کلام /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

آيا بداء با آياتي مانند {Qو لا تخلف الميعادQ} در تعارض نيست؟ مانند داستان حضرت موسي که سي شب به وی وعده شد و سپس ده شب ديگر به آن اضافه شد؟ آيا در قيامت و برزخ نيز بداء رخ مي دهد؟


بداء در لغت به معناي ظهور پس از خفا و پنهان بودن است و هرگاه در مورد انسان به کار رود به اين معناست که چيزي بر انسان پوشيده و پنهان بوده و سپس معلوم و آشکار گشته است. روشن است که چنين معنايي مستلزم جهل و تبدل رأي است، از اين رو اطلاق اين معنا در مورد خداوند محال است، زيرا خداوند با علم ازلي و تخلف ناپذير خود همه چيز را مي داند و در اراده الهي تبدّل و تغيير راه ندارد. در احاديث ائمه طاهرين ـ عليهم السلام ـ ، بر نادرستي بدا به اين معنا در حق خداوند تصريح و تأکيد شده است. چنان که امام صادق ـ عليه السلام ـ فرموده است: از کسي که عقيده دارد براي خداوند چيزي را که ديروز نمي دانسته آشکار شده تبرّي بجوييد. بنابراين بداء در مورد خداوند در حقيقت ابداء و اظهار است! يعني آنچه را خداوند از قبل مي دانسته ولي براي انسان معلوم نبوده، آن را اظهار و آشکار مي سازد و بداء ناميدن آن به اعتبار مقام فعل الهي است اگر چه در ذات الهي جهل و تغيير راه ندارد. براي روشن شدن بداء در مورد خداوند بايد بدانيم که اولا علم گاهي به عنوان صفت ذات در مورد خداوند به کار مي رود و گاهي به عنوان صفت فعل. اگر ذات خداوند را بدون ملاحظه موجود ديگر لحاظ کنيم، مي توانيم صفت علم را بر او حمل کنيم. بنابراين خدا عالم است چه وجود ديگري باشد يا نباشد. در مقابل علم فعلي آگاهي خداوند به پديده ها و آفريدگان خويش است. علم فعلي يک مفهوم انتزاعي است و از مقايسه بين فعل خداوند با او انتزاع مي شود. بر اين اساس وقتي قرآن کريم مي فرمايند: «هم اينک خداوند از ضعف و ناتواني شما آگاه شد» از علم به عنوان صفت فعل ياد مي کند و منظور اين است که ضعف شما هم اکنون ظاهر گشت و خداوند نيز به شما و ضعف شما عالم و آگاه است. تا هنگامي که ناتواني آنان آشکار نگشته بود، آگاهي خداوند از آن ضعف ناتواني به صورت يک واقعيت تحقق يافته در ظرف زماني مشخص معنا و مفهوم نداشت. ثانياً: هر موجودي در جهان هستي با ويژگي ها و مشخصات خاص خود که در هيچ موجود ديگر يافت نمي شود تحقق يافته است. مثلا يک بوته گل ويژگي هاي مخصوص به خود را دارد. هرگز با قرار دادن يک قطعه چوب خشک در زمين بوته گل نمي رويد. نياز به آب و خاک و شرايط جوي خاص دارد. از اين تعيين ويژگي هاي خاص يک پديده و مشخص نمودن مجراي وجود و تحقق آن تعبير به تقدير مي شود. وقتي مقدمات و شرايط پيدايش يک پديده در خارج تحقق يافت ولي خود آن پديده نهايتا محقق نشد و مقدمات خنثي گرديد، از آنجا که علم فعلي خداوند، هم به مقدمات و هم به خنثي شدن آنها تعلق مي گيرد و اين امور در حضور حق تعالي صورت مي پذيرد، بنابراين با دگرگوني مقدمات که همان تقديرات هستند علم فعلي خداوند به آن تقديرات نيز تغيير مي يابد و در جمله اي کوتاه با دگرگوني تقديرات يک پديده در علم فعلي خداوند «بداء» حاصل مي شود. و اين تغيير و تحول در علم فعلي هيچ گونه ارتباطي به تغيير و تحول در ذات پروردگار ندارد چنانکه توضيح داديم که علم فعلي خداوند يک مفهوم انتزاعي است و از مقايسه بين فعل خداوند با او انتزاع مي شود. بنابر آنچه توضيح داديم بداء گاهي در مورد انسان به کار مي رود و آن جايي است که چيزي بر انسان پوشيده و پنهان بوده و سپس معلوم و آشکار شده و گاهي در مورد خداوند به کار مي رود که معني تغيير در علم فعلي خداوند است. بدائي که ممکن است در آيات وعده و وعيد ثابت شود بداء در مورد انسان است که چون بعضي از دلايل وعده هاي الهي بر انسان پوشيده است، انسان طبق محاسبات خود گمان مي کند که طبق مشخصات خاص بايد آن وعده اتفاق بيفتد امّا واقع نمي شود اين به دليل محدود بودن علم بشر بر اسباب و علت ها است و خداوند خلاف وعده عمل نکرده است. و امّا در داستان حضرت موسي ـ عليه السلام ـ که سي شب به وي وعده شد و سپس 10 شب ديگر به آن اضافه شد و به اين موضوع در آيه 142 سوره اعراف اشاره شده آيه صريحا بيان مي کند که وعده الهي در مورد موسي ـ عليه السلام ـ چهل شب بوده و امّا با وجود اين امر خداوند در خبر دادن از آن به موسي در دو مرحله اقدام مي کند. اولا