شک در اعتقادات /

تخمین زمان مطالعه: 24 دقیقه

سلام علیکمببخشید مزاحم شدممن مدتی هست که نسبت به بعضی مسائل شکاک شده ام. مثلا شک میکنم که مثلا ائمه شفاعت میکنن یا نه؟ شک میکنم که این کارهایی که انجام میدم خدا میبینه یا نه؟ شک میکنم که مثلا الان که برای امام حسین اشک میریزم ثواب داره یا نه؟ و خیلی خیلی از مسائل دیگر که بیشماره.....این جور شکیات رو رفتار هام تاثیر گذاشته.. مثلا موقع نماز و شرکت در هیئت اون حضور قلب رو ندارم و از ته دل گریه نمیکنم. حس میکنم یکی داره وسوسه ام میکنه که بابا اینا شاید الکی باشه و.........این مسائل خیلی عذابم میده خیلی زیاد/ حس ترس و گناه زیادی میکنم که نکنه خدای نکرده عاقبت بخیر نشم....... عاقبت بخر نشم بدبختم....تو رو خدا کمک کنید... یه راهکار عملی بدیدخیلی دارم عذاب میکشم


همانطوری که خودتان اشاره کرده اید، در تمام مواردی که شمارش کرده اید مشکل اصلی، وسوسه وشکی است که شما را احاطه کرده است وبرشما مساط شده است! اگر از وجودتان این حالت زائل شود مسیر زندگی شما اصلاح خواهد شد، لذا پاسخ ما می بایستی براساس از بین بردن شک از وجودتان باشد! در زیر سعی کرده ایم برای اصلاح امر شما، پله به پله ، 3 موضوع زیر را بیان کنیم: الف :ازبین بردن شک به خدا ؛   ب : حرکت عملى!  ؛ ج: چه کنیم که زندگی ما خوب شود!   الف ) برای ازبین بردن شک به خدا : شک به خدا،محصول عوامل متعددی است که برای از بین بردن آن دو راه زیر توصیه می شود : 1- اثبات وجود خدا: «روزی شخصی به نزد امام صادق علیه‌السلام آمد و عرض کرد: هلاک شدم! امام پرسیدند: چرا؟ او پاسخ داد: برای این که شک کردم و آن هم به وجود خدا! امام فرمودند: الله اکبر، هذا اول الیقین – یعنی: الله اکبر، این [تازه] اول یقین است. » شک معقول، ابتدای یقین است. ولی باید مواظب باشد که تجاهل، عصبیت و لجاج به شک او راه پیدا نکند. از خدا بخواهد و او خود ،بنده‌اش را هدایت می کند. اثبات وجود حق تعالی از اثبات هر امر دیگری راحت‌تر است، چرا که وجودش از هر وجود دیگری آشکارتر است و اساساً در هر وجودی، وجود اوست که تجلی می‌کند. دلایل برای اثبات وجود حق تعالی بسیار است و بهترین راه شناخت، رجوع به خود است. انسان ابزار شناختی دارد که هر چیزی را به وسیله‌ی آن ابزار می‌شناسد. محسوسات را با حواس پنج‌گانه، ادراکات عقلی را با عقل و معارف قلبی را با فطرت فهم می‌کند. و خداوند متعال با معرفی خودش در عالم خلق، در عقل که پیامبر درونی است و در فطرت که سرشت آدمی است، از جستجو در خارج بی‌نیاز نموده است. پس بهترین راه شناخت و یافتن خدا، خود شناسی و جستجوی در خود است. - روزی یک جمع سه نفره از کفار دهری (یا به قول امروزی ماتریالیسم) در ایام حج برای مسخره کردن مسلمانان در مکه جمع شدند. یکی از آنها (ابن مقفع) ضمن اهانت به همه مسلمانان و چهارپا خواندن آنها، امام صادق (ع) را به لحاظ برخورداری از علم، حکمت و درایت مستثنی خواند و دیگری (ابن ابی العوجاء) برای آن که خلاف گفته‌ی رفیقش را به اثبات رساند، برخاست تا امام وارد بحث شود. پس از مقدماتی که بسیار خواندنی است و حتماً بخوانید، پرسید:اگر خدایی هست، چه اشکالی دارد که بر مخلوقش آشکار شود و آنها را به پرستش خود بخواند تا حتی دو نفر هم با هم اختلاف نکنند. چرا از آنها پنهان گشت و فرستادگانش را به سوی آنها گسیل داشت، اگر