اوصاف الهی-صفات خداوند-یقین به خدا /

تخمین زمان مطالعه: 16 دقیقه

دختری در خانواده مذهبی ام . خیلی به مسائل مذهبی و قرآنی اهمیت می دهم . در مورد برخی صفات خداوند سوالات بی شماری برایم پیش می آید . آیا خداوند از روز ازل بوده یا اینکه خداوند تنها و مطلق است ؟ یاریم کنید تا به یقین کامل برسم و رضای پروردگارم را جلب کنم.


یک. نگرشی کلی در باب اوصاف الهی ما چون در طبیعت پرورش یافته ایم و با آن انس گرفته ایم و هر چه دیده ایم جسمانى و داراى مکان و زمان معین بوده وابعاد و اشکال مخصوصى داشته است، هنگام شناخت صفات خدا گرفتار تشبیه مى شویم و تصور ذاتى که نه جسم دارد، نه مکان و نه زمان و در عین حال نامحدود است و برتمام زمان ها و مکان ها احاطه دارد، برایمان دشوار است. زیرا محتاج به بلندپروازى فکر و اندیشه وخالى ساختن آن از تصوراتى است که نسبت به موجودات مادى و طبیعى داریم. به همین جهت، نخستین شرط شناسایى صفات خداوند، نفى صفات مخلوقات از آن ذات مقدس و تشبیه نکردن او به موجودات محدود عالم طبیعت است. درک این حقیقت، که ذات خداوند با موجودات جسمانى اطراف ما شباهت ندارد، کلید رمز این بحث است که با کشف آن مى توان با صفات خدا آشنا شد. دستیابى به پاسخى دقیق و روشن، متوقف بر تبیین حقیقت زمان از یک سو و بیان اوصاف موجودات مادى و مجرد از سوى دیگر است. از این رو طى چند مرحله به سوى پاسخ این سؤال خواهیم رفت. 1ـ حقیقت زمان: الف) زمان، امتداد است، (بدایة الحکمه، علامه طباطبائى، ص 78 و هستى شناسى، عبدالرسول عبودیت، ص 328) امتداد، عبارت است از چیزى که عقل انقسام آن را به اجزاء (دو جزء یا بیشتر) ممکن بداند (خواه تقسیم آن در خارج براى انسان ممکن باشد، خواه ممکن نباشد) به عنوان مثال خط (و نیز سطح و حجم)، یک امتداد است زیرا از نظر عقل قابل انقسام به دو پاره خط است و هر یک از آن دو پاره خط نیز خود قابل انقسام به دو پاره خط دیگر است و این قابلیت تقسیم پذیرى همواره ادامه دارد و از نظر عقل ممکن است هر چند در خارج وقتى ما تقسیم را ادامه دهیم به جائى مى رسیم که پاره خط آنقدر کوتاه مى شود که ما نمى توانیم آن را تقسیم کنیم امّا همین پاره خطى که در خارج قدرت بر تقسیم آن نداریم، از نظر عقل قابل تقسیم است چون به حکم خط بودن ـ بر خلاف نقطه ـ بُعد دارد و از همین رو عقل آن را قابل انقسام مى داند.«زمان» نیز، امتداد است یعنى امرى پیوسته است که از نظر عقل قابل انقسام به اجزاء کوچک تر است به عنوان مثال هر ساعت را مى توان به شصت جزء تقسیم کرد و دقیقه نامید و هر کدام از آن اجزاء را به شصت جزء تقسیم کرد و ثانیه نامید و هر ثانیه نیز قابل انقسام به هزارم ثانیه و هر هزارم ثانیه قابل انقسام به اجزاء دیگر است و این قابلیت تقسیم پذیرى همچنان ادامه خواهد یافت. نتیجه سخن: هر چیزى را که داراى نوعى اتصال و پیوستگى است به گونه اى که تقسیم آن از نظر عقل ممکن است، امتداد مى نامند و زمان امتداد است. ب) زمان، امتداد سیال است (توضیح: در کتب فلسفه اى که به زبان عربى است از امتداد به (کم متصل) و از سیال به (غیر قارالذات) تعبیر شده است)، (هستى شناسى، عبدالرسول عبودیت، ص 350). امتداد دو گونه است: 1ـ امتداد پایدار 2ـ امتداد سیّال (در کتب فلسفى، از امتداد به «کم متصل» و از پایدار به «قار الذات» و از سیال به «غیر قار الذات» تعبیر شده است). امتداد پایدار: امتدادى است که اجزاى آن، همه با هم موجودند مانند اجزایى که براى یک خط متصور است. امتداد سیال: امتدادى است که اجزاى آن، هرگز با هم در وجود جمع نمى شوند؛ بلکه به تدریج یکى پس از دیگرى، موجود و معدوم مى شوند، به گونه اى که در آنِ واحد همواره یک جزء موجود است و سایر اجزاى آن، یا قبلاً موجود شده و الان معدوم گشته اند و یا بعدا موجود خواهند شد. زمان از این گونه است یعنى امتدادى است که اجزاى آن هیچ گاه با هم موجود نیستند، بلکه همواره تنها یک جزء موجود است که در آنِ بعد معدوم و جزء دیگر موجود مى شود. از این رو زمان به گذشته و حال و آینده تقسیم مى شود. گذشته، معدوم شده؛ آینده هنوز موجود نشده و تنها حال موجود است و همواره حال، گذشته مى شود و آینده، حال (از آنجا که هر جزء فرضى زمان، خود داراى امتداد است و هر اندازه هم که تقسیم شود باز قابل انقسام عقلى است؛ هر جزء فرضى زمان را که در نظر بگیرید ـ هر اندازه هم که کوچک باشد مثلاً یک میلیونیم ثانیه یکباره موجود نمى شود بلکه به تدریج موجود مى شود) نتیجه: زمان، امتداد سیال است یعنى، امر متصل و به هم پیوسته اى است که اجزاء آن با هم در وجود جمع نمى شوند بلکه به تدریج و یکى پس از دیگرى موجود مى گردند. ج) زمان، امتداد سیال شى ء متحرک است. حقیقت زمان ـ چنان که گذشت ـ امتداد سیال است؛ امّا باید توجه داشت که زمان ـ به عنوان یک امتداد ـ وجودى مستقل از سایر اشیا ندارد، بلکه امتدادِ شى اى است که داراى حرکت است. توضیح: حرکت، عبارت است از تغییر تدریجى؛ مانند: تغییر تدریجى دماى آب از یک درجه به هشتاد درجه و تغییر تدریجى یک دانه کاشته شده در زمین به یک نهال و یک نطفه به یک انسان بالغ. حرکت به معناى دقیق فلسفى آن، تغییر دفعى و آنى را در بر نمى گیرد. از همین رو حرکت داراى امتداد و پیوستگى است و این امتداد، امتدادى سیال است یعنى اجزاى فرضى آن هیچ گاه با هم موجود نیستند؛ بلکه به تدریج و یکى پس از دیگرى موجود مى شوند. با توجه به اینکه قبلاً معلوم شد که «زمان، امتداد سیال است»، اکنون رابطه میان حرکت و زمان مشخص مى شود و آن اینکه: هر حرکتى داراى زمان است و زمان همان امتداد سیال است که در هر حرکت وجود دارد به عبارت دیگر، زمان امتداد و بُعد شئ متحرک است. از این رو، زمان بر خلاف تصویر ساده ذهنى ما، امرى مستقل و جداى از سایر اشیاء نیست بلکه بُعد و امتداد شئ متحرک است. همان گونه که طول و عرض و ارتفاع وجودى مستقل و جداى از جسم ندارند بلکه امتداد ـ از نوع پایدار ـ و بُعد جسم هستند؛ زمان نیز وجودى مستقل و جداى از جسم ندارند بلکه امتداد ـ از نوع سیّال ـ و بُعد چهارم آن است. د) هر حرکت، زمان مخصوص به خود دارد. همان گونه که طول، عرض و عمق، امرى مستقل و جداى از جسم نیستند؛ بلکه ابعاد و امتدادهاى هر جسم هستند و از این رو هر جسمى، طول، عرض و عمق مخصوص به خود دارد. همچنین زمان، امرى مستقل و جدا از حرکت نیست؛ بلکه بُعد حرکت و امتداد آن است لذا هر حرکتى، زمان مخصوص به خود دارد و ما به تعداد حرکت هاى موجود در عالم هستى، زمان داریم. بنابراین، این تصویر ساده ذهنى ـ که زمان امرى مستقل و جداى از حرکت است و سپس حرکت با آن مقایسه و بر آن منطبق مى شود ـ تصویر درستى نیست. تصویر ساده این است که زمان امر مستقلى است که از ازل وجود داشته و سپس در بستر زمان، حرکت هایى پیدا شده است؛ مثلاً نطفه اى به کودکى تبدیل شده و آن کودک به سن جوانى و پیرى رسیده، سپس فرزند او همین مسیر را طى کرده است در حالى که واقع مطلب این است که هر حرکتى، بُعد و امتدادى مخصوص خود دارد که زمانِ آن حرکت