ادله عقلی عدم تحریف قرآن /

تخمین زمان مطالعه: 30 دقیقه

چگونه می توان از نظر عقلی و فلسفی و نه نقلی و بدون مراجعه به آیات خود قرآن به این نتیجه رسید که قرآن تحریف شده نیست؟


ـ دلائل عدم تحریف قرآنتحریف کتاب آسمانى، بدین معنا است که تغییراتی به کم و زیادی یا دگرگون کردن کلمه در آن رخ دهد و این تغییرات به گونه اى انجام پذیرد که دیگر کلام الهى، به درستى قابل بازشناسی نباشد؛ و از دسترس بشر خارج گردد و یا چیزى به عنوان کلام خدا شناخته شود که سخن او نیست. مثلاً در سوره ی حمد به جای « مالک یوم الدّین » ، بگذارند « مالک یوم القیامة». امّا این کار باید به گونه ای باشد که دیگر نتوان اثبات نمود که « مالک یوم القیامة» نادرست است و « مالک یوم الدّین » درست می باشد. پس اگر کسی قرآن را دستکاری نمود ولی نتوانست دستکاری خود را چنان انجام دهد که قابل شناخت نباشد، در این صورت تحریفی رخ نداده است. چون مسلمین چنین قرآنی را معتبر نخواهند دانست.بر این اساس اگر ما امروز دو گونه قرآن معتبر داشتیم که مثلاً در یکی از آنها یک حرف بیشتر یا کمتر باشد، در هر دو قرآن احتمال تحریف راه می یافت. امّا در مقام واقع ، ما یک قرآن بیشتر نداریم و قرآن، نسخه بدل ندارد.دلائلی که برای عدم تحریف قرآن کریم ارائه شده ، بسیاز زیادند ؛ که به دو گروه دلائل عقلی و نقلی تقسیم می شوند.حضرت آیة الله جوادی آملی در کتاب : « نزاهت قرآن از تحریف » هم به تک تک این دلائل پرداخته اند هم شبهات این مساله را مورد بررسی قرار داده اند. لذا مناسب می دانیم که کتاب مذکور را مطالعه فرمایید. ما ذیلاً قسمتی از فصل دوم این کتاب را عیناً تقدیم حضور می کنیم که از سایت اسراء برداشته شده است. کلّ کتاب را هم می توانید صفحه به صفحه از این سایت کپی برداری نمایید. آدرس http://www.esraco.net/main.asp در این سایت در قسمت آثار منتشره ، گزینه ی کتاب را انتخاب نموده ، لیست اجمالی را انتخاب کرده ، بالای صفحه ، واژه ی نزاهت را جستجو می کنید. کتاب مورد نظر را حاضر می کند. روی نام کتاب کلیک می کنید تا فهرست کلّی آن باز شود. آنگاه می توانید وارد متن شوید و صفحه به صفحه متن را مطالعه یا کپی نمایید.فصل دوم: دلایل نزاهت قرآن از تحریفپیش از نقد و بررسی شبهات مدعیان تحریف قرآن، لازم است دلایل پیراستگی قرآن از تحریف را بررسی نماییم تا در پرتو این دلایل محکم و اشکال ناپذیر، سستی شبهات مدعیان تحریف آشکار گردد؛ به طوری که برای احتمال و شبهه تحریف مجالی نماند؛ چه رسد برای آن دلیل اقامه گردد.دلایل مصونیت قرآن از تحریف، دو دسته اساسی است: دلایل عقلی و نقلی. در دلایل عقلی، تکیه اساسی بر عقل و برهان عقلی است و از دو دلیلِ ضرورت اتمام حجت و منوط بودن اعجاز قرآن به عدم تحریف آن، کمک گرفته شده است. دلایل نقلی نیز عبارت است از: قرآن، سنت، تواتر قرآن و شهرت محققه به گواهی دانشوران فریقین. در استدلال به قرآن از این چهار آیه استفاده شده است: آیه رصد(سوره جن، آیه 27)، حفظ(سوره حجر، آیه 9)، نفی باطل(سوره فصلت، آیه 41) و اِطفاء نور الهی(سوره توبه، آیه 32؛ سوره صف، آیه 8). در استناد به سنت، این روایات مورد استدلال واقع شده است: ثقلین، عرضه احادیث به قرآن، مراجعه به قرآن در فتنه ها و تلاوت سوره کامل در نمازها. در شهرت قطعی نیز گفتار برخی عالمان شیعه بازگو شده است تا روشن شود عالمان شیعی هماهنگ با سایر اندیشمندان اسلام، به شبهه تحریف پاسخ داده و بر آن خط بطلان کشیده اند. الف. دلایل عقلی1. ضرورت اتمام حجّتعقل می پذیرد که از میان آفریده های خداوند، انسان به جهت داشتن اختیار و آگاهی، از امتیاز خاصی برخوردار است و به همین دلیل، او موجودی مکلف است و به سبب همین تکلیف نیز نظام پاداش و کیفر برای وی در نظر گرفته شده است.براساس همین مبانی عقلی، تکلیف زمانی بر انسان منجّز می شود که کنار قدرت و اراده، علم به تکلیف وجود داشته باشد؛ یعنی اوامر و نواهی الهی به او رسیده باشد و در صورتی که در ابلاغ این تکلیف خللی ایجاد شود، تکلیف از او ساقط است. تنجّز تکلیف هم به معنای حجیّت است؛ یعنی اگر لزوم انجام چیزی به انسان بالغ عاقل قادر ابلاغ شود، حجت بر او تمام است و خداوند می تواند در قیامت او را به سبب عدم اتیان آن چیز معیّن، عقوبت کند و او نیز می تواند در صورت این اعتراض خداوند که چرا به آن چیز معیّن عمل کردی، با خداوند احتجاج کند که اگر تکلیف دیگری مورد نظر او بوده، چرا به وی ابلاغ نکرده است.