علم غیب خدا و اولیاء خدا /

تخمین زمان مطالعه: 38 دقیقه

نسبت علم غیب خدا و اولیاء خدا چگونه است؟


/ قسمت اول: --------------------------------------------------------------------------------بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم‌و صلّی‌ الله‌ علیه‌ محمّد وآله‌ الطّاهرین‌ قال‌ الله‌ الحکیم‌ فی‌ کتابه‌ الکریم‌:عَـٰلِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی‌ غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَی‌' مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ و یَسْلُکُ مِنْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصَی‌' کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا.[1]«خداوند عالِم‌ به‌ تمام‌ غیب‌ است‌ و بس‌ ، پس‌ بر غیب‌ خود هیچکس‌ را واقف‌ نمی‌گرداند مگر آن‌ رسولی‌ را که‌ بپسندد و انتخاب‌ و اختیار نماید‌، که‌ در این‌ صورت‌ در پیش‌ رو و در پشت‌ سر آن‌ رسول‌ (از فرشتگان‌ خود) محافظ‌ و پاسدار میگمارد‌. تا بداند که‌: آن‌ رسولان‌‌، پیغامها و مأموریّت‌های‌ پروردگار خود را به‌ طور تحقیق‌ و کامل‌ ابلاغ‌ کرده‌اند‌؛ و خداوند به‌ آنچه‌ در نزد رسولان‌ است‌ إحاطه‌ و هیمنه‌ دارد و تعداد و شمارش‌ هر چیز را میداند.»صدر این‌ آیه‌ میرساند که‌ خداوند به‌ تنهائی‌ عالم‌ الغیب‌ است‌ آنهم‌ به‌ همۀ أنواع‌ غیب‌‌؛ بالاخصّ با قرار دادن‌ و نشاندن‌ اسم‌ ظاهر غَیْبِهِ بجای‌ ضمیر‌، که‌ نفرموده‌--------------------------------------------------------------------------------ص14است‌: فَلَا یُظْهِرُ عَلَیْهِ این‌ معنی‌ مشهود است‌‌. و سپس‌ میگوید‌: هر کس‌ را که‌ بپسندد و مورد رضای‌ خاطر او باشد از رسولانِ به‌ سوی‌ خلق‌ خود‌، او را بر علم‌ غیب‌ خود مطّلع‌ میکند و او را مسلّط‌ بر غیب‌ نموده‌ پرده‌ از جلوی‌ دیدگان‌ او بر میگیرد‌؛ و بنابراین‌ از علم‌ غیب‌ خود به‌ او میدهد‌.و در صورت‌ پرده‌برداشتن‌ و اظهار علم‌ غیب‌ را بر رسولان‌‌، خداوند دو دسته‌ رَصَد و مراقب‌ بر آنها میگمارد‌: یک‌ دسته‌ محافظینی‌ هستند از فرشتگان‌ که‌ در پیش‌ روی‌ آنها بعد از وقوفِ بر غیب‌‌، میگمارد که‌ در أدای‌ آن‌ مأموریّت‌ و ابلاغ‌ آن‌ علم‌ به‌ مردم‌‌، شیاطین‌ در ذهنشان‌ وسوسه‌ نکنند و آن‌ علم‌ پاک‌ و صافی‌ را به‌ هواجس‌ نفسانی‌ و هوای‌ شیطانی‌ مکدّر و تیره‌ نسازند‌. دستۀ دوّم‌ محافظان‌ و پاسدارانی‌ هستند که‌ از پشت‌ سر آنها‌، یعنی‌ قبل‌ از وقوف‌ بر غیب‌‌، بین‌ مصدر وحی‌ و تنزیل‌ و بین‌ آنها قرار میدهد تا وحی‌ در سیر نزولی‌ در عوالم‌ خود تا به‌ قلب‌ رسول‌ برسد بدون‌ تصرّف‌ و دخالت‌ موجودات‌ عالَم‌ عِلْوی‌ باشد‌. این‌ دسته‌ از محافظان‌ فرشتگانی‌ هستند که‌ در انزالِ وحی‌ و سیر آن‌ در مراتب‌ و درجات‌ تا به‌ رسول‌ ابلاغ‌ شود‌، دخیل‌ می‌باشند‌.تمام‌ این‌ مراقبت‌‌ها و مراقب‌ها‌، برای‌ آنستکه‌ حقیقت‌ ابلاغ‌ رسالات‌ آن‌ رسولان‌ در خارج‌ بطور صحیح‌ و درست‌ تحقّق‌ پذیرد‌، زیرا معلوم‌ است‌ که‌ جملۀ لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا (برای‌ آنکه‌ خداوند بداند که‌ رسولان‌ ابلاغ‌ رسالت‌ خود را نموده‌اند) علم‌ فعلی‌ خدا را می‌فهماند نه‌ علم‌ ذاتی‌ را‌، و علم‌ فعلی‌ خدا نفس‌ تحقّق‌ امور خارجی‌ و عین‌ واقعیّت‌ و حقیقت‌ در خارج‌ است‌ و جدا از نفس‌ تحقّق‌ خارجی‌ نیست‌‌، زیرا علم‌ خدا به‌ موجودات‌‌، حصولی‌ نیست‌ بلکه‌ حضوری‌ محض‌ است‌‌. و معنای‌ علم‌ حضوری‌‌، وجود و تحقّق‌ معلوم‌ در نزد عالم‌ به‌ آن‌ است‌‌. و علیهذا معنای‌ لِیَعْلَمَ‌، لِیَتَحَقَّقَ خواهد شد‌. یعنی‌ این‌ دو سلسله‌ از فرشتگان‌ از پیش‌ و از پس‌‌، برای‌ تحقّق‌ ابلاغ‌ ایشان‌ است‌ که‌ آنچه‌ را که‌ گرفته‌اند به‌ مردم‌ ابلاغ‌ کنند‌.[2]--------------------------------------------------------------------------------ص15این‌ کیفیّت‌ از ارسال‌ و پیام‌ نظیر پیامی‌ است‌ که‌ سلاطین‌ و حکّام‌ به‌ وکلا و رسولان‌ خود میفرستند تا به‌ مردم‌ ابلاغ‌ کنند‌. اوّلاً آن‌ پیام‌ را از ناحیۀ خود تا به‌ آنها رسد توسّط‌ حُرّاس‌ و نگهبانانی‌ محفوظ‌ میدارند‌. ثانیاً برای‌ آنکه‌ بعد از رسیدن‌ و قبل‌ از ایصال‌ به‌ مردم‌ نیز دستخوش‌ تغییر و تبدیل‌ نگردد‌، حُرّاس‌ و نگهبانانی‌ در این‌ مسیر برای‌ این‌ مأموریّت‌ قرار میدهند‌.چون‌ در قسمت‌ اوّل‌: یعنی‌ در ارسال‌ علم‌ غیب‌ به‌ رسولان‌ از ناحیۀ خدا‌، باید هیچ‌ تصرّفی‌ و تبدیلی‌ پیدا نشود و در قسمت‌ دوّم‌: یعنی‌ در ابلاغ‌ علم‌ رسولان‌ به‌ مردم‌‌، نیز باید تغییری‌ حاصل‌ نگردد این‌ متوقّف‌ است‌ بر آنکه‌ اوّلاً رسول‌‌، وحی‌ و غیب‌ را درست‌ همانطور که‌ هست‌ تلّقی‌ کند‌. دوّم‌ آنکه‌ پس‌ از تلقّی‌ صحیح‌‌، در خود خوب‌ نگهدارد و حفظ‌ کند‌. و سوّم‌ آنکه‌: پس‌ از تلقّی‌ صحیح‌ و حفظ‌ و نگهداری‌ نیکو‌، در مقام‌ اداء و ابلاغ‌‌، بدون‌ کم‌ و کاست‌ و بدون‌ زیاده‌ به‌ مردم‌ تبلیغ‌ کند‌. و این‌ سه‌ مرحله‌ از عصمت‌ حتماً باید در رسولان‌ باشد‌. که‌ در مرحلۀ پیش‌ رو و به‌ تعبیر قرآن‌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ میباشد‌، علاوه‌ بر عصمت‌ قبلی‌ و پشت‌ سر و به‌ تعبیر قرآن‌ مِنْ خَلْفِهِ میباشد‌.و علاوه‌ بر این‌‌، آیه‌ میرساند که‌: خداوندی‌ که‌ شمارش‌ و تعداد هر چیز را از خُرد و کَلان‌‌، و مُلکی‌ و ملکوتی‌‌، و مادّی‌ و معنوی‌‌، و طبعی‌ و طبیعی‌ و مثالی‌ احصاء نموده‌ و به‌ مقدار ذرّات‌ و هویّت‌ آنها آگاه‌ است‌‌، به‌ آنچه‌ در نزد رسولان‌ است‌ اعمّ از امور نفسیّه‌ و اعتقادیّه‌ و منهاج‌ و سنّت‌‌، و معارف‌ یقینیّه‌ و علوم‌ غیبیّه‌‌، و اعمّ از--------------------------------------------------------------------------------ص16ظروف‌ و امکانات‌ و موقعیّت‌های‌ اجتماعی‌ و مقدار استعداد و ظرفیّت‌ مُرْسَلُ إلیهم‌‌، یعنی‌ مردم‌‌، به‌ همه‌ آگاه‌ است‌ و بر این‌ اصل‌ و اساس‌ وجود آنها را پسندیده‌ و مرضیّ خود قرار داده‌‌، و به‌ مقدار ارتضاء و پسندیدگی‌‌، آنان‌ را بر عوالم‌ غیب‌ خود مسلّط‌ فرموده‌ است‌‌، در اینجا باید به‌ چند امر تذکّر داده‌ شود‌:امر اوّل‌ آنکه‌: همۀ علوم‌ و از جمله‌ علم‌ غیب‌ مختصّ به‌ خداست‌ و هیچکس‌ و هیچ‌ موجودی‌ را در آن‌ راه‌ نیست‌‌، ولیکن‌ بالاستقلال‌ و بالاصالة‌‌، و تمام‌ علومی‌ که‌ از جانب‌ خدا به‌ غیر عنایت‌ شده‌ است‌ افاضه‌ از ناحیۀ او بوده‌ و تمام‌ موجودات‌ هر یک‌ در حدّ خود و به‌ نوبۀ خود دارای‌ علم‌ هستند ولیکن‌ تَبعاً و به‌ افاضۀ خدا و به‌ اعطاء او‌. و در این‌ صورت‌ بین‌ آیاتی‌ که‌ علم‌ غیب‌ را منحصر به‌ خدا میداند‌، همچون‌ آیۀ وَ عِنْدَهُ مَفَاتِیحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ مَا فِی‌ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِی‌ ظُلُمَـٰتِ الارْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إِلَّا فِی‌ کِتَـٰبٍ مُّبِینٍ‌.