تخمین زمان مطالعه: 38 دقیقه
منظور از این آموزه که از اعتقادات مسیحیت است، این است که ما به خاطر خطائى که از اولین انسانها، یعنى حضرت آدم و حوا سر زد و باعث رانده شدن آنها از بهشت شد ، دور از خدا متولد مىشویم، و به علت رنج و مرگ عیسى مسیح مىتوانیم دوباره با او آشتى کنیم. ( 1 ) چرا که این گناه به همه فرزندان حضرت آدم نیز سرایت کرد و ذاتى انسان شد و تنها راه پاک شدن از آن فدا شدن مسیح از راه مصلوب شدن بود . این تفکر بیشتر از طریق « پولوس » وارد اعتقادات مسیحیت شد . او که یهودى زادهاى اشرافى و از مخالفان سرسخت مسیحیت بود ، به ادعاى خودش در اثر مکاشفه اى که در آن حضرت مسیح را دیده بود ، به مسیحیت ایمان آورد . پولوس معتقد بود که « با گناه آدم ، انسانها همه گناهکار شدند و بدین ترتیب گناه و مرگ به جهان آمد . این گناه با زاد و ولد بین انسانها اشاعه یافت و این جسم انسان است که عامل کسب و انتقال گناه است . . . عامل ورود گناه به جهان ، آدم است . گناه او گناه شخصى نیست لذا نزد او باقى نمىماند و به همه سرایت مىکند . چرا که او با این گناه جوهر انسان را فاسد کرد و بدین ترتیب انسان تحت سلطه گناه درآمد . انسان به سبب سرپیچى آدم گناهکار شد و به دلیل تبعیت از آدم ثانى ( عیسى مسیح ) از گناه پاک مىشود و جلال خدا را درک مىکند . » ( 2 ) به نظر پولوس اگر حضرت مسیح به صلیب کشیده نمىشد جهان تحت سلطه گناه باقى مىماند و انسان هرگز راهى به نجات نداشت ، لذا براى نجات انسان باید یگانه پسر خدا قربانى مىشد . ( 3 ) چون همه مردم در اثرات وضعىِ گناه آدم شریک هستند ، لذا یک نماینده از سوى بشریت مىتواند کفاره این گناه باشد . به عقیده مسیحیان ، عیسى ( ع ) کفاره آن آسیب و اثر وضعى را یک باره و براى همیشه محقق ساخت . به نظر آنها عیسى ( ع ) با تسلیم شدن کامل و اطاعت مطلق ، دیوارى را که گناه بین خداى بینهایت شایسته و انسان طغیانگر و متمرد قرار داده بود ، منهدم کرد . این کفاره شدن و انهدام را فقط کسى مىتواند انجام دهد که خودش بى گناه و با حکمت الهى کاملا متحد باشد . ( 4 ) یکى دیگر از نظریات در مورد این آموزه دیدگاه « آنسلم » قدیس در قرون وسطى است که به « نظریه جبران » معروف گردید . بر اساس این نظر اهمیت اهانت را باید با اهمیت شخصى که به او اهانت مى شود سنجید . بشر با گناه خود به خدا که بى نهایت عظیم است اهانت کرده است . از این رو جبران این اهانت نیز باید به شکل مناسبى باشد و آن جز از طریق مردن پسر خود خدا عملى نیست . ( 5 ) از نظر « توماس آکویناس » نیز گناهى که ما با آن زاده مىشویم سه اثر بر ما مى گذارد : 1 ) آلودگى روح و درنتیجه تمایل فطرى ما به گناه 2 ) تسلط و نفوذ شیطان بر انسان 3 ) در خور کیفر بودن گناه ما ، چون انجام گناه ، تخطى از فرمان خداوند و روى گرداندن از اوست ، و این کار اهانتى عمیق به ساحت خداست و تنها حکم شایسته آن کیفر ابدى است . طبق تلقى توماس ما بصورت جمعى نمىتوانیم دِینى را که ناشى از گناه نخستین یا ذاتى است ادا کنیم ، زیرا هیچ یک از افعال آدمیان نمىتواند زیانى را که از گناه آدم متوجه کل بشریت شده است جبران نماید . همچنین ما بطور فردى نیز نمىتوانیم بهاى گناهان خود را بپردازیم . تنها راه این است که خود خداوند این دین را ادا کند و او از طریق رنج و مرگ مسیح این کار را انجام داده است . ( 6 ) نقد و بررسى شکى نیست که این آموزه از جمله تحریفاتى است که در اعتقادات مسیحیت وارد شده است و مخالفت و ناسازگارى آن با عقل امرى مسلم است . به دلیل غیر عقلانى بودن تفکر گناه ذاتى و آموزه نجات ، این دیدگاه از سوى متفکرین مسیحى نیز مورد نقد قرار گرفته است . از جمله این اشخاص « فلیپ کوئین » ( متولد 1940 ) است که معتقد است وجدان ما مى گوید معنا ندارد شخصى براى جبران جرم شخص دیگر جاى او را بگیرد و او را از زیر بار تکالیف اخلاقىاش خلاصى دهد و هرگز نمىتوان مجازات عادلانه جرم یک شخص را بر دوش یک فرد بىگناه گذاشت . ( 7 ) بر اساس تعالیم و آموزههاى ادیان الهى و بالخصوص دین اسلام که تنها دین غیر تحریف شده مىباشد ، نیز این آموزه مردود و غیر قابل توجیه است . چرا که از نظر اسلام گناهى که شخص مرتکب مىشود هرگز به دیگران منتقل نمى شود و هرکس مسئول گناه خود مىباشد و در مقابل آن باید پاسخگو در پیشگاه خدا باشد و اینکه انسانِ بى گناهى ، به خاطر گناه دیگران در رنج و سختى بیفتد ، هرگز با عدالت خداوند سازگار نیست . از سوى دیگر اگر شخص گناهگار از گناه خود توبه کند دیگر نسبت به آن گناه مواخذهاى نخواهد شد و بلکه گناهان او به حسنات تبدیل مىشود و این گونه نیست که گناه کسى ذاتى او شود « کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند ، خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدل مى کند و خداوند همیشه آمرزنده و مهربان است . » ( 8 ) « هرکس هدایت شود ، براى خود هدایت یافته و آن کس که گمراه گردد ، به زیان خود گمراه شده است و هیچ کس بار گناه دیگرى را به دوش نمى کشد . . . . » ( 9 ) - در ادامه نیز یک مقاله با عنوان « علّامه طباطبائى و آموزه گناه نخستین » جهت آگاهى بیشتر شما ارائه مى گردد . 