تخمین زمان مطالعه: 26 دقیقه
تصوف و عرفان در همهی ادیان و مذاهب و حتی مکاتب فلسفی کم و بیش وجود دارد. و پس از این همه تحقیقات که دربارهی پیداشدن صوفیگری و درویشی و عرفان انجام شده، هنوز هیچکس نتوانسته بگوید که منشأ اصلی تصوف اسلامی و ایرانی چیست و یا کجاست؟ این امر، به چند دلیل به وجود آمده است که در ادامه به آن میپردازیم.عرفان ادیاناول اینکه در هر یک از مذاهب و ادیان نشانههایی از زهد و پرهیزگاری و بیاعتنایی به امور مادی و انصراف و بیتوجهی به دنیا آمده است، و شاید بتوان گفت که: یکی از خصوصیات عمومی ادیان و مذاهب همین توجه به امور معنوی و تحقیر دنیا و مظاهر مادی است؛ نهایت آنکه در برخی ادیان مانند دین موسوی نشانههای این مطلب اندک است، ولی در بعضی آیینها مانند مسیحیت و آیین بودایی و تائوگرایی و دیگران این مطلب قویتر است. در تورات و انجیل و کلمات مأثور از بودا (1) و لائوتسه (2) و مانی و مزدک مطالب زیادی توان یافت که مؤید این نکته است. البته زهد و پارسایی تنها نشانهی صوفیگری نیست و امور بسیاری در این باره به جز زهد دخالت دارد، اما پیداشدن آن یعنی زهد بیشک یکی از بزرگترین انگیزههای توجه به عرفان و تصوف و مایهی دلکندن از زندگانی پرشور و شر دنیا و دلبستن به خدا و امور معنوی شد.قراین و شواهد بسیار هست که معلوم میکند، در میان یهود از خیلی پیش آشنایی با عرفان وجود داشته است، و این میراث قدیم، اساس فکر فرقههایی شد که بعدها عرفان قوم یهود را پختگی و کمال بخشیدند؛ و از آن جمله فلسطینیان یا فرقهی ربانیم (3) است که تعالیم آنها در تلمود (4) جلوهگر است و نیز فرقهی یهود اسکندریه که عرفان یهود را با روش حکیمان یونان در آمیختند. و از همه بالاتر حکمت اسکندرانی افلوطین (5) که مظهر کاملی از عرفان، و ترکیبی از حکمت افلاطون و علم کلام یهود و دیگر عوامل است. حکمت گنوسی (6) نیز نوعی عرفان به شمار میرود. و آن نیز در حقیقت عرفان شرقی پیش از روزگار عیسی است که در اوایل تاریخ میلادی با آیین مسیحی در آمیخت و رنگ مسیحیت به خود گرفت، که منشأ و مأخذ آن نیز - مانند مأخذ و منشأ صوفیگری اسلامی و ایرانی مورد اختلاف پژوهشگران است - و برخی از اهل تحقیق آن را از عقاید یهود پیش از روزگار عیسی، و برخی برگرفته از افکار معنوی مصریان یا ایرانیان قدیم میدانند. (7)عرفان ترسایی نیز دنباله عرفان یهود است. و گفتهاند: ریشه و اساس این تعلیم عرفانی را در زندگانی خود مسیح و حواریان او، در روحالقدس، در انجیل یوحنا، و در اعمال رسولان میتوان یافت. گذشته از این غسل تعمید و عشاء ربانی و قیام مردگان نیز خود از عناصر عرفانی خالی نیست. (8)دربارهی مذهب مانی (215-276م) نیز چند کلمه باید سخن گفت. مذهب مانی آمیزهای از آیینهای زرتشتی - مسیحی - بودایی و فلسفهی یونانی و اساطیر قدیم است. به عقیدهی مانی جهان از دو عنصر روشنایی و تاریکی پیدا شده، و پایهی آن بر نیکی و بدی است؛ ولی اصل چنان است که سرانجام روشنایی از تاریکی جدا خواهد شد و بر آن پیروز خواهد گشت. وظیفهی یک مانوی این است که این دو عنصر یعنی نور و ظلمت را از هم جدا سازد و آمیزش آنها را به هم زند. اما این کار از یک راه ممکن است و آن اینکه: وجود خویش از بدی و فسادی که منسوب به تاریکی است، پاک کند. و از لذات این جهانی چون زن خواستن و گوشت خوردن و شراب خوردن و مال گردآوردن و نفس پرستیدن خودداری کند چنان که ملاحظه میکنید: کم و بیش شباهتی در اصول این دین با صوفیگری وجود دارد، و چون صوفیان اهل گزینش و التفاط بودهاند، بعید نمینماید که برخی از اصول دیانت مذکور را گرفته باشند. (9) ولی باید جانب احتیاط را فرو نگذاشت و گفت که: شباهت میان برخی از آیینها و کیشها دلیل تأثیر متقابل یا اخذ یکی از دیگری نیست.