ورزش ، خلاقیت ، مثبت اندیشی /

تخمین زمان مطالعه: 31 دقیقه

لطفا احادیثی درباره مثبت اندیشی، خلاقیت، شادابی و طراوت، ورزش، اعتماد به نفس و اراده بیان کنید. به خصوص مثبت اندیشی، خلاقیت، شادابی و اعتماد به نفس.


از منظر عقل و دین, ورزش براى تقویت و سلامتى جسم ضرورت دارد. ملتى که بدنى سالم, بانشاط و نیرومند ندارد از عقل و تفکر شایسته کمتر بهره مند است. مثلى است معروف که مى گوید: (عقل سالم در بدن سالم است), زیرا تأثیر متقابل جسم و جان, مسئله اى ثابت شده و مسلّم است. انسان هایى که بر اثر تنبلى و عدم تحرکات جسمى, بدنى نحیف و علیل دارند و یا بیش از حد فربه و چاق هستند, نمى توانند روحیه اى آرام و بانشاط داشته باشند. این گونه افراد معمولاً عصبى مزاج, کم حوصله, بهانه گیر و داراى روحیه اى ناهنجار و فکرى بیمار هستند و همین مسائل در جسم آنان نیز اثر سویى مى گذارد.حضرت على فرمود: من از حسودان تعجب مى کنم که چگونه جسمى سالم دارند. حسد, بدبینى و نگرانى هاى روحى و روانى, بدن را ضعیف و بیمار مى کند. پیامبر(ص) مى فرماید: خوشا به حال کسى که سالم و زندگى اش در حد کفایت و قوى و نیرومند باشد. از همین رو در تاریخ ادیان مى خوانیم: وقتى قوم بنى اسرائیل پادشاهى از خدا خواستند, طالوت با دو ویژگى معرفى مى شود:(خداوند طالوت را براى شما برگزید و قدرت علمى و جسمى فزون ترى به او عطا فرمود).1 درباره قدرت موسى بن عمران قرآن مى فرماید که در نزاع دو قبیله (قِبطى و سِبطى) حضرت موسى تنها یک مشت به آن مرد زد و او درگذشت: (فوکزه موسى فقضى علیه2). معلوم مى شود حضرت موسى از قدرت جسمانى و مشت پولادین برخوردار بوده است. دختر حضرت شعیب هم به پدرش گفت: اى پدر, موسى را استخدام کن, زیرا آدمى نیرومند و امین است.3 قرآن درباره حضرت هود هم به قدرت جسمانى او اشاره مى کند: (وزادکم فى الخلق بَسْطَةً4). اسلام به مسئله سلامت و قدرت جسم و جان اهمیت خاصى مى دهد تا آن جا که بر این باور است که رهبران اسلام باید در سلامت جسم, اعتدال خلقت و قدرت علم و معنویت سرآمد دیگران باشند. رسول گرامى اسلام(ص) مى فرماید: به سرگرمى و بازى بپردازید, زیرا دوست ندارم که در دین شما خشکى و خشونت دیده شود.ائمه معصومین(ع) با این که تحت نظر شدید بودند ولى گاه گاهى قدرت علمى و احیاناً قدرت و مهارت جسمى خود را در تیراندازى و اسب دوانى به نمایش مى گذاشتند و اعجاب و تحسین حاضران را برمى انگیختند. امام على(ع) در مسابقات کشتى, پشت تمام اقران خود را به زمین مى زد. رسول خدا(ص) نیز گاهى در مسابقات اسب سوارى و شتر دوانى شرکت مى کردند. بعضى اوقات از رسول خدا(ص) تقاضا مى شد که در یک مسابقه, داور باشند و حضرت آن را مى پذیرفتند. پیامبر گرامى اسلام(ص) دستور اکید داده اند که کودکان را رها سازید تا هفت سال بازى کنند. پیامبر(ص) فرمود: هرکس در کنارش کودکى باشد لازم است با او کودکى کند (با او هم زبان و هم بازى شود).چون که با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکى باید گشاد . ورزش در ادیان الهى, ریشه تاریخى دارد. برادران یوسف براى بردن او به پدر گفتند: او را با ما بفرست تا بگردد و بازى کند. در سیره پیامبر است که با امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) بازى مى کردند; آن ها را روى دوش خود سوار مى کردند و به کشتى گرفتن تشویقشان مى نمودند.5 در فقه اسلامى بحثى با عنوان (سَبق و رِمایه) مطرح شده است, که یکى از مسائل آن, مسئله شرط بندى در مسابقات است. مى فرمایند: شرط بندى با پول در مسابقات اسب دوانى, تیراندازى و شمشیربازى جایز است. پیامبر(ص) فرمود: در هیچ مسابقه اى شرط بندى پولى جایز نیست مگر در تیراندازى, شمشیربازى, پرتاب نیزه, شتردوانى و حتى مسابقه با فیل و کلیه حیوانات سم دار.از این نکته نباید غفلت کرد که ورزش فقط منحصر در ورزش هاى رایج و معمول امروزى نیست, بلکه کشاورزى, آهنگرى, درخت کاری نیز از ورزش هایى هستند که به عضلات بدن استحکام مى بخشند. به واقع هرکار مشروعى که به قوت جسم و قدرت روح منتهى شود, ورزش است. هدف از ورزش چیست؟ در اسلام هدف از ورزش, جمع مال و ثروت و کسب وجهه و شهرت نیست; بلکه وسیله اى براى سالم زیستن, قوی بودن, بهتر عبادت کردن و خدمت بهینه به خلق است. در دعاى کمیل مى خوانیم: ((قوّ على خدمتک جوارحى; بار پروردگارا, اعضا و جوارحم را براى خدمت به تو نیرومند گردان) و یا در دعاى روز چهارم ماه مبارک رمضان مى خوانیم:(اللهم قوّنى فیه على اقامة امرک; خدایا, در این روز مرا براى اقامه فرمانت نیرومند گردان). بدون تردید تقویت جسم, بدون تمرین و ورزش ممکن نیست. در واقع ما از خدا توفیق ورزش کردن مى طلبیم. با وجود این که ورزش کردن داراى محاسن و امتیازات فراوانى است, اما این نکته را نباید از ذهن دور نگه داشت که اگر ورزش با اخلاق و اعتدال همراه نباشد, نتیجه مطلوبى را باز پس نخواهد داد. هم چنان که دین اسلام, دین اعتدال است, به اعتدال در همه امور نیز سفارش کرده است. ورزش کاران باستانى کار دیروز و امروز همواره در خط اعتدال قرار داشته و دارند. فرهنگ حاکم بر این ورزش, فرهنگ علوى است. نام خدا و یاد خدا, رعایت آداب ویژه باستانى و نیز رعایت اخلاق اسلامى از ویژگى هاى بارز این رشته ورزشى است. در این ورزش, پیش کسوتان تقدم دارند و نوآموزان و جوانان مورد احترام مى باشند. روحیه قهرمانى در تمام حرکات آنان مشهود است. آنان همواره یار مظلومان و خصم ستم گران بوده اند. ورزش هدفمند مورد توجه پیشوایان دین اسلام بوده و هست. ورزشی که باعث تقویت قدرت جسمانی انسان شود و یا او را در جهت مبارزه دشمنان دین یاری کند (مانند تیراندازی و سوارکاری) در دین مبین اسلام بیشتر مورد توجه است. قرآن کریم به مناسبت های مختلف قدرت جسمانی را یکی از مشخصه های انسان های برگزیده اعلام می فرماید. به عنوان مثال علت انتخاب طالوت به فرماندهی و رهبری عده از بنی اسرائیل قدرت علمی و جسمی او عنوان شده (بقره، آیه 247). و یا قدرت جسمانی قوم هود به عنوان یک نعمت «ارزشمند» یادآوری شده (تفسیر نمونه، ج 6، ص 228). در بعضی از رشته های ورزشی هدفمند روایات خاص وارد شده که در ذیل تقدیم می گردد: تیراندازی و سوارکاری: رسول خدا(ص) آیه شریفه «واعدو لهم ماستطعتم من قوه...؛ هر چه در توان دارید از نیرو و اسب های آماده بسیج کنید...» (انفال، آیه 60). در تفسیر «قوه» فرمودند: قوه یعنی تیراندازی. رسول خدا(ص) فرمودند: «محبوب ترین سرگرمی (بندگان) نزد خدای متعال اسب سواری و تیراندازی است» و نیز فرمودند: «کسی که تیراندازی را یاد بگیرد و سپس از روی بی علاقگی آن را رها کند کفران نعمت کرده است». و نیز در فرمایش دیگری فرمود: «... بدانید خدای عز وجل به سبب یک تیر صد نفر را به بهشت می برد: کسی آن را بسازد و کسی که آن را برای مجاهدان خریداری کند و کسی که آن را در راه خدا پرتاب کند» (محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج 5، ص 2138).کشتی:رسول خدا(ص) شبی وارد خانه حضرت فاطمه زهرا(س) شد و به امام حسن و امام حسین(ع) فرمودند: برخیزید و کشتی بگیرید و آن دو برخاستند و کشتی گرفتند.برخی آثار و فواید ورزش: 1- ورزش یکی از مفیدترین و سالم ترین سرگرمی هایی است که می تواند اوقات فراغت جوانان و نوجوانان را پر کند. 2- ورزش، کسالت و تنبلی را از انسان زدوده و به وی نشاط و شادابی بخشیده، او را برای انجام کارهای و وظایف فردی و اجتماعی آماده نموده و اخلاقش را بهبود می بخشد. 3- ورزش، روحیه شجاعت، از خود گذشتگی، مبارزه با ظلم و ظالم و دفاع از مظلوم را در انسان تقویت نموده، اراده وی را قوی می سازد. 4- ورزش، توان رزمی انسان را افزایش می دهد. بالا بودن توان جسمانی نیروهای نظامی و رزمی، تنها در زمان های گذشته که جنگ ها با سلاح های سرد صورت می گرفت، مورد توجه نبوده، بلکه امروزه نیز حائز اهمیت فراوان است و تمرینات بدنی قسمت عمده ای از آموزش های نظامیان و به ویژه کماندوها و نیروهای ویژه را تشکیل می دهد. همچنین افرادی که از نقطه نظر بدنی و جسمانی، ضعیف و یا ناقص باشند، در ارتش پذیرفته نشده و گاه از خدمت سربازی نیز معاف می گردند. 5- اهمیت سلامتی و توانمندی جسمانی بر کسی پوشیده نیست. پیامبر گرامی اسلام صلی علیه واله در باره حق بدن بر انسان می فرماید:اِنَّ لِرَبِّکَ عَلَیکَ حَقّاً، وَ اِنَّ لِجَسَدِکَ عَلَیکَ حَقّاً وَ لاَ هلِکَ عَلَیکَ حَقّاً؛ پروردگارت بر تو حقی دارد، و بدنت بر تو حقی دارد، و خانواده ات[نیز] بر تو حقی دارد. آن چه در این حدیث ارزنده قابل توجه است، این است که پیامبر بزرگوار اسلام، تا بدان پایه برای جسم و بدن ارزش و اهمیت قابل است که حق بدن را در ردیف حق پروردگار [آن هم بلافاصله بعد از آن] و در کنار حق خانواده [و حتی قبل از آن] ذکر می فرماید. زمانی انسان می تواند حق پروردگار و خانواده خویش را به بهترین نحوی ادا کند، که از بدنی سالم و نیرومند برخوردار باشد. پى نوشت ها: 1ـ بقره(2) آیه 247. 