1 - مایکل پترسون و دیگران ، عقل واعتقاد دینى ، ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى ، تهران ، طرح نو ، 1383 ، ص 469 . 2 - کتاب مقدس ، عهد جدید ، نامه پولوس به رومیان ، باب 5 و 6 . 3 - الهیات جدید ( مجموعه مقالات ) ، ترجمه شهرام پازوکى و دیگران ، تهران ، سازمان چاپ و انتشارات ، 1383 ، ص 397 - 400 . 4 - توماس میشل ، کلام مسیحى ، ترجمه حسین توفیقى ، قم ، مرکز مطالعات ادیان ، 1377 ، ص 88 - 89 . 5 - همان ، ص 6 . 82 - عقل و اعتقاد دینى ، ص 469 - 7 . 470 - همان ، ص 472 - 8 . 474 - سوره فرقان ، آیه 70 . 9 - سوره اسراء ، آیه 15 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . علّامه طباطبائى و آموزه گناه نخستین ! ( منبع مقاله : مجله معرفت ، شماره 74 ، آزادیان ، مصطفى ) نوشتار حاضر به بررسى یکى از عقاید مهم در آیین مسیحیت مى پردازد . بدین منظور ، ابتدا نظریه گناه نخستین را مورد کاوش قرار داده ، آن گاه از منظر علامه طباطیائى رحمه الله به نقد و بررسى آن مى پردازد . اعتقاد به گناه اولیه و ذاتى ، از اعتقادات مهم و اساسى مسیحیان به شمار مى آید . مطابق این اعتقاد ، نژاد انسانى وارث گناه آدم است و انسان ها نه به خاطر بدى اعمال خودشان ، بلکه تنها بدین دلیل که از تبار آدم اند ، ذاتا گناه کار به دنیا مى آیند . اهمیت این آموزه تا آن جا است که بدون آن ، کفاره بودن مسیح و این تصور که او « آدم بعدى » ( 1 ) است ، نامعقول جلوه مى کند . ( 2 ) مقصود از گناه ذاتى آن است که انسان ها « بدون ترس از خدا ، بدون تکیه بر او و با میل شهوانى متولد مى شوند . » ( 3 ) از این رو ، ما انسان ها « در شهوات پست غرق شده ایم ، از نیکى و صلاح متنفریم ، متمایل به شرارت ها هستیم و هیچ عمل صالحى را در خودمان نمى توانیم انجام دهیم یا درباره آن فکر کنیم . ما با گذر عمر ، پندار ، گفتار و رفتار پلید به وجود مى آوریم ، همان طور که درخت فاسد میوه فاسد مى آورد . بنابراین ، ما با طبیعت خود تحت غضب خدا و در معرض مجازات عادلانه قرار داریم . » ( 4 ) منشأ گناه در پاسخ به این پرسش که گناه چگونه وارد جهان شده است ، پاسخ هاى گوناگونى داده شده که با پاسخ کتاب مقدس تفاوت دارند . ( 5 ) از دیدگاه کتاب مقدس ، گناه آدم ، جهان را گرفتار گناه کرد ( 6 ) و منشأ آن ، تمایل به بى نیاز شدن از خدا و عبور از حد و مرزهایى است که خدا براى او و حوا قرار داده بود . ( 7 ) در واقع ، گناه بر اثر استفاده نادرست از اختیار ، که لازمه شخصیت انسانى است ، پدید آمد زیرا تنها با قدرت اختیار مى توان اعمال اخلاقى را انتخاب نمود و سیرت انسانى را سامان بخشید . هنگامى که خداوند اراده واقعا آزاد را به انسان عطا کرد ، امکان شکست نیز با آن به وجود آمد ، بدون چنین امکانى نه آزادى واقعى ممکن بود و نه شخصیت واقعى . ( 8 ) بنابراین ، تنها پاسخ قانع کننده به پرسش فوق ، این است که سقوط با اراده آزاد و به سبب عصیان بر علیه خدا صورت گرفت ، انسان علایق فطرى به زیبایى ، دانش و خوراک داشت و شیطان با آگاهى از آن ها ، آدم را فریب داد و او نیز با میل خود اطاعت کرد . مراحل شکل گیرى گناه نخستین خداوند انسان را به قواى عقل و اراده زینت بخشید و این امر موجب شد تا او را بیازماید زیرا بر سر دو راهى قرار گرفتن و میان خود و خدا گرفتار آمدن ، براى پیشرفت و بازسازى شخصیت اخلاقى و الهى او ضرورت داشت . آدم به خدا تمایل داشت ولى مى توانست بر خلاف آن تصمیم بگیرد و تمایل او به خدا وقتى تأیید مى شد که در مرحله عمل آن را اتخاذ نماید . یک آزمایش لازم بود تا اندازه دلبستگى انسان به خدا مشخص گردد ، از این رو ، خدا آدم را از خوردن میوه درخت معرفت نیک و بد منع کرد . ( 9 ) پس از صدور حکم ، شیطان ( مار ) ابتدا در فکر حوا در مورد نیکویى خدا تردید ایجاد کرد و پرسید : « آیا خدا حقیقتا گفته است که از همه درختان باغ نخورید ؟ » ( 10 ) حوا در پاسخ گفت : خدا اجازه داده که از میوه تمام درختان بخوریم جز درختى که در وسط باغ قرار دارد زیرا با خوردن میوه آن مرگ به سراغمان خواهد آمد . ( 11 ) شیطان صحیح بودن فرمان خدا را انکار کرد و گفت : « هر آینه نخواهید مرد ، بلکه خدا مى داند در روزى که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود . » ( 12 ) حوا سخنان شیطان را پذیرفت واز میوه آن درخت خورد و به شوهر خود نیز داد . پس زن به سبب فریب خوردن از شیطان سقوط کرد ( 13 ) و آدم به خاطر علاقه به حوا و اطاعت از او مرتکب گناه شد . ( 14 ) بنابراین ، شیطان با استفاده از تمایلات جسمانى و شخصى آدم و حوا ، آن دو را فریب داد و وادارشان نمود از شجره ممنوعه تناول کنند و به دانشى که به آن ها تعلق نداشت ، طمع بورزند . بدین صورت ، گناه نخستین شکل گرفت گناهى که عبارت بود از ترجیح دادن تمایلات شخصى بر تمایلات خداوند . آثار گناه نخستین مسیحیان معتقدند گناه آدم همه انسان ها را دچار گناه کرد و به سبب آن طهارت و معصومیت اولى از بین رفت و صورت الهى کدر گشت ، به گونه اى که همه با ذاتى شریر و گناه آلود متولد شده ، ( 15 ) برده گناه هستند و مرگ و بى نظمى وارد جهان شده است . ( 16 ) جان کالوین ، گناه نخستین را سبب تباه شدن موهبت هاى طبیعى و فوق طبیعى مى داند . از نظر او موهبت هاى طبیعى ، سلامت ذهن ، صافى قلب ، عقل و اراده هستند که بعد از گناه ، ضعیف و ناتوان شده اند . از این رو ، هرچند ما بخشى از درک و تشخیص را همراه اراده حفظ کرده ایم ولى آن ها سالم و کامل نیستند . عقل کاملاً از بین نرفته ، اما به اندازه اى ناتوان گردیده است که جز زشتى و تباهى نمى شناسد ، اراده نیز در بند امیال فاسد و غیر معقول گرفتار آمده است به گونه اى که نمى تواند مشتاق امور خیر و نیک باشد . به اعتقاد او ، گناه ، انسان را از موهبت هاى فوق طبیعى کاملاً محروم ساخت ، در حالى که این دسته از موهبت ها ، یعنى ایمان و صداقت ، براى نیل به زندگى آسمانى و حیات جاودانى بایستگى و ضرورت دارند . ( 17 ) توماس آکویناس ( 1274 - 1224 ) نیز درباره گناه ذاتى و انتقال آن مى گوید : گناهى که با آن زاده شده ایم بر ما سه اثر بر جاى مى گذارد : « نخست ، روح ما را آلوده مى سازد . ما تمایلى فطرى به گریز از خداوند داریم و مى کوشیم تا خودمان را به شیوه هاى خلاف عقل و قانون الهى ارضا و اقناع کنیم . . . . دوم ، ما اسیر شیطان زاده شده ایم یعنى علاوه بر آن که خودمان تمایلى فطرى به کردار و پندار ناشایست داریم ، شیطان هم مى تواند قویاً در ما نفوذ کند ، و سرانجام آن که ، گناه ما ( هم گناه قبلى مان و هم گناهانى که خود مرتکب شده ایم ) در خور کیفر است زیرا گناه ، تخطّى از فرمان خداوند به [ عدالت ] است . در واقع ، ابتلاى به گناه ، روى گرداندن از خداوند است ، و روى گرداندن از خداوند اهانتى عمیق به ساحت قدسى خداوند است ، و تنها « حکم » در خور آن ، کیفر ابدى است ، یا به بیان ساده تر ، کیفر ابدى ، دینى است که ما باید به دلیل گناهانمان ، به خداوند بپردازیم . ( 18 ) و آرمینیوس ، حالت انسان را در قبل و بعد از سقوط این گونه توصیف مى کند : « انسان در وضع ابتدایى وقتى از دست هاى خالق خویش درآمد ، آن چنان از دانش ، پاکى و قدرت برخوردار بود که طبق حکمى که یافته بود مى توانست خوبى حقیقت را بداند ، تشخیص دهد ، ملاحظه کند ، اراده کند و انجام دهد . با این وجود ، بدون یارى فیض خدا ، هیچ یک از این اعمال را نمى توانست به جا آورد . اما انسان در هر حالت سقوط کرده و منحط ، خود نه قادر است بیندیشد و اراده کند و نه آنچه را که واقعا خوب است انجام دهد ، لازم است نخست تولد تازه یافته و در فکر ، احساسات و اراده و تمام توانایى هاى خویش به وسیله خدا در مسیح ، توسط روح القدس احیا شود تا بتواند به حق قادر شود آنچه را که واقعا خوب است درک کند ، تشخیص دهد ، ملاحظه نماید و اراده کند و انجام دهد . » ( 19 ) از مجموع مطالب پیش گفته نتیجه مى شود ، که گناه به طور کلى دو نوع پیامد داشت : الف . فساد و آلودگى آدمیان نتیجه این نوع پیامد ، بیزارى و جدایى از خدا ، از هم نوع و نیز از خود است . ( 20 ) انسان تا هنگامى که در گناه قرار دارد ، بین خود و خدا شکافى عمیق مى بیند خدا نیکو و عادل است و او پر از گناه و ظلمت ، « . . . خدا نور است و هیچ ظلمت در وى نیست اگر گوییم که با وى شراکت داریم ، در حالى که در ظلمت سلوک مى نماییم ، دروغ مى گوییم و به راستى عمل نمى کنیم . » ( 21 ) جدایى از خدا ، که مهم ترین اثر گناه است ، نه تنها در کتاب مقدس به آن اشاره شده است ، بلکه توسط تجربه انسانى نیز تصدیق مى گردد . انسان