فرق مارکسیسم با اسلام /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

فرق مارکسیسم با اسلام علاوه بر جهان بینی در چیست؟


اسلام با مارکسیسم تفاوت ها و اختلاف هاى اساسى متعددى دارد در مسائل جهان بینى ، اقتصاد ، در اخلاق ، حکومت و رهبرى ، جامعه شناسى ، انسان شناسى ، و بالاخره در کلیه مسائل فلسفى و علمى بین اسلام و مارکسیسم تفاوت عمیق و ریشه‌اى وجود دارد . مهمترین آن ها عبارتند از اینکه اسلام هستى را در هستى مادى خلاصه نمى کند و در بینش اسلام که تمام هستى ها ، تمام پدیده‌ها به یک هستى مطلق بنام خدا باز مى گردد در حالیکه مارکسیسم اصالت را به ماده بیشعور مى دهد . بدیهى است بررسى تمامى این تفاوت ها نیازمند ارائه مطالب مبسوطى است که از ظرفیت یک نامه خارج است . لذا در ادامه به توضیح مارکسیسم و نقد و بررسى مهمترین اصول آن از منظر اسلامى مى پردازیم : مارکسیسم : واژه مارکسیسم از نام کارل مارکس ( 1883 - 1818 ) ، بنیان‌گزار سوسیالیسم علمى گرفته شده و عبارت است از مجموعه نظریات و آموزش‌هاى فلسفى و سیاسى و اقتصادى مارکس و فردریک انگلس ( 1895 - 1820 ) . این مکتب ، قدرت‌هاى مادى تولید و مبارزه طبقاتى را نیروهاى بنیادى فعال در تاریخ مى‌داند . مطلب اساسى در مارکسیسم ، مدلل کردن نقش و رسالت تاریخى پرولتاریا به عنوان سازنده جامعه بدون طبقه کمونیستى است . مارکسیسم بر بنیاد فلسفى ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخى قرار دارد . نظریه ارزش اضافى ( تفاوت مزد کارگر و ارزش کالایى که طى یک دوره معین تولید مى‌شود ) ، ماتریالیسم تاریخى ( اعتقاد به اینکه نظام اجتماع بر پایه شرایط اقتصادى قرار دارد و تولید مادى نقش تعیین کننده را در تکامل آن ایفا مى‌کند و زندگى فرهنگى نیز انعکاسى از نظام اقتصادى جامعه است ) ، مبارزه طبقاتى ( تاریخ کلیه جوامع انسانى که پدید آمده‌اند تاریخ مبارزه طبقاتى است که گاهى پنهان و گاهى آشکار ادامه یافته است ) ، رابطه متقابل استثمار و مالکیت ، نفى دولت ( نهاد زورگوى اجتماعى متعلق به دوران روابط و کشمکش‌هاى طبقاتى که با از میان رفتن طبقات اجتماعى علت وجودى آن نیز از بین مى‌رود ) ، انقلاب ( انقلاب دموکراتیک یا بورژوا - دموکراتیک و انقلاب سوسیالیستى ) و دیکتاتورى پرولتاریا از جمله اختصاصات مارکسیسم شمرده مى‌شوند . در ادامه به نقد و بررسى برخى از عقاید مارکسیستى مى پردازیم : مارکسیسم مى گوید : خداپرستى انسان , مایه از خود بیگانگى او است زیرا فرد خداپرست با پرستش و توجه به غیر , از خود بیگانه گشته و به دیگرى وابسته شده است , همچنانکه این سخن را درباره مالکیت انسان نیز تکرار مى کند و مساله مالکیت انسان را نسبت به چیزى مایه تعلق انسان به غیر خود مى داند , و براى رهائى ازپدیده از خود بیگانگى مذهبى و از خود بیگانگى اقتصادى , اصل مذهب ومالکیت را حذف مى کند تا او را از این وابستگیها رهائى بخشد . ولى هنگامى که به نوشته هاى مذهبى مراجعه مى کنیم , مى بینیم نظریه اسلام درست بر خلاف نظریه مارکس بوده و اسلام خدا فراموشى را مایه خود فراموشى مى داند . در اینجایادآور مى شویم نظریه اى که