اديان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

قسمتي از احوال و نظرات و مشهودات جناب حسين بن منصور حلاج را بيان كنيد؟


حلاج لقب شخصي به نام حسين بن منصور است كه به تاريخ 244 هـ/ 857 م، در قريه «طور» واقع در گوشة شمال شرقي شهر بيضاء، هفت فرسنگي شيراز، ديده به جهان گشود.او از همان دوران كودكي تا آخر عمرش به شهرهاي واسط، بصره، اهواز، طالقان، كشمير، نهاوند، بغداد، و از شمال شرق تا چين مسافرت كرده و در برخي از آنها سالهاي متمادي اقامت گزيده است و پس از به تن كردن خرقة تصوف از دست عمرو مكي، با دختر ابويعقوب اقطع بصري، بنام ام الحسين ازدواج نموده و از او صاحب سه پسر به نامهاي سليمان، منصور، احمد و يك دختر شده و در راه تبليغ مرامش تلاش ها نموده حتي از هندوان هندوستان، و پيروان ماني و بودائيان ماوراء النهر ديدن كرده است. حلاج در اثر القاء برخي سخنان بر خلاف ظواهر شريعت اسلام به مدت هشت سال و هفت ماه و هشت روز در زندان بسر برده و سرانجام با احضار در دادگاه و ميز محاكمه، به سبب اتهام عقيدتي در سال 309 هـ / 922 م، محكوم به اعدام شده و بنا به نقل برخي، دست و پايش را قطع كردند و سرش را از تن جدا ساخته و به دار آويختند كه سه روز در آن ماند، و پس از آن جسدش را سوزاندند و خاكسترش را به باد دادند.[1]حسين بن منصور حلاج از اقطاب صوفيه، و از قائلان به وحدت وجود در قرن سوم و اوائل قرن چهارم بود. نظر به افكار حلاج، در باب عقايد، وي بسيار متناقض عمل كرده است كه بدين جهت عده اي از بزرگان و دانشمندان جهان اسلام، او را ملحد و حلولي مي دانستند.ابن نديم در كتاب «الفهرست» در ترجمه حلاج مي گويد: من به خط «ابي حسن عبيدالله بن احمد بن أبي طاهر» خواندم كه گفته است: حلاج مرد نيرنگ باز، تردست و شعبده گر و بر مذهب صوفيه بود كه ادعاي هر علمي را مي كرد، در حاليكه چنين نبود مگر اينكه چيزي از علم كيمياء مي دانست. او در نزد اصحابش ادعاء الوهيت مي كرد و قائل به حلول خدا در همه چيز بود. در برابر ملوك، مذهب شيعه را اظهار مي داشت و براي عامه، مذهب صوفيه را؛ و در لابه لاي آن ادعا مي كرد كه خدا در او حلول كرده است.[2]ابن الجوزي در كتاب «تلبيس ابليس» نقل مي كند كه، «محمد بن يحيي رازي» مي گفت: از عمرو بن عثمان شنيدم كه حلاج را لعن مي كرد و مي گفت: اگر به حلاج دست پيدا بكنم مي كشم. گفتم: چه يافتي؟ گفت: آيه اي از قرآن را تلاوت كردم. گفت: من هم ممكن است آيه اي بگويم و يا مثل آن را تأليف كنم و با آن سخن بگويم. سپس كتابي را به عنوان «من الرحمان الي فلاني» به خط حلاج نقل مي كند و مي گويد وقتي به حلاج گفتند: تو ادعاي پيامبري مي كردي؛ حالا ادعاي ربوبيت مي كني؟ حلاج گفت: ادعاء ربوبيت نمي كنم؛ بلكه اين عين جمع است. در فوائد روضة الواعظين مي گويد: حلاج از دروغگويان است. مرحوم مجلسي در وجيزه گفته: حلاج بسيار ذم شده است. و در مستدرك به نقل از يكي مجاميع «ابي عبدالله محمد بن مكّي شهيد» مي گويد: ابو مغيث حسين بن منصور حلاج صوفي كسي بود كه جماعتي با بولش استشفاء مي جستند و ادعاي ربوبيت هم مي كرده است. شيخ بهائي مي گويد: منصور حلاج مي گفت: خدا در خون من است و آن حرام مي باشد. شيخ مفيد مي گويد: گروه حلاجيه از اصحاب تصوف بودند كه قائل به حلول و اباحه هستند. حلاج ظاهر كارش تصوف بود ولي به اظهار تشيع تخصيص يافته بود. آنان قومي ملحد و از زنادقه مي باشند و توهم مي كنند كه هر فرقه اي به دين آنهاست، اباطيلي را از براي حلاج مي بافند بسان مجوس كه معجزاتي را براي زردشت، بافته اند. يا مثل ادعاء نصاري آيات و بيناتي را براي رهبانانشان. مجوس و نصاري از حلاجيه نزديك ترند در زمينه عمل كردن به عبادات و آنان در مورد عمل به شرايع دورتر از نصاري و مجوس مي باشند.