خود بی واسطه این کار را می‌کرد، راه ایمان مردم به او نزدیک‌تر می‌شد؟! امام (ع) او را به خودش ارجاع و توجه داد و فرمود:‌«چگونه پنهان گشته بر تو، کسی که قدرتش را در وجود خودت به تو ارائه داده است؟! پیدا شدنت بعد هیچ بودنت، بزرگسالیت بعد از کودکی، خرسندیت بعد از خشم و خشمت پس از خرسندی، و اندوهت پس از شادی و شادیت پس از اندوه، دوستی‌ات بعد از دشمنی و دشمنی‌ات پس از دوستی، تصمیمت بعد از درنگت و درنگت پس از تصمیم، خواهشت پس از نخواستن و نخواستنت پس از خواهش، تمایلت پس از هراس و هراست پس از تمایل، امیدت پس از ناامیدی و ناامیدیت پس از امید، به خاطر آمدنت آن چه در ذهنت نبود و ناپیدا گشتن آن چه نیک می‌دانی از ذهنت ...؟ او که یک دانشمند ماتریالیسم بود و در ضمن می‌دانست که هر چیزی علتی دارد و پشت هر کاری باید اراده‌ای باشد و امام (ع) افعالی را برای او بر شمرد که مادی نیست و تحت اراده‌ی خود او و یا دیگران نیز نیست، گفت: دیدم به همین نحو قدرت خدا را که در وجودم بود و نمی‌توانستم انکار کنم، پشت سر هم برای من می‌شمرد و معتقد شدم که به زودی در این مباحثه بر من غلبه می‌کند. لذا بحث را رها کرده و برگشتم. (اصول کافی، ترجمه، ج1، کتاب التوحید، ص 96)». - انسان هر چه را تکفیر و تکذیب کند، اصل وجود و هستی را نمی‌تواند انکار نماید و همین که به وجود هستی اقرار کند، اقرا به وجود هستی مطلق کرده است. او با چشم سر و چشم عقل خود هستی را در سایر موجودات می‌بیند و می‌فهمد که هر موجودی از درجه‌ای از هستی برخوردار است. هستی در مرتبه‌های پایین‌تر و هستی در مرتبه‌های بالاتر. پس هستی هست و لابد هستی مطلق یا کمال مطلق وجود دارد که این درجات هستی نیز وجود دارد. مضاف بر این که عقل او گواهی می‌دهد، هیچ چیزی نمی‌تواند هستی خود را از عدم گرفته باشد. پس لابد یک هستی مطلقی وجود دارد که به دیگران هستی داده است. او همان هستی بخش یا «الله جل جلاله» می‌باشد. - انسان اگر به فطرتش برگردد، درک می‌کند که عاشق است و همه افعال او برای رسیدن به معشوق است. ممکن است ابتدا و به ظاهر منکر وجود خدا باشد و یا شک داشته باشد. از او بپرسید: چرا حرکت می‌کنی و کاری را انجام می‌دهی؟ آیا غیر از رسیدن و تحقق خواسته، هدف دیگری داری؟ خواهد گفت: خیر. بپرسید: آیا غیر از این است که خواسته‌ی خود را دوست داری و به همین دلیل می‌خواهی که بدان برسی؟ تصدیق خواهد نمود. بگویید: پس عاشق هستی. فطرتاً و بدون این که کسی به تو بیاموزد که تو باید عاشق باشی! حال بگویید: هر چه دوست داری نام ببر. او خواهد گفت: علم، زیبایی، قدرت، قوت، سلامت، غنا، کرم، رأفت، جود، حیات و ... را دوست دارم. بدیهی است که او هر چه بشمرد، به جز کمالات چیزی نیست. پس انسان عاشق کمال است. حال بپرسید که: سر حد کمال کجاست؟ یعنی آخر علم، آخر قدرت، آخر زیبایی و ... کجاست؟ و سر حد عشق تو به کمال کجاست؟ خواهد گفت: نه کمال حدی دارد و نه عشق من به کمال! پس نتیجه می‌گیرد که فطرتاً عاشق کمال مطلق است و این عشق او نیز بی حد است. پس لابد کمال مطلقی وجود دارد که او بی حد عاشق اوست. لذا آن چه از کمالات نام ببرد، جز اسمای الهی چیزی نیست. علیم، قادر، حلیم، سلیم، غنی، رئوف، جواد، حی، رحمان، رحیم و ... . - پس از فطرت، عقل او نیز حکم می‌کند که هر معلولی علتی می‌خواهد، هر حرکتی محرکی می‌خواهد، هر نظمی ناظمی می‌خواهد، هر حادثی (به وجود آمده‌ای) محدثی (به وجود آورنده‌ای) می‌خواهد و ...