عرفان /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

خود شناسي چيست؟ و چگونه براي آدمي حاصل مي گردد؟


رابطه انسان با خود و ديگران به طور كلي به چهار قسمت قابل تقسيم مي‌باشد: 1. ارتباط انسان با خداوند؛ 2. ارتباط انسان با جهان هستي؛ 3. ارتباط انسان با همنوع خود؛ 4. ارتباط انسان با خودش. ارتباط انسان با خودش، محل بحث و گفتگوي ماست. در اهميت خودشناسي، روايات فراواني از ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ به ما رسيده است، امير مؤمنان در روايتي مي‌فرمايد: «افضل المعرفة، ‌معرفة الانسان نفسهُ»؛ يعني بالاترين شناخت‌ها، خودشناسي است. يا در روايتي ديگر مي‌فرمايند: «معرفة النفس انفع المعارف»؛ يعني؛ خودشناسي سودمندترين شناختهاست. امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ در فرمايشي هم، انسان جاهل به خود را جاهلترين مردم مي‌دانند و مي‌فرمايند: «لا تجهل نفسك فان الجاهل معرفة نفسه جاهل بكل شيء»؛ يعني؛ نسبت به خويش جاهل نباش، زيرا كسي كه به خود جاهل باشد، به همه چيز جاهل خواهد بود. بزرگان از علماء ‌و حكماء و عرفا هم، بر اهميت شناخت نفس پاي فشرده و مطالب فراواني آورده‌اند؛ از آن جمله، سقراط حكيم مي‌گويد: «بيهوده در شناختن موجودات خشك و بي‌روح رنج مبر، بلكه خود را بشناس كه شناختن نفس، بالاتر از شناختن اسرار طبيعت است.» گاندي هم در كتاب «اين است مذهب من» مي‌گويد: «من از مطالعة «اوپانيشادها» به سه اصل پي بردم؛ اول اين كه: تنها يك حقيقت در عالم وجود دارد و آن شناخت نفس است، دوم: هر كه خود را شناخت، خدا را هم مي‌شناسد، سوم: فقط يك نيرو و يك آزادي و يك عدالت وجود دارد و آن نيروي تسلط بر خويشتن است». و اما خودشناسي آن است كه انسان بتواند با تفكر و تأمل در وجود و ابعاد آن و نيروها و استعدادها و قواي دروني و ظاهري‌اش و همين طور در مبدأ و معاد خود، به حقيقتش پي برده و آن را دريابد و اگر در اين مسير گام برندارد، دچار خود فراموشي و در نتيجه خدا فراموشي خواهد شد؛ قرآن كريم مي‌فرمايد: و لا تكونوا كالذين نسوالله فانساهم انفسهم؛ يعني؛ مانند كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند، كه در واقع آنها خود را فراموش كرده‌اند. خودشناسي فوايد عديده‌اي را هم به دنبال دارد كه به چند مورد آن اشاره كنيم: الف. خداشناسي: پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»؛ يعني؛ كسي كه خود را بشناسد خداي شناس خواهد بود. به اين معنا که اگر كسي خودشناس نباشد، خداشناس هم نيست. به قول سنايي كه مي‌فرمايد: اي كه شده از شناخت خود عاجز كي شناسي خداي را هرگز ب. حفظ عزت و كرامت نفس از كارهاي پست ج. خودسازي: چرا كه شناخت خود، مقدمه‌اي براي خودسازي است، امير مؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ در اين باره مي‌فرمايند: «نظر النفس للنفس، العناية بصلاح النفس»؛ يعني توجه انسان به خودش، توجه و عنايت به اصلاح نفس و خودسازي است. پس از بيان اهميت خودشناسي و معرفت نفس به صورت كوتاه، اكنون مي‌گوييم: بايد ببينيم كدام يك از اقسام خودشناسي يا خودآگاهي مورد نظر پرسشگر است، چرا كه خودشناسي انواعي دارد. استاد شهيد مطهري(ره)، انواع خودآگاهي‌ها را چنين بر شمرده‌اند: «1. خودآگاهي فطري: همه انسانها بالذات خود آگاهند، اين خودآگاهي به نحو علم حضوري است و اكتسابي و تحصيلي نيست تا انسان در طيّ زندگي به آن دست پيدا كند؛ بلكه همة افراد بشر آن را فطرتاً دارا هستند؛ 2. خودآگاهي فلسفي: اين نوع خودآگاهي اختصاص به فلاسفه دارد كه مي‌كوشند حقيقت «منِ» خودآگاه را بشناسد؛ يعني براي آنها مهم اين است كه حقيقت «من» چيست و از چه جنس است؛ 3. خودآگاهي جهاني: يعني آگاهي به خود، در رابطه با جهان كه از كجا آمده‌ام؟ در كجا هستم و به كجا مي‌روم؟ اين همان خودآگاهي است كه انسان را تشنة حقيقت و جوياي يقين مي‌سازد و در تلاش براي حصول اطمينان و آرامش قرار مي‌دهد، آتش شعله‌ور شك و ترديد را به جانش مي‌افكند و او را از اين سو به آن سو مي‌كشاند؛ 4. خودآگاهي اجتماعي: كه داراي اقسامي از قبيل، خودآگاهي طبقاتي، خودآگاهي ملي و خودآگاهي انساني مي‌باشد كه همان بررسي موقعيت خود در اجتماع مي‌باشد؛ 5. خودآگاهي عرفاني يا عارفانه: خودآگاهي به خود است در رابطه‌اش با ذات حق. اين رابطه از نظر اهل عرفان، از نوع رابطة دو موجود كه در عرض يكديگر قرار گرفته‌اند- مثل رابطة انسان با افراد اجتماع- نيست؛ بلكه از نوع رابطة فرع با اصل، مجاز با حقيقت و به اصطلاح خود آنها، از نوع رابطة مقيد با مطلق است؛ 6. خودآگاهي پيامبرانه: اين با همة خودآگاهي‌ها متفاوت است. ‌پيامبر هم خودآگاهي خدايي دارد و هم خلقي، اما نه به اين صورت كه نيمي از قلب پيامبر به سوي خداست و نيمي به سوي خلق، بلكه عشق اولياي حق به جهان، پرتويي از عشق به حق است؛ نه در برابر عشق به حق. به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست اگر مراد از خودشناسي، خودشناسي فطري باشد كه همة افراد بشر ذاتاً واجد آن هستند و اگر مراد خودشناسي اجتماعي باشد، با تحقيق در وضع مادي و تاريخي و جغرافيايي انسان، به آساني به دست مي‌آيد. اما اگر خودآگاهي فلسفي مراد باشد، با تحصيل فلسفه و تحقيق در متون فلسفي و تحمل مشقات آن براي انسان امكان پذير است. انسان در خودشناسي فلسفي در مي‌يابد كه گر چه بيش از يك حقيقت نيست، ولي داراي ابعاد گوناگوني مي‌باشد. از يك طرف بعد مادي، نباتي و حيواني دارد و از طرفي، بعد انساني و ملكوتي و اصالت و ارزش واقعي او، از آن خود ملكوتي اوست؛ انسان در اين مسير در مي‌يابد كه نفس و روح آدمي، از سنخ جسم و بدن او نيست؛ بلكه نفس او از سنخ فرشته‌ها و مجرد از ماده است، منتها فرقي كه با ملائكه دارد اين است كه افعال نفس در ماده انجام مي‌پذيرد. و همين طور با تحقيق در قواي نفس، از قبيل چگونگي حصول علم براي انسان، و قواي عقل نظري و عملي و قواي مسخّره آنها، از حواس ظاهري و باطني گرفته، تا حس مشترك و خيال و وهم و ذاكره و حافظه و منكره و... كه خود بحث مفصّل و گسترده‌اي است، انسان به شناخت نفس خود نايل مي‌شود. و اگر مراد خودآگاهي جهاني باشد؛ اين هم گرچه بي‌ارتباط با خود آگاهي فلسفي نيست و مي‌تواند با خودآگاهي فلسفي تعامل داشته باشد، ‌اما در واقع تفكر و تحقيق در مبدأ و معاد مي‌باشد. يعني انسان در الهيات و معارف اسلامي تحقيق و تفحص نمايد، تا دريابد كه هدف از آفرينش او چيست؟ از كجا آمده است و به كجا برمي‌گردد، اين جا است كه انسان در مي‌يابد، پوچ و عبث آفريده نشده و خلقت او هدفمند بوده است و در مي‌يابد كه زندگي او با مرگ به پايان نمي‌رسد؛ بلكه به يك جهان ابدي و هميشگي سفر خواهد كرد، اين خودآگاهي انسان را اميدوار به زندگي كرده و به تلاش براي آينده‌اي درخشان وادار مي‌كند. قرآن كريم در آيات بسياري، انسان را به خودكاوي و تدبر در نظام آفرينش و از جمله در خلقت حيوانات مثل شتر و... دعوت مي‌كند و چگونگي پيدايش هستي و خصوصاً انسان را مورد مداقّه قرار مي‌دهد، در دعوت انسان به تفكر در خلقتش چنين مي‌فرمايد: فلينظر الانسان ممّ خلق، خلق من ماء دافق، يخرج من بين الصلب و الترائب؛ يعني انسان بنگرد از چه چيزي خلق شده است، از يك آب گنديده‌اي كه با فشار دفع مي‌شود و از