است. از این رو هر حرکت زمان مخصوص به خود دارد؛ لیکن براى مقایسه اندازه حرکت هاى مختلف با هم، زمانِ یکى از حرکت ها را واحد و مقیاس عام قرار داده ایم و آن زمانِ حرکت وضعى زمین (حرکت زمین به دور خودش) است. این زمان را 24 قسمت کرده ایم و هر قسمت را یک ساعت نامیده ایم و هر ساعت را شصت قسمت کرده و دقیقه نامیده ایم و هر دقیقه را شصت قسمت کرده و ثانیه نامیده ایم. همچنین سى واحد از این زمان را یک ماه و دوازده ماه را یک سال و صد سال را یک قرن نامیده ایم. بنابراین، زمانِ عام هم خود زمانِ یک حرکتى خاصى است (حرکت وضعى زمین) که براى سادگى در هنگام مقایسه زمان ها با یکدیگر، آن را معیار عمومى قرار داده ایم؛ مانند این که متر را مقیاس عام براى سنجش طول قرار مى دهیم. ه) زمان، ویژگى موجوداتى است که داراى حرکت و تغییراند. با توجه به حقیقت زمان (امتدادِ سیال شى ء متحرک)، زمان ویژگى موجودِ متغیّر و متحرک است. از این رو هر موجودى که داراى حرکت و تغییر است، زمان دارد و هر موجودى که حرکت ندارد، زمان ندارد (نظیر طول، عرض و عمق که ویژگى موجود مادى و جسم است). هر موجودى که داراى جسم است، طول، عرض و عمق دارد و هر موجودى که جسم ندارد، طول و عرض و عمق ندارد. همان گونه که در مورد موجودى که جسم ندارد، بى معنا است که براى آن طول و عرض ذکر کنیم (مثلاً نمى گوییم «ناراحتى من از این موضوع، چهل متر طول دارد»)؛ در مورد موجودى که حرکت و تغییر ندارد، نیز بى معنا است که تغییرات زمانى به کار بریم و آنها را در ظرف زمان قرار دهیم. 2ـ حقیقت مکان: الف) تعریف مکان، (هستى شناسى، عبدالرسول عبودیت، ص 342): هر موجودى که داراى امتدادهاى سه گانه (طول، عرض و عمق) است، این امتدادهاى سه گانه اش فضایى را اشغال مى کند. فضائى که این امتدادهاى سه گانه را احاطه کرده است، مکان آن موجود نامیده مى شود. (گاهى از باب مسامحه تنها به یکى از سطوحى که جسم را احاطه کرده توجه مى کنیم و به سایر سطوحى که در برگیرنده جسم است نظر نمى کنیم؛ (مثلاً مى گوییم: مکان فلان کتاب، روى میز است یا مکان رضا، فلان قطعه از زمین است (توجه ما به سطح زیرین کتاب و زیر پاى رضا است). ب ) مکان، ویژگى موجوداتى است که جسم اند: با توجه به تعریف بالا، معلوم شد که مکان خصوصیت موجوداتى است که داراى ابعاد سه گانه اند (یعنى موجود جسمانى)؛ زیرا جسم، جوهرى است که ابعاد سه گانه دارد. 3ـ نتیجه زیر از شناخت حقیقت زمان و مکان به دست مى آید: یکم: موجود مجرد، فراتر از مکان و زمان است؛ زیرا مکان ویژگى موجودى است که جسم دارد. از این رو مکان داشتن در مورد موجود غیر جسمانى، معنا و مفهومى ندارد، زیرا در جهات سه گانه امتداد ندارد تا مکان اشغال کند. زمان نیز ویژگى موجوداتى است که داراى حرکت و تغییراند. از این رو موجود مجرد ـ که مجرد از ماده است تغییر و حرکت ندارد تا مقدار حرکت (زمان) داشته باشد، لذا موجود مجرد فرا زمان است. دوّم: موجود مکانى و زمانى، ناقص و محدود است. زمان و مکان، نشانگر نقص و کاستى موجود زمان مند و مکان مند است؛ زیرا موجود مکان مند اوّلاً محدود به مکان خاصى است (در جایى هست و در جاى دیگر نیست) ثانیا در وجودش محتاج و نیازمند به مکان است. از طرف دیگر موجودى که زمان مند است به این معنا است که در او تغییر و حرکت وجود دارد. که دقیقا به معناى این است که آن شى ء کمالى را فاقد است و با حرکت به سوى آن، مى خواهد واجدِ آن شود. هسته اى که در زمین کاشته مى شود، تنه، شاخ، برگ و میوه ندارد