، اینک این علت، محرک، ناظم، محدث و ...، یا عین و دارای صفات همین مخلوق است، پس خودش هم مخلوق است و خالقی می‌خواهد و یا غیر از آن است. یعنی دیگر معلول نیست که علتی بخواهد و حادث نیست که محدثی بخواهد و ...،‌ او همان «الله جل جلاله» است.   2- تحصیل وتقویت ایمان : یکی دیگر از راههای از بین بردن شک ، مقابله به ضد است ، یعنی : ایمان را دروجود خود ایجاد وآن را تقویت کند وبراى این که انسان اعتقادات خود را مستحکم تر کند، دو حرکت لازم است: الف) حرکت علمى؛ یعنى، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتاب هایى که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینى، ابهامات و شبهاتى که در ذهنش مطرح مى شود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند. علم و ایمان رابطه ى طرفینى ندارند و این طور نیست که پس از کسب علم ،ایمان نیز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ایمان جداى از هم است، علم به مغز و ایمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمى را کسب کند، ولى بر آن ملتزم نشود) حال نوبت دل مى رسد که با اختیار و قدرت تصمیم گیرى آن را به صورت ایمان در خود بپذیرد، اما بسیارى قبل از این که دل را جایگاه دین و ایمان بسازند - و در عمل به آن پایبند باشند - دل خود را به دنیا، لذّت هاى نفسانى و هواهاى شیطانى بسته اند، دلبستگى و دلدادگى این مردم چیزى جداى از مقوله دین و ایمان است. لذا قرآن مى فرماید: «انَّ فى ذلک لَذکرى لمن کان له قلب» حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآورى است، براى آن کس که داراى دل باشد (ق، آیه ى 37) بنابر این اگر مایل هستیم از علم و معرفت دینى استفاده کنیم مى بایست اول دل داشته باشیم و به فرموده خداوند «لمن کان له قلب» دل را از آلودگى ها و تعلّقات بیهوده پیراسته سازیم. تا زمانى که تمایلات حیوانى بر قلب ما تسلط دارد، جایى براى انگیزه هاى متعالى باقى نمى ماند. اگر ما بخواهیم به آن چه مى دانیم حقّ است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایى را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبى باز دارد، باید از خود دور سازیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقى مى شویم که حقّانیّت آن ها را از راه علم و معرفت کسب کرده ایم. قرآن شریف در سوره حجرات قضیه عدّه اى اعرابى را تعریف مى کند که خدمت پیامبر مکرم اسلام آمدند و عرض کردند ما «ایمان» آورده ایم، ولى پیامبر مکرم اسلام به فرمان خداوند به ایشان فرمود: نگوئید ایمان آورده ایم، بلکه بگوئید اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در قلب هاى شما وارد نشده است: «قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخُلِ الایمانُ فى قلوبِکُم»؛ (حجرات، آیه ى 14). از قسمت بعدى آیه چنین استفاده مى شود که ایمان زمانى تحقّق پیدا مى کند که مؤمن حقیقى، از خداوند و رسولش، اطاعت و پیروى نماید «... و ان تطیعُواللّه و رسوله... ان اللّه غفور رحیم» و اگر ایمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ایمان راه نیافته، به عبارتى ایمان یک درجه از اسلام برتر است. لذا در حدیث مى خوانیم: «الایمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل» ایمان