روش سلوک عرفانی /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

چگونه به خدا نزدیک شویم؟ نزدیک ترین راه عارف شدن چیست؟


انسان برای اینکه به عرفان برسد باید دو مرحله قبلی سلوک را طی کند زیرا مراحل سلوک روی هم سه مرحله است. سلوک طبیعی و سلوک عقلانی و سلوک عرفانی. برای رسیدن به عرفان و سلوک عرفانی لازم است که سلوک طبیعی و سلوک عقلانی را گذرانده باشید. کسی که این مراحل سلوک را نگذراند نمی تواند مستقیم وارد عرفان شود و آمادگی این کار را به هیچ وجه ندارد. این کار درست مانند این است که شما از پله اول نردبان بخواهید مستقیم پایتان را روی پله آخر و بام بگذارید. هویت بشری و سلوک طبیعی! انسان سه نوع هویت و سلوک دارد. اولین آنها هویت بشری و سلوک طبیعی است. آنکه می خورد و می خوابد، ازدواج و آمیزش می کند، شهوت و غضب دارد، کار و تلاش طبیعی انجام می دهد، شاغل می شود بازنشسته می شود و مریض می شود و نهایتا می میرد، هویت بشری انسان است. واژه بشر از بشره است و به چهره ظاهری انسان اطلاق می شود، همان بدن عنصری است که از خاک و آب آفریده شده است. هویت بشری انسان از سنخ حیوان است؛ یعنی نوعی از انواع حیوانات محسوب می شود و تحت عنوان حیوان سخنگو تعریف می گردد و فرق او با حیوانات این است که این نوع بشر می تواند انسان شود و به خدا نزدیک شود و خلیفه خدا شود ولی سایر حیوانات نمی توانند. در قرآن کریم آمده است: اذ قال ربک للملائکه انی خالق بشرا من طین. زمانی را به یاد آر که پروردگارت به ملائکه فرمود: من می خواهم بشری بیافرینم از خاک.( ص،۷۱ ). خدای متعال آنگاه که بدن و هویت بشری انسان را تکمیل کرد و از روح خویش در او دمید و آدمی صاحب بعد مجرد انسانی شد به ملائکه فرمود بر او سجده کنند.فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین. ملائکه دربرابر هویت انسانی و الهی انسان سجده کردند. انسانیت. (حجر، ۲۹٫) شیطان این موضوع را درک نکرد و گفت او از خاک است و من از آتش و من برتر هستم و دچار تکبر شد و سجده نکرد و رانده شد. دلیل عدم پذیرش کفار نسبت به انبیای الهی نیز نگاه سطحی آنان به چهره ظاهری ایشان بوده است. سران آنها به سایر مردم می گفتند: چگونه کسی را به پیامبری می پذیرید که مانند شما بشر است. از آنچه شما می خورید و می نوشید، می خورد و می نوشد، ما هذا الا بشر مثلکم یاکل مما تاکلون منه و یشرب مما تشربون.( مومنون، 33)گویا آنان می دانستند که چهره بشری انسان نازل است و صلاحیت دریافت وحی و ارتباط با عوالم دیگر را ندارد، پیامبر باید کسی باشد که از بشر معمولی فراتر باشد. بدین خاطر انبیای الهی استدلال می کردند اگر چه ما ظاهرا مانند شما بشر هستیم، ولی با شما از این نظر که بر ما وحی می شود و هویت انسانی و الهی داریم متفاوتیم. قل انما انا بشر مثلکم یوحى الی.( کهف،۱۱۰٫) و یا در آیه ای دیگر دارد که - و اذ قال ربک للملائکه انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون. و یاد کن آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بر آنم بشری از گلی خشک برآمده از لایی بویناک بیافرینم. (حجر ۲۸). و نیز آمده است: و هو الذی خلق من الماء بشرا، و او کسی است که بشر را از آب آفرید.