2ـ قصص(28) آیه 115. 3ـ همان, آیه 26. 4ـ اعراف(7) آیه 69. 5 ـ بحارالانوار, ج103, ص189.نشاط واقعى حالتى است که آدمى را به آرامش روحى و سلامت روانى برساند، برخى از عوامل ایجاد نشاط روحى در جوانان عبارت است از:الف) ورزش، مخصوصاً ورزش هاى دسته جمعى که داراى حالت مسابقه باشند. ب ) معاشرت و مصاحبت با دوستان پرنشاط و امیدوار و با استعداد. ج ) رابطه با خداوند توسط نماز، دعا و قرائت قرآن. د ) تفریح و سیاحت مخصوصاً در باغ و صحرا (لازم به ذکر است جو بسیارى از پارک ها و شهربازى ها به حدى مصنوعى و ساختگى است که اثر عکس خواهد گذاشت). ه ) اشتغال به کارهاى هنرى مانند نقاشى، خطاطى، خیاطى، گلدوزى و... و ) مطالعه و کسب علم. ز ) ایجاد روحیه خوش بینى نسبت به مؤمنین و بندگان خدا و دورى از سوءظن. ح ) راضى به رضاى خداوند و تسلیم قضا و قدر او بودن. ط ) ایجاد روحیه گذشت و مدارا. ى ) انتظار زیاد از حد از دیگران نداشتن و کم توقع بودن.درباره دیدگاه اسلام پیرامون «اعتماد به نفس» توجه به نکات زیر لازم است: لف) شناخت مفهوم اعتماد به نفس؛اعتماد به نفس که گاهى نیز به «خوداتکایى» یا «خودبسندگى» و یا تعابیرى مشابه آن اطلاق مى شود و در ادبیات دینى از آن با «الثقة بالنفس» یاد شده، در طول تاریخ در معانى مختلفى استعمال گشته است:1- در اعصار پیشین به ویژه در صدر اسلام عبارت یاد شده به معناى اتکاى به خود در برابر خداوند و بسنده کردن بر توانش ها و امکانات خویش در برابر اعتماد و توکل بر خدا و نیز در مقابل مشورت و رایزنى با دیگران به کار مى رفته است. چنین کاربردى معنایى کاملاً شرک آلود و توحید ستیز دارد. مشابه همین معنا را امروزه در واژه هایى چون انسان گرایی (Humanism) و خردگرایى (Rationalism) به وضوح مى توان یافت. چه در اومانیسم غربى کرامت والا و الهى انسان مورد توجه قرار نمى گیرد؛ بلکه خواست ها و هواهاى نفسانى او اصالت مى یابد و بر خدا و حقوق و حدود او مقدم انگاشته مى شود. در راسیونالیسم غربى نیز به خرد ابزارى بشرى (Instrumental Reason) بسنده مى شود و تعالیم و آموزه هاى الهى و وحیانى بایگانى مى گردد. این گونه کاربرد از «اعتماد به نفس» است که در نصوص دینى سخت مورد نکوهش و تحذیر قرار گرفته است؛ چنان که از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است:الثقة بالنفس من اوثق فرص الشیطان; اعتماد به نفس از محکم ترین بندهاى شیطان است .(غرر الحکم، حدیث شماره 1466 - میزان الحکمه، حدیث شماره 22601). هم چنین آمده است: ایاک والثقة بنفسک فان ذلک من اکبر مصائد الشیطان ;مبادا بر خویشتن اتکا کنى، زیرا خودبسندگى از بزرگ ترین دام هاى شیطان است (میزان الحکمه، حدیث شماره 22602). 2 معناى رایج کنونى آن «خوداتکایى» در برابر اتکا و خودباختگى در برابر دیگران است. این معنا نه بوى شرک مى دهد و نه با تعالیم دینى ناسازگار است؛ بلکه یکى از محتواهاى اساسى دین تقویت چنین روحیه اى در میان افراد و جامعه مسلمانان است. در ادبیات دینى فحوى و لبّ این آموزه ارزشمند را در بعد فردى و اجتماعى تحت عنوان مفاهیمى چون «توکل بر خدا»، صبر، استقامت، رجا، کرامت، عزت، عزم، اراده و... و یا در تعالیم سلبى دین مانند: گریز از ذلت و خوارى، دنائت و پستى، رکون به ظالم، ولایت پذیرى فاسقان، فاجران، کافران و... مى توان یافت. براى تحقیق و کاوش در این مسأله مى توانید به متون اخلاقى، عرفانى و حتى آموزه هاى نهفته در عبادات اسلامى مانند«اِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ » و نیز در دعاها و... مراجعه فرمایید. برخى از متونى که در این زمینه قابل استفاده مى باشد، عبارت است از:1- علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع السعادات)،مولى مهدى نراقى، ترجمه: دکتر سید جلال الدین مجتبوى 2- محجة البیضاء،مولى محسن فیض کاشانى 3- انسان در قرآن،شهید مطهرى 4- قلب سلیم،شهید دستغیب 5- آداب تعلیم و تربیت در اسلام (ترجمه منیة المرید)،شهید ثانى، ترجمه: سید محمد باقر نجمى ب ) اعتماد به خدا در نصوص دینى؛ در منابع اسلامى بیش از هر چیز بر اتکال، اتکا و اعتماد به خداوند تأکید شده است. حضرت امام رضا(ع) مى فرماید: و باللَّه الثقة فى جمیع الاموردر همه امور (باید) بر خدا اعتماد و اتکا نمود.