ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه

آيا فعلاً فرقه‌ای بنام فاطميه وجود دارد؟ اعتقادات آنان چيست؟


فرقه فاطميه يکي از فرقههاي شیعه اسماعيليه است. اين فرقه تاريخي بسيار پرماجرا دارد و انشعابات گوناگوني در آن پديد آمده است. بدين جهت بحث در بار‌ه‌ی عقائد و تطورات تاريخي آن پيوسته مورد توجه محققان و نحله شناسان قرار گرفته است. پيدايش اسماعيليه به حوالي نيمة قرن اول هجري، يعني پس از شهادت امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ باز ميگردد. فرقه اسماعيليه که در حدود قرن دوم هجري از اماميه جدا شد، داراي عقايدي متفاوت از عقايد اماميه است. چگونگي شکل گيري و بوجود آمدن اسماعيليه به جانشيني امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ بر ميگردد از آنجا که امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ داراي چندين فرزند پسر بود که بزرگترين شان اسماعيل بوده است که در زمان حيات مورد محبّت امام(ع) بوده است، عدهاي از شيعيان گمان ميکردند که او بعد از پدرش به امامت خواهد رسيد. اما خود اسماعيليه در اين مورد معتقدند که امامت اسماعيل طبق نص صريح امام صادق ـ عليه السلام ـ بوده چون که اسماعيل ارشد فرزندان امام بوده لذا با وجود اينکه اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت، عدهاي از قبول فوت اسماعيل ابا کردند و گفتند که امام صادق تقيّه ميکند و اسماعيل نمرده و غايب شده و او همان مهدي است و اين گروه به اسماعيليه خاصه معروفند. در مقابل اين گروه عده اي به مرگ اسماعيل باور کردند و معتقد شدند که امامت بعد از اسماعيل به پسرش محمد رسيده و لذا محمد بن اسماعيل را امام هفتم تلقي کرده و آخرين امام ناميدند. اين گروه به اسماعيليه عامه معروفند و سبعيه هم گفته ميشود. به هر حال اسماعيليه به پيروان محمد بن اسماعيل بن جعفر الصادق ـ عليه السلام ـ گفته ميشود که اسماعيل پسر امام صادق را امام خويش ميدانستند و زماني که اسماعيل در زمان امام صادق ـ عليه اسلام ـ به سال 145هـ وفات يافت پيروان او محمد پسرش را بعنوان امام بعد پذيرفتند. انشعابات فرقة اسماعيليه خود اسماعيليه به فرقههايي تقسيم شدند که برخي منقرض گرديد و برخي تا زمان حاضر همچنان باقي هستند که عبارتند از: 1. اسماعيلية خالص: آنان گروهي بودند که به امامت اسماعيل گرويده و مرگ او را انکار کرده گفتند او زنده و غايب است و روزي ظهور خواهد کرد. 2. مبارکيه: آنان کساني هستند که به مرگ اسماعيل اعتراف کردند ولي در مسئلة امامت بر اين عقيده شدند که منصب امامت از اسماعيل به فرزندش محمد بن اسماعيل منتقل گرديده است. 3. قرمطيه: پس از گذشت زماني از مبارکيه شاخهاي منشعب شد که به قرامطه شهرت يافت. آنان در مورد مرگ محمد بن اسماعيل با مبارکيه مخالفت نموده و گفتند محمد بن اسماعيل زنده و هفتمين و آخرين امام است. 4. فاطميه: مؤسس فرقة فاطميه، فردي است به نام عبيدالله المهدي که حکومت فاطميان را تأسيس کرد. نحوه شکل گيري فرقه فاطميه اين گونه است که بعد از وفات محمد بن اسماعيل تا حدود 100 سال اين فرقه مخفي بوده و گزارشي از آنها در دست نيست و از اين زمان عدهاي با عنوان دعوت به مهدويت محمد بن اسماعيل قيام کردند و به سرکردگي احمد بن اشعث قرمطي، محمد بن اسماعيل را آخرين امام دانستند که بدين سان به هفت امامي معروف گشتند. حمدان، افرادي را به گوشه و کناري ميفرستاد تا اين مسئله را تبليغ نمايند، در سلميه شام شورايي از قرامطه براي نيابت امام مهدي تشکيل شد تا سال 288ق که يکي از سران اين شوري ادعا کرد که خود او مهدي است و به خاطر اين ادعايش مورد خشم حکومت وقت قرار گرفت و به شمال آفريقا فرار کرد و با نام عبيد الله المهدي به فعاليت پرداخت و سر انجام دولت فاطميان را در آن خطه راه اندازي کرد و موجب انشعاب در فرقه اسماعيليه قرمطي شد. حکومت فاطميون در 297ق به رهبري عبيدالله المهدي تشکيل گرديد، بعد از وفات او در سال 322ق القائم بامر الله حاکم شد