پاسخ ها و پیام های امام علی (علیه السلام )  /

تخمین زمان مطالعه: 116 دقیقه

پاسخ ها و پیام های امام علی (علیه السلام )


             پاسخ  ها و پیام هاى امام على (علیه السلام)        نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها معاونت مطالعات راهبردى ـ اداره مشاوره و پاسخ سرشناسه : على بن ابى طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40 ق. عنوان و نام پدیدآور : پاسخ ها و پیام هاى امام على(ع) / [گردآورنده  ]محمدمهدى رضایى؛ [براى] نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها، معاونت آموزش وتبلیغ - اداره مشاوره وپاسخ. مشخصات نشر : قم: نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، 1388. مشخصات ظاهرى : 120 ص. شابک : 000/13 ریال ؛  1-151-531-964-978 موضوع : اسلام -- پرسشها و پاسخها موضوع : على بن ابى طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40 ق. -- کلمات قصار شناسه افزوده: رضایى، محمدمهدى، 1351 - ، گردآورنده، مترجم شناسه افزوده : نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها. معاونت مطالعات راهبردى. اداره مشاوره و پاسخ شناسه افزوده : نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها. دفتر نشر معارف رده بندى کنگره :  1388  6ر8ک/5/39BP رده بندى دیویى : 9515/297 شماره کتابشناسى ملى : 1842638 تنظیم و نظارت : ···  نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها معاونت مطالعات راهبردى ـ اداره مشاوره و پاسخ ترجمه و تدوین : ···  محمد مهدى رضایى تایپ و صفحه آرایى : ···  طالب بخشایش انتشارات : ···  دفتر نشر معارف نوبت چاپ : ···  دوم، بهار 89 تیراژ : ···  000/10 جلد قیمت : ···  1300 تومان شابک : ···  1-151-531-964-978 «کلیه حقوق براى ناشر محفوظ است» مراکز پخش: قم: معاونت مطالعات راهبردى نهاد، تلفن 2904440 قم: خیابان شهدا، کوچه 32، پلاک 3، تلفن و نمابر: 7744616 فروشگاه قم: خ شهدا، روبه روى دفتر رهبرى، تلفن 7735451 نمابر 7742757 فروشگاه تهران: خ انقلاب، چهارراه کالج، جنب بانک ملت، پ 715 تلفن 88911212 نشانى اینترنت :www.nashremaaref.ir پست الکترونیک : info@porseman.org     فهرست مطالب مقدمه··· 9 درآمد··· 11 بخش نخست ـ پاسخ هاى امام على (علیه السلام)  برترین شناخت در وهم نگنجد··· 16 راه معرفت··· 16 این، نشدنى است··· 17 علم الهی··· 17 چه چیز را خدا نمى داند؟··· 18 او کجاست؟··· 18 چگونه پروردگارت را مى بینى؟··· 19 تفسیر «انا لله و انا الیه راجعون»··· 20 عطا و تکلیف··· 21 چگونه ممکن است؟··· 21  همه چیز از او براى او است··· 22 قضا و قدر یعنى چه؟··· 23 مجبور بودیم یا مختار؟··· 24 از اطاعت تا محبت واجبات چه مى شود؟··· 26 جز براى نماز مى جنگیم؟··· 26 اسرار سجده··· 27 برترین سخن ها··· 28 شوق دیدار··· 28 ذکر خدا گفتن یعنى...··· 29 درجات دوستداران خدا··· 29 سپاس گزارى چرا؟··· 30 کدام را سپاس گوییم؟··· 30 کى امر به معروف و نهى از منکر کنیم؟··· 31 على (علیه السلام)  امام ارزش ها موقعیت هاى ممتاز امام على (علیه السلام) ··· 32 تقسیم عادلانه··· 34 سزاور سرزنش کسى است که...··· 34 پاسخ به یهودى··· 35 محض عدالت··· 35 علم على (علیه السلام) ··· 36 هدایت دشمنان··· 36 نشانه هاى شیعه على (علیه السلام) ··· 37 آنان خجسته ترند··· 38 سنت، بدعت، فُرقت و جماعت··· 39 دنیا و آخرت دشمنى دنیا و آخرت··· 40 خانه اندوه و گرفتارى··· 41 دنیاگریز یا دنیاپرست··· 41 احمق ترین مردم کیست؟··· 42 حقیقت حال ما··· 42 دانایى در چیست؟··· 43 در آغوش مرگ··· 43 همسایگان بى دروغ··· 44 دلبستگان آخرت کیانند؟··· 44 اخلاق و آداب نگون بخت ترین مردم کیست؟··· 45 فلسفه پرسش··· 45 نشانه مردانگى··· 46 حق را چگونه بشناسیم؟··· 46 نادان کیست؟··· 47 بزرگ ترین گناه··· 47 کدام چهار چیز؟··· 47 از دیده تا شنیده··· 48 کورترین انسان··· 48 نگاه شیطانى··· 49 هفت رکن اسلام··· 49 زود کیفرترین گناه··· 50 این زن کارگزار خدا است··· 50 عدالت یا بخشش··· 51 حقیقت معناى بیم و امید··· 51 گناهى زود هلاک کننده··· 52 خیر و نیکى به چیست؟··· 53 نیکوترین است و زشت ترین··· 53 مردم سه دسته اند··· 54 بالاترین مرتبه توکل··· 55 خدمت گزارى به نیازمند··· 55 عالمان، بهترین و بدترین··· 56 اساس توبه و استغفار چیست؟··· 57 چرا رو به آسمان؟··· 58 چرا دعاهایمان مستجاب نمى شود؟··· 59 بخش دوم ـ پیام هاى امام على (علیه السلام)  هفتاد پیام از امام على (علیه السلام) ··· 63 بخش سوم ـ خطبه رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  در غدیرخم معروف به «غدیریه» متن و ترجمه خطبه غدیریه··· 73 کتابنامه··· 119     مقدمه نسل جوان و فرهیختگان دانش و تلاش، همگى خواهان «خوب»ها و «خوبى»هایند و در پى آنانند که ایمان و پاکى درون را با صفا و صمیمیت برون هم نوا سازند، به طورى که زندگى فردى شان بر پایه آراستگى و وارستگى استوار گردد و زندگى اجتماعى شان براساس درستى و راستى شکل بگیرد . در این میان دانشگاهیان عزیز آینه تمام نماى فرهنگ و دانش جامعه اند و پیشرفت تمدن بشرى بر تارک ایشان مهر زده شده است. از این رو تقویت بنیان هاى اعتقادى و کمک به رشد و بالندگى روحیه معنوى شان از مهمترین وظایف نهادهاى فرهنگى جامعه است . اداره مشاوره و پاسخ نیز محفل انسى فراهم آورده تا استادان حوزه و دانشگاه و صاحبان دانش و قلم، گرد هم آیند و آموزه هاى برگرفته از وحى الهى و تجربه و دانش بزرگان جامعه بشرى را به رشته تحریر در آورند و در اختیار جوانان تشنه علم و معنویت و شیفتگان همّت و خدمت قرار دهد . در میان آثار نوشتارى قالب پرسش و پاسخ از جذاب ترین و تأثیرگذارترین است و روح گفت وگوى زنده بیشتر در آن نمایان است. به ویژه اگر پاسخ دهنده پیامبر (صلی الله علیه وآله)  و امامان معصوم (علیهماالسلام) باشند. آنچه پیش رو دارید برگزیده اى از پرسش هایى است که در محضر امیرمؤمنان امام على (علیه السلام)  مطرح شده و حضرتش پاسخ داده اند؛ به ضمیمه منتخبى از پیام هاى آن حضرت نیز تقدیم مى شود. این مجموعه با نظارت حجه الاسلام والمسلمین محمد باقر پورامینى(زیدعزّه) و توسط محقق ارجمند جناب حجه الاسلام محمدمهدى رضایى(زیدعزّه) از میان ده ها جلد کتاب گران سنگ تهیه، ترجمه و تدوین شده است . برآنیم با توفیق خداوند، به تدریج، مجموعه هایى از این دست، تقدیم شما خوبان کنیم . پیشنهادها و انتقادهاى سازنده شما، راهنماى ما در ارائه خدمات فرهنگى هرچه شایسته تر و پربارتر خواهد بود . در پایان از تلاش هاى مخلصانه تدوین کنندگان محترم و مجموعه همکاران اداره مشاوره و پاسخ، به خصوص حجه الاسلام والمسلمین جناب آقاى صالح قنادى(زیدعزّه) که در بازخوانى و آماده سازى این اثر تلاش کرده اند، تشکر و قدردانى مى شود و دوام توفیقات این عزیزان را در جهت خدمت بیشتر به مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و ارتقاء فرهنگ دینى جامعه به ویژه دانشگاهیان از خداوند متعال مسألت داریم .     درآمد   جان و جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله)  دست تقدیر الهى، سرنوشت فرزند بزرگوار ابوطالب را چنان رقم زده بود که وى در دامان آخرین فرستاده خداوند پرورش یابد و عمرى را به مصاحبت و هم کلامى ایشان، و برخوردارى از تعالیم سازنده و اخلاق متعالى آن حضرت بگذراند و در این میان، به چنان مقام والایى از جهت کرامت ها و بزرگوارى هاى روحى و معنوى دست پیدا کند که بتواند نور وحى و رسالت را به عیان مشاهده نماید و ناله شیطان را به گاه فرود آمدن وحى به گوش بشنود و پیامبر (صلی الله علیه وآله)  در گرامى داشت مقام وى، و خبر دادن از سطح متعالى دانش او بفرمایید: «اى على، تو آنچه را من مى شنوم، مى شنوى و آنچه را مى بینم، مى بینى با این فرق که تو(همچون من) پیامبر نیستى، بلکه جانشین منى و به راه خیر مى روى».[1] به اعتراف دوستان و دشمنان، امیرمؤمنان، پس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  داناترین و مطلع ترین اشخاص از حقایق عالم بود، کوهى بلند از معرفت و شناخت که از دامنه هاى آن آبشارهاى فراوان دانش جارى مى شد و اجتماع بشرى را طراوت و نشاط و حیات و زندگى دیگرگون مى بخشید. در روایت است که امام باقر (علیه السلام)  فرمود: «خداوند تمام دانش پیامبران را براى رسولش حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)  گرد آورد و آن حضرت (صلی الله علیه وآله)  تمام آن ها را به على (علیه السلام)  سپرد». کسى در میام جمع پرسید: اى فرزند رسول الله (صلی الله علیه وآله) ، آیا علم امیرمؤمنان بیشتر است یا علم برخى پیامبران؟ امام (علیه السلام)  فرمود: «گوش کنید این مرد چه مى گوید! خداوند دانش هاى پیامبران را به محمد (صلی الله علیه وآله)  عطا کرد و او نیز همه آنها را به امیرمؤمنان (علیه السلام) واگذارد، و این مرد مى پرسد: دانش على (علیه السلام) بیشتر است یا دانش برخى پیامبران».[2] لیاقت و شایستگى عظیم امیرمؤمنان و استعداد شگرف ایشان باعث شده بود که رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  جان گرامى او را از دانش هاى گوناگون و اطلاع از حقایق عالم هستى بیان کند و به تعبیر متون روایى و تاریخى، هزار باب، هزار کلمه و هزار حدیث در باب معرفت حقایق به او بیاموزد که از هر کدام آنها هزار باب و حرف و کلمه و حدیث دیگر سرچشمه مى گرفت. از این رو است که مى نگریم پس از گذشت قرن هاى متمادى  از شهادت امیرمؤمنان (علیه السلام)  و ظهور افکار و اندیشه هاى گوناگون و بروز شخصیت هاى بزرگ در زمینه هاى مختلف علمى، هنوز پژواک صداى آسمان آن وجود بى بدیل در گوش تاریخ و بشریت طنین انداز است که «بپرسید از من، پیش از آن که مرا نیابید». اصبغ بن نباته گوید: امیرمؤمنان (علیه السلام)  پس از بیعت مردم براى خلافت، به سوى مسجد حرکت کرد در حالى که عمامه رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  را بر سر، عباى حضرت را بر دوش، نعلین ایشان را در پا و شمشیر وى را بسته به کمر داشت. پس بالاى منبر رفت و... فرمود: اى مردم، از من بپرسید، پیش از آن که را نیابید. سینه من زنبیل دانش است که در آن علوم فراوانى است آموخته رسول خدا (صلی الله علیه وآله) . از من بپرسید که علم اولین و آخرین نزد من است. به خدا سوگند اگر بر مسند حکم و قضاوت بنشینم، در میان یهودیان با توراتشان، در میان مسیحیان با انجلیشان و در میان مسلمانان با قرآن کریم حکم خواهم کرد و تورات و انجیل و قرآن به زبان آیند که على (علیه السلام)  راست مى گوید و به حق حکم مى کند».[3] آرى، امیرمؤمنان (علیه السلام)  باب علم و حکمت پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) ، گنجینه دانش نبوى و وارث علم آن حضرت، و همه پیامبران الهی، و میراث بان حکمت و علم آنان بود و داناترین مشخص، پس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  به شمار مى آمد و گستره آگاهى هاى او از حقایق تمامت دانش ها را در نوردیده و حد و مرز همه علوم را در هم شکسته و یقینى خالص و زلال، ذره اى جهل و تردید و شبهه و توهم، حاصل کرده بود، چندان که خود مى فرمود: «اگر پرده از روى حقایق فرو افتد، چیزى بر یقین من افزوده نخواهد شد».[4] چنین است که گفتارهاى آن بزرگوار در بیان راه هاى شناخت خدا و مراتب خداشناسى و تشریح صفات الهی، فوق العاده است و در نگاه فیلسوفان و متکلمان از جایگاه ویژه و بلند، برخوردار است. نیز کلمات امام (علیه السلام)  درباره آغاز آفرینش، آفرینش فرشتگان، آسمان ها، زمین و حیوانات، و سخنان ایشان، در زمینه جامعه شناسى و روان شناسى، تاریخ، ریاضیات، فیزیک، زمین شناسى و... که مبتنى بر واقعیات عالم و پیشگویى هاى علمى است، هر انسان متفکر و منصفى را به اعجاب و خضوع و اعتراف به مقام بلند علمى آن حضرت (علیه السلام) وا مى دارد. سخن آخر این که بى شک تاریخ هیچ دانشمند و فیلسوف و متفکرى را سراغ ندارد و دیگر هم سراغ نخواهد کرد که همچون امیرمؤمنان (علیه السلام)  راست قامت و استوار بایستد و بگوید: «هر چه مى خواید از من بپرسید» و در پاسخ فرو نماند و براى جواب دادن، هرگز به تأمل و اندیشه نیاز نداشت باشد. حال که چنین است بیایید فروتنانه در مقابل علم و دانش کران و بى کدورت این امام هدایت گر و الهی زانوى تعلم و یادگیرى بر زمین نهیم و پرسش هاى خود در زمینه هاى گوناگون را با ایشان در میان گذاریم و مطمئن باشیم که پاسخ هاى حضرت (علیه السلام)  و پیام هاى آموزنده وى جز حق و راستى و حقیقت نیست و ما را جز به سعادت دنیا و آخرت و آنچه مایه تعالى و ترقى بشریت است، راه نخواهد نمود.     بخش نخست :   برترین شناخت در وهم نگنجد از امام على (علیه السلام)  درباره معناى «توحید» و «عدل» پرسیدند، فرمود: «التَّوْحیدُ اَلاّ تَتَوَهَّمَهُ وَ الْعَدْلُ اَلاَّ تَتَّهَمِهُ»؛ «یکتاپرستى آن است که خدا را در وهم و خیال نیاورى، و عدل آن است که او متهم نسازى».[5]   راه معرفت مردى برخاست و به طرف امیرمؤمنان (علیه السلام)  رفت و عرضه داشت: اى امیرمؤمنان، پروردگارت را به چه شناختى؟ «بِفِسْخِ العَزائَم، و نَقْضِ الهِمَمِ»[6]؛ «به از هم گسستن تصمیم ها و بى اعتبار شدن همت ها». چون درصدد کارى برآمدم، میان من و قصدم فاصله انداخت و چون اراده کردم، قضاى الهی با ارده ام ناسازگار افتاد، پس دانستم که تدبیر کننده کسى است غیر از من.   این، نشدنى است به امیرمؤمنان (علیه السلام)  گفته شد: آیا پروردگارت مى تواند دنیا را در تخم مرغى جاى دهد، بى آن که دنیا کوچک و تخم مرغ بزرگ شود؟ فرمود: «اِنّ اللّهَ تَبارکَ وَ تَعالَى لا یُنْسَبُ اِلَیْهِ العَجْزُ، وَ الّذى سَأَلْتَنى لایَکونُ»[7]؛ «عجز و ناتوانى را با خداى تعالى نسبتى نیست و آنچه تو پرسیدى، کارى است نشدنى و محال».   علم الهی به على (علیه السلام)  گفته شد: خدا را براى ما توصیف نما. امام (علیه السلام)  آیه: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَی»[8]؛ «هیچ چیز مثل او نیست» را تلاوت کرد و آنگاه فرمود: «یَعْلَم عَجیجَ الوُحوشِ فِى الفَلَوات، و مَعاصِىَ العِبادِ فِى الْخَلَوات، وَ اخْتلافَ الحیتان فِى البِحار الغامِرات، و تَلاطمَ الماءِ بِالّریاح العاصِفاتِ»[9]؛ «غریو و غرش  حیوانات وحشى در بیابان ها، گناهان در خلوت بندگان، و رفت و آمد ماهیان در دریاهاى طوفان زده، و تلاطم آب ها به وسیله تندبادهاى سخت را مى داند و آگاه است».   چه چیز را خدا نمى داند؟ به من بگو چه چیز را خدا ندارد و چه چیز از خدا نیست و چه چیز را خدا نمى داند؟ امیرمؤمنان (علیه السلام)  فرمود: با شخص آگاه و دانشمندى رو به رو شدى. اما این که گفتى «چه چیز را خدا ندارد» بى شک خدا یکى است و شریک و فرزند ندارد. اما این که گفتى «چه چیز از خدا نیست»، آن ظلم و ستم است که از خدا در حق هیچ کس روا نمى شود. «وَ اَمّا قَوْلُکَ «وَ لاَیَعْلَمُهُ اللهُ» فَاِنَّ لاَ یَعْلَمنُ لَهُ شَرِیکاً فِى الْمُلْکِ»؛ «اما این که گفتى «چه چیز را خدا نمى داند» خداوند براى خود هیچ شریکى نمى شناسد».[10]   او کجاست؟ از جمله مسائلى که جاثلیق از امیرمؤمنان (علیه السلام)  پرسید، این بود که: به من بگو که خداى تعالى کجا است؟ امام (علیه السلام)  فرمود: «هُوَ هُنا و هُنا، و فَوقَ و تَحتَ و محیطٌ بِنا و مَعَنا»؛ «او اینجا، آنجا، بالا، پائین، و محیط بر ما و با ما است». و همین معناى سخن خداى تعالى که مى فرماید: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا»[11]؛ «مگر ندیدى که خداوند آنچه را در آسمان ها و زمین است بداند. هیچ نجوایى میان سه نفر نیست که او چهارمین آنها نباشد، و پنج نفرى که خدا ششمین آنها نباشد، نه کمتر از آن و نه بیشتر مگر این خدا هر کجا که باشند، همراهشان است».[12]   چگونه پروردگارت را مى بینى؟ مردى نزد امیرمؤمنان (علیه السلام)  آمد و از ایشان پرسید؟ اى امیرمؤمنان (علیه السلام) ، به من بگو، آیا وقتى پروردگارت را عبادت مى کنى، او را مى بینى؟ حضرت فرمود: «من کسى نیستم که پروردگارى را عبادت کنم که نمى بینمش». مرد گفت: چگونه او را مى بینى؟ فرمود: «یَا وَیْحَکَ، لَمْ تَرَهُ العُیونُ بِمُشاهِدَةِ العَیانِ، وَ لکنْ رَاَتْهُ القُلوبُ بِحَقائِقِ الاِیمانِ، مَعُروفٌ بِالَّدلالاتِ، مَنْعُوتٌ بِالعَلاماتِ، لایُقاس بِالنّاسِ، وَ لاْیدْرَکُ بِالْحَواسِ»[13]؛ «واى بر تو، خداى تعالى به چشم ظاهر دیده نمى شود، بلکه عقل ها، به کمک حقایق ایمان او را در مى یابند. او به نشانه هاى خویش شناخته شده است و به علامات روشن، آشکار گردیده. خداوند با مردم مقایسه نمى شود و با حواس ظاهر نمى توان ادراکش نمود».   تفسیر «انا لله و انا الیه راجعون» امیرمؤمنان (علیه السلام)  در مرگ برادر اشعث بن قیس، به تسلیت گفتن نزد وى رفت و در سخنانش فرمود: «اگر گریه و زارى کنى، حق خویش و برادرى را به جا آورده اى و اگر شکیبایى ورزى، حق خدا را گزارده اى علاوه بر این که اگر صبورى پیشه کنى، در حالى قضاى الهی را پشت سرگذارده اى که محمود و مورد ستایشى و اگر جزع نمایى، مذموم و نکوهیده خواهى بود». اشعث گفت: «انا لله و انا الیه راجعون». امیرمؤمنان (علیه السلام)  فرمود: آیا حقیقت این سخن را مى دانى؟ گفت: نه. نهایت علم و دانایى شمایید. فرمود: «اَمّا قُوْلُکَ «انالله» فَاِقْرار مِنْکِ بِالمُلک، وَ اَمّا قَوْلُکَ «انا الیه راجعون» فَاِقْرارٌ مِنْکَ بِالْهَلاکِ»[14]؛ «این که گفتى «انا لله» اقرار نمودى که مملوکى و اختیارى از خود ندارى، و این که گفتى «و انا الیه راجعون» اعتراف کردى که از میان خواهى رفت».   عطا و تکلیف درباره معناى «لاَحَوْلَ وَ لاَ قَّوةَ اِلاّ بِاللّهِ» از مولاى متقیان (علیه السلام)  سؤال کردند. فرمود: «اِنّا لا نَمْلِکُ مَعَ اللّه شَیْئاً، وَ لا نَمْلِکُ اِلاّ مَا مَلَّکَنَا»[15]؛ «یعنى ما در برابر خدا، مالک چیزى نمى شویم و چیزى را به دست نمى آوریم جز آن چه او به ما ببخشاید. پس هر گاه چیزى را که خود به داشتن آن سزاوارتر است، به ما عطا کند، وظائفى بر عهده ما گذاشته، و چون آن را از ما بگیرد، تکلیف خود را از ما برداشته است.   چگونه ممکن است؟ از امام على (علیه السلام)  سوال شد: چگونه خداوند با فراوانى بندگان، به حسابشان رسیدگى مى کند؟ فرمود: «کَمایَرْزُقُقُمْ عَلى کَثْرَتِهِمْ»؛ «چنان که با بسیارى شان، آنها را روزى مى دهد». گفته شد: چگونه محاسبه شان مى کند، در حالى که او را نمى بینند؟ فرمود: «کَمایَرْزُقُقُمْ وَ لاَ یَرَوْنَهُ»[16]؛ «آن گونه روزى شان مى دهد و او را نمى بینند».   همه چیز از او براى او است امام على (علیه السلام)  به عبایه بن ربعى که از ایشان درباره استطاعت و توانایى که با آن بر مى خیزیم و مى نشینیم و کار مى کنیم، پرسید، فرمود: «تو از توان و استطاعت پرسیدى. آیا آن را بدون خدا دارى یا همراه با او؟» عبایه خاموش ماند. پس امیرمؤمنان (علیه السلام)  ادامه داد: «اگر مى گفتى آن استطاعت را همراه با خدا دارم، مى کشمت، و اگر مى گفتى بدون خدا دارى، باز هم مى کشتمت». عبایه عرض کرد: پس چه باید بگویم! فرمود: «بگو: آن را از خدایى دارى که به غیر تو نیز داده، و اگر آن را به تو عطا کرده، از عطاء الهی است، و اگر از تو گرفته، بلا و آزمایش از سوى او بوده است». «فَهُوَ المالِکُ لِما مَلّکَکَ وَ القادِرُ عَلَى مَا عَلَیْهِ اَقْدَرَکَ»[17]؛ «او است مالک آنچه به تو داده، و هم او است تواناى مطلق بر آنچه تو را بر آن توانایى بخشیده است».   