وابسته بودن امام خمینی به آمریکا و انگلیس و فرانسه؟ /

تخمین زمان مطالعه: 27 دقیقه

دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز ، ای کاش همان گونه که در اواسط نامه خود اشاره کرده بودید که «با دلیل عرض می کنم» ، ادله و مستندات مطالبی که در ابتدای نامه اشاره کرده اید را برای ما ارسال می کردید تا نسبت به آنها ارزیابی دقیق تری داشته باشیم ، هر چند به اعتقاد ما این اسناد حتی ارزش بررسی برای دریافت واقعی بودن را هم نداشته و چیزی را اثبات نمی کند چرا که نهایت چیزی را که می تواند اثبات کند این است که دستگاه های اطلاعاتی فرانسه ، انگلیس و آمریکا بخشی از حفاظت از جان امام خمینی را بر عهده گرفته بودند که این مساله هرگز به معنای وابسته بودن آمریکا به این کشورها تلقی نخواهد شد کما


دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز ، ای کاش همان گونه که در اواسط نامه خود اشاره کرده بودید که «با دلیل عرض می کنم» ، ادله و مستندات مطالبی که در ابتدای نامه اشاره کرده اید را برای ما ارسال می کردید تا نسبت به آنها ارزیابی دقیق تری داشته باشیم ، هر چند به اعتقاد ما این اسناد حتی ارزش بررسی برای دریافت واقعی بودن را هم نداشته و چیزی را اثبات نمی کند چرا که نهایت چیزی را که می تواند اثبات کند این است که دستگاه های اطلاعاتی فرانسه ، انگلیس و آمریکا بخشی از حفاظت از جان امام خمینی را بر عهده گرفته بودند که این مساله هرگز به معنای وابسته بودن آمریکا به این کشورها تلقی نخواهد شد کما اینکه در داخل ایران نیز ارتش شاهنشاهی مسئولیت حفاظت از جان امام خمینی ره را بر عهده گرفته و حتی بر اساس برخی شواهد شخص ربیعی ، فرمانده نیروی هوایی ارتش ، هلی کوپتری را برای انتقال حضرت امام خمینی از فرودگاه به بهشت زهرا در اختیار امام قرار داده بود ولی با این حال هیچ کس تا کنون ادعا نکرده است که این اقدام ارتش ، به معنای وابسته بودن رهبر انقلاب به رژیم شاهنشاهی می باشد و اساسا طرح چنین ادعاهایی و نتیجه گیری های عجیب و غریبی که از آن به دست می آید همچون وابسته بودن امام خمینی به آمریکا و انگلیس ، با توجه به واقعیات و شواهد خارجی جز سردرگمی استدلال کنندگان اینچنینی ، نتیجه دیگری به همراه نخواهد داشت ، چرا که چنین افرادی پس از این ماجرا قطعا در برابر این سوال نخواهند توانست جوابی ارائه دهند که «اگر امام خمینی ره مهره آمریکا و انگلیس است پس راز این همه دشمنی آمریکا و انگلیس با ملت و انقلاب ایران و جنایت هایی که در حق انقلاب اسلامی ایران روا داشته می شود از جمله ترور ، تحریم ، تحریک صدام به جنگ ، ممانعت از پیشرفت های علمی ، فتنه انگیزی ها و حمایت از فتنه گران و ... چه می باشد؟» با تمام این احوال ، در مورد این مطالب لازم است چند نکته را متذکر شویم : 1 – کلیه شواهد و اسناد موجود حاکی از این است که دولت آمریکا به عنوان اصلی ترین پشتیبان رژیم شاهنشاهی همه تلاش خویش را به کار بسته بود تا از ورود امام خمینی به ایران ممانعت به عمل آورد ، از طرفی دولت فرانسه نیز در مدت اقامت امام خمینی در پاریس ، از هیچ اقدامی بر علیه ایشان مضایقه نکرده بود به طوری که بر خلاف تصوری که در زمینه آزادی عمل دادن دولت فرانسه نسبت به حضرت امام خمینی ره معمولا وجود دارد اولا چنین آزادی عملی وجود نداشته و دولت فرانسه محدودیتهای فراوانی برای ایشان ایجاد کرده بود ، ثانیا بر اساس اسنادی که به دست آمده است دولت این کشور تلاش داشت تا ایشان را ترور نماید که نخستین طرح ترور رهبر کبیر انقلاب اسلامی می باشد . ثالثا بر اساس اسناد بر جای مانده ، دولت این کشور ، از همان روزهای نخستین ورود حضرت امام به فرانسه و به دنبال عملی نشدن توطئه برای ممنوعیت فعالیت