى اندازد تا با غارت مال مردم و رشوه و غصب و پایمال کردن حقوق دیگران خود را با مافوق خود برابر و یکسان سازى ! ولى اگر در این زمینه به مادون خود بنگرى که در چه مضیقه و تنگى کمر شکنى قرار دارد ، و براى لقمه نانى و به دست آوردن آنچه براى زندگى اولیه لازم دارد چه رنج و زحمتى را متحمل مى شود و چه مشکلاتى را بر خود هموار مى نماید ، به آنچه در اختیار دارى و تا حدى زندگى تو و خانواده ات را اداره مى کند و از بسیارى از مشکلات و سختى ها در امانى ، قناعت مىورزى و به شکرگزارى و سپاس خدا برمى خیزى و از هیجانات روحى و عصبى به سلامت مى مانى ، و از بسیارى از گناهان که در این مسیر به ناچار پیش مى آید در مصونیت قرار مى گیرى . قرآن مجید در این زمینه در سوره ى حجر مى فرماید : ( لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ )(1) . دیده ى خود را ] به رغبت و میل [ به آنچه از نعمت هاى مادى به گروه هایى از آنان ] ناسپاسان و کافران [ داده ایم مینداز . نعمت هاى مادّى امورى ناپایدارند ، سختى هایى که از آنها به انسان به ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ حجر ( 15 ) : 88 . اینکه خداى متعال پیامبر خود را از نگاه کردن به نعمتهاى مادى و . . . کافران نهى مى کند به این دلیل است که توجه او را به این مطالب جلب نماید که ما بهترین نعمتها را به تو عنایت کردیم کسى که بهترین نعمت را دارد دیگر معنا ندارد که به مسائل بى ارزش مادى چشم بدوزد ; چرا که در آیه ى قبل از این آیه ى شریفه مى فرماید : ( وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ ) ما به تو سوره ى حمد و قرآن عظیم دادیم . بنابراین هر فردى که به این مطالب با دقت توجه کند و بداند که سرمایه اى همچون قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) را دارد ، نباید در هیچ زمانى احساس نیاز به مسلمانان نماید تا چه رسد که به خاطر مسائل مادى و امور دنیوى بر کافران و سرکشان و ناسپاسان و فاسدان چشم بدوزد . ________________________________________ صفحه 180 ________________________________________ شکل هاى مختلف مى رسد کم نیست ، حفظ و نگاهداریش بسیار مشکل است . منبع هجوم هم و غم و اندوه و غصه مى باشد ، مگر این که از راه حلال به دست آید و در راه خیر براى تبدیل شدنش به توشه ى آخرت مصرف شود ; بنابراین به خودى خود چیز باارزشى نیست که دیده میل و رغبت تو را به جانب خود جلب کند و در برابر نعمت هاى عظیم معنوى قابل ارزش و اهمیت باشد . در سوره ى طه مى فرماید : ( وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى )(1) . دیده ى ] میل و رغبت [ خود را به نعمت هاى مادى که به گروه هایى از آنان ] کافران و ناسپاسان [ داده ایم باز مگشا ، اینها شکوفه هاى ] پرپر شدنى و از دست رفتنى و زودگذر [ زندگى دنیاست ، ] به آنان داده ایم [ تا آنها را ] به وسیله ى آنها [ بیازماییم ; و آنچه پروردگارت به تو روزى داده است براى تو بهتر و پایدارتر است . بسیار افراد تنگ نظرى که همواره مراقب این و آن هستند که اینان چه دارند و آنان چه دارند و مرتباً وضع مادى خود را با دیگران مقایسه مى کنند و از کمبودهاى مادى در این مقایسه رنج مى برند ، هرچند آنان که مورد چشم هم چشمى اینانند آن امکانات را به بهاى از دست دادن ارزش انسانى و استقلال شخصیت به دست آورده باشند ، در زندگى شکست خورده و سرخورده مى باشند ; چرا که به خاطر نظر به زندگى دیگران از زندگى خود راضى نخواهند بود . این طرز تفکر که نشانه ى عدم رشد کافى و احساس حقارت درونى و کمبود ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ طه ( 20 ) : 131 . ________________________________________ صفحه 181 ________________________________________ همت است ، یکى از عوامل مؤثر عقب ماندگى در زندگى حتى در زندگى مادى است . کسى که در خود احساس شخصیت مى کند به جاى این که گرفتار چنین مقایسه ى زشت و رنج آورى شود ، نیروى فکرى و جسمانى خود را در راه رشد و ترقى خویش به کار مى گیرد و به خود مى گوید : من از نظر استعداد و قدرت و همت چیزى از دیگران کم ندارم و دلیلى ندارد که نتوانم از آنان پیشرفت بیشترى کنم . من چرا چشم به مال و مقام آنان بدوزم من خودم بهتر و بیشتر تولید مى کنم . اصلا زندگى مادّى هدف و همّت او نیست . او آن را مى خواهد ولى تا آنجا که به معنویت او کمک کند ; و به دنبال آن مى رود ، اما تا جایى که استقلال و آزادگى او را حفظ نماید ، نه حریصانه به دنبال آن مى دود و نه همه چیزش را با آن مبادله مى کند که این مبادله ى آزاد مردان و بندگان خدا نیست ، و نه به صورتى زندگى مى کند که نیازمند و محتاج دیگران گردد(1) . از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت شده است : مَن رَمى بِبَصَرِه مَا فِى یَدِ غَیرِهِ کَثُرَ هَمُّه وَلَم یَشْفِ غَیظُه(2) . کسى که دیده ى خود را به آنچه از ( نعمت هاى مادى ) در اختیار دیگران است بدوزد همواره اندوهناک و غمگین خواهد بود و آتش خشم در دلش فرو نخواهد نشست . 2 ـ عشق ورزى به تهیدستان و فقیران بسیارى از اولیاى خدا و عارفان معارف و عابدان زاهد و شیداییان واله ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ تفسیر نمونه : 11 / 135 . 2 ـ تفسیر صافى : 3 / 121 ; بحار الانوار : 74 / 118 ، باب 6 ، حدیث 11 . ________________________________________ صفحه 182 ________________________________________ و مجذوبان عاشق در میان تهیدستان و فقیرانند . از این جهت نباید به احدى از این طایفه به چشم حقارت نظر کرد ، بلکه باید ادب و احترام و خوش اخلاقى و نیک رفتارى را نسبت به آنان رعایت نمود و آنان را از خود برتر و بهتر دانست . اینان گروهى هستند که خداى مهربان در قرآن مجید از آنان به خوبى یاد کرده و بزرگشان دانسته و پیامبرش را به احترام آنان فرمان اکید داده است(1) . اینان چهره هاى معنوى وارسته و والایى هستند که خداى بزرگ پیامبرش را به بودن با آنان امر مى کند و اجازه نمى دهد به خاطر چیزى و کسى دست از آنان بردارد و روى از آنان بگرداند !(2) خداى عزیز شب معراج به پیامبرش فرمود : محبت براى خدا محبت به تهیدستان و فقیران و نزدیک شدن به ایشان است . پیامبر گفت : پروردگارا ! تهیدستان و فقیران کیانند ؟ خدا فرمود : کسانى که به کم راضى اند و بر گرسنگى صابرند و بر آسانى شاکرند ، از گرسنگى و تشنگى خود شکایت نمى کنند و دروغ نمى گویند و بر پروردگارشان خشمگین نمى شوند و بر آنچه از دستشان رفته اندوه نمى خورند و به آنچه به آنان داده شده شاد نمى گردند . اى احمد ! محبت من محبت به تهیدستان و فقیران است ، پس به آنان نزدیک شو و نشستن آنان را به خود نزدیک گردان تا به تو نزدیک شوم(3) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ( لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ ) حجر ( 15 ) : 88 . 2 ـ ( وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً ) کهف ( 18 ) : 28 . 3 ـ یا أحمد ! إن المحبة لله هى المحبة للفقراء ، والتقرب إلیهم قال : یا رب ! ومن الفقراء قال : الذین رضوا بالقلیل وصبروا على الجوع وشکروا على الرخاء ولم یشکوا جوعهم ولا ظمأهم ولم یکذبوا بألسنتهم ولم یغضبوا على ربهم ولم یغتموا على ما فاتهم ولم یفرحوا بما آتاهم ، یا أحمد ! محبتى محبة للفقراء فادن الفقراء و قرب مجلسهم منک وبعد الأغنیاء وبعد مجلسهم منک فإن الفقراء أحبائى ارشاد القلوب : 1 / 200 ، الباب الرابع و الخمسون ; بحار الانوار : 74 / 23 ، باب 2 . ________________________________________ صفحه 183 ________________________________________ نشست و برخاست با فقیران ، به خانه ى آنان رفتن ، با آنان عاشقانه معاشرت کردن ، و به آنان محبت ورزیدن ، آلودگى کبر را از قلب مى زداید و نقش زیباى تواضع را بر صفحه ى جان صورت گرى مى کند و بیمارى نخوت و خودبینى و فخرفروشى را درمان مى کند و راه رسیدن به فیوضات الهى را هموار مى نماید و نهایتاً انسان را محبوب خدا مى کند . متکبّران ـ که از رحمت پروردگار محرومند و از اخلاق پیامبران و امامان دورند و درونى آلوده دارند ـ از نشست و برخاست با فقیران امتناع مىورزند و از نزدیک شدن به تهیدستان و افتادگان دورى مى جویند . درِ خانه ى آنان به روى اینان که گاهى در میانشان اهل الله هستند بسته است . این خودخواهان مغرور و آلودگانى که نشست و برخاست با فقیران و محبت ورزیدن به آنان را براى خود ننگ و عار مى دانند گویا خبر ندارند که پیامبر فرموده است : لاَ یَدخُلُ الجَنّةَ مَن کَانَ فِى قَلْبِهِ مِثقالُ حَبّة مِن خَردَل مِنْ کِبْر . . .(1) . کسى که در دلش به وزن دانه ى خردلى از کبر است وارد بهشت نمى شود ! و گویا نمى دانند که گاهى بندگان خاص خدا و عباد روشن ضمیر حق در میان این طایفه اند که از هر جهت قابل احترامند . داستان جنید بغدادى و مسکین جنید مى گوید : وارد مسجدى شدم ، فردى را دیدم که به مردم مى گفت : اگر امکان حل مشکل من براى شما فراهم است مشکلم را حل کنید . در دلم گذشت ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ معانى الاخبار : 241 ، باب معنى الکبر ، حدیث 2 ; مجموعه ى ورام : 1 / 198 ، بیان ذم الکبر . ________________________________________ صفحه 184 ________________________________________ که این بدبخت مفت خور و سربار مردم چهارچوب بدنش سالم است چرا از پى کارى نمى رود ؟ فرداى آن روز کنار دجله آمدم ، دیدم آن مرد سائل خرده سبزى هایى که مردم بالاتر از آن محل به آب مى دهند از آب مى گیرد و مى خورد . تا چشمش به من افتاد گفت : دیروز بدون دلیل و علت در باطنت از من غیبت کردى و مرا هدف سوء ظن قرار دادى ، به خاطر این که باطنت را آلوده نمودى و خود را از رحمت خدا محروم کردى توبه کن ، من گرچه چهارچوب بدنم سالم است ولى او خواسته که در چهارچوب تنگ مادى گرفتار باشم و این مطلب ربطى به تو ندارد که نسبت به آن قضاوت بى جا کنى من در عین تنگدستى و تهیدستى از پروردگارم راضى و خشنودم و کمترین گله و شکایتى از او ندارم ! آرى ، در میان تهیدستان کسانى هستند که آنچه بر دل انسان مى گذرد مى خوانند ، سپس آدمى را به حضرت حق و توبه ى از گناه راهنمایى مى کنند . عزّت نفس زنى تهیدست دوستى داشتم که در صبر و متانت ، جود و کرم و انجام کار خیر و به خصوص رسیدگى به تهیدستان ، انسان کم نمونه اى بود . او نسبت به فقرا و نیازمندان و سائلان و مشکل داران محبت فوق العاده اى داشت و جانب احترام و ادب را درباره ى آنان رعایت مى کرد . مى گفت : به واسطه ى یکى از دوستانم در یکى از محلات فقیر نشین قم به چند خانواده ى آبرومند در حدّ برطرف شدن نیازشان کمک مى کردم و هر شب جمعه که به قم مشرف مى شدم احوال آنان را به توسّط دوستم خبر مى گرفتم . عصر پنج شنبه اى در گوشه ى مسجد معروف به مسجد طباطبایى که وصل به حرم مطهر است و مخارج کاشى کارى آن را قبول کرده بودم به تماشاى کار ________________________________________ صفحه 185 ________________________________________ اساتید هنرمند کاشى کار ایستاده بودم ، زنى باوقار و متین سراغ مرا از یکى از خادمان حرم گرفت ، خود را به او معرفى کردم ، پولى بسیار اندک که شاید قیمت دو گرده ى نان بود به من داد ، گفتم : چیست ؟ گفت : از شخصى که هر هفته به من کمک مى کرد به زحمت نام شما را پرسیدم ، من تا این هفته مستحق بودم ، ولى تنها فرزند یتیمم این هفته از خدمت سربازى آمد و مردى محترم او را براى کار به حجره اش برد و حقوقى که برایش قرار داده کفاف هزینه ى ما را مى کند و از شبى که فرزندم حقوقش را به خانه آورد من از استحقاق درآمدم و این پول اندک که از کمک شما نزد من مانده بود هزینه کردنش براى من شرعى نبود ، به این خاطر به شما برگرداندم !! آرى ، در میان تهیدستان و فقرا که خداى مهربان به همگان سفارش فرموده است به آنان محبت ورزند و پیامبر بزرگ به ابوذر وصیت مى کند که به آنان عشق بورز و نزدیکشان رو ، چنین انسانهاى باعزت و کرامتى هم یافت مى شود . چهره اى برجسته و مؤمن در لباس باربرى در حادثه اى عجیب در راه تبلیغ دین که شرحش مفصل است با مردى باربر و به اصطلاح گذشتگان « حمال » آشنا شدم که به خاطر حالات معنوى و چهره ى ملکوتى و اخلاق انسانى اش به او دلبستگى پیدا کردم تا جایى که اگر زمینه برایم فراهم بود هفته اى یک بار در منزلش که در حجره اى در یکى از مساجد قدیمى تهران بود به دست بوسش مى رفتم . او انسانى بود که در طول دوستى و آشنایى ام با او به این نتیجه رسیدم که بار امانتى که آسمان ها و زمین و کوه ها از حملش امتناع کردند او به درستى و سلامت آن بار امانت را بر دوش تکلیف حمل کرده بود . رابطه ى معنوى من با او تا زمان مرگش برقرار بود ، از کسانى بود که وقتى خبر ________________________________________ صفحه 186 ________________________________________ درگذشتش را شنیدم بسیار بر من سنگین آمد . او علاقه ى عجیبى به اهل بیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت سید الشهداء (علیه السلام) داشت ، و با دعا و قرآن انسى شگفت داشت ، تا جایى که هر سه روز یکبار قرآن را از ابتدا تا انتها با توجه و حال قرائت مى کرد . وقتى در جلسات کمیل شرکت مى کرد ، بودن او را غنیمت و برکت مى دانستم و برایم روشن بود که حال تضرّع و زارى و گریه ى شدید او عامل جلب رحمت خدا نسبت به آن مجلس است . او در حالى که بیش از نود سال از عمرش گذشته بود با نشاطى فوق العاده براى باربرى بیرون مى رفت و بار مردم را با مزدى عادلانه جابه جا مى کرد ! با پول باربرى در کمال قناعت زندگى خود را اداره مى نمود و مازاد آن را به مردى کاسب که داراى چهار فرزند بود و درآمدش با هزینه اش مساوى نبود مى پرداخت و مى گفت : این مرد کاسب هم خودش محترم است و هم همسرش از خانواده اى معتبر است و من طاقت ندارم که این مرد براى مخارج زندگى اش شرمنده ى همسر و فرزندانش شود ! اگر باز هم مازادى از مال دنیا نصیبش مى شد در راه خدا انفاق مى کرد و به این عمل راضى و خوشنود بود . مجموعه ى اثاث و وسایل زندگى اش در حدى بود که انسان با دیدن آن به یاد مسیح و زاهدان واقعى دنیا مى افتاد . از صدایى خوش برخوردار بود ، تا جایى که مردم از شنیدن اذان و دعا و مناجات و قرآن خواندنش لذت مى بردند ، و هرگاه در جلسات حضور نداشت احساس مى کردند گوهرى قیمتى را گم کرده اند . او مصداق حقیقى « عاش سعیداً و مات سعیداً » بود . از طرفى با غرق بودن در معنویت و حسنات اخلاقى مى زیست و از طرف ________________________________________ صفحه 187 ________________________________________ دیگر امور دنیاى خود را با باربرى اداره مى کرد و سربار کسى نبود و با این همه مازاد مال به دست آمده را در راه خدا هزینه مى کرد . او در تمام دوران زندگى اش با این که از سواد چندانى برخوردار نبود ولى با کسب معلوماتى که از طریق مجالس مذهبى و نشست و برخاست با عالمان داشت، سعى کرد در اخلاق ورفتار ومنش وکردار شیعه ى حقیقى امیرمؤمنان (علیه السلام)باشد . تا ز نور معرفت در دل صفا را ننگرى *** جلوه ى آیینه ى گیتى نما را ننگرى مُلک دل جاى کدورت نیست جاى دلبر است *** گر سرا تاریک شد صاحب سرا را ننگرى روى جانان در دل روشن تجلى مى کند *** بى چنین آیینه روى آشنا را ننگرى تا نباشد پرتو عشق حقیقى رهبرت *** گر چراغ عقل باشى پیش پا را ننگرى در مقام عشق بى نور است عقل دوربین *** چون کشد خورشید سر نور سها را ننگرى نرم هم چون دانه کى گردد نهاد سخت تو *** تا فشار سخت این نه آسیا را ننگرى آخر از ترک هوا واصل به دریا شد جناب *** چون تو پابست هوایى جز هوا را ننگرى 3 ـ حق گویى گاهى ممکن است هجوم باطل و فرهنگ هاى شیطانى به یک فرد یا به یک خانواده یا به یک جامعه میان آنان و حق جدایى اندازد ، و پس از مدتى حق را از یاد آنان ببرد ، یا ممکن است ستمگرى براى ارضاى هوا و هوس خود زمینه اى فراهم آورد که سبب پنهان ماندن حق شود . در چنین پیش آمدهایى بر مؤمن واجب است حق را اظهار کند و نقاب از چهره ى حقیقت برکشد تا بى خبرى یا بى خبرانى از خواب بیدار شوند ، یا گمراهى یا گمراهانى هدایت گردند ، یا واقعیتى از اسارت نجات یابد و باطلى کوبیده شود و ملتى از خطر وسوسه ها و اغواگرى هاى اهل باطل برهند . ________________________________________ صفحه 188 ________________________________________ در این موارد اگر حق گو احساس کند که با گفتن حق و اظهار حقیقت ، تلخى و دشوارى و زیان و خسارت ـ هرچند سنگین و قابل توجه ـ به او وارد مى شود باز هم به فرموده ى پیامبر اسلام باید حق را بگوید و از اظهار حقیقت امتناع نورزد . حق گویى چراغ دین را در میان مردم روشن نگاه مى دارد و تکالیف و وظایف الهى را به مردم مى رساند و یاران شیطان را ضعیف و ناتوان مى نماید و به یاران خدا اضافه مى کند و به آنان قدرت و نیرو مى بخشد . در این زمینه روایات بسیار مهمى از پیامبر و اهل بیت بزرگوارش در کتاب هاى معتبر حدیث آمده که به برخى از آن روایات اشاره مى شود . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : أتقَى النّاسِ مَن قَال الحَقَّ فِیمَا لَه وَعَلیهِ(1) . پرهیزکارترین مردم کسى است که در آنچه به سود او و زیان اوست حق بگوید . حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمود : قُلِ الحَقَّ وَلَو عَلى نَفْسِکَ(2) . حق بگو ، گرچه به زیان خودت باشد . حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود : ثَلاَثَةٌ هُمْ أقرَبُ الخَلْقِ إلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ یَومَ القِیامَةِ حَتّى یَفرُغَ مِنَ الحِسابِ . . . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ صحیفة الرضا : 91 ، باب الزیادات ، حدیث 24 ; بحار الانوار : 68 / 288 ، باب 56 ، حدیث 15 . 2 ـ من لا یحضره الفقیه : 4 / 177 ، باب الوصیة من لدن آدم ، حدیث 5403 ; بحار الانوار : 71 / 157 ، باب 10 ، حدیث 2 . ________________________________________ صفحه 189 ________________________________________ وَرجلٌ قَال الحَقِّ فِیما عَلَیهِ وَلَه(1) . سه نفرند که نزدیک ترین خلق به خداى عز وجل در قیامت اند تا حساب پایان پذیرد . . . و یکى از آنان مردى است که در آنچه به زیان و سودش بود حق گفته است . و نیز آن حضرت فرمود : إنَّ مِن حَقِیقَةِ الإیمانِ أنْ تُؤثِرَ الحَقُّ وَإن ضَرَّکَ عَلَى البَاطِل وَإن نَفَعَکَ(2) . به راستى از حقیقت ایمان است که حق را گرچه به تو زیان رساند بر باطل ترجیح دهى گرچه به تو سود رساند . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : أفضلُ الجِهادِ کَلمةُ حقّ عِندَ سُلطان جائِر(3) . برترین جهاد بیان حق نزد پادشاه ستمکار است . حضرت یحیى و حق گویى اکثر مورّخان مسلمان و نیز منابع معروف مسیحى جریان جگر خراش شهادت حضرت یحیى را به خاطر بیان حق و اظهار حقیقت بر ضد طاغوت زمان خود دانسته اند و چنین بازگو کرده اند : یحیى قربانى روابط نامشروع طاغوت زمان خود با یکى از محارم خویش شد . به این ترتیب که هیردویس پادشاه هوسباز فلسطین عاشق هیرودیا دختر برادر خود شد و زیبایى وى دل او را در گرو عشق آتشین قرار داد ، لذا تصمیم به ازدواج با او گرفت ! ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى صدوق : 358 ، المجلس السابع و الخمسون ، حدیث 6 ; بحار الانوار: 72 / 26، باب 35، حدیث 7 . 2 ـ المحاسن : 1 / 205 ، باب 5 ، حدیث 57 ; بحار الانوار : 67 / 106 ، باب 48 ، حدیث 2 . 3 ـ عوالى اللآلى : 1 / 432 ، المسلک الثالث ، حدیث 131 ; کنز العمال : 15 / 923 . ________________________________________ صفحه 190 ________________________________________ این خبر به پیامبر بزرگ خدا یحیى رسید . او صریحاً اعلام کرد که این ازدواج نامشروع است و مخالف دستورات تورات مى باشد و من به مبارزه با چنین کارى قیام خواهم کرد . سر و صداى این مطلب در همه ى شهر پیچید و به گوش آن دختر رسید . او همت گماشت که از یحیى بزرگ ترین مانع راه خویش در فرصتى مناسب انتقام گیرد و این مانع را از سر راه هوس هاى خود بردارد . ارتباط خود را با عمویش بیشتر کرد و زیبایى خویش را دامى براى او قرار داد و چنان در وى نفوذ کرد که روزى هیردویس به او گفت : هر آرزویى دارى از من بخواه که بى تردید تو را به آرزویت خواهم رسانید . هیرودیا گفت : من چیزى جز سر یحیى را نمى خواهم ! زیرا او نام من و تو را بر سر زبان ها انداخته و همه ى مردم را به عیب جویى ما واداشته است ، اگر مى خواهى دلم آرام شود و خاطرم شاد گردد باید این کار را انجام دهى !! هیرودیس که دیوانهوار به آن زن عشق مىورزید ، بى توجه به عاقبت این کار ، تسلیم شد و چیزى نگذشت که سر یحیى را نزد آن زن بدکار حاضر ساختند ، ولى عواقب دردناک این عمل سرانجام دامان او را گرفت(1) . ابن سکّیت و حق گویى او از بزرگان دانشمندان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) بود و بسیارى از تاریخ نویسان اسلامى از او یاد کرده و بر وى مدح و ثنا گفته اند . علماى شیعه او را بزرگ و مورد وثوق و اطمینان شمرده و از یاران خاص حضرت امام جواد و حضرت امام هادى (علیهما السلام) دانسته اند . این مرد بزرگ در پنجم رجب سال 244 به دستور متوکّل فرعون صفت به ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ قصه هاى قرآن : 322 . ________________________________________ صفحه 191 ________________________________________ شهادت رسید . سبب شهادت او این بود که روزى متوکل به او گفت : دو فرزند من معتز و مؤید نزد تو محبوب ترند یا حسن و حسین ؟ ابن سکّیت در پاسخ آن مرد یاوه گو و ستمگر خیانت پیشه فریاد زد : به خدا سوگند قنبر خادم على بن ابى طالب (علیه السلام) از تو و دو فرزندت نزد من بهتر است . متوکل به کارگزارانش گفت : زبانش را از پشت سرش بیرون بکشید . آن خادمان طاغوت هم به فرمان ارباب خود این کار را انجام دادند و آن مرد الهى با چشیدن این زجر و آسیب دردآور به شرف شهادت رسید . علامه ى مجلسى مى فرماید : گرچه این بزرگان وجوب تقیه را مى دانستند ولى خشمشان براى خداگویى هنگام شنیدن این اباطیل احتیاط از کفشان مى برد و وادارشان مى کرد که حق را بگویند گرچه به زیان آنان باشد(1) . 4 ـ صله ى رحم زیارت اقوام و خویشان و رفت و آمد با آنان و گره گشایى از مشکلات ایشان و شاد کردن قلوبشان از امورى است که در قرآن مجید و روایات به انجام آن سفارش بسیار و تأکید فراوان شده است گرچه آنان پیوندشان را با انسان بریده باشند . از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت شده است : صِل مَن قَطَعَکَ(2) . با خویشاوندى که پیوندش را با تو بریده است صله ى رحم داشته باش . سِرْ سَنَةً ، صِلْ رَحِمَکَ(3) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ الکنى والالقاب : 1 / 309 . 2 ـ کنز الفوائد : 2 / 31 ، فصل من عیون الحکم ; بحار الانوار : 74 / 173 ، باب 7 . 3 ـ نوادر الراوندى : 5 ; مستدرک الوسائل : 15 / 234 ، باب 11 ، حدیث 18097 . ________________________________________ صفحه 192 ________________________________________ یکسال طى مسافت کن براى این که صله ى رحم به جاى آورى . إنَّ أعجَلَ الخَیْرِ ثَواباً صِلَةُ الرَّحِمِ(1) . کار خیرى پاداشش شتابان تر از صله ى رحم به انسان نمى رسد . صِلُوا أرحامَکُم فِى الدُّنیا وَلَو بِالسَّلامِ(2) . در دنیا با خویشاوندانتان صله ى رحم کنید گرچه به یک سلام باشد . حضرت على (علیه السلام) فرمود : وَأکْرِمْ عَشِیرتَکَ ; فَإنَّهم جَنَاحُکَ الّذى بِهِ تَطِیرُ ، وأصلُکَ الَّذِى إلیهِ تَصِیرُ ، وَیَدُک الّتِى بِهَا تَصُولُ(3) . خویشاوندان خود را گرامى دار ; زیرا آنان بال و پر تو هستند که با آنان به پرواز مى آیى ، و ریشه ات هستند که به آنان باز مى گردى ، و دستت هستند که به سبب آنان نیرومند مى شوى . پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : مَن سَرَّه أن یَبسُطَ لَه فى رِزقه وینسأ لَه فى أجلِه فَلْیَصِل رَحِمَه(4) . کسى که او را خوشحال مى کند که در رزق و روزى اش گشایشى ایجاد شود و در مرگش تأخیر افتد صله ى رحم کند . امام باقر (علیه السلام) از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت مى کند که آن حضرت فرمود : جبرئیل مرا خبر داد : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 152 ، باب صلة الرحم ، حدیث 15 ; بحار الانوار : 71 / 121 ، باب 3 ، حدیث 83 . 2 ـ مشکاة الانوار: 166، الفصل الخامس عشر فى صلة الرحم; بحار الانوار: 74 / 162، باب 7، حدیث 165. 3 ـ نهج البلاغه : 642 ، نامه ى 31 ، درباره ى زنان ; غرر الحکم : 407 ، حدیث 9329 . 4 ـ خصال : 1 / 32 ، من سره خصلتان ، حدیث 112 ; بحار الانوار : 71 / 89 ، باب 3 ، حدیث 5 . ________________________________________ صفحه 193 ________________________________________ إنّ رِیحَ الجَنّةِ توجَدُ مِن مسیرةِ ألفَ عام ، مَا یَجِدُها عَاقٌ وَلاَ قاطِعُ رَحم وَلاَ شیخٌ زان(1) . بى تردید بوى بهشت از هزار سال راه به مشام مى رسد ولى به مشام عاق پدر و مادر و قطع کننده ى رحم و پیرمرد زناکار نمى رسد . امام صادق (علیه السلام) فرمود : مردى به محضر رسول خدا آمد و گفت : براى من اقوامى است که نسبت به آنان صله ى رحم دارم ولى آنان مرا آزار مى دهند ، قصد کرده ام به زیارتشان نروم و آنان را ترک کنم . حضرت فرمود : این هنگام خدا همه ى شما را ترک خواهد کرد . گفت : چه کنم ؟ فرمود : به کسى که تو را محروم کرده عطا کن ، و با کسى که از تو بریده صله ى رحم کن ، و از کسى که به تو ستم ورزیده درگذر ; چون این گونه رفتار کردى خداى عزّ و جلّ پشتیبان تو و بر ضدّ آنان است(2) . 5 ـ نترسیدن از سرزنش سرزنش کنندگان اهل ایمان به ارزش هاى دینى و اخلاقى چنان پاى بند و استوارند که گویى کوهى ایستاده بر روى زمینند . آنان وقتى در برابر سرزنش و ملامت ملامتگران قرار مى گیرند که آنان را با ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ معانى الاخبار : 330 ، باب معنى الحیوف و الزنوق و الجواض ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 71 / 95 ، باب 3 ، حدیث 26 . 2 ـ عبد الله بن طلحة قال : سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول : إن رجلا أتى النبى (صلى الله علیه وآله وسلم) فقال : یا رسول الله ! إن لى أهلا قد کنت أصلهم ، وهم یؤذونى ، وقد أردت رفضهم ، فقال له رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) إذن یرفضکم الله جمیعا ، قال : وکیف أصنع ، قال : تعطى من حرمک ، وتصل من قطعک ، وتعفو عمن ظلمک ، فإذا فعلت ذلک کان الله عزّ وجل لک علیهم ظهیرا ، قال ابن طلحة : فقلت له (علیه السلام) : ما الظهیر ، قال : العون . الزهد : 36 ، باب البر الوالدین و القرابة ، حدیث 95 ; بحار الانوار : 71 / 100 ، باب 3 ، حدیث 50 . ________________________________________ صفحه 194 ________________________________________ زبان باطل گویشان به خاطر ایمان و اخلاق و رعایت حلال و حرام و پایدارى و استقامت در اجراى احکام الهى و عفت و عصمت ناموسشان مورد سرزنش قرار مى دهند . هیچ واهمه و ترسى به خود راه نمى دهند و حرکت خود را در راه مستقیم الهى تداوم مى بخشند و به حفظ ارزش ها مى کوشند و تحت تأثیر نابکاران جامعه و مردم پوک و پوچ قرار نمى گیرند . قرآن مى فرماید : ( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْم یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّة عَلَى الْکَافِرینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِم ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ )(1) . اى اهل ایمان ! هرکس از شما از دین خود باز گردد ( زیانى به خدا و پیامبر نمى رسد ) خدا در آینده گروهى را مى آورد که آنان را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند ، در برابر مؤمنان فروتن و نسبت به کافران نیرومندند ، در راه خدا جهاد مى کنند و از سرزنش کنندگان بیمى ندارند ، این فضل خداست که به هرکس بخواهد عطا مى کند و خدا بسیار عطاکننده و داناست . 6 ـ بسیار گفتن « لا حول ولا قوّة إلا بالله العلى العظیم » از سفارشات بسیار مهم قرآن مجید و روایات ، متذکر بودن انسان به ذکرى است که آن ذکر ، قلب را صفا مى دهد و سینه را جلا مى بخشد و روح را آراسته به نورانیت مى کند و نفس را به عرصه ى تزکیه مى کشاند و اعضا و جوارح را تحت تأثیر قرار مى دهد . از جمله ى آن ذکرها ، ذکر نورانى و ثمربخش « لا حول ولا قوة الاّ بالله العلى العظیم » است(2) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مائده ( 5 ) : 54 . 2 ـ در کتب معتبر ا ز مصادر خاصه ، در رابطه ى با این ذکر شریف روایات مفصلى ذکر شده است : کافى : 2 / 521 ، 525 ، 528 ، 530 ، 531 و . . . ; ثواب الأعمال : 162 ; وسائل الشیعه : 7 / 217 ، باب 43 ; مستدرک الوسائل : 5 / 366 ، باب 39 و . . . ________________________________________ صفحه 195 ________________________________________ « حول » به معناى تحول و دگرگونى و « قوت » به معناى توانایى و نیرومندى است ، و این حقیقت براى اهل بصیرت و صاحبان دانش و بینش و خردمندان بزم آفرینش مسلّم و قطعى است که در همه ى عرصه ى هستى و پهن دشت خلقت هیچ نوع تحوّل و دگرگونى و توانایى و نیرومندى جز با تکیه بر خداى برتر و بزرگ وجود ندارد . اگر او تحوّل چیزى را اراده کند تحوّل انجام خواهد گرفت ، گرچه همه ى موجودات جهان هستى در برابر خواست او بایستند ، و اگر او بخواهد نیرومندى اش را در کارى به کار گیرد به کار مى گیرد و هیچ نیرویى در برابر نیروى حضرتش تاب مقاومت ندارد . اگر این ذکر از دل شروع شود ، و نورانیتش روان و جان را در آغوش گیرد و بر زبان صادقانه جارى گردد ، این حقیقت خودنمایى خواهد کرد که همه ى دگرگونى ها به دست اوست و توانایى و نیرومندى در ملک و ملکوت و غیب و شهادت جز توانایى و نیروى او وجود ندارد ; بنابراین در صورتى که انسان وابسته به وجود مبارک حق باشد ، و راه استوار و صراط قویم اسلام را بپیماید وبه فرمان هاى ثمر بخش حضرت محبوب گردن نهد ، از تحولات و تغییرات باکى به خود راه نمى دهد و از هیچ قدرتى که در برابر قدرت دوست پوچ و هیچ است نمى هراسد و در برابر ستمگران مى ایستد ; و اگر ایستادنش به قیمت از دست دادن جانش تمام شود هم چون پیشواى شهیدان با همه ى وجود فریاد مى زند : إنّى لا أرَى الموتَ إلاّ سَعادةً ولا الحیاةَ مَعَ الظّالمینَ إلاّ بَرَماً(1) . من مرگ را جز سعادت و خوشبختى و زندگى با ستمگران را جز ملولى و نابودى نمى دانم . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مناقب : 4 / 68 ، فصل فى مکارم اخلاقه ( ع ) ; بحار الانوار : 44 / 192 ، باب 26 ، حدیث 4 . ________________________________________ صفحه 196 ________________________________________ کسى که به این صورت یاد خدا کند بى تردید خداى مهربان هم از او یاد مى کند . و یاد خدا نسبت به عبد تحقق آثار ذکر در خیمه ى حیات عبد و جلوه دادن توفیق در همه ى شؤون زندگى اوست . ( فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ )(1) . مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم . و این ذکر و یاد و متذکّر بودن باید پیوسته و دایم باشد ، که یاد و ذکر پیوسته و دایم اسلحه ى نیرومندى براى راندن شیطان و دور کردن او از عرصه ى زندگى است . ( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً )(2) . اى اهل ایمان خدا را فراوان و بسیار یاد کنید . ( فَإِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْکُرُوا اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِکُمْ )(3) . چون نماز را به پایان بردید پس خدا را در حال قیام و قعود و به پهلو خوابیده یاد کنید . ابن عباس در توضیح این آیه مى گوید : یعنى خدا را در شب و روز و در خشکى و دریا و در سفر و حضر و هنگام دارایى و تنگدستى و بیمارى و سلامت و پنهان و آشکار یاد کنید . این گونه ذکر در حقیقت همان ذکر قلبى دایمى است که در بخشى از فرصت ها ، بى اختیار و با اختیار بر زبان جارى مى شود و اشک از دیدگان بر چهره فرو مى ریزاند و اعضا و جوارح را در همه ى حرکاتشان از ضربه هاى مهلک ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 152 . 2 ـ احزاب ( 33 ) : 41 . 3 ـ نساء ( 4 ) : 103 . ________________________________________ صفحه 197 ________________________________________ شیطان حفظ مى کند و وسوسه گرى ها و اغواگرى ها را از دامن حیات دور مى نماید . رسول خدا (علیه السلام) مى فرماید : مَن أکثَرَ ذِکرَ اللهِ اَحَبَّهُ اللهُ ، وَمَنْ ذَکَرَ اللهَ کَثِیراً کُتِبَت لَه بَرَاءَتانِ : بَرَاءَةٌ مِن النّارِ وَبَراءَةٌ مِن النِّفاقِ(1) . کسى که همواره یاد خدا کند خدا او را دوست خواهد داشت ، و کسى که پیوسته یاد خدا باشد دو برائت براى او ثبت مى شود : برائتى از آتش دوزخ و برائتى از دورویى و نفاق . امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : شِیعَتُنا الَّذینَ إذا خَلَوْا ذَکَروا اللهَ کَثیراً(2) . شیعیان ما کسانى هستند که چون خلوت کنند در آن خلوت پیوسته خدا را یاد مى کنند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 499 ، باب ذکر الله عز و جل کثیراً ، حدیث 3 ; محجة البیضاء : 2 / 268 ، کتاب الأذکار و الدعوات ، باب اول . 2 ـ کافى : 2 / 499 ، باب ذکر الله عز و جل کثیراً ، حدیث 2 ; محجة البیضاء : 2 / 268 ، کتاب الأذکار و الدعوات ، باب اول . فقیر حسین انصاریان بعد فهرست قبل خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ اعراف ( 7 ) : 199 بخش نهم توصیه هاى حق به حسنات اخلاقى سفارش خدا به پیامبران در میان توصیه هاى حضرت حق به پیامبرانش ، بیشترین توصیه اى که به چشم مى خورد ، توصیه به حسنات اخلاقى است ; زیرا ظهور حسنات اخلاقى در افق وجود انسان سبب خوشبختى او در دنیا و آخرت و عامل جذب مردم به پاکى ها و نیکى هاست . همه ى پیامبران توصیه هاى حضرت حق را با دل و جان پذیرفتند و حقایق سفارش شده را بر صفحه ى نفس ثابت و استوار نمودند و هر عاقل منصفى را به خاطر آراسته بودنشان به حسنات اخلاقى به خود و آیین نجات بخششان جذب کردند . توصیه هاى حضرت حق به پیامبران گاهى خطاب به همه ى آنان و گاهى به فردى خاص است . بخشى از این توصیه ها در قرآن مجید است ، مانند : توصیه به عفو و گذشت ، دورى جستن از انتقام بى مورد ، فرو خوردن خشم ، نیکى با دیگران ، انفاق ، صدقه ، رعایت حق ایتام و مساکین و مستضعفان ، اصلاح میان مردم ، دعوت به صلح و آشتى و آرامش و اتحاد و وحدت ، پیروى از حق ، حرکت در راه راست ، امر به معروف و نهى از منکر ، مشورت با اهل عقل و درایت ، رعایت حقوق همسایه و دوست و زیردست ، داورى به عدالت ، رعایت ادب ضیافت و میهمانى ، تشویق به کار خیر و برّ و احسان ، رعایت حقوق اسیران و بردگان و پرهیز از ستم و تجاوز . بخشى از توصیه هاى حق در احادیث قدسى است که لازم مى دانم به مواردى از آن اشاره کنم . ________________________________________ صفحه 202 ________________________________________ 1 ـ ورع یَا أحمد ! عَلَیکَ بِالوَرَعِ ، فَإنَّ الوَرَعَ رأسُ الدِّینِ وَوَسَطُ الدّینِ وآخَرُ الدِّینِ . إنَّ الوَرَعَ یُقَرِّبُ العَبدَ إلَى اللهِ تَعالَى . . .(1) . اى احمد ! بر تو باد به ورع و اجتناب از گناه و حفظ خود از فساد ; زیرا ورع سرِ دین و وسط دین و پایان دین است . بى تردید ورع انسان را به خداى بزرگ نزدیک مى کند . در روایتى دیگر آمده است : سُئِلَ أمیرُالمُؤمنین (علیه السلام) مَا ثَبَاتُ الإیمانِ ؟ فَقَالَ : الوَرَعُ . فَقِیلَ لَه مَا زَوالُهُ ؟ قَالَ : الطَّمَعُ(2) . از امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرسیدند : مایه ى استوارى و پابرجایى ایمان چیست ؟ فرمود : اجتناب از گناه و پرهیزکارى ، به حضرت گفتند : سبب نابودى ایمان چیست ؟ فرمود : طمع . حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود : عَلَیکُم بِالوَرَعِ وَصِدقِ الحَدِیثِ وَأداءِ الأمانَةِ وَعِفَّةِ البَطنِ وَالفَرْجِ(3) . بر شما باد به پرهیزکارى و اجتناب از گناه و راستى در گفتار و اداى امانت و پاک نگاه داشتن شکم و شهوت از حرام . رعایت ورع و اجتناب از گناه در همه ى شؤون زندگى سبب بیرون آمدن از حجاب هایى است که مانع پرواز انسان به سوى مقام قرب و عامل محروم ماندن ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ارشاد القلوب : 1 / 203 ، الباب الرابع و الخمسون ; بحار الانوار : 74 / 26 ، باب 2 ، حدیث 6 . 2 ـ امالى صدوق : 289 ، المجلس الثامن و الأربعون ، حدیث 11 ; سفینة البحار : 8 / 439 ، فى الورع . 3 ـ امالى طوسى : 222 ، المجلس الثامن ، حدیث 384 ; بحار الانوار : 67 / 306 ، باب 57 ، حدیث 28 . ________________________________________ صفحه 203 ________________________________________ انسان از دیدن انوار جلال و جمال و علت نرسیدن به مقام کمال و دور ماندن از تحقق آرزوها و آمال واقعى است . برداشته شدن هر حجابى سبب درک و کشف حقیقتى است که پیش از آن براى انسان نمودار و نمایان و قابل دیدن نبود . حجاب معنوى بدترین و ضخیم ترین پرده اى است که دیده ى باطن عبد را از مشاهده ى جمال حضرت ربّ مانع مى شود . این حجاب ها از دلبستگى هاى بى مورد و وابستگى هاى بى حکمت و ارتباط هاى خالى از بصیرت به امور فریبنده ى مادى به صورت ، زیبا و به حقیقت ، دیو سیرت به وجود مى آید و هر یک از این حجاب ها سبب روى کردن انسان به گناهى یا گناهانى است که عاقبت و پایان آن گناهان غضب حق و آتش سوزان دوزخ است . غفلت از حجاب درون این حجاب ها آن چنان در باطن انسان ایجاد کدورت مى نماید که گاهى انسان از احساس این که محجوب است غافل و بى خبر مى ماند و همه ى سعادت را از دست مى دهد و با دیوان و ددان که غارت گر حالات انسانى اند همنشین مى شود و سرمایه هاى معنوى خود را بدون این که توجه داشته باشد به غارت مى دهد ! افسوس که گوهر نفس نفیس *** از کف دادى به متاع خسیس از یوسف عشق گذشته به هیچ *** با گرگ هوا هم راز و انیس بستى ز بساط سلیمان چشم *** با دیو طبیعت گشته جلیس دردى که تو راست دوا نکند *** صد جالینوس و ارسطالیس از بحث و نظر سودى نبرى *** هرچند کنى عمرى تدریس ________________________________________ صفحه 204 ________________________________________ همه ى حقایق معنوى به صورت مایه و استعدادهاى ملکوتى به شکل سرمایه در درون انسان موجود است و بر اساس هر حقیقت و هر استعداد براى انسان دیده اى است که به وسیله ى آن دیده مى توان آن حقیقت یا آن استعداد را مشاهده و کشف کرد و آن را هم چون خورشید از افق وجود خود تحقق و طلوع داد و به این وسیله به مقام قرب رسید و این همه در گرو ورع و اجتناب از گناهان ظاهرى و باطنى است که سبب کشف حجاب ها و مشاهده ى حقایق و حرکت مشتاقانه به سوى مقام قرب است . سالک عارف و صادق عاشق و مؤمن لایق ، چون به جذبه ى ارادت و کمک صفاى باطن و عشق به محبوب از اسفل سافلین طبیعت و چاه عمیق مادیّت و حالات پست حیوانیّت روى به اعلا علّیّین شریعت نهد و با صدق و درستى قدم در راه حقیقت بر اساس قانون ریاضت و مجاهدت در پناه بدرقه ى متابعت از فرمان هاى حق گذارد ، از حجاب ها گذر کند و با گذر از هر حجابى دیده ى مناسب آن مقام گشاده شود و احوال آن مقام منظور و مقصود نظر وى گردد . حقیقت یقین در این مسیر دیده ى عقل پس از گذشتن از حجاب جهل ، باز شود ، و به اندازه ى رفع حجاب و ظهور صفاى عقل معانى معقول روى نماید و انسان تا حدّى به اسرار معقولات پى برد و چون از کشف معقولات عبور کند مکاشفات قلبى پدید آید و مقام کشف شهودى حاصل گردد و دیدار انواع انوار دست دهد . پس از گذر از این ناحیه مکاشفات سرّى پیش آید و روزنه ى الهام به روى باطن باز شود و اسرار آفرینش و حکمت هستى و وجود رخ نماید و با گذر از این عرصه ى روحانى مکاشفات روحى نمایان گردد و پرده هایى از ملکوت را به انسان نشان دهند و رؤیت جنّات نعیم و درکات جحیم به انسان عرضه شود . ________________________________________ صفحه 205 ________________________________________ چنان که در روایتى آمده است : پیامبر به شخصى به نام حارثه فرمود : حقیقت ایمانت چیست ؟ گفت : نَفس خود را از دنیا کنار زدم ( از امور مادى بى مورد اعراض کردم ) ، روز را تشنه و شب را به عبادت گذراندم ، گویى آشکارا به عرش خدا مى نگرم ، اهل بهشت را مى بینم که یکدیگر را دیدار مى کنند ، و دوزخیان را مشاهده مى کنم که با یکدیگر در حال ستیز و جدالند . پیامبر فرمود : هرکس مى خواهد به بنده اى بنگرد که خدا قلب او را نورانى ساخته ، به حارثه بنگرد(1) . پیامبر بزرگ اسلام درباره ى حقیقت بینى خود فرموده است : عُرِضَت عَلىَّ أهل الجنّة فرأیتُ أکثرُ أهلِها المَساکین ، وَعُرِضَت عَلَىَّ النّار فَرَأیْتُ أکثرُ أهلها النّساء وَالأغنیاء(2) . اهل بهشت بر من عرضه شدند ، بیشتر آنان را تهیدستان دیدم ; و اهل دوزخ بر من عرضه شدند ، بیشتر آنان را زنان ـ مؤثر در فساد خانواده و جامعه ـ و ثروتمندان ـ طمعکار و بخیل ـ دیدم . آرى ، وقتى حجاب ها که بدتر از همه ى آنها حجاب خودیّت و منیّت است از میان برود ، حقایق پشت پرده کشف مى شود و کرامات و اطلاع بر خیالات دیگران و گذر از آب و طىّ الارض پدید مى آید و این همه ، میوه ى شیرین ورع و محصول پرقیمت پرهیزکارى و اجتناب از گناهان است . خداى مهربان در توصیه اش در مورد ورع به پیامبر فرمود : اى احمد ! ورع مانند گوشواره ى بسیار زیبا و پرقیمت در میان زیورها و چون نان میان غذاهاست ، بى تردید ورع سر ایمان و ستون دین است ، ورع در مثل مانند کشتى در دریاست ، چنان که از دریا مگر کسى که سوار بر کشتى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ التصوف تاج الاسلام : 23 . 2 ـ مراحل السالکین : 134 . ________________________________________ صفحه 206 ________________________________________ باشد نجات نمى یابد ، زاهدان هم جز با ورع به نجات نمى رسند(1) . خداى عزیز ورع را مایه ى کمال و سرمایه ى جمال و لباس جلال و سر ایمان و ستون دین و چون کشتى نجات بخش خوانده است ، بر ماست که از این حسنه ى اخلاقى و زیور باطنى استفاده کنیم و توشه اى قابل توجه براى آخرت خود از برکت آن فراهم آوریم . 2 ـ احترام به محتاج و فقیر خداى مهربان در یکى از توصیه هایش به موسى بن عمران فرمود : أکرِمِ السائِلَ إذا أتاکَ ، بِرَدّ جَمیل أو إعطَاء یَسِیر(2) . به درخواست کننده ى نیازمند ، با رد کردنش به صورتى زیبا ـ اگر مالى ندارى ـ یا پرداخت به او ـ گرچه به مالى اندک ـ احترام بگذار و او را گرامى دار . ثروت و مال در حقیقت امانتى از سوى خدا در اختیار انسان است تا انسان از آن مال احتیاجات و نیازهاى خود را برآورده کند و به اندازه ى مسکن و پوشاک و خوراک و مرکَب و مخارج ضرورى دیگر از آن استفاده نماید و مازاد بر آن را به صورت انفاق ، صدقه ، زکات ، خمس به نیازمندان آبرودار و اقوام فقیر و از کار افتادگان و ایتام تهى دست بپردازد . بخل در پرداخت مال امرى بسیار ناپسند و مذموم و موجب شقاوت و سبب دچار شدن انسان به آتش دوزخ است(3) . حضرت على (علیه السلام) درباره ى بهترین اموال مى فرماید : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ارشاد القلوب : 1 / 203 ، الباب الرابع والخمسون ; بحار الانوار : 74 / 26 ، باب 2 ، حدیث 6 . 2 ـ کافى : 8 / 45 ، حدیث موسى ( ع ) ، حدیث 8 ; بحار الانوار : 74 / 34 ، باب 2 ، حدیث 7 . 3 ـ سوره ى توبه ( 9 ) : 34 . ________________________________________ صفحه 207 ________________________________________ أفضَلُ المالِ مَا وَقى بِه العِرضُ وَقُضِیَت بِهِ الحُقوقُ(1) . برترین مال ، مالى است که آبروى انسان به آن حفظ شود و به وسیله ى آن حقوق الهى و مردم ادا گردد . أفضلُ الأموال أحسنُها أثراً عَلَیک(2) . برترین اموال خوش اثرترین آنها بر تو است . امام صادق (علیه السلام) فرمود : المَالُ مَالُ اللهِ ، جَعَلَهُ وَدائِعَ عِندَ خَلْقِهِ ، وَأمَرَهُمْ : أن یَأْکُلُوا مِنهُ قَصْداً وَیَشْرِبُوا مِنهُ قَصْداً وَیَلْبِسُوا مِنهُ قَصداً وَیَنْکِحُوا مِنهُ قَصداً وَیَرْکِبُوا مِنهُ قَصداً ; فَمَن تَعَدّى ذَلِک کَانَ مَا أکَلَهُ حَراماً وَمَا رَکِبَهُ مِنْهُ حَراماً(3) . مال ، مال خداست ، آن را نزد آفریده هایش به امانت نهاده ، و آنان را فرمان داده : از آن مال در حدّ میانه و بدون افراط و تفریط بخورند و بیاشامند و بپوشند و ازدواج کنند و بر مرکب سوارى بنشینند ; پس کسى که از حد میانه در مصرف مال تجاوز کند ، آنچه از آن مى خورد و بر آن سوار مى شود حرام است . حضرت على (علیه السلام) درباره ى بدترین اموال مى فرماید : شرّ الأموَالِ مَا لَم یُغْنِ عَن صاحِبِه(4) . بدترین اموال ، مالى است که غضب و عذاب خدا را از صاحبش برطرف نکند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بحار الانوار : 75 / 7 ، تتمة باب 15 ، حدیث 60 . 2 ـ غرر الحکم : 367 ، خیر الأموال ، حدیث 8288 . 3 ـ مستدرک الوسائل : 13 / 52 ، باب 19 ، حدیث 14720 . 4 ـ غرر الحکم : 369 ، شر الأموال ، حدیث 8353 ; هدایة العلم : 583 . ________________________________________ صفحه 208 ________________________________________ شَرّ المالِ مَا لَم یُنْفِقُ فِى سَبِیلِ اللهِ مِنهُ وَلَم تُؤدّ زَکاتُه(1) . بدترین مال ، مالى است که از آن در راه خدا انفاق نشود و زکاتش را نپردازند . حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سبب دوام و بقاى مال را هزینه کردن آن در راه خدا و رفع نیاز نیازمندان مى داند : مَن کَثُرَتْ نِعَمُ اللهِ عَلیهِ ، کَثُرَتْ حَوَائِجُ النّاسِ إلَیهِ ; فَمَنْ قَامَ للهِ فِیها بِمَا یَجِبُ فِیهَا عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَالبَقَاءِ ، وَمَن لَم یَقُم فِیهَا بِمَا یَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوالِ وَالفَنَاءِ(2) . کسى که نعمت خدا بر او زیاد شود ، نیازمندى هاى مردم به او زیاد مى گردد ; پس کسى که به پرداخت آنچه در مال واجب است برخیزد ، مال را در معرض دوام و بقا قرار داده و کسى که به پرداخت آنچه در مال واجب است اقدام نکند ، آن را در معرض زوال و نابودى گذاشته است . 3 ـ مایه هاى تقرب به خدا حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود : خداى متعال به موسى وحى کرد : بى تردید چیزى عبد را محبوب تر از سه چیز نزد من ، به من نزدیک نمى کند . موسى گفت : آن سه چیز کدام است ؟ فرمود : زهد و بى رغبتى به دنیا ، و اجتناب از گناهان ، و گریه از بیم من . موسى گفت : براى کسى که این سه حقیقت را به کار گیرد چیست ؟ خدا فرمود : حکومت و تفویض هرکارى را در بهشت براى زاهدان قرار مى دهم و همه ى مردم را نسبت به اعمالشان بازرسى مى کنم ، ولى پرونده ى اجتناب کنندگان از گناه را تفتیش نخواهم کرد ، اما گریه کنندگان در رفیق ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ غرر الحکم : 369 ، شر الأموال : حدیث 8354 ; هدایة العلم : 583 . 2 ـ نهج البلاغه : 864 ، حکمت 372 . ________________________________________ صفحه 209 ________________________________________ اعلایند و کسى با آنان در این مقام شریک نخواهد بود(1) . خداى مهربان در وصیتى به موسى (علیه السلام) فرمود : یَابنَ عِمرانَ ! هَب لِى مِن قَلبِکَ الخُشُوعَ وَمِن بَدنِکَ الخُضُوعَ وَمِن عَینَیکَ الدُّمُوعَ فِى ظُلَمِ اللَّیلِ وَادْعُنى فَإنّکَ تَجِدُنِى قَرِیباً مُجِیباً(2) . پسر عمران ! براى من در تاریکى هاى شب از دلت خشوع و از بدنت فروتنى و از دو دیده ات اشک بیاور و مرا بخوان که بى تردید مرا نزدیک و اجابت کننده خواهى یافت . حضرت امام باقر (علیه السلام) مى فرماید : موسى بن عمران از پروردگار درخواست وصیت و سفارش کرد و گفت : پروردگارا ! مرا سفارش و وصیت کن . خطاب رسید : تو را به توحید و عبادت خود سفارش مى کنم . باز گفت : پروردگارا ! مرا سفارش و وصیت کن . سه بار جواب آمد تو را به توحید و عبادت خود سفارش مى کنم . دیگر بار گفت : مرا وصیت کن . پاسخ آمد تو را به رعایت و حفظ حقوق مادرت وصیت مى کنم . گفت : باز هم مرا وصیت کن . خطاب رسید : تو را به رعایت و حفظ حقوق مادرت وصیت مى کنم . موسى گفت : باز هم مرا سفارش و وصیت کن . جواب آمد : تو را به رعایت حقوق پدرت سفارش مى کنم . حضرت باقر (علیه السلام) فرمود : به این خاطر گفته اند نیکى به مادر سه و به پدر یک سوم(3) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عن حمزة بن حمران ، عن أبی عبد الله (علیه السلام) ، قال : أوحى الله تعالى إلى موسى أنه : ما یتقرب إلی عبد بشیء أحب إلی من ثلاث خصال ، فقال موسى : وما هی یا رب ؟ قال : الزهد فی الدنیا ، والورع من محارمی ، والبکاء من خشیتی ، فقال موسى : فما لمن صنع ذلک ، فقال : أما الزاهدون فی الدنیا ; فأحکمهم فی الجنة ، وأما الورعون عن محارمی ; فإنی أفتش الناس ولا أفتشهم ، وأما البکاءون من خشیتی ; ففی الرفیق الأعلى لا یشرکهم فیه أحد . قصص الأنبیاء راوندى : 161 ، باب 5 ، حدیث 181 ; بحار الانوار : 13 / 352 ، باب 11 ، حدیث 46 . 2 ـ امالى صدوق: 356، المجلس السابع و الخمسون، حدیث 1; بحار الانوار: 13 / 329، باب 11، حدیث 7. عن جابر ، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال : قال موسى بن عمران (علیه السلام) : یا رب ! أوصنی ، قال : أوصیک بی ، فقال : یا رب ! أوصنی ، قال أوصیک بی ثلاثا ، فقال : یا رب ! أوصنی ، قال : أوصیک بأمک ، قال : یا رب ! أوصنی ، قال أوصیک بأمک ، قال : أوصنی ، قال : أوصیک بأبیک ، قال : فکان یقال لأجل ذلک أن للأم ثلثا البر و للأب الثلث . امالى صدوق : 511 ، المجلس السابع و السبعون ، حدیث 5 ; روضة الواعظین : 2 / 368 ، فى ذکر وجوب بر الوالدین ; بحار الانوار : 71 / 66 ، باب 2 ، حدیث 36 . ________________________________________ صفحه 210 ________________________________________ پرسش هاى موسى از خدا و پاسخ خدا نه تنها موسى بن عمران بلکه بسیارى از پیامبران بویژه پیامبر بزرگ اسلام پرسش هایى درباره ى معارف و حقایق از حضرت حق داشتند که خداى مهربان پاسخ آنان را عنایت کرده است . بخش مهمى از این پرسش ها در رابطه با حسنات اخلاقى بوده که در این زمینه به یک قطعه از این پرسش ها که موسى بن عمران از حضرت حق داشته و پاسخ هاى بسیار مهمى شنیده اشاره مى رود . امام عسکرى (علیه السلام) مى فرماید : هنگامى که موسى بن عمران با خدا سخن مى گفت عرضه داشت : خدایا ! پاداش کسى که شهادت دهد من فرستاده و پیامبر توام و تو با من سخن مى گویى چیست ؟ خدا فرمود : فرشتگانم به سوى او مى آیند و وى را به بهشتم بشارت مى دهند . موسى گفت : پاداش کسى که در پیشگاهت مى ایستد و همواره نماز به جا مى آورد چیست ؟ فرمود : به خاطر رکوع و سجود و قیام و قعودش به فرشتگانم مباهات مى کنم ، و کسى که به فرشتگانم به او مباهات کنم او را عذاب نخواهم کرد . موسى گفت : پاداش کسى که به خاطر خشنودیت مسکینى را طعام دهد چیست ؟ فرمود : فرمان مى دهم ندا دهنده اى بر فراز همه ى خلایق ندا دهد فلان پسرِ فلان از آزاد شده هاى خدا از آتش دوزخ است . ________________________________________ صفحه 211 ________________________________________ موسى گفت : پاداش کسى که صله ى رحم کند چیست ؟ فرمود : مرگش را به تأخیر مى اندازم و سکرات موت را بر او آسان مى کنم ، و خزانه داران بهشت او را ندا مى کنند به سوى ما بیا و از هر درى که خواستى وارد بهشت شو . موسى گفت : پاداش کسى که آزارش را از مردم نگاه دارد و نیکى و خیرش را به مردم برساند چیست ؟ فرمود : روز قیامت ، آتش به او ندا مى کند که تو را بر من راهى نیست . گفت : پاداش کسى که با زبان و دلش تو را یاد کند چیست ؟ فرمود : موسى ! او را در قیامت در سایه ى عرشم قرار مى دهم و در حمایت خود مى گیرم . گفت : پاداش کسى که پنهان و آشکار آیات حکیمانه ات را تلاوت کند چیست ؟ فرمود : اى موسى ! چون برق بر صراط خواهد گذشت . گفت : پاداش کسى که بر آزار و سرزنش مردم چون وابسته به تو است صبر کند چیست ؟ فرمود : او را در برابر ترس هاى روز قیامت یارى مى دهم . گفت : پاداش کسى که چشم هایش از خشیت تو اشک بریزد چیست ؟ فرمود : چهره اش را از حرارت آتش دوزخ حفظ مى کنم و او را از روز فزع اکبر ایمنى مى دهم . گفت : پاداش کسى که به خاطر حیاى از تو خیانت را ترک کند چیست ؟ فرمود : روز قیامت براى او ایمنى است . گفت : پاداش کسى که به اهل طاعتت محبت ورزد چیست ؟ فرمود : او را بر آتش دوزخ حرام مى کنم . گفت : پاداش کسى که مؤمنى را عمداً به قتل برساند چیست ؟ فرمود : روز قیامت به او نظر رحمت نمى اندازم و از لغزشش گذشت نمى کنم . گفت : پاداش کسى که کافرى را به سوى اسلام دعوت کند چیست ؟ فرمود : به او درباره ى هرکسى که بخواهد اجازه ى شفاعت مى دهم . ________________________________________ صفحه 212 ________________________________________ گفت : پاداش کسى که نمازهایش را به وقت بخواند چیست ؟ فرمود : درخواست هایش را به او عطا مى کنم و بهشتم را بر او مباح مى نمایم . گفت : پاداش کسى که وضویش را براى خشیت تو کامل و تمام انجام دهد چیست ؟ فرمود : او را روز قیامت برمى انگیزم در حالى که میان دو چشمش نورى است که مى درخشد . گفت : پاداش کسى که روزه ى رمضان را به خاطر رضا و خشنودى تو بگیرد چیست ؟ فرمود : او را در قیامت در جایگاهى قرار مى دهم که در آن ترسى نیست . . .(1) . 4 ـ سه توصیه حضرت حق به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) کتاب خدا که در مدت بیست و سه سال به تدریج به پیامبر اسلام نازل شد از ابتداى نزول تا پایان نزول ، همه ى مردم و بویژه پیامبر بزرگوار را به اجراى حسنات اخلاقى دعوت کرد . قرآن مجید امنیت و اعتبار و قیمت و ارزش انسان را پس از ایمان در گرو حسنات اخلاقى سپس کارهاى پسندیده دانست . قرآن در ضمن توصیه هایش به پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) او را به سه حقیقت اخلاقى فرمان داد : ( خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ )(2) . عفو و گذشت را فرا گیر و به همه ى کارهاى نیک و پسندیده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى صدوق : 207 ، المجلس السابع و الثلاثون ، حدیث 8 ; بحار الانوار : 13 / 327 ، باب 11، حدیث 4. 2 ـ اعراف ( 7 ) : 199 . ________________________________________ صفحه 213 ________________________________________ در توضیح آیه ى شریفه باید گفت : خداى مهربان به پیامبر توصیه مى کند بى ادبى دیگران و بدى ها و آزارشان را نسبت به خود ندیده بگیر و در رفتارت با آنان سخت گیرى مکن و با آنان در حال مدارا باش و عذرشان را قبول کن و از آنان چیزى بیش از آنچه قدرت دارند مخواه . پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) این توصیه را در تمام طول زندگیش به کار گرفت ، از بى ادبى مردمان گذشت کرد و بدى هاى آنان را به شخص خودش عفو فرمود و در هیچ شرایطى مدارا را از دست نداد و از احدى نسبت به خود انتقام نگرفت . تفسیر منهج الصادقین از حضرت صادق (علیه السلام) در ذیل این آیه روایت مى کند : خداى متعال پیامبرش را به این آیه به مکارم اخلاق امر فرمود و در قرآن آیه اى نیست که جامع تر از این آیه بر مکارم اخلاق باشد(1) . در روایتى آمده است : روزى که این آیه نازل شد پیامبر به امین وحى گفت : این آیه چه مى گوید ؟ گفت : نمى دانم مگر این که بپرسم . به مقام قرب توجه کرد ، سپس گفت : اى پیامبر ! إنّ ربّکَ یَأمُرک أن تَصِل مَن قَطَعَک وَتُعطِى مَن حَرَمَک وَتَعفُو عَمن ظَلَمَک(2) ; پروردگارت به تو فرمان مى دهد که صله ى رحم کنى با کسى که با تو قطع رحم کرده و عطا کنى به کسى که تو را از عطایش محروم نموده و گذشت کنى از کسى که بر تو ستم ورزیده است . خذ العفو عفو و گذشت اخلاق نیک و پسندیده ى خداست و بر بندگان است که براى راحت خود و راحت دیگران این خُلق پسندیده را از مولاى خود پروردگار ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ منهج الصادقین : 4 / 154 . 2 ـ عوالى اللآلى : 2 / 137 ، المسلک الرابع ، حدیث 378 ، ذیل آیه ى شریفه ى ( خُذ العَفوَ وَأْمُرْ بِالْعُرفِ ) . ________________________________________ صفحه 214 ________________________________________ مهربان فرا گیرند و در هر موقعیتى به کار بندند . در بعضى از احادیث قدسیه آمده که خداى متعال مى فرماید : نَادَیتُمونِى فَلَبَّیتکُم ، سَأَلتُمُونِى فَاَعطَیتُکُم ، بَارَزتُمونى فَأمهَلتُکُم ، تَرَکتُمونِى فَرَعیتُکُم ، عَصَیتُمُونِى فَستَرتُکُم ، فَإن رَجعْتُم إلى قِبلْتُکُم وَإن أدبرتُم عَنّى انتَظرتُکُم(1) . مرا خواندید شما را اجابت کردم ، از من خواستید به شما عطا نمودم ، با من به جنگ و مخالفت برخاستید شما را مهلت دادم ، مرا واگذاشتید شما را رعایت کردم ، مرا معصیت کردید بر شما پوشاندم ، اگر به من باز گردید شما را مى پذیرم و اگر از من روى بگردانید به انتظار شما خواهم بود . در حدیثى آمده است : إذا تَابَ الشیخ یقولُ الله عزّ وجلّ : الآن ! إذا ذَهَبت قُوّتُک وَتُقطّعَت شَهوَتُک ؟ بَلى أنا أرحَم الرّاحِمین ، بَلى أنا أرحَم الرّاحمین(2) . هنگامى که پیرمرد توبه کند خداى عزّ و جلّ مى فرماید : اکنون که قدرتت از دست رفته و میل و شهوتت قطع شده توبه مى کنى ؟ توبه کن که من مهربانترین مهربانانم ، آرى من مهربانترین مهربانانم . راستى براى مردم چه زندگى خوشى و چه امنیت و راحتى و چه اعتبار و اعتمادى ظهور مى کند اگر همه متخلق به اخلاق حق شوند !! از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت شده است : المُؤمِنُ یَأخُذ مِن اللهِ خُلقاً حَسناً(3) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کشف الاسرار : 3 / 829 . 2 ـ کشف الاسرار : 3 / 830 . 3 ـ کشف الاسرار : 3 / 830 . ________________________________________ صفحه 215 ________________________________________ مؤمن از خدا اخلاق نیکو فرا مى گیرد . وأْمُرْ بالعرف سپس آیه ى شریفه به پیامبر توصیه مى کند : مردم را به همه ى کارهاى نیک و پسندیده و آنچه را عقل سالم و خرد ناب ، شایسته مى داند فرمان ده . وأعرض عن الجاهلین در مرحله ى بعد مى گوید : از نادانان روى بگردان و با آنان وارد ستیز و مجادله مشو . نادانان به خاطر سفاهت و پوکى و پستى و کم ظرفیتى ، هنگامى که با بزرگان و اهل شخصیت و دعوت کنندگان به حق روبرو مى شوند ، سخن زشت مى گویند ، تهمت مى زنند ، سنگ اندازى در راه خدا مى کنند ، دهن کجى مى نمایند ، حق را به مسخره مى گیرند ; قرآن به پیامبر مى فرماید در برخورد با اینان هم چون خود آنان وارد مبارزه با آنان مشو ، بلکه بردبارى و حوصله به خرج ده و شکیبایى پیشه کن و سخن و کارشان را نادیده بگیر و با متانت و وقار از آنان اعراض کن که این گونه رفتار و منش هم در حفظ شخصیت تو مؤثر است و هم زمینه اى براى فرو نشاندن آتش خشم و حسد و تعصب نادانان و بیدار ساختن آنان است . اصول فضایل اخلاقى دانشمندان بزرگ و متخصصان علم اخلاق فرموده اند : اصول فضایل اخلاقى بر طبق اصول قواى انسانى در سه بخش خلاصه مى شود : 1 ـ عفت 2 ـ عقل 3 ـ غضب . ________________________________________ صفحه 216 ________________________________________ 1 ـ عقیده ى دانشمندان و حکماى الهى بر این است که همه ى فضایل نفسى چون مهرورزى ، فروتنى ، خشوع ، نیکوکارى ، گذشت و . . . مندرج در عفت است که آیه ى شریفه ى ( خُذ العَفْو ) به این حقیقت اشارت دارد . 2 ـ عنوان فضایل عقلى حکمت است ، و آن عبارت از آگاهى و بصیرت از قواعد زندگى سالم و دانستن واقعیات حیات و علم به حقوق فرد و جامعه و توجه به روابط انسانى متقابل است ، که آیه ى شریفه در قسمت دوم آیه ( وَأْمُر بِالعُرْف ) به این حقایق نظر دارد . 3 ـ تسلّط بر نفس در برابر قّوه ى غضبیه ، و حاکمیت بر حالت خشم براى سالم ماندن دیگران از حملات این دیو درونى که نامش شجاعت است مندرج در ( اعرِض عَن الجاهِلین ) است . به همین خاطر مى گویند این آیه جامع ترین آیه ى قرآن در بخش حسنات اخلاقى است و اگر فرد و خانواده و جامعه بر اساس واقعیات این آیه عمل کند از شرّ دنیا و آخرت در امان خواهد ماند . حضرت رضا (علیه السلام) در روایت بسیار مهمى مى فرماید : مؤمن ، مؤمن نیست مگر این که سه خصلت در او باشد : خصلتى از پروردگارش و روشى از پیامبرش و سنتى از ولىّ و رهبرش امام معصوم . اما از پروردگارش : خصلت پنهان داشتن سرّ و راز مردم در او باشد . خداى ( عزّ و جلّ ) مى فرماید : « پروردگار داناى نهان است و این نهان را براى احدى جز پیامبرى که بپسندد آشکار نمى کند »(1) . و اما از پیامبرش : خصلت مداراى با مردم در او باشد ; خداى ( عزّ و جلّ ) پیامبرش را به مداراى با مردم فرمان داد و گفت : « ملازم عفو و گذشت باش و همه را به امور شایسته و پسندیده فرمان ده »(2) . و اما از ولى و رهبرش : صبر در راحت و رنج در او باشد ، ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ جن ( 72 ) : 26 ـ 27 . 2 ـ اعراف (7) : 199 . ________________________________________ صفحه 217 ________________________________________ خداى ( عزوجل ) مى فرماید : « و در سختى و زیان و در هنگام جنگ شکیبایانند ; آنانند کسانى که راست گفته اند و آنان همان پرهیزکارانند » .(1) . امام صادق (علیه السلام) فرمود : إنّ اللهَ أدَّبَ مُحَمّداً (صلى الله علیه وآله وسلم) فَأحْسَنَ تَأدِیبَهُ فَقالَ : خُذِ العَفْوَ وَأْمُر بِالعُرفِ وَأعْرِض عَنِ الجَاهِلِینَ(2) . خدا پیامبرش را به ادب آراست و نیکو آراست و ادب این بود که به او فرمود : « ملازم گذشت باش و به امور شایسته و پسندیده فرمان ده و از نادانان روى بگردان » . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ این روایت در مصادر مختلف با کمى اختلاف ذکر شده است : عن مبارک مولى الرضا علی بن موسى (علیهما السلام) قال : لا یکون المؤمن مؤمنا حتى یکون فیه ثلاث خصال : سنة من ربه ، وسنة من نبیه ، وسنة من ولیه ، فأما السنة من ربه : فکتمان سره ، قال الله جل جلاله ( عالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلاَ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول ) وأما السنة من نبیه : فمداراة الناس ، فإن الله عز و جل أمر نبیه بمداراة الناس فقال : ( خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ ) وأما السنة من ولیه ، فالصبر فی البأساء والضراء ، یقول الله عز و جل ( وَالصّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ) . کافى : 2 / 241، باب المؤمن وعلاماته، حدیث 39; عیون اخبار الرضا : 1 / 256، باب 26، حدیث 9 ; امالى صدوق : 329 ، المجلس الثالث والخمسون ، حدیث 8 ; بحار الانوار : 24 / 39 ، باب 26 ، حدیث 16 و . . . 2 ـ تهذیب : 9 / 397 ، باب من الزیادات ، حدیث 24 ; اعراف ( 7 ) : 199 . بعد فهرست قبل وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ بقره ( 2 ) : 207 بخش دهم روش پاکان در زندگى دستورات اخلاقى خداى متعال به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) پیامبر عزیز اسلام علاوه بر این که از سوى خدا در قرآن مجید توصیه به حسنات اخلاقى شده ، در غیر قرآن هم از جانب حق به حسنات اخلاقى سفارش شده است ، چنان که در روایتى مى فرماید : أوصَانِى رَبّى بِتِسع : أوصانِى بِالإخلاصِ فِى السرّ وَالعَلانِیَةِ ، وَالعَدلِ فِى الرِّضا وَالغَضَبِ ، وَالقَصدِ فِى الفَقرِ وَالغِنى ، وَأن أعفُوَ عَمّن ظَلَمَنِى ، وَأعطِىَ من حَرَمَنى ، وَأصِلَ مَن قَطَعَنى ، وَأن یکونَ صَمتى فِکراً ، وَمَنطِقى ذِکراً ، وَنَظَرى عِبراً(1) . پروردگارم مرا به نه چیز سفارش فرمود : سفارش کرد به اخلاص در نهان و آشکار ، و عدالت در حالت رضا و غضب ، و میانه روى در هنگام فقر و ثروت ، و این که ببخشم آن کس را که بر من ظلم کرد ، و عطا کنم به آن که مرا محروم داشت ، و صله ى رحم کنم با آن که از من قطع رحم کرد ، و این که سکوتم فکر ، و سخنم ذکر ، و نگاهم دیده ى عبرت باشد . براى توجه بیشتر به این سفارشات و درک کردن معانى و مفاهیم با ارزش این توصیه هاى گرانبها از زبان ائمه ى اطهار (علیهم السلام) به توضیح مختصر هر یک از این ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ تحف العقول : 36 ; بحار الانوار : 74 / 140 ، باب 7 ، حدیث 8 . ________________________________________ صفحه 222 ________________________________________ وصایا مى پردازیم . 1 ـ اخلاص باارزش ترین و مفیدترین و نجات بخش ترین عمل مؤمن ، عملى است که با هیچ هدفى جز به دست آوردن خشنودى حق انجام نگیرد و مایه ى آن جز رضاى خدا چیزى نباشد و مدح و مذمت مردم در انجام یا ترکش اثر نداشته باشد و از هر جهت خالص و بى غل و غش و پاک از همه ى شوائب براى خدا انجام گیرد . مؤمن باید با به کارگیرى معرفت و بصیرتش و با به میدان آوردن اراده و همتش و با مواظبت کامل از رفتار و منشش پیوسته زبان قال و عملش به پیشگاه پروردگارش اعلام کند : ( إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ )(1) . بى تردید نمازم و همه ى عباداتم و حیات و مرگم فقط براى خدا ، پروردگار جهانیان است . عبادت کننده باید این حقیقت را به خود تلقین کند که : کدام چرخ در آسمان ها و زمین به اراده ى مردم مى چرخد ، کدام فعل و انفعالات در عرصه ى هستى به خواست مردم انجام مى گیرد ، کدام موجود به اراده ى مردم به وجود مى آید و مى میرد ، کدام کلید از کلیدهاى بهشت و دوزخ به دست مردم است که من عبادت و کار خیرم را براى خوشایند آنان و جلب نظرشان انجام دهم ؟! اخلاص ورزیدن در همه ى کارها بویژه عبادت و طاعات از آثار سودمند فراوانى برخوردار است از جمله : رساندن انسان به مقام قرب و سبب پذیرفته ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ انعام ( 6 ) : 162 . ________________________________________ صفحه 223 ________________________________________ شدن اعمال و نجات از دوزخ و راه یافتن به بهشت و به خصوص باز شدن چشمه هاى حکمت از قلب و جارى شدنش بر زبان ، چنان که حضرت رضا (علیه السلام)از پدرانش از پیامبر اسلام روایت کرده است : مَا أخلصَ عبدٌ للهِ عَزّ وَجلّ أربَعین صَباحاً إلاّ جَرَت یَنابِیعَ الحِکمةِ من قَلبِهِ عَلى لِسانِه(1) . بنده اى چهل روز نسبت به خدا اخلاص نورزید مگر این که چشمه هاى حکمت از قلبش بر زبانش جارى شد . اسماعیل بن یسار مى گوید : از حضرت صادق (علیه السلام) شنیدم مى فرمود : إنّ رَبَّکُم لَرَحیمٌ ، یَشکُرُ القلِیلَ ; إنّ العبدَ لَیُصلِّى الرکعتَیْنِ یُریدُ بِها وجهَ اللهِ فَیُدخِلهُ اللهُ بِه الجَنّةَ(2) . همانا پروردگارتان مهربان است ، عمل اندک را پاداش مى دهد ، عبد دو رکعت نماز به خاطر خشنودى خدا به جا مى آورد ، خدا به سبب آن او را وارد بهشت مى کند . حضرت امام جواد (علیه السلام) فرمود : أفضلُ العِبادَةِ الإخلاَص(3) . برترین عبادت اخلاص است . و نیز حضرت امام عسکرى (علیه السلام) فرمود : لَو جَعلْتُ الدُّنیا کُلَّها لُقْمَةً وَاحِدةً ولَقَمْتُها من یَعبُدُ اللهَ خَالِصاً لَرَأَیْتُ أنِى مُقَصِّرٌ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عیون اخبار الرضا : 2 / 69 ، باب 31 ، حدیث 321 ; بحار الانوار : 67 / 242 ، باب 54 ، حدیث 10 . 2 ـ بحار الانوار : 67 / 244 ، باب 54 ، حدیث 16 . 3 ـ عدة الداعى : 233 ; بحار الانوار : 67 / 245 ، باب 54 ، حدیث 19 . ________________________________________ صفحه 224 ________________________________________ فى حقِّهِ(1) . اگر همه ى دنیا را یک لقمه کنم و آن را در دهان کسى که خدا را خالصانه عبادت مى کند بگذارم فکر مى کنم در حق او کوتاهى کرده ام !! » حضرت صدیقه ى کبرى فاطمه ى زهرا (علیها السلام) مى فرماید : مَن أصعَد إلى اللهِ خالِصَ عِبادَتِه ، أهبَط اللهُ عزّ وجلّ إلیه أفضلَ مَصلَحَتِهِ(2) . کسى که عبادت خالصش را به سوى خدا بالا فرستد ، خداى ( عز و جل ) برترین مایه ى شایستگى و صلاحیت او را به سوى او فرود آورد . سفارش پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به معاذ پیامبر در ضمن روایتى بسیار مفصل ، به معاذ بن جبل براى خالص شدنش سفارشاتى دارند که دانستنش بر همه ى مؤمنان واجب است . در بخشى از آن روایت به معاذ مى فرماید : زبانت را از بدگویى به برادران دینى ات و قاریان قرآن قطع کن ، گناهانت را بر عهده ى خود گیر ، بر عهده ى برادران دینى ات بار مکن ، با زشت گویى از دیگران خود را از عیوب پاک مدار ، با پایین بردن برادرانت خود را بالا مبر ، با کارهایت ریا مکن ، با امور دنیایى و مادى آخرت نمایى نداشته باش ، در نشست و برخاستت فحش مده که به خاطر اخلاق بدت از تو بپرهیزند ، در حالى که کسى نزدت قرار دارد درِ گوشى با کسى حرف نزن ، بر مردم تکبّر نورز که همه ى خوبى هاى دنیا از تو قطع مى شود ، وحدت مردم را به پراکندگى نینداز که سگان دوزخ پاره پاره ات خواهند کرد . . . . معاذ مى گوید به پیامبر خدا گفتم : چه کسى طاقت این خصلت ها را دارد ؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مجموعه ى ورام : 2 / 109 ; بحار الانوار : 67 / 245 ، باب 54 ، حدیث 19 . 2 ـ عدة الداعى : 233 ; بحار الانوار : 67 / 249 ، باب 54 ، حدیث 25 . ________________________________________ صفحه 225 ________________________________________ فرمود : معاذ بر کسى که خدا بر او آسان گیرد آسان است(1) . در هر صورت اخلاص در نیت و عمل چه در پنهان و چه در آشکار از توصیه هاى بسیار مهم حضرت حق به رسول باکرامت اسلام و به همه ى امت است . معناى اخلاص هنگامى که انسان در زندگى اش نسبت به همه ى امور ، خدا را مورد نظر قرار دهد و هر کار پسندیده اى را بدون توجه به مردم و تنها براى طلب خشنودى خدا انجام دهد ، خورشید اخلاص از افق قلبش طلوع مى کند و این اخلاص به هر کارى که انجام مى دهد ، ارزشى فوق العاده مى بخشد و آن را به نقطه ى قبولى حق مى رساند و سبب ورود انسان به حیات طیّبه در دنیا و ورود به بهشت و رضوان الهى در آخرت مى گردد . براى این که بدانیم آیا اخلاص در دل ما ظهور کرده است یا نه ، باید تعریف و ستایش و مذمت و سرزنش مردم را نسبت به کار مثبت خود ملاک و معیار قرار دهیم ، اگر از تعریف و ستایش مردم خوشحال شویم و از مذمت سرزنش آنان رنجیده خاطر گردیم هنوز به مقام اخلاص دست نیافته ایم ، و اگر ستایش و سرزنش مردم براى ما تفاوتى نداشته باشد و هر ستایش و سرزنشى نسبت به حال ما یکسان باشد به توفیق حق به نقطه ى اخلاص رسیده ایم . امام صادق (علیه السلام)در این زمینه روایت بسیار جالب و کلامى حکیمانه به این مضمون دارند : لاَ یصیرُ العَبدُ عَبداً خالِصاً للهِ عَزّ وَجلّ حتّى یَصیرَ المَدحُ وَالذمُّ عِندَه سَواءٌ ; لاَِنّ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ فلاح السائل : 124 ; بحار الانوار : 67 / 248 ، باب 54 ، حدیث 20 . ________________________________________ صفحه 226 ________________________________________ المَمدوحَ عِند اللهِ ( عَزّ وَجلّ ) لاَ یصیرُ مَذموماً بِذمِّهِم وَکَذلِکَ المذمومُ ، فَلاَ تَفرَحْ بِمدحِ أحد ; فَإنّه لاَ یزیدُ فِى منزِلَتِک عِندَ اللهِ ( عَزّ وَجلّ ) وَلاَ یُغنیکَ عَن المَحکومِ لَک وَالمَقدورِ عَلَیک(1) . هیچ بنده اى به مقام اخلاص ، نسبت به بندگى خداى ( عزّ و جلّ ) نایل نمى شود مگر این که مدح و ستایش و مذمّت و سرزنش نزد او یکسان گردد ، زیرا انسانى که نزد خدا مورد ستایش است با مذمت مردم مذموم نمى شود و کسى که نزد خدا مذموم است با مدح مردم ممدوح نمى گردد ، هرگز به مدح مردم شادمان مشو ، زیرا مقام و منزلتت را نزد خدا نمى افزاید و آن حکم و مقدرى را که درباره ى تو لازم شده از تو برطرف نمى کند . مخلصین آن چهره هاى برجسته اى هستند که با معرفت کامل راه زندگى را طى مى کند و با مقید کردن هوا و شهوت به قیود الهى و ملکوتى عمر خود را با عمل کردن به دستورات و فرمان هاى حق مى گذرانند و دیگران را هم با نفس پاک و دم الهى خود به حقایق دعوت مى کنند . از پیام سلیمان به ملکه ى سبا استفاده مى شود که آن حضرت بر اساس اخلاص و مقام نبوت خود ، به ملکه ى سبا اعلام مى کند که هم اکنون برخیز و بیا ، من پیامبرم و کارى جز عمل به فرمان هاى حق و سر نهادن به پیشگاه ربّ و دعوت به سوى خدا ندارم ، من عامل مقیّد کردن هوا و شهوت به قیود الهیه ام نه شهوت پرست . اگر شهوتى دارم بر آن چیره ام نه این که اسیر شهوت زیبارویان باشم ، ریشه ى وجودى ام مانند ابراهیم خلیل و دیگر پیامبران بت شکنى است . اگر روزى گذر ما به بتکده افتد ، نه تنها به بت سجده نمى کنیم بلکه بت در آن معبد پیش پاى ما به سجده مى افتد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ سفینة البحار : 8 / 34 ، باب المیم بعد الدال ، النهى عن المدح . ________________________________________ صفحه 227 ________________________________________ آرى ، چنین است آن چهره ى برجسته ى اخلاص و عمل ، محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) و آن برده ى هوا و شهوت ، ابوجهل ، هر دو گام به بتخانه گذاشتند ولى تفاوت زیادى است میان آن دو گام ! پیامبر اسلام قدم در بتخانه گذاشت و بت ها همگى در برابرش روى زمین افتادند ، در حالى که ابوجهل از اعماق جانش براى سجده ى بر بت ها سر به زمین سایید . این جهان که نام دیگرش شهوت سراست بتخانه اى است که آشیانه ى هر دو گروه متضاد پیامبران و کفّار است ، با این تفاوت که شهوت ، برده ى پاکان اولاد آدم است ، چنان که آتش طلا را نمى سوزاند تا تبدیل به خاکسترش کند هم چنان شهوت نمى تواند پاکان اولاد آدم را بسوزاند و تباهشان سازد(1) . اخلاص بى نظیر امام مخلصان دشمنان خدا و پیامبر و مخالفان حق و حقیقت هنگامى که از متوقف کردن دعوت رسول اسلام مأیوس شدند ، تصمیم گرفتند از چهل قبیله ى پرقدرت عرب چهل نفر را براى کشتن پیامبر استخدام کنند تا در تاریکى شب دزدانه به خانه ى حضرت هجوم برند و او را از میان بردارند تا قریش براى خونخواهى از آن حضرت نتواند در برابر چهل قبیله مقاومت کند و در نتیجه آن خون پاک و پرقیمت پایمال گردد . پیامبر اسلام از جانب حضرت حق مأمور به هجرت شد . داستان هجرت و اجتماع کافران را براى کشتنش با على (علیه السلام) که در آن زمان بیش از بیست سال از عمر مبارکش نگذشته بود در میان گذاشت و از او دعوت کرد که براى حفظ حالت طبیعى خانه در بسترش بخوابد تا او بتواند از مکه به مدینه برود و دعوتش ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ شرح مثنوى معنوى : 10 / 26 . ________________________________________ صفحه 228 ________________________________________ را براى نجات مردم از کفر و شرک و گناه و فساد ادامه دهد . على (علیه السلام) جانش را نثار خدا کرد و وجودش را به طاعت خدا فروخت و براى بذل کردن خون مبارکش براى رهایى پیامبر از شرّ دشمنان اعلام آمادگى کرد . او با این نیت در بستر پیامبر آرمید . دشمنان خانه را محاصره کردند و منتظر فرصت ماندند تا ناجوانمردانه به آن بستر هجوم کنند و نیت شوم خود را عملى سازند . اگر چنین داد و ستدى اتفاق نمى افتاد ، تبلیغ دین ناتمام مى ماند و جان پیامبر در معرض خطر قرار مى گرفت و براى همیشه چراغ دین خاموش مى شد و حسودان نابکار و دشمنان غدّار به اهداف شوم خود دست مى یافتند ! دشمنان ، اوّل طلوع سپیده به خانه هجوم بردند . وقتى على را دیدند که در برابر آنان مقاومت کرد پراکنده شدند و از کشتن او منصرف شدند ; تدبیرشان نابود شد و خانه ى خیالات باطلشان فرو ریخت و به یأس و ناامیدى دچار گشتند و آرزوهایشان بر باد رفت . پیامبر به سلامت به مدینه رفت و امور دین نظام گرفت و چراغ اسلام ابدى شد و بناى ایمان به استوارى رسید و شیطان به بند شکست افتاد و کافران و مشرکان خوار شدند و این فضیلت و کرامت ـ که احدى را در عالم هستى در آن شرکت نیست ـ براى امیرالمؤمنین حضرت على (علیه السلام) ثبت شد و این آیه ى شریفه براى نشان دادن اخلاص آن امام مخلصان نازل گشت(1) : ( وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ جریان لیلة المبیت و نزول این آیه شریفه در شأن حضرت امیرالمؤمنین على بن أبى طالب (علیه السلام) در مصادر شیعه و سنى به نحو اجمال یا تفصیل ذکر شده است : تفسیر کبیر ( فخر رازى ) : 6 / 223 ; مجمع البیان : 2 / 390 ; تفسیر عیاشى : 1 / 101 ، حدیث 292 ; تفسیر برهان : 2 / 150 ; تفسیر فرات : 65 ، حدیث 32 ; تفسیر قمى : 1 / 70 ; تفسیر المیزان : 2 / 148 ; امالى طوسى : 446 ، حدیث 996 ; روضة الواعظین : 1 / 104 ; ارشاد مفید : 1 / 51 . ________________________________________ صفحه 229 ________________________________________ بِالْعِبَادِ )(1) . کس دیگر از مردم براى جشن خشنودى خدا جان خویش را فدا کند . خدا بر این بندگان مهربان است . در این بیع وشرا وخرید وفروش وداد وستد، فروشنده امیرالمؤمنین(علیه السلام)، خریدار خدا ، جنس جان ، و قیمت نه بهشت بلکه رضا و خشنودى خدا بود و شاید معناى ( وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ ) این باشد که من با آفریدن على و این کارى که او در آن شب انجام داد زمینه ى استوارى دین و رساندن رحمتم را براى شما فراهم آوردم ! و از طریق وجود على راه نجات از مهالک و جاده ى رسیدن به سعادت ابد را براى شما آماده ساختم . اخلاص بنا کننده ى مسجد گوهرشاد این مسجد در زمان شاهرخ میرزا به وسیله ى زنى باکرامت کنار حرم حضرت امام رضا (علیه السلام) ساخته شد . شبانه روز چند هزار نفر در آن نماز واجب و مستحب مى خوانند و صدها نفر از مواعظ و سخنرانى هایى که عالمان ربّانى ایراد مى کنند استفاده مى نمایند ، و ده ها نفر کنار کرسى فقه و اصول و تفسیر علماى بزرگ بهره ها مى برند و میلیون ها نفر به هنگام ازدحام زائران رو به حرم حضرت رضا در آن مکان شریف زیارت مى خوانند و این همه حکایت از اخلاص سازنده ى آن دارد ; زیرا اگر اخلاص او نبود این همه سود معنوى از آن چشمه ى زلال ملکوتى جارى نمى شد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 207 . ________________________________________ صفحه 230 ________________________________________ جوشش اخلاص از پاکدلى گمنام عالمى بزرگوار و صاحب نفسى بردبار برایم حکایت کرد : اهل خیرى ، کریم بزرگوارى مسجدى را در محلّى مورد نیاز بنا کرد و آن را براى اقامه ى نماز و مجالس مذهبى آماده نمود ، ولى از این که آن را بر اساس علاقه اش به جاى گلیم و موکت مفروش به فرش هاى قابل توجه کند به خاطر کمبود مال بازماند . خادم مسجد گفت : شبى به منزل یکى از اقوامم که فاصله اى بسیار دور با مسجد داشت مهمان بودم ، به خاطر گذشتن وقت نتوانستم به مسجد بازگردم ، نزدیک اذان صبح جهت آماده کردن مسجد براى نماز جماعت به مسجد بازگشتم ، دیدم به جاى قفل درب زنجیرى به آن بسته شده ، به نظرم آمد دزدى به مسجد زده و آنچه را توانسته برده ، وقتى وارد مسجد شدم و چراغ ها را روشن کردم دیدم تمام محوطّه ى نمازخانه با فرش هاى دست بافت شهر مشهد مفروش شده و چندین جعبه و کارتن که محتوى انواع ظروف جهت پذیرایى از چند صد نفر است در گوشه ى مسجد قرار دارد و نامه اى به این مضمون روى یکى از جعبه ها نهاده شده : اى خادم ! چند شب بود مسجد را زیر نظر داشتم تا شب گذشته دیدم مسجد را رها کردى و رفتى ، با استمداد از حق تمام شبستان را فرش کردم و این ظروف را براى مصرف در مجالس مذهبى محرم و صفر و افطار ماه رمضان آوردم ; اگر بخواهى مرا بشناسى که کیستم و از کجایم ، قیامت از محضر حق بپرس ، اگر صلاح بود مرا معرفى مى کند ، اگر صلاح نبود معرفى نمى نماید و من این کار را در دنیا فقط براى رضاى محبوب انجام دادم و بس !! اخلاص ، مرتفع ترین قله ى معنویت قرآن مجید مردم را از نظر عقاید و اعمال به چهار دسته تقسیم کرده است : ________________________________________ صفحه 231 ________________________________________ مؤمن ، مشرک ، کافر ، منافق . مؤمن انسانى است که باورهایش بر اساس حق و اعمالش پاک و همراه با نیت صادقانه و براى همیشه اهل نجات و سعادت است . مشرک انسانى آلوده باطن است که باورهایش شرک آلود و اعمالش ناخالص است ، و اگر توبه نکند براى همیشه دچار شقاوت و عذاب الیم است . کافر موجودى است که باورهایش بر اساس گمان باطل و خیال فاسد و اعمالش شیطانى و براى همیشه اگر به خدا رجوع نکند بدبخت و خوار و اهل آتش است . و منافق آلوده قلبى است که از نظر قرآن از مشرک و کافر بدتر و عذابش دردناک تر و منزلتش از همه ى موجودات پست تر است . ولى قرآن مجید مى گوید اگر منافق توبه ى واقعى کند و مفاسد گذشته اش را اصلاح نماید و به خدا تمسّک جوید و عبادتش را براى خدا خالصانه انجام دهد از گروه مؤمنان محسوب خواهد شد و به اجر عظیم خواهد رسید . ( إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الاَْسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً * إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَأَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَسَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً )(1) . بى تردید منافقین در گودترین و پست ترین جایى از آتش دوزخند ، و براى آنان یاورى نخواهى یافت ، مگر کسانى که توبه کنند ، و ظاهر و باطن خود را اصلاح نمایند و به خدا تمسّک ورزند ، و عبادتشان را براى خدا خالص نمایند ، اینان در نتیجه با مؤمنان خواهند بود ، و خدا به زودى مؤمنان را پاداش بزرگ خواهد داد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نساء ( 4 ) : 145 ـ 146 . ________________________________________ صفحه 232 ________________________________________ با خالصان باش خداى متعال از این که ثروتمندان و صاحبان مال و جاه و زر و زیور نمى پسندند پیامبر بزرگ اسلام با فقیران مؤمن و تهیدستان پاک دل و خالصان مطیع حق نشست و برخاست داشته باشد و آنان را در محضر مبارکش بپذیرد ، اظهار نفرت کرد و خواسته ى بى جاى آنان را مردود شمرد ، و در آیه اى بسیار بسیار مهم وظیفه ى پیامبر عزیز اسلام را در رابطه با آن چهره هاى نورانى و آن آلوده دلان بیان داشت : ( وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً )(1) . با آنان باش که پیوسته پروردگارشان را در شب و روز عبادت مى کنند و تنها خشنودى و رضاى او را مى خواهند و دیده از آنان برمگیر و روى از آنان برمتاب و از کسى که دلش را از قرآنم و یادم بى خبر کرده ام و هواى نفسش را پیروى مى کند و سراسر زندگى اش زیاده روى است پیروى مکن . خدا و شیطان پیامبر بزرگ اسلام در روایتى بسیار باارزش آنچه خوبى از انسان صادر مى شود و شرایط لازم در آن جمع است خالص و پاک براى خدا مى داند و آنچه زشتى از آدمى سر مى زند گرچه صورتى حق به جانب داشته باشد از شیطان به حساب مى آورد ; او مى فرماید : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کهف ( 18 ) : 28 . ________________________________________ صفحه 233 ________________________________________ یَا أیُّها النّاسُ إنَّما هُو اللهُ وَالشَّیطانُ وَالحقُّ وَالبَاطِلُ وَالهُدَى وَالضَّلالَةُ وَالرُّشْدُ وَالغَىُّ وَالعاجِلَةُ وَالآجِلَةُ وَالحَسناتُ وَالسَّیِّئاتُ ، فَما کَانَ مِن حَسَنات فَللهِِ وَما کَانَ مِن سَیِّئات فَلِلشَّیطانِ لَعَنهُ اللهُ(1) . اى مردم خدا و شیطان و حق و باطل و هدایت و گمراهى و رشد و بیراهه ، دنیا و آخرت ، خوبى ها و بدى ها ، پس آنچه از خوبى هاست براى خداست و آنچه از بدى هاست براى شیطان است که لعنت خدا بر او باد . 