قضا و قدر یعنى چه؟ در روایت است که مردى به امام (علیه السلام)  گفت: این «قضا» و «قدر» که مى گویى، چیست؟ فرمود: «الامُر بِالطّاعهِ و النّهىُ عَنِ الَمَعْصِیَةِ، وَ التَّمکْیِنُ مِنْ فِعْلِ الحَسَنَةِ وَ تَرکُ الَمعْصِیَةِ، وَ الْمَعُونَةِ عَلى الْقُرْبَةِ اِلَیْهِ، وَالخِذْلانِ لِمَنْ عَصاهُ وَ الَوعْدِ وَ الْوعِیِدِ وَ التَّرْهیِبِ، کُلُ ذلک قَضاءُ اللهِ فِى اَفْعالِنا وَ قَدَرُهُ»[18]؛ «فرمان دادن به اطاعت و نهى نمودن از گناه و قدرت انجام نیکى و ترک معصیت عطا فرمودن و یارى کردن به نزدیک شدن (بندگان) به خود، و خوار و ذلیل کردن معصیت کاران و بیم و بشارت دادن و رغبت انگیختن و ترسانیدن، همه این ها قضا و قدر الهى است در کارهاى ما».   مجبور بودیم یا مختار؟ پس از بازگشت امیرمؤمنان (علیه السلام)  از جنگ صفین، شخصى از آن حضرت پرسید: اى امیرمؤمنان (علیه السلام)  به من بفرمایید آیا جریان حرکت ما به شام و جنگ با شامیان به قضا و قدر الهی بود یا نه؟ حضرت فرمود: آرى اى شیخ، شما به هیچ تپه و کوه و دره و صحرایى پا نگذاشتید، جز این که با قضا و قدر الهی مطابق بود. مرد پرسید: پس باید تمام این سختى ها را به حساب خدا بگذاریم، ولى من اجرى براى خود نمى بینم. حضرت فرمود: چگونه مأجور نباشید، در حالى که خداى متعال براى حرکت شما که به سوى دشمن مى رفتید و براى بازگشت شما از جنگ، ثواب فراوان در شمار آورده و شما در این حرکت مجبور و مضطر نبودید. مرد گفت: چگونه مجبور نبودیم در حالى که قضا و قدر الهی ما را به این مسیر برده و برگردانده است. امیرمؤمنان (علیه السلام)  فرمود: «گویا منظور تو قضا و قدر حتمى و قطعى خدا است: «لَوْ کانَ ذلِکَ کَذلِکَ، لَبَطَلَ الثَّوابُ وَ العِقَابُ، وَ سَقَطَ الَوْعدُ وَ الَوْعیِدُ، وَ الاْمُر مِنَ اللّهِ وَ الحّفْىُ، وَ مَا کانَتْ تَأتِى مِنَ اللّهِ لاَئِمة لِمُذْنِبٍ، وَ لاَمَحْمَدَةٌ لِمُحْسِنٍ، وَ لاَ کانَ الْمُحْسِنُ اَوْلَى بِثَوابِ الاِْحْسانِ مِنَ الْمُذْنِبِ،وَ لاَ الْمُذْنِبُ اَوْلَى بِعُقُوبَةِ الذَّنْبِ مِنَ الْمُحْسِنِ»[19]؛ «اگر چنین که تو مى گویى باشد، ثواب و عقاب و وعده بهشت و تهدید جهنم و امر و نهى خدا، همه باطل مى شود و انسان مطیع با شخص عاصى، برابر مى گردید، و از سوى خدا براى انسان بدکار نکوهشى، و براى انسان نیکوکار تشویقى صادر نمى شود و انسان اطاعت پیشه در گرفتن پاداش نیکوکارى اش از شخص عاصى سزاوارتر نبود و فرد گنهکار در رسیدن به کیفر عصیانش، از انسان بى گناه متمایز نمى گردید... بى شک خداوند امر کرده و اختیار داده، نهى فرموده و ترسانیده، تکلیف نموده و آسان گرفته، اگر او را فرمان نمى برد از ناتوانى او نیست، و اگر او را اطاعت مى کنند، از روى اجبار و ناچارى نمى تواند بود».   از اطاعت تا محبت   واجبات چه مى شود؟ به امیرمؤمنان (علیه السلام)  گفته شد: هر که شهادت بدهد که جز خداى یکتا خدایى نیست و محمد رسول خدا است، آیا مؤمن است؟ فرمود: «فاَیْنَ فَرائضُ اللّهِ»[20]؛ «پس واجبات الهی چه مى شود؟».   جز براى نماز مى جنگیم؟ در یکى از روزهاى جنگ صفین، على (علیه السلام)  در حال جنگ و کارزار بود و در عین حال خورشید را مى پایید. ابن عباس به آن حضرت گفت: معنى نگاه هاى گاه گاه شما به خورشید چیست؟ فرمود: مى نگرم که هرگاه ظهر شد، نماز بگزاریم. ابن عباس گفت: اکنون وقت نمازگزاردن است؟ ما مشغول جنگیم و به نماز نمى رسیم. فرمود: «عَلى ما نُقاتِلهُم؟ اِنّما نُقاتلهم عَلى الصَّلاةِ»؛ «مى دانى براى چه با آنها مى جنگیم، به خاطر نماز». ابن عباس گفت که امام (علیه السلام)  در لیلةُ الهریر (که سخت ترین شب در جنگ صفین بود) هرگز نماز شبش را ترک نکرد.[21]   اسرار سجده از امیرمؤمنان (علیه السلام)  درباره معناى سجده و اذکار آن پرسیدند، فرمود: معنایش این است که مرا از خاک آفریدى و برداشتن سر از سجده یعنى مرا از خاک بیرون آوردى، و سجده دوم، یعنى مرا به خاک برمى گردانى، و برداشتن سر از سجده دوم یعنى مرا از خاک بر مى انگیزانى. این که مى گویى «سُبْحانَ رَبِّىَ الاْعْلىَ»، «سبحان الله» یعنى پاک و منزه دانستن خدا از مرتبه مخلوقین و «ربى» یعنى آفریدگار من، و «اعلى» یعنى بر فراز آسمان ها جاى دارد و بندگان همگى زیر دست و مقهور عزت و شکوه اویند و اوست که همگان را تدبیر مى کند و هر بازگشتى به سوى او است.[22]   برترین سخن ها زید بن صوحان به امیرمؤمنان (علیه السلام)  گفت: برترین سخن نزد خداوند کدام است؟ فرمود: «کَثْرةُ ذِکْر اللّه و التَّضرُّعُ اِلیه و الدُّعاءُ»[23]؛ «فراوان یاد خدا کردن و تضرع و زارى نمودن به درگاه او، و دعا کردن».   شوق دیدار از امیرمؤمنان (علیه السلام)  پرسیدند: از چه رو ملاقات پروردگارت را دوست دارى؟ فرمود: «لمّا رَایتُه قَدْ اخْتاَر لى دینَ مَلائکتِهِ و رُسُلِه و اَنْبیائِهِ، عَلِمْتُ اَنَّ الذّى اَکْرَمنىِ بَهذا، لَیْس یَنْسانِى، فَاَحْبَبْتُ لِقاءَهُ»[24]؛ «چون دیدم او آیین فرشتگان و پیامبران و انبیاء خود را براى من پسندیده، دانستم کسى که این گونه مرا گرامى داشت، هرگز فراموشم نمى کند، پس شیفته دیدارش شدم».   ذکر خدا گفتن یعنى... امیرمؤمنان (علیه السلام)  فرمود: مؤمن به چیزى مثل محروم شدن از سه خصلت آزموده نشود؟ گفتند: آنها کدامند؟ فرمود: همراهى با دیگران به آنچه دارد، انصاف ورزیدن و حق دادن به دیگران، و ذکر بسیار از خداوند. «اَمّا اِنّى لا اَقُوُل لَکُمْ «سُبْحانَ اللّهِ» وَ «الْحَمْدُلِلِّه» وَ لکنْ ذِکرُاللّهِ عِنْدَ ما اَحلَّ لَهُ وَ ذِکرُ اللّهِ عِنْدَ ما حَرَّمَ عَلَیْهِ»[25]؛ «اما من به شما نمى گویم که ذکر خدا یعنى سبحان الله و الحمدالله گفتن، بلکه مرادم یاد کردن خدا است در آنچه بر انسان حلال کرده، و یاد داشتن خدا است در آنچه بر او حرام کرده است».   درجات دوستداران خدا عربى بیابان گرد از على (علیه السلام)  پرسید که مراتب دوستداران خدا کدام است؟ فرمود: «اَدْنى دَرجاتِهم مَنِ اسْتَصْغَرَ طاعتَهُ و اسْتَعظَمَ ذَنْبَه وَ هُوَ بِظَنِّ اَنْ لَیْسَ فِى الدّارَیْنِ مَا خُوذٌ غَیْرُهُ»؛ «پایین ترین مراتب ایشان آن است که شخص طاعت خود را اندک و معصیت خویش بزرگ بشمارد و یقین داشته باشد که در دو جهان کسى جز او در بند و گرفتار گناهانش نیست». اعرابى با شنیدن این اوصاف از هوش رفت، چون به هوش آمد، گفت: آیا مرتبه اى بالاتر از این نیز وجود دارد؟ فرمود: آرى، هفتاد مرتبه بالاتر.[26]   سپاس گزارى چرا؟ شخصى از على (علیه السلام)  پرسید: به چه بهانه نعمت هاى پروردگارت را شکر مى گزارى؟ فرمود: «نَظَرْتُ اِلى بَلاءٍ قَد صَرَفَه عَنّى و اَبلى بِهِ غَیْرى، فَعَلِمْتُ اَنّه قَدْ اَنْعَمَ عَلىَّ فَشَکَرْتُهُ»[27]؛ «دیدم چه بسا مصیبت ها و ناگوارى ها که از من دور گردانیده و جز مرا به آنها مبتلا ساخته، پس دانستم که نسبت به من نیکى به جاى آورده، سپاس گزارى اش کردم».   کدام را سپاس گوییم؟ روزى جابر بن عبدالله انصارى به امام على (علیه السلام)  عرض کرد: چگونه صبح گردید اى امیرمؤمنان (علیه السلام) ؟ فرمود: صبح کردیم در حالى که نعمت هاى خدا در حق ما بى شمار بود و گناهانمان در حق او بسیار. «فَلاَ نَدْرىِ مَا نَشْکُرُ اَجَمیلَ ما یَسْتُرُ اَمْ قَبیحَ ما یَیْستُرُ»[28]؛ «پس ندانستیم خداوند را بر چه چیز سپاسگزار باشیم، بر آن خوبى ها که منتشر مى سازد یا بدى هایى که مى پوشاند؟».   کى امر به معروف و نهى از منکر کنیم؟ على (علیه السلام)  فرمود: زهدورزان در دنیا کسانى اند که موعظه مى شوند و پند مى گیرند، بیم داده مى شوند و خود را مى پایند، یاد مى گیرند و به کار مى بندند. اگر آسانى بینند، سپاس گویند و اگر به سختى افتند، صبور باشند. گفته شد: اى وصى رسول خدا، آیا تا به همه خوبى ها عمل نکرده ایم، امر به معروف نکنیم، و تا از همه بدى ها دست نکشیده ایم، نهى از منکر نکنى؟ فرمود: «لا، بَلْ مُرّوا بِالْمَعْروفِ وَ اِنْ لَمْ تَعْمَلوا بِه کُلِّه، وَ انْهَوا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اِنْ لَمْ تَنْتَوا عَنْه کُلِّه»[29]؛ «نه، بلکه باید به نیکى ها امر کنیم گر چه به تمام آنها عمل نکرده باشید، و باید از بدى ها باز دارید، گر چه خود همه آنها را ترک نکرده باشید».   على (علیه السلام)  امام ارزش ها    موقعیت هاى ممتاز امام على (علیه السلام)  امام على (علیه السلام)  در پاسخ مرد یهودى که از ویژگى هاى اوصیاى الهی (و به ویژه درباره خود ایشان) سؤال کرده بود، فرمود: اى برادر یهودى، خداوند مرا در دوران زندگى پیامبر ما محمد (صلی الله علیه وآله)  در هفت جا آزمود و مرا - بى آن که بخواهم خود را بستایم - به نعمت خود، فرمانبردار یافت. یهودى گفت: آن موقعیت ها کدام است؟ فرمود: نخستین آنها وقتى بود که پیامبر ما وحى را دریافت کرد و خداوند رسالت و پیامبرى را به او عطا فرمود. در آن زمان من جوان ترین خانواده خود بودم و در خانه محمد (صلی الله علیه وآله) به آن حضرت خدمت مى کردم و در انجام کارهاى او مى کوشیدم. تا این که حضرت (صلی الله علیه وآله)  کوچک و بزرگ خاندان عبدالمطلب را به اسلام فراخواند تا گواهى دهند که معبودى جز خداى یکتا نیست و او پیامبر خدا است. اما آنها خوددارى کردند و انکار نمودند و از او بریدند و طریق دشمنى با او پیمودند. با کناره گیرى ایشان، دیگران نیز با پیامبر (صلی الله علیه وآله)  به مخالفت برخاستند و آنچه او از سوى خدا برایشان آورده بود، چون تاب تحملش را نداشتند و عقل هاشان آن را درک نمى کرد، برایشان گران آمد. در این میان تنها من پاسخ نداى پیامبر (صلی الله علیه وآله)  را دادم و با شتاب، با یقین و فرمانبردارانه دعوتش را پذیرفتم و در این باره هیچ تردیدى به دلم راه نیافت. طى سه سال، ما بدین صورت در خدمت و همراه رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  بودیم و در این مدت، بر روى زمین، جز من و خدیجه (دختر خویلد) - که خداى تعالى رحمتش کند - کسى مسلمان نبود و نماز نمى گذارد. على (علیه السلام)  رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا چنین نبود؟ گفتند: آرى، چنین بود، اى امیرمؤمنان (علیه السلام) .[30]   تقسیم عادلانه روزى دو زن نزد امام على (علیه السلام)  آمدند. یکى از آنان عرب، و دیگرى کنیزى آزاد بود. امام (علیه السلام)  درهمى چند و مقدارى غذا را به طور مساوى بین آن دو تقسیم کرد. زن عرب اعتراض نمود و گفت: من عرب هستم و این زن عجم. چرا مرا نصیب بیشتر ندادید؟ امام (علیه السلام)  فرمود: «اِنّى وَاللّه لا اَجِدُ لِبَنِى اسْماعیلَ فِى هَذا الْفَیْى ء فضلاً عَلى بَنِى اسْحاق»[31]؛ «به خدا سوگند که در تقسیم این مقدار از بیت المال، در فرزندان اسماعیل برترى اى بر فرزندان اسحاق نمى بینم».   سزاور سرزنش کسى است که... شخصى از امیرمؤمنان (علیه السلام)  پرسید: چرا حق امامت خود را دیر طلب کردید؟ امام (علیه السلام)  در پاسخ فرمود: «لایُعابُ الَمْرءُ بِتَأخیرِ حَقِّهِ، اِنّما یُعابُ مَنْ اَخَذَ ما لَیْسَ لَهُ»[32]؛ «مرد را سرزنش نکنند که چرا حقش را دیر طلب کرده، بلکه کسى سزاوار سرزنش است که آنچه حقش نبوده، به ناحق گرفته است».   پاسخ به یهودى یهودى اى به امام على (علیه السلام)  گفت: هنوز پیامبرتان را دفن نکرده بودید که درباره اش اختلاف نمودید. حضرت فرمود: ما درباره آنچه از او رسیده بود اختلاف کردیم، نه در خود او. اما شما یهودیان هنوز پاى عبور از دریاى نیل خشک نکرده بودید که به پیامبرتان گفتید: «اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»[33]؛ «براى ما خدایى بساز، همچنان که بت پرستان خدایى دارند، موسى گفت: شما مردمى نادانید».[34]   محض عدالت عبدالله بن عباس گوید: روزى در «ذى قار» خدمت امیرمؤمنان (علیه السلام)  رسیدم. آن حضرت مشغول وصله کردن کفش خود بود. پس به من فرمود: ارزش این کفش چقدر است؟ گفتم: ارزشى ندارد. فرمود: به خدا سوگند که این کفش را بیش از حکومت بر شما دوست مى دارم، «اِلاّ اَنْ اُقِیمَ حَقّا، اَوْ اَدْفَعَ باطِلاٍ»[35]؛ «مگر این که با آن حقى را بر پاى دارم، یا باطلى را دفع نمایم».   علم على (علیه السلام)  امام باقر (علیه السلام)  فرمود: از امیرمؤمنان (علیه السلام)  درباره علم پیامبر (صلی الله علیه وآله)  پرسیدند، فرمود: علم و دانش پیامبر (صلی الله علیه وآله)  علم و دانش همه پیامبران، و علم گذشته و آینده تا روز قیامت است. «وَالّذىِ نَفْسِى بِیَدِهِ اِنّى لاََعْلَمُ عِلْمَ النَّبِى وَ عِلْمَ مَا کانَ وَ عِلْمَ ما هُوَ کائِنٌ فَیِما بَینىِ وَ بَیْنَ قِیامِ السّاعةِ»[36]؛ «به آن که جانم در قبضه قدرت اوست سوگند که من علم پیامبر (صلی الله علیه وآله)  و علم گذشته و آینده تا روز قیامت را مى دانم و بدون آگاهم».   هدایت دشمنان امام صادق (علیه السلام)  فرمود: روزى امیرمؤمنان (علیه السلام)  حکمى صادر فرمود و کسانى که آن حضرت را از مقامش باز داشته، آن حکم را نپذیرفتند. سلمان به آن حضرت (علیه السلام)  عرض کرد: چه چیز سبب شد آنان را به حق راه بنمایى؟ مى گذاشتى در طغیان خود غوطه ور شوند و هلاک گردند. فرمود: خواستم حق را آشکار سازم و به آنان بفهمانمش تا حجت و دلیل حق بر آنان موکد گردد. خداى تعالى در کتاب خویش مى فرماید: «أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»[37]؛  «آیا آن که به حق هدایت مى کند براى پیروى سزاوارتر است، یا کسى که خود هدایت نشود تا هدایتش کنند؟ شما را چه شده است، چگونه داورى مى کنید».[38]   نشانه هاى شیعه على (علیه السلام)  در روایت است که یک شب مهتابى، امیرمؤمنان (علیه السلام)  از مسجد بیرون آمد و به طرف صحراء رفت. عده اى به آن حضرت ملحق شدند و در پى ایشان به راه افتادند. امام (علیه السلام)  ایستاد به آنها فرمود: کیستید؟ گفتند: از پیروان شما، اى امیرمؤمنان (علیه السلام) . حضرت، خیره به صورت آنان نگریست و فرمود: علت چیست که علامات شیعه بودن را در چهره هاى شما نمى بینم؟ گفتند: آن نشانه هاى کدام است؟ فرمود: «صُفْر الوجوه من السهر، عُمشُ العُیونِ مِنَ الْبُکاءِ، حُدْبُ الظُ هورِ مِنَ القِیِامِ، خُمُصُ البُطونِ مِنَ الصّیامِ، ذُبُل الشفاةِ مِنَ الدّعاءِ، عَلَیْهِمْ غَبَرةُ الخاشِعینَ»[39]؛ «چهره هایى زرد از بیدار خوابى، دیده هایى کم سو از گریه و زارى، پشت هایى خمیده از قیام، شکم هاى خالى به خاطر روزه، لب هاى خشک و ترکیده از کثرت دعا دارند و بر آنان غبار خاشعان و خاکساران پیدا است».   آنان خجسته ترند روزى امیرمؤمنان (علیه السلام)  آیه: «إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[40]؛ «دوستداران خدا، نه مى ترسند و نه دچار حزن و اندوه مى شوند» را تلاوت کرد و فرمود: مى دانید اولیاء الله چه کسانى اند؟ گفتند: آنها کیستند، اى امیرمؤمنان (علیه السلام) ؟ فرمود: دوستداران خدا، ما هستیم و پیروان ما. هر یک پس از ما، از ما پیروى نماید، خوشا ما! خوشا ما! و خجسته آنان، در حالى که خجستگى آنان برتر از خجستگى ما است. گفته شد: خجستگى آنان چگونه است که افضل از خجستگى ما است؟ آیا ما و آنان به یک حالت نیستیم؟ فرمود: «لاَ، لاِنَّهم حَمَلوا ما لَمْ تَحْمِلوا عَلَیْهِ وَ اَطاقُوا مَا لَمْ تُطیقوُا»[41]؛ «نه، زیرا آنان مسئولیت هایى بر دوش مى کشند که شما نمى توانید، و سختى هایى را متحمل مى شوند که شما طاقت نمى آورید».   سنت، بدعت، فُرقت و جماعت مردى، از على (علیه السلام)  درباره «سنت» و «بدعت» و «فرقت» (تکروى) و «جماعت» پرسید، حضرت (علیه السلام)  در جوابش فرمود: «اَمّا السُّنَّةُ فَسُنَّةُ رَسولِ اللّهِ (صلی الله علیه وآله) ، وَ اَمّا الْبِدْعَةُ فَما خَاَلفَها، وَ اَمَّا الفُرْقَةَ فَاَهْلُ الباطِلِ، وَ اِنْ کَثُروا، وَ اَمَّا الْجَماعَةُ فَاَهْلُ الحَقِّ وَ اِنْ قَلُّوا»[42]؛ «سنت، همان سنت رسول خدا است، اما بدعت هر چیزى است که بر خلاف سنت باشد، و تکروان اهل باطلند هر چند بسیار باشند، و جماعت همان حق پرستانند، اگر چه اندک باشند».     دنیا و آخرت    دشمنى دنیا و آخرت شخصى از آن حضرت (علیه السلام)  پرسید که چرا پیراهن وصله دار پوشیده است؟! فرمود: با این پیراهن، دل فروتن، و نفس رام مى گردد و مؤمنان از آن سرمشق مى گیرند. دنیا و آخرت دو دشمن متفاوت، و دو راه جداى از هم هستند، پس کسى که دنیاپرست باشد و به آن عشق بورزد، به آخرت کینه خواهد داشت و با آن دشمنى خواهد کرد. «وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، وَ ماشٍ بَیْنَهُما کُلَّما قَرُبَ مِنْ واحدٍ بَعْدَ مِنَ الآخَرِ، وَ هُما بَعْدُ ضَرَّتانِ»[43]؛ «دنیا و آخرت همچون مشرق و مغرب اند؛ رونده به سوى آن دو، هرگاه به یکى نزدیک شود، از دیگرى دور مى گردد، و آن دو همواره به هم زیان مى رسانند».   خانه اندوه و گرفتارى شخصى به امیرمؤمنان (علیه السلام)  عرض کرد! چگونه صبح کردى اى امیرمؤمنان؟ فرمود: در حالى که روزى ام را مى خورم و مرگ خویش انتظار مى کشم. گفت: درباره دنیا چه مى گویید؟ فرمود: «فَما اَقُولُ فى دارٍ اَوّلُها غَمٌّ و آخرها الموتُ، مَنِ اسْتغنى فیها اْفْتَقَرَ وَ مَنْ اْفَتَتَقَرَ فیها حَزَنَ، فِى حلالِها حِسابٌ و فى حرامِها النارُ»؛ «چه مى توانم گفت درباره جایى که آغاز آن اندوه است و آخرش مردن، هر که در آن بى نیازى بجوید، فقیر شود و هر که فقیر شود، محزون گردد. در حلال آن حساب و کتاب است و در حرامش آتش». گفت: بیش از همه چه کسى مورد غبطه است؟ فرمود: بدنى که زیر خاک است و از عقاب در امان و امیدوار ثواب و پاداش است.[44]   دنیاگریز یا دنیاپرست امام على (علیه السلام)  در پاسخ مردى که از آن حضرت موعظه خواسته بود، فرمود: همچون کسى مباش که بدون عمل، به آخرت امیدوار است و با آرزوهاى دراز، توبه را به تأخیر مى افکند. «یَقُولُ فِى الدُّنْیا بِقْوِلِ الزّاهِدِ وَ یَعْمَلُ فِیِها بِعَمَلِ الرّاغِبین»[45]؛ «در دنیا همچون دنیاگریزان سخن مى گوید، و بسان دنیاپرستان عمل مى کند».   احمق ترین مردم کیست؟ زید بن صوحان گوید: به على (علیه السلام)  گفتم: احمق ترین مردم کیست؟ فرمود: «المُغْتَرُّ بِالدُّنیا و هُوَ یَرى ما فیها مِن تَقَلُّبِ الاَحْوالِ»[46]؛ «آن که فریفته دنیا شود، در حالى که دگرگونى حالات و روزگار آدمیان را در آن مى بیند».   حقیقت حال ما شخصى از امام على (علیه السلام)  پرسید: حال شما چگونه است؟ فرمود: «کَیْفُ یَکُونُ حال ُ مَنْ یَغْنى بِبَقاءِهِ، وَ یَسْقَمُ بَصَحَّتِهِ، وَ یُؤُتَى مِنْ مَأمَنِةِ»[47]؛ «چگونه تواند بود حال کسى که در بقاى خود ناپایدار، و در سلامتى اش بیمار است و در آنجا که آسایش دارد، مرگش فرا مى رسد».   دانایى در چیست؟ از امیرمؤمنان (علیه السلام)  درباره «دانش» پرسیدند، فرمود: فرمود: در چهار چیز است: «اَنْ تَعْبدَاللّهَ بِقَدْرِ حاجُتِکَ اِلَیْهِ، وَ اَنْ تَعصیهُ بِقَدْرِ صَبْرِکَ عَلَى النّارِ، وَ اَنْ تَعْمَلَ لِدُنْیاکَ عُمْرِکَ فیَها وَ اَنْ تَعْمَلَ لاِخرتِکَ بِقَدْرِ بَقائکَ فیها»[48]؛ «این که خدا را به اندازه نیازت به او پرستش کنى، و به مقدار تحمل خود در برابر آتش، او را معصیت نمایى، و به مقدارى که در دنیا مى مانى براى آن کار کنى، و به قدرى که در آخرت یه سر خواهى برد، براى آن عمل به جاى آورى».   در آغوش مرگ به امیرمؤمنان (علیه السلام)  گفته شد: آمادگى و مهیا شدن براى مرگ به چیست؟ فرمود: «اداءُ الْفَرائِضِ و اجْتِنابُ المَحارمِ، و الاِشتْتِمالُ عَلَى الْمَکارِمِ»[49]؛ «به جاى آوردن واجبات و دورى کردن از محرمات و برخوردارى از خلق هاى متعالى. در این صورت، دیگر مهم نیست که آدمى به سراغ مرگ رود یا مرگ به سراغ او آید. به خدا سوگند، فرزند ابوطالب را اعتنایى نیست که خود به آغوش مرگ افتد، یا مرگ او را در آغوش گیرد».   همسایگان بى دروغ به امیرمؤمنان (علیه السلام)  گفتند: چیست که همسایه قبور شده اید؟ فرمود: «اِنّى لاَجِدُهُمْ جیرانَ صِدْقٍ، یَکْفُرون السّیئةَ و یَذْکرُونَ الآخِرةَ»[50]؛ «چون دریافتم که همسایگان راستگویى هستند که بدى ها را پرده مى پوشانند و آخرت را به یاد مى آورند».   دلبستگان آخرت کیانند؟ نوف بکالى گوید: شبى امیرمؤمنان (علیه السلام)  را دیدم که براى عبادت از بستر برخاست و نگاهى به ستارگان انداخت و به من فرمود: خوابى، یا بیدار؟ گفتم: بیدارم. فرمود: اى نوف، خوشا به حال آنان که نسبت به دنیا زهد مى ورزند، و به آخرت دل مى بندند. «اولنکَ قَوْمٌ اتّخَذوُا الاَْرْضَ بِساطاً، وَ تُرابَها فِراشاً، وَ ماءَها طِیباً، وَ القرآنَ شِعاراً، وَ الدُّعاءَ دِثاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْیا قَرْضاً عَلَى مِنْهاجِ الْمَسیحِ»[51]؛ «آنان گروهى اند که زمین را تخت، و خاک آن را بستر، و آب را عطر، و قرآن را پوشش زیرین، و دعا را لباس روئین خود قرار دادند، و با روش عیساى مسیح، با دنیا رو به رو شدند و آن را پشت سر گذاشتند».     اخلاق و آداب   نگون بخت ترین مردم کیست؟ زید بن صوحان به على (علیه السلام)  عرض کرد: اى امیرمؤمنان (علیه السلام) ، بدبخت ترین آفریدگان کیست؟ فرمود: «المُزَیّنُ لَکَ مَعْصِیِةَ اللّهِ»[52]؛ «کسى که دینش را به دنیاى دیگران بفروشد».   فلسفه پرسش امیرمؤمنان (علیه السلام) ، در عکس العمل به سوال پیچیده و مشکل یک پرسش گر، فرمود: «سَلْ تَفَقُّهاً، وَ لاتَسْأل تَعَنُّتاً»[53]؛ «براى فهمیدن بپرس، نه براى آزردن و خطا گرفتن، که نادان دانش آموز همچون داناست، و داناى بى انصاف همچون نادان بهانه جو».   نشانه مردانگى امیرمؤمنان (علیه السلام)  در پاسخ به این پرسش که «مردانگى» چیست؟ فرمود: «لاَتَفْعَلْ شَیْئاً فِى السِّرِ مِنْهُ فِى الْعَلانِیَةِ»[54]؛ «مردانگى آن است که در خلوت کارى را نکنى که از انجام دادن آن در میان مردم شرم دارى».   حق را چگونه بشناسیم؟ حضرت امیر (علیه السلام)  در پاسخ به این سخن حارث که گفت: به عقیده من، طلحه و زیبر و عایشه، به حق احتجاج مى کردند و دلیل شان درست بود، فرمود: «انّ الْحَقَّ وَ الباطِلَ لایُعرَفان بِالنّاسِ، وَلکِن اَعْرفِ الْحَقَّ بِاتّباعِ مَن اتَّبَعهُ، وَ الباطِلَ بِاجْتنِابِ مَن اجْتَنَبَهُ»[55]؛ «حق و باطل، به شخصیت ها شناخته نمى شود، بلکه حق را به تبعیت آن که از آن پیروى مى کند، بشناس و باطل را به دورى کردن آن که از آن اجتناب مى ورزد».   نادان کیست؟ به امیرمؤمنان (علیه السلام)  گفته شد: خردمند را براى ما توصیف کنید. فرمود: «هُو الذّى یَضَعُ الشى ءَ مَواضِعَهُ»؛ «کسى که هر چیز را در جاى خود قرار مى دهد». گفته شد: نادان را توصیف نمایید. فرمود: هم اکنون توصیف کردم. (یعنى نادان، ضد دانا و خردمند است).[56]   بزرگ ترین گناه از على (علیه السلام)  سؤال شد که بزرگ ترین گناه چیست؟ فرمود: «الاْمْنُ مِنْ مَکْرِاللّه، وَ الاْیأسِ مِنْ رَوْحِ اللّهِ، وَ القَنُوطِ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ»[57]؛ «در امان بودن از مکر تدبیر الهی، ناامیدى از مهربانى و یارى خدا، و مأیوس شدن از رحمت خدا».   کدام چهار چیز؟ امیرمؤمنان (علیه السلام)  فرمود: هر کسى بتواند خود را از چهار چیز نگاه دارد، شایسته است که هیچ گزند و آسیبى نبیند. گفتند: آن چهار چیز کدام است؟ فرمود: «العَجَلَةُ، وَالّلجاجَةُ، وَ العُجْبُ وَ التّوانِىّ»[58]؛ «شتاب در کارها، لجاجت و سرسختى، خودپسندى و سستى ورزیدن».   از دیده تا شنیده از حضرت امیر (علیه السلام)  پرسیدند که میان حق و باطل چه اندازه فاصله است؟ فرمود: چهار انگشت. آنگاه دست مبارکش را میان گوش و دیدگان نهاد و گفت: «ما رَأتْهُ عَیْناک فَهُوَ الَّحَقُّ، وَ مَا سَمِعَتْهُ اُذناکَ فَاکَثُرهُ باطِلٌ»[59]؛ «آنچه دیدگانت ببیند، حق است و بسیارى از چیزها که گوش هایت مى شنود، باطل و ناحق».   کورترین انسان زید بن صوحان از امیرمؤمنان (علیه السلام)  پرسید: کورترین انسان ها کیست؟ فرمود: «الذّى عَمِلَ لِغَیْرِ اللّهِ تعالى یَطْلُبُ بِعَمَلِهِ الثوّابِ مِنْ عِنْدِاللّهِ عَزَّ و َ جَلَّ»[60]؛ «آن که براى غیر خداى تعالى کار مى کند و ثواب و پاداش کار خود از خداى عز و جل طلب مى نماید».   نگاه شیطانى از امیرمؤمنان (علیه السلام)  درباره مردى که به زنى رهگذر مى نگرد، پرسیدند، فرمود: نگاه نخست بى مشکل است و اما نگاه دوم، تو را ضرر مى رساند و نگاه سوم تیرى است زهرآگین از تیرهاى ابلیس. «مَنْ تَرَکَها لِلّه لالِغْیْرهِ، اَعْقَبهُ اللّهُ ایماناً یَجِدْ طَعْمَهُ»[61]؛ «هر که براى خدا و نه براى غیر او، این نگاه را رها کند، خداوند به دنبال این خوددارى، ایمانى در دل وى مى افکند که بى درنگ طعم آن را مى چشد».   هفت رکن اسلام کمیل بن زیاد نخعى گوید: از امیرمؤمنان (علیه السلام)  درباره پایه هاى اسلام پرسیدم که کدامند، فرمود: اساس اسلام هفت چیز است: نخست، عقل که صبر بر آن استوار گردیده. دوم، نگهدارى آبرو و راستگویى. سوم، خواندن قرآن آنگونه که باید. چهارم، «الحبُّ فِى اللّهِ و البغضُ فِى اللّه»؛ «دوستى کردن و دشمنى ورزیدن در راه خدا». پنجم، «حقُ آلِ محَمدٍ و مَعرفةُ وَلایتِهِمْ»؛ «گزاردن حق خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله)  و شناخت ولایت آنان». ششم، به جاى آوردن حق برادران و حمایت کردن از آنها. هفتم، همجوارى نیکو و پسندیده با مردم.[62]   زود کیفرترین گناه از على (علیه السلام)  پرسیدند: کیفر کدام گناه زودتر به صاحبش مى رسد؟ فرمود: «مَنْ ظَلَم مَنْ لاناصرَلَهُ الا اللّهُ، وَ جاوَرَ النِّعْمَةَ بِالتَقْصیرِ، وَ اسْتْطالَ بِالْبَغْىِ عَلَى الْفقِیرِ»[63]؛ «گناه کسى که ظلم کند به آن که یاورى جز خدا ندارد، و در شکر نعمت خدا کوتاهى نماید، و به ستم، بر انسان فقیر دراز دستى کند».   این زن کارگزار خدا است امیرمؤمنان (علیه السلام)  فرمود: بهترین زنان شما پنج دسته اند. گفتند: آن پنج دسته کدامند؟ فرمود: زنان ساده و بى آلایش، زنان دل رحم و خوش خو، زنان هم دل و همراه، زنى که چون شوهرش به خشم آید، تا او را خشنود نسازد، خواب به چشمش نیاید: «وَ اِذَا غابَ عَنْها زَوجُها حَفِظَتْهُ فِى غَیْبَیِهِ، فَتِلْکَ عَامِلٌ مِنْ عُمّال اللّهِ وَ عامِلُ اللّهِ لایَخیبُ»[64]؛ «و زنى که در نبود شوهرش، او را هوادارى، و از او دفاع کند، چنین زنى کارگزارى از کارگزاران خداوند است و کارگزار خدا هرگز خیانت نمى ورزد».   عدالت یا بخشش از امام على (علیه السلام)  پرسیدند که «عدل» یا «بخشش» کدام برتر است؟ فرمود: «الْعَدلُ یَضَعُ الاُمُورَ مَواضِعَها، وَ الجُودُ یُخْرِجُها مِنْ جَهَتِها، وَ الْعَدْلُ سَایسٌ عامٌ، وَ الجُودُ عَارِضٌ خاصٌ»[65]؛ «عدالت هر چیز را در جاى خود مى گذارد، اما بخشش آن را از جاى خود خارج مى گرداند؛ عدالت تدبیر عمومى مردم است، و بخشش گروهى خاص را در بر مى گیرد. پس عدالت شریف تر و برتر است».   حقیقت معناى بیم و امید امیرمؤمنان (علیه السلام)  به مردى فرمود: شما چگونه اید؟ گفت: امیدواریم و بیمناک. فرمود: هر که به چیزى امیدوار است، آن را مى جوید، و هر که از چیزى بیمناک است از آن مى گریزد: «مَا اَدْرىِ مَا خَوْفَ رَجُلٍ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ فَلَمْ یَدَعْها لِما خافَ مِنْه، وَ مَا اَدْرِى مَا رَجاءُ رَجُلٍ بِهِ بَلاءٌ فَلَمْ یَصْبِرْ عَلَیْهِ لِما یَرْجوُ»[66]؛ «نمى دانم ترس مردى که شهوتى بر او رخ دهد و دست از آن بر ندارد، چه معنا مى دهد، و نمى دانم امید کسى که بلایى بر او فرود آید و بر آن صبر ننماید، چه مفهومى دارد؟».   گناهى زود هلاک کننده امیرمؤمنان (علیه السلام)  فرمود: پناه مى برم به خدا از گناهانى که زود هلاکت و نابودى مى آورند. پس عبدالله بن کواء برخاست و گفت: اى امیرمؤمنان (علیه السلام) ، آیا چنین گناهانى وجود دارند؟ فرمود: «نَعَمْ، وَیْلَکَ قَطیعَةُ الرَّحِمِ»؛ «آرى، بریدن پیوند خویشاوندى». گاه خانواده اى بدکار و گناه پیشه گرد هم مى آیند و یکدیگر را یارى مى کنند و خداوند بدین عمل، آنان را روزى عطا مى فرماید، و خانواده اى پارسا و متقى، چون پراکنده شوند و از یکدیگر پیوند بگسلند، خدایشان از روزى محروم مى کند.[67]   خیر و نیکى به چیست؟ از امیرمؤمنان (علیه السلام)  پرسیدند که خیر و نیکى چیست؟ فرمود: «لَیْسَ الخَیْرُ اَنْ یکْثُرَ مَالُکَ وَ وَلَدُکَ، وَ لِکنْ الْخَیْرُ اَنْ یَکْثُرَ عَمَلُکَ، وَ اَنْ یَعظُمَ حِلْمُکَ وَ اَنْ تُباهِىُ النَّاسَ بِعِباَدتِکَ رَبَّکَ»[68]؛ «نیکى آن نیست که مال و فرزندانت زیاد شوند، بلکه خیر آن است که دانش تو فراوان و بردبارى ات بزرگ و گران قدر گردد و در پرستش پروردگارت در میان مردم سرافزار باشى، پس اگر عمل خیرى انجام دهى، شکر خداى بگزارى، و اگر بدى کنى، آمرزش بخواهى».   نیکوترین است و زشت ترین از امیرمؤمنان (علیه السلام)  پرسیدند که بهترین و نیکوترین آفریده خدا کدام است؟ فرمود: سخن. گفتند: زشت ترین آنها کدام است؟ فرمود: سخن (سپس ادامه داد): «بِالْکَلامِ ابْیَضَّتْ الْوُجوهُ وَ بِالْکَلامِ اسْوَدَّتَ الوُجُوهُ»[69]؛ «به سخن گفتن است که چهره ها سفید و نورانى مى شود و یا سیاه و مکدر مى گردد».   مردم سه دسته اند مردى خدمت امیرمؤمنان (علیه السلام)  رسید و عرض کرد: مرا به نیکى هایى سفارش نمایید که مایه نجات و رستگارى ام شود: امام (علیه السلام)  فرمود: اى سؤال کننده، گوش بسپار، پس بفهم و آنگاه یقین نما و سپس به کار بند و بدان که مردمان سه دسته اند: «پارسا»، «شکیبا» و «آزمند». پارسا کسى است که اندوه و شادمانى از دلش بیرون رفته، نه به چیزى از دنیا شاد مى گردد و نه به چیزى از دنیا که از دست بدهد، اندوه مى خورد، او آسوده است. شکیبا کسى است که در دل آرزوى دنیا مى کند و چون به آن دست مى یابد، به جهت سرانجام بد و ناگوار آن، بر نفس خود لگام مى زند. اگر به دلش آگاه و مطلع گردى، از پاکى و فروتنى و دوراندیشى آن شگفت زده مى شوى. اما آزمند کسى است که اهمیت نمى دهد دنیا از کجا به سویش مى آید، از راه حلال یا حرام؟ و اعتنا نمى کند که آبرویش در این کار ریخته شود، جانش هلاک گردد و جوانمردى اش از میان برود، چنین کسى در گرداب سرگردان است.[70]   بالاترین مرتبه توکل نقل است روزى امیرمؤمنان (علیه السلام)  به گروهى برخورد نمود و از آنان پرسید: کیستید؟ گفتند: ما توکل کنندگان به خداییم. امام (علیه السلام)  پرسید: توکل، شما را به چه مرتبه اى رسانیده؟ گفتند: به این مرتبه که اگر چیزى بیایم، روزى خود قرارش مى دهیم و اگر نیابیم، صبر مى کنیم. امام (علیه السلام)  فرمود: سگ هاى خانه هاى ما نیز چنین مى کنند. گفتند: پس چه کنیم، اى امیرمؤمنان (علیه السلام) ؟ فرمود: کارى را که ما مى کنیم: «اِذا فَقَدْنا شَکَرْنا، و اِذا وَجَدْنا آثرَنْا»[71]؛ «هرگاه چیزى نیابیم، خدا را سپاس گوییم و هرگاه بیاییم، دیگران را در آن نعمت بر خود ترجیح دهیم».   خدمت گزارى به نیازمند حارث همدانى گوید: شبى خدمت امیرمؤمنان (علیه السلام) رسیدم و گفتم: اى امیرمؤمنان (علیه السلام) ، حاجتى دارم. فرمود: آیا مرا سزاوار گفتن نیاز خود مى دانى؟ گفتم: آرى. فرمود: خداى تعالى تو را از جانب من پاداش خیر عنایت  فرماید. پس چراغ حجره اش را خاموش کرد و نشست و ادامه داد: چراغ را خاموش کردم تا ذلت نیازخواهى را در چهره ات نبینم. بگو، چه مى خواهى؟ من از رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  شنیدم که فرمود: «الحَوائجُ اَمانةٌ مِنَ اللّهِ فِى صُدورِ العبادِ، فَمَنْ کَتَمها کُتِبَتْ لَهُ عِبادةٌ وَ مَنْ اَفشاها کانَ حَقاً عَلى مَنْ سَمِعَها اَنْ یُعنیه»[72]؛ «نیازها، امانت هاى الهی اند در سینه بندگان. هر که آنها را پوشیده دارد، برایش عبادتى نوشته شود، و هر که آنها افشا نماید، بر کسى که از آنها آگاه مى شود لازم است که برآورده شان کند».   عالمان، بهترین و بدترین به امیرمؤمنان (علیه السلام)  گفتند: پس از پیشوایان هدایت و نورهاى در تاریکى (یعنى ائمه (علیهماالسلام)) بهترین مردم چه کسانى اند؟ فرمود: «العُلماءُ اِذا صَلَحُوا»؛ «عالمان، وقتى که صالح باشند». گفتند: پس از ابلیس و فرعون و کسانى که نام شما را بر خویش نهادند و القاب شما را دزدیدند و جایگاه هاى شما را غصب نمودند و در سرزمین هاى شما به توطئه و دسیسه چینى پرداخته اند، بدترین خلق خدا چه کسانى اند؟ فرمود: «العُلماءُ اِذا فَسَدوا، وَ انّهم المُظْهِرون لِلْبَاطِلِ الکاتِموُنَ لِلحقائقَ»؛ «عالمان آنگاه که فاسد شوند، چنین عالمانى امور یاوه و باطل را آشکار مى کنند و حقایق را در پرده مى دارند». و سخن خداوند درباره ایشان است آنجا که مى فرماید: «أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ»[73]؛ «اینان را خداى تعالى لعنت مى فرماید و نفرین شان مى کنند، نفرین کنندگان».   اساس توبه و استغفار چیست؟ کمیل بن زیاد از امیرمؤمنان (علیه السلام)  پرسید: اى امیرمؤمنان (علیه السلام) ، بنده اى که گناه کرده و به خاطر آن از خدا آمرزش مى خواهد، این آمرزش تا کجا است؟ فرمود: تا این که توبه کند و باز گردد. گفت: همین؟ گفت: بعد چه کند؟ فرمود: بنده وقتى مرتکب معصیت مى شود، مى گوید «استغفرالله» و لب ها و زبانش را حرکت مى دهد، که باید به دنبال این کار حقیقت توبه را در خود ایجاد نماید. گفت: آن حقیقت چیست؟ فرمود: «تَصْدیقٌ فِى القَلْبِ وَ اِضْمارُ اَنْ لایَعودَ الى الذَّنْبِ الذّى استَغْفَرَ مِنْهُ»؛ «آن حقیقتى راستى در دل و در خاطر گذراندن این معنا است که دیگر به گناهى که از آن آمرزش خواسته، باز نگردد». گفت: اگر چنین کنم، از آمرزش خواهان خواهم بود؟ فرمود: نه گفت: دیگر چه باید کرد؟ فرمود: تو هنوز به اصل استغفار نایل نشده اى. گفت: اصل و اساس این کار چیست؟ فرمود: آن است که دوباره از گناهى که از آن استغفار کرده اى، توبه نمایى، و این نخستین مرتبه از مراتب و مقامات انسان هاى عابد است.[74]   چرا رو به آسمان؟ روزى امام على (علیه السلام)  در سخنانش فرمود: هر گاه کسى از نمازش فارغ گردید، دست هایش را به آسمان بلند کند و در دعا کردن بکوشد. عبدالله بن سبأ گفت: اى امیرمؤمنان (علیه السلام) ، مگر خداوند همه جا نیست؟ فرمود: چرا، هست. گفت: پس چرا بنده باید دستانش را رو به آسمان بلند کند؟ فرمود: مگر نخوانده اى: «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ»[75]؛ «روزى شما و آنچه وعده تان داده اند، در آسمان است». آیا روزى را جز از جایگاهش باید خواست.   چرا دعاهایمان مستجاب نمى شود؟ امیرمؤمنان (علیه السلام)  در پاسخ به این پرسش که وقتى خداى تعالى در قرآن کریم فرموده!: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[76]؛ «بخوانید مرا، اجابت مى کنم شما را»، دعاهایمان مستجاب نمى شوند، فرمود: زیرا در هشت مورد خیانت کرده اید: 1. خداى تعالى را شناختید اما حقش را چنان که باید و بر شما واجب فرموده بود، به جاى نیاورید. پس خداشناسى تان به کار نیامد. 2. کتابش قرآن را خواندید و به آن عمل نکردید. 3. به پیامبرش ایمان آوردید، اما سنتش را مخالفت نمودید. 4. گفتید که از آتش دوزخ مى ترسید، در حالى که هر زمان، بدن هاتان را با گناه به آتش نزدیک مى کنید. 5. ادعاى اشتیاق به بهشت نمودید و کارهایى انجام دادید که شما را از آن دور ساخت. 6. نعمت مولاى خویش را خوردید و سپاسگزارى نکردید. 7. خداوند به دشمنى با شیطان فرمان تان داد و فرمود: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا»[77]؛ «شیطان دشمن شما است، آن را دشمن خود بگیرید». شما با زبان تان با شیطان دشمنى کردید، اما بدون مخالفت عمل، با او دوستى ورزیدید. 8. عیب هاى حرام را پیش چشمشان آوردید و عیوب خود را نادیده انگاشتید، و کسانى را به چیزهایى ملامت کردید که خود به آن موارد، به سرزنش سزاوارتر بودید. با وجود این امور، چگونه دعاهایتان به اجابت رسد؟[78]     بخش دوم :   پیام هاى امام على (علیه السلام) [79]   1. «اِنّ هَذهِ القُلوبَ تَمَلُّ کَما تَصلُّ الاْبْدانُ، فَابْتَغوا لَها طَرائِفَ الْحِکْمَةِ»؛ «این دل ها همچون بدن ها خسته و ملول مى شوند، پس براى نشاط آنها سخنان تازه و حکیمانه را جست و جو کنید». 2. «مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ، کَثُرَ السّاخِطُ عَلَیْهِ»؛ «هر که از خود راضى شود، دشمنانش فراوان گردند». 3. «خَالِطُوا النَّاس مُخالَطَةً اِنْ مُتُّمْ مَعَها بَکَوْا عَلَیْکُمْ، وَ اِنْ عُشتُم حَنوا اِلیْکُمْ»؛ «آن گونه با مردم معاشرت کنید که اگر مردید بر شما بگریند و اگر زنده ماندید، خواهان معاشرت با شما باشند». 4. «البَشاشَةُ حِبالَةُ الْمَوَدَّةِ»؛ «گشاده رویى و خوش رویى، دام دوستى است». 5. «اِذَا قَدَرْتَ عَلى عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرْةِ عَلَیْهِ»؛ «هرگاه بر دشمن خود دست یافتى، بخشیدن او را شکرانه پیروزى قرار ده». 6. «اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنْ اکْتِسابِ الاْخْوانِ، وَ اَعَجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»؛ «ناتوان ترین مردم کسى است که از یافتن دوست ناتوان باشد، و ناتوان تر از او آن که دوستان خود را از دست بدهد». 7. «اِذَا وَصَلَتْ اِلَیْکُمْ اَطْرافُ النِّعَمِ فَلا تُنفِّرُوا اَقْصاهَا بِقِلَّةِ الشُّکْرِ»؛ «چون نمونه هایى از نعمت ها به شما رسید، بازمانده آنها را با کم سپاسى دور مسازید». 8. «وَالْفرُصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ، فَانْتَهَزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ»؛ «فرصت همچون ابر گذرا مى گذرد، موقعیت هاى نیکو را غنیمت بشمارید». 9. «مَنْ اَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ، لَمْ یُسْرِعْ بِهِ نسبه»؛ «هر که کردارش او را معطل نماید، اصل و نسبش او را پیش نراند». 