( فرقان، ۵۴ ). بشریت ما آمیزه ای از خاک و آب و عناصر مادی است. ازدواج و آمیزش یک عمل بشری است به همین دلیل هنگامی که حضرت مریم به داشتن فرزند بشارت یافت، فرمود: من چگونه می توانم صاحب پسری باشم، در حالی که هرگز بشری با من آمیزش نداشته است. قالت انى یکون لی غلام و لم یمسسنی بشر ( مریم،۲۰). بدن ابزار و مرکب راهواری است که باید سالک الی الله بر آن بنشیند و با کمک آن به ریاضت نفس بپردازد و روح خود را به تعالی برساند، کسی که بدن سالم و قوی ندارد، توان حرکت به سوی خدا را نیز نخواهد داشت، اگر چه اصل حرکت روحانی و معنوی است. نقش منفی بدن و طبیعت مادی، ایجاد گرایش های دنیوی، تحریک امیال غریزی، ایجاد تمایل نسبت به لذت های مادی و به چالش کشیدن انسان در عرصه انتخاب و گزینش است که البته وجود این چالش و درگیری در انسان، از آن جهت که زمینه اختیار و انتخاب آزادانه را فراهم می کند، نیز می تواند مفید و مثبت ارزیابی شود. تمام تلاش های انسان برای تامین معاش و تحصیل علوم طبیعی و تشکیل خانواده و حفظ سلامتی بدن و محیط اطراف خود و ارتقای موقعیت اقتصادی و اجتماعی و پیشرفت مادی، نوعی سلوک طبیعی و مادی محسوب می شود که در جای خود لازم است. پیامبر(ص)فرمود: من لامَعاشَ لَه، لامَعادَ لَه؛ هر کس معاش و زندگى مادى ندارد، معاد هم برایش وجود ندارد. فقر مادى، زاینده فقر معنوى است . یکی از شرایط مهم سلوک عقلانی و عرفانی این است که انسان به زندگی طبیعی خودش سروسامان درستی بدهد و معیشت اش تامین باشد.نهضت های عدالت خواهانه ای که اهل ایمان در آن مشارکت می کنند برای همین است که امکانات جامعه عادلانه تقسیم شود تا برای انسان امکان رشد معنوی وجود داشته باشد لذا برای رسیدن به امکانات مادی حتی باید جنگید و مبارزه کرد. بنابراین کسانى که ذلت اسارت استعمار و استبداد را پذیرا باشند، در آخرت نیز معذب خواهند بود؛ ولى آنهایى که براى نجات خویش از فقر جهاد و پیکار کنند، در جهان دیگر سرافراز و از نعمت هاى ابدى برخوردارند. وظیفه و اهداف اصیل سلوک طبیعی: 1- حفظ بهداشت و سلامتی بدن به عنوان بهترین مرکب برای روح و حقیقت انسان 2- تهیه ابزار و امکانات مورد نیاز زندگی طبیعی و تامین معاش و تشکیل خانواده و مانند آن. 3 استفاده از بدن و امکانات طبیعی و مادی در جهت سلوک عقلانی و عرفانی و رسیدن به کمال انسانی. هویت انسانی و سلوک عقلانی! گفته شد که انسان سه نوع هویت و سلوک دارد که دومین آنها هویت انسانی و سلوک عقلانی است! هویت بشری از جنس ماده و این جهانی است، اما هویت انسانی او از سنخ ملکوت و عوالم فرا طبیعی است. حیات معقول، یعنی زندگی مستند به حجت، در این نوع زندگی انسان دو گونه حجت دارد، حجت درونی که همان عقل و به تعبیری پیامبر درونی است و حجت بیرونی که دین و پیامبران الهی و عقول کامله هستند. در حیات معقول انسان باید برای تمامی افکار، عقاید، اخلاق و رفتار خود دلیل و برهان معقول و مشروع بیابد، برای هر انتخابی که انجام می دهد، استدلال منطقی داشته باشد و بر اساس اندیشه زندگی کند، نه امیال و خواسته های نفسانی و غریزی. انسان در ابتدا بر اساس ادراک غریزی و احساس نیازهای طبیعی، زندگی و رشد می کند، ولی بعد از سن بلوغ و تکلیف وظیفه دارد که زندگی خود را بر اساس اندیشه و عقیده سامان دهد و رشد عقلانی داشته باشد. هدف سلوک عقلانی رسیدن به عقلانیت دینی و الهی است، در ابتدا انسان در اثر انس با طبیعت درک عقلانی اش رنگ طبیعی و دنیوی دارد و اندیشه اش به سمت خواسته های مادی گرایش می یابد. عقلانیت مادی اگر با عقل دینی، مدیریت و کنترل نشود، منشا بسیاری از مفاسد فردی و اجتماعی خواهد شد، در حالی که ریشه تمام خوبی های انسانی در عقلانیت الهی و توحیدی نهفته است. قدرت مقاومت در برابر خواسته های افراطی نفس اماره و توان مدیریت غرایز بشری جز با عقلانیت قوی دینی و الهی امکان پذیر نیست و انسان های ضعیف العقل معمولا در برابر امیال نفسانی و شیطانی تسلیم می شوند. انسان در طبیعت پدید می آید، ولی نباید در طبیعت برای همیشه ماندگار شود، زیرا در این صورت هلاک خواهد شد، چون طبیعت هلاک شدنی است. کل شیء هالک الا وجه. (قصص، ۸۸) در سن تکلیف، آدمی ماموریت می یابد تا دامن از طبیعت بیرون کشد و به سلوک عقلی روی آورد و به حیات معقول که اصل انسانیت و اختیار او در آن شکل می گیرد، مهاجرت نماید. اگر انسان در طبیعت بماند، اهل دنیا شود و نتواند به زندگی عقلانی خود که همان حیات طیبه انسانی و ایمانی است، سامان دهد، از هیچگونه خطری در امان نیست و در نهایت اهل دوزخ خواهد بود.