هاشمی‌نژاد و انجمن حجتیه /

تخمین زمان مطالعه: 21 دقیقه

به مناسبت سالروز عروج شهید سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد هاشمی‌نژاد و انجمن حجتیه بازخوانی و شرح سخنرانی شهید هاشمی‌نژاد درباره انجمن حجتیه موضوع انجمن حجتیه از جمله موضوعات بسیار مهم، پیچیده و بحث‌برانگیز جامعه بوده و هست. شاید بتوان اصلی‌ترین عامل عدم شناخت دقیق و صحیح این گروه را در این نکته جست‌وجو کرد که خط فکری و اندیشه اعتقادی و سیاسی سران این گروه، برای اکثریت عوام و حتی برخی از خواص، همواره در هاله‌ای از ابهام وجود داشته است.


به مناسبت سالروز عروج شهید سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد هاشمی‌نژاد و انجمن حجتیه بازخوانی و شرح سخنرانی شهید هاشمی‌نژاد درباره انجمن حجتیه موضوع انجمن حجتیه از جمله موضوعات بسیار مهم، پیچیده و بحث‌برانگیز جامعه بوده و هست. شاید بتوان اصلی‌ترین عامل عدم شناخت دقیق و صحیح این گروه را در این نکته جست‌وجو کرد که خط فکری و اندیشه اعتقادی و سیاسی سران این گروه، برای اکثریت عوام و حتی برخی از خواص، همواره در هاله‌ای از ابهام وجود داشته است. ابهامی که بر اثر پرده ای که خود انجمنی ها آن را تقیه می نامند، بوجود آمده است. چرا که سران این گروه، با سوء استفاده از راهکار شرعی تقیه، به اندازه ای از صداقت و شفافیت در عملکرد خود فاصله گرفتند که به تدریج رنگ نفاق به خود گرفت. برخی از جریان ها و سازمان های دیگر همچون حزب توده، جبهه ملی، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق، چریک های فدایی خلق، کومله و دمکرات و ... پس از مدّتی کم یا زیاد، بالاخره با اقدامات خود چهره حقیقی شان را برای مردم آشکار نموده و خودکشی تاریخی انجام دادند. امّا هنر دست اندرکاران انجمن این بود که بر خلاف گروه های مذکور، با اقداماتی حساب شده توانستند از فاش شدن چهره حقیقی خود تا حد زیادی جلوگیری کرده و مشی منافقانه شان را تاکنون ادامه دهند. از آنجا که اوج این نفاق در بدو پیروزی انقلاب اسلامی کلید خورد، علامت سؤال های بزرگی در ذهن مردم انقلابی ایران نسبت به این گروه نقش بست. چرا که گروهی که تا قبل از پیروزی انقلاب، هیچ اعلامیه ای علیه رژیم صادر نکرده بود و امضای موسس و رهبر آن یعنی شیخ محمود حلبی پای حتی یک اعلامیه هم وجود نداشت، یک شبه صد و هشتاد درجه تغییر موضع داده، طی اعلامیه های مختلفی حمایت خود را از انقلاب و جمهوری اسلامی اعلام کردند! این در حالی بود که برخی از اعضای این گروه پیش از پیروزی انقلاب، حتی فعالیت ضد انقلابی هم می کردند. ولی سران انجمن، اسم همه این قصورها و تقصیرها را تقیه در برابر رژیم شاه گذاشته و علت اینگونه مواضعشان را عدم ممانعت رژیم پهلوی از مبارزه شان با بهائیت مطرح می کردند. از سوی دیگر امروزه در بحث های خصوصی با آنان که نفاقشان را تشخیص داده اند، صدور بیانیه های اوّل انقلاب را هم از روی تقیه دانسته و معترفند که اگر انجمن چنین خط مشی را در پیش نمی گرفت به سرنوشت دیگر گروه های معاند با نظام دچار می شد. پس بسیار طبیعی است که شناخت افرادی که در برابر دو نظام کاملاً مخالف و متفاوت یعنی رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی، به اعتراف خود تقیه کرده اند، کار چندان آسانی به نظر نمی رسید. لذا از بدو پیروزی انقلاب تا سال ۱۳۶۲ که انجمن به ظاهر تعطیل شد، شبهات مربوط به آن درصدر فهرست موضوعات قابل بحث قرار داشت. البته به دلایل ذکر شده در آن زمان، معدود بودند افرادی که بتوانند تحلیلی جامع در مورد خط فکری انجمن ارائه دهند. یکی از این افراد استاد شهید سیّد عبدالکریم هاشمی نژاد* بود. شهید هاشمی نژاد یکی از چهره های درخشان تاریخ انقلاب اسلامی است که علاوه بر سوابق مبارزاتی کم نظیر، از جایگاه علمی بالایی نیز برخوردار بود. وی در اوائل دهه سوم از حیات خویش به درجه اجتهاد نائل گشت و درطول این مدت از محضر اساتیدی همچون آیت الله بروجردی، آیت الله داماد، آیت الله میلانی، آیت الله صدوقی، مرحوم شیخ علی کاشی و امام خمینی بهره ها برد. عالم پارسا حضرت آیت الله کوهستانی، استاد نخستین شهید هاشمی نژاد بود که در تربیت معنوی ایشان نیز نقش بسزایی داشت. از آنجا که مشهد پایگاه مبارزاتی این دانشمند خستگی ناپذیر بود و از طرف دیگر نیز یکی از پایگاه های اصلی انجمن حجتیّه در این شهر قرار داشت، شهید هاشمی نژاد با این گروه و انحرافاتش آشنایی طولانی و دقیق داشت. لذا یکی از افرادی که در ابتدای انقلاب خطر این گروه را گوشزد می نمود، ایشان بود. نکته قابل توجه آن که انجمن حجتیّه در راستای همان اقدامات به ظاهر تقیه گونه خود، پس از شهادت ایشان توسط منافقان، پیام تسلیت منتشر کرد. شهید هاشمی نژاد در یکی از سخنرانی های خود که در آخرین روزهای حیات خویش در سال ۱۳۶۰ ایراد کرد، لازم دید تا به موضوع انجمن پرداخته و کمی در این باره روشنگری نماید. ما نیز بر آن شدیم تا به مناسبت سالگرد شهادت این شهید والامقام، این سخنرانی را بازخوانی و از آنجا که ایشان نکاتی را به صورت فشرده بیان داشتند، آن را شرح کنیم. قابل ذکر این که بخش اعظمی از این سخنرانی در نشریه «خراسان» در تاریخ ۲۰/۸/۱۳۶۰ و همچنین در پنجمین شماره نشریه «خط» در خرداد ماه امسال به چاپ رسید، اما متنی که پیش رو دارید از روی نوار کامل آن پیاده شده است. فایل صوتی این سخنرانی هم در نرم افزارهای «جوانمرد فاضل» و «فریاد فضیلت» که به همّت دو موسّسه «آرمان» و «هابیلیان» تهیه شده، موجود است. شهید هاشمی نژاد سخنرانی خود را با دسته بندی اعضای انجمن حجتیّه شروع کرده و می گوید: «یک سوالی که این روزها ما خیلی درگیر آن هستیم راجع به انجمن حجتیه است.... خوب دقت بفرمایید الان فرصتی برای طرح تفصیلی این مساله نیست و من خیلی فشرده عرض می کنم... افرادی که با آنها در ارتباط بودند، و یا آنهائی که در ارتباط هستند، مجموع این ها را من به سه دسته تقسیم می کنم. یک بخش آنهائی که الآن در انقلاب هستند و دنبال امام هم بودند و هستند و دنبال اینها حرکت می کنند و راهشان را ادامه می دهند. و تعدادی از این ها را هم من مخصوصاً در جبهه دیدم که کارهای بسیار با ارزشی هم انجام می دهند، یک خط از این مردم هستند. و به طوری هم که شنیدم البته حالا این را نمی دانم ولی من در عمل دیدم که این جوری هستند و شنیدم که تعدادی جدا شدند از این جمعیت. این یک دسته.» همچون شهید هاشمی