استاد مطهری و تحلیل انتقادی «ملیت­گرایی فرهنگی» /

تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه

«علامه مطهری» معتقد بودند «ملیت‌ گرایی» از آن‌جا که موجب اختلاف میان مسلمین می‌‌شود، به وحدت مسلمین و کلیت جامعه‌‌ی‌اسلامی آسیب وارد می‌‌سازد: «گذشته از این‌که فکر ملیت پرستی بر خلاف اصول تعلیماتی اسلامی است زیرا از نظر اسلام همه‌ی عنصرها علی السواء هستند، این فکر مانع بزرگی است برای وحدت مسلمانان.»


«علامه مطهری» معتقد بودند «ملیت‌ گرایی» از آن‌جا که موجب اختلاف میان مسلمین می‌‌شود، به وحدت مسلمین و کلیت جامعه‌‌ی‌اسلامی آسیب وارد می‌‌سازد: «گذشته از این‌که فکر ملیت پرستی بر خلاف اصول تعلیماتی اسلامی است زیرا از نظر اسلام همه‌ی عنصرها علی السواء هستند، این فکر مانع بزرگی است برای وحدت مسلمانان.» تا پیش از ظهور و بسط مدرنیته در غرب، انسان غربی نظیر بسیاری از انسان‌ها در دیگر تمدن‌ها و اجتماع‌های بشری، خود را ذیل درک و هویت دینی، فهم و تصویر می‌کرد. هویت مسیحی، هویتی بود که به کل غرب، با وجود تنوع درونی‌اش، وحدت می‌بخشید و آن را به عنوان وجود جمعی متمایزی در برابر سایر جوامع انسانی ـ به ویژه جهان اسلام که «دیگریِ» مسلط و اساسی غرب در بخش مهمی از تاریخ آن بوده است ـ سراپا نگه داشته و تحقق می‌بخشید. اما سقوط اعتبار معرفتی، اجتماعی و سیاسی دین و به حاشیه رانده شدن آن، موجب ظهور ساختارها و سازوکارهای معرفتی، اجتماعی و سیاسی تازه‌ای شد. هویت جمعی جدیدی که پس از این از سوی حکام و دولت‌های مطلقه‌ی سکولار در اروپا ظاهر شد، «هویت ملی»[1] یا «ملیت»[2] بود. ملیت در عین این که هویتی به مراتب محدودتر از هویت مسیحی عرضه می‌کرد، تفاوت‌های ماهوی نیز با آن داشت. تفاوت یاد شده عبارت است از این که در حالی که هویت دینی از پیوند و مشارکت انسان‌ها در جهان معنایی قدسی و الهی شکل می‌گرفت، اما ملیت از تعلق خاطر به محدوده‌ی‌ سرزمینی خاص و پیوند با حکومت کاملاً غیردینی (سکولاریستی) ساخته می‌شد. مفهوم ملت و ملیت به طور مشخص و آشکار، از اوایل قرن نوزدهم میلادی در کانون نظریه‌پردازی سیاسی غرب قرار گرفت. این قرن را می‌توان زمان پیدایش دولت – ملت‌های مدرن در اروپا دانست. از این پس دیگر اموری از قبیل زبان، آداب و رسوم، قومیت و نژاد، دین، تاریخ و ... عناصر سازنده‌ی‌هویت جمعی[3] نبودند بلکه آن چه اهمیت داشت دولت – ملت بود. بنابراین، ملت‌ها بر اساس اشتراک پیشینی در آداب و رسوم، قومیت، زبان، دین و گذشته‌ی‌ تاریخی به وجود نیامده‌اند. به همین دلیل است که یک ملت با وجود آن که یک واحد اجتماعی را تشکیل می‌دهد، اما در بسیاری از موارد، از نظر عناصر و سازه‌های یاد شده، سنخیت و تجانس ندارد و همگن نیست. به بیان دیگر، می‌توان گروه‌های متفاوت دینی، قومی، زبانی، فرهنگی و ... را در کنار یک‌دیگر به ملتی واحد تبدیل کرد. در واقع، بعد از آن که دولت – ملت در یک قلمرو جغرافیایی تحقق می‌یابد، دولت (نظام سیاسی) در جهت یکسان‌سازی فرهنگی در درون این گستره‌ی سیاسی و جغرافیایی گام برمی‌دارد و سیاست‌های تبلیغی و فرهنگی ویژه‌ای را اجرا می‌کند. بنابراین، آن‌‌چه که مبدأ تأسیس دولت – ملت‌های مدرن بوده، «دولت» بوده است، نه همسویی فرهنگی، نژادی، زبانی، دینی و ... گروهی از انسان‌ها. از این رو، در تعریف ملت به معنای مدرن آن می‌توان به مجموعه‌ای از انسان‌ها که در یک قلمرو جغرافیایی و در ذیل حاکمیت