(بحارالانوار، ج 77، ص 264). و نیز آمده است: من وثق باللَّه اراه السرور و من توکل علیه کفاه الامور والثقة باللَّه حصن لایتحصن فیه الا مؤمن والتوکل على اللَّه نجاة من کل سوء و حرز من کل عدو; کس که به خدا اعتماد کند خداوند او را شادمان سازد و هر کس بر او توکل نماید امورش را کفایت کند. اعتماد به خدا پناهگاهى است که جز مؤمنان در آن پناه نگیرند و توکل بر او رهایى از هر ناگوارى و ایمنى از گزند هر دشمنى است (همان، ج 78، ص 364). اکنون جاى این پرسش هست که چرا اسلام به جاى «اعتماد به نفس» از «اعتماد و توکل بر خدا» دم زده است. در این باره پاسخ هاى فراوانى وجود دارد که امتیاز و برازندگى چشم انداز اسلامى را به خوبى نمایان مى سازد. برخى از علل این رویکرد عبارت است از:1- سرلوحه قرار دادن اصل توحید؛ در آموزه ها و تعالیم دینى، توحید اساسى ترین بنیان و زیرساخت همه بینش ها، کنش ها و گرایش ها است. ازاین رو اسلام بر پاسداشت آن در همه چیز و همه جا و همه کار تأکید فراوان دارد و مى کوشد از هر آنچه اندک غفلت و بى توجهى نسبت به آن پدید آورد، دورى گزیند و یکى از مهم ترین بزنگاه هاى حفظ توحید در بیان تکیه گاه و نقطه اتکال و وثوق انسان در مشکلات و مسائل زندگى است. ازاین رو به جاى «اعتماد به نفس» - که تا حدى فراموشاننده خداوند است - «اعتماد به خدا» را - که یادآور خالق و مدبر عالم و آدم است - قرار مى دهد تا اصل توحید در این تکیه گاه به خوبى رعایت شود.2- تحویل پذیرى (Reducibility)؛در حکمت متعالیه معلول سراپا حاجت و نیاز و وابستگى بلکه عین ربط و تعلق به علت خویش است، و از خود هیچ تعیّن و استقلالى ندارد. بنابراین اتکاى چنین موجودى به خویش با وصف نیاز و فقر و فاقه اش چیزى جز اتکاى حاجت و حاجتمند به یکدیگر نیست. بنابراین اگر به دقت بنگرید آن جا که از «اتکا و اعتماد به نفس» سخن مى رود، باید آن را به اتکا به خدا معنا کرد؛ زیرا «اعتماد به نفس» معناى درستى غیر از «اتکا به خدا» ندارد؛ چه نفس بشرى، قواى او و توانایى هاى او همه و همه جلوه هاى فعل حق اند و بشر از خود هیچ ندارد که ندارد! از این جا معلوم مى شود که «اعتماد به نفس» آن جا هم که در معناى صحیح خود استعمال مى شود، تعبیرى مجازى و مسامحى است و هیچ واقعیت خارجى ندارد. مگر «اعتماد به خدا» و قدرت و توانش هایى که او در بشر به ودیعت نهاده است و هر آینه در وضع و رفع و تقلیل و ازدیاد آن توانا مى باشد. 3- جهت بخشى؛ یکى از امتیازات نگرش اسلامى در «اعتماد به خدا» به جاى «اعتماد به نفس» در کارکرد (Function) است. توضیح آن که واژه ها معمولاً هاله اى از معانى و بارهاى فرهنگى و تربیتى با خود حمل مى کنند. ازاین رو جامعه شناسان پالایش زبان و اصلاح تعابیر را یکى از زمینه هاى مهم اصلاح و پویایى فرهنگى و زدودن التقاط و انفعال فرهنگى مى دانند. در این جا نیز باید توجه داشت که هر یک از تعابیر اعتماد یا توکل به خدا، کارکردى مغایر با اتکا به نفس، خودبسندگى و خوداتکایى دارد. در تعبیر نخست از آغاز توجه به ذات احدیت مطرح مى شود و نوعى تأثیر تربیتى و اصلاحى براى انسان پدید مى آورد. از طرف دیگر کسى که به خدا توکل مى کند (البته توکل با معناى دقیق دینى و فعال آن، نه توکل منفى وتحریف شده) این نکته در ذهنش نقش خواهد بست که خداوند یاور مؤمنان، نیکوکاران و مظلومان و خیراندیشان ودشمن ستم پیشگان و کژپویان است. این نکته از آغاز به انسان جهت مى دهد و به او مى فهماند که اگر خواستار عنایت و امداد الهى است باید جهت خود را اصلاح کند. در حالى که خوداتکایى هرگز این بار مثبت فرهنگى را به همراه ندارد و نسبت به نیک و بد و خیر و شر و ظلم و عدالت و... بى تفاوت است.4- استحکام و قوت اعتماد؛ یکى دیگر از کارکردهاى (Function) ممتاز اعتماد به خدا، این است که «اعتماد به نفس» را صد چندان مى کند. در این جا باید به دقت دید که آیا «اعتماد به نفس» و نتایج آن در «اعتماد به خدا» بهتر تقویت مى شود، یا در این که انسان اساساً به خود اتکا و اعتماد نماید؟ واقع مطلب آن است که اعتماد به نفس، محدودیت هایى دارد؛ زیرا انسان با وجود توانش هاى بسیار زیادى که دارد محدودیت هایى نیز دارد و آن گاه که به ناتوانى خود در برخورد با یک مشکل پى ببرد به شدت گرفتار سرخوردگى و احساس ناکامى مى شود. لیکن در اعتماد به خدا هرگز احساس شکست و ناکامى نیست؛ زیرا شخص مى داند به منبعى تکیه واعتماد کرده است که داراى ویژگى هاى زیر است: 1- قدرت مطلقه است، هیچ محدودیتى ندارد و مافوق همه قدرت ها است، 2- خیرخواه انسان است، 3- در همه جا و همه حال با انسان است، سخن انسان را مى شنود، از درد و رنج او آگاه است و از رگ گردن به آدمى نزدیک تر است، 4- به دعوت انسان پاسخ مثبت مى دهد، 5- از خطاهاى انسان درمى گذرد، 6- آنچه از او مى رسد خیر است، (حتى اگر در ظاهر براى انسان نامطلوب باشد) و... . مسلم است که اعتماد به چنین منبعى بسیار نیروبخش و نشاطآفرین تر از اعتماد به نفس صرف است. از همین رو در طول تاریخ مؤمنان و خداجویان بیشترین مقاومت و قوى ترین اعتماد به نفس را - که حاصل اعتماد به خداوند است - دارا بوده اند و هم اکنون نیز آمارهاى جهانى نشان مى دهد که ایمان الهى و توکل به خدا در کاهش رنج ها و دردهاى بشر نیرومندترین عامل است.