عبارت است از باور قلبى و عملى به آن (اصول کافى، ج 2، ص 24). بنابر این بر ماست که براى فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم: الف) در زمینه تقویت شناخت خویش ب )در زمینه انگیزش میل فطرى خویش به آوردن ایمان و انجام کارهاى شایسته. پس معلوم مى شود که راه هاى کسب علم از درون انسان شروع مى شود: 1. تفکر و اندیشه در کتاب تکوین (طبیعت و جهان آفرینش) . تفکر پیرامون آیات و نشانه های خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانه ها، یاد خدا را در دل ها زنده می کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می شود و در نهایت بر دوستی و محبت ما به خدا می افزاید. (ر.ک: سوره یس، آیات 23 تا 40). 2. تفکر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسى). 3. تفکر و تأمل در پایان زندگى انسان (معادشناسى). 4. مراجعه به کتاب تشریع (قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام) 5. مطالعه تاریخ اسلام و تحلیل آن در تقویت ایمان تاثیری بسیار عمیق خواهد داشت.   ب) حرکت عملى!   تاکنون دریافتیم که ایمان مقتضى عمل صالح است، این واقعیت را در آیه آیه قرآن شریف مى توانیم به دست آوریم: «والّذین آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ...»؛ (نساء، آیه ى 57 و 122).ایمان و عمل در دیدگاه قرآن دو جزء جدانشدنى از هم هستند، در واقع ایمان، شخص را به انجام عمل شایسته وا مى دارد، امّا در همین جا یک نکته دقیقى وجود دارد و آن این که ایمان، در صورتى مى تواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود که زنده و فعّال باشد. به عبارتى آگاهى و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. توصیه شده در این مرحله براى تشخیص کار «خوب» از کار «بد» تا آن چه که عقل مى فهمد از عقل، و آن چه را نمى فهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کارى را باید انجام دهیم و چه کارى را باید ترک کنیم. لذا موضوع انجام واجبات و ترک محرّمات مطرح مى شود. نکته ى دیگر: در سیر عملى آن است که ؛ مؤمن پیوسته به عمل صالح و کردار شایسته اهتمام بورزد، هر عمل شایسته، در تقویت ایمان و تقوا نقشى اساسى دارد و متقابلاً ایمان به دست آمده خود منشأ عمل شایسته تر مى شود و این ارتباط ایمان و عمل صالح به صورت صعودى تحقق مى یابد. «والذین اهتَدوا زادهُم هُدى» کسانى که هدایت الهى را بپذیرند خداوند هدایت آن ها را زیادتر مى کند (محمد، آیه ى 17) نکته بعد: این که مؤمن در عمل به دین خود مى بایست ارتباطى تنگاتنگ با عالمان دینى داشته باشد تا با استفاده از سیره علمى و عملى ایشان بیش از پیش در مسیر هدایت قرار گیرد و از آسیب ها و شبهات برکنار و مصون باشد.   رفتار زیر باعث تقویت ایمان خواهد شد: 1-توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می دهد و به تدریج به پیوندی استوار می انجامد. یکی از حکمت های نمازهای پنجگانه، زنده نگه داشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است. «یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید» (احزاب، آیه 41). انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعه سیره ائمه و همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می اندازد. برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند است که باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود. قرآن کریم می فرماید: «یاد خدا دل های مؤمنان را می لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می شود» (انفال، آیه 2). 