یک دولت مدرن به سر می‌برند، اشاره کرد. چندی پس از پیدایش دولت – ملت‌ها در اروپا، ناسیونالیسم نیز در برخی از کشورهای غربی ظهور یافت. در واقع، گونه‌های خاصی از دولت‌- ملت‌ها، آن چنان بر روی ضرورت همبستگی در سطح ملی و ستایش از نمادهای حاکی از هویت ملی تأکید ورزیدند که جنبش‌های ناسیونالیستی و ملیت‌گرایانه را پدید آوردند. بعضی حاکمیت‌های سیاسی با ایدئولوژیک کردن ناسیونالیسم تلاش می‌کنند تا این چنین به ملت خود القا کنند که مهم‌ترین هویت آن‌ها، هویت ملی است و برای صیانت از دولت – ملت، باید از جان خود نیز در گذرند. آن‌‌چه که مبدأ تأسیس دولت – ملت‌های مدرن بوده، «دولت» بوده است، نه همسویی فرهنگی، نژادی، زبانی، دینی و ... گروهی از انسان‌ها. از این رو، در تعریف ملت به معنای مدرن آن می‌توان به مجموعه‌ای از انسان‌ها که در یک قلمرو جغرافیایی و در ذیل حاکمیت یک دولت مدرن به سر می‌برند، اشاره کرد. کلمه‌ی «ملت»، کلمه­ای عربی و به معنای راه و روش است و در قرآن کریم نیز به همین معنا آمده است. اما کلمه‌ی «ملت» در زبان فارسی معنای ویژه­ای یافته که مترادف با معنای قرآنی آن نیست. «ملت» در اصطلاح قرآن به معنای راه و روش و طریقه‌ای است که از سوی یک پیامبر الهی بر مردم عرضه شده است.[4] مثلاً می‌خوانیم: «ملة ابیکم ابراهیم» [5] راه و روش پدر شما، ابراهیم . «ملة ابراهیم حنیفاً» [6] بنابراین، در اصطلاح قرآنی، «ملت» با «دین» تقریباً برابر است. هم‌چنین این کلمه به کلمه‌ی «مکتب» نیز نزدیک است.[7] در اصطلاح کنونی فارسی، کلمه‌ی «ملت» معنای مغایری با معنای اصلی خود پیدا کرده است، به صورتی که به یک واحد اجتماعی اطلاق می‌شود که دارای سابقه‌ی تاریخی، قانون، حکومت و آرمان‌های مشترکی است.[8] در زبان عربی امروز، برای این معنا از کلمه‌ی «قوم» یا کلمه‌ی «شعب» استفاده می‌شود[9] و در زبان‌های اروپایی، کلمه‌ی «ناسیونالیسم»[10] به کار می‌رود.[11] علامه «مطهری» معتقد است که ناسیونالیسم می‌تواند از جهاتی مطلوب و از جهاتی نامطلوب قلمداد شود: «ناسیونالیسم را نباید به طور کلی محکوم کرد. ناسیونالیسم اگر تنها جنبه‌ی مثبت داشته باشد؛ یعنی موجب همبستگی بیش‌تر و رابطه‌ی حسنه‌ی بیش‌تر و احسان و خدمت بیش‌تر به کسانی که با آن‌ها زندگی مشترک داریم بشود، ضدّ عقل و منطق نیست و از نظر اسلام، مذموم نمی‌باشد، بلکه اسلام برای کسانی که طبعاً حقوق بیش‌تری دارند از قبیل همسایگان و خویشاوندان، حقوق قانونی زیادتری قائل است. ناسیونالیسم آن­گاه عقلاً محکوم است که جنبه‌ی منفی به خود می‌گیرد، یعنی افراد را تحت عنوان ملیت‌های مختلف از یک‌دیگر جدا می‌کند و روابط خصمانه‌ای میان آن‌ها به وجود می‌آورد و حقوق واقعی دیگران را نادیده می‌گیرد.»[12] علامه‌ی شهید تأکید می‌کند که نه هر چه از یک قلمرو جغرافیایی خاص برخاست ملی قلمداد می‌شود و نه هر چه از قلمرو جغرافیایی دیگری وارد شد، بیگانه به شمار می‌رود. اگر امری از ملیت خاصی، رنگ نپذیرفته باشد و نقش آن را دارا نباشد و هم‌چنین ملت مورد نظر آن را با رغبت و اختیار خود پذیرفته باشد، آن امری، خودی و غیر اجنبی خواهد بود.[13] به عنوان مثال، نظام سیاسی ایران در طول 25 قرن، نظام استبدادی بوده و پس از آن به نظام مشروطه تبدیل شده است. حال با توجه به قدمت نظام نخست و وارداتی بودن نظام دوم، آیا می‌توان نظام دوم را امری بیگانه معرفی کرد؟! پاسخ منفی است.