فرقه صوفیه-اسلام و تصوف-تصوف و امامان(ع) /

تخمین زمان مطالعه: 16 دقیقه

آیا در تاریخ اسلام صوفیه مورد تایید اهل بیت بوده اند؟ آیا روایاتی هم از اهل بیت(ع) در مذمت صوفیه آمده است؟


در اینکه صوفیه مورد تایید اهل بیت ( ع ) بوده یا نبوده اند باید به کلام و سیره معصومین ( ع ) مراجعه نمود تا در انعکاس گفتار و رفتار اهل بیت تایید و یا عدم تایید ایشان را پیدا نمود . به همین خاطر در ادامه روایاتى را که درباره تصوف و صوفى گرى از اهل بیت ( ع ) صادر شده عرض مى نماییم و داورى را به عهده خودتان وا مى گذاریم : تصوف در نگاه روایات در منابع مختلف ، روایاتى از ائمه ( علیهم السلام ) در مذمت تصوف گردآورى شده است که در این جا به برخى از آنها اشاره مى کنیم : 1 ) مستدرک الوسائل / ج 2 / ص 92 2 ) اصول کافى / ج 5 / ص 65 3 ) تحف العقول / ص 348 4 ) بحارالانوار / ج 10 / ص 351 5 ) بحارالانوار / ج 49 / ص 275 6 ) سفینه البحار / ج 5 / ص 200 پیشوایان راستین اسلام که حافظان دین اند ، بیش از همه با افکار انحرافى و بدعت دینى مبارزه مى کردند و پیروان خویش را از پیروى صوفیان و هر گروه باطل دیگر بر حذر داشتند و در اینباره احادیث فراوانى از معصومین ( علیهم السلام ) وارد شده است تا آنجا که مرحوم شیخ حر عاملى ( متوفاى 1104 ه ق ) صاحب کتاب وسائل الشیعه در کتابى به نام الاثنى عشریه ، روایاتى در انکار و نکوهش آنان نقل کرده است . وى مى نویسد : « جمیع الشیعه انکروهم ( أى الصوفیه ) و نقلوا عن ائمتهم احادیث کثیره فى مذمتهم و صنف علماء الشیعه کتبا کثیره فى ردّهم و کفرهم منها کتاب الشیخ المفید فى الرّد على اصحاب الحلاج و ذکر فیه أن الصوفیه فى الاصل فرقتان حلولیه و اتحادیه » ( الاثنى عشریه ص 53 ) « تمام شیعیان ، فرقه هاى صوفیه را انکار نموده اند و از امامان خویش احادیث بسیارى در نکوهش آنان نقل کرده اند و علماى شیعه کتابهاى بسیارى را در ردّ این فرقه و اثبات کفر آنان تألیف نموده اند که از آن جمله کتاب شیخ مفید در ردّ اصحاب حلاج است که در آن آمده است : صوفیه در اصل دو فرقه : حلولیه و اتحادیه مى باشند . » در اینجا چندین حدیث از کتب معتبر که مورد اعتماد تمام علماى شیعه است ، نقل مى کنیم : . 1 پیامبر اکرم ( ص ) از پدید آمدن این گروه خبر داده و فرموده اند : « لاتقوم الساعه على امتى حتى یقوم قوم من امتى اسمهم الصوفیه لیسوا منى و انهم یحلقون للذکر و یرفعون أصواتهم یظنون انهم على طریقتى بل هم اضل من الکفار و هم اهل النار لهم شهیق الحمار » « روز قیامت بر امتم بر پا نشود تا آنکه قومى از امّت من به نام ( صوفیه ) برخیزند . آنها از من نیستند و بهره اى از دین ندارند و آنها براى ذکر دور هم حلقه مى زنند و صداهاى خود را بلند مى کنند به گمان اینکه بر طریقت و راه من هستند در حالى که آنان از کافران نیز گمراه تر و اهل آتش اند و صدایى دارند مانند عرعر الاغ . » ( سفینه البحار محدث قمى / ج 2 / ص 58 چاپ انتشارات فراهانى تهران و در چاپ جدید اسوه قم ج 5 ص 20 ) و ( شرح نهج البلاغه علامه خویى ج 14 ص 3 در چاپ جدید و ج 6 ص 268 در چاپ قدیم ) و ( حقایق فیض کاشانى ص 136 چاپ بیروت ) و ( کشکول علامه بحرانى ج 3 ص 231 ) و ( البدعه و التحرف شیخ جواد خراسانى ص 134 ) و ( اثنى عشریه شیخ حر عاملى ص 34 ) و ( مصابیح الدجى ص 246 ) و ( هذا کتاب مغنى فى رد الصوفى ص 31 ) . 