[3]شيخ طوسي در كتاب «الغيبة» در احوال حسين بن منصور حلاج مي گويد: حلاج ادعاء بابيت امام مهدي را كرد رسوائيش آشكار گشته و با دست ابي سهل نوبختي خوار و ذليل شد. او به قم سفر كرد و در آنجا نامه اي به قرابت علي ابن بابويه قمي نوشت كه در آن از علي ابن بابويه، دعوت كرده مي گويد: من فرستاده امام و وكيلش هستم. هنگامي كه نامه در دست علي ابن بابويه قرار گرفت آن را پاره كرد و دستور داد كه حلاج را به خواري و ذلت از قم بيرون كنند.[4]شيخ صدوق مي گويد: غلوّ و ادعاء تجلي به عبادت از علامات حلاجيه است؛ در حاليكه نماز و جميع واجبات را ترك گفته اند و ادعاء معرفت به اسماء الله عظمي، و نقش بستن حقّ براي آنان را مي كنند.[5]استاد حلاج مي گويد: در يكي از روزها، حلاج را ديدم كه چيزي مي نگاشت. به وي گفتم: اين چيست؟ گفت: با قرآن معارضه مي كنم.عمرو مكي استاد وي مي گويد: من بر او نفرين كردم و مهجورش نمودم وگفتم: اگر بر حلاج دستي يابم، به دست خويش او را مي كشم.حلاج در تعليمات خود، به پيروان خود و به همه مردم يادآور مي شد كه: تو نوحي، تو موسايي، تو محمدي. او كراراً در ميان مردم فرياد مي زد: هر انساني، پيغمبر و امام زمان عصر، خودش مي باشد. بنابراين، آدمي بايد به مسئوليت و رسالت خود عمل نمايد. ابوريحان بيروني مي گويد: حلاج بر اين باور بود كه روح القدس در او حلول كرده و همين امر باعث شد كه خود را خدا دانست.حلاج ياران و پيروان خودش را از ذكر نام پروردگار باز مي داشت و مي گفت: «لااله الاّ الله» در مكتب من ممنوع است.[6]چنين ادعاهايي از حلاج بعيد نيست زيرا ممكن است از اين ناشي شده باشد كه در آن عصر، يكي از ويژگيهاي برجستة مذهب حنبلي اين بود كه عقيده توده هاي مذهبي آن گروه، تشبيه خدا به انسان بود كه محققان و نويسندگان حنابله با تمسك به آيات متشابه و غيره قائل به جسم بودن خدا را ترويج مي كردند. فلذا حلاج هم ادعا «انا الحق» نمود. پس حلاج بنابراين نقل ها، خود را باب امام زمان و پيامبر و سرانجام حلول خدا در او و ادعاي «انا الحق» كرده و قائل به وحدت وجود شده است.در قبال اين بزرگان، عده اي بر تأويل و توجيه نظريات حلاج برخاسته و به دفاع از وي، افكار و انديشه هاي او را توجيه كرده اند. و خود حلاج هم در دادگاه به دفاع از خود در پاسخ قاضي ابوعمرو وزير ابو محمد بن عباس، گفته است: من فردي هستم كه فقط خدا را عبادت مي كنم و بر نماز و روزه هايم مي افزايم و سه بار براي انجام اعمال حج به مكّه سفر كرده ام، و منظورم از تخريب كعبه، ويران كردن بت هاي بدن و شهيد شدن است. و اينكه شما مي گوئيد من به مردم مي گويم: انسان سه روز و شب تمام، روزه بگيرد و افطار نكند، روز چهارم با برگ «هند باء»، افطار كند، از روزه گرفتن ماه رمضان بي نياز مي شود، درست نيست من مردي خداشناس و نماز خوان و روزه بگير هستم. و در مقام روزه گرفتن، چله هاي پي در پي روزه بودم، و پيوسته خدا را مي پرستم و از سنت پيامبرش پيروي مي كنم و او را فرستاده خدا مي دانم و هيچ كس را به پيروي خود نخوانده ام؛ بلكه به پيروي از خدا دعوت نموده ام. حقيقت مهر ورزيدن آن است كه كنار دلدارت بايستي، از صفات خود بگذري و به صفات او متصف گردي.[7]ضمناً از منصور حلاج مشهوداتي هم نقل مي كنند: مي گويند حسين بن منصور حلاج ميوه تابستاني را در فصل زمستان، و ميوة زمستاني را در تابستان خارج مي كرد. و بشقاب حلوايي براي دوستانش از بهشت حاضر مي نمود.[8] و در سال 303 هـ . ق خليفه را تب سختي عارض شده بود كه آن را از تب رهانيد، و در سال 305 طوطي عماني وليعهد (راضي بن جعفر المقتدر) را زنده كرد.[9]بر اين اساس بود كه حلاج به عنوان تردست و شعبده باز در جامعه آن روزي معروف و مشهور گشت.معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1. ناصر مكارم شيرازي، جلوة حق.2. ميشل فريد قريّب، وضوي خون سيري در زندگي منصور حلاج، ترجمة دكتر بهمن رازاني. .

سامانه پاسخگویی به سوالات و شبهات

مرجع:

ایجاد شده در 1400/12/28



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image