تاريخ و سيره /

تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه

آيا امام صادق - عليه السلام - به فرزند امام زين العابدين - عليه السلام - ، زيد بن علي بن الحسين - عليه السلام - اجازه ي قيام داد؟ قيام زيد به چه دليل بود؟


شخصيت زيد:برادر امام باقر-عليه السلام- و از رجال خاندان نبوّت، دانشمند، زاهد، شجاع و دلير بود، و عقيده داشت كه بايد با قيام مسلحانه، حكومت بني اميه را واژگون ساخت.مراحل چگونگي قيام و شهادت زيدبن علي و علّت آن:1- هشام بن عبدالملك زيد را به دمشق احضار نمود تا او را تحقير نموده باشد.2- هشام دستور داد زير را به اجبار به عراق برود تا با تهمت و تحقير زيد، بهانه اي براي سركوبي او پيدا كند. البته اين نقشه منجر به شكست شد.3- طي اين سفر، مردم كوفه با زيد بن علي-عليه السلام- بيعت نمودند، طوري كه آماده ي جنگ با امويان شدند. در اين جنگ زيدبن علي-عليه السلام- به شهادت رسيد و قيام زيد بن علي-عليه السلام- سركوب شد.آيا اين قيام با موافقت امام صادق-عليه السلام- صورت گرفت؟در مورد شخصيت زيد بن علي-عليه السلام- و اعتقاد او بر امامت حضرت باقر-عليه السلام- و حضرت صادق-عليه السلام- روايات متضادي نقل شده است. بعضي روايات او را نكوهش كرده و بعضي ديگر او را مورد تمجيد قرار داده اند.اكثر علماي شيعه بر اين معتقدند كه دليل بر انحراف عقيدتي و نكوهش او، وجود ندارد. دلائل فراواني وجود دارد كه اين قيام با موافقت و اجازه ي امام صادق صورت گرفته است.- چرا امام صادق(ع) به زيد اجازه قيام داد:1- قيام بر عليه ظلم برطبق اجازه ي صريح و دستور اسلام است مثل قيام حضرت سيدالشهدا-عليه السلام- در برابر يزيد. آنچه نياز به دليل دارد عدم قيام در برابر ظالم است.2- بنابر شواهد تاريخي زيد را مجبور به قيام نمودند زيرا دعوت مردم از وي براي قيام در برابر كفر تكليف آور بود.قيام بر عليه ظالم و ستمكاراني چون خلفاي بني اميه اجازه و دستور صريح اسلام است، همچنان كه امام حسين-عليه السلام- به اين امر مبادرت ورزيدند. اصولا اقدام به براندازي حكومت ظلم، وظيفه ي هر مسلماني است مگر اين كه موانعي باشد كه عدم قيام به مصلحت اسلام باشد مثل اين كه در زمان حضرت امام حسن-عليه السلام- و معاويه، شرايط زمان و مكان به گونه اي بود كه حضرت امام حسن-عليه السلام- آن شرايط را در قيام مدخليت داده و نهايتاً با شروطي ويژه اقدام به صلح نمودند.شرايط صلح طوري بود كه اگر عمل مي شد حكومت از بني اميه سلب مي شد و جان و مال شيعيان حفظ مي شد و اگر عمل نمي شد(كه نشد) نقاب از چهره ظالمان اموي مانند معاويه برداشته مي شد و مردم آنها را مي شناختند دلايل فراواني گواهي مي دهند كه قيام زيد با اجازه و موافقت حضرت امام جعفر صادق-عليه السلام- بوده است از جمله ي اين شواهد گفتار امام رضا-عليه السلام- است در پاسخ به مأمون، كه فرمود: «پدرم موسي بن جعفر، نقل كرد كه از پدرش جعفر بن محمد شنيده بود كه مي گفت:... زيد براي قيامش با من مشورت كرد، من به او گفتم: عموجان اگر دوست داري همان شخص به دار آويخته در كناسه (كوفه) باشي، راه تو همين است. موقعي كه زيد از حضور امام صادق-عليه السلام- بيرون رفت، امام فرمود: «واي به حال كسي كه نداي او را بشنود و به ياري او نشتابد.»