2 پیامبر اکرم ( ص ) در روایتى از لعن ملائکه بر این گروه خبر داده است آنجا که در اثناى سفارش هاى خود به ابوذر فرمود : « یا اباذر یکون فى آخر الزمان قوم یلبسون الصوف فى صیفهم و شتائهم یرون أن لهم الفضل بذلک على غیرهم اولئک یلعنهم ملائکه السماء و الارض » اى اباذر ! در آخر الزمان قومى پیدا مى شوند که در تابستان و زمستان لباس پشمینه مى پوشند و این عمل را براى خود فضیلت و نشانه زهد و پارسایى میدانند آنان را فرشتگان آسمان و زمین لعن مى کنند . » ( خیراتیه ج 1 ص 38 ) و ( عبقرى حسان ج 2 ص 54 ) و ( مستدرک سفینه ج 6 ص 398 ) و ( دایره المعارف علامه شیخ محمد حسین اعلمى ج 4 ص 115 و ج 20 ص 243 چاپ تهران ) و ( وسایل الشیعه ج 11 ص 508 چاپ بیروت ) و ( المحاسن للبرقى ص 208 ) و ( الاصول ص 27 ) و ( بحارالانوار ج 74 ص 91 و ج 77 ص 93 چاپ اسلامیه ) و ( سفینه البحار ج 2 ص 57 انتشارات فراهانى تهرانى و ج 5 ص 96 چاپ اسوه قم ) و ( طرائق الحقائق ج 1 ص 209 ) و ( میزان الحکمه ج 5 ص 462 ) و ( عین الحیوه ص 576 ) و ( تنبیه الغافلین ص 13 ) و ( مجموعه ورّام ص 66 چاپ بیروت ) و ( مکارم الاخلاق طبرسى ص 471 ) و ( امالى شیخ طوسى ج 2 ص 152 ) و ( اعلام الدین دیلمى ص 204 چاپ موسسه آل البیت ) و ( انوار النعمانیه ج 2 ص 295 ) . 3 به سند صحیح از « احمد بن محمد بزنطى » روایت کرده اند که مردى به امام صادق ( ع ) عرض کرد : در این زمان قومى پیدا شده اند که به آنها صوفى مى گویند . درباره آنها چه مى فرمایید ؟ امام ( ع ) در پاسخ فرمود : « انهم اعداءُنا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم سیکون اقوام یدّعون حبّنا و یمیلون الیهم و یتشبهون بهم و یلقبون انفسهم بلقبهم و یأوّلون اقوالهم ألا فمن مال الیهم فلیس منّا و إنّا منهم برآء و من انکرهم و ردّ علیهم کان کمن جاهد الکفار بین یدى رسول الله ( ص ) . » آنها ( صوفیان ) دشمنان ما هستند ، پس هرکس به آنها میل پیدا کند از آنان است و با آنها محشور خواهد شد به زودى کسانى پیدا مى شوند که ادعاى محبت ما را مى کنند و به ایشان نیز تمایل نشان مى دهند ، خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود مى گذارند و گفتارشان را تأویل مى کنند . بدان که هرکس به ایشان تمایل نشان دهد از ما نیست و ما از او بیزاریم و هرکس آنها را رد کند مانند کسى است که در حضور پیامبر ( ص ) با کفار جهاد کرده است . » ( اثنى عشریه / ص 33 ) و ( سفینه البحار چاپ فراهانى ج 2 ص 57 و در چاپ اسوه قم ج 5 ص 197 ) و ( انوار نعمانیه سید نعمت الله جزایرى ج 2 ص 293 چاپ تهران ) و ( منهاج البراعه علامه خوئى ج 6 ص 304 ) . ( طرائق الحقائق ج 1 ص 208 چاپ کتابخانه بارانى ) و ( خیراتیه ج 1 ص 36 ) و ( البدعه و التحرف ص 113 ) و ( مصابیح الدجى ص 244 ) و ( حدیقه الشیعه ص 562 ) و ( کشکول علامه بحرانى ج 3 ص 229 ) و ( فضایح الصوفیه ص 35 ) و ( بین التصوف و التشیع ص 584 چاپ بیروت ) و ( صفوه الاخیار ص 238 چاپ مشهد ) و الفصول التامه رازى . . 