2-توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمت های الهی خواهیم یافت. فلسفه آفرینش این نعمت ها این است: ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند----- تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (سعدی) انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک تر کند. 3-انجام نیکی ها و دوری از بدی ها: هر عمل نیک دل را نورانی تر می کند و برعکس هر گناه، صفحه دل را تیره و کدر می سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکی ها، دل خود را نورانی تر کنیم و با دوری از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازیم. 4- شرکت در جلسات و فعالیت های مذهبی و فرهنگی و ذکر اهل بیت(ع). نتیجه گیری از بحث : برای تقویت ایمان ابتدا باید ببینیم ایمان چیست تا در نتیجه آن، پی ببریم که چگونه می شود آن را افزایش داد. ایمان عبارت است از معرفت توأم با تسلیم قلبى و خضوع و خشوع دل به خداوند متعال و رسول او و آموزه هایى که به بشریت ارائه کرده اند. ایمان یعنی باوری یا نیرویی معنوی که باعث می شود انسان با شجاعت و قدرت و صدق و اخلاص برای رضای خدا تلاش کند و در مسیر قرب الهی قرار بگیرد و با آرامش کامل بدور از هر گونه شک و شبهه ای به انجام وظایف فردی و اجتماعی خود همت گمارد و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای هراس به خود راه ندهد، علامت ایمان این است که فرد مومن حتی از مرگ در این راه نگرانی ندارد و آن را شهادت در راه خدا می داند و از آن استقبال می کند. حقیقت ایمان آن است که انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولایت خداوند بداند و خلافت انسان کامل معصوم را بر خودش و جامعه بپذیرد و تحت فرماندهی ولی و خلیفه خدا در روی زمین، همیشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلی( جهاد اکبر)یعنی با نفس اماره و دشمنان خارجی (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و کافران باشد و در عرصه این درگیری بتواند از جان و مال و آبروی خویش مایه بگذارد و از هیچ نیروی شیطانی هراس بدل راه ندهد و محکم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت کند و در مقابل سختی ها این راه بردبار و صبور باشد. این صفات و حالات، دورنمایی از یک انسان مومن واقعی است. ما اگر بخواهیم حقیقت ایمان را به درستی و مصداقی درک کنیم باید مومن حقیقی و ویژگی های آن را بررسی کنیم. چرا؟ چون ایمان یک نیروی معنوی بسیار قوی و در عین حال پیچیده است که بدون مطالعه در مظاهر آن، شناختنی نیست. ایمان نیرویی است که در مومن ظهور می کند و ما تا مومن که ظرف ظهور ایمان است را به درستی نشناسیم، نمی توانیم به این نیروی معنوی، شناخت عمیق پیدا کنیم. البته برخی ویژگی های ایمان در قرآن کریم و روایات اسلامی آمده که برای این منظور قابل استفاده است ولی حقیقت ایمان را باید در فرد مومن واقعی مشاهده کنیم و نوع منش و تفکر و اخلاق انسان مومن است که این نیرو را معرفی می کند. به طور مثال از قرآن کریم می توان استنباط کرد که ایمان ،امرى اختیارى است به دلیل آن که در آیات بسیار