سیاسی حضرت امام ، قصد اخراج ایشان از فرانسه را داشت که به دلیل مخالفت هایی که سفیر شاه در این زمینه داشت مجبور شد تن به اقامت اجباری حضرت امام بدهد . بنابر این دولت فرانسه در طول تاریخ اقامت حضرت امام از هیچ توطئه ای بر علیه حضرت امام در فرانسه کوتاهی نکرد . با این حال و علیرغم تمامی تضییقاتی که دولت این کشور برای حضرت امام ره ایجاد کرده بود ایشان در هنگام خروج از کشور فرانسه در پیامی از دولت و ملت فرانسه تشکر کردند (رک : صحیفه امام ، ج6 ، ص 6) که نشان از اخلاق و گذشت اسلامی ایشان داشت . همچنین دولت فرانسه پس از قصد امام خمینی برای بازگشت به ایران نیز اقدامات گسترده ای برای ممانعت از این تصمیم امام خمینی ره انجام داد و در واپسین روزهای حضور ایشان در فرانسه و صرفا با هدف مصلحت رژیم شاهنشاهی و ایجاد فرصت برای ایجاد کودتا تلاشهای فراوانی برای ممانعت از ورود امام خمینی به ایران انجام داد که باشکست مواجه شد و چون قانونا نمی توانست هیچ اقدام دیگری در ممانعت از حضرت امام انجام دهد لذا مجبور شد اجازه بازگشت حضرت امام خمینی به ایران را صادر نماید . ضمن اینکه دو نکته را نیز نباید فراموش کرد . نخست اینکه دولت فرانسه علیرغم اجازه دادن به هواپیمای حضرت امام برای بازگشت به ایران ، همزمان برخی اقدامات از جمله اخلال در صدور گذرنامه های همراهان حضرت امام و یا بیمه نکردن هواپیمای حامل ایشان و ... را نیز انجام داد . همچنین در این زمان به منظور سرنگونی انقلاب اسلامی ایران طرح های خطرناکی در ایران پی ریزی شده بود که قطعا مقامات فرانسوی نیز از آن آگاه بوده و شاید بتوان اجازه دادن برای پرواز هواپیمای حامل امام را با دلخوش بودن آنان به اجرای این طرح ها نیز مرتبط دانست . چنانکه فردوست درکتاب خاطراتش از طرح انفجار هواپیمای امام توسط کمیسیونی نام می برد که متشکل از بختیار ، نماینده ساواک ، سران نیروهای نظامی و انتظامی و ... بود .(رک : حسین فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، اطلاعات ، تهران ، 1381 ، صفحه 607 و 608) و یا توطئه ربودن و انتقال هواپیمای حامل امام به یکی از جزایر خلیج فارس به منظور ممانعت از ورود حضرت امام تا زمانی که بتوانند توطئه های خود را عملی نمایند . (رک : دکتر صادق طباطبایی ، همان ، ص 178) و یا حداقل اجرای زود هنگام کودتای آمریکایی ارتش به فرماندهی ژنرال هایزر که همه این اقدامات خوشبختانه ناکام ماند و انقلاب اسلامی ایران به لطف خداوند به پیروزی رسید . 2 – همانگونه که از خلال مطالب بالا نیز می توان به دست آورد اجازه یافتن هواپیمای حامل حضرت امام برای پرواز به سمت ایران ، برخلاف خواست همه قدرتهای غربی بود و همه شواهد نیز حاکی از این است که همه این کشورها تلاش های خود را در راستای ممانعت از عملی شدن این اقدام حضرت امام راحل ره به کار بستند اما چاره ای جز تسلیم شدن نداشتند ، از طرفی دیگر فضای انقلابی و شور و حرارت ملت به پا خاسته ایران به گونه ای بود که عملا قدرت هر گونه اقدام خطرناکی را بر علیه امام خمینی ره از هر کسی حتی ارتش شاهنشاهی سلب می کرد و همانگونه که اشاره شد ارتش مجبور شد تا مسئولیت تامین امنیت امام خمینی ره را در بخش عمده ای از مسیر بر عهده بگیرد و این مساله ای بود که حتی فرماندهان ارشد ارتش هم آن را قبول داشتند و به همین دلیل در طرح هایی که قبل از ورود امام خمینی به ایران می ریختند هر گزینه ای وجود داشت غیر از تعرض به جان امام ره . به عنوان مثال ژنرال هایزر در کتاب خاطرات خود می نویسد : «آنها موافقت کرده بودند که اگر [امام] خمینی با پرواز ایرفرانس وارد شد و فرودگاه بسته بود هواپیما به جزیره کیش هدایت شود . به او هم توضیح داده شود که این کار ، به خاطر حفظ جان او بوده است . دریافته بودند که اگر برای او اتفاقی رخ دهد جنگ داخلی رخ خواهد داد و لذا قرار بود او را برای مدت نامحدودی در جزیره ی کیش تحت الحفظ نگهدارند.»