قبله در هفت آسمان /

تخمین زمان مطالعه: 21 دقیقه

چنین تصویری بیان ناشیانه ای از یک حقیقت متعالی است. برای اینکه بتوانیم تصویری درست از این حقیقت ارائه دهیم ناچاریم برخی مطالب فلسفی را تقدیم حضور کنیم.الف ـ عوالم طولیدر حکمت اسلامی طبق براهین عقلی عالم خلقت را به سه مرتبه ی کلّی تقسیم کرده اند که عبارتند از : عالم طبیعت و دو مرتبه از عالم غیب که همان ملکوت و جبروت باشد.


چنین تصویری بیان ناشیانه ای از یک حقیقت متعالی است. برای اینکه بتوانیم تصویری درست از این حقیقت ارائه دهیم ناچاریم برخی مطالب فلسفی را تقدیم حضور کنیم.الف ـ عوالم طولیدر حکمت اسلامی طبق براهین عقلی عالم خلقت را به سه مرتبه ی کلّی تقسیم کرده اند که عبارتند از : عالم طبیعت و دو مرتبه از عالم غیب که همان ملکوت و جبروت باشد. چنین تصویری بیان ناشیانه ای از یک حقیقت متعالی است. برای اینکه بتوانیم تصویری درست از این حقیقت ارائه دهیم ناچاریم برخی مطالب فلسفی را تقدیم حضور کنیم.الف ـ عوالم طولیدر حکمت اسلامی طبق براهین عقلی عالم خلقت را به سه مرتبه ی کلّی تقسیم کرده اند که عبارتند از : عالم طبیعت و دو مرتبه از عالم غیب که همان ملکوت و جبروت باشد. 1ـ عالم عقل یا عالم عقول یا عالم مفارقات تامّ یا عالم ارواح یا عالم جبروت یا ملکوت اعلی و ... :این عالم از مادّه و آثار مادّه مثل حرکت ،زمان ، مکان ، کیفیت ، کمّیت و... منزه است ؛ و از حیث وجودی قویترین مرتبه ی عالم است ؛ و تقدّم وجودی بر تمام عوالم خلقت دارد. البته باید توجّه داشت که مراد از این تقدّم وجودی ، تقدّم زمانی و مکانی نیست ، چون در عالم عقل ، زمان و مکان معنی ندارد؛ لذا پرسش از« کی و کجا بودن » در مورد این عالم نیز بی معنی است. این عالم بر تمام عوالم خلقت احاطه ی وجودی داشته و علّت آنهاست. امّا این احاطه مثل احاطه ی یک شیء مادّی بر شیء مادّی دیگر نیست ؛ بلکه مثل احاطه ی عقل است بر ذهن. این عالم را از این جهت که شباهتی با عقل انسان دارد و موجودات آن ( ملائک عظام ) همگی از سنخ عقلند ،عالم عقل یا عقول می نامند.2ـ عالم مثال یا عالم برزخ یا عالم مفارقات غیر تامّ یا عالم ملکوت سفلی یا عالم خیال منفصل یا... :این عالم نیز از مادّه و برخی آثار مادّه مثل حرکت و زمان و مکان و انفعال منزّه است ؛ ولی برخی از آثار مادّه مثل کیفیّت و کمیّت در آن وجود دارد ؛ لذا برخلاف عالم عقل ، موجودات آن دارای شکل و رنگ واندازه و امثال این مقولاتند .این عالم از حیث وجودی ضعیفتر از عالم عقل (جبروت) و معلول آن است ولی از عالم مادّه قویتر بوده بر آن احاطه ی وجودی داشته و علّت آن است. موجودات این عالم از نظر غیر مادّی و لا مکان و لازمان بودن شبیه موجوداتی هستند که انسان در خواب می بیند یا در ذهن و خیال خود تصوّر می کند. لذا این عالم را از آن جهت که شباهتی با قوّه ی خیال و ذهن انسان دارد ، عالم خیال منفصل نیز می نامند ؛ و از آن جهت که از نظر شدّت و رتبه ی وجودی بین عالم عقل و عالم مادّه واقع شده است عالم برزخ می گویند.