اعجاز علمى قرآن کریم  /

تخمین زمان مطالعه: 215 دقیقه

اعجاز علمى قرآن کریم


                           اعجاز علمى قرآن کریم           اعجاز علمى قرآن کریم ـ مقالاتى از: دکتر زغلول نجار ـ دکتر نظمى خلیل ابوعطا - دکتر منصور العبادى و هارون یحیى ترجمه: على عباسى و آیت اله خزائى کارشناس زمین شناسی : عزت الله محمدپور کارشناس زیست شناسی : محسن رسولی صفحه  آرایى: امیرحسین علیزاده شابک: 3 ـ 115 ـ 531 ـ 964 ـ 978 نوبت چاپ: اول ـ زمستان 88 ناشر:  دفتر نشر معارف تیراژ: 3000 نسخه همه حقوق محفوظ است مراکز پخش 1. مدیریت پخش نشر معارف: قم: خیابان شهدا، کوچه 32، پلاک 3، تلفن و نمابر: 7744616 2. فروشگاه شماره 1: قم، خیابان شهدا، روبروى دفتر مقام معظم رهبرى، تلفن: 7735451 3. فروشگاه شماره 2: تهران، خیابان انقلاب، چهارراه کالج، پلاک 791، تلفن: 88911212 نمابر: 88809386 نشانى اینترنت:WWW.nashremaaref.ir پست الکترونیک: info@nashremaaref.ir       فهرست مندرجات فهرست··· 5 مقدمه مترجمین:··· 9 درباره دکتر زغلول نجار··· 14 جوایز علمى:··· 16 تالیفات علمى و فرهنگى:··· 16 1. آسمان بازگرداننده··· 18 نظر مفسران درباره ویژگى بازگردانندگى آسمان··· 19 آسمان در قرآن کریم··· 20 کیهان شناسى و رَجعُ السَّماء··· 21 لایه هاى اتمسفر گازى زمین··· 22 برخى ویژگى هاى بازگردانندگى آسمان··· 26 2. روز، روشن کننده خورشید··· 34 اشعه خورشید··· 38 3. زمین، جایگاه امن و آرامش··· 45 آیا کسى زمین را جایگاه امن قرار داده است؟··· 47  4. خانه عنکبوت، خانه اى سست··· 58 مفاهیم علمى موجود در آیه:··· 60 برخى اشارات پنهان قرآنى··· 64 5. آفرینش آسمان ها و زمین در شش روز··· 66 حرکات زمین··· 67 پوشیده شدن روز توسط شب··· 73 پوشش شتابان روز به وسیله شب··· 78 6. بادهاى بارورکننده··· 83 درباره دکتر نظمى خلیل ابو عطا··· 88 مشاغل و مناصب:··· 88 تالیفات علمى:··· 89 کتابهاى اسلامى و تربیتى مولف (تالیف فردى)··· 90 1. هورمون گل دهى و گردش شب وروز··· 92 1. اهمیت روز براى ادامه حیات در زمین··· 93 2. اهمیت شب براى ادامه حیات در زمین··· 93 3. اهمیت گردش شب و روز براى ادامه حیات··· 94 2. شما مى رویانید یا خدا؟··· 97 1. ایجاد شکاف در زمین و آماده کردن آن براى رویش گیاه··· 98 2. دانه ها و رویاندن آنها··· 99 3. خروج گیاه از دل خاک··· 100 4. گل ها و میوه ها··· 102 3. بیرون آوردن زنده از مرده··· 105 4. نگاهى نو به جنبش و ورم کردن خاک··· 111 1. تصویر زمین پیش از بارش باران··· 113 2. وضعیت زمین پس از بارش باران:··· 114 الف. فعالیت هاى فیزیکى و شیمیایى:··· 114 ب: فعالیت حیاتى در خاک:··· 114 3. وضعیت زمین پس از گذشت مدتى طولانى از بارش باران:··· 114 4. خلاصه آنچه رخ داده است:··· 115 الف: زمین در اثر نبود آب، خشک و بى روح و مرده است و موجودات··· 115 ب: در اثر بارش باران، زمین به حرکت درآمده، یونیزه شده و جذب آب··· 115 ج: پس از مدتى فعالیت حیاتى و رشد افزایش یافته؛ زمین سرشار از··· 115 5. خداوند شکافنده دانه و هسته است.··· 117 فالق الحب: شکافنده یا آفریننده آن؛ بدین معنا که خداوند دانه را در خاک··· 118 یخرج الحى من المیت: یعنى گیاه را از هسته بیرون مى آورد و یا اینکه گیاه··· 118 ذلکم الله: یعنى انجام دهنده این کار خداوند یکتاست.··· 118 فأنى تؤفکون: یعنى چگونه از عبادت خدا منصرف شده به عبادت غیر او··· 118 معجزه شکافتن دانه و هسته··· 119 الف: تغییرات فیزیکى··· 120 ب: تغییرات شیمیایى··· 120 ج: تغییرات زیستى··· 121 درباره دکتر منصور العبادى··· 127 مدارک علمى:··· 127 تجارب علمى:··· 127 تحقیقات و تالیفات منتشر شده:··· 128 1. آب، مایه حیات موجودات زنده··· 129 منابع:··· 159 2. آفرینش زمین در دو روز··· 161 منابع:··· 186 درباره هارون یحیى··· 188 برخى تالیفات هارون یحیى:··· 188 1. معجزه خلقت انسان··· 189 تشکیل جسم جنین:··· 190 شکل گیرى دستگاه عصبى:··· 194 منابع و مراجع:··· 198 2. سقف محفوظ··· 199 منابع و ماخذ مورد استفاده در ترجمه کتاب··· 202 منابع و مآخذ جهت مطالعه بیشتر··· 203       مقدمه مترجمین خداى بزرگ را شاکریم که آخرین پیک راهبر خویش را براى هدایت بشر به سوى قومى فرستاد که شمار افراد باسواد آن از چند ده نفر فراتر نمى رفت. این بار معجزه آخرین پیامبر، عصا و شفاى گذرا و مقطعى نبود. این بار بشریت نیازمند معجزه جاوید بود که تا نفخ صور، پاسخگوى جان هاى تشنه ایمان باشد و با گذشت زمان نه تنها گرد کهنگى و ملال بر آن ننشیند که با پیشرفت هاى علمى بشر، ابعاد تازه اى از اعجاز آن آشکار گردد. این معجزه جاوید، کتاب قرآن است که نخست، عرب جاهلى را از تنگناى نادانى و تعصبات کور نجات داد و به فراخناى دانش و سرورى در عرصه گیتى رهنمون شد و اینک در عصر علم و تکنولوژى با حفظ همه مظاهر پیشین اعجاز، از فصاحت و بلاغت و زیبایى لفظ و معنا گرفته تا پیشگویى هاى تاریخى و غیبى، نمودهاى تازه اى از اعجاز خویش را بر همگان عیان نموده است. بى شک قرآن کریم کتاب هدایت انسان به سوى معبود راستین است و از زمره کتب علمى به شمار نمى آید؛ اما مخاطبان آن را همه طبقات جامعه بشرى و از جمله دانشمندان تشکیل مى دهند. بدیهى است که دانشمندان عصر ما از زاویه علم خویش به قرآن مى نگرند و بیش ار هر چیز، اعجاز علمى قرآن مى تواند دل هاى آنها را به نور ایمان روشن گرداند. خداوند بزرگ با علم بیکران خود، نیاز این دسته از مخاطبان کلام وحى را بى پاسخ نگذاشته و بخش کوچک اما پرمحتوایى از آیات قرآن را به ذکر حقایق علمى اختصاص داده است. حقایق علمى موجود در قرآن کریم تا پیش از اکتشافات نوین دانشمندان علوم طبیعى در یکى دو قرن اخیر، ناشناخته باقى مانده بود اما با پیشرفت ها و دستاوردهاى جدید علمى و مطابقت آیات علمى قرآن با آن، نمود تازه اى از اعجاز کلام حق به نام اعجاز علمى رخ نمود. دانشمندان علوم طبیعى در کشورهاى مسلمان طلایه داران این حرکت مقدس هستند تا جایى که در مورد اعجاز علمى قرآن، کتاب ها و مقالات بسیار نگاشته اند و در دانشگاه هاى معتبر جهان اسلام ـ مانند دانشگاه الأزهر مصر و دانشگاه بیروت ـ رشته تازه اى را به نام اعجاز علمى قرآن کریم راه اندازى کرده اند. در این میان برخى پایگاه هاى اینترنتى نیز بر نشر این موضوع همت گماشته اند. یکى از مهمترین این پایگاه ها، سایت «اعجاز علمى قرآن و سنت» به نشانى  www.55a.netاست که مقالات متعددى پیرامون جنبه هاى مختلف اعجاز علمى قرآن کریم در آن یافت مى شود. نویسندگان این مقالات، اغلب از مشاهیر علمى جهان اسلام و داراى مدارج بالاى علمى در علوم طبیعى هستند. پس از مطالعه مقالات مذکور، تعدادى از وزین ترین آنها را انتخاب نموده و با هدف بهره مندى خوانندگان فارسى زبان و نیز پژوهشگران عرصه اعجاز علمى قرآن کریم، تصمیم به ترجمه آنها گرفتیم. مشکل اساسى ما در ترجمه این دسته از مقالات، عدم آشنایى با اصطلاحات و واژگان علمى وارده در آنها بود . این مشکل را با کمک گرفتن از برخى فرهنگ هاى تخصصى عربى به انگلیسى و بالعکس و نیز کمک دو تن از کارشناسان زیست شناسى و زمین شناسى: آقایان محسن رسولى و عزت اللّه محمدپور، مرتفع نمودیم و پس از چندین ماه کار خستگى ناپذیر، موفق شدیم مقالات مذکور را به فارسى ترجمه نماییم. براى آشنایى هر چه بیشتر خوانندگان و پژوهشگران محترم، در آغاز مقالات، شرح حال و آثار نویسندگان مقالات را از اینترنت استخراج نموده و پس از ترجمه در کتاب ذکر نمودیم. در پایان امیدواریم این کتاب، مورد رضایت حق تعالى قرار گرفته و براى حقیقت جویان و مؤمنان مفید فایده باشد. از خوانندگان محترم تقاضا مندیم تا ما را از انتقادات و پیشنهادات خود محروم نسازند و اگر کوتاهى و اشتباهى در ترجمه مقالات مشاهده نمودند، اینجانبان را مطلع نموده تا در چاپ هاى بعدى مورد استفاده قرار گیرد. على عباسى: abbasi11062@yahoo.com آیت اله خزائى: parsa1030@yahoo.com       بخش اول: مقالاتى از دکتر زغلول نجار   درباره دکتر زغلول نجار 1. آسمان بازگرداننده 2. روز، روشن کننده خورشید 3. زمین، جایگاه امن و آرامش 4. خانه عنکبوت، خانه اى سست 5. آفرینش آسمان ها و زمین در شش روز 6. بادهاى بارورکننده     درباره دکتر زغلول نجار نام کامل وى زغلول راغب محمد نجار است. ایشان در سال 1933م در مصر به دنیا آمد و در سال 1955 م از دانشگاه قاهره در رشته علوم لیسانس گرفت و در سال 1963 م از دانشگاه ولز انگلستان موفق به دریافت مدرک دکتراى زمین شناسى گردید و سرانجام در سال 1972م به درجه استادى ارتقا یافت. وى تاکنون در مشاغل و فعالیت هاى علمى بسیار مشارکت داشته است که از مهمترین آنها مى توان به موارد زیر اشاره کرد: 1. اشتغال به کار در شرکت نفتى «صحارى»، مرکز ملى پژوهش قاهره، معادن فسفات «وادی النیل»، معادن طلاى «برامیه»، معادن زغال سنگ شبه جزیره سینا، دانشگاه عین الشمس «قاهره»، دانشگاه ملک سعود عربستان، دانشگاه ولز انگلستان، دانشگاه الکویت کویت، دانشگاه نفت وفلزات ملک فهد عربستان و تدریس در دانشگاه کالیفرنیا در سالهاى 1977 و 1978 م به عنوان استاد مدعو. 2. همکارى با دانشگاه اسلامى علوم و عضویت در شوراى ادارى آن. 3. عضو هیات داوران جایزه بین المللى علوم در ژاپن. 4. عضویت در کمیته مشورتى موسسه اعجاز علمى قرآن و سنت نبوى و مجله این مؤسسه با عنوان الاعجاز. 5. رئیس هیات اعجاز قرآن کریم و سنت نبوى وابسته به شوراى عالى امور اسلامى در قاهره. 6. سخنرانى در کشورهاى مختلف درباره اسلام و مسائل مربوط به مسلمانان به ویژه مسئله اعجاز علمى قرآن کریم و سنت نبوى از کانادا گرفته تا استرالیا، آفریقاى جنوبى، آمریکا و مرکز آسیا. 7. مشارکت در راه اندازى گروه زمین شناسى در دانشگاه هاى ریاض، الکویت و نفت و فلزات ظهران در عربستان. وى پس از سال ها تدریس به عنوان مدیر گروه زمین شناسى دانشگاه الکویت «1972م» و دانشگاه قطر «1978م» انتخاب شد. 8. وى تا کنون بر انجام بیش از 45 رساله دکترى و کارشناسى ارشد زمین شناسى در مصر، شبه جزیره عربستان و خلیج فارس نظارت داشته است. 9. عضویت در هیأت تحریریه چندین مجله مانند: Journal Of Foramimiferal Research چاپ نیویورک و مجله Journal Of African Earth Sciences چاپ پاریس 10. مشاوره علمى در مجلات: Islamic Sciences چاپ هند، مجله مسلمان معاصر چاپ واشنگتن و الریان چاپ قطر. 11. مشاور علمى مؤسسه پژوهشى روبرستون در انگلستان، مشاورین نفت عرب در کویت، شرکت «الزیت العربى» در خفجى و بانک اسلامى دبى در امارات متحده عربى 12. عضویت در شوراى ادارى موسسه جهانى پژوهش هاى اسلامى در قاهره 13. مدیریت مرکز آموزش عالى فلید در انگلستان جوایز علمى: 1. جایزه زمین شناسى دانشگاه قاهره «1955م» 2. جایزه پژوهش هاى پس از دکتراى روبرتسون «دانشگاه ولز انگلستان در سال 1963 م تا 1967 م» 3. جایزه بهترین پژوهش ارائه شده به کنفرانس نفت عربى در سال هاى 1970 م تا 1972 م 4. جایزه بهترین پژوهش ارائه شده به کنفرانس ریز فسیل هاى زیر سطحى ژنو «1967م» و روم «1970م» 5. دریافت جایزه قدردانى از مؤسسه دانشمندان فسیل شناسى مصر تالیفات علمى و فرهنگى: 1. تالیف بیش از یکصد و پنجاه پژوهش و مقاله و بیست و پنج کتاب به زبان هاى عربى، انگلیسى و فرانسه. 2. چاپ بیش از پنجاه مقاله در روزنامه الاهرام مصر درباره اعجاز علمى قرآن کریم با عنوان «از اسرار قرآن». 3. چاپ مقالات متنوع در مجلات: الدعوة، الاعجاز، قافلة الزیت، المجتمع، الرسالة و غیره. 4. تهیه و تدوین نوارهاى سمعى ـ بصرى و لوح هاى فشرده در زمینه هاى گوناگون به ویژه درباره اسلام و علم.     1. آسمان بازگرداننده «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ»: سوگند به آسمان بازگرداننده آیه کریمه «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ»[1] سوگند به آسمان بازگرداننده که در میانه سوره طارق آمده است از آیات قسم به شمار مى آید. سوگند در قرآن تنها بیانگر اهمیت موضوع است و گرنه خداوند نیازى به سوگند خوردن براى بندگان ندارد. مفسران گفته اند که منظور از بازگردانندگى آسمان، باران است و به این سبب آسمان، بازگرداننده خوانده شده که بخار آب از زمین به آسمان رفته، متراکم شده و در روندى مستمر به صورت باران به زمین باز مى گردد. اینان در اینجا «رجع» را باران ترجمه کرده اند . ما نیز ضمن پذیرش این نتیجه گیرى مى پرسیم: اگر مقصود از عبارت رجع السماء باران است پس چرا قرآن کریم به جاى «مطر» لفظ «رجع» را مورد استفاده قرار داده است ؟ چرا به جاى تعبیر «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ» از تعبیر «وَ السَّماءِ ذاتِ المَطَر» استفاده نشده است؟ آنچنان که پیداست ـ و خدا داننده حقیقى است ـ واژه رجع، معانى دیگرى نیز به جز نزول باران ـ با وجود اهمیت آن در تداوم حیات بر روى زمین ـ دارد و همین امر سبب شده تا خداوند بدان سوگند یاد کند. حال مى پرسیم معناى «رجع» در این آیه کریمه چیست؟ به نظر مى آید که یکى از معانى «رجع» در این آیه باز گرداندن باشد؛ بدین معنى که از ویژگى هاى بارز آسمان، باز گردانندگى آن است یعنى آسمان، بسیارى از چیزهایى را که از زمین به سوى آن مى رود دوباره به زمین باز مى گرداند؛ همچنان که بسیارى از چیزهایى را که از قسمت هاى بالاتر به سمت آن فرود مى آید به مکان اصلى آن باز مى گرداند. بنابراین باز گرداندن یکى از صفات بارزى است که خداوند در آسمان قرار داده است به گونه اى که اگر این ویژگى نبود هیچگونه حیاتى در زمین شکل نمى گرفت؛ به همین علت قرآن به این صفت سوگند یاد کرده تا ما را متوجه عظمت آن و حکمت آفریدگار نماید. نظر مفسران درباره ویژگى بازگردانندگى آسمان : ابن کثیر «رجع السماء» را باران قلمداد نموده است و ابن عباس هم بر این رأى است ؛ او همچنین مى گوید: منظور از «رجع» ابرهاى داراى باران است، همچنین ابن کثیر به نظر قتاده اشاره مى کند. قتاده معتقد است که آسمان همه ساله روزى بندگان را بدان ها باز مى گرداند و در صورت عدم وجود این نعمت، مردم و چهارپایانشان نابود مى شوند. صابونى نیز بر همین باور است. مخلوف مى گوید: «و السماء» به معناى سایبان و «ذات الرجع» به معناى باران مى باشد و بدین علت رجع نامیده شده که ابرها حامل آب ناشى از بخار دریاها و رودها هستند و آنگاه آن را به صورت باران به زمین باز مى گردانند. آسمان در قرآن کریم : واژه «السماء» سیصد و ده بار در قرآن ذکر شده است: صد وبیست بار به صورت مفرد «السماء» و صد و نود بار به صورت جمع «السماوات». در بیشتر مواقع به کار بردن واژه جمع السماوات براى اشاره به کل هستى آمده است. در سى و هشت مورد از موارد مفرد آمدن آسمان «السماء»، اتمسفر گازى زمین به همراه ابرها، بادها و سایر قسمت هاى آن فهمیده مى شود و از هشتاد و دو مورد باقیمانده غالبا آسمان دنیا و گاه هستى فهمیده مى شود. قرآن در بیست مورد به آسمان ها و زمین و مابین آنها اشاره کرده است ؛ بیشتر مفسران بر این عقیده اند که منظور از مابین آسمان ها و زمین به طور عام اتمسفر گازى زمین و به طور خاص قسمت پایینى آن یعنى تروپوسفر است. این نتیجه گیرى به خاطر سخن پروردگار است که مى فرماید: «وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[2]؛ ابرها در تروپوسفر ـ که ضخامت آن در خط استوا و از روى سطح دریا از 16 کیلومتر تجاوز نمى کند ـ به حرکت در مى آیند؛ 75% مواد اتمسفر گازى زمین در این قسمت یافت مى شود. قرآن کریم در چند آیه به بارش باران از آسمان اشاره مى کند و واضح است که منظور از آسمان در این گونه موارد قسمت داراى ابر یعنى تروپوسفر است. کیهان شناسى و رَجعُ السَّماء : منظور از «و السماء ذات الرجع» در سوره طارق مى تواند یکى از قسمت هاى اتمسفر گازى زمین باشد. مطالعه این اتمسفر گازى ثابت کرده است بسیارى از مواد که به صورت ماده یا انرژى از زمین به سمت اتمسفر بالا مى روند مانند: گرد و غبارهاى بسیار ریز، بخار آب، گازهاى مونو اکسید کربن، دى اکسید کربن، اکسیدهاى نیتروژن، نوشادر، متان، امواج حرارتى مانند اشعه مادون قرمز، امواج رادیویى، امواج صوتى، پرتوهاى مغناطیسى و... دوباره به زمین باز مى گردند؛ همچنین بسیارى از مواد و انرژى هاى مختلف که از بالا بر اتمسفر گازى زمین فرود مى آیند به واسطه تعدادى از لایه هاى حمایتى که براى محافظت از ما و سایر جانداران روى زمین آفریده شده اند به بالا باز گردانیده مى شوند. ممکن است منظور از آسمان بازگرداننده در این سوره مبارکه همه آسمان دنیا با ستارگان و سیارات زینت بخش آن باشد. دانش  کیهان شناسى ثابت کرده است که خداوند، اجرام آسمانى را از دود کیهانى «دود آسمان» آفریده است؛ این دود، ناشى از انفجار عظیمى است که قرآن کریم آن را شکافتن یا جدا کردن پیوستگى ها نامیده است. چرخه حیات همه اجرام آسمان دنیا از طریق انفجار یا پراکنده شدن، به دود منتهى مى شود. سپس اجرام جدید از این دود آسمانى تشکیل شده تا این چرخه بارها و بارها با تبادل ماده و انرژى میان اجرام آسمانى و دود آنها تکرار گردد. دود آسمانى به ماده موجود میان ستارگان در یک کهکشان، کهکشان ها و گروه هاى مختلف آنها در پهنه آسمان دنیا و شاید در همه کیهان اطلاق مى شود. این، تصویرى حیرت آور از «رجع» یعنى قدرت با زگرداندن است که در دهه هاى پایانى قرن بیستم پس از کشف چرخه حیات ستارگان معلوم گردید. حال منظوراز «رجع آسمان» چه یکى از دو حالت مذکور و چه هر دوى آنها باشد نشان دهنده پیشى گرفتن حیرت آور قرآن در ذکر یک حقیقت کیهانى است که تنها چند دهه از کشف آن توسط دانشمندان مى گذرد. این امر نشان دهنده الهى بودن منبع قرآن و صدق کلام پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله)  است. لایه هاى اتمسفر گازى زمین : یک اتمسفر گازى به ضخامت تقریبى چند هزار کیلومتر، اطراف زمین را احاطه کرده است. فشار در اتمسفر همراه با ارتفاع، کاهش مى یابد به گونه اى که تقریبا از یک کیلوگرم بر سانتى متر مکعب در سطح دریا شروع و تقریبا در ارتفاع 60 کیلومترى از سطح دریا به نزدیک صفر مى رسد. اتمسفر گازى بر اساس درجه حرارت از پایین به بالا به چند لایه تقسیم مى شود. 1. تروپوسفر (لایه هواى پیرامون ما) این لایه از سطح دریا تا ارتفاع 16 کیلومترى از روى خط استوا امتداد مى یابد. ضخامت آن در روى قطبین تا حدود ده کیلومتر و در روى خط استوا به 7 تا 8 کیلومتر کاهش مى یابد. هنگام حرکت هوا از خط استوا به سمت قطبین، هوا بر روى این منحنى میانه فرود آمده، سرعت آن افزایش مى یابد. چرخش زمین به دور محور خود از غرب به شرق جریانات هوا را وادار مى کند تا با سرعت فوق العاده به سمت شرق حرکت کنند؛ این بادها را جریان بادهاى دائمى «آلیزه»[3] مى نامند. درجه حرارت تروپوسفر همراه با ارتفاع کاهش مى یابد به طورى که دما در بالاترین قسمت این لایه 60 درجه سانتى گراد زیر صفر است؛ این امر به خاطر دور شدن از سطح زمین رخ مى دهد. سطح زمین 47% اشعه خورشید را جذب کرده و درجه حرارت آن افزایش مى یابد، آنگاه سطح زمین دوباره حرارت موجود را به شکل اشعه مادون قرمز به اتمسفر گازى زمین و بخصوص بخار آب و مولکول هاى دى اکسید کربن باز مى گرداند؛ از این رو درجه حرارت تروپوسفر همراه با افزایش ارتفاع، به دلیل دور شدن از منبع گرما ـ یعنى سطح زمین ـ کاهش مى یابد. بدین معنا که زمین مانند یک واسطه عمل مى کند. هنگامى که هواى سرد روى هواى گرم جمع مى شود جریانات هوا استقرار خود را از دست داده و هواى سرد پایین مى آید؛ در این حالت هواى گرم بالا رفته و جریانات هوا در این لایه شکل مى گیرد «چرخش هوا». اگر کاهش مستمر دما در این لایه نبود زمین به تدریج آب خود را از دست مى داد و زندگى بر روى آن غیر ممکن مى شد. 2. استراتوسفر این لایه از روى تروپوسفر آغاز و تا ارتفاع حدود 50 کیلومترى سطح دریا امتداد مى یابد. دما در این لایه افزایش مى یابد به طورى که از 60 درجه سانتى گراد زیر صفر به صفر درجه سانتى گراد در بالاترین قسمت آن مى رسد. علت افزایش دما آن است که مولکول هاى ازُن متمرکز در قاعده این لایه «در ارتفاع 18 تا 30 کیلومترى» اشعه ماوراى بنفش خورشید را جذب و تبدیل نموده، لایه اى به نام ازُن را تشکیل مى دهند. 3. مزوسفر (لایه میانى) این لایه از روى استراتوسفر آغاز و تا ارتفاع 80 الى 90 کیلومترى سطح دریا ادامه مى یابد. دماى این لایه تا 120 درجه زیر صفر کاهش مى یابد. «به علت عدم انجام فرایندهاى حرارت زایى» 4. ترموسفر (گرم لایه) این لایه از روى مزوسفر آغاز و تا قسمتهاى فوقانى امتداد مى یابد. دماى این لایه مدام افزایش مى یابد و در ارتفاع یک صد و بیست کیلومترى از سطح دریا به 500 درجه سانتى گراد بالاى صفر مى رسد. در این ارتفاع، دما تا ارتفاع بیش از 1000 کیلومتر از سطح دریا ثابت مى ماند؛ اما در دوره هاى فعالیت لکه هاى خورشیدى دماى آن به 1500 درجه مى رسد. در قسمتى از این لایه «از ارتفاع 100 کیلومترى تا 400 کیلومترى از سطح دریا» مولکول هاى گاز در اثر اشعه ماوراى بنفش و اشعه ایکس خورشید، یونیزه «داراى بار الکتریکى» مى شوند؛ به همین دلیل این قسمت را لایه یونوسفر[4] مى نامند. در بالاى لایه یونوسفر قسمتى به نام اگزوسفریا لایه بیرونى[5] قرار دارد؛ در این لایه فشار آنقدر کاسته مى شود که با دود آسمان «فضاى خارجى» در هم آمیخته مى شود. 5. ماگنتوسفر[6] این لایه شامل دو جفت کمربند هلالى شکل بوده و پیرامون خط استوا ضخامت آنها افزایش و در قطب ها به شدت کاهش مى یابد. این کمربندها حاوى تعداد بسیار زیادى پروتون و الکترون هستند که توسط میدان مغناطیسى زمین شکار شده اند. جفت داخلى این کمربندها پیرامون ارتفاع 3200 کیلومترى از دریا متمرکزند و جفت خارجى این کمربندها پیرامون ارتفاع 25000 کیلومترى از سطح دریا قرار دارند. برخى ویژگى هاى بازگردانندگى آسمان : اگر منظور از آسمان در آیه مورد بحث اتمسفر گازى زمین مى باشد مى توان انواع بازگرداندن آسمان را در این قسمت چنین برشمرد: 1. بازگردان لرزشى هوا(صداها) و پژواک آن: پایین ترین لایه اتمسفر گازى زمین «لایه تروپوسفر» 75% مجموع اتمسفر زمین را به خود اختصاص داده است؛ این لایه اساسا از گاز نیتروژن 78% و اکسیژن 95/21% به مقدار اندکى بخار آب، دى اکسید کربن، ازُن، گرد و غبار و مقادیر بسیار اندکى از هیدروژن، آرگون، هلیم و برخى ترکیبات گوگرد تشکیل شده است. همه ترکیبات شیمیایى و ویژگى هاى فیزیکى این لایه براى وجود حیات در زمین، اساسى و براى لرزش هاى ایجاد کننده صوت و پژواک آن مهم به شمار مى روند. لرزش تارهاى صوتى ما فشارهایى را در هوا ایجاد مى کند که به صورت امواج متحرک در فضاى پیرامون در تمام قسمت ها پخش مى شوند؛ پرده صماخ «پرده گوش» سایر افراد این لرزش ها را دریافت و به وضوح مى شنوند. اگر ترکیب شیمیایى و صفات فیزیکى این لایه نبود هیچ کس چیزى نمى شنید و زندگى غیر ممکن مى شد. صدا در خلأ منتقل نمى شود؛ زیرا در خلأ مولکول هاى هوا که بتوانند امواج صوتى را منتقل کنند وجود ندارد. امواج صوتى در هوا با سرعت 1200 کیلومتر در ساعت در سطح دریا به حرکت در مى آیند. در صورت افزایش تراکم محیط حرکت صوت، سرعت آن نیز افزایش مى یابد ودر صورت کم شدن چگالى، سرعت صوت کم مى شود. سرعت صوت در آب تقریبا 4 برابر سرعت آن در هواست. در لایه هاى بالایى اتمسفر گازى زمین سرعت صوت آنچنان کم مى شود که به زحمت مى توان آن را شنید و به همین علت، فضانوردان از طریق امواج رادیویى با هم صحبت مى کنند؛ زیرا این امواج مى توانند در خلأ حرکت کنند. هنگام برخورد امواج صوتى با اجسام داراى چگالى بیشتر نسبت به هوا، این امواج به صورت پژواک صدا باز مى گردد. بازگردان لرزشى هوا به شکل صوت و پژواک، نخستین شکل «رجع السماء» است و در صورت عدم وجود این ویژگى قادر به شنیدن نبودیم و زندگى بر روى زمین شکل نمى گرفت. 2. بازگرداندن آب: آب کمى بیش از 71% کل مساحت کره زمین را پوشانده است. مقدار آب موجود در زمین 36/1 میلیارد کیلومتر مکعب است که 2/97% آن در اقیانوس ها و دریاها، 15/2% آن به شکل یخ در قطب ها وقله کوه ها و 65/0% آن در مجارى مختلف آب مانند رودها، نهرها، دریاچه هاى آب شیرین و مخازن زیرزمینى یافت مى شود. همه این آب در اصل از دل زمین و از طریق فعالیت آشفشان ها بیرون آمده است؛ آنگاه در قسمت هاى بالایى تروپوسفر که داراى سرماى شدید است متراکم شده و دوباره به زمین بازگشته و رودهایى را تشکیل داده است که در قسمت هاى کم ارتفاع زمین جارى شده اند و همین طور حرکتى پیوسته را میان زمین و لایه هاى زیرین اتمسفر آغاز کرده و موجب عدم تعفن و از دست رفتن آن در لایه هاى بالاى جو شده است. سالانه 000/380 کیلومتر مکعب از آب زمین تبخیر مى شود؛ از این مقدار 000/320 کیلومتر مکعب از سطح دریاها و اقیانوس ها و ما بقى از سطح خشکى ها تبخیر مى شود. باد این بخار را به حرکت در مى آورد و ابرها آن را به لایه زیرین اتمسفر گازى زمین مى برند؛ بخار آب در اینجا متراکم شده و اکثرا به صورت باران، برف، تگرگ و در برخى موارد به صورت شبنم یا مه به زمین باز مى گردد. پس از بازگشت بخار آب از جو به زمین، بخشى از آن در مجارى مختلف آب در خشکى ها به حرکت در مى آید و این مجارى نیز وارد دریاها و اقیانوس ها مى شوند؛ همچنین بخشى از آب بازگشتى به زمین به طبقات قابل نفوذ زیر زمین وارد شده و آب هاى زیرزمینى را تشکیل مى دهد. بخشى از آب نیز دوباره تبخیر شده و به جو باز مى گردد. آب هاى زیر زمینى هم دائما در حال حرکت هستند، به گونه اى که در تغذیه برخى رودها، دریاچه ها و باتلاق ها شرکت کرده و گاه به صورت چشمه از دل زمین مى جوشند و یا در نهایت امر، وارد دریاها و اقیانوس ها مى شوند. همه ساله آب باران در چرخه اى اعجازآمیز و بسیار پیشرفته و دقیق با میانگین 000/284 کیلومتر مکعب بر سطح اقیانوس ها و دریاها و با میانگین 000/96 کیلومتر مکعب بر سطح خشکى ها فرو مى ریزد. از نشانه هاى دقت این چرخه آن است که تبخیر سالانه آب از سطح اقیانوس ها و دریاها «تبخیر بالقوه» بیش از مقدار بارش بر سطح آن مى باشد و میزان بارندگى سالانه بر روى خشکى ها، بیش از مقدار تبخیر از آن مى باشد «تبخیر واقعى». براى آنکه مقدار آب دریاها و اقیانوس ها در یک دوره زمانى، ثابت بماند آب ناشى از بارندگى از راههاى مختلف دوباره به دریاها و اقیانوس ها باز مى گردد. این چرخه اعجاز آمیز آب در اطراف زمین نمونه اى دیگر از موارد قدرت بازگردانندگى آسمان است. در صورت عدم وجود چنین توانى، تمام آب موجود در زمین فاسد شده و سیاره ما روزها دچار گرماى کشنده و شب ها بسیار سرد مى شد. 3. باز گرداندن حرارت از فضا به زمین و بالعکس به وسیله ابرها: در هر لحظه از تابش خورشید، مقادیر بسیار زیادى انرژى به زمین مى رسد. اتمسفر گازى زمین همانند یک زره در طول روز از ما در برابر حرارت خورشید محافظت مى کند؛ همچنانکه شب ها همانند یک پوشش مانع از پراکنده شدن حرارت زمین مى شود «اثر گلخانه اى». ذرات و مولکولهاى اتمسفر گازى زمین، طول موجهاى مشخصى از اشعه خورشید را از همه سو جذب و به همه جهات مى فرستند؛ 54% اشعه ارسالى خورشید به سمت زمین توسط اتمسفر گازى زمین جذب، پراکنده و باز پرتو مى شود؛ صخره ها و سطح زمین 47% باقیمانده را جذب مى نمایند. اگر این وظیفه اتمسفر به درستى انجام نمى شد اشعه خورشید تمامى اشکال حیات را در روى زمین نابود ،آب ها را تبخیر و هوا را رقیق مى کرد. درست به عکس این مسئله، ابرها که در روزهاى تابستانى مانع رسیدن حرارت خورشید به زمین مى شوند، به محض غروب خورشید، گرما را به ما باز مى گردانند. صخره هاى زمین در طول روز با جذب 47% اشعه خورشید گرم شده و دماى آن به طور متوسط به 15 درجه سانتى گراد مى رسد؛ به محض غروب خورشید صخره هاى زمین حرارت خود را به شکل امواج اشعه مادون قرمز باز پس مى دهند؛ آنگاه مولکولهاى بخار آب و دى اکسید کربن، این حرارت را جذب و اتمسفر گازى زمین را گرم مى کنند. ابرها نیز 98% امواج طولانى را به سطح زمین باز مى گردانند و با این کار مانع از یخ زدن سطح زمین پس از غروب خورشید مى شوند. اگر اتمسفر گازى زمین نبود این حرارت در پهنه کیهان پراکنده شده و زمین با همه اشکال حیات در نیمکره تاریک آن یخ مى زد. باز گرداندن حرارت به سمت داخل و خارج سبب شده آسمان داراى صفت باز گردانندگى شود. 4. باز گرداندن گاز، بخار و گرد و غبار دور شده از سطح زمین هنگام فعال شدن آتشفشان ها میلیون ها تن گاز، بخار و گرد و غبار به جوّ مى رود که به سرعت به زمین باز مى گردد. همچنین تشکیل توده هاى کم فشار و پر فشار جوّى موجب مى شود هوا به صورت افقى حرکت کرده و باد تشکیل شود. چندین عامل «پس از اراده الهى» وزش بادها را کنترل مى کنند از جمله: میزان تفاوت میان فشار جوى در دو منطقه مجاور، چرخش غرب به شرق زمین حول محور خود، تنوع چین خوردگى هاى زمین و موقعیت جغرافیایى منطقه. اکثریت قریب به اتفاق توده هاى هوایى کم فشار همراه با حرکت زمین «از غرب به شرق» با سرعت 20 تا 30 کیلومتر در ساعت به حرکت در مى آیند. هنگام عبور این توده هاى کم فشار از روى خشکى ها مقدارى از سرعت آنها کاسته مى شود؛ در این هنگام توده هاى کم فشار، مقدارى از گرد و غبار سطح زمین را با خود مى برند. پس از برخورد این توده ها با رشته کوه ها، سرعت آنها بیشتر کاهش یافته و حرکت صعودى آنها تقویت مى شود. در ارتفاع 48 کیلومترى از سطح دریا فشار هوا به یک هزارم حد معمول آن در سطح دریا مى رسد. این فشار در ارتفاع هزار کیلومترى به یک صد هزارم حد معمول در سطح دریا کاهش مى یابد. کاهش فشار موجب کم شدن قدرت هوا در حفظ گرد و غبارى مى شود که از زمین به آنجا رفته است و این امر سبب مى شود تا گرد و غبار دوباره به زمین باز گردد و با حکمت عظیم الهى در سطح زمین پخش شود. البته در این روند نباید از نقش جاذبه زمین غافل شد. 5. بازگرداندن اشعه ماوراى بنفش به وسیله لایه ازن: لایه ازن موجود در ابتداى لایه استراتوسفر، اشعه ماوراى بنفش خورشید را به وسیله مولکولهاى ازن، جذب و تغییر شکل مى دهد و بدین ترتیب مقدار زیادى از اشعه ماوراى بنفش خورشید را به خارج از لایه استراتوسفر باز مى گرداند. 