(ماموریت در تهران ، خاطرات ژنرال هایزر ، ترجمه علی اکبر عبدالرشیدی ، انتشارات اطلاعات ، ص210) شایان ذکر است چنین واکنش های منفعلانه ای دارای سابقه هم بوده است چنانکه پس از قیام 15 خرداد سال 42 وقتی شاه تصمیم گرفت تا امام خمینی را محاکمه و اعدام نماید ، با مطرح شدن مرجعیت ایشان و ترس از واکنش مردم و حتی شیعیان جهان نسبت به این اقدام ، از این تصمیم منصرف شد . نظیر چنین ترسی را باید در باره جنایتکار دیگری همچون صدام که دستش به خون هزاران عراقی و حتی علمای این کشور آلوده بود جستجو کرد ، چنانکه در جریان انتفاضه شعبانیه عراق که به رهبری آیت الله العظمی خوئی صورت گرفت و طی آن صدام غیر انسانی ترین اقدامات را بر علیه مخالفان خود انجام داد و حتی دهها تن از علما و مجتهدان به نام از خاندان حکیم و صدر و شاهرودی و خویی را نیز به شهادت رساند و میزان سبعیت خود را اثبات کرد اما از ترس واکنش ها نتوانست آیت الله خویی را اعدام نماید ، با اینکه همان زمان بحثی در مورد اعدام آن مرحوم مطرح شده بود . از طرفی دولت آمریکا نیز همانگونه که اشاره شد همه تلاش خویش را به کار بسته بود تا از ورود امام خمینی ره به میهن ممانعت به عمل آورد . در این راستا در دی ماه سال 57 (17-11 دی 57) ، کنفرانسی به نام گوادلوپ با حضور سران چهار کشور فرانسه ، انگلیس ، آمریکا و آلمان برگزار شد که در آن موضوعات مختلفی از جمله وضعیت ایران مطرح شده و با توجه به افزایش یافتن شعله های انقلاب در آن جلسه مقرر شد تا شاه از ایران برود و زمام امور را به بختیار بسپارد تا ایشان امور را سامان ببخشد . به دنبال این تصمیم گیری مقرر شد تا دولت فرانسه به نمایندگی از آمریکا پیامی را به امام خمینی بفرستد تا ضمن دعوت حضرت امام به حمایت از دولت بختیار ، ایشان اقداماتی را به منظور جلوگیری از بروز هر گونه کودتا در ارتش شاهنشاهی انجام دهند . این پیشنهادات که ظاهری معقول داشت در واقع فریبی بود که از آن طریق آمریکا تلاش داشت تا برنامه احتمالی کودتا را به ارتش شاهنشاهی و بدون دخالت خود معرفی نموده و با ایجاد ترس ، امام را از پیگیری اهداف انقلابی خود منصرف سازد . اما امام خمینی ره با درایتی بی نظیر در پاسخ به دولت فرانسه که واسطه ابلاغ پیام کارتر بود چنین فرمودند : «پیام آقاى کارتر، دو جهت در آن بود؛ یکى راجع به موافقت کردن با حکومت فعلى، که دولت بختیار باشد؛ یا حداقل سکوت در این شرایط، و حفظ آرامش در این فترت؛ و یکى هم راجع به احتمال کودتاى نظامى و یا پیش بینى کودتاى نظامى، پیش بینى کشتار وسیع مردم، که ما را از آن مى ترسانید. اما راجع به دولت بختیار؛ شما سفارش مى کنید که ما برخلاف قوانین خود عمل کنیم. بر فرض آنکه من چنین خطایى بکنم، ملت ما حاضر نخواهد بود. ملت ما این همه مصیبت کشید و این همه خون داد، براى آن است که از زیر بار رژیم سلطنتى و سلسله پهلوى خارج بشود. ملت ما حاضر نیست که تمام خونها هدر برود و شاه به سلطنت باقى باشد، یا برود و بدتر از اول برگردد؛ و نه حاضر است که شوراى سلطنت را قبول کند؛ و آن هم برخلاف قانون اساسى است، که من مکرر تشریح کرده ام. ...