10. «مِنْ کَفّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ، اِغَاثَةُ الْمَلْهوفِ وَ التَنفْیِسِ عَنِ الْمَکْروبِ»؛ «از جمله کفارات و اسباب آمرزش گناهان بزرگ، به فریاد ستمدیدگان رسیدن و شاد کردن دل هاى غم دیده است». 11. «کُنْ سَمَحاً وَ لاتَکُنْ مُبَذِّراً، وَ کُنْ مُقدِّراً وَ لاتَکُنْ مُقَتِّراً»؛ «بخشنده باش اما زیاده روى مکن، میانه رو باش اما سخت گیرى مکن». 12. «سَیِّئَةٌ تَسُوءُکَ خَیْرٌ عِنْدَاللّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعجِبُکَ»؛ «گناهى که تو را اندوهگین و پشیمان نماید، نزد خدا بهتر است از کار نیکى که به خودپسندى ات وادارد». 13. «الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهواتِ»؛ «ثروت، اساس همه هوس ها است». 14. «مَنْ حَذَّرَکَ کَمَنْ بشَّرَکَ»؛ «آن که تو را مى ترساند، همچون کسى است که مژده ات مى رساند». 15. «اللِّسانُ سَبُعٌ، اِنْ خُلِّىَ عَنْهُ عَقَرَ»؛ «زبان درنده اى است که اگر رهایش کنى، مى گزد». 16. «فَوْتُ الْحاحَةِ اَهْونُ مِنْ طَلَبِها اِلَى غَیْرِ اَهْلِها»؛ «از دست رفتن حاجت، آسان تر است از این که آن را از نااهلش درخواست کنى». 17. «اَوْضَعَ الْعِلْمِ مَا وَقِفَ عَلَى اللسّانِ، وَ اَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِى الْجَوارِحُ وَ الاَْرْکانِ»؛ «بى ارزش ترین دانش، آن است که بر زبان جاى گرفته و برترین آن، دانشى است که در همه اعضاء و جوارح نمایان باشد». 18. «شَتّانَ مَا بَیْنَ عَمَلَیْنِ: عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُةُ وَ تَبْقى تَبعَتُةُ، وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَؤونَتُهُ وَ یَبْقى اَجْرُهُ»؛ «چقدر فاصله است بین دو کار: کارى که لذتش مى رود و زیانش مى ماند، و کارى که سختى اش مى گذرد و پاداش آن باقى است». 19. «الرّاضْىِ بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدّاخِلِ فِیِه مَعَهُمْ، وَ عَلَى کُلِّ داخِلٍ فِى باطِلٍ اِثْمانِ: اِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ، وَ اِثْمُ الرّضَى بِهِ»؛ «انسان راضى به کار یک گروه، همچون کسى است که در آن کار با آنان بوده، و هر که به کار باطلى وارد شود، دو گناه دارد: گناه به جاى آوردن آن کار، و گناه راضى بودن به آن». 20. «مَنْ اسْتَبَدَّ بِرَأیِهِ هَلَکَ، وَ مَنْ شاوَرَ الرّجالَ شَارَکَهَا فِى عُقُولِها»؛ «هر که خودرأیى کند، هلاک شود، و هر که با مردمان مشورت نماید، در عقل هاى شان مشارکت کند». 21. «لاَطَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِى مَعصِیَةِ الْخالِقِ»؛ «در نافرمانى آفریدگار، اطاعت از هیچ مخلوقى هیچ روا نیست». 22. «تَرْکُ الذّنْبِ اَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَةِ»؛ «گناه نکردن، آسان تر است از توبه خواستن». 23. «اِذا هِبْتَ اَمْراً فَقَعْ فِیِه، فَاِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّیهِ اَعْظمُ مِمّا تَخافُ مِنْهُ» ؛ «هنگامى که از چیزى بیم دارى، خود را در آن بیفکن، زیرا گاه شدت ترس، از خود آن چیز سخت تر است». 24. «مَا اخْتَلَفَ دَعْوَتانِ، اِلاَّ کَانَتْ اِحدهُما ضَلاَلَةً»؛ «هیچ گاه دو دعوت و فراخوان با هم مختلف نشوند، مگر این که یکى از آن دو، گمراهى است». 25. «أغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ اِلاَّ لَمْ تَرْضَ اَبَداً»؛ «از خار و خاشاک [دنیا] چشم فرو بند، و گرنه هرگز راضى و خرسند نخواهى بود». 26. «مِنْ اَشْرَفِ اَعْمالِ الْکَریِمِ، غَفْلَتُهُ عَمّا یَعْلَمُ»؛ «از بهترین کارهاى انسان بزرگوار، چشم پوشیدن او است از آنچه مى داند». 27. «الاْیمانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَ اِقْرارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالاْرْکانِ»؛ «ایمان عبارت است از شناخت به قلب، اقرار به زبان، و عمل کردن به اعضاء و جوارح». 28. «اِتَّقِ اللّهِ بَعْضَ التُّقَى وَ اِنْ قَلَّ، وَ اجْعَلْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللّهِ سِتْراً وَ اِنْ رَقَّ»؛ «هر چه مى توانى از خدا بیم نما هر چند اندک، و میان خود و خداى تعالى پرده اى قرار ده هر چند نازک». 29. «الْحَجَرُ الْغَصیبُ فِى الدّارِ رَهْنٌ عَلَى خَرابِها»؛ «سنگ غصبى در بناى خانه، مایه خراب شدن آن است». 30. «مَنْ اَصْلَحَ سَریَرتَهُ، اَصْلَحَ اللّهُ عَلانِیَتَهُ»؛ «هر که اندرون خود را اصلاح نماید، خداوند ظاهر و زندگى اش را سامان مى دهد». 31. «کَفاکَ اَدَباً لِنَفْسِکَ اجْتنِابُ مَا تَکْرَهُهُ مِنْ غَیْرِکَ»؛ «براى ادب کردن خویش، همین تو را بس که از آنچه در دیگران نمى پسندى، پرهیز کنى». 32. «ضَعْ فَخْرَکَ، وَ احْططْ کِبْرَکَ، وَ اذْکُرْ قَبْرَکَ»؛ «فخرفروشى ات را رها کن، تکبرت را فرو بگذار و قبرت را به یاد آور». 33. «اِنَّ الْحَقَّ ثَقیلٌ مَرِى ءٌ، وَ اِنَّ الباطِلَ خَفیفٌ وَبِى ءٌ»؛ «بى شک حق گران و ناگوار، و باطل سبک است و جان شکار». 34. «مَنْ ضَنَّ بِعَرضِهِ، فَلْیَدَعِ الْمَراءَ»؛ «هر که بر آبروى خویش بیمناک است، از ستیزه و جدال بپرهیزد». 35. «اَکْبَرُ الْعَیْبِ اَنْ تَعیَب مِا فِیِکَ مِثْلُهُ»؛ «بزرگ ترین عیب آن است که چیزى را زشت بدانى که مانندش در تو وجود دارد». 36. «اَشدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهانَ بِهِ صَاحِبُهُ»؛ «بدترین گناه گناهى است که صاحبش آن را کوچک شمارد». 37. «ماءُ وَجْهِکَ جَامِدٌ یُقَطِّرُهُ السؤال، فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ»؛ «آبروى تو یخى است که درخواست کردن، قطره قطره آبش مى کند، پس بنگر که نزد که آن را آب مى کنى و مى ریزى». 38. «اتّقُوا مَعَاصِىَ اللّهِ فِى الْخَلَواتِ، فَاِنّ الشِّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ»؛ «از نافرمانى خدا در خلوت ها بپرهیزید، بى شک آن که مى بیند، خود داور و حکم کننده است». 39. «اِنَّ الْمِسْکینَ رَسولُ اللهِ، فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللّهَ، وَ مَنْ اَعْطاه فَقَدْ اَعَطَى اللّهَ»؛ «انسان بى نوا فرستاده خدا است، هرکس یارى اش را از او دریغ کند، از خداى تعالى دریغ کرده، و هرکه او را چیزى ببخشد، به خداى تعالى بخشیده است». 40. «مَرارَةُ الدُّنْیا حَلاوَةُ الآخِرةِ، وَ حَلاوَةُ الدُّنْیا مَرارَةُ الآخِرَةِ»؛ «تلخ کامى دنیا، شیرینى آخرت، و شیرینى دنیا، تلخ کامى آخرت را در پى دارد». 41. «اِیَّاک اَنْ تَکونَ عَلَى النّاسِ طاعِناً، وَ لِنَفْسِکَ مُداهِناً، فَتَعْظُمَ عَلَیْکَ الْحَوْبَةُ وَ تُحْرَمَ الْمَثُوبَةَ»؛ «مبادا مردم را طعنه بزنى و نسبت به خویشتن سهل انگارى باشى، که در این صورت گناهت بزرگ مى شود و از پاداش محروم مى گردى». 42. «اِذا اَخَدْتَ نَفْسَکَ بِطاعَةِ اللّهِ اَکْرَمْتَها، وَ اِنْ ابْتَذِلْتَهَا فِى مَعاصِیِه اَهَنْتَها»؛ «هر گاه خویشتن را به طاعت خدا بگمارى، آن را گرامى داشته اى و چون به خوارى نافرمانى خدا وادارش کنى، پست و بى مقداریش ساخته اى». 43. «ذَرِ الْعَجَلَ، فَاِنّ الْعَجَلَ فَى الاُْمورِ لایُدرِکُ مَطْلَبَهُ وَ لایُحْمَدُ اَمرُهُ»؛ «شتاب مکن که شتاب کردن در کارها به هدف نرسد و کار پسندیده اى به شما نیاید». 44. «عَلَیْکَ بِالْعَدْلِ فَى الصِّدیقِ وَ الْعَدُوِّ، وَ الْقَصْدِ فِى الْفَقْرِ وَ الْغِنى»؛ «بر تو باد عدالت ورزیدن نسبت به دوست و دشمن، و میانه روى در حال ندارى و دارایى». 45. «قَدْ جَهِلَ مَنِ اسْتَنْصَحَ اَعْداءَهُ»؛ «بى شک، نادان است کسى که از دشمنانش خیرخواهى بجوید». 46. «اَعْرَفَ النّاسِ باللّهِ اَعْذَرُهُمْ لِلنّاسِ وَ اِنْ لَمْ یَجِدْلَهُمْ عُذْراً»؛ «خداشناسى ترین مردم کسى است که بیشتر عذر مردم را بپذیرد، گر چه براى آنها عذرى نیابد». 47. «وَحْدَةُ الْمَرْءِ خَیْرٌ لَهُ مِن قَرینِ السُّوء»؛ «تنهایى براى انسان از همنشین به کردار بهتر است». 48. «عَلَیْکَ بِالْعِفافِ وَ الْقُنُوعِ، فَمَنْ اَخَذَ بِهِ خَفّتْ عَلَیْهِ الْمُؤَنُ»؛ «پیوسته پاکدامن و قانع باش که هر کسى چنین باشد، هزینه هاى زندگى بر او سبک گردد». 49. «الْعَفْوُ مَعَ الْقُدْرَةِ جُنَّةٌ مِنْ عَذابِ اللّهِ سُبْحانَه»؛ «گذشت در عین توانایى، سپرى است در برابر عذاب خداوند سبحان». 50. «مَنْ نَظَرَ فِى الْعَواقِبِ سَلِمَ مِنَ النَّوائبِ»؛ «هر که عاقبت اندیشى کند، از پیش آمدهاى ناگوار سالم ماند». 51. «الْعاقِلُ یَعْتَمِدُ عَلَى عَمَلِهِ، الْجاهِلَ یَعْتَمِدُ عَلَى اَمَلِهِ»؛ «خردمند بر کار خویش تکیه مى کند، و نادان بر آرزوى خویش». 52. «یَنْبَغى لِلْعامِلِ اَنْ یُخاطِبَ الْجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطّبیبِ الْمریضَ»؛ «سزاوار است که انسان دانا آن گونه با نادان سخن بگوید که طبیب با بیمار». 53. «عِلْمٌ لایُصْلِحُکَ ضَلالٌ، وَ مالٌ لا یَنْفَعکَ وَبالٌ»؛ «دانشى که تو را اصلاح نکند، گمراهى، و مالى که فایده ات نرساند، وبال و گرفتارى است». 54. «اِنّ اَنْفاسَکَ اَجْزاءُ عُمْرِکَ، فَلاَ تُفْنِها اِلاّ فِى طاعَةٍ تُزْلِفُکَ»؛ «بى شک تعداد نفس هاى تو، پاره هاى عمر تواند، پس آنها را جز در اطاعتى که تو را به خدا نزدیک مى سازد، فانى مکن». 55. «مَنْ عَیَّرَ بِشى ءٍ، بَلى بِهِ»؛ «هر کسى دیگرى را به چیزى سرزنش کند، بدان گرفتار شود». 56. «عارُ الفَضیحَةِ یُکَدِّرُ حَلاوَةَ اللَّذَّةِ»؛ «ننگ رسوایى، شیرینى لذت را تلخ مى گرداند». 57. «مَنْ لَمْ یُحْسِن ظَنُّهُ اسْتَوْحَشَ مِنْ کُلِّ اَحَدٍ»؛ «هر که گمانش نیک نباشد، از همگان در هراس است». 58. «لاتَسْأَلْ مَنْ تَخافُ مَنْعَهُ»؛ «از کسى که مى ترسى ندهد، درخواست مکن». 59. «مَا تَواضَعَ اَحَدٌ اِلاّ زادَهُ اللّهُ تعالى جلالَةً»؛ «هیچ کس فروتنى نکند مگر این که خداى تعالى عظمتش را بیفزاید». 60. «الْکَریمُ یَتَغافَلُ وَ یَنْخَدِعُ»؛ «انسان بزرگوار خود را به نادانى مى زند و (به ظاهر خود را) فریب خورده نشان مى دهد». 61. «نُصْحُکَ بْیْنَ المَلاَءِ تَقْریعٌ»؛ «نصیحت کردن دیگران در جمع، سرزنش کردن است». 62. «اَمْسِکْ عَنِ الطَّریقِ اِذا خِفْتَ ضَلالَتَهُ»؛ «در راهى که مى ترسى گمراهى باشد، قدم مگذار». 63. «الاْمانِىُّ تُعمِى عُیُونَ الَبصائِرِ»؛ «آرزوها، دیده هاى بصیرت را کور مى کند». 64. «مَنِ ادَّعى مِنَ الْعِلْمِ غایَتَهُ، فَقَدْ اَظْهَرَ مِنْ جَهْلِهِ نَهایَتَهُ»؛ «هر که نهایت علم و دانایى را ادعا کند، بى شک غایت جهل و نادانى خویش را آشکار کرده است». 65. «غَیِّروا العاداتِ تَسْهُلٌ عَلَیْکُمُ الطّاعاتُ»؛ «عادت هاى زشت را دگرگون کنید، کار اطاعت خدا بر شما آسان مى شود». 66. «الْغَضَبُ نارٌ موُقَدَةً مَنْ کَظَمهُ اَطْغَأها وَ مَنْ اَطْلَقَهُ کانَ اَوّلَ مُحْتَرَقٍ بِها»؛ «خشم آتشى است افروخته، هر که آن را فرو خورد، خاموشش ساخته و هر که رهایش کند، خود اولین کسى است که بدان خواهد سوخت». 67. «الْکَلامُ کَالدّواءِ، قَلیلُهُ یَنْفَعُ وَ کَثیره قاتِلٌ»؛ «سخن همچون دوا است، اندکش نفع مى بخشد و بسیارش کشنده است». 68. «عَجِبْتُ لَمَنْ یَقْنَطُ وَ مَعَهُ النَّجاةُ وَ هُوَ الاْسْتِغْفارُ»؛ «در شگفتم از کسى که ناامید شده در حالى که وسیله نجات با او است، یعنى آمرزش خواهى». 69. «لاتُشعِرْ قَلْبَکَ الْهَمَّ عَلَى مَافاتَ، فَیَشْغَلَکَ عَمّا هُوَ آتٍ»؛ «دلت را به آنچه گذشته، اندوهگین مساز که تو را از آنچه خواهد آمد، بازمى دارد». 70. «اِلْبَسْ مَا لاَتَسشْتَهِرُ بِهِ وَ لایُزْرى بِکَ»؛ «لباس بپوش که بدان انگشت نما نشوى و پست و حقیرت نسازد».     بخش سوم   خطبه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در غدیرخم معروف به «غدیریه»   خطبه غدیریه[80] علقمه بن محمد حضرمى، از ابوجعفر، محمدبن على، امام باقر (علیه السلام) ، نقل کرده است که فرموده: رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  در حالى از مدینه راهى سفر حج شد که تمام مسائل شریعت اسلام، غیر از حج و ولایت را به قومش رسانده بود. پس جبرئیل نزد آن حضرت (صلی الله علیه وآله)  آمد و گفت: اى محمد، خداى تعالى سلامت مى رساند و مى فرماید: «من روح هیچ پیامبر و فرستاده اى را نگرفتم، مگر بعد از کامل کردن دین و مؤید ساختن حجتم. از دین من، دو واجب برعهده تو باقى مانده که باید آنها را به مردم ابلاغ نمایى: واجب حج، و واجب ولایت و جانشینى پس از خود. من تا به حال زمین را از حجت خویش خالى نگذارده ام، و تا ابد خالى نخواهم گذاشت» تو به دستور الهی باید آیین حج را به مردم بیاموزى و خود، حج به جاى آورى و آنان که اهل مدینه و اطراف آن، و از اعراب هستند، در صورت توانایى، با تو حج کنند و تو مناسک آن را همچون نماز و زکات و روزه که به آنان آموخته اى، یادشان دهى و بر این عمل عبادى آگاهشان سازى.   واپسین حج پس منادیِ رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  در میان مردم ندا برآورد که: آگاه باشید رسول خدا قصد حج دارد و میخواهد مناسک مربوط به آن را به شما بیاموزد و به آنچه باید در حج به جاى آورید و عمل کنید، آگاهتان کند. پیامبر (صلی الله علیه وآله)  براى حج از مدینه بیرون شد و مردمان او را همراهى کردند، تا مکه و چون رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  به اعمال حج آغاز نمود، دیگران به او اقتدا کردند و همچون ایشان مناسک به جاى آوردند. حضرت (صلی الله علیه وآله)  با مردمى که از مدینه و اطراف آن و از بادیه ها با او همراه شده بودند و تعدادشان به هفتاد هزار نفر مى رسید، حج گزارد. این تعداد، به شمار اصحاب موسى بودند که وى بر ولایت هارون، با آنان پیمان بست، پس نقض پیمان کردند و دنباله رو گوساله و سامرى شدند. همچون پیامبر (صلی الله علیه وآله)  که بر ولایت و خلافت على  (علیه السلام)  از مردمان اخذ پیمان کرد، اما آنان عهد و پیمان شکستند و به تبعیت از گوساله و سامرى روى کردند، سال به سال و مانند به مانند. بین مکه و مدینه لبیک ها به هم آمیخت و انبوه مردمان به سوى خانه خدا و به جاى آوردن اعمال حج، به راه افتادند. پس در موقف عرفات، جبرئیل خدمت حضرت (صلی الله علیه وآله)  رسید و از سوى خداى تعالى پیغام آورد که: اى محمد، خداى عزوجل سلامت مى رساند و مى فرماید: روزگارت به سرآمده و عمرت به پایان رسیده و به ناچار باید کارى را که چاره اى از آن نیست، انجام دهى. عهد خود را محکم ساز و وصیت خویش را پیش دار و تمام علم و میراث علمى پیامبران پیشین، و نیز سلاح و تابوت و جمیع نشانه هاى انبیاء را فراهم آر و آنها را به وصى و خلیفه پس از خود، که حجت رساى من بر مردم است، یعنى على بن ابیطالب (علیه السلام) بسپار. او را پرچم هدایت مردم قرار ده و عهد و میثاق و پیمان او را تجدید نما و ولایت ولى من، و مولاى مردمان، و مولاى هر زن و مرد مؤمن، یعنى ولایت على بن ابى طالب (علیه السلام)  را که بیعت و میثاق من است و عهدى است که من از مردمان گرفته ام، به آنان یادآورى کن. من جان هیچ پیامبرى را نستانده ام مگر بعد از کامل کردن دین و حجتم و تمام نمودن نعمتم به ولایت دوستداران و دشمنیِ دشمنانم، و این دوستی و دشمنی کمال توحید و دین من است، زیرا من هیچ گاه زمین را بى امام و سرپرستى که حجت بر مردمان باشد، رها نکرده ام. و امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودنم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد، به سبب ولایت ولى خود، و مولاى هر زن و مرد مؤمن، یعنى على (علیه السلام)  که بنده من، و وصى پیامبر من و جانشین او، و حجت رساى من بر مردمان است. اطاعتش به اطاعت پیامبرم محمد، پیوسته، و اطاعت از این دو به اطاعت من پیوند خورده است. هر که او را پیروى کند، مرا اطاعت کرده و هر که نافرمانى اش کند، مرا فرمان نبرده است. او را بین خود و آفریدگانم، علم هدایت قرار دادم. هر که او را بشناسد، مؤمن است و هر که انکارش کند، کافر، و هر که در بیعت او دیگرى را شریک سازد، مشرک، و هر که با ولایت او مرا دیدار نماید، وارد بهشت مى شود و هر که با دشمنى او نزد من آید، به جهنم خواهد رفت. پس اى محمد، على را پرچم و راهنماى مردم قرار ده و براى او از آنان بیعت بگیر و عهد مرا تجدید کن و میثاقى را که با آنان بسته ام، یادآورى نما، که من جان تو را خواهم گرفت و به سوى خویش باز خواهم آورد». آنجا بود که رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  از مردمان و منافقان و تفرقه افکنان بیمناک گردید که مبادا با رساندن این پیغام، بین مسلمانان جدایى بیفتد و اوضاع جاهلیت تکرار شود. پیامبر مى دانست که عده اى از ایشان با على (علیه السلام)  دشمنى و عداوت و کینه دارند، اگر چه آن را پنهان مى دارند و بروز نمى دهند. پس، از جبرئیل خواست که از پروردگار براى وى، طلب عصمت و سلامت و ایمنى کند؛ و منتظر ماند تا پاسخ خداى تعالى را از زبان فرشته وحى بشنود. آمدن جبرئیل تا رسیدن پیامبر (صلی الله علیه وآله)  و همراهانش به مسجد خیف به تأخیر افتاد. با رسیدن ایشان به آن مسجد، جبرئیل فرود آمد، با فرمان نصب على (علیه السلام)  به امامت و هدایت مردم، اما به عصمتى که حضرت (صلی الله علیه وآله)  درخواست کرده بود، اشاره اى هم نکرد. تا اینکه بین مکه و مدینه، به «کراع الغمیم» رسیدند، پس بار دیگر جبرئیل با همان پیغام و بدون سخنى درباره ایمنى  و عصمتى که پیامبر (صلی الله علیه وآله) خواسته بود، نزد ایشان آمد. پیامبر (صلی الله علیه وآله)  فرمود: اى جبرئیل، من ترس آن دارم که مردم مرا تکذیب کنند و سخنم درباره على (علیه السلام)  را نپذیرند. جبرئیل بازگشت و کاروان به راه خود ادامه داد، تا در سه مایلى «جحفه» به «غدیر خم» رسیدند. پنج ساعت از روز گذشته بود که جبرئیل با پیغام عتاب و نکوهش، و ایمنى در مقابل مردم، نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله)  آمد و گفت: اى محمد، خداى عزوجل سلام مى رساند و مى فرماید: «اى رسول، آنچه درباره على (علیه السلام)  بر تو نازل شده، به مردم برسان که اگر چنین نکنى، رسالت الهی را به انجام نرسانده اى. و خداوند تو را از مردمان در امان مى دارد». ابتداى کاروان حاجیان نزدیک «جحفه» رسیده بود. جبرئیل، پیامبر (صلی الله علیه وآله)  را امر کرد که پیش افتادگان را باز گرداند و عقب ماندگان را جلو بگیرد و در همین مکان یعنى غدیر خم، على (علیه السلام)  را به امامت و پیشوایى برگزیند و آنچه را خداوند درباره على (علیه السلام)  بر او نازل کرده، به مردم ابلاغ نماید، که خداوند او را از کینه و دشمنى جماعت در امان داشته است. رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  که خاطرش به عصمت الهی، از جانب مردم آسوده گردید، مردمان را فراهم آورد: پیش افتادگان را باز گرداند و منتظر شد تا عقب ماندگان برسند. آنگاه در سمت راست راه، نزدیک «مسجد غدیر» رفت [چون جبرئیل از سوى خداى تعالى، چنین خواسته بود] و در سایه درختانى چند، قرار گرفت، و دستور داد زیر درختان را جاروب زدند و سنگ هایى را به شکل منبر روى هم نهادند، آنگاه پس از گرد آمدن همگان، بر سنگ ها بالا رفت و پس از حمد