دوم اینکه - «اسنی»های یهود Essenciens و پارسایان مسیحی که آنان را «گوشهگیران» (10) نامیدهاند، و نیز جوکیان هند پیش از ایندو، اصولی مشابه به هم دارند و راه وصول به عرفان را همین خشنپوشی و ریاضت دانسته و قناعت و خرسندی را نردبان معرفت خدا شناختهاند. در اسلام نیز کم و بیش همین حال بوده است. آیات گوناگون در قرآن توان یافت که زهد و پارسایی و بیاعتنایی به امور دنیاوی را مایه خشنودی خدا از بند و سبب وصول بنده به مراتب و مقامات برتر و نزدیکی به پروردگار شمرده است. «بگو: برخورداری دنیا اندک است. آنچه نزد خداست پایدار است» یا «.. زندگانی دنیا جز بازیچهی کودکان و بازی نوجوانان چیزی نیست؛ و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری کنید پاداش شما را بدهد... الخ» (11) و بسیاری از آیات دیگر. و آنگهی آیاتی که دربارهی عذاب و شکنجهی رستاخیز و روز واپسین در همه کتابهای آسمانی و در قرآن جابهجا آمده، و بسیاری از حدیثها و انبوهی از اخبار درست نیز آنها را تأیید میکند، مردمان خداشناس و معتقد را از عشقها و لذتها و برخورداریهای این جهانی دور میساخت، و پیوسته میخواستند در نهایت امساک و بیاعتنایی به خوراک و پوشاک و گستراک به سر برند تا مگر از خشم و عقاب و قهر و عذاب خدا برهند. «خلفای راشدین» در آغاز اسلام خود در نهایت سادگی به سر میبردند. (12) سادگی زندگانی ابوبکر و علی و عمر و تا حدودی عثمان نشانههایی از این دل کندن از دنیا و دلبستن به آخرت است. خود پیامبر، به ویژه در روزگاری که در مکه مردم را به اسلام دعوت میکرد روش زاهدان و پارسایان داشت و در برخی اوقات از ترس خدا به خود میپیچید و مردم را نیز بدین راه میخواند. در اثر همین تعالیم و نمونهی رفتار بود که اشخاصی مانند «عبدالله بن عمرو بن عاص» میخواست که همهی روزهای سال را روزه دارد، (13) و عثمان مظعون میخواست که خود را عقیم کند (14) و زن و فرزندان را ترک گوید و به سیر و سفر بپردازد. البته پیامبر برخی اوقات این گروه را از انجام این قبیل کارها باز میداشت و چنان که معروف است و میدانید، همیشه میگفته است که: «در اسلام گوشهگیری و سختی برخود نهادن نیست. (15) مثلاً عرفان هندی که اصولاً از آن به « یوگا» تعبیر میکنند مانند ادیان هندی بر این پایه استوار است که انسان چگونه وجود جزئی و محدود خود را در وجود کل فانی سازد؟ در عرفان اسلامی هم دین اسلام و ادیان اقوام مغلوب حتماً تأثیر گذاشته و از اینرو باید گفت: اگر چه عرفان اسلامی و ایرانی شباهتهایی یا ادیان و افکار فلسفی و دینی اقوام دیگر دارد و یا اصولی از آنها برگرفته، ولی ساخته و پرداختهی اذهانی است که نخست مسلمان بودهاند ولی از تنگ نظری و سختگیری و بیگذشتی و تعصب گریزان بودند، و بنابراین اصولی را که از دیگران فراگرفته و گزیده و پسندیده بودند، در لباس آیهها و حدیثها و خبرهای دینی پیچیدند و از سخنان پیامبر و امامان و تابعان و یاران آنها نیز چاشنی زدند تا رنگ اسلامی گرفت و در محیط اسلامیان مورد قبول یافت.اینها، اندکی از تاریخ سیر تصوف بوده اما اینجا باید پرسید: تصوف چگونه در اسلام پیدا شد و چرا پیدا شد؟ گفتیم که از آغاز اسلام عدهای به علت فقر و نیازمندی به درویشی زیستند- و یا به خودی خود درویش بودند. (16)تصوف فرقه ای است که از نیمه ی اول قرن دوم هجری در میان جامعه ی اسلامی پدید آمد.(17) اولین فردی که رسما صوفی نام گرفت، فردی به نام ابوهاشم کوفی بود.(18) هرچند زمینه های تولد چنین جریانی را فردی به نام حسن بصری سالها پیش از او پدید آورده بود.