تبیین بیانات رهبری در دیدار با اعضای شورای عالی حوزه‌های علمیه؛ چرا باید به علوم عقلی اهتمام داشت؟  /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

امام کاظم علیه السلام: یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ (ع) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول[۱]


امام کاظم علیه السلام: یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ (ع) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول[1] اهمیت ترویج علوم عقلی نظیر فلسفه‌ی اسلامی و کلام[2]و نیز بهره‌گیری از ثمرات آن در فقه و سایر علوم و همچنین ترویج عقلانیت در سطح جامعه، دلایل مختف و ابعاد متعددی دارد که در این نوشتار صرفاً به یک بعد آن پرداخته می‌شود؛ با وقوع انقلاب اسلامی در ایران و ادامه‌ی موفقیت‌ها و تاثیرگذاری‌هایش، دنیا متوجه جریان فکری جدیدی شد که اینک در مقام عمل نیز بسط یافته و نظامی سیاسی تشکیل داده و راهی متفاوت از غرب را طی می‌کند. این جریان فکری جدید که امام خمینی(رحمه‌الله علیه) از آن با با عنوان «اسلام ناب» یاد می‌کرد، چیزی نبود جز همان خط فکری اصیلی که اسلام معرفی کرده بود و اینک پس از قرن‌ها مجاهدت نظری و عملی سر برآورده و متجلی شده‌بود. نکته‌ی بسیار مهم این است که در سده‌های متأخر و در تقابل با غرب، جریانات فکری –و بعضاً اسلامی- متعددی ظهور کردند؛ اما به نظر می‌رسد هیچ یک نتوانستند در برابر تفکر غربی چندان خودی نشان داده، نقاط ضعف اصلی آن را شناسایی کرده –و از همه مهم‌تر- راه برون رفت از هجمه، سلطه و بحران غربی را نشان دهند. در واقع، بسیاری از این جریان‌ها گرچه با برخی جنبه‌های اقتصادی یا سیاسی غرب تقابل داشتند؛ اما در مبانی نظری و بنیادین، یا کاملا اشتراک نظر داشتند -مانند جریان‌های مبارز چپ - و یا در صورت تفاوت، این تفاوتی نبود که مسیری صحیح در پیش پا گذارد و سعادت و کمال مطلوب فرد و جامعه را به ارمغان آورد –مانند جریان‌های روشنفکری اسلامی یا سلفی. برای روشن شدن موضوع، چاره‌ای جز تبیین اجمالی مسیر نظری غرب نیست. غرب مدرن با کنار نهادن شهود و وحی، خط فکری خود را آغاز کرد؛ اما عقل در مرتبه‌ی مفهومی آن همچنان گرامی بود. در ادامه‌ی مسیر و خصوصاً با تشکیکات هیوم از سویی و رشد علوم طبیعی در غرب از سوی دیگر و نیز ضعف فلسفی اندیشمندان غربی در تبیین مسایل عقلی و مابعدالطبیعی، حوزه‌ی مابعدالطبیعه رو به ضعف نهاد ودر نهایت کانت، کار عقل را یکسره کرد و با اعلام انسداد ما بعدالطبیعه، دندان کرم خورده‌ی عقل را –که با کنار نهادن علم حضوری به این روزگار افتاده‌بود- از دهان غرب مدرن بیرون آورد و راه عقل نظری را مسدود اعلام کرد. او گرچه اندک مایه‌ای از عقل عملی را نگاه داشته‌بود؛ ولی آن هم به خاطر از دست‌دادن پایه‌هایش، کم‌کم رنگ باخت و قراردادهای اجتماعی جایش را گرفت؛[3] لذا از اواخر قرن نوزدهم جریان‌های -صریحاً و صرفاً- حس‌گرا بروز و ظهور یافتند و هرگونه احکام عقلی را بی‌معنا خواندند؛ البته در این میان حس و تجربه مرتبتی عظیم داشت ولی با روشن شدن برخی مبادی غیرحسی، تجربه و تعلقات آن به امور دیگر، همین روشنگری و حقیقت نمایی تجربه هم رنگ باخت و پست مدرنیسم شکل گرفت. در این مرحله‌ی فکری، هیچ امر روشن‌کننده و حقیقت نمایی در دست نبود و عقل، شهود، اوهام، خواب، خیال، حس و ... همه در یک مرتبه به شمار می‌رفتند. این چنین