به آن، امر شده است و روشن است که امر به چیزى از سوى حکیم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و اختیارى بودن آن چیز دارد   ج) سؤال: چه کنیم که زندگی ما خوب شود! دوست گرامی ! در پاسخ به سؤال قبلی گفتیم که برای ازبین بردن شک ، می بایستی که ایمان را درخود تقویت کنیم ، وبا تقویت ایمان به معدن همه خوبیها نزدیک شویم ! بدان که هیچ عملی به اندازه انجام واجبات و ترک محرمات ما را به حضرت حق تعالی را نزدیک نمی کند. انجام واجبات،وترک محرمات ؛ اثر بسیار زیادی در رساندن ما به دوستی ومحبت خدای رحمان دارد. برای فعل واجبات وترک محرمات ، باید واجب وحرام را شناخت ، ودانستن وشناختن ؛ از چند راه حاصل میشود : 1- خود شخص، اهل مطالعه باشد وبامطالعه وتحقیق به پاسخ دست یابد، 2- از اهل تحقیق سؤال کند وراهنمایی بخواهد وچون معمولا راه دوم انتخاب می شود ، باید دقت کرد که اهل تحقیق ، افراد متقی وپرهیزکاری نیز باشند . حکایتی از امام رضا علیه السلام با وسوسه های شیطان، تردید در دلم لانه کرده بود. با خود می گفتم:« مگر چقدر باید برای برآورده شدن حاجتی دعا کرد؟ دیگر ناامید شده بودم. گفتم پیش علی بن موسی الرضا علیه السلام، بروم، شاید مشکلم را بر طرف سازد. نزد امام رفتم و گفتم: چند سال است حاجتی دارم و بسیار هم دعا کرده ام، ولی دعایم مستجاب نمی شود. در دلم شک راه یافته است، چه کنم؟ امام، نگاه تندی به من کرد و فرمود:« ای احمد بن محمد! مراقب باش که شیطان بر تو پیروز نشود و تو را از رحمت پروردگارت نا امید نسازد. مگر نمی دانی گاه پرودگار، برآوردن نیاز مؤمن را به تأخیر می اندازد تا او بیشتر به راز و نیاز بپردازد؛ چرا که خداوند بزرگ، گفت و گوی بندگان را با خود دوست دارد. به خدا سوگند! دیر برآورده شدن نیازهای بندگان که از خدای خود چیزی خواسته اند، برای آنان بهتر از زود بر آورده شدن نیازهایشان است. دنیا چه ارزش دارد که مؤمن، برای آن از خدای خود ناامید شود؟! نیکوست که نیایش او در حال آسایش و دوری از مشکلات، همانند نیایش او در سختی ها باشد و اگر (حاجتش) نیز برآورده نشد، سبب ناامیدی او نشود، پس افسرده نشو که دعا در پیشگاه پروردگار بزرگ و بلند مرتبه، بسیار ارزشمند است.  بردبار باش و برای به دست آوردن روزی حلال بکوش! به پیوند با بستگانت پایبند باش و به کسی ستم مکن؛ زیرا ما خاندانی هستیم که حتی بریدن از بستگان را به کسی که از او بریده اند، سفارش نمی کنیم. هر که به ما بد کند به نیکی پاسخش را می دهیم، به خدا سوگند! از این روش، جز خوبی و نیکی نمی بینم. بدان کسی که در این دنیا از نعمت های بی شمار بهره مند است، اگر درخواستی از خدا کند و دعایش برآورده شود، بر اثر آزمندی و فزون خواهی، بیشتر در خواست می کند و این سبب می شود که دیگر از نعمتی سیر نشود و بیشتر بخواهد، پس آنگاه که به نعمت های او افزوده شد، حقوقی که باید ادا کند، افزایش می یابد. بنابراین، از شکر این همه نعمت، ناتوان می ماند و به آزمایش و بلا مبتلا می شود و به خطر می افتد. بنابراین، دل بستگی ات را به پروردگار استوارتر ساز و در دل خود نسبت به او شک و تردید راه مده و درازه دلت را به روی چیزی به جز خیرو نیکی مگشا! بدان که این، تنها راه آمرزیده شدن و برآورده شدن دعاهاست».   