[3] «کلیدهای‌ غیب‌ در نزد خداوند است‌ بطوری‌ که‌ هیچکس‌ علم‌ و اطّلاع‌ از آنها را ندارد مگر او‌، و خداوند میداند آنچه‌ را که‌ در خشکی‌ است‌ و آنچه‌ را که‌ در دریاست‌‌. و هیچ‌ برگی‌ از درختی‌ نمی‌ریزد مگر آنکه‌ خدا به‌ او علم‌ دارد و هیچ‌ دانه‌ای‌ در ظلمات‌ زمین‌ نیفتد و نه‌ هیچ‌‌تر و خشکی‌ مگر آنکه‌ در کتاب‌ روشن‌ خداوندی‌ است‌»‌.و همچون‌ آیۀ: قُلْ لَا یَعْلَمُ مَنْ فِی‌ السَّمَـٰوَ'تِ وَ الارْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَهُ وَ مَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ[4] «بگو ای‌ پیامبر‌: غیر از خد کسی‌ نیست‌ که‌ در آسمانها و زمین‌ از غیب‌ علم‌ و اطّلاع‌ داشته‌ باشد‌، و هیچ‌ نمی‌دانند که‌ در چه‌ هنگام‌ زنده‌ و برانگیخته‌ میشوند.»و همچون‌ آیۀ: وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّمَـٰوَ'تِ وَ الارْضِ وَ مَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَهَ عَلَی‌ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ‌.[5] «و از برای‌ خداست‌ و بس‌ علم‌ آسمانها و زمین‌‌، و--------------------------------------------------------------------------------ص17نیست‌ امر فرا رسیدن‌ قیامت‌ مگر به‌ قدر یک‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌ و یا نزدیک‌تر‌. بدرستیکه‌ خداوند بر هر چیزی‌ تواناست‌»‌. و بین‌ این‌ آیۀ کریمه‌ که‌ رسولان‌ را عالم‌ به‌ غیب‌ میداند و بر غیب‌ راه‌ میدهد هیچگونه‌ تنافی‌ و تضادّی‌ نیست‌‌.و نظیر این‌ استقلال‌ و تبعیّت‌‌، یا ذاتی‌ و عرضی‌‌، و یا اصلی‌ و ظِلّی‌‌، در عبارات‌ قرآن‌ کریم‌ بسیار آمده‌ است‌‌. همچون‌ آیۀ: اللَهُ یَتَوَفَّی‌ الانفُسَ[6]، «خداوند است‌ که‌ جان‌‌ها را میگیرد» که‌ دلالت‌ بر حصر دارد‌؛ با آیۀ: حَتَّی‌ إِذا جَآءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ و رِسُلُنَا[7]، «و تا زمانی‌ که‌ چون‌ مرگ‌ به‌ نزدیکی‌ از شما بیاید رسولان‌ و فرستادگان‌ ما او را قبض‌ روح‌ میکنند»‌. و همچون‌ آیۀ: فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا،[8] «و از برای‌ خداست‌ عزّت‌ و از برای‌ رسول‌ او و از برای‌ مؤمنین‌‌، ولیکن‌ منافقین‌ نمی‌دانند»‌؛ که‌ در این‌ آیه‌ علاوه‌ بر خدا‌، عزّت‌ را برای‌ رسول‌ خدا و برای‌ مؤمنین‌ معیّن‌ نموده‌ است‌»‌.و بنابراین‌ علم‌ غیب‌ برای‌ رسولان‌ خداوند أمری‌ ضروری‌ و حتمی‌ است‌ و منافات‌ با اختصاص‌ آن‌ به‌ خدا ندارد‌.امر دوّم‌ آنکه‌: در بسیاری‌ از آیات‌ قرآن‌ می‌بینیم‌ که‌ رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ علم‌ غیب‌ را از خود نفی‌ میکند همچون‌ آیۀ: قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی‌ خَزَائِنُ اللَهِ وَ لَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی‌ مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی‌' إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی‌ الاعْمَی‌' وَ الْبَصِیرُ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ[9]. «بگو‌: من‌ به‌ شما نمی‌گویم‌ که‌ در نزد من‌ خزانه‌های‌ خداوند است‌ و نه‌--------------------------------------------------------------------------------ص18اینکه‌ غیب‌ را میدانم‌ و به‌ شما نمی‌گویم‌ که‌ من‌ فرشته‌ هستم‌‌. من‌ متابعت‌ و پیروی‌ نمی‌نمایم‌ مگر از آنچه‌ به‌ من‌ وحی‌ میشود‌. بگو‌: آیا مساوی‌ و یکسان‌ هستند کسانی‌ که‌ نابینا و کور هستند با کسانی‌ که‌ بینا و بصیر هستند؟ پس‌ چرا شما تفکّر نمی‌کنید»؟!و همچون‌ آیۀ: قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفسِی‌ نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَاشَاءَاللَهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ مَا مَسَّنِیَ السُّو ءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‌.[10]«بگو من‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ مالک‌ و صاحب‌ اختیار منفعتی‌ و یا ضرری‌ برای‌ خودم‌ نیستم‌‌، مگر آنچه‌ را که‌ خدا بخواهد و اگر من‌ اینطور بودم‌ که‌ از غیب‌ و پنهان‌ علم‌ واطّلاع‌ داشتم‌ البتّه‌ خیر و خوبی‌ را برای‌ خودم‌ زیاد میکردم‌ و به‌ من‌ گزندی‌ و بدیی‌ نمیرسید‌؛ من‌ نیستم‌ مگر ترساننده‌ و بشارت‌ دهنده‌ برای‌ گروهی‌ که‌ ایمان‌ می‌آورند»‌.و همچون‌ آیۀ: قُلْ مَا کُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَ مَا أَدْرِی‌ مَا یُفْعَلُ بِی‌ وَ لَا بِکُمْ إِنْ اتَّبَعُ إِلَّا مَا یُوحَی‌ إِلَیَّ وَ مَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ‌.[11] «بگو ای‌ پیغمبر‌: من‌ در میان‌ رسولان‌ و پیامبران‌‌، اوّلین‌ پیغمبری‌ نیستم‌ که‌ ادّعای‌ رسالت‌ نموده‌ باشم‌ و من‌ نمی‌دانم‌ که‌ خداوند با من‌ و شما چه‌ خواهد کرد (و پایان‌ کار به‌ کجا خواهد انجامید)؟ من‌ متابعت‌ نمی‌کنم‌ مگر از آنچه‌ به‌ من‌ وحی‌ میشود و من‌ نیستم‌ مگر ترساننده‌ای‌ آشکارا (که‌ خودش‌ و گفتارش‌ صریحاً مردم‌ را از عواقب‌ وخیم‌ برحذر میدارد)»‌.در تمام‌ این‌ آیات‌ و مشابه‌ آنها‌، رسول‌ خدا نفی‌ علم‌ را از خود به‌ نحو استقلال‌ میکند نه‌ به‌ نحو تبعیّت‌‌. یعنی‌ علم‌ اختصاص‌ به‌ خدا دارد‌، من‌ مستقلاًّ از پیش‌ خود نیاورده‌ام‌ و خداوند هم‌ به‌ نحو تفویض‌ به‌ من‌ نداده‌ است‌‌. من‌ آیینه‌ و آیت‌ و مرآتی‌ هستم‌ از علم‌ خدا‌. علم‌ استقلالی‌ ذات‌ اقدس‌ او منحصر در اوست‌ و در من‌ که‌ آیینه‌ هستم‌ تجلّی‌ و ظهور دارد و بنابراین‌ نه‌ تنها من‌ علم‌ غیب‌ را ندارم‌ بلکه‌ هیچگونه‌ علم‌ را ندارم‌‌. همۀ علوم‌ من‌ از خداست‌‌؛ در من‌ ظهور و تجلّی‌ کرده‌ است‌ به‌ هر--------------------------------------------------------------------------------ص19مقدار که‌ او اراده‌ نموده‌ است‌ و در هر زمانی‌ که‌ او خواسته‌ است‌‌. چون‌ زمانش‌ سپری‌ گردد به‌ او بازگشت‌ میکند‌. مصدر اوست‌‌؛ مبدأ و منتهی‌ اوست‌‌. و علیهذا من‌ تحقیقاً از نزد خود علمی‌ ندارم‌‌، همچنانکه‌ قدرتی‌ ندارم‌‌، نفع‌ و ضرری‌ ندارم‌‌، مرگ‌ و حیات‌ و نشوری‌ ندارم‌‌. همۀ این‌ صفات‌ در بسته‌ و سر بسته‌‌، مهر و موم‌ شده‌ مستقلاًّ از خداست‌ و مال‌ خداست‌ و مرجعش‌ به‌ خداست‌‌، و در این‌ حیات‌ عاریت‌ به‌ عنوان‌ عاریت‌ داده‌ شده‌ و به‌ اصل‌ خود برمیگردد‌.در سورۀ أعراف‌ آمده‌ است‌: قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفسِی‌ نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ اللَهُ‌.[12] «ای‌ پیغمبر بگو‌: من‌ برای‌ خودم‌ هیچگونه‌ نفعی‌ و ضرری‌ را مالک‌ نیستم‌ مگر آنچه‌ را که‌ مشیّت‌ خدا تعلّق‌ گیرد».و در سورۀ یونس‌ آمده‌ است‌: قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفسِی‌ ضَرًّا وَ لَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَآءَ اللَهُ‌.