براساس همین مبنا، اصولیان معتقدند در شبهات تحریمی، افزون بر برائت شرعی، برائت عقلی نیز جاری است؛ یعنی عقل حکم می کند که عقاب بدون بیان بر مولا قبیح است و فرض، این است که حکم حرمت شی ء معیّن به مکلّف ابلاغ نشده است(برای تفصیل بیشتر ر.ک: فرائد الأصول، ج2، ص353 ـ 335(ضرورت ابلاغ احکام الهی و اتمام حجت بر مردم، از برنامه های رسالت پیامبران است که قرآن بر آن تأکید کرده است و خداوند بر اساس چنین حکمتی است که پیامبران را برای هدایت و ابلاغ پیامهای الهی به سوی مردم گسیل داشته است و کتابهای آسمانی نیز چنین وظیفه ای را برعهده دارند؛ یعنی با ابلاغ اوامر و نواهی خداوند، حجت را بر مردم تمام می کنند. قرآن در این راستا فرمود: ﴿لیهلک من هلک عن بیّنة ویحیی من حی عن بیّنة﴾( سوره انفال، آیه 42( از سوی دیگر، قرآن در مقایسه با سایر کتابهای آسمانی دو ویژگی منحصر به فرد دارد؛ یکی جهانی و همگانی بودن؛ ﴿إنْ هو إلاّذکر للعالمین﴾( سوره تکویر، آیه 27)، ﴿و ما هو إلاّذکر للعالمین﴾( سوره قلم، آیه 52) و دیگری جاودانگی و همیشگی بودن؛ ﴿وأُوحی إلی هذا القران لاُنذرکم به ومن بلغ﴾( سوره انعام، آیه 19) ﴿من بلغ﴾ ناظر به کسانی است که تا قیامت خواهند آمد و قرآن به دست آنان می رسد و خاتمیت رسالت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و عدم امکان نسخ آن با دین یا کتاب آسمانی دیگر، مبیّن جاودانگی قرآن است. با چنین فرضی می بایست قرآن، افزون بر عصر نزول، تمام اعصار تا قیامت ابلاغگری پیامهای خداوند و حیثیّت حجّت بودن خود را حفظ کند؛ زیرا تنها در این صورت است که وظیفه هدایتگری را به انجام رسانده و حکمت رسالت جاوید پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم که کامل شدن حجت بر جهانیان است، تحقق یافته است.حال، اگر کسی تحریف را، هرچند به معنای کاستی در آیات قرآن، محتمل بداند و برایش دلیل اقامه کند، حجیت قرآن را مخدوش ساخته و حیثیت هدایتگری آن را زیر سؤال برده است؛ چون قرآنی حجت کامل بر مردم است که همه اش به مردم رسیده باشد و با احتمال تحریف فی الجمله، بخشی از پیامهای هدایتگر الهی از آن حذف می شود و با سقوط بخشی از حجّت، همه آن از اعتبار ساقط خواهد شد؛ زیرا فرضْ آن بود که حجتْ بدون نقص و کاستی به مردم رسیده است و تنها در این صورت است که امر تکلیف و نظام پاداش و کیفر به صورت جامع شکل گرفته است.بنابراین، با احتمال تحریف، نه تنها حجیت قرآن و کامل بودن حجّت خدا بر مردم زیر سؤال می رود بلکه دوام نبوّت و استمرار رسالت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نیز مورد اشکال خواهد بود و در نتیجه برای کامل شدن حجت بر مردم، خداوند لازم است بسان امتهای پیشین، پیامبری جدید و کتابی نو، کامل و جامعِ حجیت برای مردم ارائه کند؛ در حالی که چنین امری قطعاً پس از رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم منتفی است.براین اساس، از نظر عقل برهانی، خاتمیت رسالت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم با عدم امکان راهیابی هرگونه تحریف در قرآن برای بقاء اصل اتمام حجت بر مردم و هدایتگری آنان، ملازمه کامل دارد. 2. رابطه ناگسست اعجاز با عدم تحریف قرآناعجاز قرآن با ادلّه خاص خودش نظیر هماوردطلبی قرآن اثبات می گردد و امری مسلّم میان تمام مسلمانان است. رابطه اعجاز قرآن با تحریف ناپذیری آن، با برهان عقلی اثبات پذیر است؛ یعنی عقل حکم می کند که اگر اعجاز قرآن امری مسلّم باشد که هست، این کتاب می بایست ضرورتاً دچار هیچ گونه تحریفِ به فزونی یا کاستی نشده باشد و پذیرش احتمال تحریف، به معنای نفی اعجاز آن است.تبیین این ملازمه چنین است: درستی تحریف به زیادی، معنایش آن است که اشخاصی توانسته اند سوره ای همسان با قرآن بیاورند و این همسانی به گونه ای است که نمی شود این بخش فزونی را از قرآن تشخیص داد. ارائه آیات و سوره ها در این سطح از همسانی، به معنای فروپاشی تحدّی و نتیجه اش ساقط شدن اعجاز قرآن است که قطعاً محال است.نیز صحّت تحریف به کاستی، از دو جهت به اعجاز قرآن صدمه می زند:یکم. می دانیم که قرآن حتی به آوردن یک سوره همسان با سوره های قرآن، تحدّی کرده است(سوره بقره، آیه 23) و این تحدی وقتی کامل است که همه قرآن در دست باشد؛ پیداست که با احتمال تحریف به کاستی، این هماوردطلبی ناتمام است؛ زیرا خصم می تواند ادعا کند: شاید بتوان به سوره های حذف شده هماوردی کرد؛ درست است که نمی توانیم سوره ای همسان سوره های موجود قرآن عرضه کنیم، اما از کجا معلوم که نسبت به سوره های حذف شده نیز چنین باشد؟! زیرا گفته اند: «حکم الأمثال فیما یجوز وفیما لایجوز واحد».