و ثناى الهی، شروع به سخن کرد: 1اَلْحَمْدُلِلّهِ الّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ، وَ دَنا فی تَفَرُّدِهِ، وَ جَلَّ فی سُلْطانِهِ، و عَظُمَ فی أَرْکانِهِ، و أحاطَ بِکُلِّ شیءٍ عِلْماً وَ هُوَ فی مَکانِهِ، وَ قَهَرَ جَمیعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ و بُرْهانِهِ مَجْیداً لَمْ یَزَلْ مَحْمُوداً لایَزالُ، بارِیءُ الْمَسْمُوکاتِ و داحِی المَدْحُوّاتِ و جَبّارُ الأَرَضِیْنَ و السَّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ رَبُّ المَلائِکَةِ و الرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ علی جَمیعِ مَنْ بَرَأهُ مُتَطَوِّلٌ عَلی جَمِیعِ مَنْ أَنْشَأهُ، یَلْحَظُ کُلَّ عَیْنٍ وُ الْعُیُونُ لا تَراهُ، کَریمٌ حَلیمٌ ذُو أَناةٍ، قَدْ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَتُهُ و مَنَّ عَلَیْهِمْ بِنِعْمَتِهِ، لایُعَجِّلُ بِانْتِقامِهِ و لایُبادِرُ إلَیْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذابِهِ، قَدْ فَهِمَ السَّرآئِرَ وَ عَلِمَ الضَّمائِرَ، و لَمْ تَخْفَ عَلَیْهِ الْمَکْنوُناتُ، وَ لَا اشْتَبَهَتْ عَلَیْهِ الْخَفِیّاتُ، لَهُ الْإحاطَةُ بِکُلِّ شَیءٍ وَ الْغَلَبَةُ عَلی کُلِّ شَیءٍ وَ الْقُوَّةُ فی کُلِّ شَیءٍ وُ الْقُدْرَةُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ و لَیْسَ مِثْلَهُ شَیْءٌ، وَ هُوَ مُنْشِیُء الشَّیْءِ حِیْنَ لا شَیْءَ، دائِمٌ قائمٌ بِالْقِسْطِ لاإلهَ إلّا هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ، جَلَّ عَنْ أنْ تُدْرِکَهُ الْأبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأبْصارَ و هُوَ الْلَّطِیفُ الْخَبیرُ، لا یَلْحَقُ أحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعایَنَةِ، و لا یَجِدُ أحَدٌ کَیْفَ هُوَ مِنْ سِرٍّ وَ عَلانِیَةٍٍ إلا بِما دَلَّ عَزَّ وَ جَلَّ عَلی نَفْسِهِ، 2وَ أشْهَدُ أنَّهُ اللهُ الّذیْ مَلَأ الدَّهرَ قُدْسُهُ، وَ الّذِی یُغْشِی الْأبَدَ نُوْرُهُ، وَ الّذی یُنْفِذُ أمْرَهُ بِلا مُشاوَرَةِ مُشیرٍ و لا مَعَهُ شَریکٌ فی تَقْدیرٍ و لا تَفاوُتَ فِیْ تَدْبِیرٍ، صُوَّرَ ما أبْدَعَ عَلی غَیْرِ مِثالٍ، وَ خَلَقَ ماخَلَقَ ب دِلا مَعُونَةٍ مِنْ أحَدٍ ولاتَکَلُّفٍ ولا احْتِیالٍ، أنْشَأها فَکَانَتْ، سپاس پروردگار 1حمد و ستایش خدایى را که در یگانگى خویش عالى، و در وحدانیت بى همتا، و در غلبه اش عظیم، و در اداره امور اساسش مقتدر، و علمش همه چیز را فرا گیرنده است حال آنکه در جایگاه خویش ثابت و به قدرت و برهان خود، بر همه آفریدگان قاهر، بزرگوار و جاودانه، ستوده و فناناپذیر، آفریننده آسمان ها، گستراننده گستره ها، جبار زمین ها و آسمان ها، بسیار پاک و منزه و پروردگار فرشتگان و روح است. فضل و احسان و بخشش او تمام آفریده هاى دور و نزدیک را در برگرفته، و همه دیدگان پیش چشم اویند، در حالى که او را نمى بینند. بزرگوار و بردبار و متین، و رحمتش شامل است و به نعمت هایش بر مردمان منت نهاده است. در انتقام شتاب نمى ورزد و بندگان را به عذابى سخت که سزاورا آن اند، گرفتار نمى سازد. به حق داننده رازها و مطلع بر اسرار همه است و هیچ پنهانى بر او مخفى نمى ماند و بر همه پدیده ها احاطه و چیره گى دارد. او را مثل و مانندى نیست و پدید آورنده اشیاء از عدم است. برپا دارنده و اساس گذار عدل و داد، و خدایى است ارجمند و حکیم که جز او خدایى نیست. برتر از آن است که چشم ها او را بنگرند، حال آنکه او دیده ها را در مى یابد، و او است لطیف و آگاه. هیچ کس با نگریستن، به وصف او آگاهى نمى یابد و کس نیست که دریابد چگونه او هم نهان است و هم آشکار، مگر به دلالتى که او خود [عزوجل] بر وجود خود نماید. 2گواهى مى دهم او خدایى است که پاکى و تقدسش جهان را آکنده و نورش تا همیشه را پوشاننده و فرمانش بى همفکرى و رایزنى، نافذ و روان است. در تقدیرش شریکى وجود ندارد و در تدبیرش تغییر و تبدیلى نیست. آنچه را به وجود آورد، بى نمونه آفرید و بدون یارى جستن از کسى و بى رنج و چاره اندیشى. آنان را به وجود آورد، وَ بَرَأها فَبانَتْ، فَهُوَ اللهُ الَّذِیْ لاإلهَ الّا هُوَ الْمُتْقِنُ الصَّنْعَةَ، الْحَسَنُ الصَّنیَعةُ، الْعَدْلُ الَّذی لا یَجُورُ، وَ الْأکْرَمُ الّذی تَرْجِعُ إلَیْهِ الْأُمُوُر، 3وَ أشْهَدُ أنَّهُ الّذی تَواضَعَ کُلُّ شَیْءٍ لَقُدْرَتِهِ وَ خَضَعَ کُلُّ شَیءٍ لِهَیْبَتِهِ، مَلِکُ الْأمْلاکِ و مُفَلِّکُ الْأفْلاکِ، و مُسَخِّرُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ کُلُّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمّیً، یُکَوِّرُ اللّیْلَ عَلَی الْنَّهارِ وَ یُکَوِّرُ الْنَّهارَ عَلَی الْلَّیْلِ یَطْلُبُهُ حَثیثاً، قاصِمُ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ و مُهْلِکُ کُلِّ شَیْطانٍ مَریدٍ، لَمْ یَکُنْ مَعَهُ ضِدُّ و لا نِدٌّ، أحَدٌ صَمَدٌ «لَمْ یَلِدْ و لَمْ یُوْلَدْ و لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفْواً أحَدٌ»(الاخلاص: 3 ج 4)، إلهٌ واحِدٌ وَ رَبُّ ماجِدٌ یَشاءُ فَیُمْضی وَ یُرِیْدُ فَیَقْضی، وَ یَعْلَمُ فَیُحْصی و یُمِیتُ و یُحْیی، وَ یُفْقِرُ و یُغْنِی، وَ یُضْحِکُ و یُبْکی، و یَمْنَعُ و یُعْطی، لَهُ المُلْکُ و لَهُ الحَمْدُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ، یُولِجُ اللَّیْلَ فِی الْنَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ، لاإلهَ إلّا هُوَ الْعَزیزُ الْغَفّارُ، مُجِیْبُ الْدُّعاءِ و مُجْزِلُ الْعَطآءِ، مُحْصِی الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنّةِ و النّاسِ، لا یَشْکُلُ عَلَیْهِ شَیْءٌ وَ لا یَضْجِرُهُ صُراخُ المُسْتَصْرِخینَ و لا یُبْرِمُهُ إلْحاحُ الْمُلِحِّینَ، العاصِمُ لِلصّالحِینَ وَ الْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحینَ وَ مَوْلَی الْعالَمینَ الَّذِی اسْتَحَقَّ مِنْ کلِّ مَنْ خَلْقٍ أنْ یَشْکُرَهُ وَ یَحْمَدَهُ، 4أحْمَدُهُ عَلَی السَّرّاءِ و الضَّرّاءِ و الشِّدَّةِ وَ الرَّخ آءِ وَ أُؤمِنُ بِهِ وَ بِمَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ، أسْمَعُ أمْرَهُ وَ أُطیعُ و أبادِرُ إلی کُلِّ ما یَرْضاهُ، و أسْتَسْلِمُ لِقَضائِهِ، رَغْبَةً فی طاعَتِهِ وَ خَوْفَاً مِنْ عُقُوبَتِهِ، پس موجود شدند، و موجودشان کرد و ایجاد شدند و استوار گردیدند. پس او است خدایى که جز او خدایى نیست. آن محکم کننده کارها که کار خود را نیکو ساخت و دادگرى که ستم نمى کند و بزرگوارترینى که تمام کارها به او باز مى گردد. 3گواهى مى دهم که او است که همه چیز در برابر قدرتش خاضع است و همه در برابر شکوهش فروتن اند. مالک سرزمین ها و شکافنده افلاک و صاحب اختیار خورشید و ماه است که تا مدتى معین برقرارند. شب را به روز مى رساند و روز را به شب، در حالى که شتابان در پى یکدیگرند. در هم کوبنده ستمگران و نابودکننده شیطان هاى نافرمان. نه ضدى دارد و نه مخالفى. یگانه بى نیازى است که «نه زاده و نه زاده شده و هیچ کس همتاى او نیست». خدایى یکتا و پروردگارى بزرگوار که هرچه بخواهد انجام مى دهد و هر چه را اراده نماید، به اجرا مى آورد. همه چیز را مى داند و در شمار مى گذارد، مى میراند و زنده مى گرداند، محتاج مى سازد و بى نیاز مى گرداند، مى خنداند و مى گریاند، نمى بخشد و مى بخشد، و فرمانروایى از آن او، و ستایش ویژه آن ذات، و خیر و نیکى به دست او، و او بر همه چیز توانا است. شب را به روز درمى آورد و روز را به شب؛ خدایى جز او نیست که ارجمند و بسیار آمرزنده، و اجابت کننده دعا و بخشنده عطاى نیکو، شمارنده نفس ها و پروردگار جن و انس است. کارى بر او دشوار نیست و فریاد دادخواهان آزرده اش نمى سازد و پافشارى اصرار کنندگان به ستوهش نمى آورد. محافظ نیکوکاران و توفیق رسان رستگاران و سرور جهانیان است و سزاوار است که همه آفریدگان او را ستایش کنند و سپاس بگزارند. 4او را در شادى و زیان، و در سختى و آسایش حمد مى کنم، و به فرشتگان و کتاب ها و فرستادگانش ایمان دارم. فرمانش را مى برم و اطاعتش مى کنم، و هر چه را که رضاى او است، به جاى مى آورم. در برابر قضایش، همراه با رغبت در اطاعت، و خوف از عقوبتش، لِأنَّهُ اللهُ الّذِی لا یُوْمَنُ مَکْرُهُ و لا یُخافُ جَوْرُهُ، وَ أُقِرُّ لَهُ عَلی نَفْسِی بِالعُبُودِیَّةِ وَ أشْهَدُ لَهُ بِالرُّبوُبِیَّة وَ أُؤدِّی ما أَوْحی إِلَیَّ حَذَراً مِنْ أنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ لا یَدْفَعُها عَنّی أحَدٌ وَ إنْ عَظُمَتْ حِیلَتُهُ، 5لا إلهَ إلّا هُوَ، لأنَّهُ قَدْ أعْلَمَنِی أَنّی إنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أنْزَلَ إلیَّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ وَ قَدْ ضَمِنَ لِی تَبَاَرَکَ وَ تَعَالَی الْعِصْمَةُ،  وَ هُوَ الله الْکافِی الْکَریمُ، فَأوْحی إِلَیَّ: بِسْمِ الله الرّحْمنِ الرّحیمِ یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَّبِّکَ [فی عَلیٍّ یَعْنی فِی الْخِلافَةِ لِعَلِیِّ بْنِ أبی طالِبٍ (علیه السلام) ] و إنْ لَّمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»(المائده: 67) 6مَعاشِرَ النّاسِ ما قَصَّرْتُ فی تَبْلیغِ ما أنْزَلَ اللهُ تَعالی إلَیَّ، و أنَا مُبَیِّنٌ لَکُمْ سَبَبَ نُزَولِ هذِهِ الآیَهِ، إنَّ جَبْرَئیلَ  (علیه السلام)  هَبَطَ إلَیَّ مِراراً ثَلاثاً یَأمُرُنِیْ عَنِ السَّلامِ رَبّی وَ هُوَ السَّلامُ أنْ أقُومَ فی هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ کُلَّ أبْیَضٍ وَ أسْوَدٍ أنَّ عَلِیَّ بْنَ ابی طالِبٍ (علیه السلام)  أَخِی وَ وَصِیِّیْ وَ خَلیْفَتیْ و الإمامُ مِنْ بَعْدی، الَّذی مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلُّ هارُونَ مِنْ موُسی إلّا أَنَّهُ لا نَبیَّ بَعْدی وَ هُوَ وَلِیُّکُمْ مِنْ بَعْدِ اللهِ و رَسُولِهِ، و قَدْ أنْزَلَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی عَلَیَّ بِذلِکَ آیَةً مِنْ کِتابِهِ: «إنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»(المائده: 55)، وَ عَلِیُّ بْنُ أبی طالِبٍ (علیه السلام)  گردن مى نهم، زیرا هم او است خدایى که از تدبیرش ایمن نمى توان بود و هیچ ترسى از ظلم کردنش نیست. به خداوندى اش اقرار دارم و به پروردگارى اش گواهى مى دهم. در انجام آنچه بر من وحى شده، مى شتابم، چرا که مى ترسم اگر چنین نکنم، حادثه اى هولناک از سوى او بر من روا گردد، که هیچ کس [هرچند بسیار چاره اندیش باشد ]نتواند آن را از من باز دارد. اسرار آیه تبلیغ 5خدایى جز او نیست، که به حقیقت امر آگاهم کرده است و اگر آنچه را بر من نازل کرده، تبلیغ نکنم، رسالت او را به انجام نرسانده ام. و خداى تبارک و تعالى، صیانت مرا ضمانت کرده و او است خداى کفایت کننده و بزرگوار. به من وحى کرده: «به نام خداوند بخشنده مهربان. اى رسول! آنچه را که از سوى پروردگارت ] درباره على (علیه السلام)   [بر تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر چنین نکنى، رسالت او را تبلیغ نکرده اى و خدا تو را از شر مردمان ایمن مى دارد». 6اى مردم! من در رساندن آنچه خدا بر من نازل کرده، کوتاهى نکرده ام و سبب نزول این آیه را برایتان معلوم مى کنم. همانا جبرئیل ]که بر او درود باد [سه مرتبه بر من فرود آمد و سلام پروردگار را به من ابلاغ کرد ]و پروردگار نامش سلام است] و مرا مأمور نمود که در این مکان بایستم و هر سفید و سیاه را بیاگاهانم که على بن ابیطالب برادر و وصى و جانشین من، و پس از من امام شما است، همو که نزد من جایگاه هارون نسبت به موسى را دارد، با این فرق که پس از من پیامبرى نخواهد بود. او ولى و سرپرست شما پس از خدا و رسول او است، و در واقع خداى صاحب برکت و بلند پایه در این باره آیه اى از کتاب خود نازل کرده است: «به درستى ولى شما تنها خدا و رسول او و کسانى اند که ایمان آورده، نماز برپا مى دارند و زکات مى دهند، در حالى که در رکوع اند» و این على بى ابیطالب است أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الْزَّکاةَ و هُوَ راکِعٌ یُرِیدُ اللهَ عَزَّوجَلَّ فِی کُلِّ حالٍ. 7وَ سَألتُ جَبْرَئیلَ أنْ یَسْتَعْفِیَ لِیَ عَنْ تَبْلیغِ ذلِکَ إلَیْکُمْ [أیُّهَا النّاسُ] لِعِلْمی بِقِلّةِ الْمُتَّقیَنَ وَ کَثْرَةِ الْمُنافِقینَ وَ إدْغالِ الآثِمْینَ وَ خَتَلِ الْمُسْتَهْزِئینَ بِالإِسْلامِ الَّذینَ وَصَفَهُمُ اللهُ فِی کِتابِهِ بأنَّهُمْ (یَقُوُلوُنَ بألْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ) (الفتح: 11) وَ یَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللهِ عَظیمٌ، وَ کَثْرَةِ أذاهُمْ لیْ فِیْ غَیْرِ مَرَّةِ حَتّی سَمُّونِیْ أُذُناً، و زَعَمُوا أَنِّیْ کَذلِکَ لِکَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إیّایَ وَ إقْبالی عَلَیْهِ، حَتّی أنْزَلَ اللهُ عَزَّوجَلَّ فِی ذلِکَ قُرآناً، «وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ عَلَی الّذِینَ یَزْعَمُونَ أنَّهُ أذُنٌ خَیْرٍ لََّکُمْ یُؤمِنُ بِاللهِ وَ یُؤمِنُ لِلْمُؤمِنِینَ» الآیه (التوبه: 61) 8وَ لَوْ شِئْتُ أنْ أُسَمِّیَ بِأَسْمائهِمْ لَسَمَّیْتُ و انْ أُوْمِیَء إلَیْهِمْ بِأعْیانِهِمْ لَأوْمَأْتُ وَ أنْ أَدُلَّ عَلَیْهِمْ لَدَلَلْتُ، وَ لکِنِّی و اللهِ فی أمُورِهِمْ قَدْ تَکَرَّمْتُ وَ کُلُّ ذلِکَ لایُرْضِی اللهَ مِنّی إلّا أنْ أُبَلِّغَ ما أَنْزَلَ إلَیَّ ثُمَّ تَلا صَلَّی الله عَلَیهِ و آلِهِ وَ سَلَّمَ: «یا أیُّهَا الرَّسوُلُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إلَیْکَ مِنْ رَّبِّکَ [فِیْ عَلَیٍّ] وَ إِنْ لَّمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» (المائده: 67) 9فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ إنَّ اللهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً و إماماً که نماز برپاى داشته، و در حال رکوع صدقه داده، و در هر حالى خشنودى خداى ارجمند و بزرگوار را مى طلبد. 7من از جبرئیل خواستم که از خدا بخواهد مرا از رساندن این پیام به شما [اى مردم] معذور بدارد، چرا که از کمى پرهیزکاران و زیادى منافقان و حیله گران معصیت کار و مکر مسخره کنندگان نسبت به اسلام آگاهم؛ کسانى که خداوند آنها را در کتابش اینگونه توصیف کرده است: «با زبان هاشان چیزى را مى گویند که در دل هاشان نیست» و این کار را سهل و آسان مى شمرند، در حالى که نزد خدا، بزرگ است. آزار بسیار آنان فقط یک بار نبود، تا آنجا که مرا اُذُن نامیدند و پنداشتند که من چنین هستم، براى اینکه با على ملازم بودم و به او توجه مى نمودم. تا اینکه خداى عزوجل در این باره نازل فرمود: «و در میان آنان کسانى هستند که پیامبر را مى آزارند و مى گویند او هر سخنى را مى شنود. اى پیامبر بگو: [براى آنها که مى پندارند او اُذُن است] شنوا بودن پیامبر بهتر است. به خدا ایمان و به مؤمنان باور دارد». 8اگر مى خواستم یک یک آنان را نام ببرم و براى شما افشا کنم و به شما بشناسانم، حتماً چنین مى کردم، ولى به خدا سوگند درباره آنان بزرگوارى پیشه مى کنم و آنها را رسوا نمى سازم. با این همه خداوند از من خشنود نمى شود تا اینکه آنچه را بر من نازل کرده، ابلاغ نمایم. (پس این آیه را تلاوت کرد:) «اى پیامبر! آنچه را از جانب پروردگارت [درباره على] به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن که اگر چنین نکنى، رسالت خویش را به جاى نیاورده اى و خداوند تو را از شر مردم در امان مى دارد». نصب الهی 9اى مردم، بدانیدکه خداونداو را به ولایت وپیشوایى شما نصب کرده مُفْتَرَضاً طاعَتَُهُ عَلَی المُهاجِریْنَ و الأَنْصارِ و عَلَی التّابِعینَ لَهُمْ بِإِحسانٍ، و عَلَی الْبادِی و الحاضِرِ وَ عَلَی الأَعْجَمِیِّ و الْعَرَبِیِّ و الْحُرِّ و الْمَمْلُوکِ وَ الْصَّغیرِ وَ الْکَبیرِ وَ عَلَی الأبْیَضِ و الأسْوَدِ وَ عَلی کُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُکْمُهُ جائِزٌ قَوْلُهُ نافِذٌ أمْرُهُ، مَلْعُونٌ مَنْ خالَفَهُ مَرْحُومٌ مَنْ تَبِعَهُ مُؤمِنٌ مَنْ صَدَّقَهُ فَقَدْ غَفَرَاللهُ لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أطاَع لَهُ. 10مَعاشِرَ النّاسِ إنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أقُومُهُ فِی هذَا الْمَشْهَدِ فَاسْمَعُوا وَ أَطیعُوا و انْقادُوا لِأَمْرِ رَبِّکُمْ، فَإنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاکُمْ و إلهُکُمْ ثُمَّ مِنْ دُونِهِ مُحَمَّدٌ صَلی الله عَلَیهِ و آلهِ و سَلَّمْ وَلِیُّکُمْ الْقائِمُ الْمُخاطِبُ لَکُمْ، ثُم مِنْ بَعْدِی عَلِیٌّ وَلِیُّکُمْ و إِمامُکُمْ بِأمْرِ رَبِّکُمْ، ثُمَّ الإمامَةُ فِیْ ذُرِّیَّتی مِنْ وُلْدِهِ إِلی یَوْمٍ تَلْقُوْنَ اللهَ وَ رَسُولَهُ، لا حَلالَ إلّا ما أحَلَّهُ اللهُ وَ لا حَرَامَ إلّا ما حَرَّمَهُ اللهُ، عَرَّفَنِیَ الْحَلالَ و الْحَرامَ و أَنَا أفْضَیْتُ لَمَّا عَلَّمَنی رَبّی مِنْ کَتابِهِ وَ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ إلَیْهِ. 11مَعاشِرَ النّاسِ ما مِنْ عِلْمٍ إلّا وَ قَدْ أحْصاهُ اللهُ فِیَّ وَ کُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أحْصَیْتُهُ فی إمامِ الْمُتَّقِینَ، و ما مِنْ عِلْمٍ إلّا عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً، وَ هُوَ الإمامُ الْمُبینُ. مَعاشِرَ النّاسِ لا تَضِلُّوا عنْهُ وَ لا تَنْفِروا مِنْهُ وَ لاتَسْتَکْبِروا (و لا تَسْتَنْکِفُوا) مِنْ وِلایَتِهِ، فَهُوَ الَّذِی یَهْدِی إلَی الْحَقِّ وَ یَعْمَلُ بِهِ وَ یُزْهِقُ الباطِلَ وَ یَنْهی عَنْهُ و فرمان بردن او را بر مهاجران و انصار، و بر تابعان به نیکویى واجب نموده، و نیز بر هر بادیه نشین و شهرنشین، و بر غیر عرب و عرب، و بر آزاد و بنده، و کوچک و بزرگ، و بر سفید و سیاه و هر یگانه پرستى حکمش روا، گفتارش نافذ و فرمانش لازم الاجراست. هر که با او مخالفت نماید، مورد لعن، و هر که او را پیروى کند، مورد رحمت است. هر که او را تصدیق کند، خداوند او را، و هر که را از او بشنود و فرمانش را ببرد، آمرزیده است. 10اى مردم، این آخرین اقامت من در این مکان است، پس گوش فرا دهید و اطاعت کنید و در برابر فرمان پروردگارتان مطیع باشید، زیرا تنها خداى عزوجل سرپرست و پروردگار شما است و پس از او، فرستاده اش محمد (صلی الله علیه وآله)  عهده دار امور و خطاب کننده شما است و پس از من، على سرپرست و پیشواى شما است و آنگاه امامت در میان نسل من، از فرزندان او خواهد بود تا روزى که خداى عزوجل و رسولش را ملاقات کنید. هیچ حلالى نیست جز آنکه خدا حلالش کرده و حرامى نیست مگر آنچه خدا آن را حرام نموده و آنچه را خداوند از حلال و حرام به من تعلیم داده، من همه را به على آموخته ام. مقام على (علیه السلام)  11اى مردم، هیچ علم و دانشى نیست مگر اینکه خداوند آن را در من گرد آورده، و هر دانشى که فرا گرفته ام، به امام متقیان آموخته ام و هیچ علمى نیست جز آنکه به على یاد داده ام و او امام و پیشواى آشکار است. اى مردم، راه اختلاف و دورى از او را مپویید و از او جدا مشوید و از پذیرش ولایت او روى مگردانید. او است که به سوى حق، هدایت مى کند، و خود به آن عمل مى کند و باطل را نابود مى سازد و از آن باز مى دارد. 12وَ لا تَأخُذُهُ فِی اللهِ لَوْمَةُ لائمٍ. ثُمَّ إنَّهُ أوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ، وَ هُوَ الَّذِی فَدی رَسُولَهُ بِنَفْسِهِ وَ هُوَ الّذیْ کانَ مَعَ رَسُولِ اللهِ و لا أَحَدَ یَعْبُدُ اللهَ مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَیْرُهُ. مَعاشِرَ النّاسِ فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ اللهُ، و اقْبِلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ اللهُ. 