برهان نظم و نظریه هیوم /

تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

هیوم اشکالاتی را بر برهان نظم وارد ساخته که برخی از آنها وارد نبوده و توسط محققان پاسخ داده شده است . برخی از آنها نیز با استفاده حد اکثری از این برهان چالش می کند ، اما اصل برهان را هرگز نمی تواند مخدوش سازد. برای آگاهی بیشتر شما اشکالات هیوم و نقد آنها را از کتاب براهین اثبات وجود خدا در نقدی بر شبهات جان هاپرز نگاشته حمیدرضا شاکرین تقدیم می داریم: هیوم در کتاب خود «محاورات پیرامون دین طبیعى» در گفتگویى بین کلئانتس(۴۱) (مدافع فرضى برهان نظم) و فیلون(۴۲) (ناقد) بر آن مى شود که این برهان مبتنى بر نوعى قیاس بین مصنوعات بشرى و پدیده هاى طبیعى است.


هیوم اشکالاتی را بر برهان نظم وارد ساخته که برخی از آنها وارد نبوده و توسط محققان پاسخ داده شده است . برخی از آنها نیز با استفاده حد اکثری از این برهان چالش می کند ، اما اصل برهان را هرگز نمی تواند مخدوش سازد. برای آگاهی بیشتر شما اشکالات هیوم و نقد آنها را از کتاب براهین اثبات وجود خدا در نقدی بر شبهات جان هاپرز نگاشته حمیدرضا شاکرین تقدیم می داریم: هیوم در کتاب خود «محاورات پیرامون دین طبیعى» در گفتگویى بین کلئانتس(41) (مدافع فرضى برهان نظم) و فیلون(42) (ناقد) بر آن مى شود که این برهان مبتنى بر نوعى قیاس بین مصنوعات بشرى و پدیده هاى طبیعى است. وى سپس به بیان اشکالات وارد بر این انگاره و نتایج حاصل از آن مى پردازد: اشکال اول: ماشین وار انگارى جهان این برهان جهان را همچون بنا و ماشینى فرض مى کند که نیروى خارجى هوشمندى اجزاى آن را در جهت رسیدن به غایتى پیوند داده است، در حالیکه این شباهت کامل و قطعى نیست، بلکه شباهت جهان به یک حیوان بیش از شباهتش به یک دستگاه مکانیکى است. پس مى توان فرض نمود که این جهان مولود جهان یا جهانهاى دیگرى است، همچون بچه خرگوشى که زاییده والدین خویش است، بدون آنکه عقل و شعور پدر و مادر در ساخت پیچده و منظم آن دخالت داشته باشد. «کلئانتس: اگر خانه اى را بنگریم به جزم و یقین نتیجه مى گیریم که آن خانه معمار یا بنایى داشته است؛ چرا که خانه از آن گونه معلول هایى است که از آن سنخ علت پدید مى آید. اما یقیناً شما نخواهى پذیرفت که جهان چنین شباهتى به یک خانه دارد، تا با همان قطع و یقین بتوان علت مشابهى را نتیجه گیرى کرده، یا بگوییم شباهت در اینجا تام و کامل است. این ناهمانندى چنان روشن است که نهایت ادعایى که مى توان کرد جز حدس و گمان بر وجود علتى مشابه چیزى نیست»(43). پاسخ: عدم ابتناى برهان بر ماشین وار انگارى جهان خطا بودن ماشین وار انگارى جهان فى نفسه درست است، لیکن در این زمینه توجه به چند نکته لازم است: 1- این اشکال تنها متوجه تعبیر مکانیکى نظم جهان است که برآمده از تفسیر نیوتنى جهان مى باشد، در حالى که بسیارى از قرائتهاى برهان نظم مبتنى بر این انگاره نیست. 2- چنانکه پیشتر گفته آمد دلالت نظم، هماهنگى و هدفمندى بر تدبیر، شعور و هدفدارى امرى عقلى است؛ و هر کجا عقل و خرد نشانى از نظم و هماهنگى بیابد، بدون وساطت قیاس به صنع بشرى با جزم و