خوش بینى(مثبت اندیشی) و بدبینى همان حسن ظن و سوء ظن مى باشد. میزان بدبینى و خوش بینى یقین داشتن به بدى کسى مى باشد؛ یعنى، تا انسان یقین به بدى کسى نداشته باشد حق ندارد به او بدبین شود، بلکه باید نسبت به او خوش بین باشد. در روایتى على(ع) مى فرمایند: «به کلمه اى که از (دهان) کسى خارج مى شود و تو برایش احتمال خیرى مى یابى گمان بد مبر»، (میزان الحکمه، ج 5، ص 623، ر 11226، نشر مکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اول، سال 1362 ه.ش)تا براى کلام یا کار کسى احتمال خیرى یافت مى شود نباید به آن گمان بد برد. یعنى گمان بد و بدبینى وقتى رواست که انسان یقین به بدى داشته باشد وگرنه باید خوش بین باشد. سوء ظن یکى از گناهان و محرمات مى باشد و اگر کسى به صرف دیدن یا شنیدن چیزى به کسى گمان بد ببرد مرتکب حرام شده است. البته تذکر این نکته لازم است که درباره پاره اى از مسایل اجتماعى، امنیتى و سیاسى که مربوط به حفظ نظام و مصالح اسلام و مسلمین است، احتیاط را نباید از دست داد. مثلاً اگر با موردى برخورد کردیم که به گمان ما مرکز ترویج فساد و مواد مخدر و... مى باشد اینجا جاى احتمال خیر دادن نیست و باید مورد را از راه قانونى گزارش داد. روایت پیش گفته و مانند آن ناظر به رفتارهاى شخصى افراد مى باشد. در رفتارهاى شخصى و روابط عادى زندگى افراد با یکدیگر ملاک و میزان خوش بینى و بدبینى همان یقین داشتن به بدى افراد است.شادابی وطراوت در اسلام:با توجه به منابع دینى، یعنى قرآن و سیره پیشوایان معصوم، دین اسلام موافق نشاط و شادى بوده، علاوه برآن که آدمى را از تنبلى رهانده و سرزنده مى سازد؛ البته؛ این شادى، افراطى و تفریطى نبوده، بلکه درچارچوب نگاه تعدیلى قابل رهیابى است.اسلام و نیازهاى اساسى انسان؛ بهترین آیین ها، با طبیعت آدمى و سازمان آفرینش او سازگار بوده، نیازمندى هاى طبیعى و فطرى اش را برآورد؛ در غیر این صورت، نه قابل عمل است و نه مى تواند آدمى را خوشبخت و سعادت مند سازد. تعالیم اسلام به دلیل توجه به این نیازها و متناسب بودنش با فطرت آدمى است «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة اللَّه التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق».که توانست از محدودیت جزیرة العرب خارج گشته، جهان اسلام را در اقصى نقاط دنیا شکل دهد. به گفته علامه طباطبایى، اسلام، نه انسان را از نیروها غرایز و خواسته هایش محروم مى کند و نه همه توجه را به تقویت جنبه هاى مادى معطوف مى دارد؛ نه او را از جهانى که در آن زندگى مى کند، جدا مى سازد و نه او را بى نیاز از دین و شریعت به حساب مى آورد و این سه زاویه، مثلثى را ترسیم کرده که انسان در محدوده آن کمال مقصود خود را به دست مى آورد و به سعادت ابدى مى رسد و اگر یکى از این زاویه ها باز شود و نادیده تلقى گردد، انسان را دچار سقوط مى کند و از اوج انسانیت به ورطه هلاکتش مى کشاند.علامه طباطبایى، المیزان، ج 16، ص 203.2. شادى و نشاط یک ضرورت و نیاز؛از شادى تعاریف گوناگونى، مانند «احساس مثبتى که از حس ارضاى پیروزى به دست مى آید»؛انگیزش و هیجان، ص 367. «مجموع لذت هاى منهاى درد»روانشناسى شادى، ص 42 و 172. «حالتى که در فرآیند نیل به علاقه ها در آدمى به وجود مى آید»جلوه هاى شادى در فرهنگ و شریعت، ص 47. این پدیده هر چند از زوایاى گوناگونى تعریف و تشریح شده است، ولى به اتفاق اندیشمندان یک ضرورت و نیاز اساسى انسان به شمار مى آید؛ چه کسى را مى توان یافت که مدعى باشد نیازمند به شادى نیست؟ اصلاً اساس جهان هستى و پدیده هاى آن به گونه اى طراحى شده اند که در آدمى شادى ایجاد کنند. بهار با طراوت، صبح پر لطافت، طبیعت با ظرافت، آبشارهاى زیبا، گل هاى زنگارنگ، دیدار دوستان، ازدواج و پیوند و انسان و...