و با حرکت به سوى درخت شدن، داراى این امور مى شود. پس حرکت نشانه فقر و نادارى است. 4ـ خداوند، مجرد تام و واجد جمیع کمالات و پیراسته از هر گونه نقص و کاستى است. خداوند، مبدأ هستى و سرچشمه همه وجودات و کمالات است. بر اساس قانون علیّت، موجودات پیرامون ما، همگى منتهى به علتى مى شوند که واجب الوجود بالذات است. چنین موجودى باید واجد جمیع کمالات وجودى بوده و هیچ گونه نیازى به غیر نداشته باشد؛ زیرا فاقد شى ء نمى تواند اعطاکننده و افاضه کننده آن به دیگرى باشد. لازمه جسمانى و مادى بودن، زمان مند و مکان مند بودن است و چنین موجودى، ناقص و محتاج به غیر است، و چون خداوند، از هر نوع نقصان و نیاز پیراسته است، لاجرم موجودى مجرد و فرامکانى و فرا زمانى است. او در ظرف زمان و مکان نمى گنجد و از چنین نقص و محدودیتى به دور است. مکان، مانند طول و عرض و ارتفاع از ابعاد موجوداتى است و بعد چهارم آن است. خداوند و همه مخلوقاتى که مجرد هستند مانند ملائکه، اصلاً زمان ندارند.دو.ازلى بودن خدا از مفهوم «واجب الوجود»، ازلى و ابدى بودن و در یک کلام سرمدى بودن خداوند اثبات مى شود؛ زیرا واجب الوجود - که وجود برایش ضرورى است - نیازى به علت ندارد و او علت براى وجود ممکنات است. از اینجا دو صفت براى واجب الوجود اثبات مى شود: یکم. «بى نیازى» او از هر موجود دیگرى؛ زیرا اگر کمترین نیازى به موجود دیگرى داشته باشد، آن موجود دیگر، علت او خواهد بود و در جاى خود مبین شده که معناى علت همین است که موجود دیگرى، نیازمند به او باشد. دوّم. موجودات ممکن الوجود، معلول و نیازمند به اویند و او نخستین علت، براى پیدایش آنها است. با استفاده از این دو مطلب مى گوییم: اگر موجودى معلول و نیازمند به موجود دیگرى باشد، وجودش تابع آن خواهد بود و با مفقود بودن علتش، به وجود نخواهد آمد. به دیگر سخن، معدوم بودن موجودى در برهه اى از زمان، نشانه نیازمندى و ممکن الوجود بودن آن است و چون واجب الوجود، خود به خود وجود دارد و نیازمند به هیچ موجودى نیست، همیشه موجود خواهد بود. بدین ترتیب دو صفت براى واجب الوجود اثبات مى شود: یکى ازلى بودن؛ یعنى، در گذشته، سابقه عدم نداشته است و دیگرى ابدى بودن؛ یعنى، در آینده نیز هیچ گاه معدوم نخواهد شد. بنابراین هر موجودى که سابقه عدم یا امکان زوال داشته باشد، واجب الوجود نخواهد بود. آموزش عقاید، ج 1 و 2، صص 84 - 85. با دقت در این مطالب، روشن مى شود که ممکن نیست واجب الوجود، خود را معدوم سازد؛ چرا که وجودِ او ضرورى و حتمى است و اگر بخواهد این ضرورت را از خود بگیرد، انقلاب در ذات لازم مى آید و این با واجب الوجود بودن او ناسازگار است. به عبارت دیگر واجب الوجود؛ یعنى، چیزى که عدمش محال است. پس اگر بشود که خود را معدوم سازد، یعنى، عدمش ممکن است و چیزى که عدمش ممکن باشد، «ممکن الوجود» است؛ نه «واجب الوجود».در «نهج البلاغه» در خطبه های زیادی بر این معنی تأکید شده است به عنوان نمونه در خطبه 163 می خوانیم «لَیْسَ لِأَوَّلِیَّتِهُ اِبْتِداءٌ وَ لا لِأَزَلیَّتِهِ اِنْقِضاءٍ» [برای اولیت او آغاز، و برای ازلیتش پایان نیست] و در خطبه 185 آمده است «مُسْتَشْهِدٌ بِحُدُوْثِ الأَشْیاءِ عَلی أَزَلیَّتِهِ» [با حدوث موجودات ازلیت خود را آشکار ساخته] و نیز در همین خطبه می خوانیم «واحِدٌ لا بِعَدَدٍ، وَ دائمٌ لا بِأَمَدٍ» [یگانه است اما نه واحد عددی (که دومی برای آن تصور شود) و همیشگی است ولی نه اینکه زمانی داشته باشد]! در اصول کافی در فصل