ها معمولاً در درون خود تجربه کرده اند که گناه آن ها را از خدا جدا ساخته است و بدین سبب ، احساس تنهایى و ناامیدى و ترس مى کنند . ( 22 ) و اما از آنجا که حقیقت گناه ، تقدم بخشیدن خویشتن بر خدا و نادیده گرفتن فرمان الهى است ، این امر سبب مى شود که انسان ها دوست داشته باشند در همه جا و همه وقت دیگران از آن ها تبعیت کنند و تمام تلاش خود را صرف به خدمت گرفتن آن ها مى کنند . از این رو ، درگیرى و نزاع با دیگران رخ مى نماید . در حالى که ، مطابق فرمان خدا همه موظفیم ابتدا به او و سپس به همسایه محبت نماییم . بنابراین ، اگر انسان تنها همین روحیه خودپسندى را به روحیه از خودگذشتگى مبدل سازد ، بسیارى از نزاع ها به پایان مى رسد و صلح و آرامش جهان را فرامى گیرد . از خودگذشتگى همان چیزى است که خدا آن را محبت مى نامد و این تغییر و دگرگونى بنیادین تنها با فیض خدا و عمل رهایى بخش مسیح ممکن مى نماید . ( 23 ) ب . کیفر و مجازات آدمیان خداوند دادگر به منظور اجراى عدالت ، کسانى که قانون و حکم او را نقض کنند دچار رنج و عذاب مى گرداند . آثارى که بر گناه مترتب است ، همه در قلمرو مجازات گناه قرار مى گیرند ، اما مجازات کامل در آینده به اجرا در خواهد آمد . مرگ ، از نظر کتاب مقدس مجازات گناه به حساب مى آید « هم چنان که به وساطت یک آدم گناه داخل جهان گردید و به گناه ، موت و به این گونه موت بر همه مردم طارى گشت ، از آنجا که همه گناه کردند . » ( 24 ) و مرگ بر سه گونه است : مرگ جسمانى ، مرگ روحانى و مرگ ابدى مرگ جسمانى ، همان جدا شدن روح از بدن است که براى مسیحیان مجازات به شمار نمى آید زیرا مسیح آن را به عنوان مجازات بر خود گرفت . ( 25 ) با این مرگ ، بدن مسیحیان به خواب مى رود و در انتظار رستاخیز مردگان به سر مى برد و روحشان به حضور عیسى مسیح مى رود . ( 26 ) مرگ روحانى ، جدا شدن روح از خدا است که به واسطه آن ، انسان حضور خدا و معرفت و اشتیاق به او را از دست داد . به همین سبب ، نیاز به تولدى دوباره دارد . ( 27 ) و مرگ ابدى ، در واقع نتیجه و تکمیل مرگ روحانى است که عبارت مى باشد از جدایى ابدى از خدا همراه پشیمانى و مجازات واقعى . ( 28 ) عدالت الهى و پیامد گناه با توجه به مطالبى که گذشت ، این سؤال پیش مى آید که چگونه ممکن است خداى عادل ، گناه آدم و پیامدهاى آن را به حساب ما ، که در آن هیچ نقشى نداشتیم ، بگذارد ؟ مسیحیان در پاسخ به این پرسش نظریه هاى مختلفى مطرح کرده اند مانند نظریه آرمینیوس ، نظریه واقع گرایانه ، نظریه نمایندگى ، نظریه شخصیت گروهى و نظریه هاى فراوان دیگر که ما در این جا تنها به توضیح سه نمونه از آن ها مى پردازیم : . 1 نظریه نمایندگى : مطابق این نظریه « آدم نماینده نژاد انسانى است و به همین دلیل گناه او به حساب تمام انسان ها گذارده مى شود . » ( 29 ) چارلز هورن در این باره مى نویسد : « گناه آدم بنابر واقعیت همبستگى نژاد انسان و نیز بر طبق اصل نمایندگى ، بر تمام مردم انتقال یافته است . ( 30 ) آدم نماینده تمام مردم گناه کار است و همه به علت گناه آدم از طبیعت گناه آلود برخوردارند که هر نوع گناهى از آن سرچشمه مى گیرد . » ( 31 ) . 2 نظریه آرمینیوس : مطابق این دیدگاه ، انسان بیمار است و بر اثر خطاى آدم ذاتا از عدالت اولیه محروم گشته ، بدون کمک خدا نمى تواند عادل شود . از آنجا که این عدم توانایى به بدن و فکر ارتباط دارد و نه به اراده ، خداوند « به منظور رعایت عدالت در موقعى که انسان درک اخلاقى پیدا مى کند ، قدرت مخصوص روح القدس را به او عطا مى فرماید تا تأثیر فساد ارثى را از بین ببرد و اطاعت از خدا را در صورتى که با روح القدس همکارى نماید امکان پذیر سازد . این کارى است که مردم مى توانند انجام دهند . تمایل شریرانه در انسان را مى توان گناه خواند ولى مستلزم خطا یا مجازات نیست . شک نیست که بشریت نباید به خاطر گناه آدم ، خطاکار محسوب شود . تنها وقتى انسان دانسته و به طور عمدى به این تمایلات شریرانه تسلیم شود ، خدا آن ها را گناه محسوب مى کند . مقصود اصلى به این گونه موت بر همه مردم طارى گشت ، از آنجا که همه گناه کردند ( رومیان ، 12 : 5 ) این است که همه به وسیله انجام اعمال گناه آلود در نتایج گناه آدم شرکت مى کنند و ذات گناه آلود خود را مى پذیرند . » ( 32 ) . 