از طرفی برای سقوط اعجاز قرآن، ضرورت ندارد به هماوردی یقین پیدا کنیم؛ صرف احتمال کافی است؛ بلکه امکان ارائه سوره ای همسان قرآن، برای اسقاط اعجاز آن بس است؛ همان گونه که برای ساقط کردن قرآن از اعتبار و حجّیت، یقین به تحریف آن لازم نیست؛ بلکه احتمال تحریف مآلاً به نابودی اعجاز قرآن می انجامد.شاید در پاسخ خصم چنین توهم شود: اعجاز در صورتی فرو می پاشد که نسبت به سوره ای از قرآن، سوره ای همسان ارائه شود و از آنجا که نسبت به سوره های موجود به دلیل تجربه قطعی، چنین امری محال است، نسبت به سوره های حذف شده نیز حکم همین است؛ یعنی امکان عرضه سوره مشابه، مطلقاً محال است؛ زیرا حکم اَمثال در دو طرف منع و جواز، یکسان است. این توهم مردود است؛ چون خصم همچنان می تواند اشکال کند که ادعای هماوردطلبی ناظر به همه قرآن است؛ در حالی که با احتمال تحریف، تنها نسبت به بخشی از قرآن تحدّی رواست؛ پس مدعا عام است و دلیل خاص؛ احتمال دارد که نسبت به سوره حذف شده امکان ارائه سوره همسان وجود داشته باشد و چون سوره های محذوف بسان سوره های موجود است و در سوره های محذوفْ امکان هماوردی وجود داشت، براساس قاعده «حکم الأمثال فیما یجوز وفیما لا یجوز واحد»، اصل تحدی در سرتاسر قرآن و در نتیجه اعجاز آن فرو می پاشد؛ بنابراین برای دفاع از اعجاز قرآن می بایست احتمال هرگونه تحریف را هرچند به کاستی، قطعاً مردود دانست.دوم. یکی از مواردی که قرآن بر اعجاز خود تأکید کرده است، نفی اختلاف میان آیات متعدد آن است که در شرایط مختلف، اعم از سختی و آسانی، جنگ و صلح، بیابان و شهر و... و طی سالیان متمادی نازل شده است؛ ﴿أفلا یتدبرون القران ولو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً﴾( سوره نساء، آیه 82(جوهر این قیاس استثنایی، بیان این دو نکته است: 1. تلازم میان مقدّم و تالی. 2. بطلان تالی مذکور . مقدّم این است: اگر قرآن از سوی غیر خداوند باشد. تالی نیز یافتن اختلاف فاحش میان آیات چنین کتابی است. با تمامیت این دو نکته و با بطلان مقدم مزبور، قیاس استثنایی نتیجه می دهد و ثابت می شود که قرآن از سوی خداوند فرود آمده است.از سوی دیگر، فحص و جست وجو از هماهنگی میان آیات و عدم اختلاف، زمانی میسّر است که همه سوره ها، آیات، اجزاء، کلمات و حروف قرآن، حاضر وبرای تدبرکنندگان مشهود باشد. براین اساس، چنانچه از قرآن حتی یک حرف حذف شده باشد، خصم می تواند چنین ادعا کند: شاید همان حرف حذف شده با بخش موجود قرآن منافات داشته باشد؛ چگونه می توان با فقدان بخشی از اجزاء قرآن، ادّعای هماهنگی کامل و عدم اختلاف میان آنها را نمود؟بنابراین، حکم به عدم اختلاف میان آیات و سوره های قرآن، منوط به امتناع تحریف است و با یقین یا حتی احتمال تحریف نمی توان به عدم اختلاف یعنی بطلان تالی حکم کرد و با عدم احراز بطلان تالی، به دست آوردن بطلان مقدم یعنی حکم به اینکه قرآن از نزد غیر خداوند نیست امکان نخواهد داشت و وقتی نتوانیم اثبات کنیم که قرآن از سوی خداوند فرود آمده است، افزون بر ساقط شدن اعجازش، حجیت آن نیز مخدوش خواهد شد.از سوی دیگر نمی توان مدعی شد که عدم اختلاف در همین مقدار موجود از قرآن برای بطلان تالی کافی است؛ زیرا مدّعا یعنی فقدان اختلاف عام است و همه قرآن را دربر می گیرد و دلیل آن خاص است و با دلیل خاص نمی توان مدعای عام را اثبات کرد؛ به ویژه برخی مدعی اند که حذف شده های قرآن از مقدار موجودش بیشتر است؛ بنابراین با پذیرش اعجاز قرآن در زمینه هماهنگی و عدم اختلاف، اطمینان یا احتمالِ تحریف به کاستی نابود می شود.اکنون که با برهان عقلی، ضرورت نزاهت قرآن از غارت تاریخ، تطاول طاغوت، دستبرد نفاق و بالاخره تعدّی کفر و الحاد ثابت شد، سرّ تحدید اختیار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و راز تهدید تامّ و توانفرسای آن حضرت درباره تحریف قرآنْ معلوم خواهد شد؛ خدای سبحان ضمن توسعه اختیارات پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در اداره شئون امت اسلامی و گسترش دعوت مردم جهان آن عصر تا قیامت، حق هرگونه دخالت در قلمرو قرآن را از نظر افزودن یا کاستن، از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم سلب کرد و سنگین ترینکیفر را برای سیّئه نابخشودنی تبدیل، تحویل و بالاخره تحریف قرآن قرار داد؛ ﴿انّه لقول رسول کریم ٭ و ما هو بقول شاعرٍ قلیلاً ما تؤمنون ٭ و لا بقول کاهنٍ قلیلاً ماتذکرون ٭ تنزیلٌ من ربّ العالمین ٭ و لو تقوّل علینا بعض الأقاویل ٭ لأخذنا منه بالیمین ٭ ثم لقطعنا منه الوتین ٭ فما منکم من أحدٍ عنه حاجزین﴾(سوره حاقه، آیات 47 ـ 40.)