2 ـ عدالت در خشنودى و خشم پیامبر اسلام مى فرماید : دیگر حقیقتى را که حضرت حق به من سفارش فرمود رعایت کنم این است که به هنگام خشنودى و خشم ، عدالت را در مورد همگان رعایت کنم و از افراط و تفریط در برخورد با مردم بپرهیزم . گاهى ممکن است انسان در هنگام خشنودى و رضایت ، و زمان خشم و غضب دچار افراط یا تفریط در عمل و اخلاق و بویژه در تعریف و ستایش یا مذمت و سرزنش یا داورى و قضاوت شود . سفارش حضرت حق این است که چه هنگام خشنودى و چه زمان خشم و غضب از افراط و تفریط بپرهیزید و عدالت را در امورى که کنار این دو حالت باید لحاظ نمایید ، مراعات کنید . مردم در پاره اى از امور به فرامین حق بویژه در مسأله ى داورى و قضاوت و شهادت و گواهى به سود و زیان طرفین نزاع ، به سبب خشنودى از کسى که با او نسبت دارد و خشم بر طرف دیگر ، دچار افراط و تفریط مى شوند و از این ناحیه حقّى را از صاحب حقّى پایمال و حرامى را در اختیار طرف دیگر قرار مى دهند و زمینه ى خشم خدا را براى خود فراهم مى آورند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 15 ، باب اخلاص ، حدیث 2 . ________________________________________ صفحه 234 ________________________________________ قرآن مجید مردم را دعوت مى کند که در همه ى شرایط و در همه ى حالات چه در داورى میان مردم ، چه در مرحله ى گواهى و شهادت و چه در هنگام حکومت و چه در وقت سخن گفتن و چه در برخورد با همسر و فرزند ، عدالت را رعایت کنند و از افراط و تفریط بپرهیزند : ( إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ )(1) . خدا به عدالت و نیکى نمودن و بذل و بخشش به خویشاوندان فرمان مى دهد و از زشتى ها و منکرات و تجاوز نهى مى کند و شما را همواره موعظه مى کند تا متذکّر حقایق شوید . ( یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْم عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى . . . )(2) . اى مؤمنان قیام کننده به تکالیف و وظایف براى خدا باشید و نسبت به ملت هاى دیگر گواه عدالت و انصاف ، و نباید دشمنى گروهى شما را بر آن بدارد که عدالت نورزید ، عدالت به خرج دهید که عدالتورزى به تقوا نزدیک تر است . ثمره ى عدالت روایات اهل بیت (علیهم السلام) در بیان ارزش عدالت و سفارش به عدالت و پاداش عدالت و سود دنیایى و آخرتى عدالت مطلبى را فروگذار نکرده است . امام هشتم (علیه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت مى کند : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نحل ( 16 ) : 90 . 2 ـ مائده ( 5 ) : 8 . ________________________________________ صفحه 235 ________________________________________ مَن عَامَلَ النّاسَ فَلَم یَظْلِمْهُم وَحَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ وَوَعَدَهُمْ فَلَمْ یَخْلِفْهُمْ ، فَهُوَ مِمَّن کَمُلَتْ مُروَّتُهُ وَظَهَرتْ عِدالَتُه وَوَجَبَتْ اُخوَّتُهُ وحَرَّمَتْ غَیبَتُهُ(1) . کسى که با مردم داد و ستد کند و به آنان ستم نکند و در سخن گفتن با آنان دروغ نگوید و در وعده دادن به آنان تخلّف نورزد از کسانى است که جوانمردى اش کامل شده و عدالتش آشکار گشته و برادرى اش واجب و غیبتش حرام است . امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره ى عدالت و انسان عادل و عدالتورزى مى فرماید : العَدْلُ قِوامُ الرَّعِیَّةِ وجَمالُ الوُلاةِ(2) . عدالت پشتیبان و نگاهبان رعیت و زینت حاکمان است . العدلُ إنّک إذا ظُلِمتَ انصَفْتَ وَالفَضل إنّک إذا قَدرتَ عَفَوْتَ(3) . عدالت این است که هرگاه مورد ستم قرار گرفتى نسبت به ستمکار انصاف ورزى و احسان و نیکى این است که هرگاه قدرت یافتى گذشت کنى . اِسْتَعِنْ عَلَى العَدلِ بِحُسْنِ النِیّةِ فِى الرَّعیَّةِ وَقِلَّةِ الطَّمَعِ وَکَثْرَةِ الوَرَعِ(4) . در میان رعیت به نیت نیک و کمى طمع و فراوانى تقوا و پارسایى ، بر عدالتورزى کمک بخواه . إنّ العدلَ مِیزانُ اللهِ سُبحانَه الَّذِى وَضَعَه فِى الخَلقِ وَنَصَبَه لاِقامَةِ الحقّ ، فَلا تُخالِفْه فِى مِیزانِه وَلاَ تُعارِضْه فِى سُلطانِه(5) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عیون اخبار الرضا : 2 / 30 ، باب 31 ، حدیث 34 ; بحار الانوار : 1 / 1 ، باب 39 ، حدیث 1 . 2 ـ غرر الحکم : 340 ، حدیث 7757 ; هدایة العلم : 380 . 3 ـ غرر الحکم : 446 ، مدح العدل ، حدیث 10207 ; هدایة العلم : 380 . 4 ـ غرر الحکم : 341 ، الفصل الثالث ، حدیث 7795 ; هدایة العلم : 380 . 5 ـ غرر الحکم : 99 ، الفصل الاول ، حدیث 1696 ; هدایة العلم : 380 . ________________________________________ صفحه 236 ________________________________________ عدالت ترازوى خداست که آن را در خیمه ى حیات بندگانش نهاده و براى بپا داشتن حق نصب نموده ، پس با او در ترازویش مخالفت نکن و رو در روى قدرتش نایست . شَیْئَانِ لاَ یُوزَنُ ثَوابُهُمَا : العَفوُ وَالعَدلُ(1) . دو چیز است که پاداش آنها وزن شدنى نیست : گذشت و عدالت . مَن طابَقَ سِرَّه عَلانِیَّتَه وَوافَقَ فِعلَه مَقالَتَه ، فَهُو الَّذِى أدّى الأمانَةَ وَتَحقَّقَت عدالَتُه(2) . کسى که نهانش با آشکارش یکى باشد و کردارش با گفتارش موافق باشد ، امانت را ادا کرده و عدالتش محقق گشته . وسُئِل عن صِفةِ العَدل مِن الرَّجُل فَقال (علیه السلام) : إذَا غضّ طَرفُه عَنِ المَحارمِ وَلِسانُه عَنِ المَآثِم وَکَفّه عَنِ المَظالِم(3) . هنگامى که ـ از حضرت صادق (علیه السلام) ـ در رابطه با نشانه هاى عادل پرسش شد پاسخ دادند : عادل کسى است که دیده از حرام فرو پوشد و زبان از گناهان مربوط به زبان حفظ کند و دست از ستم ورزى باز دارد » . 3 ـ میانه روى به هنگام توانگرى و تهیدستى نعمت هایى که از جانب خداى مهربان به انسان عنایت شده ، باید در امورى هزینه شود که مورد رضاى خداست . انسان مالک حقیقى نعمت ها نیست بلکه نعمت ها امانت هاى الهى هستند که جهت اداره ى امور زندگى در اختیار انسان قرار گرفته و انسان این آزادى را ندارد که هرکجا و هرگونه که خواست نعمت را ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ غرر الحکم : 446 ، مدح العدل ، حدیث 10214 ; هدایة العلم : 382 . 2 ـ غرر الحکم : 211 ، لا تقل ما لا تعرف ، حدیث 4069 ; هدایة العلم : 382 . 3 ـ تحف العقول : 365 ; مستدرک الوسائل : 11 / 317 ، باب 37 ، حدیث 13141 . ________________________________________ صفحه 237 ________________________________________ هزینه کند . قرآن و روایات براى خرج کردن نعمت مواردى را مقرر کرده اند که انسان موظف است ، هزینه کردن نعمت را در آن موارد رعایت کند تا سلامت خانواده و جامعه حفظ شود و نیز شایسته ى پاداش حق در دنیا و آخرت گردد . هزینه کردن نعمت ها در غیر موارد مقرّر شده ، ضایع کردن نعمت و تلف نمودن آن و ولخرجى و بیهوده کارى و گناه و معصیت ، و به تعبیر قرآن مجید اسراف و تبذیر است ; و هزینه کردن آن در موارد مقرّر شده میانه روى و دورى جستن از افراط و تفریط و پاک ماندن از اسراف و تبذیر است . در رابطه با زشتى اسراف که ولخرجى و زیاده روى در هزینه کردن است و تبذیر که بر باد دادن نعمت و تلف نمودن آن است ، همین بس که خداى بزرگ در قرآن مجید اعلام کرده که مسرفان را دوست ندارد و تبذیر کنندگان برادران شیطان هایند : ( وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ )(1) . از اسراف بپرهیزید زیرا خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد . ( إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً )(2) . بى تردید برباد دهندگان مال و تلف کنندگانش برادران شیطان هایند و شیطان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است . از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت شده است : لِلمُسْرِفِ ثَلاثُ عَلامَات : یَأکُلُ مَا لَیْسَ لَهُ وَیَلْبِسُ مَا لَیْسَ لَهُ وَیَشْتَرِى مَا لَیْسَ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ انعام ( 6 ) : 141 . 2 ـ اسراء ( 17 ) : 27 . ________________________________________ صفحه 238 ________________________________________ لَهُ(1) . براى اسراف کار سه نشانه است : آنچه را شأن او نیست مى خورد و آنچه را در خور او نیست مى پوشد و آنچه را سزاوار او نیست مى خرد . امام صادق (علیه السلام) در روایتى مفصل مى فرماید : ثروت و مال و مالکیتش ویژه ى خداست که آن را نزد انسان به امانت گذاشته و به او اجازه داده تا بر اساس میانه روى بخورد و بیاشامد و بپوشد و ازدواج کند و بر مرکب سوار شود و پس از این امور به تهیدستان مؤمن سود رساند و به وسیله ى آن پریشانى و پراکندگى زندگى آنان را سر و سامان دهد ; پس کسى که مال را این گونه هزینه کند حلال خورده و حلال آشامیده و حلال سوار شده و حلال ازدواج کرده است و اگر جز این عمل کند ، آن مال بر او حرام است . سپس فرمود : اسراف نکنید ; زیرا خدا اسراف کاران را دوست ندارد . آیا به نظرت رسیده که خدا انسان را نسبت به مالى که در اختیارش قرار داده امین شمرده که مرکبى را به ده هزار درهم مى خرد در صورتى که مرکبى بیست درهمى براى او کافى است ، و خدمتکارى را که به هزار دینار خریده در حالى که خدمتکارى به قیمت بیست دینار براى او بس است . حضرت فرمود : اسراف کارى نکنید که خدا مسرفان را دوست ندارد(2) . امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کلمات قصارش مى فرماید : الإسرافُ مَذمومٌ فِى کُلِّ شَىء إلاّ فِى أفعالِ البِرِّ(3) . اسراف و زیاده روى در هر چیزى نکوهیده است مگر در کارهاى خیر . ألا وَإنَّ إعطاءَ هَذَا المالِ فِى غَیرِ حَقِّهِ تَبذیرٌ وَإسرافٌ(4) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ خصال : 1 / 97 ، حدیث 45 ; بحار الانوار : 72 / 303 ، باب 78 ، حدیث 1 . 2 ـ بحار الانوار : 72 / 305 ، باب 78 ، حدیث 6 . 3 ـ غرر الحکم : 359 ، الفصل الاول ، ذم الاسراف ، حدیث 8120 ; هدایة العلم : 278 . 4 ـ غرر الحکم : 359 ، الفصل الاول ، ذم الاسراف ، حدیث 8121 ; هدایة العلم : 278 ـ 279 . ________________________________________ صفحه 239 ________________________________________ بدانید که پرداخت این مال خداداده در غیر محلّش تلف کردن و اسراف است . عَلَیکَ بِتَرْکِ التَبذیرِ وَالإسرافِ وَالتَّخَلُّقِ بِالعَدلِ وَالإنصافِ(1) . بر تو باد به رها کردن اتلاف مال و زیاده روى در هزینه کردن آن و بر تو باد به آراسته شدن به عدالت و انصاف . الإسرافُ یَفْنى الکَثِیر(2) . زیاده روى ، مال فراوان را بر باد مى دهد . امام باقر (علیه السلام) فرمود : المُسرفونَ هُم الَّذینَ یَسْتَحِلّونَ المَحارِمَ وَیَسفِکونَ الدِّماء(3) . اسراف کاران کسانى هستند که حرام هاى الهى را حلال مى شمارند و به ناحق خون ریزى مى کنند . امام صادق (علیه السلام) فرمود : إنّ القصدَ أمرٌ یُحِبُّهُ اللهُ ( عزّ وجلّ ) ، وَإنّ السَّرَفَ یُبغِضُهُ حَتّى طَرْحَکَ النَّوَاةَ فَإنّها تُصلِحُ لِشىء ، وَحَتّى صَبَّکَ فَضْلَ شَرَابِک(4) . میانه روى کارى است که خدا آن را دوست دارد ، و زیاده روى را دشمن دارد تا آنجا که هسته را دور اندازى در صورتى که براى چیزى مفید باشد ، و تا آنجا که اضافه ى نوشیدنى ات را روى زمین بریزى ( در حالى که تشنه اى را سیراب نماید ! ) ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ غرر الحکم : 359 ، الفصل الثانى ، ذم التبذیر ، حدیث 8138 ; هدایة العلم : 278 ـ 279 . 2 ـ غرر الحکم : 359 ، الفصل الأول ، ذم الاسراف ، حدیث 8119 ; هدایة العلم : 278 ـ 279 . 3 ـ نور الثقلین : 1 / 621 . 4 ـ بحار الانوار : 68 / 346 ، باب 86 ، حدیث 10 ; میزان الحکمه : 5 / 2462 ، الاسراف ، حدیث 8494 . ________________________________________ صفحه 240 ________________________________________ 4 ـ گذشت و چشم پوشى از کسى که ستم ورزیده از زیباییهاى بسیار مهم اخلاقى و حسنات باطنى ، گذشت و چشم پوشى از ستم قابل گذشتى است که کسى از روى جهل و تعصّب و کینه و خشم و حسادت و تنگ نظرى به انسان روا داشته است . بى تردید هر انسانى در معرض کینه و خشم و حسد و تنگ نظرى خویشان و اطرافیان و آشنایان و دیگر مردمان است ، اگر بخواهد در مقام انتقام از آنان برآید ، که زیان و ضررش از ستمى که دیده بیشتر است یا باید گناهى چون گناه ستم کنندگان مرتکب شود تا زخم ستم دیدگى اش بهبود نسبى یابد . ولى اگر برابر با خواسته ى حق که انسان را در قرآن مجید به عفو و گذشت فرمان داده گذشت کند ، هم خشنودى خداى مهربان را جلب کرده و هم به پاداش عظیم حق دست یافته و هم از ضرر و زیان انتقام ـ که محصول تلخ کینه و خشم است ـ در امان مانده است . خداى عزیز در قرآن مجید فرمان داده است : ( . . . فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ . . . )(1) . گذشت کنید و انتقام گرفتن را وا گذارید تا خدا عقوبتش را براى خطاکار بیاورد . ( . . . فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُـحْسِنِینَ )(2) . از ایشان گذشت کن و انتقام گرفتن را وا گذار ، زیرا خدا نیکوکاران را دوست دارد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 109 . 2 ـ مائده ( 5 ) : 13 . ________________________________________ صفحه 241 ________________________________________ ( وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ )(1) . و باید گذشت کنید و انتقام گرفتن را وا گذارید ، آیا دوست ندارید خدا شما را بیامرزد و خدا بسیار آمرزنده ى مهربان است . ( . . . وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ . . . )(2) . خردمندان بدى را به وسیله ى خوبى دفع مى کنند . ( . . . وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ )(3) . و اگر گذشت کنید و از انتقام درگذرید و ببخشایید ( مورد آمرزش قرار مى گیرید ) زیرا خدا بسیار آمرزنده ى مهربان است . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : ألا أدُلُّکُمْ عَلَى خَیرِ أخلاقِ الدُّنْیَا وَالآخرةِ ؟ تَصِل مَن قَطَعَک وَتُعْطِى مَن حَرَمَک وَتَعْفُو عَمَّن ظَلَمَک(4) . آیا شما را بر بهترین اخلاق دنیا و آخرت راهنمایى کنم ؟ صله ى رحم با کسى که از تو بریده و عطا کردن به کسى که تو را از عطایش محروم کرده و گذشت از کسى که به تو ستم ورزیده است . پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : ینادى مناد یَومَ القِیامَةِ مِن بُطنانِ العَرْشِ : ألا فَلیقُم کُلُّ مَن أجرهُ عَلىَّ . فَلاَ یَقومُ إلاّ من عُفِىَ عَن أخیه . . .(5) . روز قیامت ندا دهنده اى از باطن عرش ندا مى دهد : آگاه باشید کسى که ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نور ( 24 ) : 22 . 2 ـ رعد ( 13 ) : 23 . 3 ـ تغابن ( 64 ) : 14 . 4 ـ کافى : 2 / 107 ، باب العفو ، حدیث 2 ; بحار الانوار : 68 / 399 ، باب 93 ، حدیث 2 . 5 ـ عدد القویه : 156 ; بحار الانوار : 68 / 403 ، باب 93 ، حدیث 11 . ________________________________________ صفحه 242 ________________________________________ پاداشش بر عهده ى من است برخیزد . پس برنمى خیزد مگر کسى که از برادرش گذشت کرده است . و نیز رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : إنّ العَفوَ یَزیدُ صَاحِبَهُ عِزّاً فَاعْفُوا یُعِزَّکُمُ اللهِ(1) . بى تردید عفو و گذشت عزت دارنده اش را مى افزاید ، پس گذشت کنید تا خدا شما را عزّت دهد . روزى هفتاد بار گذشت کن مردى به پیامبر اسلام عرضه داشت : خدمتکارى دارم که گاهى اشتباه مى کند و زمانى که کارى را به او واگذار مى کنم با نقص انجام مى دهد و چه بسا کارى را از او مى خواهم ولى انجام نمى دهد ، حدّ و مرز گذشت به چنین خدمتکارى چه اندازه است ؟ رسول اسلام فرمود : از طلوع آفتاب تا هنگام غروب ، حدّ و مرز گذشت از خدمتکارى که اشتباه کرده یا سستى ورزیده ، هفتاد بار است !! گذشت قیس بن عاصم به احنف بن حیس گفتند : تو با این که عرب هستى چرا این اندازه بردبار و آسان گیر و باگذشتى ؟ در حالى که باید تندخو و خشن و تلخ باشى ! گفت : من درس گذشت و عفو را از قیس بن عاصم آموختم ، یک بار میهمانش بودم به خدمتکارش گفت : غذا بیاور . او غذا را در ظرفى سنگین وزن حمل کرد ، در راه ظرف غذا که در حال جوشیدن بود از دستش رها شد و بر سر فرزند قیس افتاد و او را کشت . خدمتکار لرزه بر اندامش افتاد ولى قیس زیر لب گفت : هیچ راهى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 121 ، باب التواضع ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 68 / 419 ، باب 93 ، حدیث 49 . ________________________________________ صفحه 243 ________________________________________ براى حلّ مشکل این خدمتکار نمى یابم جز این که او را آزاد نمایم ; به او گفت : تو در راه خدا آزادى ، مى توانى هرجا که خواستى بروى . سپس گفت : اگر او را نزد خود نگاه مى داشتم تا چشمش در چشم من بود خجالت مى کشید ، بنابراین او را آزاد کردم تا هم در اضطراب نباشد و هم در حال شرمندگى به سر نبرد ! من هم مانند تو اشتباه مى کنم عوف بن عبدالله خدمتکارى داشت که هرگاه اشتباه مى کرد به او مى گفت : دقیقاً تو هم مانند آقا و مولایت عوف بن عبدالله هستى ، به همان صورت که تو نسبت به مولایت که من هستم اشتباه مى کنى من هم شبانه روز چند بار نسبت به مولایم اشتباه مى کنم . دو نفرى ما در این زمینه یکى هستیم . روزى خدمتکار مرتکب کارى شد که عوف بن عبدالله به شدت خشمگین شد ، وى را صدا زد و گفت : امروز چنان مرا به خشم آوردى که مى خواستم تو را به عقوبت سختى دچار کنم ، ولى به تو مى گویم در راه خدا آزادى که حق زدن از من سلب شود ، برو که خدا تو را به من سفارش کرده که از تو گذشت کنم . گذشت حضرت یوسف از برادران برادران یوسف به خاطر حسدورزى به یوسف ، او را با حیله و تزویر از دامن پرمهر پدر و آغوش محبت وى جدا کردند و در بیابان کنعان پس از این که او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند ، پیراهن از بدنش درآوردند و او را به چاه انداختند ، ولى هنگامى که در سفر سوم مصر او را شناختند و وى را در اوج قدرت و عظمت دیدند در برابر آن همه ستم جز این جواب را ـ که قرآن مجید بیان داشته ـ نشنیدند : ________________________________________ صفحه 244 ________________________________________ ( . . . لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ )(1) . امروز بر شما ملامت و سرزنشى نیست ، خدا شما را مورد مغفرت قرار مى دهد و او مهربان ترین مهربانان است . گذشت امام سجّاد از کنیز خطاکار امام از کنیزش خواست آب به روى دستش بریزد تا براى نماز آماده شود ، ناگاه آفتابه ى پرآب از دست کنیز رها شد و با سر حضرت سجاد (علیه السلام) برخورد کرد و سر آن حضرت را شکست . امام به جانب او سر برداشت . کنیز گفت : خدا مى گوید خشم خود را فرو خورید . امام فرمود : خشم را فرو خوردم . کنیز گفت : و از مردم گذشت کنید . حضرت فرمود : خدا از تو بگذرد . کنیز گفت : خدا نیکوکاران را دوست دارد . حضرت فرمود : برو که براى رضاى خدا آزادى(2) . گذشت شگفت انگیز پیامبر امام باقر (علیه السلام) فرمود : زن یهودیّه اى را که گوشت گوسفندى به زهر آمیخته و به عنوان هدیه خدمت رسول خدا آورده و آن جناب از آن تناول فرموده بود ، دستگیر کردند و به محضر رسول خدا آوردند . حضرت به او فرمود : چه چیزى تو را به انجام این کار واداشت ؟ گفت : نزد خود فکر کردم اگر پیامبر است این گوشت زهرآلود به او زیان نمى رساند و اگر پادشاه است مردم از او راحت مى شوند . پیامبر او را بخشید !!(3) ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ یوسف ( 12 ) : 92 . 2 ـ بحار الانوار : 68 / 398 ، باب 93 . کنیز این آیه ى قرآن را خواند ( وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الُمحْسِنِینَِ) ، آل عمران ( 3 ) : 134 . 3 ـ اصول کافى : 2 / 108 ، باب العفو ، حدیث 9 ; بحار الانوار : 68 / 402 ، باب 93 ، حدیث 9 . ________________________________________ صفحه 245 ________________________________________ برخورد کریمانه با خدمتکار امام صادق (علیه السلام) خدمتکارش را دنبال کارى فرستاد ، خدمتکار در بازگشت تأخیر کرد ، امام به دنبال او رفت ، وى را در حال خواب یافت ، بالاى سرش نشست و به باد زدن او مشغول شد تا خدمتکار از خواب برخاست . حضرت فرمود : فلانى به خدا سوگند حق تو نیست که هم شب بخوابى و هم روز ، شب براى خوابیدن حق تو است و روز براى انجام کار حق ماست(1) . نصیحت امام سجاد (علیه السلام) به دلقکى بیکار امام صادق (علیه السلام) روایت مى کند : دلقکى بیکار در مدینه بود که اهل مدینه از دلقک بازى و سخنانش به خنده مى آمدند . روزى به مردم گفت : این مرد مرا خسته و درمانده کرد ( منظورش حضرت على بن الحسین (علیه السلام) بود ) . آن گاه به مردم خطاب کرد که هیچ کارى از کارهاى من او را به خنده نیاورده و به ناچار باید ترفندى به کار گیرم تا او را بخندانم ! امام ششم (علیه السلام) مى فرماید : روزى على بن الحسین (علیهما السلام) در حالى که دو نفر از غلامانش او را همراهى مى کردند از منطقه اى عبور مى کردند ، آن دلقک به سوى حضرت آمد و رداى مبارکش را از پشت سرش ربود ، دو خدمتکار حضرت او را دنبال کردند و ردا را از دستش گرفته به جانب حضرت آوردند و به دوش مبارکش انداختند . حضرت در حالى که خود را از چشم انداز آن دلقک پنهان مى داشتند و دیده از زمین برنمى گرفتند به دو خدمتکارش فرمودند : این چه اتفاقى بود که رخ داد ؟ گفتند : مردى دلقک است که مردم مدینه را مى خنداند و از این راه نان مى خورد ! امام فرمود : به او بگویید واى بر تو ! براى خدا روزى است ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 112 ، باب الحلم ، حدیث 7 ; بحار الانوار : 68 / 405 ، باب 93 ، حدیث 17 . ________________________________________ صفحه 246 ________________________________________ که در آن روز ، بیکاران و بیعاران زیان مى کنند(1) . 5 ـ عطا و بخشش به کسى که تو را محروم نموده این برنامه ى بسیار زیباى اخلاقى از حقایق باارزشى است که خداى مهربان به پیامبر بزرگوارش سفارش کرده است و ریشه در لطف و رحمت و کرامت حضرت حق دارد . چه بسا انسان به حوادثى تلخ مبتلا مى شود و روزگار از او روى بر مى تابد و بسیارى از درها به روى او بسته مى شود و مشکلات وى را در تنگنا قرار مى دهد و به نظر مى آورد که اگر به فلان شخص که از اقوام یا دوستان است مراجعه کند و آبرو مایه بگذارد و از او درخواست کمک نماید او با روى باز از انسان استقبال مى کند و با چهره اى گشاده انسان را مى پذیرد و با بزرگوارى و کرم ، مالى را در جهت حل مشکل در اختیار قرار مى دهد . ولى وقتى به او مراجعه مى شود در حالى که قدرت بر حلّ مشکل انسان دارد بر طبل مأیوس کردن انسان مى کوبد و آدمى را از خود مى راند و به عرصه ى محرومیت از عطایش مى نشاند . با چشیدن چنین زهر تلخى از دست او ، خداى مهربان فرمان مى دهد که اگر چنین شخصى چون تو دچار مشکل شود و در تنگنا قرار گیرد و در حالى که تو در گشایش و وسعت مالى قرار گرفته اى براى حلّ مشکلش به تو مراجعه کند ، تو آن روزى را که در سختى و تنگدستى به او مراجعه کردى و او تو را از عطایش محروم ساخت مانع عطاى خود به او قرار مده ، بلکه با بى توجهى کامل در رابطه با حالت بخیلانه ى او ، دست عطایت را به سویش بگشا واو را به عرصه ى محرومیت از لطف و احسانت منشان و با گشاده رویى و خوش خلقى از عطایت بهره مندش ساز . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى صدوق: 220، المجلس التاسع و الثلاثون، حدیث 6; بحار الانوار: 68 / 424، باب 93، حدیث 66. ________________________________________ صفحه 247 ________________________________________ چنین کارى که باید گفت تلافى کردن بدى به خوبى است از زیباترین حالات اخلاقى و از نقاط قوّت روحى و از بهترین کارهاى انسان است . بیایید یاران به هم دوست باشیم *** همه مغز ایمان بى پوست باشیم نداریم پنهان ز هم عیب هم را *** که تا صاف و بى غش به هم دوست باشیم بود غیب ما و شهادت برابر *** قفا هم به طورى که در روست باشیم بود دوستى مغز و اظهار آن پوست *** چه حیف است ما حامل پوست باشیم چو ما را به حق دوستى مى رساند *** بیایید با دوستى دوست باشیم مکافات بد را نکویى بیاریم *** اگر بد کنیم آن چنان کوست باشیم بکوشیم تا دوستى خوى گردد *** به هر کو کند دشمنى دوست باشیم نداریم کارى به پنهانى هم *** همین ناظر آنچه در روست باشیم ز اخلاق مذمومه دل پاک سازیم *** بر اطوار یارى که خوشخوست باشیم بود سینه ها صاف و دل ها منور *** چو آیینه کان مظهر روست باشیم(1) احسان پیامبر به اهل مکه پیامبر بزرگوار اسلام سیزده سالى که در شهر مکه مردم را به هدایت الهى فرا خواند از ناحیه ى مردم دچار آسیب ها و رنج ها و بلاهاى گوناگونى شد . برخى از یارانش را با شکنجه هاى گوناگون کشتند ، عده اى را از دیار و وطن آواره کردند ، گروهى را به شدت مورد آزار قرار دادند و از هر جهت به خود آن حضرت سخت گرفتند و او را به آزارهاى بدنى و روحى دچار ساختند ، تهمت جنون و سحر و دروغگویى به او زدند و بارها با سنگ و چوب به وى حمله کردند ، پس از مهاجرت به مدینه جنگ هاى سختى به او تحمیل نمودند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ فیض کاشانى ، دیوان اشعار ، غزل 611 . ________________________________________ صفحه 248 ________________________________________ زمانى که اسلام و اهلش در سایه ى قرآن به اوج قدرت رسیدند به فرمان پیامبر بى آن که اهل مکه خبردار شوند مکه را محاصره کردند و با پیروزى ـ بدون خون ریزى ـ به مسجد الحرام درآمدند و همان سخنى را که یوسف با برادرانش گفت ، به اهل مکه گفتند که امروز هیچ ملامت و سرزنشى بر شما نیست بروید و راحت باشید که همه ى شما را آزاد نمودم ، سپس به اهل مکه با رویى گشاده احسان و نیکى کرد و بهترین درس اخلاق را به مردم جهان و بویژه به قدرتمندان آموخت ! 6 ـ صله ى رحم با کسى که با تو قطع پیوند نموده مسأله ى صله ى رحم از مسائل بسیار مهمى است که قرآن مجید و روایات بر آن تأکید فراوان دارند . قرآن و روایات به انسان سفارش دارند که اگر یکى از افراد خانواده ات با تو قطع پیوند کرد تو با او قطع رابطه مکن بلکه مسأله ى صله ى رحم را نسبت به او به کار بگیر و از این راه به تلطیف روح او کمک کن و وى را در بند لطف و محبت خود انداز . در فصول گذشته ى این نوشتار به بخشى از آیات و روایات صله ى رحم اشاره شد . بعد فهرست قبل قال على (علیه السلام) : اللِسانُ میزانُ الإنسانِ ، العینُ رائِدُ القَلبِ هدایة العلم : 458 ـ 558 <> ( قسمت دوم وصایات حضرت حق به پیامبر ) زبان و چشم صالحان قال رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) :أوصانى ربى بتسع . . . وأن یکون صمتى فِکراً ومَنطقى ذِکراً ونَظرى عبرا(1) . 7 ـ زبان و گفتار و خاموشى زبان از بزرگ ترین نعمت هاى حضرت حق به انسان است . زبان عضوى است که اظهار خواسته هاى درون انسان و بیان نیازمندى هاى او را به عهده دارد . زبان عضوى است که رشته هاى مختلف علوم را از مغز و قلب انسان به دیگران انتقال مى دهد . زبان عضوى است که با سخنان لطیف و محبت آمیزش غم و غصه را از دل ها مى زداید . زبان عضوى است که گمراه را هدایت مى کند و سرنگون شده در چاه ضلالت را نجات مى دهد و دوزخى را به سوى بهشت راهنمایى مى نماید . زبان عضوى است که مى تواند با تشویقش انسان هاى به ضعف نشسته را توانایى بخشد و هنرهاى آنان را آشکار کند و روح خلاقیّت را در وجودشان فعّال نماید و از بیکارى عاطل و باطل مانده ، متحرّکى پویا و سرزنده اى دانا بسازد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ تحف العقول : 36 ; بحار الانوار : 74 / 140 ، باب 7 ، حدیث 8 . ________________________________________ صفحه 252 ________________________________________ زبان اگر در مدار تربیت حق و هدایت خداى مهربان و تعلیمات پیامبران و امامان و اولیاى الهى قرار گیرد ، تبدیل به کارگاهى بزرگ براى تولید خیر و نیکى مى شود و از این طریق سودى سرشار و منفعتى فراوان به صاحبش و به دیگران مى رساند . زبان را باید در جایى که خدا به آن اجازه ى سخن گفتن داده است آزاد گذاشت تا منافع دریا گونه اش را به سوى محتاجان امور معنوى و مادى سرازیر کند . و نیز باید در جایى که به آن اجازه ى گفتار نداده اند به سکوت و خاموشى نشیند تا زیان گفتار باطل و بى جایش به کسى نرسد . از گفتار زبان در موردى که گفتن شایسته ى اوست تعبیر به قول حق ، قول عدل ، و قول میسور و قول بلیغ و قول حسن و قول احسن شده و در موردى که باید از گفتار خوددارى ورزد و خاموشى پیشه سازد تعبیر به صمت شده است . صالحان و شایستگان که هدایت حضرت حق چون خورشید از افق وجودشان طلوع دارد آنجا که باید بگویند مى گویند ، گرچه گفتارشان براى آنان عامل رنج و زحمت شود و جانشان را در معرض خطر قرار دهد ; و در موردى که باید خاموشى و سکوت پیشه سازند به خاموشى و سکوت مى نشینند ، گرچه بسیارى از منافع ظاهرى را از دست بدهند . صالحان با زبانشان به تجارتى برمى خیزند که سودش ابدى و هرگز کسادى و زیان در آن راه ندارد . روایات اهل بیت (علیهم السلام) در رابطه با زبان و منافع و سودش اشاراتى بس لطیف و باارزش دارند که دانستنش بر همگان لازم است . از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت شده است : ________________________________________ صفحه 253 ________________________________________ الجَمالُ فِى اللِّسان(1) . زیبایى در زبان است . جَمالُ الرَّجُلِ فَصاحَةُ لِسَانِهِ(2) . زیبایى مرد در گویایى و روشن گویى زبان اوست . امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روایاتى مى فرماید : صورَةُ المَرءَةِ فِى وَجهِها وَصورَةُ الرَّجُلِ فِى مَنطِقِ(3) . شکل و شمایل زن در چهره ى او و شکل و شمایل مرد در گفتار اوست . الإنسانُ لُبُّه لِسانُه وَعقلُه دِینُه(4) . مغز انسان زبان او و دینش پاى بند اوست . کَلامُ الرَّجُلِ مِیزانُ عَقلِهِ(5) . سخن مرد ترازوى سنجش عقل اوست . خطرات زبان و نیز روایات اهل بیت (علیهم السلام) در رابطه با زبان و زیان ها و خطرات غیرقابل جبرانش مطالبى بسیار مفید و سودمند بیان کرده اند . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) در روایاتى مى فرماید : فِتنةُ اللِّسانِ أشَدُّ مِن ضَرْبِ السَّیْفِ(6) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ تحف العقول : 37 ; بحار الانوار : 74 / 143 ، باب 7 ، حدیث 24 . 2 ـ کنز العمال : حدیث 28775 . 3 ـ بحار الانوار : 68 / 293 ، باب 78 ، حدیث 63 . 4 ـ تحف العقول : 217 ; بحار الانوار : 75 / 56 ، باب 16 ، حدیث 119 . 5 ـ غرر الحکم : 209 ، اللسان میزان ، حدیث 4032 . 6 ـ جامع الاخبار : 93 ، الفصل الثانى و الخمسون فى اللسان ; بحار الانوار : 68 / 286 ، باب 78 ، حدیث 42 . ________________________________________ صفحه 254 ________________________________________ فتنه ى زبان شدیدتر از ضربت شمشیر است . بَلاءُ الإنسانِ مِنَ اللِّسانِ(1) . بلاى انسان از زبان است . یَا عَلِىُّ ! مَن خَافَ النّاسُ لِسانَهُ فَهُو مِن أهلِ النّارِ(2) . یا على ! کسى که مردم از زبانش بترسند اهل آتش است . طُوبَى لِمَن أنفَقَ فَضَلاتَ مَالِه وَأمسَکَ فَضَلاتَ لِسانِهِ(3) . خوشا به حال کسى که اضافه هاى مالش را در راه خدا هزینه کند و از اضافه هاى گفتارش جلوگیرى کند . چون آدم ، فرزندانش و فرزندان فرزندانش زیاد شدند ، پیوسته نزد او سخن مى گفتند و او ساکت بود . گفتند : پدر تو را چیست که سخن نمى گویى . گفت : اى فرزندانم ! خداى بزرگ زمانى که مرا از جوارش بیرون کرد از من تعهد گرفت و فرمود : گفتارت را کم کن تا به جوار من درآیى . إن کانَ الشَرُّ فِى شَىء فَفِى اللِّسان(4) . اگر شرّى در چیزى باشد پس در زبان است . امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روایاتى مى فرماید : حَدُّ اللِسانِ أمضى مِن حَدِّ السَنان(5) . تیزى زبان دردناک تر از تیزى نیزه است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ جامع الأخبار : 93 ، الفصل الثانى و الخمسون فى اللسان ; بحار الانوار : 68 / 286 ، باب 78 ، حدیث 42 . 2 ـ جامع الأخبار : 93 ، الفصل الثانى و الخمسون فى اللسان ; بحار الانوار : 68 / 286 ، باب 78 ، حدیث 42 . 3 ـ بحار الانوار : 68 / 287 ، باب 78 ، حدیث 42 . 4 ـ بحار الانوار : 68 / 289 ، باب 78 ، حدیث 53 . 5 ـ غرر الحکم : 213 ، خطر اللسان ، حدیث 4149 ; هدایة العلم : 551 . ________________________________________ صفحه 255 ________________________________________ اللِسانُ سَبُعٌ إن أطلَقْتَه عَقَر(1) . زبان درنده اى است که اگر رهایش کنى زخم مى زند . کلُّ إنسان مُؤاخِذٌ بِجِنایَةِ لِسانِهِ وَیَدِهِ(2) . هر انسان به جنایت زبان و دستش مؤاخذه خواهد شد . کَمْ مِن إنسان أهلَکه لِسان(3) . چه بسیار انسانى که زبان او را هلاک کرد . صلاحُ الإنسانِ فِى حَبسِ اللِسان(4) . مصلحت انسان در حبس زبان است . خاموشى و اندیشه اولیاى الهى به خاطر شرور و فتنه هاى زبان صمت و سکوت را در مواردى که لازم مى دانستند برابر با فرمان هاى حق شعار خود قرار مى دادند و از بیجا گفتن و بیهوده بافتن و کلام باطل و هر سخنى که مورد پسند حق نبود خوددارى مى کردند و دنیاى خلوت سکوت و خاموشى را براى تفکر و اندیشه در حقایق غنیمت مى شمردند و براى یافتن واقعیات معنوى و الهامات غیبى به حرکت فکرى مى پرداختند . چنان که پیامبر بزرگ اسلام از حضرت حق روایت مى کند که به من سفارش فرمود : أن یکونَ صَمتى فِکراً(5) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ غرر الحکم : 213 ، خطر اللسان ، حدیث 4143 ; هدایة العلم : 552 . 2 ـ غرر الحکم : 213 ، خطر اللسان ، حدیث 4157 ; هدایة العلم : 552 . 3 ـ غرر الحکم : 213 ، خطر اللسان ، حدیث 4159 ; هدایة العلم : 552 . 4 ـ غرر الحکم : 210 ، حسن اللسان ، حدیث 4054 . 5 ـ تحف العقول : 36 ; بحار الانوار : 74 / 140 ، باب 7 ، حدیث 8 . ________________________________________ صفحه 256 ________________________________________ خاموشى و سکوتم اندیشه باشد . انسان در عرصه گاه سکوت و خاموشى هنگامى که به اندیشه مى پردازد و عقل خداداده را به کار مى گیرد ، امورى علمى و هنرى و اجتماعى و مادى و معنوى به نظرش مى رسد که براى او و دیگران در صورتى که عملى شود بسیار مفید و سودمند خواهد بود . راستى شگفت آور است که آیین مقدّس اسلام نمى خواهد و نمى پسندد حتى سکوت و خاموشى انسان بیهوده و باطل بگذرد ، بلکه مى خواهد دنیاى سکوت انسان هم با همراهى فکر و اندیشه به نتایج پربار و امور پرمحصول برسد . روایات باب سکوت و خاموشى ، سکوتى را مى گویند که همراه با اندیشه و فکر باشد وگرنه سکوت بدون اندیشه کارى لغو و بیهوده است و اسلام انسان را از کار بیهوده نهى مى کند . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید : عَلیکَ بِطولِ الصَمتِ فَإنّه مَطرَدَةٌ لِلشیطانِ وَعونٌ لَکَ عَلى أمرِ دِینِک(1) . بر تو باد به طول سکوت و خاموشى زیرا سکوت موضع دور کننده ى شیطان و کمکى براى تو نسبت به کار دین تو است . و نیز مى فرماید : ثَلاثٌ مُنجِیاتٌ : تَکُفُّ لِسانَکَ وَتَبکِى عَلَى خَطِیئَتِکَ وَتلزَمْ بَیتک(2) . سه چیز نجات بخش است : این که زبانت را از گناهان زبان نگاه دارى و بر معاصى و خطاهایت گریه کنى و در صورتى که بیرون رفتنت از خانه موجب شر است به خانه بنشینى . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ معانى الاخبار : 335 ، باب معنى تحیة المسجد ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 68 / 279، باب 78، حدیث 19. 2 ـ خصال : 1 / 85 ، حدیث 13 ; بحار الانوار : 68 / 279 ، باب 78 ، حدیث 20 . ________________________________________ صفحه 257 ________________________________________ و در روایتى فرمود : إذا رَأیتُمُ المُؤمِنَ صَمُوتاً فَادنُوا مِنهُ ; فَإنَّهُ یُلْقِى الحِکمَةَ(1) . هنگامى که مؤمن را بسیار ساکت و خاموش دیدید به او نزدیک شوید ; زیرا حکمت القا مى کند . امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روایاتى مى فرماید : اُصمُت دهرَک یجلّ أمرَک(2) . همه ى روزگارت را ساکت و خاموش باش تا زندگى و کارت عظیم و بزرگ شود . الصَمتُ رَوضَةُ الفِکر(3) . سکوت و خاموشى باغستان اندیشه است . اَلزِم الصَمتَ فأدنى نَفعَه السلامَة(4) . ملازم سکوت باش که کمترین سودش سلامت است . طوبَى لِمَن صَمت إلاّ مِن ذِکرِ الله(5) . خوشا به حال کسى که سکوت پیشه کند مگر از ذکر خدا . عَلیکَ بِلزومِ الصَمتِ ; فَإنّه یُلْزِمُک السَّلامةُ وَیؤمِنُک النّدامَة(6) . بر تو باد به ملازمت سکوت و خاموشى ، زیرا تو را به عرصه ى سلامت ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مستدرک الوسائل : 9 / 18 ، باب 100 ، حدیث 10083 ; میزان الحکمه : 7 / 3172 ، الصمت ، حدیث 10827 . 2 ـ غرر الحکم : 216 ، آثار الصمت ، حدیث 4249 ; هدایة العلم : 335 . 3 ـ غرر الحکم : 215 ، الصمت و أهمیته ، حدیث 4221 ; هدایة العلم : 335 ـ 337 . 4 ـ غرر الحکم : 216 ، آثار الصمت ، حدیث 4262 ; هدایة العلم : 335 ـ 337 . 5 ـ غرر الحکم : 118 ، اهمیة الذکر ، حدیث 3623 ; هدایة العلم : 335 ـ 337 . 6 ـ غرر الحکم : 216 ، آثار الصمت ، حدیث 4256 ; هدایة العلم : 335 ـ 337 . ________________________________________ صفحه 258 ________________________________________ مى کشاند و از پشیمانى امانت مى دهد . لاَ خَیرَ فِى السّکوتِ عَن الحقّ کما أنّه لاَ خیرَ فِى القَولِ بِالجَهلِ(1) . خیرى در سکوت از گفتار حق نیست ، چنان که خیرى در گفتار باطل نیست . لاَ عِبادَةَ کالصَّمت(2) . هیچ عبادتى مانند سکوت و خاموشى نیست . امام هشتم (علیه السلام) فرمود : مِن عَلاَمَاتِ الفِقهِ : الحِلْمُ والعِلْمُ وَالصَّمتُ . إنَّ الصَّمْتَ بابٌ مِن أبوابِ الحِکمَةِ ، وَإنّ الصَّمتَ یَکْسِبُ المَحَبَّةَ ، إنَّه دَلِیلٌ عَلَى کُلِّ خَیر(3) . از نشانه هاى فهم بردبارى و دانش و سکوت است . همانا سکوت درى از درهاى حکمت است و بى تردید سکوت براى انسان کسب محبت مى کند ، یقیناً سکوت راهنماى به سوى همه ى خیرهاست . هشدار که هر ذره حساب است در اینجا *** دیوان حساب است و کتاب است در اینجا حشرست و نشورست و صراط است وقیامت *** میزان و ثواب است و عقاب است در اینجا آن را که حساب عملش لحظه به لحظه است *** با دوست خطاب است و عتاب است در اینجا آن را که گشودست ز دل چشم بصیرت *** بیند چه حساب و چه کتاب است در اینجا آن را که قیامت خوش و نزدیک نماید *** از گرمى تعجیل دل آب است در اینجا(4) ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ غرر الحکم : 70 ، حدیث 991 ; هدایة العلم : 335 ـ 337 . 2 ـ غرر الحکم : 216 ، الصمت و اهمیته ، حدیث 4236 ; هدایة العلم : 335 ـ 337 . 3 ـ کافى: 2/113، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 1; بحار الانوار: 68/294، باب 78، حدیث 65. 