3 نظریه شخصیت گروهى : در این نظریه ، « رابطه نزدیک فرد با گروهى که به آن تعلق دارد مورد تأکید قرار گرفته است . هر فردى مى تواند به عنوان نماینده گروه خود عمل نماید . در این مورد نمونه هایى در عهد عتیق وجود دارد . یک خانواده به خاطر یک عضو آن از بین مى رود . . . . واحد اخلاقى عبارت بود از جامعه نه فرد . » ( 33 ) و پاسخ هاى فراوان دیگر . ( 34 ) نقد و بررسى علامه طباطبائى دیدگاه مسیحیت درباره گناه نخستین را قابل نقد دانسته ، آن را با آیات قرآن کریم در تعارض مى بیند . در این جا به بیان دیدگاه ایشان مى پردازیم : . 1 حضرت آدم علیه السلام و گناه نخستین علامه طباطبائى ، در پرتو آیات قرآن کریم ، معتقد است حضرت آدم علیه السلام به دو دلیل مرتکب هیچ گناهى نشده است : . 1 نهى خدا از نزدیک شدن به درخت ممنوع ، ارشادى بود نه مولوى زیرا در بهشت صادر شده بود و بهشت جاى تکلیف و امر و نهى مولوى نیست . در نهى ارشادى ، صلاح حال شخص نهى شده مورد نظر است و نهى کننده مى خواهد او را به سوى آنچه که مصلحتش در آن است ارشاد کند و نواهى و اوامرى که این چنین باشند نه بر امتثالشان ثوابى مترتب مى شود و نه بر مخالفتشان عقابى . دقیقا مانند امر و نهى هایى است که طرف مشورت ما به ما دارد و یا طبیب به بیمارش دارد که در آن ها تنها رشد و مصلحت طرف مشورت موردنظر است که در صورت مخالفت شخص با آن ها ، تنها به مفسده و ضررهایى که شخص آمر و ناهى در نظر داشت مى رسد . ( 35 ) اما در مورد حضرت آدم ، خداوند فرمود : « و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنه و کلا منها رغدا حیث شئتما و لاتقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین . » ( 36 ) علامه طباطبائى ، در تفسیر این آیه و آیات دیگرى که درباره حضرت آدم علیه السلام ، فرود آمده ، مى نویسد : اگرچه ظاهر آیات در بدو نظر دلالت بر این دارد که از آدم گناه و معصیت سرزده است ، مانند : « فتکونا من الظالمین » و « عصى آدم ربه فغوى » ( 37 ) و « ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین » ، ( 38 ) ولى پس از دقت در آیات و تدبر در نهى مزبور آشکار مى شود که این نهى یک نهى مولوى ( که مولا به عنوان یک وظیفه براى بنده خود صادر کرده باشد ) ، نیست بلکه تنها یک نهى ارشادى است و هدف خداوند آن بود که آدم علیه السلام را به مصالح و منافعى که در مورد این تکلیف وجود دارد راهنمایى و ارشاد کند . سپس براى اثبات این مدعا ، سه دلیل ذکر مى کند : الف . خداوند در سوره بقره و اعراف ، لازمه نزدیک شدن به شجره ممنوعه را ظلم مى داند : « . . . فتکونا من الظالمین » ، اما در سوره طه به جاى کلمه ظلم از واژه « فتشقى » استفاده مى کند که به معناى رنج و سختى مى آید . آن گاه خداوند در توضیح مراد خود از رنج و زحمت مى فرماید : « ان لک ان لاتجوع فیها و لا تعرى و انک لا تظمأ فیها و لاتضحى . » ( 39 ) با این بیان روشن مى شود که منظور از رنج و شقاء ، همان زحمات دنیوى است که لازمه زندگى در زمین است مانند : تشنگى ، گرسنگى ، برهنگى و امثال آن . بنابراین ، چیزى که باعث شد آن نهى صورت بگیرد ، اجتناب از این امور بوده است و این نشان مى دهد که آن نهى ، یک نهى ارشادى بود و مخالفت با چنین نهیى ، معصیت و نافرمانى خدا محسوب نمى شود . بدین ترتیب ، روشن مى شود که مراد از « ظلم » در آیات فوق ، همان ظلم بر نفس است ، نه آن ظلم مذمومى که در باب بندگى و پرستش مطرح است . ب . اگر نهى مزبور نهى مولوى ، و توبه از آن نیز توبه عبودى و بازگشت از مخالفت نهى مولوى بود ، ضرورى مى نمود آدم علیه السلام پس از قبولى توبه اش ( 40 ) دوباره به بهشت برگردد زیرا توبه مقبول ، معصیت را معدوم مى کند . در نتیجه ، با بنده گنهکار تواب ، معامله بنده مطیع و فرمانبردار مى شود و فعل او نیز در حکم اطاعت قرار مى گیرد . اما آدم علیه السلام پس از توبه و قبولى آن به بهشت بازنگشت . با این بیان روشن مى شود که خروج از بهشت بر اثر تناول از درخت ممنوعه ، یک اثر تکوینى ضرورى بود مانند تأثیر سم در کشتن و آتش در سوزاندن . همچنان که همه موارد تکالیف ارشادى نیز از همین قبیل است . ج . آیات شریفه : « قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یأتینکم منى هدى فمن تبع هداى فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون و الذین کفروا و کذبوا بایاتنا اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون » ( 41 ) که خلاصه همه احکام و تشریعاتى است که خداوند به وسیله انبیا و ملائکه و کتب آسمانى در این دنیا نازل گردانیده ، دلالت مى کند که اولین تشریعى که در دنیاى آدم و فرزندان او واقع شد ، پس از فرود آمدن آن ها در زمین بوده است . بنابر این ، هنگام مخالفت نهى مزبور و تناول از درخت ممنوع ، هنوز نه دینى تشریع شده بود و نه تکلیف مولوى در کار بود . با این حال ، گناه مولوى معنا ندارد . ( 42 ) . 