البته فیلسوف شدن و حیات معقول داشتن آخر راه نیست، عقیده، اندیشه، ایمان و عمل صالح داشتن، تازه ابتدای راه است، ماندگار شدن در عالم عقل نوعی عقب ماندگی سلوکی محسوب می شود. اهل معرفت پس از حیات معقول به وادی عشق و عرفان می رسند و از رابطه عاشقانه با خداوند و حالات خوش عارفانه لذتی سرشار می برند.هویت الهی و سلوک عرفانی! سومین بعد شخصیت انسان، پس از هویت بشری و انسانی، هویت الهی است که در سلوک عرفانی شکوفا می شود. سالک در مسیر تکاملی خود پس از گذر از عالم طبیعیت و ماده و تکمیل سلوک عقلانی به وادی عشق و عرفان می رسد و شیفته معرفت شهودی حقیقت وجود و محبوب هستی می شود. اگر انسان بخواهد به محبت خداوند برسد چاره ای جز سلوک عرفانی ندارد، او روح و هویتی الهی دارد که در عرصه حیات دل و سلوک عرفانی شکوفا می شود.در سلوک عقلانی عقل فرمان می دهد و مدیریت زندگی به عهده عقل انسان است، اما در سلوک عرفانی دل و عشق فرمان می دهد و سالک تابع احساس قلبی خود است. محبت عارف هیچ شباهتی به هوس اهل دنیا و طبیعت ندارد، عشق اهل دنیا، به مظاهر مادی هستی است و ریشه در شهوت، غریزه و امیال نفسانی دارد، ولی عشق عرفانی ریشه در معرفت عمیق و توحیدی ذات و صفات حق تعالی دارد. شروع سیر و سلوک و نفوذ به عالم عقل از طریق مطالعه، تحصیل دانش و تفکر آغاز و انجام می پذیرد و هرکز کسی بدون آگاهی قادر نیست حیات معقول و زندگی انسانی و اختیاری داشته باشد. اما وقتی از این وادی گذشت و به وادی عرفان رسید، در عشق به توحید می رسد، محبت الهی چنان بر قلب سالک مستولی می شود که حضور محبوب در قلب خویش را حس کند و تمام دلش به تصرف معشوق در می آید، آنگاه فکر کردن و سخن گفتن از غیر خدا و عشق ورزیدن به محبوب دیگر، خطایی نابخشودنی خواهد بود. سخن و راز و رمز عارفان در عشق الهی نهفته است. برای عارف بالله هیچ گفتنی همچون گفتن از خدا، سکر آور و مست کننده نیست. عارف در کلاس درس خود چیزی جز معرفت و عشق به محبوب عالم را به شاگردان خود نمی آموزد. برای کسانی که عشق حق تعالی را چشیده اند، واژه عرفان بسیار هیجان انگیز است.در عرفان تمام سخن بر سر این است که معشوق و محبوب هستی و انسان جز ذات باری تعالی نیست و همه عشق ها در عشق به حقیقت خلاصه می شود. در دیوان غزلیات عرفانی چون حافظ، تمام سخن از عشق و عاشقی و دوری از دوست و آرزوی وصال محبوب عالم است و عارف شکوه ای جز دوری از محبوب ندارد.عارف جز از خدا لذت نمی برند، جز از یاد خدا سیر نمی شود و جز از شراب طهور معرفت حق نمی نوشد. یاد خدا برای آنان عین شراب سکرآور است. عرفان، روبرو شدن و در برابر نشستن انسان با معبود و معشوق هستی و رویت خداوند در تمام مظاهر و جلوه های عشق الهی است. اگر شنیدید که شاگردان فلان عارف بعد از درس به حالت مستان در کوچه و خیابان می رفتند، تعجب نکنید، این بدین خاطر بوده است که استاد عارف همچون ساقی میخانه کاسه قلب شاگردان خود را از شراب طهور عشق و عرفان محبوب پر می کند. کسانی که این تجربه را دارند به خوبی این حالت را می شناسند، ولی کسانی که ندارند، چندان برای شان این مستی قابل تصور نیست. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image