4 ـ فیض کاشانى ، دیوان اشعار ، غزل 29 ، به اختصار . ________________________________________ صفحه 259 ________________________________________ 8 ـ گفتار ذکر گونه پس از خاموشى به جا و سکوت عاقلانه ، نوبت به سخن گفتن در جایى که باید سخن گفت مى رسد . رسول اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) در روایت مورد بحث که هفت قسمتش در صفحات گذشته توضیح داده شد مى فرماید : از جمله سفارشات حضرت ربّ العزه به من این بود که گفتارم ذکر باشد . شاید منظور از ذکر در این سفارش ملکوتى سخن گفتن به صورتى باشد که گمراهى را هدایت کند ، یا حکمت و علم و دانشى به مردم بیاموزد ، یا فراهم آوردن زمینه اى براى رساندن صاحب حقى به حقش باشد ، یا گواهى و شهادتى که قاضى را براى اجراى عدالت کمک کند ، یا غم و اندوهى را از دلى پاک نماید . اگر انسان سخنى گوید که گمراهى هدایت یابد ، مصداق این روایت بسیار بسیار مهم که خطاب پیامبر به على (علیه السلام) است مى شود : وَایْمُ اللهِ لأَن یَهدِىَ اللهُ عَلَى یَدَیکَ رَجُلا خیرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ وَ غَرَبَتْ(1) . سوگند به خدا اگر خدا مردى را به دست تو هدایت کند براى تو از آنچه خورشید بر آن طلوع کند و غروب مى نماید بهتر است . اگر انسان سخنى بگوید که آن در سخن علم و دانش و حکمت به مردم بیاموزد مصداق این حدیث رسول خدا مى شود که فرمود : مردى را روز قیامت به محشر مى آورند که براى او حسناتى چون ابرهاى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 5 / 28 ، ، باب وصیة رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) وامیرالمؤمنین (علیه السلام) فى السرایا ، حدیث 4 ; تهذیب : 6 / 141 ، باب 62 ، حدیث 2 ; بحار الانوار : 21 / 361 ، باب 34 ، حدیث 3 . ________________________________________ صفحه 260 ________________________________________ انباشته یا کوه هاى برافراشته است ، مى گوید : پروردگارا ! این همه حسنات از کجا براى من فراهم شده در حالى که من آنها را انجام نداده ام ؟ خدا مى فرماید : این دانش تو است که آن را به مردم آموختى و آنان پس از تو به آن عمل کردند !(1) اگر انسان با سخن و کلام خود به مؤمنى کمک دهد تا حاجتش روا شود و به حقش برسد مصداق این روایت بسیار مهم مى گردد : مَن قَضَى لِمؤمن حاجَةً قَضَى اللهُ لَهُ حَوائِجَ کَثیرةً أدناهُنَّ الجَنَّةَ(2) . کسى که حاجت مؤمنى را به جا آورد و گره از کار او بگشاید ، خداوند حاجت هاى بسیار او را روا مى کند که کمترین آن ورود به بهشت است . اگر انسان با کلام خود در دادگاهى شهادت به حق دهد تا قاضى دادگاه عادلانه حکمى صادر کند ، مصداق این روایت رسول خدا مى شود : مَن شَهِدَ شَهادَةَ حَقُّ لِیُحْیِىَ بِها حَقُّ امْرِئ مُسلم أَتَى یَومَ القِیامَةِ وَلِوَجْهِهِ نورٌ مَدَّ البَصَرِ یَعْرِفُهُ الخَلایِقَ بِاسْمِهِ وَنَسَبِهِ(3) . کسى که به حق گواهى دهد تا با گواهى اش حق انسان مسلمانى زنده شود روز قیامت مى آید در حالى که براى چهره اش نورى است که دیده را به خود جلب مى کند . اگر انسان با سخن خود غم و اندوهى را از دلى بزداید ، مصداق این روایت ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عن محمد بن حماد الحارثى ، عن أبیه ، عن أبى عبد الله (علیه السلام) ، قال : قال رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) یجىء الرجل یوم القیامة وله من الحسنات کالسحاب الرکام أو کالجبال الرواسى ، فیقول : یا رب أنى لى هذا ولم أعملها ، فیقول هذا علمک الذى علمته الناس یعمل به من بعدک . بصائر الدرجات : 5 ، باب 2 ، حدیث 16 ; بحار الانوار : 2 / 18 ، باب 8 ، حدیث 44 . 2 ـ بحار الانوار : 71 / 285 ، باب 20 ، حدیث 7 . 3 ـ کافى : 7 / 380 ، باب کتمان الشهادة ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 101 / 311 ، باب 2 ، حدیث 9 . ________________________________________ صفحه 261 ________________________________________ امام صادق (علیه السلام) مى گردد : مِن أَحَبِّ الأعمالِ إلَى اللهِ عزَّ وَجَلَّ إدخالُ السُّرورِ عَلَى المُؤمِنِ ، إشبَاعُ جَوْعَتِهِ أو تَنْفِیسُ کُربَتِهِ أو قَضاءُ دَیْنِهِ(1) . از محبوب ترین اعمال نزد خداى عزّ و جلّ وارد کردن خوشحالى و شادمانى بر مؤمن است : با سیر کردن گرسنگى اش یا برطرف کردن غم و اندوهش یا پرداخت قرض و وامش . 9 ـ نظر به عبرت از سفارشاتى که خداى مهربان به پیامبرش داشت این بود که نظرش را به آنچه نظر مى کند نظر عبرت و پند گرفتن قرار دهد . نظر ، از جهت لغت به معناى با دقت و تأمّل نگریستن به دنیا و حوادث و احوال امت هاى گذشته براى پندگیرى و عبرت گرفتن است . مثلا انسان هنگامى که به خانه ى مخروبه اى مى گذرد باید با نظر عبرت به آن بنگرد و دقت کند که گویا آن خانه ى مخروبه پرده ى گذشته اش را نشان مى دهد که معمار و بنا و کارگرى که مرا ساختند و فروشندگانى که مصالح مرا تأمین نمودند و مالکانى که مرا خرید و فروش کردند و عروس و دامادى که در من حجله آراستند و مهمانانى که با ذوق و شوق در اتاق هایم بر سر سفره نشستند همه و همه پس از مدتى کوتاه با داشتن هزاران آرزو سر به تیره ى تراب نهادند و بدنهایشان پوسید و خوراک مار و مور شد و من براى عبرت دیگران به صورت مخروبه به جا مانده ام . تو مواظب باش که به عناصر مادى مغرور نشوى و از رعایت حلال و حرام و حقوق مردم باز نمانى که به همین نزدیکى روابط ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 192 ، باب إدخال السرور على المؤمنین ، حدیث 16 ; بحار الانوار : 71 / 297 ، باب 20 ، حدیث 29 . ________________________________________ صفحه 262 ________________________________________ و علایقت با همه ى امور مادى و خانه و زندگى قطع مى شود و به سراى دیگر براى حساب پس دادن انتقال مى یابى . و این مقدار امور مادى از دست رفتنى ارزش ندارد که تو از جان و بدن و بویژه دین و ایمانت براى به دست آوردن آن مایه بگذارى ! قرآن مجید مى فرماید : ( قُل سِیرُوا فِی الاَْرْضِ ثُمَّ انظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ )(1) . بگو در زمین گردش کنید ، سپس با تأمّل و دقت بنگرید که سرانجام تکذیب کنندگان حقایق چگونه بود ؟! ( قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الاَْعْمَى وَالْبَصِیرُ أَفَلاَ تَتَفَکَّرُونَ )(2) . بگو آن که کور دل است و حقایق و حوادث را با دیده ى دل نمى نگرد با کسى که بصیر و روشن بین است یکسانند ، آیا اندیشه نمى کنید ؟ ( لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِی الاَْلْبَابِ . . . )(3) . یقیناً در داستانهاى ایشان ( که قرن هاست گذشته اند ) براى صاحبان خرد پند و عبرت است . ( قُلْ سِیرُوا فِی الاَْرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُـجْرِمِینَ )(4) . بگو : در زمین گردش کنید پس با تأمّل و دقت بنگرید که سرانجام گنهکاران چگونه بود ؟! امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روایاتى مى فرماید : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ انعام ( 6 ) : 11 . 2 ـ انعام ( 6 ) : 50 . 3 ـ یوسف ( 12 ) : 111 . 4 ـ نمل ( 27 ) : 69 . ________________________________________ صفحه 263 ________________________________________ إذَا أحبّ اللهُ عَبداً وَعَظَه بِالعِبَر(1) . هنگامى که خدا بنده اى را دوست بدارد او را با عبرت ها موعظه مى کند . فِى کُلِّ نَظرَة عِبرة(2) . در هر تماشاى بادقت و تأملى عبرتى است . إنّ ذِهاب الذاهِبین لَعِبرةٌ لِلقومِ المُتَخَلِّفین(3) . در رفتن رفتگان عبرتى است براى گروه بازماندگان . مَا أکثَرَ العِبَرَ وَأقَلَّ الإعتِبارَ(4) . عبرت ها چه زیاد و فراوان است و عبرت گیرنده چه کم و اندک است . از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است : کَانَ أکثَرَ عِبادَةِ أبى ذرٍّ رَحِمهُ اللهُ عَلیه التَفَکُّرُ والإعتِبارُ(5) . بیشتر عبادت ابوذر ( رحمه الله علیه ) دو خصلت بود : اندیشه و عبرت آموزى . امام صادق (علیه السلام) در روایتى پندآموز فرموده است : به آنچه از دنیا گذشته عبرت گیرید ، آیا دنیا براى کسى بقا و دوام داشته است ؟ یا کسى از بلندقدر و فرومایه و توانگر و تهیدست و دوست و دشمن باقى مى ماند ؟ همچنین آنچه از دنیا نیامده با آنچه گذشته از آب به آب شبیه تر است . پیامبر فرمود : مرگ به عنوان پند دهنده و عقل از جهت ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ غرر الحکم : 471 ، مدح الاعتبار و أهمیته ، حدیث 10746 ; هدایة العلم : 372 ـ 373 . 2 ـ غرر الحکم : 472 ، حدیث 10773 ; هدایة العلم : 372 ـ 373 . 3 ـ غرر الحکم : 471 ، مدح الاعتبار و أهمیته ، حدیث 10745 ; هدایة العلم : 372 ـ 373 . 4 ـ نهج البلاغه : 844 ، حکمت 297 . 5 ـ خصال : 1 / 42 ، حدیث 33 . ________________________________________ صفحه 264 ________________________________________ راهنمایى و تقوا از نظر زاد و توشه و عبادت و بندگى به عنوان شغل و خدا از جهت مونس بودن و قرآن از نظر روشنگرى براى شما کافى است(1) . عبرت ها در رباعیات بابا طاهر به گورستان گذر کردم کم و بیش *** بدیدم حال دولتمند و درویش نه درویشى به گورى بى کفن ماند *** نه دولتمند برد از یک کفن بیش * * * به قبرستان گذر کردم صباحى *** شنیدم ناله و افغان آهى شنیدم کله اى با خاک مى گفت *** که این دنیا نمى ارزد به کاهى * * * اگر شیرى اگر ببرى اگر گور *** سرانجامت بود جا در ته گور تنت در خاک باشد سفره گستر *** به گردش موش ومار وعقرب ومور * * * اگر زرّین کلاهى عاقبت هیچ *** اگر خود پادشاهى عاقبت هیچ اگر ملک سلیمانت ببخشند *** در آخر خاک راهى عاقبت هیچ * * * مو از « قالو بلى » تشویش دیرم *** گنه از برگ و باران بیش دیرم ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ قال الصادق (علیه السلام) : اعتبروا بما مضى من الدنیا هل بقی على أحد أو هل فیها باق من الشریف والوضیع والغنى والفقیر والولى والعدو فکذلک ما لم یأت منها بما مضى أشبه من الماء بالماء قال رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) کفى بالموت واعظا وبالعقل دلیلا وبالتقوى زادا وبالعبادة شغلا وبالله مونسا وبالقرآن بیانا . مصباح الشریعه : 113 ، باب الثالث و الخمسون فى التفکر ; بحار الانوار: 68 / 325، باب 80، حدیث 20. ________________________________________ صفحه 265 ________________________________________ اگر لا تقنطوا دستم نگیرد *** مو از یا ویلنا اندیش دیرم * * * مو از جور بتان دل ریش دیرم *** ز لاله داغ بر دل بیش دیرم چو فردا نامه خوانان نامه خوانند *** من شرمنده سر در پیش دیرم * * * صداى چاوشان مردن آیو *** به گوش آوازه ى جان کندن آیو رفیقان مى روند نوبت به نوبت *** واى آن ساعت که نوبت وا من آیو * * * درخت غم به جانم کرده ریشه *** به درگاه خدا نالم همیشه رفیقان قدر یکدیگر بدانید *** اجل سنگ است و آدم مثل شیشه * * * دلا غافل ز سبحانى چه حاصل *** مطیع نفس و شیطانى چه حاصل بود قدر تو افزون از ملایک *** تو قدر خود نمى دانى چه حاصل * * * دلا اصلا نترسى از ره دور *** دلا اصلا نترسى از ته گور دلا اصلا نمى ترسى که روزى *** شوى بنگاه مار و لانه ى مور * * * ________________________________________ صفحه 266 ________________________________________ پند گرفتن حتى از راهزن فضیل بن عیاض پیش از آن که با شنیدن آیه اى از آیات قرآن توبه کند ، راهزن بود . وى در بیابان مرو خیمه زده بود و پلاسى پوشیده و کلاه پشمین بر سر و تسبیح در گردن افکنده و یاران بسیار داشت ، همه دزد و راهزن . هر مال و جنس دزدیده شده اى که نزد او مى بردند میان دوستان راهزن تقسیم مى کرد و بخشى هم خود برمى داشت . روزى کاروانى بزرگ مى آمد ، در مسیر حرکتش آواز دزد شنید . ثروتمندى در میان کاروان پولى قابل توجه داشت ، برگرفت و گفت : در جایى پنهان کنم تا اگر کاروان را بزنند این پول برایم بماند . به بیابان رفت ، خیمه اى دید در آن پلاس پوشى نشسته ، پول به او سپرد . فضیل گفت : در خیمه رو و در گوشه اى بگذار ، خواجه پول در آنجا نهاد و بازگشت . چون به کاروان رسید ، دزدان راه را بر کاروان بسته و همه ى اموال کاروان را به دزدى تصرف کرده بودند ، آن مرد قصد خیمه ى پلاس پوش کرد . چون آنجا رسید ، دزدان را دید که مال تقسیم مى کردند . گفت : آه من مال خود را به دزدان سپرده بودم ! خواست باز گردد ، فضیل او را بدید و آواز داد که بیا . چون نزد فضیل آمد ، فضیل گفت : چه کار دارى ؟ گفت : جهت امانت آمده ام . گفت : همانجا که نهاده اى بردار ! برفت و برداشت . یاران فضیل را گفتند : ما در این کاروان هیچ زر نیافتیم و تو چندین زر باز مى دهى ! فضیل گفت : او به من گمان نیکو برد و من نیز به خداى تعالى گمان نیکو مى برم ، من گمان او را به راستى تحقق دادم تا باشد که خداى تعالى گمان من نیز به راستى تحقق دهد(1) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ تذکرة الاولیا . ________________________________________ صفحه 267 ________________________________________ عبرت ها در اشعار حافظ مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم *** جرس فریاد مى دارد که بربندید محملها * * * برو از خانه ى گردون بِدَر و نان مطلب *** کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را * * * هرکه را خوابگه آخر به دو مشتى خاک است *** گو چه حاجت که به افلاک کشى ایوان را * * * سنگ و گل را کند از یُمن نظر لعل و عقیق *** هر که قدر نفس باد یمانى دانست * * * احوال گنج قارون کایّام داد بر باد *** در گوش دل فرو خوان تا زر نهان ندارد * * * بر لب جوى نشین و گذر عمر ببین *** کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس * * * مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو *** یادم از کشته ى خویش آمد و هنگام درو * * * پند و عبرت در غزل سعد کافى بیدار شو دلا که جهان پر مزور است *** بر نخل روزگار نه برگ است و نه بر است ________________________________________ صفحه 268 ________________________________________ جام بلاست آن که تو مى گویى اش دلى است *** دیگ هواست آنکه تومى خوانى اش سراست سیم حرام اگر چه سپید است هم چو شیر *** چندین مخور تو نیز که نى شیر مادر است طاووس را بدیدم مى کند پرّ خویش *** گفتم مکن که پر تو با زیب و زیور است بگریست زار زار و بگفتا که اى حکیم *** آگه نه اى که دشمن جان من این پر است اى خواجه پر و بال تو مى دان که زرّ توست *** زیرا که شخص پاک تو طاووس دیگر است پرهیز کن ز صحبت نا اهل هان و هان *** ار چند روزى تازه و بارز چو عبهر است دانى چرا خروشد ابریشم رباب *** از بهر آن که دایم هم کاسه ى خر است زنهار سعد کافى بر خلق دل مبند *** دل در خداى بند که خلاق اکبر است(1) ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ از مؤلف کتابى به نام عبرتهاى روزگار به رشته ى تحریر درآمده که بسیارى از مطالب و مسائل و حوادث عبرت آموز در آن گردآورى شده است ، علاقمندان براى به دست آوردن تفصیل این موضوع مى توانند به آن کتاب مراجعه کنند . بعد فهرست قبل قال على (علیه السلام) : الناسُ أبناءُ ما یُحسِنونَ هدایة العلم : 127 بخش دوازدهم آراستگى اهل معنى کسب حسنات اهل معنى آن پاک دلانى هستند که بر اثر تحصیل بصیرت ، دنیا را تجارتخانه اى براى کسب حسنات و فضایل مى دانند و آن را کشتزارى براى به دست آوردن محصولات آخرت و جهان ابدى به حساب مى آورند . آنان دنیا را و هرچه در آن است با چشم دل مهمانخانه ى حضرت حق مى بینند و خود را مهمانى که باید با مصرف کردن نعمت هاى حضرت محبوب در کار بندگى خالصانه براى خدا و خدمت به مردم قرار گیرند . و توجه دارند که جز از راه معرفت دینى و عمل به آیات الهى و آراسته شدن به حسناتى که به آنان جمال معنوى و زیبایى باطنى مى بخشد رسیدن به مقام عبادت و خدمت میسّر نیست . آنان علاوه بر تأمین معاش مادى از راه کسب حلال بر اساس گفتار رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) که فرمود : الکاسِبُ حَبیبُ الله . کسب کننده براى روزى حلال دوست و حبیب خداست . به کسب حسنات و فضایل و امور معنوى و روحى و تأمین نیازهاى باطنى و ساختن زندگى پاک و آخرت آباد اقدام مى کنند و در این مسیر باارزش از هیچ کوششى دریغ نمىورزند . آنان بخشى از اوقات خود را به شناخت قرآن ________________________________________ صفحه 272 ________________________________________ و روایات و فهم تکالیف و مسؤولیت ها اختصاص مى دهند و مى کوشند که تمام حرکات و اعمال و حالات خود را با آیات کتاب حق و روایات اهل بیت عصمت هماهنگ کنند . این فقیر به برخى از آیات و روایاتى که همیشه اهل معنى دنبال آن بودند تا خود را با آن آیات و روایات تطبیق دهند اشاره مى کنم ، باشد که همه ى ما از آن آراستگان به حقایق درس بگیریم و وجود مبارکشان را در همه ى امور زندگى سرمشق خود قرار دهیم . اهل معنى و توحید اهل معنى با به کارگیرى خرد و عقل ، حق را در همه ى شؤون پذیرفتند و از تکبر در برابر آن اجتناب ورزیدند و به دنبال این آیه ى کریمه با همه ى وجود تسلیم توحید شدند و از هر بت و طاغوتى دورى جستند و به رحمانیت و رحیمیت حضرت معبود متصل شدند : ( وَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ )(1) . و معبود شما معبود یکتاست ، هیچ معبودى جز او نیست ، رحمتش بى اندازه و مهربانى اش همیشگى است . اهل معنى در همه ى حالات و در همه ى شؤون و در همه ى شرایط و در حادثه هاى شیرین و تلخ ، شرک نمىورزند و از اتصال به وحدانیت حق یک چشم به هم زدن غفلت نمىورزند و هر معبود باطلى را از خیمه ى حیات خود نفى مى کنند و در ظاهر و باطن با هر معبود باطلى در جنگ و ستیزند . آنان مطلع الفجر توحید ذات و توحید افعال و توحید صفاتند ، و سراپا آیینه ى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 163 . ________________________________________ صفحه 273 ________________________________________ تمام نماى اسما و صفات حضرت محبوبند . آنان قدمشان قدم عبادت ، و حرکتشان در جهت خدمت به خلق ، و زبانشان زبان هدایت ، و گوششان گوش شنیدن حقایق و معارف ، و نیت و فکرشان خدا و آخرت ، و عملشان عمل صالح است ; و این همه را از برکت توحید و اتصال به حق و کرنش و فروتنى در برابر معبود یکتا دارند . آنان به زبان حال و قال به محضر حضرت حبیب عرضه مى دارند : تن خاک راه دوست کنم حسبى الحبیب *** جان نیز در رهش فکنم حسبى الحبیب چون عشق در سراى وجودم نزول کرد *** از خویشتن طمع بکنم حسبى الحبیب دل سوخت چون در آتش سوداى عشق او *** جان هم در آتشش فکنم حسبى الحبیب چون ناصر من اوست چو منصور مى روم *** خود را به دار عشق زنم حسبى الحبیب حلاج عشق چون بزند پنبه ى تنم *** بر دست و بازوى که تنم حسبى الحبیب مهرش چو ذره ذره کند پیکر مرا *** من در هواش رقص کنم حسبى الحبیب دل بر کنم چو فیض ز بود و نبود خویش *** بر هرچه راى اوست تنم حسبى الحبیب(1) اهل معنى و نبوت دل باختگان به حق ، بصیران عاشق ، عارفان صادق با توجه به حقایق اصیل و دلایل قویم و براهین جلى به این واقعیت آگاه شدند که معلمان واقعى و راهنمایان حقیقى و دل سوزان شفیق و مصلحان رفیق و آنان که خیر دنیا و آخرتشان را تضمین مى کنند و خوشبختى و سعادت امروز و فردایشان را تأمین مى نمایند ، پیامبران الهى هستند . اهل معنى وجودشان را به این شجره ى طیّبه و درخت ملکوتیّه پیوند زدند ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ فیض کاشانى ، دیوان شعر ، غزل 57 . ________________________________________ صفحه 274 ________________________________________ و سراپا تسلیم آن بزرگواران شدند و در همه ى شؤون زندگى به آن انوار الهى اقتدا کردند . آنان به این حقیقت قرآنى با عمق باطن توجه نمودند که امید مثبت بستن به خدا و طمع در آخرتِ آباد ورزیدن و غرق شدن در یاد خدا ، فقط و فقط در سایه ى اقتدا به نبوت و رسالت و اسوه و سرمشق قرار دادن پیامبر حاصل مى شود : ( لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الاْخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً )(1) . یقیناً براى شما در همه ى شؤون رسول خدا سرمشق نیکویى است ، سرمشق نیکو براى کسى که پیوسته به خدا و روز قیامت امید مى بندد و بسیار یاد خدا مى کند . اهل معنى نوحوار به اجراى مسؤولیت ها و تکالیف خود ادامه مى دهند و در این راه از هیچ حادثه اى نمى هراسند و سستى و خستگى به خود راه نمى دهند . اهل معنى ابراهیموار با بت و بت پرست و طاغوت و طاغوت پرست مبارزه مى کنند و از آتش کینه و دشمنى دشمنان و آزار و اذیت آنان هراسى به دل نمى گیرند . اهل معنى موسىوار با فرعون درون و برون و با فرعونیان پست و زبون و با قارون ها و هامان هاى زمانه مبارزه مى کنند و تا هلاک شدن ستمگران از پاى نمى نشینند . اهل معنى عیسىوار به نجات مردم از شرّ یهودیان مادى گر و تحریف گران از خدا بى خبر و ثروتمندان غرق شده در شهوت و دنیا پرستان ستمگر برمى خیزند ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ احزاب ( 33 ) : 21 . ________________________________________ صفحه 275 ________________________________________ و به احیاى قلب و جان مردگان اقدام مى کنند و کوردلان غافل را چشم بصیرت مى بخشند ، و بیماران فکرى و روانى را شفا مى دهند . اهل معنى احمدوار قدم به بتخانه ى درون و برون مى گذارند و با دست عقل ، على صفت بت ها را مى شکنند و از خانه ى دل ها بیرون مى ریزند و قلب را تبدیل به عرش رحمان و حرم محبوب مى کنند و ابوجهل ها و ابولهب هاى درونى و برونى را از سر راه زندگى بندگان خدا برمى دارند . اهل معنى ایوبوار در راه خدا صبر و استقامت مىورزند و براى حل مشکلات در آب خنک رحمت و اراده ى خدا فرو مى روند و از این راه به بهره هاى فراوان مادى و معنوى دست مى یابند و خود را با بندگى خالص به اوج رضاى دوست مى رسانند . اهل معنى یوسفوار بر آزار برادران استقامت مىورزند و در تاریکى چاه دنیا از طریق بندگى و راز و نیاز به خدا متوسل مى شوند و در کاخ شهوت و ثروت با زلیخاى نفس مبارزه مى کنند و در زندان دنیا به خاطر خدا پایدارى و صبر مى نمایند و خود را از نردبان تقوا و استقامت به عزیزى مصر وجود مى رسانند . اهل معنى خضروار به دنبال چشمه ى معرفت و عرفانند ، تا با نوشیدن از آن مایه ى حیات به حیات جاودان رسند و به کشف اسرار نایل آیند و مردمان را از ظلمت تن رهایى بخشند و آنان را به این معنى آگاهى دهند که علم و معرفت و عرفان و بصیرت سرمایه ى جاودانى و دست مایه ى خیر دنیا و آخرت و کیمیاى طلا کننده ى مس وجود و روزنه ى ورود به حقایق غیب و شهود است . آن را که فضل و دانش و تقوا مسلم است *** هرجا قدم نهد قدمش خیر مقدم است کس را به مال نیست بر اهل کمال فخر *** علم است آن که مفخر اولاد آدم است در پیشگاه علم مقامى عظیم نیست *** کز هر مقام و مرتبه اى علم اعظم است ________________________________________ صفحه 276 ________________________________________ جاهل اگر چه جست تقدّم مؤخّر است *** عالم اگر چه زاد مؤخّر مقدّم است عالم به نور علم و یقین کاشف الغطاست *** کانوار علم کاشف اسرار مبهم است اى طالب فضیلت و اى سالک طریق *** اى آن که آرزوى بهشتت فراهم است غافل مشو که صحبت ارباب معرفت *** آب حیات و چشمه ى صافى زمزم است دامن بکش ز صحبت نادان که فى المثل *** جهل آتش است و صحبت جاهل جهنّم است در معرض سوانح و در عرصه ى زمان *** عالم کسى که واقف از اوضاع عالم است(1) اهل معنى و قرآن اهل معنى قرآن را به عنوان کتاب زندگى ، کتاب فرمان ها و احکام حق ، کتاب دانش و بصیرت ، کتاب عرفان و حقیقت ، کتاب حق و واقعیت ، کتاب ذکر و حکمت و کتاب صدق و هدایت مى نگرند . قرآن را پیشواى زندگى ، دریاى نور ، چراغ راهنما ، شفاى دردها ، شفیع قیامت مى دانند . اهل معنى به این حقیقت یقین دارند که نزول قرآن مجید براى راهنمایى انسان به سوى حقایق غیب و شهود است ، به این خاطر آنى از قرآن و هدایتش غفلت نمىورزند و صبح و شام همه ى حرکات خود را با قرآن هماهنگ مى کنند . آنان بر این آیه ى شریفه تکیه دارند و از نور این آیه در همه ى شؤون زندگى و حیات بهره مى گیرند : ( إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً )(2) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ صادق سرمد . 2 ـ اسراء ( 17 ) : 9 . ________________________________________ صفحه 277 ________________________________________ بى تردید این قرآن به استوارترین راه هدایت مى کند و مؤمنینى را که همواره عمل شایسته انجام مى دهند بشارت مى دهد که براى آنان پاداش بزرگى است . اهل معنى به این آیه ى کریمه توجه قلبى و عملى دارند که در آن چهار ویژگى به نفع انسان بیان مى کند : ( یَا أیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ )(1) . اى مردم از سوى پروردگارتان براى شما کتابى سراسر پند و موعظه و درمان دردهایى که در سینه هاست آمد و این کتاب براى مؤمنان هدایت و رحمت است . اهل معنى پیوسته از پندها و موعظه هاى قرآن بهره مى گیرند . دردهاى معنوى و بیمارى هاى اخلاقى و روحى خود را با عمل به آیات قرآن درمان مى کنند و از هدایتش نصیب مى برند و خود را به وسیله ى قرآن مجید به رحمت بى نهایت حق متصل مى کنند . اهل معنى نسبت به همه ى آیات قرآن که به وسیله ى خدا و پیامبر و امامان براى هدایت مردمان قرائت شده است سراپا گوشند تا بشنوند و عمل کنند و سراپا هوشند تا حقایقش را بفهمند و سراپا سکوتند و هرگز از پیش خود قانونى و حکمى در برابر قرآن نمى آورند تا با این عمل و فهم و سکوت به رحمت خدا برسند . ( وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ )(2) . و هنگامى که قرآن قرائت شود به آن ( براى عمل کردن ) گوش فرا دهید ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ یونس ( 10 ) : 57 . 2 ـ اعراف ( 7 ) : 204 . ________________________________________ صفحه 278 ________________________________________ و نسبت به آن سکوت ورزید ( و با آوردن حکم و قانونى در برابرش زبان درازى نکنید ) تا مورد رحمت قرار گیرید . اهل معنى مى دانند که ایستادگى در برابر قرآن و آوردن قانونى و حکمى بر ضد آن نتیجه اى جز هلاکت و بدبختى ندارد و زبان بازان که از پیش خود بر خلاف قرآن قانون و حکم مى سازند و مردم را از ساحت کتاب حق دور مى کنند به عذاب ابد و آتش همیشگى دچار مى شوند . داستانى از زیان شکستن سکوت دو لک لک و یک لاک پشت در صحرایى سبز و خرم و در کنار درختانى پربار و چشمه اى از آب خوشگوار و رودى سرشار از مایه ى حیات ، روزگار به خوشى مى گذراندند . دو لک لک با فرا رسیدن فصل خزان و هجوم باد پاییزى به محلى دیگر که داراى هواى مطبوعى بود و در آنجا آذوقه و غذا به وفور وجود داشت ، سفر مى کردند و در اواسط بهار و سرسبزى صحرا به جایگاه اصلى باز مى گشتند . لاک پشت از غیبت چند ماهه ى دو یار دیرین خود غم و غصه داشت و علاقه مند بود همراه آن دو دوست مهربانش ییلاق و قشلاق کند . نزدیک فصل خزان از دو لک لک درخواست کرد که او را همراه خود به منطقه اى که از خزان و سرماى زمستان در امان است ببرند . به او گفتند : با این کیفیتى که تو حرکت مى کنى همراهى با ما برایت میسر نیست ; زیرا ما این سفر را در مدتى کوتاه و طى چند روز به پایان مى بریم و براى تو این قدرت نیست که مسیر سفر را حتى در طول چند ماه طى کنى ، اگر علاقه دارى با ما در این سفر همراه شوى باید در برابر نقشه اى که ما براى بردن تو داریم تسلیم محض باشى و هرگز در طول سفر دهان براى سخن گفتن باز نکنى ________________________________________ صفحه 279 ________________________________________ و سکوت حکیمانه و عاقلانه را نشکنى ; زیرا شکستن سکوتت با هلاکتت مساوى خواهد بود . لاک پشت به دو یار مهربانش قول داد در طول سفر از سکوت دست برندارد و زبان به سخن گفتن باز نکند و از فضولى در برابر نقشه ى آنان بپرهیزد . دو لک لک چوبى کوتاه و مناسب آوردند و به لاک پشت گفتند تو وسط این چوب را با دهانت محکم بگیر و ما هم دو سر چوب را با پاى خود محکم مى گیریم و سپس به پرواز مى آییم و تو را به این صورت بدون کندى و معطّلى به قشلاق مى بریم . دو لک لک ، لاک پشت را با خود برداشتند و با پروازى تیز به سوى محل مورد نظر به حرکت درآمدند . در راه از بالاى قریه اى در حال عبور بودند که اهل قریه با دیدن این منظره شگفت زده شدند و گفتند این چه داستانى است ؟ دو لک لک لاک پشتى را اسیر خود کرده و با مقید کردنش به چوبى خشک او را با خود به سفر مى برند ! لاک پشت از سخن اهل قریه دلگیر شد ، خواست پاسخ آنان را بدهد ، مجبور به باز کردن دهان شد ، باز کردن دهان همان و از اوج هوا به زمین افتادن همان و به هلاکت رسیدن همان !! آرى ، سزاى زبان درازان و قانون پردازان در برابر قرآن که مى خواهد انسان را به اوج معنویت و رشد و کمال پرواز دهد و دنیا و آخرتى آباد براى او بسازد جز سرنگونى و نگونسارى و هلاکت چیزى نیست ، به همین خاطر قرآن مجید مى گوید : در برابر من فقط گوش باشید ، براى به هوش بودن و عمل کردن ، و سکوت باشید براى نجات یافتن ، تا مورد رحمت خدا قرار گیرید و به سعادت دنیا و آخرت برسید . اهل معنى و ولایت و امامت اهل معنى از طریق قرآن به این حقیقت آگاهند که دین بدون امام معصوم ________________________________________ صفحه 280 ________________________________________ و رهبرى و ولایت او کامل نیست و نعمت حق بىوجود او بر بندگان تمام نخواهد بود و اسلام بى امام معصوم مورد رضاى خدا نمى باشد . ( الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الاِْسْلاَمَ دِیناً )(1) . امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما ] به عنوان [ آیین برگزیدم . این آیه بر اساس اغلب تفاسیر اهل سنت و همه ى تفاسیر شیعه در روز هجدهم ذوالحجه که پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) به فرمان خدا على بن ابى طالب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به رهبرى و ولایت و زمامدارى امت نصب کرد نازل شد ، و به این خاطر خداى مهربان بیان داشت که امروز که على بن ابى طالب به ولایت و رهبرى و اداره ى امور امت منصوب شد دین شما را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را با وجود على براى شما به عنوان دین رضایت دادم . اگر مردم پس از درگذشت پیامبر (صلى الله علیه وآله) ، ولایت و رهبرى امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مى پذیرفتند و زیر بار غیر متخصص نمى رفتند به تدریج ملت هاى جهان به اسلام مى گراییدند وسفره ى دانش و معرفت و عدل و عدالت و درستى و امانت و همبستگى و وحدت در پهنه ى زمین پهن مى شد و انسان تا قیامت از تفرقه و فتنه و آشوب و پلیدى و بى دینى و فساد و شر و گناه و معصیت در امان مى ماند . حضرت باقر (علیه السلام) مى فرماید : فریضه هاى الهى که یکى پس از دیگرى به تدریج نازل شد ، ولایت و رهبرى آخرین فریضه اى بود که اعلام شد و پس از ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مائده ( 5 ) : 3 . ________________________________________ صفحه 281 ________________________________________ آن ، آیه ى اکمال دین و اتمام نعمت نازل گشت(1) . آرى ، خدا فرایض را با ولایت امام معصوم کامل کرد ; زیرا پیامبر اسلام آنچه را خدا از دانش و معرفت و علم و بصیرت نزد او به ودیعت نهاده بود به آگاهى و اطلاع على (علیه السلام) رساند و پس از على (علیه السلام) در یازده فرزندش که به فرمان حق اوصیا و جانشینان پیامبر بودند قرار گرفت و به همین خاطر اهل بیت (علیهم السلام) پس از قرآن به عنوان ثقل دیگر دین معرفى شدند و از سوى پیامبر اعلام شد که اگر امت به این دو ثقل تمسک جویند هرگز چهره ى سیاه و زشت گمراهى را نخواهند دید . حضرت باقر (علیه السلام) درباره ى اهمیت و عظمت ولایت و رهبرى معصوم مى فرماید : بُنِىَ الإسلامُ عَلَى خَمس : عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالصَّومِ وَالحَجِّ وَالوِلایَةِ ، وَلَم یُنادَ بِشىء کَما نُودِىَ بِالوَلایَةِ(2) . اسلام بر پنج حقیقت بنا شده : بر نماز و زکات و روزه و حج و رهبرى و ولایت ، و مردم را به چیزى هم چون ولایت ندا نداده اند . اهل معنى پس از پیامبر و قرآن حقایق و معارف و احکام و سنن و حلال و حرام و رموز و اشارات و لطایف و معانى را از طریق دارنده ى ولایت و رهبرى دریافت مى کنند و احدى را به جاى آن قبول ندارند و به دستور قرآن از صاحبان ولایت حقه به عنوان اولوالامر اطاعت و پیروى مى نمایند . از حضرت صادق (علیه السلام) در رابطه با معناى شجره ى طیّبه که در آیه ى بیست و ششم سوره ى ابراهیم ذکر شده است(3) پرسیدند . حضرت پاسخ داد : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 1 / 298 ، باب ما نص الله عز و جل و رسوله على الأئمة ، حدیث 4 ; تفسیر صافى : 1 / 421 . 2 ـ کافى : 2 / 18 ، باب دعائم الإسلام ، حدیث 1 . 3 ـ ( أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَة طَیِّبَة أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ ) ابراهیم (14) : 24 . ________________________________________ صفحه 282 ________________________________________ رسول خدا ریشه ى درخت و امیرالمؤمنین تنه ى آن و امامان از نسل پیامبر و على شاخه هاى آن و دانش و معرفت امامان میوه ى آن و شیعیانِ مؤمنشان برگ هاى آن هستند . . .(1) . اهل معنى و عمل بینایان راه و آگاهان طریق الله و عارفان شیدا که همه ى ظواهر زندگى را براى دست یافتن به معنا مى خواهند بر اساس آیات کتاب خدا که آنان را به عمل صالح خوانده و به جهاد در راه دوست دعوت کرده با همه ى وجود فرمان ( واعملوا صالحاً )(2) را با گوش جان شنیده و طوق بندگى حق را به گردن انداخته و لحظه اى از عمل غافل نمى شوند و با معرفت و همت و عشق قدم در وادى عمل مى گذارند و خالص و بى ریا به کوشش برمى خیزند و پاداشش را فقط به خدا امید دارند . ( وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّات تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ . . . )(3) . و آنان را که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته انجام داده اند بشارت ده که براى آنان بهشت هایى است که از زیر درختانش نهرها جارى است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عن عمرو بن حریث قال : سالت ابا عبد الله (علیه السلام) عن قول الله ( کَشَجَرَة طَیِّبَة أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ )قال : فقال : رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) اصلها ، وامیرالمومِنِینَ (علیه السلام) فرعها ، والأئمة من ذریتهما اغصانها ، وعلم الأئمة ثمرتها ، وشیعتهم المؤمنون ورقها ، هل فیها فضل ، قال قلت لا والله قال والله ان المؤمن لیولد فتورق ورقة فیها وان المؤمن لیموت فتسقط ورقة منها . کافى : 1 / 428 ، باب فیه نکت و نتف من التنزیل بالولایة ، حدیث 80 ; تفسیر صافى : 1 / 886 ; تفسیر عیاشى : 42 / 22 ; بحار الانوار : 64 / 37 . 2 ـ مؤمنون ( 23 ) : 51 . 3 ـ بقره ( 2 ) : 25 . ________________________________________ صفحه 283 ________________________________________ ( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوْا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ )(1) . بى تردید کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادن و نماز را برپا داشتند و زکات پرداختند پاداششان براى آنان نزد پروردگارشان محفوظ است ، نه هیچ ترسى بر آنان است و نه اندوهگین مى شوند . اهل معنى در عمل ، اهل تجزیه و تفکیک احکام الهى نیستند ; همه ى احکام خدا و حلال و حرام او در مرحله ى عمل و ترک براى آنان یکسان است . آنان واجبات بدنى ، مالى و حقوقى را بدون تفاوت گذاشتن میان آنها ادا مى کنند و در این زمینه از ملامت هیچ ملامت گرى نمى هراسند . نهادم سر به فرمانش بکن گوهر چه مى خواهد *** سرم شد گوى چوگانش بکن گو ، هر چه مى خواهد کند گر هستیم ویران زند گر بر همم سامان *** من و حسن به سامانش بکن گو ، هر چه مى خواهد اگر روزم سیه دارد و گر عمرم تبه دارد *** من و زلف پریشانش بکن گو ، هر چه مى خواهد ز دست من چه مى آید مگر مسکینى و زارى *** زدم دستى به دامانش بکن گو ، هر چه مى خواهد دل و جانم اگر سوزد ز تاب آتش قهرش *** من و لطف فراوانش بکن گو ، هر چه مى خواهد شنیدم گفت مى خواهم سرش از تن جدا سازم *** سر و تن هر دو قربانش بکن گو ، هر چه مى خواهد ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 277 . ________________________________________ صفحه 284 ________________________________________ نباشد گر روا در دین که خون عاشقان ریزند *** بلا گردان ایمانش بکن گو ، هر چه مى خواهد اگر دل مى برد از من و گر جان مى کشد از تن *** فدا هم این و هم آنش بکن گو ، هر چه مى خواهد تو را اى فیض کارى نیست با دردى کزو آید *** به او بگذار درمانش بکن گو ، هر چه مى خواهد(1) اهل معنى که اهل توحید و نبوت و قرآن و ولایت و عمل هستند این حقایق را در وجود خود با حسنات اخلاقى و تقواى فکرى و قلبى و روحى تکمیل مى کنند و ساختمانى ملکوتى و حصارى عرشى براى خود به وجود مى آورند که با قرار گرفتن در آن از شرّ هر شیطانى و هجوم هر خنّاسى امان مى یابند و به تدریج نیروهایى الهى در آنان ظهور مى کند که با توسل به آن نیروها کارهایى شگفت در چهارچوب واقعیات دینى و شرعى از آنان سر مى زند که باور کردنش براى ظاهر بینان مشکل و براى بیرون رفتگان از دایره ى انسانیت غیرممکن است . استاد اخلاق ما در درس اخلاقش که در پاره اى از مجلات دینى هم چاپ شده است مى فرمود : انسان از روح که جنبه ى ملکوتى دارد و جسم که جهت ناسوتى و حیوانى دارد ترکیب شده است ، از نظر روحى برتر از ملائکه و معنون به عنوان خلیفة الله ، مظهر اسما و صفات حق ، برتر از همه ى موجودات ، امین الله و روح است ، و از نظر جسمى هم معنون به عنوان ظلوم ، جهول ، کفّار ، عجول ، هلوع و جزوع است . این دو عنصر مادى و معنوى با هم ترکیب شده اند و کیفیت چنین ترکیبى را هیچ کس جز حق یا کسانى که عملشان شهودى است نمى داند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ فیض کاشانى ، دیوان اشعار ، غزل 298 . ________________________________________ صفحه 285 ________________________________________ ترکیب این دو ضدّ ، شاهکار خلقت است ، با این ترکیب انسان میل به استکمال دارد و مى تواند به جایى برسد که به جز خدا نداند و نبیند . همه ى موجودات در خدمت انسان قرآن همه ى موجودات مادى را چه آسمانى و چه زمینى براى انسان ، و انسان را براى خدا مى داند ، قرآن در زمینه ى امور مادى که در خدمت انسان قرار دارند مى فرماید : ( أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الاَْرْضِ )(1) . آیا شما انسان ها به حقیقت مشاهده نکردید که خدا آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است مسخر و رام شما قرار داد ؟ و در زمینه ى امر معنوى مى فرماید : ( وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی )(2) . و تو را براى خود انتخاب کردم . این که انسان براى خدا انتخاب شده ، مرتبه و درجه ى بسیار بالایى است و از همه ى درجات و مراتبى که براى انسان مقرر است بالاتر است . راستى چه شگفت آور است که همه ى موجودات آسمان و زمین براى انسان و انسان براى خداست و این انسان است که باید این درجات بالقوه را به خصوص این درجه ى اخیر را به مرحله ى فعلیت برساند و تا آنجا پیش رود که در محضر معنوى حق بار یابد و به قول اهل دل انسان کامل گردد . اگر انسان مرکب وجود خود را ـ که به تعبیر اهل حال بُراق انسانیت براى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ لقمان ( 31 ) : 20 . 