کلام /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

دلايل وجود امام زمان (عج) از ديدگاه قرآن؟


يكي از مباحث در حوزه مهدويت، اثبات وجود امام زمان ـ عليه السلام ـ است. اين نكته بسيار مهم و زير بنائي است. اساس حركت تخريبي مخالفان نيز براي ايجاد شبهه و شك در اين ركن ركين است و در روايات ما نيز اشاره شده است كه طول غيبت حضرت، باعث به وجود آمدن شك و شبهه در قلوب افراد متزلزل مي شود تا آن جا كه عده اي مي گويند: اصلاً، امامي نيست و چنين فردي متولد نشده است لذا اثبات وجود امام و بلكه اثبات اضطرار به او، نكته مهمي است كه در حوزه مهدي پژوهي، نقش بسزايي دارد.راه هاي اثبات وجود امام، متعدد است و مختلف. در هر حوزه بحثي با همان زبان اين استدلال ها بررسي مي شود، تاريخ، عقل و تجربه و كشف، براي خود طرق خاصي دارند اما در (اين مقاله) راه اثبات امام مهدي ـ عليه السلام ـ از نظر قرآن و وحي را پي مي گيريم: قرآن مجيد، اين حقيقت را كه هر زماني، امامي الهي براي مردم وجود دارد، و جريان هدايت اضطرار به وجودش دارد، به بيان هاي مختلفي طرح كرده است. فهم اين نكته، محتاج آن است كه نخست، تعريف امام از ديدگاه قرآن براي ما روشن شود. امامت، از نظر قرآن، تحليل و تبيين خاصي دارد و با آنچه در عرف مردم و حتي عرف متكلمان مطرح است، فرق مي كند. قرآن مجيد مي فرمايد: « وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)».[1]مرحوم علامه طباطبائي(ره) مي گويد: «الامام هو الذي يقتدي و يأتم به الناس .....» امام كسي است كه مردم به او اقتداء مي كنند و در كردار و گفتار، از او پيروي مي كنند. برخي از مفسران گفته اند: (مراد از (اماما )همان نبوت است، زيرا نبي كسي است كه امتش در مسائل ديني به او اقتداء مي كند.) ايشان مي گويد: اين سخن مفسران، ناصواب است. به دو دليل: نخست آن كه (اماما ) مفعول دوم براي عامل اش است و اسم فاعل اگر به معناي ماضي باشد: عمل نمي كند و بايد به معناي حال و استقبال باشد تا بتواند عمل كند. و ديگر آن كه اين سخن خدا به ابراهيم وحي است و وحي متفرع بر نبوت است. پس قبل از مفتخر شدن به مقام امامت، نبوت را دارا بوده است و اين مقام به معناي نبوت نمي تواند باشد. دوم آن كه اين جريان در اواخر عمر حضرت ابراهيم بوده و قبل از آن ايشان، پيامبر مرسل بوده كه ملائكه در مسيرشان براي هلاكت قوم لوط بر او نازل شده بودند و به او بشارت داده بودند. پس قبل از آن كه امام باشد، پيامبر بوده و امامت اش غير از نبوت است. شاهد سخن اينجا است كه علامه مي گويد منشاء اين گونه تفاسير نامربوط، عدم فهم صحيح امامت از منظر قرآن است كه گروهي، آن را به (نبوت) و برخي (مطاع بودن) وعده به معناي «خلافت و وصايت و رياست امور دين و دنيا تفسير كرده اند. اينها تعريف دقيق امامت نيست (و) امامت، حقيقتي فراتر از اين گونه تفاسير است. در منطق قرآن، هر جا امامت طرح شده است، در كنارش، هدايت هم مطرح است: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»[2] و: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ».[3]امامت با هدايت توصيف گشته، آن هم نه مطلق هدايت،‌بلكه هدايتي كه به (امر الله ) است. (امر الله) خود حقيقتي است كه آيه کريمه «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ کنْ فَيَکونُ»[4] يا آيه کريمه «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ»[5] پرده از آن بر مي دارد.