درباره از خود بیگانگى انسان در سایه مذهب از مارکس نقل شد , مربوط به خود او نیست , بلکه وى آن را از فویر باخ پیشواى مادیگرى قبل از مارکس گرفته و آن را تحت عنوان اومانیسم ( انسان گرائى ) وارد فلسفه خود ساخته است . هدف او از وارد ساختن این اصل به فلسفه مادیگرى , ترمیم خشکى و خشونت فلسفه ماده گرائى است که هر انسان غربى آن را لمس مى کند , زیرا مادیگرى قرن هیجدهم انسان را مانند یک ماشین مى دانست و مکانیسم آن را مثل یک ماشین مى پنداشت . درقرن نوزدهم , نظریه مکانیکى مردود شناخته شد , و مادیگرى دیالکتیکى , جایگزین مادیگرى میکانیکى گردید , ولى در هر حال هر دو بر اثر اصالت بخشیدن به ماده و نفى معنویت با خشکى و خشونت خاصى همراهند که با روح لطیف معنوى انسان ناسازگار است . فویر باخ در یکى از سخنان خود چنین مى گوید : در انسان پرستشگر یک نوع حالت تعلق و وابستگى پدید مى آید , چه بهتر که از این حالت بیرون آئیم , زیرا وقتى بشر خدا را مى پرستد و از او فرمان مى برد , به صورت موجودى وابسته وبى شخصیت درمى آید , که دیگر به خود تعلق ندارد . مارکس نیز همین جملات را تکرار مى کند و مى گوید : انسان باید گرد خود بگردد , نه گرد وجود دیگرى . مارکسیسم از این فرصت استفاده کرده و خواسته است براى تز اقتصادى خود , یک اصل فلسفى نیز بیندیشد و آن اینکه : مالکیت انسان , مایه تعلق او به غیر خودمى گردد , و انسان نباید مانند اشیاء و ابزار به غیر خود متعلق و وابسته گردد . ولى با اصرارى که مارکسیسم در این مورد انجام مى دهد , هنوز نتوانسته است ازخشونت و قساوت فلسفه مادیگرى سر سوزنى بکاهد . فلسفه اى که به چیزى غیر از ماده و انرژى نمى اندیشد , و تکامل انسان را در پرتو تکامل ابزار تولید و روابط اقتصادى مى داند , و حتى عامل تکامل را در انسان امر درونى ندانسته و آن رابرخاسته از عامل خارجى ( تکامل اقتصادى ) مى پندارد , چگونه مى تواند از اصالت انسان و انسانگرائى سخن بگوید و دم از معنویت بزند ؟ اگر واقعا براى مارکسیستها مساله انسان گرائى مطرح است , و معتقدند که به غیر انسان نباید اصالت داد , پس چرا انسان را وابسته به تکامل ابزار تولید و روابط اقتصادى مى دانند و به جاى اینکه اقتصاد را در خدمت انسان قرار دهند , انسان را در خدمت اقتصاد و ابزار تولید درمى آورند ؟ اگر انسان اصل است , پس چرا او را در حد یک حیوان مصرف کننده تنزل داده و پیوسته شعار مى دهند : از هر کس باید به اندازه توان او کار کشید و به اندازه نیاز , به او پرداخت . با توجه به این مطلب , اکنون به تحلیل اصل مطلب مى پردازیم : 1 - ارتباط با کمال مطلق , مایه تکامل است . خدا پرستى , به معنى ارتباط با کمال مطلق است . خدا از نظر یک فرد مذهبى , سراسر , جمال و کمال و از هر عیب و نقص پیراسته و مبرا است . او آفریدگار دانا و توانا است که به جهان و انسان , هستى بخشیده است . و اگر لحظه اى فیض او قطع گردد , تاریکى وحشت زاى عدم مطلق همه جا را فرا مى گیرد . ارتباط با چنین کمال مطلق , مایه تعالى انسان است . و به وجدان هاى بیدار , شعورو ادراک و به حس علم جوئى و کنجکاوى انسان , قدرت و نیرو مى بخشد و موقعیت