مرحوم حاج آقای مجتهدی میگفتند: «هر وقت نا امید از هر جا شدی بدان که خدا ، کارت را حل میکند» تا وقتی که به دیگران امید داریم ،خدا حل کارمون را به دست دیگران میسپاره و اینو هم باید در نظر داشته باشیم که هر وقت به یاد خدا افتادیم، قبل از اینکه ما بخوایم به یاد خدا باشیم خدا به یاد ما بوده. دوستی می گفت :مگر ممکنه که شما فکری از دلتون بگذره و خداوند به اون آگاه نباشه؟ قبل از اینکه به دلتون برسه خدا بهش آگاه هست. خدا انقدر بزرگه که هیچ پوشیده و مجهولی براش در دنیا وجود نداره چه برسه به قلب و دل شما که جایگاه و حرم خودش هست. دل شما هم انقدر بزرگه که خدا رو به خوبی میشناسه, یعنی خدا انقدر بزرگ هست که نمیتونه برای دل هیچ کس مجهول باشه. این وسط که خدا از دل شما آگاه هست و دل شما هم خدا شناس, خود شما ایستادید! کافیه برید کنار تا بتونید ببینیدش... هر وقت از همه چیز،غیر خدا نا امید شدید, خدا کمکتون میکنه! دوست دیگری می گفت : قبل از اینکه برویم سراغ خداو صدایش کنیم، او صدایمان کرده که ما هم آمده ایم و داریم صدایش میکنیم، خودش لبیک خداست وگرنه میتوانست تو نا امیدی غرقمون کنه سراغش نریم،همینکه ادم سراغ خدامیره شکر داره و نشانه اجابته، حالا به اون صورت که خودش میپسنده و صلاحه اجابت میکنه! باز آی باز آی هر آنچه هستی باز آی -------------- گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی این درگه ما, درگه نومیدی نیست ------------ صد بار اگر توبه شکستی باز آی به جز خیر ،از خداوند به ما نمیرسد، ولی نا امیدی باعث میشود که همه چیز را، در نا امیدی و دوری ببینیم! فقط سعی کنید که امیدوار باشید و خودتان به این یقین برسید که مطمئنید کرامت خداوند هر کاری را میتواند بکند و بزرگی خدا را باور کنید.رمز دیدن! فقط همینه که نا امید نباشید و همیشه به خداوند امیدوار باشید و همه چی را زیبا ببینید! نا امیدی مانند یک مرض واگیر دار، همه وجود ادم را می گیرد و پرده وحشتناکی میشود که هیچ زیبایی دیگر از ضخامت آن نمیتواند عبور کند! واقعا بدترین بلا درعالم ،نا امیدی است، نا امیدی یعنی نداشتن خدا..پوچی و بد بختی محض!   ارتباط دعا وامید به زندگی! نفس دعا کردن، عبادت است و دعا کننده چه حاجت بگیرد و چه نگیرد عبادت کرده و به خداوند نزدیک شده است. امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «افضل العبادة الدعا؛ دعا برترین عبادت است.» (میزان الحکمه/ج4/ص1644)در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده که: «دعا کن و مگو کار، گذشته است (و آنچه مقرر شده همان می شود) همانا نزد خداوند عزوجل مقام و منزلتی است که جز با درخواست به دست نمی آید. (میزان الحکمه/ج4/ص164) همانطور که می بینی، در این روایات تنها بحث از فضیلت و عبادت بودن دعا و ارزش خود دعاست و هیچ بحثی از گرفتن حاجت و نگرفتن آن به میان نیامده است، تا ما ارزش حقیقی دعا را درک کرده و با شوق و رغبت به سوی آن بشتابیم.لذا توجه به این نکته از اهمیت زیادی برخوردار است که بنده در هر شرایطی دعا را رها نکند. البته در هر حال باید روح تسلیم در برابر خواست خداوند متعال داشته باشد و با سپردن مصلحت امور خود به خداوند، از دعا و خواهش دست برندارد؛ زیرا با دعا کردن برکات زیادی نصیب او خواهد شد.   زندگی انسان در گرو داشتن امید در زندگی است. امید، به زندگی انسان معنا، جهت، صفا، شور و حرارت می‌بخشد.