عرفان‌های نوظهور /

تخمین زمان مطالعه: 34 دقیقه

در مورد عرفان هاى جدید توضیح دهید.


مى گفت : « چقدر بد از این بدتر نمى شود منظورش داستان « ده » بود یعنى همان روستاى « یازده برادر » . خوب بود کمى انصاف به خرج مى داد . او قصه « دهکده » را نشنیده بود . در ده هر چند « برادر راستگو » را به چاه انداختند ، اما آن ها بین « بد » و « بدتر » ، « بد » را انتخاب کردند و از قتل برادر ، دست کشیدند و نیز نخواستند از اصل ، « وجود برادر » را انکار کنند و همین قدر که با « پیراهن خون آلود » آمدند ، معلوم بود که سابقه رفاقت با برادر را به خاطر دارند و پذیرفته اند که « برادر » ، روزگارى در میان آن ها بوده است . بیچاره ها نتوانستند ببینند که برادر راستگو ، « سلطان قلب » پدر است . آن ها خواستند خود را با ترفند و توطئه ، به جاى برادر ، در قلب پدر جا دهند غافل از این که « جنس تقلبى » نمى تواند جاى « کالاى اصلى » را پر کند . آن ها فقط « زور » داشتند و در کنارش ، اندکى حیله و تزویر اما برادر راستگو ، همه چیز داشت . همه این ها به جاى خود ، اما برادرها یک چیز را فراموش نکردند که اگر برادر راستگو رفته ، پدر هست و همه به پدر احترام مى گذاشتند بماند که آن ها آخر سر ، نه تن ها قبول کردند که اشتباه کرده اند و از پدر عذرخواهى کردند ، بلکه در مقابل برادر راستگو نیز سر تعظیم فرود آوردند و از یاران او شدند . اما در دهکده ، نه فقط « برادرکشى » باب شده ، بلکه بعد از کشتن ، هم « قتل » را انکار مى کنند و هم « مقتول » را عجباً ! دهکده ، تماشاگر افرادى است که بعد از قتل برادر راستگو ، خودشان به جاى « برادر » مى نشینند و زیرکانه با همان اداهاى برادر راستگو ، جلوى چشم پدر و همسایه ها ظاهر مى شوند ، و مى گویند : « هر خدمتى که برادر به پدر و همسایه داشت ما همان را انجام مى دهیم » . بله ، این جا همان « دهکده ج . ه . ا . ن . ى » است . اوضاع دهکده ، تماشایى است . من که چیزهاى عجیب و باور نکردنى زیاد دیده ام حتماً شما هم دیده اید ! کودکى گرسنه که براى فرونشاندن گرسنگى خود ، با ولع ، دست به سوى « پفک » دراز مى کند یا فرد تشنه اى که از فرط تشنگى ، « نوشابه » سر مى کشد ! هر دو لذت مى برند و البته تسکین مى یابند و گویا به « آرامش » هم مى رسند هر چند آرامشى ناپیوسته و سطحى . مگر برادر راستگو چه گفت ؟ او مى گفت : سرشت حقیقت جوى آدمى ، در پى رسیدن به « معنویت راستین » است نه « کالاى بدلى » . او راست مى گفت . اوضاع دهکده را که دیده ایم ! من ، تو و او ، همه این جوش و خروش را در روان خود به وضوح ، نه فقط احساس ، بلکه لمس مى کنیم به گونه اى که گاهى ما را به تکاپو و حتى به زحمت مى اندازد . همه تشنه ایم و به دنبال « آب » ، سرگردان . . . و مسئله همین است که در دهکده ، « بازار » ، رونق گرفته ، اگرچه بازارى غیر متمرکز و گاهى مجازى و ناپیدا بازارى استثنایى و دیدنى ! مثلاً در این بازار ، بازاریاب ها بى کارند چون « عطش » و بى قرارى ، چنان بیداد مى کند که کافى است کسى در این بازار آشفته ، متاعى به دست گیرد و به مشترى بقبولاند که « این متاع ، تو را آرام مى کند » و در این صورت ، نه فقط مشترى به دنبال فروشنده داد مى زند ، بلکه دیده شده که فروشنده اى ، یک روزه به نان و نوایى رسیده و یا دیگرى که در یک شب ، بدون ابزار و خارج از آزمایشگاه ، به اختراعى بزرگ دست یافت و تمام شبکه هاى رادیو و تلویزیونى ، برایش تبلیغ کردند و افرادى هیجان زده ، برایش هورا کشیدند . در این بازار ، مشتریان بر خلاف تصور رایج ، اغلب ، کالا را نمى شناسند و به عرضه کننده ، اعتماد مى کنند این است که بسیار زیاد اتفاق مى افتند که « مس » به جاى « طلا » به فروش مى رسد و « سراب » جاى « آب » مى نشیند . شاید هم بتوان به آن ها حق داد زیرا « گمان مى کنند که داروى عرضه شده ، دواى درد آنهاست » . فروشنده ها به خوبى فهمیده اند که به سلیقه و ذوق مشترى ، باید احترام گذاشت . و آن ها قانون نانوشته « حق با مشترى است » را کاملاً مراعات مى کنند . « بدل » ها فراوانند به راحتى سکس و به نام عرفان ، فریاد مى شوند . مواد توهم زا و روان گردان ها