و اما قضیه کودتا. ... من کودتا را نه به صلاح ملت مى دانم،و نه به صلاح امریکا؛ اگر (کودتا) بشود از چشم شما مى دانیم. من نمى دانم ملت امریکا بعدها چه خواهد کرد؛ و من به حکم اینکه یک شخص روحانى هستم، و مصلحت بشر را همیشه در نظر دارم و مصلحت ملت خودم را در نظر دارم، به شما توصیه مى کنم که جلوى این خونریزیها را بگیرید و نگذارید این خونریزیها تحقق پیدا کند؛ و ایران را به حال خود واگذارید؛ که اگر بکنید، نه گرایش کمونیستى خواهد داشت و نه سایر مکاتب انحرافى؛ نه تسلیم شرق و نه تسلیم غرب خواهد شد. تأکید مى کنم که اگر بخواهید آرامش در ایران حاصل شود راهى جز این نیست که نظام شاهنشاهى- که قانونى نیست- کنار برود، و ملت را به حال خود باقى بگذارند، تا من یک شوراى انقلاب تأسیس کنم از اشخاص پاکدامن، براى نقل قدرت؛ تا امکانات مناسب جهت حکومت مبعوث ملت انجام گیرد. و در غیر این صورت امید آرامش نیست؛ و خوف آن دارم که اگر کودتاى نظامى بشود، انفجارى بشود در ایران، که کسى نتواند جلوى آن را بگیرد. و ملت ایران از کودتاى نظامى نمى ترسد؛ براى آنکه ماههاست که با قدرت نظامى- هر چه سخت تر- با مردم معامله شده است و نتوانسته اند آرامش برقرار سازند. و الآن نظام و ارتش که از چند ماه قبل، سست تر و ضعیف تر است، براى آنکه در باطن ارتش اختلافات ایجاد شده است و بسیارى به ما مى پیوندند و کودتا را خفه مى کنند؛ لکن با کشتارى، که من میل ندارم واقع شود. من به شما توصیه مى کنم، از کودتا جلوگیرى کنید که اگر بشود ملت ایران از شما مى دانند، و براى شما ضرر دارد. این تمام پیغام من است به کارتر.»( صحیفه امام، ج 5، ص: 377) در این بیانات نکته ظریفی وجود دارد و آن اینکه در شرایطی که آمریکا با پیام های خود تلاش دارد تا امام خمینی را از کودتای احتمالی نظامیان ارتش بترساند امام با درایتی عجیب منشا این کودتا را خود آمریکا می داند و حال آنکه سفر هایزر به ایران جهت انجام کودتا که از 14 دی ماه آغاز شده بود امری کاملا محرمانه بود و آمریکا تلاش داشت تا با متقاعد کردن امام برای حمایت از بختیار زمینه لازم برای انجام کودتای نظامی و به دست گرفتن زمام امور را فراهم کند . اما پس از به سنگ خوردن تیر آنان و اعلام نظر امام مبنی بر تصمیمشان برای ایجاد یک شورای انقلاب که در واقع به منزله نابودی نظام وابسته شاهنشاهی تلقی می شد تلاش های جدیدی برای باقی ماندن حضرت امام در فرانسه و جلوگیری از ورود ایشان به ایران آغاز شد و هدف اصلی و عمده نیز این بود که تا پیش از ورود امام به ایران ، ارتش کودتای نظامی را انجام داده و انقلاب اسلامی مردم ایران با ایجاد فضای رعب و وحشت نظامی خفه شود . در حالی که ورود حضرت امام خمینی به ایران همه این برنامه ها را می توانست بر هم بریزد . ژنرال هایزر مجری کودتا نیز در کتاب خاطرات خود به این مساله اشاره کرده و بر لزوم جلوگیری از ورود امام تا زمان تکمیل آمادگی برای کودتا که نیازمند زمانی حدودا 10 الی 20 روز پس از خروج از شاه از کشور بود تاکید دارد . وی در کتاب خاطرات خود چنین می نویسد : «اگر چه هنوز کار خود را کامل نکرده ایم اما فکر می کنم ظرف چند روز به آنجایی که می خواهیم می رسیم . به همین دلیل است که اگر بتوانیم چند روز مراجعت [آیت الله] خمینی را به تاخیر اندازیم برای ما واقعا فرق می کند . اگر شاه فردا برود و [آیت الله] خمینی روز بعد بیاید همه برنامه های ما نقش بر آب می شود»(خاطرات ژنرال هایزر ، ص 208 به نقل از خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی ، ج3 ، ص 166) به دنبال این توطئه ها ، امام خمینی نیز ساکت ننشسته و اقدامات انقلابی خود را تشدید کردند . ایشان در 22 دی ماه 57 ودر شرایطی که از سویی هایزر در تدارک آماده سازی برای کودتا بود و از سویی دیگر هنوز شاه کشور راترک نکرده بود با صدور بیانیه ای رسما شورای انقلاب را تشکیل داد و بلافاصله پس از فرار شاه از ایران ، اعلام کرد که به زودی به ایران بازخواهد گشت که این امر باعث تشدید فعالیتها برای ممانعت از ورود امام به ایران شد که در این میان دولت های آمریکا و فرانسه تلاشهای زیادی برای این کار نمود . در این زمینه