یقین دخالت شعور و اراده را نتیجه مى گیرد. اشتباه بزرگ و اساسى هیوم در این جا ناشى از تجربه گرایى اوست. او تنها راه دلالت ذهن از معلول به علت، و معلولات مشابه به علل مشابه را روش تجربى مى انگارد. از این رو گمان برده است که الهیون همان طور که با مشاهده ماشین هاى انسان ساخت به قریحه سرشار سازنده اش پى مى برند، جهان را نیز ماشینى انگاشته اند که مهندسى فوق العاده با هوش دارد. در حالى که عقل و خرد بشرى بدون وساطت چنین قیاسى در هر کجا و به هر سان نظمى مشاهده کند، بر اساس قواعد قطعى و مسلمى چون اصل علیت و سنخیت علت و معلولى به وجود علتى دانا و توانا پى مى برد. 2- ارگانیسم یا زیستوارگى جهان نه تنها مخالفتى با دیدگاه خدا باوران ندارد، که کاملاً مؤید آن است. فرضاً جهان مانند بچه خرگوش از والدین ناآگاه و فاقد شعور تولد یافته باشد، بالاخره نظم و سامان خویش را به هر سان که باشد - چه به صورت تألیف و ترکیب مصنوعى و مکانیکى و چه به نحو خود تنظیمى درونى و ارگانیک وامدار دیگرى است، لیکن در تشبیه هیوم بین علت حقیقى و مجازى خلط گردیده است. پدر و مادر خرگوش از نظر فلسفى علت معد و زمینه و مجراى پیدایش آنند، نه علت حقیقى؛ اینگونه علل را مجازاً علت مى شمارند. در علل اعدادى هم فاعل آگاه و هوشمند تصویرپذیر است، مانند فاعلیت مهندس و بنا براى ساختمان و هم فاعل ناهوشمند مانند فاعلیت خورشید براى تبخیر آب دریاها و پدید آوردن بسیارى از شرایط زیستِ نباتى و حیوانى؛ امّا آنچه مهم است استناد معلول به علت حقیقى است و بر اساس سنخیت على و معلولى استناد نظم و ساماندهى به علت حقیقى بدون ادراک و غایت نگرى محال است. چنانکه معمار ساختمان نیز علت حقیقى و پدیدآورنده نقشه ساختمان در ذهن خویش است، سپس به نحو علیت اعدادى آن را در خارج ترسیم و بنا را مطابق آن بنا مى کند. 3- برخى نیز در پاسخ گفته اند که نظام موجود در ساختمان یک حیوان بدون سامانمندى پیکر والدین و غرایز ذاتى آنها، به گونه اى که مولِّد فرزندى با نظم ذاتى ویژه باشد ممکن نیست و اگر بگویید آن نیز طى فرآیندى طبیعى حاصل شده است، نقل کلام در آباء آنها مى شود و لاجرم باید به موجود هوشمند و حکیمى استناد یابد. بنابراین هر چند علت قریب نظم نادانا و ناهوشمند باشد، اما وراى علت قریب و علل واسط در نهایت علتى آگاه و مدبّر لازم است که روند منظم پیدایش و توالد مستمر زیست گونه هاى مختلف به او استناد یابد. بنابراین رابطه نظم و ناظم با شعور رابطه اى ضرورى است، اعم از آن که چنین رابطه اى مستقیم باشد یا غیر مستقیم. اشکال دوم: فقدان تجربه جهان این برهان زمانى واقعاً تجربى خواهد بود که به تکرار دیده باشیم جهانهایى همینگونه از موجوداتى هوشمند و انسانوار صادر شده و رابطه چنین معلولى را با چنان علتى با تجربه هاى مکرر دریافته باشیم، آنگاه مى توانستیم حکم کنیم این جهان نیز مانند دیگر جهانهاى تجربه شده داراى علتى خبیر و آگاه است. «چه کسى مى تواند ادعا کند که جهانى نظام مند باید برآمده از فکر و هنرى انسان وار باشد، زیرا، آن را تجربه کرده ایم؟ به کرسى نشاندن چنین استدلالى نیازمند آن است که ما تجربه اى از جهان ها داشته باشیم، و صرف اینکه دیده باشیم کشتى ها و شهرها برونداد هنر و اختراع بشرى است کفایت نمى کند».(44) پاسخ این اشکال مبتنى بر همان انگاره است که کبراى برهان نظم را تجربى و ناشى از قیاس گرفتن جهان به فرآورده هاى صنعتى بشر بدانیم؛ اما چنانکه یادآور شدیم برهان نظم تماماً تجربى نیست، بلکه تنها مقدمه نخست آن تجربى است و کبراى آن، حداقل در برخى از قرائت هاى برهان، عقلى و مبتنى بر اصل علیت و فروع آن است. به عبارت دیگر آنچه کبراى برهان نظم دلالت دارد، رابطه نظم و هدفمندى با شعور و هدفدارى از نظر عقل و به طور عام و مطلق است؛ اعم از اینکه چنین چیزى مربوط به فعل انسانى باشد یا چیز دیگرى چون جهان؛ به تکرار تجربه پذیر باشد، یا نباشد.اشکال سوم: ناتوانى در اثبات قدرت و علم و کمال مطلق الهى این برهان نمى تواند قدرت، حکمت و کمال مطلقه الهى را ثابت کند، زیرا اثبات آن منوط به این است که جهان موجود برترین جهان ممکن باشد. شناخت چنین چیزى در صورتى ممکن است که جهانهاى مختلفى را تجربه و با یکدیگر قیاس نماییم و آن را از همه برتر یابیم، در حالیکه ما جز با یک جهان سروکار نداریم: «لااقل باید اعتراف کنى که براى ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهاى ممکن و حتى واقعى مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهاى بزرگ است یا شایسته تحسین و تقدیرى شگرف، آیا یک روستایى اگر انئید(45) (شعر حماسى ویرژیل) براى او خوانده شود، مى تواند اظهار نظر کند که آن شعر مطلقا بى عیب است، یا مقام شایسته آن را در میان محصولات هوش انسانى تعیین کند، در حالى که وى هیچ محصول دیگرى هرگز ندیده است؟»(46) پاسخ 1. مسلماً برهان نظم قادر به اثبات اینگونه صفات نیست و الهیون نیز - آنان که درک منطقى درستى دارند - درصدد حل همه مسایل خداشناختى، به تنهایى از طریق این برهان، نیستند. آنان تنها در پى اثبات آنند که نظم موجود در جهان به حکم عقل باید به موجودى با شعور و ماوراء مادى مستند باشد. اما این که او قادر و عالم و حکیم مطلق است، دلایل دیگرى مى طلبد. 2. حتى اگر ما هزاران جهان را مشاهده نموده و برترى جهان موجود بر آنها را دریابیم، باز ثابت نمى کند که جهان ما برترین نظام ممکن است، بلکه تنها روشن مى سازد که این عالم برترین جهان در میان جهانهاى موجودى است که ما تجربه کرده ایم. زیرا: (1) چه بسا جهان هاى دیگرى خارج از تجربه ما وجود داشته که از عالم ما هم برتر باشند. (2) به فرضِ نفى احتمال فوق، باز نتیجه مى گیریم که جهان ما بهترین جهان موجود است، ولى شاید نظام برترى نیز امکان وجود داشته ولى خداوند آن را نیافریده است. بنابراین حکم به اصلح بودن نظام موجود از طریق تجربى به هیچ روى امکان پذیر نیست و مبتنى بر مبانى فلسفى و عقلى دیگر مى باشد. اشکال چهارم: ناتوانى در اثبات کمال ذاتى آفریننده به فرض این جهان برترین جهان ممکن باشد، دلیلى بر کمال ذاتى آفریننده نیست، مگر آنکه ثابت شود: (1) این اولین جهانى است که آفریده؛ (2) در ساختن آن از احدى تقلید نکرده است. در حالیکه هیچ یک از ایندو ثابت نیست، بلکه چه بسا او به تکرار