13مَعاشِر النّاسِ، إنَّهُ إمامٌ مِنَ اللهِ وَ لَنْ یَتُوبَ عَلی أحَدٍ أنْکَرَ وِلایَتَهُ، وَ لَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَهُ، حَتْماً عَلَی اللهِ أنْ یَفْعَلَ ذلِکَ بِمَنْ خَالَفَ أمْرَهُ فِیْهِ وَ أنْ یُعَذِّبَهُ عَذاباً شَدِیداً نُکْراً أبَدَ الاب آدِ وَ دَهْرَ الدُّهُورِ، فَاحْذَرُوا أنْ تُخالِفُوهُ فَتَصْلُوا ناراً وَ قُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ. 14اَیُّهَا النّاسُ بى وَ اللهِ بَشَّرَ الاَوَّلُونَ مِنْ النَّبِیّینَ وَ الْمُرْسَلینَ، وَ أنَا خاتِمُ الأنْبِى آءِ وَ الْمُرْسَلِینَ و الحُجَّةُ عَلی جَمیعِ الْمَخْلُوقینَ مِنْ أهْلِ السَّماواتِ و الأَرَضینَ؛ فَمَنْ شَکَّ فِیْ ذلِکَ فَهُوَ کافِرٌ کُفْرَ الجاهِلَّیِةِ الأُولی، وَ مَنْ شَکَّ فی شَیءٍ مِنْ قَوْلِیْ هذا فَقَدْ شَکَّ فِی الْکُلِّ مِنْهُ، وَ الشّاکُّ فِی ذلِکَ فَلَهُ النّارُ، 15مَعاشِرَ النّاسِ، حَبانِیَ اللهُ بِهذِهِ الْفَضیلَةِ مَنّاً مِنْهُ عَلَیَّ وَ إحْساناً مِنْهُ إلَیَّ وَ لاإلهَ إلا هُوَ، لَهُ الْحَمْدُ مِنّیْ أبَدَ الآبِدینَ وَ دَهْرَ الدّاهِرینَ عَلی کُلِّ حالٍ. 16مَعاشِرَ النّاسِ فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإنَّهُ أفْضَلُ النّاسِ بَعْدِیْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی، بِنا أنْزَلَ اللهُ الرِّزْقَ وَ بَقِیَ الْخَلْقُ، مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَغْضُوبٌ 12سرزنش هیچ سرزنشگرى در راه خدا، در او اثر نمى کند. او اولین کسى بود که به خدا و رسولش ایمان آورد، و خود را فداى رسول خدا کرد، و همواره با رسول خدا بود، در حالى که هنوز هیچ یک از مردان، جز او، با رسول خدا، خدا را عبادت نمى کردند. 13اى مردم، او را گرامى بدارید که خدایش برترى عطا کرده و به او روى کنید که خدا او را پیشواى شما قرار داده است. اى مردم، او امامى از سوى خدا است و خدا توبه کسى را که ولایت او را انکار کند، هرگز نمى پذیرد، و خدا هرگز چنین کسى را نمى آمرزد. بر خدا حتم است که نسبت به کسى که درباره او، از فرمانش سرپیچى کند، چنین کند و او را عذابى زشت و ابدى بچشاند. پس بر حذر باشید از مخالفت کردن با او، و اینکه در آتشى در آیید که هیزمش آدمیان و سنگ ها است و براى کافران آماده شده است. 14اى مردم، سوگند به خدا که نخستین پیامبران و فرستادگان به من بشارت داده اند و من واپسین پیامبران و فرستادگان هستم و بر تمام آفریده ها، از اهل آسمان ها و زمین ها، حجتم. پس هر کسى در این باره شک کند، بر کفر جاهلیتِ پیشین است و هرکس در موردى از گفته هاى من تردید نماید، در حقیقت، در همه آنها شک کرده و نصیب چنین شک کننده اى آتش دوزخ است. 15اى مردم، خداوند با این فضیلت، از جانب خود بر من منتى نهاد و احسانى به من ارزانى داشت، و خدایى جز او نیست. ستایش از جانب من تا همیشه و تا زمانه باقى است، در همه حال، ویژه او است. 16اى مردم، برترى على را ارج بگزارید، زیرا او پس از من، در بین زنان و مردان عالم، برترین انسان است. خداوند به وسیله ما روزى مردم را نازل کرده، تا موجب بقاى خلق شود. نفرین شده است، مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ قَوْلی هذا وَ لَمْ یوُافِقْهُ، ألا إنَّ جَبْرَئیلَ خَبَّرَنی عَنِ اللهِ تَعالی بِذلِکَ وَ یَقُولُ: «مَنْ عادی عَلِیَّاً وَ لَمْ یَتَوَلَّهُ فَعَلَیْهِ لَعْنَتیْ وَ غَضَبِیْ»، فَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ماقَدَّمَتْ لِغَدٍ و اتَّقُوا اللهَ أنْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها إنَّ اللهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ، 17مَعاشِرَ النّاسِ إنَّهُ جَنْبُ اللهِ الَّذی ذَکَرَ فی کِتابِهِ فَقَالَ تَعالی: «أنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتَی عَلی مَا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللهِ» (الزمر: 56). 18مَعاشِرَ النّاسِ تَدَبَّرُوا القْرآنَ و افْهَمُوا آیاتِهِ و انْظُرُوا إلی مُحْکَماتِهِ و لا تَتَّبِعُوا مُتَشابِهَهُ فَوَ اللهِ لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زَواجِرَهُ وَ لا یُوضِحُ لَکُمْ تَفْسِیْرَهُ الَّا الَّذی أنَاآخِذٌ بِیَدِهِ و مُصْعِدُهُ إلَیَّ و شآئِلٌ بِعَضُدِهِ وَ مُعْلِمُکُمْ أنَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أبی طالِبٍ (علیه السلام)  أخِیْ و وَصِیّیْ وَ مُوالاتُهُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ أنْزَلَها عَلَیَّ. 19مَعاشِرَ النّاسِ إِنَّ عَلِیّاً و الطَّیِّبینَ مِنْ وُلْدی هُمُ الثِّقْلُ الأَصْغَرُ و الْقُرْآنُ الثِّقْلُ الأکْبَرُ فَکُلُّ واحِدٍ مُنْبِیٌء عَنْ صاحِبِهِ و مُوافِقٌ لَهُ لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ، هُمْ أُمَناءُ اللهِ فیْ خَلْقِهِ وَ حُکماؤهُ فی أرْضِهِ، 20ألا وَ قَدْ أدَّیْتُ، ألا وَ قَدْ بَلَّغْتُ ألا وَ قَدْ أسْمَعْتُ، ألا وَ قَدْ أوْضَحْتُ، ألا وَ إنَّ اللهَ عزَّوَجَلَّ قالَ و أنَا قُلْتُ عّنِ اللهِ عَزّوَجَلَّ، نفرین شده است، مورد خشم است، مورد خشم است کسى که این گفته مرا نپذیرد و با آن موافقت نکند. آگاه باشید، این خبرى است که جبرئیل از سوى خداى بلند مرتبه براى من آورده و گفته است: «لعنت و خشم من بر آن کس باد که با على دشمنى ورزد و ولایتش را نپذیرد» پس باید هر کس در انتظار آنچه براى فرداى خود، پیش فرستاده باشد. در مخالفت با او و لغزیدن گام ها پس از استوارى آنها، از خدا نترسید، بى شک خدا به آنچه مى کنید، آگاه است». 17اى مردم، بى شک على امر پروردگار است، همان امرى که خداى بلند مرتبه در کتابش ذکر فرمود: « اینکه کسى بگوید: دریغا بر آن کوتاهى که در امر خدا کردم». 18اى مردم، در قرآن تأمل کنید و به آیات آن پى ببرید و در محکماتش دقت نمایید و از متشابهاتش بپرهیزید. به خدا سوگند، هیچ کس مشکلات آن را براى شما آشکار نمى سازد و تفسیرش را برایتان شرح نمى دهد مگر آن که نزد من است و دستش در دستم قرار دارد [و بازوى على را گرفته و بلند کرد] و به شما اعلام مى کنم که هرکس من مولاى اویم، این على مولاى او است. و او فرزند ابوطالب [سلام بر او باد] و برادر و وصى من، و کسى است که دوستى اش از سوى خداى عزوجل بر من فرود آمده است. 19اى مردم، على و پاکان از فرزندان من، ثقل اصغراند، و قرآن ثقل اکبر است. هریک از آنان نشان دهنده و موافق دیگرى است. این دو از هم جدا نمى شوند، تا اینکه در کنار حوض بر من وارد شوند. آنان امناى الهی در بین مردم و حکمرانان او در زمین اند. 20هشدار، که من رسالت خود را انجام دادم، آگاه باشید که من پیغام الهی را رساندم، بدانید که من فرمان خدا را به شما خبر دادم، هشدار که من مطلب را آشکار نمودم، آگاه باشید که آنچه خداى عزوجل فرمود: ألا إِنَّهُ لَیْسَ أمیرُالمؤمنینَ غَیْرَ أخیْ هذا وَ لا تَحِلُّ إمْرَةُ الْمُؤمِنْینَ بَعْدی لأحَدٍ غَیْرَهُ. 21(ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ إلی عَضُدِهِ فَرَفَعَهُ، وَ کَانَ مُنْذُ أوَّلَ ما صَعَدَ رَسوُلُ اللهِ صلّی الله عَلَیْهِ و آلهِ وَ سَلَّمْ شالَ عَلِیّاً حَتّی صارَتْ رِجْلُهُ مَعَ رُکْبَةِ رَسُولِ اللهِ صلّی الله عَلَیهِ و آلهِ وَ سَلَّمْ ثُمَّ قَالْ:) مَعاشِرَ النّاسِ هذا عَلِیٌّ أخی وَ وَصِیّی وَ واعی عِلْمی وَ خَلیفَتی عَلی أُمَّتِیْ وَ عَلی تَفْسیرِ کِتابِ اللهِ عَزَّ وَجلَّ وَ الدّاعی إلَیْهِ وَ الْعامِلُ بِما یَرْضاهُ وَ الْمُحارِبُ لأعْدآئِهِ وَ الْمُوالیِ عَلی طاعَتِهِ و النّاهِی عَنْ مَعْصِیَتِهِ، خَلیفَةُ رَسُولِ اللهِ وَ أمیرُالمُؤمِنینَ وَ الإمِامُ الْهادی وَ قاتِلُ النّاکِثیْنَ وَ الْقاسِطیْنَ وَ الْمارِقینَ بأمْرِ اللهِ، أقُولُ و ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ بِأمْرِ رَبِّیْ، 22أقُولُ: الّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَ الْعَنْ مَنْ أنْکَرَهُ وَ اغْضِبْ عَلی مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ، الّلهُمَّ إنَّکَ أنْزَلْتَ عَلیَّ أَنَّ الإمامَةَ بَعْدِی لِعَلیٍّ وَلِیِّکَ عِنْدَ تِبْیانِیْ ذلِکَ وَ نَصْبِیْ إیّاهُ بِما أکْمَلْتَ لِعِبادِکَ مِنْ دِیْنِهِمْ وَ أتْمَمْتَ عَلَیْهِمْ بِنِعْمَتِکَ وَ رَضِیْتَ لَهُمُ الإسْلامَ دِیْناً، فَقُلْتَ: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ» (آل عمران: 85) أَلّلهُمَّ إنِّی أُشْهِدُکَ وَ کَفَی بِکَ شَهِیداً أنِّی قَدْ بَلَّغْتُ. 23مَعاشِرَ النّاسِ إنَّما أکْمَلَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ دِیْنَکُمْ بإمامَتِهِ، از سوى او براى شما گفتم. بدانید که جز این برادر من، کسى امیرمؤمنان نیست، و پیشوایى مردمان، جز براى او روا نمى باشد. 21(پس با دست خویش بازوى على را گرفت و بالا برد، همچون نوبت قبل، چندان که پاهاى او محاذى زانوهاى پیامبر (صلی الله علیه وآله)  قرار گرفت. آنگاه ادامه داد:) اى مردم، این على، برادر، وصى، حافظ علم من، و جانشین من براى امت است و طبق تفسیر کتاب خدا عمل مى کند و دعوت کننده به سوى آن است و آنچه را خشنودى خدا در آن است، انجام مى دهد. با دشمنان خدا مى ستیزد و فرمان دهنده به اطاعت پروردگار و نهى کننده از مخالفت با او، و سرپرست منصوب از سوى خدا و جانشین رسول خدا است، و فرمانروایى بر مؤمنان و پیشوایى هدایت مردمان را برعهده دارد. کشنده عهدشکنان و ستمکاران و از دین خارج شده گان، به فرمان خدا است. آنچه مى گویم به فرمان پروردگارم تغییر نخواهد کرد. 22مى گویم: خدایا، دوستداران على را دوست بدار و دشمنانش را دشمن، بر انکار کنندگان او نفرین فرست و تکذیب کنندگان حقش را مورد خشم و غضب خود قرار ده. خدایا، فرمان جانشینى على پس از من، و بیان آن را براى مردم، تو به من نازل کردى، تا با نصب وى، دین بندگانت را کامل گردانى و نعمتت را بر آنان تمام سازى و اسلام را، به عنوان دین، براى آنان بپسندى، و فرمودى: «وهرکس غیر از اسلام، دینى اختیار کند، از او پذیرفته نیست، و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود» خدایا، تو را گواه مى گیرم - و براى من کافى است که تو گواه من باشى - که پیامت را ابلاغ کردم. 23اى مردم، بى شک خدا دین شما را با امامت او کامل ساخت. فَمَنْ لَمْ یَأتَمَّ بِهِ وَ بِمَنْ یَقُومُ مَقامَهُ مَنْ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ إلی یَوْمِ الْقِیامَةِ و الْعَرْضِ عَلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَ«أولئِکَ الّذینَ حَبِطَتْ أعْمالُهُمْ وَ فِی النّارِ هُمْ فِیْها خَالِدُونَ» (التوبه: 17) «لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ» (البقره: 162) 24مَعاشِرَ النّاسِ هذا عَلِیٌ أنْصَرُکُمْ لِی وَ أحَقُّکُمْ بى وَ أقْرَبُکُمْ إلَیَّ وَ أعَزُّکُمْ عَلَیَّ وَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ أنَا عَنْهُ راضِیانِ، و ما نَزَلَتْ آیَةُ رِضیً إلّا فیهِ، وَ ما خاطَبَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا إلّا بَدَأ بِهِ، وَ لا نَزَلَتْ آیَةُ مَدْحٍ فِی الْقُرْآنِ إلّا فیهِ، وَ لا شَهِدَ بِالجَنَّهِ فی «هَلْ أتی عَلَی الإنْسانِ» (الانسان: 1)  إلّا لَهُ، وَ لا أنْزَلَها فِی سِواهُ وَ لا مَدَحَ بِها غَیْرَهُ. 25مَعاشِرَ النّاسِ هُوَ ناصِرُ دینِ اللهِ وَ الْمُجادِلُ عَنْ رَسُولِ اللهِ، وَ هُوَ الْتَّقِیُّ الْنَّقِیُّ الْهادِی الْمَهْدِیُّ، نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبِیٍّ وَ وَصِیُّکُمْ خَیْرُ وَصِیٍّ وَ بَنُوهُ خَیْرُ الْأَوْصِى آءِ. مَعاشِرَ النّاسِ ذُرِّیَةُ کُلِّ نَبِیٍّ مِنْ صُلْبِهِ وَ ذُرِّیَّتی مِنْ صُلْبِ عَلِیٍّ. 26مَعاشِرَ النّاسِ إنَّ إبْلیسَ أخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلا تَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أعْمالُکُمْ وَ تَزِلَّ أقْدامُکُمْ، فَإنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إلَی الْأرْضِ بِخَطیئَةٍ واحِدَةٍ وَ هُوَ صَفْوَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ کَیْفَ بِکُمْ وَ أنْتُمْ أنْتُمْ وَ مِنْکُمْ أعْدآءُ اللهِ ألا إنَّهُ لا یُبْغِضُ عَلِیّاً إلا شَقِیٌّ وَ لا یَتَوالی عَلِیّاً إلا تَقِیٌّ وَ لا یُؤِنُ بِهِ إلّا مؤمن مُخْلِصٌ، پس هر کس به او و به کسانى از فرزندان من، و از نسل او که تا روز قیامت و هنگامه عرض اعمال به خداى عزوجل مقام او را استوار مى دارند، اقتدا نکند، «ایشان اعمالشان تباه شده و در آتش جاودانه خواهند ماند»، «نه عذابشان سبک مى گردد و نه مهلت مى یابند». 24اى مردم، این على یارى دهنده ترین کس براى شما در اطاعت از من، و سزوارترین شما نسبت به من، و نزدیک ترین شما به من، و گرامى ترین شما نزد من است. خداى عزوجل و من از او خشنودیم، و هیچ آیه اى که حاکى از خشنودى خدا باشد، نازل نشده جزء اینکه درباره او است و خداوند کسانى را که ایمان آورده اند، مخاطب نکرده مگر که خطاب خویش را به او آغاز نموده و هیچ آیه ستایش و مدحى در قرآن نازل نشده مگر اینکه درباره او است و در آیه «هل اتى على انسان» به بهشت گواهى نداده مگر براى او، و آن را درباره غیر او نازل نکرده و غیر او را مدح نفرموده است. 25اى مردم، او یارى کننده دین خدا، و جنگ جو در دفاع از رسول خدا، و پرهیزگار و پاکیزه و هدایتگر است. پیامبر شما، بهترین پیامبر و وصى شما، بهترین وصى و فرزندانش بهترین اوصیاى اند. اى مردم، نسل هر پیامبرى، از صلب خود او است، اما نسل من از صلب على است. هشدارها 26اى مردم، ابلیس به خاطر حسد، آدم را از بهشت بیرون راند. پس مبادا به او [على] حسد بورزید که اعمالتان تباه مى شود و قدم هاتان مى لغزد. آدم به سبب یک خطا به زمین فرود آمد، در حالى که او برگزیده خداى عزوجل بود. پس حال شما چگونه خواهد بود در حالى که شما، شمایید و دشمنان خدا در میان شمایند؟ بدانید که جز انسان تیره بخت با على دشمنى نمى کند، و جز انسان پرهیزکار با او دوستى نمى ورزد و جز مؤمن با اخلاص، به او رو نمى کند. وَ فی عَلِیٍّ وَ اللهِ نَزَلَتْ سُورةُ وَ الْعَصْرِ: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ الْعَصْرِ إنَّ الْإنْسانَ لَفِی خُسْرٍ» إلی آخِرِها (العصر: 3 - 1.) 27مَعاشِرَ النّاسِ قَدِ اسْتَشْهَدْتُ اللهَ وَ بَلَّغْتُکُمْ رِسالَتی «وَ ما عَلَی الْرُّسُولِ إلَّا الْبَلاغُ المُبینُ» (النحل: 35) 28مَعاشِرَ النّاسِ «إِتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ إلا وَ أنْتُمْ مُّسْلِمُونَ» (آل عمران:102) 29مَعاشِرَ النّاسِ آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْنُّورِ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ «مِّنْ قَبْلِ اَنْ نَّطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أدْبارِها».(آل عمران: 47) 30مَعاشِرَ النّاسِ الْنُّورُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فِیَّ مَسْلُوکٌ ثُمَّ فی عَلیٍّ ثُمَّ فِی الْنَّسْلِ مِنْهُ إلَی الْق آئِمِ الْمَهْدِیِّ الَّذی یَأخُذُ بِحَقِّ اللهِ وَ بِکُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنا لِأنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّهً عَلَی الْمُقَصِّرِیْنَ وَ الْمُعانِدینَ وَ الْمُخالِفینَ وَ الْخائِنِیْنَ وَ الآثِمینَ وَ الظّالِمینَ مِنْ جَمیعِ الْعالَمینَ. 31مَعاشِرَ النّاسِ أُنْذِرُکُمْ أَنِّیْ رَسُولُ اللهِ، قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِیَ الرُّسُلُ أفَإِنْ مِتُّ أوْ قُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلی أعْقابِکُمْ «وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللهُ الشّاکِرینَ». (آل عمران:144) ألا وَ إنَّ عَلِیَّاً هُوَ الْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وُ الْشُّکْرِ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ. 32مَعاشِرَ النّاسِ لا تَمُنُّوا عَلَیَ اللهِ إسلامَکُمْ فَیُسْخِطَ عَلَیْکُمْ به خدا سوگند که سوره والعصر: «به نام خداوند بخشنده بخشایشگر. سوگند به عصر، که آدمى در زیانکارى است...» درباره او نازل شده است. 27اى مردم، خدا را گواه مى گیرم که رسالتم را به شما ابلاغ کردم «و جز پیام رسانى آشکار بر عهده فرستاده خدا نیست». 28اى مردم، «از خدا بیم نمایید، چنان که سزاوار او است، و نمیرید مگر در حالتى که مسلمان باشید». 29اى مردم، به خدا و رسولش و نورى که با اوست، ایمان بیاورید، «پیش از آنکه چهره هایى را تیره گردانیم، و آنها را به عقبشان باز پس فرستیم». 30اى مردم، از سوى خداى عزوجل در وجود من نورى است که بعد از من، نخست در وجود على راه مى یابد و سپس در وجود نسل او و قائم آل محمد که حق خدا و حق ما را مى ستاند، زیرا خداى تعالى  ما را حجتى بر کوتاهى کنندگان و سرکشان و مخالفان و خیانت کاران و گناه پیشه گان و ظالمان تمام جهان قرار داده است. 31اى مردم، هشدار مى دهم که من فرستاده خدایم و پیش از من نیز، رسولانى بوده اند. پس اگر بمیرم یا کشته شوم، آیا به گذشته جاهلى خود باز مى گردید؟ «هر کسى به پیشینه خود بازگردد بداند که هیچ ضررى به خدا نمى رسد و خداوند سپاس گزاران را پاداش خواهد داد». آگاه باشید که على به صبر و سپاس موصوف است، پس از او نیز، فرزندان من از نسل او چنین اند. 32اى مردم، با اسلام خود بر خدا منت مگذارید که بر شما خشم مى گیرد وَ یُصِیْبَکُمْ بِعذابٍ مِنْ عِنْدِهِ إنّهُ لَبِالْمِرْصادِ. 33مَعاشِرَ النّاسِ إنَّهُ سَیَکُونُ مِنْ بَعْدی أئِمَّةً یَدْعُوَنَ الِی النّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ. مَعاشِرَ النّاسِ اِنَّ اللهَ وَ اَنَا بَریئانِ مِنْهُمْ. 34مَعاشِرَ النّاسِ انّهُمْ وَ أنْصارَهُمْ وَ أتْباعَهُمْ وَ أشْیاعَهُمْ فِی الْدَّرْکِ الأسْفَلِ مِنَ الْنّارِ وَ لَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ، ألا إِنَّهُمْ أصْحابُ (الصَّحیفَةِ) فَلْیَنْظُرْ أحَدُکُمْ فِی صَحیفَتِهِ. قالَ فَذَهَبَ عَلَی الْنّاسِ إلّا شِرْذِمَةً مِنْهُمْ أمْرُ الْصَّحیفَةِ. 