؛ یعنی اگر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معاذ الله کمترین تصرّفی در قرآن روا بدارد و غیر وحی الهی را در حریم آن راه دهد و به خدای سبحان تهمت روا دارد و از پیش خود چیزی بر آن بیفزاید، آن چنان مقهور خدای منتقم و قهّار خواهد شد که احدی توان حمایت از وی را نخواهد داشت. چنین وعیدی تلخ و چنان تهدیدی تند، هماهنگ با برهان تامّ عقلی است که وحی الهی را ضروری الحدوث و البقاء می داند و به احدی حق دخالت در حصن حصین دین خدا را نمی دهد.از طرف دیگر، هماره شهاب غیبی خدا، رَصَد مهاجمان حرم وحی الهی است و در این مرزداری، انس و جن و زمین و آسمان فرقی ندارند؛ زیرا در این زمینه زمینْ تنگ و زمانْ لنگ و زبانْ گنگ خواهد بود. ب. دلایل نقلیدلایل نقلی عدم تحریفْ قرآن، سنت یقینی، تواتر قرآن، شهرت محققه به گواهی دانشوران شیعه را دربر می گیرد. اینک به بررسی این دلایل می پردازیم. 1. قرآنمحکم ترین دلیل نقلی بر نزاهت وحی الهی از تحریف، خود قرآن حکیم است؛ زیرا کسانی که ادعای تحریف کرده اند، گویا از یاد برده اند که قرآن صراحتاً به سلامت وپیراستگی کامل خود از هر گونه تحریف و دخل و تصرفِ صوری و مادی تأکید می کند و چنان که از بررسی آیات هویدا خواهد شد، هیچ گونه توجیهی را برای راهیافت تحریف نمی پذیرد. اگر قرار بود دست کسی به تحریف آیات برسد و ادعای وی صادق شود، قبل از هر چیزی باید این قسم از آیات را از قرآن حذف می کردند تا حداقل از درون قرآن شاهدی مخالف مدعای آنان نباشد. اکنون به بررسی این آیات می پردازیم. الف. آیه حفظ﴿إنّا نحن نزلنا الذکر وإنّا له لحافظون﴾( سوره حجر، آیه 9)؛ همانا ما قرآن را فرو فرستادیم و قطعاً آن را حفظ و مراقبت خواهیم کرد. این آیه از چند جهت بر مصون بودن قرآن از هرگونه تحریف و دخل و تصرف دلالت دارد:1. در آیه به جای استفاده از ضمیر مفرد، ضمیر جمع به کار رفته است؛ یعنی به جای جمله «إنّی أنَا نزّلت الذکر وإنی له لحافظ»، از ضمایر و ترکیب جمع استفاده شده است و این، دأب قرآن است که هرجا مطلب با اهمیت باشد و مدبّران امور، طبق دستور خدا دست اندرکاران آن باشند، ضمیر جمع به کار می رود؛ نظیر ﴿إنّا أعطیناک الکوثر﴾( سوره کوثر، آیه 1.). در چنین مواردی خداوند می خواهد اعلام کند که من و تمام فرشتگان و کرّوبیان و مدبّران عالم در تحقق این امر دخالت داریم؛ در مورد اعطای کوثر نیز می خواهد بفهماند که خداوند با تمام قدرتهای خود برای به خاک مالیدن بینی دشنام دهنده پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم خیر فراوان یعنی قرآن و ذریّه طاهر عطا فرمود. هر چند تمام قدرتهای یاد شده به قدرت الهی باز می گردد، اما استفاده ازچنین شیوه گفتاری برای تبیین اهمیت موضوع و نفی هرگونه احتمال خلاف است.در مورد بحث نیز از چنین شیوه ای استفاده شده است؛ گویا خداوند می خواهد بفرماید که ما تمام قدرتهای خود را برای محافظت قرآن از هرگونه گزند در تمام اعصار به کار خواهیم برد.2. در فقره ﴿إنا له لحافظون﴾، این سه اسلوب برای تأکید به کار رفته است: «إنّ»، ضمیرِ «له» و «لامِ» «لحافظون» که همگی نشانِ حتمیّت این محافظت است.3. ذکر نزول قرآن از سوی خداوند پیش از تأکید بر حفظ آن، به منزله تبیین صغرا برای کبرا و تمهید مقدمه برای نتیجه است و معنایش این است که نزول قرآن از جانب خداوند عزیز و حکیم و از طرف قدرت قاهره ای که فوق همه قدرتهاست، چنین اقتضا دارد که قرآن از هرگونه آفت و گزندی در امان باشد.4. ذکر و حفظ به صورت مطلق بیان شده و به زمان یا حالتی خاص مقیّد نشده است؛ یعنی قرآن در همه زمانها از هرگونه تحریف به فزونی یا کاستی یا تغییر در لفظ یا ترتیبی که آن را از ذکر خداوند بودن بیندازد، مصون و محفوظ است.5. برای تبیین محافظت قرآن از هرگونه دخل و تصرف، از جمله اسمی ﴿وإنّا له لحافظون﴾ و از صفت مشبهه ای استفاده شده است که به صیغه اسم فاعل ﴿لحافظون﴾ ارائه شد و می دانیم که جمله اسمی بر خلاف جمله فعلی بردوام و استمرار دلالت دارد. همان طوری که اشاره شد، باید توجه داشت اوصافی که به خداوند سبحان نسبت داده می شود، ریشه صفت مشبهی دارند؛ گرچه به صورت