پیام های سوره کهف /

تخمین زمان مطالعه: 16 دقیقه

پیام های عبادی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و مدیریتی سوره مبارکه کهف چیست؟


درپاسخ به مطالب ذیل توجه کنید : الف - این سوره مشتمل بر پیام ها و نتایج و نکات تربیتى و اخلاقى و اجتماعى فراوانى دارد که به برخى اشاره مى شود : داستان حضرت خضر و حضرت موسى ج‌ع - حاوى مطالب درس اموزى است که به برخى اشاره مى شود : الف - پیدا کردن رهبر دانشمند و استفاده از پرتو علم او به قدرى اهمیت دارد که حتى پیامبر اولو العزمى همچون موسى این همه راه به دنبال او مى‌رود و این سرمشقى است براى همه انسانها در هر حد و پایه‌اى از علم و در هر شرائط و سن و سال . ب - جوهره علم الهى از عبودیت و بندگى خدا سرچشمه مى‌گیرد ، چنان که در آیات فوق خواندیم عَبْداً مِنْ عِبادِنا . . . عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً . ج - همواره علم را براى عمل باید آموخت چنان که موسى به دوست عالمش مى‌گوید مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً ( دانشى به من بیاموز که راهگشاى من به سوى هدف و مقصد باشد ) یعنى من دانش را تنها براى خودش نمى‌خواهم بلکه براى رسیدن به هدف مى‌طلبم . د - در کارها نباید عجله کرد چرا که بسیارى از امور نیاز به فرصت مناسب دارد ( الامور مرهونه باوقاتها ) به خصوص در مسائل پراهمیت و به همین دلیل این مرد عالم رمز کارهاى خود را در فرصت مناسبى براى موسى بیان کرد . ه - چهره ظاهر و چهره باطن اشیاء و حوادث ، مساله مهم دیگرى است که این داستان به ما مى‌آموزد ، ما نباید در مورد رویدادهاى ناخوشایند که در زندگى‌مان پیدا مى‌شود عجولانه قضاوت کنیم ، چه بسیارند حوادثى که ما آن را ناخوش داریم اما بعدا معلوم مى‌شود که از الطاف خفیه الهى بوده است . این همان است که قرآن در جاى دیگر مى‌گوید عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ : ممکن است شما چیزى را ناخوش دارید و آن به نفع شما باشد و ممکن است چیزى را دوست دارید و آن به ضرر شما باشد ، و خدا میداند و شما نمى‌دانید ! توجه به این واقعیت سبب مى‌شود که انسان با بروز حوادث ناگوار فورا مایوس نشود در اینجا حدیث جالبى از امام صادق ع مى‌خوانیم که امام ع به فرزند زراره همان مردى که از بزرگان و فقهاء و محدثان عصر خود به شمار مى‌رفت ، و علاقه بسیار به امام و امام هم علاقه بسیار به او داشت ) فرمود : به پدرت از قول من سلام برسان ، و بگو اگر من در بعضى از مجالس از تو بدگویى مى‌کنم بخاطر آن است که دشمنان ما مراقب این هستند که ما نسبت به چه کسى اظهار محبت مى‌کنیم ، تا او را بخاطر محبتى که ما به او داریم مورد آزار قرار دهند ، بعکس اگر ما از کسى مذمت کنیم آنها از او ستایش مى‌کنند ، من اگر گاهى پشت سر تو بدگویى مى‌کنم بخاطر آن است که تو در میان مردم به ولایت و محبت ما مشهور شده‌اى ، و به همین جهت مخالفان ما از تو مذمت مى‌کنند ، من دوست داشتم عیب بر تو نهم تا دفع شر آنها شود ، آن چنان که خداوند از زبان دوست عالم موسى مى‌فرماید أَمَّا السَّفِینَهُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِى الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَهٍ غَصْباً . . . این مثل را درست درک کن ، اما به خدا سوگند تو