بين اصلاب و رحمها خارج مي‌گردد. و اما اگر خود آگاهي عرفاني مراد باشد: گر چه خودشناسي و شناخت نفس راهي بسيار طولاني و دشوار است،‌ يعني بسيار زحمت دارد تا انسان، خود را به حقيقت معناي كلمه بشناسد. اما در اين راه شناخت نفس داراي مراتب متعددي است و انسان نبايد به خاطر دشواري كار از آن صرف نظر نمايد؛ بلكه مي‌تواند با استفاده از فعليّت‌ها و ظرفيت‌هاي موجود در خود، به شناخت مراتبي از آن نائل آيد. مراتب اوليه شناخت نفس، در خودآگاهي عرفاني، از عمل به احكام و دستورات ديني كه مراجع عظام تقليد در رساله‌هاي عمليه به صورت واجب و حرام و مكروه و مستحب بيان داشته‌اند، ‌آغاز شده و پس از عمل به احكام، در علم اخلاق ادامه مي‌يابد، اينجاست كه انسان بايد نفس خود را از هوي و هوسها آزاد كرده تا همچون آيينه‌اي كه زنگار از آن مي‌زدايند، جلا يابد و نفس بر همة قوا مسلط شود؛ نه اين كه خود اسير شهوات و حرص و حسد و غضب و... باشد. علماي علم اخلاق هم، مراتبي را براي نفس ذكر كرده‌اند كه مهمترين اين مراتب عبارتند از: 1. نفس ملهمه: مرتبه‌اي از نفس است كه فطرتاً خوبي و بدي به او الهام شده است. 2. نفس اماره: مرتبه‌اي از نفس است كه انسان را به پلشتي‌ها و بديها دعوت مي‌كند. 3. نفس لوامه: انسان گنهكار به واسطة آن، خود را از انجام اعمال زشت، ملامت و سرزنش مي‌كند. 4. نفس مطمئنه: مرتبه‌اي از نفس است كه انسان به مرحله‌اي از تكامل رسيده كه نفس را اسير خود كرده و به مقام تقواي كامل رسيده است. 5. و اما بالاتر از اخلاق، عرفان است. اگر انسان بخواهد در اين مسير سير كند، بايد استاد و راهنمايي او را همراهي كند تا از لغزشها و كج روي‌ها در امان باشد، خصوصاً اگر خودشناسي براي خودسازي باشد. طي اين مرحله بي همرهي خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهي اين جاست كه عرفا، منازل سير و سلوك را تبيين مي‌كنند. و منازل را از يقظه آغاز كرده كه همان بيداري است و تا فناء في الله ادامه مي‌دهند. استاد شهيد مرتضي مطهري اين منازل را چنين توضيح مي‌دهند: «اولين منزل سير و سلوك، اراده است و اراده عبارت از نوعي شوق و رغبت است كه در اثر برهان و يا تعبد و ايمان، در انسان، براي چنگ زدن به دستگيرة با استحكام حقيقت، پديد مي‌آيد. اراده، ميل بازگشت هر فرع به مبدأ و اصل خود است و در انسان مخفي است و شواغل، مانع فعاليت آن است و در اثر يك سلسله تنبهات ظهور مي‌كند و در حقيقت، نوعي بيداري يك شعور خفته است. منزل دوم: عمل و تمرين و رياضت است كه براي آماده ساختن روح انجام مي‌پذيرد و سه هدف دارد: 1. از بين بردن شواغل و موجبات غفلت؛ 2. قواي دروني را انتظام مي‌بخشد و آشفتگيهاي روحي را از بين مي‌برد و در واقع، نفس اماره را براي نفس مطمئنه رام مي‌سازد؛ 3. نرم و لطيف ساختن باطن، براي آگاهي از حقايق و همينطور منازل بعدي كه مجالي براي ذكر همة آنها نيست... . بنابراين انسان در اين خودشناسي، با عمل به تكاليف و از دست ندادن فرصت جواني و دقت و تلاش در عبادت و معنويت وتفكر در حقايق وجودي خود و ديگر خلايق، مي‌تواند به شناخت خود دست پيدا كند؛ چه اين كه اگر عظمت و ارزش وجودي خود را بداند كه او خليفة الله در روي زمين و اشرف مخلوقات پروردگار است و همة هستي در خدمت اويند، حقيقت خود را در مي‌يابد و هرگز آن را به بهاي اندك نمي‌فروشد. در پايان بد نيست به عنوان حسن ختام به شعري از مولانا مترنم شويم كه فرمودند: خويشتن نشناخت مسكين آدمي از فزوني آمد و شد در كمي خويشتن را آدمي ارزان فروخت بود اطلس، خويش بر دلقي فروخت .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image