اسم فاعل بیان شده باشند؛ بنابراین کلمه ﴿لحافظون﴾ به صورت اسم فاعل آمده است، ولی بر دوام و استمرار دلالت دارد.6. از آنجا که حفظ به خداوند نسبت داده شد و خداوند از تکلیف تشریعی منزّهاست، ناگزیر حفظ تکوینی مراد خواهد بود و در این صورت، تحقق حفظ از جانب خداوند ضرورت خواهد داشت؛ نه بر خدا واجب باشد؛ «یجبُ عن الله»؛ نه «یجب علی الله» تفاوت این دو نوع تعبیر در حکمت متعالیه تبیین شده است و دلیل این ضرورت آن است که جمله ﴿إنا له لحافظون﴾ یا اِخبار است یا اِنشای وعده الهی؛ چنانچه اِخبار و گزارش باشد، صدق و تحقق خارجی آن ضروری است؛ زیرا درباره خبر آورنده آن چنین آمده است: ﴿من أصدق من الله قیلاً﴾( سوره نساء، آیه 122) و وقتی مخبر، خدای علیمی بود که هرگز فراموش نمی کند، کذب خبر که منشأ آن جهل یا سهو مخبر است، در حق او معنا نخواهد داشت. اگر هم مقصود اِنشا باشد، تحقق آن قطعی است؛ زیرا وعده از ناحیه کسی بیان شده که درباره اش آمده است: ﴿إنّ الله لایخلف المیعاد﴾(سوره آل عمران، آیه 9.)؛ پس وعده الهی درباره حفظ و صیانت قرآن، حتمی و قطعی خواهد بود.7. مقصود از حفظ، حفظ محتوای قرآن از مواجهه با اشکال نیست؛ بلکه منظور آن است که ما نمی گذاریم چیزی از قرآن کم و نابود شود یا در آن فزونی راه یابد؛ زیرا اگر مقصودْ حفظ محتوای قرآن از برخورد با هر گونه اشکال می بود، می بایست با مشابه این تعبیر: قرآن، حکیم یا حق است یا نظایر آن، تبیین می شد؛ چنان که در آیات دیگر نیز چنین آمده است. در این صورت، می توانستیم از آیه چنین برداشت کنیم: چون قرآن کتاب حکیم یعنی محکم است، با اشکال ازبین نمی رود و چون کتابی حق است، با شبهه از حقانیت نمی افتد؛ در حالی که در این آیه از آن مضامین استفاده نشده است؛ بنابراین مقصود از ﴿إنا له لحافظون﴾، مرحله بقا و ماندگاری ظاهر قرآن است؛ نه محتوای آن. 8. اگر حفظ قرآن به اشخاص حقیقی یا حقوقی، مانند سازمان، نهاد و ارگان اجتماعی سپرده می شد، عادتاً آسیب پذیر می بود و از گزند افزایش یا کاهش مصون نمی ماند، اما چون حفظ آن تکویناً به عهده خدای سبحان قرار گرفت البته تشریعاً همگان مسئول صیانت آن بوده و هستند به سرنوشت مشئوم کتابهای مقدّس پیشین مبتلا نشد.تقریر این قیاس استثنایی، نظیر این قیاسی است که قرآن حکیم آن را درباره اصل نزول وحیانی اش و نه حفظ و نگهداری آن، به کار گرفته است: اگر قرآن از پیش غیر خدا بود، حتماً دچار اختلاف فراوان می شد و چون هیچ اختلافی در آن نیست، معلوم می شود فقط از ناحیه خداست، لیکن آنچه در این موردْ صورت استدلال دارد، هم قیاس اقترانی به شکل اول است و هم استثنایی؛ زیرا در این قیاس، اثبات مقدم نتیجه می دهد که تالی ثابت نیست؛ یعنی چنین گفته می شود: اگر حفظ قرآن به عهده خدا باشد، حتماً از هرگونه تحریف مصون خواهد بود، لیکن حفظ آن به عهده خداست (به استناد آیه حفظ)، پس قطعاً محفوظ از تحریف است؛ بنابراین اثبات مقدم (عهده داری خدا نسبت به حفظ) نفی تالی (نفی تحریف) را به همراه دارد و تقریر آن به صورت قیاس اقترانی چنین است: خداوند حفظ قرآن را به عهده دارد و هر چیزی را که خداوند حفظ آن را به عهده داشته باشد، حتماً مصون خواهد بود؛ پس قرآن از هر آسیبی مصون خواهد بود.این حکم، ابدی است؛ نه مقطعی؛ زیرا آنچه درباره حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد: ﴿و الله یعصمک من الناس﴾(سوره مائده، ایه 67.)، از برخی جهات مقطعی بود از جهت اصل نبوت و رسالت، دائمی بود از این رو با ارتحال آن حضرت که با آیه ﴿إنّک میّت وإنّهم میّتون﴾( سوره زمر، آیه 30) تثبیت شده است، منتفی شد.9. با ثبوت نزاهت قرآن از فَرْثِ افزایش و دَمِ کاهش و نیز تحقق صیانت قرآن چونان لبن خالص که محفوظ از دو حاشیه آلوده و دو جانب رجس و رجز است، می توان آیه حفظ را معجزه قرآن تلقی کرد؛ زیرا خدای سبحان از قبیل اخبار غیبی، وعده قاطع داده است که قرآن را از شرّ کژاندیشانِ عنود حفظ نماید و به وعده خویش عمل کرد و از طرف دیگر، گزارش غیبی قرآن تحقق عینی یافت. پاسخ شبهاتی پیرامون آیه حفظبه رغم روشنی دلالت آیه حفظ بر نزاهت قرآن از تحریف، پاره ای شبهات پیرامون آن مطرح شده است که به نقد آنها می پردازیم:1. مقصود از ذکر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است؛ نه قرآن کریم؛ در این صورت، مقصود خداوند از آیه ﴿إنّا نحن نزلنا الذکر وإنّا له لحافظون﴾، تضمین محافظت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و