است که هیچ معیاری تعیین نشد و اباحه‌گری محور زندگی اجتماعی و منفعت و سود و تمایلات فردی واحیاناً اجتماعی –یعنی اجتماع مصلحتی فردها برای حداکثر منفعت فردی- ملاک عمل و بلکه نظر گردید. بسیاری از جریانات اسلامی که در طول سده‌های اخیر خواستند در مقابل دراز دستی سیاسی و فرهنگی –و مهم‌تر از آن فکری- غرب، پرچمی بلندکرده و اقدامی صورت‌دهند، به وحی و متون نقلی رجوع کرده و گویی که اشکال را در عقل‌گرایی(!!) غرب دیده باشند، بهره‌مندی از عقل و رجوع به دستاوردهای عقلی را نادیده گرفتند؛ غافل از اینکه بزرگ متفکر دنیای مدرن –یعنی کانت- فاتحه‌ی عقل را خواند و اتفاقاً هم اوست که فیلسوف بزرگ مدرنیته از طرف خود غربی‌ها نامیده می‌شود. به هر صورت، ثمره‌ی چنین رجوع غیرعاقلانه‌ای به متون اسلامی، فهم جامدانه و ظاهرگرایانه‌ی نقل و عدم تشخیص اولویت‌ها و معیارهای اصلی و فرعی اسلام شد. برخی از این جریانات اسلامی! گاه به خاطر ظاهر روایتی و بی‌توجه به قواعد عقلانی و منطقی، هرگونه تفسیر روشمند قرآن را که مستظهر به روایت نباشد، تفسیر به رأی دانسته و در نتیجه خود را از فهم کتاب الهی و معارف عظیم آن–خصوصا معارف اجتماعی‌اش- محروم کردند و غالباَ در این عرصه‌ها دست خالی برای نظر و عمل بوده و هستند.[4] برخی دیگر با کوچک‌ترین نشانه‌ای از یک متن منقول، ناگاه حکم به نفی هرگونه تکنیک و ابزار کرده، ارزش حس و تجربه را انکار نموده، تمدن اسلامی را از بهره‌مندی از مواهب طبیعی و دستیابی به قدرت مادی حذر می‌دادند [5]، این‌ها نمونه‌هایی از ثمرات ضد عقلی در میان شیعیان بود. بسیاری از جریانات اسلامی که در طول سده‌های اخیر خواستند در مقابل دراز دستی سیاسی و فرهنگی –و مهم‌تر از آن فکری- غرب، پرچمی بلندکرده و اقدامی صورت‌دهند، به وحی و متون نقلی رجوع کرده و گویی که اشکال را در عقل‌گرایی(!) غرب دیده باشند، بهره‌مندی از عقل و رجوع به دستاوردهای عقلی را نادیده گرفتند. جریان‌های ضد عقلی در میان اهل سنت اوضاعی به مراتب بدتر دارد. فضای شیعی به خاطر تعلیمات اهل بیت و تأکیدات آن بزرگواران بر عقل -که نمونه‌هایی را ذکر خواهیم کرد- به صورتی عمیق و گسترده گرفتار رویکرد ضد عقلی نشد؛ اما در فضای اهل سنت این معضل به مراتب بزرگ‌تر است. نمونه‌ی عینی آن جریان وهابیت است که حتی علیه اهل سنت نیز موضع داشته و طالبان و القاعده میوه‌های چنان رویکردی هستند. مشخصه‌ی اصلی همه‌ی این جریانات، جمود و ظاهربینی است تا حدی که گاه –و بلکه اغلب- عنصری جزئی و فرعی، آنان را از اصول اساسی اسلام باز می‌دارد. کم نبوده‌اند عالمانی که به خاطر عملی خلاف شرع که در گوشه‌ای از نظام اسلامی رخ داده، اصل نظام و همه‌ی ثمرات و برکات آن در احیای روح اسلامی در دوره‌ی معاصر را نادیده گرفتند و جامدانه اهمیت فرع را بر اصل به رخ کشیدند. اینان اهمیت وحدت اسلامی و روح عملکرد امیرالمؤمنین و دیگر ائمه(علیهم السلام) را به دلیل همین نص‌گرایی محض، درک نکرده؛ لذا با طعنه و کنایه از رویکرد نظام اسلامی و رهبری انقلاب در ترویج تفکر وحدت میان مسلمین، یاد کرده و تا جایی که بتوانند با انتشار کتب یا برگزاری جلسات بر طبل تفرقه می‌کوبند و البته در خیال خود ترویج مکتب اهل بیت نموده و رضایت آن بزرگواران را به دست می‌آورند؛ غافل از اینکه در جهت خلاف مصالح اسلام و خواست آنان و اتفاقاً در مسیر مطلوب دشمنان قسم خورده‌ی اسلام گام برمی‌دارند. این نکته که دولت‌های استعماری همواره از حربه‌ی تفرقه‌ی مذهبی در این قرون اخیر استفاده کرده‌اند، امری است که در متون نقلی شاید به صراحت نباشد و احتیاج به کمی تعقل در اوضاع زمانه و بررسی داشته‌باشد، کاری که متحجران نص‌گرا از آن عاجزند. شبیه همین عملکرد را نیز سلفی‌های اهل سنت داشته و درک نمی‌کنند که تهدید، کشتار، بمب‌گذاری و ناامنی‌های حاصل از کارشان، مطلوب آمریکا و اسرائیل است.