دکتر صادق طباطبایی از همراهان حضرت امام در فرانسه که از نزدیک شاهد این تلاش ها بودچنین می نویسد : «با اعلام بازگشت امام به ایران پیغامها و توصیه های فراوانی به ایشان می شد که حالا به ایران نروید یا سفر را به تعویق بیاندازید و این دلسوزی ها هم از جانب دوستان و هم از طرف دشمنان صورت می گرفت . جالب اینکه کارتر هم پیام دادکه برای حفظ جان خودتان بهتر است سفر را به مدتی بعد موکول کنید . مقامات فرانسوی از طریق دوستان و آشنایان همین پیغام را می دادند . بعدها معلوم شد که ژنرال هایزر و نیز شاپور بختیار از طریق سفیر فرانسه در تهران درخواست کرده بودند که مقامات فرانسوی به هر نحو ممکن بازگشت امام را به تعویق بیاندازد .»(خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی ، ج3 ، ص 203) بختیار نیز در اظهارات خود به تلاشهایی که برای جلوگیری از ورود حضرت امام به ایران و اقداماتی که در این راستا به واسطه دولت فرانسه انجام دادند اشاره کرده و چنین می گوید : «من می خواستم یک کاری بکنم که آیت الله خمینی نیاید مانور می دادم . اینها در تاریخ ضبط است . گاهی می گفتم تامین جانش را نمی توانم بکنم و گاهی می گفتم اگر کشته بشود چنین و چنان می شود ... روی این مبنا بود که سعی کردم که آمدنشان را به تعویق بیاندازم . یک روز سفیر فرانسه را هم خواستم . به او گفتم شما می توانید این پیغام مرا به پرزیدنت ژیسکاردستن ، همین امروز برسانید ... مستقیما شما به او (ژیسکاردستن) بگویید که بختیار از شما خواهش می کند که به هر تقدیر و وسیله ای که میدانید آمدن آیت الله خمینی را به ایران به تعویق بیاندازید . دیگر چگونگی اش را من از اینجا نمی توانم بگویم . می دانم شما در یک مملکتی هستید که قانونی نمی توانید او را حبس کنید و چه بکنید ولی اگر بتوانید من خیلی خوشحال می شوم . من می دانم که این سفیر این اقدام را کرد و فردای آن روز آمد و به من گفت که ما اقدام کردیم . او گفت که ایشان (آیت الله خمینی) می گوید که من قانع نشدم که به ایران نروم .... »(لاجوردی ، شاپور بختیار نخست وزیر ایران ، دانشگاه هاروارد ، تهران ، زیبا 1380 ، صص 129 و 130 به نقل از هاشمی رفسنجانی ، انقلاب و پیروزی ، کارنامه و خاطرات سالهای 1358و 1357 ، دفتر نشر معارف انقلاب ، ص 159) نتیجه این بخش اینکه شواهد تاریخی حاکی از این است که همه قدرتهای غربی از جمله آمریکا ، انگلیس و فرانسه و نیز کلیت نظام شاهنشاهی و دولت بختیار عزم خود را جزم کرده بودند تا مانع از ورود امام خمینی ره به ایران گردند اما عزم واراده پولادین امام خمینی در کنار شرایط انقلابی آن مقطع به مثابه سیل بنیان کن و ظالم سوزی بود که هیچ ترفند و توطئه ای را یارای مقابله با آن نبود و به همین دلیل امام خمینی علیرغم همه مخالفت ها و مخاطراتی که جان ایشان را تهدید می کرد وارد ایران شد و البته به دلیل تبعات هر گونه تعرضی به جان امام خمینی در آن مقطع ، هم دولت فرانسه و هم ارتش شاهنشاهی و هم دولت بختیار مجبور شدند تا بخشی از مسئولیت حفاظت از جان ایشان را بر عهده بگیرند و هیچ کدام از این مسائل حاکی از وابسته بودن امام خمینی ره به آمریکا یا شاه یا دولت بختیار تلقی نمی شود . 