و به همين ترتيب سلسله امامت اسماعيليه فاطمي ادامه داشت و تبديل به حکومتي گسترده شد که مصر و شام را نيز فتح کرد و تا سالها موجب تغييرات زياد در فرهنگ و دين آن منطقه گشته و نيز خدمات زيادي از خود بر جاي گذاشتند. از جمله شهر قاهره، دانشگاه الازهر و... از آثار اين دوران است. وجه تسميه اين فرقه و حاکمان آن، اين است که آنان خود را از اولاد حضرت فاطمه (س) ميدانستهاند. اما اينکه واقعا نسب آنان به حضرت زهراء (ع) ميرسيده يا نه، در اين باره ديدگاههاي مختلفي ابراز شده است. 1. برخي با قاطعيت نسبت آنان را به فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ انکار کرده اند از آن جمله (دُخويه) است. 2. برخي ديگر انتساب آنان را به حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ درست دانستهاند مثل (جرجي زيدان). 3. عدهاي برآنند که اظهار نظر قطعي در اين باره ممکن نيست. چنانکه (س. م. استرن) ميگويد: 4. گروهي ديگر با تفکيک ميان امام مستودع و امام مستقر مشکل را حل کرده و گفتهاند: گرچه مؤسس سلسلة فاطميه، يعني عبيدالله المهدي، داراي نسب فاطمي نيست ولي نسب خلفاي فاطمي پس از او حقيقتاً فاطمي است. و عبيدالله همان سعيد بن حسين بن عبدالله بن القداح است. حکومت فاطميان در سال 567 توسط ايوبيان برچيده شد. آنان در اين مدت بر آفريقا و برخي مناطق ديگر حکومت نمودند. خلفاي فاطمي از آغاز تا پايان چهارده نفر بودند. فاطميه در اول يک فرقه بود سپس بخاطر اختلافي که در مورد امامت پيش آمد به دو فرقه تبديل شد: 1. مستعليه و بهره: آن گروه از اسماعيليه فاطمي که پس از المستنصر، المستعلي بالله (احمد) را خليفه و جانشين او دانستند که در مصر و يمن و مغرب آفريقا (مستعليه) و در هند «بهره» خوانده ميشدند. 2. نزاريه و آقاخانيه: فرقة نزاريه پيروان ابو منصور نزار است که در ايران توسط حسن صباح در قلعه الموت دست به فعاليتي گسترده زد و پس از حملة مغول به ايران قلع و قمع گرديد. و پس از آن در سال 1255 هجري آقاخان محلاتي که از نزاريه بود در ناحية کرمان بر ضد محمد شاه قاجار قيام کرد، ولي شکست خورد و به بمبئي در هندوستان گريخت و دعوت نزاري را به امامت خود منتشر ساخت و از آن پس نزاريه به آقاخانيه شهرت يافتهاند و مخالفانشان در هند آنان را خوجه يا خجاس مي نامند. آقاخانيه، برعکس بُهره، به مراسم عبادي و ديني چندان اهميت نمي دهند. آن چه مشخص است تفکر اسماعيليه به صورتهاي مختلف ظاهر شده و فاطميان يکي از صورت ها است و بايد گفت فاطميان تفکر سياسي حاکمِ فکر اسماعيلي است و تفاوت قابل توجهي در ميان فرقه هاي آنها وجود ندارد و تنها عده اي با تکيه به زير ساختهاي فکري اسماعيليه، تشکيل حکومت داده و خود را خليفه مسلمين دانسته و حکم مي کردند. و در حال حاضر در هيچ جاي دنيا، فرقه اسماعيليه به نام فاطميون حضور ندارد، بلکه شاخه نزاريه به نام آقاخانيه در کشورهاي مختلف مثل ايران، افغانستان، تاجيکستان، هندوستان، پاکستان فعاليت دارد. و همچنين برخي از پيروان شاخه مستعلويه در هند و يمن به نام بهره حضور دارند. اصول عقائد اسماعيليه عقايد فرقه فاطميه همان عقايد فرقه اسماعيليه مي باشد و در بين عقايد فرقه هاي آنان چندان تفاوتي وجود ندارد که در ذيل به برخي از اين عقايد اشاره مي شود: 1. اسماعيل بزرگترين فرزند امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ امام است و مرگ او را انکار کرده ميگويند او زنده و غايب است و روزي ظهور خواهد کرد. يعني در امامت امام علي (ع) تا امام جعفر صادق (ع) با شيعه اماميه موافق اند اما بعد از آن در مسئله امامت به انحراف گراييده اند. 2. خداي تعالي به واسطه حقيقتي که از آن با کلمة «کن» تعبير مي شود دو عالم را آفريد: الف: عالم باطن که عالم امر غيب است و شامل عقول و نفوس و ارواح و حقايق کلي مي باشد. ب: عالم ظاهر که عالم خلق و شهادت است و شامل اجزاي علوي و سفلي و اجسام فلکي و عنصري است و بزرگترين موجودات اين عالم به ترتيب بزرگي، عرش، کرسي و اجسام ديگر است. و بدين ترتيب آغاز و انجام سلسلة هستي خداست. 