4 به سند صحیح از « بزنطى » و « اسماعیل بن بزیع » از امام رضا علیه السلام روایت شده است که آن حضرت فرمود : « مَن ذُکِرَ عِندَهُ الصُوفِیَه وَ لَم ینکرهم بِلِسانِه و قلبه فلیس منّا و مَن انکرهم فکأنّما جاهد الکفار بین یدى رسول الله ( ص ) » « هر کس نزد او از صوفیه سخن به میان آید و به زبان و دل انکار ایشان نکند ، از ما نیست و هر کس صوفیه را انکار نماید ، گویا اینکه در راه خدا و در حضور رسول خدا ( ص ) با کفار جهاد کرده است » ( سفینه البحار / ج / 2 ص 57 چاپ فراهانى تهران و ج 5 ص 197 چاپ اسوه قم ) ) و ( مستدرک الوسائل ج 12 ص 323 ) و ( مستدرک سفینه الحار ج 2 ص 398 ) و البدعه و التحرف ص 112 ) و ( دایره المعارف اعلمى ج 20 ص 243 ) و ( طرائق الحقائق ج 1 ص 212 ) و ( حدیقه الشیعه ص 563 ) و ( مصابیح الدجى ص 244 ) و کشف المعارف مستعلیشاه ص 18 ) و ( اثنى عشریه شیخ حر عاملى ص 32 ) و ( تنبیه الغافلین ص 12 ) و ( انوار النعمانیه ج 2 ص 293 ) . 5 به سند معتبر از « حسین بن سعید » روایت شده است که گفت : « سألت ابا الحسن علیه السلام عن الصوفیه و قال : « لا یقول احد بالتصوف إلى الخدعه أو ضلاله أو حماقه و أما من سمى نفسه صوفیا للتقیه فلا إثم علیه و علامته أن یکتفى بالتسمیه فلا یقول بشىء من عقائدهم الباطله » از حضرت رضا علیه السلام سوال کردم از آل صوفیه ؟ و ایشان فرمودند : « کسى قائل به تصوف نمى شود مگر از روى خدعه و مکر یا جهالت یا حماقت اما اگر کسى از روى تقیه خود را صوفى بنامد ، تا از شرّ آنها در امامن بماند بر او گناهى نیست به شرط آنکه به چیزى از عقائد باطلشان قائل نشود » ( اثنى عشریه / ص 30 و 33 ) و ( کشف المعارف مستعلیشاه ص 18 ) و ( کشکول علامه بحرانى ج 3 ص 331 یا 231 ) و ( سفینه البحار ج 2 ص 58 چاپ فراهانى تهران و ج 5 ص 200 چاپ اسوه قم ) و ( البدعه و التحرف ص 114 ) و ( طرائق الحقائق ج 1 ص 212 با تحریف قسمتى از حدیث ) و ( حدیقه الشیعه ص 605 ) و ( تنبیه الغافلین ص 19 ) و ( انوار النعمانیه ج 2 ص 295 ) و ( خیراتیه ج 1 ص 37 ) . 6 در کتب معتبر روایت کرده اند که امام حسن عسکرى ( علیه السلام ) فرمودند : « از امام صادق ( علیه السلام ) از حال « ابوهاشم کوفى » صوفى ، بنیانگذار تصوف در اسلام ، سوال کردند ، ایشان فرمودند : « إنّه کان فاسدَ العقیده جدّا و هو ألّذى ابتدع مذهبا یقال له التصوف و جعله مفرا لعقیدته الخبیثه » « ابوهاشم کوفى جدّاً فاسد العقیده است او همان کسى است که از روى بدعت ، مذهبى اختراع کرد که به آن تصوف گفته مى شود وآن را فرارگاه عقیده خبیث خود ساخت » ( حدیقه الشیعه / ص 563 - 564 ) و ( اثنى عشریه ص 33 ) و ( طرائق الحقائق ج 1 ص 209 ) و ( بین التصوف و التشیع ص 585 چاپ بیروت ) و ( منهاج البراعه علامه خوئى ج 14 ص 8 ) و ( عرفان و تصوف ص 86 ) و ( فضایح الصوفیه ص 41 ) و ( البدعه و التحرف ص 126 ) و ( سفینه البحار ج 2 ص 57 چاپ فراهانى تهران و ج 5 ص 198 ) . 