نژاد هنگام قضاوت درباره اعضای انجمن باید آنان را دسته بندی کرد. چرا که در غیر این صورت قطعاً از حیطه انصاف خارج شده و آلوده به تهمت می شویم. یکی از عللی هم که ناچار به این تقسیم بندی هستیم، همان مشی منافقانه سران انجمن است. چرا که هم در زمان شاه و هم حالا، علت جذب برخی از افراد به این گروه عدم آگاهی از افکار و عقاید حقیقی آنان است. لذا هیچ وقت نمی توان همه اعضا و مرتبطان با این گروه را معاند دانست. پیش از پیروزی انقلاب برخی از جوانان انقلابی با انگیزه مقدس مبارزه با بهائیت عضو این گروه می شدند. اما وقتی به تدریج با تفکرات انحرافی آنان آشنا می شدند، از این گروه جدا شده و به صف مبارزان خط امام می پیوستند. اینگونه جدایی ها از انجمن، در سال های نزدیک به پیروزی انقلاب بیشتر و بیشتر می شد. تا آنجا که همان گونه که شهید هاشمی نژاد اشاره کردند، حتی برخی از جداشدگان از انجمن در خطوط مقدم جبهه به شهادت رسیدند. اما این انجمن بود که از نام و سابقه عضویت آنان سوء استفاده کرده و فهرست شهدای انجمنی تشکیل داده بود. برخی از انقلابیان هم در زمان شاه چون می دانستند که عضویتشان در انجمن می تواند باعث حسن ظن ساواک نسبت به آنان شود، به عضویت انجمن در می آمدند، تا هم تحت پوشش نام انجمن، فعالیت های انقلابی مخفیانه کنند و هم دیگر جوانان عضو را به مسیر مبارزه با شاه بکشانند که البته در صورت آگاهی سران انجمن، به سرعت اخراج می شدند. حتی برخی از جداشدگان از انجمن پس از پیروزی انقلاب، گروهی به نام "عباد صالح" تشکیل دادند تا علیه انجمن افشاگری و فعالیت نمایند. همه این دلایل و برخی عوامل دیگر، باعث می شد تا شهید هاشمی نژاد دسته اوّل را اینگونه تعریف کنند: «یک بخش آنهائی که الآن در انقلاب هستند و دنبال امام هم بودند و هستند و دنبال اینها حرکت می کنند و راهشان را ادامه می دهند.» شهید هاشمی نژاد در ادامه به دسته دوم پرداخته و می گوید: «یک دسته افرادی هم هستند که این ها بچه های صادقی هم هستند، خوبند، منتها متأسفانه به علت این که توی آن خط انجمن بودند (که حالا عرض می کنم چیست) اینها بینش سیاسی و انقلابی متأسفانه هیچی ندارند. می شود با آنها کار و صحبت کرد و بینش به آنها داد و از وجود آنها استفاده کرد. البته به شرطی که بینش انقلابی به آنها بدهیم. وقتی ما می گوییم بینش انقلابی، این بینش انقلابی چیزی نیست که الآن بنده تصمیم بگیرم یک دفعه بشوم انقلابی، نه. یک تفنگ دست من بدهند، هدفی را هم قرار بدهند، به من بگویند تیراندازی کن، همه خصوصیات را هم طرف می گوید، ولی اینجور نیست که من وقتی تیراندازی کردم تیرانداز ماهری باشم. نخیر، به جای اینکه بزنم به آن نقطه مقابل، یک وقتی می زنم پشت سرم، یا می زنم این طرف و آن طرف. اینقدر باید تیراندازی بکنم تا بشوم تیرانداز. چه برسد به اینکه مساله یک انقلاب مطرح باشد. خب، یک دسته اینطورند که صداقت دارند، به نظر من می شود با تک تک اینها یا تعدادی از اینها کار شود، به آنها بینش انقلابی داد و از آنها بهره برداری کرد.» دسته دومی که شهید هاشمی نژاد بیان داشت، مربوط به اعضایی از انجمن می شود که حتی پس از پیروزی انقلاب هم به دلیل خوراک های فکری مسمومی که به