تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه
برای پاسخ به این سؤال، بهتر است ابتدا نگاهی به ریشههای پیدایش این دو گروه داشته باشیم:
رسالت اساسی رسول خدا )ص(، تغییر و تحول بنیادی در ساختار نظام اجتماعی، بینشها، نگرشها و راه و رسم زندگی مردم بود) سرزمینی که رسول خدا )ص( در آن به پیامبری مبعوث شد، بنا به تعبیر حضرت علی )ع(، نمونهای تمام از یک زندگی جاهلی بود) ( نهجالبلاغه، خطبه 26: )))) و انتم یا معشر العرب علی شر دین و فی شر دار))) و الآثام بکم معصوبه(؛ و خطبه 2: )))) فهم فیها تائهون حائرون جاهلون مفتونون)))() تغییر بینش و نگرش و راه و رسم زندگی چنین مردمی، بسیار صعب، کند و تدریجی بود) معارف بلند نبوی که در قرآن کریم و کلمات مأثور از ایشان متجلی میشد، برای اعراب غریب و نامأنوس بود و رفتار و منش متعالی آن حضرت با عادات و رویههای آنان سازگاری نداشت؛ لذا حظ و بهرهی مردم عرب از تعلیمات رسول خدا )ص( به نسبت ماندگاری و تصلبشان در جاهلیت متفاوت میشد) با این که عموم آنها در عنوان مسلمانی شریک بودند، اما در درک حقیقت اسلام و عمل به موازین آن و نیز قطع تعلق به سنتهای جاهلی، در مواضع مختلفی قرار داشتند)
بر این اساس، مسلمانان پیرو رسول خدا )ص( را میتوان به دو گروه عمده تقسیم کرد:
دستهی اول کسانی که به سرعت جذب معرفت و منش و سیرهی رسول خدا )ص( شده بودند و گر چه خود هنوز مدارج عالی کمال را طی نکرده بودند، اما شخصیت الهی رسول خدا )ص( را درک میکردند و شأن و منزلت ایشان را در پیشگاه حق تعالی میشناختند و پیروی و اطاعت کامل از او را راه سعادت فردی و صلاح اجتماعی میشمردند) سؤال آنها از رسول خدا )ص(، سؤال برای دانستن بود و نه مجادله و چون و چرا؛ لذا آن جا که رسول خدا )ص( دستوری میداد، آنان اطاعت میکردند و از اطاعت خود خشنود بودند) افرادی همچون مقداد، عمار، ابوذر و سلمان چنین بودند) ذکر این نکته مناسب است که پویایی و تحرک مسلمانان و پیشرفت سریع دین اسلام و موفقیتهای رسول خدا )ص(، عمدتا ناشی از نیروی متراکم در وجود چنین کسانی بود که از ایمان قوی آنان به رسول خدا )ص( و دین ایشان سرچشمه میگرفت)
دستهی دوم، کسانی بودند که عموما جلب عظمتهای ظاهری رسول خدا )ص( شدند و او را به عنوان یک شخصیت بزرگ اجتماعی و مدیر تحولات سیاسی ستودند) آنها کمتر توجهی به شأن و منزلت معنوی و کمالات الهی ایشان داشتند) به همین جهت در مقابل فرمانها و رویههای ایشان، در چهارچوب معیارهای باقی مانده از نظام شرک آلود حاکم بر شبه جزیره موضع میگرفتند و موقعیت خود در نظام جدید را نیز با همان معیارها تنظیم میکردند و به دسته بندیهایی از همان سنخ میپرداختند، و در واقع، با کسانی با همان نگرش هم گروه میشدند) ایشان از رسالت رسول خدا )ص(، بیشتر وحدت اعراب، اجتناب از خونریزی، عزت عرب، گسترش جغرافیایی و برخی حقوق اجتماعی را انتظار داشتند؛ و گر چه تحت تأثیر شخصیت رسول خدا )ص( بودند، اما عادات جاهلی در وجود خود را کاملا کنار نگذاشته بودند؛ لذا این افراد در حوادث حساس و لحظههای سرنوشت ساز به سرعت تحت تأثیر خصلتهای فردی مانند خودخواهیها، حسادتها، جاه طلبیها و کج اندیشیها قرار میگرفتند؛ یا بر مبنای عادات اجتماعی، مانند عصبیتهای قبیلهای موضع میگرفتند و رفتار دیگران و حتی رسول خدا )ص( را هم در بعضی از موارد با همین موازین ارزیابی میکردند)