آیه مزبور هیچ ارتباطی با قرآن و حفظ آن از تحریف ندارد(معانی القرآن، ج2، ص85؛ فصل الخطاب، ص360)، لیکن این توهم از سه جهت باطل است:یکم. این ادّعا همان طوری که با سِباق آیه منافی است، با سیاق آیات ناسازگار است؛ زیرا در آیه قبل از آیه حفظ چنین آمده است: ﴿وقالوا یا أیّها الذی نزّل علیه الذّکر إنّک لمجنون﴾( سوره حجر، آیه 6)؛ و گفتند: ای کسی که قرآن بر او نازل شد، همانا تو مجنون و دیوانه ای. مشرکان از روی استهزاء به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم می گفتند: تو که ادعای نزول قرآن داری العیاذ بالله مجنون هستی. با توجه به این سیاق، «الف و لام» در کلمه «الذکر» در آیه حفظ، «الف و لامِ» عهد است؛ یعنی از همان ذکر (قرآن) و از محافظت آن سخن به میان آمده است.از سوی دیگر، در آیات فراوانی قرآن به «ذکر» وصف شده است؛ ﴿وهذا ذکر مبارک أنزلناه﴾( سوره انبیاء، آیه 50)، ﴿إن هو إلاّذکر للعالمین﴾( سوره ص، آیه 87.) و بسیاری معتقدند یکی از اسامی قرآن ذکر است.دوم. اگر مقصود از ذکر در آیه حفظ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشد، با جمله «نزلنا» ناسازگار است؛ زیرا قرآن درباره رسالت و پیامبری، از واژه «أرسلنا» استفاده می کند؛ چون آنچه درباره پیامبران(علیهم‌السلام) واقع شد، ارسال آنان بوده است؛ نه نزول آنان از آسمان؛ نظیر آیه ﴿وما أرسلنا من قبلک إلاّرجالاً نوحی إلیهم﴾( سوره یوسف، آیه 109)؛ در حالی که درباره قرآن یا سایر کتابهای آسمانی، واژه «نزّلنا» یا «أنزلنا» صادق است؛ زیرا نزول آنها از آسمان واقعاً اتفاق افتاده است. خلاصه آنکه سِباق آیه از یک سو و سیاق آیات از سوی دیگر، راجع به قرآن است؛ نه پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم.سوم. قرآن درباره پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم می گوید: ﴿إنّک میّت وإنّهم میتون﴾( سوره زمر، آیه 30)؛ تو می میری و آنان [نیز] می میرند. وقتی قرار است پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نیز از دنیا برود، محافظت ابدی از شخص او که از آیه حفظ استفاده می شود، چه معنا خواهد داشت. از اینجا می توان پی برد که مراد آیه محافظت از نبوت و رسالت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم است که در حفظ قرآن تبلور یافته است.2. مقصود از حفظ، حفظ در لوح محفوظ یا نزد امام معصوم(علیه‌السلام) است؛ براساس این توهم، خصم می پذیرد که آیه حفظ درباره قرآن و محافظت ابدی آن از تحریف است، اما می گوید که ضرورت ندارد این حفظ درباره مصحف موجود میان مسلمانان باشد؛ بلکه ممکن است ناظر به حفظ آن در علم الهی و لوح محفوظ یا نزد امام معصوم(علیه‌السلام) باشد؛ بنابراین با حفظ کامل قرآن نزد امام زمان(علیه‌السلام) در این دوران نیز وعده الهی به محافظت کامل از قرآن تحقق یافته است.پس خدای سبحان قرآنی را که با امام زمان(علیه‌السلام) است، حفظ کرده است و امام هر عصری نیز آیات و احکام قرآن کریم را می داند و برای مردم تفسیر و تبیین می کند و آن را به مردم می رساند؛ بنابراین آیه دلالت ندارد قرآنِ دست مردم، محفوظ است؛ این قرآن احتمالاً تحریف شده است، اما آن قرآن اصلی که خدای سبحان نازل کرده است، پیش ولی او محفوظ است و هر امامی آن قرآن را حفظ می کند و به امام بعدی می سپارد و ائمه(علیهم‌السلام) یکی پس از دیگری وارثان و حافظان قرآن اند.این شبهه از سوی محدث نوری چنین مطرح شده است:خداوند قرآن را در جایگاه نزولش پاسبانی می کند؛ همان گونه که پیش از نزول در محلّ اعلا محفوظ بود و قرآن را جبرئیل بر قلب پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرود آورد؛ پس جایگاه فرود آنْ که در آن وعده حفظ داده شده است، قلب شریف پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم است؛ نه صحیفه ها و دفترها و نه قلب سایر مردم(فصل الخطاب، ص360)این توهم نیز از دو جهت باطل است:یکم. خداوند قرآن را برای هدایت مردم فرستاده است؛ نه برای نگهداری در لوح محفوظ یا نزد امام معصوم(علیه‌السلام)؛ چنان که در آیه دیگر بر این هدف تأکید شده است: ﴿کتاب أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلی النّور﴾(سوره ابراهیم، آیه 1.)