[1] اين روايت شاهد خوبي است براي اين كه قيام زيد با اجازه ي امام صادق-عليه السلام- بوده است، امّا چون مسأله خروج زيد مي بايست با رعايت اصول احتياط و حساب شده باشد; و ممكن بود مداخله ي امام و موافقت حضرت با قيام زيد به گوش دشمن برسد، نه امام و نه خود زيد و نه اصحاب نزديك آن حضرت به هيچ وجه مايل نبودند كسي از آن اطلاع يابد. زيرا اگر امويان از اين جريان آگاه مي شدند نه تنها موفقيت سياسي نظامي كسب نمي كردند بلكه ناكامي در نهضت علمي و فرهنگي را نيز به دنبال داشت، لذا خود ائمّه به جهت مصالحي اهتمام به قيام نمي كردند. البته امام صادق-عليه السلام- به زيد گوشزد كرده بودند كه موفق نخواهي شد ولي زيد آزادگي و شهادت را در مقابل سكوت، پذيرفت. و علت قيام نكردن امام (بصورت سلحانه) همين است. زيرا شكست مي خورد و هم از نهضت فرهنگي و علمي باز مي ماند.درباره اين كه آيا زيد مدّعي امامت بوده است يا امامت حضرت امام باقر-عليه السلام- و امام صادق-عليه السلام- را قبول داشته، روايات متضادّي از ائمه-عليهم السلام-نقل شده است، بعضي از آنها او را نكوهش بعضي ديگر مورد تمجيد قرار داده اند. اكثر دانشمندان و محققان ما در علم رجال و حديث، اعمّ از قدما و معاصرين روايات حاكي از نكوهش او را از نظر سند مردود و مخدوش دانسته و به آن اعتماد نكرده اند. به عنوان مثال مرحوم آية اللّه العظمي خوئي(ره) پس از نقد و بررسي، آن ها را از لحاظ سند مردود مي دانند و مي نويسند: «حاصل آنچه گفتيم اين است كه زيد فردي بزرگوار و مورد ستايش بوده است و هيچ مدركي كه دلالت بر انحراف عقيدتي و نكوهش او دلالت كند، وجود ندارد»[2] مرحوم علامه مجلسي نيز پس از نقل روايات مربوط به زيد، مي نويسد: اخبار، در حالات زيد مختلف و متعارض است; لكن اخبار حاكي از جلالت و مدح وي و اين كه او ادّعاي نادرستي نداشت، بيشتر است. و اكثر علماي شيعه به علوّ شأن زيد نظر داده اند و بنابراين مناسب است كه نسبت به او حسن ظن داشته باشيم و از نكوهش زيد خودداري كنيم.»[3]امام صادق-عليه السلام- در گفتگو با يكي از ياران زيد كه در ركاب او شش تن از سپاه امويان را كشته بود، فرمود: «خداوند مرا در اين خون ها شريك گرداند، به خدا سوگند عمويم زيد روش حضرت علي-عليه السلام- و يارانش را در پيش گرفتند.»[4] زيد از معتقدين به امامت امام حضرت صادق-عليه السلام- بوده است. چنان كه از او نقل شده است كه مي گفت: «جعفر امام ما در حلال و حرام است.»[5] و نيز زيد مي گفت: «در هر زماني يك نفر از ما اهل بيت حجّت خداست، و حجت زمان;ِ ما برادر زاده ام جعفر بن محمد است، هر كس از او پيروي كند، گمراه نمي شود و هر كس با او مخالفت ورزد، هدايت نمي يابد.»[6] امام صادق-عليه السلام- مي فرمود: «خدا عمويم زيد را رحمت كند، هرگاه پيروز مي شد، به وعده خود(تحويل حكومت به امام) وفا مي كرد. عمويم زيد، مردم را به رهبري شخصِ برگزيده ي آل محمد (صلي الله عليه وآله) دعوت مي كرد، و آن شخص منم».[7] در روايتي ديگر از امام صادق-عليه السلام- نقل شده: «خدا رحمت كند زيد را، مرد مؤمن و عارف و عالم و راستگويي بود، اگر پيروز مي شد، به عهد خود وفا مي كرد و اگر قدرت را به دست مي آورد، مي دانست آن را به چه كسي واگذارد.»