2 حضرت آدم علیه السلام پیامبر بود ( 43 ) و قرآن کریم ساحت پیامبران را منزّه و نفوس پاکشان را مبرّاى از ارتکاب گناه و فسق مى داند . برهان عقلى نیز مؤید این نظریه است . ( 44 ) علامه طباطبائى ، در گفتارى مبسوط به موضوع عصمت انبیا علیهم السلام پرداخته ، با دلایل نقلى و عقلى ، آن را در جهات مختلف به اثبات رسانده است . ( 45 ) . 2 انسان و گناه ذاتى از دیدگاه مسیحیت ، گناه آدم علیه السلام طهارت و معصومیت اولى را از بین برد و همه انسان ها را دچار گناه ساخت ، به گونه اى که همه با ذاتى شریر و گناه آلود متولد مى شوند . ( 46 ) علامه طباطبائى ، در ردّ این سخن مى گوید : این گفته مسیحیان که آدم گناه کرد و گناه لازمه او شد ، سخنى ناصواب است زیرا خداوند ، آدم علیه السلام را بعد از خوردن از آن درخت و بیرون شدن از بهشت ، برگزید و نظر رحمت به او دوخت : « ثم اجتبیه ربه فتاب علیه و هدى » ( 47 ) و نیز : « فتلقى آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هوالتواب الرحیم . » ( 48 ) عقل انسان نیز رویکرد قرآن را تأیید مى کند زیرا یکى از شؤون مولا آن است که براى پابرجا ماندن موضوع تکلیف و ضمانت اجرا داشتن آن ، در برابر امتثال امر و نهى خود و یا تمرد از آن ، ثواب و عقابى قرار دهد . و نیز از شؤون مولویت ، بسط دادن عقاب و ثواب به تمام افراد مجرم و مطیع است . هم چنین از شؤون آن ، آزاد بودن شخص مولا در دائره مولویت و تصرف آن به هر نحوى که مى خواهد ، مى باشد . یعنى مولا به دلیل آزاد بودن در دائره تصرفاتش مى تواند با عفو و آمرزش خود ، از خطاى گناهکاران چشم پوشى نماید زیرا عفو و آمرزش نیز مانند عقاب و مؤاخذه ، یک نوع تصرف و حکومتى است که براى شخص مولا محرز است . از سوى دیگر ، نیکویى عفو و آمرزش و صدور آن از موالى و صاحبان قدرت از مطالبى است که فى الجمله جاى هیچ گونه تردیدى در آن نیست و خردمندان آن را به کار مى گیرند . بنابراین ، این سخن که « هر خطایى که از انسان صادر مى شود لازم لاینفک او است » توجیه صحیحى ندارد و با فرض ملازمه داشتن گناه با انسان ، براى عفو و آمرزش ، موضوعى باقى نمى ماند . در حالى که قرآن کریم به موضوع عفو و مغفرت فراوان پرداخته و کتاب مقدس نیز درباره آن ساکت نیست . ( 49 ) بنابراین ، عقیده مسیحیت درباره گناه آدم و آثار آن ، عقیده اى ناصواب و بدون پایه است و موضوع عفو و آمرزش الهى را براى قرون متمادى و نسبت به کثیرى از انسان ها ، انکار مى کند . و اما این سخن که گناه آدم ، ذریه او را گناهکار کرد نیز از حقیقت به دور است زیرا لازمه اش آن است که به طور کلى ، گناه هر انسانى گناه دیگران هم شمرده شود و آثار سوء هر گناهى گریبان افراد دیگر را که آن گناه را مرتکب نشده اند بگیرد و این معنا ، هم به لحاظ عقلى و هم به تصریح قرآن مردود است . آرى ، در قرآن آمده است که اگر فردى عمل زشتى را انجام دهد و دیگران به آن راضى باشند ، هر چند خودشان مرتکب نشده باشند ، مورد مؤاخذه قرار مى گیرند ، اما این سخن با مسأله مورد بحث متفاوت است . ادعاى مسیحیت آن است که یک انسان خطایى مرتکب شده و خطاى وى ، خطاى تمامى ذریه او و اثر سوء آن ، گریبان همه اولاد او را تا قیامت بگیرد ، چه این که ذریه اش به خطاى او رضایت داده باشند و چه رضایت نداده باشند . قرآن کریم این سخنان را برنمى تابد : « الا تزر وازره وزر اخرى » ( 50 ) و « و ان لیس للانسان الا ما سعى . » ( 51 ) عقل سلیم نیز با آن سازگار نیست زیرا مؤاخذه شخص بى گناه را ، به جرم گناه دیگرى قبیح مى شمارد . ( 52 ) . 3 گناه و هلاکت ابدى از دیدگاه قرآن کریم ، گناهان داراى مراتب مختلفند بعضى کبیره و بعضى صغیره اند ، پاره اى از گناهان قابل آمرزش و پاره اى دیگر چون شرک ، جز با توبه قابل آمرزش نیستند . برخى از گناهان موجب خلود در آتش و هلاکت ابدى است ، اما برخى این گونه نیستند . از نظر عقل نیز تنظیم نمودن گناهان در یک سطح و تفاوت نداشتن آن ها به لحاظ عقوبت ، مردود است روشن است که سیلى زدن به صورت شخص بى گناه با قتل تفاوت دارد . خردمندان نیز همواره میان گناهان و عقوبت آن ها تمایز قایل بوده اند . بنابراین ، وقتى گناهان مراتب مختلفى داشته باشند ، به همان نسبت در مؤاخذه هم با یکدیگر تفاوت دارند و هلاکت ابدى تنها براى آن دسته از گناهان است که از همه بالاتر باشد مانند شرک به خدا . اما خوردن از درخت ممنوع به گونه اى که موجب هلاکت و عقوبت همیشگى باشد و تا حد شرک به خدا برسد ، مطلبى است که نمى توان آن را تصدیق کرد . ( 53 ) . 