آن ها داده شده بود، حالت ممتنع داشته و یا همواره به دیده تردید به اصل انقلاب و آینده آن نگاه می کردند. آن ها افرادی بودند که از روی دلسوزی برای اسلام، ترجیح می دادند تا نظام اسلامی شکل نگیرد که مبادا بر اثر نقصی، سبب بد نام شدن متدینین شود و از آنجایی که به اشتباه تصور می کردند که جمهوری اسلامی، مدعی برقراری حکومتی همچون حکومت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) و یا امیرالمومنین (علیه السلام) است، بدون در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان، همه چیز را با صدر اسلام مقایسه کرده و در صورت بروز کوچکترین خطایی، فریاد وا اسلاما سر می دادند. اینگونه قضاوت ها بیشتر به خاطر عدم وجود همان بینش انقلابی و بصیرت سیاسی بود که اعضای انجمن سال ها از آن دور نگه داشته شده بودند و شهید هاشمی نژاد معتقد بود که می شود با برنامه ریزی به آن ها بینش انقلابی داد. برخی از این افراد آن چنان ظاهربین و بی بصیرت بودند که دفاع مقدس را نوعی کشتن برادران شیعی دانسته و از شرکت در آن پرهیز می کردند. آیت الله خزعلی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی نه چندان طولانی از طرف حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) ناظر بر انجمن و عملکرد آن ها شدند. شهید هاشمی نژاد یکی از اهداف این مسوولیت را تعلیم همان بینش انقلابی دانسته و می گویند: «و من تصور می کنم آنچه که شایع است و قطعاً شما هم شنیدید، برادر بسیار بسیار عزیزمان جناب آقای خزعلی، شخصیت محترمی که معروف بود و از ایشان مکرر نقل شده که نظارتی از جانب امام گفتند بر روی اینها داشته باشید، من تصور می کنم در همین رابطه بوده که بتوانند بینشی به آنها بدهند. البته این را هم لابد شنیدید، ولی من تا دیروز تردید داشتم (چون من در نقل مسائل خیلی شکاکم که حتماً کاملاً مستند باشد که بتوانم نقل کنم) ولی دیشب دامادشان جناب آقای مروی را دیدم و سؤال کردم و معلوم شد قطعی است که دارم عرض می کنم. امام اخیراً به آقای خزعلی پیام دادند که من دیگر آن حق نظارتی که در مورد انجمن به شما دادم را برداشتم، آنها را رها کنید به حال خودشان. این را من تردید داشتم ولی صحت دارد و قطعی است و دیگر آقای خزعلی از طرف امام چنین نظارتی ندارند. اضافه بر اینکه نظارت داشتن دلیل بر این است که متأسفانه خبرهائی بوده است والّا امام چرا روی گروه خاص دیگری نگفتند نظارت شود. ولی همان نظارت را هم برداشتند. آنچه من شنیدم مرکب از دو بخش بود. یکی اینکه امام فرمودند که اینها اخیراً از نظارت من و اسم من سوء استفاده کرده اند، به این دلیل نظارت را برداشتند. ولی آنچه که آقای مروی از شخص آقای خزعلی شنیده بود و برای من نقل کرد همین مقدار بود که امام فرموده بودند که شما دیگر در رابطه با من با آنها ارتباطی نداشته باش. بنابراین امام آن حق نظارتی که داده بودند برداشتند.» آشنایی آیت الله خزعلی با شخص شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیه به سال ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی باز می گشت و قطعاً یکی از دلایلی که امام ایشان را برای چنین امری انتخاب کردند این نکته بود. چرا که آیت الله