6. بازگردان اشعه هاى رادیویى به وسیله لایه باردار: در لایه باردار «در ارتفاع 100 تا 400 کیلومترى از سطح دریا» فوتون هاى فعال که اشعه خورشید را همراهى مى کنند، همانند اشعه ایکس جذب مى شوند و این امر موجب افزایش دما و یونیزه شدن عناصر موجود در این لایه مى گردد. گسترده بودن الکترون هاى آزاد در این لایه سبب مى شود اشعه هاى رادیویى امواج بلند، منعکس و به زمین بازگردانده شوند؛ در نتیجه این عمل پخش تماس هاى رادیویى آسان مى گردد. این امر از نمونه هاى بارز خاصیت باز گردانندگى آسمان به شمار مى رود. 7. باز گرداندن اشعه هاى کیهانى به وسیله کمربندهاى شعاعى و میدان مغناطیسى زمین. اتمسفر گازى زمین، ابرى از اشعه هاى اولیه کیهانى موجود در هستى را که به زمین فرستاده مى شود توسط کمربندهاى شعاعى و میدان مغناطیسى به فضاى خارج منعکس مى کند؛ بنابراین هیچکدام از اشعه هاى کیهانى به زمین نمى رسد؛ اما این امر باعث تشکیل اشعه هاى ثانوى مى شود که برخى از آنها به سطح زمین مى رسند؛ در نتیجه برخى پدیده ها مثل پدیده شفق قطبى ایجاد مى شود که باعث ایجاد روشنایى در تاریکى شب مى گردد. انواع مختلف پرتوهاى کیهانى به موازات خطوط میدان مغناطیسى زمین حرکت کرده، به صورت مایل وارد دو قطب مغناطیسى زمین مى شوند؛ این بدان سبب است که توان عبور از میدان مغناطیسى زمین را ندارند. این امر منجر به بازگرداندن تعداد زیادى از پرتوهاى کیهانى به خارج از اتمسفر گازى زمین مى شود که خود نمونه اى از خاصیت باز گردانندگى آسمان است. موارد متعدد مذکور درباره قدرت بازگردانندگى اتمسفر گازى زمین در دهه هاى اخیر قرن بیستم کشف شده است؛اما قرآن کریم هزار و چهارصد سال پیش، آسمان را با ویژگى باز گردانندگى توصیف نموده است و این امر شهادتى بر الهى بودن منبع قرآن و نشانه صدق دعوى پیامبر (صلی الله علیه وآله)  در ارتباط با وحى است.     2. روز، روشن کننده خورشید «وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها»: سوگند به روز هنگامى که خورشید را روشن گرداند. در چهار آیه نخست سوره شمس آمده است: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها * وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها * وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها * وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها»[7]؛ سوگند به خورشید و گسترش نور آن؛ سوگند به ماه هنگامى که از پى خورشید درآید؛ سوگند به روز هنگامى که خورشید را روشن کند؛ سوگند به شب آنگاه که خورشید را بپوشاند. همانگونه که از سیاق این سوره کریمه و قواعد زبان عربى و از شرح مفسرین روشن است، ضمیر «ها» به خورشید بر مى گردد. مفسرین تنها در مورد «وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها» دچار اختلاف شده اند، بدین ترتیب که ضمیر «ها» را گاه به خورشید، گاه به تاریکى و گاه به زمین نسبت داده اند. علت این امر آن است که مردم در طول تاریخ به این فهم خو گرفته اند که طلوع خورشید، تاریکى شب را از میان برده و روز را روشن مى نماید. مگر مى شود روز، روشن کننده خورشید باشد؟ در آغاز دهه شصت قرن بیستم میلادى، فعالیت هاى فضا نوردان آغاز شد؛ فضانوردانى که به آسمان سفر کرده بودند با حقایق شگفت آورى مواجه شدند؛ آنها متوجه گردیدند که تاریکى شدیدى اغلب اجزاى کیهان را پوشانده است و لایه روشنى بخش روز، کمربند بسیار باریکى است که ضخامت آن از سطح دریا تنها دویست کیلومتر مى باشد. این کمربند، نیمکره رو به خورشید زمین را مى پوشاند و با سرعتى معادل میانگین سرعت چرخش زمین به دور محور خود در مقابل خورشید حرکت مى کند. به محض عبور از این لایه باریک، خورشید به صورت قرصى آبى و کم رنگ در صفحه اى بسیار سیاه به نظر مى آید. همچنانکه ستارگان به صورت نقاط آبى کم رنگ نمایان شده و به سختى قابل مشاهده مى باشند. قرآن هزار و چهارصد سال قبل به این موضوع اشاره نموده است؛ خداوند مى فرماید: «وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ * لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ»[8]؛ اگر درى از آسمان را به روى آنها مى گشودیم تا در آسمان بالا روند حتما مى گفتند ما را چشم بندى کرده اند؛ بلکه ما قومى هستیم که دچار سحر شده ایم. همچنین در آیه اى دیگر مى فرماید: «وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ»[9]؛ و نشانه دیگرى براى آنها شب است که روز را از آن جدا مى کنیم، پس ناگهان مردم در تاریکى فرو مى روند. و نیز «أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها * رَفَعَ سَمْکَها فَسَوّاها * وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها»[10]؛ آیا آفرینش شما سخت تر است یا آسمان که خداوند آن را بنا نهاد. سقف آن را برافراشت و آن را تنظیم ساخت و شب آن را تاریک و روزش را آشکار نمود. دانشمندان با بررسى این پدیده حیرت انگیز درصدد برآمدند تا علت تاریکى کیهان و روشنایى در نیمکره رو به خورشید زمین با ضخامتى معادل دویست کیلومتر را دریابند. آنها متوجه شدند که اکثر قریب به اتفاق پرتوهاى خورشیدى قابل رؤیت نیستند؛ آن بخش از پرتوها که مرئى هستند تنها پس از چندین بار انعکاس و پراکندگى در تعدادى از اجسام مانند مولکولهاى عناصر و ترکیبات تشکیل دهنده لایه پایینى اتمسفر گازى زمین با گرد و غبار، قطرات ریز آب و بخار موجود در آن دیده مى شوند. چگالى اتمسفر گازى زمین همراه با ارتفاع، آنقدر کم مى شود که به سختى قابل ادراک است؛ همچنانکه محتواى آن مانند گرد و غبار و رطوبت هم به همین وضعیت دچار مى شوند. بنابراین کار پراکنده کردن و منعکس نمودن نور، تنها در دویست کیلومتر پایینى اتمسفر گازى رخ مى دهد و تنها در همین قسمت قابل رؤیت است؛ اما در سایر اجزاى کیهان، تاریکى مطلق حکمفرما بوده و خورشید به صورت قرصى آبى و ستارگان به شکل نقاط آبى کم رنگ در دریاى گسترده تاریکى کیهانى دیده مى شوند. کاهش فشار اتمسفر گازى زمین از حدود یک کیلوگرم بر سانتى متر مربع در سطح دریا به کمتر از یک میلیونیم این فشار در بخش هاى بالایى اتمسفر گازى زمین این موضوع را تایید مى کند. در چنین فشار اندکى ـ که به سختى قابل ادراک است ـ مولکول هاى مواد تشکیل دهنده اتمسفر به اتم ها و یون هاى خود تجزیه مى شوند؛ این امر تحت تاثیر پرتوهاى کیهانى ناشى از خورشید و سایر ستارگان رخ مى دهد، ضمن آنکه افزایش گازهاى سبک مانند هلیم و کاهش گازهاى نسبتا سنگین تر مانند اکسیژن و نیتروژن به کم شدن فشار کمک مى کند. علاوه بر موارد فوق، افزایش شدید دما تا بیش از 2000 درجه در لایه ترموسفر و لایه خارجى اتمسفر نیز به رقیق شدن هوا کمک مى کند؛ بنابراین بخش مرئى پرتوهاى خورشیدى تقریبا جایى براى انعکاس یا پراکنده شدن نمى یابند و به همین علت تنها در دویست کیلومتر پایینى اتمسفر گازى زمین دیده مى شوند؛ زیرا در این قسمت، اجسام ریز براى انعکاس و پراکندگى نور به وفور یافت مى شود. بر این اساس نورسفید و زیباى روز آشکار مى شود و با تدبیر دقیق الهى به آسمان، خورشید، ابر، آب، دریا و ... و همه اجسام، رنگى خاص مى بخشد؛ این رنگ خاص ناشى از تجزیه نور سفید به طیفهاى هفت گانه، جذب برخى از آنها و انعکاس برخى دیگر است. این بدان معناست که روز، خورشید را آشکار مى کند و نه بالعکس. اگر لایه روز «دویست کیلومتر پایینى اتمسفر گازى متصل به نیمکره رو به خورشید زمین» و تراکم گازها، رطوبت و گرد و غبار در آن نبود هیچگاه خورشید براى ما روشن و آشکار نمى شد. این یک حقیقت علمى است که در عصر فضانوردى نوین کشف شده است. قرآن کریم به همین خاطر روز را «مُبصِر: نمایاننده» توصیف کرده و مى فرماید «ألَم یَرَوا أنّا جَعَلنا اللَّیلَ لِیَسکُنوا فیهِ وَ النَّهارَ مُبصِرا إنَّ فِى ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَومٍ یُؤمِنونَ»[11]؛ آیا ندیده اید که ما شب را براى آرامش و روز را نمایاننده قرار داده ایم؛ همانا در این امر آیاتى است براى مردمى که اهل ایمانند. قرآن کریم صبح را هم روشن کننده توصیف مى کند و مى فرماید: «وَ اللَّیلِ إذا أدبَرَ * وَ الصُّبحِ إذا أسفَرَ»[12]؛ سوگند به شب آنگاه که روى برمى گرداند و سوگند به صبح آنگاه که چهره بگشاید. روز هم در قرآن کریم روشن کننده توصیف شده است «وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى * وَ النَّهارِ إِذا تَجَلّى»[13]؛ سوگند به شب آنگاه که بپوشاند و سوگند به روز آنگاه که روشن شود. اشعه خورشید : هسته هاى هر چهار اتم هیدروژن با هم ترکیب شده و یک هسته هلیوم را تولید مى کنند و به این ترتیب تولید انرژى در خورشید انجام مى گیرد. جرم اتم هیدروژن برابر با 0078/1 واحد اتمى است؛ بنابراین جرم مجموع هر چهار اتم هیدروژن برابر است با 0312/4 واحد اتمى «0312/4 = 0078/1 × 4» اما جرم یک اتم هلیم برابر است با 003/4 واحد اتمى. با این توصیف تفاوت میان جرم چهار اتم هیدروژن با جرم اتم ناشى از این نوع ترکیب «یعنى اتم هلیم» 00282/0 واحد اتمى مى باشد. این درصد باقیمانده از ماده به صورت انرژى آزاد مى شود؛ ضمن آنکه این موضوع بیانگر قانون تساوى ماده و انرژى نیز هست. این انرژى در مقادیر متوالى که فوتون نامیده مى شود به صورت امواج الکترومغناطیسى فرستاده مى شود. تفاوت این امواج تنها در طول موج و میانگین فرکانس آن است که طیف هاى امواج الکترومغناطیسى نامیده مى شود. طیف الکترومغناطیسى به مجموعه اى به هم پیوسته از امواج تشکیل یافته از فوتون ها اطلاق مى شود که تنها در سرعت فرکانس و طول موج با هم متفاوت هستند. امواج طیف الکترومغناطیسى از لحاظ طول با هم متفاوتند؛ کوتاهترین این امواج اشعه گاماست که یک میلیون میلیونیم متر طول دارد و طولانى ترین این امواج که امواج بى سیم رادیو است چند کیلومتر طول دارد. بین این دو مقدار، چند موج وجود دارد که از کوتاه به بلند عبارتند از: اشعه ایکس، اشعه ماوراء بنفش، اشعه مرئى و اشعه مادون قرمز.  طول موج اشعه مرئى بین 4/0 و 7/0 میکرون[14] است. چشم انسان از میان طیف هاى نور مرئى این طیف ها را تشخیص مى دهد: قرمز، نارنجى، زرد، آبى، نیلى و بنفش. طیف نور در حقیقت عبارت از تعدادى بى نهایت از رنگ هایى است که به آرامى تغییر مى کند، هر چند چشم انسان تنها همین هفت رنگ را تشخیص مى دهد. طیف قرمز، بلندترین و کم فرکانس ترین موج نور مرئى و طیف بنفش کوتاه ترین و پر فرکانس ترین موج نور مرئى به شمار مى رود. فاصله بین دو نقطه اوج کنار هم در یک موج، طول موج خوانده مى شود و تعداد بالا رفتن و پایین آمدن موج در یک ثانیه، فرکانس موج خوانده مى شود. حاصل ضرب این دو رقم ثابت بوده و برابر با سرعت نور است «حدود 000/300 کیلومتر در ثانیه». همه امواج طیف الکترومغناطیسى ویژگى هاى نور مرئى را دارا هستند اما دیده نمى شوند. به عنوان مثال این امواج قابل انعکاس بوده، مى شکنند و در خلأ حرکت مى کنند؛ به عکس امواج صوتى که در خلأ حرکت نمى کنند. پرتوهاى خورشیدى، همه امواج طیف الکترومغناطیسى چه پرتوهاى کوتاه گاما و چه پرتوهاى طولانى رادیویى را در بر دارد. اکثر این پرتوها براى چشم انسان قابل رویت نبوده و به شدت در هم تنیده شده اند. به همین دلیل نور سفید تنها زمانى قابل رؤیت است که اشعه خورشید چندین بار به تعداد زیاد برروى میلیون ها جسم ریز جامد و گاز موجود در لایه پایینى اتمسفر گازى زمین مانند گرد و غبار، بخار آب، قطرات آب و مولکولهاى گازى مختلفى مانند نیتروژن، اکسیژن و دى اکسید کربن منعکس و پراکنده گردد؛ بنابراین براى آنکه چشم انسان نور را ببیند چاره اى جز انعکاس و پراکندگى آن نیست. در اینجا یکى از جنبه هاى علمى سوگند قرآنى «وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها» روشن مى شود؛ زیرا آنچه خورشید را براى چشم انسان آشکار مى کند، کثرت نور صادره از آن به سمت زمین و پراکنده شدن این نور بر اجسام ریز جامد، مایع و گاز موجود در پایین ترین قسمت اتمسفر گازى زمین مى باشد (تقریبا تا ارتفاع دویست کیلومترى از سطح دریا). بقیه فاصله میان ما و خورشید (که بطور میانگین صدو پنجاه میلیون کیلومتر برآورد مى شود) و حتى ما بقى اجزاى قابل درک کیهان توسط چشم، در تاریکى مطلق فرو رفته است؛ به گونه اى که چشم ما خورشید را در خارج از لایه روشنى روز به صورت قرصى آبى در صفحه اى سیاه مى بیند. این لایه نازک از روشنى روز همراه با چرخش زمین به دور محور خود در مقابل خورشید حرکت مى کند؛ هنگام داخل شدن نور خورشید به لایه پایینى اتمسفر گازى زمین، این نور تحت انعکاس و پراکنده شدن قرار گرفته و به ابر، خورشید، آسمان و دریا رنگ خاص خود را مى بخشد؛ بدین معنا که این روز است که باعث آشکار شدن خورشید براى بینندگان آن در زمین مى شود، نه آنکه خورشید باعث روشن شدن روز شود؛ باورى که تا نیمه دهه شصت قرن بیستم یعنى پیش از آغاز سفرهاى فضایى بر ذهن بشریت سایه افکنده بود. بنابراین همین یک آیه کافى است تا حجتى براى مردم عصر ما ـ عصر علوم و فنون ـ باشد که قرآن کریم نمى تواند ساخته و پرداخته بشر باشد؛ بلکه کلام آفریننده اى است که آن را با علم خود بر خاتم پیامبران نازل و با قدرت خود آن را چهارده قرن با همان زبان وحى «زبان عربى» حفظ کرده است. این کتاب تا روز قیامت، زیبایى اسلوب و آیات، مشخص بودن حروف و کلمات، عظمت دعوت و وضوح درخشش پروردگار در میان کلماتش را حفظ خواهد کرد؛ همچنانکه ویژگى هایى چون: درستى کلام آفریدگار درباره خلق، کمال دین اسلام و دقت آن در ذکر زندگى گذشتگان، تحقق دقیق پیش بینى هاى موجود در آن، تاثیر عظیم آن بر جان و دل شنوندگان و زیبایى سخن گفتن آن با خردمندان، همه و همه تا روز قیامت در این کتاب عظیم خواهد ماند. تمامى این ویژگى ها در زمانى نمود یافت که انسان از دانش هاى کیهانى هیچ نمى دانست و قرآن در محیطى نازل شد که تهى از علم و دانش بود. جهان تا قرن ها نمى دانست که روز، خورشید را براى ما آشکار مى کند تا اینکه سفرهاى فضایى آغاز شد و تعداد محدودى از دانشمندان، حقیقت ماده، تساوى آن با انرژى، ساختار ترکیب ها از مولکولهاى ماده، ساختار مولکول ها از اتم ها و ساختار اتم ها از هسته مرکزى را متوجه شدند و به این درک رسیدند که هسته مرکزى اتم، بیشترین جرم اتم را در بر دارد و پروتونهاى داراى بار مثبت و نوترونهاى داراى بار خنثى در آن قرار دارند و پیرامون تعداد برابرى از الکترونهاى داراى بار منفى وجود دارند. دانشمندان متوجه شدند که هر کدام از این ذرات ریز از واحدهاى ساختارى کوچک ترى به نام واحدهاى اولیه ماده تشکیل شده اند؛ این واحدها پى در پى کشف شد تا اینکه ذرات ریزترى با بار کسرى کشف گردید. یکى از این ذرات ریز کوارک خوانده مى شود؛ کوارک ها در نیمه دهه شصت قرن بیستم کشف شدند، سپس در سال 1984 نظریه  «the superstrings theory» مطرح شد. بر اساس این نظریه واحدهاى اولیه ماده از تارهاى فوق العاده کوچک و دقیقى تشکیل شده که به سرعت به جنبش در مى آید. این نظریه به منظور یکى کردن نیروهاى سه گانه اتم، یعنى نیروى الکترومغناطیسى و نیروى قوى و ضعیف هسته مطرح شد. دانشمندان امیدوارند که نیروى جاذبه را هم به این نیرو اضافه کرده و آنها را به یک نیرو تبدیل کنند؛ امرى که بیانگر وحدت آفریدگاربزرگ است . نظریه تارهاى فوق العاده کوچک که واحدهاى اولیه ماده را تشکیل شده از تارهاى فوق العاده کم حجم و بسیار دقیق در حرکت و جنبش مى داند، این اجسام ریز را به شکل حلقه هایى از تارهاى بسیار ریز به تصویر مى کشد. بر اساس این نظریه لرزشهاى مختلف و صدادار این تارهاست که ویژگى ها و مشخصات واحد اولیه ماده را از حیث جرم و بار مشخص مى کند. این نظریه بر آن است که ماده و انرژى با هم برابرند و این امر وحدانیت و یکتایى آفریدگار بزرگ را تایید مى نماید؛ همچنین این نظریه بر تغییر ماده به انرژى در درون خورشید و آزاد شدن این انرژى به شکل طیفهاى امواج الکترومغناطیسى تو در تو، مهر تایید مى زند. این امواج الکترومغناطیسى در لایه پایینى اتمسفرگازى زمین تجزیه شده و نور سفید مرئى را تولید، روز را روشن و خورشید را براى ما نمایان مى کنند. پس پاک است خدایى که آیه قرآنى «وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها» را نازل نمود تا تاکیدى باشد بر این نکته که روز، نیمکره رو به خورشید زمین را با ضخامت حداکثر 200 کیلومتراز سطح دریا مى پوشاند. در این ضخامت که سرشار از گرد و غبار، رطوبت و تراکم گازهاست، روز امواج مرئى پرتوهاى خورشیدى را منعکس و پراکنده مى کند تا نور سفید و سرورانگیز خورشید را براى ما نمایان سازد. کشف این حقیقت، هزاران دانشمند در طول ده ها قرن را به خود مشغول کرد تا آنکه معدود دانشمندانى توانستند به این مهم نائل آیند. ذکر این موضوع در کتابى که 1400 سال قبل ـ آن هم با این همه وضوح ـ نازل شده است بر این موضوع دلالت مى کند که قرآن کریم کلام آفریدگارى است که خاتم پیامبران را به تعلیم و تربیت انسان ها فرستاد.     3. زمین، جایگاه امن و آرامش «اللّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً»: خدا کسى است که زمین را جایگاه امن و آرامش شما قرار داد. این موضوع دوبار در قرآن ذکر شده است؛ یک بار در سوره نمل که مى فرماید: «أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ»[15]؛ آیا آن کس که زمین را جایگاه امن و آسایش شما قرار داد، در درون آن رودها گذاشت، کوه ها براى آن قرارداد و میان دو دریا مانعى نهاد آیا معبود دیگرى همراه خدا هست؟ بلکه اکثر مردم نمى دانند. بار دوم این حقیقت در سوره غافر آمده و مى فرماید: «اللّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ»[16]؛ خدا کسى است که زمین را جایگاه امن و  آسایش و آسمان را همچون سقفى بالاى سرتان قرار داد، شما را صورتگرى کرد و صورتتان را نیکو آفرید و از نعمتهاى پاک، شما را روزى داد؛ این است خداوند، پروردگار شما که بلند مرتبه و بزرگ است. خداوندى که پروردگار جهانیان است. واضح است که تعبیر «جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً» به معناى امن بودن خود زمین و امنیت حیات بر سطح آن مى باشد؛ این دو مسئله هر چند با هم تفاوت دارند ولى کاملا با هم مرتبط هستند. 1. «جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً» به معناى امن بودن ذاتى زمین است. زمین سومین سیاره اى است که به دور خورشید مى گردد. دو سیاره عطارد و زهره به ترتیب از زمین به خورشید نزدیک ترند و سیارات دورتر از خورشید نسبت به زمین به ترتیب عبارتند از: مریخ، مشترى، زحل، اورانوس، نپتون و پلوتو. علاوه بر این ها مدارى مربوط به سیاراتى کوچک میان مریخ و مشترى وجود دارد که گمان مى رود بقایاى دهمین سیاره منظومه شمسى باشد که مدت ها قبل منفجر شده است. همچنین محاسبات نجومى تعدادى از ستاره شناسان روسى احتمال وجود یازدهمین سیاره با نام بروسوپینا یا برینا را مطرح کرده که البته هنوز چنین سیاره اى رصد نشده است. زمین سیاره اى صخره اى و شبه کروى با ابعاد زیر است: میانگین قطر زمین: 742/12 کیلومتر، میانگین محیط زمین: 42/400 کیلومتر، مساحت سطح زمین: 000/000/510 کیلومتر مربع است که 149 میلیون کیلومتر مربع آن خشکى و 361 میلیون کیلومتر مربع آن را آب تشکیل مى دهد. حجم زمین: 000/000/108 کیلومتر مکعب، متوسط چگالى زمین: 52/5 گرم بر سانتى متر مکعب، جرم زمین: 520/5 میلیون میلیون میلیون تن، میانگین چگالى سنگهاى پوسته زمین: 2/5 گرم بر سانتیمتر مکعب، میانگین چگالى سنگهاى گرانیتى تشکیل دهنده قارات: 2/7 گرم بر سانتیمتر مکعب، میانگین چگالى سنگهاى بازالتى تشکیل دهنده کف اقیانوس ها :2/9 گرم بر سانتیمتر مکعب است. آیا کسى زمین را جایگاه امن قرار داده است؟ میانگین چگالى سنگهاى تشکیل دهنده پوسته زمین بین 2/5 تا 2/9 گرم بر سانتى متر مکعب است. مقایسه این میانگین با میانگین چگالى کلى زمین (25/5 گرم بر سانتى متر مکعب) نشان مى دهد که چگالى ماده تشکیل دهنده زمین دائما در حال افزایش از سطح به مرکز زمین است؛ به گونه اى که چگالى مرکز زمین 10 تا 5/13 گرم بر سانتى متر مکعب است. علت بالا بودن میانگین چگالى در نزدیکى مرکز زمین، وجود مقدار زیادى آهن و عناصر سنگین در دل زمین است، در حالى که میزان این عناصر سنگین به تدریج به سمت پوسته زمین، روند نزولى به خود مى گیرد. آهن تقریبا 9/35 از مجموع جرم زمین را تشکیل مى دهد؛ بنابراین میزان آهن موجود در زمین نزدیک به هزار و پانصد میلیون میلیون میلیون تن مى رسد. این مقدار آهن به شکل یک گلوله عظیم از آهن (90%) و نیکل (9%) و برخى عناصر سبک مانند سیلیکون، کربن، فسفر و گوگرد (1%) در دل زمین جا گرفته است. این قسمت، هسته زمین نامیده مى شود و جرم آن معادل 31% جرم زمین و قطر آن حدود 5/5 قسمت از طول قطر زمین مى باشد؛ اما بقیه آهن زمین (9/5 از وزن زمین) در سایر قسمتهاى زمین با ضخامت تقریبى سه هزار کیلومتر (895/2 کیلومتر) پراکنده است. این مقدار آهن (9/5) مدام در حال کاهش بوده و میزان آهن در پوشش صخره اى زمین را به 6/5 مى رساند. تمرکز این مقدار عظیم آهن و سایر عناصر سنگین در دل زمین یکى از عوامل استقرار و امن بودن سیاره زمین است. اشاره قرآنى به حقیقت امن بودن زمین نشان مى دهد که قرآن کلام الهى بوده و پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله)  در دعوى خود مبنى بر ارتباط با وحى، صادق بوده است؛ زیرا هیچکس در زمان پیامبر و تا قرنهاى متمادى پس از ایشان اطلاعى از این حقیقت علمى نداشت؛ حقیقتى که انسان قرن بیستم آن را کشف نمود. خداوند در این مورد مى فرماید: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها * وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها»[17]؛ آنگاه که زمین به شدت بلرزد و بارهاى سنگین خود را بیرون ریزد. هرچند منظور از زلزله در اینجا زلزله آخرت به هنگام برانگیخته شدن انسانهاست اما واقعیت همراه با زلزله یکسان مى باشد. مفسرین در گذشته مى پنداشتند که منظور از بارهاى سنگین در این آیه، اجساد مردگان و بار گناهان آنها ست که زمین آنها را براى حساب و کتاب الهى از درون خود بیرون مى اندازد اما باید گفت منظور از (أثقالُ الأرض: بارهاى سنگین زمین) تنها مورد مذکور نمى باشد، بلکه بر طبق کشفیات علمى جدید، زمین در درون خود بارهایى سنگین دارد. آیه مذکور هم نشان دهنده پیشى گرفتن قرآن بر علوم بشرى است؛ زیرا تا قرن بیستم هیچکس نمى دانست زمین در درون خود بارهاى سنگین دارد. میانگین فاصله زمین از خورشید حدود صدو پنجاه میلیون کیلومتر برآورد شده است. وزن زمین با تدبیر عظیم الهى بر اساس قانون جاذبه این فاصله را مشخص کرده است. قانون جاذبه مى گوید: نیروى جاذبه میان دو جسم با وزن هر دوى آنها رابطه مستقیم و با مربع فاصله میان آن دو رابطه معکوس دارد. این امر با فرمول زیر قابل نمایش است: R2m1F=Gm بدین معنى که در صورت افزایش وزن هر کدام از دو جسم، قوه جاذبه میان آن دو افزایش و در صورت افزایش فاصله، نیروى جاذبه میان آن دو کاهش مى یابد. هماهنگى میان نیروى جاذبه و نیروى گریز از مرکز که زمین اولیه را به سمت خورشید سوق داد موجب شد تا با مشیت الهى فاصله زمین از خورشید مشخص گردد. ارتباط مستحکم و منظم میان وزن زمین و خورشید بدین معناست که هرچقدر وزن یکى از این دو تغییر یابد وزن دیگرى هم همان مقدار تغییر مى یابد. این امر از جمله عوامل تثبیت فاصله زمین از خورشید، استقرار زمین در چرخش به دور محور خود و چرخش آن به دور خورشید در یک مدار معین است. موارد مذکور سبب تثبیت میزان انرژى دریافتى زمین از خورشید مى شود و همین امر به نوبه خود موجب آمادگى و امنیت و ثبات زمین براى حیات مى شود؛ زیرا میزان انرژى دریافتى سیارات از خورشید با فاصله آنها از خورشید و سرعت حرکت آنها به دور خورشید رابطه معکوس دارد؛ چنانکه ویژگیهاى فیزیکى، شیمیایى و فلکى بى نظیر زمین سبب شده تا مهد حیات گیاهان، حیوانات و انسان ها شود. مطالعات فیزیک زمین ثابت کرده است که زمین از تعدادى لایه هاى متمرکز پیرامون گلوله اى از آهن و نیکل به نام هسته زمین یا هسته داخلى زمین ساخته شده است. این لایه ها بر اساس ترکیب شیمیایى یا صفات مکانیکى آنها به این صورت تقسیم بندى مى شود. 1. پوسته زمین پوسته زمین از صخره هاى آتشین و محکمى تشکیل شده که در بیشتر مواقع با روکشى نازک از سنگهاى رسوبى یا رسوبات (خاک) پوشانده شده است. سنگهاى اسیدى و فوق اسیدى مانند گرانیت و صخره هاى گرانیتى (با میانگین چگالى 7/2 گرم بر سانتى متر مکعب) بیشتر در سطح قاره ها یافت مى شود همچنانکه صخره هاى بازیک و فوق بازیک مانند بازالت و گابرو (با میانگین چگالى 9/2 گرم بر سانتى متر مکعب) کف دریاها و اقیانوس ها را پوشانده اند. میانگین ضخامت پوسته زمین در سطح قاره ها بین 35 تا 40 کیلومتر است؛ هرچند این عدد در زیر بلندى هاى زمین و کوه ها افزونتر مى باشد. میانگین ضخامت پوسته تشکیل دهنده کف دریاها و اقیانوس ها بین 5 تا 8 کیلومتر است. 2. پایین ترین قسمت پوسته صخره اى زمین این قسمت از صخره هاى سخت تشکیل شده است. در سطح قاره ها این سنگ ها بیشتر از نوع سنگهاى اسیدى و فوق اسیدى بوده و ضخامت آنها به 85 کیلومتر مى رسد؛ این در حالى است که بیشتر سنگهاى زیر دریاها و اقیانوس ها از نوع سنگهاى بازیک وفوق بازیک است که ضخامت آنها در حدود 60 کیلومتر مى باشد. سطح انقطاعى از امواج لرزشى به نام انفصال موهو[18] این لایه را از پوسته زمین جدا مى کند. 3. سست کره صخره هاى این قسمت، نرم و شبه مذاب هستند (ذوب جزئى در حد 1/0) ضخامت این لایه بین 280 تا 335 کیلومتر بوده و منبع بسیارى از فعالیت هاى زمین مانند زلزله، آتشفشان، حرکت صفحات پوسته سنگى زمین و تشکیل کوه و رشته کوه همین قسمت مى باشد. 4. گوشته میانى زمین از مواد سخت و متراکم تشکیل شده و ضخامت آن حدود 270 کیلومتر است. در پایین و بالاى این لایه، سطوح امواج لرزشى ناشى از زلزله قرار دارد؛ یکى از این سطوح در عمق 400 کیلومترى و دیگرى در عمق 670 کیلومترى از سطح زمین یافت مى شود. 5. قسمت پایینى گوشته زمین این قسمت از مواد سخت تشکیل شده و روى هسته مایع زمین قرار دارند. در بالاى این لایه یکى از سطوح قطع امواج لرزشى ناشى از زلزله در عمق 670 کیلومترى از سطح زمین قرار دارد. در پایین این لایه هم لایه اى انتقالى و شبه مذاب وجود دارد که آن را از هسته مایع زمین در عمق 885/2 کیلومترى از سطح زمین جدا مى کند؛ بنا براین ضخامت این لایه حدود 215/2 کیلومتر برآورد مى شود. 6. هسته مایع زمین (قسمت بیرونى هسته زمین) این لایه، پیرامون هسته جامد زمین را احاطه کرده و تقریبا داراى همان ترکیب شیمیایى قسمت مذکور است. ضخامت این لایه حدود 275/2 کیلومتر(از عمق 885/2 کیلومترى تا عمق 160/5 کیلومترى زیر زمین) تخمین زده مى شود. دو لایه انتقالى شبه مذاب، آن را از دو لایه بالایى و پایینى جدا مى کنند؛ بزرگترین این دو لایه، لایه پایینى است که ضخامت آن حدود 450 کیلومتر برآورد مى شود. 7. هسته جامد زمین (هسته داخلى زمین) این لایه یک گلوله بزرگ از آهن (90%) و نیکل (9%) را شامل مى شود. 1% بقیه را عناصر سبکى مانند سیلیکون، کربن، گوگرد و فسفر تشکیل مى دهند. این ترکیب تقریبا همان ترکیب شهاب سنگهاى آهنى است که سالانه میلیون ها تن از آن به زمین مى رسد؛ این شهاب سنگ ها ناشى از انفجار برخى اجرام آسمانى است. بررسى شهاب سنگهایى که بر روى زمین فرود مى آید این ساختار داخلى زمین را تایید مى کند؛ همچنان که اندازه گیرى جاذبه زمین و لرزشهاى ناشى از زلزله، تایید کننده این مسئله است. اگر ساختار داخلى زمین به این صورت نبود، نه میدان مغناطیسى زمین و نه نیروى جاذبه آن شکل مى گرفت. در صورت عدم وجود نیروى جاذبه زمین، اتمسفر گازى و آبى این سیاره از آن دور مى شد و زندگى غیر ممکن مى گشت. در صورت عدم وجود میدان مغناطیسى زمین، پرتوهاى کیهانى و شتابان خورشید و سایر ستارگان آسمان، این سیاره را نابود مى کرد. زمین در مدارى بیضى شکل با فاصله زاویه اى اندک و با سرعتى حدود 30 کیلومتر در ثانیه به دور خورشید مى گردد. بنا بر این حدود 25/365 روز طول مى کشد تا یک بار به دور خورشید بچرخد. زمین با سرعتى حدود 30 کیلومتر در دقیقه در خط استوا به دور محور خود در حال گردش است و با این سرعت در یک روز تقریبا 24 ساعته، یک بار به دور خود مى چرخد. روز و شب، این 24 ساعت را میان خود تقسیم مى کنند. به علت تمایل محور چرخش زمین بر صفحه مدارى با زاویه اى تقریبا معادل 5/66 درجه (5/23 درجه)، ساعات روز و شب بر اساس فصول سال تغییر مى کند. زمین حرکات متعددى دارد از جمله: وضعى، انتقالى، نوسان دوران آن حول محور خود، دورى و نزدیکى آن به خورشید در حرکت مدارى و تغییر تدریجى حرکت آن براى ایجاد توازن حرکاتش با حرکت ماه و سایر سیارات منظومه شمسى و همچنین توازن حرکت آن با خورشید پیرامون مرکز کهکشان، با کهکشان و پیرامون مرکز کهکشانى؛ همه این حرکات به کنترل و دقت نیاز دارد تا هم خود زمین آرام و امن باشد و هم محل استقرار حیات بر سطح آن. در این مورد کافى است به نقش کوه ها در تثبیت زمین و کاهش نوسان آن هنگام چرخش به دور محور خود اشاره کنیم، نقش کوه ها در این امر دقیقا همانند نقش تکه هاى سرب پیرامون لاستیک ماشین هاست که موجب کاهش میانگین نوسان آنها مى شود. 2. «جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً» به معناى امنیت زمین براى موجودات ساکن در آن: یکى از معانى امن بودن زمین ایجاد شرایط مناسب براى حیات در سطح آن است؛ در بین این شرایط مى توان به مقدار جاذبه زمین اشاره کرد که هم اتمسفر گازى و آبى این سیاره و هم موجودات زنده سطح آن را نگه مى دارد. آب نیز که عنصر حیات به شمار مى رود به وفور در زمین یافت مى شود تا جایى که دانشمندان، این سیاره را سیاره آبى نام نهاده اند. میزان آبهاى موجود در سطح زمین 1360 میلیون کیلومتر مکعب برآورده مى شود. آب 71% سطح زمین را به خود اختصاص داده است در حالى که خشکى ها تنها 29% مساحت زمین را پوشانده اند. همچنین گاز اکسیژن یکى از عوامل اساسى حیات بر روى زمین به شمار مى رود. خداوند براى سیاره ما یک اتمسفر گازى با جرم تقریبى پنج هزار میلیون میلیون تن و ضخامت چندین هزار کیلومتر از سطح دریا آفریده است؛ فشار موجود در این اتمسفر حدود یک کیلوگرم بر سانتیمتر مربع است که همراه با افزایش ارتفاع فشار آن تا یک میلیونم میزان مذکور کاهش مى یابد. قسمت پایینى این اتمسفر گازى (از ارتفاع 6 کیلومترى از سطح دریا تا ارتفاع 20 کیلومترى) حدود 66% کل جرم اتمسفر را به خود اختصاص داده است. این قسمت از گازهاى نیتروژن (1/78)، اکسیژن (21%)، آرگون (093%) و دى اکسید کربن (03%) تشکیل شده است؛ البته مقادیر بسیار اندکى بخار آب و گازهاى دیگر هم در آن یافت مى شود. اگر اتمسفر گازى زمین از چنین ترکیبى برخوردار نبود زندگى بر روى زمین شکل نمى گرفت. همچنین جرم، ابعاد و فاصله زمین از خورشید با نهایت دقت تنظیم شده است به گونه اى که اگر زمین اندکى کوچکتر از اندازه فعلى آن بود، از خورشید دور شده، بسیارى از انرژى خود را از دست مى داد و نمى توانست اتمسفر گازى و آبى خود را حفظ کند؛ در نتیجه ادامه حیات بر روى زمین غیرممکن مى شد. اگر زمین اندکى بزرگتر از مقدار کنونى آن بود به خورشید نزدیک شده و حرارت خورشید آن را مى سوزاند؛ در این صورت قدرت این سیاره براى جذب اشیا آنچنان افزایش مى یافت که مانع حرکت شده، از رشد کامل موجودات زنده جلوگیرى و توازن دمایى سطح آن را مختل مى کرد. طول مدت هر سال در زمین به فاصله آن از خورشید بستگى دارد. مقدار ساعات شبانه روز هم ناشى از سرعت چرخش زمین به دور محور خود و اندازه و ابعاد آن است. جابجایى فصول نیز به تمایل محور گردش زمین بر صفحه مدارى بستگى دارد؛ در صورت عدم تمایل این محور، جابجایى فصل ها رخ نمى داد و سیستم زندگى دچار اختلال مى شد. اگر شکاف پوسته قاره اى زمین و دور شدن صفحه هاى آن از یکدیگر و برخورد با سایر صفحات نبود نه کوهى شکل مى گرفت، نه آتشفشانى رخ مى داد و نه زمین لرزه اى به وقوع مى پیوست. همه این موارد از نشانه هاى پویایى زمین و از عوامل نوشدن و تثبیت و تشکیل فلزات در پوشش صخره اى آن به شمار مى روند؛ همچنانکه تشکیل خاک، چرخه آب و صخره ها، ایجاد قاره ها و نابودى آنها ، تشکیل اقیانوسها، گسترش وآنگاه بسته شدن و نابودى آن ها، همه وهمه ناشى از موارد فوق الذکر است. این حرکات، نقشى اساسى در آماده کردن زمین براى پذیرش حیات و آبادانى ایفا کرده و مى کنند. پس امنیت ذاتى زمین و آماده شدن آن براى حیات از همین مسائل نشأت مى گیرد؛ امرى که با وجود حرکات متعدد زمین، سیر آن در پهنه گیتى و خطرات فراوانى که آن را در بر گرفته است، سبب شده تا با اراده الهى حیات در سطح این سیاره شکل گیرد. همه این ها آیات الهى هستند تا مردم متوجه حمایت خداوند شده و نیازمندى خود به رحمت و عنایت او را در همه حال احساس کنند. پس پاک و منزه است خداوندى که هزار و چهارصد سال پیش این آیات را نازل کرد: «أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ»[19]؛ آیا آنکس که زمین را جایگاه امن وآسایش شما قرار داد، در درون آن رودها گذاشت، کوه ها براى آن قرارداد و میان دو دریا مانعى نهاد آیا معبود دیگرى همراه خدا هست بلکه اکثر مردم