نیز با همین برچسب عرضه مى شوند و جادو و افسون نیز با همین نام تبلیغ مى شود و خود زنى و خون خوارى و خشونت هم که گروهى را به نام معنویت خواهى مدرن به خود سرگرم نموده ، این گونه است . در « دهکده » ، اهالى ، ادعاى زنى را براى همدیگر زمزمه مى کنند که به « هرزگى » و « خود فروشى » شهره است و جوانان هم در محافل خود ، براى خنداندن همدیگر قصه این زن را حکایت مى کنند قصه این است که این زن به تازگى گفته که « عارف » شده و رسماً به یک « سازمان عرفانى » گرویده است . ( 1 ) اگر کسى به طور تصادفى ، در طلب رسیدن به قدرت هاى ماورایى برآید و بخواهد کشف و شهود را تجربه کند ، او را به افسون و جادو ، سوق مى دهند یا تسخیر طبیعت را پیش مى کشند و یا ارتباط با ارواح و جن راپیشنهاد مى کنند و یا اصلاً راهى را فرا روى او قرار مى دهند که در آن ، خدا به عنوان یک قدرت مغلوب و شکست خورده ، معرفى مى شود و « غلبه شرارت بر نور » به عنوان یک اصل مسلم ، عنوان مى شود و بالاتر این مى گویند : لازم است تسلیم قدرت غالب [ شیطان ] شویم تا بتوانیم از قدرت هاى شگرف شیطان و نیروهاى معنوى او ، در جهت تسلیم دیگران و پیشبرد اهداف خود ، سود جوییم . اوضاع دهکده به جاى خود ، محله خودمان هم کمى آشفته است نه فقط کشور ما ، بلکه طیف وسیعى از کشورها ، به ویژه دنیاى غرب ، « رویارویى با عرفان هاى جدید » را براى خود ، یک « مسئله » مى دانند . تنوع معنویت خواهى جدید به گونه اى است که « میلتون » ، محقق ادیان جدید ، از 2000 فرقه جدید معنویت گرا ، فقط در آمریکا نام مى برد . در برزیل ، فقط 4 میلیون روح گرا مشغول فعالیتند . ( 2 ) در « محله » ، « بازار واردات » ، گرم است البته بدون مالیات و آزاد از حق گمرک . دسته اى از کالاهاى وارداتى ، شرقى اند مانند بودا ، وساى بابا ، دالایى لاما و . . . و طیفى هم از غرب مثل اشو ، کوئیلو ، اکنکار و کاستاندا . . . به عرضه محصولات خود سرگرمند . گروهى هم محصول داخلند مانند فرقه هاى مختلف صوفیان از جمله گنابادى ، نعمت اللهى ، عرفان حلقه ( متعلق به محمدعلى طاهرى و . . . ) . تاسف بارتر این که به نام معنویت خواهى ، « جدایى دین از عرفان » و تفکیک « دیانت از معنویت » را شعار مى دهند و گاهى نه فقط جدایى عرفان از دیانت ، بلکه گاهى ارتباط معنویت با خداگرایى را هم انکار مى کنند . پاره اى از عرفان ها ، دینى محسوب مى شوند یعنى از دل ادیان الهى بر آمده اند مثل عرفان اسلامى ، مسیحى و یهودى هر چند تلقى و برداشت هر کلام از انسان ، با دیگرى ، تفاوت مبنایى دارد و آن چه به نام عرفان مسیحى و یهودى وجود دارد ، چون برخاسته از کتاب هاى تحریف شده این دو دین است ، به طور خالص ، دینى محسوب نمیشود و پاره اى دیگر از عرفان ها ، انسان گرا محسوب مى شوند مثل بودیسم ، هندوئیسم و . . . و پاره اى ناظر به طبیعت ( طبیعت گرا ) هستند مانند شمنیسم . عرفان تک بعدى از معنویت هاى کهن که بگذریم ، کلیدى ترین نکته در این باب ، این است که جنبش هاى معنوى جدید ، نیامده اند که به داد فطرت حقیقت خواهى و خداطلبى انسان برسند بلکه آمده اند تا بشر خسته از زندگى ماشینى را آرام کنند و روان ناآرام او را موقتاً تسکین دهند و به عبارت دیگر ، آمده اند تا انسان مدرن را با فرهنگ و تمدن جدید غربى ، سازگارى دهند و تحمل او را براى پذیرش وضع موجود ، بالا ببرند . بنابراین ، در این بازار ، « یافتن حقیقت » ، اهمیتى ندارد بلکه « تحصیل آرامش » ، مهم است و همه برنامه هاى به ظاهر معنوى و آیین ها و آداب ها ، براى « حل مشکلات موجود » طراحى شده اند نه براى تکامل و رشد . دالایى لاما در جواب این سوال که « بزرگ ترین آرزوى تان چیست » ، مى گوید : « خوراکى خوش و خوابى راحت » . ( 3 ) این کلام هرچند در ابتدا فریبنده به نظر مى رسد ، اما بعد از درنگى ، پرده کنار مى رود و معلوم مى شود که در مکتب وى ، پیمودن قله هاى معرفت و « زنده کردن ظرفیت هاى وجودى انسان » ، جایى ندارد و هدف نهایى از نظر وى ، آرامش در زندگى دنیایى است و بس . وى همچنین مى گوید : « امکان دارد کسى با پذیرش خدا ، آرامش یابد و دیگرى با انکار خدا و هر کسى باید به دنبال داروى