(19) تصوف در ابتدا عبارت بود از زهدی مفرط و خشن که عبادتهای شاق و طاقت فرسا و کناره گیری و گوشه نشینی را نیز باخود همراه داشت.(20) امامان معصوم علیهم السلام از همان ابتدا با همین نوع از تصوف نیز به دلیل منافات داشتن با روح اسلام ناب به مخالفت برخاسته و صراحتا این جریان و سران آن را مورد رد و انکار قرار دادند،(21) چنانکه امام صادق علیه السلام در پاسخ سؤال شخصی در مورد ابوهاشم کوفی فرمودند: انه کان فاسد العقیدة جدا. هو الذی ابتدع مذهبا یقال له التصوف و جعله مفرا لعقیدته الخبیثة (22) او جداٌ مردی فاسد العقیده است که مذهبی به نام تصوف ابداع کرده و آن را فرارگاهی برای عقاید خبیث خویش ساخته است.ولی تصوف رفته رفته از چنین حالتی فاصله گرفته و با درآمیختن با فرهنگ ها و عقائد و آداب دیگر نحله ها(23)، آکنده شد از انحرافات، کژرویها و آداب و رسوم خود ساخته و غیر دینی که اعتراض عالمان و عارفان حقیقی را برانگیخت و سبب طرد و انزوای صوفیان از اجتماع اسلامی گشت،هرچند در این میان عرفان و عرفای حقیقی نیز توسط برخی جاهلان متعصب متهم به تصوف شده و مورد بی مهری قرار گرفتند.(24)بعدها امیری مسیحی برای صوفیان مکانی ساخت که آن را خانقاه نامیدند.(25) صوفیان با دست کشیدن از کار و زندگی، در خانقاه ها گرد آمدند و روزگار خود را به رقص سماع و شطح گویی و ذکرهای خود ساخته و مرید و مراد بازی های بی ثمر گذراندند و چه مفاسد و انحرافاتی که در این خانقاه ها و در میان حلقه های صوفیانه روی نداد. چنانکه مرحوم دکتر زرینکوب می نویسد: ... صوفیان جمال برتر را با ویژگی های مردانه ، یعنی قدرت و غیرت، ترسیم می کردند. به علاوه این تصویر انعکاسی از تمایلات هم جنس بازی بود که صوفیان به مرور زمان در خلال زندگی خانه به دوشی خود پیدا کرده بودند، زیرا هم جنس بازی در میان صوفیان خانقاهی رسم نامعمولی نبود. حتی گفته میشود شعرای صوفی مانند سنائی، اوحدالدین کرمانی و عراقی تمایلی به عشق یونانی داشتند.(26)این جریان بعدها نیز دچار دگرگونی ها و تحولات بیشتری شد و در درون خود نیز به فرقه ها و دسته های بسیاری منشعب گشت که هر کدام خود را حق می دانست و دیگر فرقه ها را باطل می خواند.امروزه نیز فرقه های مختلف صوفیه کما بیش در جوامع اسلامی از جمله کشور ما فعال بوده و سران این فرقه ها با روشها و شگردهای خاص خود سعی در جذب جوانان و مرید سازی آنان در جهت کسب منافع شخصی خود دارند.دراویش و صوفیه فرقه هاى مختلفى دارند و نمى شود درباره همه آنها یکسان قضاوت کرد؛ طریقه تصوف تقریباً از قرن دوم به صورت یک مسلک معینی درآمده و تا قرن هفتم رو به تکامل بوده و قرنهای 7 و 8 اوج این مکتب است و از قرن نه تاکنون رو به نزول و انحطاط داشته . اگر نگوییم که تعریف تصوف غیرممکن است باید اعتراف کرد که بسیار مشکل است. در روشن شدن این مطلب کافی است که بدانیم که ابوالمنصور بغدادی حدود 1000 تعریف درباره تصوف جمع آوری کرده، (تاریخ تصوف، دکتر مهدیزاده، ص 4) و علت این مطلب این است که در تصوف در طول تاریخ دگرگونی های بسیار زیادی حاصل شده که تصوف در اسلام از زهد ابتدائی شروع تا اوج عرفان که امروزه بعضی عرفان را تکامل یافته تصوف می دانند علاوه بر اینکه در هر دوره در تصوف فرقه های گوناگون که حتی گاه در مقابل هم بودند پیدا شده اند که همین مکاتب متعدد گاه متضاد نشان می دهد که تصوف واقعاً دارای چهارچوب منظم و قابل تعریف نیست و رد کردن آن بصورت مطلق و یا قبول کردنش بنحو مطلق درست نیست لهذا باید آراء و عقاید فرقه خاصی از صوفیه را که ما شخصاً با آن مواجه هستیم مورد شناخت قرار دهیم تا بتوانیم بصورت مستدل قبول یا رد کنیم.