نمى دانند. «اللّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ»[20]؛ خدا کسى است که زمین را جایگاه امن و آسایش شما قرار داد و آسمان را همچون سقفى بالاى سرتان قرار داد و شما را صورتگرى کرد و صورتتان را نیکو آفرید و از نعمتهاى پاک شما را روزى داد، این است خداوند پروردگار شما. پس بلند مرتبه و بزرگ است خداوندى که پروردگار جهانیان است.     4. خانه عنکبوت، خانه اى سست خداوند در سوره عنکبوت مى فرماید: «مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»[21]؛ مثل کسانى که جز خداوند یار ویاورى براى خود برگزیده اند همانند عنکبوت است که براى خود خانه اى ساخته است و اگر بدانند سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است. این موضوع را که خانه عنکبوت از نظر مادى و معنوى سست ترین خانه هاست؛ مطالعات اخیر حیوان شناسى در زمین به اثبات رسانده است. مفسران در این باره گفته اند: منکرانى که ولایت غیر خدا را پذیرفته اند در سستى و ضعف اعتقاد، همانند عنکبوت هستند که براى خود خانه اى ساخته تا در پناه آن آرام گیرد؛ در حالى که خانه او سست ترین خانه ها به شمار رفته، براى پناه جستن، شایستگى ندارد و اگر این منکران مى دانستند چنین کارى را انجام نمى دادند. عنکبوت از نظر علمى : عنکبوت از شاخه بندپایان[22] و از رده آراکنوئیدها[23] است. در این شاخه غیر از عنکبوتیان جنس هاى دیگرى نظیر عقرب ها و کنه ها نیز وجود دارند. بدن عنکبوت[24] به دو قسمت جلویى و عقبى تقسیم مى شود؛ در قسمت جلو سر و سینه قرار گرفته و قسمت عقبى بدن، شکم را در بر مى گیرد. در قسمت جلو چهار جفت پا و دو جفت شاخک حسى و یک جفت شاخک قلاب مانند به شکل گاز انبر یا چنگال هایى که حاوى غدد سمى است وجود دارد. کمر باریک عنکبوت قسمت جلویى بدن او را از قسمت عقبى جدا مى کند. عنکبوت چشمهاى ساده اى دارد که تعداد آنها به هشت عدد مى رسد؛ البته گاهى تعداد چشم ها از هشت کمتر است. این حیوان با شکار کردن حشرات، روزگار مى گذراند و پوستى ضخیم و پوشیده از مو دارد. این پوست هفت تا هشت بار مى افتد تا به مرحله کمال خود برسد. جانور شناسان امروز، بیش از سى هزار نوع عنکبوت را مورد شناسایى قرار داده اند که از نظر شکل؛ رنگ و حجم (بین کمتر از یک میلیمتر و نود میلیمتر) با هم متفاوتند. بیشتر عنکبوت ها در خشکى و به صورت فردى (جز در هنگام جفتگیرى و سر از تخم درآوردن بچه عنکبوتها) زندگى مى کنند. محیط زیست عنکبوت ها از سطح دریا تا ارتفاع پنج هزار مترى گسترده شده است. این حشرات، سه جفت زایده برجسته و متحرک در پایین شکم دارند؛ این زایده ها سوراخ هاى ریزى دارند که مایع سازنده تارهاى عنکبوت از آن خارج مى شود، به همین علت به این سوراخ ها دوک گفته مى شود. این مایع که از طریق دوک هاى قسمت عقب بدن از تعدادى غدد ویژه ترشح مى شود به محض آنکه در معرض هوا قرار گیرد خشک مى گردد. پس از خشک شدن، تارهایى با شکل، طول و استحکام متفاوت ایجاد مى شوند. این تفاوت، ناشى از تفاوت غدد ترشح کننده تارهاست. عنکبوت در خانه اش ـ که همه فعالیتهاى حیاتى خود را در آن انجام مى دهد ـ مى ماند. این حشره غیر از این خانه، مخفیگاه دیگرى نیز براى خود مى سازد که به وسیله تارِ شکار به خانه متصل شود و در مواقع خطر به این مخفیگاه پناه مى برد. مفاهیم علمى موجود در آیه: 1. مفرد آوردن عنکبوت در فرهنگ لسان العرب آمده است: عنکبوت جانور کوچکى است که در هوا و بر روى دهانه چاه، ترکیبى را مى بافد. این کلمه مونث است اما گاهى در شعر به صورت مذکر هم آمده است. به خانه عنکبوت (عَکدَبَة) گفته مى شود. فراء مى گوید: عنکبوت مونث است البته برخى عرب ها آن را به صورت مذکر هم مى آورند. جمع آن عنکبوتات، عَناکِب و عَناکیب و اسم مصغر آن عُنَیکِب است. اهل یمن به آن عَنکَباه مى گویند؛ گاهى نیز عَنکَباء و عَنکَبوه نامیده مى شود. سیبویه با استشهاد به افزودن تاء به عنکبوت آن را عنکباء مى نامد و من نمى دانم آیا اسم مفرد است یا جمع. ابن اعرابى مى گوید: عَنکَب مذکر است و مونث آن عَنکَبة است. گفته شده است عَنکَب اسم جنس عنکبوت است و عنکبوت هم مذکر و هم مونث است. (مبرد) مى گوید عنکبوت مونث است اما مذکر هم آورده شده است. نظر غالب آن است که واژه عنکبوت مفرد مونث بوده و جمع آن عَناکِب است. نامگذارى این سوره به نام عنکبوت ـ که واژه اى مفرد است ـ به این دلیل است که عنکبوت به صورت فردى زندگى مى کند به جز مواقع جفتگیرى یا زمانى که تخم ها باز مى شوند. اما در دو سوره نمل و نحل، اسم سوره به صورت جمع آمده است تا بر جمعى بودن زندگى این دو حشره اشاره شود. 2. إتَّخَذَت بَیتا (فعل اتخذت مونث است) این آیه قرآنى به صراحت مى گوید که عنکبوت ماده به ساخت خانه اقدام مى کند؛ بنابراین وظیفه ساخت خانه بر عهده عنکبوت ماده است که با غدد ترشح کننده ماده ابریشمى اقدام به ساخت مى کند؛ هرچند در برخى مواقع عنکبوت نر هم در کار ساخت، ترمیم یا توسعه او را یارى مى کند با این حال وظیفه مذکور به صورت یک وظیفه محض براى حیوان ماده حفظ مى شود. 3. إنَّ أوهَنَ البُیُوتِ لَبَیتُ العَنکَبوتِ این جمله اعجاز آمیز چند حقیقت مهم را مورد اشاره قرار مى دهد: الف. سست بودن از لحاظ مادى: خانه عنکبوت از لحاظ مادى سست ترین خانه هاست؛ زیرا از تعدادى تارهاى ابریشمى ساخته شده است که بسیار نازک بوده و در بیشتر مواقع فاصله زیادى با هم دارند. به همین علت عنکبوت را نه از گرماى خورشید محافظت مى کند و نه از سرماى زمستان؛ سایه کافى ایجاد نمى کند و در برابر باران، تند باد و خطر مهاجمان قادر به محافظت از عنکبوت نیست؛ با آنکه ساخت چنین خانه اى خود از معجزات الهى است. ب. این خانه عنکبوت است که سست است نه تارهاى آن: اصطلاح (اوهن البیوت) این نکته را مورد اشاره قرار مى دهد که سستى و ضعف در خانه عنکبوت است نه در تارهاى آن. این اشاره قرآنى بسیار دقیق است؛ زیرا تارهاى خانه عنکبوت، ابریشمى و بسیار نازکند و میانگین ضخامت هر کدام یک میلیونیم اینچ مربع یا یک چهار هزارم ضخامت یک موى عادى در سر انسان است. با وجود نازک بودن، تار عنکبوت محکم ترین ماده بیولوژیکى است که تا کنون مورد شناسایى قرار گرفته است؛ تارهاى ابریشمى سازنده خانه عنکبوت از فولاد هم محکم ترند و تنها کوارتز ذوب شده از آن محکم تر است. یک تار بلند عنکبوت پیش از پاره شدن تا پنج برابر طول خود کشیده مى شود و به همین خاطر دانشمندان، نام فولاد بیولوژیک را بر آن نهاده اند. استحکام تار عنکبوت 20 برابر فولاد معدنى عادى است و توان آن به 000/30 رطل[25] در اینچ مربع مى رسد؛ به عنوان مثال اگر یک عنکبوت، تارى به ضخامت انگشت شست مى ساخت مى توانست یک هواپیماى جمبو جت را به آسانى حمل کند. ج. سست بودن به لحاظ معنوى: خانه عنکبوت به لحاظ معنوى هم سست ترین خانه هاست؛ زیرا از دوستى و مهربانى که هر خانه خوشبختى از آن برخوردار است محروم مى باشد؛ به خاطر آنکه در برخى انواع عنکبوت ها (به نام بیوه سیاه) جنس ماده به محض پایان بارورى، جنس نر را کشته و آن را شکار مى کند؛ این امر بدان علت است که ماده عنکبوت وحشى تر بوده و از حجم بیشترى برخوردار است. در برخى حالت ها عنکبوت ماده بى رحمانه بچه هاى خود را مى خورد. در برخى دیگر عنکبوت ماده پس از بارورى تخم ها که معمولا در کیسه اى ابریشمى از آنها نگهدارى مى کند مى میرد. پس از مدتى بچه عنکبوت ها از تخم بیرون مى آیند و خود را در یک مکان بسیار شلوغ در داخل کیسه تخم مى بینند؛ لذا این خواهرها و برادرها به خاطر غذا یا جا یا هر دوى این ها با هم درگیر شده یکدیگر را مى کشند. پس از پایان درگیرى ها تنها تعداد اندکى از بچه عنکبوت ها زنده مى مانند؛ آنها از پوست خود جدا شده، دیواره کیسه تخم را پاره کرده و با خاطراتى دردناک، یکى پس از دیگرى از آن خارج مى شوند. پس از آن همگى در محیط اطراف پراکنده شده، و ماده ها شروع به ساخت خانه مى کنند؛ در این راه هم برخى بچه عنکبوتهاى باقیمانده کشته مى شوند؛ نجات یافتگان هم همین فاجعه را تکرار مى کنند. مجموعه این حوادث باعث مى شود که خانه عنکبوت وحشى ترین خانه ها بوده و در آن خبرى از پیوندهاى خویشاوندى و نزدیکى نباشد. به همین علت است که خداوند در سستى و ضعف، خانه عنکبوت را مثال زده است؛ زیرا در آن از ساده ترین مفاهیم عطوفت میان نر و ماده، مادر و بچه ها و برادران و خواهران خبرى نیست. 4. لَو کانُوا یَعلَمونَ این حقایق در هنگام نزول قرآن و حتى تا قرن ها پس از آن براى هیچکس شناخته شده نبود؛ بلکه پس از مطالعات گسترده صدها جانورشناس در طول ده ها سال، بالاخره در دهه هاى پایانى قرن بیستم کشف شد، به همین خاطر پروردگار این آیه را با (لو کانو یعلمون) به پایان رسانده است. بنابراین توصیف قرآنى در مورد خانه عنکبوت به عنوان سست خانه ها که بر پیامبرى بى سواد و در میان جامعه اى نازل شده که اکثریت قاطع آن را بى سوادان تشکیل مى دهند ـ آن هم هزار و چهارصد سال پیش ـ چیزى جز پیشى جستن از علم نیست؛ به گونه اى که هیچ عاقلى نمى تواند تصور کند منبع قرآن، کسى جز خداوند یکتا باشد. برخى اشارات پنهان قرآنى : الف. خانه عنکبوت تنها یک مأوى و محل سکونت به حساب نمى آید؛ بلکه در عین حال دامى است که حشرات پرنده چون مگس و ... در برخى تارهاى چسبناک آن گرفتار و شکار عنکبوت مى شوند. مشرکینى که جز خداوند معبودهاى دیگرى را براى خود برگزیده اند و مردم را نیز بدان سو مى کشانند همین حکایت را دارند؛ آنها مردم را به سوى دامى محکم دعوت مى کنند که ورود به آن به منزله هلاکت آنها در دنیا و آخرت است. خداوند متعال مى فرماید: «إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظِیماً»[26]؛ خداوند شرک را نمى بخشد و هر چه را که جز آن باشد براى هر که بخواهد مى بخشد و هر که شریکى براى خداوند قائل باشد گناه بزرگى مرتکب شده است. ب: خداوند به مردم هشدار مى دهد که از مبلغان فساد اجتناب کنند؛ همان ها که هواپرستى و ثروت اندوزى را شریک خدا قرار داده اند. در آیه قرآنى مذکور به تارهاى پنهان آنها اشاره اى رمزگونه شده است. اینان از طریق همین تارهاى ثروت، فساد، پست و مقام و ... به شکار قربانیان خود مى پردازند؛ تارهایى که به محض گرفتن قربانى او را نابود مى کند.      5. آفرینش آسمان ها و زمین در شش روز «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّامٍ»: آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید. خداوند تبارک و تعالى در قرآن کریم مى فرماید: «إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ»[27]؛ پروردگار شما آن خدایى است که آسمان ها و زمین را در شش روز خلق کرد؛ آنگاه بر عرش قدرت استیلا یافت. روز را با پرده شب پوشاند که با شتاب در پى آن حرکت مى کند و خورشید و ماه و ستارگان مسخر امر او هستند. آگاه باشید که ملک و آفرینش، خاص خداست و حکم نافذ، فرمان اوست. اوست که منزه و بلند مرتبه و پروردگار عالمیان است. در زمانى که عقیده مردم، ثبوت و سکون زمین بود، قرآن کریم بر حرکت و شناور بودن زمین و تمام اجرام آسمانى در پهنه وسیع هستى تاکید کرد؛ اما از آنجا که گفتن این حقایق در زمان نزول وحى به مصلحت نبود قرآن به صورتى لطیف، زیبا و غیر مستقیم به آنها اشاره کرد تا نپذیرفتن این حقایق، مردم را از نور رسالت خاتم و این هدیه الهى بى نصیب نکند. قرآن کریم به تعدادى از حقایق جهان هستى که در آن زمان از سطح دانش مردم فراتر بود از جمله حرکات زمین به صورت خلاصه و غیر مستقیم و در عین حال دقیق، جامع و کامل اشاره نموده است تا با پیشرفت سریع علم همچنان بر علم بشر احاطه داشته باشد و دلیلى بر این نکته باشد که این کتاب، کلام آفریدگار جهان است و پیامبر از جانب خدا به عنوان معلم و مؤیّد عظمت و شگفتى این کتاب، برگزیده شده است. حرکات زمین : قرآن کریم در اشاره به حرکات زمین از عباراتى مانند پى در پى آمدن شب و روز و جابجایى آن ها، پوشاندن روز به وسیله شب و بالعکس، داخل کردن هرکدام از این دو در یکدیگر و بیرون کشیدن آنها از هم و حرکت ابر گونه کوه ها استفاده نموده است؛ همچنین در اشاره به حرکات انتقالى زمین از شناور بودن شب وروز سخن به میان آورده است. الف: پوشاندن روز توسط شب آیات مربوط به پوشاندن روز توسط شب در سوره اعراف و سوره رعد ذکر شده که بعدا به آنها مى پردازیم. ب: پى در پى آمدن شب و روز کندى سرعت گردش زمین به دور محور خود، در جسم گیاهان و سایر موجودات منقرض شده نمایان است. در پنج آیه از آیات قرآن کریم به کروى بودن زمین و گردش آن به محور خود در مقابل خورشید اشاره شده است. خداوند متعال در این آیات مى فرماید: 1. «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ... لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»[28]؛ به درستى که در آفرینش آسمان ها و زمین و پى در پى آمدن شب و روز ... نشانه هایى براى عاقلان وجود دارد. 2. «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ»[29]؛ به درستى که در آفرینش آسمان ها و زمین و پى در پى آمدن شب و روز براى خردمندان نشانه هایى است. 3. «إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ»[30]؛ در آفرینش شب و روز و آن چه خداوند در آسمان ها و زمین آفریده براى متقین نشانه هایى است. 4. «وَ هُوَ الَّذِى یُحیِى وَ یُمیتُ وَ لَهُ اختِلافُ اللَّیلِ وَ النَّهارِ أفَلاتَعقِلونَ»[31]؛ اوست که  زنده مى کند و مى میراند و پى در پى آمدن شب و روز از اوست چرا در این امور تفکر نمى کنید؟ 5. «إنَّ فِى خَلقِ السَّمَواتِ وَ الأرضِ لاَیاتٍ لِلمُؤمِنینَ * وَ فِى خَلقِکُم وَ ما یَبُثُّ مِن دابَّةٍ آیاتٌ لِقَومٍ یُوقِنونَ * وَ اخِتلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ وَ ما أنزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِن رِزقٍ فَأحیَا بِهِ الأرضَ بَعدَ مَوتِها وَ تصریفِ الرِّیاحِ آیاتٌ لِقَومٍ یَعقِلونَ»[32]؛ به درستى که در آسمان ها و زمین نشانه هایى براى مومنین وجود دارد و نشانه هایى نیز در خلقت شما و پراکنده شدن جنبندگان براى اهل یقین است و در رفت و آمد شب و روز و آن چه خداوند از آسمان به صورت روزى نازل مى کند و زمین را پس از مرگ زنده مى کند و در جابجایى بادها براى اهل تعقل نشانه هایى وجود دارد. پى در پى آمدن شب وروز در قرآن به تعابیر دیگرى نیز ذکر شده است: 6. «وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ خِلفَةً لِمَن أرادَ أن یَذَّکَّرَ أو أرادَ شُکورا»[33]؛ همان کسى که شب وروز را براى اهل ذکر و گروه شاکران پشت سر هم قرار داد. 7. «وَ اللَّیلِ إذا أدبَرَ * وَ الصُّبحِ إذا أسفَرَ»[34]؛ قسم به شب هنگامى که پشت مى کند و قسم به صبح هنگامى که آشکار مى شود. 8. «وَ اللَّیلِ إذا عَسعَسَ * وَ الصُّبحِ إذا تَنَفَّسَ»[35]؛ قسم به شب، هنگامى که تاریک مى گردد و قسم به صبح، هنگامى که دمیده مى شود. ج. جابجایى شب و روز در سوره نور این چنین آمده است: «یُقَلِّبُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ إنَّ فِى ذَلِکَ لَعِبرَةً لِأولِى الأبصارِ»[36]؛ او شب و روز را جابجا مى کند و این کار براى اهل بصیرت مایه عبرت است. این آیه به موضوع دوران زمین به دور محور خود اشاره دارد. د. داخل کردن شب وروز در یکدیگر 1. «تُولِجُ اللَّیلَ فِى النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّیلِ»[37]؛ روز را در شب وشب را در روز داخل مى کنى. 2. «ذَلِکَ بِأنَّ اللهَ یُولِجُ اللَّیلَ فِى النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّیلِ وَ أنَّ اللهَ سَمیعٌ بَصیر»[38]؛ این بدان جهت است که خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مى کند و خداوند شنوا و بیناست. 3. «ألَم تَرَ أنَّ اللهَ یُولِجُ اللَّیلَ فِى النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّیلِ ..»[39]؛ آیا نمى بینى که خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مى کند. 4. «یُولِجُ اللَّیلَ فِى النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّیلِ»[40]؛ شب را در روز و روز را در شب داخل مى کند.  5. «یُولِجُ اللَّیلَ فِى النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّیلِ وَ هُوَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدورِ»[41]؛ شب را در روز و روز را در شب داخل مى کند و او آگاه به ضمایر انسانهاست. ولوج در لغت به معنى دخول است و از آنجایى که دخول یک زمان در زمانى دیگر غیر ممکن است براى ما روشن مى شود که مقصود از شب و روز در این جا مکانى است که شب و روز آن را مى پوشاند. این مکان همان زمین است به این معنى که خداوند تبارک و تعالى نصف تاریک زمین را به تدریج در نصف دیگر که روشن و روز است داخل مى کند و به همان نسبت نصف روشن زمین را نیز وارد نصف دیگرى که تاریکى شب بر آن خیمه افکنده مى گرداند؛ این موضوع به طور غیر مستقیم اما دقیق و جامع و کامل به کروى بودن زمین و گردش آن به دور خود اشاره مى کند. ه. بیرون کشیدن روز از شب خداوند متعال مى فرماید: «وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیلُ نَسلَخُ مِنهُ النَّهارُ فَإذَا هُم مُظلِمونَ»[42]؛ نشانه دیگر براى آنها شب است که روز را از آن بیرون مى کشیم تا ناگاه همه در تاریکى فرو روند. این بدان معناست که خداوند متعال نور روز را از مناطقى از زمین که شب، آن را فرا گرفته است به آرامى مى گیرد، مانند گوسفندى که پوست بدنش را به آرامى جدا مى کنند؛ این موضوع جز با گردش زمین به دور محور خود امکان پذیر نخواهد بود. در این آیه به نازک بودن طبقه روز در سمتى که در مقابل خورشید است اشاره شده است؛ این امر حقیقتى است که بشر در نیمه دوم قرن بیستم با شروع فضانوردى به آن دست یافته است. امروزه ثابت شده که ضخامت لایه روز پیرامون زمین از 200 کیلومتر بالاتر از سطح دریا بیشتر نمى شود اگر این مسافت را به نسبت فاصله تا خورشید محاسبه کنیم (که در حدود 150 میلیون کیلومتر است) به این نتیجه مى رسیم که تقریبا معادل 000/7501 آن است. حال اگر این فاصله را نسبت به قسمت قابل رؤیت هستى که چیزى معادل ده هزار میلیون سال نورى (9/5 میلیون میلیون کیلومتر) است بسنجیم ناچیز بودن این مقدار آشکار مى گردد. این اشاره اعجاز آمیز قرآنى نیز بیرون آوردن لایه نازک روز از شب را به کندن پوست گوسفند قربانى از بدنش تشبیه کرده است. در این آیه بر اصل بودن تاریکى در هستى اشاره شده و بیان شده است که نور روز پدیده اى نازک و عارضى است که تنها در طبقات پایین اتمسفر زمین و آن هم در نیمکره رو به خورشید دیده مى شود. و. آیات شناور بودن شب و روز این آیات کنایه از شناور بودن زمین در مدارهاى مختلف خود است. خداوند در این باره مى فرماید: 1. «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ کُلٌّ فِى فَلَکٍ یَسبَحونَ»[43]؛ اوست که شب و روز و خورشید و ماه را آفریده است و هر یک از آنها در مدار خود شناورند. 2. «لَا الشَّمسُ یَنبَغِى لَها أن تُدرِکَ القَمَرَ وَ لَا اللَّیلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِى فَلَکٍ یَسبَحونَ»[44]؛ نه خورشید مى تواند به ماه برسد و نه شب مى تواند از روز پیشى گیرد و همه در مدارى شناورند. ز. حرکت کوه ها قرآن در این رابطه مى فرماید: «وَ تَرَى الجِبالَ تَحسَبُهَا جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنعَ اللهِ الَّذِی أتقَنَ کُلَّ شَیءٍ إنَّهُ خَبیرٌ بِما تَعمَلونَ»[45]؛ به کوه ها مى نگرى و مى پندارى که آنها ثابتند، در حالى که مثل ابرها حرکت مى کنند؛ این ها آفزینش خدایى است که همه چیز را به بهترین نحو مى آفریند و او به کارهایى که انجام مى دهید آگاه است. حرکت ابرگونه کوه ها کنایه از گردش زمین حول محور خود وحرکت و شناور بودن آن در مدارهاى مختلف است؛ این به آن علت است که اتمسفر زمین که ابرها در درون آن به حرکت درمى آیند با نیروى جاذبه زمین مرتبط است و حرکت آن با حرکت زمین و ابرها ى موجود در آن هماهنگى کامل دارد. پوشیده شدن روز توسط شب : این موضوع در دو آیه از قرآن کریم مورد توجه قرار گرفته است: 1. «إنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَواتِ وَ الأرضَ فِى سِتَّةِ أیَّامٍ ثُمَّ استَوَى عَلَى العَرشِ یُغشِى اللَّیلَ النَّهارَ یَطلُبُهُ حَثیثا وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ النُّجومَ مُسَخَّراتٍ بِأمرِهِ ألَا لَهُ الخَلقُ وَ الأمرُ تَبَارَکَ اللهُ رَبُّ العَالَمینَ»[46]؛ پروردگار شما آن خدایى است که آسمان ها و زمین را در شش روز خلق کرد سپس به خلقت عرش پرداخت. روز را به پرده شب پوشاند که با شتاب در پى آن مى آید و خورشید و ماه و ستارگان به اطاعت او درآمدند؛ بدانید که آفرینش و قدرت حکومت از آن اوست و بلند مرتبه و بزرگ و آفریننده عالمیان است. 2. «وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الأرضَ وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ وَ أنهارا وَ مِن کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فیها زَوجَینِ اثنَینِ یُغشِی اللَّیلَ النَّهارَ إنَّ فِی ذَلِکَ لاَیاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرونَ»[47]؛ او همان خدایى است که زمین را گستراند و کوه ها را برافراشت و نهرها را در زمین جارى کرد و از هر میوه اى جفت جفت قرار داد و روز را با پرده شب پوشاند. به درستى که در این امور نشانه هاى زیادى براى اهل تفکر وجود دارد. همچنین آشکار شدن خورشید توسط روز و پوشاندن شب نیز در قرآن آمده است: «وَ الشَّمسِ وَ ضُحاها * وَ القَمَرِ إذا تَلاها * وَ النَّهارِ إذا جَلَّاها * وَ اللَّیلِ إذا یَغشاها»[48]؛ قسم به آفتاب و تابش آن و قسم به ماه که در پى آن مى آید و قسم به روز وقتى که آن را (خورشید) روشن مى کند و به شب وقتى که آن را فرا مى گیرد. در جایى دیگر نیز این عبارات بدون تفضیل ذکر شده: «وَ اللَّیلِ إذا یَغشَى * وَ النَّهارِ إذا تَجَلَّى»؛ قسم به شب هنگامى که پرده مى افکند و به روز هنگامى که روشن مى شود. فعل یغشى به معنى روکش و پرده گرفته شده است، اغشاء به معنى او را پوشاند است؛ مصدر این فعل نیز غشیه، غشیان، غشاوه و غشاء است؛ غاشیه هم به معنى پرده به کار مى رود؛ البته یکى از صفات قیامت هم هست و به این خاطر یکى از صفات قیامت شده است که ترس هاى روز قیامت مردم را احاطه مى کند؛ جمع آن غواشى است. از آن چه گذشت آشکار شد که معنى (یُغشِى اللَّیلَ النَّهارَ) این است که: خداوند نور روز را که در سطح زمین وجود دارد، کم کم با تاریکى شب مى پوشاند و شب مى شود و تاریکى را نیز، با نور روز مى پوشاند و به تدریج روز مى شود. این موضوع، اشاره اى لطیف و ظریف به کروى بودن زمین و گردش آن به دور خود در هر 24 ساعت دارد که با تفاوتى اندک به شب و روز تقسیم شده است و به آرامى پشت سر هم قرار مى گیرند؛ همچنین یکى از نشانه هاى قدرت خداوند است؛ زیرا اگر زمین کروى شکل نبود نمى توانست به دور محور خود بچرخد و اگر به دور محور خود نمى چرخید، شب وروز پدید نمى آمد. در بسیارى از موارد، قرآن کریم واژه شب وروز را به شکل مجازى براى اشاره به سیاره زمین به کار برده است؛ همچنین به عنوان کنایه براى تاریکى و روشنایى متوالى و سایر پدیده هاى همراه آن از این واژه استفاده کرده است؛ مثل آیه: «وَ الشَّمسِ وَ ضُحاها * وَ القَمَرِ إذا تَلاها * وَ النَّهارِ إذا جَلَّاها * وَ اللَّیلِ إذا یَغشاها»[49]؛ قسم به خورشید و نورش و قسم به ماه آن گاه که در پى او مى آید. قسم به روز آن گاه که آن را آشکار مى کند و به شب آن گاه که خورشید را مى پوشاند. در این آیات، خداوند متعال به روز که خورشید را آشکار مى کند، قسم مى خورد. آشکار کردن خورشید در این جا به معنى واضح کردن و نشان دادن آن به اهل زمین است. این حقیقت علمى را دانشمندان در نیمه دوم قرن بیستم و با شروع عصر فضا نوردى کشف کردند و متوجه شدند که ضخامت نور خیره کننده روز، از ارتفاع 200 کیلومترى سطح دریا در نیمکره رو به خورشید فراتر نمى رود. این کمر بند نازک که بخشى از اتمسفر زمین است، به علت ارتفاع از سطح زمین، خالى از آلاینده ها است و هر چه به سمت بالا مى رویم از فشردگى آن کاسته مى شود؛ در حالى که هر چقدر به سمت زمین نزدیک مى شویم فشار و نسبت ذراتى مثل بخار آب و گرد و غبار در آن بیشتر مى گردد؛ این فشردگى و غبارهاى موجود در هوا باعث پراکنده شدن نور خورشید و تکرار انعکاس نور آن و در نتیجه، رؤیت آن به صورت نور سفید مى شود. این حالت، به لایه پایینى اتمسفر اختصاص دارد، در حالى که بیشتر قسمت هاى هستى قابل رؤیت، در تاریکى فرو رفته است و اگر در خارج از این لایه نورانى به خورشید نگاه کنیم آن را به صورت قرصى آبى رنگ در یک صفحه سیاه خواهیم دید. از اینجا مى توانیم مقصود این کلام الهى را دریابیم که مى فرماید: روز، خورشید را آشکار مى کند؛ این در حالى است که تا اواخر قرن بیستم، همه مردم معتقد بودند که این خورشید است که روز را به همراه دارد؛ پس پاک و منزه است خداوندى که این حقیقت علمى را 1400 سال قبل از این که توسط دانشمندان کشف شود، بیان کرده است. همچنین خداوند متعال، در سوره لیل به این صورت قسم یاد مى کند: «وَ اللَّیلِ إذا یَغشَى * وَ النَّهارِ إذا تَجَلَّى»[50]؛ قسم به شب آن گاه که مى پوشاند و قسم به روز آن گاه که ظاهر مى شود. یعنى قسم به شب که نصف کره زمین را که دور از خورشید است مى پوشاند و قسم به روز که نور خورشید را در نیمکره زمین که رو به خورشید دارد روشن مى کند. زندگى در روى زمین، مرهون پى در پى آمدن شب وروز است؛ همین امر انسان را قادر مى سازد تا گذشت زمان و تاریخ حوادث را درک کند. هنگامى که تاریکى شب، نیمى از کره زمین را در برمى گیرد این تاریکى به تاریکى آسمان متصل مى شود و همه جا را فرا مى گیرد؛ در همان حال در نیمکره دیگر زمین، روز با نور زیباى خود جلوه گرى مى کند و خود را با یک کمربند نورانى از تاریکى هستى جدا مى کند. خداوند با توالى شب وروز بر ما منت نهاده و مى فرماید: «قُل أرَأیتُم إن جَعَلَ اللهُ عَلَیکُمُ اللَّیلَ سَرمَدا إلَى یَومِ القیامَةِ مَن إلهٌ غَیرُ اللهِ یَأتیکُم بِضِیاءٍ أفَلَا تَسمَعونَ * قُل أرَأیتُم إن جَعَلَ اللهُ عَلَیکُمُ النَّهارَ سَرمَدا إلَى یَومِ القیامَةِ مَن إلهٌ غَیرُ اللهِ یَأتیکُم بِلَیلٍ تَسکُنونَ فیهِ أفَلَا تُبصِرونَ * وَ مِن رَحمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ لِتَسکُنوا فیهِ وَ لِتَبتَغوُا مِن فَضلِهِ لَعَلَّکُم تَشکُرونَ»[51]؛ به آنها بگو چه مى کردید اگر خداوند شب را تا روز قیامت بر شما پایدار مى کرد؟ چه کسى جز خداوند بود که روشنایى روز را براى شما بیاورد؟ چرا این نصیحت ها را نمى شنوید! به آنها بگو اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاودان مى ساخت چه مى کردید. غیر از خداوند کدام خدا بود که شب را براى شما بیاورد تا کمى در آن آرام گیرید؟ چرا کمى با تامل در این آیات نمى نگرید! این از رحمت خداوند است که روز و شب را براى شما قرار داد تا در شب، آرامش یابید و در روز از فضل خدا به دنبال روزى خود بروید، شاید خدا را سپاس گویید. و در جاى دیگرى مى فرماید: «وَ جَعَلنَا اللَّیلَ لِباسا * وَ جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشا»[52]؛ شب را پوشش شما و روز را وسیله رزق و روزى شما قرار دادیم. پوشش شتابان روز به وسیله شب : ممکن است این سؤال براى قارى قرآن پیش آید که ویژگى (حَثیثا) که در آیه 54 سوره اعراف آمده، اما در سایر آیات مربوط به پوشش شب و روز ذکر نشده است به چه معناست؟ در پاسخ باید گفت: این آیه در رابطه با مراحل اولیه خلقت آسمان ها و زمین است؛ در حالى که بقیه آیات به طور عموم به این پدیده اشاره مى کنند. کلمه (حَثیثا) به معنى شتابان و حریص است؛ این آیه به این نکته اشاره مى کند که سرعت توالى شب و روز در آغاز آفرینش، بیشتر از سرعت فعلى آن بوده است. این موضوع، اخیرا با بررسى مراحل رشد اسکلت حیوانات و تنه درختان بسیار قدیمى و فسیل ها به اثبات رسیده است؛ بررسى این پدیده در تنه درختان در رشته جدید دانشگاهى با عنوان «دار زمان شناسى»[53] انجام مى گیرد. این علم با بررسى حلقه هایى که سالانه در تنه درختان شکل مى گیرد، آغاز گردید. این حلقه ها ـ از مرکز ساقه تا لایه پوشش خارجى که بافت لنفى نامیده مى شود ـ نشانگر مراحل رشد گیاه هستند؛ ضمن آن که شرایط آب و هوایى و محیطى اطراف این درخت ها را نیز نشان مى دهند. از آن جایى که حلقه هاى سالانه، به واسطه تنوع در سلول هاى ساخته شده توسط گیاه در فصول مختلف سال به وجود مى آید، این لایه ها در موقع خشکسالى، بسیار نازک و در زمان هاى بارانى ضخیم تر هستند. پژوهشگران با مطالعه این حلقه هاى سالیانه در تنه تعدادى از درختان زنده با عمر طولانى مثل صنوبر خاردار توانستند تغییرات آب و هوایى را تا بیش از هشت هزار سال مورد بررسى قرار دهند و سپس به بررسى فسیل ها در طول دوره هاى مختلف زمین پرداختند. با پیشرفته شدن تکنولوژى، آنها به این نتیجه رسیدند که این حلقه هاى سالیانه[54] و خطوط  رشد در اسکلت حیوانات[55] را مى توان بر اساس فصل و ماه هاى سال و همچنین خود سال ها تقسیم بندى نمود. این تقسیم بندى حتى شامل هفته، سال و شبانه روز نیز مى شود. این تحقیقات نشان مى دهد که تعداد روزها در سال با افزوده شدن عمر هر نمونه رو به فزونى گذاشته است. این بدان معنى است که سرعت گردش زمین به دور خود در زمان هاى گذشته، بیشتر از امروز بوده است و در این جاست که زیبایى تعبیر قرآنى (یَطلُبُهُ حَثیثا) در هنگام آغاز خلقت مشخص مى شود. افزایش تعداد روزهاى سال، همزمان با افزایش عمر زمین و رابطه آن با سرعت حیرت انگیز زمین به دور محور خود در ابتداى آفرینش که از بررسى شرایط آب و هوایى و محیطى لایه هاى درختان و اسکلت حیوانات قدیمى به دست آمده است، این موضوع را براى پژوهشگران مشخص کرده که هر قدر در طول زمان به عقب برگردیم، تعداد روزها در سال افزوده خواهد شد و افزایش تعداد روزها در سال نیز نتیجه مستقیم افزایش سرعت زمین در گردش به دور محور خود است. با تطبیق دقیق این موضوع در فسیل ها، مشخص شده است که تعداد روزهاى سال در دوره کامبرین[56]، یعنى حدود ششصد میلیون سال قبل، به 425 روز در سال مى رسیده است؛ این تعداد در اواسط دوره اردوویسیت[57]، یعنى چهار صد و پنجاه میلیون سال قبل، 415 روز بوده  است و در اواخر دوره تریاس[58]، یعنى دویست میلیون سال قبل، 385 روز بوده است. این روند کاهش تدریجى، همچنان ادامه داشته تا این که در زمان حاضر به 25/365 روز در سال (365 روز و 5 ساعت و 49 دقیقه و 12 ثانیه) رسیده است. با تکمیل این تحقیقات، مشخص شد که زمین به علت دو فرایند جزر ومد و وزش بادهاى مخالف، در هر قرن یک هزارم ثانیه از سرعت حرکت به دور محور خود را از دست مى دهد؛ به عبارت دیگر، این دو فرایند در میزان سرعت زمین، مثل ترمز عمل مى کنند و باعث کاهش سرعت زمین مى شوند. با گسترش این تحقیقات به زمان سخت شدن پوسته زمین مشخص شد که در ابتداى خلقت، یعنى 4600 میلیون سال پیش، تعداد روزهاى سال به 2200 روز و طول یک شبانه روز تنها به 4 ساعت کاهش یافته است؛ بدین معنى که سرعت گردش زمین 6 برابر سرعت فعلى آن بوده است. پاک و منزه است خداوندى که 1400 سال قبل، این یافته ها را نشان مى دهد و بر آنها صحه مى گذارد: «إنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَواتِ وَ الأرضَ فِى سِتَّةِ أیَّامٍ ثُمَّ استَوَى عَلَى العَرشِ یُغشِى اللَّیلَ النَّهارَ یَطلُبُهُ حَثیثا»[59]؛ پروردگار شما همان خدایى است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید، آن گاه بر عرش قدرت استیلا یافت و شب را بوسیله روز پوشاند در حالى که شتابان در پى آن مى رود. پاک ومنزه است خداوندى که در اجساد موجودات زنده و موجودات نابود شده، علامت هایى را باقى گذاشت تا ما به این حقایق دست یابیم و به این صورت عبارت کوتاه (یَطلُبُهُ حَثیثا) را به صورت یک معجزه کامل درک کنیم و بدانیم که قرآن کریم، کلام خداست و پیامبر خاتم که از طریق وحى، قرآن را دریافت کرده، به دریاى پر عظمت خالق هستى متصل بوده و هیچ گاه از روى هوا و هوس، سخنى بر زبان نرانده است.     6. بادهاى بارورکننده «و أرسَلنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ»؛ و بادها را براى بارور کردن فرستادیم. خداوند سبحان در قرآن مى فرماید: «وَ أرسَلنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأنزَلنَا مِنَ السَّماءِ ماءا فَأسقَینَاکُمُوهُ وَ مَا أنتُم لَهُ بِخازِنینَ»[60]؛ ما بادهاى آبستن کننده را فرو فرستادیم، آن گاه از آسمان، آب را نازل کردیم تا شما را سیراب کنیم و گرنه شما نمى توانستید آب را ذخیره کنید. بعضى از مفسران معتقدند منظور از بادهاى آبستن کننده، همان نقش بادها در انتقال دانه هاى گرده به جفت مونث در شکوفه ها است که طى این عمل، بارور سازى و شکل گیرى میوه ها انجام مى شود؛ این نقش امروزه توسط دانشمندان، ثابت شده است؛ اما جمله بعد این تفسیر را تایید نمى کند؛ چرا که مى فرماید: سپس از آسمان آب فرو فرستادیم که همان باران است. این جمله نشان مى دهد که فرستادن بادهاى بارورکننده، رابطه مستقیمى با بارش باران دارد؛ استفاده از حرف فاء نیز بر ترتیب دلالت مى کند. به این صورت که ابتدا این بادها فرستاده مى شود و سپس به سرعت باران مى بارد. از آن جا که هیچ رابطه اى بین بارور شدن گیاهان و انتقال دانه هاى آنها با بارش باران وجود ندارد؛ باید معنى دیگرى براى این آیه جستجو کرد. دکتر زغلول نجار در کلام خود پیرامون این اعجاز علمى قرآن مى گوید: ابرها به سه صورت بارور مى شوند: 1. بارور شدن ابرهاى گرم به وسیله ابرهاى سرد که فرایند متراکم شدن ابرها و سپس ریزش باران را در پى دارد. 2. بارور شدن ابرها با بار الکتریکى مثبت به وسیله ابرهاى با بار الکتریکى منفى که طى آن نوعى تخلیه و جرقه الکتریکى رخ مى دهد؛ در این صورت باران همراه با رعد وبرق است و صداى رعد، ناشى از گسترش هوا بر اثر تخلیه الکتریکى است. 3. بارور شدن نوع سوم که مهم ترین نوع بارورى است به این صورت رخ مى دهد که باد، باعث بارور شدن ابرها و باریدن مى شود؛ در این صورت هسته هاى تراکم ـ هسته هایى که مولکولهاى بخار آب دور آنها جمع شده اند تا قطرات در حال رشد آب در درون ابر را به وجود آورند ـ تشکیل دهنده هاى اولیه باران هستند که توسط باد، به محل تشکیل ابر حمل مى شوند. ماده تشکیل دهنده این هسته ها نیز، املاح دریا و ذرات معلقى است که از زمین به وسیله بادها پراکنده شده اند. اکسیدها و غبار نیز، براى بارش باران ضرورى است. ایده باران مصنوعى هم بر این اساس استوار است؛ براى این منظور هواپیماها ابرها را در هوا پخش مى کنند. در داخل این ابرها موادى همانند هسته هاى تراکم وجود دارد؛ یعنى آب باران، دور آن جمع مى شود و سپس باران مى بارد. باد، عامل اصلى تشکیل ابرها و بارور ساختن آنها و بارش باران است و به همین علت است که قرآن، همیشه بین باد و باران رابطه مستقیم ایجاد مى کند: «وَ هُوَ الَّذِى یُرسِلُ الرِّیاحَ بُشرَى بَینَ یَدَى رَحمَتِهِ حَتَّى إذَا أقَلَّت سَحابا ثِقالاًسُقناهُ إلَى بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأنزَلنَا بِهِ الماءَ فَأخرَجنَا بِهِ مِن کُلِّ الثَّمَراتِ کَذَلِکَ نُخرِجُ المَوتَى لَعَلَّکُم تَذَکَّرونَ»[61]؛ او خدایى است که بادها را به بشارت باران رحمت خویش در پیش فرستد و هنگامى که بادها، ابرهاى سنگین را بردارند ما آنها را به شهرى که از بى آبى مرده است برانیم و بدان سبب، باران فرو فرستیم تا هرگونه ثمر و حاصل از آن برآوریم؛ مردگان را نیز این گونه از خاک بر مى انگیزیم، شاید متذکر شوید.       