[14] ناسیونالیسم را نباید به طور کلی محکوم کرد. ناسیونالیسم اگر تنها جنبه‌ی مثبت داشته باشد؛ یعنی موجب همبستگی بیش‌تر و رابطه‌ی حسنه‌ی بیش‌تر و احسان و خدمت بیش‌تر به کسانی که با آن‌ها زندگی مشترک داریم بشود، ضدّ عقل و منطق نیست و از نظر اسلام، مذموم نمی‌باشد. سپس علامه مطهری این پرسش را درباره‌ی اسلام مطرح می‌سازد که: آیا اسلام رنگ ملت مخصوص مثلاً عرب را دارد یا آیینی جهانی و عام است؟ در پاسخ به پرسش یاد شده جناب علامه به آیاتی از قرآن کریم استناد می‌کند که دلالت بر داعیه‌ی جهانی این دین دارند و هم‌چنین در مکه نازل شده‌اند. تصریح به نزول این آیات در مکه بدان دلیل است که برخی مستشرقین ادعا کرده‌اند که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در ابتدای دعوت خویش، تنها در پی هدایت قوم قریش و حداکثر شبه جزیره‌ی عربستان بود، اما پس از آن که با استقبال مواجه شد و آیینش رونق یافت، دعوت خود را به تمام اقوام و ملل تعمیم داد. آیت مکی یاد شده به این شرح هستند:[15] «ان هو الا ذکر للعالمین» [16] این قرآن جز تذکر و بیدار کننده‌ای برای جهانیان نیست. «و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا» [17] و ما تو را نفرستادیم مگر آن که برای همه‌ی مردم، بشارت دهنده و بیم دهنده باشی. «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر إن الارض یرثها عبادی الصالحون» [18] و همانا در زبور پس از ذکر نوشتیم که زمین به بندگان صالح من خواهد رسید. «یا ایها الناس إنی رسول الله الیکم جمیعا»[19] ای مردم، من فرستاده‌ی خدای به سوی همه‌ی شما هستم. افزون بر این، آیات دیگری در قرآن کریم وجود دارد که در آن اظهار نوعی تعزّر و بی‌اعتنایی به مردم عرب از نظر قبول دین اسلام شده است؛ به این معنا که آیین اسلام نیازی به شما ندارد، چون اگر شما اسلام را نپذیرید، اقوام و ملل دیگری در جهان هستند که به آن روی خواهند آورد: «فان یکفر بها هولاء فقد وکلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین»[20] اگر اینان ( اعراب) به قرآن کافر شوند، همانا ما کسانی را خواهیم گمارد که به آن کافر نشوند. «ان یشأ یذهبکم ایها الناس و یأت بآخرین و کان الله علی ذلک قدیراً[21]» ای مردم (عرب)! اگر خدا بخواهد شمارا می‌برد و دیگران را به جای شما می‌آورد، خدا بر هر چیزی توانا است. «و ان تتولوا یستبدل قوماً غیرکم ثم لایکونوا امثالکم» [22] اگر شما از دین روی گردانید، قومی دیگر جای شما را خواهند گرفت که مانند شما نباشند. بنابراین از نظر اسلام، قوم عرب و غیرعرب از نظر قبول یا رد اسلام برابر بودند و حتی عرب‌ها به دلیل بی‌اعتنایی‌هایی که به اسلام می‌کردند، مورد سرزنش قرآن کریم قرار می‌گرفتند. در واقع از آن جا که اسلام دینی نیست که تنها برای قوم خاصی آمده باشد، حیات و پیشرفت آن نیز وابسته به قوم خاصی نیست و هر قومی از آن روی گردان شوند، قوم دیگری به آن روی خواهند آورد.[23] از سوی دیگر اسلام به هیچ رو، تعصب‌ها و تفاخرهای قومی، نژادی و ملی را تأیید نمی‌کند. اسلام در منطقه‌ای ظهور کرد که خویشاوند پرستی و تفاخر به قبیله و نژاد، به صورت گسترده و دیرینه‌ای وجود داشت. قرآن کریم آشکارا تمام، احساسات غلیظ و پررنگ قومی و عشیره‌ای را از رسمیت انداخت و معیار و مقیاس دیگری را بنا نهاد: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل تعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم»[24] ای مردم! ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و شما را به صورت گروه‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا به این وسیله، یک‌دیگر را باز شناسید. همانا گرامی‌ترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست. افزون بر این، سیره‌ی پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در نفی معیارهای قومی و قبیله‌ای و نهی از برتر قلمداد کردن عرب بر غیرعرب، جهت گیری فکری و فرهنگی اسلام را به خوبی روشن ساخت.[25] آن حضرت همواره با هر نوع نگرش قوم مدارانه مقابله می‌کرد و اجازه نمی‌داد چنین روحیه‌ای در میان مسلمین گسترش یابد: «تأکیدات رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) درباره‌ی بی‌اساس بودن تعصبات قومی و نژادی، اثر عمیقی در قلوب مسلمانان، بالاخص مسلمانان غیر عرب، گذاشت. به همین دلیل، همیشه مسلمانان (اعم از عرب و غیر عرب) اسلام را از خود می‌دانستند نه بیگانه و اجنبی و به همین جهت، مظالم و تعصبات نژادی و تبعیضات خلفای اموی نتوانست مسلمانان غیر عرب را به اسلام بدبین کند؛ همه می‌دانستند حساب اسلام از کارهای خلفا جداست.»[26] علامه مطهری تأکید می‌کند که ملیت گرایی از آن جا که موجب انشقاق و اختلاف میان مسلمین می‌شود، به وحدت مسلمین و کلیت جامعه‌ی اسلامی آسیب وارد می‌سازد: «گذشته از این که فکر ملیت پرستی بر خلاف اصول تعلیماتی اسلامی است زیرا از نظر اسلام همه‌ی عنصرها علی السواء هستند، این فکر مانع بزرگی است برای وحدت مسلمانان.» [27] آیین اسلام از ملت‌ها و اقوام مختلف، یک واحد اجتماعی کلان به نام «جامعه‌ی اسلامی» پدید آورد که افراد آن از هویت واحد و مشترکی برخوردار بودند؛ یعنی همگی در پی ارزش‌ها و آرمان‌های یکسانی بودند و نوعی همبستگی فرهنگی (مکتبی) میان آن‌ها وجود داشت. این واحد اجتماعی کلان- «جامعه‌ی اسلامی» - اکنون نیز وجود دارد و زنده است. بنابراین، «اسلام قرن‌هاست که وحدتی بر اساس فکر و عقیده و ایدئولوژی به وجود آورده است.»[28] حتی در مبارزاتی که در طول قرن بیستم به وسیله‌ی مسلمانان در کشورهای اسلامی بر ضد استعمار صورت گرفت و منجر به شکستن زنجیر استعمار گردیده بیش از عامل ملیت و گرایش‌های ملی، اسلام مؤثر بوده است.[29](*) پی نوشت ها: [1] . National identity. [2] . Nationality. [3] . Collective identity. [4]. مرتضی مطهری؛ خدمات متقابل اسلام و ایران؛ ص 53- 52. [5] . سوره‌ی حج، آیه‌ی 78. [6] . سوره‌ی انعام، آیه‌ی 161. [7] . مرتضی مطهری؛ خدمات متقابل اسلام و ایران؛ ص 53 . [8] . همان، ص 54 . [9] . همان. [10] . Nationalism. [11] . همان، ص 58. [12] . همان. [13] . همان، ص 61. [14] . همان، 60. [15] . همان، صص 67-63. [16] . سوره‌ی تکویر، آیه‌ی 27. [17] . سوره‌ی سباء، آیه‌ی 28. [18] . سوره‌ی انبیاء آیه‌ی 105. [19] . سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 158. [20] . سوره‌ی انعام، آیه‌ی 89 . [21] . سوره‌ی نساء آیه‌ی 133. [22] . سوره‌ی محمد آیه‌ی 38 . [23] . مرتضی مطهری؛ خدمات متقابل اسلام و ایران؛ ص 64. [24]. سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 13. [25] . مرتضی مطهری؛ خدمات متقابل اسلام و ایران؛ صص 69- 67. [26] . همان، ص 69. [27] . همان، ص 48. [28] . همان، ص 49. [29] . همان. * مهدی جمشیدی؛ محقق و نویسنده/برهان/۱۳۹۰/۸/۲۱ .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image