انسان را در جهان , با واقطع بینى کاملى روشن مى سازد و از نخوت و بلند پروازى اومى کاهد . معنى اصالت انسان , این نیست که پیوند او را از کمال مطلق قطع کنیم , و به بهانه اعطاء شخصیت , او را خودخواه و خودپرست بار آوریم , که مفهومى جز زبونى و ناتوانى او در برابر تمایلات نفسانى ندارد . آیا علاقه انسان به علم و دانش , به اخلاق , نیکوکارى , هنر و زیبائى ها , مایه ازخود بیگانگى او است , یا مایه کسب کمال , و لذا , یک نوع بازگشت به خویشتن است ؟ عین این سخن درباره خداجوئى و خدایابى نیز حاکم است , زیرا انسان خداجو و خداپرست مى خواهد از طریق پیوند با کمال مطلق , بر کمال خود بیفزاید . معنى راستین اومانیسم و حفظ اصالت انسان نیز سوق دادن او به ارزش هاى اخلاقى و سجایاى انسانى است که به ذات او برمى گردد , و در ذات والاى او جاى مى گیرد . مارکسیسم , از آثار سازنده خداگرائى آنچنان غافل است که خداپرست را فاقد شخصیت تلقى مى کند و خویشتن گرائى و نفس پرستى را مایه تجلى شخصیت مى داند . او خدا را بسان یک حاکم ستمگر و خودکامه تصور کرده است که از کرنش بندگان و خردکردن شخصیت آنان لذت مى برد , و با سلب شخصیت از آنها , مقام خود را بالا مى برد . در صورتى که پرستش خدا جز طلب کمال و سیر در جهت قرب به خدا , جز یک نوع حق شناسى و قدردانى از نعمت هاى او و جز اظهار لیاقت و شایستگى براى بهره مندى ازنعمتهاى بیشتر , چیزى نیست . خداپرستى , داراى آثار ارزنده و کمال آفرینى است که هیچ فرد خردمندى در آن شک و تردید ندارد . خداشناسى , مایه تکامل علوم و دانش ها , کنترل کننده غرائز مرزنشناس انسانى , پرورش دهنده فضائل اخلاقى و سجایاى انسانى , و مایه آرامش روح و روان در سختى هاو دشواریها است . محققان الهى در کتاب هاى مربوط به عقائد و مذاهب , پیرامون آثار سازنده آن سخن گفته اند , که نیازى به تکرار آنها نیست . و در اینجا به همین مختصر اکتفا مى شود . 2 - ریشه مذهب در نهانگاه روح از نظر متفکران , مذهب , ریشه عمیقى در روح و روان انسان دارد , و توجه به خداو ماوراء طبیعت , تجلى احساس درونى است که آفرینش انسان با آن سرشته گردیده است . بشر در تاریخ زندگى خود , عادات و رسومى را پدید آورده و سپس آنها را به دست فراموشى سپرده است , ولى هرگز مذهب را از قاموس زندگى حذف ننموده و با آن وداع نکرده است . خاصیت تحول پذیرى انسان , بر نظر او درباره مذهب اثرى نگذارده است . همه اینها نشان مى دهد که مذهب ریشه عمیقى در نهاد انسان دارد . روانشناسى امروز , حس مذهبى را یکى از چهار حسى مى داند که متن روان انسان راتشکیل مى دهند . این چهار حس , عبارتند از : 1 - حس علم جوئى و کنجکاوى . 2 - حس اخلاق و نیکوکارى . 3 - حس هنرجوئى و زیباخواهى . 