تاريخ بزرگان / بزرگان / اهل بیت و یاران /

تخمین زمان مطالعه: 3 دقیقه

زندگی‌‌نامه عابس بن أبی ‌شبیب شاکری که روز عاشورا در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسید، را بیان نمایید.


یکی از افراد برجسته در میان شهدای کربلا که در سپاه امام حسین(ع) حضور داشت و به شهادت رسید، عابس بن أبی‌ شبیب شاکری بود.[1] با توجه به عشیره و محل زندگی او،‌ لقب‌های دیگری؛ مانند دالانی،‏[2] وادعی[3]، هَمدانی[4] نیز برای او ذکر شده است.هم‌چنین در برخی منابع، نام وی را عابس بن شبث اعلام کرده‌اند که شاید اشتباه در نسخه‌برداری باشد.[5]گزارش شده است که عابس به همراه یزید بن حضیر مشرفی، حنظلة بن أسعد شبامی، عبدالرحمن بن عبدالله ارحبی و عمار بن ابی ‌سلامه دالانی‏ جزو گروهی بودند که «فتیان الصباح»(جوان‌مردان صبح) نام داشتند.[6]برخی منابع متأخر و معاصر، عابس را انسانى دلیر، سخنور، پارسا و شب‌‏زنده‌‏دار دانسته‌‌[7] و نیز ایشان را از شیعیان خاص امام علی(ع) به شمار آورده‌اند[8] که گزارش اخیر باید مورد بررسی بیشتری قرار گیرد.نقش عابس در کوفههنگام ورود مسلم بن عقیل به کوفه، شیعیان در خانه‌ی مختار بن ابی عبید گرد او جمع شده و مسلم نامه‌ی امام حسین(ع) را برایشان خواند و حاضران به گریه افتادند. عابس بن ابی‌ شبیب برخاست و پس از حمد خدا گفت: من از طرف مردم حرف نمی‌‏زنم و از آنچه در دل دارند آگاه نبوده و از بابت آنان قولی نداده و شما را فریب نمی‌دهم، ولى به خدا قسم آنچه خود در دل دارم را با شما در میان می‌گذارم. به خدا اگر دعوت کنید حتما پاسخ می‌‏دهم و همراه شما با دشمنانتان می‌‏جنگم و تا جان در بدن دارم، تنها برای رضاى پروردگار، شمشیر می‌زنم.[9]وقتی مردم با مسلم بیعت کردند و مسلم از خانه‌ی مختار به منزل هانى بن عروه رفت، نامه‏‌اى به امام حسین(ع) نوشت و از ایشان خواست تا به سمت کوفه حرکت کند و نامه را به کمک عابس به امام(ع) رساند.[10]نقش عابس در کربلاروز عاشورا عابس خدمت امام(ع) رسید و گفت: مطمئن باشید در روى زمین کسى نزد من عزیزتر و محبوب‌‏تر از شما وجود ندارد و اگر می‌توانستم با چیزى گران‌‌بها‌تر از جانم، مانع ستم به شما و یا کشته‌شدنتان شوم، دریغ نمی‌کردم. گواهی می‌‏دهم که من بر راه راست ترسیم شده توسط شما و پدرتان استوار هستم. عابس بعد از بیان این سخنان، شمشیر به دست گرفته و به سوى دشمن رفت و درحالی‌که اثر ضربتى هم به پیشانى داشت؛ مبارز طلبید.[11]ربیع بن تمیم همدانى از سپاه دشمن نقل می‌کند: هنگامی که عابس به میدان نبرد پا گذاشت، با شناختی که از شجاعتش داشتم، فریاد زدم که او شیر شیران، پسر ابی ‌شبیب است! کسى از شماها به جنگ تن به تن او نرود! در همین‌ حال، عابس فریاد می‌‏زد: آیا مردى وجود ندارد؟ آیا مردى وجود ندارد؟ و کسى جرأت نمی‌کرد به سوی او برود. عمر بن سعد با دیدن این وضعیت فریاد زد: واى بر شما! سنگ‌بارانش کنید.[12]با شروع پرتاب سنگ از هر طرف، عابس سپر و زره خود را به پشتش انداخت و به دشمن حمله‌‏ور شد و آنها فرار کردند. اما سرانجام او را محاصره کرده و به شهادت رسانده و سرش را بریدند. سپس هر کدامشان مدعی بودند که من او را کشتم! تا این‌که عمر بن سعد گفت: او را یک نفر نکشته است و همه‌ی شما در کشتن او نقش داشتید![13]اینکه گاهی عنوان می‌شود که عابس به صورت برهنه می‌جنگیده شاید ناظر به درآوردن زره از تنش باشد، وگرنه در منبع معتبری ندیدیم که او لباسش را نیز درآورده باشد.در زیارت ناحیه از پدر ایشان با نام ابی شبیب و در زیارتی دیگر با نام شبیب یاد شده است که شاید ناشی از اشتباه در نسخه‌برداری‌ها باشد:«السَّلَامُ عَلَى عَابِسِ‏ بْنِ‏ شَبِیبٍ الشَّاکرِی‏»؛[14]«السَّلَامُ عَلَى عَابِسِ‏ بْنِ‏ أَبِی شَبِیبٍ الشَّاکرِی‏».[15]در برخی منابع نقل شده که عابس ارتباط بسیار صمیمانه‌ای با شهید دیگر کربلا به نام «شوذب» - که هم‌پیمان پدرش بود - داشت. [16] .

اسلام کوئست

مرجع:

ایجاد شده در 1400/12/23



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image