محبوب‌ترین مردم نزد منى ، و محبوب‌ترین یاران پدرم اعم از زندگان و مردگان تویى ، تو برترین کشتى‌هاى این دریاى خروشانى و پشت سر تو پادشاه ستمگر غاصبى است که دقیقا مراقب عبور کشتى‌هاى سالمى است که از این اقیانوس هدایت مى‌گذرد ، تا آنها را غصب کند ، رحمت خدا بر تو باد در حال حیات و بعد از ممات . و - اعتراف به واقعیت‌ها و موضع‌گیرى هماهنگ با آنها درس دیگرى است که از این داستان مى‌آموزیم ، هنگامى که موسى سه بار به طور ناخواسته گرفتار پیمان‌شکنى در برابر دوست عالمش شد به خوبى دریافت که دیگر نمى‌تواند با او همگام باشد ، و با اینکه فراق این استاد براى او سخت ناگوار بود در برابر این واقعیت تلخ ، لجاجت به خرج نداد ، و منصفانه حق را به آن مرد عالم داد ، صمیمانه از او جدا شد و برنامه کار خویش را پیش گرفت ، در حالى که از همین دوستى کوتاه گنج‌هاى عظیمى از حقیقت اندوخته بود . انسان نباید تا آخر عمر مشغول آزمایش خویش باشد و زندگى را تبدیل به آزمایشگاهى براى آینده‌اى که هرگز نمى‌آید تبدیل کند ، هنگامى که چند بار مطلبى را آزمود باید به نتیجه آن گردن نهد . ز - آثار ایمان پدران براى فرزندان - خضر به خاطر یک پدر صالح و درستکار ، حمایت از فرزندانش را در آن قسمتى که مى‌توانست بر عهده گرفت ، یعنى فرزند در پرتو ایمان و امانت پدر مى‌تواند سعادتمند شود و نتیجه نیک آن عائد فرزند او هم بشود ، در پاره‌اى از روایات مى‌خوانیم آن مرد صالح پدر بلا واسطه یتیمان نبود بلکه از اجداد دورش محسوب مى‌شد ( آرى چنین است تاثیر عمل صالح ) « 1 » . از نشانه‌هاى صالح بودن این پدر همان است که او گنجى از معنویت و اندرزهاى حکیمانه براى فرزندان خود به یادگار گذارد . ح - کوتاهى عمر بخاطر آزار پدر و مادر - جایى که فرزندى به خاطر آنکه در آینده پدر و مادر خویش را آزار مى‌دهد و در برابر آنها طغیان و کفران مى‌کند و یا آنها را از راه الهى به در مى‌برد مستحق مرگ باشد چگونه است حال فرزندى که هم اکنون مشغول به این گناه است ، آنها در پیشگاه خدا چه وضعى دارند . در روایات اسلامى پیوند نزدیکى میان کوتاهى عمر و ترک صله رحم ( مخصوصا آزار پدر و مادر ) ذکر شده است که ما در ذیل آیه 23 سوره اسرى به قسمتى از آن اشاره کردیم . ط - مردم دشمن آنند که نمى‌دانند ! بسیار مى‌شود که کسى در باره ما نیکى مى‌کند اما چون از باطن کار خبر نداریم آن را دشمنى مى‌پنداریم ، و آشفته مى‌شویم ، مخصوصا در برابر آنچه نمى‌دانیم کم صبر و بى حوصله هستیم ، البته این یک امر طبیعى است که انسان در برابر امورى که تنها یک روى یا یک زاویه آن را مى‌بیند ناشکیبا باشد ، اما داستان فوق به ما مى‌گوید نباید در قضاوت شتاب کرد ، باید ابعاد مختلف هر موضوعى را بررسى نمود . در حدیثى از امیر المؤمنین على ع مى‌خوانیم : مردم دشمن آنند که نمى‌دانند « 2 » و بنا بر این هر قدر سطح آگاهى مردم بالا برود برخورد آنها با مسائل منطقى‌تر خواهد شد ، و به تعبیر دیگر زیر بناى صبر آگاهى است ! . البته موسى از یک نظر حق داشت ناراحت شود ، چرا که او مى‌دید در این سه حادثه تقریبا بخش اعظم شریعت به خطر افتاده است : در حادثه اول مصونیت اموال مردم ، در حادثه دوم مصونیت جان مردم ، و در حادثه سوم مسائل حقوقى ، یا به تعبیر دیگر برخورد منطقى با حقوق مردم ، بنا بر