رسول خدا )ص( در کنار این دو گروه، به دستور خدا بر تربیت اهل بیت خود همت گماشت و حضرت علی، حضرت فاطمه و حسنین )صلوات الله علیهم( را چنان هدایت کرد که نمونهی اعلا و بیبدیل کمالاتی شدند که هدف رسول خدا )ص( بود) از آن جا که رسول خدا )ص( نسبت به تحولات اجتماعی و قواعد حاکم بر آن اشراف کامل داشت و از هدایت الهی هم بهرهمند بود، کوشید تا برای مردم جا بیندازد که جریان هدایت الهی بعد از حضور ایشان، بر عهدهی اهل بیت پاک و مطهرشان میباشد)
روشن است، گروه اول که تعلق روحی و معنوی بیشتری با خود رسول خدا )ص( و راه و رسم زندگی ایشان داشتند، در این موضوع نیز از رسول خدا تبعیت کردند و هدایت اهل بیت را پذیرفتند و محبت آنان را در دل پروردند) اما دستهی دوم، به علت حضور آداب و رسوم جاهلی و یا برخی خصلتهای فردی، با این موضوع در چهارچوب معیارهای جاهلی برخورد کردند ونتوانستند به درک صحیحی در این مورد نائل آیند) حتی کسانی که بعضی از خصائل برجسته فردی مانند شجاعت و غیرت داشتند، چون نتوانسته بودند خود را از تعلقات نظام اجتماعی جاهلی خارج کنند، در مقابل این مشی رسول خدا )ص( موضع پنهان یا آشکار گرفتند و امامت و هدایت اهل بیت )ع( را نپذیرفتند و بعد از رحلت رسول خدا )ص( که توانایی آشکار کردن این موضع پنهانی را داشتند، از امامت دور افتادند)پس در واقع، این دو نگرش به اسلام بود که سرچشمهی پیدایش دو گروه شیعه و سنی شد؛ لذا به تعبیر استاد مطهری، مهمترین تفاوت شیعه و سنی در مفهوم مسألهی امامت است) مبنای تفکر اهل سنت این بود که امامت صرفا به معنای حکومت سیاسی بر جامعه است و تعیین حاکم به این معنا، صرفا به عهدهی مردم است؛ یعنی عملا ادعا کردند که پیامبر )ص( کسی را به جانشینی خود انتخاب نکرده است؛ حتی برخی هم پذیرفتند که پیامبر )ص( کسی را تعیین کرده؛ ولی گفتند: این تعیین، صرفا مثل یک پیشنهاد بوده است و این، مردم هستند که میتوانند او را بپذیرند و یا نپذیرند و اگر نپذیرفتند، هیچ اشکالی ندارد) ( از باب نمونه، ر)ک: شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید؛ ج 12، صص 82 - 90) وی در این جا از استادش میپرسد: واقعا نپذیرفتن حضرت علی )ع( چه توجیهی دارد و استادش که حنفی مذهب بود، پاسخ فوق را میدهد) اما شیعه معتقد است که امامت، در درجهی اول، مرجعیت و هدایت دینی مردم پس از پیامبر )ص( است؛ که البته این وظیفه برای تحققش نیاز به حکومت هم دارد) این که چه کسی واقعا میتواند از عهدهی این کار برآید، امری است که تنها خود پیامبر )ص( میتواند تشخیص دهد؛ لذا پیامبر )ص( هر شخصی را که تعیین کرد، مردم باید بپذیرند و اگر کس دیگری را به جای او برگزینند، آن شخص مشروعیت ندارد)
به هر حال، توجه به نکتهی فوق در مورد نحوهی پیدایش این دو فرقه، بسیار اهمیت دارد) یعنی به یاد داشته باشیم: حوادث و اتفاقات سیاسی تنها میتوانند علت ظهور یک افتراق شوند؛ اما نه علت ایجاد آن افتراق؛ بلکه ریشهی هر افتراقی، وجود نگرشهای مختلف است؛ ولی این تفاوت نگرشهای اصیل و غیر اصیل در شرایط عادی آشکار نیست و وقوع یک حادثهی سیاسی باعث میشود که آتش زیر خاکستر شعلهور شود)