7 کُلِینى به سند معتبر از « سدیر صیرفى » روایت کرده که : روزى از مسجد بیرون مى آمدم و امام باقر ( ع ) داخل مسجد مى شد ، حضرت دست مرا گرفت ، و رو به کعبه نمود و فرمود : « اى سدیر ! مردم از جانب خداوند مأمور شده اند که بیایند و این خانه را طواف کنند و به نزد ما آیند و ولایت خود را بر ما عرضه نمایند . » سپس فرمود : « یا سدیر فاُریک الصادین عن دین الله . ثمّ نظر إلى ابى حنیفه و سفیان الثورى فى ذلک الزمان و هم حلق فى المسجد فقال : هؤلاء الصادّون عن دین الله بلا هدى من الله و لا کتاب مبین . إنّ هؤلاء الأخابث لو جلسوا فى بیوتهم فجال الناس فلم یجدوا أحدا یخبرهم عن دین الله تبارک و تعالى و عن رسوله ( ص ) حتّى یأتونا فنخبرهم عن الله تبارک و تعالى عن رسوله » « اى سدیر مى خواهى کسانى را که مردم را از دین خدا جلوگیرى مى کنند به تو نشان دهم ؟ آنگاه به ابو حنیفه و سفیان که در مسجد حلقه زده بودند ، نگریست و فرمود : اینها کسانى هستند که بدون هدایت از جانب خداوند و سندى آشکار ، از دین خدا جلوگیرى مى کنند . اگر این پلیدان در خانه هاى خود بنشینند و مردم را گمراه نکنند ، مردم به سوى ما مى آیند و ما ایشان را از جانب خدا و رسول خبر مى دهیم » ( اصول کافى ج 1 ص 392 چاپ بیروت ) و ( تحفه الاخیار ص 106 ) و ( فضایح الصوفیه ص 42 ) و ( اثنى عشریه ص 176 ) و ( البدعه و التحرف ص 126 ) . 8 شیخ مفید به سند صحیح از امام على النقى ( علیه السلام ) روایت کرده است که محمد بن حسین بن ابى الخطاب مى گوید : درخدمت امام على النقى ( علیه السلام ) در مسجدالنبى بودم که در آن حال جمعى از اصحاب آن حضرت شرفیاب حضور شدند و در میان ایشان ابو هاشم جعفرى نیز بود که او مردى بسیار بلیغ و باکمال بود و در نزد آن حضرت مقام و منزلت عظیمى داشت و چون اصحاب درکنارش قرار گرفتند ، به ناگاه جمعى از صوفیه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذکر گردیدند . حضرت فرموند : « لا تلتفتوا إلى هؤلاء الخّداعین فإنّهم خلفاء الشیاطین و مخربوا قواعد الدین یتزهّدون لراحه الاجسام و یتهجدون لتصیید الانعام یتجوّعون عُمُراً حتى . . . » « به این حیله گران اعتنا نکنید زیرا جانشینان شیاطین و خراب کننده قواعد دین مى باشند . زهد ایشان براى راحتى بدنهایشان و تهجّد و شب زنده داریشان براى صید کردن عوام است . عمرى را در گرسنگى به سر برند تا عوام و نادانى را مانند خرها پالان کنند و زین بر پشت آنان گذارند . » حضرت در ادامه فرمودند : « لایهللون إلاّ لغرور الناس و لا یقلّلون الغذاء إلاّ لملأ العساس و اختلاف الدفناس یتکلمون الناس بإملائهم فى الحبّ و یطرحونهم بإذلالهم فى الجبّ أورادهم الرقص و التصدیقه و أذکارهم التّرنّم و التغنیه فلا یتبعهم إلاّ السفهاء و لا یعتقدهم إلاّ الحمقاء فمن ذهب إلى زیاره أحد منهم حیّاً أو میّتاً فکأنّما ذهب إلى زیاره الشیطان و عبده الأوثان و من أعان أحدا منهم فکأنما أعان یزید و معاویه و اباسفیان » « ذکر نمى گویند مگر براى فریب مردم و خوراک خود را کم نمى کنند مگر براى پر کردن قدح و ربودن دل احمقان ، با مردم دم از دوستى خدا مى زنند تا ایشان را به چاه اندازند ، وردهاى ایشان رقص و کف زدن و غناء و آوازخوانى است و کسى به سوى آنها میل نکند و تابع ایشان نگردد ، مگر آن که از جمله سفیهان و احمقان باشد . هرکس به زیارت یکى از آنان در حال حیات و یا بعد از مرگ برود ، مانند آن است که به زیارت شیطان و بت پرستان رفته باشد و هر کس یارى ایشان کند ، گویا یزید و معاویه و ابوسفیان را یارى کرده است » در همان موقع یکى از اصحاب آن حضرت عرض کرد : « و إن کان معترفا بحقوقکم / اگر چه آن کس به حقوق شما اقرا داشته باشد ؟ » حضرت نگاه تندى به او کردند و فرمودند : « دَع ذا عنک مَن اعترف بحقوقنا لم یذهب فى عقوقنا أما تدرى انهم أخس طوائف الصوفیه و الصوفیه کلهم من مخالفینا و طریقتهم مغایره لطریقتنا و إن هم إلاّ نصارى و مجوس هذه الامّه اولئک الذین یجهدون فى أطفاء النور الله والله یتمّ نوره و لو کره الکافرون » « این سخن را ترک کن ! مگر نمى دانى هر کس حق ما را بشناسد مخالفت امر ما نمى کند ؟ آیا نمى دانى ایشان پست ترین طوائف صوفیه مى باشند و تمام صوفیان مخالف ما هستند و طریقه آنها باطل و بر خلاف طریقت ما است و این گروه ، نصارا و مجوس امّت هستند و آنان سعى در خاموش کردن نور خدا ( محو اسلام ) مى کنند و خداوند نور خود را تمام مى کند ، هرچند کافران خوش ندارند » ( سفینه البحار / ج / 2 ص 58 چاپ انتشارات تهران و ج 5 ص 199 چاپ اسوه قم ) و ( طرائق الحقائق ج 1 ص 211 ) و ( حدیقه الشیعه ص 602 ) و ( منهاج البراعه ج 6 ص 304 چاپ قدیم و ج 14 ص 16 چاپ اسلامیه تهران ) و ( اثنى عشریه ص 28 ) و ( البدعه و التحرف ص 115 ) و ( کشکول علامه بحرانى ج 3 ص 228 ) و ( تنبیه الغافلین ص 17 ) و ( انوار النعمانیه ج 2 ص 294 ) و ( مصابیح الدجى ص 242 ) و ( خیراتیه ج 1 ص 32 ) و ( تصوف و تشیع ص 548 ) . 9 در کتب معتبر روایت کرده اند که جمعى از صوفیان وارد محضر امام رضا علیه السلام شدند و به عنوان اعتراض گفتند : مأمون فکر کرد و رأى او چنین شد که امامت و ولایت را به تو بدهد ولى امامت حق کسى است که غذاى سفت بخورد و لباس زبر بپوشد و سوار خر شود و به عیادت مریض برود و تو این کارها را نمى کنى . حضرت به آنها فرمودند : « إنّ یوسف کان نبیّا یلبس أقبیه الدیباج المزوره بالذهب و یجلس على متکآت آل فرعون و یحکم ، إنما یراد من الامام قسطه و عدله اذا قال صدق و إذا حکم عدل و إذا وعد أنجز ثم قرء : قل مَن حرّم زینه الله التى أخرج لعباده و الطیبات من الرزق » « یوسف پیامبر بود و قباهاى دیباى مطلاى مى پوشید و بر مسند آل فرعون تکیه مى زد و حکم مى راند . واى بر شما ! همانا از امام عدالت و دادگرى متوقع است که چون سخن گوید ، راست بگوید و چون حکم کند ، به عدالت باشد و چون وعده دهد ، به وعده خود وفا کند . » سپس آن حضرت آیه زیر را قرائت فرموند : « بگو چه کسى زینت هاى خدا را که بر بندگان آفریده ، حرام کرده است و از صرف روزى حلال و پاکیزه منع نموده است » ( اثنى عشریه / ص 34 ) و ( بحار الانوار ج 67 ص 120 چاپ موسسه الوفاء بیروت لبنان 1404 ) و ( شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى ج 11 ص 34 چاپ کتابخانه آیت الله مرعشى قم 1404 ) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image