3 – در مورد بخش آخر سوال از جمله نقش شاه در دست یابی کشورمان به فناوری های مدرن نیز باید بگوییم که اولا دست یابی به این فناوری ها ، تنها علت انقلاب اسلامی نبود تا اینکه گفته شود «اگر شاه هم بود در طی 35 سال به این فناوری ها دست می یافت» و آنگاه اصل فلسفه انقلاب زیر سوال برود ، چرا که وقوع انقلاب اسلامی معلول عوامل متعددی بود همچون نامشروع بودن اساس سلطنت پهلوی و نظام شاهنشاهی ، عدم نقش آفرینی مردم در سرنوشت خود ، وابسته بودن کامل نظام به قدرت های استعماری و اجرای طرح های استعماری غربی ها توسط رژیم ، به ذلت کشیده شدن ملت ایران از سوی استبداد داخلی و استعمار خارجی و تحقیر تاریخی آنان ، گسترش فساد و فحشاء در جامعه در راستای غربی کردن جامعه ، چپاول ثروت های ملی توسط هیات حاکمه و نیز قدرت های غربی ، نقض اساسی ترین آزادی های انسانی و به بند کشیدن هزاران پیر و جوان و خرد و کلان ، عقب نگه داشته شدن ملت تمدن ساز ایران و ندادن مجال رشد و پیشرفت به آنان و ... که هر کدام از این عوامل به تنهایی برای قیام بر علیه رژیم شاهنشاهی ، کافی بود . بنابر این با فرض پذیرش احتمال پیشرفت ایران در طی 35 سال گذشته با وجود دولت شاهنشاهی ، باز هم انگیزه های فراوانی برای قیام ملت بر علیه رژیم شاهنشاهی وجود داشت که در اکثریت قریب به اتفاق این انگیزه ها ، پای منافع غربی ها را می توان مشاهده کرد به طوری که از هر زاویه ای به انگیزه های انقلاب اسلامی نگریسته شود ، با منافع غربی ها در تعارض می باشد و با این تفصیل ، این ادعا که این انقلاب و یا رهبر آن به غربی ها وابسته بود و در جهت حفظ منافع غربی ها دست به قیام زد با واقعیات تطابق نمی کند . ثانیا در مورد احتمال رشد و پیشرفت ایران در طی 35 سال گذشته تحت حکومت شاهنشاهی لازم است نکته ای را متذکر شویم و آن اینکه اساسا در رژیم شاهنشاهی وابسته به غرب ، امکان هیچ گونه رشد و پیشرفتی از سوی غربی ها به ایرانیان داده نمی شد و اگر هزار سال هم این رژیم در ایران بر سر کار بود امکان نداشت به رشد و پیشرفت در علوم و فنون دست یابد ، البته ما قبول داریم که در آن مقطع مظاهری از رشد و پیشرفت در ایران توسط پهلوی ها وارد کشور شده بود که معمولا تلاش می شود تا همان ها به عنوان رشد و پیشرفت ایران در دوره پهلوی تلقی گردد اما واقعیت این است که چنین رشدی یک رشد و پیشرفت وابسته به غربی ها بود که تنها زمین ، نیروی انسانی و برخی مواد اولیه از آن ایرانی ها بوده و فراتر از آن ایرانیان هیچ نقشی در علوم و فناوری ها نداشتند به گونه ای که توسعه این مظاهر رشد و پیشرفت هرگز به معنای رشد کشور ما در فناوری این محصولات تلقی نمی شد مثل کارگر بی سوادی که تنها هنرش بستن پیچ یک قطعه صنعتی پیچیده است که هیچ کس وی را به خاطر این کار ، طراح و سازنده این قطعه ندانسته و حتی با گذشته صد سال ، وی به علم ساخت آن دستگاه و راز سیم پیچی ها و مدار پیچیده آن دست نخواهد یافت . بنابر این با نگاهی به کلیت صنعت کشور در دوران پهلوی می توانیم به سادگی در یابیم که در آن مقطع وابستگی ، یک رکن اصلی و اساسی بود و متخصصان و تکنیسین های بیگانه در گوشه گوشه کشور حضور داشتند و ایرانیان صرفا نقش کارگرانی را بازی می کردند که تفاوتی با ربات هایی که به تدریج در صنایع جایگزین نیروی انسانی می شود نداشتند و بر این اساس حتی اگر نیروگاه های اتمی کشور ما در این مدت می توانست راه اندازی شود ، هیچ ارزشی برای کشور نداشت و به جای اینکه بتواند مانع از خروج سرمایه های ملی گردد به دلیل وابستگی دائمی ایران در فناوری این نیروگاهها ، خروج دائمی سرمایه های ملی ، امری اجتناب ناپذیر بود و با گذشت زمان نیز همین وابستگی ها تبعات دیگری هم به همراه داشت مثل اینکه در صورت کوچکترین مخالفتی از سوی رژیم ایران ، غربی ها به راحتی با دست کشیدن از مدیریت یک نیروگاه و نه حتی تعطیلی آن ، می توانستند دولت را مجبور به اطاعت از خود کرده و بدین ترتیب جلوه دیگری از استعمار نوین خود را به رخ ایرانیان بکشند و حال آنکه آنچه ملت ایران در طول 35 سال گذشته به دست آورده است اولا علم و فناوری بوده است و نه صرفا تجهیزات و دستگاه های پیشرفته ، ثانیا تلاش نظام جمهوری اسلامی بر این است که این فناوری را به گونه ای بومی نماید که امکان تبدیل شدن آن به ابزار استعمار و تحقیر ملت ایران و در نهایت نقض حاکمیت ملی ایران ، منتفی گردد . 