2 ـ طه ( 20 ) : 41 . ________________________________________ صفحه 286 ________________________________________ رسیدن به معراج معنوى است و آن مرکب و براق عبارت از جسم و متعلقات آن از قبیل شکم و شهوت است ـ با قواعد الهى و ریاضات شرعى کنترل کند ، ترقى به آن مرتبه ى والا براى او حاصل مى شود ; یعنى به آنجا مى رسد که جز خدا نداند و جز خدا نبیند و در حدّ وسع وجودش و قدرت هاى معنوى اش کارهاى شگفت انگیز از او سر مى زند ! بى تردید انسان در وادى سیر و سلوک و حرکت به سوى معراج انسانیت ، براق لازم دارد و این جسم مادى براق اوست ; و این جسم هنگامى مى تواند براق قابل توجهى براى حرکت روح به سوى معراج معنوى باشد که تحت کنترل امور شرعیه درآید . نکته ى بسیار مهم در این زمینه این است که : اگر سالک به درستى و راستى سلوک کند و از پیچ و خم هاى وادى طلب بر اساس موازین شرعى گذر کند شک نیست که بُراقش که در ابتداى کار صبغه ى جسمانى دارد به تدریج صبغه ى روح به خود مى گیرد و کارهاى خارق العاده از او سر مى زند ; یعنى همان کارهایى که از روح برمى آید جسم نیز انجام مى دهد مثلا طى الارض ، طى اللسان و طى الخلق پیدا مى کند . همه ى ما از نظر روحى و در عالم ذهن و باطن طى الارض و طى اللسان و طى الخلق داریم ; یعنى مى توانیم در حالى که جسممان در محلى قرار دارد روحمان در یک چشم به هم زدن در مکه و یا دورترین نقاط عالم باشد و یا مى توانیم در ذهن خود باغى با درختان بسیار عالى و مناظر دلنواز و داراى همه گونه امکانات خلق کنیم . بى تردید هر کسى مى تواند از نظر ذهنى و روحى این کارها را انجام دهد و این سفرهاى دور و دراز را در عالم باطنش تحقق دهد و این امور را بیافریند و اگر با ریاضت هاى مشروع و انجام عبادت ها و اخلاص جسمش رنگِ روح به خود ________________________________________ صفحه 287 ________________________________________ گیرد ، یقیناً طى الارض و طى الخلق و طى اللسان جسمانى پیدا مى کند . براى اطمینان یافتن شما به این حقیقت حقّه لازم است چند نمونه از کردار سالکان به حق رسیده نقل شود . طى اللسان عارف وارسته شیخ نخودکى نخودک نام قریه اى است نزدیک مشهد مقدس . عالم بزرگ و عارف وارسته حاج شیخ حسن على نخودکى در این قریه اقامت داشت ، وى هر شب به حرم مطهر حضرت امام رضا (علیه السلام) مشرف مى شده و دوباره به روستاى نخودک برمى گشته است . او در این رفت و برگشت که نزدیک به هشت فرسنگ مى شده ، یک ختم قرآن مى خوانده است ! یعنى پانزده جزء آن را هنگام رفتن و پانزده جزء دیگر را هنگام بازگشت قرائت مى کرده است . اما چگونه و به چه کیفیت ؟ مگر ممکن است انسان در چنین مسیرى با پاى پیاده آن هم هر شب یک ختم قرآن بخواند ؟ آرى ، او این قدرت را داشته است چون به مقام طى اللسانى رسیده بود واین همان مقامى است که براى حبیب بن مظاهر هم حاصل شده بود ، آن انسان کم نظیر و عارف مخلص که حضرت حسین (علیه السلام) کنار بدن قطعه قطعه اش خطاب به دشمن گفت : کسى را به شهادت رساندید که هر شب یک ختم قرآن مى نمود ! پدید آمدن چشمه ى آب با دم عیسوىِ عارفى وارسته حضرت آیت الله العظمى حاج سید عبدالهادى شیرازى که از مراجع بزرگ شیعه و عارفى وارسته و سالکى ریاضت کشیده بود ، کرامتى عجیب دارد که مرحوم آیت الله حاج شیخ غلامرضا یزدى معروف به فقیه خراسانى نقل کرده است . او مى گوید : با گروهى از علما در معیت آیت الله شیرازى از نجف به سوى کربلا مى رفتیم ، در میان راه به شدّت تشنه شدیم به صورتى که راه رفتن برایمان ________________________________________ صفحه 288 ________________________________________ بسیار مشکل شد . آن مرد الهى و دارنده ى دم عیسوى فرمود : بیایید پشت این تپه تا به شما آب بدهم . همه ى ما به پشت تپه رفتیم و دیدیم چشمه ى آبى فوران مى کند ، همه آب خوردیم و تجدید وضو کردیم و لُنگ ها و چپیه هاى خود را خیس کرده به روى سر انداختیم و پس از رفع خستگى به راه افتادیم ، ولى من ناگهان متوجه شدم که در مسیر نجف به کربلا آب نبوده ، لذا به پشت تپه برگشتم و دیدم چشمه ى آبى وجود ندارد . شیخ مى گوید : لنگ خیس روى سر من بود ولى از چشمه ى آب خبرى نبود !! این است معناى طى الخلق . کرامتى شگفت از سالکى کم نظیر مرحوم آیت الله العظمى حاج سید احمد خوانسارى مرجعى بزرگ و عالمى ژرف اندیش بود ، وى در وادى سیر و سلوک و عرفان گام هاى بلندى برداشته بود ، آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى فرزند بزرگوار مؤسس حوزه ى علمیه ى قم این داستان را که خود از زبان مرحوم آیت الله خوانسارى شنیده بود نقل فرمود که : من پدر سالخورده اى داشتم ، در زمانى که سفرها با مرکب هاى حیوانى انجام مى گرفت او را براى زیارت حضرت رضا (علیه السلام) به مشهد مى بردم ، رسم کاروان این بود که در منزل آخر استحمام مى کرد و براى ورود به مشهد آماده مى شد ، من در استحمام به پدرم کمک دادم و لباس هاى او را هم خود شستم ، هنگام شب چون بسیار خسته بودم با همان خستگى به خواب سنگینى فرو رفتم ، کاروان بدون توجه به من همان وقت شب حرکت کرد و پدر سالخورده ام را نیز با خود برد ، نزدیک طلوع آفتاب از خواب بیدار شدم ، چیزى به قضا شدن نماز نمانده بود ، به سرعت تیمم کردم و نماز خواندم ، پس از نماز همه ى وجودم را در تنهایى ________________________________________ صفحه 289 ________________________________________ بیابان ترس گرفت ، فکر پدرم که اکنون با کاروان رفته و چه کسى از او مواظبت مى کند و چه کسى در پیاده و سوار شدن و وضو گرفتن به او یارى مى دهد مرا آزار مى داد . در این فکر بودم که به ذهنم آمد آقا و مولاى خود حضرت حجة بن الحسن را بخوانم . بلافاصله گفتم : یا اباصالح المهدى ادرکنى . تا این استغاثه را نمودم ، ناگهان در برابر دیدگانم سرور مهربانم را دیدم که فرمود : این راه را در پیش بگیر و برو . عظمت او به من مهلت نداد تا با جنابش سخن بگویم ، همان راهى را که فرموده بودند طى کردم ، چند دقیقه اى بیشتر نرفته بودم که منظره اى بهت انگیز پیدا شد ، قهوه خانه اى با باغى زیبا و درختانى شاداب و حوض آب و فواره اى روح انگیز ، پیاده شده و زیر درختان نشستم ، برایم چایى آوردند ، طعمش با چایى هاى دیگر تفاوت داشت ، دو سه لیوان چایى خوردم که ناگهان متوجه شدم پول ندارم . به کسى که چایى آورده بود گفتم : آقا من پول ندارم . گفت : کسى از تو پول نمى خواهد ، این چایى براى تو خلق شده است !! وقتى خستگى ام برطرف شد از جاى برخاستم و به راه افتادم ، چند دقیقه اى بیش راه نرفته بودم که دیدم به قافله رسیدم . قافله اى که از اول شب تا صبح راه رفته و اکنون قصد دارند اطراق کنند ، سراغ پدر رفتم دیدم منتظر است پیاده اش کنم . از من پرسید کجا بودى ؟ گفتم : عقب ماندم ، خوابم برد ، سپس او را پیاده کرده و مشغول خدمت او شدم . آرى ، امام زمان (علیه السلام) مى تواند با یک اشاره آن قهوه خانه را با آن امکانات خلق کند و با یک اشاره مرحوم آیت الله خوانسارى را طىّ الارض دهد و با یک چشم به هم زدن وى را به قافله برساند . بعد فهرست قبل قال على (علیه السلام) : أحسَنُ الأخلاقِ ما حَمَلَکَ عَلَى المَکارِم غرر الحکم : 254 ، حدیث 5350 بخش سیزدهم اخلاق کلید خیر دنیا و آخرت کلید خیر دنیا و آخرت آیین مقدّس اسلام و فرهنگ حیات بخش حق که در قرآن مجید و سنت نبوى و روایات امامان معصوم جلوه کرده و ضامن سعادت دنیا و آخرت انسان است چنان که از آیات قرآن مجید و روایات استفاده مى شود از سه عنصر معنوى ترکیب شده است : ایمان و عمل و اخلاق . ایمان را مى توان از راه تحصیل معارف اسلامى و مطالعه ى در حقایق هستى و گوش سپردن به عالمان ربّانى و متخصصان علوم اهل بیت به دست آورد . عمل هم که عبارت از اداى واجبات و ترک محرمات است مى توان با شناخت واجبات و محرمات از طریق رساله هاى عملیه و کتاب هاى پرقیمت فقیهان و دانشمندان به مرحله ى ظهور آورد . حسنات اخلاقى و مکارم نفسى را که مواردش در قرآن و روایات به طور کامل بیان شده است را مى توان با شناخت آنها و تمرین اجراى آن تحصیل کرد . این سه حقیقت یعنى ایمان و عمل و اخلاق هم چون کلید سه دندانه اى است که اگر در دست انسان باشد مى تواند ، چه در دنیا و چه در آخرت ، همه ى درهاى خیر و بویژه درهاى رحمت الهى را به روى خود باز کند و از فیوضات و برکات الهى بهره مند شود و نهایتاً به مقام قرب حق و لقاى محبوب برسد و در دنیا در خیمه ى حیات طیبه قرار گیرد و در آخرت براى ابد در بهشت عنبر سرشت جاى گیرد . ________________________________________ صفحه 294 ________________________________________ اخلاقى که خدا مى پسندد امورى که ذاتاً بلند مرتبه و شریف و پرقیمت و باارزش است و سبب ظهور خیر دنیا و آخرت و سعادت و خوشبختى براى انسان است ، چنان که در آیات قرآن و روایات آمده ، محبوب خداست ، و امورى که ذاتاً پست و بى ارزش است و سبب تیره بختى انسان در دنیا و آخرت است ـ همان گونه که در قرآن و روایات آمده ـ منفور و مبغوض حق است . بنابراین هر انسانى که آراسته به امور شریفه و حسنات اخلاقى است محبوب خداست و هر انسانى که آلوده به امور پست و بى ارزش است مورد نفرت پروردگار است . زیباییهاى اخلاق و حسنات باطنى و حالات عالى درونى از مصادیق قطعى امور شریفه و باارزش ، و زشتى هاى اخلاقى و سیئات باطنى و حالات پست از مصادیق یقینى امور پست و بى ارزش است . در این زمینه به دو روایت بسیار مهم دقت کنید . امام باقر (علیه السلام) از پدرانش از امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امیرالمؤمنین از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)روایت مى کند که آن حضرت فرمود : إنّ اللهَ عَزَّ وجَلَّ یُحِبُّ الجودَ وَمَعالِىَ الأُمُورِ وَیَکْرَهُ سَفْسَافَهَا . . .(1) . بى تردید خداى عز و جل بخشندگى و گشاده دستى و امور شریفه و باارزش را دوست دارد و نسبت به امور پست و بى ارزش کراهت و نفرت مىورزد . نیز از حضرت حسین (علیه السلام) از رسول خدا روایت شده است : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ جعفریات : 196 ، باب فی ذکر البنات ; مستدرک الوسائل : 13 / 56 ، باب 22 ، حدیث 14736 . ________________________________________ صفحه 295 ________________________________________ إنّ اللهَ یُحبُّ مَعالِىَ الأمورِ وَیَکرَهُ سَفْسافَها(1) . به یقین خدا امور شریفه و باارزش را دوست دارد و امور پست و بى ارزش نزد او منفور و مبغوض است . مسلماً وقتى انسان ظرف ارزش هاى اخلاقى و امور شریف شود محبوب خدا و هنگامى که منبع زشتى هاى اخلاقى و امور پست و بى ارزش گردد مورد نفرت خداست . امور شریفه ى زندگى ، انسان را در دنیا غرق امنیت و سلامت و خوشى و رفاه و وسعت رزق مى کند و سبب ورود انسان در عرصه ى قیامت به رضوان و بهشت الهى است ، و امور پست و بى ارزش ، زندگى را در دنیا دچار ناامنى و اضطراب و نگرانى و غم و اندوه و تنگى رزق مى نماید و در آخرت سبب ورود به خشم و سخط حق و دخول در عذاب دردناک دوزخ است . انسان اگر به خود معرفت پیدا کند و از طریق قرآن و معارف به حقیقت خود واقف شود که از جهتى خلیفه ى خدا و قائم مقام حضرت رب در زمین است ، چنان که قرآن مى فرماید : ( . . . إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً . . . )(2) . من در زمین جانشین خواهم گماشت . و از طرف دیگر جلوه گاه اسما و صفات حضرت حق است ، آن گونه که قرآن خبر مى دهد : ( وَعَلَّمَ آدَمَ الاَْسْماءَ کُلَّهَا . . . )(3) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عوالى اللآلى : 1 / 67 ، الفصل الرابع ، حدیث 117 ; وسائل الشیعه : 17 / 73 ، باب 25 . 2 ـ بقره ( 2 ) : 30 . 3 ـ بقره ( 2 ) : 31 . ________________________________________ صفحه 296 ________________________________________ و ] خدا [ همه ى ] معانى [ نامها را به آدم آموخت . و به عنوان مسجود فرشتگان است به طورى که قرآن مى گوید : ( فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ )(1) . پس وقتى آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم ، پیش او به سجده در افتید . و در مرحله ى دیگر امین الله است ، یعنى موجودى است که پس از این که آسمان ها و زمین و کوهها به خاطر عدم ظرفیت از پذیرش امانت روى تافتند به قبول امانت تن داد ، چنان که قرآن به این حقیقت ناطق است : ( إِنَّا عَرَضْنَا الاَْمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الاِْنسَانُ . . . )(2) . ما امانت ] الهى و بار تکلیف [ را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم ، پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند ، ] ولى [ انسان آن را برداشت . و از جهت دیگر در جنبه ى معنوى روح الله است آن گونه که قرآن دلالت دارد : ( فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی )(3) . پس وقتى که آن را درست کردم از روح خود در آن دمیدم . هرگز و تحت هیچ شرایطى اجازه نمى دهد که ظرف وجودش از ارزش ها و امور شریف خالى بماند و شیطان ها و هواى نفس او را براى آلوده کردن باطنش ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ حجر ( 15 ) : 29 . 2 ـ احزاب ( 33 ) : 72 . 3 ـ ص ( 38 ) : 72 . ________________________________________ صفحه 297 ________________________________________ به زشتى ها و امور پست و بى ارزش مورد تاخت و تاز قرار دهند ، بلکه مى کوشد قلب را تبدیل به حرم خدا و عرش رحمان نماید و عمق دل را آیینه ى جلوه ى الهامات کند و نفس و باطن را با امور ارزشى و حقایق عرشى زینت دهد و دایره ى وجودش را محل تجلى معارف الهى قرار دهد و اعضا و جوارحش را در خدمت به خلق و عبادت ربّ به کار گیرد و از وجود خویش منبعى از فضایل و کرامات بسازد و با کلید ایمان و عمل و اخلاق تمام درهاى رحمت و سعادت را به روى خود باز کند و خویش را مطلع الفجر آیات حضرت رب العزّه نماید . اى دل ار ننگ دارى از نقصان *** جز سلوک ره کمال مکن هرچه عقل اندر او بود دستور *** جز بدان کار اشتغال مکن شرف نفس اگر همى خواهى *** با فرومایه قیل و قال مکن عرض نفس نفیس را هرگز *** در پى مال پایمال مکن منت از دوست بهر دینارى *** ور بود حاتم احتمال مکن عجز و بیچارگى به هیچ سبیل *** دشمن ار هست پور زال مکن بشنو اندرزهاى ابن یمین *** چون مفید است ز آن ملال مکن(1) *** سخنى از عبدالرزاق کاشانى حکیم بزرگ کمال الدین عبدالرزاق کاشانى در شرح منازل السائرین در معرفى آنان که همه ى عمر دنبال آراسته شدن به ارزش ها بودند و از این طریق به مقصد اعلى رسیدند مى فرماید : زحمت کشیدگان در این راه که خود را به وسیله ى ایمان و عمل در اختیار حضرت حق قرار دادند ، کسانى هستند که خداى مهربان هنگامى که شایستگى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ سنایى غزنوى . ________________________________________ صفحه 298 ________________________________________ و لیاقت در آنان دید ، آنان را بر ترک لذت هاى حرام و خوشى هاى ناباب و شهوات حیوانى و امیال بى محاسبه و خواسته هاى نامشروع برانگیخت و به ملازمت داشتن با معرفت دینى و شریعت حق همراه با هماهنگ نمودن عمل بر اساس سنت و حقایق الهیه توفیق داد و آنان را بر تمایل داشتن به رسیدن به درجات نهایى معنوى یارى داد تا امید و آرزویشان این شد که خود را به نقطه اى برسانند که در آنجا افکارشان از تعلق به غیر خدا که ریشه ى تفرقه و پریشانى باطن است تصفیه شود و اندیشه اى جز طلب حق در سایه ى توحید فکر نداشته باشند و چیزى جز تعلق به حق در باطن آنان نماند و همه ى خواسته هایشان جز یک خواسته و آن هم بندگى حق نباشد و از همه ى امور پست و بى ارزش دور بمانند و با خسّت و دنائت و برنامه هاى پوک و پوچ شرکت نورزند و چنان که در حدیث آمده : « إنّ الله یحبّ مَعالِى الأمورَ وَأشرافَها وَیُبغِضُ سَفسافَها ; خدا امور باارزش و شریف را دوست دارد و نسبت به امور پست و بى ارزش دشمن است » . کوشیدند تا به امور باارزش آراسته شوند و از امور پست پاک بمانند تا مورد محبت خدا قرار گیرند و از خشم و غضبش در امان بمانند . اینان چون با آراسته شدن به کرامت ها و پیراسته ماندن از دنائت ها به عزیزترین و شریف ترین حقیقت که حضرت حق است اتصال پیدا کردند و قلبشان به حضرت ربّ العزه تعلق گرفت از توجه و التفات به امور خسیسه و پست خوددارى نمودند(1) . و مثل اعلاى بندگى و عبادت و انسانیت و آدمیت شدند و براى هم نوعان خود اسوه و سرمشق حسنه گشتند . روایتى مهم در صفات پسندیده ابوحمزه ى ثمالى که راوى دعاى عارفانه و عاشقانه ى سحرهاى ماه مبارک ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ شرح منازل السائرین : 59 . ________________________________________ صفحه 299 ________________________________________ رمضان از حضرت سجاد (علیه السلام) است از وجود مقدّس حضرت باقر العلوم (علیه السلام) که دریاى بى ساحل علم و معرفت و بصیرت و شکافنده ى حقایق علمى است روایتى را در رابطه با برخى از صفات پسندیده ى اخلاقى نقل مى کند که اگر مردم دنیا به این روایت عمل کنند ، زندگى آنان چون بهشتیانِ روز قیامت مى شود و عرصه گاه حیات آنان غرق در آرامش و امنیت مى گردد و برادرى و مواسات و محبت و عشق همه ى زوایاى زندگى آنان را پر مى کند . ابوحمزه مى گوید : با دو گوش خود از دو لب الهى و ملکوتى حضرت باقر (علیه السلام) شنیدم که مى فرمود : أربعٌ مَن کُنّ فِیهِ کَمُلَ إسلامُهُ ، وَأعِینَ عَلَى إیمانِهِ ، وَمُحِّصَتْ عَنهُ ذُنُوبُه ، وَلَقِىَ رَبَّهُ وَهُو عَنْهُ راض ، وَلَو کَانَ فِیمَا بَینَ قَرنِه إلَى قَدَمِهِ ذُنُوبٌ حَطَّها اللهُ عَنهُ ، وَهِىَ : الوَفاءُ بِما یَجعَلُ اللهُ عَلى نَفسِهِ ، وَصِدقُ اللِسانِ مَعَ النّاسِ ، وَالحَیاءُ مِمّا یَقبَحُ عِند اللهِ وعِند النّاسِ ، وَحُسْنُ الخُلُقِ مَعَ الأهْلِ وَالنّاسِ . وَأربعٌ مَن کُنّ فِیه مِن المُؤمِنِینَ أسکَنَه الله فِى أَعلَى عِلِیّینَ فِى غُرَف فَوقَ غُرَف فِى محلّ الشَّرَفِ کلّ أشرف : مَن آوَى الیتیمَ وَنَظَر لَهُ فَکان لَه ابا رَحیماً ، وَمن رَحِم الضّعیف وأعانَه وَکَفاه ، وَمن أنفقَ علَى والِدَیهِ ورَفَق بِهما وبِرَّهُما وَلَمْ یَحزُنْهُما ، وَمَن لَم یَخرِقَ بِمَملوکِه وَأعَنَه عَلى مَا یَکلِفُه وَلَم یَستَسِعَه فِیمَا لاَ یُطِیقُ(1) . چهار چیز است که اگر در کسى باشد اسلامش کامل است ، و بر ایمانش یارى مى گردد ، و گناهانش را از او پاک مى کنند ، و خدا را در حالى که از او خشنود است ملاقات مى نماید ، و اگر ما بین سر تا قدش گناهانى باشد خدا آنها را از پرونده اش فرو مى ریزد و آن چهار چیز عبارت است از : وفا کردن به پیمانى که براى خدا بر عهده ى خود قرار مى دهد ، و راستگویى با همه ى مردم ، و شرم و حیا از کارهایى که نزد خدا و مردم زشت است ، ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى مفید : 166 ، مجلس 21 ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 66 / 380 ، باب 38 ، حدیث 38 . ________________________________________ صفحه 300 ________________________________________ و خوش اخلاقى با خانواده و همه ى مردم . و چهار چیز است کسى که از مؤمنین در او باشد خدا او را در اعلى علیین در غرفه هایى بالاى غرفه ها در شریف ترین محل جاى مى دهد : کسى که یتیمى را پناه دهد و به او نظر محبت اندازد و نسبت به وى پدرى مهربان باشد ، و کسى که به ناتوان رحم کند و او را یارى دهد و امورش را کفایت نماید ، و کسى که هزینه ى پدر و مادرش را بپردازد و با آنان مدارا کند و نسبت به هر دو نیکى ورزد و آنان را غصه دار ننماید ، و کسى که به حقوق غلام و کنیز و خدمتکارش تجاوز نکند و او را بر آنچه تکلیف مى کند یارى دهد و او را در امورى که در طاقت او نیست به کار نگیرد . پاداش خصلت هاى پسندیده در این روایت بسیار باارزش به هشت خصلت پسندیده ى اخلاقى اشاره شده است : وفا به پیمان ، راستى در زبان ، حیا از امور زشت ، خوش اخلاقى با خانواده و همه ى مردم ، یتیم نوازى ، ترحم به ناتوان ، نیکى به پدر و مادر ، رعایت حق خدمتکار . امام باقر (علیه السلام) مى فرماید : هنگامى که چهار خصلت اوّل در انسان ظهور کند چهار پاداش نصیب او مى شود : اولین پاداش کامل شدن اسلام اوست ، به این معنى که عمل به این چهار خصلت ، اسلام و مسلمانى اش را از مرتبه ى ضعیف به مرتبه ى کامل ارتقا مى دهد و به اسلامى پابرجا و ثابت مى رسد ; اسلامى که از هر حادثه و طوفانى و گناه و معصیتى محفوظ مى ماند و دست تطاول و غارت به آن نمى رسد ، و اسلامى مى شود که در قیامت مورد قبول حضرت حق واقع خواهد شد ، و اسلامى که هر نوع خسارتى را از انسان دفع خواهد کرد . ________________________________________ صفحه 301 ________________________________________ ( وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ )(1) . و کسى که جز اسلام دینى را بخواهد هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت با نداشتن اسلام از زیانکاران واقعى است . پاداش دومش این است که او را بر ایمانش که مرتبه اى فوق اسلام است یارى مى دهند تا به نقطه ى پرنور یقین برسد ، یقینى که در قلبش چون نور خورشید فرار دهنده ى ظلمت شک و تردید و وسواس و دودلى نسبت به حقایق است ، یقینى که در استوارى و ثبات و استحکام و پابرجایى به جایى مى رسد که هجوم حوادث تلخ و شیرین کمترین اثر تخریبى در آن نخواهد داشت ، یقینى که براى مؤمن نورى ملکوتى و عرشى است و به تعبیر روایات نور الله است و مؤمن به همه چیز و به همه کس به وسیله ى آن نور مى نگرد ، لذا تشخیص حق از باطل در همه ى شؤون و همه ى حوادث براى او آسان مى گردد . ( یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الاْخِرَةِ . . . )(2) . خدا اهل ایمان را در دنیا و آخرت به ایمان ثابت و استوار پابرجا و ثابت قدم مى دارد . امام باقر (علیه السلام) از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت مى کند : إتّقوا فِراسَةَ المُؤمِنِ فَإنّهُ یَنظُرُ بِنورِ الله(3) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ آل عمران ( 3 ) : 85 . 2 ـ ابراهیم ( 14 ) : 27 . 3 ـ کافى : 1 / 218 ، باب المتوسمین الذین ذکرهم الله ، حدیث 3 ; بحار الانوار : 64 / 74 ، باب 2 ، حدیث 4 . ________________________________________ صفحه 302 ________________________________________ از هشیارى و تیزبینى مؤمن بپرهیزید ، زیرا او با کمک نور خدا به همه چیز و همه کس مى نگرد . سومین پاداشش پاک شدن گناهان از پرونده ى اوست . آرى ، کسى که به این چهار خصلت آراسته شود به تدریج باطنش به حسنات خو مى گیرد و خصلت هاى پسندیده در وجودش چون رنگى ثابت و پابرجا مى شوند و نهایتاً سبب محبوبیت و مقبولیت او نزد خدا مى گردد و خدا هم به پاس محبتى که به او مىورزد هدیه اى چون پاک شدن گناهانش به او مى بخشد . پاداش چهارمش دیدار و لقاى پاداش اخروى حق و مقام حضرت محبوب است در حالى که آن دیدار و لقا توأم با رضاى خدا از اوست و لذت این رضا و خشنودى خدا از انسان ـ که لذت قلبى است ـ از لذت بهره گیرى از نعمت هاى بهشت عنبر سرشت ـ که لذت جسمى است ـ به مراتب بیشتر و بهتر است . آن پیک نامور که رسید از دیار دوست *** آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست خوش مى دهد نشان جلال و جمال یار *** خوش مى کند حکایت عزّ و وقار دوست دل دادمش به مژده و خجلت همى برم *** زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست شکر خدا که از مدد بخت کار ساز *** بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار *** در گردشند بر حسب اختیار دوست گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند *** ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست کحل الجواهرى به من آر اى نسیم صبح *** زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست ماییم و آستانه ى عشق و سر نیاز *** تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک *** منت خداى را که نیم شرمسار دوست(1) حضرت امام باقر (علیه السلام) مى فرماید : و آراسته شدن به چهار خصلت پسندیده ى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ حافظ ، دیوان اشعار ، غزل شماره 60 . ________________________________________ صفحه 303 ________________________________________ دیگر ـ که در متن روایت مطرح است ـ سبب ورود به اعلاعلیین و غرفه هایى فوق دیگر غرفه ها در محل باارزش ، آن هم برخوردار از همه ى ارزش ها خواهد بود ! اینک شما را به توضیح هر هشت خصلت که از عالى ترین خصلت هاى انسانى است توجه مى دهم . وفاى به عهد انسان خداجو و مؤمن گاهى کار مثبتى را چه در جهت مالى و چه در جهت اخلاقى و چه در جهت خانوادگى و اجتماعى براى خدا متعهد مى شود که آن را انجام دهد ، باید به این معنى توجه داشته باشد که وفاى به عهد امرى لازم و واجب است و قرآن مجید و روایات نسبت به این حقیقت تأکید و پافشارى دارند . ( . . . وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً )(1) . به عهد و پیمان وفا کنید ، زیرا عهد و پیمان مورد بازپرسى است . ( وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ . . . )(2) . به کتاب زندگى اسماعیل توجه کن ، بى تردید او انسانى وفادار به عهد و پیمان بود . ( وَالَّذِینَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ )(3) . و اهل ایمان کسانى هستند که رعایت کنندگان امانت و پیمانند . شخصى به نام ابومالک مى گوید : به حضرت على بن الحسین (علیه السلام) گفتم مرا به ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ اسراء ( 17 ) : 34 . 2 ـ مریم ( 19 ) : 54 . 3 ـ مؤمنون ( 23 ) : 8 . ________________________________________ صفحه 304 ________________________________________ همه ى قوانین دین خبر ده ، حضرت فرمود : قَولُ الحَقّ وَالحُکمُ بِالعَدلِ وَالوَفاءُ بِالعَهدِ(1) . گفتار حق و حکومت به عدالت و وفاى به عهد همه ى قوانین دین است . حسین بن مصعب مى گوید : از حضرت صادق (علیه السلام) شنیدم که مى فرمود : ثَلاثَةٌ لا عُذرَ لأحد فِیها : أداءُ الأمانَةِ إلى البَرِّ وَالفَاجِرِ ، وَالوَفاءُ بِالعَهْدِ لِلبَرِّ وَالفاجِرِ ، وَبِرُّ الوالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أوْ فاجِرَیْنِ(2) . سه چیز است که در عمل به آن براى احدى هیچ عذرى نیست : اداى امانت به نیکوکار و بدکار ، وفاى به عهد نسبت به نیکوکار و بدکار ، نیکى به پدر و مادر چه این که هر دو نیکوکار باشند و چه بدکار ! موسى بن جعفر (علیه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت مى کند که آن حضرت فرمود : لاَ دِینَ لِمَن لاَ عَهْدَ لَهُ(3) . کسى که پاى بند به عهد و پیمانش نیست دین ندارد ! اهل بیت و وفاى به عهد در شأن نزول آیه ى شریفه ى ( یُوفُونَ بِالنَّذْرِ )(4) شیعه و سنى روایت کرده اند که درباره ى امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است . داستان نزول آیه به این سبب است که حضرت حسن و حسین بیمار شدند ، ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ خصال : 1 / 113 ، جمیع شدائع الدین ثلاثة أشیاء ، حدیث 90 ; مستدرک الوسائل : 11 / 316 ، باب 37 ، حدیث 13139 . 2 ـ خصال : 1 / 123 ، ثلاث خصال لا عذر فیها ، حدیث 118 ; بحار الانوار : 72 / 92 ، باب 47 ، حدیث 2 . 3 ـ نوادر راوندى : 5 ; بحار الانوار : 72 / 96 ، باب 47 ، حدیث 20 . 4 ـ انسان ( 76 ) : 7 . ________________________________________ صفحه 305 ________________________________________ رسول خدا و جمعى از چهره هاى برجسته از آن دو بزرگوار عیادت کردند . پیامبر هنگام عیادت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود : اگر به خاطر بهبود دو فرزندت نذرى را بر عهده مى گرفتى در شفاى آنان بى اثر نبود . آن حضرت و فاطمه ى زهرا (علیهما السلام)نذر کردند که اگر خداى مهربان آن دو را شفا دهد سه روز روزه بگیرند ، فضه ى خادمه هم به دنبال آن دو بزرگوار متعهد سه روز روزه گرفتن شد . حسن و حسین پس از آن نذر شفا یافتند در حالى که خاندان طهارت پس از شروع روزه جهت افطار چیزى نداشتند ، امیرالمؤمنین(علیه السلام) سه پیمانه جو از بازار قرض گرفت که در برابرش پارچه اى پشمین براى قرض دهنده ببافد ، جو را به خانه آورد ، حضرت زهرا (علیها السلام) آن را آسیاب کرد و نان پخت و على (علیه السلام) پس از نماز مغرب نان را جهت افطار بر سر سفره گذاشت که ناگهان مسکینى به آنان مراجعه کرد و درخواست کمک نمود ، همه ى اهل خانه نان خود را به او بخشیدند و با آب افطار کردند ; شب دوم هم یتیمى طلب غذا کرد باز همه ى خانواده نان خود را به او دادند ، و شب سوم اسیرى دق الباب کرد و این بار هم همه ى خانواده سهم خود را به او بخشیدند و جز با آب افطار نکردند . روز چهارم در حالى که نذرشان را ادا کرده بودند ، على (علیه السلام) همراه دو فرزندش نزد پیامبر آمدند ، چون پیامبر در حسن و حسین از شدت گرسنگى ضعف و ناتوانى دید گریست . در این وقت جبرئیل با سوره ى ( هل أتى ) به حضرت نازل شد(1) . نتیجه ى وفاى به عهد از طرف انسان این است که خداى مهربان هم به ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ در تفاسیر و مصادر شیعه و سنى این مطالب ذکر شده است : تفسیر کبیر ( فخر رازى ) : 30 / 243 ، ذیل آیه ى ( وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلى حُبِّهِ . . . ) ; مجمع البیان : 10 / 514 ; تفسیر کشاف : 4 / 670 ; غایة المرام : 368 ; فرائد السمطین : 2 / 53 ; الدر المنثور : 6 / 299 ; تفسیر قمى : 2 / 390 ; تفسیر برهان : 10 / 135 ; تفسیر المیزان : 20 / 212 . ________________________________________ صفحه 306 ________________________________________ وعده هایش نسبت به نیت هاى صادقانه و عمل هاى مثبت و خلق و خوى پسندیده ى مؤمن که پاداش عظیم دنیایى و آخرتى است وفا کند ، چنان که در قرآن مجید به این واقعیت خبر داده است : ( وَأَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِکُمْ )(1) . به پیمان من ( که فرمان ما و احکام و حلال و حرام من است ) وفا کنید تا من هم به عهدى که نسبت به شما ( در جهت پاداش بخشى به شما ) دارم وفا کنم . هشام بن سالم مى گوید : به حضرت صادق (علیه السلام) گفتم : پسر پیامبر ، مؤمن را چیست که وقتى دعا مى کند چه بسا براى او مستجاب مى شود ، و چه بسا مستجاب نمى شود ؟ در حالى که خدا فرموده : ( ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ )(2) ; مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم . حضرت فرمود : هنگامى که عبد ، خدا را در دعایش به نیت راستین و قلب مخلص بخواند دعایش پس از وفاى به تعهداتش به خدا مستجاب مى گردد ، و اگر خدا را بدون نیت راستین و بدون قلب مخلص بخواند دعایش مستجاب نمى شود ، آیا خدا نفرموده به عهدم وفا کنید تا به عهدى که به شما دارم وفا کنم ؟ پس کسى که وفا کند نسبت به او وفا خواهد شد(3) . راستى در زبان صدق در گفتار و راستگویى از عالى ترین صفاتى است که حضرت حق از همه ى انسان ها خواسته است و همه ى پیامبران الهى و امامان معصوم و اولیاى خدا به این صفت زیبا آراسته بودند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 40 . 2 ـ مؤمن ( 40 ) : 60 . 3 ـ اختصاص : 242 ; بحار الانوار : 90 / 379 ، باب 24 ، حدیث 23 . ________________________________________ صفحه 307 ________________________________________ مؤمن ، خدعه در گفتار و غش در کلام و دروغ در سخن ندارد ، بلکه همه جا و با همه کس بر اساس دستور شرع و حکم عقل سخن به راستى و صدق مى گوید و از دروغ و گفتار خلاف حقیقت مى پرهیزد . در فصول گذشته ى این نوشتار درباره ى زبان و وظایفش تا جایى که اقتضا داشت مطالبى گفته شد . آنچه که در این بخش شایان ذکر است این است که خدا و پیامبران و امامان به شدت از دروغ و دروغگو متنفرند و در آیات کتاب خدا لعنت و دورى از رحمت بر دروغگویان مقرّر شده است . ( فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ )(1) . پس لعنت و دورى از رحمت خدا را بر دروغگویان قرار مى دهیم . در روایتى بسیار عجیب مى خوانیم که : مردى خدمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد ، در حالى که آن حضرت کنار یارانش قرار داشت ، به حضرت سلام کرد ، سپس گفت : به خدا سوگند من تو را دوست دارم و عاشق تو هستم . حضرت فرمود : دروغ گفتى . آن مرد گفت : به خدا سوگند دوستت دارم و این سخن را تا سه بار تکرار کرد . حضرت فرمود : دروغ گفتى ، آن گونه که مى گویى نیستى ; زیرا خدا ارواح را دو هزار سال پیش از بدن ها آفرید ، سپس دوستداران ما را به ما عرضه کرد ، به خدا سوگند روح تو را در آنان که به ما عرضه شده اند نمى بینم . آن مرد ساکت شد و دیگر به گفتارش باز نگشت !(2) حیا نمودن از امور زشت و ناپسند ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ آل عمران ( 3 ) : 61 . 2 ـ کافى : 1 / 438 ، باب معرفتهم اولیاءهم ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 26 / 119 ، باب 7 ، حدیث 5 . ________________________________________ صفحه 308 ________________________________________ از امور بسیار پسندیده که به انسان ارزش مى دهد و مرتبه و مقام او را نزد حق و خلق رفعت مى بخشد ، شرم و حیا کردن از امور قبیح و زشت است ; امورى که خدا و انسان هاى والا و عاقل قبیح و زشت مى شمارند . حیا ، که مایه ى اولى و اصلى اش از سوى خدا در وجود انسان نهاده شده است ، باید به وسیله ى مربیان دلسوز رشد و نمو داده شود و با نصیحت و موعظه و تذکر تقویت گردد تا وجود انسان در برخورد به امور قبیح و زشت از آلوده شدن و اتصال به خبائث امساک و امتناع ورزد . مربیان باید این معنا را تعلیم دهند که حیاى مورد نظر حیاى ناشى از عقل و خرد است که قدم هاى انسان را از رفتن به سوى گناه باز مى دارد و از گرفتار شدن نفس به آلودگیها مانع مى شود ، نه حیایى که ناشى از جهل و نادانى است که سبب مى شود انسان از پرسش هاى علمى و به جا و از قدم نهادن در وادى عبادت و خدمت به خلق باز بماند که در این گونه موارد جاى حیا کردن نیست ; زیرا این گونه حیا انسان را از رشد و کمال مانع مى شود و در فیوضات الهى و رحمت حق را به روى او مى بندد . از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت شده است : الحَیاءُ حَیاءَانِ : حَیاءُ عَقْل وَحَیاءُ حُمْق ، فَحَیاءُ العَقلِ هُوَ العِلْمُ ، وَحَیاءُ الحُمقِ هُوَ الجَهْلُ(1) . حیا بر دو گونه است : حیاى عقل و حیاى حماقت ; حیاى عقل ناشى از نادانى است و حیاى حماقت ناشى از نادانى است . حیاى عاقلانه ، حیاى پیامبران و امامان و اولیاى الهى است که در حیات آنان یکى از پرقدرت ترین اسلحه هایى بود که با آن شیاطین را مى راندند و آنان را با ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 106 ، باب الحیاء ، حدیث 6 ; مشکاة الانوار : 233 ، الفصل الخامس فى الحیاء ; بحار الانوار : 68 / 331 ، باب 81 ، حدیث 6 . ________________________________________ صفحه 309 ________________________________________ شکست مفتضحانه اى روبرو مى کردند . حیا ، حافظ زبان از انواع بدگویى ها و حافظ گوش از گوش فرا دادن به غیبت و تهمت و حافظ چشم از نظر دوختن به نامحرمان و حافظ شکم از خوردن حرام و حافظ قدم از رفتن به مجالس خلاف خداست . امام صادق (علیه السلام) فرمود : الحَیَاءُ مِنَ الایمَانِ وَالایمَانُ فِى الجَنَّةِ(1) . حیا از جلوه هاى ایمان است و دارنده ى ایمان در بهشت است . و نیز حضرت صادق (علیه السلام) فرمود : لاَ إیمانَ لِمَن لاَ حَیاءَ لَهُ(2) . کسى که حیا ندارد ، ایمان ندارد . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) به روایت امام صادق (علیه السلام) از طریق پدران بزرگوارش فرمود : إسْتَحْیُوا مِن اللهِ حقَّ الحَیاءِ . قالُوا وَما نَفْعَلُ یَا رَسُولَ الله ؟ قَالَ : فإن کُنتُم فَاعِلینَ فَلاَ یَبیتَنَّ أحدُکم إلاّ وأجلُه بَینَ عَیْنَیْهِ ، وَلْیَحْفَظ الرأسَ وَما وَعى ، والبطنَ وَما حَوى ، وَلْیذکُرَ القَبْرَ وَالبَلى . وَمَن أراد الآخِرَة فَلْیَدْعُ زِینَةَ الحَیاةِ الدُّنْیا(3) . از خدا آن گونه که شایسته ى حیا است حیا کنید . گفتند : اى پیامبر خدا ! چه کنیم ؟ فرمود : اگر حیا کننده هستید احدى از شما شب را به روز نیاورد مگر این که مرگ خود را در برابر دو دیده ى خود بیند ، و سر و آنچه را از چشم و گوش و زبان در بر دارد حفظ کند ، و شکم و آنچه را از خوراک در خود ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 106 ، باب الحیاء ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 68 / 329 ، باب 81 ، حدیث 1 . 2 ـ کافى : 2 / 106 ، باب الحیاء ، حدیث 5 ; وسائل الشیعه : 12 / 166 ، باب 110 ، حدیث 15971 . 3 ـ خصال : 1 / 293 ، حق الحیاء من الله ، حدیث 58 ; مستدرک الوسائل : 12 / 45 ، باب 62 ، حدیث 13476 . ________________________________________ صفحه 310 ________________________________________ مى ریزد از حرام نگاه دارد ، و قبر و پوسیده شدن بدن را به یاد آورد . و کسى که آخرت را مى خواهد زیور دنیا را وا گذارد . شخصى به پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) عرضه داشت : به من سفارشى ارائه دهید . حضرت فرمود: استَحیِى مِن اللهِ کَما تَستَحْیِى مِن الرّجُلِ الصّالِحِ مِن قَومِکَ(1) . از خدا چنان که از مرد شایسته اى از قوم خود حیا مى کنى حیا کن . خوش اخلاقى با خانواده و همه ى مردم حسن خلق به صفات و ویژگى هاى مثبتى گفته مى شود که سبب حسن معاشرت و خوبى رفتار با خانواده و مردم است ، مانند نرمى به خرج دادن ، بردبارى ، حوصله ، صبر ، مهرورزى ، تواضع و فروتنى ، خاکسارى و انکسار . در روایتى از پیامبر اسلام نقل شده است : خَالِقِ النّاسِ بِخُلُق حَسَن(2) . با همه ى مردم با حسن خلق رفتار کن . منظور به کارگیرى آن گونه اوصاف پسندیده در معاشرت با خانواده و مردم است . امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : مَا یَقْدَمُ المُؤمِنُ عَلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ بِعَمَل بَعدَ الفَرائِضِ أحَبَّ إلَى اللهِ تَعَالَى مِن أنْ یَسَعَ النّاسَ بِخُلُقِهِ(3) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ روضة الواعظین : 2 / 460 ، مجلس فى ذکر الحیاء ; بحار الانوار : 68 / 336 ، باب 81 ، حدیث 20 . 2 ـ امالى طوسى : 186 ، المجلس السابع ، حدیث 312 ; بحار الانوار : 71 / 374 ، باب 92 . 3 ـ کافى : 2 / 100 ، باب حسن الخلق ، حدیث 4 ; بحار الانوار : 68 / 375 ، باب 92 ، حدیث 4 . ________________________________________ صفحه 311 ________________________________________ مؤمن پس از واجبات الهى عملى را به پیشگاه خداى عزّ و جلّ در نزد خدا محبوب تر از این که با اخلاقش به مردم گشایش دهد نمى آورد . حدیثى قابل توجه امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : مردى در زمان رسول خدا از دنیا رفت ، او را براى دفن به گورستان بردند ولى هرچه کلنگ زدند ذره اى از زمین کنده نشد ، شکایت نزد پیامبر بردند ، حضرت فرمود : به چه علت زمین کنده نمى شود ، بى تردید رفیق شما خوش اخلاق بود ، کنده نشدن زمین هیچ ربطى به او ندارد ، ظرف آبى برایم بیاورید . ظرف آبى براى حضرت آوردند ، دست مبارکش را در آب گذاشت و از آن آب به زمین پاشید . فرمود : اکنون به کندن زمین مشغول شوید . گورکنان شروع به کندن زمین کردند ، گویا رمل نرمى بود که زیر نیش بیل و کلنگ آنان به راحتى زیر و رو مى شد(1) . حضرت رضا (علیه السلام) از پدران بزرگوارش از پیامبر روایت مى فرماید که آن حضرت به مردم فرمود : عَلَیْکُم بِحُسنِ الخُلقِ ; فَإنّ حُسنَ الخُلقِ فِى الجَنَّةِ لاَ مَحالةَ ; وإیّاکُم وَسوءُ الخُلقِ ; فَإنّ سوءُ الخُلقِ فِى النّار لاَ مَحالَةَ(2) . بر شما باد به خوش اخلاقى ; زیرا خوش اخلاقى به ناچار در بهشت است ; و بپرهیزید از بد اخلاقى ; زیرا بد اخلاقى بناچار در دوزخ است . حضرت حضرت امام صادق (علیه السلام) از پدرانش از پیامبر روایت مى کند که آن حضرت فرمود : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 101 ، باب حسن الخلق ، حدیث 10 ; بحار الانوار : 68 / 376 ، باب 92 ، حدیث 8 . 2 ـ عیون اخبار الرضا : 2 / 31 ، باب 31 ، حدیث 41 ; بحار الانوار : 68 / 383 ، باب 92 ، حدیث 17 . ________________________________________ صفحه 312 ________________________________________ إنَّکُم لَنْ تَسَعُو النّاسَ بِأموَالِکُم فَسَعُوهُم بِأخْلاقِکُم(1) . شما هرگز نمى توانید با اموالتان به مردم گشایش دهید ، پس با اخلاقتان به آنان گشایش دهید . حضرت موسى بن جعفر از پدرش حضرت صادق از جدش حضرت باقر (علیهم السلام) روایت مى کند که ام سلمه به پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) گفت : پدر و مادرم فدایت ، زنى و دو مردى که در دو زمان شوهر او بودند پس از انقضاى عمرشان از دنیا مى روند و هر سه وارد بهشت مى شوند ، آن زن متعلق به کدام یک از آن دو شوهر است ؟ حضرت فرمود : آن را که از نظر اخلاق نیکوتر و براى خانواده اش بهتر بود انتخاب مى کند . اى ام سلمه ! حسن خلق ملازم با خیر دنیا و آخرت است(2) . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : حُسنُ الخُلقِ نِصفُ الدّینِ(3) . اخلاق نیکو نصف دین است . احمد بن عمران بغدادى مى گوید : ابوالحسن براى ما روایت کرد و گفت : که ابوالحسن براى ما روایت کرد و گفت : که ابوالحسن براى ما روایت کرد که حسن از حسن از حسن براى ما روایت نمود : إنّ أحسَنَ الحَسَنِ الخُلْقُ الحَسَنُ(4) . « به این که نیکوترین نیکى اخلاق نیک است » . در این قطعه ى زیبا مراد از ابوالحسن اوّل محمد بن عبدالرحیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى صدوق : 12 ، المجلس الثالث ، حدیث 9 ; بحار الانوار : 68 / 383 ، باب 92 ، حدیث 17 . 