[13]«ای‌ پیغمبر بگو‌: من‌ برای‌ خودم‌ هیچگونه‌ ضرری‌ و نفعی‌ را مالک‌ نیستم‌ مگر آنچه‌ را که‌ مشیّت‌ خدا تعلّق‌ گیرد»‌.بازگشت به فهرستانبیاء از علم غیب خدائی بر خوردارندامر سوّم‌ آنکه‌: عموم‌ آیۀ مورد بحث‌ که‌ در مَطْلع‌ گفتار ذکر شد‌: عَـٰلِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی‌ غَیْبِهِ أَحَدًا چون‌ در مورد رسولان‌ مرضیّ و پسندیدۀ حضرت‌ حقّ تخصیص‌ خورد‌، و با ادات‌ استثناء‌: إِلَّا مَنِ ارْتَضَی‌' مِنْ رَسُولٍ آنان‌ از مفاد فَلَا یُظْهِرُ عَلَی‌' غَیْبِهِ استثناء شدند در این‌ صورت‌ ابای‌ از تخصیص‌ در مورد سایر پیامبران‌ که‌ رسول‌ نیستند و فقط‌ نبی‌ هستند‌، ندارد‌. و در این‌ موقعیّت‌ می‌بینیم‌ که‌: خداوند طبق‌ آیات‌ قرآن‌ به‌ انبیاء که‌ قسیم‌ رُسُل‌ هستند‌، وحی‌ فرستاده‌ و آنها را از غیب‌ مطّلع‌ گردانیده‌است‌: إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَی‌ نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ[14]، «ما بسوی‌ تو (ای‌ محمّد) وحی‌ فرستادیم‌ همچنانکه‌ بسوی‌ نوح‌ و انبیائی‌ که‌ پس‌ از او آمده‌اند‌، وحی‌ فرستادیم‌»‌.--------------------------------------------------------------------------------ص20و البتّه‌ این‌ در صورتی‌ است‌ که‌ لفظ‌ رسول‌ در جملۀ مَنِ ارْتَضَی‌' مِنْ رَسُولٍ مختصّ به‌ انبیای‌ مرسل‌ باشد‌، و الاّ اگر اعمّ از آنها و از انبیای‌ غیر مرسلین‌ بوده‌ باشد نیاز به‌ استثناء و تخصیص‌ دیگری‌ نیست‌‌، و جملۀ إِلَّا مَنِ ارْتَضَی‌ به‌ تنهائی‌ تمام‌ صنوف‌ أنبیاء و مرسلین‌ را از لَا یُظْهِرُ عَلَی‌' غَیْبِهِ خارج‌ میکند و به‌ همه‌ از چاشنی‌ شیرین‌ علم‌ غیب‌ می‌چشاند‌.و امّا دربارۀ امام‌ به‌ همان‌ معنائی‌ که‌ قرآن‌ لفظ‌ امام‌ را در آن‌ معنی‌ استعمال‌ میکند‌، از طرفی‌ می‌بینیم‌ خداوند أئمّه‌ را به‌ صبر و یقین‌ توصیف‌ میکند‌: وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِـَایَاتِنَا یُؤْقِنُونَ[15]، «و ما از میان‌ ایشان‌ افرادی‌ به‌ عنوان‌ امام‌ قرار دادیم‌ که‌ به‌ امر ما هدایت‌ می‌نمایند به‌ علّت‌ صبری‌ که‌ نموده‌اند و به‌ علّت‌ آنکه‌ ایشان‌ کسانی‌ بوده‌اند که‌ به‌ آیات‌ ما یقین‌ داشته‌اند»‌.و از طرف‌ دیگر انکشاف‌ غطاء غیب‌ و رؤیت‌ ملکوت‌ آسمانها و زمین‌ را مقدّمۀ حصول‌ مقام‌ یقین‌ قرار میدهد‌. وَ کَذَ'لِکَ نُرِی‌ إِبْر'هِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَـٰوَ'تِ وَ الارْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ[16]، «و همینطور بدان‌ که‌: ما ملکوت‌ آسمانها و زمین‌ را به‌ ابراهیم‌ نشان‌ میدهیم‌ (برای‌ آنکه‌ به‌ وحدانیّت‌ خدا و صفات‌ او اقرار کند و تسلیم‌ ربّ العالیمن‌ گردد‌، و آزر و قوم‌ او را که‌ عبادت‌ اصنام‌ می‌نمایند در ضلالت‌ بنگرد» و به‌ جهت‌ آنکه‌ او از اهل‌ یقین‌ باشد»‌.و نیز در سورۀ تکاثر‌، رؤیت‌ دوزخ‌ و مشاهدۀ ملکوت‌ جهنّم‌ را ملازم‌ با علم‌ یقینی‌ می‌شمرد‌، و بنابراین‌ علم‌ یقینی‌ لازمه‌اش‌‌، کشف‌ حجاب‌ غیب‌‌، و برچیدن‌ بساط‌ اعتبار و کثرت‌‌، و دخول‌ در عالم‌ توحید و وحدت‌ ذات‌ حقّ است‌‌. کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَروُنَّ الْجَحِیمَ[17]. «أبداً چنین‌ نیست‌‌؛ اگر شما به‌ علم‌ الیقین‌ بدانید البتّه‌ البتّه‌ دوزخ‌ و جحیم‌ را خواهید دید»‌.--------------------------------------------------------------------------------ص21و علیهذا تمام‌ امامان‌ و سالکین‌ راه‌ معرفت‌ حضرت‌ احدیّت‌ که‌ به‌ پیروی‌ و تبعیّت‌ راه‌ امامان‌‌، از مراحل‌ عالم‌ مادّه‌ و طبع‌ عبور کرده‌ و در منهاج‌ راستین‌ صراط‌ مستقیم‌ تزکیۀ نفس‌ قدم‌ برداشته‌اند‌، کشف‌ حجب‌ ظلمانیّه‌ و نورانیّه‌ برای‌ آنها امری‌ ضروری‌ بوده‌ است‌‌، و معنی‌ و مفهوم‌ فَکَشْفَنا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ‌.[18] «پس‌ ما غطاء و پردۀ فهم‌ و ادراک‌ تو را باز کردیم‌ و حجاب‌های‌ جهل‌ را از جلوی‌ دیدگان‌ دل‌ تو برداشتیم‌ تا بالنّتیجه‌ چشم‌ تو در امروز تیزبین‌ و حادّ شده‌ است‌» برای‌ آنان‌ محقّق‌ بوده‌ آنچه‌ برای‌ مردم‌ عادّی‌ مشکل‌ و یا محال‌ است‌‌، برای‌ آنها آسان‌ و ممکن‌ گردیده‌ است‌‌.امر چهارم‌ آنکه‌: مراد از غیب‌ در این‌ آیۀ کریمه‌‌، غیبی‌ است‌ که‌ در این‌ زندگی‌ دنیوی‌‌، در روی‌ بسیط‌ زمین‌ از حواسّ ظاهریّه‌ ما مخفی‌ است‌‌، گرچه‌ برای‌ بعضی‌ دیگر که‌ با حواسشان‌ ادراک‌ میکنند پنهان‌ نباشد‌. مثلاً وقایع‌ فردا برای‌ ما غیب‌ است‌ ولی‌ برای‌ کسانی‌ که‌ در ظرف‌ فردا می‌آیند شهود است‌ و غیب‌ نیست‌‌. و اِخبار از اشیاء مشاهَد در خارج‌ برای‌ آدم‌ کور و کر غیب‌ است‌ ولی‌ برای‌ آدم‌ بینا و شنوا‌، شهود است‌‌.آنچه‌ در عوالم‌ عِلْوی‌ برای‌ ملائکه‌ مورد شهود و علم‌ آنهاست‌ برای‌ مردم‌ ساکن‌ در نشأۀ طبیعت‌ غیب‌ است‌‌. زیرا مشهود و غیب‌ باید بر اساس‌ ظروف‌ و نشئاتی‌ که‌ مورد بحث‌ قرار گیرد‌، ملاحظه‌ شود‌. عالم‌ قیامت‌ و وقایع‌ جاریۀ بر اموات‌‌، طبق‌ نصّ قرآن‌‌، غیب‌ است‌ و ایمان‌ به‌ معاد را قرآن‌ ایمان‌ به‌ غیب‌ دانسته‌ است‌‌، با آنکه‌ حوادث‌ برای‌ مردگان‌‌، عین‌ شهود است‌: ذَ 'لِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذَ 'لِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ‌.[19]«روز قیامت‌ روزی‌ است‌ که‌ مردم‌ به‌ جهت‌ آن‌ روز گرد می‌آیند‌، و آن‌ روز مشهود است‌»‌.--------------------------------------------------------------------------------ص22امر پنجم‌: طبق‌ اصول‌ اعتقادیّۀ اسلام‌ و منطق‌ قرآن‌‌، تمام‌ موجودات‌‌، اسماء و صفات‌ حضرت‌ حقّ ـ جلّ و علا ـ می‌باشند‌، و خلقت‌ به‌ معنای‌ ایجاد شی‌ء‌، جدا از حیطۀ ذات‌ و اسم‌ و صفت‌ و فعل‌ ذات‌ أحدیّت‌ نیست‌‌، بلکه‌ به‌ معنای‌ ظهور وتجلّی‌ و آیه‌ و نشان‌ دهندۀ ذات‌ پاک‌ ظاهر و با جلای‌ اوست‌‌. هر موجودی‌ که‌ به‌ وجود آید و خلقت‌ هستی‌ را در بر کند اسمی‌ است‌ از اسماء او‌. از جهت‌ وجود و هستی‌ اسم‌ حیّ است‌‌، و از جهت‌ مقدوریّت‌ حقّ به‌ قدری‌ که‌ دارای‌ قدرت‌ است‌‌، اسم‌ قادر‌. و از جهت‌ معلومیّت‌ حضرت‌ حقّ به‌ قدری‌ که‌ به‌ قدر سعۀ وجودیۀ خود دارای‌ علم‌ است‌‌، اسم‌ عالم‌‌. و همچنین‌ نسبت‌ به‌ سائر اسماء و صفات‌ باری‌ تعالی‌ شأنه‌ العزیز در تحت‌ اسامی‌ کثیره‌ قرار میگیرد و به‌ او سمیع‌ و بصیر و حکیم‌ و مرید و مختار و غیرها اطلاق‌ میشود‌.بازگشت به فهرستعلم امام و رسول عین علم ذات حق استبنابراین‌ افرادی‌ که‌ به‌ علم‌ غیب‌ خداوندی‌ به‌ اذن‌ حضرت‌ او راه‌ می‌یابند نه‌ آنست‌ که‌ خود عالم‌ به‌ غیبی‌ شده‌اند در برابر ذات‌ حقّ‌، تا منافات‌ با توحید باشد‌، بلکه‌ حقیقةً عین‌ علم‌ اوست‌ که‌ در اینها ظهور کرده‌ است‌‌. و این‌ عین‌ توحید است‌‌. خداوند به‌ قدر ذرّۀ خَردلی‌ از علم‌ بیکران‌ خود‌، مستقلاًّ به‌ غیر نمی‌دهد و نمی‌تواند هم‌ بدهد‌. زیرا اعطاء ملازم‌ با تنقیص‌ علم‌ لایتناهی‌‌، بلکه‌ تنقیص‌ ذات‌ اوست‌‌، تَعَالَی‌ اللَهُ عَنْ ذَلِکَ‌. امّا اعطاء غیر استقلالی‌‌، منافات‌ با توحید ندارد بلکه‌ عین‌ توحید است‌‌.