4 - اصل اینکه در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی عده ای با اصل داشتن انرژی هسته ای مخالف بودند مساله ای نیست که کسی آن را انکار نماید اما مساله این است که اولا تعداد این افراد بسیار اندک بود به طوری که شبهه اندازانی که در صددند تا مخالفت نظام با انرژی هسته ای را در ابتدای انقلاب القاء کنند جز یک مقاله در روزنامه جمهوری اسلامی هیچ سند دیگری در این زمینه پیدا نکرده اند که نشان می دهد مخالفت با این موضوع ، اساسا خواسته ای عمومی نبوده و صرفا یک دیدگاه بسیار نادر بوده است که به قلم فردی به نام عبدالرحمان علوی که حتی جزء مشاهیر انقلاب هم نبوده است ثبت شده است . ثانیا در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه در سال 1358 هنوز خط مشی ها و سیاست های کلی نظام اسلامی در زمینه موضوعات مختلف از جمله انرژی هسته ای تدوین نشده و در مورد آن تصمیم گیری نشده بود و به همین دلیل کلیه مواضعی که در این مقطع در مورد مخالفت یا موافقت با انرژی هسته ای مطرح می شود فاقد رسمیت می باشند و نباید آن را به نظام نسبت داد مگر اینکه حداقل از سوی یک نهاد رسمی نظام جمهوری اسلامی چنین موضعی صادر شده باشد و مخالفتی نیز از جانب سایر نهادهای ارشد نظام از جمله رهبری نظام با آن صورت نگرفته باشد که در این مقطع نه تنها هیچ واکنشی در این زمینه صورت نگرفته است بلکه با انتصاب رئیس سازمان انرژی اتمی و در واقع زدن مهر تایید بر ادامه کار آژانس ، به نوعی مهر تایید بر اصل فعالیت هسته ای زده شده است و حال آنکه اگر همانگونه که ادعا شده است نظام با داشتن انرژی هسته ای مخالف بوده و آن را یک خیانت به ملت تلقی می کرد در فضای انقلابی آن مقطع به راحتی می توانست انحلال آن را کلید بزند همانگونه که سازمانی همچون ساواک با وجود داشتن تشکیلات گسترده در داخل و خارج از کشور و صدها نیروی انسانی به دلیل ماهیت خائنانه آن به راحتی منحل شد . ثالثا شواهد حاکی از این است که بر خلاف برخی دیدگاه های نادر در مخالفت با اصل داشتن انرژی هسته ای ، اراده قوی ای برای بهره برداری از این انرژی وجود داشت و به همین دلیل در همان سالهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی ، نظام در صدد احقاق حقوق خود و احیای قراردادهایی که با طرف های غربی بسته شده بود بر آمد و حتی گفته می شود شهید چمران نیز با توجه به مدرک تخصصی اش که مرتبط با فیزیک هسته ای بود طرح هایی در راستای استفاده از انرژی هسته ای صلح آمیز داشت که با شهادت وی متاسفانه عملیاتی نشد . رابعا درج مقاله در یکی از صفحات روزنامه جمهوری اسلامی (و نه حتی تیتر یک روزنامه) در مخالفت با داشتن انرژی هسته ای نمی تواند هرگز به معنای موافقت آیت الله خامنه ای با محتوای این مقاله در آن مقطع باشد ، چرا که به دلیل تازه کار بودن تشکیل احزاب اسلامی و انقلابی و دعوتی که این حزب از چهره ها و شخصیت های گوناگون با تفکرات مختلف و حتی گاه متعارض با حزب با هدف تشکیل حزب فراگیر به عمل آورده بود (به طوری که اشخاصی همچون داریوش فروهر ، صادق قطب زاده ، ابوالحسن بنی صدر ، عزت الله سحابی و حبیب الله پیمان هم به حزب دعوت شده بودند که البته همگی این افراد این دعوت را رد کردند ولی کسانی هم که وارد حزب شده بودند در برخی زمینه ها تفکرات یکدستی نداشتند . در این زمینه رک : رازهای دهه 60 ، مرتضی صفار هرندی ، انتشارات کیهان ، ص78-82) شاهد حضور سلایق متعددی در این حزب بودیم (که همین مساله نیز بعدها هم باعث نفوذ برخی منافقان و به وجود آوردن فاجعه انفجار هفت تیر گردید و هم اینکه به اختلافات بعدی درون حزب دامن زد و