مناسب خود باشد . ( 4 ) نکته دیگر ، این است که عرفان هاى کاذب ، بسیارى از ارزش هاى انسانى را براى تحصیل آرامش ، به قربانگاه مى برند به گونه اى که گاهى ستم نه تن ها قبحى ندارد ، بلکه ستم پذیرى نیز فضیلت محسوب مى شود و سکوت در برابر تجاوز ، فلسفه پیدا مى کند . فالون دافا معتقد است که « تلاش براى نجات مظلوم ، خیانت به اوست زیرا مانع تزکیه اوست و اصولاً اگر به کسى ظلم شود ، او در حال تهذیب نفس به سر مى برد و مظلوم ، همان کسى است که در زندگى هاى پیشین خود ، ظالم بوده است » . ( 5 ) عرفان هاى نو ظهور ، اغلب تک بعدى اند یعنى بر جنبه خاصى از روح یا روان یا ساحت وجود انسان ، تاکید دارند و از بقیه غفلت مى کنند . وین دایر در دستورى خطرناک ، به ظاهر ، صلح را تبلیغ مى کند اما مخالفت با جنگ و ترور را ضد معنویت مى خواند و مى گوید : به جاى این که بر ضد تروریسم و جنگ ابراز انزجار کنید ، طرفدار صلح باشید . . . اگرشما بر ضد چیزى باشید و با آن دشمنى نمایید ، نفاق و اختلاف در ضمیر شما نقش خواهد بست . . . بر ضد هر چیزى که بایستید همان چیز بر ضد شما خواهد ایستاد . . . عوض ابراز انزجار نسبت به مواد مخدر و مبارزه بر ضد آن ، کودکان را در انتخاب راه صحیح زندگى ، یارى دهید » . ( 6 ) در جهان امروز که فقط مخالفت گروهى اندک از انسان هاى آزاده با جنگ و ترور ، توانسته است اندکى از شدت خونریزى ها بکاهد ، باز وین دایر به نام « عرفان » و با شعار « حمایت از صلح ، نه مخالفت با جنگ » ، این گروه اندک را هم از صحنه خاریج مى کند . کدام گروه از این عرفان سود خواهد برد مستضعفین یا چپاولگران مظلومین و بیچارگان یا مستکبرین و کمپانى هاى سرمایه دارى ؟ روشن است که این عرفان در جهت صهیونیسم جهانى و سرویس هاى جاسوسى غرب ، ایفاى نقش خواهد کرد . تناقضات در عرفان هاى جدید ، هر چند دین و مذهب و در یک کلمه « شریعت » ، جایى ندارد ، اما یکى از تعارضات این عرفان ها این است که آن ها از یک طرف احکام عبادى و مناسک و عبادات رایج در ادیان را محکوم مى کنند و از طرف دیگر ، خود عبادت هایى جدید و مناسکى ویژه ، با آداب خاص به پیروان خود آموزش مى دهند مثلاً در مکتب اکنکار ، هر چند شریعت کنار گذاشته مى شود ، اما روزه روز جمعه ، لازم شمرده شده ، به این صورت که فرد در خانه بنشیند و از اجتماع ، کناره گیرد و ذهن خود را بر استاد زنده آک ، متمرکز کند و فقط به فکر او باشد . ( 7 ) در مرام اشو مراقبههایى با آداب خاص و اوقات خاص ، تبلیغ و توصیه مى شود . ( 8 ) عرفان هاى جدید هر چند مسجد و حسینیه و معبد و کلیسا را مردود اعلام کرده اند ، اما در عوض ، هر کدام به طریقى ، مکانى مقدس ابداع کرده و به عنوان « مکان عبادت » و « معبد مقدس » ، جایگزین کرده اند . اشو ، مکانى به نام « کمون بین المللى اشو » را در هند پایه گذارى کرد . ساى بابا ، کاخى به نام « آشیانه صلح برین » دارد که در اعیاد همه ادیان ، مراسمهایى در آن برگزار مى شود و این مکان ، محل ملاقات و تشرف ساى بابا است که پیروان وى در آنجا وى را دیدار مى کنند . پیروان مکتب اکنکار هر چند مکتب خود را جهانى اعلام کرده اند و آن را فرا مکانى مى دانند ، اما معبدى مقدس در یکى از شهرهاى آمریکا دارند هر ساله در سال روز تولد پال توئیچل ( بنیان گذار این مکتب که افسر نیروى دریایى امریکا بوده است ) در آن جا تجمع مى کنند . این مکان مقدس به « معبد زرین اک » مشهور است . لازم به یاد آورى است که پاره اى از فرقه هاى اسلامى ، مانند صوفیان که معمولاً میان هاى با مسجد و حسینیه ندارند ، « خانقاه » را به جاى آن برگزیده اند . در عرفان هاى جدید به جاى پیامبران ، عارف نماهاى عصر جدید قرار دارند و به جاى « منجى » و « موعود » ، امورى مثل « جنگیر » ، « جادوگر » و « مرتاض » ، معرفى مى شوند . از افول معنویت حقیقى و ظهور « معنویت هاى پفکى » در عصر جدید ، همین بس که پائولو کوئیلو که آثارش به بیش از 50 زبان ترجمه شده ، دو کتاب مستقل در باب جادوگرى دارد ( کتاب هاى بریدا و والکیرى ها ) و یک کتاب در باب روسپیگرى و فاحشهگرى ( یازده دقیقه ) نگاشته است و خود را به ناحق در حوزه معنویت و عرفان