[6] بر همین مبنا است که در روایات ما صرف خوبی ظاهری و پرهیز از گناه، موجب اعتماد به شخص و کسب درجات عالی نیست. روایتی به نقل از علامه تهرانی در ذیل می‌آید که ایشان از آن با عنوان شگفت انگیز و بسیار درس‌آموز یاد کرده‌است: در این روایت امام سجاد(علیه‌السلام) ابتدا اشاره می‌کنند که اگر کسی را دیدید که روش و طریقه‌ی نیکویی دارد و ... دست نگاه دارید و مراقب باشید شما را فریب ندهد. امام در این روایت چندبار به شرایطی اشاره می‌کنند و تحذیر می‌دهند تا اینکه به اینجا می‌رسند: «باز شکیبا باشید! و در گرایش به او شتاب نکنید، که مبادا شما را گول زند! تا خوب بنگرید که گِره و بستگى عقلانى او چطور است و مرکز تصمیم‌گیرى فکری او چگونه است، چون بسیارى از مردم هستند که از روى آوردن به دنیا و ارتکاب محرمات و وصول به اموال حرام و[...] خوددارى نموده و عفّت به خرج می‌دهند، ولیکن داراى عقل متین و فکرى استوار نیستند و بنابراین مفسده‌ی کارهایى را که انجام می‌دهند، بیش از مصلحت آن است، چون بر پایه‌ی جهالتى که دارند، مفسده‌اى مى آفرینند بیشتر از مصلحتى که لازمه عقل و درایتشان است.»[7] لازم به ذکر است در مقابل جریانات صرفا نص‌گرا، جریانات روشنفکری هم پدید آمده‌اند که آن‌ها نیز در لباس فکر اسلامی به فکر درمان مشکلات جهان اسلام افتاده‌اند؛ اما آنها نیز متأسفانه به جای بهره‌گیری صحیح از منابع، بیشتر به سمت جریانات شبه عقلی غربی غلطیده‌اند. به هرصورت نکته‌ی مهم آنکه در سالیان قبل و بعد از انقلاب نیز این جریانات، تأثیرات نامطلوبی بر روند حرکت انقلاب داشته و دارند که شاید پیام امام خمینی(رحمه الله علیه) به حوزه های علمیه -منشور روحانیت- تا حدی عمق فاجعه را روشن کند. فرازهایی از آن پیام بسیار خواندنی که در بالا تبیین شد، در ذیل می‌آید: - در شروع مبارزات اسلامى اگر مى خواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مى شنیدى که شاه شیعه است! - خون دلى که پدر پیرتان از این دسته‌ی متحجر خورده‌است، هرگز از فشارها و سختی‌هاى دیگران نخورده‌است. وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپاى وجودش ببارد و الّا عالم سیّاس و روحانى کاردان و زیرک، کاسه اى زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزه ها بود که هرکس کج راه مى رفت متدین تر بود. یاد گرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار مى رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزه اى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مى گفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مى یافت، وضع روحانیت و حوزه ها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مى شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزه ها را حفظ نمود. - آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانى نما ضربه خورده‌است، از هیچ قشر دیگر نخورده‌است. - دیروز مقدس نماهاى