در نهایت به تعطیلی حزب منجر گردید) و به همین دلیل می توان گفت مواضع انتشار یافته در این روزنامه الزاما مواضع کل حزب و حتی مدیر مسئول آن نبود ، به ویژه اینکه در آن مقطع آیت الله خامنه ای اشتغالات متعددی در زمینه برنامه های انقلاب داشت و عمده فعالیت هایی که در این روزنامه صورت می گرفت توسط سردبیر آن ، میر حسین موسوی صورت می گرفت و به خاطر همین موضوع نیز در همان مقطع چندین مقاله و خبر در این روزنامه انتشار یافته بود که با اعتراضات نیروهای انقلاب و حتی اعضای ارشد خود حزب از جمله شهیدان بهشتی و باهنر مواجه شده بود همچون مقالاتی در تجلیل از ملی گرایانی همچون مصدق ، اختصاص تیتر اول روزنامه به افرادی مثل اسلام کاظمیه و حبیب الله پیمان ، انتشار اظهارات خانم زهرا رهنورد (همسر میر حسین موسوی) در نسبت دادن تقلب به انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و متهم کردن اصل ولایت فقیه به دیکتاتوری ، تجلیل از رهبر گروهک جنبش مسلمانان مبارز (حبیب الله پیمان) و ... (رک : همان) که قطعا هیچ کدام از آنها با خط مشی و تفکر آیت الله خامنه ای سازگار نبود و به همین دلیل همانگونه که انتساب این مقالات به موضع آیت الله خامنه ای درست نمی باشد موضع مقاله نویس این روزنامه در مخالفت با انرژی هسته ای نیز ربطی به دیدگاه های اصولی آیت الله خامنه ای در این زمینه ندارد . در نهایت در زمینه اعزام خلبان توسط شاه به آمریکا و آموزش آنها در آنجا نیز باید بگوییم که چنین اقداماتی اگر چه ذاتا اقدامات درستی بودند اما متاسفانه با توجه به آنچه گفته شد یعنی تلاش رژیم برای وابستگی هر چه بیشتر به غرب ، چنین فرصت هایی نیز به جای تامین نیازهای داخلی ، به گونه دیگری از وابستگی ها دامن می زد چرا که به عنوان مثال در بحث آموزش های پرواز ، خلبانان ، در غرب صرفا آموزش پرواز می دیدند ولی برای انجام سایر امور از جمله نگهداری و تجهیز هواپیماها ، همچنان وابسته به آمریکایی ها بودند و به همین دلیل با بازگشت هر خلبان به ایران ، چندین مستشار آمریکایی نیز وارد ایران می شد که ارتش 60 هزار نفری مستشاران آمریکایی موجود در ایران حاصل چنین برنامه هایی بود . در واقع ایرانیان همانگونه که در صنایع دیگر ، مجاز نبودند دخالتی نمایند و صرفا کارگر این صنایع بودند در زمینه صنایع پرواز هم ، همچون خدمه پرواز بودند که البته حق دخالت در گوشه و کنار هواپیمای خود را هم نداشتند که نگاهی به خاطرات خلبانان آن دوره می تواند شاهدی بر این ماجرا باشد به عنوان مثال بهروز مدرسی از خلبانان قدیمی تحصیل کرده در آمریکا که در دوران بازنشستگی به کار خبرنگاری روی آورده است در خاطرات شخصی خود در باره یکی از هواپیماهایی که آمریکایی ها به ایران آورده بودند یعنی هواپیمای خفاش چنین می گوید : «در همون ایام قبل از انقلاب ، خلبانان ایرانی فقط پرواز را انجام می دادند . ولی هیچ اطلاعی از کاربرد هواپیما و ماموریت اون نداشتند ! البته خود مستشار های آمریکایی از دستگاه ها و تجهیزاتی که داخل خفاش گذاشته بودند استفاده می نمودند . و به ندرت به ایرانی ها اجازه نگاه کردن و کار با آن سیستم ها رو می دادند . و اگر بر حسب ضرورت یکی از خدمه هواپیما قصد پائین آمدن از کابین رو داشت ، ممانعت نموده و در صورت اضطراری بودن ، روی تجهیزات را می پوشاندند .»(سایت خلبان قدیمی ، http://www.oldpilot.ir/2007/09/post_129.php ) و این یعنی اوج تحقیر ایرانیان که امروزه هیچ ایرانی غیوری آن را بر نمی تابد ولی در آن مقطع تبدیل به یک رویه عادی در رفتار غربی ها با ایرانیان شده بود و انقلاب اسلامی ایران پاک کردن این لکه های ننگ از دامن ملت عزتمند ایران بود . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image