جا زده است . * در بسیارى از عرفان هاى جدید به جاى « حیات اخروى » که در همه ادیان الهى بر آن تکیه شده - تا جایى که یک سوم آیات قرآن در مورد زندگى پس از مرگ است - مفهومى به نام « تناسخ » وارد شده است . تناسخ به معنى وارد شدن روح فردى که مرده است ، در کالبد کودکى که تازه متولد شده و یا در جسم و تن موجوداتى دیگر و حتى در اشیاى بى جان است . روشن است که اگر زندگى اخروى و نعمت ها و لذات اخروى - آن گونه که در کتاب هاى آسمانى و به ویژه قرآن آمده است - به آدمیان غفلت زده در جوامع اروپایى و شرقى عرضه و معرفى شود ، آنان با از جان و دل ، آن را پذیرا مى شوند . این حیات ابدى که داراى پشتوانه منطقى ، عقلى و کلامى است ، عامل بزرگى براى تبلیع ادیان الهى خواهد بود و بشر جدید به جاى پناه بردن به دامن مدیتیشن و مراقبه و تناسخ ، زندگى بى رنج اخروى و دست یابى به بهشت برین را سرلوحه آمال خود قرار خواهد داد و بشر تشنه و سرگردان عصر جدید به زیر پرچم پیامبر الهى و شریعت نبوى ، جمع خواهد شد . بگذریم که تناسخ ، برهان محکمى ندارد و دانشمندان کلام و فلاسفه اسلامى ، دلایل گوناگونى بر رد تناسخ اقامه کرده اند . عرفان هاى نو با کدام هدف ؟ خواننده محترم این سطور را به « دو پرسش اساسى » زیر توجه مى دهیم : . 1 « غایت و مقصد » سیر عرفانى که مدعیان عرفان هاى نوپدید ادعا مى کنند ، چیست یعنى قله اى که سالک این مسیر بعد از طى طریق ، باید آن را فتح کند ، کدام است ؟ در هر فرقه ، جواب به این سوال هرچه باشد ، معیار دقیقى است که مى توان با نگاه به آن ، سستى یا اتقان شالوده آن مکتب را به دست آورد . بگذریم که در بسیارى از جنبش هاى معنوى ، واژه « رسیدن به حقیقت » به عنوان هدفى مشترک و البته مبهم ، معرفى شود . این اصطلاح ، هر چند به خودى خود درست است ، اما مشکل این جاست که هر کسى و هر گروهى ، حقیقت را به گونه اى تفسیر مى کند و حقیقت را همان چیزى مى داند که خودش معرفى مى کند . در بعضى از مکاتب ، « تسلط بر طبیعت » و کشف نیروهاى مرموز طبیعت ، به عنوان غایت معرفى مى شود و عارف ، کسى است که با این نیروها مرتبط است و آن ها را در جهت اهداف خود به کار مى گیرد مانند عرفان بومیان آمریکا و بعضى از عرفان هاى هندى . شمن ها چنین کارکردى دارند یعنى کسى که بتواند بر طبیعت تسلط یابد و نیروهاى طبیعى و ارواح را جهت شفاى بیماران و امورى از این قبیل ، به خدمت بگیرد . آنان دشمن واقعى را کسى مى دانند که در کارزار با نیروهاى طبیعى ، مثل دیوان ، ارواح و جنیان ، بتواند بر آن ها فائق آید . هدف در عرفان بودیسم ، « رهایى از رنج » ، ترسیم شده است یعنى رهایى از رنج زنجیره دارما و پیوستن به نیروانا ( فنا ) . ( 9 ) در قاموس بودیسم ، خدا ، جایى ندارد . بودیسم ، نظام فکرى زیبایى دارد ! اگر خدا که هم مبدا هستى و هم غایت هستى است ، حذف شود ، دنیا جز رنج و ناکامى و بدبختى ، چیزى نخواهد داشت . و به همین دلیل ، پاره اى از عرفاى بودیسم براى رهایى از این زنجیره رنج آور ، دست به خودکشى مى زنند . ( 10 ) دالایى لاما هدف از زندگى را شادمانى و سرور در همین زندگى دنیوى مى داند و مى گوید : « من بر این باور هستم که هدف اصلى زندگى ، جست وجوى خوش بختى است و این ، امرى بدیهى است . این که معتقد به این باشیم یا نباشیم و این که پیرو کدام مذهب هستیم ، تفاوت زیادى نمى کند . همه ما در زندگى خود دنبال چیزى مطلوب مى گردیم و به همین علت زندگى رو به سوى شادمانگى است » . ( 11 ) آن چه بیش از همه تکان دهنده است ، هدف و غایتى است که در {L= tm( =L} مدیتیشن متعالى ) ترسیم شده است . بنیان گذار این مرام به ظاهر معنوى ، ماهاریشى ماهش است که با ابتکارى بى نظیر و خلاقیتى مثال زدنى ، بزرگ ترین خدمت را به دنیاى غرب ارائه کرد . وى توانست مکاتب عرفانى شرق آسیا را براساس مبانى تمدن غرب ، عرضه نماید . این عرفان که مهم ترین عرفان پست مدرن است ، از یک طرف بودیسم و هندوسیم را با خود دارد و از طرف دیگر به اصالت انسان و دین زدایى ( اومانیسم و سکولاریسم ) که ریشه تمدن غرب است ، کاملاً پاى بند است . در این مرام ، عقیده بر این است که باید ذهن را سامان