[8]خبر شهادت زيد و يارانش امام صادق-عليه السلام- و اهل مدينه را متأثر كرد. يكي از دوستان امام صادق-عليه السلام- به نام «حمزة بن حمران» مي گويد: «روزي به محضر امام صادق-عليه السلام- شرفياب شدم، حضرت از من پرسيد: اي حمزه از كجا مي آيي؟ عرض كردم از كوفه امام تا نام كوفه. را شنيد به شدت گريه كرد، به طوري كه صورت مباركش از اشك چشمش خيس شد. وقتي اين حالت را ديدم با تعجّب پرسيدم: پسر پيغمبر! چه مطلبي شما را چنين به گريه انداخت؟ امام فرمود: به ياد عمويم زيد و آنچه بر سر او آوردند افتادم، پرسيدم: چه چيزي از او به ياد شما آمد؟ امام فرمود: قتل و شهادت او. آنگاه امام چگونگي شهادت او را براي حمزه شرح داد...»[9] زماني كه زيد بن علي-عليه السلام- كشته شد، امام صادق-عليه السلام- بي اندازه غمگين شد، و از مال خويش هزار دينار ميان خانواده هاي پيروان زيد كه با او كشته شده بودند، پخش كرد. اين جريان را ابوخالد واسطي روايت كرده كه گفت: «امام صادق-عليه السلام- هزار دينار به من داد و دستور داد آن را ميان خاندان كساني كه با زيد كشته شدند پخش كنم، و از آن پول چهار دينار به خانواده ي عبداللّه بن زبير، برادر فضيل رسان رسيد.»[10]با تمام اين توثيفاتي كه درباره ي جناب زيدبن علي-عليه السلام- نقل شد، آنچه از منابع به دست مي آيد، اين است كه، ايشان را مجبور به قيام كردند. به طوري كه هشام بن عبدالملك با اين كه مي دانست، زيد برادر امام باقر-عليه السلام- و عموي امام صادق-عليه السلام- و از بزرگان و رجال با فضيلت و عاليقدر خاندان نبوّت است، وي را به شام احضار كرد. زيرا از روحيه ي انقلابي و عقيده ي زيد مبني بر قيام مسلّحانه عليه حكومت فاسد اموي، اطلاع داشت و در صدد بود با از ميان برداشتن او خود را از خطر وجود او نجات دهد. زيد هنگام ورود به دمشق ابتدا به قصر هشام رفت، هشام ابتدا او را به سردي پذيرفت و براي اين كه به خيال خود موقعيّت او را در افكار عمومي پايين بياورد، او را تحقير كرده و جاي نشستن به او نشان نداد، آن گاه گفت: يوسف بن عمرو ثقفي (استاندار عراق) به من گزارش داده است كه خالدبن قسري[11] ششصد هزار درهم پول به تو داده است، اينك بايد آن پول را تحويل دهي. زيد در پاسخ گفت: خالد چيزي نزد من ندارد. هشام گفت: پس بايد پيش يوسف بن عمرو بروي تا او ترا با خالد روبه رو كند: زيد گفت: مرا نزد فرد پَستي از قبيله ي ثقيف نفرست كه به من اهانت كند. هشام گفت چاره اي نيست بايد بروي و سپس گفت: شنيده ام خود را شايسته خلافت مي داني، در حالي كه كنيززاده اي بيش نيستي! زيد در پاسخ گفت: آيا خيال مي كني موقعيت مادرم از ارزش من مي كاهد؟ مگر فراموش كردي كه «اسحاق» از زن آزاد به دنيا آمده بود، ولي مادر «اسماعيل» كنيزي بيش نبود; با اين حال خداوند پيامبران بعدي را از نسل اسماعيل قرار داد و پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) هم از نسل او است. آن گاه زيد هشام را به تقوا و پرهيزكاري دعوت كرد و او را نصيحت نمود. هشام گفت: آيا فردي مثل تو مرا به تقوا دعوت مي كند؟ زيد گفت: آري، امر به معروف و نهي از منكر، دو دستور بزرگ اسلام است و انجام آن بر همه واجب، و رتبه و مقام نمي شناسد.سفر اجباري زيد به عراق:هشام پس از گفتگوهاي تند; زيد را روانه عراق نمود و طي نامه اي به «يوسف بن عمرو» نوشت: «وقتي زيد پيش تو آمد، او را با خالد مواجه كن و اجاز نده وي حتي يك ساعت در كوفه بماند، زيرا او مردي شيرين زبان، خوش بيان و سخنور است و اگر آن جا بماند اهل كوفه به سرعت به او مي گروند.» يوسف هم چنين كرد و خالد پس از مواجهه ي با زيد گفت: به خدا سوگند نزد او هيچ ندارم و مقصودتان از آوردن او به اينجا جز آزار و اذيت او نيست! زيد پس از عدم اثبات اتهام، از يوسف خواست 3 روز در كوفه بماند. او در پاسخ گفت: يك ساعت هم ممكن نيست![12] به دنبال اين جريان، زيد همراه عده اي از مأموران يوسف، كوفه را به سوي مدينه ترك گفت. چون مقداري از كوفه فاصله گرفتند، مأموران بازگشتند و زيد را تنها گذاردند.ج: در كوفه چه گذشت:ورود زيد به عراق جنب و جوش عجيبي به وجود آورد و جريان او با هشام همه جا پيچيد. اهل كوفه كه از نزديك مراقب اوضاع بودند، به محض آن كه آگاه شدند زيد روانه مدينه شده است، خود را به او رساندند و اظهار پشيماني نموده، گفتند: در كوفه اقامت كن و از مردم بيعت بگير، يقين بدان كه صدهزارنفر با تو بيعت خواهند كرد، در حالي كه از بني اميّه فقط تعداد معدودي در كوفه هستند كه در نخستين حمله تار و مار خواهند شد. زيد كه سابقه ي بيوفايي و پيمان شكني مردم عراق را در زمان اميرمؤمنان علي(عليه السلام)، امام مجتبي-عليه السلام- و امام حسين-عليه السلام- فراموش نكرده بود، چندان به وعده هاي آنان دلگرم نبود، ولي در اثر اصرار فوق العاده ي آنان از رفتن به مدينه صرف نظر كرد و به كوفه بازگشت و مردم گروه گروه با وي بيعت نمودند به طوري كه فقط بيست و پنج هزار نفر از كوفيان آماده ي جنگ با بني اميه شدند.به دستور هشام، يوسف بن عمرو مأمور شد تا اين تجمع ضد اموي را سركوب سازد. جنگ درگرفت و تا شب به طول انجاميد و در ميان جنگ تيري به پيشاني زيد اصابت كرد; زيد ديگر قادر به ادامه ي مبارزه نبود عدّه اي از يارانش كشته و عدّه اي هم متفرّق شده بودند، بنابراين دستور عقب نشيني صادر كرد. شب، طبيب جرّاحي آوردند تا پيكان تير را از پيشاني زيد بيرون آورد ولي به مقصود نرسيد و زيد به شهادت رسيد. ياران زيد تصيم گرفتند جسد وي را در كنار نهر آبي كه در آن حدود بود دفن كنند تا مأموران هشام آنرا پيدا نكنند. مع الأسف جسد وي را يافتند، بيرون آورده و سر از تنش جدا كرده و بدنش را در (كناسه) كوفه به دار آويختند و تا چهار سال بالاي دار بود پس از چهار سال جسد را پايين آورده و آتش زدند و خاكسترش را به باد دادند.[13]معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1. سيره پيشوايان، نويسنده: مهدي پيشوايي.2. شخصيت و قيام زيد بن علي(ع)، نويسنده: سيد ابوالضل رضويي.3. الارشاد، شيخ مفيد، ترجمه رسولي محلاتي.4. تشيع در مسير تاريخ،نويسنده: سيد حسين جعفري. .

سامانه پاسخگویی به سوالات و شبهات

مرجع:

ایجاد شده در 1400/12/28



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image