3. ذات باري تعالي برتر از وهم و عقل و فکر است. خداوند بالاتر از حد صفات است. با هيچ صفتي و تعين و حدي چه به سلب و چه به ايجاب از وي سخن نتوان گفت. 4. ايشان عقل کل و نفس کل را دو اصل و بن ميخوانند و گاهي بنام اصل اول و ثاني از آن دو نام ميبرند. و آنها را به انقسام سه فرع روحاني يعني: جدّ و فتح و خيال، پنج حد علوي گويند. 5. آنان به بهشت و دوزخ جسماني معتقد نيستند ولي براي مبتديان اين کلمات را به معني معمول آن تفسير مي کنند و مانند غلاة به حلول تناسخ ارواح باور داشتند از نظر آنها بهشت، همان عقل است و در بهشت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در زمان خويش و وصي اوست در مرتبة خويش و امام روزگار است در عصر خود و کليد در بهشت گفتار رسول خداست. 6. تعاليم ظاهري آنان با معتقدات شيعة دوازده امامي چندان تفاوتي ندارد و همان احکام شرعي اسلام مانند نماز و روزه، و زکات و غيره است. 7. مظهر عقل کل در اين عالم وجود ناطق است. ناطقان همان پيغمبران اولوالعزمند که شمار آنان هفت است. هر پيغمبري وصي و جانشيني دارد که در حال حيات او از علم او بهرهمند بوده است. پس از هر ناطقي هفت امام روي کار ميآيند. دورة هر پيغمبري هزار سال است و چون دورة او سرآيد پيغمبر و شريعت ديگري ظهور کند. و شريعت پيشين را نسخ مينمايد. 8. در روي زمين يک ناطق وجود دارد و او پيامبر صاحب شريعت است يعني پيامبري که قانون الهي را که بوسيلة فرشته به او القاء مي شود ابلاغ مي کند. ادوار نبوت از هفت دور تشکيل مي شود و هر مرحله از دوره نبوت بوسيله يک ناطق و يک وصي افتتاح ميگردد. و يک يا چند دسته هفت گانه از امامان جانشين آنان مي گردد و سپس آن دوره به وسيله آخرين امام يعني (قائم) يا امام رستاخيز که دوران پيشين را خاتمه مي دهد، پايان مي پذيرد و او امام مقيم است. 9. در مورد امامت بر اين باورند که امام مظهر عالم امر است. و حجّت او مظهر عقل اول (عقل کل) است. امام حاکم بر عالم باطن و معلم ديگران است. گرچه امام گاهي پنهان ميگردد، ولي دعوت او ظاهر خواهد بود تا اينکه حجت از جانب خدا بر بندگان تمام گردد. معتقدند که علاوه بر حجت خدا، پيوسته در روي زمين دوازده نفر نقيب که حواريين و خواص حجت اند وجود دارد. 10 يک امام وجود دارد که وارث امام اساس است وظيفة او ايجاد تعادل ميان ظاهر و باطن که پيوستگي آنها ضروري است مي باشد. از نظر اسماعيليان امامت داراي مراتب چهارگانه زير است. 1. امام مقيم: او کسي است که پيامبر ناطق را بر مي انگيزد و اين عاليترين درجه امامت است و آن را (رب الوقت) نيز گويند. 2. امام اساس: او وصي و جانشين پيامبر و امين راز و ياور او است و سلسله امامان مستقر در نسل او تداوم مييابد. 3. امام مستقر: او کسي است که امام پس از خود را تعين ميکند راه تعيين امام از نظر اسماعيليه دو چيز است: 1. وراثت؛ 2. نص امام مستقر. 4. امام مستودع: او به نيابت از امام مستقر به انجام امور امامت قيام ميکند و حق تعيين امام پس از خود را ندارد وي را نايب الامام نيز گويند. يکي از عقايد شاخص اسماعيليه در معارف و احکام ديني، باطني گري و تاويل است. به عقيدة آنان شرايع الهي داراي ظاهر و باطن است و باطن آن را جز امام و جانشين او نمي داند و همه آنچه در شرايع آسماني آمده مثالها و رموزي است براي حقايق باطني، بنابراين در مورد احکام و معارف ديني مثل نماز و تيمم و زکات و حج تاويلاتي داشتند که چنين تاويلات موجب شد که علماي اسلام اسماعيليه را خطر جدي براي عقايد اسلامي به شمار آورند. مرحوم استاد شهيد مطهري در اين باره گفته است: «اسماعيليه آن قدر در انديشه هاي اسلامي بر اساس باطنيگري دخل و تصرف کرده اند که مي توان گفت اسلام را قلب کرده اند». آنان آيات قرآني و احاديث و احکام شرع را تاويل ميکنند و ظاهر آنها را درست نميدانند، بلکه به باطن آنها مي گرايند. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image