، همه شادى آور و مسرّت خیر است. از آن جا که شادى، ناکامى، ناامیدى، ترس و نگرانى را آزادى دور مى سازد، روان شناسان به ایجاد و تثبیت آن در انسان دستور اکید داده اند و این همه حکایت گر این حقیقت است که شادى نیاز اساسى و ضرورى مى باشد.روان شناسى شادى، روان شناسى کمال، راز شاد زیستن و....همان بهتر که دائم شاد باشیم زهر درد و غمى آزاد باشیم به خوش رویى و خوش خویى در ایام همى روتا شوى خوش دل در انجام اگر خوش دل شوى در شادمانى بماند شادمانى، جاودانى ناصر خسرو. 3.عوامل شادى و نشاط؛ با کندوکاو در نظریات و گفته هاى دانشمندان و متون معتبر، مى توان موارد ذیل را در زمره عوامل بر شمرد که حالت شادى و نشاط را در انسان پدید مى آورند:1. ایمان. 2. رضایت و تحمل. 3. پرهیز از گناه. 4. مبارزه با نگرانى. 5. تبسم و خنده. 6. مزاح و شوخى. 7. بوى خوش. 8. خود آرایى. 9. پوشیدن لباس هاى روشن.10 .حضور در مجالس شادى. 11. ورزش. 12. امید به زندگى. 13. کار و تلاش. 14. سیر و سفر. 15. تفریح. 16. تلاوت قرآن. 17. تفکر در آفریده هاى خداوند. 18. صدقه دادن. 19. نگاه کردن به سبزه ها و...شیخ حر عاملى، وسائل الشیعة، ج 5، باب ملابس؛ شیخ طوسى، امالى، ح 45؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ص 95؛ آیین زندگى، ص 34. چهار چیز هر آزاده را زِ غم بخردتن درست و خوىِ نیک و نام نیک و خردهر آن که ایزدش این چهار روزى کردسزد که شاد زِیَد شادمان و غم نخوردرودکى.4.اسلام و شادى؛اسلام با توجه به نیازهاى اساسى انسان، شادى، نشاط را تحسین و تأیید کرده است. قرآن که یکى از بهترین و مستحکم ترین منابع اسلام به شمار مى رود، زندگى با نشاط و شادى را نعمت و رحمت خدا تلقى فرموده، زندگى همیشه توأم با گریه و زارى و ناله را خلاف رحمت و نعمت خداوند داسته است.گواه این مطلب آیه قرآن است که مى فرماید: «فلیضحکوا قلیلاً و لیبکوا کثیراً»؛توبه (9)، آیه 82. «باید کم بخندند و زیاد بگریند». شأن نزول این آیه، این بود که پیغمبر خدا(ص) دستور صادر کرده بودند که باید تمام نیروهاى قابل براى شرکت در مبارزه علیه کفار و مشرکین که به سرزمین اسلام هجوم آورده بودند، بسیج شوند. عده اى با بهانه هاى مختلف از شرکت در این لشکر کشى خود دارى کرده بودند و از فرمان خدا و پیغمبر(ص) تخلف کرده بودند؛ خداوند در قرآن به آنها وعده عذاب مى دهد و به دنبال آن مى فرماید: [این گروه نافرمان ] از این پس کم بخندند و زیاد بگریند».واضح است که نفرین به صورت کیفر و مجازاتى است که همواره بر خلاف طبیعت و فطرت آدمى او را دچار عذاب و رنج مى سازد. این که خداوند آرزوى کم خندیدن و زیاد گریستن براى نافرمانان مى کند، حکایت از این حقیقت دارد که خنده به عنوان یکى از عوامل نشاط، امر طبیعى و فطرى است که خداوند مى خواهد به عنوان کیفر، نافرمانان از این امر محروم باشند.گفتارها، ج 2، ص 225 - 226. توصیفات قرآن در خصوص بهشت نیز حاکى از این واقعیت است که اسلام بر نشاط و شادى مُهر تایید نهاده است؛ زیرا باغ هاى زیبا، آب هاى زلال و روان، زیباترین بسترها، نرم ترین و چشم گیرترین پارچه ها، برترین دیدنى هار.ک: سوره الرحمن، واقعه ویس. و... که قرآن در وصف بهشت ترسیم مى کند، همه جزء عوامل نشاط و شادى به شمار مى روند و خداوند متعال براى شادکردن انسان ها بهشت را این چنین قرار داده است.قرآن در فراز دیگرى، برخى عوامل شادى و نشاط را مخصوص مؤمنان دانسته است؛ «قل من حرم زینة الله التی أخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فی ال حیاة الدنیا خالصةً یوم القیامة»؛اعراف (7)، آیه 32. «بگو (در برابر کسانى که بسیارى از مواهب زندگى را تحریم مى کردند) اى پیغمبر چه کسى زینت و آرایش و زیبایى هایى را که خداوند از درون طبیعت براى بندگانش بیرون کشیده، حرام کرده است. بگو این مواهب پاک و این زیبایى ها براى مردم با ایمان در همین زندگى دنیا و در زندگانى جاوید آخرت قرار داده شده است. با این تفاوت که در این دنیا، زیبایى ها به زشتى ها آمیخته است؛ شادى ها به غم آلوده و آمیخته است؛ ولى در دنیاى دیگر و در روز رستاخیز، این زیبایى ها و این مواهب پاک، براى مردم با ایمان به صورت خالص وجود دارد»گفتارها، ج 2، ص 227-228.. این آیه به خوبى بیان گر این حقیقت است که اسلام به بهره مند شدن از یبایى ها و مواهب زندگى که در زمره عوامل نشاط آورند، اهمیت مى دهد و آن را زیبنده دین داران و مؤمنان مى داند.از زبان معصومان(ع) نیز - که مترجمان حقیقى واحى اند - مى خوانیم:1. رسول اکرم(ص): «مؤمن شوخ و شاداب است».