کلام /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

چرا فرزندان حضرت يعقوب که پدرشان نبي خدا است به انحراف کشيده شدند؟


يکي از موضوعاتي که انسان ناخودآگاه به سوي آن کشيده مي شود بحث از تهذيب نفس و پاکسازي وجود از صفات ناپسند است مطابقت مباحث اخلاقي با فطرت انساني باعث مي شود که انسان از شنيدن آنها لذت برده و بدون هيچ تأملي قهرمانان ميدان مبارزه با هواي نفس را بستايد ولي بايد توجه داشت که اين سخن به آن معني نيست که هر کس مي تواند به آساني اخلاق ناپسند خويش را ترک کرده به فضايل و سجاياي پسنديده روي آورد. بديهي است که انسان به همان اندازه که از فکر داشتن خلقيات و صفات پسنديده لذت مي برد از ترک صفات زشتي که در درون او ريشه زده و آثارشان در کردار و رفتارشان ظاهر گريده ناخشنود، بلکه هراسان است. يکي از رذايل اخلاقي که در طول تاريخ بشر آثار بسيار منفي فردي و اجتماعي داشته است، مسأله حسد است. حسد به معني ناراحت شدن از نعمت هايي که خداوند نصيب ديگران کرده و آرزوي زوال آنها و حتي تلاش و کوشش در اين راه است. حسد فضاي روح آدمي را تيره و تار و فضاي زندگي او را ظلماني و محيط جامعه را مملو ا از ناامني مي کند در واقع مي توان گفت: حسد يکي از ريشه هاي اصلي تمام بدي ها است. و از دام هاي بسيار خطرناک شيطان است. همان راهي که در نخستين روزهاي آفرينش بشر کار خود را کرد و فرزند آدم «قابيل» را به کام خود فرو کشيد و دستش را به خون برادرش «هابيل» آلوده کرد به همين دليل در روايات اسلامي حسد يکي از اصول سه گانه کفر شمرده شده است، تکبر، حرص، حسد. حسود در واقع متعرض به حکمت الهي است و به همين دليل نوعي کفر و شرک خفي محسوب مي شود. نقطه مقابل حسد «خير خواهي» است و آن اين است که انسان از نعمت هايي که نصيب ديگران مي شود لذّت ببرد و در راه حفظ آن بکوشد و سعادت خود را در سعادت ديگران بداند و منافع ديگران را با منافع خود به يک چشم بنگرد. با اين اشاره به آيات قرآن باز مي گرديم و بازتاب اين مسئله را در آيات قرآن مشاهده مي کنيم. وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّک قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ؛ (اي پيامبر) داستان پسر آدم را به حق بر مردم باز خوان آنگاه که (هر يک از آن دو) قرباني پيش آوردند پس از يکي (هابيل) پذيرفته شد و از ديگري (قابيل) قبول نگشت. قابيل گفت: حتما تو را خواهم کشت (هابيل) گفت: خداوند تنها از متقين قبول مي کند». و اما داستان دوم:: إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ کوْکبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ؛ آنگاه که يوسف به پدرش گفت: اي پدر (همانا من در خواب) يازده ستاره با خورشيد و ماه ديدم که براي من در حال سجده اند». قَالَ يَا بُنَيَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاک عَلَى إِخْوَتِک فَيَکيدُواْ لَک کيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ؛ يعقوب گفت: اي پسر کوچکم خوابت را براي برادرانت بازگو مکن که برايت نقشه اي (خطرناک) مي کشند همانا شيطان براي انسان دشمني آشکار است». در نخستين آيات مورد بحث، سخن از داستان فرزندان آدم است که يکي بر ديگري حسد برد و سرانجام دستش به خون برادر آغشته شد و نخستين قتل و جنايت در روي زمين صورت گرفت و سرآغازي براي جنايت هاي ديگر شد. در بخش دوم از آيات به چهره ديگري از صفت زشت «حسد» و آثار مرگبار آن در زندگي انسان ها برخورد مي کنيم و آن مربوط به داستان يوسف ـ عليه السلام ـ و برادران اوست يوسف نه تنها چهره اي زيبا داشت بلکه خلق و خوي او نيز در نهايت زيبايي بود و همين امر که از آينده درخشاني خبر مي داد نظر تيزبين پدرش يعقوب پيامبر را به خودش جلب کرده و نخستين بذر «حسد» در دل برادرانش که از او بزرگتر بودند پاشيده شد اين موضوع هنگامي به اوج رسيد که يوسف به پدرش گفت من در خواب ديدم يازده ستاره خورشيد و ماه در برابرم سجده مي کنند يعقوب مي دانست که اين خواب کودکانه نيست بلکه نشانه هاي بارزي از آينده درخشان يوسف است به او گفت: فرزندم خوابت را براي برادرانت نقل نکن مبادا براي تو نقشه خطرناک بکشند چرا که شيطان دشمن آشکار انسان است. إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ؛ آنگاه برادران او گفتند: همانا يوسف و برادرش (بنيامين) نزد پدرمان از ما که گروهي نيرومند هستيم محبوب تر است. همانا پدرمان در اين علاقه به آن دو در گمراهي روشني است». با توجه به عصمت پيامبران مانند نوح و يعقوب و ابراهيم و.... که هرگز در زندگي دچار گناه و خطا نمي شوند، ما اطمينان داريم که در تربيت فرزندان و نسل خود هيچ کوتاهي از ايشان صادر نشده است. اما روشن است که انسان يک ماشين مکانيکي نيست که معجوني از جسم و روح و ويژگي هاي خوب و بد اخلاقي است و عوامل بسيار زيادي در شکل گيري شخصيت و عمل انسان مؤثر است که يکي از آنها ژن و ديگري تربيت پدر است. اما همه علت نيست، لذا در خانواده ها فراوان مشاهده مي شود که پدر خوب و صالح و نبي است اما پسر بد و صالح و کافر مانند پسر نوح يا پسران يعقوب و گاهي بر عکس مي باشد. بنابراين چنين قاعده عقلي و تجربي يا غير اينها نداريم که هر گونه پدر و مادر بودند، فرزندان نيز ازوماً همن راه و وش را خواهند داشت. نتيجه: پس حق در مطلب اين است که علاقه پدر به يوسف به دليل کمالاتي که داشت موجب حسادت برادران او شده بود آنها علاوه بر حسادت با گفتن «و نحن عصبه» نشان دادند که دچار غرور و تکبر شده و در اثر اين غرور و حسد پدر را متهم به اشتباه و انحراف در مهرورزي به فرزندان مي کنند. پس برادران يوسف اولاد انبياء بودند و نسبت به يوسف «حسد» برده و گناه بزرگي نسبت به او مرتکب شدند چون آنها معصوم نيستند ممکن است در اثر پيروي از هواي نفس و شيطان دچار لغزش و گناه شوند، و بعدا هم به پروردگار خود توبه کرده، صالح شوند. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image