داد چون ریشه تمامى مشکلات به آشفتگى و پراکندگى ذهن بر مى گردد . نگاه متمرکز به شمع یا تکرار مداوم صداهاى بى معنا ( که نام آن را مراقبه مى گذارند ) همه و همه براى یک هدف است و آن ، همان تخلیه فشارهاى روحى و روانى است زیرا با این کار ، ذهن از مشغولیت هاى گیج کننده و استرس آور نجات پیدا مى کند . معلوم شد که چرا در این مرام ، عرفان هاى شرقى با مبانى غربى در این مرام ترکیب شده اند ، چون هدف در هر دو ، « فرار از رنج » است . بازگشت متوالى ارواح به عالم دنیا و تناسخ - که در عرفان هاى شرقى به جاى معاد و حیات اخروى نشسته است - کاملاً هم سو با فرهنگ و تمدن غربى است زیرا در هر دو ، خدا و پیامبران و شریعت ، محو شده اند و به عبارت دقیق تر ، هدف اصلى {L= tm، =L} تحصیل یک زندگى دنیوى آرام و راحت است آن هم بدون خدا و به همین جهت ، به صراحت اعلام کرده اند که مى توان بدون خدا و معاد ، آرامش معنوى را تجربه کرد . ( 12 ) مدیتشین به خوبى قادر است در برابر فشارهاى شکننده تمدن سرمایه دارى ، از پیروان خود ، افرادى مطیع و سر به راه ، تربیت کند و کسى هم تنه به تنه سرمایه دارى جهانى نزند . تربیت افرادى راضى و قانع ، غایت مدیتشین است که البته توانایى ها و استعدادها به طور خودکار در خدمت تحکیم نظام سرمایه دارى غربى قرار خواهد گرفت . وجه مشترک کتاب هایى که امروزه مدیتشین را تبلیغ مى کنند ، یک مطلب است و آن هم « کامیابى در زندگى شخصى و رضایت از محیط » است . بنابراین ، براى رسیدن به مدیتشین متعالى ، کسى حق ندارد به نیمه خالى لیوان فکر کند و همه باید خود را با این شرایط ، هماهنگ کنند و چون نمى توان جهان را تغییر داد باید اهداف و آرمان هاى خود را با نظام حاکم بر دنیا تطبیق داد . در یوگا با همه زیر شاخه هایش هرچند عنوان مى شود که مقصد ، تصفیه نفس و رسیدن به مرحله قدسى و نیروانه است که در نتیجه سالک مى تواند کارهاى معجزه آسا ( مثل حضور همزمان در چند مکان و پرواز در هوا ) را انجام دهد اما واقعیت آن است که غایت سیر در یوگا ، از منافع جسمى و فیزیکى ( کاهش فشار خون ، صاف شدن شکم ، داشتن اندامى متناسب ، تعدیل مفاصل بدن و . . . ) شروع شده ، به فواید روانى و روحى ( مثل آرامش فکر ، کنترل احساسات و عواطف ، کنترل خشم و مهار طغیان هاى روانى و روحى ) ختم مى شود . امروزه براى یوگا ، چند هزار حرکت و تکنیک پیچیده و دشوار نام مى برند که گاهى تنوع و تعدد آنها ، مخاطب را سردرگم مى کند ( مثل یوگاى صورت ، کاهش وزن با یوگا ، یوگا پس از زایمان که براى هر کدام کتاب هایى منتشر شده است ) . اگر بپذیریم که فهرست دراز تکنیک ها در یوگا ، همه داراى آثار جسمى و روحى است ، چرا باید از یوگا به عنوان عرفان تبلیغ شود ؟ اگر هدف نهایى در یک مکتب ، به دست آوردن صورتى زیبا و اندامى خوش ترکیب و حداکثر ، رفع اختلالات روحى و روانى باشد ، آیا منطقى است آن مرام به عنوان راهى معنوى و عرفانى که بشر را به سر منزل سعادت و کمال مى رساند ، معرفى شود و به گفته یکى از محققین ، « یوگا را با عرفان چه کار » ؟ ( 13 ) هدف ریکى و هیپنوتیزم . . به این متن دقت کنید : « . . . حتى اشیاى بى جان ، مانند صندلى ، میز و یا ساختمان ، داراى انرژى سیال هستند . . . این کتاب ، اصول تئوریک . . . را به شما آموزش مى دهد و در عین حال به شما نشان مى دهد که چگونه مى توانید در چهار دیوارى شخصى خود با ابزارى مختصر ، جریان مثبت را تقویت کنید . . . به یاد داشته باشید که شعار . . . این است که فضاى کارتان را مرتب کنید تا ذهنى آرام داشته باشید . . . » . ( 14 ) آن چه در بالا آمد ، مربوط به روشى به نام « فنگ شویى » است به این معنا که تمامى اشیاى پیرامون ما ، داراى انرژى فعال هستند حتى اشیاى بى جان نیز انرژى سیال دارند . امروزه حتى براى چینش لوازم خانه و تزیین اتاق خواب و تنظیم ابزار در محیط کار هم از قواعد فنگ شویى پیروى مى شود به طورى که ادعا مى شود معمارى ایالت هنگ کنگ ، تحت تاثیر فنگ شویى ساخته شده است . بزرگ ترین هنر فنگ شویى ، پیدا کردن محیطى است که در آن محیط ، انرژى چى به صورت مثبت به زندگى ما وارد شود . در « ریکى » هم ادعا مى