[6] «عالم امر» در برابر «عالم خلق» است و عالم خلق عبارت اخراي عالم ملک و ناسوت است. عالم امر يا ملکوت، از قيود زمان و مکان مبرّا و خالي از تبديل و تغيير است و همان وجه الهي عالم است در قبال وجه خلقي و ملکي عالم که طرف ديگر آن است و تغيير و تدريج در آن راه دارد. با اين سخن «امام» هادي است که جهان انساني را با امر ملکوتي، هدايت مي کند. باطن اين گوهر، ولايت بر مردم است و بر اين اساس هدايت امام هم به گونه ايصال به مطلوب مي شود، نه ارائه طريق، زيرا، آن، شأن انبياء و رسولان و همه مومنان است که با موعظه حسنه راه را نشان مي دهند. و آنچه آنان را به اين مقام والا مي رساند، اولا، صبر در امتحانات و ابتلائات و ثانيا، يقيني است که به آنان افاضه شده است. در آيه هفتاد سوره مبارکه انعام مي خوانيم: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»[7] ارائه ملکوت به حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ مقدمه براي افاضه يقين به او بود. يقين نيز از مشاهده عالم ملکوت جدا نيست. بنابراين، امام بايد انساني باشد که به مرحله يقين برسد و عالم ملکوت که همان «امر» و باطن هستي است براي او مکشوف است. «يهدون بامرنا» دلالت مي کند که هر چه بدان هدايت تعلّق مي گيرد (قلوب و اعمال بندگان) حقيقت و باطن اش براي امام هست و تمام هستي براي امام حاضر است و او به هر دو راه خير و شر، مهيمن است.[8]عظمت وجود امام و نقش آفريني او در هستي و هدايت ممتازي که براي بشريت دارد، در قرآن چنين بيان شده است. و اين گونه است که قدر و مقام امامت و برتري اش حتي بر مقام نبوت و رسالت، هويدا مي شود که پيامبر مرسلي چون ابراهيم در آخر عمر خود، به اين مرتبه، که با مشاهده ملکوت آسمان ها و تحصيل يقين برايش حاصل شده، مفتخر مي گردد.در يک کلام امام از منظر قرآن کاروان سالار هستي است که کاروان بشري را در ظاهر دنيا و باطن آن، به سوي مبداء آفرينش سوق مي دهد. در قيامت که عرصه ظهور و تجلّي اين دنيا است، اين قيادت و سوق دهي، چنين تمثّل مي يابد که قرآن مي فرمايد: « يَوْمَ نَدْعُو کلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ »[9] روزي که هر گروهي را با امام شان مي خوانيم.با اين فهم و برداشت از معنا و حقيقت امامت، که نقش او بسيار فراتر از «ارائه طريق» امت است گرچه آن را نيز دارا است، به پيوستگي اين جريان و لزوم آن، انسان را رهنمون مي شود. در جريان هدايت، قدم اول ارائه طريق و تبيين «رشد»از «غيّ» است. که اين گام اول را رسول بر مي دارد « مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ »[10] رسول ارائه طريق مي کند و به مقتضاي وظيفه رسالي خويش، که مصيطر بر انسان نيست و با چراغ آموزش، انسان هاي مختار را آگاهي مي دهد.اما آگاهي بخشيدن در کنار آزادي وظيفه رسولان است و عالمان نيز در اين شأن وارثان انبياء اند که شأن هدايت گري و ارائه طريق و تبيين رشد از غي را به عهده مي گيرند. تا اين جا انساني آزاد، به «نجدين» «رشد» و«غي» آگاه شد و مرحله و گام بعدي هدايت براي کساني که مسير رشد را برگزيده اند به گونه ديگري خواهد بود کساني که ايمان به رشد و کفر به طاغوت و غيّ پيدا کرده اند تحت ولايت الهي قرار مي گيرند که او وليّ مومنين است.امام که مظهر اين ولايت است عهده دار کاروان سالاري جامعه ديني و پيروان رشد و کافران به طاغوت مي باشد. و هدايت او سوق اين جريان به صراط مستقيم و ايصال آنان به حقيقت است که قيامت عرصه تجلّي آن است، لذا رسول به مقتضاي رسالت، تبيين مي کند و امام به مقتضاي ولايت و امامت، هدايت ايصالي دارد.