معانی اسماء الله در تفسیر «هُوَ الأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» از امام صادق (ع) چنین آمده است «هُوَ الأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیءٍ وَ هُوَ الْآخِرُ عَلَی ما لَمْ یَزَلْ وَ لا تَخْتَلِفُ عَلَیْهُ الصِّفاتُ وَ الأَسْماءُ، کَما تَخْتَلِفُ عَلَی غَیْرِهِ» [او آغاز بوده و قبل از همه چیز، و آخر است بعد از همه چیز، صفات و اسمائش دگرگون نمی شود آنگونه که از دیگران دگرگون می شود (اصول کافی 1/ 115 (باب معانی الاسماء) حدیث 5)] پیام قرآن ج 4، حضرت آیت الله مکارم شیرازی و سایر همکاران به نقل از سایت تبیانسه. یگانگى خدا در باب اثبات یگانگى خداوند، دلایل گوناگونى ذکر شده است که در این اختصار نمى توان همه آنها را شمارش و تبیین کرد؛ ازاین رو تنها به تحلیل و تشریح یک دلیل بسنده مى کنیم. فهم این برهان، نیازمند توجّه به دو مقدمه است: یکم. وجود هر معلولى، وابسته به علت خویش است؛ به عبارت دیگربنا بر اصل علیّت - که در جاى خود مستدل و مبرهن گشته هر معلولى وجود خودش را - با همه شئون و متعلقاتش از علّت هستى بخش خویش، دریافت مى دارد و اگر احتیاج به شروط و معدّاتى هم داشته باشد، مى بایست وجود آنها هم مستند به علّت هستى بخش خویش باشد. بنابراین اگر دو یا چند علت هستى بخش، در عرض هم فرض شوند، معلول هر یک از آنها، وابسته به علّت خودش است و هیچ گونه وابستگى به علت دیگر یا معلول هاى آن، نخواهد داشت. بدین ترتیب، ارتباط و وابستگى میان معلول هاى آنها، به وجود نخواهد آمد. دوم. نظام این جهانِ مشهود، نظام واحدى است که در آن، پدیده هاى هم زمان و ناهم زمان، با یکدیگر ارتباط و وابستگى دارند. امّا ارتباط پدیده هاى هم زمان، همان تأثیر عِلّى و معلولى در میان آنها است که موجب تغییرات و دگرگونى هایى در آنها مى شود و به هیچ وجه، قابل انکار نیست و امّا ارتباط میان پدیده هاى نا هم زمان، به این صورت است که پدیده هاى «گذشته»، زمینه پیدایش پدیده هاى «کنونى» را فراهم کرده اند و پدیده هاى «کنونى» نیز به نوبه خود، زمینه پیدایش پدیده هاى «آینده» را فراهم مى سازند. اگر روابط علّى و اعدادى، از میان پدیده هاى جهان برداشته شود، جهانى باقى نخواهد ماند و هیچ پدیده دیگرى هم، به وجود نخواهد آمد. چنان که اگر ارتباط وجود انسان با هوا، نور، آب و مواد غذایى بریده شود، دیگر نمى تواند به وجود خود ادامه دهد و زمینه پیدایش انسان دیگر یا پدیده دیگرى را فراهم سازد. با ضمیمه این دو مقدمه، مى توان نتیجه گرفت که نظام این جهان - که شامل مجموعه پدیده هاى بى شمار گذشته، حال و آینده است آفریده یک آفریدگار مى باشد و تحت تدبیر حکیمانه او اداره مى شود؛ زیرا، اگر یک یا چند آفریدگار دیگرى مى بود، ارتباطى میان آفریدگان به وجود نمى آمد و نظام واحدى بر آنها حاکم نمى شد؛ بلکه هر آفریده اى از طرف آفریدگار خودش، به وجود مى آمد و به کمک دیگر آفریدگان همان آفریدگار، پرورش مى یافت. در نتیجه، نظام هاى متعدد و مستقلى، به وجود مى آمد و ارتباط و پیوندى میان آنها برقرار نمى شد. درصورتى که نظام موجود در جهان، نظام واحد همبسته اى است و پیوند میان پدیده هاى آن، مشهود است. محمدتقى مصباح یزدى، آموزش فلسفه، ج 2، ص 359 و 360؛ براى اطلاع بیشتر از تقریرهاى گوناگون این موضوع نگا: سیدمحمدحسین طباطبایى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، صص 111 - 123. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image