به هر حال، این نکتهی مهمی است که حادثهی سقیفه را یک حادثهی یک شبه نبینیم) به تعبیر استاد مطهری، اگر نزاع تنها بر سر یک سلسله از مسائل سیاسی صرف باشد، مثل این که: )جانشینی پیامبر در حکومت 1400 سال پیش چه کسی بایست میبود؟( آن وقت یک مسأله تاریخی میشود که حل آن شاید ارزش مهمی نداشته باشد؛ اما این مسأله در اصل، حکایت از دو نحوه نگرش به اسلام دارد و این است که اهمیت دارد) یعنی شیعه طرفدار نگرش خاصی است که این نگرش در تمامی زندگی وی تأثیر گذار است؛ از جمله در مکتب فقهیاش)با این بیان میتوان به تفاوت احکام فقهی این دو مذهب نیز پرداخت) احکام فقهی این دو و تفاوتهایی که دارند، به لحاظ مبانی فقهی اینهاست:
شیعه، چون علاوه بر عصمت رسول خدا )ص(، عصمت ائمه )ع( را نیز قبول دارد، اولا: قول و فعل ائمه )ع( را نیز همانند قول و فعل پیامبر اکرم )ص( حجت شرعی میشمرد؛ ثانیا: بسیاری از مبانی فقهی مباحثش را از سخنان و ارشادات ائمهی اطهار )ع( اخذ کرده است و بر آنها پافشاری میکند)
اما اهل سنت، چون چنین مبنایی ندارد، به فرقههای مختلفی تقسیم شده است که در مبانی نیز با هم اختلاف نظر دارند) در مورد مکاتب فقهی اهل سنت، اجمالا باید گفت: این مکاتب تا قرون سوم و چهارم هجری بسیار متعدد بودند و بعضا حتی ضد و نقیض شده بودند) در این سالها، برخی از بزرگان )اهل سنت و جماعت( ( در مورد چگونگی شکل گیری گروه موسوم به )اهل سنت و جماعت( در پاسخ سؤال دوم از مباحث مربوط به امام علی )ع( بحثی خواهیم داشت) به یاری برخی از خلفای عباسی تصمیم گرفتند به این تشتت خاتمه دهند و اعلام شد که از میان مکاتب مختلف موجود، تنها چهار مکتب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی رسمیت دارد و هیچ کس جز در چارچوبهی این چهار مکتب، نه حق دارد دست به اجتهاد بزند و نه تقلید کند؛ لذا اهل سنت تا به امروز تابع این چهار مکتب شدهاند؛ هر چند که در یکی دو قرن اخیر در مصر و برخی دیگر از کشورها، زمزمهی این مطلب بلند شده است که این چهار نفر، هیچ ارجحیتی ندارند و هر کس میتواند از نو دست به اجتهاد بزند)
اکنون اگر بخواهیم به طور مختصر مقایسهای بین شیعه و مکاتب رسمی اهل سنت در زمینهی فقه به عمل آوریم، باید بگوییم، در مورد منابعی که برای استنباط احکام فقهی مورد استناد قرار میگیرند، نظر این دو مکتب به این قرار است:
1) قرآن: در حجیت و اعتبار آن، هر دو گروه متفق القولند)
2) سنت: در اصل آن، همرأی، ولی در حوزه و محدودهی آن اختلاف نظر دارند) شیعه با توجه به پذیرش عصمت ائمهی اطهار )ع( سخن و فعل ایشان را نیز جزء سنت به حساب میآورد و لذا عملا زمان سنت از 23 سال به 273 سال تبدیل میشود) بنابراین، منابع حدیثیای که در اختیار شیعه قرار میگیرد، بسیار غنیتر و گسترده میباشد)
در فرقههای اهل سنت، حنبلیها شدیدا حدیثگرا هستند و کمتر به نقد و بررسی وثاقت راویان حدیث میپردازند) از سوی دیگر، مذهب حنفی و به ویژه خود ابوحنیفه، با توجه به کثرت جعلیاتی که رخ داده بود، کمتر جرأت استناد به حدیث داشت) وی در عین حال که حدیث شناس بود، بسیاری از احادیث را مخدوش میدانست) دو مذهب مالکی و شافعی نیز بین این دو سر طیف قرار دارند) مالکیها به حنبلیها نزدیکترند و شافعیها به حنفیها) لازم به ذکر است که اهل سنت