در مورد این عالم نیز پرسش از« کی و کجا بودن » بی معنی است ؛ چون منزّه از زمان و مکان می باشد. این عالم به اعتبار سیر نزولی موجودات مادّی ، در روند پیدایش و سیرصعودی آنها در بازگشت به مبداء خویش ، به دو قسم برزخ نزولی و برزخ صعودی یا مثال نزولی و مثال صعودی تقسیم می شود. لذا مراد از عالم برزخ در زبان دین و متشرّعه همان برزخ صعودی است که آدمی و دیگر موجودات بعد از مرگ وارد آن شده و با بدن مثالی و غیر مادّی در آن به سر می برند. لازم به ذکر است که در این عالم ، بر خلاف دنیا ، همه چیز دارای حیاتی آشکار است. احاطه ی این عالم بر عالم مادّه نظیر احاطه ی ذهن است بر موجودات ذهنی ؛ که از سنخ احاطه ی مادّی نیست. چون ذهن مانند ظرفی خالی نمی باشد ؛ بلکه حقیقتی است مجرّد.3ـ عالم مادّه یا عالم ناسوت یا عالم طبیعت یا عالم مرکّبات و ... : این عالم همان عالمی است که ما هم اکنون در آن زیست می کنیم . بارزترین مشخّصه ی این عالم ، زمان و حرکت است ؛ و حرکت یعنی خروج تدریجی جسم از حالت بالقوّه برای رسیدن به حالت بالفعل ؛ و زمان عبارت است از مقدار حرکت. این عالم از حیث وجودی دارای ضعفترین مرتبه است؛ و زمان و مکان از خصوصیّات ذاتی(جوهری) آن است ؛ لذا فرض موجود مادّی بدون زمان بی معنی است. موجودات این عالم برخلاف موجودات دو عالم قبلی دائماً درحال تغییر و به فعلیّت رسیدن و استکمالند و مقصد نهایی موجودات این عالم ، عالم مثال(ملکوت سفلی) و عالم عقل(جبروت و ملکوت اعلی) است ؛ یعنی موجودات این عالم در اثر حرکت جوهری به سوی مجرّد شدن می روند و در واقع مرگ موجودات مادّی همان لحظه رسیدن آنها به تجرّد برزخی است.از آنچه پیشتر گفته شد معلوم می شود که رابطه این عوالم سه گانه با همدیگر رابطه ی طولی است؛ یعنی عالم مثال باطن و حقیقت عالم مادّه و عالم عقل باطن و حقیقت عالم مثال است ؛ و نسبت باطن به ظاهر مثل نسبت معنی به کلمه است. معنی نه در داخل کلمه است و نه در خارج آن ؛ چون خارج و داخل از مشخّصات امور مادّی است و معنی ، امر مادّی نیست . عالم مثال و عقل نیز نه داخل در عالم مادّه اند و نه خارج از آن ، بلکه باطن و باطن باطن آن هستند. منظور از رابطه ی طولی بین عوالم نیز همین است ؛ لذا نباید رابطه ی طولی را مانند پله های یک نردبان یا کراتی تو در تو در نظر گرفت. برای فهم درست این رابطه ، بهتر است انسان عوالم وجودی خویش را درست بشناسد. قوّه خیال و عقل انسان ، نه داخل بدن مادّی هستند نه خارج از آن ، بلکه باطن آنند. لذا خیال آدمی از سنخ مثال و ملکوت سفلی و عقل انسان از سنخ عالم عقول و جبروت و ملکوت اعلی است. و این دو ، یعنی خیال و عقل از شئون روح انسان هستند ؛ لذا روح نیز نه داخل بدن است نه خارج از آن ؛ بلکه در طول و باطن آن است. از این رو امیر المومنین (ع) فرمودند : «الروح فی الجسد کالمعنی فی اللفظ . ـــ روح در جسد مانند معناست در لفظ. » (مستدرک سفینة البحار، شیخ علی النمازی ، ج4 ، ص 217 )حکما با اقتباس از آیات قرآن کریم ــ که به برخی از آنها در سطور زیر اشاره می شود ــ عالم عقول و عالم مثال را عالم امر و عالم مادّه را عالم خلق نیز می گویند :« أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ » (الأعراف : 54)« یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ » (السجدة : 5)« وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً. » (الإسراء : 85)« وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ.» (القمر : 50)« إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ » (القمر: 49 و 50)ـ اشاره به برخی آیات و روایات در باب عوالم سه گانه ی کلّی 1ـ قال الصادق(ع):« انّ اللَّه عزّ و جلّ خلق ملکه على مثال ملکوته، و اسّس ملکوته