این تعجب ندارد که آن قدر ناراحت شود که پیمان مؤکد خویش را با آن عالم بزرگ فراموش کند ، اما همین که از باطن امر آگاه شد آرام گرفت و دیگر اعتراضى نکرد ، و این خود بیانگر آن است که عدم اطلاع از باطن رویدادها چه اندازه نگران کننده است . ى - ادب شاگرد و استاد - در گفتگوهایى که میان موسى و آن مرد عالم الهى رد و بدل شد نکته‌هاى جالبى پیرامون ادب شاگرد و استاد به چشم مى‌خورد مانند : 1 - موسى خود را به عنوان تابع خضر معرفى مى‌کند ( أَتَّبِعُکَ ) . 2 - موسى بیان تابعیت را به صورت تقاضاى اجازه از او ذکر مى‌کند ( هَلْ أَتَّبِعُکَ ) . 3 - او اقرار به نیازش به تعلم مى‌کند و استادش را به داشتن علم ( عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ ) . 4 - در مقام تواضع ، علم استاد را بسیار معرفى مى‌کند و خود را طالب فراگرفتن گوشه‌اى از علم او ( مما ) . 5 - از علم استاد به عنوان یک علم الهى یاد مى‌کند ( علمت ) . 6 - از او طلب ارشاد و هدایت مى‌نماید ( رشدا ) . 7 - در پرده به او گوشزد مى‌کند که همانگونه که خدا به تو لطف کرده و تعلیمت نموده ، تو نیز این لطف را در حق من کن ( تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ ) . 8 - جمله هل اتبعک این واقعیت را نیز مى‌رساند که شاگرد باید به دنبال استاد برود ، این وظیفه استاد نیست که بدنبال شاگرد راه بیفتد ( مگر در موارد خاص ) . 9 - موسى با آن مقام بزرگى که داشت ( پیامبر اولوا العزم و صاحب رسالت و کتاب بود ) اینهمه تواضع مى‌کند یعنى هر که هستى و هر مقامى دارى در مقام کسب دانش باید فروتن باشى . 10 - او در مقام تعهد خود در برابر استاد ، تعبیر قاطعى نکرد بلکه گفت : سَتَجِدُنِى إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً : انشاء اللَّه مرا شکیبا خواهى یافت که هم ادبى است در برابر پروردگار و هم در مقابل استاد که اگر تخلفى رخ دهد هتک احترامى نسبت به استاد نشده باشد . ذکر این نکته نیز لازم است که این عالم ربانى در مقام تعلیم و تربیت نهایت بردبارى و حلم را نشان داد ، هر گاه موسى بر اثر هیجان‌زدگى تعهد خود را فراموش مى‌کرد و زبان به اعتراض مى‌گشود او تنها با خونسردى در لباس استفهام مى‌گفت : من نگفتم نمى‌توانى در برابر کارهاى من شکیبا باشى . تفسیر نمونه ، ج 12 ، ص : 518 2 - ماجراى شیرین ذو القرنین نیز در بر دارنده نکات آموزنده مختلفى به خصوص در زمینه مدیریتى است که به برخى اشاره مى شود : 1 - نخستین درسى را که به ما مى‌آموزد این است که در جهان هیچ کارى بدون توسل به اسباب امکان ندارد ، لذا خدا براى پیشرفت کار ذو القرنین اسباب پیشرفت و پیروزى را به او داد ( وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَىْءٍ سَبَباً ) و او هم بخوبى از این اسباب بهره گرفت ( فاتبع سببا ) بنا بر این ، آنها که انتظار دارند بدون تهیه اسباب لازم به پیروزى برسند بجایى نخواهند رسید حتى اگر ذو القرنین باشند ! 2 - هر چند غروب خورشید در چشمه‌اى گل‌آلود قطعا جنبه خطاى باصره داشت ، ولى با این حال نشان مى‌دهد که ممکن است خورشید با آن عظمت بوسیله چشمه گل‌آلودى پوشانده گردد همانگونه که یک انسان با عظمت و یک شخصیت والا مقام گاه بر اثر یک لغزش بکلى سقوط مى‌کند ، و شخصیتش در دیده‌ها غروب خواهد کرد . 