؛ کتابی که بر تو فروفرستادیم تا مردم را از تاریکی ها به سوی نور خارج کنی. اگر قرار باشد قرآن کامل در لوح محفوظ یا نزد امام معصوم(علیه‌السلام) نگهداری شود و قرآن نزد مردم ناقص و تحریف شده باشد، قرآنِ دست مردم چه بهره ای برای آنان دارد؟! زیرا قبلاً اشاره شد که با احتمال تحریف، اعجاز و حجیّت قرآن مخدوش خواهد شد و با چنین نگرشی افزون بر آنکه نمی توان پذیرفت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مسئولیت ابلاغ کامل قرآن را به انجام رسانده است، قرآن موجودی فاقد هدایت گری خواهد شد.دوم. ائمه(علیهم‌السلام) خود تأکید کرده اند که برای ترجیح روایات به هنگام تعارض آنها یا در مرحله بازشناخت روایات صحیح از باطل، آنها را به قرآن عرضه کنید؛ اگر قرار باشد قرآن کامل در لوح محفوظ یا نزد امام معصوم(علیه‌السلام) باشد، چگونه می توان با کمک چنان قرآنی که در دسترس مردم نیست، به ترجیح روایات یا بازشناخت روایات صحیح از روایات نادرست دست یافت؟!گفتنی است: روایات عَرْض بر قرآن، دو دسته است؛ یک دسته درباره اصل حجیت حدیث است؛ هرچند معارض نداشته باشد و طایفه دیگر درباره ترجیح روایات متعارض. طبق هر دو دسته معیار اصل حجیت یا ترجیح یکی از دو متعارض، مباین نبودن حدیث مأثور با محتوای قرآن کریم است.3. آیه حفظ، تنها سلامت آیات و سوره های نازل شده پیش از خود را می رساند؛ مدعیان تحریف می گویند: دلالت آیه حفظ بر پیراستگی قرآن موجود از پدیده تحریف را می پذیریم، اما با توجه به اینکه این آیه در سوره «حجر» و از سوره های مکی آمده است، تنها عدم تحریف آیات و سوره های مکی نازل شده پیش از خود را اثبات می کند؛ نه مطلق قرآن را. این توهم نیز باطل است؛ زیرا لسان آیه ناظر به همه قرآن است و اختصاصی به آیات نازل شده قبل ندارد. این آیه از این جهت، نظیر آیه ﴿لایمسّه إلاّالمطهرون﴾( سوره واقعه، آیه79) است؛ زیرا این آیه چنین نمی گوید: آیاتی که تاکنون نازل شده است فراتر از دسترس ناپاکان است یا ناپاک نمی تواند به آن مسّ بکند، اما آیات بعدی ممکن است در دسترس ناپاکان قرار گیرد یا آنان می توانند آیات بعدی را مسّ کنند؛ بلکه این آیه بیان کننده حکم حقیقت قرآن است؛ حقیقت قرآن چنین است که از دسترس و مسّ ناپاکان به دور است؛ چه آیات قبلی و چه آیات بعدی.آیه حفظ نیز ناظر به حقیقت قرآن است؛ یعنی ما حقیقت قرآن را از هرگونه دخل و تصرف و کاستی و فزونی محافظت می کنیم؛ چه آیات و سوره هایی که پیش از سوره «حجر» نازل شده اند و چه آیات و سوره هایی که پس از آن فرود می آید. پاسخ یک سؤالسؤال: خداوند به استناد آیه حفظ، قرآن را از هرگونه دخل و تصرف و تحریف حفظ کرده و می کند؛ پس چرا از تحریف سایر کتابهای آسمانی همچون تورات و انجیل جلوگیری نکرد و چنین ضمانتی درباره آنها صادر ننمود؟پاسخ: نخست باید توجّه داشت که تورات و انجیل عصر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و کنونی نیز حاوی آیات و حکمتهای الهی است و همه محتوای آن باطل نیست؛ شاهدش: 1.آیاتی که برپایه آنها اگر اهل تورات و اهل انجیل به مفاد تورات و انجیل و... عمل کنند، از آسمان و زمین با برکات الهی روبه رو خواهند شد؛ ﴿ولو أنهم أقاموا التوراة والإنجیل وما أُنزل إلیهم من ربّهم لأکلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم﴾( سوره مائده، آیه 66.( آیاتی که بر پایه آنها اگر آنان به احکام خدا در این کتابها عمل نکنند، ظالم اند؛ ﴿ومن لم یحکم بما أنزل الله فأُولئک هم الظالمون﴾( سوره مائده، آیه 45)؛ چه این آیه درباره فرض حکم قصاص نفس و اعضاء است که به تصریح قرآن در تورات نگاشته شده است. در آیه قبل از آن نیز درباره کسانی که به حکم تورات تن نمی دهند، چنین آمده است: ﴿إنا أنزلنا التوراة فیها هدی ونور... ومن لم یحکم بما أنزل الله فأُولئک هم الکافرون﴾.3. آیاتی که تصریح می کند برخی از معارف قرآن، نظیر اوصاف پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در تورات و انجیل آمده است؛ مانند ﴿الّذین یتبعون الرّسول النّبی الاُمی الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة والإنجیل﴾( سوره اعراف، آیه 157) و نیز اوصاف مؤمنان در تورات و انجیل بیان شده است؛ مانند ﴿محمّد رسول الله و الّذین معه أشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تراهم رکّعاً سجّداً یبتغون فضلاً من الله و رضواناً سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التوراة و مثلهم فی الإنجیل﴾( سوره فتح، آیه 29) از سوی دیگر، برخی آیات قرآن به دست می دهد که بخشی از تحریف تورات و انجیل در عصر نزول قرآن و جهت پنهان ساختن یا تغییر اوصاف پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و خصوصیات رسالت ایشان انجام گرفته است؛ نظیر آیه ﴿الذین اتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم وإنّ فریقاً منهم لیکتمون الحق وهم یعلمون﴾( سوره بقره، آیه 146.)