فلسفه /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

از نظر معرفت شناسي، چگونه مي توان كسي كه هيچ علمي را قبول ندارد و سخن كسي را نمي پذيرد، نسبت به حقايق مختلف متقاعد كرد، و به تعبير ديگر، چاره شكاكيت فراگير چيست؟


به طور كلي شك و شكاكيّت، ديدگاههايي را در برمي گيرد كه به نحوي امكان دستيابي به معرفت را انكار مي كنند، حالت شك و ترديد، علاوه بر اين كه يك آفت رنج آور رواني است، خطرهاي مادي و معنوي بزرگي را براي جامعه در بردارد، با انكار ارزش شناخت نمي توان اميدي به پيشرفت علوم و معارف داشت. همچنين جايي براي ارزشهاي اخلاقي و نقش عظيم آنها در حيات انساني باقي نمي ماند؛ چنانكه دين هم پايگاه عقلاني خود را از دست مي دهد. بنابراين شك گرايي آفتي است بس خطرناك كه همة شئون انساني را تهديد به نابودي مي كند و با رواج آن هيچ نظام اخلاقي و حقوقي و سياسي و ديني، قابل دوام نخواهد بود و با توجيه آن، هر گناه و جنايت و ظلم و ستمي قابل توجيه خواهد بود. پس شك را نبايد توقفگاه قرار داد؛ بلكه شك مي تواند معبر و پلکان و مقدمة يقين باشد. و با خلل در اصل مدّعاي شكاك، مبناي شكاكيّت فرو مي ريزد. اول: شكاك ادعايي دارد و براي اثبات آن دليل مي آورد و دليلش از چندين مقدمه تشكيل شده است. بنابراين شكاك، دو راه پيش روي خود دارد، يا بايد اعتراف كند كه نسبت به آن مقدمات و اين نتيجه معرفت و شناخت دارد، كه اين خود اثبات چندين فقره معرفت است. يا اينكه اين معرفت ها را هم انكار كند. كه در اين صورت مدعاي او ثابت نمي شود؛ بنابراين شكاكيت در ادّعا و شيوه، ناقض خود بوده و خودشكن است. بنابراين شكاكيت فراگير، منتفي است و شايد در طول تاريخ كسي چنين ادعايي نكرده باشد. دوم: شكاك براي توجيه ادّعاي خود، استدلالي اقامه كرده است.او با ارائه چنين مقدماتي در مقام نتيجه گيري بر آمده، هر استدلالي پيش فرضي دارد و آن اين كه قبول مقدمات، علت قبول نتيجه است، عليّت به هر صورت در استدلال قابل انكار نيست و الّا قبول نتيجه الزامي نخواهد بود. پس شكاك بايد اصل عليّت را بپذيرد و او را به اصل معرفت برساند.» «دليل سوم بر ردّ مدّعاي شكاكيت اين است كه: ما احساسي از حقيقت در خود مي يابيم و در درون خود شوق و ميلي را نسبت به حقيقت احساس مي كنيم، بطوري كه هيچ كس نمي تواند وجود اين احساس را انكار كند. حتي اگر شكاك آن را انكار كند. انكارش صرفاً در لفظ و بيان است و قلب و دل او اين گفتار را انكار نمي كند. به عبارت ديگر هر چند ما احساس ناتواني و عجز از اثبات را در خود مي يابيم، اما در همين حال تصوري از حقيقت داريم كه هيچ مشكلي نمي تواند آن را مرتفع سازد؛ يعني اگر ما نتوانيم چيزي را اثبات كنيم، يا دست كم چيزي را بصورت يقيني و مستدلّ بيان كنيم، اين ناتواني مانع از وجود احساس ما از حقيقت نخواهد شد. ما وجود حقيقت را احساس مي كنيم و نسبت به آن شهود داريم. دليل چهارم بر ردّ مدعاي شكاكيت اين است كه شكاك، وجود شك خود را قبول دارد و وجود شك و ترديد خود را انكار نمي كند. و وقتي شك مي كند، در واقع در حال فكر كردن است. چون شك از مراحل فكر است. بنابراين آنگاه كه شك مي كند، فكر مي كند و چون فكر مي كند، وجود دارد» پس عملاً‌ وجود شكاكيت فراگير و مطلق منتفي است. چون كسي كه شك مي كند، حداقل بايد به وجود شك و در نتيجه به وجود خودش يقين داشته باشد. گفته شده است كه اگر چوبي محكم بر سر شكاكان كوبيده شود، آنها ديگر ادعاي شكاكيت نمي كنند، چون با اين ضربه فرار خواهند كرد و يا به دفاع از خود برخواهند خواست كه هر دو با شكاكيت منافات دارد؛ چون كه اين نوع فرار يا دفاع، نوعي اقرار به وجود عالم خارج است كه از راه حسّ لامسه براي او حاصل شده است. ثانياً اگر كسي ادعاي شك مطلق داشته باشد، نبايد هيچ حكمي دربارة امكان ناپذير بودن حصول علم يقيني، داشته باشد؛ لذا همين كه او شروع به استدلال براي شكاكيت مي كند، يا اظهار مي كند