رفتار علی(ع) هنگام قتل عثمان /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

رفتار امام علی (ع) در قیام علیه عثمان چگونه بود لطفا منبع با صفحه و اگر مستند به متن عربی است اورده شود؟


عثمان در طول خلافت خود، در بذل و بخشش، کار را به اسراف رسانید و بیش از خلفای پیشین با جانبداری صریح و بی پروا از خویشاوندان، راه را برای تسلّط اقتصادی بنی امیه بر مردم هموار ساخت. نمونه ای از پرداختها و بخششهای او - که[71] بدون هیچ حساب و کتابی صورت می گرفت - به این شرح است:1. روزی عثمان یکصد هزار دینار به پسر عموی خود، سعد بن عاص بخشید و در پاسخ انتقاد مردم گفت: من خویشاوندان مادری دارم و باید به آنان رسیدگی کنم.به او گفتند: مگر ابوبکر و عمر، خویشاوند نداشتند؟عثمان گفت: ابوبکر و عمر، پاداش اخروی را در کناره گیری از خویشاوندان خود می جستند و من از عطای به خویشاوندان، انتظار پاداش اخروی دارم!مردم گفتند: به خدا سوگند، رهبری آنان برای ما بهتر از رهبری تو بود.(81) 2. بدهی ولید بن عقبه، برادر مادری خود را به بیت المال، بخشید. 3. صدهزار درهم به مروان و دویست هزار درهم به ابوسفیان پرداخت شد. 4. تمامی خمس ارمنیه به مروان بخشیده شد. 5. حَکم بن ابی العاص را که مغضوب رسول خدا بود و توسط ایشان تبعید شده بود، به مدینه آورد و یکصدهزار درهم به او پرداخت. 6. فدک فاطمه علیهاالسلام را به مروان بخشید. 7. خمس غنایم افریقا را به عبداللّه بن ابی سرح داد. 8. تمام اموال عراق را که ابو موسی اشعری به مدینه آورده بود، به بنی امیه بخشید. به هر حال، به غیر از خود خلیفه که دارای مال و مکنت فراوان بود و هنگامی که از دنیا رفت، ماتَرَک فراوانی به جای گذاشت، بسیاری از نزدیکان دستگاه حکومت نیز بعد از مرگ خود، ثروتهای هنگفتی را به جای گذاردند که از آغاز اسلام تا به آن تاریخ، سابقه نداشته است.(82) حضرت علی علیه السلام در همین باره می فرماید: «... و پسران پدرش (بنی امیه) به همدستی او شتافتند و مال خدا را چنان [بااشتها] [72] خوردند، همچون شتری که گیاه بهاری را می خورد، تا اینکه پرخوری اش او را بر زمین افکند و کردارش سبب قتل او گردید...».(83)نوشته اند که عثمان، مال فراوانی از بیت المال را به یکی از خویشاوندان خود بخشید؛ امّا مسئول بیت المال که این مبلغ را بسیار زیاد می دانست، نپرداخت. عثمان بر او سخت گرفت؛ ولی او نپذیرفت. عثمان به او گفت: به حسابت خواهم رسید. تو فقط باید فرمان را اجرا کنی. تو خزانه دار مایی. وی گفت: خزانه دار تو یکی از خادمان توست. من خزانه دار مسلمانانم. آن گاه کلید بیت المال را برد و بر منبر پیغمبر آویخت و به خانه رفت.(84)عثمان به جای توجّه به امور مردم و رفع نیازهای مشروع آنان و ایجاد عدالت اجتماعی، به توسعه حاکمیت دولت پرداخت و وحدت سیاسی مناطق را از طریق گماردن عوامل خانواده خود به خطر انداخت، در حالی که می بایست منافع و مصالح جامعه اسلامی را در نظر می گرفت. اتّفاقات دوران وی را شاید بتوان اوّلین ظهور ثمره جدایی ملموس دین از سیاست دانست. بدعتهای وی در امور شرعی نیز در کنار عوامل دیگر، تشدید کننده اعتراضات مردمی علیه وی می شد. برای مثال، عثمان در سفر حج، نمازش را در مِنا تمام خواند و مردم به این عمل او اعتراض کردند. کارهای خلاف دیگر او، مانند مضروب ساختن عبداللّه بن مسعود، تا