على مثال جبروته لیستدلّ بملکه على ملکوته و بملکوته على جبروته. ــــــ همانا خداوند عزّ وجلّ عالم ملک خویش را به سان ملکوتش آفرید ؛ و ملکوتش را به سان جبروتش تأسیس نمود تا با ملکش به ملکوتش استدلال کند( یا استدلال شود) و با ملکوتش بر جبروتش» (منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح ، مقدمه 2 ،ص26 ) 2ـ حق تعالی می فرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ــــ و هیچ چیزی نیست مگر آن که خزائن آن نزد ماست ؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معلوم و معیّن »(الحجر: 21)3ـ امام صادق (ع) به نقل از اجدادش (ع) فرمود:« فِی الْعَرْشِ تِمْثَالُ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَالَ وَ هَذَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ: وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُه . ـــــ در عرش نمونه ی هر آنچه خدا در خشکى و دریا آفریده موجود است ؛ و اینست تاویل قول خداوند متعال که فرمود:«هیچ چیزى نیست مگر آنکه خزائن آن نزد ماست؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معیّن و معلوم »(بحار الأنوار؛ ج 55 ؛ص 34 ) در عرفان نظری افزون بر سه عالم کلّی پیش گفته ، مرتبه ی بالاتری از وجود نیز مطرح است که عرفا از آن تعبیر به عالم لاهوت ، عالم اسماء و صفات الهی ، عالم ربوبی ، نظام ربوبی ، و ... می کنند. لکن تعبیر عالم در مورد این مرتبه از وجود ، به تصریح خود اهل عرفان ، با نوعی تسامح است. به نظر اهل عرفان ، مراد از عالم امر در آیات الهی این عالم است نه عالم عقول و عالم مثال. لذا از دید عرفا همه ی عوالم سه گانه عالم خلقند. همچنین در منظر متوسّط نسبت ، عالم لاهوت به سه عالم دیگر نیز طولی است ؛ یعنی عالم لاهوت حقیقت و باطن سه عالم دیگر است ؛ امّا در نگاه عمیق و ژرف ، عالم لاهوت نه در طول سه عالم دیگر است نه در عرض آنها ؛ بلکه نسبت او به تک تک موجودات یکسان است. در تمثیلی نسبت لاهوت به موجودات عقلی و مثالی و مادّی را تشبیه نموده اند به نسبت آب به موج و قطره و دریا و حباب و آبشار و برف و یخ و باران و... ؛ یعنی همانگونه که هرکدام این امور غیر از همدیگر و غیر از آب هستند ولی چیزی جز آب هم نیستند ؛ و به تعبیر درست این امور گوناگون آب نیستند بلکه ظهورات آب هستند که نسبت آب به همه ی آنها یکسان است. حقیقت لاهوتی نیز در همه چیز و همه کس حاضر و نسبتش به همه چیز یکسان و از داشتن رتبه منزّه است. لذا گفته می شود اسماء الله ارکان هستی را پر کرده اند و همه چیز ظهور اسماء الهی است. در مثال دیگری رابطه ی لاهوت و اسماء الهی را نسبت به عالم هستی تشبیه نموده اند به اراده ی انسان نسبت به صورت خیالی او. انسان به محض اینکه اراده نماید می تواند دهها موجود خیالی را در ذهن خود به یک اراده پدیدار نماید. وقتی انسان چنین آفرینشی می کند در حقیقت این خود اراده ی واحد است که به صورت دهها موجود نمودار می شود ؛ لذا به محض اینکه شخص اراده ی خود را از آن موجودات خیالی منصرف نماید همگی فانی می شوند. این صور خیالی با اینکه ظهور اراده ی آدمی هستند ولی اراده نیستند برای مثال اگر انسان سیب و پرتقالی را در ذهن خود ظاهر نمود ، آنها سیب و پرتقال خواهند بود نه اراده ؛ ولی در عین حال چیزی جز ظهور اراده هم نیستند. همچنین این امور ذهنی اگرچه زیادند ولی کثرت آنها باعث