کلام /

تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه

منظور از خلافت الهي انسان در زمين چيست؟


در این زمینه نظریاتی مطرح است که به بعضی از آنها اشاره می شود : 1. گفته شده: خداوند آدم را خليفه ناميد زيرا او و ذريه اش را جانشين ملائكه گردانيد زيرا ملائكه از ساكنين زمين بودند. 2. منظور از خليفه، آدم ـ عليه السّلام ـ بوده و او خداي در زمين است كه به حق حكم مي كند (ابن عباس و ابن مسعود. 3. گفته شده: خداوند آدم و ذرية او را جانشين اجنه اي كه در زمين ساكن بوده اند و فساد و خونريزي داشته اند قرار داده است (ابن عباس). 4. مقصود از خليفه، پي در پي آمدن اولاد آدم است و ايشان جانشين پدرشان آدم ـ عليه السّلام ـ در برپايي حق و آباداني زمين شده اند (حسن بصري). 5. مقصود، خلافت حقيقي و تكويني آدم از خداوند است و رسيدن او به مقام ولايت، يک امر تكويني است نه يك امر قراردادي و اعتباري و به نظر مي رسد كه اين وجه صحيحتر باشد؛ زيرا همينكه خدا به فرشتگان مي فرمايد: «من» خليفه قرار خواهم داد بي آنكه بگويد خليفه و جانشيني چه كساني، نشان می دهد كه خلافت از خود «من» مي باشد. اگر حاكمي اعلام كند: من جانشيني تعيين خواهم كرد، آنچه ابتدائاً به ذهن مي آيد اين است كه به جاي خود، خليفه تعيين مي كند. گذشته از اين، خداوند مي خواهد مطالبي براي فرشتگان بيان كند كه براي دريافت امر سجده، آماده شوند، پس مناسب است بگويد: موجودي خلق خواهم كرد كه خليفة من است و شما بايد بر او سجده كنيد. اگر تنها بگويد كه موجودي است كه جاي ديگران را مي گيرد چنين سخني درست نيست و مناسبتي با امر به سجده ندارد. وجه ديگر كه مسئلة مهمتري است اينكه هنگامي كه خدا مي فرمايد: مي خواهم موجودي بيافرينم كه خليفة من است فرشتگان مي گويند: آيا كسي را خليفه مي كني كه فساد و خونريزي خواهد كرد در حالي كه ما تو را تسبيح و تقديس مي كنيم. از جملات بعدي كه خدا به آنها مي فرمايد: «انبئوني باسماء هؤلاء ان كنتم صادقين» مي توان دريافت كه فرشتگان، ادعايي داشته اند كه قابل صدق و كذب بوده است يعني اگر راست مي گوييد كه شما بيشتر از انسان لايق خلافت هستيد به من خبر دهيد و ظاهراً آنچه فرشتگان را مجاب كرد همان بود كه دانستند آدم دانشي دارد كه آنها ندارند. اما نتيجة نهايي اينكه اگر صرفاً مسئلة جانشيني كسي از كسي بود (و نه جانشين خدا) ديگر چه نيازي بود که فرشتگان، بر لياقت خود تأكيد كنند؟‌آنها كه مزاحم انسان نيستند و آنها نيز آفريدة خدا هستند، پس آنان به رسيدن به مقام ارجمندي طمع داشتند و اين چيزي جز خلافت الهي نمي تواند باشد. نتيجه : از ظاهر آية 30 سورة بقره و آيات بعد از آن بر مي آيد كه خليفه شدن آدم مسئلة ارجمند و بزرگي است كه ملائكه نيز تقاضاي چنين مقامي را به صورت يك پرسش مي كنند و اين چيزي نيست جز خلافت تكويني از خداوند به طوري كه انسان به اذن الله بتواند كارهاي خدايي انجام دهد. پس در نتيجه بايد گفت: 1- اولا انسان خليفه و جانشين خدا بر روي زمين است نه موجودات ديگر. 2- مقام خليفة اللهي انسان که قرآن از آن پرده برداشته نوعي خلافت تکويني است و نه امري اعتباري و قراردادي مانند مناصب اجتماعي. 3- از آن جايي که خلافت به معناي جانشيني است و اين امر حاصل نمي شود مگر آن که خليفه از هر جهت و در تمام شئون حکايتگر و نمودار شخص باشد. بنابر اين خليفة خدا کسي است که بيش از سايرين با خداوند متعال سنخيت داشته باشد پس خليفة او نيز در نماياندن کمالات و خيرات حق تعالي برترين مخلوقات است. 4. مقام خليفة اللهي اختصاص به حضرت آدم ندارد و در فرزندان او نيز جاري است. 5. ادعاي خليفه بودن تمام انسان ها غير قابل قبول است زيرا برخي از انسان ها به تعبير قرآن از حيوانات پست ترند تنها مطلبي که مي توان گفت اين است که زمينه و شأن و استعداد و قابليت رسيدن به اين مقام در فطرت همه ي انسان ها قرار داده شده است. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image