اعطاء غیر استقلالی‌‌، یعنی‌ ظهور و تجلّی‌ و درخشش‌ و تابندگی‌ همچون‌ خورشید که‌ نور و شعاع‌ خود را در عالم‌ میگسترد و به‌ هر موجودی‌ از ذَرَّه‌ تا دُرَّه‌ و از بسیط‌ خاک‌ تا افلاک‌ و کهکشان‌ها‌، همه‌ جا و همه‌ را نورپاشی‌ میکند و همه‌ به‌ قدر سعه‌ و گشایش‌ ظرف‌ وجودی‌ خودشان‌ از او نور و حرارت‌ میگیرند و تربیت‌ میشوند و رشد می‌نمایند‌، ولی‌ نور از خورشید جدا نمی‌شود و به‌ موجودات‌ که‌ پرتو میدهد‌، در آنها إلی‌ الابد نمی‌ماند‌. تا هنگامی‌ که‌ خورشید بر فراز آسمان‌ است‌ اشیاء را نورانی‌ میکند‌، و نور را به‌ اشیاء نمی‌بخشد بلکه‌ موقّتاً تابشی‌ بطور--------------------------------------------------------------------------------ص23عاریت‌ و موقّت‌ دارد‌. چون‌ شب‌ فرار رسد و این‌ چشمۀ نور در زیر افق‌ پنهان‌ گردد‌، تمام‌ درخشش‌ و نور و ظهور را با خود میبرد و چنان‌ دست‌ این‌ اشیاء را از نور خود خالی‌ میگذارد که‌ ابداً قبلاً چنین‌ تصوری‌ را هم‌ نمی‌نمودند‌.حال‌ خورشید که‌ نور را از خودش‌ جدا نمی‌کند و به‌ حیطۀ ذات‌ و فعل‌ او از نورپاشی‌ نقصانی‌ وارد نمی‌شود‌، برای‌ او چه‌ تفاوت‌ میکند که‌ فقط‌ به‌ یک‌ ذرّه‌ نور بدهد یا تمام‌ عوالم‌ طبیعت‌ و فضای‌ غیر مرئی‌ و ستارگان‌ بی‌حدّ و حصر را نور دهد‌. خورشید بخیل‌ نیست‌‌، به‌ همه‌ نور میدهد‌، پرتو می‌افکند‌، شعاعش‌ را می‌گسترد بدون‌ هیچ‌ مضایقه‌ و دریغی‌‌. غایة‌الامر ذرّه‌ به‌ مقدار کوچکی‌ خود‌، و کوه‌ و صحرا و دشت‌ و دریا و اقیانوس‌ و فضای‌ وسیع‌ هم‌ هر کدام‌ به‌ نوبۀ خود و به‌ قدر ظرفیّت‌ و قابلیّت‌ و استعداد خود‌.علم‌ خداوند ـ جلّ شأنه‌ ـ هم‌ بر همین‌ مثابه‌ است‌‌. موجودات‌ آئینه‌ها و ظروف‌ برای‌ تجلّی‌ و درخشش‌ علم‌ ذات‌ او است‌‌، و برای‌ خدا هم‌ بُخلی‌ نیست‌ که‌ از علوم‌ خود به‌ غیر بدهد بطور ظهور و تابش‌‌، خواه‌ شعوری‌ باشد که‌ به‌ یک‌ مگس‌ میدهد و یا علمی‌ باشد که‌ به‌ افراد عادی‌ انسان‌ و جنّ و فرشته‌ و حیوان‌ عنایت‌ میکند و یا علمی‌ باشد که‌ از خزانۀ خاصّ خود به‌ إمام‌ و رسول‌ مرحمت‌ میکند‌. اگر آنان‌ را بر علم‌ غیب‌‌، و غیب‌ الغیب‌‌، و بر سرّ و بر سرّ مستور‌، و سرّ مستسرّ‌، و بر خزانه‌های‌ پنهان‌ از دستبرد بشر و فرشته‌ مطّلع‌ گرداند این‌ یک‌ امر عادّی‌ بوده‌ و به‌ قدر ذَرّۀ سر سوزنی‌ از کبریائیّت‌ و عظمت‌ او کاسته‌ نمی‌شود‌، بلکه‌ عین‌ کبریائیّت‌ و عظمت‌ و جمال‌ اطلاقی‌ اوست‌ که‌ در عوالم‌ امکان‌ موجودی‌ را آئینۀ تمام‌ نمای‌ صفات‌ خود بنماید‌.امام‌ آئینه‌ است‌‌، آیه‌ و مرآت‌ است‌‌، اسم‌ است‌‌، غایة‌الامر آئینۀ تمام‌ نمای‌ صفات‌ باری‌ و از جمله‌ آئینۀ تمام‌ نمای‌ علم‌ باری‌‌. وَ لِلَّهِ الاسْمَآءُ الْحُسْنَی‌' فَادْعُوهُ بِهَا وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی‌ أَسْمَآئِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌.[20] «و از برای‌ خداست‌ اسمهای‌--------------------------------------------------------------------------------ص24نیکو‌. پس‌ خدا را با این‌ اسمهای‌ نیکو بخوانید‌، و واگذارید کسانی‌ را که‌ در اسمهای‌ خدا کفر و إلحاد میورزند‌. ایشان‌ به‌ زودی‌ به‌ پاداش‌ اعمال‌ زشت‌ و نکوهیدۀ خود خواهند رسید»‌.امر ششم‌: تمام‌ موجودات‌ عالم‌ طبیعت‌ اعمّ از جماد و حیوان‌ انسان‌‌، با وجود اختلاف‌ و تفاوتی‌ که‌ در بین‌ افراد آنها مشاهده‌ میشود همگی‌ دارای‌ جنبۀ وحدت‌ و یگانگی‌ هستند که‌ با صرف‌ نظر از خصوصیّات‌ زمان‌ و مکان‌ و سائر عوارض‌ و اعراض‌ که‌ موجب‌ تشخّص‌ و تفرّد و تحقّق‌ خارجی‌ آنان‌ است‌ آن‌ امر وحدانی‌‌، موجود است‌ و تمام‌ این‌ افراد متفاوت‌ و اشخاص‌ مختلف‌ بواسطۀ همان‌ امر وحدانی‌ و مشترک‌ در میان‌ جمیع‌‌، موجود میشوند و رشد میکنند و در راه‌ مسیر تکامل‌ خود‌، طَیّ طریق‌ می‌نمایند‌.آن‌ امر وحدانی‌ که‌ از عالم‌ امر و ملکوت‌ است‌ در لسان‌ شرع‌‌، به‌ مَلَک‌ و فرشتۀ تدبیر از آن‌ نام‌ برده‌ شده‌ است‌ و در لسان‌ فلسفه‌ و حکمت‌ به‌ مُثُل‌ أفلاطونیه‌‌. مرحوم‌ ملاّ صدرای‌ شیرازی‌ ـ أعلی‌ الله‌ مقامه‌ الشّریف‌ ـ در «أسفار أربعة‌» خود این‌ مطلب‌ را برهانی‌ نموده‌ و ما نیز در دورۀ علوم‌ و معارف‌ اسلام‌ در قسمت‌ «معاد شناسی‌» در مجلس‌ 17 ‌، از جلد سوّم‌ از آن‌ یاد کرده‌ و در آنجا به‌ اثبات‌ رسانیده‌ایم‌‌. طبق‌ فلسفه‌ و نظریّۀ اسلام‌‌، علومی‌ که‌ برای‌ بشر حاصل‌ میشود به‌ واسطۀ ملائکۀ علم‌ تحقّق‌ می‌پذیرد و هر کس‌ هر علمی‌ داشته‌ باشد از راه‌ مَلَکِ علم‌ به‌ او افاضه‌ میشود تا برسد به‌ علم‌ کّلی‌ حضرت‌ حقّ که‌ توسط‌ جبرائیل‌ و روح‌‌، داده‌ میشود‌.بازگشت به فهرستتغذیه رسولان و امامان در علم غیب از روح الامین هر کدام‌ از افراد بشر که‌ علم‌ خود را بیشتر کنند در تحت‌ ادارۀ مَلَکی‌ قوی‌تر و عالی‌تر قرار میگیرند تا به‌ جائی‌ که‌ جبرائیل‌ فرشتۀ موکَّل‌ بر علوم‌ آنها میشود و از آنهم‌ برتر و بالاتر‌، روح‌ الامین‌ که‌ مقامش‌ واحد و از جمیع‌ ملائکۀ مقرّب‌ برتر است‌ ادارۀ امور انسان‌ را در دست‌ میگیرد‌. رسولان‌ و امامان‌ که‌ به‌ علم‌ غیب‌ راه‌ دارند از جبرائیل‌ امین‌ و برخی‌ از روح‌ الامین‌ تغذیه‌ میشوند‌.--------------------------------------------------------------------------------ص25امر هفتم‌: استثنائی‌ که‌ در آیۀ مورد بحث‌: إِلَّا مَنِ ارْتَضَی‌' مِنْ رَسُولٍ وارد شده‌ است‌ شامل‌ تمام‌ اقسام‌ تبلیغ‌ رسالت‌ رسول‌ میشود‌. یعنی‌ خداوند دل‌ رسول‌ پسندیدۀ خود را در هر چه‌ ابلاغ‌ رسالتش‌ متوقّف‌ بر آن‌ باشد به‌ غیب‌ متّصل‌ می‌نماید چه‌ در متن‌ رسالت‌ او باشد همچون‌ معارف‌ اعتقادیّه‌ و شریعت‌ و احکام‌ و قصص‌ و اعتبارات‌ و مواعظ‌ و حکم‌‌، و چه‌ آنکه‌ از آیات‌ و علائم‌ رسالت‌ او و یا از معجزات‌ دالّۀ بر صدق‌ او باشد‌.همچنانکه‌ خداوند در قرآن‌ کریم‌‌، گفتار غیبیّۀ حضرت‌ صالح‌ را به‌ قومش‌ حکایت‌ میکند که‌: فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِی‌ دَارِکُمْ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ ذَ 'لِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ‌.[21] «قوم‌ ثمود‌، ناقۀ صالح‌ را پی‌ کردند و به‌ دنبال‌ این‌ امر‌، صالح‌ به‌ آنها گفت‌: (عذاب‌ خدا نازل‌ میشود و) شما فقط‌ تا سه‌ روز دیگر زنده‌اید و در خانه‌هایتان‌ تمتّع‌ میبرید ‌!و این‌ وعدۀ خداست‌ که‌ تخلّف‌ ندارد و دروغ‌ نیست‌»‌.و همچون‌ گفتار حضرت‌ عیسی‌ بن‌ مریم‌ ـ علی‌ نبیّنا وآله‌ و علیهما الصّلاة‌ و السّلام‌ ـ که‌ به‌ یهود و بنی‌ اسرائیل‌ گفت‌: وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِی‌ بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی‌ ذَ'لِکَ لآیَةً لَکُمْ‌.