ختم نبوت-خاتمیت اسلام-دلایل خاتمیت /

تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه

با توجه به اینکه بشر از اولین حضور خود در ارتباط مستقیم با خدا بوده(پیامبران) بعد از ختم نبوت، آیا این ارتباط از بین رفت یا اگر باقی است، چرا؟ چگونه جریان دارد؟


در جواب اجمالا باید گفت اولا الان هم امام معصوم هم به صورت های خاص ( غیر وحی منظور است چراکه وحی مخصوص پیامبر است ) با عالم غیب مرتبط است . دوم این که ان چه بعد از پیامبر قطع شد باب نبوت یعنى باب پیامبرى بود که مسدود شد , اما باب کشف و شهود و الهام و صورت های دیگر ارتباط با خداوند حتی برای بشر عادی هم باز است و این گونه ارتباطات مسدود نشده است .مناسب است توضیح بیشتر را از زبان استاد مطهری بشنوید . وی می فرماید :ممکن است بشرى از لحاظ صفا و کمال و معنویت برسد به مقامى که به قول عرفا یک سلسله مکاشفات براى او رخ مى دهد و حقایقى که از طریق علم الهامى به او ارائه داده مى شود , ولى او مأمور به دعوت مردم نیست . حضرت امیر در نهج البلاغه مى فرماید : ان الله تعالى جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة . و بعد مى فرماید : و ما برح لله عزت آلاؤه فى البرهة بعد البرهة و فى ازمان الفترات عباد ناجاهم فى فکرهم و کلمهم فى ذات عقولهم (نهج البلاغه , خطبه 220 ) . یعنى( همیشه در دنیا افرادى هستند که خداوند در باطن ضمیرشان با آنها حرف مى زند( . حضرت زهرا اینجور بود با آنکه پیامبر هم نبود . حضرت مریم به نص قرآن مجید اینجور بود ولى پیامبر نبود . حضرت امیر در وصف ائمه مى فرماید : هجم بهم العلم على حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون : دانش ، نور حقیقت بینی را بر انان تافته و انان روح یقین را دریافته و انچه را نازپروردگان دشوار دیده اند اسان پذیرفته اند.(نهج البلاغه , حکمت 147)خلاصه مطلب , یک وقت هست ما مى خواهیم بگوئیم که پس از حضرت رسول هیچ بشرى از لحاظ صعود و قوس صعودى و به اصطلاح سیر الى الحق , نمى رسد به آنجا که یک نوع الهامات به او بشود . نه , چرا نشود ؟ ! و یک وقت مى خواهیم بگوئیم که پس از حضرت رسول آیا کسى پیدا خواهد شد که او پیامبر بشود ؟ یعنى از طریق وحى به او مأموریت بدهند به اینکه شریعتى بیاورد و یا مبلغ یک شریعت دیگر باشد ؟ نه , چنین کسى نمى آید . نوع اول را در اصطلاح اخبار و احادیث گاهى([ محدث]( مى گویند([ . محدث]( یعنى کسى که یک حالت و یک معنویتى دارد که در ضمیرش یک القاء اتى به او مى شود . امام صادق مى فرمود : انا لا نعد الفقیه منکم فقیها حتى یکون محدثا . فرمود : ما فقیهى از شما فقها را ( به اصحاب خود مى فرمود ) فقیه نمى شماریم مگر آنکه محدث باشد . راوى تعجب مى کند که مگر ممکن است کسى محدث باشد ؟ حضرت فرمود : بلى یکون مفهما و المفهم محدث ( 2 ) . (رجال کشى , ح 2) .خداوند به او تفهیم مى کند حقایق را و همینکه مفهم بود محدث است . امام نمى فرماید که جبرئیل ظاهر مى شود و با او سخن مى گوید . فرمود خداوند شرح صدرى به او مى دهد که مطالب را با روشن بینى بیشترى مى فهمد و اینچنین شخصى محدث است.جنبه دوم که باز در وحى مسلما مى شود این را[ منظور] کرد( ودر الهام و .. وجود ندارد ) حالت استشعار است یعنى در حالى که مى گیرد متوجه است که از بیرون دارد مى گیرد ( که این هم مربوط به همین است که از خارج مى گیرد ) . مثلا یک الهاماتى گاهى به افراد مى شود بدون اینکه خود فرد هم علتش را بفهمد . بدیهى است که این الهامات هست . انسان همین قدر مى بیند که یکدفعه در دلش چیزى القاء شد, احساس مى کند یک چیزى را درک کرد بدون اینکه بفهمد که آن چیست . این خودش یک نوع القاء است , یک نوع الهام است . ولى در وحى حالت استشعار هست یعنى آن کسى که به او وحى