جهان آفرینى کرده و تدریجاً با کسب تجربه بر آفرینش چنین عالمى توانمند گردیده و یا از دیگران تقلید نموده است. تفاوت این اشکال و اشکال پیشین در آن است که آنجا رابطه برهان نظم با گستره کمال و اوصاف ثبوتیه خداوند مورد نقاش واقع شد، ولى در اینجا مسأله ذاتى یا اکتسابى بودن اوصاف کمالیه الهى مورد بحث قرار مى گیرد و دلالت برهان نظم بر ذاتى بودن آن ها انکار مى شود. پاسخ چنانکه مذکور افتاد برهان نظم در پى اثبات وجوب، غنى و کمال ذاتى آفریننده جهان نیست و اینگونه امور از قلمرو دلالت آن خارج مى باشد. مهمترین دستاورد برهان نظم هدایت انسان به فراسوى عالم ماده و اثبات نقش مدبرى حکیم و دانا در کار و بار جهان است. اما اینکه مدبر داناى عالَم عالِم بالذات است یا دانش خود را وامدار دیگرى است و یا از تجربه هاى مکرر به دست آورده است مسأله دیگرى است که براهین دیگر عهده دار پاسخگویى از آنند. اشکال پنجم: مسأله شرور وجود ناگوارى ها، زشتى ها و نقص ها، خلاف رحمت، و خیریت مطلقه است: «هیوم در آخرین قسمت انتقاد خود از برهان نظم، یادآور شد که استدلال تمثیلى که در آن برهان به کار رفته است به فرض اینکه وجود ناظمى را ثابت کند به هیچ وجه مشعر به صفات پسندیده اى که به آن ناظم نسبت مى دهند نیست.... وقتى کسى محصول - یعنى طبیعت - را مطالعه کند و همه اوصاف ناخوشایند آن، یعنى طوفانها و زلزله ها و منازعات یک قسمت طبیعت با قسمت دیگر را، مشاهده کند، آیا مى تواند نتیجه بگیرد که آن طرح ریزى از یک عقل سلیم و خوب ناشى شده است؟»(47) مسأله شرور از سخنان هیوم به صورت دو اشکال جداگانه طرح گردیده است: 1. اینکه وجود شرور نافى خیریت، حکمت و قدرت مطلقه الهى است. 2. وجود شرور مفید چندخدایى است، یعنى پدیده هاى مفید اثبات کننده خداى خیر، و پدیده هاى شر دلیل بر آفریننده بدخواه است. اگر پدیده هاى سامانمند دلیل بر وجود ناظم اند، مغشوشات نیز مثبت صانع غیرناظم یا نامنظم اند. پاسخ پیش فرض اشکال فوق وجود شر و بى نظمى در عالم است. از پدیده هاى نامنظم نما در بررسى صغراى برهان نظم سخن به میان آمد. مسأله شر نیز چنانکه گفته آمد تحقیق جداگانه اى را مى طلبد. آنچه به اختصار در اینجا مى توان اشاره کرد این است که: 1. وجود شر در عالم هیچ گونه تنافى با خیریت و حکمت و قدرت مطلقه الهى ندارد. این مسأله بر دلایل متعددى مبتنى است، از جمله این که شرور لازمه لاینفک خیرات است و نفى شرور اندک عالم مستلزم از میان رفتن خیرهاى برتر و اکثر است. و به عبارت دیگر نفى این شرور قلیل به شر بزرگترى مى انجامد که با حکمت الهى سازگار نیست. 2. به فرضْ وجود شرور نافى خیریت، قدرت و حکمت مطلقه الهى باشد، هرگز خللى در برهان نظم ایجاد نمى شود. آنچه این اشکال وارد مى کند در انتظار حداکثرى از این برهان است، اما اصل اثبات وجود ناظم دانا و توانا در حد ساخت جهانى با نظم کنونى همچنان استوار و پابرجاست. 3. با تحلیل فلسفى شرور استلزام چندخدایى به کلى مردود است. زیرا شر در تحلیل فلسفى امرى عدمى است و نیاز به آفریننده ندارد. ضمن آنکه شر امرى نسبى است و لازم لاینفک خیرات. 