خونبهای معشوق در حدیث قدسی /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

اینکه درقران گفته شده هرکسی راکه دوست دارم آنرامیکشم درکدام سوره است وتفسیرش چیست؟


  در پاسخ به مطالب زیر توجه کنید . 1. منظور شما حدیث قدسی معروفی است که می فرماید : « من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته » . 2. این مطلب در قران نیامده است بلکه این فرموده خداوند  حدیث قدسی معروفی است که می فرماید :   من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته ؛   آن کس که مرا طلب کند، من را می یابد و آن کس که مرا یافت، من را می شناسد و آن کس که مرا شناخت، من را دوست می دارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او می باشم . 3.حدیث ( من عشقنی...) را محدث و محقق بزرگ فیض کاشانی (م.1091 ه.ق) در کتاب خود به نام کلمات مکنونه و همچنین آیت الله سید نور الله جزائری ( م.1384 ه.ق ) تحت عنوان حدیث قدسی، در کتاب الخصائص الزینبیه نقل نموده اند. بنابراین حدیث مذکور از حیث سند دارای مدرک خوبی می باشد . 4. در این حدیث بیان شده که طالب حقیقی حق تعالی یابنده او است و بعد از یافتن آشنای او می گردد و این آشنایی منجر به دوست داشتن حق و سپش عشق به او می گردد و متقابلا خداوند نیز عاشق او می گردد و سرانجام معشوق خدا کشته شدن است و البته خداوند دیه و خونبهای معشوقش را می پردازد . 5. برای درک معنای حقیقی دیه در این حدیث بایستی ابتدا به بررسی دیه از منظر لغوی و حقوقی بپردازیم. از نظر لغوی دیه واژه ای عربی است به معنای خونبها و از منظر حقوقی، دیه مالی است که از طرف شارع برای جنایت تعیین شده‌است . در نگاهی معرفتی به معنای دیه و حدیث قدسی مذکور، در می یابیم که خداوند همچون مقتضای حقوقی دیه، میزان آنرا بر اساس درجه و مقام معرفتی انسان تعیین کرده است. یعنی کسی که به مقام معنوی شهادت دست یافته است، خود خداوند دیه او می شود . دیه زمانی واجب می شود که   قتلی   رخ داده باشد. که در حدیث مذکور عبارت است از قتل نفس سرکش آدمی (خود دروغین هر کس) و دیه این کشتن، خداوند است که در واقع خود راستین انسان است. اینجا کشنده و کشته شده و خونبهای قتل یکی است و او کسی نیست جز خداوند. درک این لطیفه عرفانی تنها در مکتب «معرفت نفس »   و عرفان ممکن است. که بانی اصلی آن امیرالمؤمنین علی (ع) است. خود اوّلی، خود واقعی هرکس (نفس مطمئنه) و خود دومی، خود دروغین (نفس اماره) اوست. پاداش کسی که این شایستگی را می یابد تا خویش را قربانی خداوند سازد و به مقام شهادت برسد، رجعت به خویشتن خویش (یعنی خدا) است و به این ترتیب خداوند خون بهای قتلی می شود که در عشق مرتکب شده و با جلوه جمال خود عاشقان را از خود فانی کرده است. خواجه حافظ شیرازی در غزلی با مطلع زان یار دلنوازم شکری است با شکایت [1]   اشاره ای رندانه به این لطیفه عرفانی دارد : در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت   همچنین مولوی در وصف حال اولیاء الاهی که خداوند خونبهای شهادت عاشقانه آنان شده است چنین می سراید : ما بها و خون بها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم ای حیات عاشقان در مردگی دل نیابی جز که در دلبردگی .... آن گروهی کز فقیری مرده اند صد جهت زان مردگان فانی ترند مرده از یک روست فانی در گزند صوفیان از صد جهت فانی شدند مرگ یک قتل است و این سیصد هزار هریکی را خونبهایی بی شمار گرچه کشت این قوم را حق بارها ریخت بهر خونبها انبارها   تنها شهید عشق است که خداوند بهای او می شود .  زیرا دین چیزی جز عشق نیست. از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت است که : َلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق است؟ [2]   و تنها عاشق است که به مقام شهادت دست می یابد . و درک معنای عشق در گرو درک معنای باطنی شهادت است. چه، برای اهل معرفت روشن است که شهادت در واقع امر، مقامی باطنی مختص به امامان و اولیاء و محبین درگاه احدیت است نه صرفا مرگ در میدان جنگ. پیشوایان دینی ما عشقی را که منجر به شهادت می شود، معنی کرده اند؛   رسول خدا (ص) می فرماید:من عشق فکتم وعف فمات فهو شهید؛ هر که عاشق شود پس آن را پنهان دارد و عفت بورزد و بمیرد شهید مرده است [3] ، همچنین حضرت در حدیثی دیگر می فرمایند:من مات علی حب آل محمد مات شهیدا؛هر که بر دوستی آل محمد بمیرد شهید مرده است . [4] ملاصدرا نیز در حکمت متعالیه عشق را با وجود مساوی می داند و معتقد است: تمام صفات کمالی که مساوق با وجود هستند، به دلیل بساطت وجود، در همه مراحل هستی با آن همراهند؛ پس هیچ مرتبه ای از هستی از عشق خالی نیست [5] .  انسان به میزانی که عاشق خدا می شود، موجود (صاحب حقیقت وجود) می گردد. زیرا حقیقت وجود، خداوند است و غیر او عدمِ هستی نمائی بیش نیستند.از این لحاظ اگر خداوند بهای انسان نبود، عدالت برقرار نمی شد و انسان در عدم هستی نمای خود باقی می ماند . slamquest.net [1]   بسیاری از حافظ شناسان این غزل حافظ را بهترین غزل دیوان او دانسته اند [2] علامه محمدباقر مجلسی، بحارالانوار ،ج66 ،ص237 [3]   محمدی ریشهری، منتخب میزان الحکمة، قم:مرکزالطباعة والنشر فی دارالحدیث، الطبعة الثانیة، 1422ق، ص281،ش3384 [4]   محمدی ریشهری، منتخب میزان الحکمة، قم:مرکزالطباعة والنشر فی دارالحدیث، الطبعة الثانیة، 1422ق، ص281، ش3385 [5]   سیما محمدپور دهکردی، عشق بدون مرز، قم:مطبوعات دینی،1384،ص120       .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image