شود که انسان مى تواند با فرایند همسویى ، مقدار زیادى از انرژى کیهان را دریافت کرده ، از خود عبور دهد یعنى با باز شدن مرکز انرژى ( چاکرا ) در فرد ، بدون این که تخلیه انرژى صورت گیرد ، مقدار مناسب انرژى به فرد نیازمند منتقل مى شود و بدین وسیله ، « عمل شفا و بهبودى » تحقق مى یابد . عمل « هیپنوتیزم » نیز که یکى از حالات روانى انسان فرایندى است شبیه خواب است ، که بر اثر القائات طولانى عامل در معمول ، تمرکزى قوى در معمول اتفاق مى افتد و در این حالت مى توان به بهبود وضعیت روانى و روحى و حتى جسمى او کمک کرد . مرام هاى بالا ، همه تحت عنوان عرفان هاى روان شناسى و فراعلم مطرحند و رنگ تجربى و علمى دارند . امروزه شاهدیم که امورى مثل فنگ شویى ، ریکى ، هیپنوتیزم ، انرژى درمانى ، مدیتشین ، موسیقى درمانى ، طالع بینى و موارد متعددى از این قبیل ، به صورتى توضیح و تفسیر مى شوند که گویا مى توانند انسان ها را از دین و شریعت ، بى نیاز کنند یعنى با رنگ و لعاب عرفان ومعنویت ، به تشنگان معرفت عرضه مى شوند غافل از این که اگر مدعیان این عرصه ها ، همگى در پیمودن مسیرى که ترسیم کرده اند ، توفیق کامل یابند ، باز هم فطرت ناکام بشر در طلب گوهرى است که منشأ تمام این امور است و با دست تواناى او ، انرژى حیات ، خلق شده و باز این سوال بى جواب است که آیا عالم هستى ، کائنات و کهکشان ها با تمامى وسعت خود ، فقط براى ریکى و هیپنوتیزم و انرژى درمانى خلق شده اند و سرانجام ، هدف نهایى هستى کجاست ؟ این جاست که پرسش دوم ، خود را نشان مى دهد : عقل چه مى گوید ؟ همه مى پذیریم که در انسان ، قوه اى حساب گر به نام قوه درک و تمیز که در اصطلاح به آن عقل گفته مى شود ، وجود دارد و این قوه در امور مهم و اساسى زندگى ، به راحتى قانع نمى شود و براى سوالات کلیدى در عالم هستى ، همه گونه احتمالات را بررسى و مورد کنکاش قرار مى دهد . اساسى ترین سوال این است : « فرض مى کنیم تمام آن چه عرفان هاى شرقى و غربى ادعا مى کنند ، حاصل شود ، اگر حقیقتاً بعد از مرگ ، جهان دیگرى به نام « آخرت » وجود داشته باشد ، آیا انسان مى تواند گواهى پیامبران الهى بر وجود چنین جهانى را نادیده بگیرد ؟ با این فرض که وجود معاد ، قطعى نباشد آیا مى توان از « احتمال معاد » هم چشم پوشید و سرنوشت خطیر آدمى را مهمل گذاشت ؟ این در حالى است که وجود جهان پس از مرگ ، موضوع مشترک تمام ادیان الهى است و دلایل عقلى گوناگونى بر اثبات این جهان در کتاب هاى فلسفى و کلامى مسلمانان ، مطرح شده است این ، همان مطلبى است که ششمین پیشواى معصوم ( علیه السلام ) به یکى از منکرین توحید گوشزد کرد . امام صادق به ابن ابى العوجاء فرمود : « اگر فرض کنیم پس از مرگ ، واقعاً جهان دیگرى در کار نباشد ضررى متوجه ما نیست چون ما عمرى را با پاکى و خوبى گذرانده ایم اما اگر جهان دیگرى وجود داشته باشد ، آیا در این صورت ، شما در امان خواهید بود و مصونیت خواهید داشت » ؟ کارهاى خارق العاده در عرفان هاى جدید به راستى مرتاضان چه کار کرده اند که گاهى با یک نگاه متمرکز ، موجود زنده اى را از تحرک باز مى دارند ؟ چطور مى شود که بعضى از گذشته خبر مى دهند ؟ جنیان را چگونه مى شود به خدمت گرفت و مهم تر از همه ، آیا این کارها کرامت به حساب مى آیند ؟ فرق این کارها با مکاشفه چیست و در یک کلام ، کارهاى خارق العاده ، چه پیامى دارند ؟ ابتدا باید گفت که مکاشفه با کرامت ، تفاوت دارد . مکاشفه ( همان خلسه ) ، حالتى است که در بیدارى یا بین خواب و بیدارى ، اتفاق مى افتد . در این حالت ، انسان مى تواند چیزهایى را که دیگران نمى بینند مشاهده کند ، اما منظور از کرامت ، این است که انسان به اذن الهى ، بتواند کارهاى خارق العاده انجام دهد مثلاً در عالم طبیعت یا در دیگر انسان ها ، تصرف کند . پس در کرامت ، انجام کار خارق العاده ، باید مستند به اذن الهى باشد و در غیر این صورت ، به آن کار خارق العاده ، کرامت گفته نمى شود . مرتبه بالاى کرامت که به وسیله پیامبران و ائمه ( علیهم السلام ) براى اثبات نبوت و امامت انجام مى پذیرد ، معجزه نام دارد . بنابراین ، آن چه از جانب بندگان صالح خداوند ، بدون ادعاى خاصى ، به صورت کارهاى غیر عادى جریان پیدا مى کند ، کرامت است نه معجزه . اولین پرسشى که در این بحث خود را مى نمایاند ، این است که آیا مکاشفه و کرامت اتفاق مى افتد و آیا وجود آن ، واقعیت دارد ؟ پرسش دوم این است که اگر مکاشفه و کرامت ، حقیقت دارد ، پیام آن در مورد انجام دهنده چیست ؟ جواب پرسش اول ، این است که به گواهى بزرگان معرفت ، این حالت ، واقعیت دارد و بارها اتفاق افتاده است . اما در جواب پرسش دوم ، مطلبى بسیار اساسى و راهگشا ذکر مى شود و آن ، این نکته است که از مدعیان دروغین که بگذریم ، اعمالى مثل ارتباط با ارواح ، تسخیر و ارتباط با جن ، تله پاتى و طى الارض هیچ کدام به خودى خود ، دلیل بر حقانیت فاعل آن نیست . و به عبارت دیگر ، در صورتى که این امور توسط کسى انجام شوند ، او نه به قطب و مرشد تبدیل مى شود و نه صحبت هاى او و ادعاهایش ، براى دیگران وظیفه شرعى و اخلاقى ایجاد مى کند . اولیاى دین مى گویند : انسان مى تواند با انجام کارهاى مشکل و ریاضتهاى سخت ، قدرت هاى غیرعادى روح و نفس خود را بازیابد و اصولاً خداوند متعال ، این قدرت ها را به نفس انسانى ، عطا کرده است و توانایى انجام این امور ، از خواص نفس انسانى است و ارتباطى مستقیم با ایمان و تقواى افراد ندارد تا جایى که گفته اند لازمه ارتباط با اجنه کافر ، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق است . و به همین جهت ، ارباب معرفت ، مکاشفه را به دو نوع رحمانى و شیطانى تقسیم کرده اند یعنى عامل مکاشفه ، ممکن است فرشته و ممکن است شیطان باشد و ملاک تشخیص این دو از همدیگر را تعالیم قرآن و سنت معصومین ( علیهم السلام ) ذکر نموده اند یعنى هرچه درمکاشفه به دست آید ، اگر با مضامین و دستورات قرآن و روایات معصومین همخوانى داشته باشد ، « مکاشفه ربانى » است و در غیر این صورت ، دست شیطان ، صحنه گردان نمایش بوده است . بنابراین ، حتى اگر ثابت شود که مکاشفه ، رحمانى بوده است ، نه فقط سخنان او در حق دیگران حجت نیست ، بلکه دلیل بر این نیز نیست که صاحبش مربى کامل شده باشد . پرداختن به پرسشى دیگر در این جا لازم است و آن ، فرق عارفان حقیقى با صاحبان اعمال غیر عادى ( مثل مرتاضان ) چیست ؟ پاسخ را در قالب تمثیلى چنین گفته اند : « اگر کسى در کویرى بى آب ، براى یافتن آب ، به حفر زمین بپردازد و بعد از تلاش پى گیرى ، به چند سکه طلا دست یابد ، هر چند طلا با ارزش است ، اما او نباید فراموش کند که به دنبال آب و این منبع حیات بوده است و در این بیابان ، چند سکه طلا ، مشکل تشنگى او را بر طرف نمى کند . او موقتاً خوشحال مى شود اما اگر دست از ادامه کار بکشد ، در واقع ، او به دنبال آب نبوده است و ممکن است از تشنگى هلاک شود اما اگر حفر را ادامه دهد ، هم به آب مى رسد و هم طلا را دارد . بزرگان دین فرموده اند : دست یافتن به این قدرت ها ، براى اولیاى دین ، « نقل و نبات » راه است که خداوند به دوستانش عطا مى کند و آن هم در مواردى که مصلحتى بر اعطاى این قدرت وجود داشته باشد . دست یافتن به این قدرتها ، فطرت تشنه بشر را سیراب نمى کند و این فطرت ، باید به اصل خود برگردد . فراتر از آب ، سراب است که اثر حقیقى ندارد . آن چه هدف سالک حقیقى است ، « تحصیل روح تعبد و رسیدن به مقام زلال بندگى » است نه رسیدن به قدرت هاى ویژه . و راه رسیدن به بندگى حقیقى خداوند ، « شریعت » است و به عبارت دقیق تر ، « شریعت ، طریقتِ حقیقت است » و « قرآن و عرفان و برهان » ، همه یک حقیقتند . ابن عربى مى گوید : « هر که از شریعت فاصله بگیرد ، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد ، به چیزى از حقیقت ، دست نخواهد یافت . . . چرا که حقیقت ، عین شریعت است . شریعت ، مانند جسم و روح است که جسمش ، احکام است و روحش ، حقیقت » . ( 15 ) علامه طباطبایى در این باره گفته است : « این که از بعضى شنیده شده است که مى گویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه ، تکلیف از او ساقط مى گردد ، سخنى است کذب و افترایى است بس عظیم زیرا رسول اکرم صلى الله علیه وآله با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند ، با