در عین حال که رسما تصریح نمیکنند، اما عملا نسبت به شخص عمر نیز ارادت ویژهای دارند) در واقع با وی همانند یک معصوم رفتار میکنند؛ یعنی قول و سیره وی را عملا حجت میشمرند؛ به نحوی که حتی گاه در مواردی که عمر خلاف دستورات پیامبر اکرم )ص( دستور داده است )مانند متعهی زنان، و حج عمره در زمان تمتع( نظر وی را بر نظر پیامبر )ص( ترجیح میدهند؛ گویی که در موارد تعارض بین سیرهی پیامبر )ص( و عمر، سیرهی عمر ناسخ سیرهی پیامبر )ص( قلمداد میشود)
3) اجماع: اهل سنت این مطلب را بدین گونه مطرح میکنند که اگر علمای یک زمان بر سر مسألهای توافق کنند و فتوا دهند، همان مطلب خواستهی دین است) اما شیعه، مطلب را به این صورت نمیپذیرد؛ بلکه تنها اجماعی را معتبر میداند که )کاشف از قول معصوم( باشد؛ یعنی: اگر مثلا در دورهای که یکی از معصومین )ع( حضور داشته است، سخنی نقل و گفته شود: همهی علما به این سخن معتقدند؛ و بعد معلوم شود که امام هم در زمرهی آن افراد محسوب شده، این اجماع، حجت است) در واقع، شیعه اجماع را راه مستقلی برای کسب حکم شرعی نمیداند؛ بلکه صرفا از آن به عنوان راهی که به نظر معصومین میتوان رسید، استفاده میکند)
4) عقل یا قیاس یا))): دربارهی این که: )آیا علاوه بر سه منبع فوق، منبع دیگری برای اجتهاد وجود دارد یا خیر؟( اختلاف نظر هست) ائمه اطهار )ع(، اصل عدل را در شیعه مطرح کردهاند و همان طور که در جلد اول این مجموعه توضیح داده شد، لازمهی این اصل، پذیرش حسن و قبح عقلی است) معنایش این است که اگر عقل به طور قطعی و یقینی، حکمی را تشخیص دهد، شرع نیز همان حکم را دارد؛ ولو این که مستقیما آن را نیافته باشیم) در میان اهل سنت، حنبلیها مطلقا مخالف هرگونه منبعی غیر از منابع فوق هستند) حنفیها در مسأله عقل افراط و پای قیاس را نیز در این جا باز میکنند؛ قیاس، یعنی بر اساس شباهت بین دو چیز، حکم اولی را در مورد دومی نیز جاری کنیم) ائمهی اطهار )ع( شدیدا با قیاس مخالفت کردهاند؛ زیرا چنین تشخیصی تنها بر اساس حدس و گمان خواهد بود و نه تبعیت از عقل یقینی) در میان مکاتب فقهی اهل سنت، منابع دیگری همچون استحسان، مصالح مرسله و))) نیز مطرح شده است که شیعه همهی آنها را به خاطر غیر یقینی بودن، طرد میکند) حقیقت این است که - همان طور که استاد مطهری نیز در موارد متعددی متذکر شده است - اهل سنت چون تنها سنت و سیرهی پیامبر را - آن هم با هزاران جعل و تحریف - در اختیار داشته، به نظرش رسیده است که تنها با قرآن و این سیرهی محدود نمیتوان همهی احکام دینی مربوط به زندگی را استخراج کرد؛ لذا به راههای دیگری رو آوردهاند که عمدتا به تشخیص خود شخص مجتهد برمیگردد؛ اما شیعه با توجه به تعالیم ائمه )ع( عقیده دارد که اسلام دین کاملی است و ما برای به دست آوردن احکام شرع، نیازی به حدس و گمان نداریم؛ بلکه با توجه به اصولی که در قرآن و سنت و سیرهی معصومان آمده است، همه فروعات را میتوان به دست آورد)
با توجه به این تفاوت منابع، طبیعی است که بسیاری از جزئیات احکام بین شیعه و سنی و حتی بین خود فرقههای اهل سنت نیز متفاوت میباشد که در این جا دیگر فرصت پرداختن به تک تک آنها وجود ندارد) .
موتور جستجوی پرسش و پاسخ دینی امین
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.