بی‌شعور مى گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مى گویند مسئولین نظام کمونیست شده اند! تا دیروز مشروب فروشى، فساد، فحشا، فسق و حکومت ظالمان براى ظهور امام زمان- ارواحنا فداه- را مفید و راه‌گشا مى دانستند، امروز از اینکه در گوشه اى خلاف شرعى که هرگز خواست مسئولین نیست، رخ مى دهد، فریاد «وا اسلاما» سر مى دهند! دیروز «حجتیه اى»ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده اند! «ولایتى»هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریخته اند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم‌السلام) را شکسته اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مى خورند![8] کلمات امام خمینی(رحمه‌الله علیه) به قدری گویا و روشن است که به خوبی خطر جریانات صرفا نص‌گرا و به دور از عقلانیت را روشن می‌کند. ترویج علوم عقلی اگر همراه با تعمق، تعقل و به دور از تقلید باشد –چنانچه لازمه‌ی این علوم است- می‌تواند راهی برای تضعیف جمود و تحجر در لباس اسلام و گامی اساسی در شکل‌دهی تمدن اسلامی باشد. در واقع اشکال اساسی تمدن مدرن روی برگردادن از دو حجت الهی یعنی عقل و نقل بود. رویارویی با تمدن غربی و بلکه حرکت در صراط مستقیم و دور شدن از هر مسیر انحرافی –غربی یا غیر آن- در گرو بهره‌گیری منطقی و صحیح و کامل از هر دو منبع خدادادی است. لازم به ذکر است در مقابل جریانات صرفا نص‌گرا، جریانات روشنفکری هم پدید آمده‌اند که آن‌ها نیز در لباس فکر اسلامی به فکر درمان مشکلات جهان اسلام افتاده‌اند؛ اما آنها نیز متأسفانه به جای بهره‌گیری صحیح از منابع، بیشتر به سمت جریانات شبه عقلی غربی غلتیده‌اند. اینان احکام ظنی و حدسی غربیان را به منزله‌ی احکام قطعی عقل گرفته و به تأویل و تفسیر متون نقلی اقدام کرده و دینی بی یال و دم ارائه می‌کنند. مشخص است که ترویج فلسفه اسلامی که از دقت و عمق بی بدیل برخوردار است، می‌تواند در این جهت نیز دستیابی به راه صحیح اسلامی را تسهیل و هموار نماید و از افتادن در چاله غربزدگی برهاند.(*) پی‌نوشت‌ها: [1]- الکافی ج 1ص 10 [2]- اینجا منظور کلام عقلی است [3]-برای تبیین مفصلی از این بحث ر.ک سوزنچی، معنا امکان و راهکارهای علم دینی، ص31-49 [4]- نمونه‌هایی از این مواجهه در برخی هواداران انجمن حجتیه قابل مشاهده است. [5]- برخی جریانات ضد فلسفی معاصر داخلی چنین رویکردی دارند مانند نشریه‌ی سمات و غرب شناسی [6]- لازم به ذکر است چنین جریانات جمودگرایانه از صدر اسلام حضور داشته‌اند که خوارج نمونه‌ای برجسته از آن هستند و اتفاقاَ آنها نیز نتیجه‌ی کارشان به نفع معاویه و بر ضرر راه امیرالمؤمنین تمام شد. [7]- اگر مردى را ببینید که طریقه و روش او نیکوست و گفتار خود را آهسته و آرام نموده و سخن خود را ضعیف و ملایم نشان دهد و در کارها و حرکاتش خود را خاضع و فروتن جلوه دهد، فوراً به او گرایش پیدا نکنید! دست نگاه دارید، توقّف کنید که شما را گول نزند! زیرا چه بسیار کسانى هستند که به علّت سُستى نیّت و پستى هویّت و ترسو بودن دلشان از رسیدن به دنیا و ارتکاب کارهاى حرام عاجز مانده اند... . برای دیدن متن عربی و ترجمه کامل روایت ر.ک: تهرانی، معاد شناسى، ج 7، ص: 319 به بعد [8]-صحیفه‌ی نور ج 21 ص273به بعد *هادی بیات؛ پژوهشگر فلسفه‌ی اسلامی و فقه/ برهان/۱۳۹۱/۶/۱۹ .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image