3 - هیچ حکومتى نمى‌تواند بدون تشویق خادمان و مجازات و کیفر خطاکاران به پیروزى برسد ، این همان اصلى است که ذو القرنین از آن بخوبى استفاده کرد و گفت : آنها را که ظلم و ستم کرده‌اند مجازات خواهیم کرد ، و آنها را که ایمان و عمل صالح دارند به نحوى شایسته و نیکویى پاداش خواهیم داد . على ع در فرمان معروفش به مالک اشتر که یک دستور العمل جامع کشوردارى است مى‌فرماید و لا یکون المحسن و المسىء عندک بمنزله سواء ، فان فى ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فى الاحسان ، و تدریبا لاهل الاسائه على الاسائه : هیچگاه نباید نیکوکار و بدکار در نظر تو یکسان باشند ، زیرا این امر سبب مى‌شود که نیکوکاران به کار خود بى رغبت شوند و بدکاران جسور و بى‌پروا . 4 - تکلیف شاق هرگز مناسب یک حکومت عدل الهى نیست ، و به همین دلیل ذو القرنین بعد از آنکه تصریح کرد من ظالمان را مجازات خواهم کرد و صالحان را پاداش نیکو خواهم داد ، اضافه نمود من برنامه سهل و آسانى به آنها پیشنهاد خواهم کرد ( تا توانایى انجام آن را از روى میل و رغبت و شوق داشته باشند ) . 5 - یک حکومت فراگیر نمى‌تواند نسبت به تفاوت و تنوع زندگى مردم و شرائط مختلف آنها بى اعتنا باشد ، به همین دلیل ذو القرنین که صاحب یک حکومت الهى بود به هنگام برخورد با اقوام گوناگون که هر کدام زندگى مخصوص به خود داشتند متناسب با آن رفتار کرد ، و همه را زیر بال پر خود گرفت . 6 - ذو القرنین حتى جمعیتى را که به گفته قرآن سخنى نمى‌فهمیدند ( لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ) . از نظر دور نداشت ، و با هر وسیله ممکن بود به درد دل آنها گوش فرا داد و نیازشان را بر طرف ساخت ، و میان آنها و دشمنان سرسختشان سد محکمى ساخت و با اینکه به نظر نمى‌رسد یک چنین جمعیت عقب افتاده‌اى هیچگونه نفعى براى حکومت داشته باشند ، بدون هر گونه چشم داشت به اصلاح کارشان پرداخت . در حدیثى از امام صادق ع مى‌خوانیم : اسماع الاصم من غیر تضجر صدقه هنیئه : بلند سخن گفتن آن چنان که شخص ناشنوا بشنود مشروط بر اینکه توأم با اظهار ناراحتى نباشد همچون صدقه گوارایى است . 7 - امنیت ، نخستین و مهمترین شرط یک زندگى سالم اجتماعى است ، به همین جهت ذو القرنین براى فراهم کردن آن نسبت به قومى که مورد تهدید قرار گرفته بودند پرزحمتترین کارها را بر عهده گرفت ، و براى جلوگیرى از مفسدان از نیرومندترین سدها استفاده کرد ، سدى که در تاریخ ضرب المثل شده و سنبل استحکام و دوام و بقاء است ، مى‌گویند همچون سد اسکندر ! ( هر چند ذو القرنین اسکندر نبود ) . اصولا تا جلو مفسدان را با قاطعیت و بوسیله نیرومندترین سدها نگیرند جامعه روى سعادت نخواهد دید . و به همین دلیل ابراهیم ع هنگام بناى کعبه نخستین چیزى را که از خدا براى آن سرزمین تقاضا کرد نعمت امنیت بود ، ( رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً ) و نیز به همین دلیل سختترین مجازاتها در فقه اسلامى براى کسانى در نظر گرفته شده است که امنیت جامعه را بخطر مى‌افکنند . ( به تفسیر سوره مائده آیه 33 مراجعه شود ) . 