بحرانى، تحف العقول، ص 49.2. حضرت على(ع): «شادمانى، گشایش خاطر مى آورد»؛آمدى، غررالحکم، ح 2023. «اوقات شادى، غنیمت است»؛همان، ح 1084. «هرکس شادى اش اند ک باشد، آسایش او در مرگ خواهد بود»بحارالانوار، ج 78، ص 12..3. امام صادق(ع) «هیچ مؤمنى نیست که شوخى در طبع او نباشد»؛کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 663. «شوخ طبعى بخشى از حسن خلق است».همان.4. امام رضا(ع) کوشش کنید اوقات شما چهار زمان باشد؛ وقتى براى عبادت و خلوت با خدا، زمانى براى تأمین معاش، سعتى براى معاشرت با برادران مورد اعتماد و کسانى که شما را به عیب هایتان واقف مى سازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و وقتى را هم به تفریحات و لذایذ خود اختصاص مى دهید و از شادى ساعت هاى تفریح، نیروى لازم براى عمل به وظایف وقت هاى دیگر را تأمین کنید».بحارالانوار، ج 75، ص 321. در سیره معصومان، عنصر شادى آن چنان اهمیت دارد که علاوه بر تأیید آن به بسترسازى، زمینه سازى و ایجاد آن نیز توصیه شده است.کافى، ج 2، ص 192. پاره اى از احادیث، علاوه بر دستورهاى کلى درباره اهمیت شادى و نشاط، دستورالعمل هاى خاصى نیز براى حفظ و پرورش این حالت مانند، پیاده روى، سوارکارى، شنا در آب، نگاه کردن به سبزه ها، خوردن و نوشیدن، مسواک کردن، شوخى، خنده و...وسائل الشیعه، ج 12، ص 112، بحارالانوار، ج 16، ص 298؛ حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 8، ص 418. بیان مى دارند.چو شادى بکاهد، بکاهد روان خُرد گردد اندر میان، ناتوان فرودسى.5. مرز شادى و نشاط؛ براساس هدف و فرجام زندگى، شادى و نشاط از دیدگاه اسلام داراى حد و مرز مى باشد. محتوا و قالب شادى و نشاط و عوامل آن نباید با روح توحیدى و انسانى که دین اسلام مطرح کرده است، در تضاد و تنافى باشد؛ زیرا هر پدیده اى که انسان را از آرمان و غایت اصلى خویش دور سازد، به هیچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود. بنابراین پدیده شادى و نشاط و عوامل آن به عنوان یک نیاز اساسى و ضرورى تا حدى روا و مجاز مى باشد که علاوه بر آن که مانع نیل انسان به هدف اصلى اش نگردد، بلکه در رسیدن به آن مددکار وى باشد؛ از این رو بسیارى از اندیشمندان مسلمان معتقدند: از آن جا که انسان در انجام هر رفتار ارادى، انگیزه و هدفى را پى مى گیرداخلاق اسلامى، ص 98-99؛ اخلاق الهى، ج 5، ص 238. شادى و نشاط به عنوان یک رفتار، از این قاعده مستثنا نبوده، هدف و انگیزه اى در آن دنبال مى شود. در این پدیده، اگر انگیزه و هدف، حق و در راستاى هدف اصلى زندگى آدمى باشد، این پدیده حق، مفید و سودمند خواهد بود و اگر انگیزه و هدف باطل در آن نهفته باشد و در برابر هدف اساسى زندگى انسان باشد، این پدیده، باطل و مضر خواهد بود؛ بنابراین مى توان مرز شادى و نشاط را انگیزه و هدف آن دانست. مزاح و شوخى که یکى از عوامل برجسته شادى است، اگر به سبک سرى، بى شرمى و گستاخى بیامیزد، «هزل» نامیده مى شود که در اسلام مطرود است و اگر به تحقیر و بدگویى و ناسزا آمیخته گردد، آن را «هجو» مى خوانند و این نیز در اسلام نهى شده است .یکى از صحابیان از رسول خدا پرسید: «آیا اگر با دوستان خود شوخى کنیم و بخندیم، اشکالى دارد؟ حضرت فرمود: اگر سخن ناشایستى در میان نباشد، اشکالى ندارد(کافى، ج 2، ص 663 ن تحف العقول، ص 323). و اگر شوخى از حد خارج شود و به بیهودگى یا زیاده روى بینجامد، باز از نظر اسلام عملى ناپسند خواهد بود؛ همان طور که امیرمؤمنان على(ع) مى فرماید: «هر کس بسیار شوخى کند، وقار و سنگینى او کم مى شود».غررالحکم، ص 222. امام صادق(ع) مى فرماید: «زیاد شوخى کردن، آبرو را مى برد».کافى، ج 2، ص 665.. خنده و تبسم که از عوامل دیگر نشاط و شادى است، باید صادقانه بوده، شخصیت آدمى را لکه دار نسازد. خنده از نظر اسلام، آن گاه مؤثر و مفید ا ست که به شخصیت دیگران لطمه وارد نیاورد. خنده، با انگیزه آزردن، اهانت و تحقیر دیگرى، حکم حرمت آزار شخص مؤمن را دارد و به شدت نکوهید شده و حرام است. وقتى براى مؤمن، احترامى برتر از کعبه را بر شمرده اند، به خوبى روشن مى شود که اهانت و تحقیر او، چه اندازه نکوهیده است.اخلاق الهى، ج 5، ص 256-257.. قالب هاى نشاط و شادى و عوامل آن نیز باید در شأن مقام انسان و آرمان هاى والاى او باشد؛ زیرا گاهى محتوایى مفید، در قالبى نامناسب نتیجه اثرگذارى را معکوس خواهد کرد و به همین دلیل در روایات، «قهقهه» از شیطان تلقى شده کافى، ج 2، ص 664. و «تبسم» بهترین خنده دانسته شده است.