4 تزاحم رحمت و عدالت خدا مسیحیان معتقدند گناه عقوبت دارد ، حال اگر خداوند آدم و ذریه اش را به واسطه گناهشان عقوبت کند با رحمتى که به خاطر آن ، آن ها را آفریده است منافات دارد و اگر از آن ها درگذرد با عدالتش تهافت دارد زیرا عدالت اقتضا دارد که مجرم به عقوبت برسد . خداوند براى رفع این تزاحم ، به صورت پسر خود عیسى مسیح تجسم یافت تا بار گناه و عقوبت آن را خود به دوش بکشد و بدین سبب ، بر مؤمنان رحمت فرستد . ( 54 ) علامه طباطبائى ، در نقد این سخنان مى نویسد : این سخنان نشان دهنده عقیده مسیحیت درباره خداست . آنان خدا را آفریننده اى مى دانند که جهان با تمام اجزاى خود به او مرتبط و منتهى مى شود . اما خدایى است که مانند یک انسان کارهاى جهان را با اراده و علمى که نیازمند به ترجیح علمى است انجام مى دهد او دقیقا مانند ما فکر مى کند که فلان کار را بکند و یا نکند و هر یک از این دو طرف به نظرش ترجیح داشت انجام مى دهد . در این صورت ، باید مصالح و مفاسدى در خارج وجود داشته باشد و خداى متعال افعال خود را پس از تطبیق نمودن با آن ها انجام دهد ، و لازمه این سخن آن است که خداى متعال نیز مانند ما انسان ها در تطبیق عمل خود با مصالح و مفاسد احیانا اشتباه مى کند و در نتیجه ، به خاطر آن اشتباه پشیمان مى شود . چنان که در عهد عتیق آمده است که خدا از آفرینش فرزندان آدم بر زمین خوشش نیامد . و چه بسا در این که آیا این عمل را انجام بدهد یا نه فکرش به جایى نرسد و نتواند مصلحتش را تشخیص دهد . و اى بسا فکر او ( به خاطر اشتغال به چیزهاى دیگر ) به فلان مسأله متوجه نگشته ، درباره آن جاهل باشد ! خلاصه آن که مسیحیت ، خداى متعال را در افعال و اوصاف مانند بشر تصور کرده است و چنان که یک انسان با تفکر و اندیشه افعال خود را بر مصالح تطبیق مى کند محکوم به حکم مصالح بوده ، در راه به انجام رسیدن افعال و کوشش خود ، گاه راه صحیح را مى پیماید و گاه دچار ضلالت و گمراهى و غفلت و اشتباه مى شود ، خداى متعال نیز چنین است ! و مسلم است که اگر در ناحیه حق چنین وضعى پیش بیاید ، قدرتش مانند علمش محدود مى شود و محدودیت ، سایر عوارض یک فاعل متفکر و مرید را از قبیل خوشحالى ، حزن ، پشیمانى ، انفعال و امثال آن ، به دنبال خواهد داشت . در چنین صورتى آن موجود ، جز یک موجود مادى و جسمانى که تحت قانون حرکت و تغییر و استکمال واقع است چیز دیگرى نخواهد بود و چنین موجودى حتما موجود ممکن و مخلوق است نه واجب الوجود . در کتاب مقدس ، فراوان جملاتى یافت مى شود که در آن ها جسمیت و سایر اوصاف موجود در انسان ، به حق تعالى نسبت داده شده است . ( 55 ) اما قرآن کریم ، خداى متعال را از تمامى آن ها منزّه ساخته ، ساحت مقدسش را از این گونه اوهام و خرافات مبرّا مى داند : « سبحان الله عما یصفون . » ( 56 ) براهین قطعى عقلى نیز خدا را ذاتى که مستجمع جمیع صفات کمال است تشخیص مى دهد یعنى اثبات مى کند که خداوند در وجود ، قدرت ، علم و حیات ، مطلق است و امکان هیچ شائبه اى از عدم ، عجز ، جهل و فنا در وجود او راه ندارد . و روشن است که در چنین صورتى تغییرى در خدا حاصل نخواهد شد و چون تغییر در او راه ندارد ، معلوم مى شود که خداى متعال نه جسم است و نه جسمانى زیرا تحول و دگرگونى ، جسم و جسمانیات را در برگرفته و آن ها را در معرض امکان و احتیاج قرار داده است . وقتى خداوند جسم و جسمانى نبود ، حالات مختلف و عوارض متنوع دیگر مانند غفلت ، سهو ، اشتباه ، پشیمانى ، تحیر ، تأثر ، انفعال ، سستى ، مغلوبیت و امثال این ها ، بر او عارض نخواهد شد . ( 57 ) آرى ، بر انسان متدبّر و بینا لازم است که گفته قرآن را درباره خداوند در نظر بگیرد و با آنچه کتاب مقدس براى حضرتش اثبات نموده ، که در واقع از اباطیل یونان و خرافات چین و هند سرچشمه مى گیرد ، مقایسه نماید تا به درک امتیاز برجسته مطالب قرآنى نایل آید . ( 58 ) پى نوشت ها : {L= 1-LastAdam =L} . {L= 2-PaulHelm,FaithUnderstanding,EerdmansPulishingco.EdinburghUniversityPress,,1997P.P =L} . 153 و 4 - جى لسلى دانستن ، آیین پروتستان ، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى ، چ 1 ، قم ، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ، 1381 ، ص 124 / ص 5 . 128 - . ک : سارو خاچیکى ، اصول مسیحیت ، چ دوم ، انتشارات حیات ابدى ، 1982 م ، ص 79 6 . 80 - رومیان 5 : 7 {L= .12-W.H.Griffith,Thomas,D.D,TheCatholicFaith,London:churchbookRoomPressLTD.,7Wineofficecourt,FleetStreet,E.C.,4CBRPress,,1952p. =L} 8 . 