جایی که استخوان دنده اش شکست، عدول از روش عمر در اقامه حدود و ردّ مظالم، نوشتن نامه به معاویه و دستور قتل جمعی از مسلمانان، تعطیل حکم قصاص درباره هرمزان که به دست عبداللّه بن عمر انجام شده بود، کتمان حدیث رسول خدا به خاطر پراکنده نشدن مردم از اطراف خود، بخشیدن فدک به مروان بن حکم، تبعید صحابی بزرگواری چون ابوذر غفاری به رَبَذه به خاطر انتقاد از رفتار خلافت وی و... مسلمانان را به شورش وا داشت و آنان از مصر و بصره و کوفه و سایر مناطق،[73] گرد هم آمدند و از علی علیه السلام خواستند با عثمان به گفتگو بپردازد و او را نسبت به تخلّفاتش نصیحت نماید. حضرت فرصت را غنیمت شمرد و با لحن نصیحت آمیزی، مسائل مهمّی را به عثمان متذکر شد و ضمن گوشزد کردن ظلم و فساد بدعتها در جریان حکومت عثمان، او را نسبت به حیله های مشاورش مروان، آگاه ساخت و هشدار داد و چنین فرمود: «مردم مرا میانجی قرار داده اند. به خدا نمی دانم به تو چه بگویم. چیزی نمی دانم که تو آن را ندانی. تو را به چیزی راه نمی نمایم که آن را نشناسی. تو آنچه را ما می دانیم، می دانی. ما بر تو به چیزی سبقت نجسته ایم تا تو را از آن آگاه کنیم و جدا از تو چیزی نشنیده ایم تا خبر آن را به تو برسانیم. دیدی چنان که ما دیدیم و شنیدی چنان که ما شنیدیم و با رسول خدا بودی، چنان که ما بودیم. پسر ابی قحافه و پسر خطّاب در کار حق، از تو سزاوارتر نبودند. تو از آنان به رسول خدا نزدیک تری که خویشاوند پیامبری، داماد او شدی و آنان نشدند. خدا را! خدا را! خویش را بپای. به خدا تو کور نیستی تا بینایت کنند. نادان نیستی تا تو را تعلیمت دهند. راهها هویداست و نشانه های دین، برپاست. بدان که فاضل ترین بندگان خدا نزد او، پیشوایی است دادگر، هدایت شده و راهبر، که سنّت شناخته را بر پا دارد و بدعتی را که ناشناخته است، بمیراند. سنّتها روشن است و نشانه هایش هویداست، و بدعتها آشکار است و نشانه هایش بر پاست، و بدترین مردم نزد خدا، پیشوایی است ستمگر، که خود گمراه باشد و موجب گمراهی دیگران شود و سنّت پذیرفته را بمیرانَد و بدعت وا گذارده را زنده گرداند. از رسول خدا شنیدم که می فرمود: "روز رستاخیز، پیشوای ستمگر را بیاورند و او را نه یاری بُود، نه کسی که از سوی او پوزش خواهد. پس او را در دوزخ افکنند و در آن، چنان می گردد که سنگ آسیا می گردد. سپس او را در تهِ دوزخ، استوار بندند". من تو را سوگند می دهم که پیشوای کشته شده این امّت نباشی! چه گفته می شد که در این امّت پیشوایی کشته می گردد و با کشته شدن او، باب کشت و کشتار تا روز [74] رستاخیز، باز شود و کارهای امّت بدانها مشتبه بماند و فتنه میان آنان رسوخ کند، چنان که حق را از باطل نشناخته، در آن فتنه با یکدیگر بستیزند و در هم آمیزند. برای مروان، همچون چارپایی به غارت گرفته مباش که تو را به هرجا خواست، برانَد، آن هم پس از سالیانی که بر تو رفته و عمری که از تو گذشته». عثمان گفت: با مردم سخن بگو تا به من مهلت دهند تا از عهده ستمی که بر آنان رفته، برآیم. حضرت فرمود: «آنچه در مدینه است، مهلت نمی خواهد و مهلت بیرون مدینه، آن قدر مهلت می خواهد که فرمان تو به آنجا رسد». عثمان گفت: مردم آنچه تو گفتی، می گویند؛ امّا اگر تو جای من بودی، سرزنشت نمی کردم و بر تو عیب نمی گرفتم، و اگر با خویشاوندی پیوندی داشتی یا بار هزینه را از دوش تنگدستی بر می داشتی یا بی خانمانی را در پناه جایی می گماشتی، بر تو خرده نمی گرفتم. تو را به خدا، می دانی که عمر، مغیره پسر شعبه را حکومت داد؟ فرمود: «آری». عثمان گفت: پس چرا بر من که پسر عامر را به خاطر خویشاوندی و نزدیکی به حکومت گماشته ام، اعتراض می کنی؟ علی علیه السلام فرمود: «اگر عمر کسی را به حکومت می گمارد و از او شکایتی می شد، سخت به گوش آن حاکم می زد و به بدترین شیوه کیفرش می کرد و تو چنین نمی کنی، ناتوان شده ای و بازیچه دست خویشاوندان». عثمان گفت: آنان خویشاوندان تو هم هستند. فرمود: «بله، من با آنان پیوند نزدیکی دارم؛ ولی دیگران برای تصدّی کار، از آنان سزاوارترند». عثمان گفت: می دانی که عمر، معاویه را حکومت داد، من نیز او را حکومت دادم. علی علیه السلام فرمود: «تو را به خدا می دانی که معاویه از یرفا، غلام عمر، بیشتر[75] می ترسید تا یرفا از معاویه؟». عثمان گفت: آری. فرمود: «اکنون معاویه بدون اجازه تو هر چه می خواهد، می کند و می گوید دستور عثمان است و تو می دانی و بر او اعتراض نمی کنی!».(85) عثمان پس از شنیدن نصایح علی علیه السلام به مسجد رفت، خطبه ای خواند و از خدا آمرزش خواست و گفت: «من نخستین کسی هستم که پند می گیرم. به خدا توبه می کنم و کسی چون من باید توبه کند. چون از منبر فرود آیم، بزرگان شما نزد من بیایند تا سخن آنان را بشنوم. به خدا اگر حق چنان اقتضا کند که بنده ای شوم، روش بنده را پیش گیرم. به خدا شما را خشنود می سازم».(86) به هر حال، گروهی از کسانی که از سایر شهرها آمده بودند، با وعده هایی امیدوار شدند، امّا به هنگام مراجعت به شهرهای خود، در بین راه از غلام عثمان نامه ای را به دست آوردند که از طرف مروان برای عثمان نوشته شده بود به این مضمون که سران هیئت شاکی را دستگیر نماید و به قتل برساند. آنها فوراً به مدینه مراجعت نمودند و مفاد نامه را با اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در میان گذاشتند. همگی متعجّب شدند، زیرا بر خلاف انتظار آنان بود. پس از آن، جمعی از اصحاب و گروهی از مردم به ملاقات عثمان رفتند و گفتند: توبه ات در رفع مشکلات مردم، دروغ بود. بهتر است خلافت را واگذار کنی تا دیگری آن را اداره کند. عثمان پاسخ داد: من هرگز لباس خلافت را که خدا بر من پوشانده است، از تن به در نمی کنم و دوباره توبه می کنم! مردم گفتند: اگر قرار است رعایت حقّ تمام مسلمانان را به طور مساوی بنمایی، مروان را - که شخصی فاسد است - به ما تحویل بده تا او را محاکمه کنیم. ولی عثمان از تسلیم کردن مروان، امتناع کرد. [76] شاکیان، خانه عثمان بن عفّان را به مدّت دو ماه محاصره کردند؛ امّا عثمان، همچنان از تحویل مروان، خودداری می ورزید. در آخرین روز محاصره، یکی از صحابیان پیامبر خدا به طرف خانه عثمان رفت و گفت: ای عثمان! خلافت را واگذار کن و برای رضای خدا از ریختن خون مسلمانان، جلوگیری نما. ناگهان، یکی از مردان عثمان، او را با تیر هدف گرفت و به قتل رسانید. این عمل، مردم را به خشم آورد و فریاد کشیدند که قاتل به آنان تحویل داده شود؛ امّا عثمان باز هم امتناع ورزید. سپس مردم، در اوج خشم و طغیان، درِ خانه عثمان را آتش زدند و با یورش عمومی، عثمان را به قتل رساندند و به دوران خلافت عثمان که قریب به سیزده سال بود، خاتمه دادند. نکته قابل