غررالحکم، ص 222. زمان و مکان نشاط و شادى نیز باید با آن متناسب باشد؛ زیرا اگر این تناسب برقرار نباشد، بسیار ناپسند و زشت خواهد بود. مزاح و بذله گویى در مراسم سوگوارى و مکان هاى مقدس ناپسند است اخلاق الهى، ج 5، ص 258-259. و در خصوص مکان و زمان خنده از رسول اکرم(ص) نقل شده است: «کسى که بر جنازه اى بخندد، خداوند در روز قیامت پیش چشم همه، به او اهانت مى کند و دعایش اجابت نمى شود و کسى که در گورستان بخندد، باز مى گردد، در حالیکه سختى بزرگى همانند کوه اُحد، براى اوست».همان.از آن چه در این فراز گفته شد، مشخص مى گردد که پاره اى از روایات که به صورت مطلق یا مقید، شادى و عوامل آن را نکوهش کرده اند، ناظر به شادى، نشاط و عواملى است که از مرز و حدود شادى خوشایند از دیدگاه اسلام پا فراتر نهاده اند به افراط و تفریط در غلتیده اند. اسلام اصل شادى و عوامل آن را ناپسند نشمرده است، بلکه آن را تأیید و توصیه کرده است.چند نکته:الف) زندگى پُر از قطع و وصل ها، شادى و رنج ها، نشاط و غم ها، امید و شکست ها و... است در جهانى که ما زندگى مى کنیم، شادى و رنج با یکدیگر آمیخته است. زندگى نمى تواند سراسر با شادى و سرور همراه باشد، ناملایمات در عرصه زندگى، امرى گریزناپذیر مى باشد؛ به گفته رودکى: خداىِ عرش، جهان را چنین نهاد نهادکه گاه مردم، شادان و گه بُوَد ناشادب) پاره اى از روایات که مؤمن را غمگین و اندوهناک معرفى کرده اند، ناظر به حزن درونى است که نتیجه آگاهى اجتماعى و تعلق جمعى فرد است و نه پریشان حالى و پراکندگى خاطر که منافى با نشاط و شادى است. در واقع این نوع اندوه، ریشه در توجه به احوال دیگران و حس همدردى انسانى دارد؛کافى، ج 2، ص 163؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 213. آن گونه که سعدى از آن چنین یاد مى کند:بنى آدم اعضاى یک پیکرندکه در آفرینش زیک گوهرندچو عضوى به درد آورد روزگاردگر عضوها را نماند قرار ج) برخى از عوامل شادى، نشاط جسمانى را که اثرغیر مستقیمى نیز بر نشاط روحى دارد، براى انسان به ارمغان مى آورد و پاره اى از عوامل شادى به صورت مستقیم، بر نشاط روح اثر مى گذارند.عواملى چون تلاوت قران، تفکر در آفریده هاى خداوند، ایمان و تقویت آن، صدقه دادن و پرهیز از گناه، از جمله عواملى اند که زمینه هاى روانى و روحى شادى را فرهنگ مى آورند و عواملى چون، تغذیه مناسب، ورزش، بوى خوش، خودآرایى، پوشیدن لباس هاى روشن، پیاده روى و نگاه کردن به سبزه ها از آن دست عواملى اند که زمینه هاى مادى و جسمانى نشاط را فراهم مى آورند؛ هر چند که پس از برخوردارى از نشاط جسمانى، شادى روحى نیز نصیب انسان مى شود. د) پاره اى از عارفان مسلمان که روحیه اى درون گرا دارند - نشاط و شادى را در درونِ جان آدمیان جست وجو مى کنند. اینان شادى حاصل از وصال معنوى محبوب را برتر از شادى هاى جسمانى و بیرونى مى دانند. سالکان معنوى، اندوه و غم را به منزله مقام و درجه اى از تجربه هاى عرفانى مى دانند و ازاین رو، گاه، شادى و نشاط را فداى چنین غمى مى کردند و معتقدند از طریق حزن است که مى توان به شادى دست یازید.که را دیدى توان در جمله عالم که یک دم شادمانى یافت بى غم شبسترى.به اعتقاد این گروه، شادى هاى این سویى و دنیوى، همچون خود دنیا دوایى ندارند و همواره قرین غم بوده است.شادى بى غم در این بازار نیست گنج بى مار وگل بى خار نیست راه لذت از درن است نزبرون ابلهى دان جستن از قصر و حصون مولوى.از آن جا که عارفان پیر و مکتب عشقند، معتقدند آن چه شادى و زندگى مى آفریند، عشق پاک است.مرده بدم، زنده شدم، گریه بدم، خندم شدم دولت عشق آمد و من، دولت پاینده شدم از توام اى شهر قمر، در من و در خود بنگرکز اثر خنده تو، گلشن خنده شدم همان.مهم این نکته است که عارفان نیز در جست وجوى شادى مطلق و کاملند و به دلیل ظرفیت وجودى خاص خویش؛ براى دست یابى به آن نشاط راستین از غم استقبال مى کنند؛ ولى هرگز براى دیگران آرزوى اندوه نمى کنند؛ علاوه بر آن که در برابر غم، در ظاهر مراقبند که دیگران از حزن آنان آگاه نشوند.امیرمؤمنان، على علیه السلام در توصیف عارفانه مى فرماید: «زاهدان، در دنیا اگر چه بخندند، قلبشان مى گرید و اگر چه شاد باشند، اندوهشان شدید است (نهج البلاغه، خطبه 113؛ ر.ک: شرح مقامات اربعین، ص 260-262).. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 3/100101807) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image