2 ـ امالى صدوق: 498، المجلس الخامس والسبعون، حدیث 8; بحار الانوار: 68/384، باب 92، حدیث 23. 3 ـ خصال : 1 / 30 ، حدیث 106 ; وسائل الشیعه : 12 / 154 ، باب 104 ، حدیث 15930 . 4 ـ خصال : 1 / 29 ، حدیث 102 ; بحار الانوار : 68 / 386 ، باب 92 ، حدیث 30 . ________________________________________ صفحه 313 ________________________________________ شوشترى است ، و ابوالحسن دوم على بن احمد بصرى است ، و ابوالحسن سوم على بن محمد واقدى است ، و حسن اول حسن بن عرفه عبدى ، و حسن دوم حسن بن ابى الحسن بصرى ، و حسن سوم حضرت مجتبى حسن بن على بن ابى طالب (علیهما السلام) است . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) به ابوذر فرمود : اتّقِ اللهَ حیثُ کُنتَ ، وَخالِقِ النّاسَ بِخُلق حَسَن ، وَإذا عَمِلتَ سَیّئةً فَاعْمَل حَسَنةً تَمحوهَا(1) . هر کجا هستى تقواى الهى را مراعات کن ، و با مردم با خوش خلقى آمیزش داشته باش ، و چون گناهى مرتکب شدى حسنه اى به جا آور که آن گناه را محو کند . حسن خلق عامل نجات امام سجاد (علیه السلام) مى فرماید : سه نفر به لات و عزّى ( دو بت مشهور قریش ) سوگند یاد کردند که پیامبر اسلام را به قتل برسانند . امیرالمؤمنین(علیه السلام) به تنهایى به سوى آنان رفت و یکى از آنان را کشت و دو نفر دیگر را زنده دستگیر کرد و همراه خود نزد پیامبر آورد . رسول خدا فرمود : یکى از این دو نفر را نزدیک من آور ، یکى را آورد . حضرت فرمود : بگو : لا اله الا الله واشهد انى رسول الله ، گفت : کوه ابوقبیس نزد من از گفتن این کلمه محبوب تر است . حضرت فرمود : او را ببر و گردنش را بزن . سپس فرمود : آن دیگر را نزدیک کن . پس به او فرمود : دو کلمه ى شهادتین را بگو . گفت : مرا هم به دوستم ملحق کن . حضرت فرمود : یا على او را هم ببر ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى طوسى : 1 / 186 ، المجلس السابع ، حدیث 312 ; بحار الانوار; 68 / 389 ، باب 92 ، حدیث 46 . ________________________________________ صفحه 314 ________________________________________ و گردن بزن . على (علیه السلام) او را برد تا گردنش را بزند . جبرئیل به پیامبر نازل شد و گفت : یا محمد ! پروردگارت سلام مى رساند و مى گوید : او را نکش ; زیرا خوش اخلاق و در میان قومش اهل سخاوت است . حضرت فرمود : یا على ! دست نگاهدار ، اینک فرستاده ى پروردگار من است که به من خبر مى دهد این بت پرست ، خوش اخلاق و در میان اقوامش اهل سخاوت است ، مشرک زیر شمشیر گفت : این فرستاده ى پروردگار تو است که حسن خلق و سخاوت من را به تو خبر مى دهد ؟ فرمود : آرى . گفت : به خدا سوگند با داشتن برادرى انسانى هرگز خود را مالک درهمى به حساب نیاوردم و در جنگ ترش رویى از خود نشان ندادم و اکنون مى گویم اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله . پس پیامبر فرمود : این مرد از کسانى است که خوش اخلاقى و سخاوتش او را به بهشت ابدى و جاوید کشانید !(1) مردى روبروى رسول خدا آمد و گفت : دین چیست ؟ فرمود : خوش اخلاقى . سپس از طرف راست پیامبر آمد و گفت : دین چیست ؟ فرمود : خوش اخلاقى . آن گاه از طرف چب پیامبر آمد و گفت : دین چیست ؟ فرمود : خوش اخلاقى . سپس از پشت سر رسول خدا آمد و گفت : دین چیست ؟ حضرت به او توجه فرمود و گفت : آیا دین را نفهمیدى ؟ دین این است که به خشم نیایى(2) . کمال خوش رفاقتى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى صدوق : 105 ، المجلس الثانى و العشرون ، حدیث 4 ; بحار الانوار : 41 / 73 ، باب 106 ، حدیث 4 . 2 ـ جاء رجل إلى رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) من بین یدیه ، فقال : یا رسول الله ! ما الدین ، فقال : حسن الخلق ، ثم أتاه عن یمینه ، فقال : ما الدین ، فقال : حسن الخلق ، ثم أتاه من قبل شماله ، فقال : ما الدین ، فقال : حسن الخلق ، ثم أتاه من ورائه ، فقال : ما الدین ، فالتفت إلیه وقال : أما تفقه الدین هو أن لا تغضب . مجموعه ورام : 1 / 89 ، باب العتاب ; بحار الانوار : 68 / 393 ، باب 92 ، حدیث 63 . ________________________________________ صفحه 315 ________________________________________ حضرت صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارش امام باقر (علیه السلام) روایت مى کند : على (علیه السلام) با مردى از اهل ذمّه همراه شد . مرد ذمّى به او گفت : اى بنده ى خدا ! قصد کجا دارى ؟ حضرت فرمود : کوفه . هنگامى که بر سر دوراهى راه ذمّى تغییر کرد حضرت هم مسیرش را از کوفه به مسیر ذمّى تغییر داد . ذمّى گفت : تو خیال کوفه نداشتى ؟ فرمود : آرى خیال کوفه داشتم . ذمّى گفت : راه را رها کردى ؟ فرمود : دانستم . گفت : در حالى که دانستى چرا همراه من شدى ؟ فرمود : این از کمال خوش رفاقتى است که مرد دوستش را هنگام جدایى مشایعت کند و پیامبر ما این گونه به ما فرمان داده است . ذمّى گفت : پیامبر این چنین گفته است ؟ حضرت فرمود : آرى . ذمّى گفت : تنها پیرو واقعى او کسى است که از او در کارهاى باارزش پیروى کرده است و من نزد تو شهادت مى دهم که من هم بر طریقه و روش تو هستم . پس ذمّى با على (علیه السلام) بازگشت و زمانى که حضرت را شناخت مسلمان شد(1) . در هر صورت خوش خلقى با اهل و عیال و خانواده و با همه ى مردم از ارزش هاى باطنى و کرامت هاى روحى و سبب جلب محبت دیگران و مصون ماندن از بسیارى از شرور و باعث زیاد شدن روزى و جلب خشنودى و رضایت حق و عامل پاداش و جزاى عظیم در قیامت و از علل بخشوده شدن گناهان و محو شدن سیئات است . بد خلقى و ترش رویى و عبوسى و خشونت از صفات شیطان صفتان و خوى مردم بى دین و دور از انسانیت و سبب رمیده شدن مردم از انسان و رنجش خانواده و آزار مردم و باعث سخط و غضب حق و عامل دوزخى شدن انسان و بسته شدن درهاى رحمت به روى اوست . چه بسا خوش خلقانى که در عرصه ى هولناک محشر با عمل اندک نجات ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 670 ، باب حسن الصحابة و حق الصاحب فى السفر ، حدیث 5 ; وسائل الشیعه : 12 / 134 ، باب 92 ، حدیث 15863 . ________________________________________ صفحه 316 ________________________________________ یابند و چه بسا بد خلقانى که با داشتن عمل بسیار طریق نجات به روى آنان مسدود و مستحق عذاب سخت دوزخند . بعد فهرست قبل إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُم لاَِنْفُسِکُمْ . . . اسراء ( 17 ) : 7 بخش چهاردهم ( قسمت دوم روایت صفات پسندیده ) نیکى با دیگران . . . وَأربعٌ مَن کُنّ فِیه مِن المُؤمِنِینَ أسکَنَه الله فِى أَعلَى عِلِیّینَ فِى غُرَف فَوقَ غُرَف فِى محلّ الشَّرَفِ کلّ أشرف : مَن آوَى الیتیمَ وَنَظَر لَهُ فَکان لَه ابا رَحیماً ، وَمن رَحِم الضّعیف وأعانَه وَکَفاه ، وَمن أنفقَ علَى والِدَیهِ ورَفَق بِهما وبِرَّهُما وَلَمْ یَحزُنْهُما ، وَمَن لَم یَخرِقَ بِمَملوکِه وَأعَنَه عَلى مَا یَکلِفُه وَلَم یَستَسِعَه فِیمَا لاَ یُطِیقُ(1) . و چهار چیز است کسى که از مؤمنین در او باشد خدا او را در اعلى علیین در غرفه هایى بالاى غرفه ها در شریف ترین محل جاى مى دهد : کسى که یتیمى را پناه دهد و به او نظر محبت اندازد و نسبت به وى پدرى مهربان باشد ، و کسى که به ناتوان رحم کند و او را یارى دهد و امورش را کفایت نماید ، و کسى که هزینه ى پدر و مادرش را بپردازد و با آنان مدارا کند و نسبت به هر دو نیکى ورزد و آنان را غصه دار ننماید ، و کسى که به حقوق غلام و کنیز و خدمتکارش تجاوز نکند و او را بر آنچه تکلیف مى کند یارى دهد و او را در امورى که در طاقت او نیست به کار نگیرد . یتیم نوازى یتیم به آن انسانى مى گویند که یا به خاطر مرگ پدر از نوازش و محبت پدرانه محروم شده ، یا به سبب مرگ مادر از آغوش عاشقانه ى مادرانه بى بهره گشته ، یا هر دو منبع لطف و فیض و عشق و محبت را از دست داده است . از وظایف الهى و تکالیف قرآنى و مسؤولیت هاى اسلامى اهل ایمان توجه ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى مفید : 166 ، مجلس 21 ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 66 / 380 ، باب 38 ، حدیث 38 . ________________________________________ صفحه 320 ________________________________________ همه جانبه به یتیمان براى جلب خشنودى خداست . قرآن مجید و روایات در ضمن بیان مطالبى لطیف و اشاراتى دقیق ، و سفارشاتى عمیق و توصیه هایى بسیار مهم مردم را به رعایت حقوق همه جانبه ى یتیمان دعوت کرده و این کار را از اعظم عبادات و افضل قربات شمرده اند . حق یتیم آن چنان عظیم است که قرآن بیست و سه بار از یتیم یاد کرده ، و فصل جداگانه اى در روایات اهل بیت (علیهم السلام) به این برنامه ى بسیار مهم اختصاص یافته است . قرآن مجید نسبت به ایتام این عناوین را به کار گرفته است : احسان به یتیم ، اکرام به یتیم ، اطعام یتیم ، انفاق به یتیم ، امر ازدواج یتیم ، پناه دادن به یتیم ، کار براى یتیم ، حفظ مال یتیم ، خوردن مال یتیم ، برخورد قهر آمیز با یتیم . آیات کریمه ى قرآن به ترتیب عناوین بالا عبارت است از آیاتى که در این سطور مى نگارم : احسان به یتیم ( وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ . . . )(1) . و یاد کنید هنگامى را که از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و تهیدستان احسان و نیکى کنید . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 83 . ________________________________________ صفحه 321 ________________________________________ اکرام به یتیم ( کَلاَّ بَلْ لاَ تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ )(1) . چنین نیست که خدا شما را خوار و پست کرده باشد ، بلکه علّت خوارى و پستى شما این است که یتیم را گرامى نداشتید و حقوقش را رعایت ننمودید . از آیه ى شریفه استفاده مى شود که هرکس به اکرام یتیم و رعایت حق او برخیزد ، مورد اکرام حضرت حق قرار مى گیرد و در پیشگاه حضرت ربّ رفعت مقام مى یابد . اطعام به یتیم ( وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً )(2) . و پیوسته در عین دوست داشتن طعام براى خودشان آن را به تهیدست و یتیم و اسیر مى خورانند . در این آیه ى شریفه خداى مهربان اطعام به یتیم را از اعمال قابل تقدیر اهل بیت (علیهم السلام) شمرده است ، اهل بیتى که به فرموده ى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) ، هم سنگ قرآن و در همه ى امور زندگى براى همه ى مردم سرمشق حسنه هستند . انفاق به یتیم ( یَسْئَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْر فَلِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ فجر ( 89 ) : 17 . 2 ـ انسان ( 76 ) : 8 . ________________________________________ صفحه 322 ________________________________________ وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ . . . )(1) . از تو مى پرسند چه چیزى را انفاق کنند ، بگو : آنچه را از مال انفاق مى کنید به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و تهیدستان انفاق کنید . ازدواج یتیم ( وَابْتَلُوا الْیَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ . . . )(2) . یتیمان را نسبت به امور دینشان و اخلاق و رفتارشان و نحوه ى تصرف در اموالشان تا زمانى که براى ازدواج آماده شدند و مسأله ى نکاح براى آنان سهل و آسان آمد آزمایش کنید ، اگر توان ازدواج داشتند اموالشان را در اختیارشان قرار دهید . . . ( وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَى فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاءِ . . . )(3) . و اگر مى ترسید که در ازدواج با یتیمان نتوانید عدالت را رعایت کنید پس با آن کس از زنان که خوشایند شماست ازدواج کنید . حفظ مال یتیم اگر از پدر یتیم یا مادرش یا از هر دو نفر مالى براى یتیم باقى ماند بر سرپرست یتیم واجب است که در حفظ آن مال بکوشد ، و پس از رشد یتیم ـ سن تشخیص مسائل مربوط به امور مالى ـ آن مال را تا دینار آخر در اختیار او قرار دهد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 215 . 2 ـ نساء ( 4 ) : 6 . 3 ـ نساء ( 4 ) : 3 . ________________________________________ صفحه 323 ________________________________________ ( وَآتُوا الْیَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِکُمْ إِنَّهُ کَانَ حُوباً کَبِیراً )(1) . اموال یتیمان را به خود آنان بدهید و مال نامرغوب خود را با مال مرغوب آنان جابه جا نکنید ، و اموال آنان را به ضمیمه ى اموال خود نخورید ، زیرا این کار گناهى بزرگ است . ( . . . فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن یَکْبَرُوا . . . )(2) . پس اگر از آنان رشد و صلاحیتى در کارگردانى زندگى و تصرف در اموال یافتید اموالشان را در اختیارشان بگذارید ، و اموالشان را به خیال این که مبادا کبیر شوند از روى اسراف و شتاب نخورید . . . خوردن مال یتیم تصرف در اموال یتیمان بدون مجوز شرعى ، و خوردن آنچه در مالکیت آنان است گناهى بسیار سنگین و سبب دچار شدن به عذاب الهى است . ( إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً )(3) . بى تردید کسانى که اموال یتیمان را از روى تجاوز و ستم مى خورند جز این نیست که در شکم هایشان آتش مى خورند و به زودى در آتش برافروخته درآیند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نساء ( 4 ) : 2 . 2 ـ نساء ( 4 ) : 6 . 3 ـ نساء ( 4 ) : 10 . ________________________________________ صفحه 324 ________________________________________ پناه دادن به یتیم از امورى که بسیار پسندیده و باارزش و از خصلت هاى نیک انسانى است پناه دادن به یتیم است . پناه دادن به یتیم براى مصون ماندن او از آفات و بلاها و حوادث تلخ و قرار گرفتنش در مدار امنیت و تربیت و رشد و صلاح لازم کار بسیار باارزشى است که حضرت حق به خود نسبت داده است ، و در حقیقت کسى که یتیم را پناه دهد کارى الهى انجام داده است . ( أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَى )(1) . آیا خدا تو را یتیم نیافت پس پناهت داد ؟ برخورد نامناسب با یتیم از کارهاى زشتى که بنا بر روایات اهل بیت (علیهم السلام) عرش را به لرزه مى آورد برخورد نامناسب و قهر آمیز با یتیم است ، برخوردى که دل او را مى سوزاند و اشکش را جارى مى کند و او را در فشار روحى قرار دهد . خداى مهربان که ولى و سرپرست حقیقى ایتام است و مردم مؤمن را وکیل خود در این سرپرستى گرفته از این که با یتیم برخورد قهر آمیز شود نهى فرموده است : ( فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلاَ تَقْهَرْ )(2) . و اما یتیم ، از وظایف و تکالیفت درباره ى او این است که با وى برخورد قهر آمیز ننمایى . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ضحى ( 93 ) : 6 . 2 ـ ضحى ( 93 ) : 9 . ________________________________________ صفحه 325 ________________________________________ کار براى یتیم تا زمانى که یتیم قدرت بر انجام کارهاى خود را ندارد ، و به این خاطر ممکن است زیان و ضررى متوجه او شود بر اهل ایمان و دلسوزان تکلیف است که به خاطر خدا کار لازم را براى او انجام دهند . کار براى یتیم از چنان ارزشى برخوردار است که قرآن مجید مى فرماید : دو پیامبر چون موسى و خضر (علیهما السلام) با هم مى رفتند تا به قریه اى رسیدند ، از اهل آن قریه درخواست طعام کردند ولى اهل آن قریه از این که آن دو مسافر ملکوتى را مهمان کنند امتناع ورزیدند ، در آن قریه دیوارى را یافتند که نزدیک به انهدام و خرابى بود ، پس خضر (علیه السلام) به تعمیر و استوار ساختن آن اقدام کرد و پس از بیان مطالبى به موسى (علیه السلام) گفت : دیوار متعلق به دو طفل یتیم در این شهر بود که زیر آن دیوار گنجى متعلق به آن دو یتیم قرار داشت ، دو یتیمى که پدرشان مردى صالح و شایسته بود ، خدا اراده کرد که آن دو یتیم به سن رشد برسند تا در سایه ى رحمت پروردگارت گنجشان را ( که من با تعمیر و استوار کردن دیوار دور از دستبرد قرار دادم ) استخراج کنند(1) . روایات و یتیم امام صادق (علیه السلام) فرمود : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ( فَانطَلَقَا حتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَة اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً * قَالَ هذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْراً * أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَة غَصْباً * وَأَمَّا الْغُلاَمُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَاناً وَکُفْراً * فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْراً مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْماً * وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْراً ) کهف ( 18 ) : 77 ـ 82 . ________________________________________ صفحه 326 ________________________________________ مَن أرادَ أن یُدخِلَهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ فِى رَحمَتِهِ ویُسکِنَهُ جَنَّتَهُ ، فَلْیُحْسِنْ خُلُقَهُ ، وَلیُعطِ النصفَةَ مِن نَفسِهِ ، وَلْیَرحَمِ الیَتِیمَ ، وَلْیُعِنِ الضَّعِیفَ ، وَلْیَتَواضَعْ للهِِ الَّذِى خَلَقهُ(1) . کسى که مى خواهد خدا او را در رحمتش درآورد ، و در بهشت جایش دهد ، باید اخلاقش را نیکو گرداند ، و از جانب خود به همگان انصاف دهد ، و به یتیم مهر ورزد ، و ناتوان را یارى رساند ، و براى خدایى که او را آفریده فروتنى کند . آمرزش والدین با اعمال نیک فرزندان پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : عیسى بن مریم (علیه السلام) به قبرى عبور کرد که صاحبش در عذاب بود ، سپس سال بعد به آن قبر عبور کرد در حالى که صاحبش دچار عذاب نبود ، به پروردگار گفت : سال اوّل از این قبر عبور کردم صاحبش در عذاب بود ، و سال بعد در عذاب نبود . خدا به او وحى فرمود : اى روح الله ! از او فرزندى شایسته به سنّ رشد رسید که جاده اى را اصلاح کرد ، و یتیمى را پناه داد ، پس به خاطر عمل فرزندش او را آمرزیدم(2) . پاداش یتیم نوازى پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : مَن کفّلَ یَتِیماً وکَفّلَ نَفَقَتَهُ کُنتُ أنا وهُو فِى الجَنّةِ کَهاتینِ ; وقَرَنَ بَینَ أصبَعَیه المُسَبِّحَةَ والوُسطى(3) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى صدوق : 389 ، المجلس الحادى و الستون ، حدیث 15 ; بحار الانوار : 72 / 18 ، باب 33 ، حدیث 6. 2 ـ کافى : 6 / 3 ، باب فضل الولد ، حدیث 12 ; بحار الانوار : 72 / 2 ، باب 31 ، حدیث 2 . 3 ـ قرب الاسناد : 45 ; بحار الانوار : 72 / 3 ، باب 31 ، حدیث 4 . ________________________________________ صفحه 327 ________________________________________ کسى که عهده دار یتیمى شود و هزینه ى او را نیز به عهده گیرد ، من و او مانند این دو در بهشتیم و بین دو انگشت مسبّحه و وسط خود را پیوند داد ( تا نزدیک بودن چنین انسانى را در بهشت با خود نشان دهد ) . امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود : مَا مِن مُؤمِن وَلاَ مُؤمِنَة یَضَعُ یَدَهُ عَلَى رَأْسِ یَتیم مُتَرحِّماً لَهُ إلاّ کَتَبَ اللهُ لَهُ بِکُلِّ شَعرَة مَرَّتْ یَدُهُ عَلَیها حَسنةً(1) . مرد و زن مؤمنى نیست که از روى مهرورزى دستش را بر سر یتیم بگذارد مگر این که خدا به هر مویى که دستش بر آن بگذرد حسنه اى براى او مى نویسد . پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : إنّ الیتیمَ إذا بَکى اهتَزَّ لَه العَرشُ فَیقولُ الربّ تَبارَکَ وتَعالى : مَن هَذَا الَّذى أبکى عبدِى الَّذى سَلَبَتهُ أبوَیهِ فِى صِغَرِه ؟ فَوَ عِزَّتِى وَجَلاَلِى لاَ یَسْکُتُه أحدٌ إلاّ أوجبتُ لَه الجنّة(2) . بى تردید هنگامى که یتیم گریه کند ، عرش به خاطر او به لرزه آید ، پس پروردگار متعال مى فرماید : چه کسى این بنده ى مرا که در کودکى پدر و مادرش را از او گرفتم به گریه انداخت ؟ به عزت و جلالم سوگند احدى او را ساکت نمى کند مگر این که بهشت را بر او واجب مى کنم . امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود : أحسِنُوا فِى عَقبِ غَیرِکُم ، تُحْفَظُوا فِى عَقبِکُم(3) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ثواب الاعمال : 199 ; بحار الانوار : 72 / 4 ، باب 31 ، حدیث 9 . 2 ـ ثواب الاعمال : 200 ; بحار الانوار : 72 / 5 ، باب 31 ، حدیث 12 . 3 ـ نهج البلاغه : 833 ، حکمت 264 . ________________________________________ صفحه 328 ________________________________________ به فرزندان باقى مانده از دیگران نیکى کنید تا به فرزندانى که از شما باقى مى ماند نیکى کنند . حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمود : مَن أَکَلَ مِن مَالِ الیَتیمِ دِرهَماً واحِداً ظُلماً مِن غَیرِ حَقّ یُخَلِّدُه اللهُ فِى النّار(1) . کسى که از مال یتیم از روى ستم و به ناحق یک درهم بخورد ، خدا او را در آتش جاودانه کند . ترحم به ناتوان و یارى دادن او از زیباترین خصلت هایى که حضرت باقر (علیه السلام) همه ى مردم را به آن دعوت فرموده ، مهرورزى به ناتوان و یارى دادن به او در مشکلات ، و قیام به امور زندگى اوست تا جایى که او را از قیام به امور زندگى اش بى نیاز کند . پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : ألاَ وَمَن فَرَّجَ عَن مُؤمِن کُربةً مِن کُرَبِ الدُّنیَا ، فَرَّجَ اللهُ عَنهُ اثْنَیْنِ وَسَبعِینَ کُربَةً مِن کُرَبِ الآخِرَةِ وَاثْنَیْنِ وسبعینَ کُربةً مِن کُرَبِ الدُّنیَا أهوَنُها المَغْصُ(2) . آگاه باشید ، کسى که از مؤمنى گرفتارى و اندوهى از گرفتارى هاى دنیایى را برطرف کند ، خدا هفتاد و دو گرفتارى از گرفتارى هاى آخرت و هفتاد و دو گرفتارى از گرفتارى هاى دنیا را که آسان ترینش بیمارى قولنج است از او برطرف کند . امام صادق (علیه السلام) فرمود : خدا به داود (علیه السلام) وحى کرد : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ فقه الرضا : 332 ، باب 85 ; بحار الانوار : 72 / 5 ، باب 31 ، حدیث 13 . 2 ـ من لا یحضره الفقیه : 4 / 15 ، باب ذکر جمل من مناهى النبى ( ص ) ; بحار الانوار : 72 / 18 ، باب 33 ، حدیث 8 . ________________________________________ صفحه 329 ________________________________________ إنّ العبدَ مِن عِبادِى لَیأتِینِى بِالحَسنةِ فأُدخِلُه الجَنّةَ . قال : یا ربِّ ! وَما تِلکَ الحَسنةُ ؟ قَال : یُفَرِّجُ عَنِ المُؤمِنِ کُربَتَه وَلَوْ بِتَمرَة . فَقال داودُ : حَقٌّ لِمَن عَرَفَک أن لاَ یَقْطَعَ رجاءَهُ مِنک(1) . بنده اى از بندگانم یک نیکى به پیشگاه من مى آورد ، پس من او را وارد بهشت مى کنم . داود گفت : پروردگارا آن یک نیکى چیست ؟ خدا فرمود : گرفتارى و اندوهى را از مؤمنى گرچه به وسیله ى یک دانه خرماى خشک باشد برطرف نماید . داود گفت : براى کسى که تو را شناخته سزاوار است که امیدش را از تو قطع نکند . امام صادق (علیه السلام) فرمود : أربعَةٌ یَنظُرُ اللهُ عزّ وجلّ إلیهم یومَ القِیامةِ : مَن أقَالَ نَادِماً ، أو أغاثَ لَهفَانَ ، أو أعتَقَ نَسَمَةً ، أو زَوَّجَ عَزَباً(2) . چهار نفرند که خداى عزّ و جلّ روز قیامت به آنان نظر رحمت مى اندازد : کسى که از پشیمانى گذشت کند ، یا اندوهگینى را یارى دهد ، یا انسانى را از بند بردگى آزاد نماید ، یا وسیله ى ازدواج بى همسرى را فراهم آورد . امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود : مِن کفّاراتِ الذُّنوبِ العِظَامِ اغاثَةُ المَلهُوفِ وَالتَّنفِیسُ عَنِ المَکروبِ(3) . از کفاره هاى گناهان بزرگ یارى اندوهگین و برطرف کردن گرفتارى گرفتار است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 189 ، باب ادخال السرور على المؤمنین ، حدیث 5 ( با کمى اختلاف ) ; معانى الاخبار : 374 ، حدیث 1 . 2 ـ خصال : 1 / 224 ، حدیث 55 ; بحار الانوار : 72 / 19 ، باب 33 ، حدیث 13 . 3 ـ نهج البلاغه : 752 ، حکمت 24 ; بحار الانوار : 72 / 21 ، باب 33 ، حدیث 21 . ________________________________________ صفحه 330 ________________________________________ امام صادق (علیه السلام) فرمود : مَن نَفَّسَ عَن مُؤمِن کُربَةً نَفَّسَ اللهُ عَنْهُ کَرَبَ الآخِرَةِ ، وَخَرَجَ مِن قَبرِهِ وَهُو ثَلِجُ الفُؤادِ ، وَمَن أطعَمَهُ مِن جُوع أطعَمَهُ اللهُ مِن ثَمارِ الجَنَّةِ ومَن سَقَاهُ شَربَةً سَقَاهُ اللهُ مِنَ الرَّحیقِ المَخْتُومِ(1) . کسى که از مؤمنى یک گرفتارى برطرف کند ، خدا گرفتارى هاى آخرت او را برطرف مى کند و از قبرش با دل خنک وارد آخرت مى گردد ، وکسى که مؤمنى را طعام دهد خدا او را از میوه هاى بهشت مى خوراند ، و کسى که مؤمنى را با شربتى آب سیراب نماید خدا او را از رحیق مختوم سیراب مى کند . نیکى به پدر و مادر این جانب در کتاب نظام خانواده در اسلام که تاکنون که سال 1382 است ، بیست و یک بار به چهار زبان فارسى ، اردو ، انگلیسى و عربى چاپ شده است به تفصیل به حقوق پدر و مادر و احسان به آن بزرگواران اشاره کرده ام ، به این خاطر در این بخش به ذکر چند روایت اکتفا مى کنم . منصور بن حازم مى گوید : به امام صادق (علیه السلام) گفتم : برترین عمل در میان اعمال کدام است ؟ فرمود : الصَّلاةُ لِوَقتِهَا وَبِرُّ الوَالِدَینِ وَالجِهادُ فِى سَبیلِ الله(2) . نماز در وقت ویژه به خودش و نیکى به پدر و مادر و جهاد در راه خدا . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 199 ، باب تفریح الکرب المؤمن ، حدیث 3 ; ثواب الاعمال : 149 ; بحار الانوار : 71 / 321 ، باب 20 ، حدیث 87 . 2 ـ کافى : 2 / 158 ، باب البر بالوالدین ، حدیث 4 ; بحار الانوار : 66 / 392 ، باب 38 ، حدیث 71 . ________________________________________ صفحه 331 ________________________________________ ابراهیم بن شعیب مى گوید : به حضرت صادق (علیه السلام) گفتم : إنَّ أبى قَد کَبِرَ جِدّاً وَضَعُفَ فَنحنُ نَحمِلُهُ إذا أرادَ الحَاجَةَ فَقالَ : إنِ اسْتَطَعْتَ أن تَلِىَ ذَلک مِنهُ فَافعَل وَلَقِّمْهُ بِیَدِکَ فَإنَّهُ جُنَّةٌ لَک غَداً(1) . پدرم جداً کهنسال شده و دچار ناتوانى گشته و هرگاه نیازى داشته باشد ما اهل خانه او را به دوش مى کشیم ، حضرت فرمود : اگر بتوانى تنها خودت او را به دوش بکشى آن را انجام ده ، و هنگام غذا خوردن لقمه بر دهانش بگذار ; زیرا این گونه خدمت براى فرداى قیامت تو نگاهدارى از بلاهاست . جابر جعفى مى گوید : شنیدم مردى به حضرت صادق (علیه السلام) عرضه مى دارد : پدر و مادرى دارم که هر دو مخالف با شما و فرهنگ شما هستند ، حضرت فرمود : بَرَّهُما کَمَا تَبَرُّ المُسلِمِینَ مِمَّن یَتَوَلاَّنَا(2) . به آنان همان گونه که به شیعیان ما نیکى مى کنى نیکى کن . امام صادق (علیه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت فرموده : النَظرُ إلى العالِم عِبادَةٌ ، وَالنظرُ إلى الإمامِ المُقسطِ عِبادَةٌ ، والنظرُ إلى الوَالِدَینِ بِرَأفَة وَرَحمة عِبادةٌ ، وَالنَّظر إلى الأخ تودّه فِى الله عزّ وجلّ عِبادةٌ(3) . نظر به عالم ربانى عبادت است ، و نظر به رهبر عدالتورز عبادت است ، و نظر به رأفت و رحمت به پدر و مادر عبادت است ، و نظر به برادر دینى که او را براى خداى عزّ و جلّ دوست دارى عبادت است . امام صادق (علیه السلام) فرمود : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 162 ، باب البر بالوالدین ، حدیث 13 ; وسائل الشیعه : 21 / 505 ، باب 106 ، حدیث 27707 . 2 ـ کافى : 2 / 162 ، باب البر بالوالدین ، حدیث 14 ; بحار الانوار : 71 / 56 ، باب 2 ، حدیث 14 . 3 ـ امالى طوسى : 454 ، المجلس السادس عشر ، حدیث 1015 ; بحار الانوار : 71 / 73 ، باب 2 ، حدیث 60 . ________________________________________ صفحه 332 ________________________________________ عُقُوقُ الوالدَینِ مِنَ الکَبائِرِ لاََنَّ اللهَ عَزَّ وجلَّ جَعَلَ العاقَّ عَصِیّاً شَقِیّاً(1) . گناه عاق پدر و مادر شدن از گناهان کبیره است ، زیرا خداى عزّ و جلّ عاق را عاصى و بدبخت قرار داده است . رعایت حقوق خدمتکار رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : مَا زَالَ جَبرَئِیلُ یُوصِینِى بِالمَمَالِیکِ حَتّى ظَنَنْتُ أنَّه سَیَجْعَلُ لَهُم وَقْتاً إذا بَلَغُوا ذَلِکَ الوَقتَ أُعتِقُوا(2) . پیوسته جبرئیل مرا به غلامان و کنیزان و خدمتکاران و زیردستان سفارش مى کرد تا جایى که گمان کردم براى آنان وقت معینى قرار مى دهد که چون آن وقت برسد آزاد مى شوند . ابوذر (رحمه الله) مى گوید : از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) شنیدم که مى فرمود : أطعِمُوهُم مِمّا تَأکُلُونَ وألبِسُوهُم مِمّا تَلبِسُون(3) . به خدمتکاران و زیردستان از آنچه خود مى خورید بخورانید و از آنچه خود مى پوشید بپوشانید . امام باقر (علیه السلام) فرمود : أربعٌ مَن کُنَّ فِیهِ بَنَى اللهُ لَهُ بَیتاً فِى الجَنَّةِ : مَن آوَى الیَتِیمِ ، وَرَحِمَ الضَّعیفِ ، وَأشفَقَ عَلَى وَالِدَیهِ ، وَرَفَقَ بِمَملُوکِهِ(4) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ علل الشرایع : 2 / 479 ، حدیث 2 ; بحار الانوار : 71 / 74 ، باب 2 ، حدیث 66 . 2 ـ امالى صدوق : 427 ، المجلس السادس والستون ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 71 / 139 ، باب 4 ، حدیث 1 . 3 ـ مشکاة الانوار : 178 ، الفصل الثانى و العشرون ; بحار الانوار : 71 / 140 ، باب 4 ، حدیث 5 . 4 ـ ثواب الاعمال : 133 ; بحار الانوار : 71 / 140 ، باب 4 ، حدیث 6 . ________________________________________ صفحه 333 ________________________________________ چهار خصلت است در هرکس باشد خدا براى او خانه اى در بهشت بنا مى کند : پناه دادن به یتیم ، و رحمت آوردن به ناتوان ، و مهربانى به پدر و مادر ، و مداراى با مملوک و خدمتکار . ابوذر (رحمه الله) مى گوید : از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) شنیدم که مى فرمود : إخوَانُکُم جَعَلَهُمُ اللهُ تَحتَ أیدیکُم ، فَمَن کَانَ أخُوهُ تَحتَ یَدهِ فَلْیُطْعِمْهُ مِمَّا یَأکُلُ ، وَلْیَکْسُهُ مِمّا یَلْبِسُ ، وَلاَ یُکَلِّفْهُ مَا یَغْلِبُهُ ، فإن کَلَّفَهُ ما یَغْلِبُهُ فَلیَعنِهُ(1) . غلامان و ممالیک و خدمتکاران برادران دینى شما هستند که خدا آنان را زیردست شما قرار داده است ، پس کسى که برادر دینى اش زیردست اوست باید از آنچه خود مى خورد به او بخوراند و از آنچه خود مى پوشد به او بپوشاند ، و او را به آنچه او را به زحمت مى اندازد تکلیف نکند و اگر تکلیف کرد لازم است به او کمک دهد . حکایتى شگفت از حضرت سجاد (علیه السلام) ابوبصیر از حضرت باقر (علیه السلام) روایت مى کند که آن حضرت فرمود : پدرم غلامى داشت که او را دنبال کارى فرستاد و او نسبت به انجام آن کار تأخیر کرد ، حضرت با تازیانه یک ضربه به او زد ، غلام گریست و گفت : خدا را اى على بن الحسین (علیه السلام) ، مرا دنبال کارى مى فرستى و سپس تازیانه ام مى زنى ؟ ! امام باقر (علیه السلام)فرمود : پدرم گریست و به من گفت : به حرم رسول خدا برو و دو رکعت نماز بخوان ، آن گاه بگو : خدایا على بن الحسین را از خطایش در قیامت بیامرز ، سپس به غلام فرمود : برو تو در راه خدا آزادى . ابوبصیر مى گوید به حضرت باقر (علیه السلام)گفتم : فدایت شوم ، آزادى کفاره ى یک ضربت تازیانه است ; ولى امام سکوت کرد(2) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مجموعه ورام : 1 / 57 ، باب العتاب ; بحار الانوار : 71 / 141 ، باب 4 ، حدیث 11 . 2 ـ الزهد : 43 ، باب 7 ، حدیث 116 ; بحار الانوار : 71 / 142 ، باب 4 ، حدیث 12 . ________________________________________ صفحه 334 ________________________________________ على و بازار پیراهن فروشان امیرالمؤمنین(علیه السلام) به بازار پیراهن فروشان آمد و دو پیراهن یکى را به ارزش سه درهم و دیگرى را به ارزش دو درهم خرید و فرمود : قنبر این پیراهن سه درهمى را بگیر و بپوش . او گفت : شما که منبر مى روید و براى مردم سخنرانى مى کنید به این پیراهن باارزش تر سزاوارترید . فرمود : تو جوانى و داراى هیجان جوانى هستى ، من از پروردگارم حیا مى کنم به تو برترى جویم ، از رسول خدا شنیدم که مى فرمود : خدمتکاران را از آنچه خود مى پوشید بپوشانید و از آنچه خود مى خورید بخورانید(1) . نیازمندى هاى انسان در مسأله ى حسنات اخلاقى راه یافتگان به عرصه گاه حسنات اخلاقى ، و آراستگان به زیبایى هاى معنوى ، و دارندگان خصلت هاى ارزشى ، و پاک دامنان از زشتى هاى نفسانى عقیده دارند هر انسانى براى رسیدن به فضایل انسانى و خصلت هاى ملکوتى ، و حالات ارزشمند باطنى به پنج حقیقت نیازمند است : 1 . معرفت و آگاهى به زیبایى هاى اخلاقى . 2 . دلبستگى و عشق ورزى به آنها . 3 . به کار گرفتن آن حسنات آسمانى و ملکات عرشى . 4 . تداوم بخشیدن نسبت به کارگیرى و عمل به آنها . 5 . تبلیغ هنرمندانه و دعوت همگان با زبانى پر از مهر و محبت به آن خصلت هاى الهى و انسانى . به دست آوردن معرفت به آن موارد سعادت بخش کار مشکلى نیست و رفت و آمد چندانى نیاز ندارد ، همه مى توانند به کتاب هایى که در این زمینه بزرگان ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بحار الانوار : 71 / 143 ، باب 4 ، حدیث 19 . ________________________________________ صفحه 335 ________________________________________ دین و عالمان متعهد و دانشمندان دلسوز نوشته اند مراجعه کنند . نوشته هاى آنان تلفیقى از آیات و روایات و مباحث عقلى است و خوشبختانه برخى از آنها هم که عربى است یا مطابق با متن عربى یا خلاصه اى از آن براى استفاده ى عموم ترجمه شده است . مانند بزرگوارى در اسلام ترجمه ى متن عربى کتاب اخلاق راغب اصفهانى ، و ترجمه ى حقایق فیض ، و اخلاق حسنهى فیض ، و معراج السعادة و نیز کتاب هاى مهمى که در این زمینه در نوع خود بى نظیر است مانند جلد دوم اصول کافى ، تحف العقول ، مجموعه ى ورّام ، محجّة البیضاء ، ایمان و کفر ، بحار الانوار ، جامع السعادات و امثال این کتاب ها ، که انسان با دقت در متن آنها به حسنات اخلاقى معرفت و آگاهى پیدا مى کند ، و هنگامى که با چشم دل مطالعه کند چراغ عشق به آن واقعیات در خانه ى دل او روشن مى شود و به انسان براى آراسته شدن به آن موارد و به کار گرفتن آن ارزش ها حرکت مى دهد ، و آن چنان آن حسنات در مقام عمل به ذائقه ى جان او شیرین مى نماید که عاشقانه تحت هر شرایطى به تداوم بخشیدن به عمل به آنها تن مى دهد ، و براى این که دیگران هم از این بوستان همیشه بهار محروم نمانند ، به تبلیغ آن و دعوت مردم به آراسته شدن به آنها عاشقانه قدم به میدان مى نهد و از دل و جان براى تحقق آنها در وجود مردم مایه مى گذارد . مردم باید بدانند که به کار گرفتن حسنات اخلاقى از اعظم عبادات و افضل قربات است ، عبادتى که نیاز به زحمت غسل و وضو و روى به قبله کردن ندارد . پاداش حسن خلق در روایتى درباره ى پاداش این عبادت عظیم ولى بى زحمت مى خوانیم که امام صادق (علیه السلام) فرموده : إنّ اللهَ تَبارَکَ وَتَعالَى لَیُعْطِى العَبْدَ مِن الثَّوابِ عَلَى حُسْنِ الخُلُقِ کَما یُعْطِى ________________________________________ صفحه 336 ________________________________________ المُجاهِدَ فِى سَبیلِ اللهِ یَغدُو عَلَیهِ وَیَرُوحُ(1) . خداى تبارک و تعالى یقیناً بنده ى خود را بر حسن خلق پاداشى چون پاداش رزمنده اى که شبانه روز در راه خدا مى رزمیده عطا مى کند . انسان وقتى همه ى مردم را ـ از زن و فرزند گرفته تا غریبه ترین غریبه ها ـ بنده ى خدا ببیند و خود را نیز در همان جایگاه مشاهده کند و این حقیقت را هم به خود بقبولاند که همه از او بهترند ، جایى براى به کارگیرى زشتى هاى اخلاق نسبت به بندگان خدا نمى ماند ، بلکه کوشش انسان در این نقطه متمرکز مى شود که با همگان در سایه ى پرمایه ى حسنات اخلاقى رفتار کند و حتى بدى هاى اخلاقى آنان را با زیبایى هاى اخلاقى پاسخ دهد ، چنان که خداى مهربان در قرآن مجید از پیامبرش ، تلافى بدى ها را با خوبى ها خواسته ، و این واقعیت در حقیقت اوج اخلاق و قلّه ى معنوى خصلت هاى مثبت است . ( وَلاَ تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ * وَمَا یُلَقَّاهَا إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِیم )(2) . و نیکى با بدى یکسان است . ] بدى را [ به آنچه خود بهتر است دفع کن ; آن گاه کسى که میان تو و میان او دشمنى است ، گویى دوستى یکدل مى گردد . و این ] خصلت [ را جز کسانى که شکیبا بوده اند نمى یابند و آن را جز صاحب بهره اى بزرگ ، نخواهد یافت . آیه اى است کم نظیر ، همراه با عالى ترین مسائل معنوى و ارزشى ، در بخش اوّل آیه اعلام مى کند که هرگز حسنه و نیکى و زشتى و بدى اخلاقى یکسان ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 101 ، باب حسن الخلق ، حدیث 12 ; بحار الانوار : 68 / 377 ، باب 92 ، حدیث 10 . 2 ـ فصلت ( 41 ) : 34 ـ 35 . ________________________________________ صفحه 337 ________________________________________ و برابر نیست ، حسنه ى اخلاقى راهى به سوى قرب و رضاى خداست ، و زشتى اخلاقى راهى به سوى سخط و خشم حق و آتش دوزخ است ، حسنه ى اخلاقى مایه ى ارزش انسان و امنیت و آرامش و دل خوشى فرد و خانواده و جامعه ، و زشتى اخلاقى مایه ى پستى و ناامنى و اضطراب فرد و خانواده و جامعه است . در بخش دوم آیه ، فرمان حکیمانه مى دهد ، زشتى اخلاقى دیگران را به خود با روش اخلاقى بهتر و حالتى که نیکوتر است دفع کن که ناگهان میان تو و کسى دشمنى است گویا یارى و دوستى نزدیک و خودمانى است . در بخش سوم آیه ، مى گوید این حسنه ى اخلاقى بهتر و برتر را که مقابله ى بدى با روشنى که روش بهتر است نمى پذیرند مگر کسانى که وجودشان را از انتقام گرفتن منع مى کنند ، و بر مرز حقایق اخلاقى ثبات و پایدارى مى نمایند . در بخش پایانى آیه ، مى فرماید این روش را نمى پذیرند مگر آنان که از خیر و کمال و کرامت و بزرگوارى نصیب عظیم دارند . پاداش صبر و بردبارى آرى ، صبر نمودن و پایدارى نشان دادن و ثبات قدم داشتن در امر معنوى ، و در برابر تلخى ها و برخوردهاى نامناسب دیگران براى استوار شدن حقایق اخلاقى در عمق نفس عبادتى بسیار مهم و داراى پاداشى باارزش است . امام باقر (علیه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت مى کند : إذا کانَ یَومَ القیامَة جَمَعَ الله عزّ وجلّ الخلائِقَ فِى صَعید وَاحد ، ونادى مُناد مِن عند اللهِ یَسمَعُ آخرُهم کما یَسمَعُ أوّلُهم یقولُ : أین أهلُ الصبرِ ؟ قَالَ : فیقومُ عُنُقٌ مِن النّاسِ مُستَقبِلُهم زُمرةٌ مِن المَلائِکةِ فیقولونَ لَهُم : ما کانَ صبرُکُم هَذا الَّذى صَبَرتُم؟ فیقولون : صَبَرنا أنفُسنا على طاعةِ الله وصَبَرناها عَن مَعصِیةِ الله . قال: فَیُنادى مُناد مِن عِندَ الله : صَدَقَ عِبادِى خَلَوْا سبیلَهُم لِیدخُلوا الجنّةَ بِغَیرِ ________________________________________ صفحه 338 ________________________________________ حساب(1). هنگامى که روز قیامت شود خدا همه را در یک سرزمین جمع مى کند و از جانب خدا ندا دهنده اى ندا مى دهد که اولین و آخرین آن ندا را مى شنوند مى گوید : اهل صبر و شکیبایى کجایند ؟ پس گروهى از مردم از جاى برمى خیزند و دسته اى از فرشتگان از آنان استقبال مى کنند و به آنان مى گویند : صبر شما چه بود ؟ مى گویند : ما وجودمان را بر طاعت خدا نگاه داشتیم و نسبت به معصیتش حبس نمودیم . پس ندا دهنده اى از سوى خدا ندا مى دهد : بندگانم راست مى گویند ، راه را به روى آنان باز کنید تا بدون حساب وارد بهشت شوند . پیوند میان خالق و مخلوق امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید : خدا حسنات اخلاقى را پیوند بین خود و بندگانش به شمار آورده و در این زمینه روایت بسیار مهمى از حضرت نقل شده ، که نمونه ى آن در کتاب هاى روایى بسیار کم است : أنّه قَالَ لِوَلَدِهِ إنّ اللهَ عَزَّ وَجلَّ جَعَلَ مَحاسِنَ الأخلاَقِ وُصلَةً بَینَهُ وَبَیْنَ عِبَادِهِ فیجب أحَدَکُم أن یتمسَکَ بِخُلُق مُتَّصل باللهِ(2) . به فرزندانش فرمود : بى تردید خداى عزّ و جلّ زیبایى هاى اخلاق را پیوند میان خود و بندگانش قرار داده ، پس به هر یک از شما واجب است متمسک به اخلاق متصل به خدا شود . امام صادق (علیه السلام) در رابطه با زیبایى هاى اخلاقى مى فرماید : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى طوسى : 102 ، المجلس الرابع ، حدیث 158 ; بحار الانوار : 71 / 392 ، باب 28 ، حدیث 14 . 