؛ کسانی که به ایشان کتاب داده ایم، همان گونه که پسران خود را می شناسند، او را [محمدصلی الله علیه و آله و سلم] می شناسند و مسلماً گروهی از آنان حقیقت را پنهان می سازند؛ درحالی که می دانند. مقصود از کتمان حقیقت، وجود این اوصاف در کتابهای آسمانی و در عین حال پوشاندن و انکار آنهاست؛ بنابراین پدیده تحریف عهدین (تورات و انجیل) را می بایست با توجه به این حقایق ارزیابی کرد.پس از این مقدمه می گوییم که راز ضمانت الهی در حفظ و صیانت قرآن از هرگونه تصرف و تحریف و عدم ضمانت نسبت به کتابهای آسمانی دیگر، خاتمیت قرآن است و اگر قرار بود هر یک از کتابهای آسمانی دیگر نظیر تورات و انجیل، آخرین کتاب آسمانی نازل شده باشد، ضرورتاً می بایست نسبت به آن کتاب نیز چنین تضمینی بیان می شد و آن کتاب از گزند هرگونه دخل و تصرف مصون می ماند؛ زیرا وجود کتاب آسمانی میان مردم به معنای حضور حجّت و بیان الهی بین مردم است و زمانی این حجت تمام است که به صورت کامل و بدون هیچ گونه کاستی و فزونی به دست آنان رسیده باشد؛ وگرنه از اعتبار خواهد افتاد و حجت نخواهد بود و فرض، این است که کتاب دیگری به عنوان حجّت و بیان الهی، از آسمان فرود نخواهد آمد.درست به همین جهت است که اگر این کتابها آخرین کتاب نباشند و قرار باشد که کتاب دیگری آید و حجت کامل و جدیدی عرضه شود، دیگر ضرورت ندارد که خداوند مصونیت کتاب پیشین را از هرگونه دخل و تصرف به عهده بگیرد؛ زیرا فرض، آن است که با راهیافت تحریف در آنها، با آمدن کتاب جدید، جریان تحریف و احکامِ دگرگون شده روشن شود و احکام و معارف الهی، آن گونه که از آسمان نازل شده است، به دست مردم برسد.بدین جهت است که نسبت به قرآن به عنوان خاتم کتابهای آسمانی، تضمین مصونیت ضروری است، اما چنین تضمینی نسبت به کتابهای آسمانی پیشین ضرورتی ندارد و تحقق تحریف در آنها ضرری به اتمام حجّت نخواهد داشت و ازهمین روست که قرآن خود را نسبت به کتابهای آسمانی پیشین، به دو صفت «مصدّق» و «مهیمن» ستوده است. مصدّق بودن یعنی مطالب درست این کتابها را با تصدیق آنها آشکار می سازد و در حقیقت به این مطالب اعتبار می بخشد. نیز مهیمن بودن نسبت به آنها، یعنی در هر جا که با آنها، مخالف است، دیدگاه قرآن مقدّم است و همین نشانِ آن است که مطلب مخالف در آن کتابها تحریف شده است؛ نظیر بخشهای قابل توجهی از داستان پیامبران و امتهای پیشینِ ارائه شده در کتابهای گذشته که قسمتهایی از آنها در قرآن تخطئه شده است.بنابراین، قرآن از دو جهت به کتابهای انبیای گذشته خدمت کرده است؛ نخست آنکه با تصدیق آنها به آنها اعتبار بخشیده و با اثبات معجزه بودن خود و تصدیق به آسمانی بودن آنها بر ادعای زمینی بودن این کتابها خط بطلان کشیده است. دیگر آنکه با جدا کردن مطالب درست از نادرست، بخشهای تحریف شده و نادرست آنها را مشخص کرده است؛ نظیر دستگاهی که بخشهای بیمار بدن را به شخص نشان دهد؛ در این صورت، او خواهد کوشید برای علاج این بخشها چاره ای بیندیشد.شایان ذکر اینکه فخر رازی گفته است:اصحاب ما گفته اند: آیه حفظ، دلالت قوی دارد بر اینکه تسمیه (بسم الله الرحمن الرحیم) آیه ای از اول هر سوره است؛ چون خداوند وعده حفظ قرآن را داده است و اگر تسمیه از قرآن نباشد، لازم می آید که قرآن مصون از تغییر نباشد و اگر گمان افزایش به وسیله صحابه رواباشد، مظنّه کاهش هم بجاست و با گمان کاهش و افزایش، قرآن از حجیّت بیرون می رود( تفسیر کبیر، ج 10، ص 169) لازم است عنایت شود که تسمیه حتماً آیه ای از قرآن است؛ چنان که استدلال مزبور در خصوص این زمینه نیز تام است، ولی هرگز نمی توان جزئیت آن را برای هر سوره به وسیله دلیل مزبور ثابت کرد؛ زیرا هیچ عنوان عام، خصوصیت خاص را ثابت نمی کند؛ چون تسمیه جزء قرآن باشد، اعم از آن است که جزء سوره باشد یا آیه ای مستقل میان دو سوره. آری، جزئیت آن برای هر سوره نزد ما امامیّه ثابت است، لیکن با دلیل دیگر که از اهل بیت عصمت(علیهم‌السلام) رسیده است. شاید همین ضعف استدلال سبب شده است که سید محمود آلوسی در تفسیر آیه حفظ چنین بگوید: «ولعمری انّ تسمیته مثل هذا بالخبال أولی من تسمیته بالإستدلال».... http://quran.porsemani.ir/ .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image