کلام /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

آيا درخواست قلم و كاغذ توسط پيامبر(ص) در آخرين ساعات عمر شريفش دليل بر اين نيست كه پيامبر تا آن زمان، جانشيني براي خود تعيين نكرده بودند؟


مسأله جانشيني پيامبراكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ از جمله حوادث مهم تاريخ اسلام است و بحث از حقانيت اين جانشيني و عهده دار شدن زمام امور مسلمين پس از رحلت، انديشمندان و متكلمين مسلمان را (شيعه و سني) بر آن واداشته كه در اطراف آن به گفتگوهاي فراوان بپردازند. براساس ديدگاه شيعه پاسخ اين پرسش منفي است چرا كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در زمان و مكانهاي متعددي به معرفي جانشين پس از خود پرداخته كه در ادامه به يك شاهد قرآني و يك دليل روايي اشاره خواهيم كرد اما قبل از آن، بايد پرده از راز عمل آن حضرت برداشت كه چرا در آن لحظات آخر، قصد داشت دوباره نسبت به جانشيني پس از خود تأكيد كند و آيا توفيق به ابلاغ عمل خود شد؟ برای بررسي اين راز و موفقيت حضرت، دلائل قرآني و روايي را بيان مي كنيم: فعاليت هاي سرّي و زيرزميني برخي از صحابه و سرپيچي از اطاعت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در رفتن به سپاه اسامه، پيامبر را بر آن داشت تا اقدام به عملي كند تا آن فعاليت هاي مرموز را خنثي سازد لذا حضرت با وجود تب شديد، وارد مسجد شد و با صدايي بلند فرمود: اي مردم! آتش (فتنه) برافروخته شده، و فتنه مانند پاره هاي شب تاريك روي آورده، و شما هيچ نوع دستاويزي بر سد من نداريد. من حلال نكردم مگر آنچه را كه قرآن حلال نموده و تحريم ننمودم مگر آنچه را كه قرآن، آن را تحريم نموده است. با وصف موجود، بدخواهان كه منتظر رحلت حضرت بودند تا فرمانروايي امت اسلامي را قبضه كنند، اما پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه نگران سرنوشت اسلام و تفرقه مسلمين بود، براي پيشگيري از انحراف در مسئله خلافت و اتمام حجت با مردم، درخواست قلم و دوات نمود تا براي آخرين بار، با سندي مكتوب، خلافت اميرالمؤمنان و اهل بيت خود را تحكيم نمايد و مطلبي را املا نمايد تا امت اسلامي هيچ گاه به ضلالت نيفتد. در اين لحظه گرچه عده اي به مخالفت برخاستند و حضرت را متهم به هذيان گويي كردند. اما پيامبر محتواي نامة خود را بگونه اي ديگر به مردم ابلاغ فرمود و به گواهي تاريخ در حالي كه رنج و درد بيماري، سخت او را آزار مي داد، يك دست بر شانة علي ـ عليه السّلام ـ و دست ديگر بر شانة ميمونه كنيز خود وارد مسجد شد، و با قرار گرفتن بر بالاي منبر فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانبها مي گذارم؛ در اين لحظه مردي برخاست و پرسيد مقصود از آن دو چيز گرانبها چيست؟ چهرة پيامبر برافروخت و فرمود خود شرح مي دهم جاي پرسش نيست سپس فرمود: يكي قرآن و ديگري همان عترت من است. خلاصه سخن تا اينجا بيان راز عمل رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و توفيق او در ابلاغ محتواي نامه خود بود كه به طور بسيار مختصر اشاره شد. اما دلائلي كه بيانگر امامت علي ـ عليه السّلام ـ قبل از آخرين درخواست رسول خداست؛ 1. آية تبليغ: يا ايها الرسولَ بلّغ ما أنزل اليك من ربّك و ان لَم تفعل فما بلّغتَ رسالته و الله يعصمك من الناس اِن الله لايهدي القوم الكافرين اي پيامبر: آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملاً (به مردم) برسان؛ و اگر (اين كار را) نكني رسالت خود را انجام نداده اي. خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم حفظ مي كند و خداوند جمعيت كافران را هدايت نمي كند. با تفكر و تعمق در آيه شريفه اين سؤال مطرح مي شود كه براستي چه چيزي، پس از 23 سال رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، تا واپسين روزهاي عمر شريفش، بطور رسمي مطرح نشده اما حال از او قصد ابلاغ آن را دارند و آن مسئله چقدر مهم است كه هم طراز با نبوت قرار داده شده است؟ و اين مسئله چقدر مهم است كه بر اساس ذيل آيه شريفه عده اي حاضرند وجود مقدس حضرت را از ميان بردارند. از آنجا كه مسلمانان بيش از 20 سال نماز مي خوانند و روزه هم پس از هجرت بر مردم واجب شده و از سال دوم هجرت جهاد هم آغاز شده و حج هم وجوب آن براي مردم بيان شده، پس تنها چيزي كه باقي مي ماند و آنقدر خطير و بزرگ است كه همسان و همسنگ با نبوت است، آن چيزي جز امامت و ولايت و جانشيني پيامبر نخواهد بود. اگرچه مسئله ولايت علي ـ عليه السّلام ـ در جاهاي متعددي بيان شد اما هيچ گاه در اين مقياس وسيع، در حجة الوداع، با آن توصيف كه در آن صحراي داغ مردم از نقاط مختلف يمن، مدينه در يك جا گردهم بيايند بيان نشده بود. يك شاهد بر اين كه آيه به مسأله جانشيني پيامبر اشاره دارد و آن جانشين هم غير از علي ـ عليه السّلام ـ كسي ديگر نيست اين است كه مخالفتهاي فراواني در آن صحرا نسبت به مطلب ابراز شد كه براساس روايتي شخصي نزد رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمد و با حالت اعتراض عرض كرد: اگر آنچه امروز گفته اي از ناحية خداوند بوده از او بخواه عذابي بر من فرو فرستد و مرا نابود كند. نكته و شاهد ديگر اينكه فخررازي كه از علماي مورد اطمينان و طراز اول اهل سنت مي باشد در ذيل آية شريفه گفته است: اين آيه در مورد علي ابن ابيطالب نازل شده است. هنگامي كه اين آيه شريفه نازل شد پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ دست علي را گرفت و فرمود: من كنت مولاه، فعلي مولا، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه سپس عمر با علي ـ عليه السّلام ـ ملاقات كرد و به آن حضرت عرض كرد: اي فرزند ابوطالب اين فضيلت و مقام بر تو مبارك باشد تو امروز مولا و رهبر من و همة مردان و زنان مسلمان شدي. اما از جمله رواياتي كه بر جانشيني علي ـ عليه السّلام ـ بعد از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ اشاره دارد حديث منزلت مي باشد. پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: انتَ مني بمنزلةِ هارون مِن موسي الا انّه لا نبي بعدي. : اي علي تو نسبت به من، همانند منزلت هارون به موسي را داري جز اينكه بعد از من پيامبري نيست. بر اساس حديث شريف حضرت علي ـ عليه السلام ـ ، تمام مقام و منزلت پيامبر به جز نبوت را دارد. روشن ترين مقاماتي كه هارون نسبت به موسي ـ عليه السّلام ـ داشته عبارتند از وزارت، شركت در امور رسالت، وجوب اطاعت مردم از هارون كه در آيه 29 به بعد سورة طه درخواست موسي براي هارون چنين است: وزيري از اهلم برايم قرار بده، هارون برادرم را، بوسيله او پشتم را محكم كن، و او را شريك كارم قرار بده. و در آيه 142 اعراف به هارون گفت: خليفه ام در ميان قومم باش، اصلاح كن و راه مفسدان را مپيماي. علامه سيد شرف الدين صاحب كتاب ارزشمند المراجعات مي فرمايد: هركس در اين سخن پيامبر دقت كند و آنچه در تفسير آيه 67 سوره مائده بيان شده كه و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته هم بنگرد مي يابد كه هر دو يك هدف را تعقيب مي كند. ممكن است به ذهن خواننده اين شبهه خطور كند كه حديث منزلت در واقعه جنگ تبوك اتفاق افتاده و پيامبر، حضرت را بجاي خود در همان موقعيت زماني قرار داده، بنابراين از اين حديث عموميت جانشيني علي ـ عليه السّلام ـ حتي بعد از رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ استفاده نمي شود. پاسخ اين شبهه اين است كه حديث منزلت در غير از غزوه تبوك هم از زبان رسول خدا صادر شده كه به دو نمونه اشاره مي كنيم: 1. ام سلیم كه از زناني بود كه در راه اسلام متحمل بلاهاي زيادي شد، پيامبر براي او نقل حديث مي فرمود در يكي از روزها به او فرمود: اي ام سليم! گوشت علي از گوشت من و خون او از خون من است، او نسبت به من همچون هارون نسبت به موسي است. بر خواننده گرامي پوشيده نخواهد بود كه اين حديث نه در جريان خاص بلكه فقط به خاطر ابلاغ وظيفه و نصيحت در بيان منزلت علي ـ عليه السّلام ـ بيان شد. 2. همچنين، روزي ابوبكر، عمر، و ابو عبيده جراح پيش پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بودند. آن حضرت دست بر دوش امام علي ـ عليه السّلام ـ گذاشت سپس فرمود: اي علي تو نخستين شخصي از مؤمنان هستي كه ايمان آورده اي و اولين نفري هستي كه اسلام پذيرفته اي و تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسي مي باشي. علاوه بر اين دو حديث شريف، حديثي كه در غزوه تبوك در منزلت حضرت بيان شده نيز دلالت بر عموميت دارد از اين رو ولو در مورد خاصي(جانشيني حضرت در مدينه در غزوه تبوك) بيان شده باشد آن را از عموميت خارج نمي كند به عنوان مثال اگر پزشكي بيمار خود را كه در حال خوردن خرماست از خوردن شيريني نهي كند، عرف نهي پزشك را اختصاص به خرما نمي دهد بلكه اين نهي از خوردن تمام انواع شيريني خواهد بود و حديث مزبور هم شبيه مطلب مزبور مي باشد. بنابراين در عموميت و جانشيني علي ـ عليه السّلام ـ حتي بعد از رحلت آن حضرت هم دلالت مي كند. نتيجة سخن آنكه وصايت حضرت قبل از رحلت انجام گرفته است اما به دليل فضاي پديد آمده، حضرت این مطلب را بگونه اي ديگر ابلاغ فرمود. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image