35مَعاشِرَ الْنّاسِ اِنّی أدَعُها اِمَامَةً وَ وِراثَةً فِی عُقْبَیْ إلی یَوْمِ الْقِیامَةِ، وَ قَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرْتُ بِتَبْلیغِهِ حُجَّةً عَلی کُلِّ حاضِرٍ وَ غائِبٍ وَ عَلی کُلِّ أحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أوْلَمْ یَشْهَدْ، وُلِدَ أوْ لَمْ یُوْلَدْ، فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغ آئِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ، وَ سَیَجْعَلُونَها مُلْکاً و اغْتِصاباً، ألا لَعَنَ اللهُ الْغاصِبینَ وَ الْمُغْتَصِبینَ، وَ عِنْدَها «سَنَفْرُغُ لَکُمْ أیُّهَا الثَّقَلانِ» (الرحمن: 31) فَ«یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ» (الرحمن: 35) 36مَعاشِرَ النّاسِ إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَکُنْ یَذَرُکُمْ عَلی ما أنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ، وَ ما کانَ اللهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ. 37مَعاشِرَ النّاسِ إِنَّهُ ما مِنْ قَرْیَهٍ إِلّا وَ اللهُ مُهْلِکُها بِتَکْذِیبِها، وَ کَذلِکَ یُهْلِکُ الْقُری وَ هِیَ ظالِمَةٌ، کَما ذَکَرَ اللهُ تَعالی، وَ هذا عَلِیٌّ و به عذابى از جانب خود گرفتارتان مى سازد، چرا که او در کمین است. 33اى مردم، پس از من پیشوایانى خواهند آمد که به سوى دوزخ فرامى خوانند و در روز قیامت، یارى نخواهند شد؛ اى مردم، البته خداى تعالى و من از آنان بیزاریم. 34اى مردم، آنان و یاران و پیروان و طرفدارانشان در پایین ترین مرتبه دوزخ قرار دارند و چه زشت است جایگاه گردنکشان. بدانید که اینها همان صحیفه نگارانند، و شما باید در موضوع صحیفه دقت کنید، زیرا توطئه صحیفه همه را [به جز عده اى مشخص] به گمراهى کشاند. 35اى مردم، من، على و اولادش را تا روز قیامت به امامت و وراثت پس از خود برمى گزینم، و پیامى را که به انجامش مأمور بودم، رساندم، و آن حجتى است بر تمام حاضران و غائبان، و بر همه کسانى که شاهد بودند و نبودند، زاده شده اند و نشده اند. پس حاضران باید به غائبان برسانند و پدر یا مادر به فرزندان ابلاغ نمایند، تا روز قیامت. اما به زودى، عده اى آن [ولایت] را غصب و تصرف مى کنند. بدانید که خدا غاصبان و به ستم گیرندگان حق را لعنت کرده است: «اى انس و جن، به زودى به حساب شما خواهیم پرداخت»، «پس بر شما شراره هاى آتش و مس گداخته ریخته مى شود و هیچ یارى اى نمى یابید». 36اى مردم، خداى تعالى هرگز شما را به حالى که در آن هستید، رها نمى کند تا اینکه پلید را از پاک جدا سازد، و چنین نیست که خدا شما را از غیب آگاه نماید. 37اى مردم، هیچ قریه اى نبود مگر اینکه خداوند به واسطه تکذیبشان، آنان را هلاک نمود، و به همین روش، قریه هایى را که ظالم اند، نابود مى کند. چنان که خداى تعالى یادآورى کرده است. این على، امام و إمامُکُمْ وَ وَلِیُّکُمْ، وَ هُوَ مُواعِیْدُ اللهِ، وَ اللهُ یَصْدُقُ ما وَعَدَهُ. 38مَعاشِرَ الْنَّاسِ قَدْ ضَلَّ قَبْلَکُمْ أکْثَرُ الْأَوَّلینَ، وَ اللهُ لَقَدْ أهْلَکَ الْأوَّلینَ وَ هُوَ مُهْلِکُ الْ آخِرینَ، قالَ الله تَعالی «ألَمْ نُهْلِکِ الْأوَّلِینَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْ آخِرِینَ، کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ، وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ، (المرسلات: 16 ج 19). 39مَعاشِرَ النّاسِ إنَّ اللهَ قَدْ أمَرَنِی وَ نَهانِی، وَ قَدْ أمَرْتُ عَلِیّاً وَ نَهَیْتُهُ، فَعَلِمَ الْأمْرَ وَ الْنَّهْیَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَاسْمَعُوا لِأمْرِهِ تَسْلَمُوا، وَ اَطِیْعُوُه تَهْتَدُوا، وَ انْتَهُوا لِنَهْیِهِ تَرْشُدُوا، وَ صیروُا إِلی مُرادِهِ وَ لا تَتَفَرَّقُ بِکُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبِیلِهِ. 40مَعاشِرَ الْنّاسِ أنَا صِراطُ اللهِ الْمُسْتَقیمُ الََّذِی أمَرَکُمْ بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِیٌ مِنْ بَعْدی، ثُمَّ وُلْدِی مِنْ صُلْبِهِ، أئِمَّةٌ یَهْدُونَ إلَی الْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ، ثُمَ قَرَأ: «الْحَمْدُ للهِ رَبَّ الْعالَمِینَ» إِلی آخِرِها (الحمد: 1 ج7) وَ قالَ: فِیَّ نُزِّلَتْ، وَ فِیِهمْ نَزَلَتْ، وَ لَهُمْ عَمَّتْ وَ إِیّاهُمْ خَصَّتْ، أولئِکَ أوْلِیاءُ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ، 41ألا إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ. ألا إِنَّ أَعْدآءَ عَلِیٍّ هُمْ أهلُ الْشِّقاقِ وَ الْنِّفاقِ، وَ الْح آدُّونَ، وَ هُمُ الْع آدُّونَ إِخْوانُ الشَّیاطینَ الّذِینَ «یُوحِی بَعْضُهُمْ إلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً» (الانعام: 112) 42ألا إِنَّ أوْلِیاءَهُمُ الَّذِینَ ذَکَرَهُمُ اللهُ فی کِتابِهِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: ولى شما، و نمونه کامل وعده هاى الهی است و خدا، خلف وعده نمى کند. 38اى مردم، بیش تر کسانى که پیش از شما بودند، گمراه شدند، و بى شک خدا است که آنان را به هلاکت رسانیده، و او خود نابودکننده آیندگان گناهکار است. خداى تعالى فرموده: «آیا پیشینیان را هلاک نکردیم، پس آیندگان را در پى آنان روانه مى کنیم؛ رفتار ما با مجرمان اینگونه است. در آن روز، واى بر تکذیب کنندگان». 39اى مردم، خداوند مرا فرمان داده و نهى کرده، و من على را امر کردم و نهى نمودم، و او دانست که آن امر و نهى از سوى پروردگارش است. بنابراین امر او را بشنوید تا راه سلامت بجویید، و او را اطاعت کنید تا به راه هدایت در آیید، و در برابر بازداشتن او، خود را نگاه دارید تا رستگار شوید، و آنگونه باشید که او مى خواهد و مبادا راه هاى گوناگون شما را از راه او پراکنده سازد. 40اى مردم، من راه مستقیم خدایم که شما را به پیروى از آن فرمان داده است، و پس از من، على و سپس فرزندان من از نسل او، امامانى هستند که به حق هدایت مى کنند و با آن عدالت را بر پاى مى دارند (سپس خواند!) الحمدلله رب العالمین... (و فرمود:) این سوره درباره من و درباره آنان نازل شده و هم شامل تمام آنان است و هم مخصوص هریک از آنان. ایشان اولیاى خدا هستندکه نه مى ترسند و نه اندوهگین مى شوند. بدانید که... 41بدانید که حزب خدا پیروز است. بدانید که دشمنان على تفرقه افکنان و منافقان و جنگ افروزانند، همان کسانى که تجاوزگرى مى کنند و برادر شیطان اند و «برخى شان برخى دیگر را با سخنان آراسته مى خوانند و فریب مى دهند». 42بدانید که دوستداران على و اولادش همان کسانى هستند که خداى تعالى در کتاب خود چنین از آنان یاد کرده است: «لَّا تَجِدُ قَوْماً یُؤمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ یُوَآدُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ» الی آخر آلایه (المجادله: 22) ألا إِنَّ أوْلِیاءَهُمُ الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فَقالَ: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (الانعام: 82) 43ألا إنَّ أوْلِیاءَهُمُ الّذینَ وَصَفَهُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فَقَالَ: الَّذِینَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ ءآمِنینَ و تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِکةُ بِالتَّسْلیمِ أِنْ «طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ« (الزمر: 73) 44ألا إنَّ أوْلِیاءَهُمُ اَلَّذِینَ قَالَ لَهُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسابٍ 45ألا إِنَّ أعْداءَهُمْ یَصْلَوْنَ سَعیراً. ألا إِنَّ أعْداءَهُمُ الّذینَ یَسْمَعُونَ لِجَهَنَّمَ شَهیقاً و هِیَ تَفُورُ وَ لَها زَفِیرٌ. 46ألا إنَّ أعْداءَهُمُ الّذِینَ قَالَ اللهُ فِیْهِمْ «کُلَّما دَخَلَتْ أمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» (الاعراف: 38) 47ألا إِنَّ أعْدآءَهُمُ الّذِیَن قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: «کُلَّما أُلقِیَ فِیها فَوْجٌ سَألَهُمْ خَزَنَتُها ألَمْ یَأتِکُمْ نَذِیرٌ قالُوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللهُ مِنْ شَیءٍ إِنْ أنْتُمْ إلّا فِی ضَلالِ مبینٍ» (الملک: 8 ج9) 48أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَهُمُ «الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أجْرُ کَبِیرٌ» (الملک: 12) «هرگز قومى را که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند، چنین نخواهى یافت که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند». 43بدانید که دوستداران ایشان همان کسانى اند که خداى عزوجل آنان را توصیف کرده و فرموده: «آنان که ایمان آورده و ایمانشان را به ستمى نیامیخته اند، ایمنى تنها براى ایشان است، و تنها آنان راه یافتگانند». 44بدانید که دوستداران آنها همان کسانى اند که آسوده خاطر وارد بهشت مى شوند و فرشتگان به استقبالشان مى آیند و مى گویند: «خوشا به حال شما، پس وارد بهشت شوید و جاودانه باشید». 45بدانید که دوستداران آنها همان کسانى هستند که خداى عزوجل درباره شان فرموده: بدون حساب رسى، وارد بهشت مى شوند. 46بدانید که دشمنان على و اولادش کسانى هستند که به آتش دوزخ کشیده مى شوند. بدانید که دشمنان آنها کسانى اند که فریاد جهنم را مى شنوند و لهیب آتش را که در حال فوران است، مى بینند. 47بدانید که دشمنان آنها کسانى هستند که خداى تعالى درباره شان فرموده: «هرگاه گروهى از آنان وارد دوزخ مى شود، گروه دیگر را نفرین مى کند». بدانید که دشمنان آنها همان کسانى اند که خداى عزوجل فرموده: «چون عده اى از آنها به دوزخ افکنده شوند، نگهبانان دوزخ سؤل کنند: آیا براى شما بیم دهنده اى نیامده بود؟ گویند: چرا، بیم دهنده اى نزد ما آمد اما او را تکذیب کردیم و گفتیم: خدا هیچ امرى را نازل نکرده و شما جز در گمراهى اى بزرگ بسر نمى برید». 48بدانید که دوستداران على و اولادش «کسانى هستند که در نهان از پروردگارشان بیم دارند و آمرزش و پاداش بزرگ براى آنان است».  49مَعاشِرَ النّاسِ شَتّانَ ما بَیْنَ السَّعیرِ وَ الجَنّةِ، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللهُ وَ لَعَنَهُ وَ وَلِیُّنا مَنْ مَدَحَهُ اللهُ وَ أحَبَّهُ. 50مَعاشِرَ النّاسِ ألا و إِنِّی مُنْذِرٌ وَ عَلِیٌّ هادٍ. مَعاشِرَ النّاسِ إِنِّی نَبِیٌّ وَ عَلِیٌ وَصِیِّی. ألا إِنَّ خاتَمَ الْأئِمَّةِ مِنَّا الْقائِمُ الْمَهْدِیُّ. أَلا اِنَّهُ الْظّاهِرُ عَلَی الدِّینِ. ألا اِنَّه المُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ. ألا إِنَّهُ فاتِحُ الْحُصونِ وَ هادِمُها. اَلا اِنَّهُ قاتِلُ کُلِّ قَبِیْلَةٍ مِنْ أهْلِ الشِّرْکِ. ألا إِنَّهُ مُدْرِکُ بِکُلِّ ثارٍ لِأوْلِیاءِ الله. ألا إنَّهُ النّاصِرُ لِدینِ اللهِ. ألا إنَّهُ الْغَرَّافُ فِیْ بَحْرٍ عَمیقٍ. ألا إِنَّهُ یَسِمُ کُلَّ ذِی فَضْلٍ بِفَضْلِهِ، وَ کُلَّ ذِی جَهْلٍ بِجَهلِهِ. ألا إِنَّهُ خِیَرَةُ اللهِ وَ مُخْتارُهُ. ألا إِنَّهُ وارِثُ کُلِّ عِلْمٍ وَ المُحیطُ بِهِ. ألا إِنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْمُنَبِّهُ بأمْرِ إیْمانِهِ. ألا إنَّهُ الْرَّشِیدُ السَّدِیْدُ. ألا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إلَیْهِ. أَلا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ بَیْنَ یَدَیْهِ. 49اى مردم، میان دوزخ و بهشت فاصله بسیار است. دشمن ما کسى است که خدا او را نکوهش و نفرین کرده، و دوستدار ما کسى است که خدا او را ستوده ودوست داشته است. 50اى مردم، آگاه باشد که من بیم دهنده ام و على هدایت گر است. اى مردم، بدانید که من پیامبرم و على جانشین. بدایند که آخرین امامان، یعنى مهدى قائم، از ما است که درود خدا بر او باد. بدانید که او بر تمام ادیان پیروز مى شود. بدانید که او از ستمکاران انتقام مى گیرد. بدانید که او قلعه ها را فتح مى کند و نابود مى سازد. بدانید که او با هر قبیله مشرکى کارزار مى کند. بدانید که او انتقام خون تمام دوستداران خدا را باز مى ستاند. بدانید که او یارى کننده دین خدا است. بدایند که او کشتى بان دریاهاى مواج و متلاطم است. بدانید که او هر صاحب ارزش و فضیلت را به فضیلتش نشان مى گذارد و هر انسان نادان را به نادانى اش علامت مى نهد. بدانید که او برگزیده خدا، و صاحب اختیار از جانب او است. بدانید که او میراث بر تمام دانش ها، و محیط بر آنها است. بدانید که او آگاهى بخش از سوى پروردگارش، و بیم دهنده نسبت به ایمان به او است. بدانید که او راه یافته و درستگار است. بدانید که تمام کارها به او واگذار شده است. بدانید که پیشینیان درباره او بشارت داده اند. ألا إِنَّهُ الْباقِیْ حُجَّةً وَ لا حُجَّةَ بَعْدَهُ، وَ لا حَقَّ إلّا مَعَهُ، وَ لا نُورَ إلّا عِنْدَهُ، أَلا إِنَّهُ لا غالِبَ لَهُ وَ لا مَنْصُورَ عَلَیْهِ. ألا وَ إِنَّهُ وَلیُّ اللهِ فی أَرْضِهِ، وَ حُکْمُهُ فِی خَلْقِهِ، وَ أَمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلانِیَتِهِ. 70مَعاشِرَ الْنّاسِ قَدْ بَیَّنْتُ لَکُمْ وَ أفْهَمْتُکُمْ، وَ هذا عَلِیٌّ یُفْهِمُکُمْ بَعْدِی. 71ألا وُ إِنِّی عِنْدَ انْقِضآءِ خُطْبَتِی أَدْعُوکُمْ إِلی مُصافَقَتِی عَلی بَیْعَتِهِ، وَ الإقْرارِ بِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدِی. 72ألا وَ إِنِّی قَدْ بایَعْتُ اللهَ وَ عَلِیٌّ قَدْ بایَعَنِی، وَ أنَا آخِذُکُمْ بِالْبَیْعَةِ لَهُ عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ:«فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ» (الفتح: 10) 73مَعاشِرَ الْنّاسِ إنَّ الْحَجَّ وَ الْصَفا وَ الْمَروَةَ وَ الْعُمْرَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ، «فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أوِ اعْتَمَر فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أنْ یَطَّوَّفَ بِهِما» الآیه (البقره: 158) 74مَعاشِرَ النّاسِ حِجُّوا الْبَیْتَ، فَما وَرَدَهُ أهْلُ بَیْتٍ إلَّا اسْتَغْنَوْا، وَ لا تَخَلَّفُوا عَنْهُ إِلّا افْتَقَرُوا 75مَعاشِرَ النّاسِ ما وَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤمِنٌ إلّا غَفَرَ اللهُ لَهُ ما سَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إِلی وَقْتِهِ ذلِکَ، فَإِذَا انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتُؤنِفَ عَمَلُهُ. بدانید که او همیشه حجت است و حجتى پس از او نخواهد آمد، حق تنها با او است، و نور تنها نزد او یافت مى شود. بدانید که هیچ کس  بر او دست نمى یابد و هیچ کس علیه او یارى نمى شود. بدانید که او ولى خدا در زمین، و حکم او در میان آفریدگان، و امین او در نهان و آشکار است. 70اى مردم به خوبى براى شما بیان کردم، و به شما فهماندم و این على است که پس از من، شما را مى فهماند. 71بدانید که من در پایان خطبه ام، از شما مى خواهم براى بیعت با على و اقرار به ولایت او، با من دست بدهید و آنگاه دست در دست او بگذارید. 72بدانید که من با خدا بیعت کرده ام و على با من بیعت کرده است و من اکنون به فرمان خدا، از شما براى او بیعت مى گیرم «پس هر کس نقض پیمان کند، به زیان خویش چنین کرده است» 73اى مردم، بى شک سعى بین صفا و مروه از شعائر اسلام است. «پس هر که حج خانه خدا و یا اعمال عمره را به جاى آورد، ایرادى نیست بر او که بین صفا و مروه سعى کند». 74اى مردم، حج خانه کعبه را به جاى آورید که هر کس آن را انجام دهد، بى نیاز شود و هر که از آن روى بگرداند، فقیر گردد. 75اى مردم، هیچ مؤمنى در موقفى از مواقف حج نایستد، مگر اینکه خداوند گناهانى را که تا آن زمان مرتکب شده، بیامرزد و چون حج او به پایان رسد، اعمالش از ابتدا محاسبه مى شود. 76مَعاشِرَ النّاسِ الْحُجّاجُ مُعاوِنُونَ وَ نَفَقاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ، وَ اللهُ لا یُضِیْعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ. 77مَعاشِرَ النّاسِ حِجُّوا الْبَیْتَ بِکَمالِ الدّینِ وَ التَّفَقُّهِ، وَ لا تَنْصَرِفُواعَنِ الْمَشاهِدِ إلّا بِتَوْبَهٍ وَ إقْلاعٍ. 78مَعاشِرَ الْنّاسِ أقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الْزَّکاةَ کَما أمَرَکُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ، و لَئِنْ طالَ عَلَیْکُمُ الاَمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أوْ نَسیتُمْ فَعَلِیُّ وَلِیُّکُمْ وَ مُبَیِّنُ لَکُمُ، الَّذِی نَصَبَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بَعْدِی، وَ مَنْ خَلَّفَهُ اللهُ مِنِّیْ وَ أنَا مِنْهُ یُخْبِرُکُمْ بِما تَسْأَلُونَ عَنْهُ، وَ یُبَیِّنَ لَکُمْ مَا لا تَعْلَمُونَ. 79ألا إِنَّ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ أکْثَرُ مِنْ أنْ أُحْصِیَهُما وَ أُعْرِفَهُما، فَ آمُرُ بِالْحَلالِ وَ أنْهِی عَنِ الْحَرامِ فِیْ مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أنْ آخُذَ الْبَیْعَةَ مِنْکُمْ وَ الصَّفَقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ ما جِئْتُ بِهِ عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فِیْ عَلِیٍّ أمیرِالْمؤمنینَ وَ الأئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ، الّذِینَ هُمْ مِنِّیْ وَ مِنْهُ أئِمَةً قائِمَةً مِنْهُمُ الْمَهْدِیُّ إلی یَوْمِ الْقِیامَةِ الَّذِیْ یَقْضِی بالْحَقِّ. 80مَعاشِرَ الْنّاسِ وَ کُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُکُمْ عَلَیْهِ أوْ حَرامٍ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ، فَإِنِّیْ لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذلِکَ وَ لَمْ أُبَّدِلْ. 81ألا فَاذْکُرُوا ذَلِکَ و احْفَظُوهُ، وَ تَواصَوْا بِهِ وَ لا تُبَدِّلوُهُ، وَ لا تُغَیِّرُوُه. 82ألا وَ إنِّیْ أُجَدِّدُ الْقَوْلَ: ألا فَأقیمُوا الصَّلاةَ، وَ آتوُا الزَّکاةَ، وَ أمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ، وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ. 76اى مردم، حاجیان مساعدت مى شوند و هزینه هاشان برمى گردد، و خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمى کند. 77اى مردم، حج خانه خدا را با دین کامل و علم به آن انجام دهید و جز با توبه و ترک گناه، از مَشاهد باز مگردید. 78اى مردم، نماز را برپا دارید و زکات بپردازید، آنگونه که خداى عزوجل شما را فرمان داده است. اگر عمرتان طولانى شود و به کوتاهى یا فراموشى مبتلا گردید، على سرپرست شما است و تبیین کننده اى که خدا او را براى پس از من منصوب کرده، و هر که را خدا قرار دهد و جانشین سازد، از من است و من از اویم. او شما را به آنچه مى پرستید، آگاه مى کند و آنچه را نمى دانید، به شما مى آموزد. 