آشنایی از احوال صوفیه و تاریخچه آنها و پیدایش و علل آن در این مقال مختصر نمی گنجد, لهذا برای این که شما برادر عزیز به صورت کامل پی به حقیقت این فرقه ها ببرید، به منایع زیر مراجعه فرمائید.: 1. تاریخ تصوف , عباسعلی عمید زنجانی 2. عارف و صوفی چه می گوید, جواد تهرانی 3. تصوف و تشیع , هاشم معروف الحسنی , ترجمه : محمد صادق عارف 4. عرفان و تصوف , داود الهامی 5. فلسفه عرفان , دکتر سید یحیی یثربی 6. آشنائی با علوم اسلامی قسمت فلسفه و عرفان , شهید مطهری 7. دین عرفانی و عرفان دینی , علی شیروانی دو – 8-کتاب جلوه حق، تألیف آیت الله مکارم شیرازی از آنجا که پرداختن تفصیلی در گنجایش این مختصر نیست به چند نکته اشاره میشود :1- اگر منظور از درویش گرى و علی اللهی، صِرف ذکر گفتن و عبادت و اظهار ارادت به حضرت على(ع) باشد وانحرافى در اعتقادات (مخصوصا توحید و معاد) وجود نداشته باشد و پایبند به انجام واجبات و ترک محرمات باشند؛ این نه تنها بد نیست، بلکه بسیار عالى نیز مى باشد.چنان که امام خمینى(ره) فرمودند: «اگر اهل حق (گروهى از دراویش) مى گویند على حق است پس ما هم اهل حق هستیم».2- در خصوص راهنمائی برای شناخت گروه صوفیه و راهکارهای مقابله با آن ابتداءً باید این نکته را یادآور شوم که برای این که ما یک اندیشه و مکتبی را قبول و یا رد کرده و با آن مقابله کنیم ابتداءً باید حقیقت آن اندیشه و مکتب را خوب بفهمیم و در مرحله بعد به نقادی عقل گذارده و اینکه آیا با ضروریات علمی و عقلی منافات دارد یا خیر و در مرحله سوم شخص صاحب مکتب و دین باید ملاحظه کند که این اندیشه و مکتب آیا با حقایق قطعی دینش همخوانی و سازگاری دارد یا خیر؟ بررسی مکتب تصوف هم از این قاعده مستثنی نیست.3- یکی از ویژگیهای این فرقه که همه محققین به آن اعتراف کرده اند التقاطی بودن این مکتب است. بدین معنا که مبانی خود را از ادیان و مذاهب و اندیشه های گوناگون مانند اسلام، مسیحیت، هندو، بودا، زردشت گرفته و از مزج اینها تصوف ایجاد شده که همین التقاطی بودن باعث ایجاد تضادهای در درون این مکتب شده، (جلوه حق، آیت الله مکارم شیرازی، ص 24) و باعث شده که بعضی دعاوی آنها با عقل و بعضی با دین و بعضی با هر دو در تضاد باشد .4- شکستن حریم احکام دین در زمینه های گوناگون و زیر پا نهادن احکام صریح و قطعی شریعت مانند ترک نماز، رقص و سماع، ترک ازدواج، ریاضت کشیهای سخت عزلت و گوشه نشینی، ایجاد خانقاه، خرقه پوشی، خرد کردن شخصیت خود از مشخصات این گروههاست . در ریاضت کشیهای ایشان درباره ابوبکر شبلی از بزرگان صوفیه نقل شده به اول که به مجاهده دست بر گرفت سالهای دراز نمک در چشم کشیدی تا در خواب نشود و گویند که هفت من نمک در چشم کرده بود، (تذکره الاولیاء، شیخ قربه الدین عطار، جلد 2، ص 164) و داستان معروف لُص (دزد) حمام _ که غزالی از یکی از شیوخ بنام ابن کزینی نقل می کند که: من زمانی وارد یکی از مناطق شدم و در آنجا حسن سابقه ای پیدا کردم. برای نجات از این حسن شهرت روزی به گرمابه ای رفتم و لباس گرانبهائی را دزدیده از گرمابه خارج شدم مردم دویدند مرا گرفته جامعه های گرانبها از من برکندند پس از این واقعه در میان مردم به دزد حمام مشهور شدم و به این وسیله نفس من راحت شد!! و غزالی هم این عمل را تأیید کرده که باعث تعجب دانشمند بزرگ ابن جوزی شده که می گوید آیا هیچ راهی صحیح برای اصلاحی قلب نبود که به این گونه امور بپردازند و آیا رواست که مسلمان بر خود نام دزد نهد. اعتقادى فراوانى در بین آنها وجود دارد. به عنوان مثال گروهى از آنها ذکر مى گویند؛ ولى نماز نمى خوانند و مى گویند انسان مى تواند به جایى برسد که نیازى به شریعت نداشته باشد و گروهى دیگر حضرت على(ع) را خدا مى دانند و گروهى هم مى گویندحضرت على(ع) خدا نیست؛ ولى مخلوق هم نیست و به جاى روزه ماه رمضان فقط سه روز روزه مى گیرند و... که همه اینها مخالف صریح آیات قرآن وادله معتبر شرعى است. . درباره بایزد بسطامی که در میان صوفیه مقام فوق العاده ای دارد بطوری که او را سلطان العارفین ملقب کرده اند نقل شده روزی مردی پیش او آمد بایزید گفت: کجا می روی؟ گفت به حج خانه خدا گفت چه داری گفت دویست درهم. گفت: آن را بمن بده که صاحب عیالم و هفت بار دور یمن بگرد و باز گرد که حج تو همین است! و بالا تر از این شیخ عطار نقل می کند که بایزد را گفتند روز قیامت که می شود مردم در زیر لوای محمد(ص)، جمع می شوند گفت به خدا قسم که لوای و پرچم من از لوای محمد بزرگتر است، (تذکره الاولیاء، ج 2، ص 112). و جمله ما اعظم شأنی که فقط در حق خداوند متعال سزاوار است گفته شود همیشه ورد زبان او بوده به این معنا که چه مقامم بالا است و صدها نمونه از این قبیل کفریات از این شخص که به عقیده خود صوفیها بعنوان بزرگترین صوفی مطرح شده داریم وانگهی صوفیه قائل به شریعت و طریقت و حقیقت در طول هم است به گونه ای که اگر فردی به حقیقت رسید دیگر نیاز به شریعت را در خود احساس نمی کند. در صورتی که بنای اهلبیت (ع ) بر این بوده است که تأکید می کردند بر ظاهر شریعت محمدی (ص ). و خود ظاهر اگر درست باشد به دوستی باطن کمک خواهد کرد - الظاهر عنوان الباطن - و اضافه بر اینها ائمه (ع ) از این تیپ افراد ناراضی بودند چنان که امام صادق (ع ) در جوابی به سفیان ثوری به این مهم اشاره نمود.البته ممکن است، شخص خاصى از دراویش، هیچ یک از اشکالات ذکر شده را نداشته باشد و مقید به اصول و فروع دین باشد که در واقع خارج از آن مسلک خواهد بود.5- از نظر نقلی کتابهایی به جمع آوری روایاتی که درباره صوفیه وارد شده پرداخته اند که از همه مهمتر 2 کتاب است یکی کتاب حدیقه الشیعه محقق اردبیلی و دیگری کتاب الاثنی عشریه شیخ حر عاملی که هر 2 از دانشمندان بسیار معروف شیعه هستند. برای نمونه فقط یک حدیث معتبر و صحیح که در هر 2 کتاب ذکر شده بسنده می کنیم. بزنطی و اسماعیل ابن بزیع از امام رضا(ع) نقل می کنند، قال علی ابن موسی(ع) من ذکر عنده الصوفیه و لم ینکرهم بلسانه و قلبه فلیس منا و من انکرهم فکانما جاهد الکفار بین یدی رسول الله(ص)، امام رضا(ع) فرمود هر کس در نزد او از صوفیه ذکری بشود و به زبان و دل ایشان را انکار ننماید چنین کسی از ما نیست و هر کسی صوفیه را انکار کرد مانند کسی است که در راه خدا و در حضور رسول خدا(ص) جهاد کرده باشد، (الاثنی عشریه، شیخ حر عاملی، ص 32 و حدیقه الشیعه، محقق اردبیلی، ص 563). که به خاطر این روایات و بعضی دعاوی بزرگان این گروه و فتاوای خاص آنها معمولاً علماء و فقهاء شیعه با این فرقه مخالفت کرده و به ابطال عقاید آنان پرداخته اند و در رد عقاید آنان کتاب نوشته اند. اخیرا آیت الله مکارم شیرازی کتابی در رد ایشان نوشته است .6- بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیت هاى اجتماعى، فاصله گرفتن از قدرت سیاسى جامعه، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف و به اصطلاح رهبانیت، چیزى است که با طبیعت اسلام سازگار نبوده و نیست. هر چقدر بتوان از عرفان دفاع کرد، از مشى صوفیانه - که مهم ترین رکن آن در عرصه زهد به صورت یک شغل است - نمى توان دفاع کرد. امام على«علیه السلام» در رسیدگى به بینوایان، ساده زیستى و اجتناب از کمترین لذایذ دنیوى، اجراى عدالت و حفظ و رعایت بیت المال، اخلاق نیکو و ایثار، سخاوت، صلابت، شجاعت، عبادت و درایت سرآمد روزگار بود؛ با این حال در صحنه سیاست و کارزار حضور دائمى و همیشگى داشت. او خود مدت کوتاهى متصدى امر حکومت گشت و در زمان هاى دیگر، که در کنار بود همچون ناظرى دقیق، اعمال حاکمان را تحت نظارت داشت. او هیچ گاه به زهد به عنوان یک شغل _ که باعث کنار گذاشتن دیگر مسولیت ها گردد _ نمى نگریست.