هر چند مسلّم است که اولا هر دو شأن براي امام محفوظ است، امام هم نقش تبيين و هم نقش ايصال را بر عهده دارد کما اين که برخي پبامبران به مقام امامت نيز مفتخر بودند. و ثانيا: هدايت ايصالي منافاتي با اراده انسان ها ندارد که در طول آن قرار مي گيرد چرا که: «الَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى»[11] کساني که هدايت را برگزيدند، هدايت شان را افزون مي کند. بر اين اساس علامه طباطبائي (ره) نتيجه اي را که برمباحث گذشته خويش مترتب مي کند چنين بيان مي کند: بر اين اساس امام کسي است که مردم را در روز قيامت به سوي خدا سوق مي دهد، همان طور که آنان را در ظاهر و باطن اين دنيا رهبري کرد. آيه شريفه، اين نکته را نيز مي رساند که هيچ زماني، نمي تواند بدون امام باشد، به خاطر اين که فرموده: «کل اناس» همه مردم در همه زمان ها. نکته اي که استفاده مي شود آن است که زمين مادامي که انسان در آن وجود دارد،از امام و حجت حق خالي نمي شود.[12]ايشان در ذيل آيه هفتاد و يکم سوره اسراء که مي فرمايد: «يوم ندعو کل اناس بامامهم» مي گويد: آن چه از اين آيه استفاده مي شود، اين است که اين فراخوان، شامل همه انسان ها از اولين و آخرين مي شود... (بعد احتمالاتي را که در امام مطرح است بيان نموده و مي فرمايد: مراد امام حقي است که خداي سبحان در هر عصر و زمان براي هدايت اهل آن زمان قرار مي دهد، اعم از اين که آن امام چونان إبراهيم و محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پيامبر باشد يا غير پيامبر. به هر حال، از اين آيات قرآن، ضمن فهم نقش امام در هستي، هميشگي و پيوستگي اين جريان زلال نيز فهميده مي شود. يعني هيچ زماني، از چنين شخصيتي خالي نيست. پس درعصر ما هم وجود با برکت حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ که قطب عالم امکان و هادي دلها و افعال مومنان و سالار کاروان حق پويان است، امري مسلّم و قطعي است.آيه ديگري که از قرآن بر اثبات وجود امام و ضرورت او دلالت دارد عبارت است از اين آيه: «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکلِّ قَوْمٍ هَادٍ»[13] تو تنها بيم دهنده و براي هر گروه هدايت کننده هستي. اين آيه نيز به وضوح، امام هادي را براي همه اقوام ثابت مي کند که اين مطلب جاي نقض و اشکال نيست. در تفسير نور الثقلين حدود پانزده روايت در اين زمينه نقل شده است. که از جمله: امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: هر امام معصومي هدايت گر براي زمان خود است يا هدايت گر اقوامي است که در زمان او زندگي مي کنند[14].آيه ديگري که به وضوح، بر وجود امام معصوم در همه زمان ها دلالت دارد، آيه کريمه «يا ايها الذين آمنوا اتقو الله و کونوا مع الصادقين »[15] اي مومنان تقوا پيشه کنيد و با صادقان باشيد.دستور همراه بودن با صادقان، به طور مطلق، و جدا نشدن از آنان بدون هيچ قيد و شرطي دلالت دارد که منظور «امام معصوم» است. فخر رازي چنين مي گويد: کسي که جايز الخطاء است، واجب است اقتداء به کسي کند که معصوم است. معصومان کساني اند که خداي متعال آنان را «صادقان» شمرده است. و اين معنا در هر زماني ثابت است. بنابراين درهر زماني بايد معصومي وجود داشته باشد.[16]اگر چه ايشان، در فهم مصداق معصوم، دچار اشتباه شده، لکن ضرورت وجود معصوم را در هر عصري پذيرفته است.اين نکته را جابر بن عبد الله انصاري از امام باقر ـ عليه السلام ـ نقل مي کند که در تفسير اين آيه حضرت فرمود: منظور از «کونوا مع الصادقين» آل محمد است.[17]از آياتي که نقل شد چنين بر مي آيد که امامت، واقعيتي است که هستي، لحظه اي بدون آن نمي تواند باقي بماند و تا انساني روي زمين هست و تا تکليف هست، وجود چنين امامي ضروري است. بنابراين وجود امام معصوم در عصر ما نيز امر مسلّم و غير قابل ترديد است. و آن امام زمان ـ عليه السلام ـ مي باشد. معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1ـ تفسير الميزان، ج1.2ـ تفسير نور الثقلين، ج2.3ـ پيام قرآن، ج9. .

سامانه پاسخگویی به سوالات و شبهات

مرجع:

ایجاد شده در 1400/12/28



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image