کثرت اراده نمی شود. همچنین این صور داخل در اراده یا جزئی از اراده نیستند کما اینکه اراده هم نه داخل در آنهاست نه جزء آنها. نسبت اسماء خدا به موجودات نیز چنین است. لذا امیرمومنان (ع) فرمودند: « ٍ هُوَ فِی الْأَشْیَاءِ عَلَى غَیْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَى غَیْرِ مُبَایَنَةٍ فَوْقَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لَا یُقَالُ شَیْ ءٌ فَوْقَهُ وَ أَمَامَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لَا یُقَالُ لَهُ أَمَامٌ دَاخِلٌ فِی الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْ ءٍ فِی شَیْ ءٍ دَاخِلٍ خَارِجٌ عَنِ الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْ ءٍ مِنْ شَیْ ءٍ خَارِج . ــــــــ او در اشیاء است بدون ممزوج و مخلوط شدن با آنها ، از اشیاء بیرون است نه به صورت جدا بودن از آنها ، بر فراز تمام موجودات است و گفته نمی شود چیزى بر فراز او است. پیش همه ى موجودات است ولى به او پیش گفته نمی شود. داخل در همه ى موجودات است ولى نه مانند چیزى که در چیز دیگر داخل شود ، از همه چیز بیرون است ولى نه مانند خارج بودن چیزى از چیزی.» ( إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 2، ص 375 ) در ساحت لاهوت و بین خود اسماء و صفات خدا نیز نوعی رابطه ی ظهور و بطون و نوعی ترتیب برقرار است ، لکن نه از آن سنخ که بین عوالم سه گانه است و باطن همه ی اسماء الهی ، اسم الواحد ، و باطن الواحد ، الاحد است ، که اوّلین تجلّی اسمی کنه ذات باری تعالی بوده و سقف معرفت انسانی است ؛ لذا معرفت انسان کامل فراتر از آن راه ندارد. خلاصه بحث:پس عوالم خلقت در طول یکدیگرند امّا به آن معنا که گفته شد. لذا این رابطه ی طولی را نباید به شکل مادّی و مکانی و زمانی در نظر گرفت بلکه ارتباط آنها همچون رابطه ی روح ، عقل ، ذهن و موجودات ذهنی است. 2ـ با توجّه به مقدّمه ی فوق الذکر عرض می شود:کعبه ی زمینى و جسمانى ، در حقیقت ظهور کعبه ی ملائک و آن نیز ظهور عرش و عرش نیز ظهور حقیقت توحید می باشد. خداوند متعال می فرماید: « وَ إِنْ مِنْ شَی ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ــــ و هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن (حقایق) آن نزد ماست و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه ی معلوم و معیّن.» (الحجر:21) همچنین فرمود: « وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ ــــــ و این چنین ، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم ؛تا از اهل یقین گردد.» (الأنعام:75) و فرمود: « أَ وَ لَمْ ینْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ... ــــ آیا به ملکوت آسمانها و زمین نظر نمی کنید؟ ... » (الأعراف:185) و باز فرمود: « قُلْ مَنْ بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَی ءٍ ــــ بگو کیست که ملکوت هر چیزی به دست اوست؟» (المؤمنون:88)از این آیات بر می آید که دنیا و آسمان و زمین آن ، باطن و حقیقتی ملکوتی نیز دارند ؛ و این زمین و آسمان ، تنزّل یافته ی همان حقایق ملکوتی می باشند. همینطور موجودات روی زمین نیز باطن و ملکوتی دارند ؛ لذا فرمود: « وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس ــــ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است » (الحدید:25) همچنین