8 - درس دیگرى که از این ماجراى تاریخى مى‌توان آموخت این است که صاحبان اصلى درد ، باید در انجام کار خود شریک باشند که آه صاحب درد را باشد اثر ، لذا ذو القرنین به گروهى که از هجوم اقوام وحشى شکایت داشتند نخست دستور داد قطعات آهن بیاورند ، بعد از آن دستور آتش افروختن در اطراف سد آهنین براى جوش خوردن ، و بعد از آن دستور تهیه مس مذاب براى پوشاندن آهن با لایه‌اى از مس داد ، اصولا کارى که با شرکت صاحبان اصلى درد پیش میرود هم به بروز استعدادهاى آنها کمک مى‌کند و هم نتیجه حاصل شده را ارج مى‌نهند و در حفظ آن مى‌کوشند چرا که در ساختن آن تحمل رنج فراوان کرده‌اند . ضمنا بخوبى روشن مى‌شود که حتى یک ملت عقب افتاده هنگامى که از طرح و مدیریت صحیح برخوردار شود مى‌تواند دست به چنان کار مهم و محیر - العقولى بزند . 9 - یک رهبر الهى باید بى اعتنا به مال و مادیات باشد ، و به آنچه خدا در اختیارش گذارده قناعت کند ، لذا مى‌بینیم ذو القرنین بر خلاف روش سلاطین که حرص و ولع عجیب به اندوختن اموال از هر جا و هر کس دارند هنگامى که پیشنهاد اموالى به او شد نپذیرفت و گفت ما مَکَّنِّى فِیهِ رَبِّى خَیْرٌ : آنچه پروردگارم در اختیار من نهاده بهتر است . در قرآن مجید کرارا در داستان انبیاء مى‌خوانیم : که آنها یکى از اساسى‌ترین سخنهایشان این بود که ما در برابر دعوت خود هرگز اجر و پاداش و مالى از شما مطالبه نمى‌کنیم . در یازده مورد از قرآن مجید این مطلب در باره پیامبر اسلام و یا انبیاء پیشین بچشم مى‌خورد ، گاهى با این جمله ضمیمه است که پاداش ما تنها بر خدا است و گاهى بدون آن ، و گاه دوستى اهل بیت خود را که خود پایه‌اى براى رهبرى آینده بوده است بعنوان پاداش ذکر کرده‌اند قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبى . . 10 - محکم کارى از هر نظر درس دیگر این داستان است ، ذو القرنین در بناى سد از قطعات بزرگ آهن استفاده کرد ، و براى اینکه این قطعات کاملا بهم جوش بخورند ، آنها را در آتش گداخت و براى اینکه عمر سد طولانى باشد و در برابر تصرف هوا و رطوبت و باران مقاومت کند آن را با لایه‌اى از مس پوشاند تا از پوسیدگى آهن جلوگیرى کند . 11 - انسان هر قدر قوى و نیرومند و متمکن و صاحب قدرت شود و از عهده انجام کارهاى بزرگ برآید باز هرگز نباید بخود ببالد و مغرور گردد این همان درس دیگرى است که ذو القرنین به همگان تعلیم مى‌دهد . او در همه جا به قدرت پروردگار تکیه مى‌کرد ، بعد از اتمام سد گفت هذا رَحْمَهٌ مِنْ رَبِّى و به هنگامى که پیشنهاد کمک مالى به او مى‌کنند مى‌گوید ما مَکَّنِّى فِیهِ رَبِّى خَیْرٌ و بالآخره هنگامى که از فناى این سد محکم سخن مى‌گوید باز تکیه‌گاه او وعده پروردگارش مى‌باشد . 12 - همه چیز زائل شدنى است و محکمترین بناهاى این جهان سرانجام خلل خواهد یافت ، هر چند از آهن و پولاد یک پارچه باشد . این آخرین درس در این ماجرا است درسى است براى همه آنها که عملا دنیا را جاودانى مى‌دانند ، آن چنان در جمع مال و کسب مقام ، بى قید ، و شرط و حریصانه مى‌کوشند که گویى هرگز مرگ و فنایى وجود ندارد ، با اینکه سد ذو القرنین که سهل است خورشید با آن عظمتش نیز سرانجام فانى و خاموش مى‌شود و کوه‌ها با تمام صلابتى که دارند متلاشى مى‌گردند و از هم مى‌پاشند ، انسان که در این میان از همه آسیب پذیرتر است . آیا اندیشه در این واقعیت نیست که جلوى خود کامگیها را بگیرد . . تفسیر نمونه ، ج 12 ، ص : 538 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image