خدایی که خالق و صانع بندگان است و قبل از اینکه از او چیزی بخواهند تمام آنچه که سعادت آنها را تأمین می کند و انواع نعمت ها را در اختیار بندگانش قرار داده، چگونه ممکن است وقتی او را صدا می زنند به آنها اعتنایی نکند؟ با براهین قاطع عقلی اثبات شده که خدا رحمان و رحیم می باشد و محال است بی اعتنا به بنده ی خویش باشد. او که قبل از خلقت انسان، غذای او را در سینه ی مادرش قرار می دهد و مهر او را در دل والدینش می کارد تا مراقب و مواظب او باشند، چگونه ممکن است بدخواه انسان باشد؟! آن خدایی که بهترین بندگان خویش را برای راهنمایی بشر فرستاد و فرشتگان را وا داشت که بر مقام والای انسان سجده کنند چگونه ممکن است نسبت به او بی اهمیت باشد؟ امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: دعای مؤمن از سه حال خارج نیست؛ یا برایش ذخیره می گردد یا در دنیا برآورده می شود یا بلایی را که می خواهد به او برسد دفع می کند اگر انسان خواسته ای دارد که دلش همواره مشغول اوست و او را از یاد حق باز داشته است از خداوند بخواهد که اگر خیر است برآورده سازد و اگر به صلاح نیست او را از این دل مشغولی رها سازد. لذا ترک دعا تا زمانی که دلش مشغول آن حاجت است جایز نیست؛ چرا که اگر به درگاه خدا نرود به دام شیطان گرفتار خواهد شد. اما اگر به این باور رسید که خدای مهربان قادر و علیم، بر اساس حکمتش خواسته وی را اجابت نکرده، شاکر خدای سبحان باشد. ای عزیز؛ به وسوسه های شیطان گوش نده و در تمامی احوال به خالق مهربانت توکل کن «من یتوکل علی الله فهو حسبه». خدای رحمان دانا و شنواست و دعای بندگانش را می شنود و به بهترین شکل پاسخ می فرماید، لذا جای هیچ نگرانی و ناامیدی وجود ندارد. همانطور که ملاحظه می فرمایید ممکن است خداوند حاجت بنده اش را ذخیره آخرت او کند چرا که او می داند بنده فقیرش در آخرت نیاز بیشتری به ثواب ندادن حاجتش در دنیا دارد و یا اینکه حاجت او به صلاحش نمی باشد لذا در ازای دعا کردن بلایی را از او دفع کرده و چه بسا دعا کننده هیچگاه متوجه این لطف پروردگارش نشود. ما باید به هنگام دعا یقین داشته باشیم که حق تعالى قادر است - اگر این دعا و خواسته به مصلحت ما باشد و منافات با حکمت الهى و نظام آفرینش و ربوبیت نداشته باشد - حاجت ما را برآورده نماید و اگر مصلحت نباشد به بهترین شکلى آنچه که خیر و صلاح ما را در آن مى بیند عنایت فرماید و تشخیص اینکه دعای ما به چه علتی در حال حاضر اجابت نشده است، به عهده ی ما نیست. بلکه آن چیزى که بر عهده ما و کار و وظیفه ما است دعا نمودن و میل و نیت و قصد و یقین به اجابت آن است؛ مصلحت سنجى و محاسبه خیر و شر آن بر عهده «رب العالمین» است و دعا خود، عبادت مستقلى است و تنها براى خواستن و برآوردن حوائج نیست. دعا گفت وگو با خدا و خواندن حق تعالى است. اگر یقین داری خواسته ات از امور شرعی است، برای اینکه از برکات دعا محروم نشوی، دعایت را ادامه بده و همچنان مصلحت خویش را به خدای حکیم و مهربان، واگذار کن. براى آگاهى بیشتر در این باره به منابع زیر مراجعه کنید: 1. تفسیر نمونه، تفسیر سوره حجرات 2. تفسیر سوره حجرات، محسن قرائتى 3. طهارت روح در آثار شهید مطهرى، عباس عزیزى. 4. نشریه قرآنى «بشارت» که یک نشریه دو ماهه و ویژه جوانان است. 5- انسان و ایمان (ج 2 از مجموعه آثار) شهید مطهری .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image