4 - حس خداجوئى و مذهبى . آنان درباره هر چهار حس و چگونگى آمیزش آنهابا روان انسان , سخنان ارزنده اى دارند . از این رو , بر خلاف نظریه مارکس , خداجوئى یک نوع بازگشت به خویشتن , و الحاد وانکار خدا یک نوع از خود بیگانگى است . این حقیقت در آیه زیر به روشنى بازگوشده است که مى فرماید : و لا تکونوا کالذین نسواللّه فانساهم انفسهم ( 1 ) . مانند آن گروه نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند آنان را به خود فراموشى دچار ساخت . این آیه , به روشنى خدا فراموشى را مایه خود فراموشى مى داند . و نکته آن , همان است که یادآور شدیم . امیرمومنان علیه السلام در یکى از سخنان کوتاه خود مى فرماید : من نسى اللّه انساه نفسه و اعمى قلبه ( 2 ) . هر کس خدا را فراموش کند , او را به خود فراموشى و کوردلى , دچار مى سازد . 3 - موقعیت معلول نسبت به علت اصولا از نظر فلسفه , وجود معلول , جز یک وجود وابسته به علت و قائم به او چیزى نیست . معلول , لطیف ترین و دقیق ترین وابستگى را به مقام علت داراست . بنابر این واقعیت جهان امکانى - اعم از انسان و غیره - جز یک نوع تعلق و وابستگى به آفریدگار چیزى نیست . اعتراف به وجود خداى یگانه , و توجه به منبع کمال , یک نوع اعتراف به واقعیتى است که براهین فلسفى از آن پرده برداشته است , و الحاد و انکار خدا و یا بى توجهى به آن , یک نوع پرده پوشى بر سیماى حقیقت به شمار مى رود . اگر واقعا معلول و مخلوق , مقامى و حقیقتى جز تعلق و وابستگى ندارد , آیا اعتراف به چنین تعلق , حقیقت گرائى است یا انکار آن ؟ و اگر انسان , مخلوق ذات بالاتر و برتر است , توجه به چنین وابستگى که عین واقعیت وجود او است , از خود بیگانگى است , یا عین خودگرائى ؟ سخن درباره مالکیت انسان را که از نظر مارکس مایه از خود بیگانگى است , به وقت دیگرى موکول مى کنیم . ولى اجمال سخن درباره آن چنین است که : حقیقت مالکیت در اسلام , تعلق مال به انسان است نه تعلق انسان به مال . به تعبیردیگر , مال از نظر اسلام براى انسان وسیله زندگى است , نه هدف . مالکیت در صورتى مایه از خود بیگانگى است که دنیا هدف و کعبه آمال باشد , نه وسیله زندگى . امیرمومنان على علیه السلام در این مورد تعبیرى بس لطیف دارد , آنجا که مى فرماید : و من ابصر بها بصرته و من ابصر الیها اعمته ( 3 ) . هر کس به جهان , به دیده معبر و گذرگاه و وسیله و ابزار کا بنگرد , مایه روشنى دل او مى گردد . و هر کس به آن از زاویه هدف و آرمان نگاه کند , او را کوردل , و قلب او را بى بصیرت مى سازد . از این جهت , در اسلام دنیادارى و تجمل پرستى مذموم , و مایه نابودى سعادت انسان بشمار مى رود . پرسشها و پاسخها ، سبحانى - جعفر 1 - سوره حشر , آیه 19 . 2 - فهرست غرر الحکم , ص 381 . 3 - نهج البلاغه , خطبه 79 . بر اهل ادب و معنى تفاوت بها و الیها واضح و روشن است و امام علیه السلام در این جمله کوتاه , نظریه اسلام را درباره توجه به دنیاروشن ساخته است . درباره مارکسیسم ، کتاب‌هاى فراوانى وجود دارد ، از جمله : 1 - نقدى بر مارکسیسم ، مرتضى مطهرى . 2 - فلسفه ما شهید صدر 3 - درس‌هایى درباره مارکسیسم جلال الدین فارسى 4 - فلسفه اسلامى و حصول دیالکتیک جعفر سبحانى 5 - پایان عمر مارکسیسم ناصر مکارم 6 - نقدى بر مارکسیسم محمد جاسمى 7 - نقدى بر دیدگاه اخلاقى مارکسیسم محسن غرویان 8 - شناخت و سنجش مارکسیسم احسان طبرى 9 - فراسوى مارکسیسم ترجمه : مختارى . 10 . از بردگى روم تا مارکسیسم حجتى کرمانى .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image