[22] «و من‌ شما را آگاه‌ میکنم‌ به‌ آنچه‌ میخورید و به‌ آنچه‌ در خانه‌های‌ خود ذخیره‌ میکنید (که‌ احدی‌ غیر از شما از آن‌ خبری‌ ندارد)‌، بدرستیکه‌ در این‌ إخبار به‌ غیب‌ من‌ نشانه‌ و علامتی‌ است‌ برای‌ شما از صدق‌ گفتار و نبوّت‌ من‌»‌.و آنچه‌ که‌ در قرآن‌ کریم‌ وارد شده‌ است‌ از مواعید پیامبران‌‌، از مَلاحِم‌ و إخبار به‌ غیبی‌ است‌ که‌ همه‌ واقع‌ شده‌ است‌ نظیر بیم‌ و وعیدی‌ که‌ نوح‌ دربارۀ طوفان‌‌، و هود و شعیب‌ و لوط‌ دربارۀ عذاب‌ های‌ وارده‌ نمودند‌.بازگشت به فهرستاخبار غیبی رسول خداصلی الله علیه و آله از زبان قرآنو در سورۀ روم‌‌، از معجزات‌ رسول‌ الله‌‌، همین‌ إخباری‌ است‌ که‌ به‌ مغلوبیّت‌ فارس‌ از رومیان‌ نموده‌ است‌: الم‌ٓ * غُلِبَتِ الرُّومُ * فِی‌ أَدْنَی‌ الارْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ --------------------------------------------------------------------------------ص26سَیَغْلِبُونَ * فِی‌ بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الامْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْد وَ یَؤْمَئِذ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ‌.[23]و[24] «الم‌‌، رومیان‌ در زمین‌ نزدیک‌ به‌ شهرها و دیار عرب‌ از فارسیان‌ شکست‌ خوردند‌؛--------------------------------------------------------------------------------ص27ولیکن‌ در این‌ چند سال‌ آینده‌ (بین‌ سه‌ سال‌ و نه‌ سال‌) بعد از مغلوبیّتشان‌‌، غلبه‌ خواهند کرد و فارسیان‌ را شکست‌ خواهند داد‌. امور واقعه‌ قبلاً و بعداً همه‌ از خداست‌ و در آن‌ روزی‌ که‌ رومیان‌ غلبه‌ کنند‌، مؤمنین‌ خوشحال‌ میشوند.»--------------------------------------------------------------------------------ص28از «خرائج‌ و جَرائح‌» قطب‌ راوندی‌‌، از محمّد بن‌ فضل‌ هاشمی‌‌، از حضرت‌ امام‌ رضا 7 روایت‌ است‌ که‌: آنحضرت‌ به‌ ابن‌ هذاب‌ نگاهی‌ نموده‌‌، گفتند: «اگر --------------------------------------------------------------------------------ص29من‌ به تو خبر دهم‌ که‌ در این‌ چند روزه‌‌، خون‌ یکی‌ از أرحام‌ تو ریخته‌ می‌شود و تو به‌ مصیبت‌ وی‌ مبتلا می‌شوی‌، آیا در اینصورت‌ مرا تصدیق‌ میکنی‌؟ گفت‌: نه‌، چون‌ غیر از خدای‌ تعالی‌‌، کسی‌ از غیب‌ خبر ندارد‌. حضرت‌ گفتند‌: مگر خدا نمیگوید‌: عَـٰلِمُ الْغَیْبَ فَلَا یَظْهِرُ عَلَی‌' غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَی‌' مِن‌ رَسُولٍ؟ بنابراین‌ رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ در نزد خدا پسندیده‌ است‌‌، و ما ورثۀ همین‌ رسولی‌ هستیم‌ که‌ خدا او را بر آنچه‌ میخواست‌ از غیب‌ خود مطّلع‌ گردانیده‌ است‌‌. فَعَلَّمَنَا مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَی‌ یَوْمِ الْقِیَمَةِ[25] و رسول‌ خدا از تمام‌ وقایع‌ گذشته‌ و آینده‌ تا روز قیامت‌ ما را خبر داده‌ و آنها را به‌ ما تعلیم‌ نموده‌ است‌»‌.و اخبار وارده‌ در این‌ موضوع‌ از حدّ إحصاء بیرون‌ است‌ و مفاد و مدلول‌ آنها اینست‌ که‌ رسول‌ خدا 6 از وحی‌ خداوندی‌ علم‌ غیب‌ را گرفته‌اند و ائمّۀ طاهرین‌ سلام‌ الله‌ علیهم‌ أجمعین‌ از طریق‌ وراثت‌ رسول‌ خدا بر علوم‌ غیبیّه‌ مطّلع‌ شده‌، و از این‌ راه‌ اخذ کرده‌اند. علوم‌ غیبیّه‌ای‌ که‌ از حضرت‌ أمیرالمؤمنین‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ 7 نقل‌ شده‌، و در کتب‌ احادیث‌ و تواریخ‌ و تفاسیر و سِیَر و سنن‌ وارد شده‌ است‌ و خاصّه‌ و عامّه‌ بدان‌ معترف‌ و از مسلّمات‌ یقینیّه‌ شمرده‌اند بسیار است‌ و چون‌ همۀ آنها از شمارش‌ خارج‌ است‌ ما در اینجا به‌ مقدار مختصری‌ از آن‌ اکتفا می‌نمائیم‌:در «مروج‌ الذّهب‌» در وقایع‌ سنۀ 188 ذکر کرده‌ است‌ که‌: در این‌ سال‌ هـٰرون‌ الرّشید حج‌ کرد و این‌ آخرین‌ حجّی‌ بود که‌ نمود‌. چون‌ هـٰرون‌ در مراجعت‌ خود از کوفه‌ عبور کرد ابوبکر بن‌ عیّاش‌ که‌ از رؤساء بلند مرتبۀ اهل‌ علم‌ بود‌، گفت‌: لَا یَعُودُ إِلَی‌ هَذَا الطَّرِیقِ‌، وَ لَا خَلِیفَةٌ مِنْ بَنِی‌ الْعَبَّاسِ بَعْدَهُ أَبَدًا‌. «هـٰرون‌ دیگر به‌ حجّ بیت‌ الله‌ الحرام‌ نمی‌رود‌، نه‌ او و نه‌ خلیفه‌ای‌ بعد از او از خاندان‌ بنی‌عباس‌ تا ابد»‌.به‌ او گفته‌ شد‌: آیا این‌ کلام‌ را از غیب‌ میگوئی‌؟ گفت‌: آری‌‌. گفته‌ شد‌: آیا به‌--------------------------------------------------------------------------------ص30وحی‌ میگوئی‌؟‌!گفت‌: آری‌ ‌!گفته‌ شد‌: به‌ تو وحی‌ نازل‌ شده‌ است‌ ‌!گفت‌: نه‌‌، به‌ محمّد صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ وحی‌ نازل‌ شده‌ است‌‌. و همچنین‌ أمیرالمؤمنین‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ علیه‌ السّلام‌ که‌ در این‌ موضع‌ کشته‌ شده‌ است‌ از محمّد خبر داده‌ است‌ ـ و با دست‌ خود اشاره‌ کرد به‌ محلّی‌ که‌ علی‌ علیه‌ السّلام‌ در کوفه‌ در آنجا کشته‌ شده‌ است‌‌.[26]صاحب‌ کتاب‌ «مروّج‌ الذهب‌» علیّ بن‌ حسین‌ مسعودی‌ است‌ که‌ در سنۀ 346 فوت‌ کرده‌ است‌ و این‌ کتاب‌ را در حدود سنۀ سیصد هجری‌ تصنیف‌ کرده‌ است‌‌. یعنی‌ سیصد و پنجاه‌ سال‌ قبل‌ از انقراض‌ دولت‌ بنی‌ عبّاس‌ به‌ دست‌ هلاکوخان‌ و قتل‌ المعتصم‌ بالله‌ آخرین‌ خلیفۀ ایشان‌‌. و أبوبکر بن‌ عیّاش‌ در سنۀ 182 که‌ در اواخر قرن‌ دوّم‌ هجری‌ است‌ یعنی‌ 468 سال‌ قبل‌ از انقراض‌ آنها این‌ خبر را از أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ ذکر میکند‌. و عجیب‌ اینجاست‌ که‌ در این‌ مدتِ قریب‌ به‌ پنج‌ قرن‌‌، یک‌ نفر از خلفای‌ بنی‌ عبّاس‌ برای‌ حجّ و زیارت‌ بیت‌ الله‌ نرفت‌‌. بازگشت به فهرستگفتار غیبی امیر المؤمنین علیه السلام به خوله حنفیهقطب‌ راوندی‌ در «خرائج‌ و جرائح‌» از دِعْبل‌ خُزاعی‌‌، از حضرت‌ امام‌ رضا‌، از پدرش‌‌، از جدّش‌ علیهم‌ السّلام‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ آنحضرت‌ گفتند‌: من‌ در محضر حضرت‌ باقر علیه‌ السّلام‌ بودم‌ که‌ جماعتی‌ از شیعیان‌ که‌ از جملۀ آنها جابربن‌ یزید بود‌، وارد شدند و گفتند‌: آیا پدرت‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ به‌ امامت‌ اوّلی‌ و دوّمی‌ راضی‌ بود؟ حضرت‌ باقر گفتند‌: نه‌‌، بار پروردگارا‌. گفتند‌: پس‌ چرا در صورت‌ عدم‌ رضایت‌ در اسیران‌ آنها که‌ از جمله‌ خولۀ حنفیّه‌ است‌ نکاح‌ کرده‌ است‌ !حضرت‌ باقر علیه‌ السّلام‌ گفتند‌: ای‌ جابربن‌ یزید‌: برو در منزل‌ جابربن‌ عبدالله‌ انصاری‌ و به‌ او بگو‌: محمّد بن‌ علی‌ تو را میخواند‌. من‌ به‌ منزل‌ او آمدم‌ و در را کوفتم‌‌. جابربن‌ عبدالله‌ از درون‌ خانه‌ گفت‌: صبر کن‌ ای‌ جابربن‌ یزید ‌!