2 ـ نزهة الناظر : 52 ، حدیث 27 ; مستدرک الوسائل : 11 / 192 ، باب 6 ، حدیث 12719 . ________________________________________ صفحه 339 ________________________________________ اخلاق نیکو و خصلت هاى زیبا جمال در دنیا و نگاه دارنده ى انسان از عذاب در آخرت است ، کمال دین به آن است ، و مایه ى تقرب به سوى خداست ، و حسنات اخلاقى در همه ى انبیا و اولیا و اوصیا موجود بوده است . . . و آنچه در حقیقت زیبایى هاى اخلاقى است جز خدا کسى نمى داند ، پیامبر فرمود : حاتم روزگار ما حسن خلق و صفات حسنه است و حسن خلق لطیف ترین حقیقت در دین و سنگین ترین مایه در میزان است(1) . دارنده ى حسنات اخلاقى عاشقانه آن را هزینه مى کند حسنات اخلاقى هنگامى که در انسان جلوه مى کند چون کریم گشاده دستى هر لحظه مى خواهد خیرش را به دیگران برساند ، صاحب حسنات اخلاقى در هزینه کردن این مایه هاى ملکوتى نسبت به دیگران حتى حیوانات سر از پا نمى شناسد و زمان و مکان برایش مطرح نیست . زینب کبرى (علیها السلام) قهرمان کربلا و مثل اعلاى ایمان و عمل ، داستان عجیبى را از همسرش عبدالله بن جعفر به این مضمون نقل مى کند که عبدالله گفت : من از سفرى باز مى گشتم در حال خستگى به نزدیک قریه اى رسیدم ، باغى سرسبز و خرّم در بیرون آن قریه بود ، پیش خود گفتم بروم از صاحب باغ اجازه بگیرم تا اندک زمانى از خستگى راه بیاسایم . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ قال الصادق (علیه السلام) : الخلق الحسن جمال فی الدنیا ، ونزهة فی الآخرة ، وبه کمال الدین ، والقربة إلى الله عزّ وجل ، ولا یکون حسن الخلق إلا فی کل ولی ، وصفی ; لأن الله تعالى أبى أن یترک ألطافه بحسن الخلق ، إلا فی مطایا نوره الأعلى ، وجماله الأزکى ; لأنها خصلة یخص بها الأعرفین به ، ولا یعلم ما فی حقیقة حسن الخلق إلا الله عز وجل ، قال رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) : خاتم زماننا إلى حسن الخلق ، والخلق الحسن ألطف شیء فی الدین ، وأثقل شیء فی المیزان ، وسوء الخلق یفسد العمل ، کما یفسد الخل العسل ، وإن ارتقى فی الدرجات فمصیره إلى الهوان ، قال رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) : حسن الخلق شجرة فی الجنة ، وصاحبه متعلق بغصنها ، یجذبه إلیها ، وسوء الخلق شجرة فی النار ، وصاحبه متعلق بغصنها ، یجذبه إلیها . مستدرک الوسائل : 8 / 449 ، باب 87 ، حدیث 9967 ; بحار الانوار : 68 / 393 ، باب 92 ، حدیث 61 . ________________________________________ صفحه 340 ________________________________________ کنار در ایستادم و سلام کردم ، غلام سیاه نزدیک من آمد و با محبت مرا به درون باغ دعوت کرد ، من بدون این که خود را معرفى کنم وارد باغ شدم . او گفت : من مالک باغ نیستم ، مالک باغ در قریه است ولى این اجازه را دارم که عزیزى چون شما را بپذیرم . میان باغ رفتم و نقطه اى را براى استراحت در نظر گرفتم ، نزدیک ظهر بود ، غلام سفره ى نانش را باز کرد ، تا خواست بسم الله بگوید و لقمه ى اوّل را از سفره بردارد ، سگى وارد باغ شد ، از خوردن باز ایستاد ، در چهره ى سگ دقت کرد ، او را گرسنه یافت ، یک قرص نان نزد سگ گذاشت و سگ هم با حرص هرچه تمام تر خورد ، قرص دوم و سوم را هم به سگ داد ، وقتى خیالش از سیر شدن سگ آسوده شد ، سفره ى خالى را جمع کرد و در گوشه اى گذاشت . به او گفتم : خود غذا نمى خورى ؟ گفت : ندارم ، جیره ام در روز همین سه قرص نان است . گفتم : چرا همه ى آن را به این سگ دادى ؟ گفت : قریه ى ما سگ ندارد ، این سگ از جاى دیگر به این باغ آمد و معلوم بود خیلى گرسنه است و من تحمل گرسنگى این مهمان ناخوانده ى زبان بسته را نداشتم . گفتم : پس با گرسنگى خود چه مى کنى ؟ گفت : با صبر و حوصله روز را به شب مى آورم ! عبدالله گفت : من از کرامت و اخلاق و مهرورزى و برخوردش با سگى که از جاى دیگر آمده بود شگفت زده شدم ، پس از استراحت به قریه رفتم و سراغ صاحب باغ را گرفتم . وقتى او را یافتم خود را معرفى کردم که من عبدالله بن جعفر داماد امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستم . گفت : فداى قدمت ، و به من اصرار ورزید که به خانه اش بروم . گفتم : مسافرم و براى رفتن عجله دارم ، آمده ام باغ تو را بخرم . گفت : شما که زندگى و کارت در مدینه است ، این باغ را براى چه مى خواهى ؟ جریان را به او گفتم و پس از اصرار زیاد باغ را خریدم . گفتم : غلام را هم به من بفروش . غلام را هم فروخت . به باغ برگشتم و به غلام گفتم : تو را ________________________________________ صفحه 341 ________________________________________ و باغ را از مالکت خریدم و تو را در راه خدا آزاد کردم و باغ را نیز به تو بخشیدم ! آرى ، به قول قرآن اگر خوبى کنید به خود خوبى کرده اید . ( اِنْ أَحْسَنْتُم أَحْسَنْتُم لاَِنْفُسِکُم )(1) . اگر نیکى کنید به خود نیکى کرده اید . و به قول امیرالمؤمنین(علیه السلام) حسنات اخلاقى پیوندى میان خدا و بندگان اوست . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ اسراء ( 17 ) : 7 . بعد فهرست قبل قال امیرالمؤمنین(علیه السلام) : حُسْن الخُلقِ رَأسُ کُلّ برّ هدایة العلم : 182 بخش پانزدهم آراستگى به خوشخویى این که گفته مى شود حسنات اخلاقى و خصایل مثبت نفسانى سبب نجات انسان در دنیا و آخرت است ، سخنى به حق و کلامى بر اساس صدق و راستى است . بسیار اتفاق افتاده که برخى از حسنات اخلاقى در برخى از کافران و مشرکان عامل نجات آنان از اعدام و روى آوردنشان به اسلام و سبب نجاتشان در آخرت شده است . مگر نه این که تعدادى از بت پرستان ، و عقیده مندان به معبودهاى باطل به دعوت پیامبران پاسخ گفتند و از آلودگى بت پرستى و بى دینى درآمدند و به طهارت و پاکى معنوى آراسته شدند ، آیا روى آوردنشان به دعوت پیامبران عاملى جز تواضع و فروتنى در برابر حق بوده است ؟ مگر تواضع وفروتنى رشته اى از حسنات اخلاقى وزیبایى هاى معنوى نیست؟ وقتى حسنات اخلاقى در دنیا عامل نجات باشد ، یقیناً نجات بخشى اش در آخرت که زمان جلوه ى کامل رحمت خداست بیشتر است . امیرالمؤمنین(علیه السلام) که به فرموده ى قرآن مجید در آخرین آیه ى سوره ى رعد همه ى دانش کتاب نزد او بوده(1) ، و در یک کلمه ، علم او متصل به علم حضرت ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ ( وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَى بِاللهَ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ ) رعد (13) 43 . در مصادر روایى خاصه در روایات مختلف بیان شده است که ( وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَاب ) حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . کافى : 1/229 ، باب أنه لم یجمع القرآن . . . ، حدیث 6 ; أمالى صدوق : 564 ، المجلس الثالث والثمانون ، حدیث 3 ; بشارة المصطفى : 193 ; بصائر الدرجات : 212 ، باب 1 ; روضة الواعظین : 1 / 105 ; مناقب : 2 / 29 ، فصل فى المسابقة بالعلم ; وسائل الشیعه : 27 / 181 ، باب 13 ، حدیث 33546 ، 33564 ، 33589 ; بحار الانوار : 23 / 191 ، باب 10 ، حدیث 11 و . . . ________________________________________ صفحه 346 ________________________________________ حق است ، و پس از پیامبر هیچ انسانى هم چون او قواعد و مایه هاى تربیتى و معارف الهى و انسانى را بیان نکرده است و باید انصاف داد که نمونه ى راهنمایى هایش در هیچ یک از فرهنگ هاى بشرى هرچند از مایه هاى معنوى برخوردار باشد یافت نمى شود ، درباره ى حسنات اخلاقى مى فرماید : رَأسُ الإیمانِ حُسنُ الخُلقِ وَالتَحلّى بالصِدق(1) . سر ایمان حسنات اخلاقى و آراستگى به صدق و راستى است . راستى عجیب است انسان با نماز و روزه و حج و زکات و خمس و صدقه که وظیفه ى بندگى اوست خداگونه نمى شود ، ولى با آراسته شدن به حسنات اخلاقى در حقیقت جلوه گاه صفات حضرت رب و به تعبیر دیگر خداگونه مى شود . تعبیر از حسنات اخلاقى و آراستگى به صدق به سر ایمان تعبیر عجیبى است . بدن داراى اسکلتى منظم و دست و پا و شکم و شهوت و خون و گوشت و رگ و پى و عصب و پوست است ، ولى حیات او مرهون سر اوست ، اگر سر را از بدن جدا کنند حیاتى باقى نمى ماند ، همین گونه اگر جاى حسنات اخلاقى و صدق و راستى در وجود انسان خالى باشد از ایمان هم خبرى نخواهد بود ، و در نتیجه انسان از انسانیت که هویت و تشخّص او به آن است محروم مى ماند و به قول قرآن ( کَالأَنْعَام ) مى شود و به قول امیرالمؤمنین(علیه السلام) : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ غرر الحکم : 254 ، فضیلة حسن الخلق ، حدیث 5361 ; هدایة العلم : 183 . ________________________________________ صفحه 347 ________________________________________ فَالصُّورَةُ صُورَةُ إنسان وَالقَلْبُ قَلبُ حَیَوان(1) . صورتش صورت انسان ولى از نظر باطن و سیرت حیوان است . امیرالمؤمنین(علیه السلام) صبر در امور را هم تشبیه به سر فرموده ، چنان که در روایت آمده است : والصَّبرُ فِى الأمورِ بِمَنزِلَةِ الرَأسِ مِن الجَسَدِ ، فَإذَا فَارَقَ الرَّأسُ الجَسَدَ فَسَدَ الجَسَدُ ، وَإذا فَارَق الصَّبرُ الأمورَ فَسَدَتِ الأُمُورُ(2) . استقامت و پایدارى در امور و نگاه داشتن خویش در مرزهاى معنوى و مقررات دینى به منزله ى سر نسبت به بدن است ، هنگامى که سر از بدن جدا شود ، بدن فاسد مى گردد ، و زمانى که صبر از خیمه ى امور رخت بربندد امور با رنگ گرفتن از هواى نفس و شیطان فاسد مى شود . حضرت سجاد (علیه السلام) نیز صبر را نسبت به ایمان به منزله ى سر براى بدن دانسته اند : الصَّبرُ مِن الإیمانِ بِمنزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الجَسَدِ وَلاَ إیمانَ لِمَنْ لاَ صَبْرَ لَه(3) . صبر نسبت به ایمان هم چون سر نسبت به بدن است و براى کسى را که در برابر حوادث تلخ و شیرین و اقبال و ادبار دنیا صبر و پایدارى نیست ، ایمان نیست . ارزش تحصیل ادب چه مطلب شگفت آورى است که از امام به حق ناطق حضرت صادق (علیه السلام) ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نهج البلاغه : 174 ، خطبه ى 86 . 2 ـ کافى : 2 / 90 ، باب الصبر ، حدیث 9 ; بحار الانوار : 68 / 73 ، باب 62 ، حدیث 6 . 3 ـ کافى : 2 / 89 ، باب الصبر ، حدیث 4 ; تحف العقول : 281 ; بحار الانوار : 68 / 91 ، باب 62 ، حدیث 46 . ________________________________________ صفحه 348 ________________________________________ روایت شده است که ارزش آداب انسانى و حسنات اخلاقى به اندازه اى است که اگر دو روز عمرت را به تأخیر انداختند ، یک روزش را براى تحصیل حسنات و آداب بگذار ، نه براى نماز و روزه و حج و روز دیگرش را براى کمک گرفتن از حسنات براى مرگى آبرومند و معنوى : إن أُجِّلَتْ فِى عُمُرِکَ یَوْمَینِ فَاجْعَل أحَدَهُما لاَِدَبِک لِتَسْتَعِینَ بِهِ عَلَى یَومِ مَوتِکَ(1) . اگر دو روز عمرت را به تأخیر انداختند ، یکى از آن دو روز را براى به دست آوردن ادب که حسنات اخلاقى و حقایق معنوى است قرار داده تا به وسیله ى آن براى روز مرگت یارى بجویى . ادب و آراستگى و حسنات اخلاقى وقتى بر صفحه ى باعظمت وجود انسان نقش مى بندد ، انسان احساس شرافت و بزرگوارى و ارزش و کرامت مى کند و چون دریایى از خصلت هاى مثبت و ملکات معنوى را با خود دارد ، دنیا و عناصرش در دیده ى او کوچک مى نماید و به همین سبب خود را به امور مادى هرچه باشد و هرچند باشد نمى فروشد ، بلکه دنیا و عناصرش را نیز مطابق با مقررات قرآن و آثار اهل بیت (علیهم السلام) براى بیشتر کردن کرامت و شرافتش به کار مى گیرد . از حضرت سجاد (علیه السلام) روایت شده است : مَن کَرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیهِ الدُّنیا(2) . کسى که احساس شرافت و بزرگوارى مى نماید ، دنیا نزد او خوار و بى مقدار است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 8 / 150 ، حدیث من ولد فى الإسلام ، حدیث 132 ; وسائل الشیعه : 19 / 266 ، باب 6 ، حدیث 24559 . 2 ـ تحف العقول : 278 ; بحار الانوار : 75 / 135 ، باب 21 ، حدیث 3 . ________________________________________ صفحه 349 ________________________________________ آرى ، کسى که دریایى بى ساحل از شرافت و کرامت و زیبایى هاى اخلاقى را با خود دار حکومت دنیایى و امارت بردم اگر در دست او همراه با عدالت ورزى نباشد در نظرش از کفش کهنه و پاره اى که جز خودش حوصله ى وصله بر آن را ندارد خوارتر و حقیرتر است و این ارزیابى از شخصیتى الهى و ملکوتى که همه ى هستى گنجایش عظمتش را نداشت چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) است ، همان انسان والایى که وقتى اهل تقوا و اولیاى الهى را براى صحابى بزرگوارش معرفى مى کند ، در بخشى از گفتارش مى فرماید : عَظُمَ الخَالِقُ فِى أنفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى أعیُنِهِم(1) . آفریننده ى هستى در باطنشان عظیم و غیر او در دیدگانشان کوچک و حقیر است . زیبایى هاى اخلاقى از دیدگاه لقمان حکیم حضرت موسى بن جعفر (علیهما السلام) در ضمن توضیح و تفسیر عقل و بیان جنود و لشکر این نعمت بى نظیر و اشاره به منافع این گوهر و درّ گرانمایه عرصه ى هستى براى شاگرد کم نظیر مکتب اسلام ، آگاه خبیر و داناى بصیر ، هشام بن حکم از قول لقمان حکیم آن یگانه ى فرزانه ، که پروردگار مهربان او را به خاطر آراسته بودنش به حسنات اخلاقى به مقام حکمت برگزید در نصیحت به فرزندش روایت مى کند که به فرزندش فرمود : تَواضَعْ لِلحَقِّ تَکُنْ أعقَلَ النّاسِ وَإنَّ الکَیِّسَ لَدَى الحَقِّ یَسیرٌ . یَا بُنَىَّ ! إنَّ الدُّنیا بَحرٌ عَمِیقٌ قَد غَرِقَ فِیها عالَمٌ کَثِیر ، فَلْتَکُن سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقوَى اللهِ ، وَحَشْوُهَا ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نهج البلاغه : 425 ، خطبه ى 184 ( معروف به متقین ) . ________________________________________ صفحه 350 ________________________________________ الإیمانَ ، وشِراعُهَا التَوَکُّلَ ، وَقَیِّمُها العَقلَ ، وَدَلیلُهَا العِلمَ ، وَسُکَّانُهَا الصَّبرَ(1) . در برابر حق تواضع و فروتنى کن تا عاقل ترین مردم به حساب آیى و بى تردید انسان زرنگ و زیرک نزد حق بى مقدار و اندک است ; زیرا ارزش انسان در تواضع به حق است نه زیرکى و زرنگى . پسرم ! دنیا دریایى ژرف و عمیق است ، خلق بسیارى در آن غرق شده اند ، پس باید کشتى تو در این دریا براى رسیدن به ساحل نجات تقواى الهى و پرهیزکارى باشد ، و بارش ایمان ، و بادبانش توکل ، و ملاحش عقل ، و قطب نمایش علم ، و سکانش استقامت و صبر . در این قطعه ى ناب به حقایقى سعادت بخش و واقعیاتى باارزش چون تواضع و تقوا ، ایمان ، توکل ، عقل ، علم و صبر اشاره شده است که هر یک از آنها به تناسب این نوشتار نیاز به توضیح دارد . تواضع تواضع و فروتنى که از زیباترین خصلت هاى اخلاقى است حالتى در باطن است که انسان را وادار مى کند در برابر خدا و پیامبران و امامان و اولیا و مردمى که شایسته هستند به آنان تواضع شود نرمى نشان دهد و به خواسته هاى ثمربخش آنان گردن نهد و حق را در همه ى شؤونش بپذیرد . تواضع حالتى ضد کبر است ; کبر یعنى : آن مایه ى آلوده اى که از آن ابلیس به وجود مى آید و شیاطین جنى و انسى از آن شکل مى گیرند ، و چون در زمامدارى قرار گیرد او را تبدیل به فرعون مى کند ، و چون سراغ ثروتمندى رود وى را به صورت قارون نمایان مى کند ، و هنگامى که در مردم قرار گیرد از آنان فاسد ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 1 / 15 ، کتاب العقل و الجهل ، حدیث 12 ; وسائل الشیعه : 15 / 206 ، باب 8 ، حدیث 20291 . ________________________________________ صفحه 351 ________________________________________ و مفسد و یاغى و طاغى و مجرم و منافق و مشرک و کافر مى سازد . به راستى تواضع و فروتنى سر رفعت انسان را به عرش محبوبیت نزد خدا و خلق خدا مى رساند ، مردم از متکبر فخرفروش طبیعتاً نفرت دارند و از متواضع خاکسار با جان و دل استقبال مى کنند . داستانى از تواضع امیرالمؤمنین (علیه السلام) حضرت امام عسکرى (علیه السلام) مى فرماید : آگاه ترین مردم به حقوق برادران دینى و سخت کوش ترینشان در برآوردن حاجات آنان ، برترینشان از نظر شأن و مقام نزد خدا هستند و هرکس در دنیا به برادران دینى اش تواضع و فروتنى کند نزد خدا از صدیقین به شمار مى آید و شیعه ى به حق على بن ابى طالب (علیه السلام) است . سپس حضرت عسکرى (علیه السلام) مى فرماید : دو برادر دینى على (علیه السلام) ـ پدر و فرزندى ـ مهمان آن حضرت شدند . امام براى خدمت به آنان برخاست و مقدمشان را گرامى داشت و هر دو را بالاى مجلس نشاند و روبروى آنان نشست ، سپس فرمان داد براى هر دو غذا آوردند و آنان از آن غذا خوردند . آن گاه قنبر طشت و آفتابه و حوله اى آورد و خواست دست پدر را بشوید ، حضرت از جا جست و آفتابه را از دست قنبر گرفت تا آب روى دست آن مرد بریزد . مرد دستش را به خاک مالید و گفت : یا امیرالمؤمنین ! خدا مرا ببیند که تو بر دست من با این مقام و عظمتت آب مى ریزى ؟! حضرت فرمود : بنشین و دستت را بشوى ; زیرا خدا تو را و برادر دینى ات را مى بیند که در این زمینه ها امتیازى به تو ندارد و در خدمت به تو فضیلتى براى او نیست ، برادر دینى ات مى خواهد با شستن دست تو در بهشت زمینه ى خدمت به نفع خودش فراهم سازد ، آن هم خدمتى ده ها برابر عدد اهل دنیا و بر شمار خدمتکارانى که در دنیا هستند ! ________________________________________ صفحه 352 ________________________________________ پس مرد نشست و على (علیه السلام) به او گفت : تو را به حقى که از من مى شناسى و آن را عظیم و بزرگ مى شمارى و تواضعى که براى خدا دارى تا به آن پاداشت دهند سوگند مى دهم که مرا به آنچه که از خدمتم به تو افتخارت داده اند واگذارى و آنچنان با آرامش دستت را به وسیله ى من بشویى که گویا قنبر آب روى دستت مى ریزد ! آن مرد تسلیم تواضع على (علیه السلام) شد و دستش را با آب ریختن امیرالمؤمنین (علیه السلام)شست . وقتى کار تمام شد آفتابه را به فرزندش محمد بن حنفیه داد و فرمود : پسرم اگر فقط فرزند این مرد مهمان من بود من خود آب به روى دستش مى ریختم ولى خداى عزّ و جلّ نمى پسندد که بین پدر و پسر را چون با هم هستند فرق نگذارم ، پدر به روى دست پدر آب ریخت و باید در این موقعیت پسر روى دست پسر آب بریزد . پس محمد حنفیه به روى دست پسر آب ریخت و پسر دستش را شست . آن گاه حضرت عسکرى (علیه السلام) فرمود : کسى که على (علیه السلام) را در تواضع و فروتنى پیروى کند شیعه ى واقعى او است(1) . حضرت صادق (علیه السلام) از پدرانش روایت مى کند : إنّ مِن التَّواضُعِ أن یَرضَى الرَّجُلُ بِالمَجلسِ دُونَ المَجلسِ ، وأن یُسلِّمَ عَلى مَن یَلقى ، وَأن یَترُکَ المِراءَ وإن کانَ مُحِقّاً ، وَلاَ یُحِبُّ أن یُحمَدَ عَلَى التَّقْوَى(2) . بخشى از تواضع به این است که انسان در هر مجلسى وارد شد هرجا که جا هست بنشیند و براى خود جاى نشستن خاصى را در نظر نداشته باشد ، و هرکه را ملاقات مى کند به او سلام دهد ، و جدال و ستیز در سخن را واگذارد ، گرچه حق با او باشد ، و دوست نداشته باشد که او را بر تقوایى که ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ تفسیر امام عسکرى : 325 ، التواضع وفضل خدمة الضعیف ، حدیث 173 ; بحار الانوار : 72 / 117 ، باب 51 ، حدیث 1 . 2 ـ معانى الاخبار : 381 ، باب النوادر المعانى ، حدیث 9 ; بحار الانوار : 72 / 465 ، باب 95 ، حدیث 4 . ________________________________________ صفحه 353 ________________________________________ دارد ستایش کنند . امام صادق (علیه السلام) فرمود : التَّواضُعُ أصلُ کُلِّ خَیر نَفیس وَمَرتَبة رَفِیعَة ، وَلو کَانَ لِلتَّواضُعِ لُغَةٌ یَفْهَمُهَا الخَلْقُ لَنَطَق عَن حَقایِقِ مَا فِى مَخفیّاتِ العَوَاقِبِ ، وَالتَّوَاضُعُ مَا یکونُ للهِِ وفِى اللهِ وَمَا سَواهُ مَکرٌ ، وَمَن تَواضَعَ للهِِ شَرَّفَهُ اللهُ عَلى کَثیر مِن عبادِهِ(1) . فروتنى ریشه ى هر خیر باارزشى است و مرتبه و مقام بلندى است ، اگر براى تواضع لغتى وجود داشت که مردمان آن را مى فهمیدند ، هر آینه از حقایق آنچه در پنهان سرانجام ها بود سخن مى گفت و تواضع آن است که در راه خدا و براى خداست و جز آن مکر و حیله است و کسى که براى خدا تواضع کند ، خدا او را بر بسیارى از بندگانش شرافت مى دهد . تواضع محمد بن مسلم محمد بن مسلم چنان که در کتاب هاى رجال آمده از اعاظم اصحاب حضرت امام باقر و حضرت امام صادق (علیهما السلام) و از راویان حدیث و بسیار مورد اطمینان و انسانى عادل است که روایات اهل بیت او را جزء مقربان و صدّیقان دانسته اند . ابونصر مى گوید : از عبدالله بن محمد بن خالد درباره ى محمد بن مسلم پرسیدم ؟ گفت : مردى بسیار بزرگوار ولى از نظر مال دنیایى تنگدست بود ، امام باقر (علیه السلام) به او فرمود : اى محمد ! فروتنى پیشه کن . زمانى که به کوفه بازگشت ظرفى بافته شده از نى که معمولا در آن خرما مى ریختند پر از خرما با ترازویى برداشت و کنار در مسجد جامع نشست و صدایش را به خرمافروشى بلند کرد . عشیره ى او نزدش آمدند و گفتند : با این کارى که پیشه کرده اى ما را رسوا ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مصباح الشریعه : 72 ، باب الثانى و الثلاثون فى التواضع ; بحار الانوار : 72 / 121 ، باب 51 ، حدیث 12 . ________________________________________ صفحه 354 ________________________________________ ساختى این کار در شأن تو و قبیله ى ما نیست . گفت مولایم حضرت باقر (علیه السلام) مرا به یکى از خصلت هاى اخلاقى و حسنات نفسى که تواضع است فرمان داده و من هرگز با پیشوا و رهبر الهى ام مخالفت نمىورزم و اینجا را ترک نمى کنم تا از فروش همه ى خرما آسوده شوم . قبیله اش به او گفتند : اکنون که براى خود از شغل و کسب چاره اى نمى بینى ، پس در میان بازار آسیاب داران برو و آسیاب و شترى براى آسیا کردن گندم و جو آماده کن . تواضع شگفت آور پیامبر امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : مردى بیابانى نزد پیامبر اسلام آمد و گفت : اى پیامبر خدا ! با این ناقه ات با من مسابقه مى دهى ؟ حضرت با او مسابقه داد و مرد بیابانى مسابقه را برد . پیامبر به او فرمود : شما شتر مرا بالا بردید ، خدا دوست داشت که آن را پایین بیاورد ، کوه ها در برابر کشتى نوح گردنکشى کردند و کوه جودى نهایت تواضع را از خود نشان داد ، خدا هم کشتى نوح را بر آن فرود آورد(1) . و نیز امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : رسول خدا شب پنج شنبه اى در مسجد قبا افطار کرد ، پس از افطار فرمود آیا آبى براى خوردن یافت مى شود ؟ اوس بن خولى انصارى قدحى بزرگ از آب مخلوط با عسل براى حضرت آورد ، هنگامى که لب به آن قدح زد قدح را از لب مبارک دور کرد و فرمود : دو آشامیدنى است که به یکى اکتفا مى شود ، من ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال : قدم أعرابی على النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) فقال : یا رسول الله ! تسابقنی بناقتک هذه ، قال : فسابقه فسبقه الأعرابی ، فقال رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) : إنکم رفعتموها فأحب الله أن یضعها ، إن الجبال تطاولت لسفینة نوح وکان الجودی أشد تواضعا ، فحط الله بها على الجودی . الزهد : 61 ، باب التواضع والکبر ; بحار الانوار : 72 / 123 ، باب 51 ، حدیث 18 . ________________________________________ صفحه 355 ________________________________________ این مخلوط را نمى خورم و بر مردم هم حرام نمى کنم ولى براى خدا فروتنى مى نمایم ; زیرا هرکس براى خدا فروتنى کند خدا او را رفعت مى دهد و هرکس تکبر ورزد خدا او را پست مى نماید ، و کسى که در معیشتش میانه روى پیشه کند خدا به او روزى مى بخشد و کسى که ولخرجى کند خدا او را محروم مى نماید ، و کسى که بسیار یاد مرگ کند خدا به او محبت مىورزد(1) . امام صادق (علیه السلام) فرمود : خدا به داود وحى کرد : یَا دَاوُدَ کَما أنّ أقرَبَ النَّاسِ مِنَ اللهِ المُتَواضِعوُنَ ، کَذلِکَ أبعَدُ النّاسِ مِنَ اللهِ المُتَکبِّرُونَ(2) . اى داود ! چنان که نزدیک ترین مردم به خدا فروتنانند ، دورترین مردم از خدا متکبرانند . علامه ى مجلسى در رابطه با تواضع مى فرماید : تواضع ترک تکبّر و ذلت و خاکسارى در برابر پیامبر و امامان و مردم مؤمن است ، تواضع نفرت از رفعت و چیره گى است و همه ى این امور موجب قرب انسان به حق و ضدش موجب دورى انسان از خداست(3) . در هر صورت تواضع و فروتنى در برابر حق و شؤون حق که از جلوه هایش ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عن عبد الرحمن بن الحجاج ، عن أبى عبد الله (علیه السلام) قال : أفطر رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) عشیة خمیس فى مسجد قبا ، فقال : هل من شراب ، فاتاه أوس بن خولى الأنصارى بعس مخیض بعسل ، فلما وضعه على فیه نحاه ، ثم قال : شرابان یکتفى بأحدهما من صاحبه لا أشربه ولا أحرمه ، ولکن أتواضع للهِ ، فان من تواضع للهِ رفعه الله ، ومن تکبر خفضه الله ، ومن اقتصد فی معیشته رزقه الله ، ومن بذر حرمه الله ، ومن أکثر ذکر الموت أحبه الله . کافى : 2 / 122 ، باب التواضع ، حدیث 3 ; وسائل الشیعه : 15 / 277 ، باب 31 ، حدیث 20505 . 2 ـ کافى : 2 / 123 ، باب التواضع ، حدیث 11 ; بحار الانوار : 72 / 132 ، باب 51 ، حدیث 34 . 3 ـ بحار الانوار : 72 / 132 ، باب 51 ، ذیل حدیث 34 . ________________________________________ صفحه 356 ________________________________________ قبول فرمان هاى خدا و اوامر و نواهى پیامبر و خواسته هاى امامان و نرمى داشتن در برابر زن و فرزند و پدر و مادر و عموم مردم است از باارزش ترین زیبایى هاى اخلاق و از حسنات ملکوتیه و خصال عرشیه است . لقمان حکیم پس از این که فرزندش را به تواضع توجه مى دهد مى فرماید : آنان که خود را زرنگ و تیز مى دانند و تصور مى کنند این زرنگى و تیزى آنان را از حق بى نیاز مى نماید سخت در اشتباهند ; زیرا زرنگ و تیز با همه ى زرنگى و تیزیش نزد حق بى مقدار و ناچیز است و بدون حق ارزش قابل توجهى ندارد . تقوا و پرهیزکارى لقمان در سخنان حکیمانه اش به فرزندش مى گوید : در این دنیایى که دریایى عمیق است و خلق بسیارى در آن غرق شده اند کشتى خود را تقوا قرار داده تا این کشتى تو را از میان امواج خطر و طوفان هاى خانمان برانداز هوا و هوس سالم به ساحل نجات برساند . تقوا از ماده ى « وقى » است . وقى یعنى حصار ، قلعه ى حمایت ، حافظ ، نگهدار و سپر که این حصار محکم الهى با تمرین ترک گناه به وجود مى آید و انسان را در پناه و حمایت و حفظ خود قرار مى دهد و در نتیجه در دنیا از شرور و فتن و فساد و معصیت و گناه و تجاوز در امان قرار مى گیرد و در آخرت از عذاب دوزخ و آتش ابد مصونیت مى یابد . از امام صادق (علیه السلام) از تفسیر تقوا پرسیدند : حضرت جوابى معنوى و پاسخى ملکوتى دادند : أن لاَ یَفْقِدَک اللهُ حَیثُ أمرَک وَلاَ یَراک حَیثُ نَهاک(1) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ عدة الداعى : 303 ; بحار الانوار : 67 / 285 ، باب 56 ، حدیث 8 . ________________________________________ صفحه 357 ________________________________________ در آنجا و در موقعیت و مکانتى که فرمانت داده قرار داشته باشى (مانند بودن در همه ى عبادات و بودن در عرصه ى خدمت به خلق و انجام کار خیر جایت را خالى نبیند ) و در آنجا که تو را نهى فرموده نباشى مشاهده ات نکند . و این توضیح حضرت در حقیقت بیان عمق تقواست . قرآن و آثار تقوا آنان که علاقه دارند خود را تا آنجا که قدرت دارند و مى توانند از دچار شدن به فتنه و فساد و گناه و معصیت و خلاصه گرفتار شدن به عذاب قیامت حفظ کنند و در این زمینه ها تقوا به خرج دهند هدایت قرآن نسبت به آنان مؤثر است . ( ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ )(1) . این است کتابى که در ( حقانیت ) آن هیچ تردیدى نیست ، ( و ) مایه ى هدایت تقوا پیشگان است . آنان که مى خواهند برّ و نیکى از افق وجودشان طلوع کند و به هر خیر و خوبى آراسته شوند همه ى برّ و خیر و خوبى و نیکى در تقواست . ( وَلَکِنَّ الْبِرِّ مَنِ اتَّقَى )(2) . بلکه نیکى آن است که کسى تقوا پیشه کند . آنان که مى خواهند فرداى قیامت علم بى جهل ، عزت بى ذلّت ، ثروت بى فقر ، حیات بى مرگ به دست آورند(3) راهى جز پیشه کردن تقوا و پرهیز از همه ى معاصى و روى آوردن به همه ى واجباتى که به آنان تعلّق مى گیرد ندارند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 2 . 2 ـ بقره ( 2 ) : 189 . 3 ـ المفردات راغب . ________________________________________ صفحه 358 ________________________________________ ( . . . وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ )(1) . و از خدا بترسید ، باشد که رستگار گردید . آنان که مشتاق معیت با حق هستند و علاقه دارند همیشه و در همه جا با خدا باشند و از انس با او لذت ببرند و از سرمایه ى همراهى با او و همراهى او با خود بهره مند شوند باید تقوا پیشه کنند . ( . . . وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ )(2) . و از خدا پروا بدارید و بدانید که خدا با تقوا پیشگان است . آنان که از سختى عقاب و جریمه ى خدا بیم دارند و نمى خواهند چشم به هم زدنى دچار عذاب قیامت شوند ، چاره اى جز تقوا ورزیدن ندارند . ( . . . وَاتَّقُوْا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ )(3) . و از خدا بترسید و بدانید که خدا سخت کیفر است . آنان که دوست دارند براى آخرت خود بهترین زاد و توشه را تهیه کنند و کنار آن زاد و توشه تا ابد با آسودگى خاطر بهره مند گردند و از هر شر و رنج و مشکلى در امان باشند باید به تهیه ى تقوا برخیزند که به فرموده ى قرآن ، تقوا بهترین زاد و توشه براى انسان است . ( . . . وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى . . . )(4) . و براى خود توشه برگیرید که در حقیقت ، بهترین توشه ، پرهیزگارى است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 189 . 2 ـ بقره ( 2 ) : 194 . 3 ـ بقره ( 2 ) : 196 . 4 ـ بقره ( 2 ) : 197 . ________________________________________ صفحه 359 ________________________________________ آنان که مى خواهند در همه ى شؤون حیات و براى همیشه مورد محبت خدا قرار گیرند و در عرصه ى محبوبیت حضرت دوست راه یابند ، تنها کارى که این محبوبیت را تحقق مى دهد ، تقوا است . ( . . . فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ )(1) . بى تردید خداوند ، پرهیزگاران را دوست دارد . آنان که علاقه دارند از کید و مکر دشمنان در امان بمانند و دوست دارند هیچ کیدى از سوى دشمن به آنان زیان نزند باید در حصار تقوا منزل گزینند و در پناه تقوا بیارامند . کسانى که مى خواهند زحماتشان و کار و کوششان چه در مرحله ى عبادت و چه در زمینه ى خدمت به خلق خدا و چه در اعمال خیر مورد قبول حضرت حق قرار گیرد و به این خاطر به بهشت ابد راه یابند واجب است تقوا پیشه کنند ، یعنى درب همه ى گناهان را به روى خود ببندند ; زیرا باطن گناه آتش است و این آتش خوبى ها را مى سوزاند و نمى گذارد باقى بماند تا به نقطه ى قبول حق برسد ! ( . . . إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ )(2) . خدا فقط از تقوا پیشگان مى پذیرد . کسانى که عاشق رحمت خدایند و اشتیاق رسیدن به آن را دارند و مى خواهند هم چون ماهى در دریا غرق رحمت دوست شوند باید از راه تقوا خود را به آن حقیقت الهیه برسانند و با بال تقوا به آن آسمان بى نهایت پرواز کنند . ( . . . وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ )(3) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ آل عمران ( 3 ) : 76 . 2 ـ مائده ( 5 ) : 27 . 3 ـ انعام ( 6 ) : 155 . ________________________________________ صفحه 360 ________________________________________ و پرهیزگارى نمایید ، باشد که مورد رحمت قرار گیرید . جامعه و ملّتى که دنبال برف و باران به موقع و از پى ارزاق فراوان هستند و علاقه دارند از هر درى برکات الهى به آنان ببارد و همه ى مشکلاتشان از برکت آن برکات حل شود باید به ایمان و تقوا روى آرند و در این دو زمینه قدم ثابت داشته باشند . ( وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَات مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ . . . )(1) . و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند قطعاً برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى گشودیم . آنان که مى خواهند قدرت تشخیص حق را از باطل در همه ى امور پیدا کنند و زشتى هایشان محو شود و مورد آمرزش حضرت حق قرار گیرند و ازفضل و احسان عظیم پروردگار بهره مند شوند واجب است در همه ى امور زندگى خویش تقوا را رعایت نمایند . ( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ )(2) . اى کسانى که ایمان آورده اید ، اگر از خدا پروا دارید ، براى شما ] نیروى [تشخیص ] حق از باطل [ قرار مى دهد ; و گناهانتان را از شما مى زداید ; و شما را مى آمرزد ; و خدا داراى بخشش بزرگ است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ اعراف ( 7 ) : 96 . 2 ـ انفال ( 8 ) : 29 . ________________________________________ صفحه 361 ________________________________________ روایات و تقوا یعقوب بن شعیب مى گوید : از حضرت صادق (علیه السلام) شنیدم مى فرمود : مَا نَقَلَ اللهُ عَزّ وَجلّ عَبداً مِن ذُلِّ المَعَاصِى إلَى عِزِّ التَّقوَى إلاّ أغنَاهُ مِن غَیرِ مَال وَأعَزَّهُ مِن غَیرِ عَشِیرَة وَآنَسَهُ مِن غَیرِ بَشَر(1) . خداى عز و جل بنده اى را از ذلّت گناهان به عزت تقوا منتقل نکرد مگر این که او را بدون مال بى نیاز کرد و بدون قوم و قبیله عزت بخشید و بدون یک بشر انس داد . امام باقر (علیه السلام) مى فرماید : امیرالمؤمنین (علیه السلام) همواره مى فرمود : براى اهل تقوا نشانه هایى است که به آنها شناخته مى شوند : راستى در سخن ، اداى امانت ، وفاى به پیمان ، کمى عجز و بخل ، صله ى ارحام ، مهرورزى به ناتوانان ، کمى موافقت با زنان ، بذل نیکى ، حسن خلق ، گستردگى بردبارى و پیروى دانش در آنچه که انسان را به خدا نزدیک مى کند ، خوشا به حال اهل تقوا ، و بر آنان باد خوبى عاقبت(2) . مردى به محضر حضرت سجاد (علیه السلام) آمد و گفت : من گرفتار زنانم ، روزى زنا مى کنم و روزى روزه مى گیرم ، آیا روزه ام کفاره ى زنایم مى شود ؟ حضرت به او فرمود : چیزى نزد خدا محبوب تر از این نیست که اطاعت شود و از معصیت او بپرهیزند ، بنابراین نه زنا کن و نه روزه بگیر ، سپس او را نزدیک خود خواند و دستش را گرفت و به او خطاب کرد ، عمل اهل دوزخ را انجام مى دهى و امید به ورود به بهشت را دارى ؟(3) ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 76 ، باب الطاعة و التقوى ، حدیث 8 ; بحار الانوار : 67 / 282 ، باب 56 ، حدیث 1 . 2 ـ خصال : 2 / 483 ، حدیث 56 ; تفسیر عیاشى : 2 / 213 . 3 ـ کافى : 5 / 541 ، باب الزانى ، حدیث 5 ; عدة الداعى : 313 ; بحار الانوار : 67 / 286 ، باب 56 . ________________________________________ صفحه 362 ________________________________________ در وصیت پیامبر به ابوذر است : عَلَیکَ بِتَقوىَ الله فإنّهُ رأسُ الأمرِ کُلّه(1) . بر تو باد به تقوا و خداترسى ، زیرا تقوا رأس همه ى کارهاست . ایمان ایمان که ظرف پاک و باارزشش قلب است به معناى باور واقعى و تصدیق حقیقى است . باور داشتن خدا و قیامت و فرشتگان و پیامبران و وحى بودن قرآن ایمان است که محصولش عمل صالح و اخلاق حسنه است و از برکت آن اعمال را مى پذیرند و گناه را مى بخشند . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) در روایتى بسیار مهم درباره ى ارزش ایمان مى فرماید : مَا مِن شىء أحبّ إلى الله مِن الإیمان والعملِ الصالِحِ وَتَرکُ مَا أُمِرَ أن یُترَک(2) . چیزى نزد خدا محبوب تر از ایمان و عمل شایسته و ترک محرماتى که به ترک آن فرمان داده اند نیست . امام صادق (علیه السلام) درباره ى ارزش مؤمن فرموده : المُؤمنُ أعظمُ حُرمَةً مِن الکَعْبَة(3) . مؤمن از نظر حرمت و احترام از کعبه عظیم تر است . و در روایتى آمده که رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) به کعبه نظر انداخت و فرمود : مَرحباً بالبیتِ مَا أعظَمَک وأعظمَ حُرمَتک عَلى الله ، والله للمؤمِن أعظَمُ حُرمَةً مِنک ; ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ خصال : 2 / 523 ، حدیث 13 ; بحار الانوار : 67 / 289 ، باب 56 ، حدیث 21 . 2 ـ بحار الانوار : 64 / 71 ، الأخبار ، حدیث 37 . 3 ـ خصال : 1 / 27 ، حدیث 95 ; بحار الانوار : 65 / 16 ، باب 15 ، حدیث 20 . ________________________________________ صفحه 363 ________________________________________ لأنّ اللهَ حَرَّمَ مِنْکَ وَاحِدَةً وَمِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلاثَة : مَالَه وَدَمَه وَأن یظن بِه الظن السوء(1) . خوشا به بیت ، چه باعظمتى و چه بزرگ است حرمتت بر خدا ، به خدا سوگندن مؤمن حرمتش از حرمت تو بزرگ تر است ، زیرا خدا یک حرمت براى تو قرار داده و براى مؤمن سه حرمت ، حرمت مال ، حرمت خون و حرمت این که به او گمان بد برده شود . امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره ى ایمان فرموده : الإیمان شجرةٌ أصلُها الیَقین ، و فرعُها التُقى ، وَنورُها الحیاء ، وثَمرُها السّخا(2) . ایمان درختى است که ریشه اش باور استوار قلبى و تنه اش تقوا و نورش حیا و میوه اش سخاست . و نیز از آن حضرت روایت شده است : أصلُ الإیمانِ حُسنُ التَّسلیمِ لاِمرِ الله(3) . ریشه ى ایمان نیکو تسلیم بودن نسبت به فرمان خداست . حضرت رضا (علیه السلام) فرمود : الإیمان عقدٌ بِالقلبِ ولَفظٌ باللسانِ وعَملٌ بِالجَوارِح(4) . ایمان اعتقاد به قلب و گفتن به زبان و عمل بوسیله ى اعضا است . ایمان بار بسیار سنگین معنوى است که کشتى زندگى انسان را از میان امواج ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ روضة الواعظین : 2 / 293 ، مجلس فى ذکر مناقب أصحاب الأئمة ; بحار الانوار : 64 / 71 ، الأخبار ، حدیث 39 . 2 ـ غرر الحکم : 87 ، حقیقة الایمان ، حدیث 1441 . 3 ـ غرر الحکم : 87 ، حقیقة الایمان ، حدیث 1444 ; هدایة العلم : 62 . 4 ـ معانى الاخبار : 186 ، حدیث 2 ; بحار الانوار : 66 / 65 ، باب 30 ، حدیث 13 . ________________________________________ صفحه 364 ________________________________________ و طوفان هاى دریاى دنیاى مادى و از میان خطرات و فتنه ها با آرامى و استوارى به ساحل نجات مى رساند . توکل بادبان کشتى نجات بخش انسان توکل است ، حقیقتى که قرآن و روایات انسان را براى حل مشکلات و تقویت روح و آسان شدن زندگى و ادامه ى حیات دینى به آن دعوت مى کنند . توکل تسلیم بودن به خواسته هاى حق و اعتماد صد در صد به قدرت و کارگشاى او و او را در همه ى امور زندگى وکیل و کارگذار گرفتن است . انسان هنگامى که به طور جدى به خدا اعتماد کند و حضرت او را وکیل خود بگیرد ، یقیناً آن محبوب مهربان و آن قادر مشکل گشا همه ى زمینه هاى مادى و معنوى و انسانى را به گونه اى به نفع انسان هماهنگ مى کند که امور در جریان اصلى خود قرار مى گیرد و هر کارى در جهت منافع مشروع انسان پیش مى رود . ( . . . فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ )(1) . هنگامى که بر انجام کارى پس از طى مقدمات آن و مشورت با صالحان تصمیم گرفتى بر خدا اعتماد و توکل نما ، زیرا خدا متوکّلان را دوست دارد . ( . . . فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ وَکَفَى بِاللّهِ وَکِیلاً )(2) . از منافقان و دورویان و سست دینان و یاوه گویان روى گردان و بر خدا توکل کن و خدا از نظر کارسازى و قیام به امور بندگان کافى است . امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : ابلیس گفت : پنج کس است که مرا بر آنها تسلطى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ آل عمران ( 3 ) : 159 . 2 ـ نساء ( 4 ) : 81 . ________________________________________ صفحه 365 ________________________________________ نیست و دیگر مردمان در قبضه ى قدرت من هستند : مَنِ اعتَصَمَ بِاللهِ عَن نیّة صَادِقَة وَاتَّکَلَ عَلَیهِ فِى جَمیعِ أُمورِهِ ، وَمَن کَثُر تَسبیحَه فى لَیلِه وَنَهارِهِ ، وَمَن رَضِىَ لاِخیهِ المُؤمِنِ مَا یَرضاهُ لِنَفسِهِ ، ومَن لَم یَجْزَعْ عَلَى المُصیبَةِ حِینَ تُصیبُه ، ومَن رَضِىَ بِما قَسَّم اللهُ لَه وَلَم یَهْتَمَّ لِرِزْقِه(1) . کسى که از روى نیت صادقه به خدا تمسک جوید و در همه ى امورش بر خدا توکل نماید و تسبیحش در شب و روز زیاد باشد و براى برادر مؤمنش آنچه را براى خود مى پسندد بپسندد و بر مصیبت چون به او رسد بى تابى ننماید و به آنچه خدا از روزى ، نصیب او نموده ، راضى باشد و براى روزى خود تن به زحمت و رنج غیرمتعارف ندهد . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) از امین وحى جبرئیل پرسید توکّل بر خدا چیست ؟ جبرئیل گفت : العِلمُ بِأنَّ المَخلُوقَ لاَ یَضُرُّ وَلاَ یَنْفَعُ ، وَلاَ یُعطِى وَلاَ یَمنَعُ ، وَإستِعمَالُ الیَأْس مِنَ الخَلقِ . فَإذَا کانَ العَبدُ کَذلک لَم یَعمَل لاِحد سِوَى اللهِ ، وَلَم یَرْجُ وَلَم یَخفْ سِوَى اللهِ ، وَلَم یَطمَعْ فِى أحَدِ سِوَى اللهِ فَهذا هُوَ التَّوکُّلُ(2) . آگاهى به این که مخلوق زیان و سود نمى زند و عطا و منع به دست او نیست و ناامید بودن از همه ى خلق . چون عبد این چنین باشد براى احدى جز خدا نمى کوشد ، و به احدى امید نمى بندد ، و از کسى نمى ترسد جز خدا ، و طمع در کسى نمى کند جز خدا ، این است توکل . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ خصال : 1 / 285 ، حدیث 37 ; بحار الانوار : 90 / 177 ، باب 3 ، حدیث 4 . 2 ـ معانى الاخبار : 260 ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 68 / 138 ، باب 63 ، حدیث 23 . ________________________________________ صفحه 366 ________________________________________ داستانى از توکل یک انسان باایمان عبدالله هبیرى که از شخصیت هاى ایمانى و انسانى خدمتگذار و دلسوز بود سالیانى چند فقط به خاطر خدمت به مردم و پیش گیرى از ظلم در ادارات بنى امیه کارگزار بود . پس از سقوط بنى امیه بیکار شد و از خدمت رسانى به مردم باز ماند و پس از هزینه کردن آخرین حقوق مالى اش در مضیقه و تنگدستى افتاد . روزى از شدت تنگدستى و بیکارى به در خانه ى احمد بن خالد وزیر مأمون که مردى بداخلاق و تندخو بود آمد . احمد که او را مى شناخت از دیدن او بسیار ناراحت شد و به او اعتنایى نکرد ، عبدالله به طور مکرر به خانه ى وزیر مراجعه کرد ولى پاسخى نشنید و محبتى ندید . احمد که از پى در پى آمدن عبدالله به ستوه آمده بود به غلامش گفت او را به هر صورتى که مى دانى از در خانه ى من بران و به او اعلام کن که من هیچ گونه کمکى به تو نخواهم کرد ! غلام که عبدالله را آدم باشخصیت و انسان باوقار و بزرگوارى مى دید از دادن آن پیام تلخ خوددارى کرد و خود از نزد خود سه هزار دینار طلا به خانه ى عبدالله برد و گفت : وزیر سلام رساندند و گفتند این مقدار پول را مصرف کنید که براى آینده هم فکرى خواهیم کرد . عبدالله گفت : من به گدایى در آن خانه نیامدم ، نیازى به پول وزیر ندارم ، من اعتماد و توکلم به خداست ، خدا کلید حلّ مشکلات مشکل داران را به دست اهل قدرت و مکنت و ثروت و مال و منال قرار داده است ، امروز که احمد بن خالد وزیر مملکت است ، کلید حل مشکل من از جانب خدا در دست اوست . من اگر در خانه ى او مى آیم به شخص خودش کار ندارم ، مرتب مى آیم که اگر کلید حل مشکل من در دست اوست از آن دست بیرون آورم و اگر نیست پس از ثابت شدنش رفت و آمدم را قطع مى کنم ، پول را به صاحبش برگردان که من فردا هم به ________________________________________ صفحه 367 ________________________________________ محل نخستوزیرى خواهم آمد . احمد بن خالد روز دیگر چون چشمش به عبدالله افتاد ، بسیار ناراحت شد و به ندیمش گفت : مگر پیام مرا به او نرساندى ؟ غلام داستان برخوردش را با عبدالله گفت . وزیر به خشم آمد و گفت : با قدرتى که در اختیار دارم به حسابش خواهم رسید ! احمد بن خالد هنگامى که پس از گفتگویش با غلام وارد بر مأمون شد ، مأمون گفت : یکى دو روز است تصمیم دارم براى استان مصر که استانى ثروتمند است استاندارى بفرستم . به نظر تو چه شخصى براى آن منطقه لیاقت دارد ؟ نخستوزیر که تصمیم داشت یکى از دوستان نزدیکش را معرفى کند و به قول معروف رابطه را بر ضابطه ترجیح دهد خواست بگوید عبدالله زبیرى ، زبانش بى اختیار پیچانده شد و گفت : عبدالله هبیرى . مأمون گفت : مگر عبدالله هبیرى زنده است ؟ او مردى است عاقل و کاردان و براى این پست بسیار مناسب است . وزیر گفت : او دشمن خاندان بنى عباس است . مأمون گفت : آنقدر به او محبت مى کنیم تا دوست ما شود . وزیر گفت : او به سن کهولت رسیده و براى این پست شایسته نیست . مأمون گفت : او عقل فعال و دنیایى از تجربه است ، فعلا سیصد هزار درهم جهت خرج سفر در اختیارش بگذار تا به مصر رود و به کارگردانى آن منطقه ى حاصل خیز مشغول شود . لقمان حکیم در پایان موعظه اش به فرزندش فرمود : باید عقل ملاح کشتى زندگى و قطب نمایش دانش و علم و سکّانش صبر باشد(1) ، بى تردید این گونه زندگى که کش اش تقوا و بارش ایمان و بادبانش توکل و ملاحش عقل و قطب نمایش دانش و سکّانش صبر باشد زندگى معقول و پربار و مفیدى است و ساحل نجاتش بهشت الهى است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 1 / 16 ، کتاب العقل و الجهل ، حدیث 12 ; تحف العقول : 383 ; وسائل الشیعه : 15 / 206 ، باب 8 ، حدیث 20291 . بعد فهرست قبل قال على (علیه السلام) : مَنْ أَحَبّنا فَلْیَعْمَل بِعَمَلِنا . . . بحار الانوار : 71 / 174 بخش شانزدهم راه بهشت والاترین مکتب مکتب اهل بیت (علیهم السلام) که در حقیقت توضیحى جامع و تفسیرى کامل بر آیات قرآن مجید و بیان کننده ى سنّت پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) است راهنماى انسان به سوى سعادت دنیا و آخرت و ضامن امنیت و آرامش در دنیا و رفاه و آسایش ابدى در آخرت است . در این مکتب انسان ساز تمام ملکات مثبت باطنى و زیبایى هاى اخلاقى وحسنات باطنى بیان شده و نسبت به همه ى زشتى هاى اخلاقى به انسان هشدار داده اند . آنچه در این دو زمینه براى آبادى دنیا و آخرت بیان شده ، آگاهانه و به جرأت مى توان گفت که در هیچ مکتب و مدرسه اى و در هیچ آموزشگاه و دانشگاهى و از طرف هیچ استادى بیان نشده است . من تا حدّى به خاطر نیازى که براى سخنرانى ها و نوشتن کتاب هایم داشته ام به کتاب هاى اخلاقى و روانکاوى و روانشناسى شرق و غرب بویژه به نوشته ها و مقالات اساتید معروف یونان زمین و اسکندریه ى قدیم و پارسیان حکیم و فلوطونیان جدید و اروپاییان قرون وسطى و قرن هیجدهم به بعد مراجعه داشته و به دقت آنها را بررسى کرده ام ، خدا را گواه مى گیرم و به همه ى حقایق سوگند مى خورم آنچه در مسائل اخلاقى و روانى در مکتب اهل بیت دیده ام نمونه اش را در جایى نیافته ام . بى توجهى به مدرسه ى اهل بیت و بى خبرى از حقایقى که آن بزرگواران براى ________________________________________ صفحه 372 ________________________________________ انسان سازى بیان کرده اند و جایگزین کردن مکتب دیگر به جاى مکتب آنان چه مکتب شرقى و چه مکتب غربى بزرگ ترین خسارتى است که انسان به دست خود براى خود فراهم مى آورد ، و کوبنده ترین ضربه اى است که با دست خود بر ساختمان انسانیت خود وارد مى کند ، و سخت ترین بلایى است که جاهلانه به سر خود مى آورد ! اهل بیت (علیهم السلام) با راهنمایى هاى خود ، بویژه با هدایت گرى الهى و ملکوتى خود به سوى حسنات اخلاقى ، راه بهشت را به سوى انسان مى گشایند و جاده ى خطرناک دوزخ را به روى انسان مسدود مى کنند . اهل بیت (علیهم السلام) هم چون پیامبران دلسوزترین معلمان نسبت به انسان هستند ، این انسان است که باید با آگاه شدن از تعلیمات آنان و به کار گرفتن آن تعلیمات از وجود مبارکشان قدردانى کند و نسبت به ساحت مقدسشان سپاس ورزد . روایات فراوانى در کتاب هاى معتبر نقل شده است که منظور از صدیقین و شهدا و صالحین در آیات قرآن مجید اهل بیت و ائمه ى طاهرین (علیهم السلام) هستند و روایات بسیارى به دنباله ى آیه ى شریفه ى ( وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً )(1) . نقل شده است که هرکس پس از خدا و پیامبر از اهل بیت که مفسر قرآن و بیان کننده ى سنت واقعى پیامبرند اطاعت کند در قیامت با آنان خواهد بود و بر سر همان سفره اى متنعّم خواهد گشت که آنان متنعم اند . کمال اطاعت از خدا و پیامبر به این است که از اهل بیت اطاعت شود ; زیرا خدا و پیامبر اطاعت آنان را به عنوان اولوالامر و اهل ذکر و دانایان واقعى واجب ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نساء ( 4 ) : 69 . ________________________________________ صفحه 373 ________________________________________ کرده اند و بدون اطاعت از آنان در حقیقت خدا و پیامبر اطاعت نمى شود . شیعه در کلام اهل بیت (علیهم السلام) انسان با اطاعت از خدا و رسول و اهل بیت به عنوان شیعه یعنى مؤمن واقعى ، مطیع کامل شناخته مى شود وحرمتى مافوق حرمت همه ى موجودات پیدا مى کند. امام صادق (علیه السلام) فرمود : إنَّ لِکُلِّ شَىء جُوهراً وَجُوهَرُ وُلْدِ آدَمَ مُحَمَّدٌ وَنَحْنُ وَشِیعَتُنا(1) . بى تردید براى هر چیزى مادّه و ذاتى است و ماده و ذات فرزندان آدم ، محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) و ما اهل بیت و شیعیان ما هستند . امام صادق (علیه السلام) به فضیل بن یسار فرمود : أنتُم وَاللهِ نورٌ فِى ظُلُماتِ الأرض(2) . به خدا سوگند شما شیعیان روشنایى و نور در تاریکى هاى زمین هستید . امام هشتم (علیه السلام) فرمود : حَقٌّ على اللهِ أن یَجعَلَ وَلِیّنا رَفیقاً لِلنَّبِیّینَ وَالصدّیقِینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِینَ وَحَسُنَ أولئکَ رَفِیقاً(3) . بر عهده ى خداست که عاشق و یار ما را هم نشین با پیامبران و صدیقین و شهیدان و صالحین قرار دهد و اینان نیکو رفیقانى هستند . از فرزند عمر بن خطاب معروف به ابن عمر روایت شده است که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 8 / 214 ، حدیث الصیحة ، حدیث 260 ; محاسن برقى : 1 / 143 ، باب 11 ، حدیث 39 . 2 ـ محاسن برقى : 1 / 162 ، باب 30 ، حدیث 112 ; بحار الانوار : 65 / 28 ، باب 15 ، حدیث 54 . 3 ـ تفسیر عیاشى : 1 / 256 ، حدیث 189 ; بحار الانوار : 65 / 32 ، باب 15 ، حدیث 68 . ________________________________________ صفحه 374 ________________________________________ مَن أحبّ عَلیّاً قَبلَ الله عنه صَلاتَه وَصِیامَه وَقِیامَه واستجابَ دُعاءَه ، ألا ومَن أحبّ عَلیّاً أعطاهُ اللهُ بِکُلِّ عَرَق فِى بَدنِه مَدینَةٌ فِى الجنّةِ ، ألا وَمَن أحبَّ آلَ مُحمّد أمِنَ مِن الحِسابِ وَالمِیزانِ والصِراطِ ، ألا وَمَن مَاتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحمّد فَأنا کَفیله بِالجَنَّةِ مَعَ الأنبِیاء ، ألا وَمَن أبغَض آلَ مُحمّد جاءَ یَوم القِیامَةِ مَکتُوباً بَینَ عَیْنَیْهِ : آیِسٌ مِن رَحمَة الله(1) . کسى که على (علیه السلام) را دوست بدارد ، خدا نماز و روزه و عبادت شبش را مى پذیرد و دعایش را مستجاب مى کند ، آگاه باشید هرکس به على عشق ورزد خدا برابر هر رگى که در بدن دارد شهرى در بهشت به او عطا مى کند ، آگاه باشید هرکس عاشق آل محمد باشد از حساب و میزان و صراط در امان است ، آگاه باشید هرکس با آل محمد دشمنى ورزد روز قیامت مى آید در حالى که به پیشانى اش نوشته شده : ناامید از رحمت خداست . امام صادق (علیه السلام) در توضیح آیه ى شریفه ى زیر فرمودند : ( إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ )(2) . که شایسته ترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که او را پیروى کردند و شایسته ترین مردم ، این پیامبر و مؤمنانند و خدا یار مؤمنان است . منظور از مؤمنان در این آیه ائمه و پیروانشان هستند . امامان بزرگوار پیوسته عاشقان شیعه بودن را به عبادات و حسنات اخلاقى سفارش مى کردند و مى فرمودند : هرکس عامل به عبادات و آراسته به حسنات اخلاقى باشد شیعه و پیرو ما و مؤمن حقیقى است . و اعلام مى کردند دسترسى به ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کشف الغمه : 1 / 104 ; بحار الانوار : 65 / 40 ، باب 15 . 2 ـ آل عمران ( 3 ) : 68 . ________________________________________ صفحه 375 ________________________________________ حقیقت تشیع و ایمان بدون عمل و زیبایى هاى اخلاق میسّر نیست . امام صادق (علیه السلام) مى فرمود : أمّا وَاللهِ إنَّکُم لَعَلَى دِینِ اللهِ وَمَلائِکَتِهِ فَأعِینُونَا عَلَى ذَلِکَ بِوَرَع وَإجتهاد ، عَلیکُم بِالصَّلاةِ وَالعِبادَةِ عَلَیکُم بِالوَرَعِ(1) . بیدار باشید به خدا سوگند شما شیعیان بر دین خدا و فرشتگان هستید ، پس ما را بر پابرجا بودن به این دین به کمک پرهیزکارى و سخت کوشى در امور خیر یارى دهید ، بر شما باد به نماز و بندگى خدا ، بر شما باد به پرهیزکارى و تقوا . سلیمان به مهران مى گوید : خدمت حضرت صادق (علیه السلام) رسیدم ، گروهى از شیعیان نزد حضرت بودند و امام خطاب به آنان مى فرمود : مَعاشِرَ الشِّیعةِ ! کُونُوا لَنَا زَیناً وَلاَ تَکُونُوا عَلَیْنا شَیْناً ، قُولُوا لِلنَّاسِ حُسناً وَاحْفَظُوا ألسِنَتَکُم ، وَکُفُّوها عَنِ الفُضُولِ وَقَبِیحِ القَوْلِ(2) . اى جمعیت شیعه ! براى ما زینت باشید نه مایه ى بدنامى ، با مردم سخن به نیکى و خوشى گویید ، زبانتان را از گناهان مربوط به زبان حفظ کنید ، و آن را از زیاده گویى و زشت گویى نگاه دارید . امام صادق (علیه السلام) در این روایت بسیار مهم اوصاف شیعه را بیان مى کنند : شِیعَتُنَا أهلُ الوَرَعِ وَالإجتِهادِ ، وَأهلُ الوَفاءِ وَالأمانَةِ ، وَأهلُ الزُّهدِ وَالعِبادَةِ ، أصحابُ إحدَى وَخَمسینَ رَکعةً فِى الیَومِ وَاللَّیلَةِ ، القائِمونَ بِاللَّیلِ ، الصَّائِمونَ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى مفید : 270 ، المجلس الثانى و الثلاثون ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 65 / 87 ، باب 16 ، حدیث 14 . 2 ـ امالى طوسى : 440 ، المجلس الخامس ، حدیث 987 ; وسائل الشیعه : 12 / 193 ، باب 119 ، حدیث 16063 . ________________________________________ صفحه 376 ________________________________________ بِالنَّهارِ ، یُزَکُّونَ أموالَهُم وَیَحُجُّونَ البَیْتَ وَیَجْتَنِبونَ کُلَّ مُحرَّم(1) . شیعیان ما اهل پرهیزکارى و کوشش در راه خدا و اهل وفاى به عهد و امانت و اهل بى رغبتى به دنیا و عبادت و اهل پنجاه و یک رکعت نماز واجب و مستحب در روز و شب هستند ، آنان شب بیدار و روزه دار در روزند ، زکات مال خود را مى پردازند و حج بیت را به جا مى آورند و از همه ى حرام هاى دورى مى کنند . آنچه در صفحات گذشته خواندید شمه اى از فرهنگ پاک اهل بیت (علیهم السلام)و تعلیمات مدرسه ى آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) و ویژگى هاى پیروان آن بزرگواران بود ، این فرهنگ راهى فراروى انسان به سوى خوشبختى در دنیا و رضوان الهى در آخرت است و به جانب خوشبختى و بهشت راهى و طریقى جز این راه وجود ندارد و هر راهى جز این راه بى تردید ضلالت و گمراهى است . سه حقیقت بسیار مهم اخلاقى امام صادق (علیه السلام) مردم را به سه خصلت بسیار مهم اخلاقى توجه مى دهند که اگر این سه خصلت به وسیله ى همه ى مردم به کار گرفته شود مشکل تهیدستان حل مى شود ، و همه ى تلخى هاى روحى و باطنى و نزاع هاى خانمانسوز و برخوردهاى نامناسب خاتمه مى یابد ، و هرکسى به هر حقى که دارد مى رسد ، و خیمه ى حیات از شیرینى و آرامش و امنیت و کرامت پر مى شود . آن سه خصلت به اندازه اى باارزش و سودمند است که امام صادق (علیه السلام) مى فرمایند : هرکسى یکى از این سه خصلت را به محضر حضرت حق بیاورد حضرت حق بهشت را بر او واجب مى کند . آن سه خصلت عبارت است از : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ صفات الشیعه : 2 / حدیث 1 ; بحار الانوار : 65 / 167 ، باب 19 ، حدیث 23 . ________________________________________ صفحه 377 ________________________________________ الإنفاقُ مِن إقتَار ، وَالبِشْرُ لِجَمیعِ العَالَمِ ، وَالإنصافُ مِن نَفسِهِ(1) . هزینه کردن مال در عین تنگدستى ، برخورد با گشاده رویى با همه ى مردم و انصاف دادن به همگان از سوى خود . انفاق قرآن مجید و روایات به طور مکرر از انسان خواسته اند که بخشى از مال خود را براى حلّ مشکل تهیدستان و کارهاى خیر و امور عام المنفعه هزینه کنند ، گرچه خود هنگام انفاق در مضیقه ى مالى و فشار مادى قرار داشته باشند !! راستى ، انفاق چه خصلت باارزشى است که معارف الهیه انسان را گرچه تنگدست باشد به انجام آن دعوت کرده اند . ممکن است تنگدست بگوید حکم پرارزش انفاق شامل حال من نمى شود ; زیرا چراغى که به خانه رواست به مسجد حرام است . ولى اسلام این توجیه را که انسان را از یکى از بهترین خصلت ها و از پى آن از پاداش هاى عظیم الهى محروم مى کند نمى پذیرد . اسلام انفاق تنگدست را به اندازه ى شأن مادى او از وى خواسته است . در کتاب هاى قدیمى نقل شده : هنگامى که نمرودیان براى سوزاندن ابراهیم آتش فراوانى افروخته بودند ، جبرئیل زنبورى را دید که به سوى آن آتش مى رود تا آب بسیار اندکى که با دهانش حمل مى کند روى آن آتش بریزد . به او گفت : مگر ممکن است این آب بسیار اندک این آتش فراوان را خاموش کند ؟ زنبور گفت : من هم به اندازه ى ظرفیتم وظیفه دارم به خاموش کردن این آتش کمک کنم ، کوچکى من و حجم غیرقابل توجه دهان من باعث نمى شود که من وظیفه ى الهى خود را ترک کنم ، بر من هم لازم است در این دستگاه الهى به اندازه ى توان ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ کافى : 2 / 103 ، باب حسن البشر ، حدیث 2 ; بحار الانوار : 71 / 169 ، باب 10 ، حدیث 37 . ________________________________________ صفحه 378 ________________________________________ و قدرتم به یارى ابراهیم بشتابم ! بى تردید اگر چند نفر تنگدست پول اندک خود را که فرض کنید با روى هم گذاشتن آن مجموعاً ده هزار تومان مى شود به تهیدستى بپردازند ، یقیناً گوشه اى از مشکل او را حل مى کند ، پول نسخه ى بیمار او را تأمین مى نماید یا کفشى براى فرزندش تهیه مى شود ، یا با آن ورقه ى آب و برقى را مى پردازد و یا . . . . بنابراین تنگدستان هم باید در کنار مؤمنانى که گشایش مالى دارند و پیوسته در کار خیر شرکت مى کنند ، به اندازه ى شأن مادى خود گرچه یک درهم باشد ، گرچه یک متر پارچه باشد ، گرچه یک عدد خرما باشد ، شرکت کنند تا حضرت محبوب آنان را نیز جزء انفاق کنندگان ثبت کند و در قیامت به پاداش عظیم و اجر کریم و ثواب بى نهایت برساند . ( آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَأَنفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ )(1) . به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و از مال و ثروتى که شما را در تصرف و هزینه کردنش جانشین خود قرار داده ام انفاق کنید و کسانى از شما که ایمان آورده اند و انفاق کرده اند داراى پاداش بزرگ هستند . انفاق مال براى حل مشکل آبروداران و انجام امور خیر از قبیل مسجد ، مدرسه ، حمام ، پل ، راه سازى ، غرس درخت براى بهرهورى عموم مردم ، درمانگاه ، بیمارستان ، نشر معارف اسلامى عبادت و طاعت خداست . امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى فرماید : إنّ إنفاقَ هَذَا المالِ فى طاعَةِ اللهِ أعظَمُ نِعمَة ، وَإنّ إنفاقَه فى مَعاصِیهِ أعظَمُ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ حدید ( 57 ) : 7 . ________________________________________ صفحه 379 ________________________________________ مِحنة(1) . بى تردید انفاق مال در طاعت خدا بزرگ ترین نعمت ، و هزینه کردنش در معاصى بزرگ ترین مصیبت است . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : أرضُ القِیامَةِ نارٌ مَا خَلاَ ظِلَّ المُؤمِنِ : فَإنَّ صَدَقَتَهُ تُظِلُّهُ(2) . زمین قیامت یک پارچه آتش است ، مگر سایبان مؤمن ، زیرا صدقه ى مؤمن او را در سایه ى خود مى پوشاند . امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : مَلعونٌ مَلعونٌ مَن وَهَبَ اللهُ لَهُ مَالاً فَلمْ یَتَصَدَّقْ مِنهُ بِشَىء(3) . ملعون است ، ملعون است کسى که خدا مالى به او بخشیده و او چیزى از آن را صدقه نداده است . و نیز آن حضرت فرمود : أنفِقْ وَأیْقِنْ بِالخَلَفِ(4) . از مال خود در راه خدا هزینه کن و یقین داشته باش که آنچه را هزینه کرده اى جایگزین دارد . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ غرر الحکم : 376 ، حدیث 8463 . 2 ـ کافى : 4 / 3 ، باب فضل الصدقة ، حدیث 6 ; ثواب الاعمال : 140 ; بحار الانوار : 7 / 291 ، باب 15 ، حدیث 2 . 3 ـ وسائل الشیعه : 16 / 280 ، باب 41 ، حدیث 21555 ; بحار الانوار : 93 / 133 ، باب 14 ، حدیث 67 . 4 ـ جامع الأخبار : 178 ، الفصل الحادى و الاربعون ; بحار الانوار : 93 / 130 ، باب 14 ، حدیث 57 . ________________________________________ صفحه 380 ________________________________________ مَن مَنَعَ مَالَهُ مِن الأخْیَارِ إختِیاراً صَرَفَ اللهُ مَالَهُ إلَى الأشرَارِ إضطِراراً(1) . کسى که مالش را به اختیار خود از هزینه کردن براى خوبان منع کند ، خدا مالش را به ناچار مصرف بدان خواهد کرد . حضرت سجاد (علیه السلام) فرمود : إنَّ مِن أخْلاقِ المُؤمِنِ الإنفاقُ عَلَى قَدْرِ الأقْتَارِ(2) . بى تردید از خصلت هاى مؤمن هزینه کردن مال در حدّ تنگدستى است . این نکته ى بسیار مهم را نیز نباید از یاد برد که عمل به آیات انفاق و روایات مربوط به آن در صورتى براى انسان میسّر است که از بیمارى خطرناک بخل سالم باشد ; زیرا این خصلت نکوهیده و خطرناک براى باطن انسان هم چون ترمز شدیدى است که نمى گذارد انسان یک قدم به سوى عمل به آیات کتاب خدا و فرهنگ اهل بیت بردارد و در نتیجه به خاطر تعطیل آیات خدا و فرمان هاى اهل بیت در زندگى اش دچار عذاب قیامت خواهد شد ! امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این زمینه مى فرماید : البُخلُ یَکسِبُ العارَ وَیُدخِلُ النَّارَ(3) . بخل براى انسان کسب عار و ننگ مى کند و او را وارد آتش دوزخ مى نماید . خوش رویى از خصلت هاى بسیار زیبا که غم و اندوه را از دل دیگران مى زداید نشان دادن خوش رویى است ، کارى که براى انسان هیچ هزینه اى ندارد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ جامع الأخبار : 178 ، الفصل الحادى و الاربعون ; بحار الانوار : 93 / 131 ، باب 14 ، حدیث 57 . 2 ـ کافى : 2 / 241 ، باب المؤمن و علاماته ، حدیث 36 ; تحف العقول : 282 . 3 ـ غرر الحکم : 293 ، الذم ، حدیث 6555 ; هدایة العلم : 70 . ________________________________________ صفحه 381 ________________________________________ چقدر شایسته است انسان هنگامى که مى خواهد با زن و فرزند ، پدر و مادر ، اقوام و خویشان و همه ى مردم برخورد کند همه ى غم و اندوهش را در پس پرده ى باطن پنهان نماید و همه ى نشاط و سرسبزى و خرمى اش را در چهره ظاهر کند و با خوش رویى کامل با همگان دیدار کند . امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتى خصلت هاى مؤمن را مى شمارد مى فرماید : المُؤمِنُ بِشرُهُ فِى وَجهِهِ وَحُزنُهُ فِى قَلْبِهِ(1) . مؤمن شادى و خرمى اش در چهره اش نمایان و غم و اندوهش در دلش پنهان است . و نیز آن حضرت در روایاتى مى فرمایند : البَشاشَةُ إحسان(2) . خوش رویى احسان و نیکى نسبت به مردم است . البَشاشةُ حِبالَةُ المَودّة(3) . خوش رویى ریسمان محبت و عشق است . البِشرُ یُطفِئُ نارَ المُعانَدة(4) . خوش رویى آتش دشمنى و کینهورزى را خاموش مى کند . البِشرُ شِیمَةُ الحُرّ(5) . خوش رویى خصلت آزاده است . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ نهج البلاغه : 852 ، حکمت 333 . 2 ـ غرر الحکم : 250 ، الأمانة ، حدیث 5215 ; هدایة العلم : 77 . 3 ـ غرر الحکم : 434 ، البشر و فوائده ، حدیث 9927 ; هدایة العلم : 77 . 4 ـ غرر الحکم : 434 ، البشر و فوائده ، حدیث 9924 ; هدایة العلم : 77 . 5 ـ غرر الحکم : 434 ، البشر و فوائده ، حدیث 9922 ; هدایة العلم : 78 . ________________________________________ صفحه 382 ________________________________________ بِشرُکَ یَدلُّ عَلى کَرَمِ نَفسِک وَتَواضُعِک یُنبِئُ عَن شریفِ خَلقِک(1) . خوش روییت دلیل بر بزرگوارى نفست و فروتنى ات خبردهنده ى از اخلاق بلند مرتبه ات مى باشد . طلاقَةُ الوَجهِ بِالبِشرِ وَالعَطیّةُ وَفِعلُ البِرّ وَبذلُ التَحیّةِ داع إلى محبّةَ البَریّة(2) . گشاده روییت با خوش رویى و دست دهنده ات و کار نیکت و سلام کردنت کشاننده ى تو به سوى محبوبیت نزد همه ى مردم است . انصاف انصاف دادن به مردم که از زیباترین خصلت هاى اخلاقى است از نظر لغت به معناى عدالت ورزى و اجراى قسط و اقرار به حقوق مردم و اداى آنهاست و این که هر خیرى را که براى خود مى خواهم براى دیگران هم بخواهم و هر زیان و ضررى که براى خود نمى پسندم براى دیگران هم نپسندم . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید : أعدَلُ النّاسِ مَن رَضِىَ لِلنّاسِ مَا یَرْضَى لِنَفْسِهِ وَکَرِهَ لَهُم مَا یَکْرَهُ لِنَفْسِهِ(3) . با انصاف ترین مردم کسى است که آنچه را براى خود مى پسندد براى همه ى مردم هم بپسندد و هرچه را براى خود نمى پسندد براى مردم هم نپسندد . و نیز آن حضرت فرمود : مَن وَاسَى الفَقِیرَ وَأنصَفَ النَّاسَ مِن نَفْسِهِ فَذَلِکَ المُؤمِنُ حَقّاً(4) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ غرر الحکم : 434 ، البشر و فوائده ، حدیث 9933 ; هدایة العلم : 78 . 2 ـ غرر الحکم : 434 ، البشر و فوائده ، حدیث 9938 . 3 ـ من لا یحضره الفقیه : 4 / 394 ، من الفاظ رسول الله ( ص ) ، حدیث 5840 ; بحار الانوار : 72 / 25 ، باب 35 ، حدیث اول . 4 ـ کافى : 2 / 147 ، باب الإنصاف و العدل ، حدیث 17 ; خصال : 1 / 47 ، حدیث 48 . ________________________________________ صفحه 383 ________________________________________ کسى که با مال خود به تهیدست کمک کند و از سوى خود به همه ى مردم انصاف دهد مؤمن حقیقى است . حضرت على (علیه السلام) به محمد بن ابوبکر که از طرف آن حضرت استاندار مصر بود نوشت : أحِبّ لعامّة رَعِیّتک مَا تُحِبُّ لِنَفسِک وَأهل بَیتِک ، وَأکرِه لَهُم مَا تَکرَهُ لِنَفسِک وَأهلِ بَیتِک(1) . آنچه را براى خود و خانواده ات دوست دارى براى همه ى افراد تحت حکومتت دوست بدار و آنچه را براى خود و خانواده ات دوست ندارى براى آنان هم دوست نداشته باش . امام صادق (علیه السلام) به حذّاء که از اصحابشان بود فرمود : ألا أخبِرُکَ بِأشَدِّ مَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَى خَلقِهِ ؟ إنصافُ النّاسِ مِن أنفُسِهِم ، مُوَاسَاةُ الإخوَانِ فِى اللهِ عَزَّ وجَلَّ وَذِکرُ اللهِ عَلى کُلِّ حَال ، فَإنْ عَرَضْتَ لَهُ طَاعةُ اللهِ عَمِلَ بِها وَإن عَرَضْتَ لَهُ مَعصِیَةٌ تَرَکَها(2) . آیا تو را به قوى ترین امورى که خدا بر مردم واجب نموده خبر دهم ؟ انصاف دهى به همه ى مردم از سوى خودشان ، و کمک دادن به برادران دینى با مالشان و یاد خدا در همه حال ، پس اگر طاعتى به آنان روى آورد به آن عمل کنند و اگر گناهى به آنان عرضه شد آن را ترک کنند . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : السَّابِقونَ إلَى ظِلِّ العَرشِ طُوبَى لَهُم . قِیلَ : یَا رَسولَ اللهِ ! وَمَن هُم ؟ فَقَالَ : الَّذِین یَقبَلُونَ الحَقَّ إذا سَمِعُوهُ ، وَیَبْذُلونَه إذا سُئِلُوهُ ، وَیَحکُمُونَ لِلنَّاسِ کَحُکمِهِم ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ امالى طوسى : 29 ، المجلس الأول ; بحار الانوار : 101 / 276 ، باب 4 ، حدیث 3 . 2 ـ امالى طوسى : 88 ، المجلس الثالث ، حدیث 135 ; بحار الانوار : 90 / 152 ، باب 1 ، حدیث 9 . ________________________________________ صفحه 384 ________________________________________ لاِنفُسِهِم ، هُمُ السَّابِقون إلَى ظِلِّ العَرْشِ(1) . خوشا به حال پیشى گیرندگان به سوى سایه ى عرش . گفتند : اى پیامبر خدا آنان کیانند ؟ فرمود : کسانى که وقتى حق را مى شنوند مى پذیرند و زمانى که حق را از آنان مى طلبند عاشقانه در اختیار خواهندگان مى گذارند و همانند داورىِ نسبت به خود در حق همه ى مردم داورى مى کنند ، اینان پیشى گیرندگان به سوى سایه ى عرشند . چهار حق واجب اخلاقى اسلام که دین کامل و جامع پروردگار مهربان است و منابع معارفش قرآن مجید و سنت پیامبر و فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) است همه ى مردم را از نظر اخلاقى نسبت به یکدیگر مسؤول شناخته و انسان هاى بى تفاوت را از دایره ى محبت خدا خارج مى داند . بر هر مسلمانى واجب شده که هر حقى را از دیگر مسلمانان به عنوان حق انسانى یا شرعى به عهده دارد حتماً ادا کند و در صورت سهل انگارى باید به انتظار عقوبت خدا باشد ! رسول بزرگوار اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) در گفتارى حکیمانه چهار حق را بر عهده ى مردم نسبت به یکدیگر واجب دانسته و اداى آن را الزامى اعلام فرموده است : یلزَمُ الحَقّ لأُمّتى فى أربَع : یُحبّون التائبَ ، وَیَرحَمونَ الضَّعیفَ ، وَیُعینُونَ المُحسِنَ ، وَیَستَغفِرونَ لِلمُذنِب(2) . براى امتم در چهار چیز حقّ واجب است : دوست داشتن توبه کننده ، مهرورزى به ناتوان ، یارى دادن به نیکوکار ، و طلب آمرزش براى گناهکار . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مستدرک الوسائل : 11 / 308 ، باب 34 ، حدیث 13118 ; بحار الانوار : 72 / 29 ، باب 35 ، حدیث 19 . 2 ـ خصال : 1 / 239 ، حدیث 88 ; بحار الانوار : 71 / 223 ، باب 15 ، حدیث 11 . ________________________________________ صفحه 385 ________________________________________ تائب از انسان هایى که در پیشگاه خداى مهربان ارزش والایى مى یابند و مورد احترام و دعاى فرشتگان قرار مى گیرند توبه کنندگان هستند . آرى ، آنان که با گناه قطع رابطه مى کنند و در حقیقت از ستم به خود و به دیگران و از تجاوز به مقررات دینى دست برمى دارند و به سوى حقایق و واقعیات شرعیه و انجام عبادت و خدمت به خلق و پاک سازى درون و برون مى شتابند شایسته ى ارزش یافتن هستند . مگر نه این است که خداى مهربان در صریح قرآن مجید به تائبان اعلام محبت فرموده است و آنان را در مدار عشقورزى به آنان از سوى خود قرار داده است ؟ ( إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ )(1) . بى تردید خدا توبه کنندگان را دوست دارد . رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید : لَیسَ شَىءٌ أحبُّ إلَى اللهِ مِن مُؤمِن تَائب أَو مُؤمِنَة تَائِبَة(2) . چیزى نزد خدا از مرد و زن مؤمنى که به توبه برخاسته اند محبوب تر نیست . امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى فرماید : غَرسوا أشجارَ ذُنوبِهم نصب عُیونِهِم وقُلوبِهِم ، وَسَقوها بِمِیاه الندمِ فأثمَرَت لهُم السّلامَة وأعقبتهُم الرّضا وَالکِرامة(3) . درختان گناهان را در دیده و دل کاشتند و آنها را به آب پشیمانى سیراب ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ بقره ( 2 ) : 222 . 2 ـ عیون اخبار الرضا : 2 / 29 ، باب 31 ; بحار الانوار : 6 / 21 ، باب 20 ، حدیث 15 . 3 ـ بحار الانوار : 75 / 72 ، باب 16 ، حدیث 38 . ________________________________________ صفحه 386 ________________________________________ کردند ، آب پشیمانى به آنان سلامت را میوه داد و خشنودى خدا را از آنان و ارزش و کرامت را براى آنان به دنبال آورد . بنابراین وقتى خدا اعلام مى کند من توبه کننده را دوست دارم بر همه ى مردم واجب است که توبه کننده را دوست داشته باشند و به او با دیده ى کرامت و بزرگوارى بنگرند و از برخورد سرد و کسل کننده با او بپرهیزند و وى را به عنوان محبوب خدا در میان خود بپذیرند . طرد کردن دیگران بویژه آنان که موفق به اصلاح خود شده اند و نگاه به حقارت به دیگران به خصوص به تائبان که گذشته ى بدى داشته اند میوه ى تلخ خودپسندى و اخلاقى شیطانى است . هر آن کس که خود را پسندیده باشد *** به هر مویش ابلیس خندیده باشد نباشد پسندیده جز آن که حقش *** در آیات قرآن پسندیده باشد ز انوار ایمان و اسرار عرفان *** فروغى به سیماش تابیده باشد ز دیدار او حق به دیدار آید *** که نور خدا زو تراویده باشد در آیینه ى روى آن صاحب دل *** خداى جهان را عیان دیده باشد به حق بسته باشد دل غیب بین را *** ز بیگانه و خویش ببریده باشد بود بهر حق جنبشى آن زنده دل *** نفرموده باشد نجنبیده باشد خلایق ز حق سوى باطل گرایند *** ز حق سوى حق او گراییده باشد بود مردمان را همه ترس از هم *** خدابین ز جز خود نترسیده باشد نخسبد دو چشم دو بینان همه شب *** یکى بین دو چشمش نخسبیده باشد پسندیده ى دشمنان نیز باشد *** زبس دوست او پسندیده باشد خنک آن که چون فیض گل هاى قدسى *** ز گلزار لاهوت مى چیده باشد(1) ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ فیض کاشانى ، دیوان اشعار ، غزل 261 . ________________________________________ صفحه 387 ________________________________________ محبتورزى به تائب او را به توبه اش دل خوش تر و نسبت به اصلاح وجودش شایق تر و در انجام عبادت و خدمت به خلق چالاک تر و نیرومندتر مى کند . رحمت آوردن به ناتوان در رابطه با دومین حق واجب که ادایش بر همگان لازم است و آن رحمت آوردن به حال ناتوان و جبران خلأهاى او و یارى رساندنش براى برپا شدن خیمه ى زندگى اش و اداره شدن امورش در یکى از فصل هاى گذشته ى این نوشتار مطالبى ذکر شد . یارى دادن به نیکوکار نیکان جامعه که در نیکوکارى و امور مثبت و خیر چون حلّ مشکلات مردم ، ساختن مساجد ، مدارس ، مراکز بهداشتى ، دار الایتام و خدمت به مناطق محروم سر از پا نمى شناسند ، گاهى دچار کمبود وقت و زمانى گرفتار تنگدستى و هنگامى با مشکلات و مضیقه هاى کمرشکن روبرو مى شوند که سبب کندى یا توقف کار باارزششان مى شود و از این جهت دچار فشار روحى و حسرت و غم و اندوه فراوان مى گردند براى این که چنین مسائلى مانع حرکت الهى آنان نشود ، پیامبر بزرگ اسلام یارى رساندن به آنان را به هر شکلى که براى مردم میسّر است واجب و لازم دانسته اند . در چنان موقعیت هایى اگر مردم نسبت به آنان سهل انگارى و کوتاهى کنند ، گناه بزرگى مرتکب شده اند و در بقاى خلأهاى معنوى و شرعى و مادى جامعه که خود زمینه ى پدید آمدن فساد است شریکند و از این راه مورد خشم و سخط حق ________________________________________ صفحه 388 ________________________________________ قرار مى گیرند و راه بهشت را به روى خود مسدود مى کنند . آمرزش خواهى براى گناهکار در روایات آمده که ممکن است انسان در حق خود دعا کند ولى دعایش مستجاب نشود ، اما اگر در حق دیگران دعا کند خداى مهربان دعا و درخواستش را مستجاب مى کند و به خاطر آن دعا که در حق دیگرى نموده پاداش و اجرش مى دهد . بر همین اساس پیامبر بزرگوار اسلام دعا در حق گناهکار و در حقیقت آمرزش خواستن براى او را از پیشگاه حضرت ربّ حقى واجب بر عهده ى مردم مسلمان و جامعه ى ایمانى مى داند . آمرزش خواهى براى گناهکار حقیقتى است محبوب حق ، به همین خاطر خداى مهربان به پیامبر اسلام که دعایش به درگاه او مستجاب بود فرمان مى دهد که براى امت از من طلب آمرزش کن : ( وَاسْتَغْفِر لَهُم )(1) . و بر ایشان آمرزش بخواه . آمرزش خواهى براى گناهکار از خصلت هاى بارز پیامبران و امامان معصوم و اولیاى خدا بود . حضرت سجاد (علیه السلام) در سحرهاى ماه رمضان به طور گسترده از خداى عزیز براى همه درخواست آمرزش مى کردند : اللهمّ اغفِر لِحَیِّنا وَمَیِّتِنا وَشاهِدِنا وَغائِبِنا ، وذَکَرِنا وإناثِنا ، صغیرِنا وکبیرِنا ، ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ آل عمران ( 3 ) : 159 . ________________________________________ صفحه 389 ________________________________________ حُرِّنا وَمَملوکِنا(1) . خدایا زندگان و مردگان و حاضران و غایبان و مردان و زنان و کودکان و بزرگسالان و آزادگان و بردگان ما را مورد آمرزش قرار ده . عجب نماز شبى شخصى از دوستانم مى گفت : با اهل تهجّدى که کمتر نماز شبش و مناجات سحرش ترک مى شد مأنوس بودم ، شبى در خلوت سحر شاهد نماز شب باحال و باارزشش بودم ، در حال و در عبادت او دقت مى کردم ، چون در نماز وتر دست به قنوت برداشت به جاى آمرزش خواستن براى چهل مؤمن براى چهل گنهکار درخواست آمرزش کرد ، پس از نماز به او گفتم : مگر نگفته اند در قنوت نماز وتر به چهل مؤمن دعا کنید ؟ پاسخ داد : همه ى مؤمنان را مؤمنان دیگر در نماز شب دعا مى کنند ولى گنهکاران از این خلوت پرقیمت و مناجات باارزش چرا نصیب و سهمى نبرند ، آنان هم بنده ى خدایند و مستحق و گداى آمرزش ، شاید خود براى آمرزش خود کارى نکرده باشند ، و اکنون در برزخ گرفتار گناهان خویشند ، باید براى آنان هم بنا به فرموده ى پیامبر که آمرزش خواهى براى آنان را بر عهده ى ما واجب دانسته اند از خدا طلب آمرزش کرد تا از رنج برزخ با دعاى ما درآیند و متقابلا به ما دعا کنند ، که خدا دعاى دل سوختگان اهل برزخ را بى تردید نسبت به ما مستجاب خواهد کرد . آرى ، گناهکاران هم بر عهده ى ما حق واجب دارند ، باید به اداى این حق واجب عاشقانه اقدام کرد . ما وقتى از خدا براى آنان آمرزش بخواهیم ، چه بسا جلوه ى آمرزش حق در افق وجودشان زمینه ساز تحول و تغییرى بنیادى در زندگى آنان گردد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مفاتیح الجنان : دعاى ابوحمزه ى ثمالى ، 312 . ________________________________________ صفحه 390 ________________________________________ خدا و پیامبر با اثبات این حق بر عهده ى ما خواسته اند ما درباره ى گناهکار نیت خیر و قدم مثبت داشته باشیم نه این که آنان را طرد کرده و با خشونت با آنان رفتار کنیم و آنان را از جامعه ى ایمانى دلسرد نموده به دور شدنشان از حوزه ى ایمان و بیشتر غرق شدنشان در فساد و گناه کمک کنیم . بر ما لازم است با این گونه برخوردهاى معنوى و ملکوتى نسبت به گناهکار آبرودارى کنیم ، از او و گناهانش جایى و با کسى سخن نگوییم و اگر خود را درباره ى او ناچار به سخن دیدیم ، فقط با خدا درباره ى او سخن بگوییم و سخن ما هم درخواست آمرزش براى او باشد . بسیار اتفاق مى افتد که ما از گناهان فراوان شخصى آگاه مى شویم ولى هنگامى که این شخص گناهکار از دنیا مى رود و ما به عنوان کارى واجب براى نماز خواندن به او در کنار جنازه اش مى ایستیم در عین آگاه بودن به گناهانش باید در نماز واجب میت بگوییم : اللهمّ إنّا لاَ نَعْلَمُ مِنْهُ إلاَّ خَیْراً . خدایا ما از او جز خیر و خوبى چیزى نمى دانیم !! در حقیقت روایات وجوب حفظ آبروى مسلمان و نماز میت که نمازى واجب است به ما درس مى دهند که بر شما لازم است نسبت به زنده و مرده ى مسلمان آبرودارى کنید !! داستانى آموزنده درباره ى آبرودارى محدث قمى معروف به حاج شیخ عباس رضوان الله تعالى علیه در حاشیه ى کتاب شریف « مفاتیح الجنان » از شیخ کفعمى و فیض کاشانى روایت مى کند که هرکس سوره ى شمس و لیل و قدر و کافرون و توحید و فلق و ناس و اخلاص را ________________________________________ صفحه 391 ________________________________________ صد مرتبه همراه با صلوات بخواند هرکس را که اراده کند در خواب مى بیند . یکى از دوستانم که پدر شهید و انسان وارسته اى است از قول مردى مؤمن و نیک سیرت و پاى بند به اصول الهى نقل کرد که من چندین بار به دستورالعملى که حاج شیخ عباس نوشته است ، عمل کردم ولى آنان را که مى خواستم در خواب ندیدم ، از جناب شیخ دلگیر شدم و پیش خود گفتم چرا پاره اى از امور که اثر و نتیجه ندارد در مفاتیح آمده است ؟! شبى محدث قمى را در عالم رؤیا دیدم ، پس از آن که خود را معرفى کرد ، فرمود : از من دلگیر نباش من آن مسأله را بر اساس روایات نوشته ام . ولى شاید برخى از مردگان در عالم برزخ گرفتار رنج و محنت باشند و اگر به آن صورت به خواب اشخاص بیایند براى آبروى آنان زیان داشته باشد به این خاطر حضرت حق نسبت به آنان آبرودارى مى کند و اجازه نمى دهد در خواب دیده شوند و شاید سبب خواب ندیدن ، حجابى در باطن آرزومند خواب دیدن اشخاص باشد و آن حجاب مانع خواب دیدن اشخاصى که انسان مایل است آنان را در خواب ببیند گردد ! پایان برگردان گفتار به نوشتار 25/2/1382 ایام ولادت پیامبر بزرگوار اسلام فقیر حسین انصاریان بعد فهرست زیباییهاى اخلاق انصاریان ، حسین ، 1323 ـ زیبایهاى اخلاق / حسین انصاریان . ـ قم : دار العرفان ، 1382 . 440 ص . ISBN 964 - 94738 - 1 - 5 فهرستنویسى بر اساس اطلاعات فیپا . کتابنامه : ص . ]435[ ـ 440 ; همچنین به صورت زیرنویس . نمایه . 1 . اخلاق اسلامى . 2 . احادیث اخلاقى . الف . عنوان . 9 ز 187 الف / 8 / 247 BP 61 / 297 کتابخانه ملى ایران 11875 ـ 82م نام کتاب : …زیباییهاى اخلاق مؤلف : …استاد حسین انصاریان گروه تحقیق : …حجج اسلام آقایان محمد جواد صابریان و عبدالرضا محیى الدینى ناشر : …دار العرفان چاپ : …نیایش لیتوگرافى …جواد الائمه(ع) صحافى …دفتر انتشارات اسلامى نوبت چاپ : …اول ، تابستان 1382 تیراژ : …3000 جلد قطع : …وزیرى قیمت : …شومینز 2000 تومان ، گالینگور 2500 تومان مراکز پخش : 1 ـ قم ، خیابان صفائیه ، کوچه ى بیگدلى ، کوچه ى شیرین ، انتهاى کوچه ، درب مقابل ، پلاک 131 ، دار العرفان ، تلفن 7735357 2 ـ تهران ، میدان قیام ، خیابان رى ، کوچه ى رقیب دوست ، حسینیه ى محبین الأئمه ، مؤسسه ى مذهبى عرفان ، تلفن 3121188 کلیه حقوق محفوظ و در انحصار ناشر است شابک : 5 - 1 - 94738 - 964 ISBN : 964 - 94738 - 1 - 5 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image