لهذا گرچه ممکن است بعضی گفته های آنها هم خوب و درست باشد ولی غالب مطالب آنها مخالف با عقل و دین و شریعت است .7- دین، داراى سه رکن اساسى است که ما از آنها به نظام اعتقادى، نظام ارزشى یا اخلاقى و نظام فقهى یاد مى کنیم. هیچ دینى بدون سه رکن پیش گفته، تحقق پذیر نیست و در شناخت دین، معرفت به هر سه رکن، بایسته و ضرورى است. اگر فردى تنها به یکى از این سه رکن توجه کرده و آن را فراگیرد دانش و نگرش دینى او ناقص خواهد بود. صوفیان با تمامى شعبه ها و فرقه هاى گوناگون خود، نگرشى یک سویه و ناقص به دین دارند و عمده آموزه هاى دین را در اخلاق مى بینند. حتى در این بخش نیز این آموزه ها را به طور کامل از کلمات گهربار ائمه«علیهم السلام» و به خصوص حضرت على«علیه السلام» درنیافته اند. نظام فقهى آنان بسیار اندک است و بدعت هایى در آن دیده مى شود و نظام اعتقادى مستحکم، منسجم و مستدل ندارند.8- مطالعات و تحقیقات در احوال و تراجم و مشایخ صوفیه می نمایاند که اقطاب و مشایخ اولیه و سرسلسله آنها از میان اهل سنت برخاسته اند. و تا قبل از روی کار آمدن دولت صفویه یک مرشدی نمی توان پیدا کرد که شیعه و پیرو اهل بیت باشد, (عرفان و تصوف , ص 316, الهامی , داود). در حدیثی از امام حسن عسکری (ع ) نقل شده که از امام صادق (ع ) پرسیدند ابو هاشم کوفی چگونه آدمی است فرمود: وی شخص فاسدالعقیده ای بوده و او همان کسی است که مذهبی را بدعت گذارد که آن را تصوف می نامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد, (سفینه البحار, ج 2, ص 57, نقل از کتاب تاریخ تصوف , عمید زنجانی , ص 185).9- باید نیک دانست بهترین بستر برای رشد و تهذیب و سلوک و مجاهده نفسانی تعالیم اسلام است که در متون دینی - قرآن , سنت نبوی , و احادیث اهل بیت (ع ) - آمده است و قرآن و عترت برای هر سالک الی الله دستگیره محکم و چراغ پرفروغ است. و از انوار عرفان التقاطی متصوفه بی نیاز می سازد.ابن عربی که در عرفان اسلامی جایگاه والایی دارد می گوید:”. حقیقت عین شریعت است وی تصریح می کند: هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!... حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت”.(مجله معرفت، شماره 35)علامه طباطبایی دراین باره فرموده اند: اینکه از بعضی شنیده شده است که می گویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، تکلیف از او ساقط میگردد، سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم (ص) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال تا آخرین درجات حیات تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین سقوط تکلیف به این معنی دروغ و بهتان است. (مجله معرفت-شماره 4- جایگاه شریعت در قلمرو عرفان.آیت الله بهجت در فرمایشی عمیق این مهم را اینگونه یاداور شدند: مگر میشود راهی برای رسیدن به خداوند باشد وآنرا خداوند از طریق پیامبرانش به مردم نرسانده باشد؟ لازم به ذکر است اگر قرار باشد راه رسیدن به خداوند جدای از احکام باشد در آن صورت فلسفه احکام و حکمت اوامر شارع بی جواب خواهد بود.10- نکته ای که نباید از آن غفلت نمود این است که دراویشی که فعلا مطرح می باشند و جلسات و حلقات ذکر و ورد دارند در حقیقت چیزی جدا از تصوف بوده و بنوعی کلاه بردار و کاسب محسوب می شوند. مشکلى که در عموم فرقه هاى صوفیه به خصوص در دوران حاضر پیش آمده دورى رؤساى آنها از شیوه ى علما و اتکا بر تأویلات و اصرار بر جدایى از شیوه عالمان فقه مى باشد وگرنه بسیارى از عارفان و صوفیان برجسته در گذشته از عالمان نامدار در علوم مختلف اسلامى بوده اند و خود آنان از شیوه هاى علمى در فقه و سایر رشته هاى معارف اسلامى بهره مى بردند ولى صوفیه در زمان ما بیشتر بر تأویل دین و متون دینى و دورى از شریعت استوار گذشته است. البته این منحصر به دوران ما نیست و شخصیت هاى برجسته اى همچون صدرالمتألهین شیرازى که نسبت به عرفان و عرفا نظر مثبت داشته در رد بعضى از صوفیه و عقاید باطل آنان کتاب نوشته است.11- نکته قابل ذکر این که انجام برخی کارهای به ظاهرعجیب توسط گروه های اشاره شده ، محصول پرورش توانایی ها و مهارتهایی در خودشان است. آنها با تمرین و انجام برخی از ریاضت ها به چنین مهارت هایی دست می یابند و هیچ ارتباط خاصی با گفتن ذکر کلمه هو ندارد و با اموری چون کرامات اولیای خدا و معجزه امامان و پیامبران تفاوت ماهوی دارد. شاهد بر این مطلب این است که بسیاری از دیگر فرقه های صوفیه هستند که این اذکار را مرتب بر زبان تکرار می کنند ولی فاقد چنین مهارت ها و توانایی هایی هستند.12- در مورد بخش آخر سوال باید گفت وظیفه ما در مرحله اول تقویت بنیه فکری خود ، در مرحله بعد آگاه سازی دیگران است. البته باید توجه داشت مشاجره و درگیری لفظی و یا فیزیکی با این گروهها مناسب نیست، چرا که مذهب شیعه دارای پشتوانه ای محکم، واز منطقی قوی برخوردار است بنابر این بهترین روش مقابله با آنها، مقابله فکری است.منابع:1. بودا Buddha (به معنی آگاه و بیدار) مشهور به ساکیامونی Sakyamuni (حکیم گروه ساکیا) در تولد و وفات و روزگار او اختلاف است وظن قوی بر این است که میانه سدهی هفت تا پنجم پیش از میلاد میزیسته؛ برخی از پژوهشگران جدید تولد او را در سال 560 ق.م و عمر او را هشتاد سال یاد کردهاند. آیین وی بر این پایه است که: زندگانی رنج است، و رنج از هوس میزاید و مهار نفس تنها راه رهاشدن از شر هوی و هوس است. کمال مطلوب رهایی از شر نفس هم عبارت از رسیدن به فنای مطلق است؛ و منظور از فنای مطلق در اصطلاح این نیست که جسم یا روح انسانی هلاک و تباه گردد، بلکه عبارت از این است که انسان از صفات بد و نکوهیده و خواهشهای حیوانی که آزارندهی جان که اوست فارغ و عاری گردد. فرق «فناء بودایی» با «فناء صوفیانه» این است که در «فنابودایی» جنبهی متافیزیکی هیچ نیست و وقتی آدمی از شهر امیال و خواستهای ناپسند و نفسانی رها شد انسانی با فضیلت و کامل میشود؛ ولی در «فناء صوفیانه» وقتی انسان از این صفات ناپسند و نفسانی عاری و خالی شد و به اصطلاح نفس او مرد در خدا زنده میشود. یعنی: جز خدا به هیچ کس و هیچ چیز توجهی ندارد و برخلاف مرتاض بودایی، به همهی عالم عاشق میشود، زیرا همهی عالم اوست؛ بنابراین آن جنبهی بدبینی که در تعالیم بودایی وجود دارد، در تصوف از میان میرود. (بنگرید به: « فرهنگ فلسفی »، چاپ روسیه، به کوشش ام، روزنتال و پ. یودین، چاپ 1967م؛ و دکتر قاسم غنی: « تاریخ تصوُّف » ص 75- 169، ج ا؛ و نیکلسن: « صوفیان اسلامی »، ص 7-3).2. لائوسته (یالائودرو) Lao Tse فیلسوف چینی (حدود 600 ق.م) صاحب کتاب « طریق پارسایی » در تعالیم وی کم و بیش اصولی در منع از نفسپرستی و تربیت اخلاقی مرتاضانه آمده است.3. عقاید اصلی این فرقه یعنی رَبّانیم (= ربّانیان) را در تلمود میتوان یافت.4. تلمود Talmud که در عبری به معنی تعلیم است. مجموعهی سنتهای ربانی است که اصول دینی موسی را شرح میکند. و از دو قسمت میشنه یعنی: آموزشهای شفاهی، و گمارا Gemara تشکیل شده است. این قسمت دوم در واقع شرح قسمت اول و تفسیر آن است.5. فلوطین یا افلوتین یا پلوتینوس Plotinus (270-205ق.