علم يقيني ممكن نيست، شكاكيّت مطلق را نقض كرده است. چون دست كم اين گزاره كه «حصول علم يقيني امكان ناپذير است.» براي او يقيني است. اما اين كه كسي در كلّ روايات و احاديث و قرآن شك داشته باشد، كه از كجا معلوم كه درست است. به لحاظ تاريخي قرآن كتاب كسي است كه حدود 1400 سال پيش مدّعي نبوّت بوده است. اين را كسي نمي تواند منكر شود چون به «تواتر» براي ما ثابت است. يعني به حدّي نقل شده و عيان است كه ديگر جايي براي انكار و شك و ترديد باقي نمي گذارد، براي روشن شدن مسأله مثالي مي زنيم: من و شما و خيلي از كسان ديگر، يقين قطعي داريم كه شهري بنام «لندن» وجود دارد. با آنكه نه آن جا رفته ايم و نه ديده ايم، ذره اي شك و ترديد در دل ما نسبت به وجود شهري بنام «لندن» وجود ندارد و تواتراً و بوسيلة نقل هاي متعدد آنقدر نقل شده و شنيده ايم كه يقين به وجود چنين شهري داريم و نبوت پيامبر نيز از اين قبيل است كه كوچكترين شك و ترديدي در آن راه ندارد و براي اثبات نبوّتش كتاب آسماني «قرآن» را آورده است. « كه تنها كتاب آسماني است كه با صراحت و قاطعيت تمام اعلام داشته است كه هيچ كسي توان آوردن كتابي همانند آن را ندارد و حتي اگر همة آدميان و جنيان با يكديگر همكاري كنند، قدرت چنين كاري را نخواهند داشت. پس جاي شكي نيست كه اين كتاب شريف را آورندة كتاب، به عنوان معجزه اي جاودانه و برهاني قاطع براي پيامبري خودش به همة جهانيان و براي هميشه عرضه داشته است. در اين عصر كه همة دولتهاي بزرگ دنيا اسلام را بزرگترين دشمن براي سلطة ظالمانة خودشان شناخته و كمر مبارزة جدّي با آن را بسته اند، اگر مي توانستند، اقدام به تهية يك سطر مشابه يكي از سوره هاي كوچك قرآن مي كردند. بنابراين هر فرد عاقلي كه جوياي حقيقت باشد، با توجه به اين نكات يقين خواهد كرد كه قرآن كريم كتابي استثنايي و غير قابل تقليد است. از اين رو بهترين دليل قاطع بر صدق دعوت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و حقانيت دين مقدس اسلام مي باشد.» در كنار قرآن، خود پيامبر مدعياني دارد و رواياتي را كه از پيامبر اكرم و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ وارد شده، انسان به صرف اين كه «از كجا معلوم درست است» نمي تواند آنها را كنار گذارد. همة ما انسانها با توجه به گستردگي علوم، هيچ وقت نمي توانيم به تمام علوم احاطه داشته باشيم لذا، كسي كه فيزيك و شيمي يا پزشكي خوانده و تمام عمرش را در اين راه گذاشته، ديگر نمي تواند در زمينة صحت يا عدم صحت روايت يا ثقه يا غير ثقه بودن راوي اظهار نظر كند و بالعكس. لذا تمامي احاديث و روايات در «علم رجال» و «علم حديث» مورد بحث و بررسي و دقت علماي اين فنّ قرار مي گيرد. و بعد از گذشتن از اين فيلتر، فقها به آن استناد مي كنند و فتوا مي دهند و امر به چيزي يا نهي از چيزي مي كنند و علومي كه در حوزه هاي علميه تدريس مي شود، با توجه به همين آيات و اخبار و روايات شكل گرفته است. اما در مورد قبور ائمه يا امام زاده ها، حقيقت اين است كه مدرك و مستند ما در اين زمينه چيزي جز تاريخ نيست. «هر چند كه نمي توان به طور دربست، حتي به نقل هاي راويان موثق اعتماد كرد، اما اولاً تاريخ يك سلسله مسلمات كه از نوع بديهيات در علوم ديگر بشمار مي رود و همان مسلمات، خود مي تواند مورد تجزيه و تحليل محقق قرار گيرد، ثانياً محقق مي تواند با نوعي اجتهاد در صحّت يا عدم صحت، برخي نقل ها را در محك نقد قرار دهد و نتيجه گيري كند. بنابراين به نقل هاي تاريخي نمي توان بطور كلي بدبين بود.» و ثالثاً اعتقاد به اين كه قبور ائمه يا امام زاده ها كجاست، تأثيري در ايمان و كفر ما ندارد و آنچه كه لازم است اعتقاد به امامت و ولايت آنها و توسل و استمداد از روح متعالي آن بزرگواران است، تا در سايه سار عنايتشان پيش از بيش بر ايمان و يقين خود بيفزائيم ان شاء الله. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image