خزعلی از سویی به یقین یکی از یاران صدیق امام و از پیشکسوتان انقلاب بوده و هستند، و از سوی دیگر حضرت امام با گذشت از کارنامه غیر قابل دفاع انجمن، امید به تنبه سران آنان داشتند. امّا همانگونه که شهید هاشمی نژاد اشاره کردند، متأسفانه سوء استفاده انجمن از نام امام از یک طرف و انتشار اخباری مبنی بر شیطنت های برخی سران انجمن که هر از چندی از گوشه و کنار منتشر می شد از طرف دیگر و همچنین نگاه بیش از حد خوشبینانه آیت الله خزعلی به آنان، باعث شد تا این نظارت از جانب حضرت امام لغو شود. با این لغو نظارت، سران انجمن با همه وجود لمس کردند که شاید در فریب بسیاری از عوام و خواصّ موفق بودند، امّا نمی توانند پیر طریق را گمراه کنند. وی در ادامه به سوّمین دسته از اعضای انجمن حجتیّه پرداخته و می گوید: «یک دسته که دسته اقلیتی هستند متأسفانه در همان خط انجمن اند. خط انجمن یعنی چه؟ دقت بفرمایید، خط انجمن همانی که سابقا وجود داشت، مبارزه با بهائیت بود. تا اینجا ما حرفی نداشتیم، کسی بیاید و با بهائیت مبارزه کند، اشکالی نداشت. اشکال کار چند مطلب بود. یکی این که آن برادران، یعنی تعدادی از رهبرانشان آنچنان بهائیت را بزرگ می کردند که گویا اصلاً تمام خطر، بهائیت است در ایران. در حالی که ما معتقد بودیم، یعنی خط انقلاب معتقد بود که بهائیت یک شاخه‌ای است از شاخه های استعمار. معلولی است، ما باید به سراغ علت برویم. نتیجتاً هم دیدید که وقتی دیدند انقلاب می شود و عوامل امپریالیسم در هم کوبیده می شود، بهائیت هم می‌رود سراغ کار خودش. این یک جهت.» این شهید گرانقدر از این بخش سخنرانی به بعد را به تشریح انحرافات و اشکالات وارد به خط فکری انجمن حجتیّه اختصاص داده‌اند. از آنجا که خط فکری انجمن را سران آن تعیین و ترسیم می کردند برای همین مطالب مذکور بیش از دیگر طبقات انجمن به آنان مربوط می شود. وی به اولین نکته‌ای که می پردازند، عدم بصیرت آنان در شناخت دشمن اصلی است. این ضعف بزرگ در انجمن حجتیه ریشه‌ای تاریخی دارد که شهید هاشمی‌نژاد به آن اشاره کرده‌اند. انجمن حجتیّه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، بهائیّت را به جای رژیم پهلوی بعنوان خطر اصلی برای جامعه معرفی می‌کردند و پس از پیروزی انقلاب شوروی را به جای آمریکا. پس از فروپاشی شوروی نیز برنامه اصلی خود را برمحور مبارزه با اهل سنّت به اسم مبارزه با وهابیّت تنظیم کردند. البته در کنار همه این دشمن شناسی‌های ضعیف و جاهلانه، از آغاز نهضت امام خمینی (رحمت الله علیه) تاکنون از مخالفان انقلاب و جمهوری اسلامی هم بوده‌اند. یکی از شبهاتی هم که انجمن حجتیه هم اکنون مطرح می‌کند، به همین استدلال انقلابیان و جمله شهید هاشمی‌نژاد است. شبهه افکنان انجمنی، امروزه می گویند: «اگر بهائیّت شاخه بود و به قول انقلابیون باید سراغ ریشه می رفتیم، پس چرا پس از گذشت بیش از سی سال از زدن ریشه رژیم پهلوی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی، همچنان بهائیّت قدرتمندانه در این کشور فعالیّت می‌کند؟» چندین پاسخ در جواب این شبهه وجود دارد که تفصیل آن نوشتاری جداگانه می طلبد، امّا به این حدّ اکتفا می نمایم که اوّلاً همانگونه که شهید هاشمی‌نژاد اشاره کرد "بهائیت شاخه‌ای است از شاخه های استعمار" نه آن که شاخه‌ای باشد از شاخه‌های رژیم پهلوی. ریشه بهائیت در جای دیگری است ولی برای زدن وضع بسیار مطلوب بهائیت در این کشور لازم بود ریشه آن وضع (یعنی رژیم پهلوی) ساقط شود. انجمن حجتیه در واقع مشغول زدن یک شاخه بود، در صورتی که باید با ریشه مبارزه می کرد. مگر جز این است که امروزه پایگاه اصلی بهائیت در اسرائیل است؟ در ثانی این یک حقیقت غیرقابل انکار و تاریخی است که در بدو پیروزی انقلاب اسلامی تسلّط سلطنت گونه بهائیّت بر کشور به زیر صفر رسید. علاوه بر آنکه سران آنان فرار نموده و یا اعدام شدند، مردم مسلمان نیز بر اثر ظلم فراوانی که از جانب بهائیان بر آنان شده بود، در بسیاری از مناطق همچون شیراز، خود دست به کار انتقام گرفتن از آنان شدند. نمونه‌های کوچکی از ستم بهائیان بر مردم ایران را می‌توان در عملکرد افرادی همچون تیمسار ایادی و هژبر یزدانی در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (خاطرات ارتشبد حسین فردوست) مشاهده کرد. لذا به یقین می توان ادعا نمود که با سقوط رژیم پهلوی، بهائیت نیز در ایران سقوط کرد امّا آنچه که مسلّم است، تغذیه خارجی بهائیت و رشد تدریجی آنان در طول سی سال، باعث شد تا مجدداً فعّالیّت خود را از سر بگیرند؛ البتّه هرکسی که از میزان قدرت و نفوذ بهائیان در زمان شاه اطلاع کافی داشته و جایگاه سیاسی، اقتصادی و بسط ید آنان را در ترویج و تبلیغ فرقه انحرافی‌شان در آن زمان بشناسد، به خوبی اذعان می نماید که میزان فعالیّت آشکار این گروه در آن زمان با فعالیّت زیرزمینی کنونی شان قابل قیاس نیست. امّا متأسفانه این انجمن حجتیّه است که برای توجیه انحراف خود در مسیر مبارزه، حتّی حاضر است تا همه این حقایق را نادیده گرفته و در قضاوتی ناعادلانه بگوید که فعالیّت کنونی بهائیّت در کشور، بیشتر از فعالیّتشان در رژیم سابق است! ممکن است که این پرسش برای برخی پیش بیاید که" بر فرض، انجمن حجتیّه دشمن اصلی را بهائیت دانسته و با آن مبارزه می کرد. مگر چه اشکالی داشت؟ بالاخره این هم نوعی مبارزه محسوب می‌شد. مگر ما بهائیّت را فرقه‌ای ضالّه نمی‌دانیم؟" شهید هاشمی‌نژاد در ادامه سخنرانی خود، در قالب دوّمین نکته به این پرسش این گونه پاسخ می دهند: « جهت دوم، این مساله بود که همان طور که می‌دانید بچه‌های مسلمان و پاک و صادقی که می‌رفتند و با آنها کار می‌کردند (ضمنا من عرض کنم من هیچ یک از آنها چه کوچکشان وچه بزرگشان را نمی خواهم متهم کنم و رهبرانشان را هم من متهم نمی‌کنم ولی می‌گویم در دیدشان اشتباه داشته‌اند و همین قدر برای ما کافی است که جریان را ببینیم چیست) اینها به بچه‌هایشان می گفتند که به این شرط می‌توانید با ما فعالیّت کنید که در کارهای سیاسی دخالت نکنید. همان وقتی که بچه‌های ما در خیابان‌ها بودند و فریاد می‌زدند، در زندان و در برابر گلوله بودند اگر کسی را احساس می‌کردند که در فعالیت‌های سیاسی است عذر او را می‌خواستند و این دقیقاً خلاف خط امام است. به همین دلیل هم بود که رژیم اجازه می‌داد آنها در زمینه مبارزه با بهائیت کار کنند. چرا؟ برای اینکه برای رژیم این مساله مطرح بود که سر جوانان را یک جا گرم کند که کاری به کار آمریکا و رژیم و نفت و شرایط سیاسی نداشته باشند. حالا آن جای سرگرمی چه بود؟ برای رژیم فرق نداشت. گاهی به دانشجویان می گفت این همه عوامل شهوت‌رانی برای شما ریخته، ما خودمان هم کمکتان می کنیم. امکانات رفاهی به آنان می‌دادند، بورس تحصیلی می‌دادند و… که خلاصه کاری به نظام نداشته باشند. یکی از سرگرمی‌ها هم این بود که بروید با بهائیت مبارزه کنید، به شرطی که در کارهای سیاسی مداخله نکنید.» اتلاف انرژی بسیاری از جوانان " پاک و صادقی" که به عضویّت انجمن در می‌آمدند، از جمله مضرّات این گروه بوده و هست، چرا که ممانعت سران انجمن از هرگونه مبارزه سیاسی اعضا در زمان شاه از سویی و انحراف افکار جوانان نسبت به اصل قیام و برپایی حکومت در عصر غیبت از سوی دیگر، سبب می‌شد تا بسیاری از جوانان مذهبی، منحرف شده و در خطّ امام و انقلاب اسلامی حرکت نکنند. برخی از جوانان بر اثر استدلال‌های غلط مسوولان انجمن، نه تنها دیگر حاضر به مبارزه با شاه نبودند، بلکه انقلاب اسلامی را خلاف شریعت پنداشته و حتی بعضاً در راستای همکاری با ساواک، فعّالیّت‌هایی بر علیه نهضت حضرت امام و مبارزان انجام می‌دادند. برخی دیگر از اعضا که قعود و سکوت انجمن در برابر ظلم برایشان قابل تحمّل نبود، پس از مدّتی بر اثر برداشت‌های تک بعدی و متحجّرانه انجمن از اسلام، به کلّی از قشر مذهبی نا امید گشته و برای مبارزه به گروه‌هایی همچون سازمان مجاهدین خلق می‌پیوستند. پیشینه بسیاری از اعضای رده بالای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) بخوبی شاهد این مدّعاست؛ برخی هم که از مبارزه با شاه و خطرات و زحمات همراه آن، هراس داشتند، حداقل برای فرار از عذاب وجدان عدم مبارزه، به مبارزه با بهائیّت تحت لوای انجمن حجتیّه روی می‌آوردند. یکی دیگر از شبهاتی که امروزه توسط انجمن حجتیّه مطرح می‌شود آن است که در دفاع از خویش ما را مخاطب قرار داده و می گویند: مگر شما نمی‌گویید که بهائیّت در رژیم پهلوی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود؟ و از سوی دیگر قبول دارید که انجمن حجتیّه مبارزه با بهائیّت را در دستور کار خویش قرار داده بود، پس می‌توان نتیجه گرفت که انجمن حجتیّه با مبارزه‌ای که با بهائیّت می‌نمود، در حقیقت نوعی مبارزه با رژیم را عملی کرد. پس چرا می‌گویید که انجمن با رژیم شاه مبارزه نکرد؟" شهید هاشمی‌نژاد با ادامه سخنان خود، دفع شبهه مقدّر نموده و به این شبهه اینگونه پاسخ داده اند:« اما این جمله را هم توضیح بدهم، این جور نبود که رژیم بگوید بروید با بهائیت مطلقا مبارزه کنید. اگر این آقایان هم ادّعا می‌کنند که ما با بهائیت مبارزه می‌کردیم، کم لطفی می‌کنند. بهایئت سه بعد داشت بعد اقتصادی، بعد سیاسی، بعد فکری. دقت کنید اینها در بعد سیاسی و بعد اقتصادی یک قدم هم اجازه نداشتند مبارزه کنند، رژیم، قرص جلوی اینها را می‌گرفت. اینها می‌توانستند حتی راجع به پپسی کولا حرف بزنند، که مال ثابت پاسال بود؟ این‌ها می‌توانستند راجع به شرکت‌هایی که در این مملکت از نظر اقتصادی در اختیار بهائیت بود حرف بزنند؟ ابدا! این جا رژیم، چراغ قرمز داده بود و آقایان هم بر اساس دیدشان (باز نمی‌گویم خیانت) تزشان این بود که نباید با رژیم درگیری پیدا کرد، باید آهسته رفت تا گربه شاخ نزنه! بنا براین در بعد اقتصادی اینها با بهائیت مبارزه نداشتند و نمی‌توانستند هم داشته باشند. در بعد سیاسی هم همین جور، می‌توانستند بگویند آقای هویدا چرا تعدادی از وزرای شما در کابینه تان بهائی هستند؟ ابدا! می گفتند فضولی موقوف! پس کجا مبارزه می‌کردند و رژیم اشکالی نمی‌کرد یا به آنها اجازه می داد؟ فقط در بعد فکری، وقتی ما می‌گوییم انجمن حجتیه یعنی این خط و وجود داره.» این دانشمند شهید معتقدند که اگر انجمن حجتیّه در هر سه بعد فکری، اقتصادی و سیاسی مبارزه کرده بود، شاید می‌توانستیم استدلال انجمنی‌ها را مبنی بر مبارزه‌ با رژیم پهلوی بپذیریم. امّا وقتی فقط این مبارزه به مبارزه‌ای فکری محدود شد، این استدلال قابل پذیرش نیست. البته درباره مبارزه اقتصادی انجمن حجتیّه با بهائیان باید این نکته را متذکّر شد که در تأیید سخن شهید هاشمی‌نژاد همین بس که ساواک دستور داده بود تا فتوای آیت الله گلپایگانی را مبنی بر تحریم استفاده از محصولات شرکت‌ها و کارخانه هایی که تحت نظر بهائیان بود، جمع آوری نموده و توزیع کنندگان آن را دستگیر کنند.[۱] به خاطر اینگونه برخوردها بود که ایشان می‌گویند"این‌ها می‌توانستند حتی راجع به پپسی کولا حرف بزنند، که مال ثابت پاسال بود؟ این‌ها می توانستند راجع به شرکت هایی که در این مملکت از نظر اقتصادی در اختیار بهائیت بود حرف بزنند؟ ابدا! اینجا رژیم چراغ قرمز داده بود." البته برخی دیگر از مبارزان همچون حاج حیدر رحیم پور ازغدی، بر این عقیده‌اند که انجمن وارد مبارزه اقتصادی با بهائیّت شد، امّا این خود سیاست شوم ساواک بود برای وارد نمودن انجمنی‌ها به بازی‌های اقتصادی. ایشان در خاطراتش می گوید:«شاید اولین مبارزه اقتصادی انجمن حجّتیّه با بهائیّت، بر سر گرفتن امتیاز کوکاکولا (گرچه به نام دیگر اشخاص) در مقابله با پپسی کولا باشد که در انحصار بهائیان بود و این نخستین تله و طعمه ای بود که توانست شخصیت علمی و کلامی انجمن حجتیّه را تبدیل به شخصیت اقتصادی سودجویانه گرداند. به گفته مقام رهبری انقلاب که در آن روزگار، بسیار جوان بودند" اینقدر بر سر پپسی و کوکاکولایی که سود هر دو به یک کیسه می ریزد، درگیر نشوید."[۲] درنهایت حداقل نتیجه‌ای که می‌توان از جمع این دو نظریه گرفت این است که انجمنی‌ها یا اجازه مبارزه اقتصادی با بهائیّت را نداشتند و یا اگر هم در این راستا گام بر می‌داشتند، باز هم مبارزه آنها به فرعیّات منتهی می‌شد و حدّ اعلای آن جنگ کوکاکولا و پپسی کولا بود که حاج حیدر رحیم پور آن را "جهاد از نوع کمدی" می‌داند. پی نوشت ها [۱]- حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمدرضا گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج۳،ص۱۶۱ [۲]- از انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجّتیّه، حیدر رحیم پور ازغدی، ص۱۳۱ * شهید عبدالکریم هاشمی نژاد در 7 مهر ماه سال 1360 توسط منافقان در مشهد به شهادت رسید. نویسنده: رضا اکبری آهنگر ادامه دارد ... . مرجع : خبرگزاری رسا .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image