این حال ، تا آخرین درجات حیات ، تابع و ملازم احکام الهیه بودند . بنابراین ، سقوط تکلیف به این معنى ، دروغ و بهتان است » . به ابو سعید ابى الخیر گفته شد : فلان کس بر روى آب راه مى رود پاسخ گفت : « سهل است « قورباغه » نیز روى آب راه مى رود . گفتند : « فلان کس در هوا مى پرد » جواب داد : « مگس نیز به هوا مى پرد » . گفتند : » فلان کس در یک لحظه از شهرى به شهرى مى رود » جواب داد : « شیطان نیز در یک نفس ، از مشرق به مغرب مى رود . این چیزها ، قیمتى ندارند . مرد آن است که میان مردم زندگى کند و با آن ها رفت و آمد و داد و ستد کند زن بگیرد و با دیگران معاشرت داشته باشد و یک لحظه از خداى خود ، غافل نباشد » . ( 16 ) آخرین سخن این که قدرت غیر عادى ، به خودى خود ، نه نشان عرفان است و نه ضد عرفان تلقى مى شود . زمان امام صادق ( علیه السلام ) شخصى مدعى بود که قادر است از اشیایى که دیگران پنهان کرده اند ، خبر دهد . مردم به عنوان سرگرمى و تفریح ، از راه هاى مختلف وى را امتحان کردند و آن فرد بر خلاف انتظار حاضرین ، به خوبى از پس امتحانات برآمد تا اینکه امام صادق ( علیه السلام ) سر رسید و اوضاع را جویا شد و وقتى جریان را شرح دادند ، حضرت دست خود را مشت کردند و از او پرسید : در دست من چه چیزى است ؟ او بعد از لحظاتى تامل و تفکر ، با حالت تحیر و تعجب به امام خیره شد . امام پرسید : چرا جواب نمى دهى ؟ گفت : جواب را مى دانم ولى در تعجبم شما از کجا آن را آورده اید . آن شخص ادامه داد : در تمام کره زمین همه چیز مسیر طبیعى خود را مى پیماید فقط در یک جزیره ، مرغى دو تا تخم گذاشته که یکى از آن ها مفقود شده و آن چه در دست توست ، باید همان تخم باشد سپس حضرت او را تصدیق کرد . امام از او پرسید : چگونه به این جا رسیدى ؟ جواب داد : « با مخالفت با هواى نفس » هر چه دلم خواست ، خلافش را انجام دادم . حضرت از او خواست ، مسلمان شود . جواب داد : دوست ندارم . امام فرمود مگر قرار نبود با هواى نفست مخالفت کنى پس طبق عهد خودت ، الان باید مسلمان شوى چون دوست ندارى مسلمان شوى و او که هم به قدرت معنوى امام پى برد و هم در مقابل استدلال امام ، پاسخى نداشت ، مسلمان شد و بعد از مسلمان شدن ، قدرت غیبى خود را از دست داد و بعد به سراغ امام آمد و زبان به شکوه گشود : « قبلاً که مسلمان نبودم این قدرت را داشتم و الان که خدا را پذیرفتم ، قدرتم را از دست داده ام ! این چه دینى است ؟ » امام فرمود : تاکنون متحمل زحمتى شده بودى و خداوند در همین عالم ، مزد زحمت تو را مى داد و بعد از دریافت مزد ، طلبى از خدا نداشتى چون با خدا بیگانه بودى و از حالا ، آن چه راعمل مى کنى ، خداوند براى آن جایى که به آن نیازمندى ، ذخیره مى کند و آن چه که قبلاً داشتى ، براى نیل به سعادت ابدى ، سودى به تو نمى رساند . ( 17 ) پاورقى ها : 1 ) مدونا ، خواننده و بازى گر آمریکایى که به فرقه کابالا - عرفان یهود - پیوست . 2 ) محمدرضا ، غفارى ، روح و دانش جدید . 3 ) زندگى در راهى بهتر ، ص 4 . 155 ) بیدارى ، ص 7 و 5 . 9 ) شو آن فالون ، لى هنجگى ، ص 6 . 412 ) وین دایر ، عرفان ، ص 7 . 228 ) حکمت آک ، ص 8 ، 4 و 8 . 7 ) اشو ، شهامت بخش آخر . 9 ) این فنا با آن چه در عرفان اسلامى وارد شده ، فرق دارد . در عرفان اسلامى ، حقیقتى بى پایان به نام خداوند ، وجود دارد و سالک در مسیر پیوستن به آن حقیقت ، گام بر مى دارد ولى در بودیسم ، هدفى جزء « رهایى از رنج تحمیل شده به انسان از ناحیه طبیعت » ، تصور نمى شود علاوه بر این که ابزار رسیدن به هدف در این دو ، هیچ اشتراکى ندارد . 10 ) جریان شناسى انتقادى عرفان هاى نو ظهور ، ص 11 . 122 ) دالایى لاما هنر شادمانگى ، ترجمه حمید رفیعى ، ص 12 . 380 ) هویت ، جمیز ، ترجمه رضا جلالیان ، ص 13 . 128 ) آفتاب و سایه ها ، محمدتقى فعالى ، ص 14 . 110 ) فنگ شویى ادارى ، ترجمه محبوبه افاضلى ، مقدمه فنگ شویى ، راهنماى اسکندرى ، مقدمه . 15 ) فصوص ، ج 1 ، ص 16 35 ) نفحات الانس ، عبدالرحمن جامى ، ص 17 . 305 ) مصباح یزدى ، نرم افزار عرفان ( کشف و کرامت ) . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image