م) فیلسوف آرمانگرای یونانی، که در اسکندریه زاد و در رم زیست. وی پایهگذار مکتب نوافلاطونی جدید است، و افکار او بر تعلیمات عارفانه افلاطون تکیه دارد. به نظر افلوطین بزرگترین موضوع حیات انسان صعود و نیل به واحد است. و این کار به وسیلهی جلوگیری از خواهشهای مادی و نفسانی مقدور است تا نیروهای روحانی قوت یابد و اندک اندک با اصل خود که همان واحد باشد، اتحاد یابند، تعلیمات فلوطین دیالکتیک صوفیانه Mystical Dialectics را پیشرفت داد. اسل تضادها و وحدت آنها، هماهنگی و زیبایی و شر و زشتی را در جهان تحت نفوذ و سیطرهی خود میآورد. نگاه کنید به: F. Capleston: A History Of Philosophy, Greece and Rome, P.463-75 London, I 966.6. Gnosticism.7. زرینکوب، عبدالحسین: « ارزش میراث صوفیه » ص 25.8. غنی، دکتر قاسم: « تاریخ تصوف »، ص 6-203، چاپزوار، نیکسون: «عرفان اسلامی»، ص 27-10، وی منشأ عمدهی تصوف اسلامی را مسیحیت، و مذهب نوافلاطونی و حکمت گنوسی و مذهب بودا و قرآن میداند. بیش از این در این مورد سخن نمیگوییم زیرا آن خود مبحثی جداگانه است و « عرفان تطبیقی » عهدهدار بحث آن است.9. سیدحسین تقیزاده: «مانی و دین او»، ص 76-82-93، چاپ آقای افشار؛ شهرستانی: «الملل و النحل»، ص 9-196، چاپ مصر، کیلانی.10. Anachoretes.11. «قل متاع الدنیا قلیل و ماعندالله باق» و «انما الحیوة الدنیا لعب و - لهو و أن یومنوا و تتقوا یوتکم اجروکم...) (سوره محمد، 47، آیهی 36.)12. راغب اصفهانی (وفات 502 ه) در « محاضرات الادباء » چاپ بیروت، ج 4، ص 366 میگوید: «... و عمر - رضیالله عنه - رؤی علیه قمیص فیه اثناعشر رقعة و هو یخطب!» و همین راغب از قول «رجاء بن حیوة» نقل کرده است که «همه لباسهای عمربن عبدالعزیز از اموی را در روزگار خلافت؛ از پیراهن و کفش و شلوار و قلنسوه به دوازده در هم قیمت نهادم! و قال رجاء بن حیوة: قومت ثیاب عمر بن عبدالعزیز و هو خلیفة بائنی عشر درهما؛ قمیصه و خفه و عمامته و سراویله و قلنسوته.» (ایضاً «محاضرات» ج 4، ص 366).13. مستملی: « شرح تعرف »، ص 73، ج 1، چاپ لکهنو.14. ارید أن اختصی...!15. لارهبانیة فی الاسلام. ابن جوزی: « تلبیس » ص 20-219 ؛ ابنعربی: «فصوص الحکم»، ص 100، چاپ بیروت.16. وزهدراستین نیز همین است. به قول غزالی: «لیس الزهد فقد المال، و انما الزهد و فراغ القلب عنه» یعنی: زهد و پارسایی در آن نیست که انسان چیزی نداشته باشد، بلکه این است که داشته باشد ولی دلش در بند آن نباشد. («احیاء علوم الدین»، ج 1، ص 28).17. عارف و صوفی چه میگویند؟، میرزا جواد تهرانی، ص 318. برای اطلاعات بیشتردر مورد وی رک:تصوف در یکصد پرسش و پاسخ، عبدالباقی گولپینارلی، ص30؛ نیز نفحات الآنس جامی ص2719. برای اطلاعات بیشتر در مورد وی رک: حسن بصری، چهره جنجالی تصوف، مهدی عمادی20. ذهبیه تصوف علمی-آثار ادبی ، اسدالله خاوری، ص 1121. برای اطلاع از نمونه هایی ازین رد و انکارها رک:تصوف در یکصد پرسش و پاسخ، گولپینارلی، ص30به بعد22. اثنی عشریه، شیخ حر عاملی، ص 2223. گزارشی از منابع دخیل در تصوف را میتوانید در کتاب جستجو در تصوف ایران، دکتر زرینکوب24. فلسفه ی عرفان، یحیی یثربی ص171 به بعد25. نفحات الانس، جامی، ص2726. تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن،عبدالحسین زرینکوب، ص59 .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.