79بدانید که حلال و حرام بیش از آن است که شماره و دانسته شود. من شما را به حلال امر کردم و به همان صورت، از حرام باز داشتم. پس شما را امر کردم که بیعت کنید نسبت به آنچه از سوى خدا درباره على امیرمؤمنان و امامان پس از او آورده ام، همان کسانى که از من اند و از او. پیشوایانى که امر خدا را بر پا مى دارند و مهدى از ایشان است، تا روز قیامت که به حق حکم شود. 80اى مردم، هر حلالى که شما را به آن رهنمون شدم و هر حرامى که از آن منع نمودم، هرگز در آنها تغییر و تبدیلى نخواهم داد. 81هشدار که اینهمه را به یاد بسپارید و به آن سفارش نمایید و آن را عوض نکنید و تغییر ندهید. 82بدانید [دوباره مى گویم] که باید نماز را برپاى دارید و زکات بپردازید و امر به معروف و نهى از منکر کنید. 83ألا وَ إنَّ رَأسَ الأَمْرِ باِلْمَعْروفِ وَ الْنَهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ أَنْ تَنْتَهُوا إِلی قَوْلِیْ وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ یَحْضُرْ وَ تَأمُرُوهُ بِقَبُولِهِ، وَ تَنْهُوهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، 84فَإِنَّهُ أَمْرٌ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مِنِّی، وَ لا أَمْرَ بِمَعْروُفٍ وَ لا نَهْیَ عَنْ مُنْکَرٍ إلّا مَعَ إمامٍ مَعْصُومٍ. 85مَعاشِرَ النّاسِ الْقُرآنُ یُعَرِّفُکُمْ أنَّ الأئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَ عَرَّفْتُکُمْ أنَّهُ مِنِّی وَ أنَّا مِنْهُ، حَیْثُ یَقُولُ اللهُ فِی کِتابِهِ: «وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ» (الزخرف: 28) وَ قُلْتُ: لَنْ تَضِلُّوا ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما 86مَعاشِرَ الْنّاسِ ألتَّقْوی! ألتَّقْوی! إحْذَرُوا السّاعَةَ کَما قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: «إنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ» (الحج: 1) اُذْکُرُوا المَماتَ وَ الحِسابَ وَ الْمَوازِیْنَ وَ الْمُحاسَبَةَ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّ الْعالَمِیْنَ وَ الثَّوابَ وَ الْعِقابَ، فَمَنْ ج آءَ بِالْحَسَنَةِ أُثِیْبَ عَلَیْها، وَ مَنْ ج آءَ بِالسَّیِّئةِ فَلَیْسَ لَهُ فِی الْجِنانِ نَصِیْبٌ. 87مَعاشِرَ الْنّاسِ إِنَّکُمْ أکْثَرُ مِنْ أنْ تُصافِقُونِیْ بِکَفٍّ واحِدَةٍ، وَ قَدْ أمَرَنِیَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ أنْ آخُذَ مِنْ ألْسِنَتِکُمُ الْإِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِیٍّ مِنْ إِمْرَةِ الْمؤمنینَ، وَ مَنْ ج آءَ بَعْدَهُ مِنَ الأئِمّةِ مِنّیْ وَ مِنْهُ عَلی ما أعْلَمْتُکُمْ، أنَّ ذُرِّیَّتِیْ مِنْ صُلْبِهِ، فَقُولُوا بِأَجْمَعِکُمْ: إِنَّا سامِعُونَ، مُطیعُونَ، راضُونَ، مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَ رَبِّکَ فِیْ أمْرِ عَلِیٍّ 83بدانید که اساس امر به معروف و نهى از منکر آن است که بر سر آنچه گفتم، بایستید و آن را به کسى که حاضر نبوده، برسانید و به آن وادارش نمایید و از مخالفتش مانع شوید. 84این فرمانى از سوى خدا و از جانب من است، و امر به معروف و نهى از منکرى نخواهد بود مگر با وجود امام معصوم. 85اى مردم، قرآن به شما مى آموزد که امامان پس از على، فرزندان اویند و من نیز به شما خبر مى دهم که آنان از من و اویند، چنان که خداى تعالى در کتاب خود مى فرماید: «و آن را کلمه اى باقى در نسل او قرار دادیم» و من مى گویم: اگر به آن دو [کتاب خدا و اهل بیت] تمسک بجویید، هرگز گمراه نمى شوید. 86اى مردم، تقوا را، تقوا را، و از روز قیامت بترسید، همان گونه که خداى عزوجل فرموده است: «به راستى که زلزله روز قیامت، حادثه اى است بزرگ» به یاد مرگ و روز حسابرسى و سنجش اعمال در برابر پروردگار جهانیان، و در فکر پاداش و عذاب الهی باشید. پس هر که کار نیک کند، پاداش یابد، و هر که کار بد انجام دهد، بهره اى از بهشت نخواهد داشت. بیعت آشکار 87اى مردم، تعداد شما بیش از آن است که یک به یک دست بیعت بدهید. از این رو خداى تعالى فرمان داده که در پیمان بستن با على و امامانى که پس از من و او مى آیند و از صلب على هستند، براى فرمانروایى  بر مؤمنان، از شما اقرار زبانى بگیریم، پس همگى بگویید: «ما شنیدیم و اطاعت مى کنیم و خشنودیم، و در برابر آنچه از پروردگار ما و تو درباره خلافت على وَ أَمْرِ وُلْدِهِ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الأَئِمَّةِ، نُبایِعُکَ عَلی ذلِکَ بِقُلُوبِنا وَ أَنْفُسِنا وَ ألْسِنَتِنا وَ أَیْدِیْنا، عَلی ذَلِکَ نَحْیی وَ نَمُوْتُ وَ نَبْعَثُ وَ لا نُغَیِّرُ وَ لا نُبَدِّلُ، وَ لا نَشُکُّ وَ لا نَرْتابُ، و لا نَرْجِعُ عَنِ عَهْدٍ وَ لا نَنْقُضُ الْمِیْثاقَ، نُطِیْعُ اللهَ وَ نَطِیْعُکَ وَ عَلِیَّاً أمِیْرَالْمؤمنیْنَ وَ وُلْدَهُ الأَئِمَّةَ الَّذِیْنَ ذَکَرْتَهُمْ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ مِنْ صُلْبِهِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ اَلَّذِیْنَ قَدْ عَرَّفْتُکُمْ مَکانَهُما مِنّیْ وَ مَحَلَّهُما عِنْدِیْ وَ مَنْزِلَتَهُما مِنْ رَبِّیْ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ أدَّیْتُ ذلِکَ إِلَیْکُمْ وَ أنَّهُما سَیِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنَّهِ، وَ أنَّهُما الإمامانِ بَعْدَ أبِیْهِما عَلِیٍّ وَ أنّا أبُوهُما َقبْلَهُ. و قُولُوا: أطَعْنا اللهَ بِذلِکَ وَ إیّاکَ وَ عَلِیّاً وَ الْحَسَن و الْحُسَیْنَ و الأئِمَّةَ الَّذِیْنَ ذَکَرْتَ، عَهْداً وَ مِیثاقَاً مَأخُوذاً لِأَمیرِالْمؤمنیْنَ مِنْ قُلُوبِنا وَ أَنْفُسِنا وَ ألْسِنَتِنا وَ مُصافَقَةِ أیْدِیْنا مِنْ أدْرَکَهُما بِیَدِهِ وَ أقَرَّ بِهِما بِلِسانِهِ وَ لا نَبْتَغِیْ بِذلِکَ بَدَلاً وَ لا نَرَی مِنْ أنْفُسِنا عَنْهُ حِوَلاً أبَداً، اشْهَدْنا اللهَ وَ کَفَی بِاللهِ شَهِیداً وَ أنْتَ عَلَیْنا بِهِ شَهِیٌد، وَ کُلَّ مَنْ أطاعَ مِمَّنْ ظَهَرَ وَ اسْتَتَرَ وَ مَلائِکَةَ اللهِ وَ جُنُودَهُ وَ عَبِیْدَهُ وَ اللهُ أکْبَرُ مِنْ کُلِّ شَهِیْدٍ. 88مَعاشِرَ النّاسِ ما تَقُولُونَ فَإِنَّ الله یَعْلَمُ کُلَّ صَوْتٍ وَ خافِیَةَ کُلِّ نَفْسٍ، «فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها» (الزمر: 41) وَ مَنْ بایَعَ فَإِنَّما یُبایِعُ اللهَ «یَدُ اللهِ فَوْقَ أیْدِیْهِمْ» (الفتح:10) 89معاشِرَ النّاسِ فَاتَّقُوا اللهَ وَ بایِعُوا عَلِیَّاً أمَیرَ الْمؤمنینَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الأئِمَّةَ کَلِمَةً طَیِّبَةً باقِیَةً، یُهْلِکُ اللهُ مَنْ غَدَرَ و امامانى که از فرزندان او هستند، به ما ابلاغ کردى، گردن نهاده ایم. با دل ها و جان ها و زبان ها و دستان خود بر این امر بیعت مى کنیم و مى میریم و بر انگیخته مى شویم. آن را تغییر نمى دهیم و چیزى را به جایش نمى گذاریم و امر دیگرى نمى آوریم و در آن شک و تردید روا نمى داریم. از عهد خود باز نمى گردیم و پیمان شکنى نمى کنیم و از خدا فرمان مى بریم و از تو و على امیرمؤمنان و فرزندانش که امام هستند، اطاعت مى کنیم؛ همان کسانى که آنها را از نسل خود و از صلب على [پس از حسن و حسین] یاد کرده اى». همان پیشوایانى که جایگاه و منزلتشان نزد خودرا، و مقامشان در نزد خداى تعالى را به شما یاد آور شده ام. پس من رسالتم را به شما ادا کردم و آن دو [حسن و حسین (علیهماالسلام)] سرور جوانان بهشتى اند و پس از پدرشان على، امام اند و من، پیش از على، پدر آن دو هستم. بگویید: «ما خداوند و تو و على و حسن و حسین و امامانى را که نام بردى، اطاعت مى کنیم، و بر عهده ما است که با امیرمؤمنان از سر صدق و رضایت و اقرار زبانى بیعت کنیم. هرگز براى آن بیعت، عوضى قرار نمى دهیم و از پیش خود، آن را دگرگون نمى سازیم. بر این کار، خدا را گواه مى گیریم و گواهى خدا ما را کافى است، و تو نیز گواه مایى، و نیز هر که پنهان و آشکار است، و فرشتگان خدا و سپاهیانش و بندگانش، همگى گواهان اند، و خدا از هر گواهى بزرگ تر است». 88اى مردم چه مى گویید؟ بى شک خدا از هر صدایى و از نهان هرکس، آگاه است. «پس هر که هدایت شود، به سود خود هدایت شده، و هر کسى گمراه گردد، به زیان خود گمراه گردیده است». و هر کس بیعت کند، در واقع با خدا بیعت کرده و «دست خدا بالاى دست هاى ایشان است». 89اى مردم، خدا را بپایید و با على امیرمؤمنان و حسن و حسین و امامانى که کلمه اى پاکیزه و باقى اند، بیعت کنید. خدا آن را که پیمان بشکند، هلاک سازد و وفاداران را وَ یَرْحَمُ اللهُ مَنْ وَفی، «فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ» الایه (الفتح: 10) 90مَعاشِرَ الْنّاسِ قُولُوا الّذِی قُلْتُ لَکُمْ وَ سَلِّمُوا عَلی عَلِیٍّ بّإِمْرَةِ الْمؤمنینَ، وَ قُولُوا: «سَمِعْنا وَ أطَعْنا غُفرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ» (البقره: 285) و قولوا: «الْحَمْدُ للهِ الَّذِی هَدَئنا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِی لَوْ لآ أنْ هَدانَا اللهُ» (الاعراف: 43) 91مَعاشِرَ النّاسِ إِنَّ فَضائِلَ عَلِیِّ بْنِ أبِیْ طالِبٍ (علیه السلام)  عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ قَدْ أنْزَلَها فِی الْقُرآنِ أکْثَرُ مِنْ أَنْ أُحْصِیَها فیِ مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ أنْبَأکُمْ بِها وَ عَرَّفَها فَصَدِّقُوهُ. 92مَعاشِرَ الْنَّاسِ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ عَلِیّاً وَ الأئِمّةَ الَّذِینَ ذَکَّرْتُهُمْ فَقَدْ فازَ فَوزاً عَظِیماً. 93مَعاشِرَ النّاسِ السّابِقُونَ الْسّابِقُونَ إلی مُبایَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ الْتَّسْلِیْمِ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمؤمنیْنَ، أولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ فِی جَنّاتِ النَّعیمِ. 94مَعاشِرَ الْنّاسِ قُوُلوا ما یُرْضِی اللهَ بِهِ عَنْکُمْ مِنَ الْقُوْلِ، فَإِنْ تَکْفُرُوا أنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأرْضِ جَمِیْعاً فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً 95الّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُوْمِنینَ وَ اغْضِبْ عَلَی الْکافِریْنَ و الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العالَمِیْنَ. *   *   * مورد رحمت خویش قرار دهد، زیرا «هر که بیعت را بشکند، به زیان خود شکسته است». 90اى مردم، آنچه را به شما گفتم، بگویید و در برابر پیشوایى و سرپرستى على براى مؤمنان، تسلیم باشید و بگویید: «شنیدیم و اطاعت کردیم، آمرزش تو را خواستاریم اى پروردگار ما، و سرانجام همه به سوى تو است» و بگویید: «ستایش خدایى را که ما را به این امر هدایت فرمود، و اگر نبود هدایت الهی، راه خویش را نمى یافتیم». 91اى مردم، فضایل على بن ابیطالب (علیه السلام)  نزد خدا که آنها را در قرآن نازل کرده، بیش از آن است که من در یک جلسه آنها را بازگو کنم، پس هر که شما را به حقایق آن فضایل آگاه کرد، تصدیقش کنید. 92اى مردم، هر که خدا و رسولش، و على و امامانى را که از آنان یاد کردم، اطاعت کند، بى شک به رستگارى بزرگى نائل آمده است. 93اى مردم، پیش گیرندگان در بیعت با او، و سرنهادگان به فرمانروایى اش بر مؤمنان، همان رستگاران و برخورداران از بهشت پر نعمت الهی اند. 94اى مردم، سخنانى را بگویید که خدا به سبب آنها از شما خشنود شود که اگر شما و تمام کسانى که روى زمین اند، کفر بورزید، هیچ زیانى متوجه خدا نخواهد شد. 95خدایا، مؤمنان را بیامرز و بر کافران عضب نما؛ و ستایش ویژه خدا، پروردگار عالیمان است. *   *   * در اینجا بود که مردم فریاد برآوردند: «با گوش جان شنیدیم و با دل ها و زبان ها و دستان خود فرمان خدا و رسولش را اطاعت مى کنیم» و گرداگرد پیامبر (صلی الله علیه وآله)  و على (علیه السلام)  ازدحام کردند و دست بیعت دادند. نخستین کسانى که دست بر دست پیامبر (صلی الله علیه وآله) نهادند، ابوبکر و عمر و سومى و چهارمى و پنجمى بودند و آنگاه دیگر مهاجرین و انصار و باقى مردمان به ترتیب اولویت و جایگاه خاص خود، با حضرت (علیه السلام)  بیعت کردند و کار بیعت چندان به طول انجامید که نماز مغرب و عشا را با هم گزاردند. هرگاه گروه و طایفه اى با على  (علیه السلام)  بیعت مى کرد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  مى فرمود: «ستایش خداى را که ما را بر تمام جهانیان برترى بخشید». از امام صادق (علیه السلام)  روایت است که فرمود: چون رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از این خطبه فارغ گردید، مردم شخصى زیبارو و معطر دیدند که مى گفت: «به خدا سوگند، هرگز محمد را مثل امروز ندیده بودم تأکید شدید داشت بر ولایت پسر عمویش، و عهد و پیمانى درباره او از مردم گرفت که جز انسان کافر به خدا و رسول، آن را نقض نمى کند. بیچارگى و پریشانى طولانى از آن کسى است که این پیمان را بشکند و زیر پا بگذارد». در این هنگام عمربن خطاب رو به آن شخص کرد و شگفت زده شد. پس رو کرد به رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  و گفت: «آیا سخنان آن مرد را شنیدید که چه گفت؟» حضرت (صلی الله علیه وآله)  فرمود: «دانستى او که بود؟» گفت: «نه». فرمود: «او جبرئیل امین بود. مبادا این پیمان را بشکنى که اگر چنین کنى، خدا و رسول و فرشتگان و مؤمنان از تو بیزارى خواهند جست».     کتابنامه 1. قرآن مجید، ترجمه استاد محمد مهدى فولادوند. 2. سیدرضى، نهج البلاغه، ترجمه و تفسیر: عبدالحمیدبن ابى الحدید، بیروت: دارالجیل. 3. ابى جعفر محمدبن یعقوب کلینى (محمدبن ابراهیم کلینى)، اصول کافى، به تصحیح: على اکبر غفارى، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1350 ش. 4. حسن بن ابى الحسن دیلمى، اعلام الدین فى صفات المؤمنین، قم: مؤسسه آل البیت، 1408ق. 5. احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، مشهد: نشر مرتضى. 6. محمدبن محمد بن نعمان مفید، الاختصاص، تصحیح و تعلیق على اکبر غفارى، قم: منشورات جامعه مدرسین، 1418ق. 7. حسن بن ابى الحسن دیلمى، الارشاد القلوب فى الحِکَم والمَواعظ، تحقیق سیدهاشم میلانى، 1417 ق، دارالاسوه. 8. ابى جعفر محمدبن على ابن بابویه الصدوق، الامالى، قم: انتشارات اسلامى. 9. حسن بن على طوسى، الامالى، تهران: مکتبة الاسلامیه. 10. سید هاشم البحرانى، البرهان فى تفسیر القرآن (تفسیر برهان)، قم: مدین، 1384. 11. ابى جعفر محمدبن على ابن بابویه الصدوق، التوحید، تصحیح و تعلیق: سیدهاشم حسینى طهرانى، قم: منشورات جامعة المدرسین. 12. ابى جعفر محمدبن على ابن بابویه الصدوق، الخصال، تحقیق: على اکبر غفارى، انتشارات اسلامى. 13. محمدبن حسن حسینى عاملى، المواعظ العددیه، طلیعه نور، 1384. 14. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بیروت: داراحیاء التراث العربى، چاپ دوم 1403. 15. حسن بن شعبة الحرانى، تحف العقول، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1404 ه.ق. 16. ابى النظر محمدبن مسعودبن عیاش السلمى السمرقندى، تفسیر العیاشى، بیروت: النور للمطبوعات. 17. ورام بن ابى فراس، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام). 18. ملاهادى سبزوارى، جامع الاخبار، بیروت: دار احیاء التراث العربى. 19. عبدالواحد بن محمد آمدى تمیمى، شرح غررالحکم و دررالکلم. تهران: دانشگاه تهران، 1373. 20. ابى جعفر محمدبن على ابن بابویه الصدوق، عیون اخبار الرضا، قم: انتشارات اسلامى. 21. علاءالدین على متقى هندى، کنز العمال، تحقیق شیخ بکرى حیائى، بیروت: مؤسسه الرساله، 1405. 22. حسین نورى طبرسى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: آل البیت، 1408 ه.ق.      پی نوشت ها :   [1]. نهج البلاغه، خطبه 192. [2]. اصول الکافى، ج 1، ص 222. [3]. بحارالانوار، ج 10، ص 117. [4]. ارشاد القلوب، ج 22، ص 212. [5]. نهج البلاغه، حکمت 470. [6]. ارشاد القلوب، ص 168. [7]. التوحید، ص 130. [8]. شورى 42، آیه 11. [9]. بحارالانوار، ج 4، ص 92. [10]. الاحتجاج، ج 1، ص 449. [11]. مجادله 58، آیه 7. [12]. تفسیر البرهان، ج 4، ص 90. [13]. الاحتجاج، ج 1، ص 455. [14]. الکافى، ج 3، ص 261. [15]. نهج البلاغه، حکمت 404. [16]. نهج البلاغه، حکمت 300. [17]. تحف العقول، ص 213. [18]. الاحتجاج، ج 1، ص 311. [19]. الاحتجاج، ج 1، ص 453-451. [20]. الکافى، ج 2، ص 33. [21]. بحارالانوار، ج 83، ص 23. [22]. بحارالانوار، ج 85، ص 139. [23]. امالى الصدوق، ص 323. [24]. ارشادالقلوب، ص 168. [25]. تحف العقول، ص 207. [26]. مستدرک الوسایل، ج 1، ص 33. [27]. ارشادالقلوب، ص 168. [28]. تحف العقول، ص 210. [29]. ارشاد القلوب، ص 14. [30]. الخصال، ص 14. [31]. بحارالانوار، ج 41، ص 137. [32]. نهج البلاغه، حکمت 166. [33]. اعراف 7، آیه 138. [34]. نهج البلاغه، حکمت 317. [35]. نهج البلاغه، خطبه 33. [36]. بحارالانوار، ج 26، ص 110. [37]. یونس 10، آیه 35. [38]. بحارالانوار، ج 40، ص 300. [39]. ارشاد القلوب، ص 127. [40]. یونس 10 آیه 62. [41]. تفسیر العیاشى، ج 2، ص 124. [42]. تحف العقول، ص 211. [43]. نهج البلاغه، حکمت 103. [44]. جامع الاخبار، ص 238. [45]. نهج البلاغه، حکمت 150. [46]. مجموعه ورام، ص 173. [47]. نهج البلاغه، حکمت 115. [48]. تنبیه الخواطر، ج 2، ص 37. [49]. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 297. [50]. بحارالانوار، ج 82، ص 173. [51]. نهج البلاغه، حکمت 104. [52]. مجموعه ورام، ص 173. [53]. نهج البلاغه، حکمت 320. [54]. تحف العقول، ص 223. [55]. امالى الطوسى، ص 216. [56]. نهج البلاغه، حکمت 235. [57]. کنزالعمال، ج 2، ص 387. [58]. تحف العقول، ص 142. [59]. الخصال، ص 236. [60]. مجموعه ورام، ص 173. [61]. مستدرک الوسایل، ج 14، ص 268. [62]. تحف العقول، ص 133. [63]. الاختصاص، ص 234. [64]. الکافى، ج 5، ص 325. [65]. نهج البلاغه، حکمت 437. [66]. تحف العقول، ص 213. [67]. الکافى، ج 2، ص 347. [68]. نهج البلاغه، حکمت 94. [69]. تحف العقول، ص 216. [70]. المواعظ العددیه، ص 131. [71]. مستدرک الوسایل، ج 7، ص 217. [72]. بحارالانوار، ج 41، ص 36. [73]. تفسسیر البرهان، ج 1، ص 171. [74]. تحف العقول، ص 197. [75]. الخصال، ص 628. [76]. غافر 40، آیه 60. [77]. فاطر 35، آیه 6. [78]. اعلام الدین، ص 269 و 270. [79]. این پیام ها، تا شماره 40 از سخنان کوتاه نهج البلاغه، و بقیه از کتاب غررالحکم و دررالکلم گزینش شده اند. [80]. این خطبه را علامه بزرگ، امینىره در کتاب ارزشمند «الغدیر» با طول و تفصیل نقل کرده و یادآور شده که 110 نفر از صحابه، 84 نفر از تابعین، و 360 نفر از علماى بزرگ اسلام، از قرن دوم تا قرن چهاردهم، آن را روایت کرده اند و 26 نویسنده شهیر اسلامى، به خصوص، درباره آن کتاب تألیف نموده اند. ر.ک: الغدیر، ج 1، ص 14 تا 157. ترجمه حاضر، از متن موجود در «الاحتجاج» صورت گرفته است. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image