من‌ با خود گفتم‌: از کجا جابربن‌ عبدالله‌ میداند که‌ من‌ جابربن‌ یزید میباشم‌‌. با آنکه‌ این‌ دلائل‌ --------------------------------------------------------------------------------ص31و مغیبات‌ را غیر از أئمّۀ أهل‌ البیت‌ از آل‌ محمّد صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم کسی‌ نمی‌داند‌، و سوگند به‌ خدا که‌ چون‌ بیرون‌ آید از او میپرسم‌‌. چون‌ بیرون‌ آمد من‌ از او پرسیدم‌: از کجا دانستی‌ که‌ من‌ جابربن‌ یزیدم‌ با آنکه‌ من‌ بر در خانه‌ بودم‌ و تو داخل‌ بودی‌؟!جابربن‌ عبدالله‌ گفت‌: مولای‌ من‌: باقر علیه‌ السّلام‌ دیشب‌ به‌ من‌ خبر داد که‌ او امروز از حنفیّه‌ میپرسد که‌ من‌ او را به‌ نزد تو میفرستم‌ در صبح‌ فردا انشاءالله‌ و تو را میخوانم‌‌. من‌ گفتم‌: راست‌ گفتی‌ مطلب‌ همینطور است‌‌.جابربن‌ عبدالله‌ گفت‌: اینک‌ ما را ببر‌. ما حرکت‌ کردیم‌ تا به‌ مسجد رسیدیم‌‌. چون‌ نظر مولایم‌ باقر علیه‌ السّلام‌ به‌ ما افتاد و نگاهی‌ به‌ ما کرد به‌ آن‌ جماعت‌ گفت‌: برخیزید و از شیخ‌ (پیر فرتوت‌) بپرسید او شما را از آنچه‌ دیده‌ است‌ و شنیده‌ است‌ و به‌ او روایت‌ شده‌ است‌ با خبر میگرداند‌.آنها گفتند‌: ای‌ جابر آیا امام‌ تو‌، علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ به‌ امامت‌ پیشینیان‌ از او راضی‌ بوده‌ است‌؟ جابر گفت‌: نه‌ بار پروردگارا ‌!گفتند‌: در صورت‌ عدم‌ رضایت‌ چطور در اسیران‌ آنها خَوْلَه‌ را نکاح‌ کرده‌ است‌؟جابر گفت‌: آه‌ آه‌ ‌!من‌ ترسان‌ بودم‌ از اینکه‌ بمیرم‌ و جریان‌ این‌ واقعه‌ را از من‌ کسی‌ بپرسد‌! اینک‌ که‌ شما پرسیدید‌، بشنوید و حفظ‌ کنید‌. من‌ حضور داشتم‌ در وقتی‌ که‌ اسیران‌ را وارد کردند و در میان‌ آنها حنفیّه‌ بود‌. چون‌ نگاهش‌ به‌ جمعیّت‌ مردم‌ افتاد به‌ قبر و تربت‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ رفت‌ و در آنجا ناله‌ کرد نالۀ سوزناکی‌ و صیحه‌ زد و با گریه‌ و بکاء صدای‌ خود را بلند کرد و پس‌ از آن‌ ندا کرد‌: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَهِ‌، صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْکَ ‌!هَؤلَاءِ أُمَّتَکَ سَبَتْنَا سَبْیَ النَّوْبِ وَالدَّیْلَمِ‌، وَاللَهُ مَا کَانَ لَنَا إلَیْهِمْ مِنْ ذَنبٍ إلَّا الْمَیْلُ إلَی‌ أَهْلِ بَیْتِکَ ‌!فَحُوِّلَتِ الْحَسَنَهُ سَیِّئَةً‌، وَالسَّیِّئَةُ حَسَنَةً‌، فَسُبِینَا‌. «سلام‌ بر تو ای‌ رسول‌ خدا‌، صلوات‌ خدا بر تو ای‌ رسول‌ خدا‌، این‌ مردم‌ که‌ امّت‌ تو هستند ما را مانند اسیران‌ نَوْبه‌ و دیلم‌ اسیر کردند‌. سوگند به‌ خدا که‌ ما نزد ایشان‌ گناهی‌ نداشتیم‌ مگر میل‌ به‌ اهل‌ بیت‌ تو‌. بنابراین‌ حَسَنَه‌ و خوبی‌ به‌ بدی‌ و سیّئه‌ مبدّل‌ شد‌، و سیّئه‌ و بدی‌ بجای‌ حسنه‌ و خوبی‌ نشست‌‌. سپس‌ روی‌ خود را به‌ --------------------------------------------------------------------------------ص32مردم‌ نمود و گفت‌: چرا شما ما را اسیر کرده‌اید در حالیکه‌ می‌گوئیم‌: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلَّا اللَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَهِ؟ گفتند‌: به‌ جهت‌ آنکه‌ شما از دادن‌ زکات‌ مال‌ خود دریغ‌ کرده‌اید !خَوْله‌ گفت‌: فرض‌ کنید که‌: مردان‌ ما زکات‌ مال‌ خود را به‌ شما نداده‌اید‌؛ زنان‌ مسلمان‌ بی‌گناه‌ به‌ چه‌ گناهی‌ اسیر شوند؟ در این‌ حال‌ هر یک‌ از آن‌ جماعت‌‌، یک‌ زن‌ از آن‌ اسیران‌ را برای‌ خود انتخاب‌ کرد و آن‌ شخص‌ سخنگو چیزی‌ نمی‌گفت‌‌. گویا قطعۀ سنگی‌ در دهان‌ او افتاده‌ است‌ و قدرت‌ بر سخن‌ ندارد‌. خالد بن‌ غَسّان‌ و طَلْحَه‌ میل‌ به‌ تزویج‌ با خوله‌ را نمودند و هر کدام‌ یک‌ لباس‌ بر سر او انداختند‌. او گفت‌ من‌ برهنه‌ و عریان‌ نیستم‌ تا شما مرا بپوشانید‌. گفته‌ شد‌: این‌ دو نفر قصد نکاح‌ با تو را به‌ عنوان‌ اسارت‌ دارند و این‌ افکندن‌ لباس‌ برای‌ علامت‌ مزایده‌ است‌ که‌ هر کدام‌ تو را بیشتر بخرند تو برای‌ او بوده‌ باشی‌ !خَوْله‌ گفت‌: هیهات‌ ‌!این‌ نیّتی‌ است‌ که‌ محال‌ است‌ صورت‌ عمل‌ بپوشد‌. مالک‌ من‌ نمی‌تواند بشود و شوهر من‌ می‌گردد مگر آن‌ کس‌ که‌ از گفتار من‌ در هنگامی‌ که‌ مادرم‌ مرا زائید خبر دهد ‌!مردم‌ همه‌ سکوت‌ اختیار کردند و بعضی‌ به‌ دیگری‌ نگاه‌ کردند و از این‌ سخن‌ او عقلهایشان‌ به‌ بهت‌ افتاد و زبانهایشان‌ لال‌ شد و آن‌ جماعت‌ در کار این‌ زن‌ در دهشت‌ افتادند‌.ابوبکر گفت‌: چرا شما حیرت‌ زده‌ شده‌اید و دیگر فکرتان‌ کار نمی‌کند ‌!این‌ جاریه‌ زنی‌ است‌ از بزرگان‌ قوم‌ خودش‌ و به‌ این‌ جریاناتی‌ که‌ به‌ وقوع‌ پیوسته‌ و مشاهده‌ کرده‌ است‌ عادت‌ نداشته‌ است‌ فلهذا جزع‌ و وحشت‌ او را فرا گرفته‌ و چیزی‌ را بر زبان‌ میراند که‌ راهی‌ برای‌ تحصیل‌ آن‌ نیست‌‌.خَوْله‌ گفت‌: سخنی‌ بیجا بر زبان‌ راندی‌ و تیری‌ را بدون‌ مقصد و هدف‌ پراندی‌ ‌!قسم‌ به‌ خدا مرا جَزَع‌ و فَزَع‌ فرا نگرفته‌ است‌‌. و قسم‌ به‌ خدا من‌ غیر از حقّ چیزی‌ نگفته‌ام‌ و مطلبی‌ غیر از راستی‌ و درستی‌ بر زبان‌ نیاورده‌ام‌ و سوگند به‌ صاحب‌ این‌ قبر و این‌ مسجد‌، نه‌ دروغ‌ گفته‌ام‌ و نه‌ دروغ‌ به‌ من‌ گفته‌ شده‌ است‌‌.--------------------------------------------------------------------------------ص33این‌ سخنان‌ را بگفت‌ و ساکت‌ شد‌.خالد بن‌ غسّان‌ و طلحه‌ که‌ در تملیک‌ وی‌ حاضر به‌ مزایده‌ بودند چون‌ این‌ بشنیدند لباس‌های‌ خود را برداشتند و او در کناری‌ از جمعیّت‌ نشست‌‌. در این‌ حال‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ علیه‌ السّلام‌ وارد مسجد شد‌. حال‌ خوله‌ را به‌ او گفتند‌. حضرت‌ گفتند: خَوْله‌ در آنچه‌ می‌گوید راست‌ گفته‌ است‌‌. حال‌ او و شرح‌ قصّۀ او در حالیکه‌ مادرش‌ او را زائید چنین‌ و چنان‌ است‌‌. و فرمودند‌: آنچه‌ که‌ او در حال‌ تولّدش‌ از شکم‌ مادرش‌ گفته‌ است‌ چنین‌ و چنان‌ است‌‌؛ و تمام‌ این‌ قضایا در لوحی‌ که‌ با اوست‌ مکتوب‌ است‌‌.خَوْله‌ لوحی‌ را که‌ با خود او بود‌، به‌ نزد آن‌ جماعت‌ افکند در آن‌ وقت‌ که‌ گفتار أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ را شنید‌. لوح‌ را بر علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ قرائت‌ کردند نه‌ یک‌ حرف‌ زیاد بود‌، و نه‌ کم‌‌.ابوبکر به‌ حضرت‌ گفت‌: ای‌ أبوالحسن‌‌، این‌ کنیزک‌ را برای‌ خودت‌ بردار‌، خداوند خیر و برکت‌ را در وی‌ برای‌ تو مقدّر کند‌. در این‌ حال‌ سلمان‌ از جای‌ خود برخاست‌ و گفت‌: قسم‌ به‌ خدا در این‌ قضیّه‌ هیچکس‌ منّتی‌ بر أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ ندارد بلکه‌ منّت‌ برای‌ خدا و رسول‌ او و أمیرالمؤمنین‌ است‌‌. قسم‌ به‌ خدا علیّ علیه‌ السّلام‌ این‌ جاریه‌ را برای‌ خود برنداشت‌ مگر با معجزۀ قاهر و علم‌ روشن‌ و فضل‌ و شرفی‌ که‌ بر فضل‌ هر ذی‌ فضیلتی‌ غلبه‌ دارد و آن‌ فضیلت‌ها در برابر او عاجزند‌.پس‌ از سلمان‌‌، مقداد برخاست‌ و گفت‌: چه‌ شده‌ است‌ که‌ چون‌ خداوند راه‌ هدایت‌ را به‌ آنها بنمایاند آن‌ را ترک‌ میکنند و راه‌ ضلال‌ و کوری‌ را می‌پیمایند ؟ هیچ‌ گروه‌ و فرقه‌ای‌ نیستند مگر آنکه‌ دلائل‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ برای‌ آنها آشکار شده‌ است‌؟و أبوذر گفت‌: ای‌ شگفتا از کسی‌ که‌ با حقّ معاندت‌ میورزد ‌!و هیچ‌ وقت‌ نبوده‌ است‌ مگر آنکه‌ علی‌ نظری‌ به‌ بیان‌ حقّ داشته‌ است‌‌؛ أیُّهَا النّاس‌‌، خداوند برای‌ شما فضیلت‌ اهل‌ فضل‌ را مبیّن‌ کرده‌ است‌‌، و سپس‌ گفت‌: یا فُلان‌ ‌!آیا تو بر أهل‌ --------------------------------------------------------------------------------ص34حقّ‌، در حقوق‌ خودشان‌ که‌ به‌ ایشان‌ واگذار میکنی‌‌، منّت‌ می‌نهی‌ در حالی‌ که‌ ایشان‌ به‌ آنچه‌ در دست‌ توست‌ سزاوارتر و أحقّ می‌باشند؟!و عمّار گفت‌: من‌ با شما خدا را شاهد میگیرم‌ و مناشده‌ و محاجّه‌ می‌نمایم‌ ‌!آیا ما به‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ در زمان‌ حیات‌ رسول‌ خدا به‌ إمارت‌ مؤمنین‌ سلام‌ نکردیم‌ و به‌ وی‌ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمیرُالْمُؤمِنین‌ نگفتیم‌؟!در اینحال‌ عُمَر او را از کلام‌ بازداشت‌ و أبوبکر برخاست‌ و خَوْله‌ را به‌ خانۀ اسماء بنت‌ عُمَیْس‌ فرستاد و گفت‌: از این‌ زن‌ نگهداری‌ کن‌ و احترام‌ او را حفظ‌ کن‌ و محلّ و منزلت‌ او را گرامی‌ بدار‌.خَوْله‌ پیوسته‌ در نزد اسماء بود تا برادرش‌ آمد و علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ علیه‌ السّلام‌ او را با حضور و اجازۀ برادرش‌ تزویج‌ کردند‌. و دلیل‌ بر علم‌ أمیرالمؤمنین‌ و فساد گفتار آن‌ جماعتی‌ که‌ میگویند خَوْله‌ از راه‌ اسارتِ خلفاء به‌ نکاح‌ أمیرالمؤمنین‌ درآمده‌ است‌ آن‌ است‌ که‌ أمیرالمؤمنین‌ با خَوْله‌ از راه‌ ازدواج‌ و عقد نکاح‌ کرده‌اند و نه‌ از راه‌ استرقاق‌ و اسارت‌‌.آن‌ جماعت‌ به‌ جابر گفتند‌: خداوند تو را از حرارت‌ آتش‌ حفظ‌ کند همانطور که‌ تو ما را از حرارت‌ شک‌ حفظ‌ کردی‌‌.[27] و سیّد هاشم‌ بحرانی‌ در «مدینَةُ الْمَعاجز» از کتاب‌ «سِیَرُ الصَّحابة‌» با سند متّصل‌ خود‌، از حضرت‌ باقر علیه‌ السّلام‌‌، این‌ داستان‌ را به‌ شرح‌ مبسوط ‌تری‌ روایت‌ میکند‌.[29]و ابن‌ شهرآشوب‌‌، در «مناقب‌» در باب‌ إخبارُهُ بِالْفِتَنِ و المَلاحِم‌‌، مرسلاً از حضرت‌ باقر علیه‌ السّلام‌ روایت‌ میکند و در این‌ خبر اینطور وارد است‌ که‌ چون‌ خالد و--------------------------------------------------------------------------------ص35طلحه‌ بر سر او لباس‌ انداختند گفت‌: ای‌ مردم‌‌، من‌ عریان‌ نیستم‌ تا شما مرا بپوشانید و سائل‌ نیستم‌ تا بر من‌ تصدّق‌ دهید ‌!زبیر گفت‌: آنها قصد خودت‌ را داشتند‌.خَوْله‌ گفت‌: شوهر من‌ نیست‌ مگر آن‌ کس‌ که‌ به‌ من‌ خبر دهد کلامی‌ را که‌ به‌ مادرم‌ در وقت‌ زائیدنش‌ گفته‌ام‌‌. حضرت‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ آمدند و گفتند‌: ای‌ خَوْله‌‌، کلام‌ مرا بشنو و جوابت‌ را دریاب‌ ‌!در وقتی‌ که‌ مادرت‌ به‌ تو آبستن‌ بود و درد زائیدن‌ او را گرفت‌ و امر زائیدن‌ بر او دشوار آمد ندا در داد‌: بار پروردگارا‌: مرا سلامت‌ بدار در زائیدن‌ این‌ فرزندی‌ که‌ او را نیز سالم‌ به‌ دنیا می‌آوری‌ ‌!و بنابراین‌ دعای‌ نجات‌ تو از سوی‌ مادرت‌ پیشی‌ گرفته‌ است‌‌. و چون‌ تو را زائید تو از محلّ وقوعت‌ او را ندا دادی‌: لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ‌، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه‌ ‌، چرا دعا برای‌ من‌ نکردی‌؟ و بزودی‌ مالک‌ امر من‌ میشود سیّد و سالاری‌ که‌ برای‌ من‌ پسری‌ از او به‌ دنیا خواهد آمد !مادرت‌ این‌ گفتار را در لوحی‌ مسین‌ نوشت‌ و در جائی‌ که‌ به‌ دنیا آمدی‌ دفن‌ کرد‌. در آن‌ شبی‌ که‌ مادرت‌ میخواست‌ غیبت‌ کند (روحش‌ جدا شود ـ خ‌ل‌) بدین‌ لوح‌ وصیّت‌ کرد و چون‌ میخواستند تو را اسیر کنند تو همّی‌ و غمی‌ نداشتی‌ بغیر از آنکه‌ این‌ لوح‌ را برگیری‌ و برگرفتی‌ و بر بازویت‌ بست‌ ‌!اینک‌ بیاور آن‌ لوح‌ را که‌ من‌ صاحب‌ آن‌ هستم‌ ‌!و من‌ أمیرالمؤمنین‌ میباشم‌ و من‌ پدر آن‌ پسر مبارک‌ هستم‌ که‌ نامش‌ مُحَمَّد است‌‌. تا آخر روایت‌ که‌ دارد‌: این‌ زن‌ نزد أسماء بود تا برادرش‌ آمد فَتَزَوَّجَهَا مِنْهُ وَ أمْهَرَها أمِیرُالْمُؤمِنِین‌ علیه‌ السّلام‌ وَ تَزَوَّجَها نِکَاحًا.[30] «و أمیرالمؤمنین‌ او را از برادرش‌ ازدواج‌ کردند و برای‌ او مهریّه‌ معیّن‌ نمودند و نکاح‌ او از راه‌ تزویج‌ صورت‌ گرفت‌»‌.دراینجا شهرآشوب‌ که‌این‌ خبر و سایر أخبار غیبیّه‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌السّلام‌--------------------------------------------------------------------------------ص36رانقل‌ کرده‌است‌ میگوید: تمام‌ این‌ روایات‌ إخبار به‌ غیب‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا 6 سرًّا به‌ أمیرالمؤمنین‌ رسانده‌ است‌ از آنچه‌ که‌ خدا به‌ او اطلاّع‌ داده‌ است‌ همانطور که‌ خدای‌ تعالی‌ میگوید‌: عَـٰلِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی‌' غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَی‌' مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ و یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصَی‌' کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا‌. و پیغمبر نیز در إعطاء این‌ علوم‌ غیبیّه‌ بر وصیّ خود‌، بخل‌ نورزید همانطور که‌ خدای‌ تعالی‌ میگوید ‌: وَ مَا هُوَ عَلَی‌ الْغَیْبِ بِضَنِینٍ‌.[31] «پیغمبر بر ارائه‌ مطالب‌ و علوم‌ غیبیّۀ خود بخیل‌ نیست‌»‌. و أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ بر امامان‌ و پیشوایانی‌ که‌ اولاد او بوده‌اند نیز بخل‌ نورزید‌. و أیضاً نمی‌تواند اینگونه‌ اخبارها را بدهد مگر آن‌ کس‌ که‌ رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ او را به‌ عنوان‌ وصایت‌ و خلافت‌ پس‌ از خودش‌ منصوب‌ نموده‌ باشد.[32] جدّ أعلای‌ خَوْله‌ چون‌ حَنَفِیَّةِ بن‌ لجیم‌ بودها ست‌ او را خَوْله‌ حنفیّه‌ گویند و پسرش‌ محمّد را برای‌ آنکه‌ با سایر پسران‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ بالاخص‌ حَسَنَیْن‌ علیه‌ السّلام‌ ممتاز وجدا شود مُحمَّدبن‌ حَنَفِیَّه‌ گویند‌. محمّد‌، از حَسَنَینْ علیهما السّلام‌ گذشته‌ شجاعترین‌ و عالمترین‌ و زاهدترین‌ اولاد أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ بوده‌ است‌ و در جنگ‌ جَمَل‌ و صفّین‌ لوای‌ حضرت‌ به‌ دست‌ او بوده‌ است‌‌.ابن‌ خَلَّکان‌ نسبت‌ مادرش‌ خَوْله‌ را اینطور نگاشته‌ است‌: خَوله‌ دختر جعفربن‌ قَیْس‌ بن‌ مَسْلَمَة‌ بن‌ عَبْدالله‌ بن‌ تَغْلِبةَ بن‌ یَرْبُوع‌ بن‌ تَغْلِبَة‌ بن‌ الدُّؤل‌ بن‌ حَنَفِیَّة‌ بن‌ لجیم‌ و ابن‌ أبی‌ الحدید‌، به‌ دنبال‌ آن‌ گوید‌: ابن‌ صَعْب‌ بن‌ عَلِیّ بن‌ بَکْرِبن‌ وائل‌‌.[33] خَوْله‌ در زمان‌ أبوبکر‌، در ضمن‌ جنگهای‌ رِدَّه‌ اسیر شد و او را به‌ مدینه‌ آوردند و شرح‌ وی‌ را دانستیم‌‌.