فرمود: « یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیکُمْ لِباساً یواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیر ــــ اى فرزندان آدم! لباسى براى شما نازل نمودیم که اندام شما را مى پوشاند و مایه ی زینت شماست؛ امّا لباس پرهیزگارى بهتر است. » (الأعراف:26). همچنین در آیات و روایات تصریح شده که در روز قیامت ، مکانها به اعمالی که در آنها انجام شده شهادت خواهند داد و در آن روز زنده و عالمند. امکنه و ازمنه ی مقدّسه نیز طبق همین قاعده ، حقیقتی ملکوتی دارند. برای مثال کعبه حقیقتی مجرّد و غیر مادّی به نام ضرّاح یا بیت المعمور دارد که کعبه ی ملائک می باشد و در هر آسمانی از آسمانهای ملکوت نمودی دارد . خود آن بیت المعمور نیز تنزّل یافته ی عرش خداست ؛ و عرش خدا ـ که از سنخ علم بوده و منزّه از شکل و رنگ و اندازه است ـ ظهور چهار وصف اتمّ خداوندی است که عبارتند از: « سبحان الله و الحمد لله و لا اله الّا الله و الله اکبر» ؛ و عرش خدا را ظهوری است که آن را وجه الله گویند که کلّ هستی را پر نموده است ؛ لذا خداوند متعال فرمود: « وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیمٌ ــــ مشرق و مغرب ، از آنِ خداست ؛ و به هر سو رو کنید، وجه الله آنجاست. همانا خدا گستراننده ی علیم است.» (البقرة:115)« عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ سُئِلَ لِمَ سُمِّی الْکَعْبَةُ کَعْبَةً قَالَ لِأَنَّهَا مُرَبَّعَةٌ فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ صَارَتْ مُرَبَّعَةً قَالَ لِأَنَّهَا بِحِذَاءِ بَیتِ الْمَعْمُورِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ صَارَ الْبَیتُ الْمَعْمُورُ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّهُ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ صَارَ الْعَرْشُ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّ الْکَلِمَاتِ الَّتِی بُنِی عَلَیهَا الْإِسْلَامُ أَرْبَعٌ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ ـــــ از امام صادق علیه السّلام پرسیدند : چرا کعبه ، کعبه نامیده شد ؟ فرمودند: چون چهار گوش یا چهارضلعی است. گفته شد چرا چهار گوش شده؟ فرمودند: چون بر راستای بیت المعمور است که چهار گوش است. گفته شد: چرا بیت المعمور چهار گوش است؟ فرمودند: چون بر راستای عرش است که چهار گوش می باشد. گفته شد : چرا عرش چهار گوش شده؟ فرمودند: چون اساس اسلام بر چهار کلمه است ، سبحان، و الحمد للَّه، و لا إله إلّا اللَّه، و اللَّه أکبر. » (بحار الأنوار؛ ج 55 ؛ص5 ) « وَ رُوِی عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ لَوْ أُلْقِی حَجَرٌ مِنَ الْعَرْشِ لَوَقَعَ عَلَى ظَهْرِ بَیتِ الْمَعْمُورِ وَ لَوْ أُلْقِی مِنَ الْبَیتِ الْمَعْمُورِ لَسَقَطَ عَلَى ظَهْرِ الْبَیتِ الْحَرَام ... ــــــ امام صادق (ع) فرمودند: اگر سنگی از عرش فرو افتد در پشت بام بیت المعمور قرار می گیرد ؛ و اگر از بیت المعمور فرو افتد در پشت بام کعبه قرار می گیرد . ... ) ؛ یعنی اگر چیزی بر پشت بام کعبه باشد ، ملکوت آن شیء نیز بر پشت بام بیت المعمور خواهد ؛ و جبروت آن شیء بر فراز عرش ملائک خواهد بود.