ذکر در اینجا این است که مخالفتها با خلیفه خاطی، تنها از طرف جناح طرفدار علی علیه السلام نبوده است؛ بلکه طلحه، زبیر، عایشه، معاویه و حتی عبدالرحمان بن عوف - که عامل تثبیت عثمان در خلافت بود - و دیگران، در این مخالفت سهیم بودند. در مورد اعتراض عبدالرحمان بن عوف، در تاریخ آمده است که وی به پسرش گفت: برو به عثمان بگو: به خدا سوگند، با تو بیعت کردم، در حالی که در خودم موقعیتهای برتر از تو دیدم: در بدر شرکت کردم و تو حاضر نبودی؛ در بیعت رضوان بودم و تو نبودی؛ در جنگ اُحد فرار کردی و من ثابتْ قدم ماندم. در همین شرایط، عایشه یکی از پیراهنهای رسول خدا را بیرون خانه اش آویزان کرد و به هر کس از آنجا می گذشت، می گفت: این پیراهن رسول خدا هنوز نپوسیده است که عثمان سنتش را پوسانیده و به دور انداخته است.(87) لذا مخالفتها منحصر به یک جناح نمی شد؛ بلکه ماهیت مخالفتها با هم متفاوت بود و محدوده مخالفتهای علی علیه السلام ، انتقاد کردن و نصیحت کردن بود تا از این طریق، روش اجرایی و اِعمال قدرت نظام عثمان را اصلاح نماید و به مسیری بازگرداند که[77] سنّت رسول خدا اجرا شود. علی علیه السلام ، تنها اوضاع موجود جامعه آن روز را در نظر نمی گرفت؛ بلکه آینده را نیز در نظر داشت که اگر خلیفه کشی در جامعه اسلامی باب شود، در آینده چه حوادث ناخوشایندی پیش می آید. امّا همین مخالفان، بعدها به بهانه خونخواهی عثمان، بر ضدّ علی علیه السلام جنگهای خونینی به راه انداختند و با قتل عثمان، پیراهن او را افراشتند و دعوی خونخواهی خلیفه کردند و بعضی نیز علی علیه السلام را به قتل عثمان، متّهم ساختند و برخی دیگر، قطع رابطه او را با خلیفه، بهانه قرار دادند. امّا آن حضرت در این باره می فرماید: «عثمان می خواست مرا چون شتر آبکش و دلوی قرار دهد که بیایم و بروم. پیش من فرستاد که بروم و نزد من فرستاد که بیابم و مجدداً می فرستاد که بروم. به خدا سوگند، من آن قدر از او دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم».(88) علی علیه السلام در زمان عثمان، رو در روی او یا در غیاب وی از او انتقاد می کرد؛ ولی نه دستور قتل عثمان را صادر کرد و نه وی را تنها گذاشت و نه بر سیاست وی در زمینه های مختلف، مهر تأیید زد. حضرت می خواست عثمان راهی را که در پیش گرفته بود، رها کند و راه صحیح عدالت اسلامی را پیشه خود سازد و راهی را بپیماید که جامعه رو به اصلاح برود و احکام اسلامی اجرا شود. ایشان در این خصوص می فرماید: «اگر به کشتن وی (عثمان) دستور داده بودم، بی شک قاتل او بودم و اگر از کشتن او جلوگیری کرده بودم، هر آینه حامی اش بودم».(89)برگرفته از پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه پی‌نوشت:81. أنساب الأشراف، ج 5، ص 28 (به نقل از: خورشید غدیر، حشمت اللّه قنبری همدانی) .82. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 158؛ جانشینی حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، ویلفرد مادلونگ، ص 124 و 117.83. نهج البلاغه، خطبه 3.84. انقلاب بزرگ، ص 98.85. نهج البلاغه، فیض الإسلام، خطبه 163.86. الکامل، فی التاریخ، ج 3، ص 164.87. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 164.88. نهج البلاغه، خطبه 240.89. همان، خطبه .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image