مى شود مى فهمد که دارد از آنجا تلقى مى کند . جنبه سوم در وحى انبیاء این است که آنها یک موجود دیگرى را غیر از خدا به عنوان فرشته ادراک مى کرده اند که او باز واسطه وحى بوده است یک موجود دیگرى را به نام فرشته که به وجود او هم مستشعر بودند درک مى کردند. همین الهام هائى که خود این الهام ها قابل توجیه نیست که چگونه دفعةً براى ذهن پیدا مى شود نقشی عظیم در پیشرفت علوم دارد . عده اى تکیه فراوان دارند بر اینکه در کشفیاتى که بشر در عالم کرده است و نقش عمده را الهامات داشته است و آن تحقیق ها و بررسى هاى بعدى , آن اثبات ها و برهان هاى بعدى , همه اینها بعد از این بوده است که آن مطلب به ذهن الهام شده است . این برق زده است و بعد او رفته است دنبال اینکه ببیند این چگونه است , ولى اول این برق زده است همه اینها به صورت جهیدن برق در ذهن بشر بوده است و بلکه مادر همه علوم و ابتداى همه علوم یک نوع الهامات بوده است. آیا این نشانه این نیست که انسان از بیرون هدایت مى شود ؟ و یک کششى است از بیرون و یک شعله اى است از بیرون که یک دفعه مى زند براى اینکه بخواهد انسان را در مسیر واقعى قرار بدهد ؟.. (کتاب:شرح مبسوط منظومه جلد: نقش الهامات در کشفیات بشر) یکى از انواع مددهاى غیبى ، الهامات و اشراقاتى است که احیانا به دانشمندان مى شود و ناگهان درى از علم بروى آنها گشوده مى شود و اکتشافى عظیم رخ مى دهد. . شاید اغلب اکتشافات بزرگ از نوع برقى بوده که ناگهان در روح و مغز دانشمند جهیده و روشن کرده و سپس خاموش شده است. . ابن سینا معتقد است که چنین قوه اى در بسیارى از افراد با اختلاف و تفاوت هائى وجود دارد جمله آیه شریفه : (( یکاد زیتها یضیى ء و لو لم تمسسه نار )) را بر همین قوه که در بعضى افراد احیانا به صورت شدیدى وجود دارد حمل مى کند ممکن است بسیارى از افراد گمان کنند که این سخن که برخى از دانشها از طریق الهام به بشر القاء مى شود امروز کهنه شده است و طرفدارانى ندارد , اینشتاین دانشمند بزرگ عصر ما نیز چنین عقیده اى در باره فرضیه هاى بزرگ داشته و مدعى بوده است که مبدأ پیدایش فرضیه هاى بزرگ نوعى الهام و اشراق است ..(کتاب:امدادهاى غیبى درزندگى بشر س78 )استاد مطهری خواب را یکی از راههای ارتباط با عالم غیب( که خواب خود نوعی الهام است ) می داند و بعد از برشمردن انواع خواب، می گوید : بعضى از خوابها تعبیر امور مکتومى است که انسان در نفس خودش[ دارد] : وقتى بیدار مى شود چیزى یادش مى افتد که تعجب مى کند , خودش نمى داند که آن اسرار مکتومى که دارد به این شکل تجلى کرده اند . گاهى خودش هم به آن سر واقف است , و گاهى آن قدر در شعور باطن مخفى است که خودش هم از آن ناآگاه است.خانم من( منظور همسر استاد مطهری است ) یک استعداد عجیبى دارد ( خیلى زنها این طور هستند ) , گاهى خوابهاى عجیبى مى بیند که من هم خودم هر چه شکاکى کنم , آخر نمى توانم چیزى بگویم . چهار سال پیش در سال اولى که من در مسجد هدایت مى رفتم نماز مى خواندم , یک روز به من گفت که به نظرم امروز دیگر شما را به مسجد راه ندهند . گفت : من خواب دیدم که سازمان امنیت در مسجد هدایت را بسته است . من وقتى سوار ماشین شدم و رفتم , به کلى[ این جریان را] فراموش کرده بودم . با تاکسى آمدم , تا پیاده شدم رفتم در همان راهرو , دیدم دو سه نفر دارند برمى گردند . گفتم : موضوع چیست ؟ گفتند : در مسجد را دیشب بسته اند . در همان سال یک جریان دیگرى که خیلى عجیب بود[ اتفاق افتاد] . یکى از اقوام نزدیک خانم من رفت اروپا و مى خواست اصلا آنجا بماند و تحصیلاتش را ادامه بدهد . هفت هشت ماه آنجا بود , برگشت و آمد . جوان متدینى است , گفت : من احساس کردم که اگر آنجا بروم , باید زن داشته باشم والا اخلاقم فاسد مى شود . بعد یک جریانى را از خودش نقل کرد که معلوم شد در آنجا در یک مهمانخانه اى که یک روز مریض بوده , با یک دختر مسیحى آشنا شده است . گفت : من آنجا نشسته بودم , یک دخترکى آمد و گفت : شما مثل اینکه حالتان خوش نیست . اهل کجا هستید و تحصیلاتتان چیست ؟ و بعد هم وقتى خواستم بلند شوم بیایم گفت : شما چون بیمار هستید , اجازه بدهید من بیایم شما را برسانم . آمد و مرا رساند و آنجا را که یاد گرفت , دیگر گاهى اوقات مى آمد و از من خبر مى گرفت . وقتى فهمید من مذهبى هستم بیشتر علاقه مند شد . معلوم شد خودش هم دانشجوى یکى از دانشکده هاى الهى آنجاست . گفت : پدر و مادر من اهل سوئدند , نسبت به مذهب خیلى بى قید و بى علاقه بودند . خود من خیلى به مذهب علاقه مند هستم . مسیحى خیلى متعصبى هم بود . این دختر از او خواستار ازدواج شده بود و او گفته بود چون تو جوان مذهبى اى هستى , حاضرم با تو ازدواج کنم ولى اگر بخواهى ازدواج کنى باید مسلمان بشوى . گفته بود نه , من مسلمان نمى شوم , چون مسیحى خیلى متعصبى بود و خواسته بود او را ببرد نزد پدر و مادرش که او نرفته بود . او دیگر آمد ایران , اما دلش آنجا بود . آن دختر هم دلش اینجا بود , مرتب نامه از او مى رسید. یک شب سحر ماه رمضان , خانم من گفت : من امشب یک بار پدرم را خواب دیدم , یک بار هم این دخترى که او مى گفت و عکسش را هم با خودش آورده بود . گفت : پدرم را خواب دیدم , خیلى عصبانى بود , آمد و با تعرض گفت : فلانى کجاست ؟ گفتم : آقا موضوع چیست ؟ گفت : او مى خواهد برود با یک دختر مسیحى ازدواج کند . گفتم : نه آقا , او حالا خودش هم ازدواج نمى کند , بعد خانم من گفت : من خود دختر را در نوبت دوم در خواب دیدم , با او صحبت کردم , گفتم : دختر جان ! تو چرا این پسر را رها نمى کنى و مرتب نامه مى نویسى ؟ تو یک دختر مسیحى هستى , او مسلمان است , تو غربى هستى , او شرقى است , ازدواج شما تناسب ندارد . دیدم آن دختر گفت فردا نامه من مى رسد , در آن نامه جواب شما را نوشته ام . علامت نامه من هم این است که در پشت آن دو تا 8 هست . خانم من این را نقل کرد و همین حرفها سبب شد که ما آن روز دیرتر بخوابیم . بعد هم که نما ز خواندیم نخوابیدیم . تقریبا نیم ساعت از طلوع آفتاب گذشته بود که زنگ در صدا کرد . آن جوان خودش رفت . پستى بود . هفت هشت دقیقه اى طول کشید تا نامه را باز کرد و خواند . وقتى آمد دیدم رنگ در صورتش نیست . گفت : سبحان الله ! نامه خود دختر است . نوشته بود که چندى است در بیمارستان هستم و عمل کرده ام و معلوم هم نیست خوب بشوم و این نامه را الان من مى گویم و یک نفر دیگر است که دارد براى تو مى نویسد ( گفت همان وقت هم بیمارى قلبى داشت و گفته بود که شاید احتیاج به عمل پیدا کنم ) . شاید هم تو بعد از این دیگر نامه اى از من دریافت نکنى و من مرده باشم . و در آخر نوشته بود که در آدرس من عوض شده است , اگر خواستى بعد از این , نامه اى براى من بنویسى به این آدرس جدید بنویس : خیابان ... , خانه 88 , این 88 هم پشت همان نامه بود ! به فاصله یک ساعت این موضوع تعبیر شد . حالا این به نظر شما چطور قابل توجیه است ؟ این یک امرى است که مربوط به یک حادثه آینده است , جز اینکه بگوییم یک نوع القائى است که حقیقت آن را نمى توانیم بفهمیم چیست[ چیز دیگرى نمى توانیم بگوییم] . من هنوز خوابهاى عجیب تر از این هم از خانم خودم شنیده ام . اصلا مردن پدرش را شب خبر داد , جریان خیلى عجیبى بود.( کتاب توحید ص 150) . جهت مطالعه بیشتر ر.ک:- خاتمیت، استاد مرتضی مطهری.- ختم نبوت، استاد مرتضی مطهری.- خاتمیت، جعفر سبحانی، ترجمه رضا استادی.- تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 17، صص 360-336. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image