از این روایات شریفه و دیگر روایات به ضمیمه برخی آموزه های برهانی فلسفه ی اسلامی می توان استنباط نمود که بیت المعمور ، حقیقت ، باطن و صورت ملکوتی خانه کعبه است ؛ و عرش ، حقیقت و باطن بیت المعمور می باشد ؛ و حقیقت اذکار اربعه (سبحان، و الحمد للَّه، و لا إله إلّا اللَّه، و اللَّه أکبر ) ، باطن عرش الهی است ؛ و اسلام و توحید ناب ، ظهور تفصیلی این چهار ذکر می باشد. پس حقیقت توحید است که در مرتبه ی پایین تری به صورت عرش تجلّی نموده ؛ و عرش نیز در آسمان چهارم به صورت بیت المعمور ظهور کرده ؛ و بیت المعمور کعبه ی ملائک می باشد. کعبه ی زمینی نیز ظهور مادّی بیت المعمور است. پس رو کردن به کعبه در هنگام نماز و در سایر امور ، در حقیقت رو نمودن به توحید می باشد. ما روی ظاهر خویش را به سمت کعبه می کنیم تا صورت مثالی ما با بیت المعور همسو گردد ؛ و قلب ما با عرش پیوند بخورد و روح ما با اسماء الهی ملاقات نماید.بر این مبنا ، هر مکانی و هر لحظه از زمان و هر روز و هر ماهی حقیقتی در ملکوت دارد که قوام صورت مادّی این امور به آن حقیقت ملکوتی است. حقیقت این امور در هر مرتبه از وجود یکی است ؛ امّا ظهور دنیایی آنها دارای کثرت می باشد. برای مثال ، شب قدر در دنیا به تعداد سالهایی است که بر جهان گذشته است ؛ بلکه در هر سال به تعداد افقها شب قدر اعتبار می شود. ولی صورت ملکوتی شب قدر یک حقیقت مجرّده بیش نیست و در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که لیلة القدر حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ می باشد که یازده قرآن ناطق از وجود نوری او صادر گشته است. یعنی وجود نوری آن حضرت ، حقیقت ملکوتی و جبروتی لیلة القدر می باشد.همچنین هر مکان و روزی و بلکه هر لحظه ای فرشته ای دارد که حکم آن مکان و روز و ساعت را ندا می کند. و آن فرشته در حقیقت ، صورت ملکوتی این امور می باشد و آن احکام که آن ملک ندا می زند ، ویژگی ذاتی خود است. خلاصه ی سخن اینکه:مکانها و زمانها حقایقی مجرّد دارند که هر کدام خواصّ تکوینی و حکم خاصّ خود را دارند. و این امکنه و ازمنه ی فراوان دنیوی ظهورات و تنزّلات گوناگون آن حقیقت می باشند. احکام شرعی این امور دنیوی نیز در حقیقت تنزّل یافته ی همان خواصّ تکوینی حقایق ملکوتی آنها می باشند. این احکام تشریعی همگی اعتباری و قراردادهای الهی هستند ، امّا اعتبارهایی که پشتوانه ی تکوینی دارند ؛ لذا از طریق همین اعتبارات می توان به اصل آنها رجوع کرد. همانگونه که قرآن کریم ، در حقیقت علم خداست که ابتدا به عالم جبروت و از آنجا به عالم ملکوت تنزّل می یابد و از عالم ملکوت بر قلب رسول خدا و به ذهن شریف آن جناب نازل گشته به زبان مبارکش جاری می شود و در قالب کلمات اعتباری ظهور می یابد. لذا می توان از طریق همین کلمات به حقیقت ملکوتی و جبروتی و الهی قرآن کریم راه یافت. همچنین حقیقت قرآن وقتی در قالب کلمات اعتباری تنزّل می یابد ، قداست آن حقیقت نیز به صورت حکم اعتباری قداست کلمات قرآن تنزّل می یابد. لذا نمی توان بدون طهارت شرعی ـ که اعتباری است ـ به کلمات قرآن دست زد ؛ کما اینکه بدون طهارت فکری نمی توان به معارف قرآن نائل شد ؛ و بدون طهارت قبلی نمی توان از هدایت آن برخوردار گشت « ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین » ؛ و بدون طهارت ملکوتی نمی توان ملکوت قرآن را لمس نمود و ... . لذا این طهارات نیز مراتب طولی طهارت شرعی می باشند ؛ که مرتبه ی پایین آن اعتباری و باقی مراتب همگی تکوینی هستند.