--------------------------------------------------------------------------------ص37باید دانست‌ که‌ جنگ‌ های‌ ردّه‌ که‌ در زمان‌ أبوبکر بوقوع‌ پیوست‌ بر دوگونه‌ بوده‌ است‌: اوّل‌ به‌ علّت‌ ارتداد واقعی‌ آنها از دین‌ اسلام‌ همچون‌ جنگ‌ با مُسلِمۀ کذّاب‌ و با عنسی‌ کذّاب‌ و با طُلیحه‌ و غیرهم‌‌. دوّم‌ به‌ علّت‌ عدم‌ تمکین‌ آنها از خلافت‌ أبوبکر‌.علامت‌ قسم‌ اوّل‌ آن‌ بود که‌ آنها اقامۀ نماز نمیکردند و اذان‌ نمی‌گفتند و به‌ سایر شعائر دین‌ عمل‌ نمی‌کردند‌. و علامت‌ قسم‌ دوّم‌ آن‌ بود که‌ آنها اذان‌ و اقامه‌ میگفتند و اقامۀ نماز می‌نمودند ولی‌ از دادن‌ زکات‌ به‌ خلیفۀ وقت‌ خودداری‌ می‌نمودند و میگفتند‌: پیامبر برای‌ خود وصی‌ تعیین‌ نموده‌ است‌‌، و ما زکات‌ خود را به‌ وصیّ او میدهیم‌ و تا وقتی‌ که‌ آن‌ وصی‌ از ما نپذیرد ما از اداء زکات‌ به‌ صندوق‌ خلیفۀ جعلی‌ خودداری‌ میکنیم‌‌. جنگ‌ خالد بن‌ ولید با قبیلۀ بنی‌ یربوع‌ که‌ همان‌ حنفیّه‌ هستند و مالک‌ بن‌ نُوَیره‌ از آن‌ قبیله‌ بوده‌ است‌ و خَوْلَة‌ حَنفِیَّه‌ نیز در ضمن‌ همین‌ جنگ‌ به‌ اسارت‌ در آمده‌‌، از این‌ قبیل‌ بوده‌ است‌‌.مالک‌ بن‌ نُوَیْره‌ در زمان‌ رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ به‌ مدینه‌ آمد و در حضور آنحضرت‌ مشرّف‌ به‌ اسلام‌ شد و از رسول‌ خدا سفارش‌ و وصیّتی‌ خواست‌‌. حضرت‌ او را وصیّت‌ به‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ کردند و خودش‌ با گوش‌ خود از رسول‌ خدا امامت‌ و وصایت‌ و خلافت‌ أمیر مؤمنان‌ را شنیده‌ بود‌، و از طرفی‌ رئیس‌ قبیله‌ و بلند همّت‌ و شاعر بود‌.چون‌ رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ رحلت‌ کردند با جماعتی‌ از بنی‌ تمیم‌ به‌ مدینه‌ آمد و دید أبوبکر بر منبر رسول‌ خداست‌ و به‌ او گفت‌: مَنْ‌.رْقَاکَ هَذَا الْمِنْبَرَ وَ قَدْ جَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ عَلِیًّا وَصِیَّهُ وَ أَمَرَنِی‌ بِمُوَالَاتِهِ‌. «چه‌ کسی‌ تو را بر این‌ منبر برده‌ است‌ در حالی‌ که‌ رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ علی‌ را وصیّ خود قرار داده‌ است‌ و مرا امر به‌ موالات‌ او نموده‌ است‌» !أبوبکر امر کرد تا او را از مسجد بیرون‌ کنند‌. و قُنْفُذبن‌ عُمَیْر و خالدبن‌ ولید او را از مسجد بیرون‌ کردند‌. مالک‌ به‌ قبیلۀ خود برگشت‌ و به‌ مردم‌ قبیلۀ خود که‌ --------------------------------------------------------------------------------ص38میخواستند از اداء زکات‌ خودداری‌ کنند‌، نصیحت‌ کرد و گفت‌: ما مسلمانیم‌ و این‌ دین‌ را پذیرفته‌ایم‌ ولیکن‌ شما زکات‌ خود را نگهدارید تا به‌ وصیّ او برسانیم‌‌.بازگشت به فهرستدنباله متن پاورقی--------------------------------------------------------------------------------[1] آیۀ 26 تا 28 ، از سورۀ جنّ : هفتاد و دومین‌ سوره‌ از قرآن‌ کریم‌[2] و نظیر این‌ معنای‌ از علم‌ که‌ تحقّق‌ خارجی‌ و به‌ تعبیر علمی‌ ، علم‌ فعلی‌ باشد در قرآن‌ مجید بسیار است‌ ، همچون‌ آیۀ 3 ، از سورۀ 29 : العنکبوت‌ : فَلَیَعْلَمَنَّ اللَهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ «پس‌ هر آینه‌ خداوند میداند آنان‌ را که‌ راست‌ گفتند و هر آینه‌ میداند دروغگویان‌ را» . یعنی‌ دستۀ صادقین‌ و کاذبین‌ در خارج‌ که‌ ظرف‌ علم‌ فعلی‌ حضرت‌ حقّ است‌ بوجود آیند و تحقّق‌ پذیرند . و همچون‌ آیۀ 25 ، از سورۀ 57 الحدید : وَ لِیَعْلَمَ اللَهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ و بِالْغَیْبِ . «و برای‌ آنکه‌ خدا بداند کسی‌ را که‌ او و رسولان‌ او را بواسطۀ یقین‌ و ایمانی‌ که‌ به‌ غیب‌ دارد ، یاری‌ می‌نماید» یعنی‌ برای‌ آنکه‌ علم‌ فعلی‌ خدا که‌ وجود یاوران‌ و ناصران‌ خدا و رسولان‌ اوست‌ ، وجود و تحقّق‌ پیدا کند .[3] آیۀ *59 ، از سورۀ 6 : الانعام‌[4] آیۀ 65 ، از سورۀ 27 : النّمل‌ [5] آیۀ 77 ، از سورۀ 16 : النّحل‌[6] آیۀ 42 ، از سورۀ 39 : الزّمر[7] آیۀ 61 ، از سورۀ 6 : الانعام‌ [8] آیۀ 139 ، از سورۀ 4 : النّسآء . أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمْ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا . «تمام‌ اقسام‌ عزّت‌ منحصراً از آنِ خداوند است‌» ؛ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَـٰکِنَّ الْمُنَـٰفِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ . آیۀ 8 ، از سورۀ 63 : المنافقون‌ [9] آیۀ 50 ، از سورۀ 6 : الانعام‌ [10] آیۀ 188 ، از سورۀ 7 : الاعراف‌[11] آیۀ 9 ، از سورۀ 46 : الاحقاف‌[12] آیۀ 188 ، از سورۀ 7 : الاعراف‌[13] آیۀ 49 ، از سورۀ 10 : یونس‌[14] آیۀ 163 ، از سورۀ 4 : النّسآء[15] آیۀ 24 ، از سورۀ 32 : الم‌ سجده‌[16] آیۀ 75 ، از سورۀ 6 : الانعام‌[17] آیۀ 6 ، از سورۀ 2 : التّکاثرآیه22، از سوره50:ق[18] [19] آیۀ 103 ، از سورۀ 11 : هود . إِنَّ فِی‌ ذَ'لِکَ لَایَةً لِمَن‌ خَافَ عَذَابَ الاخِرَةِ ذَ'لِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ و النّاسُ وَ ذَ'لِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ .[20] آیۀ 180 ، از سورۀ 7 : الاعراف‌[21] آیۀ 65 ، از سورۀ 11 : هود[22] آیۀ 49 ، از سورۀ 3 : ءال‌ عمران‌[23] آیۀ 1 تا 4 ، از سورۀ 30 : الرّوم‌ [24] در تفسیر أدنی‌ الارض‌ قول‌ دیگری‌ نیز هست‌ که‌ آن‌ نزدیکترین‌ محلّ به‌ قسطنطنیّه‌ می‌باشد و بحث‌ مفصّل‌ آن‌ در نور ملکوت‌ قرآن‌، ج‌ 4 ص‌ 317 تا 329 آمده‌ است‌. (م‌)[25] . «المیزان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌» ج‌ 20 ، ص‌ 135[26] «مروّج‌ الذهب‌» طبع‌ مصر ، مطبعة‌ السّعادة‌ ، سنۀ 1367 ، ج‌ 3 ، ص‌ 353 و 354[27] «خرائج و جرائح» ص228وص229،طبع رحلی در مجموعه‌ای که با «اربعین» مجلسی و «کفایه الأثر» شیخ علی بن محمد خزاز، در یک جلد تجلید شده است و نیز مجلسی در «بحار » طبع کمپانی ج9 ص582 از «خرایج» روایت میکند.[29] «مدینة‌ المعاجز» ص‌ 128 و 129 حدیث‌ الحادی‌ و السّتُّون‌ و ثلاثماتة‌ .[30] «مناقب‌» طبع‌ سنگی‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 432 [31] آیۀ 24 ، از سورۀ 81 : تکویر[32] «مناقب‌» طبع‌ سنگی‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 432 [33] «شرح‌ نهج‌ البلاغة‌» طبع‌ مصر و افست‌ بیروت‌ ، دارالمعرفة‌ ، دارالکاتب‌ العربی‌ ، دارإحیاء التّراث‌ العربی‌ بجای‌ تغْلِبة‌ در هر دو مورد ثَعْلَبة‌ و بجای‌ عبدالله‌ ، عُبَید ضبط‌ کرده‌ است‌ [34] این‌ آیۀ مبارکه‌ در پنج‌ جای‌ قرآن‌ آمده‌ است‌ و معنایش‌ این‌ است‌ : «هیچ‌ بارکشی‌ بار دیگری‌ را نمی‌کشد» . کنایه‌ از آنکه‌ گناهان‌ و بارهای‌ معصیت‌ هر کسی‌ متعلّق‌ به‌ اوست‌ و دیگری‌ مسؤل‌ آنها نیست‌ . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image