موسي ـ عليه السلام ـ را امر به روزه گرفتن در 30 روز مي کند و در مرحله بعد امر به ادامه آن در 10 روز ديگر مي کند. ولي اين امر در علم الهي از ابتدا 40 شب بوده و براي همين امر هم قرآن کريم به دو روش اين جريان را بيان مي کند. اول با توجه به نظر موسي ـ عليه السلام ـ و علم موسي ـ عليه السلام ـ و مي فرمايد ثلاثين ليله و اتممناها بعشر 30 شب بود و با 10 شب آن را کامل کرديم و اما با توجه و نظر به علم خداوند مي فرمايد (اربعين ليله) 40 شب کما اينکه در سوره بقره آيه 51 نيز به آن اشاره شده و واعدنا موسي اربعين ليله... و وعده کرديم به موسي ـ عليه السلام ـ 40 شب و اين آيه اشاره به مصلحتي دارد که خداوند در خبر دادن به موسي ـ عليه السلام ـ لحاظ مي کند و آن را در دو مرحله به موسي ـ عليه السلام ـ خبر مي دهد چنان چه در خبري از امام باقر ـ عليه السلام ـ آمده که هنگامي که حضرت موسي ـ عليه السلام ـ براي وفاي به عهد خداوند از ميان قومش خارج مي شد به آنها فرمود که ظرف 30 روز بر مي گردم. اما هنگامي که خداوند بر آن 30 روز 10 روز اضافه فرمود قومش گفتند موسي ـ عليه السلام ـ خلاف وعده عمل کرد و آنچه نبايد مي کردند کردند و چنانچه در سوره طه آيات 83 تا 89 اشاره شده به بت پرستي روي آوردند. بنابراين مصلحت اين امر روشن مي شود که چنانچه خداوند به موسي ـ عليه السلام ـ از ابتدا وعده چهل شب مي داد و او به قومش خبر مي داد فرصتي براي ابتلا و امتحان از قوم بني اسرائيل و امتحان ايمانشان به وجود نمي آيد. علاوه بر آنچه گفته شد از اين جريان مي توان به حقايق ديگر نيز رسيد: از جمله اينکه خداوند سبحان در بعضي از موارد وحي، قضاي حتمي و علم خود، به قضايا را براي ملائکه و نفوس قدسيه و پيامبران در اولين وهله ظاهر نمي سازد بلکه آنها را طي مراحلي آگاه مي سازد و اين مبتني بر مصالح بندگان مثل امتحان و ابتلا يا کمک بر هدايتشان است. ديگر اينکه امت موسي ـ عليه السلام ـ از دين مرتد شدند در حالي که فقط 10 روز از ايشان تأخير داشت و اين نشان مي دهد که گمراهي امت ها و طغيان ايشان در غيبت نبي يا بعد از مرگ نبي در مدت کم چيز عجيبي نيست. ديگر اينکه از آيات سوره طه مشخص مي شود که حضرت موسي ـ عليه السلام ـ به طور قطعي و حتم به قومش خبر نداده بود که بعد از 30 روز بر مي گردد. چرا که بعد از برگشتن فرمود (يا قوم الم يعدکم ربّکم وعدا حسنا افطال عليکم العهد) اي قوم مگر خداي شما به شما وعده احسان نداد (که به شما تورات عطا کند) آيا وعده خدا بر شما طولاني شد؟ و اگر به طور حتمي به ايشان وعده 30 روز داده بود قوم در جواب ايشان مي گفتند بلي. عهد تو طولاني شد و تو عهد ما را شکستي و ما هم وعده خود را شکستيم و اين نشان مي دهد که انبياء و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ زماني که مردم را از مثل چنين اموري با خبر کردند که غير حتمي و قطعي است به طور قطعي خبر نمي دادند چرا که مي دانستند امکان بداء در چنين اموري وجود دارد. و امّا در جواب اين سئوال که در قيامت و برزخ نيز بدا رخ مي دهد يا نه بايد بگوئيم که در اصل برزخ و قيامت هرگز بداء صورت نخواهد گرفت زيرا برزخ، فاصله‌ي مرگ است تا قيامت، بنابر اين هم اكنون برزخ وجود دارد و انسانهايي كه از دنيا رفته‌اند در برزخ به سر مي‌برند از اين رو بداء در اصل آن معني ندارد و قيامت نيز از وعده‌هاي حتمي الهي است و عقل و شرع بر ضرورت بوجود آمدن آن تاكيد دارند چنانچه در آيات متعدد بر بوجود آمدن آن تاكيد شده است و بداء در مواردي كه از وعده هاي حتمي‌الهي است هرگز صورت نميگيرد. اما اگر جزئيات و برخي از خصوصيات برزخ و قيامت مراد باشد، بايد بگوييم نسبت به انسان که علم و آگاهي محدود دارد و با توجه به تعريف بداء در مورد انسان براي او در هر سه مرحله يعني دنيا و برزخ و قيامت ممکن است بداء حاصل شود. چون طبق علم خود به تقديرات که اندک است ممکن است نتيجه اي را محاسبه کند ولي آن نتيجه واقع نشود. امّا در مورد خداوند با توجه به اينکه در علم فعلي خداوند بداء حاصل مي شود و علم فعلي با در نظر گرفتن پديده ها نسبت به خداوند به دست مي آيد و با توجه به اينکه ظرف تغيير و دگرگوني تقديرات اين جهان است بايد گفت در برزخ و قيامت در علم فعلي خداوند نيز بداء حاصل نمي شود. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image