4. با صرف نظر از تحلیلات فلسفى شرور، وجود آنها لزوماً وجود دو خالق یا دو مدبر در کار و بار عالم را نتیجه نمى دهد، مگر آنکه مسأله اوصاف الهى را به میان آوریم. در نتیجه این اشکال بار دیگر انتظار حداکثرى یعنى یگانگى خداوند و خیریت، حکمت و قدرت مطلقه او را مورد سؤال قرار مى دهد، ولى مدلول حداقلى برهان نظم همچنان پابرجا خواهد بود. اشکال ششم: تعدد ناظم اگر برهان نظم تمام باشد مى توان به تعداد موجودات منظم عالم سازنده و ناظم وجود داشته باشد و معلوم نیست ناظم همه یکى باشد. پاسخ این اشکال در صورتى وارد است که: اولاً مقدمه نخست برهان نظم را پدیده هاى سامانمند جزیى قرار دهیم، بدون این که ربط و پیوندى بین آن ها ملاحظه شود، ثانیاً منظور از ناظم با شعور، علت مستقیم نظم باشد. در این صورت مسلماً با چنین احتمالى روبرو خواهیم شد. اما اگر صغراى برهان، نظم و هماهنگى جهان باشد احتمال ناظم هاى متعدد در عرض یکدیگر به کلى رخت بر مى بندد. مگر آن که ناظم هاى متعددى فرض کنیم که با همکارى یکدیگر مبدأ واحدى براى نظم جهان به حساب آیند. افزون بر آن مانعى ندارد که پاره اى از پدیده هاى منظم، مدبرات ویژه اى داشته باشند و در یک نظام طولى، همه تحت اداره و تدبیر مبدء واحدى قرار گیرند. مقدمه قرار دادن نظم جزئى عالم نیز لزوماً به شرک در ناظم نمى انجامد، و با توحید ربوبى سازگار است. در عین حال حل اساسى مسأله توحید ربوبى از طریق ادله دیگر، به نحو بهترى امکان پذیر است. اشکال هفتم: ابتناء بر انسان مرکز انگارى برهان نظم مبتنى بر انگاره «انسان مرکزى»(48) و اشرفیت انسان در کاینات است. در این برهان گمان شده که همه چیز در جهان خلقت بر اساس طرحى حساب شده، براى انسان و در جهت تأمین منافع و مصالح و حفظ اوست و آدمیان هر چه را براى خود سودمند یابند منظم مى خوانند. لیکن چنانکه بعداً در تئورى داروین تأیید شد؛ جهان صحنه ستیز و پیکار است. در چنین فرایندى موجودات زنده به تدریج، از ساده ترین تک یاخته تا تکامل یافته ترین پستانداران، تکامل یافته اند. بنابراین نظم موجود در زیستواره هاى جهان، نه ناشى از طرح و نقشه اى حساب شده و هدفدارانه، که برونداد تکامل تدریجىِ حاصل از تنازعات تصادفى و ناهدفمند است. پاسخ این اشکال با بسط و تفصیل بیشترى در اشکال اول و دوم هاسپرز مطرح و نقل گردیده است. از این رو پاسخ آن را به مباحث آتى واگذار مى کنیم. در عین حال ذکر دو نکته را در اینجا لازم مى دانیم: 1. هر چند در موارد متعددى، که از نظم سخن مى رود، نمونه هاى مفید به حال انسان ذکر مى شود، ولى در بسیارى از موارد چنین نیست. چنان که هاسپرز نیز اشاره مى کند گاهى سخن از نظم در بدن حیواناتى مى رود که انسانها به حال خود مضر مى شمارند، یا لااقل نافع بودن آنها براى بشر ثابت نیست. به عبارت دیگر تقریر برهان نظم گونه هاى مختلفى دارد و تنها یکى از اَشکال آن مى تواند نظم «انسان مرکز»(49) باشد. 2. در مواردى نیز که سخن هیوم صادق مى افتد اشکالى بر استدلال وارد نمى سازد، زیرا خاستگاه روانى و انگیزه استدلال هیچ نقشى در جایگاه منطقى آن ندارد. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image