13 - سارو خاچیکى ، پیشین ، ص 80 81 / یوحناى دمشقى ، المئه مقاله فى الایمان الارثوذکسى ، ترجمه به عربى الارشمندریت ادریانوس شکور ق ب ، طبعه ثانیه ، لبنان ، منشورات المکتبه البولسیه ، 1991 م ، ص 9 . 116 - پیدایش ، 3 : 10 . 3 - پیدایش ، 1 : 11 . 3 - پیدایش ، 3 : 12 . 23 - پیدایش ، 3 : 13 . 45 - پیدایش ، 3 : 14 . 13 - پیدایش ، 3 : 15 . 17 - رومیان ، 5 : 16 . 19 - سارو خاچیکى ، پیشین ، ص 17 . 82 - جى لسلى دانستن ، پیشین ، ص 105 18 . 106 - مایکل پترسون و دیگران ، عقل و اعتقاد دینى ، ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى ، چ اول ، تهران ، طرح نو ، 1376 ، ص 19 . 469 و 20 - چارلز هورن ، نجات شناسى ، ترجمه سارو خاچیکى ، چ 1 ، تهران ، انتشارات آفتاب عدالت ، 1361 ، ص 17 / ص 21 . 11 - اول یوحنا ، 1 : 22 . 56 و 23 - جان استات ، مبانى مسیحیت ، ترجمه روبرت آسریان ، انتشارات حیات ابدى ، ص 67 / ص 71 24 . 74 - رومیان ، 5 : 25 . 1213 - دوم قرنتیان ، 5 : 8 / فیلیپیان ، 1 : 21 23 / اول تسالونیکیان ، 4 : 26 . 1314 - هنرى تیسین ، الهیات مسیحى ، ترجمه : ط . میکائلیان ، انتشارات حیات ابدى ، ص 27 . 187 - یوحنا ، 5 : 24 / افسسیان ، 2 : 28 . 5 - متى ، 25 : 41 / تسالونیکیان دوم ، 1 : 9 / مکاشفه ، 14 : 29 . 11 - هنرى تیسین ، پیشین ، ص 181 30 . 182 - . ک : رومیان ، 5 : 12 به بعد . 31 - چارلز هورن ، پیشین ، ص 32 . 11 و 33 - هنرى تیسین ، پیشین ، ص 180 / ص 34 . 182 - . ک : هنرى تیسین ، پیشین ، ص 179 183 / چارلز هورن ، پیشین ، ص 51 35 . 37 - محمدحسین طباطبائى ، المیزان فى تفسیر القرآن ، چ 5 ، قم ، مؤسسه اسماعیلیان ، 1371 ، ج 3 ، ص 293 36 . 292 - « و گفتیم : اى آدم ، خود و همسرت در این باغ سکونت گیر [ ید ] و از هر کجاى آن خواهید فراوان بخورید و [ لى ] به این درخت نزدیک نشوید ، که از ستمکاران خواهید بود . » ( بقره : 35 ) 37 - « و [ این گونه ] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت . » ( طه : . 121 ) 38 - « پروردگارا ، ما بر خویشتن ستم کردیم ، و اگر بر ما نبخشایى و به ما رحم نکنى ، مسلمااز زیانکاران خواهیم بود . » اعراف : 39 . 23 - « در حقیقت براى تو در آنجا این [ امتیاز ] است که نه گرسنه مى شوى و نه برهنه مى مانى . و [ هم ] این که در آن جا نه تشنه مى گردى و نه آفتاب زده . » ( طه : 119118 ) 40 - یکى از موارد اختلاف میان قرآن و کتاب مقدس ( تورات ) ، این است که در تورات درباره توبه حضرت آدم علیه السلام سخنى به میان نیامده است . 41 - « فرمودیم : جملگى از آن فرود آیید . پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد ، آنان که هدایتم را پیروى کنند برایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد . و [ لى ] کسانى که کفر ورزیدند و نشانه هاى ما را دروغ انگاشتند ، آنانند که اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود . » ( بقره : 39 38 ) 42 - محمدحسین طباطبائى ، پیشین ، ج 1 ، ص 135 43 . 137 - از موارد اختلافى میان قرآن و تورات این است که در تورات به نبوت حضرت آدم علیه السلام اشاره نشده است . 44 - محمدحسین طباطبائى ، پیشین ، ج 3 ، ص 45 . 293 - . ک به : همان ، ج 12 ، ص 139 134 / محمدتقى مصباح یزدى ، آموزش عقاید ، چ 7 ، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى ، جلد 1 و 2 ، درس هاى 24 ، 25 و 46 . 26 - رومیان ، 5 : 47 . 19 - « سپس پروردگارش او را برگزید و بر او ببخشود و [ وى را [ هدایت کرد . » ( طه : 122 ) 48 - « سپس آدم از پروردگارش کلماتى را دریافت نمود و [ خدا [ بر او ببخشودآرى ، او ( ست که ) توبه پذیرمهربان است . » ( بقره : 37 ) 49 - محمدحسین طباطبائى ، پیشین ، ج 3 ، ص 393 50 . 394 - « که هیچ بردارنده اى بار گناه دیگرى رابرنمى دارد . » ( نجم : 38 ) 51 - « و این که براى انسان جز حاصل تلاش او نیست . » ( نجم : 39 ) 52 و 53 - محمدحسین طباطبائى ، پیشین ، ص 293 54 {L= .294-W.G.Topmoelier,Salvation,InNewcatholicencyclopedia,V,12TheCatholicuniversityofAmerica,Washington,D.C,,1967P.P =L} . 995 - پیدایش ، 6 : 5 56 . 7 - « خدامنزه است از آنچه در وصف مى آورند . » ( صافات : 159 ) 57 - علامه طباطبائى ، به مناسب پاره اى از آیات به بحث درباره خدا و اوصاف او پرداخته است که براى اطلاع بیش تر مى توان به تفسیر المیزان وکتاب شیعه در اسلام ، ص 129117 مراجعه نمود . 58 - محمدحسین طباطبائى ، پیشین ، ج 3 ، ص 296 . 295 .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.