بخش دوم : مقالاتى از دکتر نظمى خلیل ابوعطا   درباره دکتر نظمى خلیل ابوعطا 1. هورمون گل دهى و گردش شب وروز 2. شما مى رویانید یا خدا؟ 3. بیرون آوردن زنده از مرده 4. نگاهى نو به جنبش و ورم کردن خاک 5. خداوند شکافنده دانه و هسته است       درباره دکتر نظمى خلیل ابو عطا دکتر نظمى خلیل ابوعطا، در سال 1945 م در مصر دیده به جهان گشود. در سال 1966 م، دیپلم مرکز ویژه معلمین را اخذ نمود و در سال 1972 م، موفق به اخذ لیسانس تاریخ طبیعى شد. وى در سال 1975 م، به اخذ مدرک کارشناسى گیاه شناسى نایل آمد و مدرک کارشناسى ارشد را نیز در همین رشته و در سال 1979 م کسب کرد. ایشان سرانجام در سال 1985 م موفق به دریافت مدرک دکترا در فلسفه گیاه شناسى شد. مشاغل و مناصب: 1. اشتغال در آموزش وپرورش مصر به عنوان معلم از 1966 تا 1972م. 2. استادیار و عضو هیات علمى گروه بیولوژى و ژئولوژى دانشکده التربیة در دانشگاه عین شمس قاهره از سال 1972 تا 1994م. 3. مدیریت مرکز خدمات فنى و تکنولوژى ابن نفیس بحرین (هم اکنون). 4. عضویت در جمعیت گیاه شناسى مصر. تالیفات علمى: دکتر نظمى خلیل ابوعطا تا کنون کتاب هاى علمى زیر را تالیف یا در تالیف آنها مشارکت داشته است: 1. عفونت ها در خدمت انسان (تالیف فردى). 2. اصول جلبک شناسى (تالیف مشترک). 3. موجودات زنده و محیط زیست1 (تالیف مشترک). 4. موجودات زنده و محیط زیست2 (تالیف مشترک). 5. آب و معجزه زندگى (تالیف فردى). 6. داروینیسم، مخالفان وموافقان (تالیف فردى). 7. سلول و وراثت (تالیف مشترک). 8. جانداران میکروسکوپى (تالیف مشترک). 9. فیزیولوژى جانداران میکروسکوپى (تالیف مشترک). 10. اصول زراعت1 (تالیف فردى). 11 اصول زراعت2 (تالیف فردى). 12. گیاهان طبى و فواید درمانى آن (تالیف فردى). 13. پرندگان (تالیف مشترک). 14. گیاهان غذایى (تالیف فردى). 15. آبیارى بارانى و حل مشکلات آب و خاک (تالیف فردى). 16. شکل گیرى حیات (تالیف مشترک). 17. درخت ها و درختچه ها در بحرین (تالیف مشترک). 18. صنعت پرورش ماهى (تالیف مشترک). 19. مایعات حیات: معجزه علمى (تالیف فردى). 20. گرده ها (تالیف فردى). 21. سبزیجات و میوه ها (تالیف مشترک). 22. اصول کشاورزى (تالیف فردى). 23. راهنماى فعالیت هاى هستى شناسى (تالیف فردى). 24. راهنماى پرورش قارچ (تالیف مشترک). 25. بحرین در کتب زیست شناسى و کشاورزى، مرحله متوسطه کشور بحرین. 26. ویژگى هاى بارز علمى و تربیتى در کتب زیست شناسى و کشاورزى کشور بحرین. 27. تربیت جنسى در آموزش کشور بحرین. کتابهاى اسلامى و تربیتى مولف (تالیف فردى) : 1. اعجاز گیاهى در قرآن کریم. 2. آیات اعجاز آمیز قرآن کریم و عالم گیاهان. 3. پیامى براى خواهران دانشجو. 4. پیامى براى جوانان مسلمان. 5. پیامى براى خانواده مسلمان. 6. پیامى براى معلم مسلمان. 7. پیامى براى معلمان زن. 8. پیامى براى دوستان خوب. 9. پیامى از یک مرده به اهل دنیا و ابتلا و عمل. 10. پیامى از یک زندانى به ثروتمندان و فقراء. 11. اصحاب الاخدود، ساحر، راهب و غلام. 12. موسى و خضر. 13. موسى در مدین. 14. اصحاب کهف و رقیم. 15. طالوت و جالوت. 16. قارون و فتنه زمان. 17. قوم لوط و حمایت از مسلمانان در برابر ایدز. و ده ها کتاب دیگر که مجال ذکر آنها نیست.     1. هورمون گل دهى و گردش شب وروز خداوند مى فرماید: «إنَّ فِى خَلقِ السَّماواتِ وَ الأرضِ وَ اختِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ وَ الفُلکِ الَّتِى تَجرِى فِى البَحرِ بِما یَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أنزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماءٍ فَأحیَا بِهِ الأرضَ بَعدَ مَوتِهَا وَ بَثَّ فیها مِن کُلِّ دابَّةٍ وَ تَصریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ المُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَ الأرضِ لاَیاتٍ لِقَومٍ یَعقِلونَ»[62]؛ همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و گردش شب وروز و کشتى هایى که در دریا روان مى شوند تا به مردم سود برسانند و آبى که خداوند از آسمان نازل کرد و زمین را به وسیله آن بعد از مرگ زنده نمود و همه نوع جاندار را در زمین پراکنده کرد؛ همچنین در گردانیدن بادها به این سو و آن سو و ابرى که میان آسمان و زمین مسخر و رام است؛ در همه این ها آیاتى است براى مردمى که اهل تفکرند. این آیه یکى از آیات مهم قرآن کریم است؛ هر چند همه آیات قرآن مهم و عظیم هستند. پیامبر ما محمدمصطفى (صلی الله علیه وآله)  به مسلمانان توصیه کرده تا در این آیات اندیشه کنند. ما در اینجا به تفسیر علمى «وَ اختِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ» خواهیم پرداخت تا گوشه اى از اعجاز گیاهى در آیه مذکور را، مورد بررسى قرار دهیم. 1. اهمیت روز براى ادامه حیات در زمین علم، مشخص کرده است که روز و نور خورشید با حرارت و اشعه خود از مهم ترین عواملى هستند که خداوند براى برپایى و ادامه حیات در کره زمین، آنها را به خدمت گرفته است. خداوند ویژگى هاى حیاتى خاصى را در گیاهان ایجاد کرده است به گونه اى که پس از دریافت نور خورشید، انرژى نورى آن را از طریق فتوسنتز به انرژى شیمیایى تبدیل مى کنند؛ این انرژى شیمیایى به صورت پیوندهاى مواد قندى ذخیره شده و گیاه، دى اکسید کربن را در حضور آب تثبیت مى کند. اگر فتوسنتز انجام نمى شد هیچگونه حیاتى در زمین پا نمى گرفت؛ زیرا تقریبا منبع تمامى اشکال انرژى و همه مواد غذایى، ناشى از فرایند فتوسنتز است و اگر نور نبود این فرایند انجام نمى گرفت ؛ در نتیجه همه موجودات زنده از جمله انسان از بین مى رفتند. 2. اهمیت شب براى ادامه حیات در زمین درست است که مهم ترین اعمال حیاتى مربوط به گیاهان در زیر نور انجام مى گیرد، اما میلیون ها عمل حیاتى هم تنها در شب به وقوع مى پیوندد و بر این اساس، دانشمندان کنش هاى فتوسنتز را به دو قسمت تقسیم مى کنند: الف. کنش هاى نورى که تنها در روز انجام مى گیرد. ب. کنش هاى تاریکى که ابتدا در شب انجام شده و سپس براى کامل شدن از روز کمک مى گیرد. 3. اهمیت گردش شب و روز براى ادامه حیات گردش شب وروز، طولانى و کوتاه بودن تاریکى و روشنایى و سرما و گرماى آن دو، از مهم ترین عوامل تداوم حیات بر روى کره زمین است. در مورد گیاهان گلدار باید گفت: در صورت عدم تشکیل گل، میوه و دانه اى پدید نمى آید؛ این گل ها تنها زمانى تشکیل مى شوند که ماده اى شیمیایى به نام هورمون گل دهى یا فلوریژن[63] در گیاه شکل گیرد تا منجر به گل دادن گیاه شود. این هورمون تنها زمانى پدید مى آید که شب وروز، در گردش باشند به گونه اى که تشکیل آن به توالى تاریکى و روشنایى، مدت و شدت هرکدام بستگى دارد. خداوند متعال گیاهانى را آفریده است که هر روز به چند ساعت مشخص تاریکى نیاز دارند تا بتوانند گل بدهند، به همین خاطر به آنها گیاهان شب بلند مى گویند. در مقابل، گیاهانى هستند که براى گل دادن هر روز به چند ساعت مشخص نور نیاز دارند؛ این گیاهان، گیاهان روز بلند نامیده مى شوند. در صورتى که گیاهان شب بلند را به محیط هایى با روزهاى بلند منتقل کنیم، قدرت تشکیل گل، میوه ودانه را از دست مى دهند؛ همچنین اگر در طول شب به اینگونه گیاهان، نور مصنوعى بتابانیم کار تشکیل هورمون گل دهى و در نتیجه گل و میوه دادن گیاه متوقف مى شود. امروزه برخى در تلاشند تا با استفاده از یک آینه بزرگ، شب را در برخى نقاط جهان به روز تبدیل کنند؛ ما نسبت به عوارض وخیم زیست محیطى ناشى از این عمل هشدار مى دهیم؛ زیرا این عمل فعالیت هاى حیاتى گیاهان را مختل مى کند. به جز گیاهان، موجودات زنده دیگرى هم هستند که تنها در شب فعال مى شوند همچنان که برخى از آنها فقط در روز به فعالیت مى پردازند. برخى میکروارگانسیم ها تنها در روز و برخى تنها در شب از مخفیگاه هاى خود خارج مى شوند. مثلا پلانکتون هاى دریایى صبح ها به طبقات سطحى آب مى آیند و در میانه روز به طبقات پایینى برمى گردند. تجربه ثابت کرده است که لایه اُزن اتمسفر از موجودات زمینى در برابر شدت و کیفیت اشعه ماوراء بنفش، محافظت مى کند. افزایش غیر طبیعى نور موجب نابودى موجودات زنده مى شود؛ هنگامى که کمیت نور افزایش یابد و کیفیت آن تغییر کند، میزان پروتئین برخى از گیاهان 20 % نسبت به میانگین طبیعى کاهش مى یابد؛ بنابراین شب براى محافظت از این گیاهان و جلوگیرى از نابودى آنها ضرورى است. از همه حقایق علمى مذکور چنین برمى آید که آفرینش شب، براى تداوم حیات در زمین ضرورى است. با نگاهى به آیات قرآن در مورد شب و روز متوجه مى شویم که در بسیارى از این آیات، شب مقدم بر روز است؛ امرى که نشان مى دهد از نظر قرآن کریم، شب نیز درست مثل روز ضرورى و مورد نیاز است. روز نیز همانند شب، حیاتى و ضرورى است و از نظر علمى گردش شب و روز و طولانى و کوتاه بودن این دو، امرى ضرورى به شمار مى رود و هرکس آیات الهى را انکار کند باید عکس آن را ثابت نماید. با تمام این تفاسیر، آیا مى شود گفت: هستى براساس گفته هاى داروینیست ها و لائیک هاى مادى گرا تصادفى و کورکورانه ایجاد شده است، یا آنکه خداوند همه چیز را به اندازه آفریده است؟ 2. شما مى رویانید یا خدا؟ «أفَرَأیتُم مَا تَحرُثُونَ أ أنتُم تَزرَعُونَهُ أم نَحنُ الزَّارِعُونَ * لَو نَشاءُ لَجَعَلنَاهُ حُطاما فَظَلتُم تَفَکَّهُونَ»[64]؛ آیا آنچه را در زمین مى کارید دیده اید؟ آیا شما آن را مى رویانید و پرورش مى دهید یا ما؟ اگر مى خواستیم آن را خشک مى کردیم تا دچار شگفتى شوید. مفسرین در مورد معانى این کلمات گفته اند: ما تحرثون: بذرى که در زمین مى پاشید. تزرعونه: آن را مى رویانید تا بزرگ شده و به انتهاى رشد خود برسد. حطاما: خشک و خرد شده که سودى ندارد. تفکهون: از سرانجام و سوء حال آن تعجب مى کنید. در این آیات، خداوند سبحان به ذکر برخى از نعمت هاى بزرگ خود مى پردازد؛ نعمت هایى که در رویاندن دانه ها و پرورش آنها نمود مى یابد؛ همانند: ایجاد ریشه، ساقه، برگ، پیچک ها، خار، شکوفه، میوه، دانه، مواد نشاسته اى، چربى ها، پروتئین ها، ویتامین ها، هورمون ها، بوى خوش، رنگ هاى متنوع و سایر ویژگى هاى گیاهان که در روند رشد و تکامل گیاه ایجاد مى شوند. خداوند متعال در این آیات متذکر مى شود که اگر اراده او بر این قرار مى گرفت که گیاهان را خشک گرداند؛ آن وقت مردم، ناتوان از هر کارى دچار سرگشتگى و حیرت مى شدند. در اینجا برخى از جوانب علمى آیات مذکور را مورد بررسى قرار مى دهیم تا به عظمت خداوند سبحان در رویاندن، پرورش و تکامل گیاه پى برده، وى را بر این نعمت ها شکر گوییم. 1. ایجاد شکاف در زمین و آماده کردن آن براى رویش گیاه با نگاهى به زمین هاى کشاورزى که خداوند آن را براى رشد و پرورش گیاهان آماده کرده است اعجاز علمى شگفت آورى مشخص مى شود. زمین در ابتدا سخت و صخره اى و براى کشت و کار نا مناسب بود؛ آب را در خود نگاه نمى داشت و گیاهان نمى توانستند آن را بشکافند؛ اما خداوند با قدرت، عظمت و لطف خود نسبت به بندگان این صخره هاى سخت را شکافت و آنها را پراکنده و نرم کرد تا ریشه هاى کوچک، نازک و ضعیف بتواند آن را بشکافد و از آن عبور کند و آنگاه ساقه نرم و ضعیف، آن را بالا بیاورد. خداوند در این زمینه مى فرماید: «ثُمَّ شَقَقنَا الأرضَ شَقًّا فَأنبَتنَا فیهَا حَبًّا»؛ آنگاه زمین را کاملا شکافتیم و دانه را از دل آن رویاندیم. خداوند مى توانست زمین را آنچنان سخت و محکم بیافریند که غیر قابل باز شدن، گداختن و یونیزه شدن باشد تا جایى که فولاد و الماس هم نتوانند آن را بشکافند؛ اسیدها قادر نباشند آن را ذوب کنند و آب نتواند به درون آن نفوذ نماید؛ در این حالت دانه ها قادر به رویش، خروج از خاک، قرار گرفتن در دل زمین و استفاده از فلزات و املاح آن نبودند؛ در نتیجه هیچ نوع گیاهى چه آبى چه خاکى و حتى هوایى به وجود نمى آمد. 2. دانه ها و رویاندن آنها خداوند سبحان است که دانه ها و بذرها را آفرید و براى حفظ گیاهان دانه اى ، آنها را مهیا کرد. در حقیقت، دانه یا بذر جنین کوچکى است که از بارور شدن تخمک ماده توسط دانه گرده مذکر به وجود مى آید. این دانه ها تمامى صفات ارثى را از گیاهان اولیه به نسل هاى بعد منتقل مى کنند. خداوند متعال با قدرت خارق العاده خود همه صفات ظاهرى، آناتومى و کارکردها را براى انتقال به گیاهان جدید در داخل دانه ها قرار داده است. کدام مخلوق مى تواند در یک دانه بسیار کوچک که گاهى از اندازه یک نقطه بیشتر نمى شود رمزى را قرار دهد که صفات ریشه، نوع آناتومى و وظایف آن را در برداشته باشد و علاوه بر این ویژگى ها، شکل، ضخامت، تشریح و وظایف ساقه را در خود داشته باشد؟! همچنین تعداد، نوع رنگ و نوع غذا ى ذخیره شده در برگ ها و میوه ها و زمان تشکیل، حجم و ترکیب شیمیایى آنها را در خود جاى داده باشد؟!  خداوند همه این صفات را در یک دانه کوچک غیر عاقل قرار داده است؛ به گونه اى که فرمان هاى وراثتى موجود در آن ده ها بار از کلمات موجود در دایره المعارف بریتانیکا بیشتر است تا جایى که نوشتن این فرمان ها در ده ها سال هم غیر ممکن است. به عنوان مثال، دانه گوجه فرنگى از نظر شکل ظاهرى مشابه دانه بادنجان است، اما میوه اى را تولید مى کند که از نظر رنگ، طعم و ترکیب با بادنجان متفاوت است؛ همچنین دانه توت مشابه دانه شاهى است؛ اما دانه توت یک درخت بزرگ را و دانه شاهى یک گیاه کوچک یک ساله را شکل مى دهد. اگر جنین این دانه ها بمیرد یا وارد مرحله نهفتگى شود یا براى گیاهان انگلى میزبانى وجود نداشته باشد دیگر چیزى نمى روید؛ چه کسى این کار را انجام داده است ؟ طبیعت ناتوان یا تصادف کورکورانه؟! یا خدایى که صاحب همه چیز است؛ خدایى که آفرینش شایسته هر چیز را به آن عطا کرد و سپس آن را هدایت نمود. اگر خداوند ویژگى هاى مذکور را از دانه ها مى گرفت و آنها را به دانه هاى شن تبدیل مى کرد آیا همه مادى گرایان بى دین مى توانستند دانه ها را به حالت اولیه خود برگردانند؛ اگر جنین دانه ها بر اثر حرارت مى مرد آیا پژوهشگران و محققان دنیا مى توانستند این دانه هاى مرده را برویانند؟ 3. خروج گیاه از دل خاک به علت ویژگى زمین گرایى، ریشه هاى کوچک و سپس ریشه هاى بزرگ همیشه به سمت خاک و آب حرکت مى کنند (که در اصطلاح به آن زمین گرایى یا ژئوتروپیسم مثبت مى گویند) اما جوانه ها وساقه ها به علت نور گرایى یا فتوتروپریسم مثبت به سمت بالا حرکت مى کنند. در غیر این صورت گیاه از بین مى رود؛ زیرا ریشه ها در اصل براى تثبیت گیاه در خاک و جذب آب و املاح از آن آفریده شده اند؛ به همین علت به سمت خاک (پایین) حرکت مى کنند. البته برخى ریشه هاى فرعى هستند که کارکردهاى دیگرى مانند بالا آمدن و تنفس دارند؛ این ریشه هاى تنفسى از خاک دور شده به سمت بالا مى آیند تا هوا را جذب و تنفس کند. بالعکس، ریشه گیاهان بیابانى معمولا دراز هستند؛ زیرا در جستجوى آب هاى زیرزمینى به عمق خاک نفوذ مى کنند، اما ساقه همیشه به سمت بالا حرکت مى کند؛ زیرا وظیفه اش نگهدارى برگ ها، گل ها و میوه ها به دور از خاک است تا آنها را در بهترین وضعیت براى انجام وظیفه قرار دهد؛ وظیفه اى که خداوند براى آنها در نظر گرفته است. با این حال برخى ساقه ها بر حسب تغییر وظیفه دچار تغییر حالت و رفتار مى شوند و همانند ریزوم ها و ساقه هاى زمینى دیگر، در زیر زمین باقى مى مانند. چه کسى این کار را انجام داده است؟ آیا معبود دیگرى همراه خداوند است یا خداى یکتاى بى نیاز این امور را تدبیر مى کند؟ اگر به ساقه گیاهان نظرى بیافکنیم، به چیزهایى پى مى بریم که فکر دانشمندان را به خود مشغول کرده و باعث مى شود بیشتر از خدا بترسند. برگهاى سبز، نازک و پهن از ساقه هاى بدون درز بیرون مى آیند؛ این برگ ها چنان هماهنگ، مرتب و منظم بیرون مى آیند که هم در بهترین وضعیت براى انجام وظایف حیاتى خود قرار مى گیرند و هم مانع انجام وظایف حیاتى سایر برگ ها در همان گیاه و گیاهان مجاور نمى شوند. برخى از این برگ ها پهن بوده و قطر آنها به چند میلیمتر مى رسد؛ برخى نیز سوزنى شکل و برخى دیگر پولک دار هستند. برگ ها قسمت هاى مختلفى دارند؛ رنگدانه هاى سبز موجود در آنها نور را جذب مى کند و دى اکسید کربن نیز از طریق روزنه هاى روى برگ، وارد آن مى شود. براى رساندن آب به برگ نیز، رگ برگهایى وجود دارد. بالاخره غذاى تشکیل شده در برگ به وسیله آوندهاى آبکش حمل مى شود؛ به این ترتیب، برگ بزرگترین کارخانه انرژى دنیاست و در صورت توقف عمل این کارخانه، بشریت نابود و همه سیستم هاى حیاتى زمین مختل مى گردند. ارتفاع برخى از گیاهان (مانند درخت سکویا) به 180 متر و قطر تنه آنها به 50 متر مى رسد؛ در همین حال قُطر دایره اى که برگ ها و شاخه هاى درخت، آن را در بر مى گیرد به 600 متر هم مى رسد؛ با این حال آب به همه جوانه ها حتى آخرین جوانه هم مى رسد. باید گفت که در صورت توقف آبرسانى، گیاه از بین مى رود. این کار عظیم از چه کسى ساخته است؟ آیا معبود دیگرى همراه خداوند است؟ طبیعت ناتوان ؟ یا تدبیر خداوند دانا؟ 4. گل ها و میوه ها پس از گذشت مدتى از رشد گیاهان گلدار، شکوفه ها شروع به تولید گل هایى مى کنند که از آنها میوه تولید مى شود. میوه یکى از زیباترین اجزاى یک گیاه به شمار مى رود . مى دانیم که گل به لحاظ علمى بخشى از گیاه است که به منظور تکثیر جنسى و تولید میوه و دانه آفریده شده است. بیشتر گیاهان گلدار در صورت عدم موفقیت در تولید گل، میوه و دانه، نابود مى شوند. همانگونه که پیش از این ذکر کردیم دانه، همه ویژگى هاى لازم براى نسل هاى آینده یک گیاه را داراست؛ بسیارى از این خواص بیوشیمیایى در درون گل ها وجود دارد و اگر گل ومیوه از طریق گیاهان تولید نمى شد در دنیا هیچ بذر و دانه اى وجود نداشت و ما تکه نانى براى خوردن نداشتیم؛ نه مى توانستیم دانه گندمى بسازیم و نه میوه اى تولید کنیم. عالم گیاهان، عالمى عجیب و خارق العاده با رنگ هاى شگفت آور و ترکیبات ظریف و دقیق است. گیاهان، رفتارهاى بسیار حساب شده اى دارند؛ برخى از آنها در شب گلبرگ هایشان را مى بندند و روز آن را باز مى کنند. در گیاهان محل هایى به نام مهمیز یا نوش گل براى ذخیره شهد و قسمت هاى بسیار دقیق و حساب شده اى وجود دارد که همگان، کم و بیش از آن مطلع اند. میوه ها هم بسیار شگفت آور و سرشار از مواد غذایى، رایحه خوش و رنگ هاى خیره کننده هستند. حال اگر خداوند با قدرت خود فعالیتهاى حیاتى گیاهان را متوقف مى کرد آیا ما مى توانستیم آن ها را کاشته و برویانیم؟! راستى چه اتفاقى مى افتاد اگر خداوند این کار را مى کرد و به حشرات، قارچ ها، باکترى ها و ویروس ها دستور مى داد تا به گیاهان حمله ور شوند و آنچنان آنها را قوى مى کرد که هیچ آفت کشى نتواند آنها را از بین ببرد؟! اگر آب قطع مى شد و زمین سخت مى گشت یا تند بادى از آسمان نازل مى شد و گیاهان را خشک مى کرد آیا بشریت با همه علم و دانش خود مى توانست گیاهان را نجات دهد؟! و اینجاست که صدق این کلام الهى روشن مى شود: «أفَرَأیتُم مَا تَحرُثُونَ أ أنتُم تَزرَعُونَهُ أم نَحنُ الزَّارِعُونَ * لَو نَشاءُ لَجَعَلنَاهُ حُطاما فَظَلتُم تَفَکَّهُونَ»     3. بیرون آوردن زنده از مرده خداوند مى فرماید: «إنَّ اللهَ فَالِقُ الحَبِّ وَ النَّوَى یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ مُخرِجُ المَیِّتِ مِنَ الحَیِّ ذَلِکُمُ اللهُ رَبُّکُم فَأنَّی تُؤفَکُونَ * فَالِقُ الإصباحِ وَ جَعَلَ اللَّیلَ سَکَنا وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ حُسبانا ذَلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ العَلیمِ»[65]؛ خداوند شکافنده دانه و هسته است. از مرده زنده بیرون مى آورد و از زنده مرده؛ این است پروردگار شما، پس چگونه از حق منصرف مى شوید. او شکافنده صبح است و شب را براى آرامش قرار داده است و ماه و خورشید را وسیله حساب و کتاب؛ این است اندازه گیرى پروردگار قدرتمند و دانا. و نیز مى فرماید: «یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ وَ مَن یُدَبِّرُ الأمرَ فَسَیَقُولُونَ اللهُ فَقُل أفَلَا تَتَّقُونَ»[66]؛ او زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى آورد، کیست که این امور را تدبیر مى کند. خواهند گفت: خداوند. پس به آنها بگو آیا پرهیزگار نمى شوید؟ برخى، بیرون آوردن زنده از مرده را اینگونه تفسیر مى کنند که: خداوند گیاه زنده را از دانه مرده و جوجه را از تخم بیرون مى آورد. آنها بر این نکته تاکید مى کنند که دانه و تخم هر دو مرده اند اما علم مى گوید که دانه ـ تخم بارور شده ـ مرده نیست؛ زیرا حاوى جنین زنده اى است که از ساقه چه، ریشه چه (ژمول)، غذاى آلبومن و لپه ها تشکیل شده است. علم بر این نکته تاکید دارد که با وجود آب و سایر شرایط لازم براى رویش گیاه، زنده بودن جنین شرط اصلى رویش دانه و بذر است. دانشمندان معتقدند که در صورت مرگ جنین موجود در دانه به وسیله حرارت بالا، گازهاى سمى و سایر عوامل خارجى، رویش گیاه غیر ممکن است، حتى اگر همه شرایط لازم براى این امر فراهم باشد. بنابراین، تفسیر علمى بیرون آوردن زنده از مرده از نظر گیاه شناسان چیست؟ در پاسخ باید گفت: اولا مواد غذایى مورد استفاده موجودات، مواد شیمیایى مرده اى هستند که پس از خرد شدن به وسیله آنزیم ها، هضم و توسط بدن موجود زنده جذب و آنگاه وارد سلول ها مى شوند؛ ثانیا مواد غذایى مرده به این ترتیب با قدرت بى بدیل پروردگار به اجزاى درون سلولى مانند سیتوپلاسم، هسته، DNA و اندامک هاى ویژه تبدیل مى شوند که همگى زنده اند. آیا این امر، بیرون آوردن زنده از مرده نیست؟ آیا این نکته، اعجاز علمى قرآن کریم به شمار نمى رود؟ DNA که همه امور وراثتى سلول را بر عهده دارد از مواد بیوشیمیایى، قند، فسفات و بازهاى آلى گوانین، سیتوزین، آدنین و تیمین تشکیل شده است. همه این مواد، ترکیبات محض شیمیایى هستند که، کمیت، ساختار و عملکرد آنها کاملاً مشخص است. با این حال پژوهشگران نتوانسته اند در آزمایشگاه به این ترکیبات و مواد تشکیل دهنده جان ببخشند. برخى کشورها، آزمایشگاه هاى جدید و بسیار مجهزى را به منظور تولید حتى یک مولکول DNA و جان بخشى به آن ساخته اند اما همه تلاش هاى آنها به شکست انجامیده است. شگفت آور آنکه، این مواد مرده پس از عبور از غشاء سلولى و ورود به سیتوپلاسم سلول، در مدت زمان اندکى به ماده زنده اى تبدیل مى شوند که همه صفات وراثتى موجود زنده را در بر دارد؛ آیا این کار بیرون آوردن زنده از مرده نیست؟ آن هم از سلولى که حجم آن از یک نقطه فراتر نمى رود. بى آنکه اندازه گیرى، آزمایشگاه، تکنولوژى و سایر عوامل در میان باشد. حال این سوال مطرح است که چه ارتباطى بین شکافته شدن دانه و بیرون آمدن زنده از مرده وجود دارد ؟ در پاسخ باید گفت: هنگام کاشت دانه در اراضى زراعى و رسیدن آب به آن، این ماده حیاتى به خاطر فشار اسمزى و عوامل محیطى بیرونى جذب دانه مى شود؛ وقتى آب به جنین زنده مى رسد، ناگهان جنین فعال شده، آنزیم هایى را ترشح مى کند که مواد غذایى ذخیره شده در دانه را که به سختى جذب مى شود تجزیه و آنها را به مواد ساده اى تبدیل مى کند که به راحتى جذب شوند؛ در نتیجه دانه و هسته، ورم کرده و جنین، آب و غذاى ذخیره شده را بعد از تجزیه جذب مى نماید؛ آنگاه با اراده الهى مواد غذایى مرده در داخل بافتهاى دانه به سلول هاى زنده تبدیل مى شوند تا مصداق این سخن خداوند در سوره طه باشند که «قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أعطَى کُلَّ شَى ءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَى»؛ گفت پروردگار ما کسى است که آفرینش شایسته هر چیز را به آن عطا نمود و آنگاه آن را هدایت کرد. به این معنا که خداوند شکل متناسب با ویژگى و منفعت هر چیز را بدان عطا فرمود و آن را در جهتى قرار داد که براى آن آفریده شده است. پس از آن، ریشه کوچک شروع به رشد کرده و به سمت خاک مى رود تا در آنجا تثبیت شده و آب و املاح را جذب کند. آب و املاح، موادى هستند که ریشه کوچک براى جذب آن ها آفریده شده است. جوانه اولیه هم به طرف بالا یعنى به سمت نور و هوا حرکت مى کند، در نتیجه دانه و هسته شکافته مى شود و زنده از مرده بیرون مى آید. از سوى دیگر ویروس ها از کوچکترین موجودات زنده میکروسکوپى هستند که تا کنون مورد شناسایى قرار گرفته اند؛ این موجودات زنده یکى از خطرناکترین موجودات میکروسکوپى براى انسان، حیوان و گیاه به شمار مى روند. شگفت آنکه این ویروس ها دو ویژگى مرگ و زندگى را در خود جمع کرده اند، به گونه اى که در خارج از سلول ها اجسام مرده و بلورى شکلى هستند که همانند بلورهاى نمک و شکر ذوب مى شوند و هیچگونه حیات، رشد و تکثیرى در آنها مشاهده نمى شود ولى هنگامى که این اجسام مرده ذره بینى به برخى سلول هاى زنده مى پیوندد، به طرز شگفت آورى حیات و زندگى در آنها دمیده مى شود؛ به گونه اى که با سرعت زیاد شروع به تقسیم کرده و تکثیر مى شوند. آنها در این حالت مى توانند بسیارى از موجودات زنده، مانند حیوانات،گیاهان، باکترى ها و انسان را نابود کنند. شگفت آورتر اینکه در صورت خروج از سلول زنده، این موجودات میکروسکوپى مرده و به صورت بلور در مى آیند؛ این اوج اعجاز الهى در آفرینش و دلیل قاطع بر این امر است که خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى آورد. «یُخرِجِ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ». بله زندگى و حیات، یکى از اسرار الهى و نعمت هاى پروردگار است که به هر که بخواهد مى بخشد و از هر که بخواهد مى گیرد و حتى اگر بشریت جمع شوند تا سلول مرده اى را زنده کنند، نخواهند توانست. از دیگر موارد بیرون آوردن زنده از مرده توسط خداوند، مى توان به فلزات موجود در زمین هاى کشاورزى اشاره کرد؛ این فلزات مواد مرده اى هستند که در اثر عوامل شیمیایى، طبیعى و بیولوژیکى از صخره ها ى زمین جدا شده و جذب گیاهان مى شوند و پس از ورود به سلول هاى گیاه و ترکیب با برخى دیگر از مواد غذایى، به سیتوپلاسم زنده و اندامک هاى جاندار تبدیل مى شوند. خداوند بزرگ در هر لحظه تعداد بى شمارى از این ترکیبات و فلزات مرده را زنده مى کند تا مصداق این آیه باشند که «یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ مُخرِجُ المَیِّتِ مِنَ الحَیِّ ذَلِکُمُ اللهُ فَأنَّی تُؤفَکُون»[67]؛ زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى آورد این است خداى شما پس چگونه از حق منصرف مى شوید؟ پس چرا خالق بزرگ را رها کرده و کسانى را عبادت مى کنید که نمى توانند چیزى خلق کنند؟ خداوند مى فرماید: «یَا أیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاستَمِعُوا لَهُ إنَّ الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ لَن یَخلُقُوا ذُبَابا وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَهُ وَ إن یَسلُبهُمُ الذُّبابُ شَیئا لایَستَنقِذُوهُ مِنهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ المَطلُوبُ مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدرِهِ إنَّ اللهَ لَقَویٌّ عَزیزٌ»[68]؛ اى مردم! به این مثل گوش فرا دهید: کسانى را که جز خدا مى خوانید هرگز نمى توانند مگسى، را هم بیافرینند هر چند همه براى این کار به هم کمک کنند و اگر مگس چیزى از آنها برباید قادر به نجات آن نیستند. هم خواهان و هم خوانده هر دو ضعیفند. مردم خدا را آنگونه که شایسته او است نشناخته اند، همانا خداوند قدرتمند و شکست ناپذیر است.     4. نگاهى نو به جنبش و ورم کردن خاک خداوند مى فرماید: «وَ تَرَى الأرضَ هامِدَةً فَإذَا أنزَلنَا عَلَیهَا الماءَ اهتَزَّت وَ رَبَت»[69]؛ قرآن کریم که آخرین معجزه الهى به شمار مى رود، کتابى است که شگفتى هاى آن پایان ندارد و دانشمندان از آن بى نیاز نمى شوند و بالاتر این که، در عصر تجربه و علوم دقیق، دانشمندان را نیز به مبارزه مى طلبد و هر روز مسائل تازه اى را پیش روى بشر قرار مى دهد. در این مقاله به بررسى آیه اى مى پردازیم که در آن، به بارش باران اشاره شده است و به این موضوع مى پردازد که زمین، پس از باران به حرکت و جنبش درآمده و بالا مى آید. رعایت ترتیب دو کلمه (حرکت و بالا آمدن) خود اعجازى بزرگ است؛ به گونه اى که اگر جاى این دو کلمه عوض مى شد کل معناى آیه مختل مى گشت. آیه مذکور چنین است: «وَ تَرَى الأرضَ هامِدَةً فَإذَا أنزَلنَا عَلَیهَا الماءَ اهتَزَّت وَ رَبَت وَ أنبَتَت مِن کُلِّ زَوجٍ بَهیجٍ»[70]؛ و زمین را مى بینى که خاموش و مرده است ولى آنگاه که آب باران را بر آن نازل مى کنیم به جنبش درآمده، ورم مى کند و هر نوع گیاه زیبا را مى رویاند. و نیز مى فرماید: «وَ مِن آیاتِهِ أنَّکَ تَرَى الأرضَ خَاشِعَةً فَإذا أنزَلنَا عَلَیهَا الماءَ اهتَزَّت وَ رَبَت إنَّ الَّذِى أحیَاها لَمُحیِى المَوتَى إنَّهُ عَلَى کُلِّ شَى ءٍ قَدیرٌ»[71]؛ و از آیات او این است که زمین را خشک مى بینى پس آنگاه که آب بر آن نازل کنیم به جنبش در آمده و بالا مى آید و هم آن کس که زمین را زنده مى کند مردگان را هم زنده مى کند که او بر هر کارى تواناست. مفسرین در مورد معانى کلمات گفته اند: هامده: مرده وخشک. خاشعه: خشک. ربت: زیاد شد و باد کرد. این آیات کریمه اوج اعجاز علمى در قرآن هستند. براى آنکه به اساس علمى دو کلمه (اهتَزَّت وَ رَبَت) ـ به جنبش درآمد و باد کرد ـ پى ببریم و با اعجاز علمى این آیات در مورد رویش گیاهان آشنا شویم، تصویرى از زمین پیش از بارش باران را ارائه مى کنیم و آنگاه به بررسى وضع زمین بلافاصله بعد از بارش باران و نیز پس از گذشت مدتى طولانى از بارش باران مى پردازیم: 1. تصویر زمین پیش از بارش باران دانه هاى کوچک خاک و مولکول هاى آن پیش از بارش باران، کمترین جا را به خود اختصاص مى دهند و زمین، خشک و مرده است؛ درست همانگونه که قرآن کریم به بهترین و مختصرترین شکل آن را به تصویر مى کشد: «وَ تَرَى الأرضَ هامِدَةً» و «وَ مِن آیاتِهِ أنَّکَ تَرَى الأرضَ خَاشِعَةً» پیش از بارش، همه موجودات زنده ذره بینى همانند باکترى ها، قارچ ها، اکتونومیست ها و غیره، کاملاً بى حرکت بوده و کمترین مکان را در طول حیات به خود اختصاص مى دهند. بیشتر آنها در حالت اسپور یا خفته به سر مى برند، به این معنا که: پوسته سخت همانند سپر، از موجودات زنده در برابر شرایط دشوار خارجى که مهمترین آن نبود آب است محافظت مى کند. پیش از نزول باران، تخم ها و تخمک هاى ویژه برخى دیگر از موجودات زنده اولیه، در وضعیت نهفتگى و سکون کامل به سر مى برند؛ در این حالت آنها پوشش هایى دارند که در برابر شرایط سخت خارجى از آنها محافظت مى کند. پیازها، پیازچه ها، کرم ها (ساقه هاى زیر زمینى تک لپه اى ها)، ریزم ها (ساقه هاى زیر زمینى افقى)، غدد و دانه ها، از کمترین فعالیت حیاتى برخوردارند تا حیات خود و نسل هاى آینده خود را حفظ کنند؛ ریشه ها و مجموعه رویشى گیاهان، کاملاً بى حرکت و آرام است؛ منافذ آنها بسته و روى آنها کوتیکول هاى مومى و پولک هایى وجود دارد که در برابر خشکى از تحمل بالایى برخوردارند. 2. وضعیت زمین پس از بارش باران: هنگام بارش باران این فعالیت هاى فیزیکى، شیمیایى و حیاتى در زمین رخ مى دهد: الف. فعالیت هاى فیزیکى و شیمیایى: هنگام بارش، انرژى وضعى و حرکتى باران و زمین تغییر مى کند، بدین معنى که زمین در اثر انرژى حاصل از بارش باران به جنبش در مى آید؛ یونیزه شدن مواد غیر آلى خاک افزایش یافته و حجم خاک بیشتر مى شود؛ مواد آلى غیر یونیزه شده نیز در اثر مکش آب ورم کرده و اجزاى آن از هم دور مى شوند و در نتیجه حجم آن افزایش مى یابد؛ نتیجه نهایى این فعالیت ها به حرکت و جنبش در آمدن خاک است بى آنکه شکاف بردارد. ب: فعالیت حیاتى در خاک: موجودات زنده ذره بینى مانند: پیازها، پیازچه ها، ریزوم ها و کرم ها فعال شده و به حرکت در مى آیند؛ تخم ها و تخمک ها باز شده و حشرات خاک فعال شده و به جنبش در مى آیند؛ ریشه ها و ساقه فعالیت خود را آغاز مى کنند و میانگین جذب خاک افزایش یافته و مولکول هاى آن به حرکت در مى آیند؛ نتیجه نهایى این فعالیت ها به جنبش درآمدن خاک است. 3. وضعیت زمین پس از گذشت مدتى طولانى از بارش باران: در این حالت فعالیت هاى فیزیکى و شیمیایى و حیاتى خاک ادامه یافته و زمین اینگونه مى شود: موجودات زنده ذره بینى شروع به رشد و تکثیر مى کنند و وزن و حجم آنها افزایش مى یابد؛ در این حالت محتواى مواد آلى خاک بیشتر مى شود ؛کرم ها و حشرات، رشد و تکثیر خود را آغاز و تونل هایى را در زمین ایجاد مى کنند؛ در نتیجه خاک ریشه ها فعال شده و به مرور زمان غذاى ذخیره شده در آن انبار مى شود. 4. خلاصه آنچه رخ داده است: الف: زمین در اثر نبود آب، خشک و بى روح و مرده است و موجودات زنده داخل آن ساکن و بى حرکتند. ب: در اثر بارش باران، زمین به حرکت درآمده، یونیزه شده و جذب آب در آن زیاد مى شود؛ موجودات زنده از حالت سکون خارج شده و در نتیجه زمین به حرکت و جنبش در مى آید. ج: پس از مدتى فعالیت حیاتى و رشد افزایش یافته؛ زمین سرشار از حیات مى گردد. خداوند سبحان و دانا تمامى این فعالیت ها را در دو کلمه (به جنبش در آمد و ورم کرد: اهتَزَّت وَ رَبَت) خلاصه کرده است. آیا در هنگام نزول قرآن در شبه جزیره عربستان، دانشمندان علوم کشاورزى، خاک، شیمى، زیست شناسى و سایر رشته هاى مربوط به فعالیت هاى مذکور حضور داشتند تا بتوانند این فعالیت ها را با دو واژه (اهتَزَّت وَ رَبَت) توصیف کنند؟! اگر حرکت و ورم کردن نبود زمین زنده نمى شد؛ محصولى نمى رویید و دانه اى از دل آن بیرون نمى آمد. آیا اعجازى برتر از این هست؟! اگر ترتیب دو کلمه مذکور در آیه یعنى (اهتَزَّت وَ رَبَت) به هم مى خورد و در این آیه کلمه (رَبَت) پیش از (اهتَزَّت) مى آمد چه اتفاقى مى افتاد؟ پاسخ این است که آیه مذکور چیزى را مطرح مى کرد که با علوم تجربى جدید در تعارض است؛ زیرا زمین ابتدا به حرکت در مى آید؛ آنگاه موجودات زنده آن رشد کرده بالا مى آیند و حجم آنها افزایش مى یابد. بله، عظمت ترتیب مذکور در دو کلمه (اهتَزَّت وَ رَبَت) از همین جا مشخص مى شود؛ این آیه از آیاتى است که با روش هاى علمى سازگار بوده و نشانه آن است که قرآن، ساخته و پرداخته انسان نیست، بلکه خداوند آن را نازل کرده است؛ هم او که پروردگار انسان، آفریننده زمین و قوانین زمین است. آیا کسى هست که پند گیرد؟     5. خداوند شکافنده دانه و هسته است. خداوند مى فرماید: «إنَّ اللهَ فَالِقُ الحَبِّ وَ النَّوَى»؛ در این مقاله به بررسى آیه 95 سوره انعام مى پردازیم. ابتدا تفسیر این آیه بر اساس برخى کتاب هاى تفسیرى را آورده و آنگاه با مفاهیم و داده هاى جدید علمى در زمینه گیاه شناسى، به شرح این آیه مى پردازیم تا بهتر بتوانیم عظمت خداوند را درک و مسائلى را مطرح نماییم که ذهن دانشمندان را، متوجه خود کند و به بررسى آیه اى بپردازیم که حتى اگر همه انسان ها دست به دست هم دهند، از آوردن آیه اى مانند آن عاجزند. خداوند مى فرماید: «إنَّ اللهَ فَالِقُ الحَبِّ وَ النَّوَى یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ مُخرِجُ المَیِّتِ مِنَ الحَیِّ ذَلِکُمُ اللهُ رَبُّکُم فَأنَّی تُؤفَکُونَ * فَالِقُ الإصباحِ وَ جَعَلَ اللَّیلَ سَکَنا وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ حُسبانا ذَلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ العَلیمِ»[72]؛ خداوند شکافنده دانه و هسته است، زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى آورد، این است خداى شما چگونه از حق منصرف مى شوید او شکافنده صبح است و شب را مایه آرامش قرار داده است و خورشید را وسیله حساب و کتاب؛ این است اندازه گیرى خداوند قدرتمند و دانا. مفسرین درباره معنى کلمات گفته اند: فالق الحب: شکافنده یا آفریننده آن؛ بدین معنا که خداوند دانه را در خاک مى شکافد تا کشت هاى مختلف و گوناگون و رنگ هاى متنوع دانه و هسته بروید. یخرج الحى من المیت: یعنى گیاه را از هسته بیرون مى آورد و یا اینکه گیاه تازه و شاداب را از دانه خشک بیرون مى آورد. ذلکم الله: یعنى انجام دهنده این کار خداوند یکتاست. فأنى تؤفکون: یعنى چگونه از عبادت خدا منصرف شده به عبادت غیر او مى پردازید ؟ در تفسیر این آیه باید گفت : 1. این آیه یکى از آیات اعجاز الهى در خلقت است؛ زیرا على رغم اختصار، بسیارى از حقایق علمى و اشارات اعجاز آمیز را در بر دارد؛ حقایقى که پیش از قرآن کسى متوجه آنها نشده است. این آیه میان دانه و هسته تفاوت قائل شده است؛ از نظر علمى دانه غیر از هسته است. دانه[73] یک میوه کامل است مانند: دانه ذرت و گندم و جو، اما هسته جزء بذرها[74] است و جزئى از میوه به حساب مى آید مانند هسته خرما، سدر، هلو، انگور و بذرهاى باقلا و لوبیا. تفاوت قائل شدن قرآن میان دانه و هسته از جمله اعجازهاى علمى نباتى قرآن به شمار مى رود؛ زیرا قرآن، پیش از تقسیمات نوین علمى نباتى در مورد بذرها و میوه ها این تقسیم بندى را قائل شده است. 2. اعجاز دوم آیه مذکور این است که میان دو چیز پیوند برقرار کرده است: شکافته شدن دانه و هسته، با بیرون آوردن زنده از مرده و مرده از زنده. در اینجا عظمت و اعجاز قرآن کریم مشخص مى شود؛ زیرا مواد غذایى ذخیره شده در گیاه، کربوهیدرات ها، چربى ها، پروتئین ها، فلزات، املاح و آب، همگى مرده و بى جانند اما هنگامى که از غشاى جنین عبور مى کنند جان مى گیرند و به سیتوپلاسم زنده، ریشه چه وساقه چه تبدیل مى شوند. کیست جز خدا که بتواند این مواد مرده را زنده کند؟! معجزه شکافتن دانه و هسته : از نظر علمى مشخص شده است که جنین زنده و کوچکى در بذر وجود دارد که در حالت سکون یا نهفتگى به سر مى برد و تمام فعالیت هاى حیاتى مانند تنفس و تغذیه با کمترین میزان فعالیت در آن رخ مى دهد؛ به گونه اى که جنین در خلال شرایط محیطى خارج و داخل بذر، در طولانى ترین زمان ممکن، زنده مى ماند. این جنین از همان اعضاى اصلى رویشى تشکیل مى شود که گیاه بالغ از آن تشکیل شده است؛ به گونه اى که متشکل از ریشه چه، ساقه چه و برگ هاى جنینى (ژمول ها) مى باشد. براى اینکه جنین رشد کند باید زنده باشد؛ زیرا جنین مرده از قدرت رویش برخوردار نیست. هیچکدام از پژوهش و آزمایشگاه ها و مزارع موجود در زمین، نمى توانند یک جنین مرده را زنده کرده یا برویانند؛ پس باید پرسید چه کسى به جنین دانه، حیات بخشیده است؟ آیا همانگونه که داروینیست ها ادعا مى کنند طبیعت بى جان، به آن حیات بخشیده است یا تصادف کور و یا جهش هاى معیوب یا اینکه خداوند زنده و پاینده اى که مالک همه چیز است؛ پادشاه قدرتمندى است که مى تواند زنده را از مرده بیرون آورد؟ ما در اینجا بر روى تغییراتى متمرکز مى شویم که براى شکافتن دانه و هسته و بیرون آمدن زنده از مرده رخ مى دهد. پس از آنکه همه شرایط لازم براى رویش گیاه فراهم مى شود تغییرات فیزیکى، شیمیایى و زیستى متعددى در دانه و هسته رخ مى دهد که به طور خلاصه عبارتند از: الف: تغییرات فیزیکى[75] این تغییرات زمانى رخ مى دهد که آب به دانه و هسته برسد؛ چه دانه و بذر، زنده باشند و چه مرده، در این حالت دانه یا بذر طبق قانون اسمز، آب را مکیده و ورم مى کنند و آنگاه پوسته آنها در نتیجه افزایش فشار داخلى پاره مى شود. ب: تغییرات شیمیایى[76] این تغییرات، تنها در دانه ها و بذرهاى زنده رخ مى دهد به این ترتیب که: آنزیم ها در آنها فعال مى شود و مواد غذایى ذخیره شده که پیش از این بزرگ و پیچیده بودند و نمى توانستند به داخل غشاى سلولى نفوذ کنند و جنین قدرت جذب آنها را نداشت، اکنون به مواد ساده تر و کوچک ترى تبدیل مى شوند که به راحتى از غشاى سلولى عبور کرده و جنین آن ها را جذب مى کند؛ اینجاست که پیوندها تجزیه شده و حجم بذر افزایش مى یابد. ج: تغییرات زیستى[77] در این حالت سلول هاى جنینى فعالیت خود را آغاز مى کنند؛ تقسیم مى شوند و با مصرف آب و مواد غذایى ذخیره شده، تعداد، وزن و حجم آنها افزایش مى یابد؛ در این شرایط مواد غذایى ذخیره شده که قبلا موادى بى جان بودند به مواد تشکیل دهنده سلول هاى زنده تبدیل مى شوند و منظور از بیرون آوردن زنده از مرده نیز همین است. آنگاه ریشه چه در خارج از دانه یا بذر ظاهر شده، به سمت خاک و آب حرکت مى کند؛ ساقه چه نیز در خارج از دانه و هسته ظاهر شده و غالبا به سمت بالا حرکت مى کند. ساقه گیاه که حاوى برگ، گل، خار، پیچک و سایر زواید است از همین ساقه چه ساخته مى شود. با نگاهى علمى مى بینیم که با قدرت الهى هسته سخت به ماده اى نرم وشیرین تبدیل مى شود که به آسانى قابل جذب است. خداوند پوشش چوبى هسته را با لطف و رحمت خود، مى شکافد تا ریشه چه نازک و ساقه چه باریک از آن خارج شود؛ ساقه چه براى آنکه قسمت بالایى در حال رشد خود را، از تماس با خاک و نابودى در امان نگه دارد خم مى شود و تولید قلاب مى کند؛ در همین زمان ریشه چه، سخت ترین خاک ها را مى شکافد و هزاران سلول در اثر برخورد و رشد سریع مى میرند تا مصداق این سخن پروردگار باشند که «وَ مُخرِجُ المَیِّتِ مِنَ الحَیِّ»؛ مرده را از زنده بیرون مى آورد. مواد غذایى ذخیره شده در دانه، هسته یا بذر به پایان مى رسد اما لطف خداوند همانگونه که در آیه 99 سوره انعام آمده است، شامل حال گیاه مى شود: «فَأخرَجنَا مِنهُ خَضِرا»؛ و گیاه سبز را از آن بیرون آوردیم. بدین ترتیب گیاه مى تواند دى اکسید کربن، نور خورشید، آب و املاح را مورد استفاده قرار دهد تا غذاى لازم براى تداوم حیات خود و همه موجودات روى زمین را فراهم کند. اگر خداوند متعال ویژگى زنده بودن را از دانه و هسته بگیرد چه اتفاقى رخ مى دهد ؟ چه کسى مى تواند آن را بشکافد و ریشه چه و ساقه چه را از آن بیرون بیآورد؟ اگر خداوند سبحان ویژگى تشکیل کلروفیل گیاه را از آن بگیرد، چه کسى مى تواند ادامه حیات آن را تضمین کند تا میوه، بذر و غذا را براى تداوم حیات بسازد؟ چه کسى برگ هاى شاداب و سبز را از ساقه هاى خشک، سخت و بى رنگ مى رویاند؟ چه کسى شکوفه هاى زیبا را از ساقه هاى سبز یا بى رنگ یا خاکسترى بیرون مى آورد؟ چه کسى میوه هاى شیرین، خوش بو و خوشمزه را از زمین خشک و آب گل آلود مى سازد؟ چه کسى ویژگى ها و خصایص یک درخت بزرگ را در دانه و بذرهاى کوچک به ودیعه نهاده است؟ چه کسى میزان غذاى مورد نیاز براى این جنین غیر عاقل را در زمان سکون و رویش محاسبه کرده تا آن را در بافت هایش ذخیره و در هنگام نیاز استفاده نماید؟ آیا پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)  از دانش جنین هاى گیاهى و علوم رویش گیاه، فیزیک، شیمى طبیعى و زیستى مطلع بود تا بتواند ارتباط میان شکافتن دانه و هسته با بیرون آوردن زنده از مرده و مرده از زنده را تشخیص دهد؟! این اعجاز در پاسخ به مشرکین و استدلال علیه آنان به وسیله عجایب آفرینش و لطایف تدبیر الهى ذکر شده است. «إنَّ اللهَ فالِقُ الحَبِّ وَ النَّوَى» به این معناست که خداوند، دانه را در زیر زمین مى شکافد تا گیاه از آن بیرون بیاید و هم اوست که از گیاه زنده در حال رشد، دانه خشک بیرون مى آورد. آیا اعجازى همانند این اعجاز و تدبیرى چون این تدبیر و آفرینشى حکیمانه مانند این آفرینش را دیده اید؟        بخش سوم: مقالاتى از دکتر منصور العبادى   درباره دکتر منصورالعبادی 1. آب، مایه حیات موجودات زنده. 2. آفرینش زمین در دو روز.     درباره دکتر منصور العبادى نام کامل وى منصور ابراهیم ابوشریعه العبادى است. وى در سال 1952 م. در اردن به دنیا آمد و هم اکنون استاد مهندسى ارتباطات در دانشگاه علوم و تکنولوژى اردن مى باشد. مدارک علمى: 1. کارشناسى مهندسى برق (1974م) از دانشگاه ملک سعود عربستان سعودى 2. کارشناسى ارشد مهندسى برق (1978م) از دانشگاه وسیکونسن ـ مادیسون ـ آمریکا 3. دکتراى مهندسى برق (1982م) از دانشگاه وسیکونسن ـ مادیسون ـ آمریکا تجارب علمى: 1. استاد یار گروه مهندسى برق در دانشگاه یرموک اردن (1986 ـ 1982م) 2. استادیار گروه مهندسى برق در دانشگاه علوم و تکنولوژى اردن (1989 ـ 1986 م) 3. استاد گروه مهندسى برق در دانشگاه علوم و تکنولوژى اردن (1995 ـ 1989 م) 4. استاد مدعو گروه مهندسى برق در دانشگاه اتاواى کانادا (1991 ـ 1990 م) 5. استاد گروه مهندسى برق در دانشگاه علوم و تکنولوژى اردن (1995 م تا کنون) 6. استاد مدعو گروه مهندسى برق در دانشگاه تکنولوژى شاهزاده سمیه اردن (1996 ـ 1995 م) 7. استاد مدعو گروه مهندسى برق در دانشگاه تکنولوژى شاهزاده سمیه اردن (2003 ـ 2002 م) تحقیقات و تالیفات منتشر شده: 1. سى تحقیق علمى منتشر شده در مجلات علمى جهان در زمینه مهندسى اتصالات (برق) 2. کتاب آغاز آفرینش در قرآن کریم در زمینه اعجاز علمى قرآن، انتشارات دارالفلاح، 2006 م. 3. مقالات علمى و دینى در زمینه هاى گوناگون     1. آب، مایه حیات موجودات زنده «وَ جَعَلنَا مِنَ الماءِ کُلَّ شَى ءٍ حَیٍّ»[78]؛ هر چیز زنده اى را از آب قرار دادیم. اگر طراحى بسیار دقیق خداوندى در همه مراحل آفرینش هستى نبود، زندگى به هیچ عنوان در روى زمین شکل نمى گرفت؛ زیرا حتى یک اختلال ساده در طراحى این مراحل، سبب مى شد زمین، شکل و ویژگى هاى کنونى خود را نداشته باشد. علاوه بر این، زمین هم داراى طراحى بسیار دقیقى است تا قابلیت حیات، در آن به وجود آید؛ این طراحى شامل مواردى چون: تنظیم فاصله از خورشید به عنوان منبع انرژى، سرعت حرکت وضعى و انتقالى، مایل بودن و نوسان محور زمین، شدت میدان مغناطیسى و ضخامت پوسته آن مى شود. موجودات زنده براى ساختن جسم خود به تعداد زیادى عنصر طبیعى نیازمندند، به همین دلیل همه عناصر تولید شده توسط ستارگان هستى با نسبت هاى متفاوت در پوسته زمین فراهم شده است. چین خوردگى هاى زمین هم به طرز ماهرانه اى ایجاد شده است به گونه اى که این سیاره، داراى مناطق پستى است که مى تواند آب را در خود جاى دهد؛ همچنانکه مناطق مرتفعى در آن وجود دارد که آب، نمى تواند آن را در بر گیرد و همین امر سبب شده انواع مختلف حیات در زمین به وجود آید. جوّ زمین به گونه اى طراحى شده که محتویات اولیه آن با محتویات کنونى اش متفاوت است. این بدان خاطر است که جوّ اولیه زمین که گازهاى هیدروژن، آمونیاک، متان و بخار آب را در خود جاى داده بود نقش بسیار مهمى در تشکیل مواد آلى ساده ایفا کرد؛ موادى که براى ظهور حیات در زمین الزامى بود. با توجه به نقش بسیار مهم آب در ایجاد حیات بر روى زمین، لازم دانستیم مقاله اى را به این امر اختصاص دهیم تا درآن ویژگى هاى اثبات شده آب از نظر علم و نقش آن در تشکیل حیات در زمین را مورد بررسى قرار دهیم؛ امرى که در قرآن کریم از آن سخن به میان آمده است: «وَ جَعَلنَا مِنَ الماءِ کُلَّ شَى ءٍ حَیٍّ أفَلَا یُؤمِنُونَ»؛ و هر چیز زنده اى را از آب قرار دادیم، پس آیا ایمان نمى آورند؟ زمین شناسان، میزان آب موجود در زمین را 16 میلیارد کیلومتر مکعب، معادل 16 میلیارد تن تخمین مى زنند؛ بدین معنى که مجموع آب کره زمین 25 هزارم کل جرم این سیاره را تشکیل مى دهد. بخش اعظم این مقدار آب که 13 میلیارد کیلومتر مکعب بر آورد مى شود در طبقات پایینى واقع در زیر پوسته زمین قرار دارد و به علت حرارت بالاى موجود در این طبقات، آب آن به صورت بخار فشرده در آمده است. نیمى از این سه میلیارد کیلومتر مکعب آب باقیمانده وارد ترکیب سنگ ها و فلزات موجود در پوسته زمین شده و نیم دیگر را مى توان در اقیانوسها، دریاها و رودخانه ها یافت. بیشتر آب موجود در سطح زمین در اقیانوس ها و دریاها جمع شده است؛ اما نزدیک به صد میلیون کیلومتر مکعب آب در خشکى قرار دارد که در آبراهه ها، دریاچه ها، رودخانه ها و خاک، به صورت مایع و در مناطق کوهستانى و قطبى به شکل یخ مى باشد. دانشمندان بر این باورند که آب موجود در سطح زمین از درون آن بیرون آمده است؛ بدین معنى که پس از سخت شدن پوسته زمین، آب به شکل بخار همراه با گدازه هاى آتشفشانى به سطح زمین رسید. قرآن در این باره مى فرماید: «وَ الأرضَ بَعدَ ذَلِکَ دَحاها * أخرَجَ مِنهَا ماءَها وَ مَرعاها»[79]؛ پس از آن زمین را گستراند و آب و چراگاه را از آن بیرون آورد. زمین شناسان آب هاى خروجى از درون زمین را سالانه حدود یک کیلومتر مکعب معادل هزار میلیون تن برآورد مى کنند و بر این باورند که این مقدار براى ایجاد ذخایر اجمالى در سطح زمین با گذشت میلیاردها سال از تشکیل این سیاره کافى است. این آب در آغاز پیدایش زمین به خاطر حرارت بالاى سطح این سیاره به صورت بخار، جو زمین را پر کرده بود. پس از سرد شدن سطح زمین، بخار آب متراکم شده به صورت باران هاى تند به سمت زمین فرود آمد؛ این باران ها نقش زیادى در ایجاد برخى برجستگى هاى زمین مانند دره ها و دشت هاى پر خاک ایفا کرد. اگر همه آب موجود در داخل کره زمین به سطح آن مى آمد اقیانوس ها گنجایش آن را نداشتند و ارتفاع آب در سطح زمین، به 30 کیلومتر مى رسید؛ اما به لطف الهى 90 % این آب به شکل بخار در زیر پوسته زمین قرار گرفته است. در صورت کمبود آب در سطح زمین ـ به خاطر پخش شدن آن در فضاى خارجى یا آمیزش دائمى آن با برخى عناصر و ترکیبات زمینى ـ  ذخیره عظیم آب موجود در زیر پوسته زمین، کمبود آب در سطح آن را جبران مى کند. اگر سطح کره زمین، همانند دوران اولیه شکل گیرى آن صاف مى بود همین مقدار آب موجود در سطح آن، کافى بود تا به ارتفاع 3 کیلومتر تمامى سطح زمین را بپوشاند اما با تدبیر الهى و به خاطر فشار عظیم آب بر سطح زمین ـ که در آغاز نرم و نازک بود ـ برخى اجزاى زمین آرام آرام تحت تاثیر فشار آب پایین رفت و گود شد و به همین سبب توانست آب زیادى را جذب خود کند؛ این کار ادامه یافت تا اینکه آب ها در یک سوى زمین جمع شد و طرف دیگر زمین به خاطر فشار معکوس از داخل زمین بر پوسته بالا آمده و خشکى تشکیل شد. این حقیقت هنگامى روشن شد که زمین شناسان کشف کردند اقیانوس هاى کنونى در آغاز یک اقیانوس واحد و قاره هاى فعلى در ابتدا یک قاره واحد بوده اند؛ اما به دلیل حرکت صفحه تشکیل دهنده پوسته زمین، قاره اولیه با روندى بسیار کند به چند قاره تقسیم شد؛ این پدیده را اشتقاق قاره ها مى نامند. هم اکنون اقیانوس ها نزدیک به هفتاد درصد سطح زمین را پوشانده، در حالى که خشکى ها سى درصد سطح زمین را به خود اختصاص داده اند. متوسط ارتفاع خشکى ها از سطح دریا نزدیک به یک کیلومتر است در حالى که میانگین عمق اقیانوس ها از سطح دریا تقریبا به چهار کیلومتر مى رسد. تعیین میزان مساحت خشکى نسبت به اقیانوس ها، کورکورانه انجام نشده است بلکه اندازه گیرى آن به شکل دقیق صورت گرفته است، به گونه اى که پژوهش ها نشان داده است هر گونه افزایش در این زمینه ممکن است مانع تشکیل حیات بر روى زمین شود. میانگین کنونى درجه حرارت در سطح زمین به 15 درجه مى رسد و در صورت تغییر مساحت خشکى ها و دریاها، بر اثر اختلاف حرارت آنها میانگین درجه حرارت زمین تغییر مى کند؛ همچنین تغییر مساحت خشکى ها و اقیانوس ها موجب افزایش یا کاهش میزان دى اکسید کربن در اتمسفر مى شود؛ زیرا میزان جذب این گاز ـ که مهمترین منبع غذایى براى همه موجودات زنده به شمار مى رود ـ در خشکى ها و اقیانوس ها متفاوت است؛ همچنین میزان آبى که بر سطح خشکى ها و دریاها مى بارد، دچار تغییر خواهد شد. ممکن است بگویید میزان فراوان آب موجود در اقیانوس ها بیشتر از نیاز موجودات زنده است و اقیانوس هایى با عمق کمتر هم براى این نیاز کافى به نظر مى رسد. باید گفت در پس وجود میزان آب موجود در اقیانوس ها، حکمتى عظیم نهفته است و آن اینکه بخشى از آب باران توسط رودخانه ها به اقیانوس ها باز مى گردد؛ رودخانه ها به همراه خود مقادیر زیادى نمک را از سطح خشکى به اقیانوس ها منتقل مى کنند؛ این امر سبب مى شود به مرور زمان، شورى آب اقیانوس ها افزایش یابد. اگر این شورى از حد معینى فراتر رود، بى شک همه موجودات زنده اقیانوس ها از میان خواهند رفت (بهترین نمونه این امر را مى توان در بحرالمیت اردن مشاهده کرد) اما با تدبیر و فضل الهى و به خاطر این مقدار فراوان آب در اقیانوس ها میزان شورى موجود در آنها همچنان پایین تر از حدى است که مانع ادامه زندگى موجودات زنده شود، در حالى که بیش از چهار هزار میلیون سال است که رودخانه ها همه ساله مقادیر زیادى نمک را وارد اقیانوس ها مى کنند. خداوند در قرآن مى فرماید: «وَ مَا یَستَوِى البَحرانِ هَذَا عَذبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هَذَا مِلحٌ أجاجٌ وَ مِن کُلٍّ تَأکُلُونَ لَحما طَرِیًّا وَ تَستَخرِجونَ حِلیَةً تَلبَسُونَهَا»[80]؛ دو دریا با هم برابر نیستند یکى شیرین و نوشیدن آن گوارا و دیگرى شور و تلخ است اما از هر دو گوشت تازه مى خورید و زیور آلاتى براى پوشیدن استخراج مى نمایید. از میان سیارات منظومه شمسى تنها زمین از این همه آب در سطح خود برخوردار است. پس از اینکه دانشمندان سفینه هاى فضایى را به سیارات منظومه شمسى فرستادند، مطمئن شدند که در سطح این سیارات هیچگونه آبى مشاهده نمى شود. این سوال همچنان براى دانشمندان مطرح است که آب موجود در سطح این سیارات به چه سرنوشتى دچار شده است؟ و حال آنکه طرز تشکیل آب در سطح آنها دقیقا مشابه زمین بوده است. بى شک در تمامى این سیارات، آب و سایر عناصر و ترکیبات طبیعى وجود داشته است؛ اما اشتباه است که فکر کنیم اگر در سیاره اى آب تشکیل شود، ناگزیر باید اقیانوس ها و دریاها هم همانند زمین در سطح آن به وجود آیند؛ زیرا شرایطى که سیاره در طى آن شکل مى گیرد، وضعیت آب در سطح آن را مشخص مى کند؛ بدین معنى که تضمین ظهور آب در سطح یک سیاره، به اندازه گیرى بسیار دقیق در روند اتفاقاتى بستگى دارد که هنگام تشکیل، در آن رخ مى دهد تا جایى که حتى یک اشتباه ساده در روند این اتفاقات، کافى است تا مانع ظهور آب در سطح سیاره شود. برخى سیارات، در طبقات درونى خود آب دارند اما این آب به سطح سیاره نیامده است. علل بى شمارى براى این امر وجود دارد؛ به عنوان مثال ممکن است پوسته سیاراتى که نسبت به زمین فاصله بیشترى با خورشید دارند، سریع تر از زمین تشکیل شده باشد و همین امر مانع از خروج آب از درون آنها توسط آتشفشان ها شده باشد و یا اینکه به علت سرماى شدید، آب در این دسته از سیارات، منجمد و در طبقات پوسته یا قطب ها گرد آمده باشند؛ نیز ممکن است در سیارات نزدیک به خورشید، آب در اثر حرارت بالاى سطح سیاره به تدریج به فضاى خارجى رفته باشد؛ همچنین این احتمال وجود دارد که به علت ضخامت زیاد پوسته، آب در لایه هاى مختلف آن گرفتار شده و نتوانسته به قسمت هاى داغ داخل سیاره نفوذ کند تا از آنجا به صورت بخار همراه گدازه به سطح سیاره برسد. خداوند مى فرماید: «وَ أنزَلنَا مِنَ السَّماءِ مَاءا بِقَدَرٍ فَأسکَنَّاهُ فِى الأرضِ وَ إنَّا عَلَى ذَهابٍ بِهِ لَقَادِرونَ»؛ و از آسمان آبى به اندازه نازل کردیم و آن را در زمین جاى دادیم و بى شک مى توانیم آن را از میان ببریم. انتقال آب از اقیانوس ها و توزیع آن در خشکى ها با مکانیسم هاى بسیار دقیق انجام مى گیرد، به گونه اى که براى تبخیر آب از انرژى خورشیدى استفاده مى شود؛ بى آنکه لازم باشد دماى آب به درجه جوش برسد. دانشمندان میزان آب تبخیر شده در طول یکسال را چهار هزار کیلومترمکعب در اقیانوس ها و شصت هزار کیلومتر مکعب در خشکى برآورد مى کنند. براى تبخیر این میزان آب از اقیانوس ها به انرژى عظیمى نیاز است؛ دانشمندان این میزان انرژى مورد نیاز را سالانه، دویست وپنجاه میلیون میلیارد کیلو وات ساعت تخمین مى زنند. خورشید از طریق اشعه خود که به صورت امواج نورانى و گرمایى به زمین مى رسد، این میزان انرژى فوق العاده را براى تبخیر آب فراهم مى کند. با تدبیر نیکوى الهى این انرژى تبخیرى به هدر نمى رود بلکه هنگام تراکم بخار آب در جو مورد استفاده قرار مى گیرد؛ بدین ترتیب که این انرژى آزاد شده و به ویژه در طول شب، جوّ زمین را گرم مى کند. پس از آنکه بخار آب، به همراه جریانات بالارونده هوا به لایه هاى بالایى جوّ مى رسد، به علت سرماى شدید موجود در این لایه ها، متراکم شده و به شکل ابر در مى آید. خداوند مى فرماید: «هُوَ الَّذِى یُرسِلُ الرِّیاحَ بُشرا بَینَ یَدَى رَحمَتِهِ حَتَّى إذا أقَلَّت سَحابا ثِقالاً سُقنَاهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأنزَلنَا بِهِ الماءَ فَأخرَجنَا بِهِ مِن کُلِّ الثَّمَراتِ کَذَلِکَ نُخرِجُ المَوتَى لَعَلَّکُم تَذَکَّرونَ»[81]؛ اوست که بادها را به مژده رحمت خود مى فرستد تا اینکه ابرهاى سنگین را حمل کنند ما این ابرها را به سرزمینى مرده هدایت مى کنیم و از آن، آب نازل مى نماییم و به وسیله این آب، همه نوع میوه را بیرون مى آوریم و نیز این چنین مردگان را بیرون مى آوریم، باشد که پند گیرید. بالا بردن این مقدار عظیم آب تا ارتفاع چندین کیلومترى سطح دریا، به انرژى عظیمى نیاز دارد که کمتر از انرژى مورد نیاز براى تبخیر آن نیست. خورشید از طریق گرم کردن هواى موجود در سطح زمین، این انرژى را فراهم مى کند؛ هواى گرم شده همراه با بخار آب، به سمت بالا حرکت مى کند و این بدان سبب است که تراکم هواى گرم از هواى سرد، کمتر است. به هنگام بارش باران، این انرژى از طریق تبدیل انرژى پتانسیل به انرژى حرکتى، به طور کامل به زمین باز گردانده مى شود. هنگام برخورد قطرات باران به سطح زمین، بخش زیادى از این انرژى حرکتى به انرژى گرمایى تبدیل مى شود و اما بخش باقیمانده، به عنوان انرژى حرکتى، رودها، سیل ها و جوى ها را از قسمت بالایى کوه ها به اقیانوس ها، دریاها و دریاچه ها منتقل مى کند. ازاین انرژى حرکتى موجود در آب باران براى انتقال خاک از قله کوه هاى بلند به دشت هاى باز زراعى استفاده مى شود؛ اگر این تدبیر نبود دشت ها به مرور زمان، عناصر و ترکیبات حیاتى خود را از دست مى دادند. انسان در سده هاى گذشته از این انرژى حرکتى براى راه اندازى چرخ هاى آبى و آسیاب ها استفاده مى کرد؛ همچنانکه هم اکنون از آن براى تولید انرژى برق بهره مى گیرد. بخار آبى که به سمت لایه هاى مختلف جو بالا رفته است متراکم شده و ابر را تشکیل مى دهد. باد، این ابرها را به سمت خشکى ها حرکت داده و قطره هاى ریز آب شکل مى گیرد؛ این قطره ها به صورت باران، برف و تگرگ بر زمین مى بارد؛چنانکه خداوند در این باره مى فرماید: «ألَم تَرَ أنَّ اللهَ یُزجِى سَحابا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَینَهُ ثُمَّ یَجعَلُهُ رُکاما فَتَرَى الوَدقَ یَخرُجُ مِن خِلالِهِ وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبالٍ فیها مِن بَرَدٍ فَیُصیبُ بِهِ مَن یَشاءُ وَ یَصرِفُهِ عَن مَن یَشاءُ یَکادُ سَنَا بَرقِهِ یَذهَبُ بِالأبصارِ * یُقَلِّبُ اللهُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ إنَّ فِى ذَلِکَ لَعِبرَةً لِأولِى الأبصارِ»[82]؛ آیا ندیده اى که خداوند ابر را به آرامى مى راند آنگاه میان آن پیوند برقرار مى کند سپس آن را متراکم مى سازد، پس باران را مى بینى که از میان آن بیرون مى آید. خداوند از کوه هاى آسمان (ابرهاى کوه مانند) تگرگ نازل مى کند و هر که را بخواهد به وسیله تگرگ، مورد اصابت قرار مى دهد و آن را از هر که بخواهد دور مى کند؛ نزدیک است درخشش آذرخش آن، چشم ها را ببرد. خداوند روز را به شب و شب را به روز تبدیل مى کند، همانا در این امر عبرتى است براى دانایان. اگر تدبیر الهى بر این قرار مى گرفت که این همه بخار آب، یکباره بر سطح همه قاره ها نازل مى شد ارتفاع آب، به ده متر مى رسید؛ اما به لطف الهى 370 هزار کیلومتر مکعب از آن بر سطح اقیانوس ها مى بارد و تنها 90 هزار کیلومتر مکعب از آن، در خشکى ها فرو مى ریزد. اگر رقم اخیر به طور مساوى در تمام خشکى ها توزیع مى شد به هر متر مربع خشکى، یک متر مکعب آب مى رسید. یکى دیگر از الطاف الهى این است که باران در طى چند ماه بر سطح خشکى ها مى بارد؛ زیرا بارش این مقدار باران در طول یک روز و یا حتى یک هفته، فجایع هولناکى را به بار خواهد آورد. خداوند مى فرماید: «وَ أنزَلنَا مِنَ السَّماءِ ماءا بِقَدَرٍ فَأسکَنَّاهُ فِى الأرضِ وَ إنَّا عَلَى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرونَ * فَأنشَأنَا لَکُم بِهِ جَنَّاتٍ مِن نَخیلٍ وَ أعنَابٍ لَکُم فیها فَواکِهُ کَثیرَةٌ وَ مِنهَا تَأکُلُونَ * وَ شَجَرَةً تَخرُجُ مِن طُورِ سیناءَ تَنبُتُ بِالدُّهنِ وَ صِبغٍ لِلآکِلینَ»[83]؛ و از آسمان آبى به اندازه فرستادیم پس آن را در زمین جاى دادیم و بى شک مى توانیم آن را ببریم؛ پس به وسیله آن براى شما باغ هاى خرما و انگور ایجاد نمودیم که در آن، میوه هاى بسیار است و از آن مى خورید همچنانکه درختى را مى رویانیم که در طور سینا قرار دارد و روغن و نان خورش براى خورندگان تولید مى کند. عذابى که قوم نوح بدان گرفتار آمدند ناشى از این مسئله بود که بارش باران از حد طبیعى خود فراتر رفت و خداوند چه نیکو این صحنه عجیب را به تصویر کشیده است: «فَفَتَحنَا أبوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنهَمِرٍ * وَ فَجَّرنَا الأرضَ عُیونا فَالتَقَى الماءُ عَلَى أمرٍ قَد قُدِرَ * وَ حَمَلنَاهُ عَلَى ذاتِ ألواحٍ وَ دُسُرٍ * تَجرِى بِأعیُنِنا جَزاءا لِمَن کانَ کَفَرَ»[84]؛ پس درهاى آسمان را گشودیم تا آب ریزان از آن بیرون آید و چشمه هاى زمین را جوشاندیم پس آب ها براى امرى که مقدر شده بود به هم پیوستند و او را بر مرکبى از الواح و میخ هاى ساخته شده، سوار کردیم؛ مرکبى که زیر نظر ما حرکت مى کرد تا کافران را مجازات نماییم. آن مقدار از آب باران که بر سطح خشکى ها فرو مى ریزد و 90 هزار کیلومتر مکعب برآورد مى شود، در نهایت به اقیانوس ها و دریاها بر مى گردد؛ بدین ترتیب که 30 هزار کیلومتر مکعب از آن مستقیما از طریق رودخانه ها وارد دریاها و اقیانوس مى شود و 60 هزار کیلومتر مکعب باقیمانده هم به صورت غیر مستقیم از طریق تبخیر به اقیانوس ها و دریاها باز مى گردد؛ البته بعد از آنکه همه موجودات زنده از این آب استفاده کردند و به ویژه گیاهان که از طریق جذب آب از خاک، قسمت اعظم آن را به مصرف مى رسانند. شایان ذکر است که میانگین مصرف سالیانه آب توسط انسان براى مصارف زراعى، خانگى و صنعتى تنها سه هزار کیلومتر مکعب معادل 3 هزار میلیارد متر مکعب تخمین زده مى شود. توزیع آب باران در سطح خشکى ها به طور یکسان صورت نمى گیرد و این موضوع با توجه به چین خوردگى هاى زمین و دورى و نزدیکى خشکى از دریا و اقیانوس متفاوت است؛ به گونه اى که همه ساله در مناطق ساحلى مقدار زیادى باران مى بارد اما هر چه از سواحل دور مى شویم از میزان باران کاسته مى شود. خداوند با فضل و رحمت خود مکانیسم هایى را ایجاد نموده که طى آن مناطق کم باران نیز از نعمت آب برخوردار مى شوند؛ یکى از این مکانیسم ها ایجاد رودخانه هاست تا آب را از مناطق پر باران به سمت مناطق خشک و بیابانى هدایت نماید؛ به عنوان مثال مى توان به رود نیل اشاره کرد که آب را از حبشه به سودان و مصر منتقل مى کند و همچنین رودهاى دجله و فرات که از ترکیه سرچشمه گرفته و دشتهاى عراق و سوریه را سیراب مى کنند. همه رودهاى زمین این گونه اند، خداوند مى فرماید: «أمَّن جَعَلَ الأرضَ قَرارا وَ جَعَلَ خِلالَها أنهارا وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ وَ جَعَلَ بَینَ البَحرَینِ حاجِزا أ إلَهٌ مَعَ اللهِ بَل أکثَرُهُم لایَعلَمونَ»[85]؛ یا آنکه زمین را جایگاه امن و آسایش قرار داد و کوه ها در آن نهاد و میان دو دریا مانعى قرار داد آیا معبودى همراه خدا هست ؟ بلکه بیشتر آنان نمى دانند. از شگفتى هاى طراحى رودها این است که شیب زمین آنقدر دقیق است که با وجود جریان هزاران کیلومترى رودخانه ها، آب از سرچشمه تا مصّب تعیین شده رودخانه ها به صورت طبیعى به حرکت در مى آید. خداوند مى فرماید: «وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الأرضَ وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ وَ أنهارا وَ مِن کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فیها زَوجَینِ اثنَینِ یُغشِی اللَّیلَ النَّهارَ إنَّ فِى ذَلِکَ لاَیاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرونَ»[86]؛ اوست که زمین را گسترد و در آن کوه ها و رودها قرار داد. از همه میوه ها دو جفت در آن ایجاد کرد و اوست که روز را با شب مى پوشاند، همانا در این امر نشانه هایى است براى مردمى که مى اندیشند. در بیشتر خشکى ها باران تنها در ماه هاى معینى مى بارد به همین خاطر خداوند متعال براى حفاظت از آب باران، ابزارهاى مختلفى را فراهم نموده است تا موجودات زنده در طول سال از نعمت آب برخوردار باشند. یکى از این ابزارها برف هایى است که قله کوه هاى بلند را سفید پوش کرده و در تابستان ذوب مى شود تا مقادیر فراوانى آب به رودها، چشمه ها و دریاچه هاى آب شیرین اضافه نماید؛ لایه هاى سنگ ها نیز مقادیر زیادى از آب هاى زیرزمینى را ذخیره مى کنند؛ این آب ها به صورت چشمه از زمین مى جوشند و تقریبا در همه جاى دنیا یافت مى شوند. از عجایب تدبیر الهى آن است که گاه چشمه ها در مناطق کاملا خشک و بى باران جارى مى شوند بدین ترتیب که آب هاى زیر زمینى از مناطق دور دست از طریق لایه هاى صخره اى به مناطق مذکور رسیده و به شکل چشمه از زمین مى جوشند. خداوند مى فرماید: «أ لَم تَرَ أنَّ اللهَ أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءا فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِى الأرضِ ثُمَّ یُخرِجُ بِهِ زَرعا مُختَلِفا ألوانُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصفَرًّا ثُمَّ یَجعَلُهُ حُطاما إنَّ فِى ذَلِکَ لَذِکرَى لِأولِى الألبابِ»[87]؛ آیا ندیده اید که خداوند از آسمان آبى فرستاد، پس آن را به صورت چشمه ها در زمین جارى ساخت، آنگاه به وسیله آن کشت هاى رنگارنگ مى رویاند، آنگاه آن کشت ها خشک مى شود، پس آن را زرد مى بینى پس آن را در هم مى شکند و خرد مى کند. همانا در این امر تذکرى است براى اصحاب خرد. و نیز مى فرماید:«وَ أرسَلنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأنزَلنَا مِنَ السَّماءِ ماءا فَأسقَیناکُمُوهُ وَ ما أنتُم لَهُ بِخازِنینَ»[88]؛ و بادها را براى بارور ساختن (ابرها و گیاهان) فرستادیم پس از آسمان آبى فرو ریختیم و به وسیله آن شما را سیراب نمودیم در حالى که شما نمى توانید آن را ذخیره نمایید. بسیارى از موجودات زنده تنها چند روز مى توانند بدون آب به حیات خود ادامه دهند، به همین خاطر خداوند متعال منابع آب را در همه نقاط زمین قرار داده است تا انسان و سایر موجودات زنده، در تمام مناطق زمین پراکنده شوند. خداوند مى فرماید: «وَ هُوَ الَّذِى أرسَلَ الرِّیاحَ بُشرا بَینَ یَدَى رَحمَتِهِ وَ أنزَلنَا مِنَ السَّماءِ ماءا طَهورا * لِنُحیِیَ بِهِ بَلدَةً مَیتا وَ نُسقِیَهُ مِمَّا خَلَقنَا أنعاما وَ أناسیَّ کَثیرا * وَ لَقَد صَرَّفنَاهُ بَینَهُم لِیَذَّکَّرُوا فَأبَی أکثَرُ النَّاسِ إلَّا کُفورا»[89]؛ اوست که بادها را به مژده رحمت خود فرستاد و از آسمان آبى پاک نازل کردیم تا بدان، سرزمین مرده را زنده گردانیم و چهار پایان و مردم بسیارى را سیراب نماییم. ما این آب را در مناطق مختلف توزیع کردیم تا مردم پند گیرند، اما بیشتر مردم تنها بر کفر اصرار مى ورزند. همانگونه که خداوند، قدرت حرکت را به حیوانات بخشیده است تا بتوانند به منابع آب و غذا دسترسى پیدا کنند، در همین حال مکانیسم هاى پیچیده اى را طراحى نموده تا گیاهان ثابت و بى حرکت نیز از آب برخوردار شوند؛ بدین ترتبب که خاک، زمین و صخره هاى زیر آن طورى ساخته شده اند که آب باران را تا مدت هاى طولانى در خود نگاه مى دارند تا انواع مختلف گیاهان بتوانند در مواقع عدم بارش باران، نیاز خود به آب را تامین نمایند. خداوند این گیاهان را به ریشه هایى مجهز کرده که قادرند تا اعماق خاک و صخره ها پیش روند و خود را به آب برسانند. خداوند مى فرماید: «وَ أنزَلنَا مِنَ السَّماءِ مَاءا بِقَدَرٍ فَأسکَنَّاهُ فِى الأرضِ وَ إنَّا عَلَى ذَهابٍ بِهِ لَقَادِرونَ * فَأنشَأنَا لَکُم بِهِ جَنَّاتٍ مِن نَخیلٍ وَ أعنَابٍ لَکُم فیها فَواکِهُ کَثیرَةٌ وَ مِنهَا تَأکُلُونَ»[90]. بدیهى است این سوال مطرح شود که چه عاملى سبب شده آب یکى از مهمترین عناصر حیات باشد؛ حیاتى که نه در زمین و نه در هیچ سیاره دیگرى بدون آب شکل نخواهد گرفت؟ براى پاسخ به این سوال باید به یکى از حقایق مهم حیات اشاره نمود: موجودات زنده قادرند با استفاده از عناصر و ترکیبات موجود در زمین تولید مثل کنند. کار تولید مثل در همه موجودات زنده از سلولى آغاز مى شود که نوار وراثتى آن همه ویژگى هاى بدن موجود زنده را در بر دارد؛ این نوار دستوراتى را به برخى از مواد تشکیل دهنده سلول مى فرستد و کار تولید موجود زنده از همین طریق انجام مى پذیرد. موجودات زنده براى ساخت جسم خود به مواد مختلف با ویژگى هاى مشخص نیاز دارند؛ ساخت این مواد از طریق خاک انجام مى گیرد که خود، همه منابع طبیعى تولید شده توسط ستارگان هستى را در بر دارد. کار ساخت موجودات زنده و مواد آلى مورد نیاز براى این کار، بدون دخالت هیچ نیروى خارجى صورت مى پذیرد؛ به همین خاطر این مواد باید خود اقدام به ساخت خود کنند و خود جایگاه خود را در بدن موجود زنده بیابند. این مواد براى حرکت و انجام وظایف، هیچ گونه دست یا پایى در اختیار ندارند بنابراین در صورت باقى ماندن در محل هاى استقرار خود در خاک زمین، قادر نخواهند بود این کار را انجام دهند؛ تنها راهى که حرکت این مواد را تسهیل مى کند آن است که در یک مایع ذوب شوند تا مولکول هاى آن از طریق پدیده انتشار بتوانند حرکت کنند؛ در چنین مایعى مولکول هاى مختلف مواد مى توانند با آزادى عمل، به حرکت در آیند و همین امر سبب مى شود مولکول ها با هم برخورد نمایند. برخورد مولکول ها با هم باعث انجام فعل و انفعالات شیمیایى میان آنها مى شود که خود باعث تولید مواد پیچیده ترى مى گردد. وجود چنین مایعى اولین شرط تشکیل حیات در همه نقاط هستى است؛ زیرا مواد جامد خارج از محیط مایع دائما به اشخاصى نیازمندند که آنها را با هم مخلوط کرده تا کنش هاى شیمیایى در میان آنها رخ دهد، اما در صورت حل شدن آنها در مایع قادرند خود به خود به علت ویژگى انتشار به حرکت در آیند. دانشمندان بر این نکته تاکید مى کنند که تشکیل حیات بر روى زمین از ویژگى هاى عجیب و منحصر به فرد آب است و بدون این ویژگى ها امکان تشکیل حیات وجود نخواهد داشت. آنچه شگفتى دانشمندان را موجب شده این است که همه ویژگى هاى فیزیکى و شیمیایى آب، ویژگى هاى نادرى است که با ویژگى هاى سایر مواد یا ترکیبات مشابه تفاوت دارد. همین امر موجب شد ایگور پتریانوف ـ دانشمند شیمى فیزیک روس ـ در کتاب خود با عنوان (آب این ماده شگفت انگیز) آن را عجیب ترین ماده هستى بنامد. اولین ویژگى آب این است که در میان همه مایعات طبیعى تنها مایعى است که مى تواند واسطه مناسب براى انجام فعل و انفعالات شیمیایى باشد؛ فعل و انفعالاتى که براى ساختن مواد مورد نیاز موجودات زنده ضرورى است. دانشمندان در یافته اند که آب به علت بالا بودن میانگین عایق الکتریکى، بهترین حلال به شمار مى رود. این ویژگى براى حیات بسیار مهم است؛ زیرا موجودات زنده به هزاران نوع مولکولى که باید در داخل این آب ساخته شود نیازمندند و این در صورتى است که این مولکول ها قابل حل شدن در آب باشند. آب مى تواند عناصر و ترکیبات مختلف آلى و غیر آلى را چه جامد باشند چه مایع و چه گاز در خود حل کند. ویژگى دوم آب که کم اهمیت تر از ویژگى نخست نیست آن است که آب مى تواند انواع مختلف مولکول هاى ضرورى براى حیات را یونیزه کند؛ بدین معنى که مولکول ها به یون هاى مثبت و منفى تجزیه مى شوند؛ این امر شرط ضرورى انجام فعل و انفعالات شیمیایى در میان مواد مختلف به شمار مى رود؛ شگفت آورتر آنکه آب مى تواند برخى مولکول هاى خود را هم یونیزه کند. این پدیده هم براى انجام بسیارى از فعل وانفعالات شیمیایى درون سلول هاى زنده ضرورى است. مثلا مولکول یونیزه شده آب، یون مثبت هیدروژن را که مسئول پدیده اسیدى است و یون منفى هیدروکسید را که مسئول پدیده بازى است تولید مى نماید. دانشمندان دریافته اند که برخى از آنزیم ها تنها در میزان مشخصى از اسید شدن یا بازى شدن آب (که به آن PH مى گویند) مى توانند عمل کنند. اما ویژگى سوم آب، توان بالاى آن در پیوند با اشیاى مورد تماس است. این ویژگى کمک مى کند تا آب به آسانى در بدن موجودات زنده پخش شده و به همه سلول هاى بدن که بدون آب قادر به ادامه حیات نیستند برسد. از آنجایى که آب تنها در حالت مایع مى تواند این نقش را ایفا کند به همین خاطر لازم است در درجات مختلف حالت مایع خود را حفظ کند. دانشمندان دریافته اند که وجه تمایز آب نسبت به سایر مایعات، وجود تفاوت بسیار میان درجه انجماد و جوش آن است، به گونه اى که در دماى صفر درجه منجمد و در دماى 100 درجه سانتى گراد به جوش مى آید؛ بنابراین فاصله میان درجه انجماد و جوش آب 100 درجه سانتى گراد است. این ویژگى تفاوت زیادى با هیدرات هاى مشابه دارد؛ در صورت مقایسه آب با هیدرات هاى مشابه مى بایست آب در دماى صد درجه زیر صفر منجمد و در هشتاد درجه زیر صفر به جوش بیاید. از شگفتى هاى آفرینش و تدبیر الهى این است که تفاوت دما در بیشتر مناطق زمین به گونه اى است که آب، حالت مایع خود را از دست نمى دهد. به همین خاطر بیشتر آب هاى موجود در سطح زمین به صورت مایع است و شگفت تر آنکه موجودات زنده که در مناطق سردسیر زندگى مى کنند و دماى این مناطق گاه به زیر صفر مى رسد به مکانیسم هایى مجهز شده اند که مانع از یخ زدن آب در بدن آنها مى شود؛ این در حالى است که بیش از 80 درصد وزن بدن آنها را آب تشکیل مى دهد. ویژگى چهارم آب آن چنان شگفت انگیز است که نشان مى دهد آفریننده آن کاملا مى دانسته که آب چه نقش مهمى در ایجاد حیات بر روى زمین ایفا مى کند. خلاصه این ویژگى آن است که بیشترین چگالى آب هنگامى رخ مى دهد که دماى آن 4 درجه سانتیگراد باشد؛ بدین معنى که آب در حالت جامد سبک تر از حالت مایع است و این درست به عکس سایر مایعات است که در صورت کاهش دما در آنها چگالى افزایش مى یابد. این ویژگى براى این ضرورى است که بیشترآب سطح زمین به حالت مایع باقى بماند. اگر وضعیت آب همانند سایر مایعات بود، همه اقیانوس ها و دریاهاى زمین به استثناى سطح نازک روى آن که در معرض نور خورشید است یخ مى زدند اما به خاطر این ویژگى عجیب، در صورت پایین آمدن دما در سطح اقیانوس ها و رسیدن آن به چهار درجه سانتى گراد آب به سمت پایین مى رود و آب هاى گرمتر پایین اقیانوس جایگزین آن مى شوند؛ به همین خاطر سطح اقیانوس یخ نمى زند. در صورت ادامه این روند و رسیدن دماى کل اقیانوس به چهار درجه سانتى گراد ابتدا سطح آب شروع به یخ زدن مى کند و بدین ترتیب لایه اى از یخ سطح اقیانوس را پوشانده و مانع انجماد بقیه آب مى شود. این مکانیسم شگفت انگیز، زندگى امنى را براى همه موجودات زنده دریایى در دماى حداقل 4 درجه سانتى گراد فراهم مى نماید. خداوند مى فرماید: «وَ خَلَقَ کُلَّ شَى ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقدیرا»؛ او همه چیز را آفرید و آنها را به دقت اندازه گیرى نمود. ویژگى پنجم آب که کم اهمیت تر از سایر ویژگى ها نیست، بالا بودن دماى ویژه ثابت (ظرفیت گرمایى ویژه) آن است؛ به گونه اى که در میان همه عناصر و ترکیبات موجود در زمین، بالاترین دماى ویژه ثابت را در اختیار دارد. گاه دماى ویژه آب به صد برابر دماى ویژه ثابت بسیارى از فلزات مى رسد. دماى ویژه ثابت، معیار سنجش میزان انرژى است که مقدار معینى از ماده هنگام افزایش دماى یک درجه اى، آن را ذخیره مى کند. هنگام گرم کردن مواد، میزان انرژى ذخیره شده آن با جرم، مقدار افزایش دما و دماى ویژه ثابت آن متناسب مى شود. این مواد هنگام سرد شدن؛ همه انرژى ذخیره شده را به فضاى اطراف مى دهند؛ این در صورتى است که دماى آنها دقیقا به دماى قبلى پیش از گرم کردن کاهش یابد. این دماى ویژه بالا در آب است که درجه حرارت مناسب را براى زندگى در سطح زمین براى موجودات زنده فراهم کرده است؛ اگر این همه آب در سطح زمین نبود ـ به خاطر پایین بودن دماى ویژه ثابت مواد تشکیل دهنده پوسته زمین ـ دماى سطح زمین بسیار کاهش مى یافت اما آب اقیانوس ها که هفتاد درصد مساحت سطح زمین را پوشانده است در طول روز مقدار زیادى انرژى خورشید را جذب کرده و آنگاه شب ها این حرارت را به جوّ زمین مى دهد تا درجه حرارت سطح زمین را در حد طبیعى و معمول نگاه دارد. اما ویژگى ششم آب شفافیت آن در برابر نور است به گونه اى که نور خورشید با کمترین ضایعات ممکن از آن عبور مى کند. این ویژگى براى تداوم حیات در دریاها و اقیانوس هاى زمین بسیار با اهمیت است؛ زیرا حیات همه جانداران دریایى به مواد آلى تولید شده توسط جلبک ها وابسته است. این جلبک ها از عناصر و ترکیبات حل شده در آب استفاده کرده و از طریق فتوسنتز و با وجود انرژى خورشید، مواد آلى را مى سازند. در صورت عدم شفافیت آب، اشعه خورشید نمى توانست به جلبک هایى برسد که در لایه هاى بالایى آب اقیانوس ها زندگى مى کنند؛ در نتیجه ساخت مواد آلى که همه موجودات دریایى از آن تغذیه مى کنند متوقف مى شد. شفافیت آب به جانداران دریایى کمک مى کند تا از طریق سیستم بینایى که خداوند آنها را بدان مجهز نموده است اطراف را ببینند؛ همچنین شفافیت آب سبب مى شود انسان ها و حیوانات، آلودگى هاى مضر آب را قبل از نوشیدن تشخیص دهند. ویژگى هفتم آب امکان تبدیل آن به بخار در دماى بسیار پایین تر از نقطه جوش مى باشد که از طریق تبخیر معمول آب با مقادیر فراوان انجام مى گیرد. حیات همه جانداران ساکن خشکى به این ویژگى وابسته است؛ بدین ترتیب که جریانات هوا، بخار آب تشکیل شده در سطح اقیانوس ها را به سمت لایه هاى بالایى جو مى برند، آنگاه بخار آب به ابر تبدیل شده و به وسیله باد به سمت خشکى ها پیش مى رود و در نهایت به صورت باران به زمین باز مى گردد تا آب مورد نیاز جانداران ساکن خشکى را فراهم کند. ویژگى هشتم آب این است که درجه انجماد آب، در صورت وجود مواد محلول در آن از صفر درجه سانتى گراد کمتر مى شود. این ویژگى براى موجودات زنده بسیار اهمیت دارد؛ زیرا جانداران در مناطق سردسیر در معرض درجه حرارت کمتر از صفر قرار مى گیرند اما آب بدن این موجودات به خاطر مواد محلول موجود در آن منجمد نمى شود. اگر وضعیت غیر از این بود موجودات زنده به محض رسیدن دما به زیر صفر در اندک زمانى جان خود را از دست مى دادند. نهمین ویژگى آب خاصیت مویین آن است که از اصطکاک بالاى سطح آب ناشى مى شود. این ویژگى کمک مى کند تا آب به رغم وجود نیروى جاذبه زمین و بدون نیاز به پمپاژ آن به سمت بالا در لوله هاى مویین بالا رود. این ویژگى سبب مى شود که آب از ریشه درختان به بیشتر اجزاى درخت با وجود ارتفاع زیاد از زمین برسد؛ همچنین به خاطر این ویژگى است که آب در سلول هاى همه موجودات زنده با وجود تفاوت در محل هاى سلول ها به صورت یکسان یافت مى شود. اگر این ویژگى نبود آب به خاطر تاثیر جاذبه زمین در قسمت هاى پایینى بدن جانداران جمع مى شد. و اما ویژگى دهم آب بى بو و بى مزه بودن آن است؛ اگر غیر از این بود مزه و بوى آب بر مزه و بوى همه مواد داراى آب غالب مى آمد به ویژه موادى همانند میوه ها، شکوفه گیاهان، گوشت و شیر حیوانات که در بدن جانداران یافت مى شوند. نقش آب تنها به این منحصر نمى شود که تنها مایعى است که فعل و انفعالات شیمیایى میان مولکول هاى مواد مورد نیاز در ساخت بدن موجودات زنده را تسهیل مى کند بلکه در ترکیب مواد آلى تولید شده توسط سلول هاى زنده نیز حضور دارد. مواد آلى اساسا از چهار عنصر کربن، هیدروژن، اکسیژن و نیتروژن تشکیل مى شوند؛ البته مقادیر اندکى کلسیم، منیزیم، پتاسیم، آهن، فسفر و یُد نیز در مواد آلى یافت مى شوند. منبع اصلى کربن و اکسیژن، دى اکسید کربن موجود در آب یا هواست. منبع هیدروژن هم آب مى باشد. و اما منبع نیتروژن، هوایى است که موجودات زنده کوچک آن را در خاک و آب هاى زمین تثبیت مى کنند. کار ساخت مواد آلى از مواد اصلى تشکیل دهنده آن یا مواد خام آن ابتدا از طریق ساخت قند گلوکز در سلول هاى گیاهان و جلبک ها انجام مى گیرد؛ آنگاه این قند براى ساخت انواع مختلف مواد آلى مورد استفاده قرار مى گیرد. ساخت قند گلوکز از دى اکسید کربن و آب در داخل پلاست هاى سبز موجود در سلول هاى گیاهان و جلبک ها از طریق فتوسنتز انجام مى شود. در این فرایند 6 مولکول دى اکسید کربن و 6 مولکول آب ترکیب شده و یک مولکول قند گلوکز و شش مولکول اکسیژن تولید مى شود. سیستم تولید قند گلوکز از آب و دى اکسید کربن آنقدر پیچیده است که دانشمندان همچنان در تقلید از این کار ناتوان به نظر مى رسند؛ این در حالى است که تکنولوژى پیشرفته در آزمایشگاه ها و کارخانه ها در اختیار آنان قرار گرفته است. دانشمندان میزان آب جذب شده توسط گیاهان و جلبک ها را از دریا، سالانه چهار صد وده میلیارد تن تخمین مى زنند. مقدار دى اکسید کربن که گیاهان از هوا و جلبک ها از دریا مى گیرند، سالانه پانصد میلیارد تن و میزان انرژى دریافتى توسط گیاهان و جلبک ها از نور خورشید سالانه یک دو هزارم مجموع انرژى خورشیدى دریافتى توسط زمین برآورد مى شود. در مقابل، پلاست هاى موجود در گیاهان و جلبک ها، سیصد و چهل و یک میلیارد تن قند گلوکز، دویست و پنج میلیارد تن آب و سیصد و شصت و چهار میلیارد تن اکسیژن تولید مى کنند. از شگفتى هاى تدبیر الهى آن است که قند گلوکز پس از تجزیه و استفاده از انرژى ذخیره شده در آن، این مقادیر عظیم آب و دى اکسید کربن را به طبیعت باز مى گرداند تا دوباره مورد استفاده واقع شوند؛ در صورت عدم وجود چنین تدبیرى، مدت ها پیش، همه آب و دى اکسید کربن موجود در زمین به پایان مى رسید. آب، درصد بالایى از وزن بدن موجودات زنده را به خود اختصاص مى دهد به گونه اى که 65 تا 90 درصد وزن بدن جانداران، از آب تشکیل شده است. این میزان ما را به یاد میزان مساحت سطح اقیانوس ها به مساحت کلى سطح زمین که نزدیک به هفتاد درصد است مى اندازد. پیش از این گفتیم که این مقدار آب به خاطر دماى کیفى (ظرفیت گرمایى ویژه) بالاى آب براى نگه داشتن دماى سطح زمین در حدود متناسب با نیازهاى جانداران ضرورى است. این امر در مورد بدن موجودات زنده هم صدق مى کند؛ بدین ترتیب که مقدار آب موجود در بدن جانداران به سیستم حفظ دما کمک مى کند تا دماى بدن را در میزان مشخصى نگه دارد؛ این امر بدان سبب است که دماى آب به علت بالابودن دماى کیفى (ظرفیت گرمایى ویژه) به سرعت تحت تاثیر تغییرات دمایى محیط قرار نمى گیرد. با توجه به نقش مهم آب در تشکیل حیات بر روى زمین، در قرآن بسیار از آن سخن به میان آمده است؛ بسیارى از آیات قرآن درباره اهمیت آب، روش هاى تشکیل و توزیع آن در مناطق مختلف زمین، ابزارهاى ذخیره سازى آن در زمین و نقش آن در آفرینش حیات بر روى این سیاره و تداوم حیات جانداران سخن مى گویند. قرآن کریم بر این نکته تاکید دارد که حیات بدون آب شکل نخواهد گرفت «أوَ لَم یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أنَّ السَّماواتِ وَ الأرضَ کَأنَتا رَتقا فَفَتَقناهُما وَ جَعَلنَا مِنَ الماءِ کُلَّ شَى ءٍ حَیٍّ أفَلایُؤمِنُونَ»[91]؛ آیا کافران نمى بینند که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند سپس آن ها را از هم جدا کردیم و هر چیز زنده اى را از آب قرار دادیم، آیا ایمان نمى آورند. قرآن بر این نکته تاکید دارد که همه جانداران آز آب آفریده شده اند: «وَ اللهُ خَلَقَ کُلَّ دابَّةٍ مِن ماءٍ فَمِنهُم مَن یَمشِى عَلَى بَطنِهِ وَ مِنهُم مَن یَمشِى عَلَى رِجلَینِ وَ مِنهُم مَن یَمشِى عَلَى أربَعٍ یَخلُقُ اللهُ ما یَشاءُ إنَّ اللهَ عَلَى کُلِّ شَى ءٍ قَدیرٌ»[92]؛ خداوند هر جنبنده اى را از آب آفرید. برخى جانوران بر روى شکم، برخى بر روى دو پا و برخى بر روى چهار پا راه مى روند. خداوند هرچه بخواهد مى آفریند همانا او بر هر کارى تواناست. و نیز مى فرماید: «ألَم تَرَ أنَّ اللهَ أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءا فَأخرَجنَا بِهِ ثَمَراتٍ مُختَلِفا ألوانُها»[93]؛ آیا ندیدى که خداوند از آسمان، آبى فرو فرستاد سپس به وسیله آن میوه هاى رنگارنگ بیرون آوردیم. همچنین قرآن روش هاى توزیع آب در همه مناطق زمین را برشمرده است: «أوَ لَم یَرَوا أنَّا نَسوقُ الماءَ إلى الأرضِ الجُرُزِ فَنُخرِجُ بِهِ زَرعا تَأکُلُ مِنهُ أنعامُهُم وَ أنفُسُهُم أفَلا یُبصِرونَ»[94]؛ آیا ندیده اند که ما آب را به طرف زمین خشک  مى رانیم و به وسیله آن کشت ها بیرون مى آوریم تا هم انسان ها و هم چهارپایان از آن بخورند، آیا نمى بینید؟ همچنین در قرآن به روش هاى ذخیره آب چه در سطح زمین یعنى دریاچه ها و چه در حوضچه هاى زیر زمینى و بیرون آوردن آب به شکل رودخانه و چشمه اشاره رفته است: «ألَم تَرَ أنَّ اللهَ أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءا فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِى الأرضِ ثُمَّ یُخرِجُ بِهِ زَرعا مُختَلِفا ألوانُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصفَرّا ثُمَّ یَجعَلُهُ حُطاما إنَّ فِى ذَلِکَ لَذِکرَى لِأولِى الألبابِ»؛ آیا ندیدى که خداوند از آسمان، آبى فرستاد پس آن را به صورت چشمه هایى در زمین جارى ساخت آنگاه به وسیله آن، کشت ها و محصولات رنگارنگ را بیرون آورد آنگاه خشک مى شود و آن را زرد مى بینى، سپس آن را درهم مى شکند همانا در این امر تذکرى است براى خردمندان. قرآن به انسان ها هشدار مى دهد که آب باران مى تواند به آسانى در اعماق پوسته زمین فرو رود؛ اما خداوند لایه هاى بالایى پوسته زمین را چنان طراحى کرده است که آب را در فاصله نزدیک به سطح زمین نگه داشته و از فرو رفتن آن در دل زمین جلوگیرى کنند: «وَ أنزَلنَا مِنَ السَّماءِ مَاءا بِقَدَرٍ فَأسکَنَّاهُ فِى الأرضِ وَ إنَّا عَلَى ذَهابٍ بِهِ لَقَادِرونَ»[95]؛ واز آسمان آبى به اندازه نازل کردیم و آن را در زمین جاى دادیم و بى شک مى توانیم آن را از میان ببریم. و نیز مى فرماید: «قُل أرَأیتُم إن أصبَحَ ماءُکُم غَورا فَمَن یَأتیکُم بِماءٍ مَعینٍ»[96]؛ بگو اگر آب در زمین فرو مى رفت چه کسى آب جارى و گوارا براى شما مى آورد؟ قرآن بر این نکته تاکید مى کند که آب، در سطح همه خشکى ها طورى توزیع گشته است که حیات را براى همه جانداران ساکن خشکى تضمین مى کند: «وَ هُوَ الَّذِى أرسَلَ الرِّیاحَ بُشرا بَینَ یَدَى رَحمَتِهِ وَ أنزَلنَا مِنَ السَّماءِ ماءا طَهورا * لِنُحیِیَ بِهِ بَلدَةً مَیتا وَ نُسقیهِ مِمَّا خَلَقنَا أنعاما وَ أناسیَّ کَثیرا * وَ لَقَد صَرَّفناه بَینَهُم لِیَذَّکَّرُوا فَأبَی أکثَرُ النَّاسِ إلَّا کُفورا»[97]؛ اوست که بادها را به رحمت خود فرستاد و از آسمان آبى پاکیزه نازل نمودیم تا بوسیله آن سرزمین مرده اى را زنده گردانیم و از مخلوقات خود چهار پایان و مردم بسیارى را سیراب نماییم و ما این آب را میان آنها گردانیدیم تا متذکر شوند، اما بیشتر مردم تنها کفر را برگرفتند. قرآن تاکید دارد که مقدار ریزش آب بر سطح خشکى ها چنان به اندازه است که اختلال در مقدار بارش بر روى زمین منجر به نابودى حیات در سطح آن مى شود: «وَ الَّذِى نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءا بِقَدَرٍ فَأنشَرنا بِهِ بَلدَةً مَیتا کَذَلِکَ تَخرُجونَ»[98]؛ او کسى است که از آسمان آبى به اندازه نازل کرد پس به آن وسیله سرزمین مرده اى را زنده گردانیدیم شما نیز این چنین از قبر خارج مى شوید. و نیز مى فرماید: «أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءا فَسالَت أودِیَةٌ بِقَدَرِهَا»[99]؛ از آسمان آبى فرو فرستاد پس هر دره اى به میزان خود پر از آب شد. در قرآن بر نقش مهم باد در انتقال ابرهاى باران زا و توزیع آن در همه خشکى ها تاکید شده است: «وَ هُوَ الَّذِى یُرسِلُ الرِّیاحَ بُشرَى بَینَ یَدَى رَحمَتِهِ حَتَّى إذَا أقَلَّت سَحابا ثِقالاًسُقناهُ إلَى بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأنزَلنَا بِهِ الماءَ فَأخرَجنَا بِهِ مِن کُلِّ الثَّمَراتِ کَذَلِکَ نُخرِجُ المَوتَى لَعَلَّکُم تَذَکَّرونَ»[100]؛ اوست که بادها را به مژده رحمت خود مى فرستد تا ابرهاى سنگین را به طرف سرزمین مرده منتقل کنند؛ سپس از این ابرها آب نازل مى کنیم و به وسیله آب همه نوع میوه را بیرون مى آوریم؛ به همین ترتیب مردگان را بیرون مى آوریم شاید مردم متذکر شوند. و نیز مى فرماید: «و أرسَلنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأنزَلنَا مِنَ السَّماءِ ماءا فَأسقَینَاکُمُوهُ وَ مَا أنتُم لَهُ بِخازِنینَ»[101]؛ بادها را براى لقاح (بارور کردن ابرها و گیاهان) فرستادیم، پس از آسمان آبى نازل کردیم و شما را از آن سیراب نمودیم در حالى که شما قدرت ذخیره آن را ندارید. قرآن به این نکته اشاره مى کند که هر گونه اشتباهى هر چند ساده در مواد تشکیل دهنده جو یا خاک زمین ممکن است آب شیرین را به آب ترش یا شور تبدیل نماید: «أفَرَأیتُمُ الماءَ الَّذِى تَشرَبونَ * أ أنتُم أنزَلتُموهُ مِنَ المُزنِ أم نَحنُ المُنزِلونَ * لَو نَشاءُ لَجَعَلناهُ أجاجا فَلَو لاتَشکُرونَ»[102]؛ آیا آبى را که مى نوشید دیده اید آیا شما آن را از ابر نازل کرده اید؟ یا ما اگر بخواهیم آن را تلخ مى کنیم، پس چرا شکر نمى کنید؟ قرآن کریم تاکید مى کند که حیات از زمان پیدایش به آب به عنوان یک عامل اساسى نیازمند بوده است؛ در این کتاب آسمانى به گِل به عنوان اولین مرحله آفرینش جانداران اشاره شده است و همانطور که همه مى دانیم گِل، مخلوطى از خاک وآب است: «الَّذِى أحسَنَ کُلَّ شَى ءٍ خَلقَهُ وَ بَدَأ خَلقَ الإنسانِ مِن طینٍ»؛ او کسى است که همه چیز را نیکو آفرید وآفرینش انسان را از گل آغاز نمود. نقش مهم آب در حیات جانداران را زمانى مى توان درک نمود که وضعیت زمین قبل وبعد از بارش باران بر آن را با هم مقایسه کنیم؛ زمین پیش از بارش باران، خشک و خالى از گیاه است اما پس از بارش باران، سرسبز و شاداب مى شود. خداوند مى فرماید: «وَ تَرَى الأرضَ هامِدَةً فَإذَا أنزَلنَا عَلَیهَا الماءَ اهتَزَّت وَ رَبَت وَ أنبَتَت مِن کُلِّ زَوجٍ بَهیجٍ»[103]؛ و زمین را خشکیده مى بینى پس آنگاه که آب بر آن نازل مى کنیم به جنبش در آمده و ورم مى کند وهر گونه گیاه زیبا را مى رویاند. و نیز مى فرماید: «ألَم تَرَ أنَّ اللهَ أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءا فَتُصبِحُ الأرضُ مُخضَرَّةً إنَّ اللهَ لَطیفٌ خَبیرٌ»[104]؛ آیا ندیدى که خداوند از آسمان آبى فرستاد که پس از آن زمین سبز مى شود همانا خداوند دقیق و آگاه است. و نیز مى فرماید: «وَ هُوَ الَّذِى أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءا لَکُم مِنهُ شَرابٌ وَ مِنهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمونَ * یُنبِتُ لَکُم بِهِ الزَّرعَ وَ الزَّیتونَ وَ النَّخیلَ وَ الأعنابَ وَ مِن کُلِّ الثَّمَراتِ إنَّ فِى ذَلِکَ لاَیَةً لِقَومٍ یَتَفَکَّرونَ»[105]؛ او کسى است که از آسمان آبى فرو فرستاد که آب آشامیدنى شما از آن است و روییدنى هایى که رمه هاى خود را در آن مى چرانید نیز از آن است و بدان وسیله براى شما کشتزارها، باغ هاى خرما و انگور و همه نوع میوه را مى رویاند. همانا در این امر نشانه اى است براى مردم اهل تفکر. منابع: 1. بدایة الخلق فى القرآن الکریم، د. منصور العبادى، دارالفلاح للنشر و التوزیع، عمان، الاردن، چاپ 2000 میلادى 2. آب این ماده عجیب، تالیف ایگور پتریانوف، ترجمه عیسى مسوح، دار (میر) للطباعه و النشر، مسکو 3. الماء و الحیاة، استاد فراس نور الحق، دایرة المعارف اعجاز علمى در قرآن وسنت 4. طبیعت حیات، تالیف فرانسیس کریک، ترجمه احمد مستجیر، عالم المعرفة ـ مى1988 م. الکویت     2. آفرینش زمین در دو روز خداوند عزیز مى فرماید: «قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ» همه کتاب هاى آسمانى پیشین بر این نکته تأکید دارند که خداوند، آسمان ها وزمین و آنچه در بین آن دو است را در شش روز آفریده است. قرآن کریم در بسیارى از آیاتش بر این نکته صحه مى گذارد؛ از جمله: «اللهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَواتِ وَ الأرضِ فِى سِتَّةِ أیَّامٍ ثُمَّ استَوَى عَلَى العَرشِ مَا لَکُم مِن دونِهِ مِن وَلیٍّ وَ لا شَفیعٍ أفَلاتَتَذَکَّرونَ»[106]؛ همان خدایى که آسمان ها و زمین و هر آنچه در میان آن دو است را در شش روز آفرید آنگاه بر عرش قدرت استیلا یافت و شما هیچ سرپرست و شفیعى غیر از او ندارید، چرا در این نکته نمى اندیشید. البته قرآن کریم به ذکر این واقعیت هستى شناسى بسنده نمى کند، بلکه جزئیات بیشترى از این شش روز ذکر مى کند؛ همچنین در قرآن وضعیت جهان در هنگام آغاز آفرینش و پایان آن نیز بیان شده است. از مهمترین حقایقى که تنها قرآن به بیان آن پرداخته است و در کتب آسمانى دیگر نیامده این مطلب است که: خداوند آسمان ها و زمین را هر کدام در دو روز آفرید و آفرینش آنها کلاً شش روز طول کشید؛ مثلا در آیات 9 الى 12 سوره فُصِّلَت مى فرماید: «قُل أئِنَّکُم لَتَکفُرونَ بِالَّذِى خَلَقَ الأرضَ فِى یَومَینِ وَ تَجعَلونَ لَهُ أندادا ذَلِکَ رَبُّ العالَمینَ * وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ مِن فَوقِها وَ بارَکَ فیها وَ قَدَّرَ فیها أقواتَها فِی أربَعَةِ أیَّامٍ سَواءا لِلسَّائِلینَ * ثُمَّ استَوَی إلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلأرضِ ائتیا طَوعا أو کَرها قالَتا أتَینا طائِعَینِ * فَقَضاهُنَّ سَبعَ سَمَواتٍ فِى یَومَینِ وَ أوحَى فِى کُلِّ سَماءٍ أمرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیَا بِمَصابیحَ وَ حِفظا ذَلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ العَلیمِ»[107]؛ بگو آیا شما به آنکس که زمین را در دو روز آفرید، کافر هستید و براى او شریکانى قرار مى دهید؟ او پروردگار جهانیان است. او در زمین کوه هایى استوار قرار داد و برکاتى در آن آفرید و مواد غذایى آن را مُقّدر فرمود. این ها همه در چهار روز بود درست به اندازه نیاز تقاضا کنندگان هستى. سپس به آفرینش آسمان پرداخت در حالى که به صورت دود بود، به آن و زمین دستور داد به وجود آیید خواه از روى اطاعت و خواه با اکراه، آنها گفتند: ما از روى اطاعت به وجود مى آییم. آنگاه هفت آسمان را در دو روز آفرید و به هر کدام از آسمان ها وظیفه اش را وحى کرد؛ آنگاه آسمان پایین را با چراغ هایى زینت دادیم که از آن محافظت مى کنند این است اندازه گیرى خداوند قدرتمند دانا. در این آیه از حقایقى که در هنگام آفرینش گیتى رخ داده است سخن به میان آمده و گفته شده که خداوند زمین را در دو روز آفرید، سپس آسمان ها را نیز در دو روز آفرید در حالى که آیات بسیار دیگرى به این نکته اشاره کرده اند که خلقت آسمان ها و زمین در شش روز بوده است. مفسران در زمان هاى گذشته براى تفسیر و توجیه این تضاد ظاهرى، روش هاى گوناگونى برگزیدند؛ آنها سعى کرده اند این آیات را به گونه اى تفسیر کنند که با آیات دیگرى که در همین زمینه وارد شده همخوانى داشته باشد؛ به همین دلیل براى پاسخ به سوالاتى نظیر سئوالات زیر به جدل پرداخته اند: آیا آن دو روزى که خداوند آسمان ها را آفرید همان دو روزى است که زمین را آفرید؟ آیا آن چهار روزى که کوه ها خلق شدند و خداوند روزى را در زمین قرار داد شامل دو روز آفرینش زمین هم مى شود و ... به علت اینکه در خصوص این آیه وحیى نازل نشده است تنها از راه تخمین و تفکر نمى شود آن را حل کرد، بلکه از طریق اطلاعات علمى گسترده درباره خلقت و آفرینش مى توان آن را تفسیر کرد. آیات این چنینى قرآن را که درباره واقعیات گسترده جهان است فقط به وسیله اطلاعات علمى ثابت شده مى توان تفسیر کرد. همان گونه که گفتیم آیات این چنینى در قرآن کریم که درباره حقایق هستى شناسى جهان آفرینش است فقط از طریق حقایق علمى که براى دانشمندان ثابت شده باشد تفسیر مى شود، درست همان گونه که علم باعث شد آیات پیرامون حرکت زمین و جایگاه ستارگان و نقش کوه ها در ثابت نگه داشتن پوسته زمین بیشتر شناخته شود. در این مقاله سعى شده بعضى حقایق علمى در مورد آفرینش هستى و مراحل شکل گیرى آن شرح داده شود تا به این وسیله آیات مذکور را شرح و تفسیر کنیم. بر طبق نظریات دانشمندان معاصر، جهان خلقت بر اثر یک انفجار گسترده و پراکنده شدن تمام مواد موجود در فضا به وجود آمده است؛ جهان در ابتدا یک جرم بسیار کوچک بود که حرارت و چگالى بسیارى داشت. دانشمندان این انفجار بزرگ را مهبانگ[108] نامیده اند. ماهیت، منبع و علت انفجار تشکیل دهنده هستى در زمانى مشخص به طور دقیق براى ما مشخص نیست؛ همچنین دانشمندان از شرایط جهان قبل از انفجار نیز چیزى نمى دانند. خداوند متعال در قرآن مى فرماید: «ما أشهَدتُهُم خَلقَ السَّمَواتِ وَ الأرضِ وَ لا خَلقَ أنفُسِهِم وَ ما کنتُ مُتَّخِذَ المُضِلِّینَ عَضُدا»[109]؛ من آنها را بر آفرینش آسمان ها و زمین و آفرینش خودشان گواه نگرفتم و از گمراهان طلب کمک نکردم. دانشمندان احتمال مى دهند که جهان قبل از انفجار، یک ماده صرف بوده که نیرویى طبیعى بر آن حاکم بوده است؛ در اثر این انفجار ماده ناشناخته هستى با شدت و سرعت فوق العاده اى در فضا پخش شده و فضاى اطراف خود را پر کرده است، البته اگر بتوان فضایى در آن زمان تصور کرد چرا که بعضى از دانشمندان معتقدند زمان و مکان هم با این انفجار پدید آمده اند. جهان اولیه به صورت یک کُره آتشین همگن و متجانس بوده که ابرهایى از یک ماده صرف آن را پر کرده بودند؛ این کره به مرور زمان به شکل بسیار گسترده اى درآمد تا این که درجه حرارتش بعد از گذشت تقریبا صد هزار سال به 3000 هزار درجه سانتى گراد رسید. در این حرارت شدید کم کم ذرات ساده اولیه از جمله کوراک، لپتون و فوتون ها از همین ماده شکل گرفتند و نیروهاى چهارگانه طبیعى نیز که در یک نیرو متمرکز بودند از هم جدا شدند. با کاهش دماى این هستى تازه تشکیل یافته، پروتون ها، نوترون ها و الکترون ها نیز از ترکیب کوارک ها و لپتون هاى گوناگون با یکدیگر به وجود آمدند. همان طور که مى دانید پروتون، نوترون و الکترون عناصر تشکیل دهنده اتم هستند. طبق نظریه دانشمندان، پروتون ها از سه کوارک به وجود آمده که دو عدد از آنها بار مثبت و سومى بار منفى داشته است؛ بنابراین بار کلى پروتون ها مثبت مى شود. در الکترون عکس این قضیه اتفاق مى افتد؛ نوترون نیز از سه کوارک تشکیل شده است، دو کوارک آن هر کدام داراى بار الکتریکى منفى معادل یک سوم بار پروتون ها هستند، کوارک سوم نیز داراى یک بار الکتریکى مثبت است که معادل دو سوم بار پروتون ها مى باشد بنابراین بار الکتریکى نوترون صفر خواهد بود.  چیزى که در این زمینه موجب شگفتى دانشمندان شده این است که تعداد و نوع کوارک هایى که از تراکم این انفجار در هوا پخش شده به اندازه اى حساب شده بوده که بعد از اتحاد آنها تعداد پروتون ها دقیقا مساوى الکترون ها شده است. تعداد نوترون ها نیز دقیقا به اندازه اى بوده که براى ساخت تمام عناصر طبیعى جهان هستى مورد نیاز بوده است. خداوند در این ذرات سه گانه، چهار نیرو را قرار داده که به وسیله آنها تمامى کنش ها و واکنش هاى این ذرات با هم و در نتیجه مواد تشکیل دهنده هستى، قاعده مند صورت گیرد. این نیروها عبارتند از نیروى هسته اى ضعیف، نیروى هسته اى قوى، نیروى الکترو مغناطیسى و نیروى جاذبه. میزان شدت و تاثیر گذارى این نیروها به صورت بسیار دقیق از جانب خداوند مشخص شده است به گونه اى که اگر کوچک ترین اشتباهى در مقادیر این نیروها وجود داشت، جهان به شکل کنونى آن در نمى آمد. نیروهاى هسته اى ضعیف و قوى که در پروتون ها و نوترون ها وجود دارند بسیار قوى تر و شدیدتر از دو نیروى دیگر عمل مى کنند ولى میزان تاثیر گذارى آنها در مقیاس بسیار کوچکى تعریف شده است؛ به همین علت آنها مسئول نگه داشتن پروتون ها و نوترون ها در داخل هسته اتم به رغم وجود نیروى دفع الکتریکى بین پروتون ها هستند. ازچیزهایى که وجود خالقى مدبر در وراى آفرینش جهان هستى را ثابت مى کند، وجود نوترون در هسته اتم است. دانشمندان فیزیک ابتدا تصور مى کردند نوترون ها موجودات بى فایده اى هستند؛ چرا که هیچ بار الکتریکى ندارند اما با تحقیقات گسترده در زمینه اتم به این نتیجه رسیدند که آنها نقش مهمى در ساخته شدن عناصر طبیعى دارند. بدون وجود نوترون ها و به علت نیروى دافعه الکتریکى موجود در میان پروتون ها، هسته اتم نمى توانست تعداد زیادى از آنها را در خود جاى دهد؛ در این صورت تعداد عناصرى که ستارگان قادر به ساخت آن بودند از انگشتان دست تجاوز نمى کرد. دانشمندان همچنین ثابت کرده اند که میزان شدت نیروهاى هسته اى قوى و ضعیف به اندازه اى دقیق محاسبه شده است که اگر اندکى از مقدار فعلى کمتر یا بیشتر مى بود ساختن این همه عنصر داخل ستارگان غیر ممکن مى گردید. نیروى الکترو مغناطیسى از لحاظ قدرت بعد از این دو قرار دارد. وظیفه اصلى این نیرو نگه داشتن الکترون ها در چرخش شدید دور هسته اتم است. این الکترون ها با وجود نیروى جاذبه اى که در داخل هسته بین آنها و پروتون ها وجود دارد به سمت داخل هسته جذب نمى شوند؛ اگر این اتفاق مى افتاد امروزه زمین به اندازه یک توپ فوتبال بود و جهان هستى نیز شکل کنونى خود را نداشت. این پدیده همچنان به صورت یک معما باقى مانده بود تا این که در ربع اول قرن بیستم، علت آن کشف شد. دانشمندان کشف کردند که نمى شود قوانین کلاسیک علم مکانیک را بر حرکت الکترون ها به هنگام نزدیک شدن به پروتون ها تطبیق داد، بلکه باید از قوانین جدیدى استفاده کرد؛ این قوانین جدید چیزى جز قوانین مکانیک کوانتوم نبود. بر اساس این قوانین، الکترون در گردش به دور هسته، مدار مشخصى را دنبال مى کند. ایجاد این مدار دقیق براى الکترون در دور هسته و تعیین دقیق تعداد الکترون ها در هر مدار است که باعث شده این تعداد فراوان از پدیده هاى فیزیکى و شیمیایى را در اطراف خود ببینیم؛ پدیده هایى که موجب این همه تنوع در مخلوقات الهى و دست ساخته هاى انسانى شده و دانشمندان زیادى را به خود مشغول کرده است. نیروى چهارم در اتم نیروى جاذبه است. نیروى جاذبه، ضعیف ترین این نیروهاست که وظیفه اصلى آن نگه داشتن کهکشان ها و ستارگان و سیارات در مدار خود است تا در هنگام گردش به دور هم، از مسیر خود منحرف نشوند. میزان این نیرو نیز به دقت مشخص گشته تا فاصله این اجرام آسمانى با هم و سرعت دوران آنها در حد معقولى بوده و این اجرام در جاى خود باقى بمانند. یکى دیگر از عجایب آفرینش این است که اگر تعداد پروتون ها از الکترون ها یا بالعکس بیشتر باشد هر اندازه هم که این تفاوت ناچیز باشد همه اجرام آسمانى پر از بارهاى الکتریکى همسان مى شوند و از آ نجایى که قدرت نیروى الکترومغناطیس اتم از قدرت جاذبه بسیار بیشتر است این نیرو مانع از تشکیل ستارگان مى شد و در صورت تشکیل نیز مانع چرخش سیارات، دور ستاره هاى خود مى شد؛ در این صورت به علت دفع شدید ذرات اتم، جهان هستى از هم مى پاشید و ذرات آن در فضا پخش مى شد اما به لطف الهى تعادل الکتریکى در همه اجرام آسمانى برقرار است و به همین علت نیروى جاذبه، تنها وظیفه حفظ توازن این اجرام آسمانى را به عهده دارد. خداوند متعال در این باره مى فرماید: «وَ جَعَلنَا السَّماءَ سَقفا مَحفوظا وَ هُم عَن آیاتِها مُعرِضونَ * وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ کُلٌّ فِى فَلَکٍ یَسبَحونَ»[110]؛ ما آسمان را سقف محفوظ قرار دادیم ولى آنها از آیات آن رویگردانند. اوست که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید و همه آنها را در مدارى شناور ساخت. قبل از اینکه بحثمان را در مورد شکل گیرى هستى تکمیل کنیم، اندکى درنگ مى کنیم تا حقایق علمى مذکور را با حقایق موجود در قرآن مقایسه کنیم. خداوند در آیات مربوط به این موضوع اشاره فرموده است که: که جهان قبل از پیدایش اولیه به صورت دود بوده است؛ نکته مذکور در این آیه آمده است: «ثُمَّ استَوَى إلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ»؛ به آفرینش آسمان پرداخت در حالى که آسمان دود بود. مقصود از آسمان در این آیه همان فضایى است که بر اثر انفجار بزرگ زمان آفرینش، مملو از دود شده بود نه آسمانى که بعدها از همین دود ایجاد شده است. دانشمندان نام این توده از ذرات اولیه را غبار کیهانى گذاشته اند در حالى که قرآن آنها را دود نامیده است. باید گفت در این جا نامگذارى قرآن دقیق تر است چون این ذرات، بسیار کوچک تر از غبار و حتى دود هستند ولى دود سبک ترین و کوچکترین چیزى است که چشم بشر مى تواند آن را ببیند؛ به همین علت قرآن این ذرات را دود نامیده است. در اینجا باید از منکران خداو قرآن مجید این سوال را بپرسیم که: پیامبرى بى سواد که در میان قومى بى سواد زندگى مى کرد از کجا به این واقعیت هاى عظیم درباره پیدایش جهان هستى پى برده است، حال آن که این حقایق به اذن خداوند در اثر پیشرفت علم در زمان حاضر کشف شده است. از آن جایى که این واقعیات علمى، حتى در کتب مقدس قبل از قرآن نیز نیامده است مى تواند دلیل محکمى بر حقانیت و صداقت پیامبر باشد که مى فرمود: این قرآن از جانب خداوند آگاهى است که بر تمام اسرار کائنات آگاه است، چون خود تمام آ ن ها را آفریده است: «ألا یَعلَمُ مَن خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الخَبیرُ»[111]؛ آیا آن که خلق کرد نمى داند در حالى که او باریک بین و آگاه است. قرآن کریم در سه آیه به طور واضح به واقعیت انفجار عظیم هستى، گسترش دائمى کیهان و فرو پاشى نهایى آن اشاره کرده است. قرآن کریم این نکته را یاد آور مى شود که آسمان ها و اجرام آن، توده اى یکپارچه بودند که تمامى مواد تشکیل دهنده آن پراکنده شدند و تمام هستى را یک ماده دود مانند فرا گرفت. این سخن مصداق آیه 30 سوره انبیا است که مى فرماید: «أوَلَم یَرَوا أنَّ السَّمَواتِ وَ الأرضَ کَانَتا رَتقا فَفَتَقناهُما وَ جَعَلنا مِنَ الماءِ کُلَّ شَى ءٍ حَیٍّ أفَلا یُؤمِنونَ»؛ آیا کسانى که کفر ورزیدند نمى دانند که آسمان ها و زمین یک جسم به هم پیوسته بودند که ما آ ن ها را از هم جدا کردیم و هر چیززنده اى را از آب قرار دادیم پس چرا ایمان نمى آورند؟ فتق در لغت متضاد رتق است؛ رتق جمع کردن چند چیز را با هم گویند در حالى که فتق جدا شدن یک چیز از چیز دیگر است؛ حال ما اگر بخواهیم فتق را به معنى انفجار بزرگى که در جهان اولیه رخ داد و فضا را پر از ذرات به شکل دود کرد فرض نکنیم چگونه مى توانیم آن راتفسیر کنیم؟ بنابراین، هستى یک توده ماده واحد بود که به مواد دودى شکل تبدیل شد و همه فضا را پر کرد؛ این فرایند جز با انفجار این ماده واحد به وقوع نمى پیوندد. این انفجار بود که ماده اولیه هستى را در جهان پخش کرد و با نیروى فوق العاده خود آن را به اطراف فرستاد تا هستى گسترده شود، گسترشى که همچنان شاهد آثار آن در جهان هستیم. از موارد دیگرى که در تایید نظریه (Big Bang) آمده اشاره قرآن به این نکته است که جهان در حال گسترش است و این گسترش فقط مى تواند از یک جرم کوچک در حال افزایش حجم شروع شود. آیه 47 سوره ذاریات این مطلب را این چنین بیان مى کند: «وَ السَّماءَ بَنَیناها بِأیدٍ وَ إنَّا لَمُوسِعونَ»؛ ما آسمان ها را با دست قدرت خود ساخته ایم و آن را گسترش مى دهیم. از میان کتب آسمانى تنها قرآن است که به بیان حقیقت گسترش هستى و دود بودن فضاى اولیه پرداخته است و کتب آسمانى قبل از آن به این پدیده اشاره اى نکرده اند. آیه سومى که نظریه انفجار بزرگ را تایید مى کند این آیه است: «یَومَ نَطوِى السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلکُتُبِ کَما بَدَأنا أوَّلَ خَلقٍ نُعیدُهُ وَعدا عَلَینا إنَّا کُنَّا فاعِلینَ»[112]؛ در آن روز، آسمان را چون طومارى در هم پیچیم، پس همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم آن را باز مى گردانیم. این وعده اى است بر ما و قطعا آن را انجام خواهیم داد.) همانگونه که آیه قبل به گسترده شدن جهان در آغاز عمر خود اشاره مى کرد این آیه به جمع شدن آن در پایان عمر اشاره کرده و مى فرماید: خداوند، جهان خلقت را به همان شکل نخستین خود، باز خواهد گرداند. این آیه مى خواهد نظر خواننده را به جمع شدن جهان در پایان مهلت مقرر، جلب کند که دقیقا شبیه پیچیدن نامه توسط نویسنده آن است. تمام دانشمندان درباره نظریه گسترش جهان با هم توافق دارند ولى درباره سرنوشت آن و باقى ماندن آن به شکل فعلى اتفاق نظرى شکل نگرفته است؛ بعضى از دانشمندان معتقدند که جهان آفرینش تا ابد به همین صورت باقى خواهد ماند، در حالى که عده دیگرى مى گویند بالاخره زمانى فرا مى رسد که نیروى جاذبه در بین اجرام آفرینش بر نیروى دافعه که بر اثر انفجار به وجود آمده غلبه پیدا مى کند و آفرینش، به همان شکل نخستین خود از هم مى پاشد. ما مسلمانان نیز با قطع و یقین به وعده پروردگار درباره سرنوشت آفرینش و بازگشت آن به شکل نخستین ایمان داریم. در جاى دیگرى از قرآن آمده است: «وَ ما قَدَروا اللهَ حَقَّ قَدرِهِ وَ الأرضُ جَمیعا قَبَضتُهُ یَومَ القیامَةِ وَ السَّمَواتُ مَطویَّاتٌ بِیَمینِهِ سُبحانَهُ وَ تَعالَى عَمَّا یُشرِکونَ»[113]؛ آنها خدا را آنگونه که شایسته است نشناختند در حالى که در روز قیامت، زمین در قبضه قدرت و آسمان ها پیچیده شده در دست اوست. اوست که منزه است از شریکانى که برایش مى پندارند. مرحله دوم آفرینش، مرحله شکل گیرى کهکشان ها و ستارگان از این دود است؛ این دود از پروتون، نوترون و الکترون تشکیل مى شود. در پى کاهش دماى جهان که به سه هزار درجه کالوین زیر صفر مى رسید الکترون ها بر اثر نیروى الکترو مغناطیسى با پروتون ها ارتباط پیدا کرده و ذرات هیدروژن را تشکیل دادند. هیدروژن از یک الکترون و یک پروتون تشکیل شده است. با اتحاد الکترون ها وپروتون ها همه ساختار آفرینش بار الکتریکى متعادل به خود گرفت؛ این امر به نیروى جاذبه با وجود ضعف شدیدى که داشت امکان تشکیل اجرام آسمانى را داد. تا این مرحله جهان به صورت متعادل باقى ماند، یعنى ماده دودى تشکیل شده از ذرات هیدروژن و نوترون موجود در فضا به یک نسبت در تمام فضا پخش شده بودند ولى ناگهان به علل نامعلومى که هنوز دانشمندان موفق به کشف قطعى آن نشده اند، این تراکم و تعادل موجود در فضا دچار اختلال شد. در اثر این اختلال، مراکز جاذبه در تمام گوشه و کنار هستى شکل گرفتند و در اثر نیروى الکترو مغناطیسى، نیروى جاذبه با جذب هیدروژن بیشتر در اطراف این مراکز آنها را به توده هاى عظیم هیدروژن تبدیل کرد. هنگامى که حجم توده هاى هیدروژنى به مقدار معینى رسید در اثر فشار شدید بر هیدروژن موجود در مراکز این توده ها، درجه حرارت آنها به اندازه اى زیاد شد که اتم هاى هیدروژن موجود، شروع به ترکیب شدن با یکدیگر کردند؛ در اثر این ترکیب، اتم هلیوم و مقدار زیادى انرژى به وجود آمد و این امر منجر به شکل گیرى ستارگان گردید. حجم ستارگان شکل گرفته بر اساس مقدار هیدروژنى که از فضا گرفته و موقعیتى که در فضا دارند با هم متفاوت است؛ هرقدر که حجم ستارگان بزرگ تر باشد فشار وارده بر آنها بیشتر شده و درجه حرارت داخل آنها افزایش پیدا مى کند؛ بنابراین ستارگانى که مانند خورشید نسبتا کوچک هستند فقط هیدروژن موجود در آن مى سوزد. این فرایند به علت کوچک بودن حجم نسبى و کم بودن درجه حرارت داخل آن هاست؛ به همین علت فقط عنصر هلیوم در داخل آنها ساخته مى شود. براى شکل گرفتن عناصر سنگین تر از هلیوم، خداوند ستارگانى بزرگ تر از خورشید با دماى بالاتر را آفرید؛ در داخل این ستاره هاى بزرگ، فرایند ترکیب هسته اى بین ذرات هلیوم به شکل پیچیده ترى صورت مى گرفت؛ در نتیجه عناصرى نظیر لپتوم، کربن، نیتروژن، اکسیژن و عناصر سنگین ترى مانند آهن، سرب، اورانیوم و بقیه عناصر موجود در طبیعت که بیش از صد عنصر است شکل گرفت. گفتیم که با اختلالى که در تراکم ماده هستى به وجود آمد، ستارگان به طور منظم در گوشه و کنار کیهان شکل گرفتند. با یک اختلال دیگر در تراکم این ستارگان، ستارگان نزدیک به هم، به سوى مرکز ثقل یکدیگر جذب شدند و شروع به گردش دور این مراکز نمودند و این امر باعث ایجاد کهکشان شد. چیزى که باعث حیرت دانشمندان شده، نظم مشخصى است که در توزیع کهکشان ها در تمام هستى مشاهده مى شود؛ این نظم نشان مى دهد که تمام این کهکشان ها بر اثر اختلالات همزمان و با تراکم مشخص در همه هستى به وجود آمده اند. دانشمندان دریافتند همان گونه که حجم ستارگان با یکدیگر فرق دارد کهکشان ها نیز از لحاظ شکل و حجم با هم متفاوت هستند. بر اساس محاسبات دانشمندان، به طور متوسط در هر کهکشان در حدود صد میلیارد ستاره در شکل ها و حجم هاى مختلف وجود دارد. ستاره شناسان همچنین تعداد کهکشان هاى هستى قابل رویت را چیزى معادل هزار میلیارد کهکشان بر آورد کرده اند. خداوند در قرآن کریم مى فرماید: «تَبارَکَ الَّذِى جَعَلَ فِى السَّماءِ بُروجا وَ جَعَلَ فیها سِراجا وَ قَمَرا مُنیرا»[114]؛ پاک و منزه است خداوندى که در آسمان برج هایى قرار داد و چراغ (خورشید) و ماه تابان را در آن (آسمان) قرار داد. این در حالى است که تمام کهکشان ها و ستارگانى که ما مشاهده مى کنیم، در آسمان دنیا قرار دارند که به تعبیر قرآن نزدیک ترین آسمان از آسمان هاى هفت گانه به ماست؛ بدین معنى که هستى قابل مشاهده آسمان دنیا همان آسمان اول است و چه بسا تمام چیزهایى که دانشمندان از طریق رصد خانه ها مى بینند جزء کوچکى از این هستى باشد: «وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیَا بِمَصابیحَ وَ حِفظا ذَلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ العَلیمِ»[115]؛ آسمان دنیا را با  چراغ هایى زینت بخشیدیم و آن را حفظ کردیم این است تقدیر خداوند عزیز و دانا. یکى از توانایى هاى عجیب عقل انسان دستیابى به اسرار آفرینش از زمان آغاز خلقت تا کنون است؛ این امر نه مرهون قدرت عقل بشرى بلکه مرهون آفریدگار این عقل مى باشد. دانشمندان فیزیک، نظریه جدیدى را براى تعدیل نظریه (Big Bang) مطرح کرده و آن را نظریه (هستى متورم) نام نهاده اند. طرح این نظریه به علت ناتوانى نظریه نخست در تفسیر بعضى از پدیده هاى فیزیکى لحظات آغازین انفجار شکل گرفت؛ البته هر دو نظریه در تفسیر حوادث بعد از انفجار متفق القول هستند. هنگامى که دانشمندان مجددا سعى کردند بعضى از معادلات فیزیکى را که در کنش و واکنش هاى بین ماده و نیروهاى هستى در لحظات اولیه شکل گیرى ـ به خصوص آنچه را در ثانیه اول اتفاق افتاده است ـ کشف کنند به حقایق عجیبى دست یافتند. این حقایق، تصویر ارائه شده توسط کتب آسمانى و به ویژه قرآن درباره ترکیب هستى را تایید مى نماید؛ چکیده این نظریه به این صورت است که در اولین ثانیه از انفجار بزرگ و در اثر شکل گیرى یک پدیده عجیب فیزیکى، جهان هستى با سرعتى بسیار بیشتر از آن چه نظریه (Big  Bang) طرح کرده بود رو به گسترش نهاد؛ در نتیجه این گسترش ناگهانى در همان لحظات اولیه، یک سرى مناطق توده اى مادى به شکل حباب هایى پى در پى به وجود آمد که موانع بسیار قوى، آنها را از هم جدا نگه مى داشت و هر کدام از این حباب ها هستى خاص خود را تشکیل داد. این نظریه همچنین تاکید مى کند که هستى قابل مشاهده توسط انسان، جزء بسیارکوچکى از هستى هاى مجزاست که نظریه مذکور قادر به مشخص کردن تعداد آنها نمى باشد. این دقیقا همان چیزى است که کتب آسمانى هم به آن اشاره مى کند: وجود هستى هاى دیگر غیر از هستى قابل مشاهده براى ما توسط تلسکوپ ها. کتب آسمانى این هستى ها را آسمان هاى هفت گانه خوانده است مانند این آیه قرآن کریم: «فَقَضاهُنَّ سَبعَ سَمَواتٍ فِى یَومَینِ وَ أوحَى فِى کُلِّ سَماءٍ أمرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیَا بِمَصابیحَ وَ حِفظا ذَلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ العَلیمِ»؛ آن ها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید و در هر آسمانى کار آن را وحى فرمود و آسمان پایین را با چراغ هایى زینت بخشیدیم و حفظ کردیم، این است تقدیر خداوند توانا و دانا. در آیات دیگر خداوند بعضى از خصوصیات طبیعى این آسمان ها را بیان کرده و مى فرماید: آنها به صورت طبقاتى بر روى هم قرار گرفته اند و هر آسمانى به صورت طبقه اى بر روى آسمان دیگر قرار دارد. این موضوع فقط در صورتى امکان پذیر است که این آسمان ها به شکل کره اى تو خالى باشند که هر کدام آسمان دیگرى را در برگیرد به گونه اى که مرکز این کرات همان مکان وقوع انفجار بزرگ باشد: «الَّذِى خَلَقَ سَبعَ سَمَواتٍ طِباقا ما تَرَى فِى خَلقِ الرَّحمَنِ مِن تَفاوُتٍ فَارجِعِ البَصَرَ هَل تَرَى مِن فُطورٍ»؛[116] همان کسى که  هفت آسمان را به صورت طبقه طبقه آفرید، در آفرینش خداوند رحمان، هیچ تضاد و عیبى نمى بینى؛ بار دیگر نگاه کن آیا هیچ شکاف و خللى مشاهده مى کنى؟ همچنین قرآن ذکر مى کند که هر کدام از این آسمان ها جِرم مخصوص به خود را دارند: «اللهُ الَّذِى خَلَقَ سَبعَ سَمَواتٍ وَ مِنَ الأرضِ مِثلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الأمرُ بَینَهُنَّ لِتَعلَمُوا أنَّ اللهَ عَلَى کُلِّ شَى ءٍ قَدیرٌ وَ أنَّ اللهَ قَد أحاطَ بِکُلِّ شَى ءٍ عِلما»[117]؛ خداوند همان کسى است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آن را خلق کرد، فرمان او در میان آنها پیوسته فرود مى آید تا بدانید خداوند بر همه چیز داناست و علم او به همه چیز احاطه دارد. قرآن کریم این آسمان ها را محکم و استوار مى خواند و این همان چیزى است که دانشمندان در نظریه هستى متورم به آن دست یافته اند؛ آنها معتقدند که بین هستى هاى مختلف، موانعى از نیروهاى مغناطیسى تک قطبى وجود دارد که از تمام ذراتى که دانشمندان شناخته اند سنگین تر و محکم تر است اما همچنان نتوانسته اند این نیروهاى مغناطیسى را در جهان هستى قابل رویت مشاهده کنند: «وَ بَنَینا فَوقَکُم سَبعا شِدادا»[118]؛ و بر فراز شما هفت آسمان محکم قرار دادیم. و یا: «أأنتُم أشَدُّ خَلقا أمِ السَّماءُ بَناها * رَفَعَ سَمکَها فَسَوَّاها»[119]؛ آیا آفرینش شما مشکل تر است یا آفرینش آسمان که خداوند آن را بنا نهاد، سقف آن را برافراشت و آن را منظم ساخت. و یا: «لَخَلقُ السَّمَواتِ وَ الأرضِ أکبَرُ مِن خَلقِ النَّاسِ وَ لَکِنَّ أکثَرَ النَّاسِ لایَعلَمونَ»[120]؛ آفربینش آسمان ها و زمین از آفرینش انسان سخت تر است ولى بیشتر مردم نمى دانند. قرآن همچنین سخن از اجرام بزرگ تر از آسمان ها و زمین به میان مى آورد. سومین مرحله از مراحل آفرینش هستى، تشکیل سیاره هاى منظومه شمسى و زمین است که به خاطر داشتن موجودات زنده بر روى سطح خود، منحصر به فرد است. هنوز دانشمندان بر سر این نکته که چگونه سیارات به دور ستاره خود و قمرها به دور سیاره خود ساخته شده اند به نظر مشترکى نرسیده اند و در این باره نظریات مختلفى مطرح است؛ مهم ترین این نظریات نظریه اى است که مى گوید: مواد تشکیل دهنده سیارات منظومه شمسى از خارج از این منظومه آمده اند و دلیل علمى نظریه مذکور آن است که تعداد و کمیت عناصر موجود در این سیارات و به ویژه زمین، طورى است که خورشید نمى تواند آ ن ها را پدید آورده باشد. دانشمندان احتمال مى دهند که مواد تشکیل دهنده این سیارات در اثر متلاشى شدن تعداد زیادى اَبَر ستاره تامین شده باشد؛ این ابرستاره ها پس از پایان یافتن هیدروژن و سایر عناصر که سوخت آنها به شمار مى آمده متلاشى و به عناصر گوناگون طبیعى تبدیل شده اند؛ سپس این مواد پراکنده در اثر جاذبه خورشید وارد منظومه شمسى شدند. به علت نیروى جاذبه ناشى از عناصر مختلف در این مواد، حرکت به دور خورشید آغاز و سیارات منظومه شمسى را به وجود آوردند. زمین در ابتداى شکل گیرى، به علت برخوردهاى شدید با شهاب هایى که روى آ ن ها نیز این ذرات پراکنده قرار گرفته بود به شکل توده آتشین تشکیل شده از عناصر مختلف در آمده بود. با کاهش تدریجى این ذرات از روى شهاب سنگ ها و پخش شدن آن در سیارات منظومه شمسى کم کم از تعداد این ذرات که بر روى زمین فرود مى آمدند نیز کاسته شد. سطح زمین نیز کم کم و در اثر تشعشع حرارتى فضاى خارجى به سردى گرایید، ولى داخل آن همچنان به شکل مذاب و جوشان باقى ماند که به صورت آتشفشان هاى مهیب به سطح زمین فوران مى کردند؛ البته سطح زمین تقریبا نرم بود و قدرت حمل انبوه زیادى از مواد خارج شده از آتشفشان ها را نداشت و در نتیجه آنها باز به سرعت به داخل زمین فرو مى رفتند. با ادامه تشعشع حرارتى، سطح ملتهب زمین کم کم سردتر شد تا این که منجمد شد و پوسته محکم اما نسبتا نازکى را به دور خود تشکیل داد. به مرور زمان ضخامت این پوسته افزایش یافت به گونه اى که امروزه ده ها کیلومتر ضخامت دارد؛ با این حال در مقایسه این ضخامت و شعاع زمین که چیزى حدود 6400 کیلو متر است به این نتیجه مى رسیم که این پوسته بسیار نازک است و اگر خداوند آن را به وسیله ى کوه هایى که همانند میخ در کمربند میانى زمین فرو رفته حفظ نکرده بود زمین دائما در حال لغزش بود و این جاست که معنى این آیه روشن مى شود: «وَ ألقَى فِى الأرضِ رَواسِیَ أن تَمیدَ بِکُم»[121]؛ و در زمین کوه هایى افکند تا شما را نلرزاند. در پرتو این حقایق علمى است که امروز آفریده شدن دو روزه زمین مشخص مى شود. خداوند در قرآن مى فرماید: «قُل أئِنَّکُم لَتَکفُرونَ بِالَّذِى خَلَقَ الأرضَ فِى یَومَینِ»؛ بگو آیا به کسى که زمین را در دو روز آفرید کافر مى شوید. چرا که مدت زمانى که در طى آن زمین از حالت دود به شکل کره اى صاف و شبه مایع تبدیل شد و جایگاه خود را در مدارى ثابت به دور خورشید پیدا کرد نمایانگر دو روزى است که خداوند، زمین اولیه را در آن دو روز آفریده است. خداوند همچنین نشانه بارزى را براى پایان دو روز آفرینش زمین اولیه و آغاز تکمیل و آماده سازى چهار روزه زمین جهت زندگى ذکر کرده است؛ این نشانه آغاز تشکیل کوه هاست. خداوند سبحان مى فرماید که اولین حادثه در چهار روز پایانى روزهاى شش گانه آفرینش، تشکیل کوه ها بود: «وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ مِن فَوقِها وَ بارَکَ فیها وَ قَدَّرَ فیها أقواتَها فِی أربَعَةِ أیَّامٍ سَواءا لِلسَّائِلینَ»[122]؛ او در زمین کوه هاى استوارى قرار داد و برکاتى در آن آفرید و مواد غذایى آن را مقدر فرمود، این ها همه در چهار روز بود، درست به اندازه نیاز تقاضا کنندگان. طبیعى است که کوه ها اولین چیزى باشند که در سطح زمین ظاهر شده اند؛ چرا که زمین قبل از این همانگونه که ذکر کردیم یک کره صاف و داراى سطح بسیار گرم و شبیه مایع بود که از شدت حرارت داخل خود مى جوشید و فوران مى کرد. مدتى به این منوال گذشت تا این که پوسته زمین در اثر تشعشع حرارتى به سمت غشاى مایع شروع به سرد شدن و سفت شدن کرد؛ هنگامى که ضخامت پوسته به مقدار کافى رسید کم کم موادى که از داخل زمین به سمت بیرون پرتاب مى شدند شروع به متراکم شدن کردند تا به این وسیله کوه ها پدید آید. حتى امروز هم منظره هاى شکل گیرى کوه ها به وسیله آتشفشان ها قابل مشاهده است؛ البته این پدیده در مقایسه با مرحله ابتداى آفرینش بسیار نادر است. همانگونه که از این آیه پیداست، بعد از این که زمین در مدارش در منظومه شمسى مستقر شد، چهار روز از نوع روزهایى که خداوند آسمان ها و زمین را نیز در طول مدت آن آفرید؛ طول کشید تا زمین، آماده ظهور حیات در سطح خود شود. در این چهار روز کوه ها، قاره ها، اقیانوس ها، دریاچه ها و رودها شکل گرفتند. لایه اُزُن نیز براى محافظت از زمین در برابر بقایاى شهاب سنگ هایى که از فضاى بیرون به سمت زمین پرتاب مى شدند به وجود آمد. هنگامى که خداوند همه مقدمات زندگى اولیه در روى زمین را فراهم کرد، اولیه حیات ابتدایى و آنگاه همانگونه که از احادیث نبوى بر مى آید انسان را در آخرین ساعات روز ششم آفرید. فراهم شدن همه شرایط لازم براى شکل گیرى حیات، آن قدر زیاد وپیچیده است که حتى یک اشکال کوچک در هر یک از این شرایط مى تواند به همه اشکال زندگى بر روى زمین پایان دهد. شاید این سوال به ذهن خواننده خطور کند که عمر جهان هستى چقدر است و هر کدام از این روزهایى که در آیات قرآن آمده است چه مدت طول کشیده است؟ دانشمندان هنوز نتوانسته اند عمر دقیق جهان هستى را تشخیص دهند؛ البته برآوردها براى عمر زمین از لحظه انفجار تا کنون رقمى بین 8 تا 15 میلیارد سال است. آنها براى محاسبه این مدت، نصف قطر هستى قابل رویت را اندازه گیرى مى کنند: به این ترتیب که فاصله دورترین کهکشان هایى که در طرف مقابل ما در هستى قابل رویت واقع شده اند را اندازه گیرى مى کنند و آنگاه با داشتن ثابت گسترش هستى مى توانند عمر هستى را تخمین بزنند. تفاوتى که در میزان تخمین عمر هستى مشاهده مى شود به عدم دقت راه هاى استفاده شده براى اندازه گیرى ابعاد کهکشان ها و عدم توانایى دانشمندان براى تعیین (ثابت گسترش هستى) به شکل دقیق باز مى گردد؛ همچنانکه ثابت یا متغیر بودن این ثابت هم بر دانشمندان پوشیده است. قرآن کریم مدت زمان کامل براى آفرینش آسمان ها وزمین را شش روز ذکر مى کند و بیان مى دارد که خلقت آسمان ها و زمین اولیه، دو روز و تجهیز زمین، چهار روز طول کشیده است. همانگونه که قبلا هم اشاره شد روزهاى مورد نظر خداوند مانند روزهاى بشرى نیستند؛ زیرا هیچ زمان و مکانى خداوند را محدود نمى کند، بلکه او خود مقادیر زمان را هر طور که مى خواهد تعیین مى نماید. به عنوان مثال ممکن است طول یکى از روزهاى خداوند به اندازه هزار سال ما باشد: «وَ إنَّ یَوما عِندَ رَبِّکَ کَألفٍ مِمَّا تَعُدُّونَ»[123]؛ یک روز از روزهاى خداوند با هزار سال از آن چه شما مى شمارید برابر است. ممکن است طول بعضى از روزهاى خداوند، 50 هزار سال باشد همچنان که خداوند در قرآن مى فرماید: «تَعرُجُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إلَیهِ فِى یَومٍ کانَ مِقدارُهُ خَمسینَ ألفَ سَنَةً»[124]؛ فرشتگان و روح در روزى که مقدارش 50 هزار سال است به سوى او بالا مى روند. ممکن است بعضى از این روزها میلیون ها یا میلیاردها سال طول بکشد همان گونه که درباره روزهاى شش گانه خداوند براى آفرینش هستى، این چنین است. در این جا این نکته قابل توجه است که قرآن کریم، اولین کتابى است که از نسبت زمان و مکان سخن به میان آورده است؛ بنابراین 50 هزار سالى که از نظر انسان، زمانى طولانى است از نظر خداوند متعال مدت اندکى است. هنگامى که خداوند در روز قیامت از مدت اقامت انسان ها در زمین مى پرسد، آنها پاسخ مى دهند که یک روز یا نصف روز در روى زمین زندگى کردیم. این سخنان آن زمانى گفته مى شود که بشر از قید و بند و چارچوب زمان و مکان که در زمین همواره با او بوده رها شده است. براى فهم این اعداد بزرگ مطرح شده توسط دانشمندان در بیان عمر هستى و مقایسه آن با روزهاى مذکور در قرآن، باید این حقیقت را بپذیریم که روزهاى شش گانه خلقت، هنوز به پایان نرسیده اند. این روزها بر خلاف تصور بسیارى از مردم، همچنان ادامه دارد، بلکه حتى اگر در رابطه با خدا این روزها به پایان رسیده باشد در ارتباط با انسان هنوز به پایان نرسیده است و باید گفت، ما در آخرین لحظات این روزها زندگى مى کنیم و این به آن معناست که منظور از روزهاى شش گانه اى که خداوند همه موجودات را در خلال آن آفریده، همان عمر کلى هستى از زمان آفرینش از دود تا در هم پیچیده شدن هستى و بازگشت تمام ماده ها به نقطه ابتدایى خود در روز قیامت است. اگر این موضوع را بدانیم که تمام عوامل سازنده هستى در طول این شش روز خلق شده اند، پذیرش فرضیه قبل برایمان آسان مى شود. بر طبق یافته هاى دانشمندان، انسان معاصر در حدود بیست هزار سال پیش آفریده شده است که همان آخرین ساعات روزهاى شش گانه آفرینش است. از این موضوع مى توانیم نتیجه بگیریم که ما همچنان در روزهاى ششگانه زندگى مى کنیم. امروزه با کمک بعضى از اطلاعات موجود در قرآن کریم در رابطه با آفرینش هستى و بعضى از اندازه گیرى هاى دقیق دانشمندان مى توانیم به طور تقریبى عمر هستى را اندازه گیرى کنیم. با توجه به این آیات، آفرینش کوه ها در آغاز روزهاى چهار گانه آفرینش زمین انجام شد.حال اگر بتوانیم عمر قدیمى ترین کوه هاى زمین را محاسبه نماییم با توجه به این که بر اساس بسیارى از آیات و روایات، ما در آخرین لحظات هستى زندگى مى کنیم، حساب کردن عمر هستى آسان تر مى گردد. دانشمندان براى تعیین عمر زمین، کوه ها و فسیل هاى آن، راه هاى مختلفى را پیش رو گرفته اند؛ دقیق ترین راه تشخیص عمر کوه ها تجزیه پرتو بعضى عناصر رادیو اکتیویته مانند اورانیوم، توریم و پتاسیم است. از طریق اندازه گیرى نسبت سرب به اورانیوم در یک نمونه گرفته شده از کوه و به دست آوردن نیمى از عمر اورانیوم،  مى توان عمر نمونه گرفته شده و در نتیجه عمر مورد نظر را به دست آورد. دانشمندان کشف کرده اند که قدیمى ترین کوه هاى روى زمین در سپر کانادا واقع شده و تقریبا 4 میلیارد سال عمر دارند. از آنجایى که این مدت معادل چهار روز از روزهاى آفرینش است تقریبا هر روز یک میلیارد سال و عمر هستى 6 میلیارد سال خواهد بود؛ این در صورتى است که عمر قدیمى ترین کوه هاى زمین صحیح بوده باشد. البته با تمام این محاسبات باز هم باید گفت که علم این موضوع، نزد خداوندى است که آشکار و پنهان در دست اوست و آفریننده آسمان ها و زمین است: «وَ عِندَهُ مَفاتِحُ الغَیبِ لا یَعلَمُها إلَّا هُوَ وَ یَعلَمُ ما فِى البَرِّ وَ البَحرِ وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَةٍ إلَّا یَعلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِى ظُلُماتِ الأرضِ وَ لا رَطبٍ وَ لا یابِسٍ إلَّا فِى کِتابٍ مُبینٍ»[125]؛ کلید خزائن غیب نزد خداست و کسى جز خدا بر آن آگاه نیست و نیز آنچه در خشکى و دریاست همه را مى داند و هیچ برگى از درخت نمى افتد مگر آن که او آگاه است و هیچ دانه اى در تاریکى زمین و هیچ تر و خشکى نیست مگر آن که در کتاب مبین ـ قرآن کریم ـ مسطور است. «إلَیهِ یُرَدُّ عِلمُ السَّاعَةِ وَ ما تَخرُجُ مِن ثَمَراتٍ مِن أکمامِها وَ ما تَحمِلُ مِن أنثَى وَ لا تَضَعُ إلَّا بِعِلمِهِ»[126]؛ آگاهى از زمان قیامت فقط مخصوص خداست و هیچ میوه از غلاف خود بیرون نیاید و هیچ آبستنى بار برندارد و نزاید مگر به علم خداوند. منابع: 1. آغاز آفرینش در قرآن کریم، دکتر منصور العبادى، دار الفلاح للنشر و التوزیع، عمان، اردن، چاپ 2006 م. 2. هستى، کارل سارگان، ترجمه نافع لبس، عالم المعرفه، 8 اکتبر 1993، کویت.         بخش چهارم: مقالاتى از هارون یحیى   درباره هارون یحیى 1. معجزه خلقت انسان 2. سقف محفوظ     درباره هارون یحیى (عدنان اوکطار) در سال 1956م. در آنکارا به دنیا آمد و امروز از مهمترین متفکرین ترکیه به شمار مى رود. وى مجاهدت علمى خود را از سال 1979 که دانشجوى دانشکده هنرهاى زیبا بود آغاز نمود. از وى که منتقد سرسخت داروینیسم به شمار مى رود در این زمینه تحقیقات مفصلى در دست است. وى همچنین در زمینه صهیونیسم و فراماسونرى و تاثیر منفى این دو بر تاریخ انسانیت و سیاست جهانى، کتاب هایى را به رشته تالیف در آورده است. از عدنان اوکطار بیش از یک صد کتاب در زمینه ایمان و اخلاق قرآنى منتشر شده است. وى از نام مستعار هارون یحیى در بیشتر تالیفات خود استفاده مى نماید. شایان ذکر است که کتاب هاى وى هم اکنون به زبان هاى بسیارى از جمله: عربى، انگلیسى، فرانسه، ایتالیایى، پرتغالى، اردو و ... ترجمه شده است. برخى تالیفات هارون یحیى: 1. نیرنگ تکامل در نظریه داروینیسم 2. پاسخ به داروینیسم 3. پایان داروینیسم 4. زمستان اسلام و بهار پیش روى آن 5. فن اندیشیدن 6. آفرینش هستى 7. معجزات قرآنى 8. براى اندیشمندان 9. حقایق 10. عصر طلایى 11. مسیح خواهد آمد 12. تروریسم منفور اسلام 13. دانش پنهان در سلول و ده ها کتاب دیگر.       1. معجزه خلقت انسان در روند تقسیم سلول ها، مجموعه هایى شکل مى گیرد که سلول هاى بینایى حساس به نور را تشکیل مى دهند؛ همچنانکه سلول هاى عصبى حساس به درد، لذت، حرارت و سرما و سلول هاى شنوایى حساس به فرکانس و ارتعاشات صوتى نیز تشکیل مى شوند. سلول هاى دستگاه هاضمه نیز که در هضم غذا کمک مى کنند و سلول هاى سایر مجموعه هاى بدن نیز در همین زمان به وجود مى آیند. در پایان هفته سوم باردارى، سلول هاى تکثیر یافته در اثر تقسیم، به شکل یک تکه گوشت در مى آید که قرآن آن را (مُضغَة) یا گوشت جویده شده نامیده است. این سیر تکاملى در قرآن تبدیل شدن قسمت آویزان به گوشت جویده شده خوانده شده است: «ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظاما فَکَسَونَا العِظامَ لَحما ثُمَّ أنشَأناهُ خَلقا آخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ أحسَنُ الخالِقینَ»؛[127] آن گاه از نطفه قسمت آویزان، و از قسمت آویزان، گوشت جویده شده را آفریدیم. سپس از آن گوشت جویده شده، استخوان را خلق کردیم، سپس آن استخوان ها را با گوشت پوشاندیم، آنگاه آفرینشى نو به آن بخشیدیم پس بزرگ و بلند مرتبه است خدا که بهترین آفرینندگان است. البته لازم به ذکر است که فهم مرحله اول شکل گیرى جنین به این صورت، از اکتشافات سال هاى اخیر است، در حالى که خداوند تبارک و تعالى این موضوع را چهارده قرن قبل از شناخت علمى آن، به اطلاع ما رسانده است. تشکیل جسم جنین: جنین که روزهاى اولیه زندگى، تنها از خون مادر تغذیه مى کند به دستگاه گردش خون ویژه اى براى خود نیازمند مى شود تا این دستگاه، بدن او را تغذیه و اکسیژن را به سلول ها منتقل کند؛ به همین علت مجموعه اى از سلول ها با همکارى هم این دستگاه را تشکیل مى دهند. این رفتار سلول ها به وضوح نشانه آن است که آنها از طرف خداوند هدایت مى شوند. در روز سیزدهم باردارى، گروهى از سلول ها در قسمتى از سینه جنین جمع مى شوند تا قلب را به وجود آورند؛ این سلول ها در ابتدا لوله اى به شکلU ایجاد مى کنند که زیر بناى ساخت قلب به شمار مى رود؛ سپس گروه دیگرى از سلول ها که هزاران سلول را شامل مى شوند شبکه اى از رگهاى خونى را تشکیل مى دهند که تمام قسمت هاى بدن جنین را مى پوشاند به گونه اى که انسان مى پندارد این سلول ها متوجه ساخت قلب شده و اقدام به این کار نموده اند. با قرار گرفتن هرکدام از این سلول ها در مکان صحیح خود در روز بیست و یکم باردارى، رگهاى خونى تشکیل مى شوند و با این عمل، دستگاه گردش خون آماده فعالیت مى شود. در روز بیست و دوم، قلب، اولین ضربان خود را آغاز مى کند و سپس به طور منظم 60 بار در دقیقه مى زند. انقباض هاى اولیه قلب در ابتدا به صورت طولى است و قلب به صورت یک موج طولى تحرک دارد؛ اما هنگامى که ساخت قلب کامل گردید این انقباضات به طور منظم به دهلیزهاى مختلف، انتقال داده مى شود. ضربان قلب هنگامى آغاز مى شود که هنوز خونى وجود ندارد اما سلول هایى هستند که مسئولیت ساخت خون را بر عهده دارند؛ گویا اطلاع یافته اند که جسم انسان به چیزى به اسم خون نیاز دارد. به همین خاطر به سلول هاى خون ساز تبدیل مى شوند و چیزى نمى گذرد که این خون، در رگ ها جریان پیدا مى کند. در اواخر هفته چهارم، قلب و عروق از خون پر مى شوند. بدون شک، شکل گیرى قلب، خون و سیستم گردش خون یک معجزه است؛ چرا که قبل از شکل گیرى آنها و در زمان مناسب، سلول هاى ویژه اى با طرح زیبا و شگفت انگیز به مکان مناسب مى روند تا در آن جا سیستم انتقال خون را به وجود آورند؛ زیرا زندگى بدون آن ممکن نمى باشد. شکل گیرى هیچ کدام از این مراحل را نمى توان با تصادف و اتفاق توجیه کرد؛ همچنان که نمى توان گفت این برنامه ریزى دقیق، ساخته و پرداخته سلول هایى است که از یک سلول واحد شکل گرفته اند و اینگونه حقیقت آفرینش بار دیگر براى ما آشکار مى گردد. شکل گیرى سیستم گردش خون، تنها موضوع شگفت انگیز شکل گیرى جنین نیست بلکه ویژگى هاى هر کدام از عناصر این سیستم و توازن دقیق موجود در آن نیز بسیار جالب است. خونى که در رگ هاى جنین جریان دارد، براى انجام وظایف خود ویژگى هاى خاصى دارد که در خون انسان عادى مشاهده نمى شود. به عنوان مثال: قابلیت هموگلوبین جنین در حمل اکسیژن، بسیار بیشتر از خون انسان عادى است؛ علاوه بر این، تعداد گلبول هاى قرمز خون در هر سانتیمتر مکعب خون جنین بیشتر از خون طفلى است که تازه به دنیا آمده است. در ماه چهارم، مقدار خونى که از طریق بند ناف به جفت جنین انتقال مى یابد بیست و چهار لیتر در روز است؛ علاوه بر این، گردش خون به اندازه اى سریع است که هر گردش کامل آن، فقط سى ثانیه طول مى کشد. به این ترتیب خون، انتقال مواد غذایى و اکسیژن لازم از جفت به سلول ها را آغاز مى کند. همزمان، کلیه ها نیز شکل مى گیرند و خون، پس مانده هایى را که از سلول ها جمع آورى کرده است براى تصفیه به کلیه ها مى فرستد. حال بیایید کمى در این باره بیندیشیم؛ آیا ممکن است که این مجموعه دقیق و بى نظیر تصادفى شکل گرفته باشد؟! آیا ممکن است خون مخصوص جنین، رگهاى خونى منتقل کننده این خون از قلب به اعضا و از اعضا به قلب، بافت هاى متصل کننده این رگ ها به جفت جنین، همه و همه به وسیله شرایط زمانى و به صورت تصادفى شکل گرفته باشد؟! آیا ممکن است که این ترکیبات، خود به خود به وجود آمده باشند؟! البته که این موضوع غیر ممکن است. سیستم گردش خون باید در زمان مشخص و دقیق و بدون هیچ نقصى شکل گیرد؛ چرا که هرگونه عیب و نقص در ساخت قلب، خون یا رگ هاى خونى منجر به توقف رشد جنین مى شود؛ همچنین اگر قلب پیش از به وجود آمدن رگ هاى خونى، خون را پمپاژ کند خون بدون برنامه در بدن پخش مى شود و عملیات گردش آن انجام نمى گیرد؛ از سوى دیگر اگر قلب در زمان مقرر شروع به فعالیت و تپش نکند خون در رگ ها جریان نمى یابد و این موضوع، مرگ جنین را در رحم مادر و قبل از کامل شدن رشدش در پى دارد. ملاحظه مى کنیم که این تغییرات در بدن میلیاردها انسانى که تا کنون در سطح زمین زیسته اند با دقت تمام و بدون هیچ نقصى صورت گرفته است. تمام مواردى که ذکر شد بیهوده بودن این سوال را ثابت مى کند که آیا ممکن است دستگاه گردش خون در بدن تصادفى ایجاد شده باشد؟! شکل گیرى یک مجموعه یا یک موجود زنده یا هر ترکیب، به صورت ناگهانى نشان مى دهد که خالقى آن را آفریده است و این امر، حقیقتى است که تمام خردمندان بر آن اتفاق نظر دارند و نمى توانند آن را انکار کنند. خداوند است که این مجموعه هاى زیبا را به همراه انسان به بهترین شکل و بدون کوچک ترین نقصى آفریده است. شکل گیرى دستگاه عصبى: در حالى که این فعالیت ها لحظه به لحظه پیش مى رود، نیاز به یک سیستم جدید احساس مى شود؛ این سیستم، دستگاه عصبى مرکزى است. شکل گیرى این دستگاه با ساخت صفحه جنینى در قسمت بالاى بدن و به وسیله دو خط موازى با زایده آغاز مى شود که شروع شکل گیرى مغز و نخاع محسوب مى گردد؛ سپس قسمت بالایى حفره جمجمه اى تشکیل مى شود؛ در مرحله بعد اطراف مغز و ستون فقرات به هم متصل مى شود؛ سپس کناره هاى این حفره به هم متصل مى شود و از این اتصال لوله هاى باریکى شکل مى گیرد؛ سپس قسمت جلویى این لوله ضخیم مى گردد و با وسعت یافتن آن مغز تشکیل مى شود. در همین زمان قسمت پشت لوله نیز، نخاع را تشکیل مى دهد. این فرایند که ما آن را در چند جمله خلاصه کردیم، اتفاق خارق العاده اى است که در چهارچوب ذهن نمى گنجد. مراحل دیگر شکل گیرى سیستم عصبى نیز با تکرار این فرایند خارق العاده و تکمیل آن به انجام مى رسد. پنج هفته بعد از شکل گیرى نخاع، تولید سریع سلول هاى عصبى آغاز مى گردد. میانگین تولید این سلول ها پنج هزار سلول در ثانیه است؛ شایان ذکر است که مغز نیز در همین منطقه تشکیل مى گردد.  بیشتر سلول هاى مغزى در پنج ماهه اول باردارى شکل مى گیرند. هر سلول نیز قبل از تولد در جاى مخصوص به خود قرار مى گیرد؛ همچنین این سلول هاى ساخته شده به نقاط مختلف جسم مى روند تا در آن جا شاخه هاى سیستم عصبى مرکزى را شکل دهند. هر کدام از سلول هاى عصبى باید جاى مخصوص به خود را بیابند، بنابراین به راهنماهایى نیاز است که سلول هاى جوان را در پیدا کردن مسیر کمک کنند؛ این راهنماها سلول هاى ویژه سیمى شکلى هستند که در محیط رشد ستون فقرات و مغز گسترش یافته اند. سلول هاى عصبى از محل تولید خود خارج شده و به وسیله این سیم ها به جایگاه خود مى روند. این سلول ها هنگامى که مطمئن شدند در جاى خود قرار گرفته اند در آن جا مستقر مى شوند و بلافاصله شروع به ساخت شاخه هاى دیگر براى ارتباط با سایر سلول هاى عصبى مى کنند. حال بیندیشیم که این سلول ها ى عصبى چگونه به محض شکل گیرى متوجه مى شوند که چنین سفرى در پیش دارند و چگونه مى دانند که باید از این راهنماها کمک بگیرند تا هدف و جایگاه هاى خاص خود را بیابند و چگونه به این صورت با یکدیگر همکارى مى کنند؟ سلول هاى عصبى، سلول هاى کوچکى هستند که با چشم غیر مسلح دیده نمى شوند و تنها از اتم و مولکول تشکیل شده اند؛ بنابراین خود به خود و آگاهانه امکان شناخت جایگاه هاى اصلى خود را ندارند و خود نمى توانند در این رابطه تصمیم بگیرند. سیستم مرکزى که این عملیات را هدایت مى کند نیز نمى تواند این کار را انجام دهد؛ چرا که هنوز مغز جنین تشکیل نشده و به صورت کامل شکل نگرفته است. به محض این که این سلول ها شکل مى گیرند به سوى مکان هاى ناشناسى رهسپار مى شوند و فقط در راستاى اطلاعاتى که به آنها الهام شده حرکت مى کنند، به گونه اى که گویا حرکت آنها برنامه ریزى شده است. طبیعى است که هیچ کدام از اتفاقاتى که در خلال شکل گیرى مغز و سیستم عصبى رخ مى دهد، نمى تواند خود به خود و تصادفى باشد؛ چرا که هر نوع انحراف در هر یک از مراحل تشکیل این سیستم، به نقص هاى زنجیره وارى منجر مى شود که کل سیستم را مختل مى سازد. توجه به این نکته ضرورى است که تولید سلول هاى عصبى و تبدیل آنها به سیستم عصبى فقط یک مرحله از مراحل تشکیل مغز و سیستم عصبى است و بر خلاف ادعاى داروینیست ها، تشکیل حتى یک سلول عصبى نیز نمى تواند به صورت تصادفى باشد، چه رسد به تشکیل کامل مغز و سیستم عصبى. در فرایند تشکیل سیستم عصبى، جزئیات زیادى وجود دارد؛ به عنوان مثال سلول هاى عصبى درهنگام شکل گیرى، ساختارى متفاوت از یک سلول عصبى انسان بالغ دارند و هنگامى که این سلول ها به منطقه ویژه اى از بدن جنین که باید در آن جا انجام وظیفه کنند مى روند بدون وجود اکسیژن نیز مى توانند وظایف خود را انجام دهند؛ البته به محض رسیدن به مغز و استقرار در آن جا به سلولهایى تبدیل مى شوند که براى انجام وظایف خود به اکسیژن نیاز دارند. این تغییر و تحول به طور کامل در تمام سلول هاى عصبى رخ مى دهد. در غیر این صورت ادامه زندگى آنها مختل خواهد شد. بدون شک این فرایند نیز یکى از معجزات آفرینش محسوب مى شود. امروزه مى دانیم که اگر سلول هاى مغزى، مدت بسیار کوتاهى بدون اکسیژن باقى بمانند با خطرات زیادى مواجه مى شوند و اگر این مدت اندکى بیشتر طول بکشد موجب فلج شدن و در نهایت مرگ فرد مى گردد. سلول هاى عصبى که بعدها ساخته مى شوند کاملا با سلول هاى اولیه متفاوت اند؛ اما اگر اختلالى در سیستم عصبى پیش بیاید و فرایند تغییر و تبدیل این سلول در لحظه مناسب انجام نشود، جنین به یک انسان کامل تبدیل نمى شود. بى شک این نوع آگاهى سلول از وظایفى که در آینده انجام دهد و انجام آنها و سپس تغییر آنها بر اساس این شناخت بدون دخالت قدرت دیگرى غیر ممکن است. با بررسى این عوامل، حقیقتى براى ما آشکار مى شود و آن اینکه خداوند تبارک و تعالى این سلول هاى عصبى را آفریده است و این ویژگى ها را به آنها بخشیده است و اوست که در هنگام نیاز، سلول را تغییر مى دهد و هر سلول را براى رسیدن به جایگاه اصلى اش راهنمایى مى کند؛ بنابراین انسان باید بداند که تمام این مراحل را طى کرده تا به این صورت در آمده و باید خدا را به خاطر این آفرینش کامل و بى عیب و نقص، شکر و سپاس گوید و حتى یک لحظه هم فراموش نکند که خداوند، خالق همه چیز است و هیچ نیرویى در زمین و آسمان غیر از قدرت خداوند متعال وجود ندارد. خداوند متعال مى فرماید: «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أکَفَرتَ بِالَّذِى خَلَقَکَ مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً»[128]؛ دوستش در حالیکه با او صحبت مى کرد به او گفت آیا نسبت به کسى که تو را از خاک و سپس نطفه آفرید «و آنگاه به یک مرد کامل و آراسته تبدیل نمود» کافر مى شوى؟   منابع و مراجع:   1. Solomon  Berg Martin, Villee. biology Saunders 1993, p. 1069 College pubishing, AD. 2. Geraldine  Lux Flanagan, Beginnig Life A Dorling Kindersley Book, Londra, 1996 , b.73 3. Science Vie Mar, 1995, no: 190 .p . 88 4. Geraldine Lux Flanagan, Beginnig Life, A Dorling Kindersley Book, London, 1996, p . 94         2. سقف محفوظ «وَ جَعَلنَا السَّماءَ سَقفا مَحفوظا وَ هُم عَن آیاتِنا مُعرِضونَ»[129]؛ ما آسمان را سقفى محفوظ قرار دادیم اما آنها از آیات ما روى برمى گردانند. ویژگى بازدارندگى آسمان، موضوعى است که پژوهش هاى علمى قرن بیستم توانسته است آن را کشف و اثبات کند. اتمسفر زمین که آن را احاطه کرده وظایف مهمى را براى ادامه زندگى در سطح زمین بر عهده دارد؛ مثلا بسیارى از شهاب سنگ هاى کوچک و بزرگ را که به سمت زمین پیش مى آیند، نابود مى کند و مانع از سقوط آنها در زمین و آزار رساندن به جانوران زنده مى شود؛ از سوى دیگر جلوى تشعشعات مضر خورشید را هم مى گیرد و فقط تشعشعات مفید و ضرورى جهت ادامه زندگى از آن عبور مى کنند مانند: نور مرئى، اشعه ماوراء بنفش و امواج رادیو اکتیو . قسمت بسیار اندکى از اشعه ماوراء بنفش که از لایه اُزن عبور مى کند براى عمل فتوسنتز در گیاهان و ادامه زندگى جانوران نقش حیاتى دارد؛ البته بیشتر اشعه اى که از خورشید جدا مى شود در لایه ازن تصفیه مى شود و فقط مقدار اندکى از آن به سطح زمین مى رسد. حالت بازدارندگى اتمسفر به همین جا ختم نمى شود بلکه این لایه، زمین را از فضاى منجمد و بسیار سرد اطراف که دماى آن به 270 درجه زیر صفر مى رسد محافظت مى کند. البته وظیفه محافظت از زمین از تاثیرات مضر جو فقط مخصوص اتمسفر نیست و علاوه بر آن کمربندى معروف به کمربند (ون آلن) نیز همین کار را انجام مى دهد. ون آلن لایه اى است که در اثر میدان هاى مغناطیسى زمین شکل گرفته و نقش بازدارندگى در مقابل تشعشعات مضر براى سیاره زمین را برعهده دارد. این تشعشعات که مدام از خورشید و دیگر ستارگان صادر مى شوند براى موجودات زنده، کشنده است و اگر این کمر بند نبود انفجارهاى عظیم انرژى یا انفجارهاى دائمى خورشید، زمین را ویران کرده بود. دکتر هوگ روس درباره اهمیت کمر بند ون آلن مى گوید: در حقیقت زمین در میان سیارگان منظومه شمسى از چگالى بسیار بیشترى برخوردار است و این مرکز عظیم از آهن و نیکل با چگالى بالایى که دارد باعث به وجود آمدن یک میدان مغناطیسى بزرگ شده است. این میدان همان چیزى است که ون آلن را شکل مى دهد و مانع از انفجار تشعشعات در سطح زمین مى شود. اگر این سپر محکم وجود نداشت امکان زندگى در اطراف زمین نیز وجود نداشت. البته غیر از زمین و سیاره صخره اى مریخ که میدان مغناطیسى آن 100 برابر کمتر از زمین است هیچ سیاره دیگرى در منظومه شمسى چنین ویژگى را ندارد؛ حتى سیاره زهره که شبیه زمین است نیز چنین میدان مغناطیسى در اختیار ندارد؛ بنابراین سپر ون آلن ساختارى است که فقط به زمین اختصاص دارد. میزان انرژى آزاد شده از یک انفجار خورشیدى که دانشمندان به تازگى موفق به محاسبه آن شده اند، چیزى معادل نیروى صد میلیارد بمب هسته اى شبیه به آن چه در هیروشیما استفاده شده است مى باشد. 85 ساعت بعد از یک انفجار خورشیدى ملاحظه شد که سوزن مغناطیسى قطب نما حرکات غیر عادى از خود نشان مى دهد؛ در این هنگام درجه حرارت اتمسفر در ارتفاع 250 کیلومترى زمین به 1500 درجه سانتیگراد رسید. بنابراین یک سیستم کامل و پیچیده در روى زمین، ما را در برگرفته و سیاره ما را از تهدیدات خارجى محافظت مى کند؛ البته این موضوع جدیدا توسط دانشمندان کشف شده است، در حالى که خداوند 1400 سال قبل در آیات قرآن کریم به وجود اتمسفر که مانند سپرى محکم عمل مى کند اشاره کرده است. بیشتر مردم به آسمان مى نگرند بدون این که به توان محافظتى اتمسفر زمین یا اهمیت بود و نبود آن براى این سیاره بیندیشند.       منابع و ماخذ مورد استفاده در ترجمه کتاب : 1. قرآن کریم، ترجمه مکارم شیرازى، نرم افزار سلیم. 2. قرآن کریم، ترجمه فولادوند، نرم افزار سلیم. 3. لسان العرب، نرم افزار مکتبة المعاجم و اللغة العربیة، شرکة العریس للکمبیوتر. 4. قاموس المحیط، نرم افزار مکتبة المعاجم و اللغة العربیة، شرکة العریس للکمبیوتر. 5. قاموس العلوم: عربى انجلیزى فرنسى، شرکة العریس للکمبیوتر. 6. فیزیولوژى گیاهى، دکتر حسن ابراهیم زاده، انتشارات دانشگاه تهران، 1371. 7. زمین شناسى گیاهى، دکتر حسن مدنى و دکتر سیروس شفیعى، انتشارات دانشگاه صنعتى امیرکبیر، 1376. 8. تترولوژى سنگ هاى آتشفشانى، دکتر حسین معین وزیرى، انتشارات جهاد دانشگاهى دانشگاه تربیت معلم، 1365. 9. علوم زمین، دکتر محمود صداقت و دکتر حسن مدنى، انتشارات آموزش و پرورش، 1386. منابع و مآخذ جهت مطالعه بیشتر: 1. ابوالسعود، رفیق، اعجازات حدیثة علمیة و رقمیة فى القرآن، دمشق، دار المعرفة، چاپ اول، 1410 ه.ق. 2. احمدى، حبیب الله، زیباترین سخن (پژوهشى در علوم قرآنى)، قم، فاطمیا، چاپ اول: 1381. 3. امیرى آرا، حسن، آیه هاى بیدارى: پژوهشى پیرامون اعجاز علمى قرآن کریم، قم، صالحان، چاپ اول، 1382. 4. محمد على رضایى اصفهانى، پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، انتشارات کتاب مبین، چاپ سوم، 1381 قم. 5. مخلص هروى، عبدالرؤوف، تجلى قرآن در عصر علم. نگاهى تطبیقى به اعجاز علمى قرآن کریم در پرتو علوم جدید. 6. روحانى، کمال ،معجزات علمى قرآن و حدیث": سیرى در اعجاز علمى قرآن و حدیث و تطابق آنها با علوم روز، ناشر: سامرند. 7. رضائى اصفهانى، محمدعلى، درآمدى بر تفسیر علمى قرآن، تهران، اسوه، ؟؟؟؟ 8. رفیعى محمدى، ناصر، تفسیر علمى قرآن (بررسى سیر تدوین و تطور)، ناشر: فرهنگ گستر. 9. فیاض، محمد، اعجاز آیات القرآن فى بیان خلق الانسان، ناشر دار الشروق، 1999م. 10. الکحیل، عبدالدائم، کنوز الإعجاز العلمى فى القرآن الکریم. 11. الکحیل، عبدالدائم، أسرار الکون بین العلم والقرآن. 12. النجار، زغلول، من آیات النبات فى القرآن الکریم. 13. النجار، زغلول، تفسیر الآیات الکونیة فى القرآن الکریم، ناشر: مکتبة الشروق الدولیة، 1428 ه.ق.   پی نوشتها: [1]. سوره طارق: آیه 11. [2]. سوره بقره: آیه 164؛ و ابرهاى مسخر و رام در میان آسمان و زمین. [3] 1. The jet stream. [4] 1. the Ionosphrer. [5] 2. the exosphrer. [6] 3. the rodiation Belts. [7]. سوره شمس: آیات 4ـ1. [8]. سوره حجر: آیات 15ـ14. [9]. سوره یس: آیه 37. [10]. سوره نازعات: آیات 29ـ27. [11]. سوره نمل: آیه 86. [12]. سوره مدثر: آیات 34ـ33. [13]. سوره لیل: آیات 2ـ1. [14]. میکرون، یک میلیونیم متر است. [15]. سوره نمل: آیه 61. [16]. سوره غافر: آیه 64. [17]. سوره زلزال: آیات 2ـ1. [18] 1. The moho Discontinviy. [19]. سوره غافر: آیه 64. [20]. سوره نمل: آیه 61. [21]. سوره عنکبوت: آیه 41. [22] 1. Arthro poda. [23] 2. Class Arachnida. [24] 3. Spider. [25]. واحد وزن به انداز 2 کیلو و 564 گرم. [26]. سوره نساء: آیه 48. [27]. سوره اعراف: آیه 54. [28]. سوره بقره: آیه 164. [29]. سوره آل عمران: آیه 190. [30]. سوره یونس: آیه 6. [31]. سوره مؤمنون: آیه 80. [32]. سوره جاثیه: 5ـ3. [33]. سوره فرقان: آیه 62. [34]. سوره مدثر: آیات 34ـ33. [35]. سوره تکویر: آیات 18ـ17. [36]. سوره نور: آیه 44.  [37]. سوره آل عمران: آیه 27. [38]. سوره حج: آیه 61. [39]. سوره لقمان: آیه 29. [40]. سوره فاطر: آیه 13. [41]. سوره حدید: آیه 6. [42]. سوره یس: آیه 37. [43]. سوره انبیا: آیه 33. [44]. سوره یس: آیه 40. [45]. سوره نمل: آیه 88. [46]. سوره اعراف: آیه 54. [47]. سوره رعد: آیه 3. [48]. سوره شمس: آیات 4ـ1. [49]. سوره شمس: آیات 4ـ1. [50]. سوره لیل: آیه 2ـ1. [51]. سوره قصص: آیات 73ـ71. [52]. سوره نیا: آیات 11ـ10. [53] 1. Dendro chrono logy. [54] 1. Annuah rings. [55] 2. Linesof Growth. [56] 1. Camberian period. [57] 2. Ordovician period. [58] 3. Triassic period. [59]. سوره اعراف: آیه 54. [60]. سوره حجر: آیه 22. [61]. سوره اعراف: آیه 57. [62]. سوره بقره: آیه 164. [63] . Flowering Hormone [64]. سوره واقعه: آیه 65. [65]. سوره انعام: آیات 96ـ95. [66]. سوره یونس: آیه 31. [67]. سوره انعام: آیه 95. [68]. سوره یوسف: آیه 17. [69]. سوره حج: آیه 5. [70]. سوره حج: آیه 5. [71]. سوره فصلت: آیه 39. [72]. سوره انعام: آیات 96ـ95. [73] . Grain. [74] . Seeds. [75] . Physical changes. [76] . Chemical changes. [77] . Biotic changes. [78]. سوره انبیا: آیه 30. [79]. سوره نازعات: آیات 31ـ30. [80]. سوره فاطر: آیه 12. [81]. سوره اعراف: آیه 57. [82]. سوره نور: آیات 44ـ43. [83]. سوره مؤمنون: آیات 20ـ18. [84]. سوره قمر: ایات 14ـ11. [85]. سوره نمل: آیه 61. [86]. سوره رعد: آیه 3. [87]. سوره زمر: آیه 21. [88]. سوره حجر: آیه 22. [89]. سورف فرقان: آیات 50ـ48. [90]. سوره مؤمنون: آیات 19ـ18. [91]. سوره انبیا: آیه 30. [92]. سوره نور: آیه 45. [93]. سوره فاطر: آیه 27. [94]. سوره سجده: آیه 27. [95]. سوره زمر: آیه 21. [96]. سوره ملک: آیه 30. [97]. سوره فرقان: آیات 50ـ48.. [98]. سوره زخرف: آیه 11. [99]. سوره رعد: آیه 17. [100]. سوره اعراف: آیه 57. [101]. سوره  حجر: آیه 22. [102]. سوره واقعه: آیات 70ـ68. [103]. سوره حج: آیه 5. [104]. سوره حج: آیه 63. [105]. سوره نحل: آیات 11ـ10. [106]. سوره سجده: آیه 4. [107]. سوره فصلت: آیات 12ـ9. [108] . Big Bang. [109]. سوره کهف: آیه 51. [110]. سوره انبیاء: آیات 32ـ31. [111]. سوره ملک: آیه 14. [112]. سوره انبیاء: آیه 104. [113]. سوره زمر: آیه 67. [114]. سوره فرقان: آیه 61. [115]. سوره فصلت: آیه 12. [116]. سوره ملک: آیه 3. [117]. سوره طلاق: آیه 12. [118]. سوره نباء: آیه 11. [119]. سوره نازعات: آیات 28ـ27. [120]. سوره غافر: آیه 57. [121]. سوره لقمان: آیه 10. [122]. سوره فصلت: آیه 10. [123]. سوره حج: آیه 47. [124].سوره معارج: آیه 4. [125]. سوره انعام: آیه 59. [126]. سوره فصلت: آیه 47. [127]. سوره مؤمنون: آیه 14. [128]. سوره کهف: آیه 37. [129]. سوره انبیا: آیه 32.   .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image