کعبه ی مادّی نیز بر همین مبنا ، ظهور جسمانی کعبه ی ملائک است که بیت المعمور نام دارد ؛ و آن نیز ظهور عرش است ؛ و عرش نیز ظهور توحید اسماء می باشد و توحید اسماء نیز ظهور توحید ذات است. لذا توجّه بدن انسان به کعبه ، علامت است که باید ملکوت انسان نیز توجّه کند به ملکوت کعبه که بیت المعمور باشد ؛ و قلب انسان نیز باید توجّه نماید به عرش ؛ لذا فرمودند: « أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَن ــ همان قلب مومن عرش خدای رحمان است » (بحار الأنوار ، ج 55 ،ص39 ) ؛ یعنی قلب مومنِ حقیقی ، باید با عرش خدا متّحد گردد. و امام صادق (ع) فرمودند: « الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیرَ اللَّه ـــ قلب ، حرم خداست ؛ پس در حرم خدا غیر خدا را ساکن نکن! » (بحار الأنوار ، ج 67 ،ص25 ). بالاتر از قلب ، سرّ آدمی است که باید توجّه به عالم اسماء الله نماید و اسماء خدا را قبله ی خویش قرار دهد ؛ و فراتر از آن ، مقام وحدت ذات آدمی است که در فارسی از آن تعبیر می شود به « من » ؛ و قبله ی این مرتبه از وجود انسان ، نیست مگر مقام احدیّت ذات خداوندی. 3ـ امّا گردش و چرخش زمین اثری در ملکوت آن و ملکوت موجودات آن ندارد ؛ همانگونه که اگر کلمه ی روی کاغذ را بچرخانی معنی آن در ذهن نخواهد چرخید و در عین حال ارتباطش را با کلمه از دست نخواهد داد. نیز اگر موجودات ذهنی را به گردش درآوریم ، قوّه ی خیال ما یا اراده ی ما که حقیقت آن صور می باشند نخواهند گردید. ما اراده می کنیم و سیبی در ذهنمان ظاهر می گردد. این سیب اراده نیست بلکه سیب است ؛ امّا جز اراده هم نیست ؛ لذا به محض اینکه اراده ی خود را از آن منصرف نماییم ، آن سیب ظهور خود را از دست خواهد داد. لذا سیب ذهنی اراده نیست بلکه ظهور اراده است در مرتبه ی پایین تر که همان ذهن باشد. حال اگر ما سیب ذهنی خود را بچرخانیم اراده ی ما نخواهد چرخید ؛ بلکه اراده ی ماست که اراده ی چرخش سیب می کند و در نتیجه سیب ذهنی می چرخد. لذا با چرخش زمین ، ملکوت زمین نخواهد چرخید بلکه ملکوت زمین است که اراده می کند تا زمین مادّی بچرخد. لذا زمین به واسطه ی ملکوت خویش موجودی است زنده و مختار. بر همین اساس است که خداوند متعال فرمود: « ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین ــــ سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالى که به صورت دود بود؛ به آن (آسمان) و به زمین فرمود: « بیایید خواه از روى میل و رغبت و خواه از روی اکراه و بی میلی!» آنها گفتند:« ما از روى طاعت و رغبت مى آییم » »(فصلت:11) ؛ فعل اختیاری بر دو گونه است: یا از روی میل و رغبت است یا با بی میلی و از روی اکراه است. لذا خداوند متعال فرمود: با اختیار خود بیایید ، حال یا با میل یا بی میل! و آنها گفتند: با میل و رغبت می آییم. جناب مولوی نیز فرمود:«گر تو را از غیب چشمی باز شد ـ با تو ذرّات جهان همراز شد ـ نطق آب و نطق خاک و نطق گِل ـ هست محسوس حواسّ اهل دل ـ جمله ذرّات عالم در نهان ـ با تو می گویند روزان و شبان ــ ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم ــ با شما نامحرمان ما خامشیم ـ چون شما سوی جمادی می روید ـ محرم جان جمادان کی شوید؟ ـ فاش تسبیح جمادات آیدت ـ وسوسه تـأویلها بزْدایدت ـ چون ندارد جان تو قندیلها ـ بهر بینش کرده ای تــــأویلها » (مثنوی معنوی) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image